۳۸۷) وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ

ترجمه

و ساق در ساق پیچید.

نکات ترجمه

«الْتَفَّت»

از ماده «لفف» است که اصل این ماده را به معنای ضمیمه شدن ویا در هم پیچیدن دو چیز (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۲۰۷) و به تعبیر دیگر، گرد هم آمدنی که به نحوی با درهم‌پیچیدن همراه باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۰، ص۲۱۶) دانسته‌اند. «جَنَّاتٍ أَلْفافا» (نبأ/۱۶) به معنای باغ‌هایی است که از شدت انبوه بودن، شاخ و برگ درختانش در هم فرو رفته باشند؛ و «لفیف» (إِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفِيفاً؛ إسراء/۱۰۴) به معنای «منضم شده به همدیگر» می‌باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۴۳)

در قرآن کریم این ماده تنها در همین سه آیه به کار رفته است.

«السَّاق»

قبلا (جلسه۱۷۳) توضیح داده شد که ماده «سوق» به معنای راندن و به حرکت درآوردن است. «ساقِ» پا هم از همین ریشه است چون عامل راه رفتن و به حرکت درآمدن انسان می‌باشد. http://yekaye.ir/fatir-035-09/

حدیث

۱) (در ادامه حدیث۱ جلسه قبل) امام باقر ع درباره آیه «و ساق در ساق پیچید» فرمودند:

دنیا به آخرت پیچید.

الأمالي( للصدوق)، ص۳۰۷؛ الكافي ، ج‏۳، ص۲۵۹

حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ أَبِي مَسْرُوقٍ النَّهْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ … قَالَ:

«وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ» قَالَ الْتَفَّتِ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ.

 

۲) امیرالمومنین ع در خطبه‌ای به توضیح انسان غافل و اینکه چگونه مرگ او را در برمی‌گیرد می‌پردازند که قسمتی از آن در جلسه قبل (حدیث۲) گذشت. در ادامه می‌فرمایند:

پس مرگ پيوسته در تن او پيش راند، تا زبانش چون گوش از كار بازماند. پس ميان كسان خود خاموش بيفتد، نه زبانش سخنى گويد، نه گوشش چيزى شنود. نگاه خود را از چهره اين به رخ آن مى‏افكند. گردش زبانشان را مى‏بيند، امّا نمى‏شنود كه سخن آنان چيست، و در باره كيست. سپس، مرگ بيشتر بدو روى آرد و چشم او را چون گوشش از كار باز دارد، و جان از تنش برون رود، و مردارى ميان كسان خود شود.

آنان در كنارش ترسان، و از نزديك شدن بدو گريزان. نه با نوحه‏گرى هم آواز، و نه با كسى كه او را خواند دمساز.

سپس او را به نقطه‏اى از زمين برند و در سپارند، و با كرده‏اش واگذارند، و ديده از ديدار او بردارند، تا آنكه موعد نهاده سر رسد، و قضاى الهى در رسد…

نهج‌البلاغه، خطبه۱۰۹؛ (ترجمه شهیدی، ص۱۰۵)

فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لَا يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ وَ لَا يَسْمَعُ رَجْعَ كَلَامِهِمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِيَاطاً بِهِ فَقَبَضَ بَصَرَهُ كَمَا قَبَضَ سَمْعَهُ‏ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ قَدْ أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ لَا يُسْعِدُ بَاكِياً وَ لَا يُجِيبُ دَاعِياً ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي الْأَرْضِ فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ إِلَى عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِه‏ حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَ الْأَمْرُ مَقَادِيرَهُ و  …

فراز بعدی این حدیث، قبلا در جلسه ۲۶۳، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-hegr-15-25/ و جلسه ۳۶۸، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-qyiamah-75-4/ ذکر شد.[۱]

 

۳) در حدیث آمده است:

بنده در حال درگیری با سختی‌های مرگ و دشواری‌های آن است در حالی که مفاصل او با همدیگر خداحافظی می‌کنند و می‌گویند: به سلامت! من از تو جدا می‌شوم و تو از من جدا می‌شوی تا روز قیامت.

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏۱۰، ص۶۰۶

جاء في الحديث:

أن العبد ليعالج كرب الموت و سكراته و مفاصله يسلم بعضها على بعض يقول عليك السلام تفارقني و أفارقك إلى يوم القيامة.

