۶۵۰) قالَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي‏ لَكَ أَمْراً

ترجمه

گفت مرا، به خواست خدا، شکیبا خواهی یافت و تو را در امری نافرمانی نکنم.

حدیث

۱) داوود رقی می‌گوید: به امام رضا ع عرض کردم: فدایت شوم! به خدا سوگند در مورد کار شما چیزی در دلم خلجان نمی‌کند مگر حدیثی که «ذریح» از امام باقر ع برایم روایت کرده است.

حضرت فرمود: آن چیست؟

گفتم: اینکه امام باقر ع گفته است: هفتمین ما قائم ماست، ان شاء الله!

امام رضا ع فرمود: راست گفتی، و ذریح هم راست گفت، و امام باقر ع هم راست گفت!

با این سخن حضرت شک و سوالم شدیدتر شد؛ سپس فرمود: ای داوود بن ابی‌خالد! به خدا سوگند اگر حضرت موسی ع به آن عالِم نفرموده بود که «مرا، ان‌شاءالله، شکیبا خواهی یافت»، در هیچ موردی از او سوال نمی کرد [یعنی چون قطعی نگفت و ان شاء الله را گفت عملا امکان این را که سوال کند و وعده دروغ نداده باشد، برای خود باز گذاشت] و امام باقر ع هم همین طور؛ اگر نگفته بود «ان شاء الله» قطعا همان طور می‌شد که گفته بود؛

اینجا بود که من [از شک درآمدم و] به یقین رسیدم.[۱]

رجال الكشي، ص۳۷۴

حَدَّثَنِي خَلَفُ بْنُ حَمَّادٍ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو سَعِيدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي طَلْحَةَ، عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ، قَالَ:،

قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع): جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّهُ وَ اللَّهِ مَا يَلِجُ فِي صَدْرِي مِنْ أَمْرِكَ شَيْ‏ءٌ إِلَّا حَدِيثاً سَمِعْتُهُ مِنْ ذَرِيحٍ يَرْوِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع)

قَالَ لِي وَ مَا هُوَ؟

قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ سَابِعُنَا قَائِمُنَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ،

قَالَ صَدَقْتَ وَ صَدَقَ ذَرِيحٌ وَ صَدَقَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع)!

فَازْدَدْتُ وَ اللَّهِ شَكّاً، ثُمَّ قَالَ يَا دَاوُدَ بْنَ أَبِي خَالِدٍ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنَّ مُوسَى قَالَ لِلْعَالِمِ «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً»، مَا سَأَلَهُ عَنْ شَيْ‏ءٍ، وَ كَذَلِكَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) لَوْ لَا أَنْ قَالَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَكَانَ كَمَا قَالَ.

قَالَ فَقَطَعْتُ عَلَيْهِ.

 

۲) مثیم تمار می‌گوید: یکبار در بازار بودم که اصبغ بن نباته نزدم آمد و گفت: وای میثم! الان از امیرالمومنین ع حدیث صعب و دشواری شنیدم. ما کجا و این مطالب کجا؟!

گفتم: آن چه بود؟

گفت: شنیدمش که می‌گوید: بدرستی که حدیث ما اهل بیت دشوار و بسیار صعب است که آن را تحمل نکند مگر فرشته‌ای مقرب یا نبی‌ای مرسل ویا مومنی که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد.

بلافاصله بلند شدم و خودم را به امیرالمومنین ع رساندم و گفتم: امیرالمومنین! فدایت شوم! اصبغ حدیثی را از شما برایم روایت کرد که سینه‌ام تنگ آمده است.

فرمود: آن چیست؟

او را خبر دادم. لبخندی زد و گفت: بنشین میثم! آیا هر علمی را [هر] عالمی می‌تواند تحمل کند؟

همانا خداوند متعال به فرشتگانش فرمود: «به‌یقین من در زمین خلیفه‌ای خواهم گذاشت. گفتند آیا در آن کسی را می‌گذاری که در آن فساد می‌ورزد و خون‌ها می‌ریزد، در حالی که ما با حمد تو تسبیح می‌گوییم و تو را تقدیس می‌کنیم؟ فرمود: قطعاً من چیزی می‌دانم که نمی‌دانید.» (بقره/۳۰) آیا به نظرت می‌رسد که فرشتگان تحمل آن علم را داشتند؟

گفتم به خدا سوگند این از آن سنگین‌تر است.

بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ص۱۴۸-۱۴۹

حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ بْنُ أَبِي الطَّيِّبِ بْنِ سَعِيدٍ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ الْهَاشِمِيُّ أَخْبَرَنَا عِيسَى حَدَّثَنَا فَرَجُ بْنُ فَرْوَةَ أَخْبَرَنَا مَسْعَدَةُ بْنُ صَدَقَةَ عَنْ صَالِحِ بْنِ مِيثَمٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ:

بَيْنَمَا أَنَا فِي السُّوقِ إِذَا أَتَانِي الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ فَقَالَ وَيْحَكَ يَا مِيثَمُ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع حَدِيثاً صَعْباً شَدِيداً فَأَيُّنَا يَكُونُ كَذَلِكَ؟ قُلْتُ وَ مَا هُوَ؟ قَالَ سَمِعْتُهُ ع يَقُولُ إِنَّ حَدِيثَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ‏ فَقُمْتُ مِنْ فَوْرِي فَأَتَيْتُ عَلِيّاً ع فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حَدِيثٌ أَخْبَرَنِي بِهِ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ عَنْكَ فَقَدْ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً قَالَ وَ مَا هُوَ؟ قَالَ فَأَخْبَرْتُهُ قَالَ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ اجْلِسْ يَا مِيثَمُ أَ وَ كُلُّ عِلْمٍ يَحْتَمِلُهُ عَالِمٌ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ فَهَلْ رَأَيْتَ الْمَلَائِكَةَ احْتَمَلُوا الْعِلْمَ قَالَتْ قُلْتُ هَذِهِ وَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ قَالَ وَ الْأُخْرَى أَنَّ مُوسَى ع أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ التَّوْرَاةَ فَظَنَّ أَنْ لَا أَحَدَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَأَخْبَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ فِي خَلْقِي مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ وَ ذَاكَ إِذْ خَافَ عَلَى نَبِيِّهِ الْعُجْبَ قَالَ فَدَعَا رَبَّهُ أَنْ يُرْشِدَهُ إِلَى الْعَالِمِ قَالَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْخَضِرِ فَخَرَقَ السَّفِينَةَ فَلَمْ يَحْتَمِلْ ذَاكَ مُوسَى وَ قَتَلَ الْغُلَامَ فَلَمْ يَحْتَمِلْهُ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ فَلَمْ يَحْتَمِلْهُ وَ أَمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَإِنَّ نَبِيَّنَا ص أَخَذَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ بِيَدِي فَقَالَ اللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ عَلِيّاً مَوْلَاهُ فَهَلْ رَأَيْتَ احْتَمَلُوا ذَلِكَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ مِنْهُمْ فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ خَصَّكُمْ بِمَا لَمْ يَخُصَّ بِهِ الْمَلَائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ فِيمَا احْتَمَلْتُمْ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عِلْمِهِ.

فرمود: دیگری حضرت  موسی ع؛ خداوند عز و جل تورات را بر او نازل کرد پس وی گمان کرد که کسی از او عالمتر نیست؛ پس خدا عز و جل به او خبر داد که در مخلوقاتم کسی هست که از تو عالمتر است – و این در جایی بود که خداوند بر پیامبرش ترسید که مبادا دچار عُجب و غرور شود – پس او از پروردگارش خواست که وی را به سوی آن عالم راهنمایی کند؛ پس خدا بین او و خضر جمع کرد و او کشتی را معیوب ساخت و موسی نتوانست تحمل کند، و بچه را کُشت و تحملش نکرد، و دیوار را برپاداشت و آن را هم تحمل نکرد.

و اما مومنان؛ پس همانا پیامبر ما ص دست مرا در روز غدیر خم گرفت و فرمود: «خدایا هرکس که من مولایش هستم پس علی مولای اوست» آیا به نظرت این را تحمل کردند جز کسنی که خداوند وی از میان آنان حفظ کرد؟ پس بشارت باد و بشارت، که خداوند شما را در خاطر آنچه از امر رسول خدا ص و علم او تحمل کردید به چیزی اختصاص داد که فرشتگانش و انبیاء و رسولانش را بدان اختصاص نداد.[۲]

 

۳) جابر جعفی می‌گوید: امام باقر ع به من فرمود:

جابر! همانا حدیث ما دشوار و بسیار صعب است، بی غل و غش و خالص، به خدا سوگند آن را تحمل نکند جز پیامبری مرسل، یا فرشته‌ای مقرب، یا مومنی امتحان شده؛ پس اگر – ای جابر – مطلبی از امر ما به تو رسید که دلت بر آن آرام شد، خدا را حمد کن؛ و اگر نپذیرفتی، آن را به ما اهل بیت برگردان [یعنی بگو: من حقیقت را نمی‌دانم و اگر این درست است، علمش نزد اهل بیت است] و نگو که این چگونه ممکن است و چگونه بوده و چگونه است! که این [= رد کردن‌ها و اعتراض کردن‌های از روی نفهمی] به خدا سوگند شرک به خداوند عظیم است.

