ترجمه
پس در مورد آنان، امید است که خداوند از آنها درگذرد و خداوند بسیار خطابخش و خطاپوش بوده است.
نکات ترجمه
«عسی» کلمهای است که برای اظهار امید و آرزو بیان میشود و وقتی در مورد خداوند به کار میرود، برای تقویت حالت رجاء و امید به خداوند است و بدین معناست که نسبت به خداوند چنین امیدی میرود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۶۷)
«عَفُوًّا غَفُوراً»: این دو کلمه هر دو صیغه مبالغه بر وزن «فعول» هستند:
«عَفُوّ» از ماده «عفو» است که این ماده در اصل به معنای «ترک و رها کردن» است، خصوصا در جایی به کار میرود که کسی مستحق عقوبت باشد اما از عقوبت وی صرفنظر شود؛ وقتی از خدا طلب «عافیت» میکنیم یعنی میخواهیم امور ناخوشایند را از ما برگرداند، و «استعفاء» هم یعنی از کسی که کاری را بر ما تکلیف کرده بخواهیم که از ما صرف نظر کند. گاه این کلمه با بار معنایی منفی در معنای «رشد و زیاد شدن» به کار رفته (اعراف/۹۵) از این جهت که شیای به حال خود رها میشود تا هر چقدر خواست رشد کند (کتاب العین، ج۲، ص۲۵۸ ؛ معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۵۷-۶۰)
«غفور» از ماده «غفر» است که در اصل در معنای «پوشاندن» به کار میرود چنانکه به پوششی که زیر کلاهخود بر سر میگذاشتهاند «مِغفَر» گویند (کتاب العین، ج۴، ص۴۰۶؛ معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص: ۳۸۶) و برخی گفتهاند معنای اصلیاش «محو کردن اثر شیء» است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۲۴۱)
در تفاوت «عفو» و «مغفرت» گفته شده که در عفو، شخص از مذمت و عذاب کردن منصرف میشود، و لذا در مورد انسانهای عادی هم «عفو کردن و طلب عفو» به کار برده میشود؛ اما در مغفرت، گناهِ شخص را میپوشاند و آبروی او را نمیبرد و در واقع، نحوهای ساقط کردن عذاب است که نوعی پاداش دادن را در دل خود دارد، و لذا کلماتی همچون «مغفرت» و «استغفار» فقط در مورد خداوند به کار میرود. (الفروق في اللغة، ص۱۷ و ۲۳۰)
(بحث از ماده «غفر» اینجا بسیار ناقص است و بعدا در جلسه ۱۱۳۴ تکمیل شد: https://yekaye.ir/al-mumtahanah-60-04-2/)
حدیث
۱) حمزة بن طيّار میگوید: امام جعفر صادق عليه السلام به من فرمود كه: «مردمان بر شش قسماند».
عرض كردم كه: آيا اجازه میدهید که آنها را بنويسم؟
فرمود: «آرى».
عرض كردم كه: چه بنويسم؟
فرمود: «بنويس كه: [۱و۲] کسانی که وعده خدا درباره آنها قطعی شده که اهل بهشت یا اهل جهنم باشند؛
و بنویس [۳] کسانی که به گناهانشان اعتراف کردند و اعمال صالح را با اعمال بد جمع کردهاند» [ در نامه عملشان هر دو هست] (بقره/۱۰۲)
گفتم: مثلا چه کسانی؟
فرمود: «وحشی» [قاتل حمزه، که در جریان فتح مکه توبه کرد و مسلمان شد] از آنان است.
و بنویس: [۴] «و دیگرانی که امید به امر خدا دارند که آیا عذابشان کند یا توبهشان را بپذیرد» (نساء/۱۰۶)
فرمود: و بنويس: [۵] «مگر مستضعفین از مردان و زنان و فرزندانی که نه چارهجویی توانند و نه راه به جایی برند» (نساء/۹۸) یعنی نه حیله و چارهای به سوی کفر دارند و نه راهی به ایمان مییابند «پس در مورد آنان، امید است که خداوند از آنها درگذرد و خداوند بسیار خطابخش و خطاپوش بوده است» (نساء/۹۹)
و بنويس: [۶] «اصحاب اعراف» (اعراف/۴۸).
گفتم: اصحاب اعراف چيست؟
فرمود: گروهى هستند كه خوبیها و بدیهايشان برابر است؛ پس اگر خدا ايشان را داخل جهنّم گرداند، به سبب گناهان ايشان است، و اگر ايشان را داخل بهشت گرداند، به واسطه رحمت او است».
