۱۰۷۷-۳) وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ (احادیث و تدبرهای غیبت)

ترجمه

و برخی از شما غیبت برخی را نکنند؛ آیا یکی از شما دوست دارد که از گوشت برادرش که مرده، بخورد؛ قطعاً از آن کراهت دارید.

حدیث

ج.۱) کلیاتی درباره غیبت

ج.۲) وظیفه مومن در مقام شنیدن غیبت

ج.۳) مصادیق غیبت

ج.۴) آثار دنیوی و اخروی غیبت

ج.۵) موارد جواز غیبت

ج.۶) علت اقدام به غیبت

ج.۷) جبران غیبت

تدبر

مصادیق غیبت

فلسفه حرمت غیبت

موارد جواز غیبت‏

وظیفه انسان هنگام شنیدن غیبت

تبصره:

علت اقدام به غیبت

جبران غیبت

تبصره: آيا غیبت غیرمسلمانها بدون اشکال است؟ (تفکیک دو معنای حکم مولوی)

آثار دنیوی و اخروی غیبت

حکایت

 

حدیث

ج.۱) کلیاتی درباره غیبت

۵۲) الف. روایت شده که حضرت صادق (ع) فرمودند:

غیبت بر هر مسلمانی حرام است، و شخص غیبت‏كننده در هر حالی باشد گناهكار است؛ و نمونه بارز غیبت آن است كه در مورد كسی چیزی را بیان کنی که آن چیز نزد خداوند عیب نباشد، ویا وی را بابت امری مذمت کنی که اهل علم لزوما بدان جهت وی را مذمت نمی‌کنند؛ …

در صورتی كه مرتكب غیبت کسی شدی خبر این غیبت کردنت به گوش او رسید، از او حلالیت بطلب؛ و اگر به گوش او نرسید و از آن خبردار نشد، برای او طلب مغفرت و آمرزش كن.

و غیبت كردن اعمال نیكوی آدمی را نابود می‏كند چنان كه آتش هیزم را می‏خورد. خداوند متعال به حضرت موسی (ع) وحی فرمود: شخص غیبت‏كننده آخرین كسی است كه داخل بهشت می‏شود اگر توبه كند، و اگر توبه نكرد او نخستین كسی خواهد بود كه داخل آتش شود؛ خداوند متعال می‏فرماید: «آیا یکی از شما دوست دارد که از گوشت برادرش که مرده، بخورد؛ قطعاً از آن کراهت دارید» (حجرات/۱۲).

و غیبت به انحای مختلفی واقع می‌شود: با بیان عیبی در خَلق [ویژگی‌هایی که مربوط به آفرینش شخص بوده و خودش در آن نقشی ندارد مانند زشت‌رو بودن] ویا خُلق و خو ویا عقل ویا عمل ویا نحوه برخورد ویا راه و روش ویا جهالت و مانند اینها.

و اصل و ریشه غیبت [= آنچه موجب غیبت کردن می‌شود] را در ده قسم می‌توان گنجاند: آرام کردن غیظ [خود نسبت به شخص مورد نظر]، و همراهی با قوم*، و متهم کردن، و تایید خبری بدون تحقیق درباره آن، و سوءظن، و حسد، و مسخره كردن، و تعجب، و اصرار و پافشاری، و زینت دادن**.

پس اگر می‏خواهی كه سالم بمانی، خالق را در نظر داشته باش، نه مخلوق را؛ تا عرصه غیبت برای تو محل عبرت‌آموزی شود و عرصه گناه، ثواب. ***

پی‌نوشتها:

*انگیزه همراهی با قوم ظاهرا به معنای این است که انسان می‌خواهد با کسانی که دارند بدگویی شخصی را انجام می‌‌دهند هم‌کلامی شود و عملا برای تایید ضمنی آنها به غیبت کردن از آن شخص اقدام می‌کند.

** انگیزه زینت دادن ظاهرا به معنای این است که انسان برای جالب توجه کردن سخن برای مخاطب، غیبت شخصی را کند.

*** یعنی با دیدن عیب در شخص، به جای اینکه غیبت او را بکنی، از وضع ناگوار وی عبرت بگیری و به جای اینکه مرتکب گناه بشوی عملا ثواب ببری.

مصباح الشریعة، ص۲۰۴-۲۰۵

قَالَ الصَّادِقُ ع:

الْغِیبَةُ حَرَامٌ عَلَی كُلِّ مُسْلِمٍ، مَأْثُومٌ صَاحِبُهَا فِی كُلِّ حَالٍ؛ وَ صِفَةُ الْغِیبَةِ أَنْ تَذْكُرَ أَحَداً بِمَا لَیسَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَیبٌ أَوْ تَذُمَّ مَا تَحْمَدُهُ أَهْلُ الْعِلْمِ فِیهِ …[۱]

وَ إِنِ اغْتَبْتَ فَبَلَغَ الْمُغْتَابَ، فَاسْتَحِلَّ مِنْهُ؛ فَإِنْ لَمْ تَبْلُغْهُ وَ لَمْ تَلْحَقْهُ، فَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ لَهُ؛

وَ الْغِیبَةُ تَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ، أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ ع: الْمُغْتَابُ هُوَ آخِرُ مَنْ یدْخُلُ الْجَنَّةَ إِنْ تَابَ وَ إِنْ لَمْ یتُبْ فَهُوَ أَوَّلُ مَنْ یدْخُلُ النَّارَ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَی «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوه»

وَ وُجُوهُ الْغِیبَةِ تَقَعُ بِذِكْرِ عَیبٍ فِی الْخَلْقِ وَ الْخُلْقِ وَ الْعَقْلِ وَ الْفِعْلِ وَ الْمُعَامَلَةِ وَ الْمَذْهَبِ وَ الْجَهْلِ وَ أَشْبَاهِهِ؛

وَ أَصْلُ الْغِیبَةِ مُتَنَوِّعٌ بِعَشَرَةِ أَنْوَاعٍ شِفَاءِ غَیظٍ وَ مُسَاعَدَةِ قَوْمٍ وَ تُهَمَةٍ وَ تَصْدِیقِ خَبَرٍ بِلَا كَشْفِهِ وَ سُوءِ ظَنٍّ وَ حَسَدٍ وَ سُخْرِیةٍ وَ تَعَجُّبٍ وَ تَبَرُّمٍ وَ تَزَینٍ؛

فَإِنْ أَرَدْتَ الْسْلَامَةَ فَاذْكُرِ الْخَالِقَ لَا الْمَخْلُوقَ فَیصَیرُ لَكَ مَكَانَ الْغِیبَةِ عِبْرَةً وَ مَكَانَ الْإِثْمِ ثَوَاباً.

ب. در همین راستا این حدیث در کتب شیعه که شبیه آن در کتب اهل سنت هم آمده است قابل توجه است:

از امام باقر ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:

آیا به شما خبر دهم از مومن [واقعی]؟ او کسی است که مومنان از او بر جان و مال خویش ایمن‌اند.

آیا به شما خبر دهم از مسلمان [واقعی]؟ او کسی است که مسلمانان از زبان و دست وی سالم می‌مانند؛

و مهاجر [واقعی] کسی است که از گناهان هجرت کند و آنچه خداوند حرام کرده را ترک گوید.

و بر مومن حرام است که در خصوص مومن دیگری به وی ظلم کند یا او را خوار سازد یا غیبتش کند و یا او را با شدت از خود براند.

الكافي، ج‏۲، ص۲۳۵

أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي كَهْمَسٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ بِالْمُؤْمِنِ؟! مَنِ ائْتَمَنَهُ الْمُؤْمِنُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ.

أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ بِالْمُسْلِمِ؟! مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ.

وَ الْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّيِّئَاتِ وَ تَرَكَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ.

وَ الْمُؤْمِنُ حَرَامٌ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَنْ يَظْلِمَهُ أَوْ يَخْذُلَهُ أَوْ يَغْتَابَهُ أَوْ يَدْفَعَهُ دَفْعَةً.

ج. در منابع اهل سنت چنین آمده است که رسول الله ص فرمود:

بر مومن حرام است در خصوص مومن دیگر، اینکه گوشت او را بخورد و از غیبت کند؛‌ و آبرویش هم بر وی حرام است که در خصوص آن پرده‌دری کند؛ و رخسارش هم بر وی حرام است که بر او سیلی زند.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۵

و أخرج ابن مردویه عن أبی مالك الأشعری عن كعب بن عاصم ان رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم قال:

المؤمن حرام علی المؤمن لحمه علیه حرام ان یأكله و یغتابه بالغیب؛ و عرضه علیه حرام ان یخرقه؛ و وجهه علیه حرام ان یلطمه‏.

 

۵۳) الف. از امیرالمومنین ع روایتی نقل شده که در یک مجلس ۴۰۰ باب از آنچه دین و دنیای مسلمان را آباد می‌کند تعلیم دادند که قبلا (حدیث۳۳) فرازهایی از آن گذشت. در فرازی از آن فرموده‌اند:

از غیبت شخص مسلمان بپرهیزید؛ چرا که مسلمان از برادر خود غیبت نمی‌کند، وقتی که خداوند این کار را نهی نموده و فرموده است: «آیا یکی از شما دوست دارد که از گوشت برادرش که مرده، بخورد؟! قطعاً از آن کراهت دارید».

الخصال، ج۲، ص۶۲۲؛ تحف العقول، ص۱۱۲؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۱۰۲

حَدَّثَنَا أَبِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ عُبَیدٍ الْیقْطِینِی عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یحْیی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ‏ آبَائِهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِی مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا یصْلِحُ لِلْمُسْلِمِ فِی دِینِهِ وَ دُنْیاهُ …

إِیاكُمْ وَ الْغِیبَةَ فَإِنَّ الْمُسْلِمَ لَا یغْتَابُ أَخَاهُ وَ قَدْ نَهَی اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ: «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ».

ب. از امام سجاد ع روایت شده که پیامبر ص فرمودند:

ای بندگان خدا تقوای الهی را در خصوص تمامی محرمات رعایت کنید و بدانید که غیبت برادر مومنتان – که از شیعیان آل محمد ص باشد – حرمتش از [حرمت خوردن] گوشت مردار بزرگتر است که خداوند متعال فرمود: «برخی از شما غیبت برخی را نکنند؛ آیا یکی از شما دوست دارد که از گوشت برادرش که مرده، بخورد؛ قطعاً از آن کراهت دارید»؛ و همانا حرمت خوردن خون کم‌اهمیت‌تر از آن است که احدی از شما از برادر مومنش – که از شیعیان آل محمد ص باشد – نزد سلطانی جائر خبرچینی کند که در این صورت خودش و برادر مومنش و سلطانی که نزد او خبرچینی کرده است به هلاکت انداخته است.

التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۵۸۶

قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

يَا عِبَادَ اللَّهِ اتَّقُوا الْمُحَرَّمَاتِ كُلَّهَا وَ اعْلَمُوا أَنَّ غِيبَتَكُمْ لِأَخِيكُمُ الْمُؤْمِنِ مِنْ شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ أَعْظَمُ فِي التَّحْرِيمِ مِنَ الْمَيْتَةِ، قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَلَا: «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»؛ وَ إِنَّ الدَّمَ أَخَفُّ عَلَيْكُمْ فِي تَحْرِيمِ أَكْلِهِ مِنْ أَنْ يَشِيَ أَحَدُكُمْ بِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ مِنْ شِيعَةِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى سُلْطَانٍ جَائِرٍ، فَإِنَّهُ حِينَئِذٍ قَدْ أَهْلَكَ نَفْسَهُ وَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ وَ السُّلْطَانَ الَّذِي وَشَي بِهِ إِلَيْهِ…[۲]

 

۵۴) از امام صادق (علیه السلام) سوال شد درباره آنچه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرموده باشد که «خدا اهل خانه‌ای که گوشت می‌خورند دشمن می‌دارد» [که آیا این روایت درست است، و اگر بله، مقصود ازآن چیست؟]

فرمودند: مطلب آن طور نیست که برخی گمان می‌کنند که درباره گوشت مباح باشد، که خود رسول الله ص هم از آن گوشتها می‌خورد و آن را دوست داشت. بلکه مقصود از آن، همان گوشتی است که خدای عزّوجلّ فرمود: «آیا یکی از شما دوست دارد که از گوشت برادرش که مرده، بخورد» یعنی غیبت کردن از کسی و آبروی وی را بردن.

دعائم الإسلام، ج‏۲، ص۱۱۰

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص أَنَّهُ سُئِلَ عَمَّا یرْوِیهِ النَّاسُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یبْغِضُ أَهْلَ الْبَیتِ اللَّحْمِیینَ؟!

فَقَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع: لَیسَ هُوَ كَمَا یظُنُّونَ مَنْ أَكَلَ اللَّحْمَ الْمُبَاحَ أَكَلَهُ الَّذِی كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یأْكُلُهُ وَ یحِبُّهُ. إِنَّمَا ذَلِكَ مِنَ اللَّحْمِ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً» یعْنِی بِالْغِیبَةِ لَهُ وَ الْوَقِیعَةِ فِیهِ.

شبیه این توضیح در منابع اهل سنت هم آمده است؛‌ر.ک: الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۷[۳]

 

۵۵) از امام‌صادق (علیه السلام) نقل‌شده که رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

«غیبت در [نابود کردن] دین یک ‌مسلمان، از بیماری خوره در درون او زودتر کارگر می‌شود».

و فرمودند: «نشستن مسلمان در مسجد به انتظار نماز، عبادت است تا [زمانی‌که] حدَثی از او سر نزند».

سوال شد: «ای رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله)! حدَث چیست»؟

فرمودند: «غیبت‌کردن».

الكافي، ج‏۲، ص۳۵۷

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‏ ع قَالَ

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ الْغِيبَةُ أَسْرَعُ فِي دِينِ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ مِنَ الْأَكِلَةِ فِي جَوْفِهِ.

قَالَ: وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: الْجُلُوسُ فِي الْمَسْجِدِ انْتِظَارَ الصَّلَاةِ عِبَادَةٌ مَا لَمْ يُحْدِثْ.

قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ: وَ مَا يُحْدِثُ؟

قَالَ: الِاغْتِيَابَ.

 

۵۶) الف. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

خون و مال و آبروی هر مسلمانی بر هر مسلمانی حرام است. [و غیبت کردن، مصداق بی‌حرمتی به آبروست].[۴]

مجموعة ورام، ج‏۱، ص۱۱۵؛ كشف الریبة (شهید ثانی)، ص۶؛ منیة المرید، ص۳۲۷

وَ قَالَ النَّبِی ص كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَی الْمُسْلِمِ حَرَامٌ دَمُهُ وَ مَالُهُ وَ عِرْضُهُ.

ب. از امام رضا ع از پدرانشان از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمودند:

هرکس با مردم تعامل کند و به آنها ستم نکند، و سخن بگوید و به آنان دروغ نگوید، و وعده بدهد و خلاف وعده‌اش عمل نکند، چنین شخصی از کسانی‌است که جوانمردی‌اش به حدّ کمال رسیده، عدالتش آشکار گشته، برادری با وی واجب و غیبت او حرام است.

الخصال، ج‏۱، ص۲۰۸؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏۲، ص۳۰؛ نزهة الناظر، ص۲۴

حَدَّثَنَا أَبُو مَنْصُورٍ أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ بَكْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ زَيْدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرِ بْنِ سُلَيْمَانَ الطَّائِيُّ بِالْبَصْرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ كَمُلَتْ مُرُوءَتُهُ وَ ظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ وَ حَرُمَتْ غَيْبَتُهُ.

ب. عین این حدیث را با سند دیگری از امام صادق ع روایت کرده که در آن فقط ترتیب چهار نکته آخر جابجا شده است:

هرکس با مردم تعامل کند و به آنها ستم نکند، و سخن بگوید و به آنان دروغ نگوید، و وعده بدهد و خلاف وعده‌اش عمل نکند، چنین شخصی از کسانی‌است که غیبت او حرام است و جوانمردی‌اش به حدّ کمال رسیده، عدالتش آشکار گشته، برادری با وی واجب است.

الكافي، ج‏۲، ص۲۳۹

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ:

مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ كَانَ مِمَّنْ حُرِّمَتْ غِيبَتُهُ وَ كَمَلَتْ مُرُوءَتُهُ وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ.

د. مضمون این حدیث به صورت زیر هم از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:

هرکس در او سه خصلت باشد آن خصلت‌ها موجب می‌شوند که رعایت چهار چیز در مورد او بر مردم واجب شود؛

کسی‌که هرگاه با مردم سخن بگوید به آنان دروغ نگوید؛ و هر گاه با آن‌ها تعاملی داشته باشد بدانان ستم نکند و هرگاه به آن‌ها وعده دهد خلف وعده ننماید، آنگاه لازم می‌آید که عدالت او در میان مردم آشکار گردد و مردانگی وی بر همه معلوم شود، و غیبت او بر همگان حرام ‌گردد و برادری با او بر آنان واجب ‌شود.

الخصال، ج‏۱، ص۲۰۸

حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي جَعْفَرٍ الْكُمَيْدَانِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ أَوْجَبْنَ لَهُ أَرْبَعاً عَلَى النَّاسِ؛ مَنْ إِذَا حَدَّثَهُمْ لَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ إِذَا خَالَطَهُمْ لَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ إِذَا وَعَدَهُمْ لَمْ يُخْلِفْهُمْ، وَجَبَ أَنْ تَظْهَرَ فِي النَّاسِ عَدَالَتُهُ وَ تَظْهَرَ فِيهِمْ مُرُوءَتُهُ وَ أَنْ تَحْرُمَ عَلَيْهِمْ غِيبَتُهُ وَ أَنْ تَجِبَ عَلَيْهِمْ أُخُوَّتُهُ.

 

۵۷) یکبار ابوذر خدمت پیامبر ص شرفیاب می‌شوند و حضرت وصایایی به وی می‌فرمایند که برخی از آنها قبلا گذشت.[۵] در فرازی از این گفتگو رسول‌ الله (صلی الله علیه و آله) به ابوذر فرمود: «از غیبت بپرهیز که غیبت از زنا سخت‌تر است».

گفت: «یا رسول‌ الله ص! پدر و مادرم به فدایت! چرا چنین است»؟

فرمود: «چون زناکار توبه می‌کند و خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد؛ ولی غیبت‌کننده مورد مغفرت قرار نمی‌گیرد تا اینکه کسی که از او غیبت‌شده او را ببخشد».

ای ابوذر! دشنام دادن به مسلمان مایه فسوق است و جنگیدن با وی کفر و خوردن گوشت وی معصیت خدا، وحرمت مالش همچون حرمت خونش است.

گفتم: یا رسول الله ص! غیبت چیست؟

فرمود: اینکه از برادرت به گونه‌ای یاد کنی که او خوشش نمی‌آید.

گفتم: یا رسول الله ص! اگر آن مطلب در وی باشد چطور؟

فرمود:‌بدان که اگر آنچه بدان وی را یاد کردی در او باشد غیبتش را کرده‌ای؛‌ و اگر او را به چیزی یاد کنی که در او نباشد به او تهمت زده‌ای.

ای ابوذر! کسی که غیبتی را از برادر مومنش دفع کند بر عهده خداست که او را از آتش جهنم برهاند.

ای ابوذر! کسی که نزد وی غیبت برادر مسلمانش رخ دهد و او بر یاری وی [دفاع از وی دربرابر آن غیبت] توانا باشد و او را یاری کند خداوند عز و جل در دنیا و آخرت وی را یاری کند؛ و اگر او را در حالی که توان یاریش را دارد خوار نماید [= یاری نکند] خداوند او را در دنیا و آخرت خوار کند.

الأمالی (للطوسی)، ص۵۳۷

حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الطُّوسِيُّ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا رَجَاءُ بْنُ يَحْيَى بْنِ الْحُسَيْنِ الْعَبَرْتَائِيُّ الْكَاتِبُ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ ثَلَاثِ مِائَةٍ وَ فِيهَا مَاتَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمُّ، عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي ذُبَيٍّ الْهُنَائِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو حَرْبِ بْنُ أَبِي الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيُّ، عَنْ أَبِيهِ أَبِي الْأَسْوَدِ، قَالَ: قَدِمْتُ الرَّبَذَةَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ فَحَدَّثَنِي أَبُو ذَرٍّ، قَالَ: دَخَلْتُ ذَاتَ يَوْمٍ فِي صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي مَسْجِدِهِ، فَلَمْ أَرَ فِي الْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) إِلَى جَانِبِهِ جَالِسٌ، فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَةَ الْمَسْجِدِ، فَقُلْتُ:…

قال: یا أَبَا ذَرٍّ، إِیاكَ وَ الْغِیبَةَ، فَإِنَّ الْغِیبَةَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا.

قُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ، وَ مَا ذَاكَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی؟

قَالَ: لِأَنَّ الرَّجُلَ یزْنِی فَیتُوبُ إِلَی اللَّهِ فَیتُوبُ اللَّهُ عَلَیهِ، وَ الْغِیبَةُ لَا تُغْفَرُ حَتَّی یغْفِرَهَا صَاحِبُهَا.

یا أَبَا ذَرٍّ، سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَ قِتَالُهُ كُفْرٌ، وَ أَكْلُ لَحْمِهِ مِنْ مَعَاصِی اللَّهِ، وَ حُرْمَةُ مَالِهِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ.

قُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ، مَا الْغِیبَةُ قَالَ: ذِكْرُكَ أَخَاكَ بِمَا یكْرَهُهُ. قُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ، فَإِنْ كَانَ فِیهِ ذَاكَ الَّذِی یذْكَرُ بِهِ. قَالَ: اعْلَمْ إِذَا ذَكَرْتَهُ بِمَا هُوَ فِیهِ فَقَدِ اغْتَبْتَهُ، وَ إِذَا ذَكَرْتَهُ بِمَا لَیسَ فِیهِ فَقَدْ بَهَتَّهُ.

یا أَبَا ذَرٍّ، مَنْ ذَبَّ عَنْ أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ الْغِیبَةَ كَانَ حَقُّهُ عَلَی اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) أَنْ یعْتِقَهُ مِنَ النَّارِ.

یا أَبَا ذَرٍّ، مَنِ اغْتِیبَ عِنْدَهُ أَخُوهُ الْمُسْلِمُ وَ هُوَ یسْتَطِیعُ نَصْرَهُ فَنَصَرَهُ، نَصَرَهُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ، فَإِنْ خَذَلَهُ وَ هُوَ یسْتَطِیعُ نَصْرَهُ خَذَلَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ.

توجه: فراز اول روایت فوق (توضیح چرایی بدتر بودن غیبت از زنا) از برخی دیگر از جابر و ابوسعید خدری نیز از رسول الله ص نقل شده است (مجمع البیان، ج‏۹، ص۲۰۶[۶]؛ كشف الریبة (شهید ثانی)، ص۶؛ منیة المرید، ص۳۲۷[۷])[۸] و در منابع اهل سنت هم آمده است (الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۷[۹])

 

۵۸) نوف بکالی یکبار خدمت امیرالمومنین ع می‌رسند و از ایشان درخواست نصیحت می‌کنند و ایشان نصایح متعددی خطاب به وی مطرح می‌کنند. از جمله اینکه فرمودند:

از غیبت خودداری کن که همانا آن خورشت سگان جهنم است.

سپس فرمودند: ای نوف! دروغ می‌گوید کسی که گمان می‌کند که حلال‌زاده است در حالی که با غیبت کردن گوشت مردم را می‌خورد.

الأمالي (للصدوق)، ص۲۰۹؛ أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص۱۸۷؛ روضة الواعظین، ج‏۲، ص۴۶۹؛ مشكاة الأنوار، ص۸۸

حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ قَالَ حَدَّثَنَا الْمُغِيرَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الشَّامِيِّ عَنْ نَوْفٍ الْبِكَالِيِّ عن أَمِير الْمُؤْمِنِينَ …[۱۰]

قَالَ: اجْتَنِبِ الْغِيبَةَ فَإِنَّهَا إِدَامُ كِلَابِ النَّارِ.

ثُمَّ قَالَ: يَا نَوْفُ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلَالٍ وَ هُوَ يَأْكُلُ لُحُومَ النَّاسِ بِالْغِيبَةِ …[۱۱]

در جامع الأخبار (للشعیری)، ص۱۴۷[۱۲] همین مطلب را بدون سند از رسول الله ص روایت کرده است.[۱۳]

 

۵۹) الف. از امام باقر ع روایت شده است:

بد بنده‌ای است بنده‌ای که دو چهره و دو زبان داشته باشد: وقتی شاهد است برادرش را مدح گوید و وقتی غایب است [گوشت] او را بخورد؛ اگر به او چیزی داده شود حسادت بورزد و اگر مبتلا [به فقر و نداری] گردد خوارش کند.

ب. و از امام صادق ع هم روایت شده است:

کسی که با مسلمانان با دو چهره و با دو زبان مواجه شود روز قیامت می‌آید در حالی که دو زبان از آتش دارد.

