۵۶۲) وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى

ترجمه

و سوگند به روز، هنگامی که جلوه تجلی کند؛

اختلاف قرائت[۱]

شأن نزول

روایت شده است که مردی درخت خرمایی داشت که شاخه‌های آن بر سر خانه مرد فقیر عیالواری سایه انداخته بود و گاه خرماهای وی در خانه آن شخص می‌ریخت. وی نزد صاحب درخت رفت و گفت که اجازه بده بچه‌های من از این خرماهایی که خودش در خانه‌ام می‌افتد بخورند. وی امتناع کرد. او به نزد رسول الله گلایه کرد. پیامبر ص وی را خواست و این درخواست را مطرح کرد او قبول نکرد. به او فرمود: آیا حاضری این درخت را به ازای درختی در بهشت به من بدهی. قبول نکرد و گفت من خرمای این درخت را خیلی دوست دارم و نیازی به درخت در بهشت ندارم. یکی از مسلمانان آنجا بود سراغ آن مرد رفت و گفت آیا حاضری درختت را به من بفروشی؟ و بالاخره به قیمت چهل درخت (یا طبق برخی نقل‌ها به ازای یک نخلستان) آن درخت را خرید و به پیامبر هدیه کرد و پیامبر ص هم آن درخت را به صاحب آن خانه بخشید و این سوره نازل شد که مقصود از «کسی که تقوا پیشه کند و اعطاء کند» این شخصی است که آن درخت را خرید و «کسی که بخل ورزد و احساس بی‌نیازی کند» صاحب آن درخت بود.

درباره اینکه این شخص که آن درخت را خرید، چه کسی بوده روایات مختلف است:

برخی همانند واحدی (اسباب نزول القرآن، ص۴۷۷-۴۷۹)[۲] ابتدا روایت فوق را از ابن‌عباس نقل کرده‌اند که وی نامی از این شخص نیاورده ‌است؛ سپس روایت دیگری از عبدالله بن عمر نقل کرده، که این آیه را درباره ابوبکر می‌داند که بلال را از امیه خرید و آزاد کرد.

مرحوم طبرسی، روایت اول واحدی را به عنوان شأن نزول آیه از او نقل می‌کند (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۷۵۹-۷۶۰).

حمیری در روایتی از امام رضا ع همین واقعه را با اندکی تفاوت نقل کرده، که این شخص را ابوالدحداح انصاری معرفی کرده است. (قرب الإسناد، ص۳۵۵-۳۵۶)[۳]

فرات کوفی نیز همین واقعه را با اندکی تفاوت در دو روایت، یکی از امام سجاد ع، و دیگری از موسی بن عیسی انصاری، نقل کرده که هر دو وی را امیرالمومنین معرفی کرده‌اند. (تفسير فرات الكوفي، ص۵۶۶-۵۶۷).[۴]

برخی از اهل سنت، روایت ابن‌عباس (یعنی اصل داستان) ‌را نقل می‌کنند ولی آن را ضعیف شمرده و مدعی‌اند دو آیه مذکور درباره ابوبکر و ابوسفیان نازل شده است (الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۵۸)[۵]

حدیث

۱) از امام صادق ع در تاویل آیات این سوره روایت شده است:

«سوگند به شب، هنگامی که بپوشاند» حکومت ابلیس است تا روز که قیامتی رخ دهد و آن همان روز قیام قائم (عج) است؛ «و سوگند به روز، هنگامی که جلوه تجلی کند» همان قائم (عج) است هنگامی که قیام کند و «پس کسی که اعطا نمود و تقوا پیشه کرد [= خود را نگهداشت]» یعنی خودش را به حق داد و از باطل خود را نگه داشت «پس برایش میسر می‌کنیم آسانی را» یعنی بهشت را؛ «و کسی که بخل ورزید و احساس بی‌نیازی کرد» یعنی خود را از حق بازداشت و با [پیوستن به] باطل، از حق احساس بی‌نیازی کرد «و تکذیب نمود نیکویی را»  یعنی ولایت علی بن ابی‌طالب ع و امامان پس از ایشان را «پس برایش میسر می‌کنیم سختی را» یعنی آتش جهنم را…

تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص۷۸۱

جَاءَ مَرْفُوعاً عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏ قَالَ دَوْلَةُ إِبْلِيسَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ يَوْمُ قِيَامِ الْقَائِمِ وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى وَ هُوَ الْقَائِمُ إِذَا قَامَ وَ قَوْلُهُ فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏ أَعْطَى نَفْسَهُ الْحَقَّ وَ اتَّقَى الْبَاطِلَ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى‏ أَيْ الْجَنَّةَ؛ وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى‏ يَعْنِي بِنَفْسِهِ عَنِ الْحَقِّ وَ اسْتَغْنَى بِالْبَاطِلِ عَنِ الْحَقِّ وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى‏ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَئِمَّةِ ع مِنْ بَعْدِهِ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‏ يَعْنِي النَّارَ …

توجه:

اوایل حدیث۲ در جلسه ۲۶۷ نیز تا حدودی شبیه به این روایت است و در همانجا درباره معنای تاویلی احادیث – که منافاتی با معنای ظاهری آنها ندارد – توضیح مختصری داده شد. http://yekaye.ir/al-lail-92-1/

 

۲) از رسول الله ص روایت شده است:

حضرت علی ع در آسمان، مانند خورشید در روز برای زمینیان است؛ و در آسمان دنیا مانند ماه در شب برای زمینیان است؛ خداوند به اندازه‌ای فضیلت به علی ع عطا فرموده که اگر بین همه اهل زمین تقسیم شود همه را در برخواهد گرفت؛ و به اندازه‌ای به او فهم عطا فرموده که اگر قسمتی از آن بر کل اهل زمین تقسیم می‌شود همه را شامل خواهد شد…

روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏۱، ص۱۱۰

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيٌّ فِي السَّمَاءِ كَالشَّمْسِ بِالنَّهَارِ فِي الْأَرْضِ وَ فِي سَمَاءِ الدُّنْيَا كَالْقَمَرِ بِاللَّيْلِ فِي الْأَرْضِ أَعْطَى اللَّهُ عَلِيّاً مِنَ الْفَضْلِ جُزْءاً لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَسِعَهُمْ وَ أَعْطَاهُ مِنَ الْفَهْمِ جُزْءاً لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَسِعَهُمْ …[۶]

تدبر

در جلسه ۱۳۴ اشاره شد که سوگند خوردن به چیزی نشانه دهنده دو مطلب است: یکی اهمیت مطلبی که به خاطر آن سوگند می‌خورند (که در اینجا، مطلبش در آیه۴ خواهد آمد) و دوم اهمیت و تقدس و ارزشمندی مطلبی که بدان سوگند خورده می‌شود؛ بدین جهت که مطلبی که بدان سوگند خورده شده بقدری اهمیت دارد که برای توجه دادن به مطلبی دیگر، به آن سوگند خورده‌اند. پس در تدبر در این آیات، به اهمیت خود مطلبی که بدان سوگند خورده شده، توجه ویژه‌ای باید شود.

http://yekaye.ir/ash-shams-091-07/

۱) «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى»

چرا به روز سوگند یاد کرد؟

الف. نه فقط برخی از مکان‌ها (مانند مسجد و …) ‌بلکه زمانها هم قداست دارند که خدا به آن سوگند می‌خورد. (تفسیر نور، ج۱۰، ص۵۰۵)

ب. روز ظلمت شب را کنار می‌زند؛ که اگر نبود مخلوقات نمی‌توانستند درصدد تامین معیشت خود برآیند (مجمع‌البیان، ج۱۰، ص۵۷۹)

ج. همان گونه که شب عرصه راز و نیاز با خداست و راهی به سوی آسمان است؛ روز هم عرصه کار و تلاش و انجام وظایف اجتماعی است و این هم راهی به سوی آسمان است.

