ترجمه
[خداوند به ابلیس فرمود: پس، بدرستی که تو از مهلتدادهشدگانی] تا روزِ آن وقت معین.
حدیث
۱) اسحاق بن عمار میگوید: از ایشان (یعنی از امام زینالعابدین علیه السلام) در مورد اینکه خداوند به شیطان تا وقت معینی مهلت داده و در قرآن کریم آمده است که «فرمود: پس، بدرستی که تو از مهلتدادهشدگانی؛ تا روزِ آن وقت معین.» سوال کردم.
فرمودند: «آن وقت معین» روز قیام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است. وقتی خداوند ایشان را مبعوث میکند، زمانی میرسد که ایشان در مسجد کوفه است و ابلیس در حالی که به زانو درآمده نزد ایشان میآید و میگوید: ای وای از این روز! پس او را دربند کرده، گردن میزنند و آن هنگام، روزِ آن وقت معینی است که پایان اجل و مهلت اوست.
منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة عليه السلام، ص۲۰۳
وَ مِمَّا جَازَ لِي رِوَايَتُهُ أَيْضاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَيَادِيِّ يَرْفَعُهُ إِلَى إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ يَعْنِي زَيْنَ الْعَابِدِينَ ع عَنْ إِنْظَارِ اللَّهِ تَعَالَى إِبْلِيسَ وَقْتاً مَعْلُوماً ذَكَرَهُ فِي كِتَابِهِ «قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» قَالَ «الْوَقْتُ الْمَعْلُومُ» يَوْمُ قِيَامِ الْقَائِمِ فَإِذَا بَعَثَهُ اللَّهُ كَانَ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ جَاءَ إِبْلِيسُ حَتَّى يَجْثُو عَلَى رُكْبَتَيْهِ فَيَقُولُ يَا وَيْلَاهْ مِنْ هَذَا الْيَوْمِ فَيَأْخُذُ بِنَاصِيَتِهِ فَيَضْرِبُ عُنُقَهُ فَذَلِكَ يَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ مُنْتَهَى أَجَلِه.[۱]
توجه: شباهت ظهور و رجعت و قیامت
در برخی از احادیث، این روز به ایام رجعت – رجعت پیامبر اکرم ص (تفسير القمي، ج۲، ص۲۴۵)[۲] یا رجعت امیرالمومنین و پیامبر ص (مختصر البصائر، ص۱۱۵-۱۱۷)[۳] – ونیز به نفخه اول در نفخ صور (علل الشرائع، ج۲، ص۴۰۲)[۴] تطبیق دادهاند.
این گونه روایات که یک آیه را بر ظهور، رجعت، یا مقدمات قیامت تطبیق میدهند فراوان است؛ و علامه طباطبایی توضیح دادهاند که «ظهور» و «رجعت» و «قیامت» سه مرتبه از مراتب ظهور حقیقت نهایی عالَم است و تقریبا اغلب آیاتی را که ناظر به یکی از این سهتاست، میتوان برای فهم دوتای دیگر به کار گرفت؛ و روایات نیز در همین مقام هستند. (المیزان، ج۲، ص۱۰۶)[۵] و موید این برداشت هم روایتی است که در برخی کتب انبیای قبلی، این روز را با این تعابیر توضیح داده است:
روزى است كه به نحوی حتمی و قطعی مقدر کردهام که در آن روز زمين را از كفر و شرك و گناهان پاك گردانم، مردانى را براى آن وقت برمىگزينم كه دلهاى آنها را در راه ايمان امتحان کرده، و پر کردهام از ورع و اخلاص و يقين و تقوى و خشوع و راستى و بردبارى و صبر و وقار و زهد در دنيا، و رغبت بدانچه که نزد من است؛ دین حق را بپا میدارند و بدان میل میکنند… (سعد السعود (للسید بن طاوس) ص۳۴)[۶]
۲) از امام رضا ع روایت شده است:
کسی که ورع [= خویشتنداری] ندارد، دین ندارد؛ و کسی که تقیه نمیکند، ایمان ندارد؛ و بدرستی که گرامیترین شما نزد خدا کسی است که بیشتر بر اساس تقیه عمل کند.
