۲۷ رمضان – ۶ شوال ۱۴۴۰
ترجمه
و یتیمان را بیازمایید، تا زمانی که به حد ازدواج برسند، سپس اگر از آنان رشدی دیدید پس اموالشان را به ایشان برگردانید، و آن را به گزاف و عجله [ناشی از] اینکه [مبادا] بزرگ شوند نخورید؛ و هرکس که توانگر است خویشتنداری ورزد و هرکس تنگدست است مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد؛ پس هنگامی که اموالشان را به آنان برگرداندید شاهدی بر آنان بگیرید؛ و برای حسابرسی، خداوند کافی است.
اختلاف قراءات[۱]و[۲]
نکات ادبی
ابْتَلُوا
قبلا بیان شد که این کلمه از ماده «بلو» (ویا «بلی») میباشد. به نظر میرسد ماده «بلو» در اصل به معنای «اختبار» (امتحان کردن به منظور خبر گرفتن و معلوم کردن یک وضعیت) است و «بلی» به معنای کهنه شدن و پوسیدن میباشد؛ و اشاره شد درباره اینکه آیا واقعا اینها دو ماده مستقلند یا اینکه هردو به یکی برمیگردند، بین علمای لغت اختلاف است که این اختلاف در خصوص کلماتی مانند بلاء (که از کدام است) بیشتر آشکار میشود. برخی هم هستند که این دو را به هم ارجاع دادهاند که اینها دو دستهاند: برخی اصل را بر معنای کهنه شدن و پوسیدن قرار داده، و گفتهاند به این جهت به معنای امتحان کردن (اختبار) به کار میرود که گویی از کثرت امتحان و خبر گرفتن از او، او را پوساندم! و بلاء را هم از این جهت بلا گفتهاند که جسم را میپوساند و برخی هم «ایجاد تحول به منظور رسیدن به نتیجه مطلوب» (که به معنای «امتحان کردن» نزدیکتر است) را معنای اصلی این ماده دانستهاند و آنگاه گفتهاند لفظ «بَلِیَ» به خاطر کسره در عینالفعل بر «تحول رو به سقوط» دلالت دارد و به همین جهت است که معنای پوسیدن میدهد.
ابتلاء با اینکه به باب افتعال رفته اما معنای متعدی میدهد و آن را عموما به معنای امتحان کردن و به بلا انداختن دانستهاند.
جلسه ۸۸۶ http://yekaye.ir/al-fajr-89-15/
آنَسْتُمْ
قبلا بیان شد که ماده «أنس» را در اصل به معنای ظهور و آشکار شدنی که همراه با آرامش باشد دانسته و گفتهاند به «إنسان» در مقابل «جنیان»، «إنس» میگویند، چون آنها مخفیاند و نمیشود با آنها مأنوس شد و احساس آرامش کرد؛ اما انسان آشکار است و میتوان با او أنس گرفت.
به تعبیر دیگر، این ماده دلالت میکند بر نزدیک شدن همراه با ظاهر و آشکار شدنی است به منظور رسیدن به انس و آرامش میباشد و کلمه «اُنس» و «مأنوس شدن» در زبان فارسی هم بسیار رایج است.
از آنجا که در معنای این ماده، مفهوم ظهور و آشکار شدن هست، گاه در معنای «دیدن» یا «دیده شدن» هم به کار میرود؛ چنانکه به «مردمک» چشم هم «إنسان» العین میگویند، و در مورد آیه «إِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدا» (نساء/۶) و آیه «آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ» (قصص/۲۹) گفتهاند که «إیناس» به معنای «إبصار» است و از همین إنسان العین گرفته شده است.
«اُنس» نقطه مقابل «نفرت» و «وحشت» است؛ و به امر منسوب به انسان، و هر چیزی که در جانب انسان باشد [و آرامش به همراه بیاورد] «إِنْسِيّ» میگویند که چیزی که نقطه مقابل باشد «وحشيّ» گفته میشود.
جلسه۵۴۲ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-53/
رُشْداً
قبلا بیان شد که ماده «رشد» در اصل بر «استقامت در راه» دلالت دارد که به نحوی مشتمل بر معنای «هدایت شدن به سوی خیر و صلاح» میباشد.
مصدر این ماده در حالت ثلاثی مجرد هم به صورت «رُشْد» (مثلا: تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً، کهف/۶۶؛ وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ، ابراهیم/۵۱) و «رَشَاد» (سَبيلَ الرَّشادِ؛ غافر/۲۹ و ۳۸) آمده که از فعل «رَشَدَ يَرْشُدُ» میباشد (لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ، بقره/۱۸۶)؛ و هم به صورت «رَشَد» (فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً، جن/۱۴؛ لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً، جن/۲۱) که آن را از فعل «رَشِدَ يَرْشَدُ» دانستهاند (كتاب العين، ج۶، ص۲۴۲)؛ اما اینکه تفاوت این دو در چیست بین اهل لغت اختلاف است:
برخی «رُشد» را نقطه مقابل «غیّ» و «رَشَد» را نقطه مقابل «ضلالت» دانستهاند؛ و برخی احتمال دادهاند که «رَشَد» اخص از «رُشد» است؛ «رُشد» درباره امور دنیوی و اخروی باشد اما «رَشَد» تنها در امور اخروی باشد؛ برخی هم بر این باورند که «رُشد» دلالت بر وقوع و بهرهمندی از مطلق معنای رشد میکند؛ اما «رَشَد» دلالت بر وضعیتی متحول که شخص در معرض رشد قرار گرفته است؛ و «رشاد» هم دلالت بر استمرار رشد دارد. برخی هم معتقدند که «رُشْد» استقامت در دین است؛ اما «رَشَد» همان صلاح است؛ و نهایتا برخی هم بر این باورند که اینها دو لهجه در میان عرب است و کاملا به جای هم به کار میروند.
اگرچه معنای «رشد» به «هدایت» بسیار نزدیک است اما تفاوت ظریفی هم با هم دارند و آن این است که «ارشاد به چیزی» به معنای «راه به سوی آن را نشان دادن» است؛ اما «اهتداء» امکان و زمینه وصول به آن چیز را عملا مهیا نمودن است.
جلسه ۵۹۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-10/
إِسْرافاً
قبلا بیان شد که ماده «سرف» در اصل به معنای «از حد و اندازه تجاوز کردن» است، این ماده گاه در معنای «مورد غفلت قرار دادن» به کار می رود و مثلا می گویند «مررت بكم فَسَرَفْتُكُم: از شما عبور کردم و شما را نشناختم و غفلت ورزیدم» و برخی توضیح داده اند که این معنا هم ناشی از این است که در آن حد و محلی که باید توقف می کرده، نایستاده و از آن حد عبور کرده است ویا از این باب که چیزی را در غیر جایگاه مناسب خود قرار داده ویا از این باب که یکی از موجبات اسراف، جهل و غفلت میباشد. همچنین برخی افزودهاند که «اسراف» نه برای هر گونه خروج از حد، بلکه برای خروج از حدی که به فساد منجر شود، به کار میرود؛ هرچند مورد استعمالش در خصوص «خرج کردن» بیشتر است (وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً؛ فرقان/۶۷).
این کلمه نقطه مقابل «میانهروی» (= اقتصاد) بوده و در مورد هر گونه کار انسان که از حد اعتدال خارج شود به کار میرود، و برخی توضیح دادهاند که وقتی برای اشاره به تفریط و کوتاهی کردن باشد به صورت ثلاثی مجرد به کار میرود و عبارت «مررت بكم فَسَرَفْتُكُم» هم از همین باب است؛ و وقتی در خصوص افراط باشد به باب افعال میرود این ماده در قرآن کریم همواره در باب افعال به کار رفته است، و اسم فاعل آن «مُسْرِف» میباشد (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ؛ انعام/۱۴۱ و اعراف/۳۱)
جلسه ۷۶۶ http://yekaye.ir/ya-seen-36-19/ (در تدبر۷ همین جلسه بحثی تفصیلی درباره کاربردهای قرآنی ماده «سرف» ارائه شده است)
بِداراً
برای ماده «بدر» دو معنای اصلی مطرح شده است: یکی کمال و پُر شدن چیزی؛ چنانکه به ماه تمام «بدر» و به کیسه پراز پول «بدرة» میگویند؛ و دیگری به معنای شتافتن و سرعت گرفتن برای رسیدن به چیزی یا کاری است، که تعبیر «مبادرت» و «بدار» (بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا؛ نساء/۶) از این ماده است؛ و به خطا هم «بادرة» گویند به این جهت که انسان هنگام عصبانیت بدان مبادرت میکند. (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۲۰۸)
در میان این دو معنا، برخی اصل را معنای اول قرار دادهاند و گفتهاند ماه تمام را هم به خاطر پر و کامل شدنش «بدر» گفتهاند (مجمع البيان، ج۳، ص۱۵) برخی بر این باورند که اصل این ماده در معنای سرعت گرفتن به سوی چیزی یا کاری بوده و به ماه تمام بدین جهت بدر گفتهاند که بسرعت به ظهور و آشکار شدن اقدام میکند [برخلاف ماه نو که بسختی به ظهور میآید] و تفاوتش با «سرعت» در این است که ماده «سرع» همدتا برای سرعت و شتاب ظاهری و مادی به کار میرود اما «بدر» اعم از شتاب مادی و معنوی میباشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۲۲۸). برخی هم با اینکه این احتمال که وجه تسمیه «بدر» به خاطر مبادرت کردن به طلوع و ظهور است، منتفی ندانستهاند؛ اما احتمال دادهاند که اصل کاربرد این ماده در خصوص ماه تمام بوده، سپس از جهت پُر و کامل بودنش به امور پر و کامل اطلاق شده (مانند بدرة) و از باب شباهت به ظهور و طلوع ماده تمام، فعل «بَدَرَ» را برای اقدام سریع و واضح به کار بردهاند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۱۰)
کلمه «بدر» نام منطقهای در جنوب غربی مدینه بوده که جنگ بدر در آنجا رخ داد «وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ» (آل عمران/۱۲۳) و درباره وجه تسمیهاش گفتهاند که چاههای آبی در آنجا بوده که منسوب به شخصی بوده به نام «بدر» (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۲۰۹)
ماده «بدر» همین دو بار در قرآن کریم به کار رفته است.
وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا
«إسرافا» و «بدارا» هر دو مصدرند که به لحاظ نحوی میتوان آنها را حال دانست «نخورید در حالی که اسراف میکنید و …» یا مفعول له «نخورید از باب اسراف و مبادرت کردن به …»
عبارت «أن يكبروا» در معنای مصدری است و متعلق به «بداراً»؛ که میتوان آن را مفعول به دانست، که به صورت «مبادرةَ کبرهم» بوده؛ یا مفعول له که مفعول به آن محذوف بوده؛ یعنی مثلا «مخافة أن يكبروا» (إعراب القرآن و بيانه، ج۲، ص۱۶۲)
غَنِيًّا
قبلا بیان شد که ماده «غنی» در اصل در دو معنا به کار رفته است: یکی در معنای «کفایت» و «بینیاز شدن»، و دوم در خصوص حالت خاصی از «صوت» که برخی تذکر دادهاند که این معنای دوم از زبان عبری وارد عربی شده است و اصلش «عناه» بوده است؛ و البته در قرآن کریم تمام ۷۳ موردی که از این ماده استفاده شده در همان معنای اول بوده است.
استفاده شایع این تعبیر در مورد مال و ثروت است؛ اما منحصر در آن نیست؛ برخلاف «جدة» که تنها در مورد مال و ثروت به کار میرود.
جلسه ۳۵۴ http://yekaye.ir/al-alaq-96-7/
فَلْيَسْتَعْفِفْ
درباره ماده «عفف» برخی گفتهاند که بر دو معنای اصلی دلالت دارد: یکی خودداری کردن از کار زشت و ناشایست؛ و دیگری دلالت بر مقدار کم از چیزی دارد، چنانکه «عُفَّة» به اندک شیری که در پستان باقی مانده گویند (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۳) البته دیگران بر این باورند که این معنای دوم هم به همان معنای اول برمی گردد و «عُفَّة» به معنای «ما یُعَفّ» است، گویی آنچه از شیر در پستان مانده، چیزی است که پستان از دوشیده شدنش ممانعت و خودداری میکند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۱۸۰)
در واقع، عفت حصول حالتی در نفس است که مانع از غلبه شهوت بر آدمی میشود و «مُتَعَفِّف» که با تمرین و سختگیری بر خود به این حالت دست یافته است: «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» (بقره/۲۷۳) و استعفاف هم طلب عفت کردن است: «وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ»(نساء/۶) «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً» (نور/۳۳) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۷۳) و برخی گفتهاند استعفّ بلیغتر از عفّ است؛ گویی شخصی که استعفاف میکند طالب عفت بیشتری است. (الکشاف، ج۱، ص۴۷۶[۳])
به لحاظ معنایی کلمه «عفت» به «تقوی» بسیار نزدیک است با این تفاوت که عفت خودداری نفس است از دلخواهها و تمایلات خویش و بیشتر ناظر به درون نفس است؛ اما تقوی حفظ نفس است از عصیان و مخالفت و بیشتر ناظر به امور خارج از نفس میباشد؛ (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۱۸۰)
ماده «عفف» و مشتقات آن ۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
فَقيراً
قبلا بیان شد که اصل ماده «فقر» را به معنای گشودگی و شکافی که در چیزی پدید آید دانسته، و «فقار» (ستون فقرات؛ مفردِ آن: فقارة) را هم از همین باب معرفی کردهاند، و اغلب اهل لغت گفتهاند وجه تسمیه شخص نیازمند و محتاج، به «فقیر»، این است که گویی ستوان فقراتش (پشتش) در برابر نیازها و احتیاجات شکسته است. کسانی که این گونه فقر را به ستون فقرات برمیگردانند؛ «فاقرة» (تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ؛ قیامت/۲۵) را هم به معنای وضعیتی که ستوان فقرات آدمی را درهم بشکند (کمرشکن) دانستهاند.