الكافي، ج‏۲، ص۳۴۳؛ الأمالي( للصدوق)، ص۳۳۷ و روضة الواعظین، ج‏۲، ص۴۷۰

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي شَيْبَةَ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ يَكُونُ ذَا وَجْهَيْنِ وَ ذَا لِسَانَيْنِ يُطْرِي أَخَاهُ شَاهِداً وَ يَأْكُلُهُ غَائِباً إِنْ أُعْطِيَ حَسَدَهُ وَ إِنِ ابْتُلِيَ خَذَلَهُ.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَوْنٍ الْقَلَانِسِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ لَقِيَ الْمُسْلِمِينَ بِوَجْهَيْنِ وَ لِسَانَيْنِ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَهُ لِسَانَانِ مِنْ نَارٍ.

شروع این حدیث امام صادق ع در الأمالي و روضة الواعظین بدین عبارت است:

مَنْ لَقِيَ النَّاسَ بِوَجْهٍ وَ عَابَهُمْ بِوَجْهٍ: کسی که با مردم با چهره‌ای مواجه شود و با چهره دیگری از آنها عیب‌جویی کند …

 

۶۰) الف. روایت شده است که هنگامی که رسول الله ص مردی را به خاطر زنای محصنه سنگسار کرد شخصی به رفیقش گفت: این شخص مثل سگ جان داد.

پس پیامبر ص همراه با آنها بر لاشه مرداری عبور می‌کرد؛ فرمود: این را گاز بزنید و بخورید!

گفتند: یا رسول الله ص! از این لاشه گاز بزنیم و بخوریم؟!

فرمود: کاری که با برادرتان کردید از این متعفن‌تر بود.

مجموعة ورام، ج‏۱، ص۱۱۶؛ كشف الریبة، ص۹؛ إحياء علوم الدين، ج۳، ص۱۴۲

لَمَّا رَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الرَّجُلَ فِي الزِّنَاءِ قَالَ رَجُلٌ لِصَاحِبِهِ: هَذَا قُعِصَ كَمَا يُقْعَصُ الْكَلْبُ.

فَمَرَّ النَّبِيُّ ص مَعَهُمَا بِجِيفَةٍ، فَقَالَ: انْهَشَا مِنْهَا!

قَالا: يَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ نَنْهَشُ جِيفَةً؟

قَالَ: مَا أصبتهما [أَصَبْتُمَا] مِنْ أَخِيكُمَا أَنْتَنُ مِنْ هَذِه‏.

ب. در منابع اهل سنت تفصیل این ماجرا بدین عبارت آمده است که شخصی به نام اسلمی چهار بار خدمت رسول الله ص رسید و شهادت داد که با زنی زنا کرده است. حضرت ص هربار از او روی برمی‌گرداند تا اینکه دفعه پنجم آمد؛ حضرت ص سوالاتی کرد که مطمئن شود وی واقعا به طور کامل مرتکب عمل زنا شده است. نهایتا پرسید: اصلا می‌دانی زنا چیست؟ گفت: بله؛ یعنی همان کاری که شخص با همسرش است انجام می‌دهد به نحو حرام با زنی به نحو حرام انجام دهد.

حضرت پرسید: حالا از گفتن این سخنان چه مقصودی داری؟

گفت: می‌خواهم مرا پاک کنی. پس حضرت دستور داد که وی را سنگسار کردند.

پیامبر ص صدای دو نفر از اصحابش را شنید که یکی به دیگری گفت: این شخصی را نگاه کن که خداوند بر او پوشانده بود اما خودش خود را رها نکرد تا اینکه مثل یک سگ سنگباران شد.

پیامبر آن لحظه سکوت کرد تا اینکه در مسیر لاشه الاغی را دیدند که پایش نفخ کرده بود. فرمود: فلانی و فلانی کجایند؟

آن دو گفتند: ما اینجاییم.

فرمود: از مرکبتان پیاده شوید و از لاشه این الاغ بخورید!

گفتند: ای پیامبر خدا ص! خدا تو را ببخشد؛ چه کسی حاضر است که از این بخورد؟

فرمود: آن طور که اندکی پیش شما متعرض آبروی برادرتان شدید بدتر از خوردن این مردار است؛ به کسی که جانم به دست اوست سوگند که او [با توبه و سنگسار گناهش بخشیده شد و] الان در نهرهای بهشتی مشغول آبتنی است.

مصنف عبد الرزاق، ج۷، ص۲۶۹؛ سنن أبي داود، ج۴، ص۲۵۵؛ السنن الكبرى (للنسائي)، ج۶، ص۴۱۵؛ الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۵[۱۴]

عبد الرزاق، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو الزُّبَيْرِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الصَّامِتِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، أَنَّهُ سَمِعَهُ يَقُولُ:

جَاءَ الْأَسْلَمِيُّ نَبِيَّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عليه و [آله و] سلم، فَشَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ أَنَّهُ أَصَابَ حُرَّةَ حَرَامًا أَرْبَعَ مَرَّاب، كُلُّ ذَلِكَ يُعْرِضُ عَنْهُ، فَأَقْبَلَ فِي الْخَامِسَةِ، قَالَ: أَنِكْتَهَا؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: حَتى غَابَ ذَلِكَ مِنْكَ فِي ذَلِكَ مِنْهَا، كَمَا يَغِيبُ الْمِرْوَدُ فِي الْمُكْحُلَةِ، وَالرِّشَاءُ فِي الْبِئْرِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: هَلْ تَدْرِي مَا الزِّنَا؟ قَالَ: نَعَمْ، أَتَيْتُ مِنْهَا حَرَامًا مَا يَأْتي الرَّجُلُ مِنِ امْرَأَتِهِ حَلَالًا.

قَالَ: فَمَا تُرِيدُ بِهَذَا الْقَوْلِ؟

قَالَ: أُرِيدُ أَنْ تُطَهِّرَنِي. قَالَ: فَأَمَرَ بِهِ فَرُجِمَ.

فَسَمِعَ النَّبِيُّ – صلى الله عليه و [آله و] سلم – رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِهِ، يَقُولُ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ: انْظُرْ إِلَى هَذَا الَّذِي سَتَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ، فَلَم تَدَعْهُ نَفْسُهُ، حَتَّى ‌رُجِمَ ‌رَجْمَ ‌الْكَلْبِ.

فَسَكَتَ النَّبِي – صلى الله عليه و [آله و] سلم – عَنْهُمَا، حَتَّى مَرَّ بِجِيفَةِ حِمَارٍ شَائِلٍ بِرِجْلِهِ، فَقَالَ: أَيْنَ فُلَانٌ وَفُلَان؟

قَالَا: نَحْنُ ذَا يَا رَسُولَ اللَّهِ.

قَالَ: انْزِلَا فَكُلَا مِنْ جِيفَةِ هَذَا الْحِمَارِ.

فَقَالَا: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، غَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَنْ يَأْكُلُ مِنْ هَذَا؟

قَالَ: فَمَا نِلْتُمَا مِنْ عِرْضِ أَخِيكُمَا آنِفًا أَشَدُّ مِنْ اكلِ الْمَيْتَةِ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، إِنَّهُ الْآنَ لَفِي أَنْهَارِ الْجَنَّةِ يَتَغَمَّسُ فِيهَا.

 

ج.۲) وظیفه مومن در مقام شنیدن غیبت

در حدیث ۵۷ گذشت که کسی که نزد وی غیبت برادر مسلمانش رخ دهد و او بر یاری وی [دفاع از وی دربرابر آن غیبت] توانا باشد و او را یاری کند خداوند عز و جل در دنیا و آخرت وی را یاری کند؛ و اگر او را در حالی که توان یاریش را دارد خوار نماید [= یاری نکند] خداوند او را در دنیا و آخرت خوار کند. اما احادیث دیگری در این باره:

۶۱) الف. از رسول الله ص روایت شده است:

کسی که ساکت بماند شریک غیبت کننده است.

مجموعة ورام، ج‏۱، ص۱۱۹

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: السَّاكِتُ شَرِيكُ الْمُغْتَابِ‏.

ب. از امیرالمومنین ع روایت شده است:

– شنونده غیبت، شریک غیبت کننده است.

– شنونده غیبت، همانند گوینده آن است.

تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۲۱

قال امیرالمومنین ع:

– السَّامِعُ شَرِيكُ الْقَائِلِ.

– سَامِعُ الْغِيبَةِ شَرِيكُ الْمُغْتَابِ.

– السَّامِعُ لِلْغِيبَةِ كَالْمُغْتَابِ.

– مُسْتَمِعُ الْغِيبَةِ كَقَائِلِهَا.

ج. از رسول الله ص و نیز از امیرالمومنین ع روایت شده است:

کسی که [به غیبت] گوش می‌دهد یکی از دو نفری است که غیبت را انجام داده‌اند.

مجموعة ورام، ج‏۱، ص۱۱۹؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۲۱

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: الْمُسْتَمِعُ أَحَدُ الْمُغْتَابَيْن‏.

قال امیرالمومنین: السَّامِعُ لِلْغِيبَةِ أَحَدُ الْمُغْتَابَيْنِ؛ سَامِعُ الْغِيبَةِ أَحَدُ الْمُغْتَابَيْنِ.

د. از امام صادق ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایتی طولانی ذکر شده در خصوص برخی از اموری که رسول الله ص از آنها نهی کردند؛ در فرازی از این روایت آمده است:

و رسول الله ص از غیبت کردن و نیز گوش دادن به غیبت نهی کردند؛ و نیز از سخن‌چینی و گوش دادن به آن؛ و فرمودند در بهشت هیچ سخن‌چینی وارد نشود. …

من لا یحضره الفقیه، ج‏۴، ص۷؛ الأمالی( للصدوق)، ص۴۲۴؛ مكارم الأخلاق، ص۴۲۵

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَینِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَیهِ الْقُمِّی الْفَقِیهُ نَزِیلُ الرَّی مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ رُوِی عَنْ شُعَیبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ زَیدٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ- عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: نَهَی رَسُولُ اللَّهِ ص عَن‏ …

حَدَّثَنَا الشَّیخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَیهِ الْقُمِّی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زَیدِ بْنِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْأَبْهَرِی قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِیا الْجَوْهَرِی الْغَلَابِی الْبَصْرِی قَالَ حَدَّثَنَا شُعَیبُ بْنُ وَاقِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَینُ بْنُ زَیدٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: نَهَی رَسُولُ اللَّهِ ص عَن‏ …

وَ نَهَی عَنِ الْغِیبَةِ وَ الِاسْتِمَاعِ إِلَیهَا؛ وَ نَهَی عَنِ النَّمِیمَةِ وَ الِاسْتِمَاعِ إِلَیهَا؛ وَ قَالَ ص: لَا یدْخُلُ الْجَنَّةَ قَتَّاتٌ یعْنِی نَمَّاما…

ه. روایت شده است که امیرالمومنین ع نگاهش افتاد به شخصی که داشت نزد امام حسن ع، غیبت مردی را می کرد. خطاب به امام حسن ع فرمودند:

فرزندم! شنوایی‌ات را از مانند این پاک بدار؛ زیرا او نگریسته است به خبیث‌ترین چیزی که در ظرف وجودی خویش دارد  و خواسته آن را در ظرف وجودی تو خالی کند!

الإختصاص، ص۲۲۵

نَظَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِلَى رَجُلٍ يَغْتَابُ رَجُلًا عِنْدَ الْحَسَنِ ابْنِهِ ع فَقَالَ:

يَا بُنَيَّ نَزِّهْ سَمْعَكَ عَنْ مِثْلِ هَذَا فَإِنَّهُ نَظَرَ إِلَى أَخْبَثِ مَا فِي وِعَائِهِ فَأَفْرَغَهُ فِي وِعَائِك!‏

 

۶۲) الف. در فرازی از روایت طولانی‌ای که قسمتی از آن در شماره ۶۱.د گذشت، آمده است:

و رسول الله ص از غیبت نهی کرد و فرمود: … کسی که وقتی در مجلسی غیبتی از برادر [دینی]اش بشنود نسبت به او بزرگواری کند و آن غیبت را از او برگرداند، خداوند هزار باب شر در دنیا و آخرت را از او برگرداند؛ ولی اگر آن را برنگرداند در حالی که بر برگرداندنش تواناست همانند هفتاد برابر گناه کسی که غیبت کرده برعهده‌اش خواهد آمد…

من لا یحضره الفقیه، ج‏۴، ص۱۵؛ الأمالی( للصدوق)، ص۴۳۰؛ مكارم الأخلاق، ص۴۳۰

وَ نَهَی عَنِ الْغِیبَةِ وَ قَالَ ص: … وَ مَنْ تَطَوَّلَ عَلَی أَخِیهِ فِی غِیبَةٍ سَمِعَهَا فِیهِ فِی مَجْلِسٍ فَرَدَّهَا عَنْهُ رَدَّ اللَّهُ عَنْهُ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الشَّرِّ [السُّوءِ] فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فَإِنْ هُوَ لَمْ یرُدَّهَا وَ هُوَ قَادِرٌ عَلَی رَدِّهَا كَانَ عَلَیهِ كَوِزْرِ مَنِ اغْتَابَهُ سَبْعِینَ مَرَّةً…

ب. و باز از پیامبر ص روایت شده است که خطاب به امیرالمومنین ع فرمودند:

ای علی! کسی که نزد او غیبت برادر مسلمانش بشود و او توان یاری کردن وی را داشته باشد اما یاریش نکند خداوند در دنیا و آخرت او را خوار می‌کند…

من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص۳۷۲؛ مكارم الأخلاق، ص۴۴۴

رَوَى حَمَّادُ بْنُ عَمْرٍو وَ أَنَسُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ لَه‏:

… يَا عَلِيُّ مَنِ اغْتِيبَ عِنْدَهُ أَخُوهُ الْمُسْلِمُ فَاسْتَطَاعَ نَصْرَهُ فَلَمْ يَنْصُرْهُ خَذَلَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة…

این مضمون در توصیه‌های یپامبر ص به ابوذر (حدیث۵۷) نیز گذشت.

ج. و باز از پیامبر ص روایت شده است که فرمودند:

کسی که نزد او غیبت برادر مسلمانش بشود و او توان یاری کردن وی را داشته باشد و یاریش کند خداوند متعال در دنیا و آخرت او را یاری خواهد کرد؛ و اگر او را خوار کند [= یاریش نکند] خداوند در دنیا و آخرت او را خوار خواهد کرد.

جامع الأخبار(للشعیری)، ص۱۴۶

قَالَ النَّبِی ص:

مَنِ اغْتِیبَ عِنْدَهُ أَخُوهُ الْمُسْلِمُ فَاسْتَطَاعَ أَنْ ینْصُرَهُ فَنَصَرَهُ نَصَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی فِی الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ مَنْ خَذَلَهُ خَذَلَهُ اللَّهُ تَعَالَی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ.

د. و از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:

کسی که نزد او غیبت برادر مسلمانش بشود و او یاری و کمکش کند خداوند متعال در دنیا و آخرت او را یاری خواهد کرد؛ و اگر نزد او غیبت برادر مسلمانش بشود و او یاری و کمکش نکند و غیبت را از او دفع ننماید در حالی که می‌تواند او را یاری و کمک کند حتما خداوند او را در دنیا و آخرت پایین آورد.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۱۴۸

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي الْوَرْدِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

مَنِ اغْتِيبَ عِنْدَهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فَنَصَرَهُ وَ أَعَانَهُ نَصَرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَنِ اغْتِيبَ عِنْدَهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فَلَمْ يَنْصُرْهُ وَ لَمْ يُعِنْهُ وَ لَمْ يَدْفَعْ عَنْهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى نُصْرَتِهِ وَ عَوْنِهِ إِلَّا خَفَضَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.

 

۶۳) الف. از امام صادق ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:

کسی که چیزی را از آبروی برادر مومنش برگرداند قطعا بهشت بر او واجب می‌شود.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۱۴۵؛ الأمالي (للطوسي)، ص۲۳۳[۱۵]؛ النوادر (للراوندي)، ص۸

أَبِي ره عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ الْبَتَّةَ.

ب. و روایت شده است که شخصی نزد رسول الله ص متعرض شخص دیگری شد؛ و یکی از حاضران آن [غیبت] را از وی برگرداند. رسول الله ص فرمود:

کسی که چیزی را از آبروی برادر مومنش برگرداند حجاب و مانعی در برابر آتش جهنم خواهد داشت.

الأمالي (للمفيد)، ص۳۳۸؛ الأمالي (للطوسي)، ص۱۱۵

قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْجَرْجَرَائِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ عُبْدُوسٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْحَضْرَمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْأَحْمَسِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْمُحَارِبِيُّ عَنِ ابْنِ أَبِي لَيْلَى‏ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ عَنِ ابْنِ أَبِي الدَّرْدَاءِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ:

نَالَ رَجُلٌ مِنْ عِرْضِ رَجُلٍ عِنْدَ النَّبِيِّ ص، فَرَدَّ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ عَلَيْهِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ أَخِيهِ كَانَ لَهُ حِجَاباً مِنَ النَّارِ [نَارٍ].

ج. و باز از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

کسی که چیزی را از آبروی برادر مومنش برگرداند برخداوند است که او را از آتش برهاند.

إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، ج‏۱، ص۱۱۷

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ أَخِیهِ كَانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ أَنْ یعْتِقَهُ مِنَ النَّارِ.

د. انس روایت کرده است که رسول الله ص فرمودند:

وقتی در آستین خلق افتادند و تو آنجا بودی، پس یار آن شخصی باش که غیبتش را می‌کنند و آن جماعت را برحذر دار و از نزد آنان برخیز.

سپس این آیه را تلاوت کردند: «آیا یکی از شما دوست دارد که از گوشت برادرش که مرده، بخورد؛ قطعاً از آن کراهت دارید.» (حجرات/۱۱)

الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۶؛ نهج الفصاحة، ص۲۰۲

و أخرج ابن أبی الدنیا عن أنس قال: قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم:

إذا وقع فی الرجل و أنت فی ملا فكن للرجل ناصرا و للقوم زاجرا و قم عنهم؛

ثم تلا هذه الآیة «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ‏».

ه. محمد بن فضیل می‌گوید: خدمت امام کاظم ع عرض کردم: فدایت شوم! در مورد مردی از برادرانم مطلبی به من می‌رسد که آن را برای وی ناپسند می‌دارم؛ از خودش درباره آن می‌پرسم، منکر می‌شود در حالی که جماعتی از افراد مورد اعتماد آن خبر را به من داده بودند.

فرمودند: محمد! گوش و چشمت را در مورد آنچه در خصوص برادرت است تکذیب کن! اگر برای شهادت دادن پنجاه نفر نزد تو قسم بخورند و سخنی درباره‌اش بگویند تو وی را تصدیق نما و آنان را تکذیب کن؛ هرگز چیزی که مایه بی‌آبرویی وی شود و جوانمردیش را به چالش بکشد علیه او پخش نکن وگرنه از کسانی خواهی بود که خداوند در کتابش درباره آنها می‌فرماید: «همانا کسانی که دوست دارند فحشاء در مورد کسانی که ایمان آورده‌اند شایع شود برایشان عذابی دردناک است» (نور/۱۹).

الكافي، ج‏۸، ص۱۴۷

سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ:

قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ الرَّجُلُ مِنْ إِخْوَانِي يَبْلُغُنِي عَنْهُ الشَّيْ‏ءُ الَّذِي أَكْرَهُهُ فَأَسْأَلُهُ عَنْ ذَلِكَ فَيُنْكِرُ ذَلِكَ، وَ قَدْ أَخْبَرَنِي عَنْهُ قَوْمٌ ثِقَاتٌ.

فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ كَذِّبْ سَمْعَكَ وَ بَصَرَكَ عَنْ أَخِيكَ؛ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسُونَ قَسَامَةً وَ قَالَ لَكَ قَوْلًا، فَصَدِّقْهُ وَ كَذِّبْهُمْ؛ لَا تُذِيعَنَّ عَلَيْهِ شَيْئاً تَشِينُهُ بِهِ وَ تَهْدِمُ بِهِ مُرُوءَتَهُ فَتَكُونَ مِنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ: «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيم‏» (نور/۱۹)

و. از امیرالمومنین ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

و کسی که در مجلسی حاضر شود که در آن مجلس سگی باشد که دارد به آبروی برادر غایب وی حمله‌ور می‌شود و جایگاه وی را متزلزل می‌کند، پس وی را خوار کند و جوابش را بدهد و از آبروی برادر غایب خویش دفاع کند، خداوند فرشتگانی را برمی‌انگیزاند که در بیت‌المعمور برای حجشان گرد آمده‌اند – که آنان بخشی از فرشتگان آسمانها و فرشتگان کرسی و عرش و فرشتگان حُجُب هستند، پس هریک از آنان در پیشگاه الهی محضر وی را نیکو می‌شمرد، وی را مدح گوید و مقرب سازد و از خداوند رفعت و جلال او را خواستار شود.

پس خداوند متعال فرماید: اما من به ازای هریک از شما که مدح وی را گفتید همانند تعداد جمیع شما از درجات و قصرها و باغها و بستانها و درختان و آنچه بخواهم از آنچه که مخلوقات احاظه بر آن ندارند، بر او واجب کنم.

التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: ۸۲

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص [أَنَّهُ‏] قَالَ: …

وَ مَنْ حَضَرَ مَجْلِساً وَ قَدْ حَضَرَ فِيهِ كَلْبٌ يَفْتَرِسُ عِرْضَ أَخِيهِ الْغَائِبِ وَ اتَّسَعَ جَاهُهُ فَاسْتَخَفَّ بِهِ، وَ رَدَّ عَلَيْهِ، وَ ذَبَّ عَنْ عِرْضِ أَخِيهِ الْغَائِبِ، قَيَّضَ اللَّهُ الْمَلَائِكَةَ الْمُجْتَمِعِينَ عِنْدَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ لِحَجِّهِمْ، وَ هُمْ شَطْرُ مَلَائِكَةِ السَّمَاوَاتِ، وَ مَلَائِكَةِ الْكُرْسِيِّ وَ الْعَرْشِ وَ مَلَائِكَةِ الْحُجُبِ، فَأَحْسَنَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ تَعَالَى مَحْضَرَهُ، يَمْدَحُونَهُ وَ يُقَرِّبُونَهُ وَ يَسْأَلُونَ اللَّهَ تَعَالَى لَهُ الرِّفْعَةَ وَ الْجَلَالَةَ.

فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: أَمَّا أَنَا فَقَدْ أَوْجَبْتُ لَهُ بِعَدَدِ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْ مَادِحِيكُمْ مِثْلَ عَدَدِ جَمِيعِكُمْ مِنْ دَرَجَاتٍ [وَ] قُصُورٍ، وَ جِنَانٍ، وَ بَسَاتِينَ، وَ أَشْجَارٍ، وَ مَا شِئْتُ، مِمَّا لَا يُحِيطُ بِهِ الْمَخْلُوقُون‏

 

۶۴) الف. از رسول الله ص روایت شده است:

سه چیز است که اگر در کسی باشد، حتی اگر یکی از آنها هم در کسی باشد، در سایه عرش خداوند عز و جل خواهد بود روزی که سایه‌ای جز سایه او نیست:

کسی که با مردم چنان رفتار کند که همان را از مردم در قبال خویش انتظار دارد؛

و کسی که شخصی را مقدم و شخص دیگری را موخر نمی‌دارد مگر اینکه بداند این کار او مایه رضایت یا خشم خداوند است [یعنی به رضایت خدا کسی را مقدم کند و به خشم خدا کسی را عقب بزند]؛

و شخصی که در نهان [خویش] از برادر مسلمانش عیبی نگیرد مگر اینکه آن عیب را از خود طرد کرده باشد؛ چرا که عیبی از او طرد نشود مگر اینکه عیب [دیگر]ی برایش آشکار گردد؛ و مشغول شدن شخص به خویش کفایت می‌کند از مشغولیت به حال مردم.

روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏۲، ص۴۶۹

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِیهِ أَوْ وَاحِدَةٌ مِنْهَا كَانَ فِی ظِلِّ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ:

رَجُلٌ أَعْطَی النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ مَا هُوَ سَائِلُهُمْ لَهَا؛

وَ رَجُلٌ لَمْ یقَدِّمْ رِجْلًا وَ لَمْ یؤَخِّرْ أُخْرَی حَتَّی یعْلَمَ أَنَّ ذَلِكَ لِلَّهِ فِیهِ رِضًی أَوْ سَخَطٌ؛

وَ رَجُلٌ لَمْ یعِبْ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ بِظَهْرِ الْغَیبِ حَتَّی ینْفِی ذَلِكَ الْعَیبَ مِنْ نَفْسِهِ فَإِنَّهُ لَا ینْفِی مِنْهَا عَیباً إِلَّا بَدَا لَهُ عَیبٌ وَ كَفَی بِالْمَرْءِ شُغُلًا بِنَفْسِهِ عَنِ النَّاسِ.

ب. از امام صادق ع روایت شده است:

و زکات گوش، گوش دادن است به علم و حکمت و قرآن و نکات قابل استفاده دینی اعم از موعظه و نصیحت و نیز آنچه نجات تو در آن است؛ و نیز رویگردانی از آنچه ضد آن است اعم از دروغ و غیبت و مانند اینها.

