۲۷-۲۹ رجب ۱۴۴۱
ترجمه
در بهشتهای پرنعمت.[۱]
اختلاف قرائت
جَنَّاتِ
در اغلب قرائات به همین صورت جمع (جَنَّاتِ) قرائت شده است؛ اما در یکی از قرائات غیرمشهور (طلحة بن مصرف به صورت مفرد (جَنَّةِ) قرائت شده است.
معجم القراءات ج۹، ص۲۹۲[۲]
نکات ادبی
جَنَّاتِ
قبلا بیان شد که ماده «جن» در اصل به معنای «پوشش» (ستر) و مخفی شدن (تستّر) میباشد؛ در واقع پوشاندن چیزی با جرمی که روی آن را بگیرد ویا اینکه شیء مورد نظر را در درون خود مخفی گرداند که مشتقات فراوانی از آن ساخته شده و در قرآن کریم به کار رفته است؛ از جمله:
«جِنّ» موجودی است که همانند انسان اختیار و تکلیف دارد؛ اما از ما انسانها پوشیده و مستور است و به همین جهت به او «جن» گفته میشود (و در زبان فارسی گاه به دیو و پری ترجمه میشود). به جماعت جنیان «جِنّة» گفته میشود: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» (ناس/۶)؛ البته «جِنّة» (سبأ/۴۶) گاه به معنای «جنون» و دیوانگی هم به کار میرود از این جهت که گویی عقل شخص مخفی شده است؛ هرچند درباره «مجنون» (دیوانه) (دخان/۱۴) این احتمال هم مطرح است که از این جهت چنین نامیده شده که گمان می کردند دیوانها کسی است که جنیان بر او تسلط پیدا کردهاند. کلمه «جانّ» هم که چهاربار در قرآن کریم به کار رفته است؛ دوبار درباره «مار» حضرت موسی (عصا وقتی به مار تبدیل شد) (نمل/۱۰؛ قصص/۳۱) و نوعی «مار سفید» است و درباره وجه تسمیهاش برخی گفتهاند اساسا به مار سفید رنگ «جانّ» میگویند گویی که یک نفر از جنیان است. دوبار دیگر (حجر/۲۷؛ الرحمن/۱۵) در همین معنای مرتبط با «جِن» به کار رفته است.
«جَنَانُ الليل» و «جُنُون الليل» هر دو به معنای «پوشش شب» است؛ «جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ» (انعام/۷۶) یعنی شب او را پوشاند.
«جُنَّةً» مجادلة/۱۶) به «سپر» میگویند برای اینکه رزمنده را در مقابل سلاح دشمن میپوشاند و حفظ میکند.
«جَنَّة» (جمع آن: «جنّات») به بوستان پردرخت میگویند از این جهت که با درختان پوشیده شده است (سبأ/۱۵-۱۶)؛ و به بهشت هم «جنت» گفته شده (آلعمران/۱۳۳)، یا به خاطر تشبیه به باغ و بوستان های زمینی؛ ویا از این جهت است که پاداشی است که فعلا از دیدگان ما پوشیده و مستور است.
«جنين» به بچه گویند مادام که در شکم مادر، پوشیده از دیدگان است؛ و جمع آن «أَجِنَّةٌ» (نجم/۳۲) است [توجه: برخلاف آنچه در عوام فارسیزبان رایج شده، أجنّه جمع جن نیست، بلکه جمع جنین است].
جلسه ۲۵۶ http://yekaye.ir/al-hegr-15-27/
النَّعيم
قبلا بیان شد که معنای محوری ماده «نعم» نرمی و رقت در چیزی و خالی بودن آن از خشونت و غلظت است؛ و ظاهرا با توجه به کلمه «نعمت» بوده که بسیاری توضیح دادهاند که اصل این ماده دلالت دارد بر برخورداری از رفاه (ترفّه) و خوشایند بودن معیشت (طیب العیش) و «بر وفق مراد بودن» امور؛ اما در واقع، نعمت را هم به همین جهت نعمت گفتهاند که وضعیتی است که با نرمی و لطافت، همراه؛ و از سختی و غلظت، به دور است.
از این ماده مشتقات فراوانی ساخته شده است:
«نَعْمَة» (با فتحه ن) مصدر است به معنای متنعم بودن، در ناز و نعمت به سر بردن: «أُولِي النَّعْمَةِ» (مزمل/۱۱) «وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ» (دخان/۲۷). برخی ویژگی اصلی آن (و تفاوتش با «نِعمة») را در این دانستهاند که «نَعمت» دلالت بر وضعیت مطلوب در حال دارد (آنچه نتیجه حصول نعمتهای مختلف در وضعیت فعلی است؛ و دلالت بر مبالغه و فراوانی دارد) اما «نِعمت» (با کسره ن) بر وزن «فِعلة» دلالت بر «نوع» دارد و منظور نوع خاصی از نعمت است که در مصادیق مختلف نعمت میتواند به کار رود: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (نحل/۱۸) ؛ «و اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» آلعمران/۱۰۳) «لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ» (قلم/۴۹)
کلمه «نِعمت» دو گونه جمع بسته میشود: یکی به صورت «نِعَم» که اصطلاحا جمع كثرت است و در مورد افراد کثیر به کار میرود: «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» (لقمان/۲۰) و دیگری به صورت «أنْعُم» جمع قلت است و غالبا در مورد کمتر از دهتا به کار میرود «فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ» (نحل/۱۱۲).
«نَعِيم» را برخی صفت مشبهه دانستهاند که دلالت بر ثبات و همیشگی بودن نعمت دارد؛ و برخی آن را صیغه مبالغه دانسته و به معنای «نعمت فراوان» معرفی کردهاند «جَنَّاتُ النَّعِيمِ» (قلم/۳۴).[۳]
«نَعْمَاء» اسم مفرد است (نه جمع، یا صفت یا مصدر) در مقابل «ضَرَّاء» که دلالت بر نعمت گسترده میکند «وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ» (هود/۱۰).
«ناعم» به کسی گویند که مورد إنعام قرار گرفتنش واضح و آشکار شده باشد «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ» (غاشیة/۸)
«نَعَم» را برخی به معنای شتر معرفی دانسته، از این جهت که برخورداری از آن برای عرب نعمت بزرگی بوده؛ و گفتهاند که جمع آن را که «أنعام» است، درباره چهارپایان اهلی (مشخصا شتر و گاو و گوسفند) به کار میبرند «وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً» (أنعام/۱۴۲) و تاکید کردهاند زمانی این برای چارپایان اهلی به کار میرود که حتما در میانشان شتر وجود داشته باشد. اما به نظر میرسد که اگرچه احتمالا اصل این کلمه را ابتدا برای «شتر» استفاده کرده باشند، اما تدریجا حتی مفرد آن (نَعَم) را برای مطلق چارپایان اهلی به کار برده باشند چنانکه اغلب، آیه «مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» (مائده/۹۵) را مختص شتر ندانستهاند؛ و دیگران هم این کلمه را شامل حال همه بهائم دانستهاند.
«نِعْمَ» كلمهای است که برای «مدح» کردن به کار میرود و در مقابل «بِئْسَ» میباشد و گویی میخواهد بیان کند که نعمتی شامل حال شخص شده است. «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/۴۴)، «فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ» زمر/۷۴). برخی توضیح دادهاند که در اصل، فعل (بر وزن «نَعِمَ») بوده است که به خاطر سهولت در تلفظ به این صورت درآمده و با این تغییر معنای انشایی به خود گرفته است (به معنای: چه خوب است…)
«نِعِمَّا» همین تعبیر «نِعْمَ» است به اضافه «ما»؛ که به خاطر این تقارن دو میم، مجددا تخفیف دیگری برای تلفظ در آن صورت گرفته است «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ» (بقره/۲۷۱)
«نَعَمْ» هم کلمهای است که برای جواب مثبت دادن به یک سوال به کار میرود (نقطه مقابل «لا») که در فارسی از معادل «آری» استفاده میکنیم.
جلسه ۴۵۸ http://yekaye.ir/al-qalam-68-34/
فی جَنَّاتِ النَّعیمِ
«النَّعیم» که مضاف الیه به «جنات» است؛ اما برای «فی جنات» به لحاظ نحوی چند گونه تحلیل میتوان ارائه داد:
الف. خبر دوم برای «اولئک» باشد؛ که تقدیر کلام این میشود «أولئك، المقربون، كائنون في جنات: آنان مقرباناند، مستقر در بهشتهایند» (مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۳۹۱[۴]؛ إعراب القرآن و بيانه، ج۹، ص۴۲۷؛ التبيان في إعراب القرآن، ص۳۶۳؛ الميزان، ج۱۹، ص۱۲۰)
ب. جار و مجرورِ متعلق به «المقربون» باشد (إعراب القرآن و بيانه، ج۹، ص۴۲۷) و به تعبیر دیگر، ظرف برای مقربان باشد (التبيان في إعراب القرآن، ص۳۶۳[۵]) و در واقع فقط یک خبر داده شده؛ که تقدیر کلام این میشود «أولئك، المقربون في جنات: آنان مقربانِ در بهشتهایند» (مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۳۹۱؛ الميزان، ج۱۹، ص۱۲۰)
ج. حال برای «مقربون» باشد، که تقدیر کلام این میشود «أولئك المقربون، فی حال کونهم في جنات: آنان مقرباناند، در حالی که در بهشتهایند» (التبيان في إعراب القرآن، ص۳۶۳؛ إعراب القرآن و بيانه، ج۹، ص۴۲۷[۶])
د. کل آیه قبل را نه یک جمله، بلکه یک مبتدا (ضمیر اشاره و موصوف آن) قرار داد و این آیه را خبر آن؛ یعنی: «أولئك المقربون، كائنون في جنات: آن مقربها، در بهشتهایند» (به نقل از الميزان، ج۱۹، ص۱۲۰[۷])
ه. …[۸]
حدیث
۱) از امام صادق ع از پدراشان از جدشان روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
هنگامی که در شب معراج مرا به آسمان بردند و به سدرةالمنتهی (نجم/۱۴) رسیدم، ندا آمد:
ای محمد! تو را در مورد علی ع سفارش به خیر میکنم، که همانا او سرور مسلمانان، و امام تقواپیشگان، و پیشوای سفیدرویانِ نشاندار* در روز قیامت است.