الكافي، ج۲، ص۳۸۱
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ سُلَيْمٍ مَوْلَى طِرْبَالٍ قَالَ حَدَّثَنِي هِشَامٌ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّيَّارِ قَالَ:
قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع النَّاسُ عَلَى سِتَّةِ أَصْنَافٍ قَالَ قُلْتُ أَ تَأْذَنُ لِي أَنْ أَكْتُبَهَا قَالَ نَعَمْ قُلْتُ مَا أَكْتُبُ قَالَ اكْتُبْ أَهْلَ الْوَعِيدِ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَهْلِ النَّارِ وَ اكْتُبْ «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً» قَالَ قُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ وَحْشِيٌّ مِنْهُمْ قَالَ وَ اكْتُبْ «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ» قَالَ وَ اكْتُبْ «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا» لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً إِلَى الْكُفْرِ وَ لَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا إِلَى الْإِيمَانِ «فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ» قَالَ وَ اكْتُبْ أَصْحَابَ الْأَعْرَافِ قَالَ قُلْتُ وَ مَا أَصْحابُ الْأَعْرافِ قَالَ قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَيِّئَاتُهُمْ فَإِنْ أَدْخَلَهُمُ النَّارَ فَبِذُنُوبِهِمْ وَ إِنْ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ فَبِرَحْمَتِهِ.[۱]
۲) کامل بن ابراهیم میگوید خدمت امام حسن عسگری رسیدم در حالی که در ذهنم این بود که تنها کسی وارد بهشت میشود که آنچه من میشناسم بشناسد و همین دیدگاه مرا داشته باشد. پس بر سرورم امام حسن عسگری وارد شدم و [مطالبی را حکایت میکند تا میرسد بدینجا که]:
در کنار ورودیای نشسته بودم که پردهای جلویش را پوشانده بود، بناگاه بادی وزید و پرده کنار رفت و نگاهم به چهره زیبای همچون ماه شخصی افتاد که حدودا چهارساله بود.
گفت: کامل بن ابراهیم!
بدنم به لرزش افتاد و الهام شد که بگویم: بله آقای من!
فرمود: نزد ولی خدا و حجت زمانش آمدهای تا بپرسی آیا تنها کسی وارد بهشت میشود که آنچه تو میشناسی بشناسد و همین دیدگاه تو را داشته باشد؟
گفتم: والله همین طور بود.
فرمود: اگر چنین باشد که به خدا سوگند داخل شوندگان آن بسیار کم خواهند بود؛ نه، به خدا سوگند [رحمت خدا بسیار گستردهتر است تا حدی که] خداوند حتی گروهی را وارد بهشت میکند که به آنها حقیه [یا حافیه: پابرهنه] میگویند.
گفتم: آقای من! آنها کیانند؟
فرمود: گروهیاند که از محبت به علی ع به حق علی ع سوگند میخورند در حالی که نمیدانند حق او و فضیلت او چه بوده است…
[صحبتها مقداری ادامه مییابد تا اینکه] سپس پرده دوباره افتاد و هرکاری کردم نتوانستم کنارش دهم. امام حسن عسگری با لبخند نگاهی به من کرد و فرمود:
کامل بن ابراهیم! دیگر برای چه نشستهای در حالی که حاجتت را از کسی که حجت بعد از من است گرفتی.
غمگین شدم و از آنجا بیرون آمدم و دیگر هیچگاه ایشان را از نزدیک ندیدم.
الهداية الكبرى، ص۳۵۹؛ دلائل الإمامة (للطبرسی)، ص۵۰۵ ؛ الغيبة (للطوسي)، ص۲۴۷
أَخْبَرَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَى بْنِ أَحْمَدَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو نُعَيْمٍ، قَالَ: وَجَّهَتِ الْمُفَوِّضَةُ كَامِلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْمُزَنِيُّ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) يُبَاحِثُونَ أَمْرَهُ.