تدبر

۱) «وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ»

مراد از اینکه «و ساق در ساق پیچید» چیست؟

الف. «ساق» به معنای «شدت» است، چنانکه وقتی شخصی با شدتی مواجه می‌شود می‌گویند «شمّر عن ساقه» (تفسیر کبیر، ج‏۳۰، ص۷۳۵) [معادل «آستین بالا زد؛ یا دامن به کمر زد» در فارسی]؛ یعنی شدت دنیا با شدت آخرت درهم‌پیچید (حدیث۱؛ و نیز ابن‌عباس و مجاهد، به نقل مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۰۶)؛

که مقصود از این شدت دنیا و شدت آخرت، می‌تواند:

الف.۱. سختی فراق دنیا (آیه قبل) و سختی ترس آخرت باشد (تفسیر صافی، ج۵، ص۲۵۷)

الف.۲. همین حالت بین دنیا و آخرت بودن باشد که انسان هم وضعیت‌ها و تنگناهای دنیا (مانند ناراحتی و سختی جدایی از اهل و عیال و فرزندان و اموال و مقام و شدت شماتت دشمنان و غم دوستان) را احساس می‌کند و هم تنگناهای آخرت را (مانند ورود در دار غربت و دشواری حساب) (تفسیر کبیر، ج‏۳۰، ص۷۳۵)

الف.۳. «پایان شدت دنیا» با «آغاز شدت آخرت» درهم آمیخته می‌شود (الوافی، ج۲۴، ص۱۹۹)

الف.۴. حال مرگ با حال حیات آمیخته می‌شود. (حسن بصری، به نقل مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۰۶)

الف.۵. به معنای این باشد که شدتی بعد از شدت دیگر پشت سر هم به او می‌رسد. (علامه طباطبایی این معنا را شامل تمامی معانی دیگر دانسته است، الميزان، ج‏۲۰، ص۱۱۳)

ب. «ساق» به همان معنای «ساق» پا است؛ آنگاه یعنی:

ب.۱. اینکه ساق این پا به ساق دیگر پیچیده می‌شود که ناشی از آن است که با رسیدن روح به گلوگاه حیات از بدن او رخت برمی‌بندد (الميزان، ج‏۲۰، ص۱۱۳)

ب.حالت جان کندنی است که دائما این پایش را حرکت می‌دهد و آن یکی را ثابت نگه می‌دارد و بالعکس. (قتاده، به نقل مجمع‌البيان، ج‏۱۰، ص۶۰۶)

ب.۲. چون نیرویش تمام شده، پاهایش درهم پیچیده می‌شود، مانند پوستی که درهم پیچیده شود. (شعبی و ابی‌مالک، به نقل مجمع‌البيان، ج‏۱۰، ص۶۰۶)

ب.۳. پاهایش در کفن کاملا پیچیده می‌شود. (حسن بصری و سعید بن مسیب، به نقل تفسیر کبیر، ج‏۳۰، ص۷۳۵)

ب.۴. چنان پاهایش خشک می‌شود و به هم گیر می‌کند که نمی‌تواند حرکتش دهد. (تفسیر کبیر، ج‏۳۰، ص۷۳۵؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۱۴، ص۴۳)

ج. «ساق» به معنای «نزع [= کندن] روح» هم به کار رفته است و آیه به معنای این است که برای مرگ نزع با نزع درهم‌آمیخت؛ [شاید یعنی کندن‌های پیاپی و درهم که روح از اجزای بدن یکی یکی مفارقت می‌کند] (سعد السعود (ابن‌طاووس)، ص۲۶۰)

 

۲) «وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ»

در لحظه مرگ ساق به ساق می‌پیچد؛

پس، مراحل جان کندن و خروج روح از بدن بسیار سنگین است؛ (حدیث۲) هرچند از منظر ناظر بیرونی این سنگینی‌ها درک نشود.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

غالباً (۱) لحظه جان کندن هر انسان برآیند زندگی او در دنیاست؛ و معیار اینکه آیا آن لحظه بر شخص سخت می‌گذرد یا آسان، ضربات و دردهای جسمانی‌ای که ما می‌بینیم نیست؛ چرا که او در حال تجربه کردن جهانی دیگر است و لزوما تجربه‌اش از جنس تجربه این جهان نیست (جلسه۳۸۴، حدیث۲)

شاید شاهد خوبی برای این مساله، وضعیت امام حسین ع باشد که علی‌رغم اینکه در لحظات آخر، بدنشان پر از زخم و آسیب بود (یعنی دردهای جسمانی به اوج خود رسیده بود) اما شاهدان حادثه روایت کرده‌اند که هرچه می‌گذشت چهره ایشان بشاش‌تر و برافروخته‌تر می‌شد؛ و هم ایشان و هم اصحابشان، لحظه شهادتشان – که در اوج سختی مادی بود – را شیرین‌ترین لحظه عمر خود معرفی کرده‌اند.

