ترجمه
چرا که آنان اگر بر شما دسترسی پیدا کنند سنگسارتان میکنند یا شما را در آیین خود برمیگردانند و در این صورت ابداً رستگار نخواهید شد.
نکات ترجمه
يَظْهَرُوا
قبلا بیان شد که در ماده «ظهر» دو معنای «قوت» و «بروز» (= ظهور و آشکار شدن) لحاظ شده است، و در استعمالات مختلف این واژه، گاه معنای آشکار شدن بیشتر غلبه دارد، مثل «ظُهر» که از این جهت ظهر نامیده میشود که آَشکارترین و روشنترین وقت روز است، و گاه معنای «قوت» غلبه دارد، مانند «ظهیر» به معنای پشتیبان (سبأ/۲۲، تحریم/۴).
جلسه۴۴۴ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-26/
در این آیه تعبیر «یظهروا علیکم» هم به معنای «به شما علم و آگاهی پیدا کنند» میتواند باشد و هم به معنای «بر شما غلبه پیدا کنند» و با توجه به اینکه آنان قدرت داشتند، همین که بر آنها اطلاع پیدا می کردند کافی بود تا بر آنان غلبه کنند (المیزان، ج۱۳، ص۲۶۱)
يَرْجُمُوكُمْ
قبلا بیان شد که «رِجام» به معنای «سنگ» است و «رَجم» پرتاب کردن رجام است؛ که به نحو استعاری معنایش توسعه یافته و در مورد ظن و بدگمانی و دشنام دادن و طرد کردن و راندن هم به کار رفته است و استعمالش در موارد فوق بقدری زیاد است که برخی آن را به معنای مطلقِ «پرتاب کردن چیزی به سمت کسی» دانسته و تمامی موارد فوق (سنگسار، دشنام، بدگمانی، لعن کردن) را از مصادیق اصلی این واژه شمردهاند.
جلسه۲۷۳ http://yekaye.ir/al-hegr-15-34/ [۱]
برخی «يَرْجُمُوكُمْ» در این آیه را به معنای «راندن و بیرون کردن» دانستهاند؛ و حتی برخی آن را به معنای اینکه «شما را ازين غار بيرون آرند» قلمداد نمودهاند. (کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۵، ص۶۵۶)
«مِلَّتِهِمْ»
ماده «ملل» در اصل بر تنگنا و تضییقی در دل که موجب درد و ناراحتی شود [= تنگدل شدن] دلالت میکند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۱۷۳) (تعبیر «ملول شدن» در فارسی از همین ماده رایج است)
کلمه «ملّة» به معنای دین و شریعت است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۷۴) و درباره وجه تسمیه آن گفتهاند که چون هر دین و شریعتی نوعی ضیق و محدودیت تحت ضوابط معین ایجاد میکند، بدان «ملّة» گویند و هم در مورد دین و آیین حق به کار میرود و هم در مورد آیین باطل (إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ … وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائي إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ؛ یوسف/۳۷-۳۸) و تفاوتش با «دین» این است که «ملّة» از جهت سختی و محدودیتهایی است که یک شریعت (اعم از حق یا باطل) به خاطر قوانینی که دارد ایجاد میکند؛ اما «دین» به معنای نوعی خضوع و تسلیم شدن است که صرفا در مورد دین حق به کار میرود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۱۷۴) اما برخی گفتهاند «ملة» از جهت تشریع یک دین میگویند [از زاویه خدا یا کسی که این قوانین را برای مردم قرار داده است] اما «دین» با توجه به معنای لغوی آن که اطاعت و تسلیم شدن است، از جهت اطاعت و عمل کردن به آن دین توسط خود مردم. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۷۴)
کلمه دیگری که ظاهرا از ماده «ملل» در قرآن کریم به کار رفته است فعلی است در معنای القا کردن که تنها سه بار در یک آیه به کار رفته است (وَ لْيُمْلِلِ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ … لا يَسْتَطيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ؛ بقره/۲۸۲) برخی معتقدند که اساساً اصل «ملّة» از همین ماده «ملل» گرفته شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۷۴)؛ اما به نظر میرسد حق با کسانی است که آن را متفاوت از معنای فوق میدانند و تذکر دادهاند که ماده دیگری به صورت «ملی» هست که به معنای القای مطلبی از روی کتاب یا از حافظه است (املاء در فارسی معروف است) (وَ قالُوا أَساطيرُ الْأَوَّلينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصيلاً؛ فرقان/۵) که ظاهرا اصل آن عبری یا سریانی بوده است؛ و در این ماده گاهی «ی» به «ل» تبدیل میشود و شبیه «ملل» میشود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۱۷۳) (همچنین باید دقت کرد که ماده «ملو» هم داریم که به معنای «زمان طولانی» و «مهلت دادن است و چون در برخی از بابها به صورت «ی» میآید (فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرين؛ حج/۴۴) ممکن است با دو مورد فوق اشتباه گرفته شود.)