د. …

 

۲) «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى»

توجه شود: تنها به «روز» سوگند یاد نکرد و نفرمود «والنهار» بلکه به روز، آن هم در هنگامی که تجلی می‌کند و خود را نمایان می‌سازد، سوگند یاد کرد؛ چرا؟

الف. لحظات آغازین صبح، لحظاتی است که گویی دنیا زیر و رو می‌شود. تا دقایقی پیش همه چیز در تاریکی فرو رفته، به‌یکباره ظرف مدت چند دقیقه همه چیز، روز نمایان می‌شود و با نمایان شدنش، همه چیز را نمایان می‌سازد.

سوگند خوردن به این لحظات شاید هشداری است به اینکه ببینید خداوند چقدر سریع همه چیز را می‌تواند زیر و رو کند؛ توجه به این نکته هم هشداری است به اینکه به اقبال این دنیا دل نبندید و مغرور نشوید؛ و هم تسلیتی است که به ناملایمات زندگی دنیا شما را دلسرد نکند؛ چرا که خدایی که ظرف چند دقیقه این عرصه عظیم را از ظلمت به نور وارد می‌سازد، برایش کاری ندارد که وضع شما را در مدتی کوتاه زیر و رو کند.

تاملی با خویش

زندگی ماشینی در اتاق‌های دربسته به ضمیمه بهره‌مندی از صنعت برق و روشنایی، نه‌تنها نظم بیولوژیک خواب و بیداری ما را به هم زده، بلکه اساساً با ما چنان کرده که چندان روز و شب را جدی نمی‌گیریم؛ نه شب شدن شب را متوجه می‌شویم و نه گسترده شدن روشنایی روز را.

با این حال، بد نیست گاهی سر به آسمان بلند کنیم و در این عجایب عالم – که به خاطر تکرار هر روزه برایمان عادی شده – اندکی بیندیشیم و موقعیت خود در عالم را فراموش نکنیم.

ب. …

 

۳) «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى»

روز موقعیتی است که همه چیز در آن آشکار می‌شود؛ از این رو، بعید نیست این سوگند، نه تنها سوگند به یک موقعیت زمانی (روز در برابر شب) بلکه به یک موقعیت معنوی و حقیقی در عالم هم باشد، مانند روز ظهور و قیام مهدی ع (حدیث۱) یا روز قیامت؛ بویژه، اگر آیات ۴ به بعد (جواب قسم) را در نظر بگیریم که درباره تنوع انسانها و عاقبت‌های متنوعی است که بدان می‌رسند، این احتمال تقویت می‌شود.

 

۴) «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى»

چرا در این آیه روشنایی روز را با تعبیر ماضی آورد ولی در آیه قبل، اینکه شب همه چیز را می‌پوشاند با تعبیر مضارع آورد؟

الف. فعل ماضی، علاوه بر معنای «گذشته»‌ برای اشاره به وضعیتی به کار می‌رود که کاملا ثبات دارد و تغییری در او راه ندارد (همانند زمان گذشته، که هرچه در گذشته رخ داد، دیگر تغییر نمی‌کند) چنانکه در بسیاری از آیات اوصاف خداوند با تعبیر «کان» آمده است؛ اما فعل مضارع بر یک وضعیتی در حال گذران و تغییر است و ثبات ندارد به کار می‌رود. شاید با این دو گونه تعبیر می‌خواهد اشاره کند که اگر شب و ظلمتی هم هست امری گذراست؛ و آنچه همواره ثابت و پابرجاست روشنایی و ظهور حقیقت است.


