ترجمه
آن از این رو است که تنها خداست که حق است، و اینکه اوست که مردگان را زنده میکند و اینکه او بر هر چیزی تواناست.
توجه: امروز به خاطر بحثی که در محضر یکی از اساتید داشتم تدبر۷ به آیه دیروز اضافه شد
این اطلاعیه صرفا برای کسانی است که روزانه مطالعه میکنند و بعد از یکی دو روز حذف خواهد شد.
نکات ترجمهای و نحوی
«الْحَقّ»: چنانکه قبلا هم اشاره شد (جلسه۱۷۴ (http://yekaye.ir/saad-38-27/ ) «حق» نقطه مقابل «باطل» است. اصل این کلمه را محکم کردن شیء (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۱۵) ثبات و استقرار داشتن (المصباح المنير، ج۲، ص۱۴۴) و مطابقت و موافقت داشتن با یک امر ثابت و مستقر دانستهاند، چنانکه به محور و پاشنه درب که درب با تکیه بر آن و بر مدار آن حرکت میکند «حقّ» میگویند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۴۶).
«أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ» این عبارت حاوی تاکیدان فراوان است، از جمله:
بیان مطلب در قالب جمله اسمیه + استفاده از ادات «أَنَّ» + استفاده از ضمیر فصل «هو» + آوردن جمله (هو الحق) در مقام خبر دادن از «الله» (میتوانست بگوید: نفرمود: الله حقٌ) + آمدن «الـ» بر روی خبر (حق) که دلالت بر حصر خبر در مبتدایش میکند (فقط او حق است). اگر بخواهیم همه این تاکیدات را در زبان فارسی منعکس کنیم احتمالا چنین باید مینوشتیم:
تاکید میکنم که همانا الله کسی است که فقط او حق است.
حدیث
۱) شخصی به امام صادق ع عرض کرد: یا اباعبدالله! مرا برای امر عجیبی آفریده شدهایم.
امام ع فرمود: آن چیست؟ عجیب این حرف توست!
گفت: ما آفریده شدهایم برای فنا و نابودی.
فرمود: صبر کن برادرزاده! ما آفریده شدهایم برای بقا؛ و چگونه فانی شود بهشتی که زایلشدنی نیست، و آتشی که خاموش نشود؛ ولکن بگو فقط از خانهای به خانهای [دیگر] میرویم.
علل الشرائع، ج۱، ص۱۱
حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّا خُلِقْنَا لِلْعَجَبِ قَالَ وَ مَا ذَاكَ لِلَّهِ أَنْتَ قَالَ خُلِقْنَا لِلْفَنَاءِ فَقَالَ مَهْ يَا ابْنَ أَخِ خُلِقْنَا لِلْبَقَاءِ وَ كَيْفَ تَفْنَى جَنَّةٌ لَا تَبِيدُ وَ نَارٌ لَا تَخْمُدُ وَ لَكِنْ قُلْ إِنَّمَا نَتَحَرَّكُ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ.
۲) از امام رضا ع سوال شد: چرا خداوند سبحان و متعال، خلایق را به انواع گوناگون و آفرید و همه را به یک نوع واحد نیافرید؟
فرمود: تا در اوهام خطور نکند که او از این کار عاجز بود؛ و هیچ صورتی در ذهن ملحدان نقش نمیبندد مگر اینکه خداوند عز و جل، بر آن صورت، مخلوقی آفریده تا نگویند که «آیا خداوند عز و جل میتواند صورت چنین و چنانی بیافریند؟»؛ چرا که چیزی در این زمینه نمیگوید مگر اینکه چنان صورتی در میان خلایق خداوند تبارک و تعالی موجود است؛ پس با نگریستن در انواع خلایق دانسته میشود که او بر هر کاری تواناست.
علل الشرائع، ج۱، ص۱۴
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْكُوفِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِمَ خَلَقَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى الْخَلْقَ عَلَى أَنْوَاعٍ شَتَّى وَ لَمْ يَخْلُقْهُمْ نَوْعاً وَاحِداً فَقَالَ لِئَلَّا يَقَعَ فِي الْأَوْهَامِ أَنَّهُ عَاجِزٌ وَ لَا يَقَعَ صُورَةٌ فِي وَهْمِ مُلْحِدٍ إِلَّا وَ قَدْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهَا خَلْقاً لِئَلَّا يَقُولَ قَائِلٌ هَلْ يَقْدِرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ صُورَةَ كَذَا وَ كَذَا لِأَنَّهُ لَا يَقُولُ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً إِلَّا وَ هُوَ مَوْجُودٌ فِي خَلْقِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَيَعْلَمُ بِالنَّظَرِ إِلَى أَنْوَاعِ خَلْقِهِ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.
۳) از امام صادق ع روایت شده است:
هنگامی که خداوند عز و جل میخواهد که مخلوقات را برانگیزاند، آسمان را چهل صباح به بارش وامیدارد، پس اعضاء [بدن] گرد هم میآیند و گوشت میروید.