ماده «ملل» به صورت «ملّة» ۱۵ مورد در قرآن کریم آمده است و اگر سه مورد فوق که به معنای القا کردن است را هم بنا به نظر راغب اصفهانی همریشه با همین کلمه «ملّة» بدانیم از این ماده جمعا ۱۸ مورد در قرآن کریم به کار رفته است.
لازم به ذکر است رواج کلمه «ملت» به معنای مردم، و نیز «ملّی» (به معنای مربوط به مردم کشور خاص) ناشی از برخی از اشتباهات مترجمان بوده است که این کلمه را به عنوان معادل برای کلماتی همچون «nation» و «nationalism» انتخاب کردهاند که در فضای «nation-state» فهم میشود و کاملا ناظر به پدیده «کشور» به معنای مدرن آن (که بر اساس حاکمیت ملی تعریف میشود) است؛ و بهتَبَعِ این انتخاب، تدریجا در فارسی معنای «مردم یک کشور خاص» پیدا کرده است و ظاهرا کاربرد در این حتی در زبان فارسی هم سابقهای ندارد.
اختلاف قرائت[۲]
حدیث
۱) ابوصلت میگوید: به امام رضا ع عرض کردم: در پیرامون کوفه … گروهی هستند که گمان میکنند حسین بن علی ع کُشته نشده است و شِبه او بر حنظله بن اسعد شامی القا شده و او همانند عیسی بن مریم به آسمان برده شد و به این آیه احتجاج میکنند که «و خداوند برای کافران بر مومنان راهی قرار نداده است» (نساء/۱۴۱).
فرمود: دروغ گفتند؛ غضب خداوند و لعنت او بر آنان! آنان با این سخنشان پیامبر خدا ص را – که خبر داده بود که حسین بن علی ع به قتل خواهد رسید – تکذیب کردند و کافر شدند؛ به خدا سوگنند حسین ع کُشته شد و کسی که بهتر از حسین بود، [یعنی] امیرالمومنین ع و حسن بن علی ع، کشته شدند و هیچیک از ما نیست مگر اینکه کُشته میشود؛
و اما این سخن خداوند عز و جل که «و خداوند برای کافران بر مومنان راهی قرار نداده است» منظورش این است که خداوند برای کافر حجتی علیه مومن [= استدلالی که کافر را بر مومن پیروز کند] قرار نداده است وگرنه خداوند عز و جل خودش خبر داده است از کافرانی که پیامبران را بناحق میکشتند و با اینکه آنان را می کشتند اما خداوند هیچ راهی که آنها حجتی علیه آن انبیاء داشته باشند برایشان قرار نداد.
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۲۰۳-۲۰۴
حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ فِي سَوَادِ الْكُوفَةِ …[۳] قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع لَمْ يُقْتَلْ وَ أَنَّهُ أُلْقِيَ شِبْهُهُ عَلَى حَنْظَلَةَ بْنِ أَسْعَدَ الشَّامِيِّ وَ أَنَّهُ رُفِعَ إِلَى السَّمَاءِ كَمَا رُفِعَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع وَ يَحْتَجُّونَ بِهَذِهِ الْآيَةِ «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا».
فَقَالَ كَذَبُوا عَلَيْهِمْ غَضَبُ اللَّهِ وَ لَعْنَتُهُ وَ كَفَرُوا بِتَكْذِيبِهِمْ لِنَبِيِّ اللَّهِ ص فِي إِخْبَارِهِ بِأَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع سَيُقْتَلُ وَ اللَّهِ لَقَدْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ ع وَ قُتِلَ مَنْ كَانَ خَيْراً مِنَ الْحُسَيْنِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع وَ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ وَ إِنِّي وَ اللَّهِ لَمَقْتُولٌ بِالسَّمِّ بِاغْتِيَالِ مَنْ يَغْتَالُنِي أَعْرِفُ ذَلِكَ بِعَهْدٍ مَعْهُودٍ إِلَيَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَخْبَرَهُ بِهِ جَبْرَئِيلُ عَنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَزَّ وَ جَلَ وَ أَمَّا قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» فَإِنَّهُ يَقُولُ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِكَافِرٍ عَلَى مُؤْمِنٍ حُجَّةً وَ لَقَدْ أَخْبَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ كُفَّارٍ قَتَلُوا النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ مَعَ قَتْلِهِمْ إِيَّاهُمْ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِ ع سَبِيلًا مِنْ طَرِيقِ الْحُجَّةِ.