[تقیه: خویشتنداری از بیان برخی حقایق دین در جایی که ظرفیت و یا شرایط فهمش در مخاطب وجود ندارد و صرفا موجب نزاع بین مسلمانان (شیعه و سنی) و چهبسا کشته شدن بیگناهان شود]
به ایشان گفته شد: یا ابن رسول الله! تا کِی؟
فرمودند: «تا روزِ آن وقت معین.» که همان روز قیام قائم ماست؛ پس هر که تا پیش از قیام قائم ما تقیه را ترک کند، از ما نیست.
كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص۲۷۴
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع لَا دِينَ لِمَنْ لَا وَرَعَ [لَهُ] وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَعْمَلُكُمْ بِالتَّقِيَّةِ فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مَتَى قَالَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ وَ هُوَ يَوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَمَنْ تَرَكَ التَّقِيَّةَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَيْسَ مِنَّا.
تدبر
۱) «إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»
ابلیس از خداوند مهلت خواست «تا روزی که مبعوث میشوند»، یعنی تا روز قیامت؛ خداوند به او مهلت داد؛ اما پایان مهلت را با تعبیر «تا روزِ آن وقت معین» بیان کرد. آن زمان چه موقع است؟
الف. روز قیامت است (الکشاف، ج۲، ص۵۷۸)، از این جهت که روز قیامت فقط برای خدا معلوم است (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج۱۹، ص۱۴۱) یا از این جهت که تا آن موقع وی را عذاب نمیکنند (حسن بصری، جبائی، ابومسلم، به نقل از مجمعالبیان، ج۶، ص۵۱۹)
ب. خود اینکه تعبیر در پاسخ، با تعبیر در سوال تفاوت کرد، نشان میدهد که یک زمان معینی غیر از روز قیامت است؛ اما چه موقع است، چند دیدگاه مطرح شده:
ب.۱) ایام ظهور است (بسیاری از روایات بر این تطبیق دادهاند) از این جهت که روزی است که جامعه بشری در همین دنیا به کمال خود میرسد؛ یعنی بشریت به رشدی میرسد که دیگر ظلم و گناه نمیکند؛ و لذاست که در آن روز، دیگر مهلتی برای بقای شیطان نیست. (المیزان، ج۱۲، ص۱۵۹)
ب.۲) ایام رجعت است (برخی از روایات بر این تطبیق دادهاند) که دلیلش میتواند همان دلیل فوق باشد.
ب.۳) ابتدای نفخ اول است که آخرین زمان تکلیف است، یعنی آخرین زمانی است که امکان گناه برای بشر وجود دارد (ابنعباس، به نقل از مجمعالبیان، ج۶، ص۵۱۹)
ب.۴) وقتی است که برای خدا معلوم است اما برای ابلیس معلوم نیست؛ تا او را در ابهام بگذارد و هر لحظه او منتظر مرگش باشد (بلخی، به نقل از مجمعالبیان، ج۶، ص۵۱۹)
ب.۵) …
ج. شاید بتوان گفت همه این دیدگاهها هرکدام وجهی از واقعیت را بیان میکنند؛ بویژه اگر به مطلبی که در تکمله حدیث۱ بیان شد، توجه شود. باید در مفهوم «مهلت دادن» توجه شود. مهلت برای چه؟ برای اغوا کردن، برای زنده ماندن در دنیا، … . در واقع در هر مرحلهای از مراحل فوق، وجود ابلیس و حوزه کارآیی او از جهتی محدود میشود، و از آن جهت مهلت وی به پایان میرسد. شاید همین که به جای هریک از زمانهای فوق (که در قرآن برای اغلب آنها تعبیر مستقلی به کار رفته) تعبیر «روزِ آن وقت معین» را آورد، شاهدی بر صحت این دیدگاه باشد. (توضیح بیشتر در تدبر۲)
۲) «إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»
تعبیر کردن از پایان مهلت شیطان به «تا روزی که وقتش معلوم است» هم معلوم و معین بودن آن را میرساند و هم به نحوی مساله را برای ما مبهم و نامعلوم رها کرده است. چرا؟
به نظر میرسد خود این گونه تعبیر کردن نمونهای از بلاغت قرآن کریم است که ابعاد مختلفی از یک حقیقت و بلکه حقایق مختلفی را در یک عبارت بگنجاند؛ از این جهت که آوردن چنین تعبیری،:
الف. میتواند نشاندهنده این باشد که این روز برای خدا کاملا معلوم، اما برای ما مبهم است.