مصباح الشريعة، ص۵۱

قَالَ الصَّادِقُ ع:

… وَ زَكَاةُ الْأُذُنِ اسْتِمَاعُ العلم[۱۶] وَ الْحِكْمَةِ وَ الْقُرْآنِ وَ فَوَائِدِ الدِّينِ مِنَ الْمَوْعِظَةِ وَ النَّصِيحَةِ وَ مَا فِيهِ نَجَاتُكَ، وَ الْإِعْرَاضُ عَمَّا هُوَ ضِدُّهُ مِنَ الْكَذِبِ وَ الْغِيبَةِ وَ أَشْبَاهِهِمَا.

 

ج.۳) مصادیق غیبت

در حدیث ۵۲ بیان شد که نمونه بارز غیبت آن است كه در مورد كسی چیزی را بیان کنی که آن چیز نزد خداوند عیب نباشد، ویا وی را بابت امری مذمت کنی که اهل علم لزوما بدان جهت وی را مذمت نمی‌کنند؛ … غیبت به انحای مختلفی واقع می‌شود: با بیان عیبی در خَلق [ویژگی‌هایی که مربوط به آفرینش شخص بوده و خودش در آن نقشی ندارد مانند زشت‌رو بودن] ویا خُلق و خو ویا عقل ویا عمل ویا نحوه برخورد ویا راه و روش ویا جهالت و مانند اینها.

اما احادیث دیگری در این موضوع:

۶۵) از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:

هرکس درباره‌ی مؤمنی چیزی بگوید که با چشمان‌خویش دیده و با گوش‌خود شنیده، از جمله کسانی است که خداوند [درباره‌ی آنها] فرموده: «کسانی‌که دوست دارند زشتیها در میان کسانی که ایمان آوردند شیوع یابد، برای آنان در دنیا و آخرت عذابی دردناک است» (نور/۱۹).

الكافي، ج‏۲، ص۳۵۷[۱۷]؛ الأمالي( للصدوق)، ص۳۳۷

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَيُّوبُ بْنُ نُوحٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ:

مَنْ قَالَ فِي [أَخِيهِ] الْمُؤْمِنِ مَا رَأَتْهُ عَيْنَاهُ وَ سَمِعَتْهُ أُذُنَاهُ فَهُوَ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»

 

۶۶) داوودبن‌سرحان می‌گوید: از امام‌صادق (علیه السلام) درباره‌ی غیبت سؤال ‌کردم.

امام (علیه السلام) فرمود: «غیبت این ‌است که در مورد برادرت درباره دین ‌او چیزی بگویی که انجام نداده ‌است و چیزی را علیه او منتشر کنی که خداوند آن‌را برایش پوشانده و به‌خاطر آن ‌کار حدّ شرعی بر او جاری نمی‌شود».

الكافي، ج‏۲، ص۳۵۷

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ‏ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْغِيبَةِ.

قَالَ هُوَ أَنْ تَقُولَ‏ لِأَخِيكَ فِي دِينِهِ مَا لَمْ يَفْعَلْ‏ وَ تَبُثَّ عَلَيْهِ أَمْراً قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ لَمْ يُقَمْ عَلَيْهِ فِيهِ حَدٌّ .

 

۶۷) الف. در منابع اهل سنت از عایشه نقل کرده‌اند که:

یکبار زن کوتاه‌قدی آمد در حالی که رسول الله ص نشسته بود. با انگشتم اشاره‌ای به پیامبر ص کردم [که نشان دادم که او چقدر قدکوتاه است].

پیامبر ص فرمود: غیبتش را کردی!

ب. و نیز نقل کرده‌اند: شخصی نزد پیامبر ص بود. وقتی خواست بلند شود که برود دیدند در برخاستنش عجز و ناتوانی‌ای دارد [= به طور عادی از جا بلند نمی‌شود؛ ‌بلکه همچون افراد افلیج از جا برمی‌خیزد].

یکی از حضار گفت: فلانی چقدر عاجز و ناتوان است!

رسول الله ص فرمود: همانا گوشت او را خوردید و غیبتش را کردید.

ج. در نقل دیگری، بعد از این سخن رسول الله ص، آنها گفتند: ‌یا رسول الله ص! ما همان چیزی که در او بود را گفتیم.

فرمود: اگر چیزی می‌گفتید که در او نبود آنگاه به او تهمت زده بودید.

د. و از معاذ بن جبل روایت شده است که ما نزد رسول الله بودیم. ذکر شخصی به میان آمد جماعت حاضر گفتند جز طعامی به او بدهند نمی‌خورد؛ و جز مرکبی که برایش آماده کنند سوار نمی‌شود و چقدر آدم ضعیف و ناتوانی است!

رسول الله ص فرمود: غیبت برادرتان را کردید.

گفتند: یا رسول الله ص! آیا درباره چیزی که در او وجود دارد سخن بگوییم غیبت است؟

فرمود: همین کافی است که درباره برادرتان در خصوص امر [ناخوشایند]ی که در او هست سخن بگویید.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۶

الف. أخرج الخرائطی و ابن مردویه و البیهقی عن عائشة رضی الله عنها قالت:

أقبلت امرأة قصیرة و النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم جالس؛ قالت: فأشرت بإبهامی إلی النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم.

فقال النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم: لقد اغتبتها.

ب. أخرج ابن جریر و ابن مردویه و البیهقی عن أبی هریرة رضی الله عنه:

ان رجلا قام من عند النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم، فرؤی فی مقامه عجز. فقال بعضهم ما أعجز فلانا؟!

فقال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم: قد أكلتم الرجل و اغتبتموه‏.

ج. أخرج البیهقی عن معاذ بن جبل رضی الله عنه قال:

ذكر رجل عند النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم فقالوا: ما أعجزه؟!

فقال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم: اغتبتم الرجل!

قالوا: یا رسول الله! قلنا ما فیه.

قال: لو قلتم ما لیس فیه فقد بهتموه‏.

د. أخرج ابن جریر عن معاذ بن جبل رضی الله عنه قال:

كنا عند رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم، فذكر القوم‏ رجلا؛ فقالوا: ما یأكل الا ما أطعم و لا یرحل الا ما رحل له، و ما أضعفه!

فقال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم: اغتبتم أخاكم!

قالوا: یا رسول الله! و غیبة بما یحدث فیه؟!

فقال: بحسبكم أن تحدثوا عن أخیكم بما فیه‏.

 

۶۸) علقمه مى‌گويد: از امام صادق عليه السّلام درباره كسى كه شهادت او قبول مى‌شود يا نمى‌شود، پرسيدم.

امام فرمود: اى علقمه! هركه بر فطرت اسلام باشد، شهادت دادن او پذيرفته مى‌شود.

گفتم آيا شهادت گناهکاران هم پذيرفته مى‌شود؟

امام فرمود: اگر شهادت گناهكارى قبول نشود، بايد جز شهادت پيامبران و جانشينان آنان پذيرفته نشود زیرا كه تنها آنان – و نه بقیه مردم – معصوم‌اند. پس هركسى را كه با چشم خود نديده‌اى كه گناه كند يا اين كه دو تن به گناه او شهادت داده باشند، پس او در زمره کسانی است که اهل عدالت و [تحت] ستاریت [الهی] می‌باشد و شهادت او قبول است، هرچند كه نزد خودش گناهکار باشد. و کسی که چنین شخصی را بر اساس چیزی که در مورد غیبت قرار دهد، از ولایت خداوند عز و جل خارج شده و به ولایت شيطان وارد شده است.

و پدرم از پدران خود برايم روايت كرد كه رسول الله ص فرمودند: کسی که از مومنی در خصوص چیزی که در وی هست غیبت کند خداوند هرگز در بهشت بین آن دو جمع نخواهد کرد؛ و کسی که مومنی را با بیان چیزی که در او نیست مورد غیبت قرار دهد پیوند عصمت میان آن دو بریده شود و غیبت‌کننده در آتش جهنم جاودان خواهد بود و چه بدجایگاهی است…

الأمالي( للصدوق)، ص۱۰۲-۱۰۳؛ قصص الأنبياء عليهم السلام (للراوندي)، ص۲۰۳

حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحٍ عَنْ عَلْقَمَةَ قَالَ:

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع وَ قَدْ قُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَمَّنْ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ وَ مَنْ لَا تُقْبَلُ؟

فَقَالَ: يَا عَلْقَمَةُ كُلُّ مَنْ كَانَ عَلَى فِطْرَةِ الْإِسْلَامِ جَازَتْ شَهَادَتُهُ.

قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: تُقْبَلُ شَهَادَةُ مُقْتَرِفٍ لِلذُّنُوبِ؟

فَقَالَ: يَا عَلْقَمَةُ لَوْ لَمْ تُقْبَلْ شَهَادَةُ الْمُقْتَرِفِينَ لِلذُّنُوبِ لَمَا قُبِلَتْ إِلَّا شَهَادَاتُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ لِأَنَّهُمْ هُمُ الْمَعْصُومُونَ دُونَ سَائِرِ الْخَلْقِ فَمَنْ لَمْ تَرَهُ بِعَيْنِكَ يَرْتَكِبُ ذَنْباً أَوْ لَمْ يَشْهَدْ عَلَيْهِ بِذَلِكَ شَاهِدَانِ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْعَدَالَةِ وَ السَّتْرِ وَ شَهَادَتُهُ مَقْبُولَةٌ وَ إِنْ كَانَ فِي نَفْسِهِ مُذْنِباً؛ وَ مَنِ اغْتَابَهُ بِمَا فِيهِ فَهُوَ خَارِجٌ عَنْ وَلَايَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ دَاخِلٌ فِي وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ؛

وَ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَال:َ مَنِ اغْتَابَ مُؤْمِناً بِمَا فِيهِ لَمْ يَجْمَعِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا فِي الْجَنَّةِ أَبَداً وَ مَنِ اغْتَابَ مُؤْمِناً بِمَا لَيْسَ فِيهِ انْقَطَعَتِ الْعِصْمَةُ بَيْنَهُمَا وَ كَانَ الْمُغْتَابُ فِي النَّارِ خالِداً فِيها وَ بِئْسَ الْمَصِير…

(بقیه این حدیث قبلا در جلسه ۵۵۷ حدیث۲ https://yekaye.ir/al-ahzab-33-69/ و نیز در جلسه ۹۰۷ حدیث۲ https://yekaye.ir/ale-imran-3-184/ گذشت)

 

۶۹) الف. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

حد غيبت اين است كه در بارۀ برادر [دینی] ات چيزى بگويى که در او باشد؛ ولی اگرچیزی بگویی که در او نباشد آن تهمت است؛ و كسى كه در مقام غيبت [شنیدن] حاضر شود و آن را انکار نکند، در آن شريك است؛ و اگر از آن جلوگيرى كند، مورد مغفرت خداوند قرار می‌گیرد.

إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، ج‏۱، ص۱۱۷

وَ قَالَ ص:

حَدُّ الْغِیبَةِ أَنْ تَقُولَ فِی أَخِیكَ مَا هُوَ فِیهِ، فَإِنْ قُلْتَ مَا لَیسَ فِیهِ فَذَاكَ بُهْتَانٌ لَهُ؛ وَ الْحَاضِرُ لِلْغِیبَةِ وَ لَمْ ینْكِرْهَا شَرِیكٌ فِیهَا، وَ مَنْ أَنْكَرَهَا كَانَ مَغْفُوراً لَهُ.

ب. از امام کاظم (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:

هرکس پشت سر فرد دیگری چیزی را به او نسبت دهد که در او وجود داشته باشد و مردم از آن اطّلاع داشته باشند، غیبت او را نکرده است. ولی اگر پشت سر شخص دیگری امری را به او نسبت دهد که در او وجود دارد ومردم از آن اطّلاع ندارند، اینجاست که مرتکب غیبت شده است. و هرکس امری را که در شخص وجود نداشته‌باشند به او نسبت دهد، به آن شخص تهمت زده است.

الكافي، ج‏۲، ص۳۵۸

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ رَجُلٍ لَا نَعْلَمُهُ إِلَّا يَحْيَى الْأَزْرَقَ قَالَ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ ص:

مَنْ ذَكَرَ رَجُلًا مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ مِمَّا عَرَفَهُ النَّاسُ لَمْ يَغْتَبْهُ، وَ مَنْ ذَكَرَهُ مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ مِمَّا لَا يَعْرِفُهُ النَّاسُ اغْتَابَهُ وَ مَنْ ذَكَرَهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَهُ.

ج. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:

غیبت آن است که درباره‌ی برادرت از امری سخن بگویی که خداوند آن را برایش پوشانده است؛ ولی سخن‌گفتن درباره‌ی اموری که در او پدیدار و ظاهر هستند، از قبیل تندخویی و عجول بودن، خیر. و بهتان آن است که چیزی را به او نسبت دهی که در او وجود ندارد.

الكافي، ج‏۲، ص۳۵۸

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏:

الْغِيبَةُ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَمَّا الْأَمْرُ الظَّاهِرُ فِيهِ مِثْلُ الْحِدَّةِ وَ الْعَجَلَةِ فَلَا؛ وَ الْبُهْتَانُ أَنْ تَقُولَ فِيهِ مَا لَيْسَ فِيهِ‏.

د. از امام صادق ع روایت شده است:

از موارد غیبت آن است که در مورد برادرت چیزی را بگویی که خداوند بر وی پوشانده است؛ و از موارد بهتان آن است که در مورد برادرت چیزی بگویی که در او نباشد.

الأمالي( للصدوق)، ص۳۳۷

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ:

إِنَّ مِنَ الْغِيبَةِ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ إِنَّ مِنَ الْبُهْتَانِ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا لَيْسَ فِيهِ.

ه. و باز در حدیث است:

هنگامی که شخصی را به خاطر چیزی که در او هست و خداوند آن را خوش ندارد یاد کنی غیبتش را کرده‌ای؛ و اگر به چیزی یاد کنی که در او نیست به او بهتان زده‌ای.

مجمع البیان، ج‏۹، ص۲۰۵

و فی الحدیث: إذا ذكرت الرجل بما فیه مما یكرهه الله فقد اغتبته و إذا ذكرته بما لیس فیه فقد بهته‏.[۱۸]

 

۷۰) عبدالله بن سنان می‌گوید: از امام صادق ع درباره این حدیث پرسیدم که می‌فرماید: عورت مومن بر مومن حرام است.

فرمود: بله؛ همین طور است.

گفتم: مقصود عضو زیر شکم اوست؟

فرمود: این گونه نیست که تو پنداشتی. [آن که البته حرام است اما] مقصود از این حدیث، افشا کردن سر اوست.

ب. و باز از امام صادق ع درباره حدیث «عورت مومن بر مومن حرام است» روایت شده که فرمودند:

مقصود آن است که پرده از وی برداشته شود و تو چیزی از [عیوب مخفی] وی را ببینی؛ و آنگاه بخواهی بروی آن را برای دیگران حکایت کنی یا وی را سرزنش نمایی.

الكافي، ج‏۲، ص۳۵۹؛  معاني الأخبار، ج۱، ص۲۵۵

الف. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى‏عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ:

قُلْتُ لَهُ‏: عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ؟

قَالَ: نَعَمْ‏.

قُلْتُ: تَعْنِي سُفْلَيْهِ‏؟!

قَالَ: لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ؛ إِنَّمَا هِيَ إِذَاعَةُ سِرِّهِ.

ب. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُخْتَارٍ عَنْ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِيمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ قَالَ:

مَا هُوَ أَنْ يَنْكَشِفَ فَتَرَى مِنْهُ شَيْئاً إِنَّمَا هُوَ أَنْ تَرْوِيَ عَلَيْهِ أَوْ تَعِيبَه‏.

ج. از امام باقر ع روایت شده است:

برای هر مومن در خصوص مومن دیگر لازم است که تا هفتاد گناه کبیره را بر او بپوشاند.

الكافي، ج‏۲، ص۲۰۷

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

يَجِبُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَنْ يَسْتُرَ عَلَيْهِ سَبْعِينَ كَبِيرَةً.

 

ج.۴) آثار دنیوی و اخروی غیبت

در حدیث ۵۲ بیان شد که غیبت كردن اعمال نیكوی آدمی را نابود می‏كند چنان كه آتش هیزم را می‏خورد و شخص غیبت‏كننده آخرین كسی است كه داخل بهشت می‏شود اگر توبه كند، و اگر توبه نكرد او نخستین كسی خواهد بود كه داخل آتش شود[۱۹]؛ و در حدیث ۵۵ گذشت که غیبت در [نابود کردن] دین یک ‌مسلمان، از بیماری خوره در درون او زودتر کارگر می‌شود.

اکنون احادیث دیگری در خصوص آثار غیبت تقدیم می‌شود:

۷۱) از امام صادق ع روایت شده است:

کسی که مطلب را علیه مومنی حکایت کند و قصدش بدخواهی برای او و از بین بردن آبرويش باشد تا وی از چشم مردم بيفتد خداوند او را از ولایت خویش به سوی ولایت شیطان بیرون کند ولی شيطان هم او را نپذيرد!

الكافي، ج‏۲، ص۳۵۸؛ المحاسن، ج‏۱، ص۱۰۳؛ الأمالي( للصدوق)، ص۴۸۶

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:

مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ، أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ فَلَا يَقْبَلُهُ الشَّيْطَانُ.

 

۷۲) از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:

هیچ مجلسی با غیبت آباد نشد مگر اینکه خرابی‌ای در دین پدید آورد؛ پس گوشهایتان را از گوش دادن به غیبت پاکیزه نگه دارید که همانا گوینده و شنونده در این گناه شریکند؛ و از رسول الله ص شنیدم که می‌فرمود:

غیبت خورشت سگان جهنمی است؛ کسی که در عیب خویش تامل کند فرصت پرداختن به عیب دیگران را پیدا نمی‌کند؛ و کسی که به عیوب مردم بنگرد و آن را زشت بشمرد و سپس همان را برای خویش رضایت دهد عیناً یک احمق است.

روضة الواعظین، ج‏۲، ص۴۷۰؛ جامع الأخبار(للشعیری)، ص۱۴۷[۲۰]

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:

مَا عُمِرَ مَجْلِسٌ بِالْغِیبَةِ إِلَّا خَرِبَ مِنَ الدِّینِ فَنَزِّهُوا أَسْمَاعَكُمْ عَنِ اسْتِمَاعِ الْغِیبَةِ فَإِنَّ الْقَائِلَ وَ الْمُسْتَمِعَ لَهَا شَرِیكَانِ فِی الْإِثْمِ؛

وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یقُولُ:

الْغِیبَةُ إِدَامُ كِلَابِ النَّارِ؛ مَنْ نَظَرَ فِی عَیبِ نَفْسِهِ، اشْتَغَلَ عَنْ عَیبِ غَیرِهِ؛ وَ مَنْ نَظَرَ فِی عُیوبِ النَّاسِ فَأَنْكَرَهَا، ثُمَّ رَضِیهَا لِنَفْسِهِ، فَذَاكَ الْأَحْمَقُ بِعَینِهِ.

 

۷۳) الف. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

غیبت نکن، که از تو غیبت خواهد شد؛ و برای برادرت چاله‌ای نکن، که در آن خواهی افتاد؛ که همانا کاری که کنی با تو همان خواهد شد.

الأمالي( للصدوق)، ص۴۲۰؛ روضة الواعظین، ج‏۲، ص۴۷۰

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ:

لَا تَغْتَبْ فَتُغْتَبْ وَ لَا تَحْفِرْ لِأَخِيكَ حُفْرَةً فَتَقَعَ فِيهَا فَإِنَّكَ كَمَا تَدِينُ تُدَانُ.

ب. و از امام سجاد ع روایت شده است:

کسی که مردم را بدانچه در آنان است مورد هجوم قرار دهد، وی را بدانچه در وی نیست مورد هجوم قرار خواهند داد؛ و کسی که دردش را نمی‌شناسد دوایش او را فاسد کند.

نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص۹۱

وَ قَالَ الإمام السجاد زين العابدين علي بن الحسين‏ عَلَيْهِ السَّلَامُ:

مَنْ رَمَى النَّاسَ بِمَا فِيهِمْ، رَمَوْهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْ دَاءَهُ أَفْسَدَهُ دَوَاؤُهُ.

 

۷۴) از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده است:

ما نزد رسول الله ص بودیم که بناگاه بوی مردار متعفنی بلند شد.

رسول الله ص فرمود: آیا می‌دانید که این بوی چیست؟ بوی کسانی است که غیبت مردم را می‌کنند.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۶

و أخرج أحمد عن جابر بن عبد الله قال:

كنا مع رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم، فارتفعت ریح جیفة منتنة.

فقال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم: أ تدرون ما هذه الریح؟ هذه ریح الذین یغتابون الناس‏.

 

۷۵) الف. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

کسی که از مرد یا زن مسلمانی غیبت کند خداوند متعال تا چهل روز نماز و روزه‌اش را قبول نمی‌کند، مگر اینکه آن شخص وی را ببخشد.

ب. و باز از ایشان روایت شده است:

کسی که در ماه رمضان غیبت مسلمانی را کند- بابت روزه‌اش پاداشی نخواهد داشت.

جامع الأخبار(للشعیری)، ص۱۴۶

الف. قَالَ ص:

مَنِ اغْتَابَ مُسْلِماً أَوْ مُسْلِمَةً لَمْ یقْبَلِ اللَّهُ تَعَالَی صَلَاتَهُ وَ لَا صِیامَهُ أَرْبَعِینَ یوْماً إِلَّا أَنْ یغْفِرَ لَهُ صَاحِبُهُ.

ب. قَالَ ص:

مَنِ اغْتَابَ مُسْلِماً فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ یؤْجَرْ عَلَی صِیامِهِ.

 

۷۶) الف. در فرازی از روایتی که قسمتی از آن در شماره ۶۱ گذشت، آمده است:

و پیامبر ص از غیبت نهی کردند و فرمودند: هرکس غیبت مسلمانی را کند روزه‌اش بر باد رود و وضویش بی‌اثر شود و روز قیامت در حالی وارد [صحرای‌محشر] شود که از دهانش بویی بدتر از مردار پراکنده گردد و اهل‌محشر از آن‌بو آزرده‌خاطر گردند. چنین کسی اگر پیش از توبه‌کردن [از غیبت] بمیرد در حالی مرده است که حرام خدا را حلال شمرده است … آگاه باشید!

من لا یحضره الفقیه، ج‏۴، ص۱۵؛ الأمالی( للصدوق)، ص۴۳۰؛مكارم الأخلاق، ص۴۳۰

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَینِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَیهِ الْقُمِّی الْفَقِیهُ نَزِیلُ الرَّی مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ رُوِی عَنْ شُعَیبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ زَیدٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ- عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: نَهَی رَسُولُ اللَّهِ ص عَن‏ …

وَ نَهَی عَنِ الْغِیبَةِ وَ قَالَ: مَنِ اغْتَابَ امْرَأً مُسْلِماً بَطَلَ صَوْمُهُ وَ نُقِضَ وُضُوؤُهُ وَ جَاءَ یوْمَ الْقِیامَةِ تَفُوحُ مِنْ فِیهِ رَائِحَةٌ أَنْتَنُ مِنَ الْجِیفَةِ یتَأَذَّی بِهَا أَهْلُ الْمَوْقِفِ فَإِنْ مَاتَ قَبْلَ أَنْ یتُوبَ مَاتَ مُسْتَحِلًّا لِمَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.

ب. همچنین روایت شده پیامبر اکرم ص در فرازهایی از آخرین خطبه‌ای که پیش از شهادتشان ایراد کردند فرمودند:

هرکس غیبت مسلمانی را کند روزه‌اش بر باد رود و وضویش بی‌اثر شود و اگر در این حالت [= پیش از توبه‌کردن از غیبت] بمیرد در حالی مرده است که حرام خدا را حلال شمرده است…

و کسی که دنبال یافتن عیب برادر [دینی]اش راه بیفتد و امر مخفی ناپسندی را از او برملا سازد  اولین گامی که برمی‌دارد و بر زمین می‌نهد گامی در جهنم است و خداوند امور مخفی ناپسند وی را در مقابل همگان آشکار سازد.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۸۴ و ۲۸۸؛ كشف الريبة، ص۱۰[۲۱]

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّيَ الْحُسَيْنُ بْنُ زَيْدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو الصِّينِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْخُرَاسَانِيِّ عَنْ مُيَسِّرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَائِشَةَ السَّعْدِيِّ عَنْ يَزِيدَ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالا خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَبْلَ وَفَاتِهِ وَ هِيَ آخِرُ خُطْبَةٍ خَطَبَهَا بِالْمَدِينَة …

وَ مَنِ اغْتَابَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ بَطَلَ صَوْمُهُ وَ انْتَقَضَ وُضُوؤُهُ فَإِنْ مَاتَ وَ هُوَ كَذَلِكَ مَاتَ وَ هُوَ مُسْتَحِلٌّ لِمَا حَرَّمَ اللَّه‏ …

وَ مَنْ مَشَى فِي عَيْبِ أَخِيهِ وَ كَشْفِ عَوْرَتِهِ كَانَ أَوَّلُ خُطْوَةٍ خَطَاهَا وَ وَضَعَهَا فِي جَهَنَّمَ وَ كَشَفَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِق‏…

در قسمت تدبر حکایتهایی خواهد آمد درباره کسانی که غیبت کردند و پیامبر ص بدانان تذکر داد که روزه‌تان بر باد رفت.