قَالَ كَامِلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ: فَقُلْتُ فِي نَفْسِي لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتِي وَ قَالَ بِمَقَالَتِي. فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي أَبِي مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) … وَ جَلَسْتُ إِلَى بَابٍ مُرْخًى عَلَيْهِ سِتْرٌ، فَجَاءَتْ الرِّيحُ فَكَشَفَتْ طَرَفَهُ، فَإِذَا أَنَا بِفَتًى كَأَنَّهُ قَمَرٌ، مِنْ أَبْنَاءِ أَرْبَعٍ، أَوْ مِثْلِهَا، فَقَالَ: يَا كَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ، فَاقْشَعْرَرْتُ مِنْ ذَلِكَ، وَ أُلْهِمْتُ أَنْ قُلْتُ: لَبَّيْكَ يَا سَيِّدِي، فَقَالَ: جِئْتَ إِلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حُجَّةِ زَمَانِهِ، تَسْأَلُهُ: هَلْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتَكَ، وَ قَالَ بِمَقَالَتِكَ؟ فَقُلْتُ: إِي وَ اللَّهِ. قَالَ: إِذَنْ- وَ اللَّهِ- يَقِلُّ دَاخِلُهَا، وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَيَدْخُلُهَا قَوْمٌ يُقَالُ لَهُمْ: الْحَقِّيَّةُ [الحافیة] قُلْتُ: يَا سَيِّدِي: وَ مَنْ هُمْ؟ قَالَ: هُمْ قَوْمٌ مِنْ حُبِّهِمْ لِعَلِيٍّ يَحْلِفُونَ بِحَقِّهِ وَ لَا يَدْرُونَ مَا حَقُّهُ وَ فَضْلُهُ… ثُمَّ رَجَعَ وَ اللَّهِ السِّتْرُ إِلَى حَالَتِهِ، فَلَمْ أَسْتَطِعْ كَشْفَهُ.
ثُمَّ نَظَرَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) مُبْتَسِماً وَ هُوَ يَقُولُ: يَا كَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ، مَا جُلُوسُكَ وَ قَدْ أَنْبَأَكَ بِحَاجَتِكَ حُجَّتِي مِنْ بَعْدِي؟! فَانْقَبَضْتُ وَ خَرَجْتُ، وَ لَمْ أُعَايِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ.
تدبر
۱) «فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً»
دایره عفو (بخشیدن خطا) و غفران (پوشاندن و محو کردن خطا) الهی بسیار وسیع است. ممکن است افرادی در مسیر سعادت حقیقی قرار نگیرند اما نهایتا به بهشت بروند.
بحث تخصصی فلسفه دین
پلورالیسم (تکثرگرایی) دینی، انواع مختلفی دارد. این سه آیه مجموعا نشان میدهند که اسلام اگرچه «پلورالیسم حقانیت» (یعنی همه ادیان در عرض هم حقیقت باشند) را قبول ندارد، و کسانی را که میتوانستند با تحقیق، دین حقیقی را شناسایی کنند و نکردند جهنمی معرفی میکند (آیه۹۷)؛ اما در عین حال، «پلورالیسم نجات» (اینکه راه نجات متکثر است) را تاحدودی میپذیرد، یعنی چنین نیست که هرکس متدین به دین حق نبود، حتما جهنمی است؛ بلکه بسیاری از افراد ممکن است به دین حق نرسیده باشند اما واقعا در این نرسیدن مقصر نباشند (آیه۹۸؛) که اینها هم مشمول عفو و مغفرت الهی قرار میگیرند (آیه۹۹)؛ و اتفاقا اکثر مردمان جهان را این گونه افراد تشکیل میدهند، نه کسانی که کاملا به حق رسیده یا آگاهانه مسیر باطل را در پیش گرفتهاند. (حدیث۱ و ۲)
۲) «فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ …»
با اینکه در آیه پیش، عذر این مستضعفان واقعی را پذیرفت، چرا در این آیه مجددا سخن از عفو و مغفرت به میان آورد. مگر آنها که عذرشان پذیرفته شده، گناهکارند که عفو نیاز داشته باشند؟
الف. انسان فقط دو راه پیش رو دارد: سعادت و شقاوت؛ و گزینه سومی در کار نیست. اگر آنان در مسیر سعادت قرار نگرفتهاند، پس به نحوی دچار شقاوت شدهاند و عفو باید آنها را از این وضعیت درآورد و به بهشت برساند (المیزان، ج۵، ص۵۲) به تعبیر دیگر، اینکه عذرشان پذیرفته است، یعنی جهنم نمیروند؛ اما برای بهشت رفتن نیاز به عنایت جدیدی دارند.