ب. میتواند همه دیدگاههایی را که درباره تعیین این روز ارائه شده (تدبر۱) پوشش دهد؛ آن هم به نحوی که قبول هیچ مقطعی برای پایان مهلت مستلزم نفی مقطع دیگر نباشد.
ج. …
۳) «إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»
فرمود :تا روزِ آن وقت معین. یعنی یک «وقت معین»ی هست که تا آن روز مهلت داری. این تعبیر بخوبی نشان میدهد که کلمه «یوم: روز» لزوما به معنای «روز ۲۴ ساعتی که واحد شمارش هفته و ماه و سال است»، یا «روز در مقابل شب» نیست، بلکه به معنای «یک مقطع زمانی» است.
(لذا در آیاتی هم که مثلا آمده آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، یا … ضرورتی ندارد که آن را به معنای روز ۲۴ ساعتی یا روز در مقابل شب بدانیم، که بعد در توجیهش دچار مشکل شویم)
۴) «إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»
نفرمود: «الی الیوم المعلوم: تا روز معلوم» یا «الی الوقت المعلوم: تا وقت معین»؛ چرا؟
الف. چهبسا میخواهد ذهن را درگیر کند که یک «وقت معلوم»ی هم در کار است؛ که در یک مقطع زمانی خاص فراخواهد رسید. وقتی آن مقطع زمانی (یوم) مربوط به یک «وقت معلوم» است، که مهمترین ویژگی آن وقت، این است که معلوم است؛
پس،
ما هم میتوانیم بدان علم پیدا کنیم.
ب. …
حکایت
۵) مومن الطاق، یکی از اصحاب برجسته امام باقر ع و امام صادق ع بود. نقل شده است وقتی خبر رحلت امام صادق ع [یا طبق برخی نقلها: امام باقر ع] را به او دادند، یکی از علمای مخالف شیعه که با او رفت و آمد داشت، به طعنه به او گفت: «امام تو مُرد؟!»
او گفت: بله، اما امام تو «از مهلتدادهشدگان است؛ تا روزِ آن وقت معین»!
الإحتجاج (للطبرسي)، ج۲، ص۳۸۱ [۷]
[۱] . ؛ در تفسير العياشي، ج۲، ص۲۴۲ (و با سند متصل به او، در دلائل الإمامة، ص۴۵۳) شبیه این حدیث را یکی از موالی اسحاق بن عمار، از امام صادق ع میپرسد. (روایت را به نقل از دلائل الامامه آوردهایم که عباراتش تفاوتهای مختصری با تفسیر عیاشی کنونی دارد و ظاهرا نقل وی درستتر است) وَ أَخْبَرَنِي أَبُو الْحَسَنِ عَلِيٌّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي الْعَبَّاسُ بْنُ عَامِرٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ جَمِيعِ مَوْلَى إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَنْ إِبْلِيسَ، قَوْلِهِ: رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» أَيُّ يَوْمٍ هُوَ؟ قَالَ: يَا وَهْبُ، أَ تَحْسَبُ أَنَّهُ يَوْمَ يَبْعَثُ اللَّهُ (تَعَالَى) النَّاسَ؟ لَا، وَ لَكِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) أَنْظَرَهُ إِلَى يَوْمِ يَبْعَثُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) قَائِمَنَا، فَإِذَا بَعَثَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) قَائِمَنَا، فَيَأْخُذُ بِنَاصِيَتِهِ، وَ يَضْرِبُ عُنُقَهُ، فَذَلِكَ يَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم.