* کلمه «غُرّ» به معنای پیشانی سفید، و کلمه «محجّل» به معنای مچ دست و پا سفید است و تعبیر «غر المحجلین» در خصوص اسبهایی به کار میرود که پیشانی و مچ دست و پایشان سفید است، که در روایات نبوی به نحو استعاری برای برگزیدگان بهشتی به کار رفته و ظاهرا کنایه از نورانیتی است که در پیشانی و دست و پای آنها هویدا میشود، و آنان را در سفیدرویی و نورانیت در میان بهشتیان نشاندار کرده است؛ از این رو، به سفیدرویانِ نشاندار ترجمه شد.
الأمالي (للمفيد)، ص۱۷۳؛ الأمالي (للطوسي)، ص۱۹۳
قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِيدِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ زَيْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (عَلَيْهِمْ السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ):
لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ وَ انْتَهَيْتُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى نُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ اسْتَوْصِ بِعَلِيٍّ خَيْراً فَإِنَّهُ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.[۹]
این حدیث نبوی با سندهایی متفاوت در منابع اهل سنت نیز آمده است؛ از جمله با دو سند مستقل در: معرفة الصحابة (لأبي نعيم، م۴۳۰) ج۳، ص۱۵۸۷[۱۰]؛ و نیز در مناقب امیرالمومنین علي (لابن المغازلي، م۴۸۳) ص۱۶۲[۱۱]، و الطيوريات (لصدرالدين الأصبهاني م۵۷۶) ج۳، ص۹۹۵-۹۹۶[۱۲]؛ فقط در متن آنها به جای عبارت «سفارش به خیر میکنم» آمده: «در مورد علی ع این سه مطلب را به من وحی فرمود که او …»
۲) از ابن عباس روایت شده است که یکبار رسول الله ص فرمود: روز قیامت بر مردم وقتی خواهد آمد که در آن موقع کسی سواره نخواهد بود مگر ما چهار نفر.
عباس، عموی پیامبر ص از او پرسید؟ پدر و مادرم به فدایت؛ آن چهار نفر چه کسانیاند؟
فرمود: من بر بُراق هستم؛ و برادرم صالح، بر شتری که خداوند به معجزه پدید آورد و قومش آن را پی کردند؛ و عمویم حمزه، شیر خدا و شیر رسولش، بر شتر من: عضباء؛ و برادرم علی بن ابیطالب، بر شتری از شتران بهشتی که پشتی فراخ دارد، و بر او دو ردای سبز از خلعتهای خداوند رحمان است، و بر سرش تاجی از نور، که آن تاج هفتاد ستون دارد و بر هرستونی یاقوت قرمزی میدرخشد که مسیری که پیمودنش سه روز طول میکشد را روشن میسازد؛ و در دستش پرچم حمد است، در حالی که ندا می دهد: «لا اله الا الله، محمد ص رسول الله» و خلایق میپرسند، این کیست: آیا یکی از فرشتگان مقرب است؟ یا پیامبری مُرسَل است، یا از حاملان عرش است؟
پس منادیای از دل عرض ندا میدهد: نه فرشتگان مقرب است؛ ونه پیامبری مُرسَل؛ و نه از حاملان عرش. این علی بن ابیطالب است، وصی پیامبرِ رب العالمین، و امیرمومنان، و پیشوای سفیدرویانِ نشاندار* در جنات نعیم.
* عبارت «سفیدرویانِ نشاندار» در ضمن حدیث قبل توضیح داده شد.
الأمالي (للطوسي، م۴۶۰)، ص۲۵۹؛ التحصين (لابن طاوس، م۶۶۴)، ص۵۷۲
أَخْبَرَنَا أَبُو عُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا خُزَيْمَةُ بْنُ مَاهَانَ الْمَرْوَزِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): يَأْتِي عَلَى النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقْتٌ مَا فِيهِ رَاكِبٌ إِلَّا نَحْنُ أَرْبَعَةٌ.
فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّهُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي، وَ مَنْ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ قَالَ: أَنَا عَلَى الْبُرَاقِ، وَ أَخِي صَالِحٌ عَلَى نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِي عَقَرَهَا قَوْمُهُ، وَ عَمِّي حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ عَلَى نَاقَتِيَ الْعَضْبَاءِ، وَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ، مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَيْنِ، عَلَيْهِ حُلَّتَانِ خَضْرَاوَانِ مِنْ كِسْوَةِ الرَّحْمَنِ، عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ، لِذَلِكَ التَّاجِ سَبْعُونَ رُكْناً، عَلَى كُلِّ رُكْنٍ يَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ تُضِيءُ لِلرَّاكِبِ مَسِيرَةَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ، وَ بِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ يُنَادِي: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، فَيَقُولُ الْخَلَائِقُ: مَنْ هَذَا، مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، أَوْ حَامِلُ عَرْشٍ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بَطْنِ الْعَرْشِ: لَيْسَ بِمَلَكٍ مُقَرَّبٍ، وَ لَا نَبِيٍّ مُرْسَلٍ، وَ لَا حَامِلِ عَرْشٍ، هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ.[۱۳]
این حدیث در منابع اهل سنت نیز آمده است:
الف. با طول و تفصیل بیشتری با دو سند مختلف در تاريخ بغداد (خطیب بغدادی، م۴۶۳) (تحقیق: بشار) ج۱۲، ص۴۱۲[۱۴] و ج۱۵، ص۱۵۳[۱۵] (تاريخ بغداد وذيوله؛ طبع العلمية، ج۱۱، ص۱۱۳-۱۱۴؛ و ج۱۳، ص۱۲۳-۱۲۴)
ب. با همین دو سند و متن، همراه با سند و متن سومی در تاريخ دمشق (لابن عساكر، م۵۷۱) ج۴۲، ص۳۲۶-۳۲۸[۱۶]
ج. سه مورد فوق، همراه با روایتی از انس، که فقط فراز مربوط به حضرت علی ع را دارد[۱۷]؛ و روایتی از عمر که بر همراهی امیرالمومنین ع با پیامبر در وارد شدن بر بهشت تاکید میکند[۱۸]؛ در: مختصر تاريخ دمشق، ج۱۷، ص۳۸۱-۳۸۳
۳) از ابن عباس روایت شده است که پیامبر اکرم ص فرمودند:
کسی که وارد بازار شود و تحفهای بخرد و برای خانوادهاش ببرد، همانند کسی است که صدقهای را برای نیازمندان میبرد؛ و سزاوار است که [هدیه دادن را] ابتدا از دختران آغاز کند، که همانا کسی که دختربچهای را شاد کند همانند کسی است که برده مومنی از فرزندان حضرت اسماعیل را در راه خدا آزاد کرده باشد؛ و کسی که موجب چشمروشنی پسربچهای شود همانند کسی است که از خشیت خداوند گریه کند؛ و کسی که از خشیت خداوند بگرید خداوند او را در بهشتهای پرنعمت وارد سازد.
الأمالي( للصدوق)، ص۵۷۷
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ سُلَيْمٍ الْعَطَّارِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ بَشِيرٍ [بِشْرٍ] الْكَاهِلِيِّ عَنْ سَالِمٍ الْأَفْطَسِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَرَى تُحْفَةً فَحَمَلَهَا إِلَى عِيَالِهِ كَانَ كَحَامِلِ صَدَقَةٍ إِلَى قَوْمٍ مَحَاوِيجَ وَ لْيَبْدَأْ بِالْإِنَاثِ قَبْلَ الذُّكُورِ فَإِنَّ مَنْ فَرَّحَ ابْنَةً فَكَأَنَّمَا أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ مُؤْمِنَةً فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ مَنْ أَقَرَّ بِعَيْنِ ابْنٍ فَكَأَنَّمَا بَكَى مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ بَكَى مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدْخَلَهُ اللَّهُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ.
۴) یونس بن طبیان و مفضل و ابیسلمه و حسین بن ثویر روایت کردهاند:
ما نزد امام صادق ع بودیم که فرمود: گنجینههای زمین و کلیدهایش نزد ماست و اگر بخواهم با یکی از پاهایم اشاره کنم که آنچه از طلا داری بیرون بریز، چنین خواهد کرد.
سپس با یکی از پاهایش اشاره کرد و خطی روی زمین کشید و زمین شکاف برداشت و سپس با دست اشاره کرد و تکه طلایی به اندازه یک وجب بیرون افتاد. آن را برداشت و فرمود: خوب و هوشیار نگاه کنید که شک نکنید؛ سپس فرمود به زمین بنگرید؛ و بناگاه تکههای فراوانی روی زمین افتاده بود که روی همدیگر ریخته شده و میدرخشیدند.
برخی از ما گفتند: فدایتان شویم. اینها به شما داده شده است در حالی که شیعیان شما نیازمندند؟!
فرمود: همانا خداوند بین ما و شیعیانمان در دنیا و آخرت جمع خواهد کرد و آنها را وارد بهشتهای نعیم [= سراسر نعمت] میکند، و دشمنمان را وارد حجیم [= آتش فرزوان].
بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۷۴؛ الكافي، ج۱، ص۴۷۴؛ الإختصاص (للمفید)، ص۲۶۹؛ دلائل الإمامة، ص۲۸۸-۲۸۹
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنِ الْحِمْيَرِيِّ [ِالْخَيْبَرِي] عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ وَ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ وَ أَبِي سَلَمَةَ السَّرَّاجِ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ ثُوَيْرِ بْنِ أَبِي فَاخِتَةَ قَالُوا كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ:
لَنَا خَزَائِنُ الْأَرْضِ وَ مَفَاتِيحُهَا وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَقُولَ بِإِحْدَى رِجْلَيَّ أَخْرِجِي مَا فِيكِ مِنَ الذَّهَبِ لَأَخْرَجَتْ.
قَالَ فَقَالَ بِإِحْدَى رِجْلَيْهِ فَخَطَّهَا فِي الْأَرْضِ خَطّاً فَانْفَجَرَتِ الْأَرْضُ؛ ثُمَّ قَالَ بِيَدِهِ فَأَخْرَجَ سَبِيكَةَ ذَهَبٍ قَدْرَ شِبْرٍ فَتَنَاوَلَهَا؛ فَقَالَ:
انْظُرُوا فِيهَا حِسّاً حَسَناً لَا تَشُكُّوا. ثُمَّ قَالَ انْظُرُوا فِي الْأَرْضِ؛ فَإِذَا سَبَائِكُ فِي الْأَرْضِ كَثِيرَةٌ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ يَتَلَأْلَأُ.
فَقَالَ لَهُ بَعْضُنَا جُعِلْتُ فِدَاكَ أُعْطِيتُمْ كُلَّ هَذَا وَ شِيعَتُكُمْ مُحْتَاجُونَ؟
فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ سَيَجْمَعُ لَنَا وَ لِشِيعَتِنَا الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ وَ يُدْخِلُ عَدُوَّنَا الْجَحِيمَ.
تدبر
۱) «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
با توجه به اینکه «جنات النعیم» محل مقربین است؛ پس بالاترین مرتبههای بهشتهاست. اما واقعا «جنات نعیم» چیست؟
الف. بهشتهایی که در آن جز تنعم خالص نیست. (تفسير الصافي، ج۵، ص۲۱۳) در واقع، این اضافه شدن «نعیم» به بهشتها نشان میدهد که در این بهشتها فقط نعمت است و خبری از نقمت نیست. (المیزان، ج۱۹، ص۳۸۱[۱۹]) برخلاف باغهای دنیوی که بالاخره زحمت و مشقتی در آنها هست (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۰۹)
ب. مقصود «نعمتهای بهشتها»ست و این معکوس کردنش برای نشان دادن کثرت و مبالغه در این نعمتهاست (تفسير الصافي، ج۴، ص۱۴۰)
ج. هرگاه «نعیم» در قرآن کریم به صورت مطلق بیاید مقصود نعمت ولایت است، چنانکه آیات «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ …» (نساء/۶۹) و «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» (مائده/۳) بر آن دلالت دارد، زیرا حقیقت نعمت، همان ولایت است، یعنی اینکه خداوند قائم به امر بندهاش شود (المیزان، ج۱۷، ص۱۳۶[۲۰])؛ که تحت ولایت خدا قرار گرفتن، با پیروی از ولایت پیامبر ص و ائمه ع حاصل میگردد، از آن جهت که مسیری است برای دریافت تمامی نعمتها؛ و نیز راه استفاده صحیح از نعمتها، که این استفاده صحیح است که موجب میشود نعمت واقعا برای انسان نعمت شود، نه نقمت. (المیزان، ج۲۰، ص۳۵۴[۲۱])؛ پس بهشتهای نعیم، بهشتهایی است که در اثر پیروی از ولایت پیامبر ص و اهل بیت ع به دست میآید (حدیث۴) و این مضمون این آیات که این جنات نعیم محل مقربانی است که اهل ولایت الله هستند کاملا تناسب دارد (المیزان، ج۱۹، ص۱۲۱[۲۲]) مطلب دیگری که میتواند موید این باشد آن است که در سوره حمد ما از خداوند هدایت شدن به صراط کسانی را میطلبیم که مورد نعمت قرار گرفتند و پس از آن هرگز مورد گمراهی یا غضب واقع نشدند؛ پس این نعمت وقتی تام و تمام باشد همان ولایت است.
د. …
۲) «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
چرا تعبیر «جنات النعیم» آورد، نه «جنة النعیم»؟
الف. چون بحث از مقربان بود، پس برای هریک جنت نعیمی در کار است و مجموعش جنات نعیم میشود، به قرینه اینکه در پایان سوره فرمود «فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ» (واقعه/۸۸-۸۹) (المیزان، ج۱۹، ص۱۲۱[۲۳])
ب . چهبسا میخواهد اشاره کند که بهشتی که برای مقربان مهیا شده، نه یک بهشت، بلکه بهشتهایی است.
ج. …
۳) «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ؛ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُون؛ فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
سبقتگیرندگان، مقربان الهیاند در بهشتهای پرنعمت.
نفرمود: «سیدخلون جنات النعیم: در بهشتهای پرنعمت وارد خواهند شد»؛ بلکه جمله اسمیه آورد که دلالت بر ثبوت و وقوع آن در حال دارد: در آن هستند. چرا؟
الف. بقدری این مساله قطعی است که به این صورت تعبیر کرد.
ب. آخرت به دنیا احاطه دارد؛ و اگر کسی چشم باطنبین و آخرتبین داشته باشد، میبیند که آنان هماینک در بهشتهای پرنعمت خداوند غوطهورند. موید این برداشت، حدیث۴ است که در حالی که سوال کننده از اینکه شیعیان واقعی این اندازه در رنج و زحمتاند ابراز تعجب میکند، امام ع در پاسخ نمیفرماید که آنان فقط در بهشت همراه ما و در جنات نعیم خواهند بود، بلکه میفرماید در دنیا و در آخرت چنیناند.
تاملی با خویش
آیا اگر کسی به قرب خدا رسیده باشد؛ و به تعبیر دقیقتر خداوند او را در قرب خود پذیرفته باشد، نعمتی بالاتر از این برایش تصور دارد، که سوال شود که آیا اینان در قیامت به این نعمت عظیم میرسند یا در آخرت؟
ج. …
۴) «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
درست است که خداوند انسانها را سه دسته کرد و «سابقون» و مقربان را حتی از اصحاب یمین متمایز نمود و حساب ویژهای برای آنان باز کرد؛ اما تذکر داد که جایگاه اینان هم در «بهشتهای پرنعمت» است؛ تا مبادا کسی توهم کند که این تقرب آنان را به سرای دیگری وارد میکند. در واقع، درست است که بهشت خودش مراتب دارد؛ اما فوق بهشت دیگر خبری نیست. (مجمع البيان، ج۹، ص۳۲۵[۲۴])
۵) «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
مقام قرب خداوند بالاتر از هر پاداشی است: ابتدا فرمود: آنان مقرّب درگاه ما هستند، سپس فرمود: در باغهاى بهشتى قرار مىگيرند. (اقتباس از تفسير نور، ج۹، ص۴۲۱[۲۵])
۶) «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
«جنت نعیم» ظاهرا مقام بسیار بالایی است که حضرت ابراهیم از خدا میخواهد که وی را از وارثان جنت نعیم قرار دهد (وَ اجْعَلْني مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعيمِ؛ شعراء/۸۵) و تنها کسانی که بهره بالایی از ایمان و عمل صالح داشته (یونس/۹؛ حج/۵۶؛ لقمان/۸) و در واقع، اهل ایمان و تقوا باشند (مائده/۶۵) سزاوار است که به ورود در آن طمع داشته باشند؛ نه هرکافر هوسرانی (أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعيمٍ؛ معارج/۳۸).
اما نکته جالب اینکه اگرچه خداوند به مومنان و متقین وعده ورود در جنت نعیم را داده (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعيمِ، مائده/۶۵؛ إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْديهِمْ رَبُّهُمْ بِإيمانِهِمْ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ في جَنَّاتِ النَّعيمِ، یونس/۹؛ الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ في جَنَّاتِ النَّعيمِ، حج/۵۶؛ إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعيمِ؛ لقمان/۸)[۲۶] اما اگر در تعابیری که برای آنان آورده دقت شود، معلوم میشود که اگرچه مومنان و متقین هماکنون می توانند در بهشتها و نعمتها باشند (إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنَّاتٍ وَ نَعيمٍ؛ طور/۱۷) اما خود «جنات نعیم» در قیامت برایشان آماده شده (یونس/۹، حج/۵۶ و لقمان//۸) و در قیامت وارد آن میشوند (مائده/۶۵).
برخلاف مقربان (واقعه/۱۲) و مخلَصان (صافات/۴۳)، که تنها گروههایی هستند که همینجا در موردشان گفته شده که «در جنات نعیماند» (فی جَنَّاتِ النَّعیمِ).