[۱] . و قرأ الجمهور: تَجَلَّى فعلا ماضيا، فاعله ضمير النهار. و قرأ عبد اللّه بن عبيد بن عمير: تتجلى بتاءين، يعني الشمس. و قرى‏ء: تجلى بضم التاء و سكون الجيم، أي الشمس. (البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۹۲)

[۲] . حدَّثنا أبو مَعْمَر بن إسماعيل الإسماعيلي إملاء بجُرْجانَ سنةَ إحدى و ثلاثين و أربعمائة، أخبرنا أبو الحسن عليُّ بن عُمَر الحافظ، أخبرنا علي بن الحسن بن هارون، حدَّثنا العباس بن عبد اللَّه الترقفي، حدَّثنا حفص بن عمر، حدَّثنا الحكم بن أبان، عن عِكْرِمة، عن ابن عباس: أن رجلًا كانت له نخلةٌ فرْعُها في دار رجل فقير ذي عِيالٍ، و كان الرجل إذا جاء و دخل الدار فصَعِد النخلة ليأخذَ منها التمر، فرُبمَّا سقطتْ التمرةُ فيأخذها صِبْيانُ الفقير، فينزلُ الرجل من نخلته حتى يأخذَ التمرةَ من أيديهم، فإن وجَدَها في فم أحدِهم أدخل إصبعه حتى يُخرجَ التمرة من فيه. فشكا الرجلُ ذلك إلى النبي صلى اللَّه عليه و سلم، و أخبره بما يَلْقَى من صاحب النخلة، فقال له النبي صلى اللَّه عليه و سلم: اذهب، و لَقي صاحبَ النخلة و قال: تُعطيني نخلتك المائلةَ التي فرعُها في دار فلان، و لك بها نخلةٌ في الجنة؟ فقال له الرجل: [لقد أُعطيتُ‏] و إن لي نخلًا كثيراً، و ما فيها نخلة أعجب إليَّ ثمرة منها، ثم ذهب الرجل، فَلقي رجلًا كان يسمع الكلام من رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم، فقال: يا رسول اللَّه أ تُعطيني ما أعطيتَ الرجل، نخلة في الجنة إنْ أنا أَخَذتُها؟ قال: نعم. فذهب الرجلُ فلَقي صاحبَ النخلة، فساوَمَها منه، فقال له: أشَعَرْتَ أن محمداً أعطاني بها نخلةً في الجنة، فقلتُ: يُعجبني ثمرُها؟ فقال له الآخر: أ تريدُ بيعَها؟ قال: «لا، إلا أن أُعطَى بها ما لَا أظنُّه أُعطي. قال: فما مناك؟ قال: أربعون نخلة قال له الرجل: لقد جئت بعظيم، تطلبُ بنخلتِك المائلة أربعين نخلة؟ ثم سكتَ عنه، فقال له: أنا أعطيك أربعين نخلةً، فقال له أَشْهِدْ لي إن كنت صادقاً. فمرّ ناسٌ فدعاهم، فأشْهَدَ له بأربعين نخلةً، ثم ذهب إلى النبي صلى اللَّه عليه و سلم، فقال: يا رسول اللَّه، إنّ النخلةَ قد صارت في ملكي، فهي لك. فذهبَ رسولُ اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم إلى صاحب الدار، فقال: إن النخلةَ لك و لعيالك، فأنزل اللَّه تبارك و تعالى: وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏* وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى* وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏* إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى.

– أخبرنا أبو بكر الحارثي أخبرنا أبو الشيخ الحافظ، أخبرنا الوليد بن أبان، حدَّثنا محمد بن إدريسَ، حدَّثنا منصور بن [أبي‏] مزاحم، حدَّثنا ابن أبي الوَضَّاح عن يونُسَ، عن ابن إسحاق، عن عبد اللَّه: أن (أبا بكر) اشتَرى (بِلَالًا) من (أُميةَ بن خَلف) بِبُرْدةٍ و عَشْرِ أَوَاقٍ [من ذهب‏]، فأعتقه، فأنزل اللَّه تبارك و تعالى: وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏ إلى قوله: إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى.]: سَعْيَ أبي بكر و أُمية بن خلف.) قوله تعالى: فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏* وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ الآيات.