البته مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل ماده فقر به معنای ضعفی است که موجب احتیاج شود؛ درست نقطه مقابل «غنی» که قوتی است که احتیاج را مرتفع میسازد؛ و «فاقره» هم از همین معنا گرفته شده و به معنای «آنچه موجب فقر و نیاز میشود» است و بر این باور است که «فقارة» (ستوان فقرات) کلمهای است که از زبان سریانی وارد شده است (یعنی اصل آن ربطی به فقر ندارد) هرچند که چون استخوانهای آن ضعیف است میتواند نسبتی هم با معنای «فقر» پیدا کرده باشد.
جلسه ۳۸۳ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-25/
فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ
قبلا بیان شد که اصل ماده «شهد» دلالت دارد بر حضور و آگاهی (علم) و آگاه کردن (اعلام). به تعبیر دیگر، «شهادت» حضوری است که همراه با مشاهده (اعم از مشاهده با چشم یا با شهود قلبی) باشد. برخی افزودهاند که جایی که هم که استدلال و تفکر به نحو قطعی به مطلبی برشد، کلمه «شهادت» را میتوان به کار برد و شاهد بر این مدعا هم آیه «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَت …» (یوسف/۲۶-۲۷) است.
با این توضیحات معلوم میشود که در شهادت دو عنصر «علم» و «حضور» با هم شرط است؛ لذا «شهادت» هم از «علم» اخص است و منحصر به مواردی است که علم به معلوم بدون هیچ واسطهای حاصل شده باشد، و هم از «حضور» اخص است و جایی که حضور همراه با غفلت و بیتوجهی باشد، شهادت صدق نمیکند و اصطلاح «شهادت» هم در جایی که واقعه رخ میدهد و شخص حاضر است و به واقعه توجه میکند به کار میرود (اصطلاحا: تحمل شهادت) و هم در جایی که از شخص تقاضا میشود واقعهای را که در آن حاضر بوده، در مقابل دیگران گواهی دهد (اصطلاحا: ادای شهادت).
جلسه ۳۰۴ http://yekaye.ir/al-maaarij-70-33/
حَسيباً
قبلا بیان شد برخی بر این باورند که ماده «حسب»، در اصل در چند معنای اصلی به کار رفته؛ که دو کاربرد مهم قرآنیاش یکی «عدّ» به معنای «حساب کردن» و «شمردن» (إِنَّما يُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ؛ زمر/۱۰) بود و دومی «کفایت کردن» (حَسْبُنَا اللَّهُ؛ آل عمران/۱۷۳).
برخی معنای شمردن و حساب کردن را معنای اصلی قرار داده و خواستهاند بقیه معانی را هم به نحوی بدان برگردانند و برخی همه این معانی را بدین ترتیب جمع کردهاند که اصل این ماده را اشراف به قصد اطلاع و خبردار شدن (در فارسی: رسیدگی) دانستهاند و گفتهاند شمارش مقدمه این رسیدگی است و کفایت کردن هم لازمه این اطلاع یافتن و اشراف پیدا کردن است.
همچنین اشاره شد که «حَسَبُ» آن چیزی است که از انسان حساب میشود [تعبیر «حَسَب و نَسَب» در فارسی هم رایج است] و به این جهت که آباء و اجداد شخص که مایه شرف اوست و از او شمرده میشود گفته میشود و برخی گفتهاند وجه تسمیهاش این است که با آباء و اجداد و سابقه یک نفر میتوان بر حال و روز او تاحدودی اشراف پیدا کرد و «حسیب» هم به معنای کسی که حَسَب و نَسَب بلندمرتبهای داشته باشد به کار میرود و هم به معنای «محاسبهگر»؛ که ظاهرا در آیه «وَ كَفی بِاللَّهِ حَسِيباً» (نساء/۶) معنای دوم مد نظر است و بویژه در این معنا شاید شاهد خوبی باشد بر مدعای کسانی که دو معنای «حساب و کتاب کردن» با «کفایت کردن» را ذیل معنای «رسیدگی کردن» جمع میکنند؛ بویژه اگر تعابیری مانند «حَسْبُنَا اللَّهُ» (آل عمران/۱۷۳) یعنی خدا ما را کفایت میکند و «حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ» یعنی جهنم برای آنها کافی است (مجادلة/۸) را کنار آیه «ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ» (أنعام/ ۵۲) و آیه «وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ؛ إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلی رَبِّي»(شعراء/۱۱۲- ۱۱۳) بگذاریم؛ زیرا حسیب، کسی است که با شمارش و حساب و کتاب به امور افراد رسیدگی میکند. و البته برخی گفتهاند که در مورد «حسیب» در این آیه، هم معنای «محاسب» محتمل است، و هم معنای «کافی» (در خصوص دومی، شبیه حالتی میشود که میگویند: «حسیبک الله»؛ و در هر دو معنا، به لحاظ نحوی آن را حال دانستهاند (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج۹، ص۵۰۱)
جلسه ۸۴۰ http://yekaye.ir/ale-imran-3-169/
شأن نزول
برای این آیه دو شأن نزول ذکر شده:
- رفاعه از دنیا رفت و پسرش ثابت، صغیر بود؛ عموی ثابت [= برادر رفاعه] نزد پیامبر ص آمد و گفت: برادرزاده یتیم من الان تحت تکفل من است؛ چه اندازه از مالش را میتوانم خرج کنم و چه موقعی آن را به وی بدهم؟ و این آیه نازل شد.
أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص۱۴۷[۴]؛ البحر المحيط، ج۳، ص۵۱۸
- برخی هم گفتهاند مساله این بوده که شخصی بوده به نام أوس بن ثابت یا أوس بن سوید که میمیرد و همسری به نام أم کجه و سه دختر از او میماند. اما دوتاپسرعمویش، و طبق نقلی دیگر، عموی بچههایش به نام ثعلبه) تمام مال او را برمیدارند و به زن و دختران وی چیزی نمیدهند؛ چون در جاهلیت رسم این بوده که به زنان و دختران و نیز به پسران صغیر چیزی از ارث نمی دادهاند. أم کجه شکایت آن دو را به پیامبر اکرم ص میبرد؛ حضرت آن دو را احضار میکند؛ آنها میگویند: نه ما نمیدهیم؛ فرزندش نه اسب سوار میشود و نه باری برمیدارد و نه به دشمن درگیر میشود! پیامبر ص فرمود: فعلا برگردید تا ببینم خدا چه دستوری میدهد؛ و این آیه نازل شد.
البحر المحيط، ج۳، ص۵۱۸[۵]
حدیث
۱) ظاهرا* از امام باقر ع در تفسیر آیه «و یتیمان را بیازمایید، تا زمانی که به حد ازدواج برسند، سپس اگر از آنان رشدی دیدید پس اموالشان را به ایشان برگردانید، و آن را به گزاف و عجله اینکه [مبادا] بزرگ شوند نخورید» روایت شده است:
کسی که در دستش مال یتیمان است برایش جایز نیست که آن را به او بدهد تا اینکه به حد ازدواج برسد و محتلم شود؛ وقتی محتلم شد [= به بلوغ رسید] و حدود الهی و انجام واجبات بر او واجب شد و اهل به هدر دادن و نیز شرابخوار و زناکار نبود، پس هنگامی از آنان رشدی دیده شد اموالش به او برگردانده میشود، و بر آن شاهد گرفته میشود؛ و اگر به طوری است که نمیدانند که به بلوغ رسیده یا نه، از زیر بغلش و یا روییدن موهای عانه وضعیتش معلوم میشود. وقتی که چنین بود به بلوغ رسیده است و مالش به او برگردانده میشود اگر که رشدیافته باشد و جایز نیست که مالش از او دریغ شود و بهانهتراشی شود که او هنز بزرگ نشده است؛ و اینکه فرمود «آن را به گزاف و عجله اینکه [مبادا] بزرگ شوند نخورید» پس اگر مال یتیم در دست اوست و خودش بینیاز است برایش حلال نیست که از مال یتیم بخورد؛ و اگر فقیری است که خود را وقف [تجارت و نگهداریِ] مال وی کرده است جایز است که مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد.»
تفسير القمي، ج۱، ص۱۳۱
قَوْلُهُ تَعَالَی «وَ ابْتَلُوا الْيَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا» قَالَ:
مَنْ كَانَ فِي يَدِهِ مَالُ [بَعْضِ] الْيَتَامَی فَلَا يَجُوزُ لَهُ أَنْ يُعْطِيَهُ [يُؤْتِيَهُ] حَتَّی يَبْلُغَ النِّكَاحَ [وَ يَحْتَلِمَ] فَإِذَا احْتَلَمَ [وَ] وَجَبَ عَلَيْهِ الْحُدُودُ وَ إِقَامَةُ الْفَرَائِضِ وَ لَا يَكُونُ مُضَيِّعاً وَ لَا شَارِبَ خَمْرٍ وَ لَا زَانِياً فَإِذَا آنَسَ مِنْهُ الرُّشْدَ دَفَعَ إِلَيْهِ الْمَالَ وَ أَشْهَدَ عَلَيْهِ وَ إِنْ كَانُوا لَا يَعْلَمُونَ أَنَّهُ قَدْ بَلَغَ فَإِنَّهُ يُمْتَحَنُ بِرِيحِ إِبْطِهِ أَوْ نَبْتِ عَانَتِهِ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَقَدْ بَلَغَ فَيَدْفَعُ إِلَيْهِ مَالَهُ إِذَا كَانَ رَشِيداً وَ لَا يَجُوزُ أَنْ يَحْبِسَ عَنْهُ مَالَهُ وَ یعلل [يَعْتَلَّ عَلَيْهِ] أَنَّهُ لَمْ يَكْبَرْ [بَعْدُ] وَ قَوْلُهُ «وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا» فَإِنْ كَانَ فِي يَدِهِ مَالُ يَتِيمٍ وَ هُوَ غَنِيٌّ فَلَا يَحِلُّ لَهُ أَنْ يَأْكُلَ مِنْ مَالِ الْيَتِيمِ وَ مَنْ كَانَ فَقِيراً فَقَدْ حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَی مَالِهِ فَلَهُ أَنْ يَأْكُلَ بِالْمَعْرُوف.
* توجه:
علی بن ابراهیم در تفسیر خود چنانکه مشاهده میکنید این مطلب را با «و أما قوله تعالی … قال» شروع کرده است. دیگران هنگام ذکر این مطلب از تفسیر قمی، غالباً آن را ادامه روایت تفسیری امام باقر ع قلمداد کردهاند که در آیه قبل، حدیث۱ گذشت (مثلا: مرحوم فیض در تفسير الصافي، ج۱، ص۴۲۳ و مرحوم مجلسی در بحار الأنوار، ج۱۰۰، ص۱۶۳-۱۶۴ و مرحوم العروسی الحویزی در تفسير نور الثقلين، ج۱، ص۴۴۴؛ و مرحوم قمی مشهدی در تفسير كنز الدقائق، ج۳، ص۳۳۲)؛ اما مرحوم بحرانی (در البرهان في تفسير القرآن، ج۲، ص۲۴) آن را به عنوان خود قمی ذکر کرده، (که البته مواجهه بحرانی با تفسیر قمی به گونهای است که ظاهرا مرحوم قمی تمام مطالبش را از اهل بیت نقل کرده است و تفسیرش تفسیر امام صادق ع میباشد؛ البرهان، ج۱، ص۷۳). اما موضعگیری محدث نوری در اینجا عجیب است. وی ابتدا با عبارت کما هو الظاهر، فرازی از این مطلب را از تفسیر قمی نقل، و آن را از امام صادق ع برمیشمرد (مستدرك الوسائل، ج۱۴، ص۱۲۴-۱۲۵)[۶]؛ سپس بلافاصله و به نحوی که گویی حدیث دومی را نقل میکند، و بدون اینکه اسم تفسیر قمی را بیاورد، اما با عبارات تفسیر قمی (وَ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع) فرازی از آن را به عنوان روایت امام باقر ع بیان میکند (همان، ص۱۲۵) و در جای دیگر عبارتش به گونهای است که گویی آن را صرفاً به مرحوم قمی نسبت میدهد (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَی «وَ ابْتَلُوا الْيَتامی» الْآيَةَ قَالَ قَالَ مَن کان …؛ همان، ج۱۳، ص۴۲۸).[۷]
الف. زمان پایان یتیمی و آغاز رشد
۲) الف. عبدالله بن سنان میگوید: به امام صادق ع عرض کردم: چه زمانی مال نوجوان به او داده میشود؟!