ب. آیه قبل، در مقام ایمان آنها بود، نه اعمال آنها:
این مستضعفان، از دستیابی به برنامه الهی (شریعت) محروم مانده بودند، اما این گونه هم نبودند که هر آنچه فطرتشان حکم میدهد عمل کنند. درواقع، آنها هم – مانند بسیاری از متدینان- اعمال خوب و بد داشتهاند (خوب و بدهایی که فطرت تشخیص میدهد و دانستنش لزوما نیازمند شریعت نیست) و اینها هم شبیه متدینان گناهکار، نیازمند مغفرتند.
ج. …
۳) «كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً»
تعبیر غفور بعد از عفو نشان میدهد که خداوند نهتنها از گناهان انسانها درمیگذرد، بلکه آنها را مشمول رحمتهای ویژه خود هم میکند. (توضیح بیشتر درباره این دو کلمه در نکات ترجمه گذشت)
انصافا با وجود چنین خدای مهربانی، خجالت نمیکشیم که در محضرش و در حالی که ما را میبیند، گناه میکنیم؟
انصافا که سعدی بسیار زیبا سروده است:
خداوند بخشندهی دستگیر کریم خطا بخش پوزش پذیر …
اگر با پدر جنگ جوید کسی پدر بی گمان خشم گیرد بسی
وگر خویش راضی نباشد ز خویش چو بیگانگانش براند ز پیش
وگر بر رفیقان نباشی شفیق به فرسنگ بگریزد از تو رفیق
وگر ترک خدمت کند لشکری شود شاه لشکرکش از وی بری
ولیکن خداوند بالا و پست به عصیان در رزق بر کس نبست
ادیم زمین، سفره عام اوست چه دشمن بر این خوان یغما، چه دوست…
چنان پهنخوان کرم گسترد که سیمرغ در قاف قسمت خورد…
پس پرده بیند عملهای بد همو پرده پوشد به آلای خود …
وگر در دهد یک صلای کرم عزازیل گوید نصیبی برم
به درگاه لطف و بزرگیش بر بزرگان نهاده بزرگی ز سر
فروماندگان را به رحمت قریب تضرع کنان را به دعوت مجیب
بر احوال نابوده، علمش بصیر بر اسرار ناگفته، لطفش خبیر
به قدرت، نگهدار بالا و شیب خداوند دیوان روز حسیب
نه مستغنی از طاعتش پشت کس نه بر حرف او جای انگشت کس
قدیمی نکوکار نیکی پسند به کلک قضا در رَحِم نقشبند …
مورد زیر را در کانال نیاوردم
۴) «… عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً»
با توجه به اینکه عذر مستضعفان واقعی پذیرفته شده است، چرا قاطعانه از عفو خدا سخن نگفت و فرمود «امید است» که خدا آنها را ببخشد؟
الف. با تعبیری که در جمله بعد آورد (که خدا بسیار خطابخش و بسیار خطاپوش است) عملا بخشیدن آنها را تضمین کرد، اما قرآن به نحوی سخن نمیگوید که انسانها از خدا طلبکار شوند. کسی از خدا طلبکار نیست و در واقع، عفو الهی یک امتیاز است و خدا در دادن امتیاز مجبور نیست. هرچند چون عَفُوّ و غفور است، میدانیم که این امتیاز را میدهد.
ب. شروع این آیات با تهدید و مذمت افرادی بود که به بهانه استضعاف، دین را جدی نمیگرفتند. (آیه۹۷) چون انسانها متمایل به توجیه وضعیت خود هستند، لحن آیه همچنان غیرقطعی باقی ماند تا همچنان مخاطبان اینچنین را در خوف و رجا نگهدارد و باب توجیه برای افراد باز نکند. خصوصا که قرآن در موارد دیگری نیز به این روحیه سوءاستفاده از رحمت خدا اشاره کرده است (مومنون/۷۵)
ج. …
[۱] این حدیث هم خلاصه حدیث فوق است:
مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ سَهْلٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: النَّاسُ عَلَى سِتِّ فِرَقٍ مُسْتَضْعَفٍ وَ مُؤَلَّفٍ وَ مُرْجِئٍ وَ مُعْتَرِفٍ بِذَنْبِهِ وَ نَاصِبٍ وَ مُؤْمِنٍ. الخصال ج ۱ ص ۱۶۲
بازدیدها: ۲۶
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۶۸) إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِل
بازتاب: ۱۱۳۷) عَسَی اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَديرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