[۳] . عن أحمد بن محمد عن أحمد بن محمد بن أبي نصر عن أبي الحسن الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ فِي تَفْسِيرِ «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى» قَالَ: «إِنَّ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ كَانَ لِرَجُلٍ فِي حَائِطِهِ نَخْلَةٌ، وَ كَانَ يَضُرُّ بِهِ، فَشَكَا ذَلِكَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَدَعَاهُ فَقَالَ: أَعْطِنِي نَخْلَتَكَ بِنَخْلَةٍ فِي الْجَنَّةِ فَأَبَى. فَبَلَغَ ذَلِكَ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ يُكَنَّى أَبَا الدَحْدَاحِ، فَجَاءَ إِلَى صَاحِبِ النَّخْلَةِ فَقَالَ: بِعْنِي نَخْلَتَكَ بِحَائِطِي، فَبَاعَهُ، فَجَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَدِ اشْتَرَيْتُ نَخْلَةَ فُلَانٍ بِحَائِطِي، قَالَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: فَلَكَ بَدَلَهَا نَخْلَةٌ فِي الْجَنَّةِ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏ إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ (يَعْنِي النَّخْلَةَ) وَ اتَّقى‏ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ (بِوَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى‏ وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى‏

[۴] . قَالَ أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِيُّ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْكُوفِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: كَانَ رَجُلٌ مُوسِرٌ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ص فِي دَارٍ [لَهُ‏] حَدِيقَةٌ وَ لَهُ جَارٌ لَهُ صَبِيَّةٌ فَكَانَ يَتَسَاقَطُ الرُّطَبُ عَنِ النَّخْلَةِ فَيَشُدُّونَ صِبْيَانَهُ يَأْكُلُونَهُ فَيَذَرُونَ [فَيَأْتِي‏] الْمُوسِرُ فَيُخْرِجُ الرُّطَبَ مِنْ جَوْفِ أَفْوَاهِ الصَّبِيَّةِ فَشَكَا الرَّجُلُ ذَلِكَ إِلَى النَّبِيِّ ص فَأَقْبَلَ وَحْدَهُ إِلَى الرَّجُلِ فَقَالَ بِعْنِي حَدِيقَتَكَ هَذِهِ بِحَدِيقَةٍ فِي الْجَنَّةِ فَقَالَ لَهُ الْمُوسِرُ لَا أَبِيعُكَ عَاجِلًا بِآجِلٍ فَبَكَى النَّبِيُّ ص وَ رَجَعَ نَحْوَ الْمَسْجِدِ فَلَقِيَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ [ص‏] مَا يُبْكِيكَ لَا أَبْكَى اللَّهُ عَيْنَيْكَ فَأَخْبَرَهُ خَبَرَ الرَّجُلِ الضَّعِيفِ وَ الْحَدِيقَةِ فَأَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَتَّى اسْتَخْرَجَهُ مِنْ مَنْزِلِهِ وَ قَالَ لَهُ بِعْنِي دَارَكَ قَالَ الْمُوسِرُ بِحَائِطِكَ الْحِسِيِّ فَصَفَّقَ [فسفق‏] عَلَى يَدِهِ وَ دَارَ إِلَى الضَّعِيفِ فَقَالَ لَهُ دُرْ إِلَى دَارِكَ فَقَدْ مَلَّكَكَهَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ وَ أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ [ع عَلَى النَّبِيِّ ص‏] فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ اقْرَأْ وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏ وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى. وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ فَقَامَ النَّبِيُّ ص فَقَبَّلَ [و قبل‏] بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ قَالَ بِأَبِي أَنْتَ [وَ أُمِّي‏] قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِيكَ هَذِهِ السُّورَةَ كَامِلَةً.