فرمود: هنگامی که به بلوغ برسد و رشدی از او دیده شود و سفیه و ضعیف نباشد.
گفتم: برخی از آنها به ۱۵ سالگی و ۱۶ سالگی میرسند و هنوز بالغ نشدهاند.
فرمود: هنگامی که به سیزده سالگی برسد امرش مجاز میگردد مگر اینکه سفیه یا ضعیف باشد.
گفتم: سفیه و ضعیف چیست؟
فرمود: سفیه آدم شرابخوار است و ضعیف کسی است که به ازای دو تا فقط یکی میگیرد و دو تا میدهد [حساب و کتاب بلد نیست و سرش کلاه میرود.]
تفسير العياشي، ج۱، ص۱۵۵
عَنْ [عَبْدِ اللَّهِ] بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَتَی يُدْفَعُ إِلَی الْغُلَامِ مَالُهُ؟
قَالَ إِذَا بَلَغَ وَ أُونِسَ مِنْهُ رُشْدٌ وَ لَمْ يَكُنْ سَفِيهاً وَ لَا ضَعِيفاً.
قَالَ قُلْتُ: فَإِنَّ مِنْهُمْ مَنْ يَبْلُغُ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ سِتَّ عَشْرَةَ سَنَةً وَ لَمْ يَبْلُغْ.
قَالَ إِذَا بَلَغَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً جَازَ أَمْرُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً.
قَالَ قُلْتُ: وَ مَا السَّفِيهُ و الضَّعِيفُ؟
قَالَ السَّفِيهُ الشَّارِبُ الْخَمْرَ وَ الضَّعِيفُ الَّذِي يَأْخُذُ وَاحِداً بِاثْنَيْنِ.
ب. از امام صادق ع درباره این سخن خداوند متعال که میفرماید «اگر از آنان رشدی دیدید پس اموالشان را به ایشان برگردانید» سوال شد که آن رشدی که از او دیده میشود، چیست؟
فرمودند: اینکه مالش را حفظ کند.
تفسير العياشي، ج۱، ص۲۲۱
عن يونس بن يعقوب قال قلت لأبي عبد الله ع قول الله «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ» أَيُّ شَيْءٍ الرُّشْدُ الَّذِي يُؤْنَسُ مِنْهُ؟ قَالَ: حِفْظُ مَالِهِ.
شبیه این مضمون در من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۲۲۲[۸] از امام صادق ع و در مجمع البيان، ج۳، ص۱۶[۹] از امام باقر ع روایت شده است.
ج. ابوبصیر میگوید: از امام صادق ع درباره یتیمی سوال کردم که قرآن میخواند و عقلش هم مشکلی ندارد؛ و مالی از او در دست مردی است؛ و آن مرد میخواهد با آن مال کار کند تا این یتیم به سن بلوغ برسد و مالش را به او بدهد.
فرمودند: حتی اگر به سن بلوغ برسد و عقلی نداشته باشد هرگز چیزی به او داده نشود.
من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۲۲۰-۲۲۱[۱۰]
وَ رَوَی ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُثَنَّی بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ يَتِيمٍ قَدْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ لَيْسَ بِعَقْلِهِ بَأْسٌ وَ لَهُ مَالٌ عَلَی يَدَيْ رَجُلٍ فَأَرَادَ الَّذِي عِنْدَهُ الْمَالُ أَنْ يَعْمَلَ بِهِ حَتَّی يَحْتَلِمَ وَ يَدْفَعَ إِلَيْهِ مَالَهُ.
قَالَ ع: وَ إِنِ احْتَلَمَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ عَقْلٌ لَمْ يُدْفَعْ إِلَيْهِ شَيْءٌ أَبَداً.
۳) از امام صادق ع در تفسیر این آیه روایت شده است:
هنگامی که دیدید آنان [= یتیمان] آل محمد ص را دوست دارند، درجه آنان را رفعت بدهید.
من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۲۲۲؛ تفسير العياشي، ج۱، ص۲۲۱
وَ فِي رِوَايَةِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَمَّنْ ذَكَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ فِي تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ إِذَا رَأَيْتُمُوهُمْ يُحِبُّونَ آلَ مُحَمَّدٍ ع فَارْفَعُوهُمْ دَرَجَةً.[۱۱]
ب. در هم آمیختن با مال یتیم
روایات متعددی است که درباره آمیخته شدن مال یتیم با مال ولیّ یتیم بحث کرده که عمده آنها را میتوان ناظر به عبارت «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامی قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِح» (بقره/۲۲۰) دانست. فقط از باب نمونه، به یک روایت اشاره میشود:
۴) علی بن مغیره میگوید: من دختر برادرم یتیم و تحت تکفل من است. گاهی برایش هدیهای میآورند و من هم از آن میخورم و بعدا از مال خودم برای او چیزی میخرم که او میخورد و میگویم: پروردگارا ! این به جای آن.
فرمود: مشکلی نیست.
الكافي، ج۵، ص۱۲۹
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ ذُبْيَانَ بْنِ حَكِيمٍ الْأَوْدِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِيَ ابْنَةَ أَخٍ يَتِيمَةً فَرُبَّمَا أُهْدِيَ لَهَا الشَّيْءُ فَآكُلُ مِنْهُ ثُمَّ أُطْعِمُهَا بَعْدَ ذَلِكَ الشَّيْءَ مِنْ مَالِي. فَأَقُولُ يَا رَبِّ هَذَا بِهَذَا.
فَقَالَ ع لَا بَأْسَ.
ج. سرپرست یتیم چه اندازه و از چه چیزی حق دارد بخورد؟
۵) الف. روایت شده که از امام صادق ع سوال میشود در مورد کسی که سرپرست یتیمانی است در تعدادی شتر که چه اندازه استفاده از آنها برایش حلال است؟
فرمود: اگر آن شتران را تیمار میکند و اگر گم شوند دنبالشان میرود و نیز شتران را درمان میکند حق دارد از شیر آنان استفاده کند به شرطی که در دوشیدن آن زیادهروی نکند و به بچهشترها ضرر نزند.
الكافي، ج۵، ص۱۳۰
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
سَأَلَنِي عِيسَی بْنُ مُوسَی عَنِ الْقَيِّمِ لِلْيَتَامَی فِي الْإِبِلِ وَ مَا يَحِلُّ لَهُ مِنْهَا؟
قُلْتُ إِذَا لَاطَ حَوْضَهَا وَ طَلَبَ ضَالَّتَهَا وَ هَنَأَ جَرْبَاهَا فَلَهُ أَنْ يُصِيبَ مِنْ لَبَنِهَا مِنْ غَيْرِ نَهْكٍ بِضَرْعٍ وَ لَا فَسَادٍ لِنَسْلٍ .
در همین مضمون روایات دیگری از امام صادق ع در تفسير العياشي، ج۱، ص۱۰۸ و ۲۲۱[۱۲]؛ و از امام باقر ع از رسول الله ص در تفسير العياشي، ج۱، ص۱۰۷-۱۰۸[۱۳] و از یکی از این دو امام ع در مجمع البيان، ج۳، ص۱۶[۱۴] روایت شده است.
ب. هشام بن حکم میگوید: از امام صادق ع در مورد کسی که سرپرستی یتیمی را عهدهدار میشود پرسیدم که چه اندازه حق دارد از مال آنان بخورد؟
فرمودند: نگاه کند ببیند در موارد دیگر، کاری که او انجام میدهد چقدر اجرت دارد همان اندازه از مال آنان مصرف کند.
تهذيب الأحكام، ج۶، ص۳۴۳
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فِيمَنْ تَوَلَّی مَالَ الْيَتِيمِ مَا لَهُ أَنْ يَأْكُلَ مِنْهُ؟
فَقَالَ يَنْظُرُ إِلَی مَا كَانَ غَيْرُهُ يَقُومُ بِهِ مِنَ الْأَجْرِ لَهُمْ فَلْيَأْكُلْ بِقَدْرِ ذَلِكَ.
ج. از امام صادق ع درباره این سخن خداوند که میفرماید: «و هرکس که توانگر است خویشتنداری ورزد و هرکس تنگدست است مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد» روایت شده که فرمودند:
این در مورد کسی است که خودش را وقف کشت و زرع ویا دامهای یک یتیم کرده و این امر مانع اشتغال وی به کار دیگری شده که در این صورت مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد؛ و این در مورد درهم و دینارها [= پول نقدها] یی که نزد او گذاشته شده، نیست.
تفسير العياشي، ج۱، ص۲۲۲
عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ «وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» فَقَالَ:
هَذَا رَجُلٌ يَحْبِسُ نَفْسَهُ لِلْيَتِيمِ عَلَی حَرْثٍ أَوْ مَاشِيَةٍ وَ يَشْغَلُ فِيهَا نَفْسَهُ فَلْيَأْكُلْ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَيْسَ ذَلِكَ لَهُ فِي الدَّنَانِيرِ وَ الدَّرَاهِمِ الَّتِي عِنْدَهُ مَوْضُوعَةٌ.
د. میزانی که باید خرجی به یتیم بدهند
۶) عیص بن قاسم میگوید: از امام صادق ع سوال کردم در مورد یتیمی که عایدات غلات مزرعه او به اندازه بیست درهم در ماه است؛ چگونه برای او هزینه شود؟
فرمودند: به اندازه مصرف طعام [= گندم] و خرمای متعارف برای او.
گفتم: آیا یک سومش را خرج او بکنم؟
فرمود: بله، و بلکه نصف آن را.
الكافي، ج۵، ص۱۳۰
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْيَتِيمِ يَكُونُ غَلَّتُهُ فِي الشَّهْرِ عِشْرِينَ دِرْهَماً كَيْفَ يُنْفَقُ عَلَيْهِ مِنْهَا؟
قَالَ قُوتُهُ مِنَ الطَّعَامِ وَ التَّمْرِ.
وَ سَأَلْتُهُ أُنْفِقُ عَلَيْهِ ثُلُثَهَا؟
قَالَ نَعَمْ وَ نِصْفَهَا.
ه. ولیّای که اجازه دارد از مال یتیم خود بخورد
۷) روایت شده که مردی خدمت پیامبر ص عرض کرد: یتیمی تحت تکفل من است؛ آیا از مال او بخورم؟!
فرمودند: مطابق عرف و به طور متعارف؛ نه اینکه خوردن مال او را ترجیح دهی و نه اینکه مال خود را با مال او حفظ کنی.
سپس گفت: آیا حق دارم تنبیهاش کنم؟
فرمود: آن اندازه که حق تنبیه فرزندت را داری.
عوالي اللئالي العزيزية، ج۲، ص۱۱۹
وَ فِي الْحَدِيثِ أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِلنَّبِيِّ ص إِنَّ فِي حَجْرِي يَتِيماً فآكُلُ مِنْ مَالِهِ؟
فَقَالَ بِالْمَعْرُوفِ لَا مُسْتَأْثِراً مَالًا وَ لَا وَاقٍ مَالَكَ بِمَالِهِ
قَالَ أَ فَأَضْرِبُهُ؟
قَالَ مَا كُنْتَ ضَارِباً مِنْهُ وَلَدَك.
۸) الف. ابوصباح کنانی روایت کرده که امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل که میفرماید: «و هرکس تنگدست است مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد» فرمودند:
این در مورد مردی است که خویش را از معیشت بازداشته است؛ که اشکالی ندارد که مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد در صورتی که اموال آنان کار خود آنان را راه میاندازد؛ ما اگر مال اندک باشد، پس چیزی از آن نخورد.
گفتم: این سخن خداوند عز و جل که «و اگر با آنان درآمیزید پس [سزاوار است چون] برادران شمایند.» (بقره/۲۲۰) چطور؟
فرمود: از اموال آنان به اندازهای که برای آنان کفایت کند درمیآوری و از اموال خودت هم به اندازهای که تو را کفایت کند درمیآوری و سپس آن را خرج میکنی. [ظاهرا یعنی در آمیختن اموال نباید به نحوی باشد که حساب و کتابش از دست بیرون رود و از سهم آنان برای خودت بیشتر برداری.]