۲) از امام صادق ع روایت شده است:
همانا خداوند عز و جل به مومن تمامی امور مومن را به وی واگذار کرد اما این را به او واگذار نکرد که خود ذلیل کند؛ آیا سخن خداوند عز و جل را نشنیدی که «و عزت از آن خداوند است و از آنِ رسولش و از آنِ مومنان» (منافقون/۸) ؟ پس سزاوار مومن این است که عزیز باشد و به واسطه عزتی که خداوند با ایمان و اسلام به او داده، ذلیل نشود.
الكافي، ج۵، ص۶۳
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ أَ لَمْ تَسْمَعْ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» فَالْمُؤْمِنُ يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ عَزِيزاً وَ لَا يَكُونَ ذَلِيلًا يُعِزُّهُ اللَّهُ بِالْإِيمَانِ وَ الْإِسْلَامِ.
۳) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند: سزاوار نیست که مومن خود را ذلیل کند.
گفته شد: و چگونه خود را ذلیل کند؟
فرمودند: خود را در معرض چیزی قرار دهد که طاقت و تحملش را ندارد.
الكافي، ج۵، ص۶۴؛ تهذيب الأحكام، ج۶، ص۱۸۰
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِ قَالَ
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ.
قِيلَ لَهُ وَ كَيْفَ يُذِلُّ نَفْسَهُ؟
قَالَ يَتَعَرَّضُ لِمَا لَا يُطِيقُ.
تدبر
۱) «إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ»
مقصود از «اینکه شما را رجم میکنند» چیست؟ و چرا این تعبیر را به کار برد؟
الف. یعنی شما را با سنگسار کردن به قتل میرسانند و این شدیدترین نوع کشتن بوده است (حسن، به نقل از مجمعالبیان، ج۶، ص۷۰۶) و به کار بردن این تعبیر هم نشان میدهد که نوعی طرد کردن آنها در کار بوده و هم نشان میدهد که عموم اهل شهر با آنان و دینشان دشمن بودهاند به طوری که برای کشتن آنان همگی مشارکت می کردند (سنگسار کشتنی است که با مشارکت مردم انجام میشود) (المیزان، ج۱۳، ص۲۶۲)
ب. رجم در اینجا به معنای اذیت کردن و مورد ملامت قرار دادن شدید است و برگرفته از «رجمه بلسانه: با زبانش او را رجم کرد» میباشد. (ابن خریج، به نقل از مجمعالبیان، ج۶، ص۷۰۶)
ج. …
۲) «يُعيدُوكُمْ في مِلَّتِهِمْ»
چرا تعبیر «بازگرداندن» را به کار بردند؟ مگر آنان قبلا به دین آنها بودهاند؟
الف. «بازگرداندن» به معنای «وارد کردن» است شاهدش هم این است که نفرمود «یعیدوکم الی» بلکه فرمود «یعیدوکم فی» (المیزان، ج۱۳، ص۲۶۲)
ب. ممکن است واقعا اینها قبلا کافر بوده و بعد به خدای واحد مومن شدهاند.
ج. چه بسا سخن از منظر خود آن کفار بیان شده باشد. یعنی آن کافران فکر میکردند که اینها هم مانند آنان کافر بوده و بعدا از دین آنان درآمدهاند و لذا قصد «بازگرداندن آنان» در دین قبلیشان را دارند.
د. …
۳) «يُعيدُوكُمْ في مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً»
با توجه به اینکه تقیه در دین جایز است و شواهد هم نشان می دهد که خود آنان تا مدتها در میان قوم خود تقیه می کردند، چرا گفتند که «شما را در آیین خود برمیگردانند و هیچگاه رستگار نخواهید شد»؟ یعنی حتی اگر آنان را مجبور به برگشتن از دین حق کنند، آنان میتوانند در ظاهر برگردند و مانند گذشته تقیه کنند، پس چرا نتوانند رستگار شوند؟
الف. علیالقاعده بعد از اینکه آن مشرکان از ایمان آنان باخبر شدهاند دیگر این گونه نخواهند بود که به صرف اینکه آنان بگویند ایمان آوردیم کفایت کنند و آنان را به حال خود رها سازند؛ بلکه حتما مدتها با دقت فراوان مراقب اعمال آنان خواهند بود که ببینند آیا اینان واقعا خداپرستی را رها میکنند و بتپرستی در پیش گیزند.