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَفْصٍ الْأَعْشَى مُعَنْعَناً عَنْ مُوسَى بْنِ عِيسَى الْأَنْصَارِيِّ [رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ‏] قَالَ: كُنْتُ جَالِساً مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع بَعْدَ أَنْ صَلَّيْنَا مَعَ النَّبِيِّ ص [الْعَصْرَ] بِهَفَوَاتَ فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا الْحَسَنِ قَدْ قَصَدْتُكَ فِي حَاجَةٍ أُرِيدُ أَنْ تَمْضِيَ مَعِي [فِيهَا] إِلَى صَاحِبِهَا فَقَالَ لَهُ قُلْ [قِفْ‏] قَالَ [فَقَالَ‏] إِنِّي سَاكِنٌ فِي دَارٍ لِرَجُلٍ فِيهَا نَخْلَةٌ وَ إِنَّهُ يَهِيجُ الرِّيحُ فَتَسْقُطُ مِنْ ثَمَرِهَا بَلَحٌ وَ بُسْرٌ وَ رُطَبٌ وَ تَمْرٌ وَ يَصْعَدُ الطَّيْرُ فَيُلْقِي مِنْهُ وَ أَنَا آكُلُ مِنْهُ وَ يَأْكُلُ مِنْهُ الصِّبْيَانُ مِنْ غَيْرِ أَنْ نَنْخَسَهَا بِقَصَبَةٍ أَوْ نَرْمِيَهَا بِحَجَرٍ فَاسْأَلْهُ أَنْ يَجْعَلَنِي فِي حِلٍّ قَالَ انْهَضْ بِنَا فَنَهَضْتُ مَعَهُ فَجِئْنَا إِلَى الرَّجُلِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَرَحَّبَ [بِهِ‏] وَ فَرِحَ بِهِ وَ سُرَّ وَ قَالَ فِيمَا [فَبِمَا] جِئْتَ يَا أَبَا الْحَسَنِ قَالَ جِئْتُكَ فِي حَاجَةٍ قَالَ تُقْضَى إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ مَا هِيَ‏  قَالَ هَذَا الرَّجُلُ سَاكِنٌ فِي دَارٍ لَكَ فِي مَوْضِعِ كَذَا وَ ذَكَرَ أَنَّ فِيهَا نَخْلَةً وَ أَنَّهُ يَهِيجُ الرِّيحُ فَيَسْقُطُ مِنْهَا بَلَحٌ وَ بُسْرٌ وَ رُطَبٌ وَ تَمْرٌ وَ يَصْعَدُ الطَّيْرُ فَيُلْقِي مِثْلَ ذَلِكَ مِنْ غَيْرِ حَجَرٍ يَرْمِيهَا بِهِ أَوْ قَصَبَةٍ يَنْخَسُهَا [أُرِيدُ أَنْ تَجْعَلَهُ‏] فِي حِلٍّ فَتَأَبَّى عَنْ ذَلِكَ وَ سَأَلَهُ ثَانِياً وَ أَقْبَلَ يُلِحُّ عَلَيْهِ فِي الْمَسْأَلَةِ وَ يَتَأَبَّى إِلَى أَنْ قَالَ اللَّهُ أَنَا أَضْمَنُ‏  لَكَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنْ يُبْدِلَكَ‏  بِهَذِهِ النَّخْلَةِ حَدِيقَةً فِي الْجَنَّةِ فَأَبَى عَلَيْهِ وَ رَهِقَنَا الْمَسَاءُ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ تَبِيعُنِيهَا بِحَدِيقَتِي فُلَانَةَ فَقَالَ لَهُ نَعَمْ قَالَ فَأَشْهِدْ لِي عَلَيْكَ اللَّهَ وَ مُوسَى بْنَ عِيسَى الْأَنْصَارِيَّ أَنَّكَ قَدْ بِعْتَهَا بِهَذِهِ الدَّارِ  قَالَ نَعَمْ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مُوسَى بْنَ عِيسَى أَنِّي قَدْ بِعْتُكَ هَذِهِ الْحَدِيقَةَ بِشَجَرِهَا وَ نَخْلِهَا وَ ثَمَرِهَا