۷) «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
نهتنها در اینجا «جنات» را جمع، و در پایان سوره مفرد آورد و فرمود «فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ» (واقعه/۸۹) (که درتدبر ۲ بدان اشاره شد)، بلکه در اینجا نعیم را معرفه آورد، اما در پایان همین سوره، در خصوص همین «السابقون»، نعیم را نکره آورد. چرا؟
الف. یک تحلیل لفظیاش این است که در اینجا «سابقون» و «مقربون» به خاطر اینکه «الـ» استغراق دارند، در موضع معرفه قرار گرفتهاند، اما در آنجا با تعبیر « مِنَ الْمُقَرَّبِينَ: شخصی از این مقربان» عملا نکره بودن بارزتر است، و از این رو، آنجا هم نکره آورد. البته این لزوما یک قاعده نیست؛ چنانکه در موارد متعددی داریم که «المتقین» با «الـ» آمده ولی «جناتٍ» نکره است، مانند «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ» (ذاريات/۱۵) و «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ» (قمر/۵۴) (مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۳۹۰-۳۹۱[۲۷])
ب. یک تحلیل دیگر این است که مراتب بهشت فراوان است و مومنان و تقواپیشگان متفاوتند؛ پس برای عموم متقین تعبیر نکره میآورد زیرا معلوم نیست که جای هرکس کجاست؛ اما چون مقربان گروه خاصی از مومنان و تقواپیشگاناند که برترین و نهاییترین جایگاه را دارند، پس جایگاه عموم آنها معلوم است (بالاترین مرتبه)، اما باز جای تک تک آنها به خاطر اختلاف مراتبی که با هم دارند معلوم نیست؛ لذا اینجا که درباره همهشان است معرفه، و در آیه ۸۹ در خصوص تکتک آنها نکره آورد. (مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۳۹۱[۲۸]) چیزی که شاید بتواند موید این تحلیل باشد آن است که حضرت ابراهیم ع – که شخص کاملا معین است- در دعایش تعبیر معرفه میآورد و میفرماید «وَ اجْعَلْني مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعيمِ» (شعراء/۸۵)؛ اما از آن سو، قابل مناقشه هم هست زیرا در موراد دیگری داریم که در خصوص تقواپیشگان و عموم مومنان تعبیر «جنات النعیم» را آورده است؛ مانند: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعيمِ» (مائده/۶۵) یا: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْديهِمْ رَبُّهُمْ بِإيمانِهِمْ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ في جَنَّاتِ النَّعيمِ» (یونس/۹) یا «الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ في جَنَّاتِ النَّعيمِ» (حج/۵۶) یا «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعيمِ» (لقمان/۸).
ج. با توجه به اینکه هم «الـ» و هم تنوین کاربردهای دیگری غیر از نشان دادن معرفه و نکره دارند، شاید اساساً نباید این «الـ» و تنوین را در اینجا علامت معرفه و نکره بگیریم؛ بدین بیان که در اینجا آوردن کلمه «النعیم» برای اشاره به نعمتِ خیلی خاص ، و یا برای اشاره به مطلق نعمت است (بهشتی که مطلق نعمتها در آن است)؛ اما کلمه «نعیمٍ» در پایان سوره، برای دلالت بر عظمت و بزرگیِ غیرقابل تصور این نعمت باشد.
د. …
۸) «فی جَنَّاتِ النَّعیمِ»
حکایت
اصبغ بن نباته میگوید: نزد امیرالمومنین ع نشسته بودم که در حال قضاوت بین مردم بود که گروهی آمدند که همراهشان یک فرد سیاهپوستی بود که دستانش را بسته بودند و گفتند: یا امیرالمومنین! این دزد است.
حضرت فرمود: ای فلانی! آیا دزدی کردهای؟!
گفت: بله، یا امیرالمومنین!
فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! اگر دوباره بگویی دستت را قطع میکنم؛ آیا دزدی کردهای؟!
گفت: بله.
فرمود: وای بر تو! چه میگویی؟! آیا دزدی کردهای؟!
گفت: بله!
اینجا بود که حضرت فرمود دستش را قطع کنید، چون [با این اعترافی که کرد] قطع دست وی لازم شد.
پس دست راستش قطع شد و آن را با دست چپ گرفت و خون میچکید؛ شخصی به نام ابن الکواء (که از سران خوارج بود) به سراغش آمد و گفت: ای سیاهپوست! چه کسی دستت را قطع کرد؟
گفت: دستم را سرورم امیرمومنان قطع کرد، پیشوای سفیدرویان نشاندار، نزدیکترین ترین فرد به انبیاء، سررو اوصیاء، امیرالمومنین علی بن ابیطالب، امام هدایت، همسر فاطمه زهرا س دختر محمد مصطفی ص، پدر حسن و حسین برگزیده و مورد رضایت، سبقتگیرنده به بهشتهای نعیم، درهمکوبنده پهلوانان میدان جنگ، انتقامگیرنده از جهالتپیشگان، آن پاککننده پاککنندگی، نگهبان بلندمرتبه، فرزند هاشم قمقام [بسیار بخشنده]، پسرعموی رسول الله، امام راه رشد و كمال، گوينده گفتار راستين و صواب، شجاع مكى، سرور با وفایی که وفا فقط اوست؛ تنومند پیشانیبلند، امینی از خاندان حامیم و طاها و یاسین و حامیم و خوشیمنیها، جایگیرنده در حرمین، نمازگذارنده به قبلتین [= دوقبله] خاتم اوصیاء و وصی خاتم الانبیاء، شیر ژیان و قهرمان شیران، تایید شدهی جبرئیل، یاریشدهی میکائیل، آشکارکننده دستورات رب العالمین، خاموشکننده آتش آتشافروزان، و بهترین کسی که از جمیع قریش برآمد، همان که جنودی از آسمان او را در برگرفته است، علی بن ابیطالب علیهالسلام، به رغم بینی بدخواهان، مولای همه آفریدگان.
اینجا بود که ابن الکواء با تعجب گفت: وای بر تو ای سیاه! دستت را قطع کرده و او را چنین ثنا میگویی؟!
گفت: چگونه او را ثنا نگویم در حالی که محبت او با گوشت و خونم آمیخته شده است؛ و به خدا سوگند جز بر اساس حقی که خداوند بر من واجب فرموده دستم را قطع نکرد!
ابن کواء بر امیرالمومنین ع وارد شد و گفت: آقاجان! چیز عجیبی دیدم!
فرمود: چه دیدی؟
گفت: با فرد سیاهپوستی مواجه شدم که دست راستش قطع شده بود و آن را به دست چپ گرفته بود و از دستش خون میچکید، به او گفتم: ای سیاه! چه کسی دستت را قطع کرد؛ گفت سرورم امیرالمومنین … ؛ و مطالبی که او گفته بود را بازگو کرد. به او گفتم: وای بر تو ای سیاه! دستت را قطع کرده و او را چنین ثنا میگویی؟! گفت: چگونه او را ثنا نگویم در حالی که محبت او با گوشت و خونم آمیخته شده است؛ و به خدا سوگند جز بر اساس حقی که خداوند بر من واجب فرموده دستم را قطع نکرد!
پس امیرالمومنین ع رو به فرزندش امام حسن ع کرد و فرمود:برو و آن عموی سیاهپوستت را بیاور.
امام حسن ع به دنبال وی رفت و او را در مکانی که به آن «کِندَة» می گفتند پیدا کرد و نزد امیرالمومنین ع آورد.
حضرت به او فرمود: فلانی! من دستت را بریدم و تو این گونه مرا ثنا میگویی؟
گفت: یا امیرالمومنین! چگونه تو را ثنا نگویم در حالی که محبتت با گوشت و خونم آمیخته شده است؛ و به خدا سوگند جز بر اساس حقی که خداوند بر من واجب فرموده وموجب نجات من از عذاب آخرت میشود، دستم را قطع نکردی!
فرمود: دستت را جلو باور!
پس او دستش را آورد و حضرت آن را از وی گرفت و در جایی که قطع کرده بود قرار داد و با ردایش آن را پوشاند و برخاست و نمازی گذارد و دعاهایی کرد و فقط آخر دعایش را شنیدیم که گفت: آمین.
سپس ردا را بلند کرد و فرمود: ای رگها همان گونه که قبلا بودید منضبط و متصل شوید.
پس آن سیاهپوست برخاست در حالی که میگفت: ایمان آوردم به خدا و به محمد رسول الله ص و به علیای که دست بریده را بعد از اینکه از جایش جدا شده بود برگرداند؛ سپس به پای حضرت افتاد و گفت: پدر و مادرم به فدایت ای وارث علم نبوت.
الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص۱۷۲-۱۷۳؛ الروضة في فضائل أمير المؤمنين ع (لابن شاذان القمي)، ص۲۲۴-۲۲۷
بِالْإِسْنَادِ- يَرْفَعُهُ- إِلَى الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ، أَنَّهُ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ هُوَ يَقْضِي بَيْنَ النَّاسِ، إِذْ أَقْبَلَ جَمَاعَةٌ مَعَهُمْ أَسْوَدُ مَشْدُودُ الْأَكْتَافِ. فَقَالُوا: هَذَا سَارِقٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
فَقَالَ: يَا أَسْوَدُ، سَرَقْتَ؟
قَالَ: نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
قَالَ: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ، فَإِنْ قُلْتَهَا ثَانِيَةً، قُطِعَتْ يَدُكَ، سَرَقْتَ؟
قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: يَا وَيْلَكَ، مَا ذَا تَقُولُ، سَرَقْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ.
قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِكَ، قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: اقْطَعُوا يَدَهُ، وَجَبَ عَلَيْهِ الْقَطْعُ.
قَالَ: فَقُطِعَتْ يَمِينُهُ، فَأَخَذَهَا بِشِمَالِهِ وَ هِيَ تَقْطُرُ دَماً، فَاسْتَقْبَلَهُ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ: ابْنُ الْكَوَّاءِ فَقَالَ لَهُ: يَا أَسْوَدُ، مَنْ قَطَعَ يَمِينَكَ.