 

۷۷) در منابع اهل سنت روایت شده است که:

الف. عایشه گفت: «لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً: غیبت همدیگر را نکنید»؛ من نزد رسول الله ص بودم؛ خانمی عبور کرد که دامن بلندی داشت که روی زمین کشیده می‌شد. من گفتم: این خانم دامن‌دراز است.

رسول الله ص فرمود: [آنچه خوردی از دهانت] بیرون بینداز!

پس تکه گوشتی را [از دهان] ‌بیرون انداختم!

ب. پیامبر ص به گروهی رسید و فرمود: [لای دندانهایتان را] خلال کنید!

گفتند: ای پیامبر خدا! به خدا سوگند که ما امروز غذایی نخورده‌ایم.

فرمود: اما من گوشت فلانی را لای دندانهایتان می‌بینم؛ و آنان غیبت وی را کرده بودند.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۵

الف. أخرج ابن أبی الدنیا فی ذم الغیبة و الخرائطی فی مساوی الأخلاق و ابن مردویه و البیهقی فی شعب الایمان عن عائشة قالت:

«لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» فانی كنت عند رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم فمرت امرأة طویلة الذیل فقلت یا رسول الله انها الطویلة الذیل فقال النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم الفظی!

فلفظت بضعة لحم‏.

ب. أخرج عبد بن حمید عن عكرمة رفع الحدیث إلی النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم:

أنه لحق قوما، فقال لهم: تخللوا.

فقال القوم: و الله یا نبی الله ما طعمنا الیوم طعاما!

فقال النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم: و الله انی لأری لحم فلان بین ثنایاكم؛ و كانوا قد اغتابوه‏.

 

۷۸) معاذ در روایتی طولانی از رسول الله ص نقل کرده که ایشان فرمودند:

همانا حافظانِ [عمل]، عمل بنده را بالا می‌برند و آن را نوری است همچون نور خورشید، تا اینکه به آسمان دنیا می‌رسد و آن حافظان عمل وی را زیاد و منزه از بدی می‌شمرند تا اینکه به دری می‌رسند که فرشته موکل بر آن در می‌گوید: این عمل را به روی صاحبش بزنید! من مواظب غیبت هستم؛ پروردگارم به من دستور داده که اجازه ندهم که عمل کسی که غیبت مردم را می‌کند از من عبور کند و به سوی پروردگارم برود.

كشف الریبة (شهید ثانی)، ص۶

وَ فِی خَبَرِ مُعَاذٍ الطَّوِیلِ الْمَشْهُورِ عَنِ النَّبِی ص:

أَنَّ الْحَفَظَةَ تَصْعَدُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ وَ لَهُ نُورٌ كَشُعَاعِ الشَّمْسِ حَتَّی إِذَا بَلَغَ السَّمَاءَ الدُّنْیا وَ الْحَفَظَةُ تَسْتَكْثِرُ عَمَلَهُ وَ تُزَكِّیهِ فَإِذَا انْتَهَی إِلَی الْبَابِ؛ قَالَ الْمَلَكُ الْمُوَكَّلُ بِالْبَابِ: اضْرِبُوا بِهَذَا الْعَمَلِ وَجْهَ صَاحِبِهِ! أَنَا صَاحِبُ الْغِیبَةِ؛ أَمَرَنِی رَبِّی أَنْ لَا أَدَعَ عَمَلَ مَنْ یغْتَابُ النَّاسَ یتَجَاوَزُنِی إِلَی رَبِّی.

 

۷۹) از رسول الله ص روایت شده است:

شب معراج بر گروهی گذر کردم که صورتهایشان را با ناخنهایشان می‌خرشیدند. گفتم: جبرئیل! اینها کیستند؟

گفت: اینان کسانی‌اند که غیبت مردم را می‌کردند و متعرض آبروی مردم می‌شدند.

مجموعة ورام، ج‏۱، ص۱۱۵؛ إرشاد القلوب (للدیلمی)، ج‏۱، ص۱۱۶؛  كشف الریبة، ص۶؛ عوالي اللئالي، ج‏۱، ص۲۷۶؛ الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۶[۲۲]

وَ عَنْ أَنَسٍ قَالَ ص:

مَرَرْتُ لَیلَةً أُسْرِی بِی عَلَی قَوْمٍ یخْمِشُونَ وُجُوهَهُمْ بِأَظْفَارِهِمْ [بِأَظَافِیرِهِمْ] فَقُلْتُ: یا جَبْرَئِیلُ مَنْ‏ هَؤُلَاءِ؟

قَالَ: هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یغْتَابُونَ النَّاسَ وَ یقَعُونَ فِی أَعْرَاضِهِمْ.

 

۸۰) در منابع اهل سنت روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:

کسی که [با غیبت کردن] گوشت برادرش را در دنیا بخورد در آخرت گوشت وی را نزدش بیاورد و به او گفته شود: مردار وی را بخور همان طور که وقتی زنده بود خوردی! و او بناچار از آن می‌خورد و فریاد می‌کشد و چهره ترش می‌کند.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۵

و أخرج أبو یعلی و ابن المنذر و ابن مردویه عن أبی هریرة قال: قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم:

مَنْ أَكَلَ لَحْمَ أَخِیهِ فِی الدُّنْیا قُرِّبَ إِلَیهِ لَحْمُهُ فِی الْآخِرَةِ، فَقِیلَ لَهُ: كُلْهُ مَیتاً كَمَا أَكَلْتَهُ حَیاً. فَإنه لیأْكُلُهُ و [ف‍] یصِیحُ وَ یكْلَحُ.

شهید ثانی هم در كشف الریبة (شهید ثانی)، ص۹ این را به عنوان حدیث مرفوع (حدیثی که صریحا به معصوم نسبت داده نشده است) آورده است[۲۳].

 

۸۱) الف. از رسول الله ص روایت شده است:

روز قیامت شخصی را در پیشگاه خداوند حاضر می‌کنند و نامه عملش را به دستش می‌دهند؛ پس حسناتی را که انجام داده در آن نمی‌بیند. می‌گوید: خداوندا! این نامه من نیست چرا که در آن طاعتم را نمی‌بینم.

به او گفته شود: همانا پروردگارت «نه خطا مى‏كند و نه فراموش مى‏نمايد» (طه/۵۲). به خاطر غیبت کردن از مردم، عملت رفت!

سپس شخص دیگری را می‌آورند و نامه‌ عملش را به او می‌دهند و او در آن طاعات فراوانی می‌بیند؛ می‌گوید: خداوندا! این نامه عمل من نیست؛ من این طاعات را انجام نداده‌ام.

می‌فرماید: همانا فلانی غیبت تو را کرد در نتیجه حسناتش به تو داده شد.

جامع الأخبار(للشعیری)، ص۱۴۷

عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیرٍ عَنِ النَّبِی ص أَنَّهُ قَالَ:

یؤْتَی بِأَحَدٍ یوْمَ الْقِیامَةِ یوقَفُ بَینَ یدَی اللَّهِ وَ یدْفَعُ إِلَیهِ كِتَابُهُ فَلَا یرَی حَسَنَاتِهِ؛ فَیقُولُ: إِلَهِی لَیسَ هَذَا كِتَابِی؛ فَإِنِّی لَا أَرَی فِیهَا طَاعَتِی.

فَیقَالُ: إِنَّ رَبَّكَ «لَا یضِلُّ وَ لا ینْسی»،‏ ذَهَبَ عَمَلُكَ بِاغْتِیابِ النَّاسِ.

ثُمَّ یؤْتَی بِآخَرَ وَ یدْفَعُ إِلَیهِ كِتَابُهُ، فَیرَی فِیهِ طَاعَاتٍ كَثِیرَةً؛ فَیقُولُ: إِلَهِی مَا هَذَا كِتَابِی فَإِنِّی مَا عَمِلْتُ هَذِهِ الطَّاعَاتِ!

فَیقُولُ: إِنَّ فُلَاناً اغْتَابَكَ فَدُفِعَتْ حَسَنَاتُهُ إِلَیكَ.

شبیه همین مضمون با عباراتی متفاوت در إرشاد القلوب (للدیلمی)، ج‏۱، ص۱۱۶[۲۴] نیز ذکر شده است.

ب. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

روز قیامت بنده‌ای را می‌آورند و نیکی‌هایش در کفه‌ای و بدی‌هایش را در کفه دیگری می‌گذارند و کفه بدی‌ها سنگین‌تر می‌شود. پس نامه‌ای می‌آورند و در کفه نیکی‌ها می‌گذارند و این کفه سنگین‌تر می‌شود.

می گوید: پروردگارا! این نامه چیست؛‌چرا که هیچ عملی نبود که من در روز یا شب انجام داده باشم مگر اینکه قبلا در کفه اعمالم گذاشته شده بود.

به او گفته شود: اینها چیزی است که درباره تو گفته شد و تو از آن مبرا بودی؛ ‌و بدین سبب نجات می‌یابد.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۷؛ بحار الأنوار، ج‏۱۰۶، ص ۱۱۲[۲۵]؛ الكشكول للشيخ البهائي، ص ۶۶، به نقل از رياض السالكين في شرح صحيفة سيدالساجدين، ج‏۵، ص۳۷۰[۲۶]

و أخرج الحكیم الترمذی عن ابن عمر قال قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم:

یجاء بالعبد یوم القیامة فتوضع حسناته فی كفة و سیئاته فی كفة فترجح السیئات فتجی‏ء بطاقة فتوضع فی كفة الحسنات فترجح بها. فیقول: یا رب ما هذه البطاقة؟ فما من عمل عملته فی لیلی و نهاری الا و قد استقبلت به.

فقیل: هذا ما قیل و أنت منه برئ. فینجو بذلك‏.

ج. از امام باقر ع روایت شده است که فرمودند:

هنگامی که روز قیامت شود گروهی را در پیشگاه الهی حاضر می‌کنند که هیچ حسنه‌ای در نامه عمل خویش نمی‌بینند. می‌گویند: خدایا! حسنات ما چه شد؟

خداوند عز و جل می‌فرماید: غیبت آنها را خورد؛ همانا غیبت حسنات را می‌خورد، همان طور که آتش علوفه [هیزم] را.

مستدرك الوسائل، ج‏۹، ص۱۲۴؛ مجموعة ورام، ج‏۲، ص۲۷

الشَّيْخُ الْمُفِيدُ فِي الرَّوْضَةِ، عَنِ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ قَالَ:

إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَقْبَلَ قَوْمٌ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا يَجِدُونَ لِأَنْفُسِهِمْ حَسَنَاتٍ، فَيَقُولُونَ: إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا مَا فَعَلْتَ حَسَنَاتِنَا؟

فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: أَكَلَتْهَا الْغِيبَةُ إِنَّ الْغِيبَةَ تَأْكُلُ [لَتَأْكُلُ] الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَلْفَاءَ [الْحَطَب‏].

د. از امام صادق ع هم روایت شده است :

غیبت حسنات را می‌خورد همان طور که آتش هیزم را.

مصباح الشريعة، ص۲۰۵؛كشف الریبة (شهید ثانی)، ص۹

قَالَ الصَّادِقُ ع

الْغِيبَةُ تَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَب.

 

۸۲) از رسول الله ص روایت شده است:

بهشت بر سه کس حرام است: منت‌گذار و غیبت‌کننده و دائم‌الخمر.

الزهد، ص۹

الْحُسَيْنُ بْنُ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

تَحْرُمُ الْجَنَّةُ عَلَى ثَلَاثَةٍ: عَلَى الْمَنَّانِ وَ عَلَى الْمُغْتَابِ وَ عَلَى مُدْمِنِ الْخَمْر.

 

۸۳) از امام صادق از پدرانش از امير مؤمنان عليه السّلام روايت نموده‌اند كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمودند:[۲۷]

چهار گروه هستند كه دوزخيان علاوه بر عذاب و شكنجه‌هاى خود، از آزار آن نيز در عذابند؛ آنان از آب جوشان دوزخ نوشانند و فريادشان به واويلا بلند است. دوزخيان به يكديگر گويند: اين چهار گروه چه كرده‌اند كه با اين همه عذاب و شكنجه‌اى كه در آن غوطه مى‌خوريم از اينان نيز در رنج و عذابيم‌؟! یکی [از آن چهار گروه] در تابوتى از آتش گداخته آويخته شده؛ و ديگر روده‌هايش [بيرون ريخته و آن] را با خود مى‌كشد؛ و دیگری از دهانش چرك و خون جارى است؛ و ديگرى گوشت خود را مى‌خورد.

به آن كه در تابوت است گفته شود: اين دور مانده از رحمت چه كرده است كه با همۀ آزارهایى كه در آنها غوطه‌وریم، از او هم اذیت می‌شویم؟!

گويد: اين دورمانده از رحمت در حالى جان سپرد كه اموالى از مردم بر گردنش بود و قصد ادای آنها و وفای به عهدش را نداشت

سپس آنكه را كه روده‌هايش [بيرون ريخته و آنها] را مى‌كشد گفته شود: اين دور مانده از رحمت چه كرده است كه با همۀ آزارهایى كه در آنها غوطه‌وریم، از او هم اذیت می‌شویم؟!

گويد: اين دور مانده از رحمت به آلوده شدن بدنش به ادرار اعتنا نمى‌كرد. [نسبت به طهارت و نجاست لاابالی بود]

سپس به آنكه چرك و خون از دهانش جارى است گفته شود: اين دور مانده از رحمت چه كرده است كه با همۀ آزارهایى كه در آنها غوطه‌وریم، از او هم اذیت می‌شویم؟!

گويد: همانا اين دور مانده از رحمت، کارش این بود که ادای این و آن را درآورد و هر سخن زشتى را كه مى‌ديد به آن تکیه می‌کرد [یا: فسادی برپا می‌کرد] و با آن مسخره‌بازی درمی‌آورد.

سپس به آنكه گوشتش را مى‌خورد گفته شود: اين دور مانده از رحمت چه كرده است كه با همۀ آزارهایى كه در آنها غوطه‌وریم، از او هم اذیت می‌شویم؟!

گويد: اين دور مانده از رحمت با غيبت، گوشت مردم را مى‌خورد و در مسیر سخن‌چينى قدم برمی‌داشت. [که خداوند عز و جل فرماید: و همانا زن او [=ابولهب] هیزم‌کش* بود.]

* عبارت اخیر در برخی از نقل‌ها نیامده است؛ و ممکن است شاهد آوردنی از جانب مولف کتاب باشد، نه امام معصوم ع؛ و تعبیر «حمالة الحطب» [هیزم‌کش] را در این آيه هم به معنای اینکه خاشاک در مسیر پیامبر می‌ریخت که ایشان اذیت شود دانسته‌اند و هم کنایه از سخن چینی که میان افراد آتش جنگ را برپا می‌کند (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۸۵[۲۸])؛ و ظاهرا این استشهاد به آیه از باب معنای دوم است و سعدی هم ظاهرا با اقتباس از همین تعبیر می‌گوید:

میان دو کس جنگ چون آتش است / سخن چین بدبخت هیزم کش است.

الأمالي( للصدوق)، ص۵۸۱؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۴۸؛ روضة الواعظین، ج‏۲، ص۴۷۰-۴۷۱[۲۹]؛ كشف الريبة، ص۹-۱۰

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ أَبُو الْحُسَيْنِ الْكُوفِيُّ الْأَسَدِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ يَزِيدَ قَالَ حَدَّثَنِي حَفْصُ بْنُ غِيَاثٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

أَرْبَعَةٌ يُؤْذُونَ أَهْلَ النَّارِ عَلَى مَا بِهِمْ مِنَ الْأَذَى يُسْقَوْنَ مِنَ الْحَمِيمِ وَ الْجَحِيمِ يُنَادُونَ بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ. يَقُولُ أَهْلُ النَّارِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: مَا بَالُ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ قَدْ آذَوْنَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى [أَذًی]؟ فَرَجُلٌ مُعَلَّقٌ فِي تَابُوتٍ مِنْ جَمْرٍ؛ وَ رَجُلٌ يَجُرُّ أَمْعَاءَهُ [تَجْرِي أَمْعَاؤُهُ صَدِيداً]؛ وَ رَجُلٌ يَسِيلُ فُوهُ قَيْحاً وَ دَماً؛ وَ رَجُلٌ يَأْكُلُ لَحْمَهُ.

فَقِيلَ لِصَاحِبِ التَّابُوتِ: مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى؟

فَيَقُولُ: إِنَّ الْأَبْعَدَ قَدْ مَاتَ وَ فِي عُنُقِهِ أَمْوَالُ النَّاسِ لَمْ يَجِدْ لَهَا فِي نَفْسِهِ أَدَاءً وَ لَا وَفَاءً.

ثُمَّ يُقَالُ لِلَّذِي يَجُرُّ [تَجْرِي] ‌أَمْعَاءَهُ: مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى؟

فَيَقُولُ: إِنَّ الْأَبْعَدَ كَانَ لَا يُبَالِي أَيْنَ أَصَابَ الْبَوْلُ مِنْ جَسَدِهِ.

ثُمَّ يُقَالُ لِلَّذِي يَسِيلُ فُوهُ قَيْحاً وَ دَماً: مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى؟

فَيَقُولُ: إِنَّ الْأَبْعَدَ كَانَ يُحَاكِي فَيَنْظُرُ إِلَى كُلِّ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ [حنية] فَيُسْنِدُهَا [فيفسد بها] وَ يُحَاكِي بِهَا.

ثُمَّ يُقَالُ لِلَّذِي يَأْكُلُ لَحْمَهُ: مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى؟

فَيَقُولُ: إِنَّ الْأَبْعَدَ كَانَ يَأْكُلُ لُحُومَ النَّاسِ بِالْغِيبَةِ وَ يَمْشِي بِالنَّمِيمَةِ. [قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ].

شبیه این مضمون در خصوص دو گناه دوم و چهارم نگاه کنید به مجموعة ورام، ج‏۱، ص۱۱۶؛ كشف الریبة (شهید ثانی)، ص۷[۳۰]؛ الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۶[۳۱]

 

ج.۵) موارد جواز غیبت

۸۴) از رسول الله ص و نیز از امام رضا ع (الإختصاص، ص۲۴۲[۳۲]) روایت شده است:

کسی که پرده حیا را انداخت دیگر غیبتی ندارد [=ذکر بدیهای او غیبت محسوب نمی‌شود]

تحف العقول، ص۴۵؛ مشكاة الأنوار، ص۲۳۴؛ عوالي اللئالي، ج‏۱، ص۲۶۴؛ نهج الفصاحة، ص۷۳۳؛ الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۷[۳۳]

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ أَلْقَى جِلْبَابَ الْحَيَاءِ فَلَا غِيْبَةَ لَهُ.

 

۸۵) الف. از پیامبر ص روایت شده است:

آیا از اینکه فاجر را یاد کنید که مردم وی را بشناسند خودداری می‌کنید؟! او را بدانچه در اوست یاد کنید تا مردم از او برحذر باشند.

كشف الريبة، ص۳۵؛ مرآة العقول، ج‏۱۰، ص۴۲۱؛ بحار الأنوار، ج‏۷۲، ص۲۳۲؛ تفسير جوامع الجامع، ج‏۴، ص۱۵۶[۳۴]

قَالَ النَّبِيُّ ص أَ تَرْعَوْنَ عَنْ ذِكْرِ الْفَاجِرِ حَتَّى يَعْرِفَهُ النَّاسُ؟! اذْكُرُوهُ بِمَا فِيهِ يَحْذَرُهُ النَّاسُ.

ب. این حدیث در منابع اهل سنت این گونه روایت شده است:

آیا از اینکه فاجر را یاد کنید خودداری می‌کنید؟! او را بدانچه در اوست یاد کنید تا مردم وی را بشناسند و از او برحذر باشند.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۷

أخرج البیهقی و ضعفه من طریق بهز بن حكیم عن أبیه عن جده قال قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم:

أ ترعون عن ذكر الفاجر اذكروه بما فیه كی یعرفه الناس و یحذره الناس‏

ج. به امام رضا ع منسوب است که فرموده‌اند:

فاجر و شرابخوار و قمارباز غیبت ندارند [=ذکر گناهشان غیبت محسوب نمی‌شود].

الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص۲۰۶

وَ لَا غَيْبَةَ لِلْفَاجِرِ وَ شَارِبِ الْخَمْرِ وَ اللَّاعِبِ بِالشِّطْرَنْجِ وَ الْقِمَار.

 

۸۶) از پیامبر ص روایت شده است:

در مورد فاسق آنچه در اوست بیان کنید تا مردم از او برحذر باشند.

التبيان في تفسير القرآن، ج‏۹، ص۳۴۹؛ مجمع البيان، ج‏۹، ص۲۰۲

روي انه صَلى اللَّهُ عَليه و آله قال:

قولوا في الفاسق ما فيه كي يحذره الناس

ب. از امیرالمومنین ع روایت شده است:

کسی که فاسق است غیبت ندارد [=ذکر بدیهای او غیبت محسوب نمی‌شود].

عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۱۹؛تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۴۶۳

قال امیرالمومنین ع:

الْفَاسِقُ لَا غَيْبَةَ لَهُ.

ج. از امام صادق ع روایت شده است:

فاسقی که به فسقش تجاهر می‌کند [= آشکارا مرتکب فسق و گناه می‌شود] نه حرمتی دارد و نه غیبتی.

الأمالي( للصدوق)، ص۳۹

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هَارُونَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ جَامِعٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ:

إِذَا جَاهَرَ الْفَاسِقُ بِفِسْقِهِ فَلَا حُرْمَةَ لَهُ وَ لَا غِيبَةَ.

 

۸۷) روایت شده که امام صادق ع درباره آیه «خداوند دوست ندارد آشکار کردن سخن به بدی را مگر در مورد کسی که به او ظلم شده است» (نساء/۱۴۸) فرمودند:

آشکار کردن سخن به بدی آن است که درباره شخصی در خصوص آنچه در وی هست سخن گفته شود.

تفسير العياشي، ج‏۱، ص: ۲۸۳

أَبُو الْجَارُودِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ «لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ» قَالَ:

الْجَهْرُ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ أَنْ يُذْكَرَ الرَّجُلُ بِمَا فِيهِ.

نتیجه: یکی از موارد جواز غیبت، جایی است که ظلمی به کسی شده باشد.

 

۸۸) الف. از امام صادق ع روایت شده از پدرشان (امام باقر ع) که فرمودند:

سه نفرند که حرمتی ندارند:

هواپرستی که بدعتی می‌گذارد؛ و حاکم ستمگر؛ و فاسقی که آشکارا مرتکب فسق می‌شود.

قرب الإسناد، ص۱۷۶؛ الكافي، ج‏۸، ص۱۲۸

السِّنْدِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ:

ثَلَاثَةٌ لَيْسَتْ لَهُمْ حُرْمَةٌ: صَاحِبُ هَوًى مُبْتَدَعٍ، وَ الْإِمَامُ الْجَائِرُ، وَ الْفَاسِقُ الْمُعْلِنُ الْفِسْقِ»

ب. از امیرالمومنین ع از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

چهار نفرند که غیبتشان غیبت محسوب نمی‌شود:

فاسقی که آشکارا مرتکب فسق می‌شود؛ و

پیشوای دروغگویی که اگر به او نیکی کنی سپاسگزاری نکند و اگر بدی کنی نبخشد؛ و

کسانی که نسبت به مادران بذله‌گویی می‌کنند*؛ و

کسی که از جماعت مسلمانان بیرون می‌رود و بر امتم طعنه می‌زند و بر آنان شمشیر می‌کشد.

النوادر (للراوندي)، ص۱۸

قَالَ عَلِيٌّ ع‏: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

أَرْبَعَةٌ لَيْسَ غِيبَتُهُمْ غِيبَةً:

الْفَاسِقُ الْمُعْلِنُ بِفِسْقِهِ؛ وَ

الْإِمَامُ الْكَذَّابُ إِنْ أَحْسَنْتَ لَمْ يَشْكُرْ وَ إِنْ أَسَأْتَ لَمْ يَغْفِرْ؛ وَ

الْمُتَفَكِّهُونَ بِالْأُمَّهَاتِ*؛ وَ

الْخَارِجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ الطَّاعِنُ عَلَى أُمَّتِي الشَّاهِرُ عَلَيْهَا بِسَيْفِهِ.

* پی‌نوشت:

درباره عبارت «الْمُتَفَكِّهُونَ بِالْأُمَّهَاتِ» اهل لغت گفته‌اند مقصود عبارت است از «الذين يشتمونهنّ ممازحين‏: کسانی‌ که از باب مزاح و شوخی به مادران دشنام می‌دهند». یعنی تعابیر رکیک و نامناسب خطاب به مادران به کار می‌برند تا دیگران را بخندانند. (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‏۳، ص۴۶۶؛ لسان العرب، ج‏۱۳، ص۵۲۴)

 

۸۹) ابن ابی یعفور حدیثی را از امام صادق ع روایت کرده، که فراز پایانی‌اش ناظر به یکی از موارد جواز غیبت است. این حدیث را که شیخ طوسی در دو کتاب از کتب اربعه آورده، ظرفیت سوءتفاهم دارد؛ اما شیخ صدوق همین حدیث را بدون این فراز آخرش و با طول و تفصیلی بیشتری در یکی دیگر از کتب اربعه آورده است؛ که توجه به آن عبارات محذوف می‌تواند جلوی سوءتفاهم در خصوص عبارات محل بحث را بگیرد. عباراتی که داخل کروشه خواهد آمد همگی از متن شیخ صدوق (من لایحضره الفقیه) است؛ که یا با متن دو کتاب شیخ طوسی اختلاف و یا مازاد داشته است.