بِهَذِهِ الدَّارِ [أَ لَيْسَ قَدْ بِعْتَنِي هَذِهِ الدَّارَ بِمَا فِيهَا بِهَذِهِ الْحَدِيقَةِ وَ لَمْ يَتَوَهَّمْ أَنَّهُ يَفْعَلُ‏] فَقَالَ نَعَمْ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مُوسَى بْنَ عِيسَى عَلَى أَنِّي قَدْ بِعْتُكَ هَذِهِ الدَّارَ بِمَا فِيهَا بِهَذِهِ الْحَدِيقَةِ فَالْتَفَتَ عَلِيٌّ إِلَى الرَّجُلِ فَقَالَ لَهُ قُمْ فَخُذِ الدَّارَ بَارَكَ اللَّهُ لَكَ فِيهَا وَ أَنْتَ فِي حِلٍّ مِنْهَا وَ وَجَبَتِ الْمَغْرِبُ‏  وَ سَمِعُوا أَذَانَ بِلَالٍ فَقَامُوا مُبَادِرِينَ حَتَّى صَلُّوا مَعَ النَّبِيِّ ص الْمَغْرِبَ وَ عِشَاءَ الْآخِرَةِ ثُمَّ انْصَرَفُوا إِلَى مَنَازِلِهِمْ فَلَمَّا أَصْبَحُوا صَلَّى النَّبِيُّ ص بِهِمُ الْغَدَاةَ وَ عَقَّبَ فَهُوَ يُعَقِّبُ حَتَّى هَبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع بِالْوَحْيِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَأَدَارَ وَجْهَهُ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ مَنْ فَعَلَ مِنْكُمْ فِي لَيْلَتِهِ هَذِهِ فَعْلَةً فَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ بَيَانَهَا فَمِنْكُمْ [أَ فِيكُمْ‏] أَحَدٌ يُخْبِرُنِي أَوْ أَخْبَرَهُ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع بَلْ أَخْبِرْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ ع فَأَقْرَأَنِي عَنِ اللَّهِ السَّلَامَ وَ قَالَ لِي إِنَّ عَلِيّاً فَعَلَ الْبَارِحَةَ فَعْلَةً فَقُلْتُ لِحَبِيبِي جَبْرَئِيلَ [ع‏] مَا هِيَ فَقَالَ اقْرَأْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقُلْتُ وَ مَا أَقْرَأُ فَقَالَ اقْرَأْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏ وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى. وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏ إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى‏ إِلَى قَوْلِهِ [آخِرَ السُّورَةِ] وَ لَسَوْفَ يَرْضى‏ أَنْتَ يَا عَلِيُّ أَ لَسْتَ صَدَّقْتَ بِالْجَنَّةِ وَ صَدَّقْتَ بِالدَّارِ عَلَى سَاكِنِهَا بَدَلَ الْحَدِيقَةِ فَقَالَ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَهَذِهِ سُورَةٌ نَزَلَتْ فِيكَ وَ هَذَا لَكَ فَوَثَبَ [ص إِلَى‏] أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَبَّلَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ ضَمَّهُ إِلَيْهِ [إِلَى صَدْرِهِ‏] وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ أَخِي وَ أَنَا أَخُوكَ [ص‏].