البته اینکه کسی از هر سو زیر نظر کافران باشد و مجبور به تقیه بسیار شدید باشد (آلعمران/۲۸)، باز هم این با رستگار شدنش منافات ندارد چنانکه خداوند از غفران مستضعفانی سخن میگوید که امکان هجرت از جامعه کفر را ندارند (نحل/۱۰۶)؛ اما اینها برای کسی است که امکان هجرت و فرار از دست کفار را ندارد، نه کسانی مانند اصحاب کهف که از دست کفار فرار کردهاند و آزادی عمل برای انجام تکالیف دینی به دست آوردهاند. در واقع آنها میخواهند بگویند برای ما که از آن وضعیت رها شدهایم دیگر جایز نیست کاری کنیم که دوباره در آن وضعیت قرار گیریم. (المیزان، ج۱۳، ص۲۶۴)[۴]
ب. منظور این است که اگر شما کاری کنید که کفار بر شما مطلع شوند و آنگاه آنان شما را مجبور به کفر کنند، این مصداق «اضطرار به سوء اختیار» است که چنین اضطراری دیگر معذور نیست. (به نقل از المیزان، ج۱۳، ص۲۶۴) [اضطرار به سوء اختیار بدان معناست که انسان با اختیار خود کاری انجام دهد که در وضعیتی قرار گیرد که در آن وضعیت مانند فرد مضطری باشد که چارهای جز انجام گناه نداشته باشد. مثلا در بیابانی بیآب و علف، غذای خود را نابود کند و از گرسنگی به حدی برسد که جز با خوردن گوشت مرداری نجس نتواند زنده بماند.][۵]
ج. ممکن است منظور از آنان این تذکر به مطلب بدون لحاظ تقیه باشد؛ یعنی میخواهند بگویند: آنان قصد جدی میکنند که شما را به دینشان برگردانند و بدانید که اگر واقعا به دین آنها برگردید هیچگاه رستگار نخواهید شد. (اقتباس از: کشفالاسرار و عدة الابرار، ج۵، ص۶۵۶؛ تفسیر نسفی، ج۱، ص۵۵۶؛ ترجمه قرآن نوبری، ج۱، ص۲۶۰)
د. …[۶]
۴) «إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعيدُوكُمْ في مِلَّتِهِمْ»
تعصب تنها در میان متدینان به دین الهی نیست؛ بلکه بسیاری از اوقات جامعه کفر تعصب شدید بر کفر ورزیدن دارد تا حدی که اگر کسی مانند آنان نشود حتی او را سنگسار خواهند کرد.
[۱] . در جلسه۹۲ http://yekaye.ir/an-nahl-016-098/ هم بیان شد:
«الرَّجيم» از ریشه «رجم» است که در اصل به معنای پرتاب سنگ به طرف کس یا چیزی است و کمکم به معنای هراقدامی که موجب راندن و دور کردن کسی شود به کار رفته و رجیم به معنای «رانده شده و مطرود» میباشد. (معجم المقاييس اللغة۲/ ۴۹۳؛ مفردات ألفاظ القرآن/۳۴۵)
[۲] . و قرأ زيد بن عليّ «يُظهَروا» بضم الياء مبنيا للمفعول (البحر المحيط في التفسير، ج۷، ص۱۵۷)
[۳] . قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّ النَّبِيَّ ص لَمْ يَقَعْ عَلَيْهِ السَّهْوُ فِي صَلَاتِهِ فَقَالَ كَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِنَّ الَّذِي لَا يَسْهُو هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ قَالَ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ فِيهِمْ
[۴] . اما این توجیه هم قانعکننده به نظر نمیرسد. آنان که نمی خواستند خود را در دام کفار اندازند که این سخنان مطرح شود. بلکه سوال این است که چرا اگر کفار بیایند و بر اینان سیطره یابند و مجبورشان کنند به شرک ورزی؛ و اینان نتوانند دوباره تقیه کنند و به رستگاری برسند.
[۵] . علامه طباطبایی با بیان قبل، معتقد است که این بیان که گذشت دفع میشود؛ اما به نظر میرسد این وجه قوت بیشتری دارد و دست کم اشکال قبلی بر این وارد نیست.
[۶] . علامه طباطبایی اقوال دیگری را هم برای این اشکال ذکر کرده و آنها را قانعکننده ندانسته، که حق با ایشان است و لذا در متن نیاوردیم:
و قد أجابوا عن الإشكال بوجوه أخر غير مقنعة:
منها: أن الإكراه على الكفر قد يكون سببا لاستدراج الشيطان إلى استحسانه و الاستمرار عليه و فيه أن لازم هذا الوجه أن يقال: و يخاف عليكم أن لا تفلحوا أبدا إلا أن يقضى بعدم الفلاح قطعا.
و منها: أنه يجوز أن يكون أراد يعيدوكم إلى دينهم بالاستدعاء دون الإكراه و أنت خبير بأن سياق القصة لا يساعد عليه.
و منها: أنه يجوز أن يكون في ذلك الوقت كان لا يجوز التقية بإظهار الكفر مطلقا و فيه عدم الدليل على ذلك
بازدیدها: ۱۹