۵ شعبان ۱۴۴۳
ترجمه
همانا کسانی که صداهایشان را نزد رسول الله ص فرومیکاهند، هماناناند که خداوند دلهایشان را برای تقوا امتحان کرده؛ برایشان مغفرت و پاداشی عظیم است.
اختلاف قرائت
للتقوى[۱]
مغفرة[۲]
نکات ادبی
یغُضُّونَ
درباره ماده «غضض» برخی بر این باورند که این ماده در اصل برای دو معنا به کار رفته است؛ یکی دلالت دارد بر خودداری کردن و کاستن، چنانکه کاربردش در مورد دیدن (غضُّ البصر) معروف است؛ و دوم در معنای طراوت و تازگی است چنانکه به شکوفهای که تازه شکفته است «غضیض» گویند (معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۳۸۳[۳])؛ و چیزی که تاحدودی میتواند موید این تفاوت باشد این است که اگرچه مصدر «غَضّ» برای هر دو معنا به کار میرود، اما به طور خاص برای تازگی و طراوت از مصدر «غَضِیض» و برای کاستن از نگاه از مصدر «غَضاضة» استفاده میشود (كتاب العین، ج۴، ص۳۴۱[۴])
اما بسیاری از اهل لغت کوشیدهاند این دو معنا را به یکی برگردانند:
برخی گفتهاند اصل معنای این نقصان در نگاه و صوت و هرچیز دیگری است و کاربردش در مورد شکوفه از این جهت است که مدت چندانی بر او نگذشته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۰۸[۵])؛به تعبیر دیگر، یک نحوه خودداری کردنی است که با کوتاه آمدن همراه باشد؛ و به همین مناسبت هم بر چیزی که تازگی دارد و حالت نرمی و عدم مقاومتی در او هست اطلاق میشود (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج۷، ص۲۳۵[۶])؛ یا به تعبیر سوم، «غض» به معنای درهم شکسته شدنی است که از باب کوچکی باشد؛ چنانکه وقتی که کسی در برابر دیگری کوچکی کند میگویند «غض فلان من فلان» و یا هنگامی که از تند و تیز نگاه کردن درماند تعبیر «غض بصر» به کار میرود (مجمع البیان، ج۹، ص۱۹۴[۷]).
برخی گفتهاند اصل این ماده دلالت دارد بر یک نحوه سستی در یک شیء متراکم و تازگیای که ناشی از نو بودن و عدم نضج کافی در آن است (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الكریم، ص۱۵۸۶[۸]).
این ماده فقط ۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است: دو بار در خصوص دیدن «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» (نور/۳۰) «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ» (نور/۳۱)[۹] و دوبار هم در خصوص نحوه سخن گفتن «وَ اقْصِدْ فی مَشْیكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ» (لقمان/۱۹) «إِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ» (حجرات/۳)؛ و در همه کاربردهایش همین معنای فروکاستن مد نظر بوده است؛ فروکاستن از نگاه، که نقطه مقابل تند و تیز نگاه کردن است؛ و فروکاستن از بلندی صدا در هنگام سخن گفتن، که به معنای آرام و با احترام سخن گفتن است.
امْتَحَنَ
درباره ماده «محن« برخی بر این باورند که در اصل بر سه معنای متفاوت دلالت دارد: یکی همین معنای رایج آزمودن و امتحان کردن (اختبار) [= بررسی کردنی که صحت و سقم خبری را به دست آورد]؛ دوم به معنای عطا کردن و چیزی را به کسی بخشیدن، چنانکه گفته میشود «أتیتُه فما مَحَننی شیئًا: سراغش رفتم اما چیزی به من نبخشید»؛ و سوم به معنای زدن، چنانکه «محنه سوطاً» یعنی او را شلاقی زد (معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۳۰۲[۱۰]).
اما به نظر میرسد که محور اصلی این ماده همان معنای اول باشد؛ یعنی آزمودن و امتحان کردنی که با این کار بخواهد چیزی را معلوم کند (كتاب العین، ج۳، ص۲۵۳[۱۱]) تا حدی که برخی آن را معادل «ابتلاء» دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۶۲[۱۲]). به تعبیر دیگر، برخی گفتهاند ماده «محن» بر یک نحوه آزمودن و خبر کسب کردنی است که حاصل یک نحوه رویه و جدیت در عمل است و تفاوتش با مادههای «فتن» و «بلی» و «خبر» نیز در همین دو قید «خبر گرفتن» و «وجود یک رویه معین» است؛ درحالی که کلمه «اختبار» به معنای خبر گرفتنی است که با هر وسیلهای حاصل شود؛ و در «افتنان» یک نحوه ایجاد اختلال و اضطرابی برای تحصیل مطلوب در کار است؛ و در ماده «بلو» و کلمه «ابتلاء» هم یک نحوه زیر و رو کردن و تحول نهفته است (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج۱۱، ص۴۲-۴۳[۱۳])
شاید بهترین تعبیر درباره این ماده آن است که این ماده دلالت دارد بر شدت برملا شدن حقیقت چیزی با ازاله کردن آنچه وی را مشوب کرده و پوشانده است[۱۴]؛ و به همین مناسبت کاربردش در مورد «زدن» یک نوع استفاده مجازی است که فقط بر شدت عملی که در این ماده نهفته است استفاده شده؛ و در خصوص عطا کردن هم شاید بتوان گفت همین معنا به صورت مجازی برای «رساندن به چیزی» به کار رفته؛ اما یک احتمال قویتر این است که اینجا قلبی رخ داده است؛ یعنی عطا کردن معنای ماده «منح» است؛ که گاه این تعبیر را به صورت مقلوب به کار میبرند و «محن» بیان میکنند (المعجم الإشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الكریم، ص۲۰۳۹-۲۰۴۰)
این ماده در قرآن کریم فقط در همین باب افتعال و تنها در ۲ آیه به کار رفته است؛ یکی همین آیه؛ و دیگری آیه «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِهِنَّ» (ممتحنه/۱۰)
قُلُوبَهُمْ
درباره ماده «قلب» قبلا بیان شد که برخی همچون ابن فارس بر این باورند که این ماده در اصل بر دو معنای مستقل دلالت دارد: یکی بر معنای «محض» و «خالص» و امر شریفِ از هر چیزی، که بر این اساس، وجه تسمیه کلمه «قَلْب» (به معنای عضو صنوبریشکل درون بدن که مرکز گردش خون میباشد) را از این جهت است که خالصترین و رفیعترین عضو بدن میباشد؛ و دیگری بر برگرداندن چیزی از جهتی به جهت دیگر.