قَالَ: قَطَعَ يَمِينِي سَيِّدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، وَ الْأَوْلَى بِالنَّبِيِّينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ، أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِمَامُ الْهُدَى وَ زَوْجُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى، أَبُو الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ الْمُخْتَارُ وَ الْمُرْتَضَى، السَّابِقُ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ، مُصَادِمُ الْأَبْطَالِ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الْجُهَّالِ، زَكِيُّ الزَّكَاةِ، مَنِيعُ الصِّيَانَةِ، ابْنُ هَاشِمٍ الْقَمْقَامُ ابْنُ عَمِّ الرَّسُولِ. الْإِمَامُ الْهَادِي لِلرَّشَادِ، وَ النَّاطِقُ بِالسَّدَادِ، شُجَاعٌ كَمِيٌّ [مکّی]، جَحْجَاحٌّ وَفِيٌّ فَهُوَ الْوَفِيُّ، بَطِينٌ أَنْزَعُ، أَمِينٌ، مِنْ آلِ حم وَ طه وَ يس وَ حم وَ الْمَيَامِينِ، مُحِلُّ الْحَرَمَيْنِ، وَ مُصَلِّي الْقِبْلَتَيْنِ، خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ، وَ وَصِيُّ خَاتَمِ الْأَنْبِيَاءِ، الْقَسْوَرَةُ الْهُمَامُ وَ الْبَطَلُ الضِّرْغَامُ الْمُؤَيَّدُ بِجَبْرَئِيلَ، الْمَنْصُورُ بِمِيكَائِيلَ، الْمُبَيِّنُ فَرْضَ رَبِّ الْعَالَمِينَ، الْمُطْفِئُ نِيرَانَ الْمُوقِدِينَ، وَ خَيْرُ مَنْ نَشَأَ مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ، الْمَحْفُوفُ بِجُنْدٍ مِنَ السَّمَاءِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَلَى رَغْمِ أَنْفِ الرَّاغِمِينَ، مَوْلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ.
قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ لَهُ ابْنُ الْكَوَّاءِ: وَيْلَكَ يَا أَسْوَدُ، قَطَعَ يَمِينَكَ وَ أَنْتَ تُثْنِي عَلَيْهِ هَذَا الثَّنَاءَ كُلَّهُ؟!
قَالَ: وَ كَيْفَ لَا أُثْنِي عَلَيْهِ، وَ قَدْ خَالَطَ حُبُّهُ لَحْمِي وَ دَمِي وَ اللَّهِ مَا قَطَعَهَا إِلَّا بِحَقٍّ أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَيَّ.
قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقُلْتُ لَهُ: يَا سَيِّدِي، رَأَيْتُ عَجَباً! قَالَ: وَ مَا رَأَيْتَ؟ قَالَ: صَادَفْتُ أَسْوَدَ وَ قَدْ قُطِعَتْ يَمِينُهُ، فَأَخَذَهَا بِشِمَالِهِ وَ يَدُهُ تَقْطُرُ دَماً فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَسْوَدُ، مَنْ قَطَعَ يَمِينَكَ؟ فَقَالَ: سَيِّدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ أَعَدْتُ عَلَيْهِ الْقَوْلَ وَ قُلْتُ لَهُ: يَا وَيْلَكَ قَطَعَ يَمِينَكَ، وَ أَنْتَ تُثْنِي عَلَيْهِ هَذَا الثَّنَاءَ كُلَّهُ؟! قَالَ لِي: مَا لِي لَا أُثْنِي عَلَيْهِ، وَ قَدْ خَالَطَ حُبُّهُ لَحْمِي وَ دَمِي، وَ اللَّهِ مَا قَطَعَهَا إِلَّا بِحَقٍّ أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَيَّ.
قَالَ: فَالْتَفَتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى وَلَدِهِ الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ قَالَ لَهُ: قُمْ هَاتِ عَمَّكَ الْأَسْوَدَ، قَالَ: فَخَرَجَ الْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي طَلَبِهِ، فَوَجَدَهُ فِي مَوْضِعٍ يُقَالُ لَهُ: كِنْدَةُ. فَجَاءَ بِهِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَقَالَ لَهُ: يَا أَسْوَدُ، قَطَعْتُ يَمِينَكَ وَ أَنْتَ تُثْنِي عَلَيَّ؟
فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، مَا لِي لَا أُثْنِي عَلَيْكَ، وَ قَدْ خَالَطَ حُبُّكَ لَحْمِي وَ دَمِي، وَ اللَّهِ مَا قَطَعْتَهَا إِلَّا بِحَقٍّ عَلَيَّ مِمَّا يُنْجِينِي مِنْ عِقَابِ الْآخِرَةِ.
فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: هَاتِ يَدَكَ، فَنَاوَلَهُ إِيَّاهَا فَأَخَذَهَا وَ وَضَعَهَا فِي الْمَوْضِعِ الَّذِي قُطِعَتْ مِنْهُ، ثُمَّ غَطَّاهَا بِرِدَائِهِ، وَ قَامَ يُصَلِّي عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ لَمْ تُرَدَّ، وَ سَمِعْنَاهُ يَقُولُ آخِرَ دُعَائِهِ: آمِينَ.
ثُمَّ شَالَ الرِّدَاءَ ثُمَّ قَالَ: انْضَبِطِي كَمَا كُنْتِ أَيَّتُهَا الْعُرُوقُ وَ اتَّصِلِي.
قَالَ: فَقَامَ الْأَسْوَدُ، وَ هُوَ يَقُولُ: آمَنْتُ بِاللَّهِ، وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ، وَ بِعَلِيٍّ الَّذِي رَدَّ الْيَدَ الْقَطْعَاءَ بَعْدَ تَخْلِيَتِهَا مِنَ الزَّنْدِ ثُمَّ انْكَبَّ عَلَى قَدَمَيْهِ وَ قَالَ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا وَارِثَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ
شهید مطهری خلاصه این حکایت را در کتاب جاذبه و دافعه علی ع (ص۴۴-۴۵) و سید بن طاوس سخنان وی را با طول و تفصیل بسیار زیادتری در «التحصين لأسرار ما زاد من كتاب اليقين» (ص۶۱۰-۶۱۳) آورده است.[۲۹]
[۱] . قبلا در بحث از آیه «إِنَّ لِلْمُتَّقينَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعيم» (بلد/۳۴) (جلسه ۴۵۸) یکی از احادیث (حدیث۴) و یکی از تدبرهایی که در اینجا مطرح شده (تدبر۱)، آمده بود؛ و چون محور بحثها به طور کلی تفاوت داشت، در اینجا نیز مجدد آمد.
[۲] . قراءة الجمهور «جَنَّاتِ» جمعاً. وقرأ طلحة بن مصرف «جَنَّةِ» مفردا.
[۳] . در فرق نعیم و نعمت، شیخ طوسی نکتهای فرموده که واقعا مرادش معلوم نشد: و الفرق بين النعيم و النعمة أن النعمة تقتضي شكر النعم من أنعم عليه نعمة و انعاماً. و النعيم من نعم نعيماً كقولك أنتفع انتفاعاً. (التبيان في تفسير القرآن، ج۹، ص۴۹۰)
[۴] . فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ، يحتمل أن يكون خبرا بعد خبر، و يحتمل أن يكون خبرا واحدا، أما الأول فتقديره: أولئك المقربون كائنون في جنات، كقوله: ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ [البروج:۱۶]، و أما الثاني فتقديرهم المقربون في الجنات من اللّه كما يقال: هو المختار عند الملك في هذه البلدة.
[۵] . فِي جَنَّاتِ أي هم في جنّات، أو يكون حالا من الضمير في «الْمُقَرَّبُونَ». أو ظرفا.
[۶] . (فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ) خبر ثان أو حال من الضمير في المقربون أو متعلق به أي قربوا إلى رحمة اللّه في جنات النعيم.
[۷] . قوله تعالى: «أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ» الإشارة بأولئك إلى السابقين، و «أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» مبتدأ و خبر، و الجملة استئنافية، و قيل: خبر لقوله: «وَ السَّابِقُونَ»، و قيل: مبتدأ خبره في جنات النعيم، و أول الوجوه الثلاثة أوجه بالنظر إلى سياق تقسيم الناس إلى ثلاثة أزواج أولا ثم تفصيل ما ينتهي إليه أمر كل منهم
[۸] . یک احتمال دیگر این است که خبر برای «المقربون» باشد، یعنی «المقربون فی جنات النعیم» خودش خبر برای «اولئک» باشد؛ که تقدیر کلام این میشود «أولئك (المقربون، في جنات): آنان هماناناند که دربارهشان گفته شده است که مقربان، در بهشتهایند. اما صرف نظر از اینکه این وجه بسیار تکلفامیز است، با تقطع آیه که در قرآن صورت گرفته، بسیار بعید مینماید؛ بویژه که در هیچیک از نسخههای مکتوب اولیه قرآن (که در مقدمه اشاره شد)، این دو آیه با هم به عنوان یک آیه معرفی نشده است.
[۹] . قریب به این مضمون در الأمالي( للصدوق)، ص۳۰۰ هم آمده است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْأَسَدِيُّ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِعَلِيٍّ ع يَا عَلِيُّ أَنْتَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ حُجَّةُ اللَّهِ بَعْدِي عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ وَصِيُّ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ يَا عَلِيُّ إِنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ وَ مِنْهَا إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى وَ مِنْهَا إِلَى حُجُبِ النُّورِ وَ أَكْرَمَنِي رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ بِمُنَاجَاتِهِ قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ قُلْتُ لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَعْدَيْكَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ قَالَ إِنَّ عَلِيّاً إِمَامُ أَوْلِيَائِي وَ نُورٌ لِمَنْ أَطَاعَنِي وَ هُوَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ مَنْ أَطَاعَهُ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُ عَصَانِي فَبَشِّرْهُ بِذَلِكَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع يَا رَسُولَ اللَّهِ بَلَغَ مِنْ قَدْرِي حَتَّى إِنِّي أُذْكَرُ هُنَاكَ فَقَالَ نَعَمْ يَا عَلِيُّ فَاشْكُرْ رَبَّكَ فَخَرَّ عَلِيٌّ ع سَاجِداً شُكْراً لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص ارْفَعْ رَأْسَكَ يَا عَلِيُّ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ بَاهَى بِكَ مَلَائِكَتَهُ.