ثمره اخلاقی

آیا برای آن لحظه خود را آماده کرده‌ایم؟!

و اگر توجه کنیم که مرگ برایند زندگی است، این آماده کردن، به نحوه زندگی ما برمی‌گردد.

پی‌نوشت

  • تعبیر «غالبا» به کار رفت برای خارج کردن مواردی که آنچه در لحظه مرگ بر سر شخص می‌آید، نه بر اساس خوب یا بد بودن شخص، بلکه برای جبران خوبی استثنایی یا بدی استثنایی شخص است که دیگر تکلیفش در آخرت یکسره شود. (جلسه۳۸۴، حدیث۲)

 

۳) «وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ»

اولین وضعیتی که از شخص محتضر (= در حال مرگ) توصیف کرد این بود که «گمان کرد که اینک وقت جدایی است»؛ یعنی دغدغه‌ای در قبال رابطه‌اش با سایر اشیاء و انسانها؛ و دومین وضعیتی که از آن سخن گفت اینکه «ساق به ساق می‌پیچد»، یعنی شدتها و درد و زنجی که با مرگ عارض او می‌شود.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

آیا از این تقدم و تاخر می‌شود نتیجه گرفت که پیوندهای انسان با سایر امور چنان بر وجودش مستولی است که ابتدا آن در نظرش می‌آید و سپس سختی‌های جان کندن را می‌فهمد؟!

 


[۱] . این فراز از خطبه ۱۹۸ نهج البلاغة (با ترجمه شهيدى، ص۲۳۴) نیز تا حدودی به این آیه می‌تواند مرتبط باشد:

ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ حِينَ دَنَا مِنَ الدُّنْيَا الِانْقِطَاعُ وَ أَقْبَلَ مِنَ الآْخِرَةِ الِاطِّلَاعُ وَ أَظْلَمَتْ بَهْجَتُهَا بَعْدَ إِشْرَاقٍ وَ قَامَتْ بِأَهْلِهَا عَلَى سَاقٍ وَ خَشُنَ مِنْهَا مِهَادٌ وَ أَزِفَ مِنْهَا قِيَادٌ فِي انْقِطَاعٍ مِنْ مُدَّتِهَا وَ اقْتِرَابٍ مِنْ أَشْرَاطِهَا وَ تَصَرُّمٍ مِنْ أَهْلِهَا وَ انْفِصَامٍ مِنْ حَلْقَتِهَا وَ انْتِشَارٍ مِنْ سَبَبِهَا وَ عَفَاءٍ مِنْ أَعْلَامِهَا وَ تَكَشُّفٍ مِنْ عَوْرَاتِهَا وَ قِصَرٍ مِنْ طُولِهَا جَعَلَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بَلَاغاً لِرِسَالَتِهِ  ِ وَ كَرَامَةً لِأُمَّتِهِ وَ رَبِيعاً لِأَهْلِ زَمَانِهِ وَ رِفْعَةً لِأَعْوَانِهِ وَ شَرَفاً لِأَنْصَارِه‏…

پس خدا محمد را كه درود وى بر او و ياران او باد به حق برانگيخت، آن گاه كه پايان دنيا نزديك بود و آخرت روى‏آور و جهان پس از روشنى و زيبايى، تاريك. زندگى مردمش دشوار، و آرام جاى آنان ناهموار، جهان به نيستى و فرو ريختن نزديك گرديده، مدت آن به سر رسيده، و نشانه‏هاى آن پديد و پيوند مردمش با آن بريده، و حلقه‏هاى پيوندشان از هم دريده، و اسباب از هم گسيختگى‏شان بسيار، و نشانه‏هاى رستگارى ناپايدار، و زشتيهاى دنيا آشكار، رشته عمرش كوتاه- و به سر رسيدنش نمودار-. اين هنگام خدا او را مأمور رساندن شريعت- به مردمان- كرد و موجب ارجمندى امت، و بهار مردم زمانش، و مايه سربلندى يارانش، و موجب شرف ياورانش….

Visits: 97

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*