الأمالي( للصدوق)، ص۱۷۷؛ تفسير القمي، ج۲، ص۲۵۳
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادٍ الْهَمَدَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ:
إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَبْعَثَ الْخَلْقَ أَمْطَرَ السَّمَاءَ عَلَى الْأَرْضِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فَاجْتَمَعَتِ الْأَوْصَالُ وَ نَبَتَتِ اللُّحُومُ.
[توجه: چنانکه در تدبر۷ آیه قبل اشاره شد، باریدن آن موقع، لزوما به معنای بارانی که ما میشناسیم نیست زیرا که زمین و آسمان دیگرگون گردیدهاند: (يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماوات؛ ابراهیم/۴۸) ] [۱]
تدبر
۱) «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى وَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»
در آیه قبل فرمود که اگر در رستاخیز تردیدی دارید، به سیر آفرینش خود بنگرید که دائما از مرحلهای به مرحله دیگر منتقل شدید؛ و در این انتقال، اگر مرگی هست، نابودی نیست؛ بلکه همچون خمودی و خاموشیِ زمین دارای بذری است که کافی است آبی بر او ببارد تا جنبش و رشد و رویش همه چیز در آن را ببینی.
در این آیه تاکید میکند که همه اینها برمیگردد به شناختی که باید از خدا داشته باشیم:
اگر رستاخیزی هست، بدین خاطر است که خداوند سراسر حق است و کار باطل نمیکند، اوست که مردهها را زنده میکند و بر هر کاری تواناست.
ثمره انسانشناسی
اگر کسی در باور به معاد دچار شک و تردید است، مشکل اصلیاش در خداشناسیِ اوست.
۲) «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى وَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»
این آیه سه برهان میآورد بر مطلبی که در آیه قبل آمد.
میفرماید: «آن مطلب [که در آیه قبل اشاره شد]
اولا بدین سبب است که تنها خداست که حق است؛
ثانیا بدین جهت است که اوست که مردگان را زنده میکند؛
و ثالثا بدین علت است که او بر هر چیزی تواناست.
اما آن مطلب (ذلک) کدام است، که اینها علت آناند؟
الف. اصل مساله «بعث: برانگیخته شدن» انسانها در قیامت. (یعنی همان چیزی که در آیه قبل هم بر آن دلیل اقامه شد)
ب. «سیر اینچنینی آفرینش انسان» و «اینکه زمین خموده، با ریزش باران حیات مییابد» (یعنی آن دو نکته کلانی که در آیه قبل، به عنوان دلیل برانگیخته شدن مطرح شد، خودشان در این سه نکته ریشه دارند)
ج. شاید به ترتیب، هریک از این سه، اشاره به برخی از مطالبی باشد که در آیه قبل مطرح شد: مثلا اینکه انسان را با چنان سیری آفریدیم، یا اینکه جنین را تا زمانی معین در رَحِم نگه میداریم، یا …، ناشی از این است که خداست که سراسر حق است و باطلی در او راه ندارد؛ و اینکه برخی را زودتر توفی میکنیم، یا اینکه زمین خموده را زنده میکنیم، یا …، ناشی از این است که خداست که مرده زنده میکند؛ و اینکه نطفه را علقه کردیم، یا عدهای را به سراشیبی عمر انداختیم، یا …، ناشی از آن است که خداوند بر هر کاری تواناست.
د. …
۳) «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ …»
تعبیر فوق (آن به این است که خدا …) از تعابیری است که ظرفیتهای معنایی متعددی را برای آیه ایجاد کرده، که با توجه به قاعده «امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا» اینکه همه این معانی درست باشد، کاملا محتمل است.
الف. مطالبی که در این آیه آمده میتواند «دلیل» برای مطالبی که در آیه قبل آمده بود باشد (که خود این چندین حالت دارد؛ تدبر۲)
ب. مطالبی که در این آیه آمده میتواند «علت» برای آن مطالب باشد. (المیزان، ج۱۴، ص۳۴۵-۳۴۶)
(فرق دلیل و علت این است که «دلیل» ارتباط دو مطلب را برای ذهن ما آماده میکند، مثلا از اینکه خدا بر هر کاری تواناست، پی میبریم که او میتواند از خاک، انسان پدید آورد؛ اما علت، اشاره به ارتباط دو مطلب در متن واقع است، مثلا احیاگری خدا موجب میشود زمین خموده زنده شود؛ که البته غالبا «فهم» علت هر چیزی، خودبخود دلیلی برای پی بردن به چرایی آن چیز میشود.)