[۲] . أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ يَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ يَوْمٌ يَذْبَحُهُ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى الصَّخْرَةِ الَّتِي فِي بَيْتِ الْمَقْدِسِ.
مرحوم فیض کاشانی در تفسير الصافي، ج۳، ص۱۱۳ میگوید: مقصود از این تعبیر، هنگام رجعت است.
[۳] . مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ، عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِيِّ، عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ «إِنَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ فَأَبَى اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِ، فَقَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ظَهَرَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فِي جَمِيعِ أَشْيَاعِهِ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْت الْمَعْلُومِ، وَ هِيَ آخِرُ كَرَّةٍ يَكُرُّهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص.
فَقُلْتُ: وَ إِنَّهَا لَكَرَّاتٌ؟
قَالَ: نَعَمْ، إِنَّهَا لَكَرَّاتٌ وَ كَرَّاتٌ، مَا مِنْ إِمَامٍ فِي قَرْنٍ إِلَّا وَ يَكُرُّ مَعَهُ الْبَرُّ وَ الْفَاجِرُ فِي دَهْرِهِ حَتَّى يُدِيلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْكَافِرِ. فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ كَرَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص فِي أَصْحَابِهِ، وَ جَاءَ إِبْلِيسُ فِي أَصْحَابِهِ، وَ يَكُونُ مِيقَاتُهُمْ فِي أَرْضٍ مِنْ أَرَاضِي الْفُرَاتِ، يُقَالُ لَهَا الرَّوْحَاءُ قَرِيبٌ مِنْ كُوفَتِكُمْ، فَيَقْتَتِلُونَ قِتَالًا لَمْ يُقْتَتَلْ مِثْلُهُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَالَمِينَ، فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَصْحَابِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ص قَدْ رَجَعُوا إِلَى خَلْفِهِمُ الْقَهْقَرَى مِائَةَ قَدَمٍ، وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ وَ قَدْ وَقَعَتْ بَعْضُ أَرْجُلِهِمْ فِي الْفُرَاتِ. فَعِنْدَ ذَلِكَ يَهْبِطُ الْجَبَّارُ عَزَّ وَ جَلَ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ، رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَامَهُ بِيَدِهِ حَرْبَةٌ مِنْ نُورٍ، فَإِذَا نَظَرَ إِلَيْهِ إِبْلِيسُ رَجَعَ الْقَهْقَرَى نَاكِصاً عَلَى عَقِبَيْهِ، فَيَقُولُونَ لَهُ أَصْحَابُهُ: أَيْنَ تُرِيدُ وَ قَدْ ظَفِرْتَ؟ فَيَقُولُ: إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ … إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ فَيَلْحَقُهُ النَّبِيُّ ص فَيَطْعُنُهُ طَعْنَةً بَيْنَ كَتِفَيْهِ، فَيَكُونُ هَلَاكُهُ وَ هَلَاكُ جَمِيعِ أَشْيَاعِهِ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يُعْبَدُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يُشْرَكُ بِهِ شَيْئاً. وَ يَمْلِكُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَرْبَعاً وَ أَرْبَعِينَ أَلْفَ سَنَةٍ، حَتَّى يَلِدَ الرَّجُلُ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ ع أَلْفَ وَلَدٍ مِنْ صُلْبِهِ ذَكَراً، فِي كُلِّ سَنَةٍ ذَكَراً، وَ عِنْدَ ذَلِكَ تَظْهَرُ الْجَنَّتَانِ الْمُدْهَامَّتَانِ عِنْدَ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ مَا حَوْلَهُ بِمَا شَاءَ اللَّهُ»