[۱۰] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْحَضْرَمِيُّ، ثنا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُفَضَّلٍ، حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الْأَحْمَرُ، عَنْ هِلَالٍ أَبِي أَيُّوبَ الصَّيْرَفِيِّ، عَنْ أَبِي كَثِيرٍ الْأَنْصَارِيِّ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَسْعَدَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آلِهِ وَ]سَلَّمَ: انْتَهَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَى، فَأُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ بِثَلَاثٍ: أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ.
رَوَاهُ رَبَاحُ بْنُ خَالِدٍ، وَيَحْيَى بْنُ أَبِي كَثِيرٍ، عَنْ جَعْفَرٍ الْأَحْمَرِ مِثْلَهُ وَرَوَاهُ أبو غَسَّانَ، عَنْ إِسْرَائِيلَ، عَنْ هِلَالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ رَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَسْعَدَ، وَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْعَلَاءِ، عَنْ هِلَالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِيهِ
[۱۱] . أخبرنا أبو طالب محمد بن أحمد بن عثمان، أخبرنا أبو عمر محمد بن العباس بن حيويه الخزاز إجازة، حدثنا ابن أبي داود، حدثنا إبراهيم بن عباد الكرماني، حدثنا يحيى بن أبي بكر، أخبرنا جعفر بن زياد عن هلال الوزان عن أبي كثير الأسدي عن عبد الله بن أسعد بن زرارة عن أبيه قال: قال رسول الله صلى الله عليه و [آله و] سلّم: انتهيت ليلة أسري بي إلى سدرة المنتهى، فأوحي إلي في علي ثلاث: إنه إمام المتقين، وسيد المسلمين، وقائد الغر المحجلين إلى جنات النعيم
[۱۲] . أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي داود، حدثنا إبراهيم ابن عَبَّاد الكِرْمَانِي ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ أَبِي بُكَيْر، حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ زِياد، عَنْ هِلاَل الوزَّان ، عَنْ أَبِي كَثِيرٍ الأَسَدِيِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ ابن زُرَارَة، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آلِهِ وَ]سَلَّمَ انْتَهَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى، فَأُوْحِيَ إِليَّ فِي عَلِيٍّ بِثَلاَثٍ: إِنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ، وَقَاِئدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنِّاتِ النَّعِيمِ.
[۱۳] . ناظر به این مضامین، این حدیث نیز قابل توجه است:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع، وَ قَدْ مَرَّ مَعَهُ بِحَدِيقَةٍ حَسَنَةٍ فَقَالَ عَلِيٌّ ع: مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ! فَقَالَ: يَا عَلِيُّ لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا، إِلَى أَنْ مَرَّ بِسَبْعِ حَدَائِقَ- كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ عَلِيٌّ ع: مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ! وَ يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص: لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا. ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ ص بُكَاءً شَدِيداً، فَبَكَى عَلِيٌّ ع لِبُكَائِهِ، ثُمَّ قَالَ: مَا يُبْكِيكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟
قَالَ: يَا أَخِي [يَا] أَبَا الْحَسَنِ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ يُبْدُونَهَا لَكَ بَعْدِي.
قَالَ عَلِيٌّ ع: يَا رَسُولَ اللَّهِ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي قَالَ: فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ.
قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِذَا سَلِمَ دِينِي فَلَا يَسُوءُنِي ذَلِكَ.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لِذَلِكَ جَعَلَكَ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ تَالِياً، وَ إِلَى رِضْوَانِهِ وَ غُفْرَانِهِ دَاعِياً، وَ عَنْ أَوْلَادِ الرُّشْدِ وَ الْغَيِّ بِحُبِّهِمْ لَكَ- وَ بُغْضِهِمْ [عَلَيْكَ مُمَيِّزاً] مُنْبِئاً وَ لِلِوَاءِ مُحَمَّدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَامِلًا، وَ لِلْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ وَ الصَّابِرِينَ تَحْتَ لِوَائِي- إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ قَائِداً. يَا عَلِيُّ إِنَّ أَصْحَابَ مُوسَى اتَّخَذُوا بَعْدَهُ عِجْلًا- وَ خَالَفُوا خَلِيفَتَهُ، وَ سَيَتَّخِذُ أُمَّتِي بَعْدِي عِجْلًا، ثُمَّ عِجْلًا، ثُمَّ عِجْلًا، وَ يُخَالِفُونَكَ، وَ أَنْتَ خَلِيفَتِي عَلَى هَؤُلَاءِ، يُضَاهِئُونَ أُولَئِكَ فِي اتِّخَاذِهِمُ الْعِجْلَ. أَلَا فَمَنْ وَافَقَكَ وَ أَطَاعَكَ فَهُوَ مَعَنَا فِي الرَّفِيعِ الْأَعْلَى، وَ مَنِ اتَّخَذَ الْعِجْلَ بَعْدِي وَ خَالَفَكَ وَ لَمْ يَتُبْ، فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ زَمَانَ مُوسَى، وَ لَمْ يَتُوبُوا [فَهُمْ] فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ مُخَلَّدِينَ. (التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۴۰۸)
[۱۴] . أَخْبَرَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ النَّجَّارُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْجَبَّارِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ السِّمْسَارُ، بِبَغْدَادَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْمُثَنَّى الطَّهَوِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ الْحُبَابِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ لَهِيعَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ رَبِيعَةَ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آلِهِ وَ]سَلَّمَ: ” مَا فِي الْقِيَامَةِ رَاكِبٌ غَيْرُنَا نَحْنُ أَرْبَعَةٌ “، فَقَامَ إِلَيْهِ عَمُّهُ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَقَالَ: وَمَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: ” أَمَّا أَنَا فَعَلَى الْبُرَاقِ، وَجْهُهَا كَوَجْهِ الإِنْسَانِ، وَخَدُّهَا كَخَدِّ الْفَرَسِ، وَعُرْفُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ مَمْشُوطٍ، وَأُذُنَاهَا زَبَرْجَدَتَانِ خَضْرَوَانِ، وَعَيْنَاهَا مِثْلُ كَوْكَبِ الزُّهَرَةِ، تُوقِدَانِ مِثْلُ النَّجْمَيْنِ الْمُضِيئَيْنِ، لَهَا شُعَاعٌ مِثْلُ شُعَاعِ الشَّمْسِ، بَلْقَاءُ مُحَجَّلَةٌ، تُضِيءُ مَرَّةً، وَتَنْمِي أُخْرَى، يَتَحَدَّرُ مِنْ نَحْرِهَا مِثْلُ الْجُمَّانِ، مُضْطَرِبَةٌ فِي الْخَلْقِ أُذُنُهَا، ذَنَبُهَا مِثْلُ ذَنَبِ الْبَقَرَةِ، طَوِيلَةُ الْيَدَيْنِ وَالرِّجْلَيْنِ، أَظْلافُهَا كَأَظْلافِ الْبَقَرِ مِنْ زَبَرْجَدٍ أَخْضَرَ، تَجِدُ فِي مَسِيرِهَا، مَمَرُّهَا كَالرِّيحِ، وَهِيَ مِثْلُ السَّحَابَةِ، لَهَا نَفَسٌ كَنَفَسِ الآدَمِيِّينَ، تَسْمَعُ الْكَلامَ وَتَفْهَمُهُ، وَهِيَ فَوْقَ الْحِمَارِ وَدُونَ الْبَغْلِ “، قَالَ الْعَبَّاسُ: وَمَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: ” وَأَخِي صَالِحٌ عَلَى نَاقَةِ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا الَّتِي عَقَرَهَا قَوْمُهُ “، قَالَ الْعَبَّاسُ: وَمَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: ” وَعَمِّي حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسَدُ اللَّهِ وَأَسَدُ رَسُولِهِ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ عَلَى نَاقَتِي “، قَالَ الْعَبَّاسُ: وَمَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: ” وَأَخِي عَلِيٌّ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ، زِمَامُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ رَطْبٍ، عَلَيْهَا مَحْمَلٌ مِنْ يَاقُوتٍ أَحْمَرَ، قُضْبَانُهَا مِنَ الدُّرِّ الأَبْيَضِ، عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ، لِذَلِكَ التَّاجِ سَبْعُونَ رُكْنًا، مَا مِنْ رُكْنٍ إِلا وَفِيهِ يَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ تُضِيءُ لِلرَّاكِبِ الْمُحِثِّ، عَلَيْهِ حُلَّتَانِ خَضْرَوَانِ، وَبِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ، وَهُوَ يُنَادِي: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، فَيَقُولُ الْخَلائِقُ: مَا هَذَا إِلا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: لَيْسَ هَذَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، وَلا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، وَلا حَامِلُ عَرْشٍ، هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَإِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