ج. مطالبی که در آیه قبل بوده، ممکن است «دلیل» بر مطالب این آیه باشد، بدین صورت که مثلا: چون خدا چنان آفرینشی انجام داده پس او حق است که پرستیده شود، سزاوار است باور کنیم که او چنین صفات عظیمی (زنده کردن مردگان، توانایی بر هر کار) دارد (مجمعالبیان، ج۷، ص۱۱۶)
د. …
۴) «أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ»
چنین تعبیری در مورد حق بودن خدا با چنان تاکیداتی (جمله حاوی حداقل ۵ تاکید است، توضیح در «نکات نحوی») نشان میدهد که حق، صرفا صفتی برای خدا نیست، بلکه خداوند، خود حق محض است. (المیزان، ج۱۴، ص۳۴۵)
بحث تخصصی انسانشناسی
هرکسی آن اندازه که خدایی شود، به حق و حقیقت نزدیک شده؛ و نیز در طرف مقابل، هرچه از حق و حقیقت دور شود، از خدا دور شده است؛ و خداپرستی با حقطلبی و حقیقتجویی لازم و ملزوماند؛
شاید بدین جهت است که در اسلام (خصوصا در شیعه) اصرار فراوانی بر این هست که دینداری تحقیقی باشد؛ یعنی مبنا و معیار دینداری، تنها و تنها حق و حقیقت قرار داده شود، زیرا آنچه حقیقتا حق است، خود خداوند متعال است، و هر حق و حقیقتی از آن جهت که حق است، ما را به سمت خدا میبرد.
۵) «أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى وَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»
خداوند است که احیاگر مردگان است؛ همان خدایی که بر هر کاری تواناست؛
پس،
زندگی مجدد مردگان اصلا جای تعجب و تردید ندارد.
[۱] . این روایت هم درباره کیفیت حشر قابل توجه است:
قَالَ أَ فَتَتَلَاشَى الرُّوحُ بَعْدَ خُرُوجِهِ عَنْ قَالَبِهِ أَمْ هُوَ بَاقٍ؟
قَالَ ع بَلْ هُوَ بَاقٍ إِلَى وَقْتٍ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْطُلُ الْأَشْيَاءُ وَ تَفْنَى فَلَا حِسَّ وَ لَا مَحْسُوسَ ثُمَّ أُعِيدَتِ الْأَشْيَاءُ كَمَا بَدَأَهَا مُدَبِّرُهَا وَ ذَلِكَ أَرْبَعُمِائَةِ سَنَةٍ يَسْبُتُ فِيهَا الْخَلْقُ وَ ذَلِكَ بَيْنَ النَّفْخَتَيْنِ
قَالَ وَ أَنَّى لَهُ بِالْبَعْثِ وَ الْبَدَنُ قَدْ بَلِيَ وَ الْأَعْضَاءُ قَدْ تَفَرَّقَتْ فَعُضْوٌ بِبَلْدَةٍ يَأْكُلُهَا سِبَاعُهَا وَ عُضْوٌ بِأُخْرَى تُمَزِّقُهُ هَوَامُّهَا وَ عُضْوٌ صَارَ تُرَاباً بُنِيَ بِهِ مَعَ الطِّينِ حَائِطٌ؟
قَالَ ع إِنَّ الَّذِي أَنْشَأَهُ مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ وَ صَوَّرَهُ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ سَبَقَ إِلَيْهِ قَادِرٌ أَنْ يُعِيدَهُ كَمَا بَدَأَهُ
قَالَ أَوْضِحْ لِي ذَلِكَ
قَالَ ع إِنَّ الرُّوحَ مُقِيمَةٌ فِي مَكَانِهَا رُوحُ الْمُحْسِنِ فِي ضِيَاءٍ وَ فُسْحَةٍ وَ رُوحُ الْمُسِيءِ فِي ضِيقٍ وَ ظُلْمَةٍ وَ الْبَدَنُ يَصِيرُ تُرَاباً كَمَا مِنْهُ خُلِقَ وَ مَا تَقْذِفُ بِهِ السِّبَاعُ وَ الْهَوَامُّ مِنْ أَجْوَافِهَا مِمَّا أَكَلَتْهُ وَ مَزَّقَتْهُ كُلُّ ذَلِكَ فِي التُّرَابِ مَحْفُوظٌ عِنْدَ مَنْ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ عَدَدَ الْأَشْيَاءِ وَ وَزْنَهَا وَ إِنَّ تُرَابَ الرُّوحَانِيِّينَ بِمَنْزِلَةِ الذَّهَبِ فِي التُّرَابِ فَإِذَا كَانَ حِينُ الْبَعْثِ مُطِرَتِ الْأَرْضُ مَطَرَ النُّشُورِ فَتَرْبُو الْأَرْضُ ثُمَّ تمخضوا [تُمْخَضُ] مَخْضَ السِّقَاءِ فَيَصِيرُ تُرَابُ الْبَشَرِ كَمَصِيرِ الذَّهَبِ مِنَ التُّرَابِ إِذَا غُسِلَ بِالْمَاءِ- وَ الزُّبْدِ مِنَ اللَّبَنِ إِذَا مُخِضَ فَيَجْتَمِعُ تُرَابُ كُلِّ قَالَبٍ إِلَى قَالَبِهِ فَيَنْتَقِلُ بِإِذْنِ اللَّهِ الْقَادِرِ إِلَى حَيْثُ الرُّوحِ فَتَعُودُ الصُّوَرُ بِإِذْنِ الْمُصَوِّرِ كَهَيْئَتِهَا وَ تَلِجُ الرُّوحُ فِيهَا فَإِذَا قَدِ اسْتَوَى لَا يُنْكِرُ مِنْ نَفْسِهِ شَيْئاً … (الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج۲، ص۳۵۰)
بازدیدها: ۲۹