رجال الكشي، ص۱۹۴

جِبْرِيلُ بْنُ أَحْمَدَ الْفَارَيَابِيُّ، حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى الْعُبَيْدِيُّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ الْهَاشِمِيِّ، قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ كَثِيرٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع):

يَا جَابِرُ حَدِيثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، أَمْرَدُ ذَكْوَانُ وَعْرٌ أَجْرَدُ لَا يَحْتَمِلُهُ وَ اللَّهِ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ، فَإِذَا وَرَدَ عَلَيْكَ يَا جَابِرُ شَيْ‏ءٌ مِنْ أَمْرِنَا فَلَانَ لَهُ قَلْبُكَ فَاحْمَدِ اللَّهَ، وَ إِنْ أَنْكَرْتَهُ فَرُدُّوهُ إِلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ، وَ لَا تَقُلْ كَيْفَ جَاءَ هَذَا! وَ كَيْفَ كَانَ وَ كَيْفَ هُوَ! فَإِنَّ هَذَا وَ اللَّهِ الشِّرْكُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ.

تدبر

۱) «قالَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً»

خضر در پاسخ حضرت موسی ع که ابراز تمایل به همراهی با وی را کرده بود، گفت که تو نمی‌توانی همراهی مرا تحمل کنی چون من کارهایی انجام می‌دهم که چون تو بدانها علم نداری، تحملش نخواهی کرد.

با توجه به علمی که حضرت خضر داشت، طبیعی است که حضرت موسی ع باید این را از خضر قبول می‌کرد؛ اما وی با تمسک به عبارت «ان شاء الله: به خواست خدا» عملا هم محملی ایجاد کرد که اگر بعدا مخالفتی از وی سر زد وعده دروغ نداده باشد (مجمع‌البیان، ج۶، ص۷۴۷؛ المیزان، ج۱۳، ص۳۴۳) و هم بدون اینکه علم خضر را زیر سوال برده باشد، محلی برای رد سخن وی باز نمود؛ زیرا می‌دانیم که مشیت خداوند فوق علم هر عالِمی است.

حضرت خضر هم – با اینکه می دانست حضرت موسی ع نمی‌تواند تحمل کند (جلسه ۶۴۸، حدیث۳) – اما چون وی مطلب را مقید به مشیت خدا کرد، پذیرفت و فقط با وی شرطی گذاشت که در آیه بعد مطرح خواهد شد.

 

۲)‌ «وَ لا أَعْصي‏ لَكَ أَمْراً»

تعبیر «امر» در اینجا از مواردی است که هر دو معنایش می‌تواند مد نظر بوده باشد:

الف. دستور: هیچ امر و دستوری از دستورات تو را سرپیچی نکنم.

ب. مطلب: با هیچ امری و هیچ مطلبی از مطالبی که مد نظر داری، مخالفت نکنم.

 

۳) «قالَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي‏ لَكَ أَمْراً»

چرا حضرت موسی ع، علاوه بر اینکه گفت ان‌شاءالله مرا صابر خواهی یافت، افزود که «و تو را در امری نافرمانی نکنم»؟

الف. تاکید و توضیحی است بر این صبر کردن؛ یعنی صبر من به این است که با اینکه پیامبر و صاحب شریعت هستم و دیگران باید از من اطاعت کنند، اما من مطیع تو خواهم بود و تو را عصیان نکنم.