[۱۵] . أَخْبَرَنِيهِ أَبُو الْوَلِيدِ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الدَّرْبَنْدِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْحَافِظُ بِبُخَارَى، قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ نَصْرِ بْنِ خَلَفٍ وَخَلَفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ، قَالا: حَدَّثَنَا أَبُو عُثْمَانَ سَعِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الشَّرْغِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الطَّيِّبِ حَاتِمُ بْنُ مَنْصُورٍ الْحَنْظَلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُفَضَّلُ بْنُ سَلْمٍ لَقِيتُهُ بِبَغْدَادَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ عَبَايَةَ الأَسَدِيِّ، عَنِ الأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آلِهِ وَ]سَلَّمَ: ” لَيْسَ فِي الْقِيَامَةِ رَكْبٌ غَيْرُنَا، وَنَحْنُ أَرْبَعَةٌ “. قَالَ: فَقَامَ عَمُّهُ الْعَبَّاسُ، فَقَالَ لَهُ: فِدَاكَ أَبِي وَأُمِّي، أَنْتَ وَمَنْ؟ قَالَ: ” أَمَّا أَنَا فَعَلَى دَابَّةِ اللَّهِ الْبُرَاقِ، وَأَمَّا أَخِي صَالِحٌ فَعَلَى نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِي عُقِرَتْ، وَعَمِّي حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَأَسَدُ رَسُولِهِ عَلَى نَاقَتِي الْعَضْبَاءِ، وَأَخِي وَابْنُ عَمِّي وَصِهْرِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ مُدَبَّجَةُ الظَّهْرِ، رَحْلُهَا مِنْ زُمُرُّدٍ أَخْضَرَ مُضَبَّبٍ بِالذَّهَبِ الأَحْمَرِ، رَأْسُهَا مِنَ الْكَافُورِ الأَبْيَضِ، وَذَنَبُهَا مِنَ الْعَنْبَرِ الأَشْهَبِ، وَقَوَائِمُهَا مِنَ الْمِسْكِ الأَذْفَرِ، وَعُنُقُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ، وَعَلَيْهَا قُبَّةٌ مِنْ نُورِ اللَّهِ، بَاطِنُهَا عَفْوُ اللَّهِ، وَظَاهِرُهَا رَحْمَةُ اللَّهِ، بِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ، فَلا يَمُرُّ بِمَلأٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِلا قَالُوا: هَذَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، أَوْ حَامِلُ عَرْشِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ لُدْنَانِ الْعَرْشِ، أَوْ قَالَ: مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: لَيْسَ هَذَا مَلَكًا مُقَرَّبًا، وَلا نَبِيًّا مُرْسَلا، وَلا حَامِلَ عَرْشِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَإِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جِنَانِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، أَفْلَحَ مَنْ صَدَّقَهُ، وَخَابَ مَنْ كَذَّبَهُ، وَلَوْ أَنَّ عَابِدًا عَبَدَ اللَّهَ بَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقَامِ أَلْفَ عَامٍ وَأَلْفَ عَامٍ حَتَّى يَكُونَ كَالشَّنِّ الْبَالِي لَقِيَ اللَّهَ مُبْغِضًا لآلِ مُحَمَّدٍ، أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ.
[۱۶] . دو مورد قبل به نقل از خطیب بغدادی است؛ اما سومینش این است:
أخبرنا أبو بكر محمد بن عبد الباقي نا أبو محمد الجوهري إملاء نا أبو الحسن علي بن عمر بن أحمد الحافظ نا أبو عبد الله عبيد الله بن عبد الصمد بن المهتدي نا بكر بن سهل الدمياطي نا محمد بن عبد الله بن سليمان الخراساني سنة اثنتين وأربعين ومائتين نا عبد الله بن يحيى نا ابن المبارك عن معمر عن الزهري عن سالم عن ابن عمر قال لما طعن عمر وأمر بالشورى فقال ما عسى أن يقولوا في علي سمعت رسول الله (صلى الله عليه و [آله و] سلّم) يقول يا علي يدك في يدي يوم القيامة تدخل معي حيث أدخل أخبرنا أبو بكر أيضا انا علي بن إبراهيم بن عيسى الباقلاني قرأت عليه وأنا حاضر نا أبو بكر بن مالك إملاء ناعلي بن الحسن القطيعي نا أبو مسعود بن عقيل نا عبد العزيز بن الخطاب نا عيسى ذكره عن داود بن أبي هند عن أبي جعفر عن رجل عن أنس قال قال رسول الله (صلى الله عليه و [آله و] سلّم) يؤتى يوم القيامة بناقة من نوق الجنة يا علي فتركبها وركبتك مع ركبتي وفخذك مع فخذي حتى ندخل الجنة.
[۱۷] . وعن أنس قال: قال رسول الله صلّى الله عليه و [آله و] سلّم: تؤتى يوم القيامة بناقة من نوق الجنة يا علي، فتركبها وركبتك مع ركبتي، وفخذك مع فخذي حتى تدخل الجنة.
[۱۸] . وعن ابن عمر قال: لما طعن عمر وأمر بالشورى فقال: ما عسى أن تقولوا في علي؟ سمعت رسول الله صلّى الله عليه و [آله و] سلّم يقول: يا علي يدك في يدي يوم القيامة، تدخل معي حيث أدخل.
[۱۹] . و إضافة الجنات إلى النعيم و هو النعمة للإشارة إلى أن ما فيها من شيء نعمة لا تشوبها نقمة و لذة لا يخالطها ألم، و سيجيء إن شاء الله في تفسير قوله تعالى: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» (التكاثر/۸)، أن المراد بالنعيم الولاية.
[۲۰] . و في إضافة الجنات إلى النعيم إشارة إلى ذلك فقد تقدم في قوله: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» (نساء/۶۹) و قوله «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» (مائده/۳)و غيرهما أن حقيقة النعمة هي الولاية و هي كونه تعالى هو القائم بأمر عبده.
[۲۱] . «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» فقال أبو جعفر ع: إنما يسألكم عما أنتم عليه من الحق. … أقول: و هذا المعنى مروي عن أئمة أهل البيت ع بطرق أخرى و عبارات مختلفة و في بعضها أن النعيم ولايتنا أهل البيت، و يئول المعنى إلى ما قدمناه من عموم النعيم لكل نعمة أنعم الله بها بما أنها نعمة.
بيان ذلك أن هذه النعم لو سئل عن شيء منها فليست يسأل عنها بما أنها لحم أو خبز أو تمر أو ماء بارد أو أنها سمع أو بصر أو يد أو رجل مثلا و إنما يسأل عنها بما أنها نعمة خلقها الله للإنسان و أوقعها في طريق كماله و الحصول على التقرب العبودي كما تقدمت الإشارة إليه و ندبه إلى أن يستعملها شكرا لا كفرا. فالمسئول عنها هي النعمة بما أنها نعمة، و من المعلوم أن الدال على نعيمية النعيم و كيفية استعماله شكرا و المبين لذلك كله هو الدين الذي جاء به النبي ص و نصب لبيانه الأئمة من أهل بيته فالسؤال عن النعيم مرجعه السؤال عن العمل بالدين في كل حركة و سكون و من المعلوم أيضا أن السؤال عن النعيم الذي هو الدين سؤال عن النبي ص و الأئمة من بعده الذين افترض الله طاعتهم و أوجب اتباعهم في السلوك إلى الله الذي طريقه استعمال النعم كما بينه الرسول و الأئمة…
[۲۲] . و قد تقدم غير مرة أن النعيم هي الولاية و أن جنة النعيم هي جنة الولاية و هو المناسب لما تقدم آنفا أن المقربين هم أهل ولاية الله.
[۲۳] . كل واحد منهم في جنة النعيم فالكل في جنات النعيم، و يمكن أن يراد به أن كلا منهم في جنات النعيم لكن يبعده قوله في آخر السورة: «فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ»
[۲۴] . ثم أخبر تعالى أين محلهم فقال «فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ» لئلا يتوهم متوهم أن التقريب يخرجهم إلى دار أخرى فأعلم سبحانه أنهم مقربون من كرامة الله في الجنة لأن الجنة درجات و منازل بعضها أرفع من بعض
[۲۵] . مطلب وی این گونه است: مقام معنوى، بالاتر از كاميابى مادّى است. ابتدا فرمود ….
[۲۶] . آیه «يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فيها نَعيمٌ مُقيم» (توبه/۲۱) هم اگرچه تعبیر «جنت نعیم» نیست؛ اما ظاهرا همان را میرساند.
[۲۷] . المسألة الأولى: عرف النعيم باللام هاهنا و قال في آخر السورة: فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ [الواقعة:۸۹] بدون اللام، و المذكور في آخر السورة هو واحد من السابقين فله جنة من هذه الجنات و هذه معرفة بالإضافة إلى المعرفة، و تلك غير معرفة فما الفرق بينهما؟ فنقول: الفرق لفظي و معنوي فاللفظي هو أن السابقين معرفون باللام المستغرقة لجنسهم، فجعل موضع المعرفين معرفا، و أما هناك فهو غير معرف، لأن قوله إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ [الواقعة: ۸۸] أي إن كان فردا منهم فجعل موضعه غير معرف؛ مع جواز أن يكون الشخص معرفا و موضعه غير معرف، كما قال تعالى: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ» (ذاريات/۱۵) و «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ» (قمر/۵۴) و بالعكس أيضا.