گفتم: اگر این یتیمان کوچک و بزرگ باشند به طوری که لباس برخی گرانقیمتتر از برخی دیگر باشد ویا برخی از آنان پرخورتر از بقیه باشند چطور؟
فرمود: اما در مورد لباس، برعهده هرکس قیمت لباسش است [یعنی هریک را جداگانه از اموال خودش حساب کن] اما در مورد خوردن، همه را یکجا قرار بده زیرا گاهی میشود که کسی که کوچک است به اندازه کسی که بزرگ است میخورد.
الكافي، ج۵، ص۱۳۰؛ تهذيب الأحكام، ج۶، ص۳۴۱
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» فَقَالَ ذَلِكَ رَجُلٌ يَحْبِسُ نَفْسَهُ عَنِ الْمَعِيشَةِ فَلَا بَأْسَ أَنْ يَأْكُلَ بِالْمَعْرُوفِ إِذَا كَانَ يُصْلِحُ لَهُمْ أَمْوَالَهُمْ فَإِنْ كَانَ الْمَالُ قَلِيلًا فَلَا يَأْكُلْ مِنْهُ شَيْئاً.
قَالَ قُلْتُ أَ رَأَيْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ»؟
قَالَ تُخْرِجُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ بِقَدْرِ مَا يَكْفِيهِمْ وَ تُخْرِجُ مِنْ مَالِكَ قَدْرَ مَا يَكْفِيكَ ثُمَّ تُنْفِقُهُ.
قُلْتُ أَ رَأَيْتَ إِنْ كَانُوا يَتَامَی صِغَاراً وَ كِبَاراً وَ بَعْضُهُمْ أَعْلَی كِسْوَةً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُهُمْ آكَلُ مِنْ بَعْضٍ وَ مَالُهُمْ جَمِيعاً؟
فَقَالَ أَمَّا الْكِسْوَةُ فَعَلَی كُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ ثَمَنُ كِسْوَتِهِ وَ أَمَّا [أَكْلُ] الطَّعَامِ فَاجْعَلُوهُ جَمِيعاً فَإِنْ الصَّغِيرَ يُوشِكُ أَنْ يَأْكُلَ مِثْلَ الْكَبِيرِ.
ب. از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل که میفرماید: «و هرکس تنگدست است مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد» روایت شده است:
کسی که متکفل کار یتیمان است و خودش نیازمند است به نحوی که چیزی که خود وی را برپا دارد، ندارد، و اموال آنان را [از بدهکاران] مطالبه میکند و عهدهدار املاک آنان میباشد، چنین کسی به اندازه [از اموال آنان] بخورد و زیادهروی نکند؛ و اگر [نگهداری] املاک آنان وی را از اینکه به کارهای خودش بپردازد بازنمیدارد، پس چیزی از اموال آنان کم نکند [= مصرف نکند]
الكافي، ج۵، ص۱۲۹؛ تهذيب الأحكام، ج۶، ص۳۴۰؛ تفسير العياشي، ج۱، ص۲۲۲[۱۵]
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَی عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» فَقَالَ:
مَنْ كَانَ يَلِي شَيْئاً لِلْيَتَامَی وَ هُوَ مُحْتَاجٌ لَيْسَ لَهُ مَا يُقِيمُهُ فَهُوَ يَتَقَاضَی أَمْوَالَهُمْ وَ يَقُومُ فِي ضَيْعَتِهِمْ فَلْيَأْكُلْ بِقَدَرٍ وَ لَا يُسْرِفْ وَ إِنْ كَانَ ضَيْعَتُهُمْ لَا تَشْغَلُهُ عَمَّا يُعَالِجُ لِنَفْسِهِ فَلَا يَرْزَأَنَّ مِنْ أَمْوَالِهِمْ شَيْئاً.
ج. از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل که میفرماید: «پس مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد» روایت شده است:
این در مورد کسی است که خود را وقف بر اموال یتیمان کرده، هم برای آنان در آن چیزی را برعهده گرفته [با آن کار میکند تا درآمدی از آن به دست آید] و هم خودش بر آن تکیه نموده؛ و بدین ترتیب خود را از طلب معیشت بازداشته است؛ پس اشکالی ندارد که «مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد» در صورتی که اموال آنان کفایت آنان را میدهد؛ اما اگر آن مال اندک است، پس چیزی از آن نخورد.
تفسير العياشي، ج۱، ص۲۲۱
أَبُو أُسَامَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ «فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» فَقَالَ ذَاكَ رَجُلٌ يَحْبِسُ نَفْسَهُ عَلَی أَمْوَالِ الْيَتَامَی فَيَقُومُ لَهُمْ فِيهَا وَ يَقُومُ لَهُمْ عَلَيْهَا فَقَدْ شَغَلَ نَفْسَهُ عَنْ طَلَبِ الْمَعِيشَةِ فَلَا بَأْسَ أَنْ يَأْكُلَ بِالْمَعْرُوفِ إِذَا كَانَ يُصْلِحُ أَمْوَالَهُمْ وَ إِنْ كَانَ الْمَالُ قَلِيلًا فَلَا يَأْكُلْ مِنْهُ شَيْئاً.[۱۶]
تبصره:
مساله دیگری شاید به ذهن کسی خطور کند که به این مساله مرتبط است و آن اینکه اینکه والد حق دارد از مال ولد بخورد. (تهذيب الأحكام، ج۶، ص۳۴۳-۳۴۵)[۱۷] اما با توجه به اینکه «یتیم» کسی است که پدر ندارد، علیالقاعده جواز مذکور ربطی به استفادههای شخصی که متکفل مال یتیم است، ندارد.
۹) زراره و محمد بن مسلم روایت کردهاند که:
امام صادق ع فرمود: مال یتیم اگر توسط کسی که فعلا آن را در اختیار دارد به کار گرفته شود، وی ضامن آن است [یعنی اگر ضرری کرد برعهده اوست] و سودش برای یتیم است.
ما به ایشان عرض کردیم: پس این آیه چه میشود که فرمود: «و هرکس تنگدست است مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد»
فرمودند: این فقط در جایی است که خودش را وقف توسعه اموال آنان کرده و برای خودش دیگر چیزی نمانده که در این صورت، مطابق عرف [= به طور متعارف] از اموال آنان بخورد.
تفسير العياشي، ج۱، ص۲۲۲
عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أنه قَالَ: مَالُ الْيَتِيمِ إِنْ عَمِلَ بِهِ الَّذِي وُضِعَ عَلَی يَدَيْهِ ضَمِنَه وَ لِلْيَتِيمِ رِبْحُهُ.
قَالا قُلْنَا لَهُ قَوْلُهُ «وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ»؟
قَالَ: إِنَّمَا ذَلِكَ إِذَا حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَيْهِمْ فِي أَمْوَالِهِمْ فَلَمْ يَجِدْ لِنَفْسِهِ فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ مِنْ مَالِهِمْ.
۱۰) عبدالله بن سنان میگوید:
من در محضر امام صادق ع بودم که از ایشان سوال شد درباره کسی که عهدهدار خرید و فروش اموال یتیمانی شده که به مصلحت آنان است؛ آیا حق دارد که از اموال آنان بخورد؟
فرمودند: اشکالی ندارد که از اموال آنان مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد همان گونه که خداوند متعال در کتابش فرمود: «و یتیمان را بیازمایید، تا زمانی که به حد ازدواج برسند، سپس اگر از آنان رشدی دیدید پس اموالشان را به ایشان برگردانید، و آن را به گزاف و عجله [ناشی از] اینکه [مبادا] بزرگ شوند نخورید؛ و هرکس که توانگر است خویشتنداری ورزد و هرکس تنگدست است مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد» که منظور همان قوت است؛ و مقصودش از «مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد» وصیای است که در مورد آنان به وی وصیت شده و کسی است که عهدهدار بهکارگیریِ اموال آنان در مسیر مصلحت آنان شده است.
تهذيب الأحكام، ج۹، ص۲۴۴-۲۴۵
الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنِ الْقَيِّمِ لِلْيَتَامَی فِي الشِّرَاءِ لَهُمْ وَ الْبَيْعِ فِيمَا يُصْلِحُهُمْ أَ لَهُ أَنْ يَأْكُلَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَقَالَ لَا بَأْسَ أَنْ يَأْكُلَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ بِالْمَعْرُوفِ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فِي كِتَابِهِ وَ ابْتَلُوا الْيَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ هُوَ الْقُوتُ وَ إِنَّمَا عَنَی فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ الْوَصِيَّ لَهُمْ وَ الْقَيِّمَ فِي أَمْوَالِهِمْ مَا يُصْلِحُهُمْ.[۱۸]
البته ظاهرا بر اساس روایتی از امام باقر ع برداشت وصیّ و دیگران از اموال باید در حد نیاز و به صورت قرض باشد که بعدا که دارا شد، به او پس بدهد (مجمع البيان، ج۳، ص۱۷)[۱۹]
۱۱) درباره عبارت «مطابق عرف [= به طور متعارف] بخورد» روایتی از امام صادق ع نقل شده بدین صورت که: پدرم میفرمود آن نسخ شده است.
تفسير العياشي، ج۱، ص۲۲۲
عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ «فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» قَالَ كَانَ أَبِي يَقُولُ إِنَّهَا مَنْسُوخَةٌ.
شیخ حر عاملی در وسائل الشيعة (ج۱۷، ص۲۵۳) توضیح دادهاند که نسخ در اینجا به معنای تخصیص است (یعنی فقط شامل حال افراد با شرایطی که در احادیث قبل گذشت، -بویژه اینکه وی از کارش باز ماند و با اموال یتیم کار انجام دهد – میشود) البته وی در ادامه احتمال دیگری را هم برای این تعبیر، آن دانسته که مقصود از نسخ این باشد که دلالت بر کراهت کند، نه حرمت[۲۰]؛ و احتمال سومی را در هداية الأمة إلی أحكام الأئمة عليهم السلام (ج۶، ص۵۷) مطرح کردهاند این است که ناظر به مازاد بر اجرت المثل باشد (یعنی اینکه او صرفا به اندازهای که با اموال یتیم کار کرده، حق برداشت دارد؛ نه لزوما تا حد رفع احتیاجات خود)[۲۱]
و. تجارت با مال یتیم و قرض گرفتن از آن
۱۲) الف. اسباط بن سالم میگوید: از امام صادق ع سوال کردم که: برادرم از من خواسته که از شما سوال کنم درباره مال یتیمی که تحت تکفل اوست، آیا میتواند با آن به تجارت بپردازد؟
فرمودند: به شرطی که برادرت مال و ثروتی بیش از مال یتیم داشته باشد به نحوی که اگر مال یتیم تلف شد یا آسیب دید بتواند غرامتش را بدهد؛ وگرنه متعرض مال و ثروت یتیم نشود.
ب. همچنین از ایشان در مورد شخصی که مال یتیم نزدش است سوال شد و فرمودند: اگر وی نیازمند است و مال و ثروتی ندارد، پس به مال یتیم دست نزند؛ و اگر با آن تجارتی کرد سودش برای یتیم است و [در صورتی که ضرر کرد] خود وی ضامن است.
الكافي، ج۵، ص۱۳۱؛ تهذيب الأحكام، ج۶، ص۳۴۱-۳۴۲
الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع:
فَقُلْتُ أَمَرَنِي أَخِي أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ مَالِ يَتِيمٍ فِي حَجْرِهِ يَتَّجِرُ بِهِ.
فَقَالَ إِنْ كَانَ لِأَخِيكَ مَالٌ يُحِيطُ بِمَالِ الْيَتِيمِ إِنْ تَلِفَ أَوْ أَصَابَهُ شَيْءٌ غَرِمَهُ لَهُ وَ إِلَّا فَلَا يَتَعَرَّضْ لِمَالِ الْيَتِيمِ.
ب. مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: فِي رَجُلٍ عِنْدَهُ مَالُ الْيَتِيمِ؟
فَقَالَ إِنْ كَانَ مُحْتَاجاً وَ لَيْسَ لَهُ مَالٌ فَلَا يَمَسَّ مَالَهُ وَ إِنْ [هُوَ] اتَّجَرَ بِهِ فَالرِّبْحُ لِلْيَتِيمِ وَ هُوَ ضَامِنٌ.[۲۲]
۱۳) از امام صادق ع سوال شد درباره شخصی که عهدهدار مال یتیمی شده است؛ آیا میتواند چیزی از آن را به عنوان قرض بردارد؟
فرمودند: همانا امام سجاد ع از مال یتیمانی که تحت تکفلش بود به عنوان قرض برمیداشت؛ [پس اشکالی ندارد.]
الكافي، ج۵، ص۱۳۲؛ تهذيب الأحكام، ج۶، ص۳۴۱
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ جَرِيرٍ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ وُلِّيَ مَالَ يَتِيمٍ فَاسْتَقْرَضَ مِنْهُ شَيْئاً؟
فَقَالَ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع كَانَ اسْتَقْرَضَ مَالًا لِأَيْتَامٍ فِي حَجْرِهِ [فَلَا بَأْسَ بِذَلِكَ.]