ابن ابی یعفور می‌گوید: به امام صادق ع عرض کردم: چگونه عدالت شخصی از مسلمانان معلوم می‌شود تا گواهی دادن وی به نفع یا ضرر دیگران پذیرفته شود؟

فرمودند: عدالت را با پوشش و عفت و خویشتن‌داری در امور مربوط به شکم و زیرشکم و دست و زبان بشناسید؛‌و نیز شناخته شود با اجتناب از گناهان کبیره‌ای که خداوند برای آنها وعده جهنم را داده است مانند شرابخواری و زنا و ربا و عاق والدین شدن و فرار از جبهه جنگ و غیر اینها؛ و چیزی که بر همه اینها دلالت دارد این است که همه عیوب (=گناهان) خویش را مخفی می‌دارد (= آشکارا گناهی مرتکب نمی‌شود) تا حدی که بر مسلمانان حرام است که در خصوص ماورای این لغزشها وی را تفتیش کنند و غیبت او را کنند؛ و بر آنان است که رابطه ولایی با او را محترم شمرند [او را پاک و منزه از گناه شمرند] و عدالت وی را بین مردم آشکار کنند؛ و از جمله اینهاست متعهد بودن وی به نمازهای پنجگانه هنگامی که مراقب آنهاست و آنها را در وقتش بجا می‌آورد با حضور در جماعت مسلمانان؛ و از جماعت آنان در محلهای برگزاری نماز جماعت جز در مواردی که عذری دارد تخلف نمی‌کند [پس هنگامی که چنین باشد هنگام نمازهای پنجگانه در محلهای برگزاری نماز حاضر می‌شود و وقتی در مورد او در قبیله و محله‌اش سوال شود می‌گویند که ما از او جز خوبی ندیده‌ایم و او مواظب نمازهایش هست و تعهد دارد که سر وقت آنها را در نمازخانه (= مساجد)‌ ادا کند؛ که این امر گواهی و شهادت ادن وی و عدالت داشتن وی را بین مسلمانان تجویز می‌کند] و این بدان جهت است که نماز پرده‌پوش و کفاره گناهان است [و اگر کسی در محل‌های برگزاری نماز حاضر نشود و متعهد به حضور در جماعت مسلمانان نباشد راهی نیست که بتوان شهادت داد که وی نماز می‌خواند؛ و همانا (یکی از) علت (های) برپایی (نماز) جماعت و جمع شدن برای نماز این است که کسی که نماز می‌خواند از کسی که نمی‌خواند و نیز کسی که مراقبت بر وقت نماز دارد از کسی که آن را ضایع می‌کند معلوم شود] و اگر این نبود نمی‌شد در مورد کسی شهادت به صلاح و خوبی داد؛ زیرا کسی که نماز نمی‌خواند در میان مسلمانان صلاحیتی ندارد؛ چرا که از جانب خدا و رسولش حکم به آتش زدن در خانه‌اش صادر شده است [زیرا رسول الله ص تصمیم گرفت که گروهی را در خانه‌شان آتش بزند به خاطر اینکه حضور در جماعت مسلمانان را ترک کرده بودند؛ و در میان آنها بودند کسی که نماز را در خانه‌اش می‌خواند ولی از او قبول نمی‌شد؛‌و چگونه در بین مسلمانان گواهی و عدالت کسی قبول شود که حکم خد و رسولش بر اینکه در خانه‌اش آتش زده شود صادر شده است]؛

و رسول الله ص می‌فرمود: کسی که در مسجد همراه مسلمانان نماز نمی‌خواند در صورتی که عذری نداشته باشد نمازی ندارد [= نماز قبول نیست]

و نیز رسول الله ص فرمودند: کسی که در خانه‌اش نماز بخواند و از جماعت ما و از جماعت مسلمانان رویگردان باشد بر مسلمانان غیبت کردن از او لازم است؛‌و عدالتش بین آنان ساقط می‌شود و لازم است دوری گزیدن از او؛ و اگر نزد پیشوای مسلمانان برده شود وی او را اندرز می‌دهد و از این رویه برحذر می‌دارد؛ پس اگر در جماعت مسلمانان حاضر شد که هیچ؛ وگرنه خانه‌اش را بر وی آتش می‌زنند؛ و کسی که در جماعت مسلمانان حاضر شود غیبتش بر آنان حرام و عدالتش نزد آنان ثابت می‌شود.

تهذيب الأحكام، ج‏۶، ص۲۴۱؛ الإستبصار، ج‏۳، ص۱۲-۱۳؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۳۸-۳۹

مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مُوسَى بْنِ أُكَيْلٍ النُّمَيْرِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَا تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى تُقْبَلَ شَهَادَتُهُ لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ؟

قَالَ فَقَالَ: أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ الْكَفِّ عَنِ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ الَّتِي أَوْعَدَ اللَّهُ عَلَيْهَا النَّارَ مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ عُقُوقِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْفِرَارِ مِنَ الزَّحْفِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ، وَ الدَّالُّ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ وَ السَّاتِرُ [/الدَّلَالَةُ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ أَنْ يَكُونَ سَاتِراً] لِجَمِيعِ عُيُوبِهِ حَتَّى يَحْرُمَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ تَفْتِيشُ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ مِنْ عَثَرَاتِهِ وَ غِيبَتُهُ [/يَحْرُمَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ مِنْ عَثَرَاتِهِ وَ عُيُوبِهِ وَ تَفْتِيشُ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ]؛ وَ يَجِبَ عَلَيْهِمْ تَوْلِيَتُهُ [/تَزْكِيَتُهُ] وَ إِظْهَارُ عَدَالَتِهِ فِي النَّاسِ [وَ يَكُونَ مَعَهُ] التَّعَاهُدُ لِلصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ إِذَا وَاظَبَ عَلَيْهِنَّ وَ حَافَظَ [/حَفِظَ] مَوَاقِيتَهُنَّ بِإِحْضَارِ [/حُضُورِ] جَمَاعَة [من] الْمُسْلِمِينَ وَ أَنْ لَا يَتَخَلَّفَ عَنْ جَمَاعَتِهِمْ فِي مُصَلَّاهُمْ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ؛ [فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ لَازِماً لِمُصَلَّاهُ عِنْدَ حُضُورِ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ فَإِذَا سُئِلَ عَنْهُ فِي قَبِيلَتِهِ وَ مَحَلَّتِهِ قَالُوا مَا رَأَيْنَا مِنْهُ إِلَّا خَيْراً مُوَاظِباً عَلَى الصَّلَوَاتِ مُتَعَاهِداً لِأَوْقَاتِهَا فِي مُصَلَّاهُ فَإِنَّ ذَلِكَ يُجِيزُ شَهَادَتَهُ وَ عَدَالَتَهُ‏ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ] وَ ذَلِكَ أَنَّ الصَّلَاةَ سِتْرٌ وَ كَفَّارَةٌ لِلذُّنُوبِ [وَ لَيْسَ يُمْكِنُ الشَّهَادَةُ عَلَى الرَّجُلِ بِأَنَّهُ يُصَلِّي إِذَا كَانَ لَا يَحْضُرُ مُصَلَّاهُ وَ يَتَعَاهَدُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَ إِنَّمَا جُعِلَ الْجَمَاعَةُ وَ الِاجْتِمَاعُ إِلَى الصَّلَاةِ لِكَيْ يُعْرَفَ مَنْ يُصَلِّي مِمَّنْ لَا يُصَلِّي وَ مَنْ يَحْفَظُ مَوَاقِيتَ الصَّلَوَاتِ مِمَّنْ يُضَيِّعُ] وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ أَنْ يَشْهَدَ عَلَى أَحَدٍ بِالصَّلَاحِ، لِأَنَّ مَنْ لَمْ يُصَلِّ [لَا يُصَلِّي] فَلَا صَلَاحَ لَهُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ؛ لِأَنَّ الْحُكْمَ جَرَى فِيهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ص بِالْحَرَقِ [فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص هَمَّ بِأَنْ يُحْرِقَ قَوْماً فِي مَنَازِلِهِمْ لِتَرْكِهِمُ الْحُضُورَ لِجَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ وَ قَدْ كَانَ مِنْهُمْ مَنْ يُصَلِّي فِي بَيْتِهِ فَلَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ ذَلِكَ وَ كَيْفَ تُقْبَلُ شَهَادَةٌ أَوْ عَدَالَةٌ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ مِمَّنْ جَرَى الْحُكْمُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنْ رَسُولِهِ ص فِيهِ الْحَرَقُ] فِي جَوْفِ بَيْتِهِ [بِالنَّهَارِ]:

قَالَ [وَ قَدْ كَانَ يَقُولُ] رَسُولُ اللَّهِ ص: لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَا يُصَلِّي فِي الْمَسْجِدِ مَعَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ؛

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لَا غِيبَةَ إِلَّا لِمَنْ صَلَّى فِي بَيْتِهِ وَ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَتِنَا وَ مَنْ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ وَجَبَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ غِيبَتُهُ؛ وَ سَقَطَتْ بَيْنَهُمْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَ هِجْرَانُهُ وَ إِذَا رُفِعَ إِلَى إِمَامِ الْمُسْلِمِينَ أَنْذَرَهُ وَ حَذَّرَهُ فَإِنْ حَضَرَ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَ إِلَّا أَحْرَقَ عَلَيْهِ بَيْتَهُ وَ مَنْ لَزِمَ جَمَاعَتَهُمْ حَرُمَتْ عَلَيْهِمْ غِيبَتُهُ وَ ثَبَتَتْ عَدَالَتُهُ بَيْنَهُمْ.

 

ج.۶) علت اقدام به غیبت

در حدیث ۵۲ ده مطلب به عنوان اصل و ریشه غیبت [= آنچه موجب غیبت کردن می‌شود] مطرح شد: آرام کردن غیظ [خود نسبت به شخص مورد نظر]، و همراهی با قوم، و متهم کردن، و تایید خبری بدون تحقیق درباره آن، و سوءظن، و حسد، و مسخره كردن، و تعجب، و اصرار و پافشاری، و زینت دادن … پس اگر می‏خواهی كه سالم بمانی، خالق را در نظر داشته باش، نه مخلوق را؛ تا عرصه غیبت برای تو محل عبرت‌آموزی شود و عرصه گناه، ثواب.

علاوه بر آن می‌توان به این احادیث هم اشاره داشت:

۹۰) الف. از امیرالمومنین ع روایت شده است:

غیبت کردن، تلاشِ آدم ناتوان است.

نهج البلاغة، حکمت۴۶۱

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِز.

ب. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

شش خصلت است که هیچ مومنی از دنیا نرود و یکی از این خصلتها را داشته باشد مگر اینکه خداوند ضمانت کرده که وی را به بهشت ببرد:

[آخرین موردش] شخصی که نیت و تصمیمش این باشد که غیبت هیچ مسلمانی را نکند؛ پس اگر بر این روال بمیرد خداوند ضمانت کرده است که وی را به بهشت ببرد.

الدعوات (للراوندي)، ص۲۲۷

قَالَ رسول الله ص:

خِصَالٌ سِتٌّ مَا مِنْ مُسْلِمٍ يَمُوتُ فِي وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ إِلَّا كَانَ ضَامِناً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ:

[۳۵] وَ رَجُلٌ نِيَّتُهُ أَنْ لَا يَغْتَابَ مُسْلِماً فَإِنْ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ كَانَ [ضَامِناً] عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏.

 

ج.۷) جبران غیبت

در حدیث ۵۲ بیان شد که در صورتی كه مرتكب غیبت کسی شدی خبر این غیبت کردنت به گوش او رسید، از او حلالیت بطلب؛ و اگر به گوش او نرسید و از آن خبردار نشد، برای او طلب مغفرت و آمرزش كن. اما احادیث دیگری در این موضوع:

۹۱) از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

ترک کردن غیبت نزد خداوند عز و جل محبوبتر از ده هزار رکعت نماز مستحبی است.

الدعوات (للراوندي)، ص۲۹۳

عَنِ النَّبِيِّ ص [أَنَّهُ‏] قَالَ:

تَرْكُ الْغِيبَةِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَشَرَةِ آلَافِ رَكْعَةٍ تَطَوُّعا.

 

۹۲) از امام‌صادق (علیه السلام) نقل‌شده که فرمودند:

از رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) سوال شد: «کفّاره‌ی غیبت‌کردن چیست»؟

رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «هر زمان به یاد ‌کسی که غیبتش کردی، افتادی، از خداوند برایش طلب آمرزش کنی».

الكافي، ج‏۲، ص۳۵۷؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۳۷۷؛ الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۷[۳۶]؛ الأمالي (للمفيد)، ص۱۷۲[۳۷]

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ حَفْصِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

سُئِلَ النَّبِيُّ ص مَا كَفَّارَةُ الِاغْتِيَابِ؟

قَالَ: تَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِمَنِ اغْتَبْتَهُ كُلَّمَا ذَكَرْتَهُ‏ .

 

۹۳) الف. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

اگر کسی نسبت به برادرش ظلمی در خصوص آبرو یا مال وی مرتکب شده، پس از وی حلالیت بطلبد قبل از آن که روزی برسد که در آنجا دینار و درهمی نیست و از حسنات او بردارند؛ و اگر حسنه‌ای نداشته باشد از سیئات آن شخص مظلوم بردارند و بر سیئات وی بیفزایند.

كشف الريبة، ص۷۳

عَنِ النَّبِيِّ ص:

مَنْ كَانَتْ لِأَخِيهِ عِنْدَهُ مَظْلِمَةٌ فِي عِرْضٍ أَوْ مَالٍ فَلْيَسْتَحْلِلْهَا [فَلْيَتَحَلَّلْهَا] مِنْهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَيْسَ هُنَاكَ دِينَارٌ وَ لَا دِرْهَمٌ يُؤْخَذُ مِنْ حَسَنَاتِهِ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ لَهُ حَسَنَاتٌ‏ أُخِذَ مِنْ سَيِّئَاتِ صَاحِبِهِ فَيَزِيدُ عَلَى سَيِّئَاتِهِ.

همین حدیث با اندک تفاوتی در نهج الفصاحة، ص۵۰۱ آمده است و شروعش این است که خداوند رحمت کند کسی را که …

رحم اللَّه عبدا كانت لأخيه عنده مظلمة في عرض أو مال فجاءه فاستحلّه قبل أن يؤخذ و ليس ثمّ دينار و لا درهم فإن كانت له حسنات أخذ من حسناته و إن لم تكن له حسنات حملوا عليه من سيّئاته.

ب. و در روایت دیگری از رسول الله ص آمده است:

هنگامی که امتها در پیشگاه خداوند متعال در روز قیامت به زانو درآیند خطاب آید: هرکس اجرش برعهده خداوند متعال است بپا خیزد؛ پس کسی برنخیزد مگر کسی که در دنیا ظلمی را که در حقش شده باشد عفو کرده باشد؛ و این همان سخن خداوند است که فرمود: «پس کسی که عفو کند و اصلاح نماید پس اجر او برعهده خداست» (شوری/۴۰)

كشف الريبة، ص۷۳؛ بحار الأنوار، ج‏۷۲، ص۲۴۳؛ تفسير القرآن العظيم (ابن أبي حاتم)، ج‏۱۱، ص۳۳[۳۸]؛ الدر المنثور، ج‏۶، ص۱۱[۳۹]

وَ فِي خَبَرٍ آخَرَ [عن ابن عباس عن رسول الله]:

إِذَا جَثَتِ الْأُمَمُ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ تَعَالَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ نُودُوا لِيَقُمْ مَنْ كَانَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى فَلَا يَقُومُ إِلَّا مَنْ عَفَا فِي الدُّنْيَا عَنْ مَظْلِمَتِهِ.

 

تدبر

۱۶) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»

گفته‌اند غیبت بیان عیب کسی در غیاب و پشت سر اوست به نحوی که خلاف حکمت باشد (مجمع البیان، ج‏۹، ص۲۰۵[۴۰]). و این آیه اشاره دارد به وجوب حفظ آبروی مومن در غیاب وی (مفاتيح الغيب، ج‏۲۸، ص ۱۱۰[۴۱]؛ احادیث ۵۴ و ۵۶ و ۶۰ و ۶۲ و ۷۱ و ۷۹).

مصادیق غیبت

درباره گستره مصادیق آن نظرات مختلف است و از مواردی که عموما خارج از مصادیق غیبت شمرده‌اند بیان عمل کسی است که آشکارا مرتکب گناه می‌شود (المیزان، ج‏۱۸، ص۳۲۳)؛ چرا که ظاهرا ویژگی اصلی غیبت بیان اموری است که از دید دیگران به طور عادی مخفی بوده است؛ و بیان چیزی که آشکار است غیبت محسوب نمی‌شود (حدیث ۶۹.ج). البته گاهی عیبی (بویژه عیوب جسمانی) در شخص هست که آشکار است، اما افراد بدان توجه ندارند، و بیان آنها به نحوی که موجب توجه افراد بدان شود نیز ظاهرا غیبت محسوب می‌شود (حدیث ۶۷). بدین ترتیب بیان هر عیبی در خَلق [ویژگی‌هایی که مربوط به آفرینش شخص بوده و خودش در آن نقشی ندارد مانند زشت‌رو بودن] ویا خُلق‌وخو ویا عقل ویا عمل ویا نحوه برخورد ویا راه‌وروش ویا جهالت و مانند اینها همگی غیبت محسوب می‌شوند (حدیث۵۲).

گاه وقتی برخی از افراد را از غیبت بازمی‌داریم می‌گویند: «من واقعیت را درباره او گفتم»؛ اینان توجه ندارند که اتفاقا همین مصداق غیبت کردن است که انسان چیزی را بگوید که با چشم خود دیده یا مستقیما با گوش خود شنیده (حدیث۶۵) ولی از مردم پوشیده مانده (حدیث۶۶) و تحت ستاریت خداوند قرار گرفته است (حدیث۶۸)، حتی اگر شماری از گناهان کبیره باشد (حدیث۷۰)؛ وگرنه، اگر واقعیت نداشته باشد، علاوه بر اینکه غیبت است (حدیث۶۸)، تهمت نیز هست (احادیث۶۷ و ۶۹). البته در خصوص گناهانی که به خاطر آنها حد جاری می‌شود شهادت دادن در دادگاه مصداق غیبت شمرده نمی‌شود (حدیث۶۶).

فلسفه حرمت غیبت

جامعه برای بقا و پویایی خود نیازمند وجود ارتباطات صمیمی مبتنی بر اعتماد و انس گرفتن افراد با همدیگر و برقراری انواع پیوندهای روحی و عاطفی است، و رواج غیبت بین مردم عملا این شالوده را تهدید می‌کند، چرا که هر انسانی بالاخره معایبی دارد و خداوند با ستاریت خود آنها را مخفی داشته است، افشا شدن این عیوب پنهان مانع شکل‌گیری و بقای اعتماد متقابل و انس بین افراد می‌شود (المیزان، ج‏۱۸، ص۳۲۳-۳۲۴[۴۲]).

موارد جواز غیبت‏

بر اساس آنچه در خصوص برخی مصادیق غیبت در احادیث و فلسفه غیبت بیان شد معلوم می‌شود که مواردی هست که از مصادیق غیبتی که ممنوع است بیرون است؛ که بحث اجتهادی مفصلی طلب می‌کند. از باب نمونه، شیخ انصاری در کتاب معروف مکاسب ابتدا توضیح می‌دهد که بررسی آیات و روایات نشان می‌دهد که حرمت غیبت از باب جلوگیری از تنقیص (نقص و کاستی برشمردن) و آزار مومن است؛‌ پس اگر مصلحتی برتر در کار باشد (خواه مصلحتی در غیبت کننده یا غیبت شونده یا مصلحتی که شرع آن را از حفظ احترام مومن برتر دانسته) این حرمت تخصیص می‌خورد؛ و در ادامه برخی از بارزترین مصادیق جواز غیبت را برمی‌شمرند، همانند كسی‏كه بی‌پروا و آشكارا گناه می‏كند (متجاهر به فسق)، در مقام تظلم مظلوم (بیان ظلم ظالم از جانب مظلوم و دادخواهی وی)، نصح مستشیر (کسی که برای مشورت در امری که دانستنش برای وی لازم است به انسان مراجعه کند؛ مثلا در تحقیق برای ازدواج)، نهی از منکر (اگر بداند شخص غیبت شونده در صورتی که گناهش نزد کسی گفته شود از گناه خود دست برمی‌دارد)، افشای بدعت‌گذار و ردّ سخن و عقیده‏ی باطلِ اشخاص منحرف، شهادت در دادگاه، جرح شهود (بیان گناهی در شهود که نشان دهد آنها اعتبار لازم برای شهادت دادن را ندارند)، دفع ضرر از کسی که مورد غیبت واقع می‌شود (بیان نقصی در وی تا از شری رها شود، شبیه وارد تقیه)، جایی که عیبی در وی به عنوان علامت مشخصه او مشهور شده و خودش از آن تعبیر ناراحت نمی‌شود (شبیه حکایات «زینب عطاره حولاء» [= زینب عطرفروش چشم لوچ] در احادیث)، و … (كتاب المكاسب، ج‌۱، ص۳۴۲‌-۳۵۸[۴۳])

 

۱۷) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»

غیبت همدیگر را نکنید. وقوع عمل غیبت، علاوه بر وجود گوینده، نیازمند وجود شنونده است؛ و هیچگاه در تنهایی غیبت رخ نمی‌دهد. به تعبیر دیگر، برخلاف آنچه ابتدا گمان می‌شود «غیبت کردن» فقط عملِ گوینده غیبت نیست، بلکه کسی هم که به غیبت گوش می‌سپارد، در وقوع این عمل نقش داشته است.

پس در یک تحلیل عمیق عقلی، غیبت کردن با مشارکت دو طرف انجام می‌شود؛ و ظاهرا از این روست که در احادیث غیبت شونده را شریک غیبت‌کننده برشمرده‌اند (حدیث۶۱). همان طور که بیان غیبت دیگران حرام و گناه است، گوش دادن به سخن کسی که به غیبت دیگران می پردازد نیز حرام است (حدیث۶۹.الف) و حتی گاه گناه وی را بیش از گناه غیبت‌کننده معرفی کرده‌اند (حدیث۶۲.الف) شاید بدین جهت که مستمع است که صاحب سخن را بر سر ذوق می‌آورد؛ و با حسن استماع خود عملا غیبت‌کننده را بدین کار تشویق می‌کند.

وظیفه انسان هنگام شنیدن غیبت

بیان شد که گوش دادن به سخن کسی که به غیبت دیگران می‌پردازد حرام است؛ اما احادیث درباره اینکه در برابر شنیدن غیبت چه باید کرد مختلف است؛ گاه مطلق شنیدن غیبت را حرام و بر وجوب دفاع از مومن تاکید کرده‌اند، گاه این دفاع را مشروط به توانایی داشتن بر دفاع دانسته‌اند، و گاه صرفا بر برحذر داشتن گوینده از غیبت کردن تاکید نموده‌اند. شاید این اختلاف به تفاوت موقعیتهایی برمی‌گردد که انسان غیبت را می‌شنود:

گاه از ابتدا ویا پیش از انعقاد کلام، از قرائن مختلف (مثلا اینکه در مقام مذمت شخص غایب برآمده) معلوم می‌شود که گوینده می‌خواهد غیبت کند (در مقام مذمت شخص برآمده است). اینجا باید از استماع (گوش سپردن به غیبت کننده) پرهیز نمود (حدیث۶۲) و باید از همان ابتدا – یا از همانجا که متوجه شد – مانع وی شد و او را از ادامه دادن سخنش برحذر داشت.

اما گاه تا پیش از اینکه سخن، کامل گردد و غیبت، محقق شود انسان متوجه نمی‌شود که گوینده در مقام غیبت کردن است. در اینجا حرمت استماع بی‌معناست؛ بلکه دو کار باید کرد:

اولا نهی کردن از باب نهی از منکر (حدیث۶۳.د)، هرچند این نهی کردن فایده‌اش فقط این باشد که گوینده غیبت جدیدی انجام ندهد.

ثانیا دفاع کردن از شخصی که از وی غیبت شده است؛ که ظاهرا مقصود از دفاع کردن این است که علی‌رغم اینکه احتمالا آن عیب در آن شخص هست (وگرنه تهمت می‌شد، نه غیبت)، انسان بکوشد مساله را طوری وانمود کند که واقعا آن عیب در او نیست، ویا وجود آن عیب در آن شخص را به نحوی توجیه کند که دیگر عیب محسوب نشود. البته در احادیث وجوب آن مشروط به استطاعت شده است (حدیث۵۷ و ۶۳)، و تنها در صورتی که شخص توان دفاع داشته باشد و دفاع نکند توبیخهای شداد و غلاظ در موردش مطرح شده است (احادیث۶۲)، زیرا بسیاری از اوقات مساله طوری است که امکان دفاع کردن وجود ندارد؛‌ یا لااقل مخاطب در آن لحظه دفاع مناسبی به ذهنش خطور نمی‌کند. و شاید فلسفه اینکه ثوابهای فراوانی برای دفاع کننده برشمرده شده است (حدیث۶۳)، این باشد که انسانها در چنین موقعیتهایی ذهنشان را به کار بیندازند و توجیهی برای عیب شخص مذکور بیابند.