[۲۸] . و أما المعنوي: فنقول عند ذكر الجمع جمع الجنات في سائر المواضع فقال تعالى: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ و قال تعالى: أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فِي جَنَّاتِ (واقعة/۱۱-۱۲) لكن السابقون نوع من المتقين، و في المتقين غير السابقين أيضا، ثم إن السابقين لهم منازل ليس فوقها منازل، فهي صارت معروفة لكونها في غاية العلو أو لأنها لا أحد فوقها، و أما باقي المتقين فلكل واحد مرتبة و فوقها مرتبة فهم في جنات متناسبة في المنزلة لا يجمعها صقع واحد لاختلاف منازلهم، و جنات السابقين على حد واحد في على عليين يعرفها كل أحد، و أما الواحد منهم فإن منزلته بين المنازل، و لا يعرف كل أحد أنه لفلان السابق فلم يعرفها، و أما منازلهم فيعرفها كل أحد، و يعلم أنها للسابقين، و لم يعرف الذي للمتقين على وجه كذا.
[۲۹] . نذكر ذلك من كتاب نور الهدى و المنجي من الردى الذي قدمنا ذكره، فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ:
رَوَى الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ: حَضَرْتُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ص فِي جَامِعِ الْكُوفَةِ وَ إِذَا بِجَمَاعَةٍ كَثِيرَةٍ قَدْ أَقْبَلُوا وَ مَعَهُمْ عَبْدٌ أَسْوَدُ مُوثَقٌ كِتَافاً فَقَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ جِئْنَاكَ بِسَارِقٍ. فَقَالَ مَوْلَايَ يَا أَسْوَدُ أَنْتَ سَارِقٌ قَالَ نَعَمْ يَا مَوْلَايَ ثُمَّ قَالَ ثَانِيَةً يَا أَسْوَدُ أَنْتَ سَارِقٌ قَالَ نَعَمْ يَا مَوْلَايَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنْ قُلْتَهَا ثَالِثَةً قَطَعْتُ يَمِينَكَ يَا أَسْوَدُ أَنْتَ سَارِقٌ قَالَ:نَعَمْ.
قَالَ فَقَطَعَ يَمِينَ الْأَسْوَدِ فَحَيْثُ قُطِعَتْ يَمِينُ الْأَسْوَدِ أَخَذَهَا بِشِمَالِهِ وَ خَرَجَ وَ هِيَ تَقْطُرُ دَماً فَلَقِيَهُ عَبْدُ اللَّهِ الْكَوَّاءُ فَقَالَ يَا أَسْوَدُ مَنْ قَطَعَ يَمِينَكَ؟
قَالَ لَهُ: قَطَعَ يَمِينِي الْإِمَامُ الْمُبِينُ وَ الْأَنْزَعُ الْبَطِينُ وَ بَابُ الْيَقِينِ وَ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ الشَّافِعُ يَوْمَ الدِّينِ قَطَعَ يَمِينِي إِمَامُ الْتُّقَى وَ غَايَةُ ذَوِي النُّهَى وَ أُولِي الْحِجَى وَ كَهْفُ الْوَرَى وَ ذُرِّيَّةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ صَاحِبُ الدُّنْيَا وَ زَوْجُ فَاطِمَةَ الْكُبْرَى وَ الدَّعْوَةُ الْحُسْنَى وَ الْإِمَامُ الْوَصِيُّ.
قَطَعَ يَمِينِي إِمَامُ الْحَقِّ وَ سَيِّدُ الْخَلْقِ وَ جَابِرُ الْفَتْقِ وَ حَالُّ الرَّتْقِ فَارُوقُ الْأَوَّلِينَ وَ قَاتِلُ النَّاكِثِينَ وَ نُورُ الْمُتَعَبِّدِينَ وَ رُكْنُ الْقَاصِدِينَ وَ خَيْرُ الْمُتَهَجِّدِينَ وَ أَوَّلُ السَّابِقِينَ وَ دَافِعُ الْمَارِقِينَ وَ فَارِسُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُخَتَّمُ بِالْيَمِينِ الْمُصْلِي أُحُداً وَ حُنَيْنَ.
قَطَعَ يَمِينِي يَا وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْكَوَّاءِ خَطِيبٌ بَدْرِيٌّ وَفِيُّ مِحْجَاجٌ مَكِّيٌّ أَبْطَحِيٌّ قُرَشِيٌّ بِرَازِيٌ مُرْدِي الْكَتَائِبِ وَ صَاحِبُ الْعَجَائِبِ مُنَكِّسُ الْعَلَامَاتِ مُفَرِّقُ مَا بَيْنَ الْجَمَاعَاتِ دَاحِي بَابِ خَيْبَرَ قَاتِلُ عَمْرٍو وَ مَرْحَبٍ وَ خَيْرُ مَنْ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ وَ هَلَّلَ وَ كَبَّرَ وَ حَذَّرَ وَ أَنْذَرَ وَ صَامَ وَ فَطَرَ وَ حَلَقَ وَ نَحَرَ أَبُو الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ يَعْسُوبُ الدِّينِ.
قَطَعَ يَمِينِي وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْكَوَّاءِ إِمَامُ سَنَحْنَحِيٌ بُهْلُولِيٌ رُوحَانِيٌّ مَكِّيٌّ مُبَارِزِيٌّ بَطَلٌ مِحْجَاجٌ مُصَلِّ الْخَمْسِ صَاحِبُ الشَّمْسِ ذَكِيُّ اللَّبَسِ نَقِيُّ النَّفْسِ أَبُو الْأَبْرَارِ صَاحِبُ الْأَسْحَارِ هَذَّابُ الْمِحْرَابِ شَرِيفُ الْأَصْلِ خَاصِفُ النَّعْلِ مرحل الأصلاق وَ صَاحِبُ الْحُرُوبِ مَكِّيٌّ سَارِبِيٌ وَ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ زَاهِدٌ رَهْبَانِيٌّ وَ ضَامِنٌ وَفِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.
قَطَعَ يَمِينِي يَا وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْكَوَّاءِ إِمَامٌ صَاحِبُ الْقِبْلَتَيْنِ مُخَرِّبُ الْكَنِيسَتَيْنِ الضَّارِبُ بِسَيْفَيْنِ الطَّاعِنُ بِرُمْحَيْنِ وَارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ مِيزَانُ قِسْطِ اللَّهِ وَ مِصْبَاحُ نُورِ اللَّهِ وَ مَوْضِعُ سَبِيلِ النَّجَاةِ.
قَطَعَ يَمِينِي أَبُو الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرَةِ الَّذِينَ بِحُبِّهِمْ تَبْتَعُ الْأَشْجَارُ وَ تُحَطُّ الْأَوْزَارُ أَبُو الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ الْمُرْتَضَى وَ أَخُو مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قَطَعَ يَمِينِي يَا وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْكَوَّاءِ إِمَامٌ اسْمُهُ عِنْدَ الْأَرْمَنِ فريقيا وَ عِنْدَ الرُّومِ بطرسيا وَ عِنْدَ الْخَزْرَجِ مَلِيّاً وَ عِنْدَ التُّرْكِ سَرِيّاً وَ عِنْدَ النوب نوبيا وَ عِنْدَ الْبَحْرِيَّةِ هجريا وَ عِنْدَ الْأَوْصِيَاءِ يوحيا وَ عِنْدَ الْأَرْوَاحِ مقطف الْأَرْوَاحِ وَ عِنْدَ الْكَهَنَةِ المدمر. وَ عِنْدَ الفرندس نسانوس وَ عِنْدَ الْهِنْدِ كبكرا وَ عِنْدَ الْفُرْسِ خيرواج وَ عِنْدَ فرنس الباركا وَ عِنْدَ الزِّنْجِ حبليا وَ عِنْدَ الْحَبَشَةِ المجيرة وَ عِنْدَ السرندي سرنكرة وَ عِنْدَ النوباط قباطل. وَ عِنْدَ أُمِّهِ حَيْدَرٌ وَ عِنْدَ الطِّيَرَةِ الْمَيْمُونُ وَ عِنْدَ ابْنِ هِلَالٍ أحية وَ عِنْدَ أَبِيهِ ظَهِيراً وَ فِي التَّوْرَاةِ اسْمُهُ بَرِّيّاً وَ فِي الْإِنْجِيلِ إِلْيَا وَ فِي الْقُرْآنِ عَلِيّاً.
قَطَعَ يَمِينِي أَبُو الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلَى رَغْمِ أَنْفِ مَنْ قَدْ رُغِمَ سَيِّدُ بَنِي هَاشِمٍ فَارِسُ بَنِي غَالِبٍ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع.
وَ مَضَى الْأَسْوَدُ إِلَى حَالِ سَبِيلِهِ وَ دَخَلَ ابْنُ الْكَوَّاءِ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ سَلَّمَ عَلَيْهِ وَ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْتَ قَطَعْتَ يَمِينَ هَذَا الْأَسْوَدِ وَ هُوَ ثَنَّى عَلَيْكَ لَدَى وَلَدِي. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع ايتُونِي بِالْأَسْوَدِ. فَأَحْضَرُوا الْأَسْوَدَ وَ حَضَرَ النَّاسُ فَتَقَدَّمَ الْأَسْوَدُ بَيْنَ يَدَيْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ص فَرَقَّ لَهُ وَ رَكَّبَ الْيَدَ عَلَى الزَّنْدِ وَ رَمَى رِدَاءَهُ عَلَيْهِ سَاعَةً فَإِذَا بِالْيَدِ عَلَى الزَّنْدِ كَمَا خَلَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ كَبَّرَ الْمُسْلِمُونَ وَ سُرَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُ الْمُنَافِقِينَ. قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَا وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْكَوَّاءِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ شِيعَتَنَا لَنَا وَ اللَّهِ لَوْ قَطَّعْنَاهُمْ إِرْباً إِرْباً مَا ازْدَادُوا فِي هَوَانَا إِلَّا حُبّاً.
بازدیدها: ۵۳۹