در الكافي، ج۵، ص۱۳۱ این مضمون را با دو سند دیگر[۲۳] هم ذکر کرده است.
ز. اگر بعد از رشد، مال یتیم را نداد
۱۴) الف. به امام صادق ع خبر دادند که شخصی مرد و به مردی وصیت کرده بود و پسر کوچکی داشت؛ آن پسر بزرگ شد و نزد وصی رفت و به او گفت: مال مرا به من بده که میخواهم ازدواج کنم. آن مرد از دادن مال خودداری کرد؛ و آن جوان رفت و مرتکب زنا شد.
امام صادق ع فرمودند: دوسوم گناهِ زنای این جوان برعهده آن وصی است؛ زیرا مال را از او دریغ داشت و به او نداد تا با آن ازدواج کند.
الكافي، ج۷، ص۶۹؛ من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۲۲۲
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی [قیس] عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ مَاتَ وَ أَوْصَی إِلَی رَجُلٍ وَ لَهُ ابْنٌ صَغِيرٌ فَأَدْرَكَ الْغُلَامُ وَ ذَهَبَ إِلَی الْوَصِيِّ؛ فَقَالَ لَهُ: رُدَّ عَلَيَّ مَالِي لِأَتَزَوَّجَ؛ فَأَبَی عَلَيْهِ؛ فَذَهَبَ حَتَّی زَنَی!
قَالَ: يُلْزَمُ ثُلُثَيْ إِثْمِ زِنَی هَذَا الرَّجُلِ ذَلِكَ الْوَصِيُّ لِأَنَّهُ مَنَعَهُ الْمَالَ وَ لَمْ يُعْطِهِ فَكَانَ يَتَزَوَّجُ.
ب. عبدالرحمن بن حجاج و داود بن فرقد روایت کردهاند که از امام صادق ع در مورد شخصی سوال کردیم که نزد او مال و ثروتی از یتیمان است و به آنان نمیدهد؛ تا اینکه آنها میمیرند و وارث و وکیل آنها میآید و با او مصالحه میکنند که مقداری از آن مال را بگیرند و مقداری را نگیرند و او را از آنچه بوده مبرا کنند [= در خصوص آنچه گذشته و نیز در مورد بقیه مال، وی را حلال کنند.] آیا بدین وسیله او مبرا میشود؟
فرمود: بله.
تهذيب الأحكام، ج۶، ص۱۹۲ و ۳۴۳
مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَی عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ مَنْدَلٍ [صندل] عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ وَ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا:
سَأَلْنَاهُ عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ عِنْدَهُ الْمَالُ لِأَيْتَامٍ، فَلَا يُعْطِيهِمْ حَتَّی يَهْلِكُوا. فَيَأْتِيهِ وَارِثُهُمْ وَ وَكِيلُهُمْ فَيُصَالِحُهُ عَلَی أَنْ يَأْخُذَ بَعْضاً وَ يَدَعَ بَعْضاً، وَ يُبْرِئُهُ مِمَّا كَانَ؛ أَ يَبْرَأُ مِنْهُ؟
قَالَ نَعَمْ.
ج. در نقل دیگری که فقط عبدالرحمن بن حجاج نقل کرده، وی بعد از همین پرسش و پاسخ فوق، میگوید:
و از ایشان در مورد مردی سوال کردم که نزد شخصی دیگر اموالی داشته، حالا یا از بابت خرید کالا ویا از بابت قرض؛ و میمیرد در حالی که وی آن را به او پس نداده؛ و یتیمان صغیری از او باقی میماند؛ و او آن مال را برای آنان نگه میدارد و به آنان نمیدهد؛ آیا از کسانی محسوب میشود که مال یتیمان را به ظلم خورده است؟!
فرمود: اگر قصد دارد که [وقتی آنان به سن رشد رسیدند] به آنان بدهد، خیر.
تهذيب الأحكام، ج۶، ص۳۸۴
عَنْهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ عِنْدَهُ الْمَالُ لِلْأَيْتَامِ؛ فَلَا يَقْضِيهِمْ حَتَّی يَهْلِكُوا. فَيَأْتِيهِ وَارِثُهُمْ أَوْ وَكِيلُهُمْ، فَيُصَالِحُهُ عَلَی أَنْ يَضَعَ بَعْضَهُ وَ يَأْخُذَ بَعْضَهُ، وَ يُبْرِئَهُ مِمَّا كَانَ عَلَيْهِ؛ أَ يَبْرَأُ مِنْهُ؟
قَالَ نَعَمْ.
وَ عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ لِلرَّجُلِ عِنْدَهُ الْمَالُ إِمَّا بَيْعٌ وَ إِمَّا قَرْضٌ؛ فَيَمُوتُ وَ لَمْ يَقْضِهِ إِيَّاهُ؛ فَيَتْرُكُ أَيْتَاماً صِغَاراً فَيَبْقَی لَهُمْ عَلَيْهِ لَا يَقْضِيهِمْ؛ أَ يَكُونُ مِمَّنْ يَأْكُلُ أَمْوَالَ الْيَتَامَی ظُلْماً؟
قَالَ: لَا إِذَا كَانَ نَوَی أَنْ يُؤَدِّيَ إِلَيْهِمْ.
ح. ظرایفی درباره پس دادن مال به یتیم
۱۵) از امام رضا ع سوال میشود درباره کسی که وصی برای یتیمانی قرار گرفته است. آن یتیمان به سن رشد میرسند و از آنان می خواهد که آ«چه مال آنان بوده را بگیرند؛ اما آنان خودداری میکنند؛ اکنون چکار کند؟
فرمود: آن را به آنان برگرداند و مجبورشان کند بر گرفتن آن!
من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۲۲۲؛ تهذيب الأحكام، ج۹، ص۲۴۵
رَوَی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ سَعْدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ:
سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنْ وَصِيِّ أَيْتَامٍ يُدْرِكُ أَيْتَامُهُ، فَيَعْرِضُ عَلَيْهِمْ أَنْ يَأْخُذُوا الَّذِي لَهُمْ، فَيَأْبَوْنَ عَلَيْهِ! كَيْفَ يَصْنَعُ؟
قَالَ: يَرُدُّ عَلَيْهِمْ وَ يُكْرِهُهُمْ عَلَيْهِ.
۱۶) عبدالرحمن بن حجاج میگوید: از امام کاظم ع در مورد مردی سوال کردم که نزد برخی از خانوادهاش مالی بود که متعلق به یتیمانی بود و به او داده بود؛ و وی چند درهم از آن را که مورد نیازش بود، [به عنوان قرض] برداشته بود و کسی که مال یتیمان به او سپرده شده بود نمی دانست که وی از اموال آنان مقداری برداشته است؛ سپس مشکل مالی او رفع شد؛ اکنون کدام کار را بکند بهتر است؟ آیا آنچه برعهدهاش است را به کسی که عهدهدار مال یتیمان بوده بدهد؛ یا به خود آن یتیم، که اکنون به سن بلوغ رسیده، بدهد؟ و آیا جایز است که آن مال را به صاحبش به عنوان هدیه بدهد و به او اطلاع ندهد که آن را از مال خود وی برداشته است؟
فرمودند: اگر این مال را به صاحبش برساند، هریک از این راهها را انجام بدهد، جایز است، که همانا این از امور مخفی است اگر که [از ابتدا] نیت [برگشت دادن مال را] داشته است؛ اگر دلش خواست به آن یتیم که اکنون بالغ شده، به هر نحوی که خواست برگرداند، هرچند که حتی وی را مطلع نکند که از مال او چیزی را برداشته بوده است؛ و اگر خواست به کسی که مال یتیم در دستش بوده برگرداند؛
و فرمود: اگر صاحب مال غایب است، آن را به کسی که مال در دستش بوده برگرداند [تا او بعدا به صاحب مال بدهد.]
الكافي، ج۵، ص۱۳۲ و تهذيب الأحكام، ج۶، ص۳۴۲
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع فِي الرَّجُلِ يَكُونُ عِنْدَ بَعْضِ أَهْلِ بَيْتِهِ مَالٌ [المال] لِأَيْتَامٍ فَيَدْفَعُهُ إِلَيْهِ فَيَأْخُذُ مِنْهُ دَرَاهِمَ يَحْتَاجُ إِلَيْهَا وَ لَا يُعْلِمُ الَّذِي كَانَ عِنْدَهُ الْمَالُ لِلْأَيْتَامِ أَنَّهُ أَخَذَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ شَيْئاً ثُمَّ تَيَسَّرَ [يُيَسَّرُ] بَعْدَ ذَلِكَ أَيُّ ذَلِكَ خَيْرٌ لَهُ أَ يُعْطِيهِ الَّذِي كَانَ فِي يَدِهِ أَمْ يَدْفَعُهُ إِلَی الْيَتِيمِ وَ قَدْ بَلَغَ وَ هَلْ يُجْزِئُهُ أَنْ يَدْفَعَهُ إِلَی صَاحِبِهِ عَلَی وَجْهِ الصِّلَةِ وَ لَا يُعْلِمُهُ أَنَّهُ أَخَذَ لَهُ مَالًا؟
فَقَالَ يُجْزِئُهُ أَيُّ ذَلِكَ فَعَلَ إِذَا أَوْصَلَهُ إِلَی صَاحِبِهِ فَإِنَّ هَذَا مِنَ السَّرَائِرِ إِذَا كَانَ مِنْ نِيَّتِهِ إِنْ شَاءَ رَدَّهُ إِلَی الْيَتِيمِ إِنْ كَانَ قَدْ بَلَغَ عَلَی أَيِّ وَجْهٍ شَاءَ وَ إِنْ [كَانَ] لَمْ يُعْلِمْهُ أَنْ [أَنَّهُ] كَانَ قَبَضَ لَهُ شَيْئاً وَ إِنْ شَاءَ رَدَّهُ إِلَی الَّذِي كَانَ فِي يَدِهِ؛
وَ قَالَ إِنْ كَانَ صَاحِبُ الْمَالِ غَائِباً فَلْيَدْفَعْهُ إِلَی الَّذِي كَانَ الْمَالُ فِي يَدِهِ.
تدبر
۱) «وَ ابْتَلُوا الْيَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ… فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفی بِاللَّهِ حَسيباً»»
با اینکه اسلام بر حفظ حقوق یتیمان اصرار دارد، اما نمیگذارد که انسان مواجهه احساساتی انجام دهد:
نباید حق یتیم را خورد؛ در عین حال،
از طرفی اگر هنوز به سن رشد و تشخیص نرسیده، نباید اموالش را به نحوی در اختیارش قرار دهیم که به پایمال شدنش بیانجامد.
و از طرف دیگر، وقتی هم که به سن رشد رسید و اموالش را خواستیم به او بدهیم، به ما توصیه کرده که شاهد بگیرید تا مبادا فردا او که مدتها تحت تکفل شما بوده، علیه شما اقامه دعوا کند و بتواند بیش از آنچه حقش بوده بگیرد.
و اینها هیچ منافاتی ندارد با اینکه حسابرسی خدا را جدی بگیریم.
ثمره اخلاق اجتماعی
برخی میپندارند چون خدا حسابرس است و نمیگذارد هیچ ظلمی بیجزا بماند؛ پس ما حساب و کتاب دقیق نکنیم و مسائل مالیمان را با تسامح برگزار کنیم.
این آیه این منطق را رد میکند: شما حساب و کتاب دقیق داشته باش؛ و حتی وقتی مال یتیم را به او پس دادی، شاهد بگیر؛ و در عین حال، بدان که خداوند برای حسابرسی کافی است.
۲) «وَ ابْتَلُوا الْيَتامی»
يتيم، زير نظر ولی خود، حقّ تصرّف در مال خود را دارد. لازمهی عمل به «وَ ابْتَلُوا»، آن است كه يتيم زير نظر ولی خود تصرّف كند، تا آزمايش شود. (تفسير نور، ج۲، ص۲۴۵)
۳) «وَ ابْتَلُوا الْيَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً»
تعبیر «آنستم منهم رشداً»به ظرافت تمام دو نکته را با هم میفهماند که انسان به افراط و تفریط نیفتد:
از طرفی، نفرمود «فإن آنستم منهم الرشد» و «رشد» را نکره آورد. این نشان میدهد که نیاز نیست به حد رشد کامل و همه جانبه برسد؛ بلکه اگر نوعی از رشد (فقط رشد در خرید و فروش) یا مقداری از رشد در او میها شد، کافی است. (الکشاف، ج۱، ص۴۷۳)
از طرف دیگر، از تعبیر «آنستم» استفاده کرد، که نشان میدهد در سپردن اموال يتيم به او، حدس و گمان كافی نيست. بايد اطمينان به رشد داشته باشيد. (تفسير نور، ج۲، ص۲۴۵)
۴) «فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ»
اسلام اصرار دارد بر رعایت اعتدال در همه چیز از جمله در نحوه نگهداری مال یتیم:
نه در مصرف و استفاده از مال یتیم بیمبالاتی به خرج دهیم؛ و نه اگر نگهداری آن وقت و هزینه ما را میگیرد این گونه باشد که حق مصرف و برداشت حق الزحمه از آن را نداشته باشیم. هرچند احتیاط سزاوارتر است و اگر کسی چنان مستغنی است که بدون دریافت اجرت برای نگهداری از مال یتیم، زندگیاش بیمشکل سپری میشود؛ باید از استفاده از آن خودداری کند.