تبصره:

در حدیثی آمده است که اگر در مورد مومنی بدی‌ای ذکر شد و خود او انکارش کرد ولو ۵۰ نفر با سوگند علیه وی شهادت دهند باز سخن خود وی را ترجیح بده (حدیث۶۳. ه). توجه شود که این دستورالعمل ناظر به مردم عادی است؛ نه قاضی و حاکم شرع. در واقع، وظیفه عمومی مومنان این است که هر شایعه‌ای را که علیه برادر یا خواهر دینی‌شان می‌شنوند و خود وی آن را تکذیب می‌کند آن شایعه را -ولو دهها نفر بر آن قسم بخورند- قبول نکنند؛ اما البته اگر کسی تخلفی از شخصی مشاهده کرده است باید نزد حاکم شرع (دادگاه) برود و لذا چنین شهادتی را خارج از مصادیق غیبت دانسته‌اند (حدیث۶۶)؛ و اگر در دادگاه آن تخلف اثبات شد، وی باید به خاطر تخلفی که کرده است مجازات شود؛ که البته اگر مجازات عادلانه اعمال شد، پس از مجازات نیز دیگر نباید با آبروی وی بازی کرد (حدیث ۶۰).

 

۱۸) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»

غیبت همدیگر را نکنید. اما چه چیزی موجب می‌شود انسانها اقدام به غیبت همدیگر کنند؟

علت اقدام به غیبت

در تدبر قبل اشاره شد غیبت کردن عملی است که هم گوینده و هم شنونده در آن نقش دارند؛ و وقتی عوامل غیبت را می‌خواهیم بررسی کنیم باید توجه شود که هم عوامل بیان غیبت و هم عواملی که شخص را به استماع غیبت سوق می‌دهد را باید مد نظر قرار داد و هر دو را ریشه‌کن نمود.

به نظر می‌رسد مهمترین عواملی که موجب اقدام انسانها به غیبت کردن (گفتن یا شنیدن) می‌شود عبارتند از:

– تشفی خاطر و آرام کردن غیظ خود نسبت به شخص مورد نظر (شِفَاءِ غَیظٍ، حدیث۵۲) که به نظر می‌رسد همان است که امیرالمومنین ع آن را «جهد عاجز» می‌خواند (حدیث۹۰.الف) و در حدیث دیگری ناشی از ضعف اراده قلمداد شده است (حدیث۹۰.ب)؛ یعنی انسانی که از مقابله ناتوان است، اوج توانایی او غیبت کردن است و با غیبت کردن، می‌خواهد حقارت خود را جبران و غیط خود را تشفی دهد.

– همراهی با قوم (مُسَاعَدَةِ قَوْمٍ، حدیث۵۲)، یعنی اینکه با کسانی که دارند بدگویی شخصی را انجام می‌‌دهند هم‌کلام شود و عملا برای جانماندن از دیگران با تایید ضمنی آنها به غیبت کردن از آن شخص اقدام ‌کند.

– تهمت زدن و متهم کردن (تُهَمَةٍ، حدیث۵۲)، که این بویژه در مورد کسانی که انسان از آنها بدش می‌آید بسیار مصداق دارد، یعنی به صرف اینکه از کسی بدمان می‌آید هر چیزی را به او نسبت می‌دهیم؛ که در آیه ۸ سوره مائده به عنوان یک مصداق بارز بی‌تقوایی برشمرده شده است: ‌«لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏‏».

– تایید خبری بدون تحقیق درباره آن (تَصْدِیقِ خَبَرٍ بِلَا كَشْفِهِ، حدیث۵۲)، که متاسفانه فضای شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی این را بسیار دامن زده است؛ و افراد می‌خواهند نشان دهند که اولین کسی هستند که خبر دارند، لذا به محض دیدن خبری آن را برای دیگران نقل (فوروارد) می‌کنند.

– بدگمانی (سُوءِ ظَنٍّ، حدیث۵۲)، که شاید ریشه عمده غیبت کردن‌ها باشد و در همین آیه هم مقدم بر غیبت ذکر شد.

– حسد (حَسَدٍ، حدیث۵۲)، که چون چشم دیدن خوبیهای شخص مورد نظر را ندارد سعی می‌کند با بیان عیوب مخفی وی از قدر و قیمت وی در جامعه بکاهد.

– مسخره كردن (سُخْرِیةٍ، حدیث۵۲)، بویژه برای خنداندن دیگران، و خود را نزد دیگران جلوه دادن.

– تعجب کردن (تَعَجُّبٍ، حدیث۵۲)، که این خیلی مورد ابتلاست؛ یعنی شخص به خاطر دیدن عیب یا گناهی در شخصی تعجب می‌کند و بدون توجه به اینکه بیان آن مصداق غیبت است به غیبت کردن ویا شنیدن غیبت اقدام می‌نماید.

– اصرار و پافشاری (تَبَرُّمٍ، حدیث۵۲)، که ظاهرا مقصود اصرار بر سخنی است که گفته‌ایم. مثلا گاه در مورد شخصی قضاوتی ناپسند می‌کنیم و دیگران نمی‌پذیرند و برای اصرار بر موضع خویش به بیان عیوب آن شخص می‌پردازیم.

– زینت دادن (تَزَینٍ، حدیث۵۲)، که ظاهرا به معنای این است که انسان برای جالب توجه کردن سخنان و نظرات خویش برای مخاطبان، بیان اطلاعات مخفی دیگران را چاشنی کلام خود کند.

– …

 

۱۹) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً»

خداوند از ما خواسته است که غیبت نکنیم و آن را به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه کرده است. برخی بر این باورند که این تشبیهی که در این آیه آمده است عملا می‌گوید جبرانی در کار نیست: «اگر از بدن انسان زنده قطعه‌ای جدا شود، امكان پر شدن جای آن هست، ولی اگر از مرده چیزی كنده شود، جای آن همچنان خالی می‏ماند. غیبت، بردن آبروی مردم است و آبرو كه رفت دیگر جبران نمی‏شود. (تفسیر نور، ج‏۹، ص۱۹۱)

اما اگرچه اصل این مطلب که جبران آبروی از دست رفته انسانها خیلی دشوار است، اما این گونه نیست که راهی برای جبران گناه غیبت نباشد. در واقع خداوند که ما را از انجام گناهان برحذر داشته، این واقعیت را هم پذیرفته که ما انسان‌های غیرمعصوم در معرض فریب شیطان هستیم و گاه اقدام به گناه می‌کنیم.

اکنون اگر غیبتی از ما سر زد راه جبرانش چیست؟

جبران غیبت

آنچه از احادیث برمی‌آید این است که بهترین کار این است که انسان در مقام غیبت خود را نگه دارد (حدیث۹۱)؛ اما اگر بدان مبتلا شد اگر جبرانش نکند روز قیامت از حسنات وی برمی‌دارند و برای شخص غیبت شده می‌گذارند و اگر حسناتش کم بود از سیئات شخص غیب شده برمی‌دارند و آن سیئات را برای وی قرار می‌دهند؛ و از این رو مهمترین اقدام این است که از وی در همین دنیا حلالیت بطلبد (حدیث۹۳). اما حقیقت این است که در بسیاری از اوقات این حلالیت طلبیدن مفسده دارد؛ یعنی موجب می‌شود کدورتی بین آن شخص و غیبت‌کننده پدید آید، بویژه در جایی که شخص غیبت‌شده از وقوع این غیبت بی‌خبر است. در این گونه موارد توصیه این است که در صورتی كه مرتكب غیبت کسی شدیم و خبر این غیبت کردنت به گوش او رسید، از او حلالیت بطلبیم؛ و اگر به گوش او نرسید و از آن خبردار نشد، برای او طلب مغفرت و آمرزش كنیم (حدیث۵۲). در واقع یک راه ساده و عمومی برای جبران غیبت این است که انسان هرگاه که به یاد شخص غیبت‌شده بیفتد برایش استغفار کند (حدیث۹۲) و ظاهرا این استغفار دست کم دو خاصیت دارد: یکی اینکه دل خود انسان را نسبت به شخصی که غیبتش را کرده پاک می‌کند (قبلا بیان شد از ریشه‌های اصلی غیبت کردن حسادت و بدگمانی و تشفی خاطر و … است) و دیگر اینکه در قیامت ثواب‌های همین استغفار (البته اگر واقعی باشد نه صرفا لقلقه زبان) جایگزین حسناتی می‌شود که قرار است از نامه وی کم شود و به نامه عمل شخص غیبت‌شده منتقل گردد.

 

۲۰) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»

می‌توانست به اصل نهی از غیبت (وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً) بسنده کند، ویا حداکثر این تمثیل غیبت خوردن گوشت را به طور ساده چنین بیان کند که:‌ «لأنه یکون کأکل لحمه»، اما فرمود: «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ».

این تعبیر حاوی نکات متعددی است که با استفاده از فنون بلاغی متعدد غلظت و شدت منع را تقویت می‌کند؛

– مطلب را با استفهام انکاری آورد، [که تاثیرش بیش از اخبار مستقیم است] (المیزان، ج‏۱۸، ص۳۲۴).

–  با اینکه فاعل «يغتب» را «بعضکم» قرار داده بود، دوست نداشتن را به «أحدکم» نسبت داد، که این نفی را به طور آشکارتری شامل همه موارد می‌کند (المیزان، ج‏۱۸، ص۳۲۴).

– خود تشبیه به خوردن گوشت (تدبر۲۱).

– تشبیه به خوردن گوشت «برادر» (تدبر۲۲).

– آوردن کلمه «میتا» (تشبیه به خوردن گوشت برادر در حالی که او مرده است) (تدبر۲۳).

– تاکید مجدد بر اینکه شما از آن کراهت دارید (تدبر۲۴).

– سیاق بحث را از وضعیت غایب (یغتب، یحب) به وضعیت مخاطب (کرهتموه) تغییر داد و نفرمود «کرهه».

– این کراهت را به صورت جمع آوردن (با اینکه نهی از غیبت را به صورت مفرد آوردده بود و اینجا اقتضای الیه کلام این بود که بفرماید «فکرهه»)، که می‌خواهد این کراهت را به همگان نسبت دهد (المیزان، ج‏۱۸، ص۳۲۴[۴۴]).

 

۲۱) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ …»

غیبت کردن به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه شده است. چرا خوردن گوشت او؟

الف. همان گونه که خوردن گوشت مرده امری ناخوشایند است، خوردن گوشت معنوی برادر دینی هم چنین است؛‌ و گوشت معنوی همان وجاهت و شخصیت و اعتبار و عنوان و شکل باطنی روحانی مومن است؛ پس همان گونه که تلائم و شکل‌گیری و به‌هم‌پیوستگی پیکر یک انسان در گروی گوشت بدن اوست، متن وجود باطنی وی هم به این تشبیه شده است؛ و همان طور که خوردن گوشت، آن را هضم و نابود می‌کند، غیبت کردن هم آن گوشت معنوی انسان (وجاهت  …) را نابود می‌سازد (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۱۰، ص۱۹۵[۴۵]).

ب. می‌خواهد بفرماید آبروی انسان همچون خون و گوشتش است؛ و واضح است که آبروی شخص ارزشمندتر از گوشت اوست؛ و همان طور که سزاوار نیست که انسان عاقل گوشت بدن مردم را بکَنَد و بخورد، کندن و از بین بردن آبروی آنها به طریق اولی مذموم است. (مفاتيح الغيب، ج‏۲۸، ص ۱۱۰[۴۶])

ج. …

 

۲۲) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ»

غیبت کردن به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه شده است. چرا برادر؟

الف. می‌خواهد نشان دهد که مردم باایمان، برادر و هم‏خون یكدیگرند (تفسیر نور، ج‏۹، ص۱۹۴) و چون مومن برادر مومن است و همگی اعضای یک جامعه واحدند، پس لازم است که بینشان حداکثر ترحم و عطوفت باشد و خود تعبیر «بعضکم بعضا هم بر همین ارتباط متقابل شدید تاکید دارد (المیزان، ج‏۱۸، ص۳۲۴[۴۷]؛ التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۱۰، ص۱۹۶[۴۸]). به تعبیر دیگر، با این تعبیر دارد شدت منع را تقویت می‌کند. زیرا انسانهای عادی (نه افراد فوق‌العاده کینه‌ای مانند هند جگرخوار) حتی از تکه کردن و خوردن گوشت دشمنان خود نیز ابا دارند، چه رسد به افراد معمولی؛ و چه رسد به عزیزترین عزیزان همچون برادر خود (مفاتيح الغيب، ج‏۲۸، ص ۱۱۰[۴۹]) که باید اوج عطوفت و مهربانی را با هم داشته باشند.

ب. شاید می‌خواهد نشان دهد که غیبت كردن، نوعی درّندگی است (تفسیر نور، ج‏۹، ص۱۹۴)؛ آن هم درنده‌ای که به گوشت برادر خود هم رحم نمی‌کند.

ج. بسیاری از فقها و مفسران شیعه و سنی، از آمدن تعبیر «أخیه» استنباط کرده‌اند که حرمت شرعی غیبت ناظر به مسلمانان است، بویژه که در آیات قبل فرمود بین آنها رابطه برادری است؛ و بر این باورند که غیبت انسان کافر حرمت شرعی ندارد (مفاتيح الغيب، ج‏۲۸، ص ۱۱۰[۵۰]؛ المیزان، ج‏۱۸، ص۳۲۵[۵۱]).

تبصره: آيا غیبت غیرمسلمانها بدون اشکال است؟ (تفکیک دو معنای حکم مولوی)

بیان شد که از نظر بسیاری از فقها و مفسران غیبت انسان کافر حرمت شرعی ندارد. در اینجا باید روی کلمه «شرعی» درنگی داشت. ما دو گونه حرمت داریم: یکی حرمت اخلاقی، که عقل بتنهایی آن را تشخیص می‌دهد؛ که در این زمینه اگر دستوری از جانب دین برسد حکم ارشادی می‌باشد؛ و دیگری حرمت شرعی، که عقل به اصل آن ویا به حدود و ثغور دسترسی ندارد و از این رو نیازمند تعیین تکلیف از جانب شریعت است؛ که به آن حکم مولوی ویا حکم تعبدی هم می‌گویند. (توضیح بیشتر این دو در تدبرهای ۱۲ و ۱۳ گذشت). مروری بر تدبرهای ۱۶ تا ۱۹ و احادیثی که در هریک مورد استفاده قرار گرفت (و نیز در ادامه تدبر ۲۵ و احادیث ۷۱ تا ۸۳) نشان می‌دهد که ظاهرا حدود و ثغور غیبت همچون مساله تجسس نیست که صرفا با یک حکم ارشادی مواجه باشیم.

اما نکته قابل توجه این است که حکم مولوی دست کم در دو معنای متفاوت به کار می‌رود که بی‌توجهی به این دو کاربرد موجب خلط بحثهایی می‌شود؛

گاهی وقتی می‌گوییم یک حکم مولوی و حکم دیگر ارشادی است، مشخصا توضیحات فوق مد نظر است؛ یعنی اینکه عقل بتنهایی راهی به کشف آن دارد یا خیر.

اما گاهی این دو تعبیر در زبان فقها و متکلمان از حیث مجازاتی که بر عمل مترتب می‌شود مد نظر است؛ ‌یعنی وقتی می‌گویند حکم مولوی، مقصودشان جایی است که مخالفت با آن مشخصا مصداق مخالفت با امر مولاست که مجازات مخالفت کردن دارد (اصطلاحا عذاب اخروی در پی دارد)؛ و در این فضا، حکم ارشادی مولا، یعنی حکمی که مولا صرفا به خاطر خود مخاطب مطرح کرده و می‌خواهد وی را متوجه برخی از مناقع یا ضررهای انجام آن کار بکند؛ و اگر شخصی آن حکم را عمل نکرد، معنای مخالفت با حکم مولا برداشت نمی‌شود بلکه ضرر دیدن خود شخص مد نظر است (عذاب اخروی در پی ندارد). این فقط در قوانین الهی نیست بلکه در دستورات بشری نیز می‌توان این دو را تفکیک کرد. مثلا قوانین مربوط به رانندگی از جنس حکم مولوی می‌باشد؛ مثلا عبور از چراغ قرمز، از اموری است که تخلف از آن جریمه دارد ولو که در وضعیت خلوت باشد و مزاحمتی برای کسی نداشته باشد (صرف مخالفت کردن تنبیه دارد). اما دستورات پزشک، از جنس حکم ارشادی است؛ یعنی اگر کسی از عمل به نسخه پزشک تخلف کرد صرفا به ضرر خودش کاری کرده است و این تخلفش از حیث مخالفت با پزشک هیچ اهمیتی ندارد.

با این توضیح اکنون وقتی گفته می‌شود فلان مساله حرمت شرعی ندارد؛ ‌معنایش این نیست که لزوما انجام آن به لحاظ اخلاقی هم روا باشد؛ یعنی ممکن است ممنوعیت اخلاقی داشته باشد (یعنی عقل انسان به بد بودن آن حکم کند)، اما انجامش مجازات اخروی نداشته باشد؛ ‌بلکه فقط آثار سویی در دنیا به همراه داشته باشد، که البته به خاطر آن آثار سوء عقل حکم می‌کند که انسان از آن اجتناب کند (شبیه مخالفت با دستور پزشک، که مجازات اخروی ندارد، اما کار خوبی نیست).

با این بیان معلوم می‌شود که وقتی در برخی از موارد بیان می‌شود که غیبت (یا هر مطلب دیگری)، حکم مولوی و حرمت شرعی ندارد، معنایش این نیست که انجام آن کاملا بلااشکال است؛ بلکه چه‌بسا با اینکه انجام آن شرعا حرام نیست (مجازات اخروی ندارد) اما عقل انجام آن را ناروا بشمرد؛ شبیه تخطی کردن از دستور پزشک، که شرعا حرام نیست؛ اما عقل آن را ناروا می‌شمرد.

با این توضیح معلوم می‌شود اینکه بسیاری از فقها و مفسران بیان کرده‌اند که «غیبت انسان کافر» حرمت شرعی ندارد؛ لزوما به معنای این نیست که عقلا هم بلااشکال است؛ بلکه اگر فلسفه حرمت غیبت را که در تدبر ۱۶ بیان شد یکبار دیگر مرور کنیم (غیبت موجب می‌شود پیوندهای اجتماعی بین مردم سست شود و کسی به کسی اعتماد نکند) ویا به ریشه‌هایی که موجب اقدام به آن می‌شود (عجز از مواجهه مستقیم، حسد و …) آنگاه عقل حکم می‌کند که اگر انسان در یک جامعه‌ای زندگی می‌کند که برخی از آنها مسلمان نیستند هم در اکثریت موارد (غیر از استثنائاتی که عقل در هر جایی آنها را مجاز می‌شمرد مثل شهادت در دادگاه) از غیبت کردن آنها اجتناب کند.

 

۲۳) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً»

غیبت کردن به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه شده است. آوردن کلمه «مرده» چه نکته‌ای دارد و چرا صرفا نفرمود: خوردن گوشت برادر؟

الف. همان طور که مرده قدرت دفاع از خویش را ندارد، کسی هم که غایب است قدرت دفاع از خویش را ندارد (مجمع البیان، ج‏۹، ص۲۰۶؛[۵۲] التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏۱۰، ص۱۹۶[۵۳]؛ المیزان، ج‏۱۸، ص۳۲۴[۵۴]).

ب. کسی که بمیرد غالبا گوشت بدنش بسرعت فاسد و بسیار بدبو و منزجرکننده می‌گردد. چه‌بسا آوردن این تعبیر علاوه بر نکته فوق، می‌خواهد نشان دهد که باطن عمل غیبت چه اندازه منزجرکننده است؛ که اگر غیبت‌کننده اندک توجهی به باطن عملی که دارد انجام می‌دهد پیدا کند حتما منصرف می‌شود.

ج. …[۵۵]

 

۲۴) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»

بعد از تشبیه غیبت کردن به خوردن گوشت برادر مرده، فرمود: «پس آن را ناپسند می‌دارید». مقصود از این عبارت چیست؟

الف. همان طور که از خوردن گوشت برادر مرده‌تان بدتان می‌یابد همان طور هم از اینکه او را به بدی یاد کنید خودداری کنید (مجاهد، به نقل از مجمع البیان، ج‏۹، ص۲۰۶[۵۶])

ب. همان طور که اگر او بمیرد از خوردن گوشتش اجتناب می‌کنید الان که زنده است هم از غیبتش اجتناب کنید (حسن، به نقل از مجمع البیان، ج‏۹، ص۲۰۶[۵۷]).

ج. امری که نفرت از آن به اقتضای طبیعت هرکس معلوم می‌شود را مثال قرار داد تا ضرورت اجتناب از امری را که نفرت از آن به اقتضای عقل معلوم می‌شود را آشکار کند (قتاده، به نقل از مجمع البیان، ج‏۹، ص۲۰۶[۵۸])

د. …

تبصره

چنانکه در اختلاف قراءات بیان شد این کلمه به صورت «فَكُرِّهْتُمُوهُ» (آن را برای شما مبغوض و ناپسند قرار داد) هم قرائت شده است؛ که در این صورت با معنای «ج» سازگارتر است (                        معانى القرآن، ج‏۳، ص: ۷۳

أكرمكم فكأنه قال: لتعارفوا أن الكريم المتقى «۱»، و لو كان «۲» كذلك لكانت: لتعرفوا أن أكرمكم، و جاز: لتعارفوا ليعرّف بعضكم بعضا أن أكرمكم عند اللّه أتقاكم.

و قوله: وَ لا تَجَسَّسُوا (۱۲).

القراء مجتمعون على الجيم؛ نزلت خاصة «۳» فى «۴» سلمان، و كانوا نالوا منه «۵».

و قوله: فَكَرِهْتُمُوهُ: قال لهم النبي صلّى اللّه عليه: أ كان أحدكم آكلا لحم أخيه بعد موته؟ قالوا: لا! قال: فإن الغيبة أكل لحمه، و هو أن تقول ما فيه، و إذا قلت ما ليس فيه فهو البهت ليست بغيبة فكرهتموه أي فقد كرهتموه، فلا تفعلوه. و من قرأ: فكرّهتموه يقول: قد بغّض إليكم و المعنى و اللّه أعلم- واحد، و هو بمنزلة قولك: مات الرجل و أميت‏

 

۲۵) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»

چرا با اینکه دو فعل اول (یغتب و یأکل) را مفرد و مضارع آورد، اما پاسخ را با تعبیر «فَكَرِهْتُمُوهُ» آورد و نفرمود: «فکرهه» یا «فتکرهونه»؟

الف. تعبیر جمع آوردن از این باب بود که نشان دهد این یک وضعیتی است که همه از آن بدشان می‌آیند و برای تاکید بیشتر کلام بود؛ و آوردن تعبیر ماضی برای نشان دادن این است که این یک امر ثابت و قطعی در میان بشر است [چون فعل ماضی دلالت بر امر محقق الوقوع دارد] (المیزان، ج‏۱۸، ص۳۲۴[۵۹]).

ب. …

 

۲۶) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»

در این آیه یکی از ثمرات غیبت، خوردن گوشت برادر مرده (که طبق برخی از احادیث، این تجسم باطنی عمل غیبت است؛ ر.ک: حدیث ۷۷ و ۸۰) را بیان کرد. در احادیث آثار دیگری نیز برای غیبت ذکر شده است؛ که به نظر می‌آید در یک تحلیل عمیق چه‌بسا بتوان بسیاری از آنها را به همین برگرداند:

آثار دنیوی و اخروی غیبت

الف. خودش بوی مردار متعفنی را خواهد گرفت [که اگر کسی باطن‌بین باشد متوجه این تعفن خواهد شد] (حدیث۷۴) وگرنه در محشر همه این بوی متعفن او را متوجه می‌شوند (حدیث۷۶).

ب. غیبت كردن اعمال نیكوی آدمی را نابود می‏كند چنان كه آتش هیزم را می‏خورد (حدیث۵۲)؛ و حسنات وی را به سوی کسی که غیبتش را کرده سرازیر می‌کند ویا سیئات وی را به حساب او می‌گذارند (حدیث۸۱)

ج. بهشت بر او حرام می‌شود (حدیث۸۲) به نحوی که شخص غیبت‏كننده، اگر توبه كند، آخرین كسی است كه داخل بهشت می‏شود ، و اگر توبه نكرد، نخستین كسی خواهد بود كه داخل آتش شود (حدیث۵۲)

د. غیبت در [نابود کردن] دین یک ‌مسلمان، از بیماری خوره در درون او زودتر کارگر می‌شود (حدیث۵۵) و اساسا به خرابی دین انسان منجر می‌شود (حدیث۷۲).

ه. اگر قصد و انگیزه‌اش از غیبت کردن، بدخواهی برای او و از بین بردن آبرويش باشد تا وی از چشم مردم بيفتد، خداوند او را از ولایت خویش به سوی ولایت شیطان بیرون کند ولی شيطان هم او را نپذيرد!