ب. اگر احیانا صبر نکردم، اما این گونه نخواهم بود که اگر دستور دهی هم مخالفت کنم. (چنانکه بعد از هر اعتراضی، وقتی خضر به وی گوشزد می‌کرد، تسلیم می‌شد و بر موضعش پافشاری نمی کرد)

ج. …

 

۴) «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً؛ … قالَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي‏ لَكَ أَمْراً»

در اين دو آیه‌ای که حضرت موسی ع تقاضایش را از خضر مطرح کرد، سراسر تواضع است [که ادب در مقابل استاد را به انسان یاد می‌دهد]، از جمله:

الف: موسى طلب کردن آموزش را با جمله امری نگفت، بلکه با سوال (اجازه گرفتن) مطرح کرد. «هَلْ. …»

ب: همراهی خود با خضر را به عنوان پیروی معرفی نمود. «أَتَّبِعُكَ»

ج: علم‌آموزی خود را به عنوان شرط مطرح نکرد (صریحا نگفت: تبعیت‌ات می کنم به شرطی که به من علم بیاموزی) بلکه به عنوان درخواست و تقاضا مطرح کرد (نفرمود: إن تُعَلِّمَنِ؛ بلکه فرمود: علی أن تُعَلِّمَنِ)

د. خود را متعلم و در نتیجه خضر را استاد معرفى كرد. «تُعَلِّمَنِ»

ه: خود را شاگرد بخشى از علوم استاد دانست. «مِمَّا»

و: نگفت آنچه می دانی، بلکه با منسوب کردن به مبدا نامعلوم، [که ذهن بلافاصله از این چنین تعبیری سراغ الهام الهی می‌رود] علم او را بزرگ شمرد. «عُلِّمْتَ»

و: آنچه او یاد می‌دهد را مایه رشد و اثربخش دانست. «رُشْداً»

ز: قول داد كه نافرمانى نكند. «لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً»

ح: كارها و سخنان استاد را فرمان، و تخطی خود را عصیان دانست. «لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً»

ط: براى آينده و پايداريش وعده قطعی نداد و گفت: «إِنْ شاءَ اللَّهُ»

الميزان، ج‏۱۳، ص۳۴۳

 

۵) «قالَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي‏ لَكَ أَمْراً»

حتی اگر عالِمی مثل خضر هم به کسی که دنبال علم او رفته بگوید که تو در فلان زمینه توانایی نداری، باز انسان امیدوار است که در همان زمینه توانایی داشته باشد.

نکته خدا‌شناسی:

«نمی‌توانی» نداریم!

حضرت موسی ع پیامبر بود و هر پیامبری اسوه است و همین رفتار حضرت موسی ع هم می‌تواند برای ما الگو باشد. این تقاضای حضرت موسی، و تسلیم شدن خضر در برابر این تقاضا، به ما می‌آموزاند که حتی اگر شواهد و قرائن خارجی دست به دست هم داد که امکان ندارد بتوانیم کاری را انجام دهیم، باز از رحمت خدا نباید مایوس بود و باید به یاد داشت که مشیت خداوند فوق همه چیز است، و تا همینجا که ما پیش رفته‌ایم به امداد او بوده، پس اگر او بخواهد می‌تواند همه امور عالَم را به نحوی تغییر دهد که آن کار انجام شود.

 

۶) «قالَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي‏ لَكَ أَمْراً»

موسی برای صبوری ورزیدن ان شاء الله گفت، اما نتوانست صبوری بورزد؛

پس،

مقید کردن کلام به «ان شاء الله» اگرچه در درجه اول برای آن است که انسان مشیت خدا را پشتوانه اقدام خود بگرداند؛ اما در عین حال، نباید صرفاً لقلقه زبان باشد؛ و کسی که این عبارت را می گوید باید ملتزم باشد که ممکن است خدا نخواهد؛ و در نتیجه وی هم نتواند.

 


[۱] . همان گونه که کلام خداوند بر معانی متعدد – و همگی صحیح – حمل می‌شود کلام امامان هم چنین ظرفیتی دارد. سخن امام باقر ع یک معنای اولی داشته است، که منظور «هفتمین نفر بعد از من» است که همان حضرت مهدی ع می‌باشد. اما در عین حال، یک معنای دیگری داشته که داود رقی آن را بر امام کاظم ع انطباق می‌داده، و امام رضا ع با این بیان ظاهرا می‌خواهند نشان دهند که همان معنایی که تو برداشت کرده‌ای نیز وجه صحیحی دارد.

[۲] . این روایت با عباراتی اندکی متفاوت در تفسیر فرات کوفی ص۵۵-۵۶ آمده که آن نقل قبلا در جلسه۲۲۰، حدیث۵ گذشت:

http://yekaye.ir/al-baqare-2-030/

Visits: 30

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*