۵) «وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا»
برخی افراد ازهر موقعیتی سوء استفاده میکنند: وقتی یتیمی تحت تکفلشان قرار گرفته، و اموالش نزد وی امانت است، به گزاف و بیدلیل از آن استفاده شخصی میکند؛ بلکه به همین هم بسنده نمیکند؛ بلکه در خوردن اموال وی عجله میکند مبادا او بزرگ شود و بتواند حق خود را از او بگیرد!
۶) «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً»
درباره اینکه مراد از رشد چیست، آنچه بیش از هر مطلبی واضح است، رشد عقلی در استفاده صحیح از اموال است؛ اما هم مفسران و هم در احادیث، رسیدن به حدی از دینداری و دست کم رعایت برخی از مسائل دینی (مانند پرهیز از شرابخواری) نیز شرط رشید بودن شخص معرفی شده است. (مجمع البيان، ج۳، ص۱۶) و از ادلهای که بر این امر آوردهاند یکی این است که رشد نقطه مقابل «غیّ» است و «غیّ» به معنای گمراهی و ضلالت است: « قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» (بقرة/۲۵۶) [و این آیه دلالت واضحتری دارد: «وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً وَ إِنْ يَرَوْا سَبيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلينَ» (اعراف/۱۴۶)] و نیز کار فرعون را غیررشیدانه خوانده «وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ» (هود/۹۷) و واضح است که این عدم صلاحیت دینی است، نه اقتصادی.
از ثمرات فقهی این بحث آن است که اگر رشد را شامل صلاحیت دینی بدانیم، حاکم شرع میتواند حکم محجوریت فاسق (ممنوع کردن وی از تصرفات مالیاش) را صادر کند. (مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج۹، ص۴۹۸)
۷) «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ»
این آیه به صراحت در مورد افرادی که به بلوغ رسیدهاند اما رشد عقلی و تدبیر صحیح اموال خود را ندارند، دستور «حجر» (ممانعت از استفاده شخص از اموال خودش) را میدهد. برخی این را شاهدی گرفتهاند بر رد کسانی که میپندارند فرد بالغ را نمیتوان از اموالش محجور کرد.
ثمره حقوقی
با این توضیح میتوان نتیجه گرفت که برداشت کسانی که میپندارند هرکس به سن قانونی رسیده باشد حق دارد هرگونه تصرف در اموال خویش انجام دهد نیز باطل است.
به تعبیر دیگر،
مالكيّت، همواره همراه با جواز تصرّف نيست. يتيم مالك هست، امّا تا رشد نيابد، حقّ تصرّف ندارد. (تفسير نور، ج۲، ص۲۴۵)
۸) «وَ ابْتَلُوا الْيَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ»
اسلام برای بسیاری از احکام خویش، از احکام عبادی گرفته تا اجرای حدود و دیات، رسیدن به بلوغ را کافی دانسته است؛ اما در مسائل اقتصادی، به رشد رسیدن را هم شرط کرده است؛ چرا که دادن اموال به دست فرد رشدنایافته هم به ضرر خودش است و هم وضعیت جامعه را دچار اختلال میکند. (المیزان، ج۴، ص۱۷۳)
تاملی در جامعه خویش
امروزه پدیدهای به نام لاکچری و ولخرجیهای نامعقول و … در میان افرادی که اصطلاحاً «بچه پولدار» نامیده میشوند رواج یافته است.
آیا این پدیده مصداق بارزی از تخلف از این آیه قرآن نیست؟
وقتی کسی که متکفل یتیم است، مادام که احتمال به هدر دادن اموال در او میرود، اجازه ندارد اموال یتیم را به او بدهد، آیا پدرانی که پول خود را در اختیار چنین فرزندانی قرار میدهند، واقعا خلاف تعالیم قرآن رفتار نمی کنند؟!
۹) «وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا»
چه تفاوتی است بین اسراف و مبادرت و شتافتن به مصرف اموال یتیم، پیش از آنکه بزرگ شوند؟
الف.اسراف تعدی و تجاوز از حد است؛ پس ظاهرا ناظر است به آنجا که شخص بیدلیل مواجه از اموال یتیم استفاده می کند؛ اما شتافتن به مصرف پیش از بزرگ شدن ظاهرا ناظر است به مواردی که شخص میخواهد به کار کردن با مال یتیم بپردازد و حق الزحمه برای خودش بردارد، اما موردی است که احتمالا به صلاح یتیم نیست و اگر خود یتیم بزرگ شود مانع وی خواهد شد. (المیزان، ج۴، ص۱۷۴)
ب. …
۱۰) «مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا»
مقام آیه (تصرف شخصی در اموال یتیم برای رفع نیاز خود) در جایی است که حساب و کتاب کاملا دست خود کسی است که میخواهد حقوق خود را تعیین کند. واضح است که آیه نمیخواهد بگوید اگر مال یتیم در دست شماست و نیازمندید حق دارید از آن استفاده کنید؛ چرا که معلوم است که این مستلزم ظلم به یتیم است. (در خصوص افراد غیریتیم حق نداریم به صرف اینکه نیازمندیم، از اموال دیگران استفاده کنیم؛ چه رسد به اموال یتیم که حساسیتش بیشتر است). بلکه چنانکه در احادیث فراوانی مورد تاکید قرار گرفته (مثلا احادیث ۵ تا ۱۳) جواز استفاده، در جایی است که اشتغال شخص به نگهداری از اموال یتیم، وی را از امرار معاش خود بازداشته است و این در واقع، حق الزحمه کار وی است. یعنی، علاوه بر اینکه نیازمند است، کاری هم دارد انجام میدهد. با این توضیحات میتوان نتیجه گرفت که خداوند متعال،
از اینکه فرمود «مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ» انتظار دارد افراد متمكّن، خدمات اجتماعی را حتیالامکان بدون چشمداشت انجام دهند. (تفسير نور، ج۲، ص۲۴۵)
و از اینکه فرمود «فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» انتظار دارد در گرفتن حقّ الزّحمه، حدّ متعارف را در نظر بگيريم. (تفسير نور، ج۲، ص۲۴۵)
ثمره اخلاقی-اجتماعی
با توجه به اینکه آیه ناظر به جایی است که حساب و کتاب کاملا دست خود کسی است که میخواهد حقوق خود را تعیین کند. آیا از این آیه نمیتوان استفاده کرد که کسانی هم که اموال بیت المال را در اختیار دارند، و خودشان میزان حقوق و دستمزد خود را تعیین میکنند، اگر تمکن مالی دارند در درجه اول نباید از بیت المال حق الزحمه بگیرند و اگر تمکن مالی ندارند، شرعاً وظیفه دارند که برای حقوق خود حد متعارف را در نظر بگیرند، نه بیش از آن؟
به تعبیر دیگر، آیا نباید گفت که آنچه در اوایل انقلاب در بسیاری از مسئولین مشاهده میشود و متاسفانه از دورهای رو به افول نهاد، که بسیاری از مسئولان، شغل دولتی را صرفاً یک تکلیف، و نه غنیمت خود میدانستند و شاهدش هم این بود که در ازای انجام مسئولیتشان یا چیزی دریافت نمیکردند یا دریافتی اندک و در حد متعارف زندگی قشر متوسط داشتند، صرفاً یک اقدام مستحب نبوده است؛ بلکه یک وظیفه و تکلیف واجب شرعی بوده است؟
و آیا هشداری که درباره فرصت غنیمت شمردن در ریخت و پاش و حتی استفادهی ظاهرا مجاز از مال یتیم شده («وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا؛ توضیح در تدبر ۹) شامل این دسته از مسئولان نمیشود؟!
تبصره
این نکته ظاهرا در مورد تمامی مسئولیتهای حکومتی نباشد، چنانکه در نامه امیرالمومنین ع به مالک اشتر بر تامین مالی مناسب قضات تاکید دارند. بلکه ناظر به کسانی است که خودشان حقوق و دستمزد خود را تعیین میکنند؛ مانند نمایندگان مجلس، اعضای هیات دولت، بسیاری از رؤسای ادارات دولتی و … .
۱۱) «فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفی بِاللَّهِ حَسيباً»
درباره اینکه چرا توصیه کرده که هنگام پس دادن مال یتیم شاهد بگیرید، یک دلیل واضحش این است که بعدا نتواند ادعا کند که مال مرا پس نداده است؛ اما علت دیگری هم میتواند داشته باشد و آن اینکه وضع این قانون نوعی حمایت از یتیم باشد؛ بدین صورت که وقتی افراد بدانند که ادعایشان درباره پس دادن اموال یتیم بدون شاهد پذیرفته نمیشود، انگیزهشان برای ظلم و سوءاستفاده کم میشود. (ابوبکر رازی، به نقل از مفاتيح الغيب، ج۹، ص۴۹۸)
۱۲) «وَ ابْتَلُوا الْيَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفی بِاللَّهِ حَسيباً»
با آوردن تعبیر «و برای حسابرسی، خداوند کافی است» چه مطلبی را میخواهد گوشزد کند؟
الف. مسائل شرعی را در مورد هزینه کردن مال یتیم جدی بگیرید، که اگر چنین نکنید با حسابرسی خداوند مواجه خواهید شد. (المیزان، ج۴، ص۱۷۴)
ب. رعایت دقتها در مسائل مال و شاهد گرفتن و … با نگاه توحیدی منافاتی ندارد. همان خدایی که دستور به گرفتن شاهد و … داده، همان است که اگر بخواهد خودش برای حسابرسی کافی است. (تدبر۱)
ج. باور به توحید و جدی گرفتن حضور خداوند، پشتوانه و ضمانت اجرای تمامی احکام اجتماعی است. (المیزان، ج۴، ص۱۷۴)
د. گواه گرفتن در جامعه، نزاع را خاتمه میدهد، ولی حساب قيامت هم چنان پابرجاست. (تفسير نور، ج۲، ص۲۴۶)
ه. …
۱۳) «وَ ابْتَلُوا الْيَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ»
با اینکه ظاهرا در این آیه، شرط دادن مال یتیم به وی را رشد یافتن وی معرفی کرده، اما بسیاری از مفسران با توجه به اینکه آزمون رشد را برای زمان بلوغ مطرح کرده، دو شرط را برای پس دادن مال یتیم به او مطرح کرده: یکی رسیدن به حد بلوغ و امکان ازدواج؛ و دیگری دیدن رشدی در وی. (مجمع البيان، ج۳، ص۱۶)
و برخی توضیح دادهاند که رسیدن به بلوغ به منزله وجود مقتضی برای استفاده از اموال است؛ ولی این مقتضی بتنهایی کافی نیست، بلکه این مقتضی زمانی اثر میکند که مانعی به نام سفاهت در کار نباشد. (المیزان، ج۴، ص۱۷۳)
شبهه
از قدیم، برخی از دشمنان اهل بیت ع چنین شبهه میکردند که اگر به یتیم غیربالغ نمیتوان در خصوص مال خودش اعتماد کرد چگونه می توان کل امورات مسلمانان را به امامی داد که در طفولیت به امامت رسیده داد.
پاسخ ساده و واضحی که بزرگان شیعه (مانند شیخ مفید در الفصول المختارة، ص۱۴۹-۱۵۳[۲۴]) میدادهاند این است که این حکم عام، مثل بسیاری از احکام دیگر تخصیص خورده و شامل این حالت نمیشود؛ شاهدی که میتوان در تایید چنین تخصیصی آورد کسانیاند مثل حضرت عیسی و یحیی، که قرآن کریم صریحا از به نبوت رسیدن حضرت عیسی ع در زمان نوزدای (قَالُواْ كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كاَنَ فی الْمَهْدِ صَبِيًّا؛ قَالَ إِنّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْكِتَابَ وَ جَعَلَنی نَبِيًّا؛ مریم/۲۹-۳۰) و یا برخورداری از حُکم و شأن حکومتی برای حضرت یحیی در سنین کودکی (يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا؛ مریم/۱۲) سخن گفته است.