[۴] . أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ حَبَشِيِّ بْنِ قُونِيٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِيمَا كَتَبَ إِلَيَّ قَالَ حَدَّثَنَا جَمِيلُ بْنُ زِيَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ الرَّازِيِّ أَنَّ رَجُلًا دَخَلَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي … وَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِإِبْلِيسَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ … فَالْتَفَتَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَيْهِ وَ قَالَ مَا سَأَلَنِي عَنْ مَسْأَلَتِكَ أَحَدٌ قَطُّ قَبْلَكَ … قَالَ وَ يَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ يَوْمٌ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ فَيَمُوتُ إِبْلِيسُ مَا بَيْنَ النَّفْخَةِ الْأُولَى وَ الثَّانِيَةِ…
[۵] . «فإذا تصفحت وجدت شيئا كثيرا من الآيات ورد تفسيرها عن أئمة أهل البيت تارة بالقيامة و أخرى بالرجعة و ثالثة بالظهور، و ليس ذلك إلا لوحدة و سنخية بين هذه المعاني»
[۶] . رَأَيْتُ فِي صُحُفِ إِدْرِيسَ عَلَى نَبِيِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَيْهِ السَّلَامُ … فيما نذكره من القائمة الثامنة من الكراس الخامس من سؤال إبليس و جواب الله بلفظ ما وجدناه:
قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ لَا وَ لَكِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَإِنَّهُ يَوْمٌ قَضَيْتُ وَ حَتَمْتُ أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ ذَلِكَ الْيَوْمَ مِنَ الْكُفْرِ وَ الشِّرْكِ وَ الْمَعَاصِي وَ أَنْتَخِبَ لِذَلِكَ الْوَقْتِ عِبَاداً لِي امْتَحَنْتُ قُلُوبَهُمْ لِلْإِيمَانِ وَ حَشَوْتُهَا بِالْوَرَعِ [بالروح] وَ الْإِخْلَاصِ وَ الْيَقِينِ وَ التَّقْوَى وَ الْخُشُوعِ وَ الصِّدْقِ وَ الْحِلْمِ وَ الصَّبْرِ وَ الْوَقَارِ وَ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا وَ الرَّغْبَةِ فِيمَا عِنْدِي يَدِينُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً اخْتَرْتُ لَهُمْ نَبِيّاً مُصْطَفَى وَ أَمِيناً مُرْتَضَى فَجَعَلْتُهُ لَهُمْ نَبِيّاً وَ رَسُولًا وَ جَعَلْتُهُمْ لَهُ أَوْلِيَاءَ وَ أَنْصَاراً تِلْكَ أُمَّةٌ اخْتَرْتُهَا لِلنَّبِيِّ الْمُصْطَفَى وَ أَمِينِيَ الْمُرْتَضَى ذَلِكَ وَقْتٌ حَجَبْتُهُ فِي عِلْمِ غَيْبِي وَ لَا بُدَّ أَنَّهُ وَاقِعٌ أُبِيدُكَ يَوْمَئِذٍ وَ خَيْلَكَ وَ رَجِلَكَ وَ جُنُودَكَ أَجْمَعِينَ فَاذْهَبْ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم.
[۷] . كان أبو حنيفة يوما آخر يتماشى مع مؤمن الطاق في سكة من سكك الكوفة إذا مناد ينادي من يدلني على صبي ضال؟ فقال مؤمن الطاق أما الصبي الضال فلم نره و إن أردت شيخا ضالا فخذ هذا عنى به أبا حنيفة و لما مات الصادق ع رأى أبوحنيفة مؤمن الطاق فقال له مات إمامك-؟ قال نعم أما إمامك مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم.
بازدیدها: ۲۰