[۵] . و أخرج ابن أبى حاتم بسند ضعيف عن ابن عباس ان رجلا كانت له نخلة فرعها في دار رجل فقير ذى عيال … [عین متن مجمع‌البیان)

… و أخرج ابن جرير و ابن عساكر عن عامر بن عبد الله بن الزبير قال كان أبو بكر يعتق على الإسلام بمكة فكان يعتق عجائز و نساء إذا أسلمن فقال له أبوه أى بنى أراك تعتق أناسا ضعفاء فلو انك تعتق رجالا جلدا يقومون معك و يمنعونك و يدفعون عنك قال أى أبت انما أريد ما عند الله قال فحدثني بعض أهل بيتي ان هذه الآية نزلت فيه فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى‏

و أخرج عبد بن حميد و ابن مردويه و ابن عساكر من طريق الكلبي عن أبى صالح عن ابن عباس في قوله فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى‏ قال أبو بكر الصديق وَ أَمَّا مَنْ‏ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى‏ وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى‏ قال أبو سفيان بن حرب‏

[۶] . تَشَبَّهَتْ لِينُهُ بِلِينِ لُوطٍ وَ خُلُقُهُ بِخُلُقِ يَحْيَى وَ زُهْدُهُ بِزُهْدِ أَيُّوبَ وَ سَخَاؤُهُ بِسَخَاءِ إِبْرَاهِيمَ وَ بَهْجَتُهُ بِبَهْجَةِ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ قُوَّتُهُ بِقُوَّةِ دَاوُدَ لَهُ اسْمٌ مَكْتُوبٌ عَلَى كُلِّ حِجَابٍ فِي الْجَنَّةِ بَشَّرَنِي بِهِ رَبِّي وَ كَانَتْ لَهُ الْبِشَارَةُ عِنْدِي عَلِيٌّ مُحَمَّدٌ عِنْدَ الْخَلْقِ مُزَكًّى عِنْدَ الْمَلَائِكَةِ وَ خَاصَّتِي وَ خَالِصَتِي وَ طَاهِرَتِي وَ مِصْبَاحِي وَ رَفِيقِي آنَسَنِي بِهِ رَبِّي فَسَأَلْتُ رَبِّي أَنْ لَا يَقْبِضَهُ قَبْلِي وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَقْبِضَهُ شَهِيداً أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ حُورَ عَلِيٍّ أَكْثَرَ مِنْ وَرَقِ الشَّجَرِ وَ قُصُورَ عَلِيٍّ كَعَدَدِ الْبَشَرِ وَ عَلِيٌّ مِنِّي [وَ] أَنَا مِنْ عَلِيٍّ مَنْ تَوَلَّى عَلِيّاً فَقَدْ تَوَلَّانِي حُبُّ عَلِيٍّ نِعْمَةٌ وَ اتِّبَاعُهُ فَضِيلَةٌ دَانَ بِهِ الْمَلَائِكَةُ وَ حَفَّ بِهِ الْجِنُّ الصَّالِحُونَ لَمْ يَمْشِ عَلَى الْأَرْضِ مَاشٍ بَعْدِي إِلَّا كَانَ هُوَ أَكْرَمَ مِنْهُ عِزّاً وَ فَخْراً وَ مِنْهَاجاً لَمْ يَكُ قَطُّ عَجُولًا وَ لَا مُسْتَرْسِلًا لِفَسَادٍ وَ لَا مُتَعَقِّداً حَمَلَتْهُ الْأَرْضُ فَأَكْرَمَتْهُ لَمْ يَخْرُجْ مِنْ بَطْنِ أُنْثَى بَعْدِي أَحَدٌ كَانَ أَكْرَمَ عَلَى اللَّهِ خُرُوجاً مِنْهُ وَ لَمْ يَنْزِلْ مَنْزِلًا إِلَّا كَانَ مَيْمُوناً أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْحِكْمَةَ وَ رَوَاهُ بِالْفَهْمِ تُجَالِسُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ لَا يَرَاهَا وَ لَوْ أُوحِيَ إِلَى أَحَدٍ بَعْدِي لَأُوحِيَ إِلَيْهِ فَزَيَّنَ اللَّهُ بِهِ الْمَحَافِلَ وَ أَكْرَمَ بِهِ الْعَسَاكِرَ وَ أَخْصَبَ بِهِ الْبِلَادَ وَ أَعَزَّ بِهِ الْأَجْنَادَ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ يُزَارُ وَ لَا يَزُورُ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ الْقَمَرِ إِذَا طَلَعَ أَضَاءَ الظُّلْمَةَ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ الشَّمْسِ إِذَا طَلَعَتْ أَنَارَتْ وَصَفَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ مَدَحَهُ بِآيَاتِهِ وَ وَصَفَ فِيهِ آثَارَهُ وَ أَعْلَى مَنَازِلَهُ فَهُوَ الْكَرِيمُ حَيّاً وَ الشَّهِيدُ مَيِّتاً.

Visits: 10

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*