اما پاسخ دیگری که میتوان افزود این است که امری که مانع از دادن مال یتیم به وی میشده را در همانجا سفاهت و رشد قرار داده نه سن. در واقع، اینکه مقتضای تصرف در اموال، این باشد که به سن بلوغ رسیده باشد، صرفاً یک برداشت از آیه است که نمیتوان آن را برداشتی قطعی دانست. آیه در مقام دادن اموال یتیمان به آنهاست؛ و روال معمول این است که رشدی که برای تصرف عاقلانه در اموال لازم است، عموما بعد از بلوغ حاصل میشود؛ و قرآن کریم در مقام تذکر به این است که به بلوغ بسنده نکنید و رشد را هم احراز کنید. اما آیه ظهوری ندارد که اگر کسی به رشد رسید اما بالغ شد، لزوما حق تصرف در اموالش را نداشته باشد. به تعبیر فلسفی، اثبات شیء، نفی ماعدا نمی کند؛ و به تعبیر اصولی، مفهوم مخالف، حجت نیست. از این رو، اگر کسی بخواهد تصرف در اموال را منوط به بلوغ کند، نمیتواند صرفاً به این آیه استناد کند؛ چه رسد به اینکه بخواهد این را به تصرف در اموال دیگران هم تسری دهد. مثلا چرا عموم همان افرادی که تصرف فرد غیربالغ در اموال خود را جایز نمیدانند، وکالت فرد ممیز غیربالغ در امور اقتصادی را بلااشکال میدانند؟!
[۱] . آنَسْتُمْ / أنِسْتُمْ / أحَسْتُمْ / أحسَیْتُمْ
في قراءة عبد الله أحستم أي أحسستم بمعنى وجدتم فحذف إحدى السينين نحو قوله «فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ» (مجمع البيان، ج۳، ص۱۵)
و قرأ ابن مسعود: فإن أحستم، يريد أحسستم. فحذف عين الكلمة، و هذا الحذف شذوذ لم يرد إلا في ألفاظ يسيرة. و حكى غير سيبويه: أنها لغة سليم، و أنها تطَّرِد في عين كل فعل مضاعف اتصل بتاء الضمير أو نونه. (البحر المحيط، ج۳، ص۵۱۹)
قراءة الجمهور «انستم» بالمد؛ وقرئ بقصر الهمزة «أنِستُم»؛ وقرأ ابن مسعود «أحَستم»، يريد أحسستم؛ و روي عن ابن مسعود أيضا أنه قرأ «أحسَيتُم» بالياء بدل السين الثانية. (المعجم القراءات، ج۲، ص۱۹)
[۲] . رشداً
و قرأ ابن مسعود و أبو عبد الرحمن و أبو السمال و عيسى الثقفي: رَشَدا بفتحتين. و قرىء شاذا: رُشُدا بضمتين. (البحر المحيط، ج۳، ص۵۱۹)
قراءة الجمهور «رشد» بضم فسكون، وقالوا : هو لغة، أو مصدر. وقرأ ابن مسعود وأبو عبد الرحمن السلمي وأبو السؤال وعيسى الثقفي «رَشَدا » بفتحتين، وهو مصدر؛ وقرأ الحسن «رشدا» بضمتين. (المعجم القراءات، ج۲، ص۱۹)
[۳] . و استعف أبلغ من عفّ، كأنه طالب زيادة العفة.
[۴] . نزلت في ثابت بن رفاعة و في عمه و ذلك أن رفاعة توفي و ترك ابنه ثابتاً و هو صغير، فأتى عم ثابت إلى النبي صلى اللَّه عليه و [آله و] سلم، فقال له: إن ابن أخي يتيم في حجري فما يحل لي من ماله، و متى أدفع إليه ماله؟ فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية.
[۵] . قيل: توفي أوس بن ثابت، و يقال: أوس بن سويد عن زوجته أم كجه و ثلاث بنات و ابني عم سويد. و قيل: قتادة و عرفجة فأخذا ماله و لم يعطيا المرأة و لا البنات شيئا. و قيل: المانع ارثهن هو عم بنيها و اسمه: ثعلبة و كانوا في الجاهلية لا يورثون النساء و لا البنات و لا الابن الصغير الذكر، فشكتهما أم كجه إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و [آله و] سلم فدعاهما، فقال: لا يا رسول اللّه، ولدها لا يركب فرسا، و لا يحمل كلا، و لا ينكى عدوا فقال: «انصرفوا حتى أنظر ما يحدث اللّه» فنزلت.
[۶] . که ممکن است به خاطر این بوده که قمی بعد از روایت تفسیری امام باقر ع و قبل از این، روایتی را از امام صادق ع آورده بود، که در آیه قبل حدیث۳.الف گذشت.
[۷] . لازم به ذکر است که مصحح تفسیر قمی (موسوی جزائری) ویا تدوینکننده نرمافزار جامع احادیث نور، با توجه به نوع اعرابگذاریای که انجام شده، (که فقط آیات و عبارات معصوم را اعرابگذاری میکنند) ظاهرا آن را جزء توضیحات تفسیری خود قمی قلمداد نموده است.
[۸] . وَ قَدْ رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ قَالَ إِينَاسُ الرُّشْدِ حِفْظُ الْمَالِ.
[۹] . اختلف في معنى قوله «رُشْداً» فقيل … الأقوى أن يحمل على أن المراد به العقل و إصلاح المال على ما قاله ابن عباس و الحسن و هو المروي عن الباقر.
[۱۰] . این روایت شماره ۵۵۱۸ است؛ در همینجا این روایات هم ناظر به همین مضمون آمده است:
۵۵۱۷- رَوَى مَنْصُورُ بْنُ حَازِمٍ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ انْقِطَاعُ يُتْمِ الْيَتِيمِ الِاحْتِلَامُ وَ هُوَ أَشُدُّهُ وَ إِنِ احْتَلَمَ وَ لَمْ يُؤْنَسْ مِنْهُ رُشْدُهُ وَ كَانَ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً فَلْيُمْسِكْ عَنْهُ وَلِيُّهُ مَالَهُ.
۵۵۱۹- وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْوَشَّاءُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا بَلَغَ الْغُلَامُ أَشُدَّهُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ دَخَلَ فِي الْأَرْبَعَ عَشْرَةَ سَنَةً وَجَبَ عَلَيْهِ مَا وَجَبَ عَلَى الْمُحْتَلِمِينَ احْتَلَمَ أَوْ لَمْ يَحْتَلِمْ وَ كُتِبَتْ عَلَيْهِ السَّيِّئَاتُ وَ كُتِبَتْ لَهُ الْحَسَنَاتُ وَ جَازَ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ إِلَّا أَنْ يَكُونَ ضَعِيفاً أَوْ سَفِيهاً.
۵۵۲۰- وَ رَوَى صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْيَتِيمَةِ مَتَى يُدْفَعُ إِلَيْهَا مَالُهَا قَالَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّهَا لَا تُفْسِدُ وَ لَا تُضَيِّعُ فَسَأَلْتُهُ إِنْ كَانَتْ قَدْ تَزَوَّجَتْ فَقَالَ إِذَا تَزَوَّجَتْ فَقَدِ انْقَطَعَ مُلْكُ الْوَصِيِّ عَنْهَا.
قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ يَعْنِي بِذَلِكَ إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِينَ.
۵۵۲۲- وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا بَلَغَتِ الْجَارِيَةُ تِسْعَ سِنِينَ دُفِعَ إِلَيْهَا مَالُهَا وَ جَازَ أَمْرُهَا فِي مَالِهَا وَ أُقِيمَتِ الْحُدُودُ التَّامَّةُ لَهَا وَ عَلَيْهَا.
و نیز این روایت در تفسير العياشي، ج۱، ص۲۲۱ در همین راستاست:
عن عبد الله بن أسباط عن أبي عبد الله ع قال: سمعته يقول إن نجدة الحروري كتب إلى ابن عباس يسأله عن اليتيم متى ينقضي يتمه فكتب إليه أما اليتيم فانقطاع يتمه أشده و هو الاحتلام إلا أن لا يؤنس منه رشد بعد ذلك فيكون سفيها أو ضعيفا فليشد عليه
[۱۱] . قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ [= صدوق] رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا الْحَدِيثُ غَيْرُ مُخَالِفٍ لِمَا تَقَدَّمَ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ إِذَا أُونِسَ مِنْهُ الرُّشْدُ وَ هُوَ حِفْظُ الْمَالِ دُفِعَ إِلَيْهِ مَالُهُ وَ كَذَلِكَ إِذَا أُونِسَ مِنْهُ الرُّشْدُ فِي قَبُولِ الْحَقِّ اخْتُبِرَ بِهِ وَ قَدْ تَنْزِلُ الْآيَةُ فِي شَيْءٍ وَ تَجْرِي فِي غَيْرِهِ.
[۱۲] . عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ (جعفر بن محمد ع) عَنِ الرَّجُلِ بِيَدِهِ ْمَاشِيَةٌ لِابْنِ أَخٍ [لَهُ يَتِيمٍ] فِي حَجْرِهِ أَ يَخْلِطُ أَمْرَهَا بِأَمْرِ مَاشِيَتِهِ قَالَ فَإِنْ كَانَ يَلِيطُ حَوْضَهَا [حوضها] وَ يَقُومُ عَلَى هِنَائِهَا وَ يَرُدُّ شاردها [نَادَّتَهَا] فَيَشْرَبُ مِنْ أَلْبَانِهَا غَيْرَ مُجْتَهِدٍ لِلْحِلَابِ وَ لَا مُضِرٍّ بِالْوَلَدِ. ثُمَّ قَالَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ [وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِح] (متن بر اساس ص۲۲۱ و موارد داخل کروشه بر اساس ص۱۰۸ است)
[۱۳] . عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَخِي هَلَكَ وَ تَرَكَ أَيْتَاماً وَ لَهُمْ مَاشِيَةٌ فَمَا يَحِلُّ لِي مِنْهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ تَلِيطُ حَوْضَهَا وَ تَرُدُّ نَادَّتَهَا وَ تَقُومُ عَلَى رَعِيَّتِهَا فَاشْرَبْ مِنْ أَلْبَانِهَا غَيْرَ مُجْتَهِدٍ وَ لَا ضَارٍّ بِالْوَلَدِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ.
[۱۴] . روى مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ بِيَدِهِ مَاشِيَةٌ لِابْنِ أَخٍ لَهُ يَتِيمٍ فِي حَجْرِهِ أَ يَخْلِطُ أَمْرَهَا بِأَمْرِ مَاشِيَتِهِ قَالَ إِنْ كَانَ يَلِيطُ حَوْضَهَا وَ يَقُومُ عَلَى مِهْنَتِهَا وَ يَرُدُّ نَادَّتَهَا فَيَشْرَبُ مِنْ أَلْبَانِهَا غَيْرَ مُنْهِكٍ لِلْحِلَابِ وَ لَا مُضِرٍّ بِالْوَلَدِ.
[۱۵] . عیاشی این را بدین صورت روایت کرده: عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَوْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ «وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» قَالَ بَلَى مَنْ كَانَ يَلِي شَيْئاً لِلْيَتَامَى وَ هُوَ مُحْتَاجٌ وَ لَيْسَ لَهُ شَيْءٌ وَ هُوَ يَتَقَاضَى أَمْوَالَهُمْ وَ يَقُومُ فِي ضَيْعَتِهِمْ فَلْيَأْكُلْ بِقَدَر الحاجة وَ لَا يُسْرِفْ وَ إِنْ كَانَ ضَيْعَتُهُمْ لَا يَشْغَلُهُ عمَّا يُعَالِجُ لِنَفْسِهِ فَلَا يَرْزَأَنَّ مِنْ أَمْوَالِهِمْ شَيْئاً.
[۱۶] . این شرط، که منوط شود به اینکه خود را وقف توسعه آن اموال کرده باشد در روایات دیگری هم آمده، مثلا در تفسير العياشي، ج۱، ص۲۲۲ چنین آمده: عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ قَالَ ذَلِكَ إِذَا حَبَسَ نَفْسَهُ فِي أَمْوَالِهِمْ فَلَا يَحْتَرِثُ لِنَفْسِهِ فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ مِنْ مَالِهِمْ.
[۱۷] . این روایات در این زمینه در تهذیب آمده است:
۹۶۰- ۸۱- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فِيمَنْ تَوَلَّى مَالَ الْيَتِيمِ مَا لَهُ أَنْ يَأْكُلَ مِنْهُ فَقَالَ يَنْظُرُ إِلَى مَا كَانَ غَيْرُهُ يَقُومُ بِهِ مِنَ الْأَجْرِ لَهُمْ فَلْيَأْكُلْ بِقَدْرِ ذَلِكَ.