و. دیگران هم پشت سر او بدگویی او را خواهند کرد؛ آن هم با اموری که چه‌بسا در او نباشد (حدیث۷۳ و ۷۶)

ز. تا چهل روز نماز و روزه‌اش قبول نمی‌شود؛ و بابت روزه‌اش پاداشی نخواهد داشت (حدیث ۷۵ و ۷۶)؛ و اساسا مانع بالا رفتن و قبولی اعمال خوب او می‌شود (حدیث۷۸)

ح. خود غیبت خورشت سگان جهنمی است (حدیث۷۲) و غیبت‌کننده در جهنم صورت خویش را با ناخنش می‌خراشد (حدیث۷۹) و حتی جهنمیان هم از حضور وی اذیت می‌شوند (حدیث۸۳).

 

۲۷) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»

از شیوه‏های تبلیغ و تربیت، استفاده از مثال و تمثیل است؛ و به طور خاص در شیوه نهی از منكر، از تعبیرات عاطفی استفاده كنیم. (تفسیر نور، ج‏۹، ص۱۹۴).

 

۲۸) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»

تشبیه غیبت به خوردن گوشت مرده در حقیقت تجسم باطن این گناه است. این مطلبی است که در احادیث گذشت (حدیث۷۴ و ۷۷). اما در کتب شیعه و سنی حکایات متعددی درباره اینکه پیامبر اکرم ص این حقیقت باطنی را برای عده‌ای از مردم نمایان کرد آمده است؛ که در آنجا به چند مورد اشاره می‌شود:

حکایت

الف. انس روایت کرده است که یکبار پیامبر ص دستور داد که مردم روزه بگیرند و تا ایشان اجازه ندهد کسی افطار نکند. مغرب که شد افراد یکی یکی می‌آمدند و از ایشان اجازه برای افطار می‌گرفتند. شخصی آمد و گفت دو دختر از خانواده‌تان همچنان روزه مانده‌اند و خجالت می کشند که نزد شما بیایند. آیا اجازه می‌دهید افطار کنند؟

پیامبر رو برگرداند. دوباره تکرار کرد و باز پیامبر رو برگرداند. دوباره تکرار کرد.

پیامبر ص فرمود: آن دو روزه نیستند. و چگونه روزه باشند در حالی از کل امروز مشغول خوردن گوشت مردمند. برگرد و به آنها بگو که اگر واقعا روزه گرفته‌اید قی کنید.

وی برگشت و به آنها خبر داد و آن دو قی کردند و هریک تکه‌ای خون‌آلود قی کرد.

وی نزد پیامبر ص برگشت و به ایشان خبر داد.

پیامبر ص فرمود: اگر این در شکمشان مانده بود آتش جهنم آن دو را می‌بلعید.

و در نقل دیگر چنین آمده که وقتی پیامبر از پاسخ دادن به آن مرد رویگردان شد وی رفت و دوباره برگشت و گفت: یا رسول الله! آن دو در شرف مرگ قرار گرفته‌اند.

پیامبر ص فرمود: آن دو را بیاورید و فرمود قدح یا طشتی حاضر کنند. پس به یکی از آن دو فرمود: قی کن. او قی کرد و تکه‌های گوشت و خونی چرکین بالا آورد تا حدی که آن قدح پر شد. سپس به دومی فرمود. او نیز چنین کرد. حضرت فرمود: این دو دهان از خوردن آنچه خداوند حلال کرده بود بستند ولی به خوردن آنچه خداوند بر آنان حرام کرده بود اقدام کنند؛ آنان مشغول خوردن گوشت مردم بودند.

كشف الریبة (شهید ثانی)، ص۸[۶۰]؛ الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۵ و ۹۶[۶۱]

ب. در منابع اهل سنت روایت شده که از ام سلمه درباره غیبت سوال شد. وی گفت که یکبار روز جمعه پیامبر ص برای نماز جمعه بیرون رفت و خانمی از همسایه‌ها از انصار نزد وی آمده و مشغول غیبت شدند و به مردان و زنانی خندیده‌اند. هنوز صحبتهایشان تمام نشده بود که پیامبر ص از نماز برگشت و وقتی صدای ایشان را شنیدند سکوت کردند. چون پیامبر ص به در منزل رسید ردایش را بر روی خود شید و فرمود: وای بر شما. بیرون بیایید و قی کنید و سپس [دهانتان را] با آب بشویید. پس ام سلمه بیرون آمد و گوشت فراوانی قی رد. پس چون فراوانی آن گوشتها را دید به یاد آورد اولین گوشتی را که خورده بود و آن را در اولین جمعه‌ای که گذشته بود یافت. پس پیامبر ص در مورد آنچه وی قی کرده بود از او سوال کرد و او هم توضیح داد. پیامبر ص فرمود: این گوشتی است که پشت سر هم داشتی می‌خوردی. دیگر تو و رفیقت به این روال غیبت کردن برنگردید! و به رفیقش هم فرمود که او هم قی کند و او هم همین طور قی کرد.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۵[۶۲]

ج. از ابن عباس نقل شده است: دو نفر نماز ظهر و عضر را [پشت سر پیامبر ص] بجا آوردند و روزی بودند. وقتی پیامبر ص نمازش تمام شد به آن دو فرمود: وضو و نمازتان را اعاده کنید و روزه را به انتها برسانید ولی یک روز دیگر قضای آن را بجا آورید!

گفتند: چرا یا رسول الله؟

فرمود: چون غیبت فلانی را کردید.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۶[۶۳]

د. و سمره بن جندب از پدرش نقل کرده که یکبار رسول الله ص در ماه رمضان بر دو نفر عبور کرد که یکی مشغول حجامت دیگری بود و داشتند غیبت شخصی را می‌کردند. حضرت فرمود: حجامت‌کننده و شخص حجامت شده روزه‌شان را افطار کردند.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۷[۶۴]

 

۲۹) «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»

حکایاتی درباره غیبت

الف. میمون بن شاة بر حسن بصری فخر می‌فروخت و می‌گفت من کسی را دیده‌ام که تو ندیده‌ای. و داستانش این بود که می‌گفت: من خواب بودم که یک مردار زنگی سراغم آمد و گفت: ای بنده خدا: [از این گوشت]‌ بخور؟

گفتم: چون غیبت فلانی را نزد تو کردند.

گفتم: به خدا سوگند درباره وی نه سخن نیی گفتم و نه سخن بدی.

گفت: لیکن غیبت را گوش کردی و رضایت دادی [= اعتراضی نکردی].

و میمون بن شاة بعد از آن جریان دیگر اجازه نمی‌داد کسی نزدش غیبتی بکند.

مجمع البیان، ج‏۹، ص۲۰۶[۶۵]

ب. شخصی به ابن سیرین گفت: غیبتت را کردم. حلالم کن.

گفت: خوش ندارم چیزی را که خدا حرام کرده حلال کنم!!![۶۶]

تبصره:

این حکایت از باب این است که غیبت کردن عادی نشود؛ وگرنه اگر کسی واقعا حلالیت بطلبد و بنایش بر این باشد دیگر غیبت کند توصیه این است که او را ببخشیم.

ج. به حسن بصری خبر دادند که فلانی غیبتت را کرده است. پس هدیه‌ای برای او فرستاد.

وی گفت: من طلبی از تو نداشتم.

گفت: به من خبر دادند که تو حسناتت را برایم فرستادی. خواستم جبران کنم!

إرشاد القلوب (للدیلمی)، ج‏۱، ص۱۱۶[۶۷]

 

 


[۱] . وَ أَمَّا الْخَوْضُ فِی ذِكْرِ الْغَائِبِ بِمَا هُوَ عِنْدَ اللَّهِ مَذْمُومٌ وَ صَاحِبُهُ فِیهِ مَلُومٌ فَلَیسَ بِغِیبَةٍ وَ إِنْ كَرِهَ صَاحِبُهُ إِذَا سَمِعَ بِهِ وَ كُنْتَ أَنْتَ مُعَافًی عَنْهُ وَ خَالِیاً مِنْهُ وَ یكُونُ فِی ذَلِكَ مُبَیناً لِلْحَقِّ مِنَ الْبَاطِلِ بِبَیانِ اللَّهِ تَعَالَی وَ رَسُولِهِ ص وَ لَكِنْ عَلَی شَرْطِ أَنْ لَا یكُونَ لِلْقَائِلِ بِذَلِكَ مُرَادٌ غَیرَ بَیانِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ فِی دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ أَمَّا إِذَا أَرَادَ بِهِ نَقْصَ‏ الْمَذْكُورِ بِغَیرِ ذَلِكَ الْمَعْنَی فَهُوَ مَأْخُوذٌ بِفَسَادِ مُرَادِهِ وَ إِنْ كَانَ صَوَاباً

در مورد کتاب مصباح الشریعه به نظر می‌رسد که این کتاب مطالب امام صادق ع را با شرحی توسط نویسنده همراه کرده است. از آنجا که این عبارات فوق با بسیاری از احادیث دیگر چندان قابل جمع نیست و به نظر می‌رسد از جنس شرحهای شارح بوده نه کلام امام ع، آن را از متن حذف کردیم.

[۲]. احادیث متعددی هست که به طور کلی با اشاره به این آیه افراد را از غیبت کردن برحذر داشته است. چون نکته جدیدی درباره این آیه نداشت آنها را صرفا در پاورقی تقدیم می‌کنیم:

عن امیرالمومنین ع: … وَ لَا تَفَاخَرُوا بِالْآبَاءِ «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ» وَ لَا تَمَازَحُوا وَ لَا تَغَاضَبُوا وَ لَا تَبَاذَخُوا «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتا» … (تحف العقول، النص، ص: ۱۵۱)

[۳] . و أخرج البیهقی من طریق غیاث بن كلوب الكوفی عن مطرف عن سمرة بن جندب عن أبیه قال قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم ان الله یبغض البیت اللحم فسالت مطرفا ما یعنی باللحم قال الذی یغتاب فیه الناس.

[۴]. شهید ثانی بعد از ذکر این حدیث می‌فرماید: و الغیبة تناول العرض و قد جمع بینه و بین الدم و المال‏.

[۵]. جلسه ۱۰۷۶ (آیه ۱۱ همین سوره) حدیث ۵.الف. https://yekaye.ir/al-hujurat-49-11/

[۶] . و عن جابر قال: قال رسول الله ص إیاكم‏ و الغیبة فإن الغیبة أشد من الزنا ثم قال: أن الرجل یزنی ثم یتوب فیتوب الله علیه و إن صاحب الغیبة لا یغفر له حتی یغفر له صاحبه‏

[۷] . وَ عَنْ جَابِرٍ وَ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِی قَالا قَالَ ص إِیاكُمْ وَ الْغِیبَةَ فَإِنَّ الْغِیبَةَ أَشَدُّ مِنْ الزِّنَاءِ إِنَّ الرَّجُلَ قَدْ یزْنِی [وَ] فَیتُوبُ فَیتُوبُ اللَّهُ عَلَیهِ وَ إِنَّ صَاحِبَ الْغِیبَةِ لَا یغْفَرُ لَهُ حَتَّی یغْفِرَ لَهُ صَاحِبُهُ.

[۸] . همچنین در مقایسه غیبت با زنا روایات تندتری هم آمده است؛ از جمله

وَ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَذَكَرَ الرِّبَا وَ عَظَّمَ شَأْنَهُ فَقَالَ إِنَّ الدِّرْهَمَ یصِیبُهُ الرَّجُلُ مِنَ الرِّبَا أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ فِی الْخَطِیئَةِ مِنْ سِتٍّ وَ ثَلَاثِینَ زِنْیةً یزْنِیهَا الرَّجُلُ؛ وَ إِنَّ أَرْبَی الرِّبَا عِرْضُ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ. (مجموعة ورام، ج‏۱، ص۱۱۶؛ كشف الریبة (شهید ثانی)، ص۷)

این روایت بدین صورت اگرچه در منابع اهل سنت هست:

الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۶

و أخرج البیهقی فی الشعب عن ابن عباس عن النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم قال: ان الربا نیف و سبعون بابا أهونهن بابا مثل من نكح أمه فی الإسلام و درهم الربا أشد من خمس و ثلاثین زنیة و أشر الربا و أربی الربا و أخبث الربا انتهاك عرض المسلم و انتهاك حرمته‏

اما در منابع روایی شیعی یافت نشد؛ البته فراز اولش (که در مقایسه ربا با زناست) آمده است با این تعبیر:

رَوَى الْحُسَيْنُ بْنُ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: دِرْهَمٌ رِبًا أَشَدُّ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ثَلَاثِينَ زَنْيَةً كُلُّهَا بِذَاتِ مَحْرَمٍ مِثْلِ الْخَالَةِ وَ الْعَمَّةِ. (من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۲۷۴)

و برای فراز دومش هم این روایت یافت شد:

قَوْلُهُ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ: «إِنَّ مِنْ أَرْبَى الرِّبَا اسْتِطَالَةُ الْمَرْءِ فِي عِرْضِ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ» (المجازات النبوية، (سید رضی) ص۳۲۳) و البته اصل این روایت هم در منابع اهل سنت است:

و أخرج البیهقی عن أبی هریرة رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم ان أربی الربا استطالة المرء فی عرض أخیه‏ (الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۷) [و در منابع شیعه در احادیث متعدد أربی الربا را «کذب» معرفی کرده‌اند، نه غیبت؛ هرچند لزوما مانعة الجمع نیست.]

و شاید شهید با ذهنیت همین احادیث بوده که مطلب زیر را روایت کرده است:

وَ عَنِ النَّبِی ص‏ أَنَّ الْغِیبَةَ أَشَدُّ مِنْ ثَلَاثِینَ زَنْیةً؛ وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ مِنْ سِتٍّ وَ ثَلَاثِینَ زَنْیةً. ( منیة المرید، ص۳۲۸)

[۹] . و أخرج ابن مردویه و البیهقی عن أبی سعید و جابر بن عبد الله رضی الله عنهما قالا قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم الغیبة أشد من الزنا قالوا یا رسول الله و كیف الغیبة أشد من الزنا قال ان الرجل لیزنی فیتوب فیتوب الله علیه و ان صاحب الغیبة لا یغفر له حتی یغفرها له صاحبه‏.

و أخرج البیهقی عن أنس رضی الله عنه عن النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم قال الغیبة أشد من الزنا فان صاحب الزنا یتوب و صاحب الغیبة لیس له توبة.

[۱۰] . أَتَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ص وَ هُوَ فِي رَحْبَةِ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ فَقَالَ وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا نَوْفُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ فَقُلْتُ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عِظْنِي فَقَالَ يَا نَوْفُ أَحْسِنْ يُحْسَنْ إِلَيْكَ فَقُلْتُ زِدْنِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ يَا نَوْفُ ارْحَمْ تُرْحَمْ فَقُلْتُ زِدْنِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ يَا نَوْفُ قُلْ خَيْراً تُذْكَرْ بِخَيْرٍ فَقُلْتُ زِدْنِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ

[۱۱] . وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلَالٍ وَ هُوَ يُبْغِضُنِي وَ يُبْغِضُ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِي وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلَالٍ وَ هُوَ يُحِبُّ الزِّنَاءَ وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَعْرِفُ اللَّهَ وَ هُوَ مُجْتَرِئٌ عَلَى مَعَاصِي اللَّهِ‏ كُلَّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ يَا نَوْفُ اقْبَلْ وَصِيَّتِي لَا تَكُونَنَّ نَقِيباً وَ لَا عَرِيفاً وَ لَا عَشَّاراً وَ لَا بَرِيداً يَا نَوْفُ صِلْ رَحِمَكَ يَزِيدُ اللَّهُ فِي عُمُرِكَ وَ حَسِّنْ خُلُقَكَ يُخَفِّفِ اللَّهُ حِسَابَكَ يَا نَوْفُ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَلَا تَكُنْ لِلظَّالِمِينَ مُعِيناً يَا نَوْفُ مَنْ أَحَبَّنَا كَانَ مَعَنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَا نَوْفُ إِيَّاكَ أَنْ تَتَزَيَّنَ لِلنَّاسِ وَ تُبَارِزَ اللَّهَ بِالْمَعَاصِي فَيَفْضَحَكَ اللَّهُ يَوْمَ تَلْقَاهُ يَا نَوْفُ احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ تَنَلْ بِهِ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.

[۱۲] . وَ قَالَ ص كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلَالٍ وَ هُوَ یأْكُلُ لُحُومَ النَّاسِ بِالْغِیبَةِ اجْتَنِبُوا الْغِیبَةَ فَإِنَّهَا إِدَامُ كِلَابِ النَّارِ.

[۱۳] . همچنین در إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، ج‏۱، ص۱۱۷ آمده است:

وَ رَوَی فِی تَفْسِیرِهِ قَوْلَهُ تَعَالَی وَیلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ أَنَّ الْهُمَزَةَ الطَّعْنُ فِی النَّاسِ وَ اللُّمَزَةَ أَكْلُ لُحُومِهِمْ.

[۱۴] . و أخرج عبد الرزاق و البخاری فی الأدب و أبو یعلی و ابن المنذر و البیهقی فی شعب الایمان بسند صحیح عن أبی هریرة ان ماعزا لما رجم سمع النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم رجلین یقول أحدهما لصاحبه ألم تر إلی هذا الذی ستر الله علیه فلم تدعه نفسه حتی رجم رجم الكلب فسار النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم ثم مر بجیفة حمار فقال: أین فلان و فلان أنزلا فكلا من جیفة هذا الحمار فقالا و هل یؤكل هذا قال: فأنالتكما من أخیكما آنفا أشد أكلا منه و الذی نفسی بیده انه ألان‏ لفی أنهار الجنة ینغمس فیها

[۱۵] . در امالی سندش تفاوتی دارد و یک اضافه‌ای هم در پایانش دارد:

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الرَّبِيعُ بْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُسْلِمٍ السَّكُونِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ كُتِبَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْبَتَّةَ، وَ مَنْ أُتِيَ إِلَيْهِ مَعْرُوفٌ فَلْيُكَافِئْ، فَإِنْ عَجَزَ فَلْيُثْنِ بِهِ، فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَقَدْ كَفَرَ النِّعْمَةَ.

[۱۶] . در نسخه کنونی مصباح الشریعه «العین» نوشته شده که معنای واضحی ندارد؛ اما در نسخه‌های بحار الانوار (ج۹۳، ص۷) و مستدرک الوسائل (ج۷ ص۴۵) که از مصباح نقل کرده‌اند «العلم» نوشته شده که معلوم می‌شود نسخه کنونی مصباح اشتباه تایپی دارد.

[۱۷]. سند کافی چنین است: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع

[۱۸] . این مضمون در منابع اهل سنت نیز مکرر از رسول الله ص روایت شده است؛ مثلا در الدر المنثور، ج‏۶، ص۹۴ آمده است:

و أخرج ابن أبی شیبة و عبد بن حمید و أبو داود و الترمذی و صححه و ابن جریر و ابن المنذر و ابن مردویه عن أبی هریرة قال: قیل یا رسول الله ما الغیبة قال: ذكرك أخاك بما یكره قال: یا رسول الله أ رأیت ان كان فی أخی ما أقول قال: ان كان فیه ما تقول فقد اغتبته و ان لم یكن فیه ما تقول فقد بهته‏

و أخرج عبد بن حمید و الخرائطی فی مساوی الأخلاق عن المطلب بن حنطب قال: قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم ان الغیبة ان تذكر المرء بما فیه فقال: انما كنا نری ان نذكره بما لیس فیه قال: ذاك البهتان‏

و أخرج عبد بن حمید عن عكرمة ان امرأة دخلت علی النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم ثم خرجت فقالت عائشة یا رسول الله ما أجملها و أحسنها لو لا ان بها قصرا فقال لها النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم اغتبتیها یا عائشة فقالت یا رسول الله انما قلت شیا هو بها قال: یا عائشة إذا قلت شیا بها فهی غیبة و إذا قلت ما لیس بها فقد بهتها

[۱۹] . این فراز در ارشاد القلوب بدین صورت آمده که روایت شده که خداوند به حضرت موسی ع وحی کرده است:

کسی که بمیرد در حالی که از غیبت توبه کرده است، آخرین کسی است که وارد بهشت شود؛ و اگر بمیرد در حالی که بر آن گناهش اصرار داشته اولین کسی است که وارد جهنم می‌شود.

إرشاد القلوب (للدیلمی)، ج‏۱، ص۱۱۶

وَ أَوْحَی اللَّهُ إِلَی مُوسَی ع: مَنْ مَاتَ تَائِباً عَنِ الْغِیبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَنْ یدْخُلُ إِلَی الْجَنَّةِ وَ مَنْ مَاتَ مُصِرّاً عَلَیهَا فَهُوَ أَوَّلُ مَنْ یدْخُلُ النَّارَ.

[۲۰]. در جامع الاخبار فرازی که از رسول الله روایت شده نیامده است.

[۲۱] .  وَ رَوَى الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ النَّبِيِّ ص مَنْ مَشَى فِي غِيْبَةِ أَخِيهِ وَ كَشْفِ عَوْرَتِهِ كَانَتْ أَوَّلُ خُطْوَةٍ خَطَاهَا وَضَعَهَا فِي جَهَنَّمَ وَ كَشَفَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ وَ مَنِ اغْتَابَ مُسْلِماً بَطَلَ صَوْمُهُ وَ نُقِضَ وُضُوؤُهُ فَإِنْ مَاتَ وَ هُوَ كَذَلِكَ مَاتَ وَ هُوَ مُسْتَحِلٌّ لِمَا حَرَّمَ اللَّهُ.

[۲۲] . و أخرج أحمد و أبو داود و البیهقی عن أنس قال: قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم لما عرج بی مررت بقوم لهم أظفار من تحاس یخمشون وجوههم و صدورهم فقلت من هؤلاء یا جبریل قال: هؤلاء الذین یأكلون لحوم الناس و یقعون فی اعراضهم‏.

[۲۳] . وَ رُوِی مَرْفُوعاً: مَنْ أَكَلَ لَحْمَ أَخِیهِ فِی الدُّنْیا قُرِّبَ إِلَیهِ لَحْمُهُ فِی الْآخِرَةِ فَقِیلَ لَهُ كُلْهُ مَیتاً كَمَا أَكَلْتَهُ حَیاً فَیأْكُلُهُ فَیصِیحُ وَ یكْلَحُ.

[۲۴] . وَ قَالَ ص: یأْتِی الرَّجُلُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ قَدْ عَمِلَ الْحَسَنَاتِ فَلَا یرَی فِی صَحِیفَتِهِ مِنْ حَسَنَاتِهِ شَیئاً؛ فَیقُولُ: أَینَ الَّتِی عَمِلْتُهَا فِی دَارِ الدُّنْیا؟ فَقَالَ لَهُ: ذَهَبَتْ بِاغْتِیابِكَ لِلنَّاسِ وَ هِی لَهُمْ عِوَضُ اغْتِیابِهِمْ.

[۲۵] . مرحوم مجلسی این را از قول شیخ بهایی بدین صورت نقل کرده است:

… فقد روينا عن سيد البشر و الشفيع المشفع في المحشر أنه قال يجاء بالعبد يوم القيامة فيوضع حسناته في كفة و سيئاته في كفة فترجح السيئات فتجي‏ء بطاقة فتقع في كفة الحسنات فترجح بها فيقول يا رب ما هذه البطاقة فيقول عز و جل هذا ما قيل فيك و أنت منه بري‏ء.

[۲۶] . و عنه صلّى اللّه عليه و آله: يجاء بالعبد يوم القيامة، فتوضع حسناته في كفّة و سيئاته في كفّة. الحديث‏.

[۲۷].  این حدیث قبلا در جلسه ۱۰۲۱ حدیث ۵ نیز گذشت

[۲۸] . «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» كانت تحمل الشوك و العضاة فتطرحه في طريق رسول الله ص إذا خرج إلى الصلاة ليعقره عن ابن عباس و في رواية الضحاك قال الربيع بن أنس كانت تبث و تنشر الشوك على طريق الرسول فيطأه كما يطأ أحدكم الحرير و قيل أنها كانت تمشي بالنميمة بين الناس فتلقي بينهم العداوة و توقد نارها بالتهييج كما توقد النار الحطب فسمى النميمة حطبا عن ابن عباس في رواية أخرى و قتادة و مجاهد و عكرمة و السدي قالت العرب فلان يحطب على فلان إذا كان يغري به قال‏: ” و لم يمش بين الحي بالحطب الرطب” أي لم يمش بالنميمة و قيل حمالة الحطب معناه حمالة الخطايا عن سعيد بن جبير و أبي مسلم و نظيره قوله وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى‏ ظُهُورِهِ.

[۲۹]. عبارات داخل کروشه فقط در روضة الواعظین آمده است؛ و البته حدیث دوم در روضة‌الواعظین نیامده است.