– ۸۲- الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَحْتَاجُ إِلَى مَالِ ابْنِهِ قَالَ يَأْكُلُ مِنْهُ مَا شَاءَ مِنْ غَيْرِ سَرَفٍ وَ قَالَ ع فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع أَنَّ الْوَلَدَ لَا يَأْخُذُ مِنْ مَالِ وَالِدِهِ شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ الْوَالِدَ يَأْخُذُ مِنْ مَالِ ابْنِهِ مَا شَاءَ وَ لَهُ أَنْ يَقَعَ عَلَى جَارِيَةِ ابْنِهِ إِذَا لَمْ يَكُنِ الِابْنُ وَقَعَ عَلَيْهَا وَ ذَكَرَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِرَجُلٍ أَنْتَ وَ مَالُكَ لِأَبِيكَ.
– ۸۳- عَنْهُ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِرَجُلٍ أَنْتَ وَ مَالُكَ لِأَبِيكَ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا أُحِبُّ لَهُ أَنْ يَأْخُذَ مِنْ مَالِ ابْنِهِ إِلَّا مَا احْتَاجَ إِلَيْهِ مِمَّا لَا بُدَّ مِنْهُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ لا يُحِبُّ الْفَسادَ.
– ۸۴- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَأْكُلُ مِنْ مَالِ وَلَدِهِ قَالَ لَا إِلَّا أَنْ يُضْطَرَّ إِلَيْهِ فَيَأْكُلَ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا يَصْلُحُ لِلْوَلَدِ أَنْ يَأْخُذَ مِنْ مَالِ وَالِدِهِ شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِ وَالِدِهِ.
– ۸۵- عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ لِابْنِهِ مَالٌ فَيَحْتَاجُ الْأَبُ إِلَيْهِ قَالَ يَأْكُلُ مِنْهُ فَأَمَّا الْأُمُّ فَلَا تَأْكُلُ مِنْهُ إِلَّا قَرْضاً عَلَى نَفْسِهَا.
– ۸۶- عَنْهُ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عُبَيْسِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يَكُونُ لِوَلَدِهِ مَالٌ فَأَحَبَّ أَنْ يَأْخُذَ مِنْهُ قَالَ فَلْيَأْخُذْ مِنْهُ وَ إِنْ كَانَتْ أُمُّهُ حَيَّةً فَمَا أُحِبُّ أَنْ تَأْخُذَ مِنْهُ شَيْئاً إِلَّا قَرْضاً عَلَى نَفْسِهَا.
– ۸۷- عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا يَحِلُّ لِلرَّجُلِ مِنْ مَالِ وَلَدِهِ قَالَ قُوتُهُ بِغَيْرِ سَرَفٍ إِذَا اضْطُرَّ إِلَيْهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَقَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص لِلرَّجُلِ الَّذِي أَتَاهُ فَقَدَّمَ أَبَاهُ فَقَالَ أَنْتَ وَ مَالُكَ لِأَبِيكَ فَقَالَ إِنَّمَا جَاءَ بِأَبِيهِ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا أَبِي قَدْ ظَلَمَنِي مِيرَاثِي مِنْ أُمِّي فَأَخْبَرَهُ الْأَبُ أَنَّهُ قَدْ أَنْفَقَهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ أَنْتَ وَ مَالُكَ لِأَبِيكَ وَ لَمْ يَكُنْ عِنْدَ الرَّجُلِ شَيْءٌ أَ فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَحْبِسُ الْأَبَ لِلِابْنِ.
– ۸۸- الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَ يَحُجُّ الرَّجُلُ مِنْ مَالِ ابْنِهِ وَ هُوَ صَغِيرٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ يَحُجُّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ وَ يُنْفِقُ مِنْهُ قَالَ نَعَمْ بِالْمَعْرُوفِ ثُمَّ قَالَ نَعَمْ يَحُجُّ مِنْهُ وَ يُنْفِقُ مِنْهُ إِنَّ مَالَ الْوَلَدِ لِلْوَالِدِ وَ لَيْسَ لِلْوَلَدِ أَنْ يُنْفِقَ مِنْ مَالِ وَالِدِهِ إِلَّا بِإِذْنِهِ.
– ۸۹- الْحُسَيْنُ بْنُ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ يَعْنِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَا ذَا يَحِلُّ لِلْوَالِدِ مِنْ مَالِ وَلَدِهِ قَالَ أَمَّا إِذَا أَنْفَقَ عَلَيْهِ وَلَدُهُ بِأَحْسَنِ النَّفَقَةِ فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَأْخُذَ مِنْ مَالِهِ شَيْئاً بِأَنْ كَانَ لِوَالِدِهِ جَارِيَةٌ لِلْوَلَدِ فِيهَا نَصِيبٌ فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَطَأَهَا إِلَّا أَنْ يُقَوِّمَهَا قِيمَةً يُصَيِّرُ لِوَلَدِهِ قِيمَتَهَا عَلَيْهِ قَالَ وَ يُعْلِنُ ذَلِكَ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْوَالِدِ أَ يَرْزَأُ مِنْ مَالِ وَلَدِهِ شَيْئاً قَالَ نَعَمْ وَ لَا يَرْزَأُ الْوَلَدُ مِنْ مَالِ وَالِدِهِ شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنْ كَانَ لِلرَّجُلِ وُلْدٌ صِغَارٌ لَهُمْ جَارِيَةٌ فَأَحَبَّ أَنْ يَفْتَضَّهَا مِنْهُ فَلْيُقَوِّمْهَا عَلَى نَفْسِهِ قِيمَةً ثُمَّ لْيَصْنَعْ بِهَا مَا شَاءَ إِنْ شَاءَ وَطِئَ وَ إِنْ شَاءَ بَاعَ.
– ۹۰- عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْوَالِدِ يَحِلُّ لَهُ مِنْ مَالِ وَلَدِهِ إِذَا احْتَاجَ إِلَيْهِ قَالَ نَعَمْ وَ إِنْ كَانَتْ لَهُ جَارِيَةٌ فَأَرَادَ أَنْ يَنْكِحَهَا قَوَّمَهَا عَلَى نَفْسِهِ وَ يُعْلِنُ ذَلِكَ قَالَ وَ إِذَا كَانَ لِلرَّجُلِ جَارِيَةٌ فَأَبُوهُ أَمْلَكُ بِهَا أَنْ يَقَعَ عَلَيْهَا مَا لَمْ يَمَسَّهَا الِابْنُ.
[۱۸] . این مضمون به طور مختصرتر در الكافي، ج۵، ص۱۳۰؛ تهذيب الأحكام، ج۶، ص۳۴۰ هم آمده است:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ قَالَ الْمَعْرُوفُ هُوَ الْقُوتُ وَ إِنَّمَا عَنَى الْوَصِيَّ أَوِ الْقَيِّمَ فِي أَمْوَالِهِمْ وَ مَا يُصْلِحُهُمْ.
[۱۹] . «وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» و مَعْنَاهُ مَنْ كَانَ فَقِيراً فَلْيَأْخُذْ مِنْ مَالِ الْيَتِيمِ قَدْرَ الْحَاجَةِ و [مِنَ] الْكِفَايَةِ عَلَى جِهَةِ الْقَرْضِ ثُمَّ يَرُدُّ عَلَيْهِ مَا أَخَذَ إِذَا وَجَدَ؛ عن سعيد بن جبير و مجاهد و أبي العالية و الزهري و عبيدة السلماني وَ هُوَ الْمَرْوِيُّ عَنِ الْبَاقِرِ ع
[۲۰] . أَقُولُ: النَّسْخُ هُنَا بِمَعْنَى التَّخْصِيصِ وَ لَهُ نَظَائِرُ كَثِيرَةٌ فِي الْأَحَادِيثِ يَعْنِي أَنَّهَا مَخْصُوصَةٌ بِمَا إِذَا عَمِلَ لَهُمْ عَمَلًا فَيَأْخُذُ أُجْرَتَهُ لِمَا مَرَّ أَوِ الْإِبَاحَةُ مَنْسُوخَةٌ بِمَا دَلَّ عَلَى الْكَرَاهَةِ دُونَ التَّحْرِيمِ وَ تَقَدَّمَ مَا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ.
[۲۱] . لَعَلَّ الْمُرَادَ مَا زَادَ عَنْ أُجْرَةِ الْمِثْلِ، أَوْ أَنَّهَا مَخْصُوصَةٌ بِمَا إِذَا عَمِلَ لَهُمْ عَمَلًا، أَوِ الْإِبَاحَةُ مَنْسُوخَةٌ بِالْكَرَاهَةِ مَعَ الْغِنَى دُونَ التَّحْرِيمِ.
[۲۲] . در همین راستا این دو روایت هم قابل توجه است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ لِي أَخٌ هَلَكَ فَأَوْصَى إِلَى أَخٍ أَكْبَرَ مِنِّي وَ أَدْخَلَنِي مَعَهُ فِي الْوَصِيَّةِ وَ تَرَكَ ابْناً لَهُ صَغِيراً وَ لَهُ مَالٌ فَيَضْرِبُ بِهِ أَخِي [أَ فَيَضْرِبُ بِهِ لِلِابْنِ] فَمَا كَانَ مِنْ فَضْلٍ سَلَّمَهُ لِلْيَتِيمِ وَ ضَمِنَ لَهُ مَالَهُ؟ فَقَالَ إِنْ كَانَ لِأَخِيكَ مَالٌ يُحِيطُ بِمَالِ الْيَتِيمِ إِنْ تَلِفَ فَلَا بَأْسَ بِهِ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ فَلَا يَعْرِضْ لِمَالِ الْيَتِيمِ. (الكافي، ج۵، ص۱۳۱)
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي مَالِ الْيَتِيمِ قَالَ الْعَامِلُ بِهِ ضَامِنٌ وَ لِلْيَتِيمِ الرِّبْحُ إِذَا لَمْ يَكُنْ لِلْعَامِلِ بِهِ مَالٌ وَ قَالَ إِنْ أُعْطِبَ أَدَّاهُ . (الكافي، ج۵، ص۱۳۱؛ تهذيب الأحكام، ج۶، ص۳۴۲)
[۲۳] . أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ وُلِّيَ مَالَ يَتِيمٍ أَ يَسْتَقْرِضُ مِنْهُ فَقَالَ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع قَدْ كَانَ يَسْتَقْرِضُ مِنْ مَالِ أَيْتَامٍ كَانُوا فِي حَجْرِهِ فَلَا بَأْسَ بِذَلِكَ.
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ وُلِّيَ مَالَ يَتِيمٍ أَ يَسْتَقْرِضُ مِنْهُ قَالَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع يَسْتَقْرِضُ مِنْ مَالِ يَتِيمٍ كَانَ فِي حَجْرِهِ.
[۲۴] . (فصل) و من كلام الشيخ أيده الله فيما يختص مذاهب أهل الإمامة قال الشيخ أدام الله عزه إن قال قائل كيف يصح لكم معشر الإمامية القول بإمامة الاثني عشر ع و أنتم تعلمون أن فيهم من خلفه أبوه و هو صبي صغير لم يبلغ الحلم و لا قارب بلوغه كأبي جعفر محمد بن علي بن موسی ع و قد توفي أبوه و له عند وفاته سبع سنين و كقائمكم الذي تدعونه و سنه عند وفاة أبيه عند المكثرين خمس سنين. و قد علمنا بالعادات التي لم تنتقض في زمان من الأزمنة أن من كان له من السنين ما ذكرناه لم يكن من بالغي الحلم و لا مقاربيه و الله تعالی يقول وَ ابْتَلُوا الْيَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ و إذا كان الله تعالی قد أوجب الحجر علی هذين النفسين في أموالهما لإيجابه ذلك في جملة الأيتام بطل أن يكونا إمامين لأن الإمام هو الوالي علی الخلق في جميع أمر الدين و الدنيا. و ليس يصح أن يكون الوالي علی أموال الله تعالی كلها من الصدقات و الأخماس و المأمون علی الشريعة و الأحكام و إمام الفقهاء و القضاة و الحكام و الحاجز علی كثير من ذوي الألباب في ضروب من الأعمال من لا ولاية له علی درهم واحد من مال نفسه و لا يؤمن علی النظر لنفسه و من هو محجور عليه لصغر سنه و نقصان عقله لتناقض ذلك و استحالته و هذا دليل علی بطلان مذاهب الإمامية خاصة.
فالجواب عن ذلك و بالله التوفيق قال الشيخ أدام الله عزه هذا كلام يوهم الضعفة و يوقع الشبهة لمن لا بصيرة له و يروع بظاهره قبل الفحص عن معناه و العلم بباطنه و جملة القول فيه أن الآية التي اعتمدها هؤلاء القوم في هذا الباب خاصة و ليست بعامة بدلالة توجب خصوصها و تدل علی بطلان الاعتقاد لعمومها و ذلك أن الله سبحانه و تعالی قد قطع العذر في كمال من أوجب له الإمامة و دل علی عصمة من نصبه للرئاسة و قد وضح بالبرهان القياسي و الدليل السمعي إمامة هذين الإمامين ع فأوجب ذلك خروجهما من جملة الأيتام الذين توجه نحوهم الكلام.
بازدیدها: ۵۷