[۳۰] . وَ قَالَ جَابِرٌ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی مَسِیرٍ فَأُتِی عَلَی قَبْرَینِ یعَذَّبُ صَاحِبُهُمَا فَقَالَ إِنَّهُمَا لَا یعَذَّبَانِ فِی كَبِیرَةٍ [و بكی]. أَمَّا أَحَدُهُمَا فَكَانَ یغْتَابُ النَّاسَ؛ وَ أَمَّا الثَّانِی فَكَانَ لَا یسْتَبْرِئُ مِنْ بَوْلِهِ [فكان لا یتأذی من البول]؛ وَ دَعَا بِجَرِیدَةٍ رَطْبَةٍ أَوْ جَرِیدَتَینِ فَكَسَرَهُمَا ثُمَّ أَمَرَ بِكُلِّ كِسَرٍ فَغُرِسَتْ عَلَی قَبْرٍ فَقَالَ ص أَمَا إِنَّهُ سَیهَوِّنُ‏ مِنْ عَذَابِهِمَا مَا كَانَتَا رَطْبَتَینِ أَوْ مَا لَمْ ییبَسَا.

[۳۱] . و أخرج البخاری فی الأدب و ابن أبی الدنیا عن جابر بن عبد الله قال: كنا مع رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم فاتی علی قبرین یعذب صاحباهما فقال: انهما لا یعذبان فی كبیر و بكی اما أحدهما فكان یغتاب الناس و اما الأخر فكان لا یتأذی من البول فدعا بجریدة رطبة فكسرها ثم أمر بكل كسرة فغرست علی قبر فقال: اما انه سیهون من عذابهما ما كانا رطبتین‏.

[۳۲] . وَ قَالَ الرِّضَا ع مَنْ أَلْقَى جِلْبَابَ الْحَيَاءِ فَلَا غَيْبَةَ لَه‏.

[۳۳] . و أخرج البیهقی و ضعفه عن أنس رضی الله عنه ان النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم قال من ألقی جلباب الحیاء فلا غیبة له‏.

[۳۴] .درجوامع الجامع این طور آمده است: اذكروا الفاجر بما فيه كى يحذره النّاس

[۳۵] . رَجُلٌ خَرَجَ مُجَاهِداً فَإِنْ مَاتَ فِي وَجْهِهِ ذَلِكَ كَانَ ضَامِناً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَجُلٌ تَبِعَ جَنَازَةً فَإِنْ مَاتَ فِي وَجْهِهِ كَانَ ضَامِناً عَلَى اللَّهِ وَ رَجُلٌ تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ لِلصَّلَاةِ فَإِنْ مَاتَ فِي وَجْهِهِ كَانَ ضَامِناً عَلَى اللَّهِ وَ رَجُلٌ أَتَى إِمَاماً لَا يَأْتِيهِ إِلَّا لِيُعَزِّزَهُ وَ يُوَقِّرَهُ فَإِنْ مَاتَ فِي وَجْهِهِ ذَلِكَ كَانَ‏ ضَامِناً عَلَى اللَّهِ

[۳۶] . و أخرج البیهقی بسند ضعیف عن أنس رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم كفارة الغیبة أن تستغفر لمن اغتبته‏.

[۳۷] . سند و عبارت شیخ مفید شبیه سند اهل سنت است که در پاورقی قبل گذشت:

قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو عُبَيْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ الْمَرْزُبَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْحَكِيمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ أَخْبَرَنَا دَاوُدُ بْنُ‏ الْمُحَبَّرِ قَالَ حَدَّثَنَا عَنْبَسَةُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْقُرَشِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ يَزِيدَ الْيَمَانِيُّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَفَّارَةُ الِاغْتِيَابِ أَنْ تَسْتَغْفِرَ لِمَنِ اغْتَبْتَهُ.

[۳۸] . روى ابن المبارك قال: حدّثنى من سمع الحسن يقول: إذا جئت الأمم بين يدي ربّ العالمين يوم القيامة نودي ليقم من أجره على اللّه فلا يقوم إلّا من عفا في الدّنيا، يصدّق هذا الحديث قوله تعالى: «فمن عفا و أصلح فأجره على اللّه».

[۳۹] . أخرج ابن مردويه عن ابن عباس رضى الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم إذا كان يوم القيامة أمر الله مناديا ينادى الا ليقم من كان له على الله أجرة لا يقوم الا من عفا في الدنيا و ذلك قوله فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّه.

[۴۰] . الغیبة ذكر العیب بظهر الغیب علی وجه تمنع الحكمة منه‏.

[۴۱] . ثم قال تعالى: وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً إشارة إلى وجوب حفظ عرض المؤمن في غيبته.

[۴۲] . و الغیبة تفسد أجزاء المجتمع واحدا بعد واحد فتسقطها عن صلاحیة التأثیر الصالح المرجو من الاجتماع و هو أن یخالط كل صاحبه و یمازجه فی أمن و سلامة بأن‏ یعرفه إنسانا عدلا سویا یأنس به و لا یكرهه و لا یستقذره، و أما إذا عرفه بما یكرهه و یعیبه به انقطع عنه بمقدار ذلك و ضعفت رابطة الاجتماع فهی كالأكلة التی تأكل جثمان من ابتلی بها عضوا بعد عضو حتی تنتهی إلی بطلان الحیاة. و الإنسان إنما یعقد المجتمع لیعیش فیه بهویة اجتماعیة أعنی بمنزلة اجتماعیة صالحة لأن یخالطه و یمازج فیفید و یستفاد منه، و غیبته بذكر عیبه لغیره تسقطه عن هذه المنزلة و تبطل منه هذه الهویة، و فیه تنقیص واحد من عدد المجتمع الصالح و لا یزال ینتقص بشیوع الغیبة حتی یأتی علی آخره فیتبدل الصلاح فسادا و یذهب الأنس و الأمن و الاعتماد و ینقلب الدواء داء. فهی فی الحقیقة إبطال هویة اجتماعیة علی حین غفلة من صاحبها و من حیث لا یشعر به، و لو علم بذلك علی ما فیه من المخاطرة لتحرز منه و توقی انهتاك ستره و هو الستر ألقاه الله سبحانه علی عیوب الإنسان و نواقصه لیتم به ما أراده من طریق الفطرة من تألف أفراد الإنسان و تجمعهم و تعاونهم و تعاضدهم، و أین الإنسان و النزاهة من كل عیب.

[۴۳] . الثالث فيما استثني من الغيبة و حكم بجوازها بالمعنى الأعم‌

فاعلم أنّ المستفاد من الأخبار المتقدمة و غيرها أنّ حرمة الغيبة لأجل انتقاص المؤمن و تأذّيه منه، فإذا فرض هناك مصلحة راجعة إلى المغتاب بالكسر، أو بالفتح، أو ثالث دلّ العقل أو الشرع على كونها أعظم من مصلحة احترام المؤمن بترك ذلك القول فيه، وجب كون الحكم على طبق أقوى المصلحتين، كما هو الحال في كلّ معصية من حقوق اللّه و حقوق الناس، و قد نبّه عليه غير واحد. …

الظاهر استثناء موضعين لجواز الغيبة من دون مصلحة:  أحدهما: ما إذا كان المغتاب متجاهراً بالفسق …

الثاني: تظلّم المظلوم و إظهار ما فعل به الظالم و إن كان متستراً به …

فيبقى من موارد الرخصة لمزاحمة الغرض الأهم صورٌ تعرضوا لها:

منها: نصح المستشير…

و منها: الاستفتاء، بأن يقول للمفتي: «ظلمني فلان حقي، فكيف طريقي في الخلاص؟» هذا إذا كان الاستفتاء موقوفاً على ذكر الظالم بالخصوص، و إلّا فلا يجوز. و يمكن الاستدلال عليه بحكاية هند زوجة أبي سفيان و اشتكائها إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم و قولها: «إنّه رجل شحيح لا يعطيني ما يكفيني و ولدي» «۳»، فلم يرد صلّى اللّه عليه و آله و سلم عليها غيبةَ أبي سفيان. و لو نوقش في هذا الاستدلال بخروج غيبة مثل أبي سفيان عن محلِّ الكلام أمكن الاستدلال بصحيحة عبد اللّه بن سنان، عن أبي عبد اللّه عليه السلام، قال: «جاء رجل إلى النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم فقال: إنّ أُمّي لا تدفع يدَ لامسٍ! فقال: احبسها، قال: قد فعلت، فقال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: فامنع من يدخل عليها، قال: قد فعلت، قال صلّى اللّه عليه و آله و سلم: فقيّدها؛ فإنّك لا تبرّها بشي‌ء أفضل من أن تمنعها‌  عن محارم اللّه عزّ و جلّ .. الخبر».

و منها: قصد ردع المغتاب عن المنكر الذي يفعله،  فإنّه أولى من ستر المنكر عليه، فهو في الحقيقة إحسان في حقه، مضافاً إلى عموم أدلّة النهي عن المنكر.

و منها: قصد حسم مادّة فساد المغتاب عن الناس،كالمبتدع الذي يُخاف من إضلاله الناسَ. و يدلّ عليه مضافاً إلى أنّ مصلحة دفع فتنته عن الناس أولى من ستر المغتاب …

و منها: جرح الشهود …

و منها: دفع الضرر عن المغتاب، و عليه يحمل ما ورد في ذم «زرارة» من عدة أحاديث … و يلحق بذلك الغيبة للتقيّة على نفس المتكلّم أو ماله أو عرضه،أو عن ثالث؛ فإنّ الضرورات تبيح المحظورات.

و منها: ذكر الشخص بعيبه الذي صار بمنزلة الصفة المميّزة التي لا يعرف إلّا بها كالأعمش و الأعرج و الأشتر و الأحول، و نحوها-، و في الحديث: «جاءت زينب العطّارة الحولاء إلى نساء رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم» و لا بأس بذلك فيما إذا صارت الصفة في اشتهار يوصف الشخص بها إلى حيث لا يكره ذلك صاحبها، و عليه يحمل ما صدر عن الإمام عليه السلام و غيره من العلماء الأعلام.  لكن كون هذا استثناءً مبنيّ على كون مجرّد ذكر العيب الظاهر من دون قصد الانتقاص غيبة، و قد منعنا ذلك سابقاً؛ إذ لا وجه لكراهة المغتاب؛ لعدم كونه إظهاراً لعيب غير ظاهر، و المفروض عدم قصد الذمّ أيضاً.  اللّهم إلّا أن يقال: إنّ الصفات المشعرة بالذم كالألقاب المشعرة به، يكره الإنسان الاتّصاف بها و لو من دون قصد الذم؛ فإنّ إشعارها بالذمّ كافٍ في الكراهة.

و منها [ذكر الشخص بما لا يؤثر عند السامع شيئا، لكونه عالما به]

و منها: ردّ من ادّعى نسباً ليس له، فإنّ مصلحة حفظ الأنساب أولى من مراعاة حرمة المغتاب.

و منها: القدح في مقالة باطلة‌ و إن دلّ على نقصان قائلها، إذا توقّف حفظ الحقّ و إضاعة الباطل عليه.

و أمّا ما وقع من بعض العلماء بالنسبة إلى من تقدّم عليه منهم من الجهر بالسوء من القول، فلم يعرف له وجه، مع شيوعه بينهم من قديم الأيام! ثم إنّهم ذكروا موارد للاستثناء لا حاجة إلى ذكرها بعد ما قدّمنا أنّ الضابط في الرخصة وجود مصلحة غالبة على مفسدة هتك احترام المؤمن، و هذا يختلف باختلاف تلك المصالح و مراتب مفسدة هتك المؤمن، فإنّها متدرجة في القوّة و الضعف، فربّ مؤمن لا يساوي عِرضَه شي‌ءٌ، فالواجب التحرّي في الترجيح بين المصلحة و المفسدة.

[۴۴] . و إلی هذه الحقیقة أشار تعالی فیما ذكره من التمثیل بقوله: «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» و قد أتی بالاستفهام الإنكاری و نسب الحب المنفی إلی أحدهم و لم یقل: بعضكم و نحو ذلك لیكون النفی أوضح استیعابا و شمولا و لذا أكده بقوله بعد: «فَكَرِهْتُمُوهُ» فنسب الكراهة إلی الجمیع و لم یقل: فكرهه.

[۴۵] . وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ‏- ۴۹/ ۱۲.فكما أنّ أكل لحم المیت مكروه كذلك أكل لحم معنوی من الأخ المؤمن. و اللَّحْمُ المعنوی عبارة عن الوجاهة و الشخصیة و الاعتبار و العنوان و الشكل الباطنی الروحانی للمؤمن، فانّ اللحم للإنسان ما به یتحصّل التلاؤم و التشكّل و التلاصق فی متن الوجود، و یشبّه به متن الوجود المعنوی الباطنی، و هو وجهته الباطنی و عنوانه.و كما أنّ بالأكل یمضغ الطعام و اللحم، كذلك بالغیبة و ذكر السوء: یختلّ و یختلط العنوان و الشخصیة و الوجهة الباطنیة.

[۴۶] . رابعها: ما الحكمة في هذا التشبيه؟ نقول هو إشارة إلى أن عرض الإنسان كدمه و لحمه، و هذا من باب القياس الظاهر، و ذلك لأن عرض المرء أشرف من لحمه، فإذا لم يحسن من العاقل أكل لحوم الناس لم يحسن منه قرض عرضهم بالطريق الأولى لأن ذلك آلم.

[۴۷] . و بالجملة محصله أن اغتیاب المؤمن بمنزلة أن یأكل الإنسان لحم أخیه حال كونه میتا، و إنما كان لحم أخیه لأنه من أفراد المجتمع الإسلامی المؤلف من المؤمنین و إنما المؤمنون إخوة.

[۴۸] . و أمّا ذكر الأخ: فانّ المؤمن أخ المؤمن، و الناس كلّهم عبید للَّه تعالی، فیلزم أن یعاملوا بینهم بالتراحم و التعاطف.و هكذا التعبیر بقوله تعالی- بَعْضُكُمْ بَعْضاً: فانّه إشارة الی كونهم كالأعضاء من بدن، و لازم أن یتحقّق التعاون و التواصل بینهم.

[۴۹] . قوله لَحْمَ أَخِيهِ آكد في المنع لأن العدو يحمله الغضب على مضغ لحم العدو، فقال أصدق الأصدقاء من ولدته أمك، فأكل لحمه أقبح ما يكون.

[۵۰] . ثالثها: قوله تعالى: أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً دليل على أن الاغتياب الممنوع اغتياب المؤمن لا ذكر الكافر، و ذلك لأنه شبهه بأكل لحم الأخ، و قال من قبل إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ [الحجرات: ۱۰] فلا أخوة إلا بين المؤمنين، و لا منع إلا من شي‏ء يشبه أكل لحم الأخ ففي هذه الآية نهى عن اغتياب المؤمن دون الكافر.

[۵۱] . و اعلم أن فی الكلام إشعارا أو دلالة علی اقتصار الحرمة فی غیبة المسلمین، و من القرینة علیه قوله فی التعلیل: «لَحْمَ أَخِیهِ» فالأخوة إنما هی بین المؤمنین.

[۵۲] . ثم ضرب سبحانه للغیبة مثلا فقال «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً» و تأویله إن ذكرك بالسوء من لم یحضرك بمنزلة أن تأكل لحمه و هو میت لا یحس بذلك عن الزجاج.

[۵۳] . و أمّا قید كونه میتا: فانّ الغائب لا اختیار و لا اطّلاع له حتّی یتمكّن عن الدفاع، فالحكم علیه حكم غیابی من دون تحقیق، و هو فی ذلك المقام كالمیت الّذی لا یمكنه دفع الظلم عن نفسه.

[۵۴] . و بالجملة محصله أن اغتیاب المؤمن بمنزلة أن یأكل الإنسان لحم أخیه حال كونه میتا… و إنما كان میتا لأنه لغیبته غافل لا یشعر بما یقال فیه.

[۵۵] . فخر رازی در مفاتيح الغيب، ج‏۲۸، ص ۱۱۰ دو وجه دیگر هم ذکر کرده است که چون خیلی نامانوس و بعید است در متن نیاوردم:

قوله تعالى: مَيْتاً إشارة إلى دفع وهم، و هو أن يقال القول في الوجه يؤلم فيحرم، و أما الاغتياب فلا اطلاع عليه للمغتاب فلا يؤلم، فقال أكل لحم الأخ و هو ميت أيضا لا يؤلم، و مع هذا هو في غاية القبح لما أنه لو اطلع عليه لتألم، كما أن الميت لو أحس بأكل لحمه لآلمه، و فيه معنى: و هو أن الاغتياب كأكل لحم الآدمي ميتا، و لا يحل أكله إلا للمضطر بقدر الحاجة، و المضطر إذا وجد لحم الشاة الميتة و لحم الآدمي الميت فلا يأكل لحم الآدمي، فكذلك المغتاب أن وجد لحاجته مدفعا غير الغيبة فلا يباح له الاغتياب.

[۵۶] . و لما قیل لهم أ یحب أحدكم أن یأكل لحم أخیه میتا قالوا لا فقیل «فَكَرِهْتُمُوهُ» أی فكما كرهتم ذلك فاجتنبوا ذكره بالسوء غائبا عن مجاهد

[۵۷] . و قیل فكما كرهتم لحمه میتا فاكرهوا غیبته حیا عن الحسن فهذا هو تقدیر الكلام …

[۵۸] . و قال قتادة كما یمتنع أحدكم أن یأكل لحم أخیه میتا لكراهیة الطبع كذلك یجب أن یمتنع عن غیبته لكراهیة العقل و الشرع لأن دواعی العقل و الشرع أحق بالاتباع من دواعی الطبع فإن داعی الطبع أعمی و داعی العقل بصیر.

[۵۹] . و إلی هذه الحقیقة أشار تعالی فیما ذكره من التمثیل بقوله: «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» و قد أتی بالاستفهام الإنكاری و نسب الحب المنفی إلی أحدهم و لم یقل: بعضكم و نحو ذلك لیكون النفی أوضح استیعابا و شمولا و لذا أكده بقوله بعد: «فَكَرِهْتُمُوهُ» فنسب الكراهة إلی الجمیع و لم یقل: فكرهه…

و فی قوله: «فَكَرِهْتُمُوهُ» و لم یقل: فتكرهونه إشعار بأن الكراهة أمر ثابت محقق منكم فی أن تأكلوا إنسانا هو أخوكم و هو میت فكما أن هذا مكروه لكم فلیكن مكروها لكم اغتیاب أخیكم المؤمن بظهر الغیب فإنه فی معنی أكل أحدكم أخاه میتا.

[۶۰] . وَ قَالَ أَنَسٌ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص النَّاسَ بِصَوْمِ یوْمٍ وَ قَالَ لَا یفْطِرَنَّ أَحَدٌ حَتَّی آذَنَ لَهُ فَصَامَ النَّاسُ حَتَّی إِذَا أَمْسَوْا جَعَلَ الرَّجُلُ یجِی‏ءُ وَ یقُولُ: یا رَسُولَ اللَّهِ ظِلْتُ صَائِماً فَأْذَنْ لِی لِأُفْطِرَ. فَأَذِنَ لَهُ [لَا لِرَجُلٍ وَ الرَّجُل‏] حَتَّی جَاءَ رَجُلٌ فَقَالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ: فَتَاتَانِ مِنْ أَهْلِكَ ظَلَّتَا صَائِمَتَینِ وَ إِنَّهُمَا تَسْتَحِیانِ أَنْ تَأْتِیانِكَ فَأْذَنْ لَهُمَا أَنْ تُفْطِرَا. فَأَعْرَضَ عَنْهُ. ثُمَّ عَاوَدَهُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ. ثُمَّ عَاوَدَهُ فَقَالَ ص: إِنَّهُمَا لَمْ تَصُومَا وَ كَیفَ صَامَ مَنْ ظَلَّ هَذَا الْیوْمَ یأْكُلُ لُحُومَ النَّاسِ؟ اذْهَبْ مُرْهُمَا إِنْ كَانَتَا صَائِمَتَینِ أَنْ تَسْتَقْیئَا. فَرَجَعَ إِلَیهِمَا فَأَخْبَرَهُمَا. فَاسْتَقَاءَتَا فَقَاءَتْ كُلُّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا عَلَقَةً مِنْ دَمٍ. فَرَجَعَ إِلَی النَّبِی ص فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ ص: وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ ص بِیدِهِ لَوْ بَقِیتَا فِی بُطُونِهِمَا لَأَكَلَتْهُمَا النَّارُ.

وَ فِی رِوَایةٍ أَنَّهُ لَمَّا أَعْرَضَ عَنْهُ جَاءَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَ قَالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ مَاتَتَا أَوْ كَادَتَا أَنْ تَمُوتَا. فَقَالَ ص: ایتُونِی بِهِمَا فَجَاءَتَا وَ دَعَا بِعُسٍّ أَوْ قَدَحٍ. فَقَالَ لِإِحْدَاهُمَا: قِئِی فَقَاءَتْ مِنْ‏ قَیحٍ وَ دَمٍ صَدِیدٍ حَتَّی مَلَأَتِ الْقَدَحَ؛ وَ قَالَ ص لِلْأُخْرَی: قِئِی فَقَاءَتْ كَذَلِكَ. فَقَالَ ص: إِنَّ هَاتَینِ صَامَتَا عَمَّا أَحَلَّ اللَّهُ لَهُمَا وَ أَفْطَرَتَا عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِمَا جَلَسَتْ إِحْدَاهُمَا إِلَی الْأُخْرَی فَجَعَلَتَا تَأْكُلَانِ لُحُومَ النَّاسِ.

[۶۱] متنی که سیوطی در ص ۹۵ نقل کرده عینا همان متن شهید ثانی در کشف الریبه است اما متن وی در ص ۵۶ اندک تفاوتی دارد و بدین صورت است:

و أخرج ابن مردویه و البیهقی عن أنس ان النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم أمر أن یصوموا یوما و لا یفطرن أحد حتی آذن له فصام الناس فلما أمسوا جعل الرجل یجئ إلی رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم فیقول ظللت منذ الیوم صائما فاذن لی فلأفطرن فیأذن له حتی جاء رجل فقال: یا رسول الله ان فتاتین من أهلك ظلتا منذ الیوم صائمتین فاذن لهما فلیفطرا فأعرض عنه ثم أعاد علیه فقال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم ما صامتا و كیف صام من ظل یأكل لحوم الناس اذهب فمرهما ان كانتا صائمتین أن یستقیا ففعلتا فقاءت كل واحدة منهما علقة فاتی النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم فأخبره فقال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم لو صامتا و بقی فیهما لأكلتهما النار.

[۶۲] . و أخرج ابن مردویه عن أم سلمة انها سئلت عن الغیبة فأخبرت انها أصبحت یوم الجمعة و غدا رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم إلی الصلاة و أتتها جارة لها من نساء الأنصار فاغتابتا و ضحكتا برجال و نساء فلم یبرحا علی حدیثهما من الغیبة حتی أقبل النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم منصرفا من الصلاة فلما سمعتا صوته سكتتا فلما قام بباب البیت ألقی طرف ردائه علی أنفسه ثم قال: أف اخرجا فاستقیآ ثم طهرا بالماء فخرجت أم سلمة فقاءت لحما كثیرا قد أحیل فلما رأت كثرة اللحم تذكرت أحدث لحم أكلته فوجدته فی أول جمعتین مضتا فسألها عما قاءت فأخبرته فقال: ذاك لحم ظللت تأكلینه فلا تعودی أنت و لا صاحبتك فیما ظللتما فیه من الغیبة و أخبرتها صاحبتها انها قاءت مثل الذی قاءت من اللحم‏.

[۶۳] . و أخرج الخرائطی فی مساوی الأخلاف و البیهقی عن ابن عباس رضی الله عنهما ان رجلین صلیا صلاة الظهر أو العصر و كانا صائمین فلما قضی النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم الصلاة قال: أعیدا وضوءكما و صلاتكما و امضیا فی صومكا و اقضیا یوما آخر مكانه قالا لم یا رسول الله قال: قد اغتبتما فلانا

[۶۴] . و بإسناده [أخرج البیهقی من طریق غیاث بن كلوب الكوفی عن مطرف عن سمرة بن جندب] عن أبیه قال مر رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم علی رجل بین یدی حجام و ذلك فی رمضان و هما یغتابان رجلا فقال أفطر الحاجم و المحجوم قال البیهقی غیاث هذا مجهول‏

[۶۵] . و عن میمون بن شاة و كان یفضل علی الحسن لأنه قد لقی من لم یلقه الحسن قال بینا أنا نائم إذا بجیفة زنجی و قائل یقول لی كل یا عبد الله قلت و لم آكل قال بما اغتیب عندك فلان قلت و الله ما ذكرت فیه خیرا و لا شرا قال لكنك استمعت فرضیت و كان میمون بعد ذلك لا یدع أن یغتاب عنده واحد

[۶۶] . و قال رجل لابن سیرین إنی قد اغتبتك فاجعلنی فی حل قال إنی أكره أن أحل ما حرم الله

[۶۷] . وَ بَلَغَ الْحَسَنَ الْبَصْرِی أَنَّ رَجُلًا اغْتَابَهُ فَأَنْفَذَ إِلَیهِ بِهَدِیةٍ فَقَالَ لَهُ وَ اللَّهِ مَا لِی عِنْدَكَ یدٌ فَقَالَ بَلَی بَلَغَنِی أَنَّكَ تُهْدِی إِلَی حَسَنَاتِكَ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُكَافِیكَ.

بازدیدها: ۲۹۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*