اما دیگران هریک خواستهاند یکی از این دو معنا را معنای محوری قلمداد کنند و دیگری را به آن برگردانند:
برخی همچون حسن جبل همان معنای اول را اصل قرار داده و بر این باورند که معنای اصلی این ماده باطن و لبّ هر چیزی است؛ آنگاه با اشاره به کلماتی مانند «قَلَب» که به معنای برگرداندن لَب است به صورتی که داخل لب نمایان شود ویا تعبیر «قَلَبتُ الخبز» که وقتی است که بعد از اینکه ظاهرش پخته شود نان را زیر و رو میکنند که باطنش هم پخته شود، گفتهاند که این ماده برای حالت ظاهر و باطن را به هم برگرداندن هم به کار رفته و بتدریج برای هر تغییر فراوان و یا چیزی را از حالت باطن به ظاهر در آوردن نیز استعمال شده است.
اما برخی همچون راغب و مرحوم مصطفوی معنای دوم، یعنی برگرداندن چیزی از وجهی به وجه دیگر و مطلق دگرگونی و تحول را محور این ماده دانستهاند؛ و آنگاه وجه تسمیه «قلب» را ناشی از کثرت دگرگونی و زیر و رو شدنش [از حالتی به حالت دیگر منقلب شدن] قلمداد کردهاند؛ به تعبیر دیگر، از این جهت که دائما در حال قبض و بسط است [تا گردش خون را تضمین کند] و در واقع دائما در حال تغییر و تحول است و هیچ عضوی از اعضای بدن نیست که این اندازه در حال حرکت و تغییر وضعیت باشد.
کلمه «قلب» در قرآن کریم، هم در معنای همین قلب مادی به کار رفته است (وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ؛ أحزاب/۱۰) و هم در معنای قلب معنوی (إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ؛ ق/۳۷). و در ادبیات قرآن کریم، قلب مرکز ادراکات (وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ، توبة/۸۷؛ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ، حج/۴۶) و نیز احساسات انسان معرفی شده است: «وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ» (أنفال/۱۰) ، «وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» (حشر/۲) ، «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» (فتح/۴).
معلوم شد که فعل «قَلَبَ» به معنای برگرداندن کسی از مسیری است که در پیش گرفته (وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ؛ عنكبوت/۲۱) اما این ماده در بابهای انفعال و تفعیل و تفعّل نیز زیاد به کار رفته است که به تفصیل بحث شد.
ماده «قلب» و بویژه «انقلاب» به برخی از کلمات دیگر مانند رجوع، تحول، تبدیل، تغییر، و تصریف بسیار نزدیک است و اغلب اهل لغت برای توضیح این ماده، از این کلمات استفاده نمودهاند؛ اما برخی به تفاوت ظریف بین این کلمات اشاره کردهاند:
«قلب» و «انقلاب» به مطلق هرگونه دگرگونی دلالت دارد؛ اعم از مادی (نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ) یا معنوی (إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ)، زمانی (يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ) یا مکانی (بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ)، و دگرگونی و تغییر در حالت (يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ) یا صفت و یا در خود موضوع (إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ)؛
اما «تحول» ناظر است به تبدیلی که در حالت شیء رخ می دهد؛
«تبدیل» آن است که چیزی در پی دیگر و جایگزین چیز دیگر شود؛
«تغییر» دگرگونیای است که سمت و سوی خاصی در آن مد نظر باشد؛
«تصریف» صِرف برگردادنِ چیزی به هر نحو ممکن میباشد.
در تفاوت «انقلاب» با «رجوع» (=برگشتن) برخی همچون عسکری گفتهاند که رجوع، برگشتن به جایی است که قبلا در آن بوده، اما انقلاب برگشتن به موضعی برخلاف آن موضعی است که در آن بسر میبرده است؛ اما امثال ابوحیان این تحلیل را قابل تامل دانستهاند؛ و ظاهرا این معنا عمومیت نداشته باشد و مثال نقضهایی برای آن می توان یافت، ماند: «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ» (المطففين/۳۱) و شاید بیش از این نتوان گفت که در انقلاب برگشتنی که با نوعی دگرگونی و تغییر حال همراه باشد مد نظر است اما در رجوع، خود حرکت شیء مد نظر است.
جلسه ۸۴۵ https://yekaye.ir/ale-imran-3-174/
(لازم به ذکر است که در سوره حجرات این ماده سه بار و هربار در خصوص قلب معنوی انسان به کار رفته است: أُولئِكَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی (۳) وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فی قُلُوبِكُمْ (۷) لَمَّا یدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِكُمْ (۱۴).)
لِلتَّقْوى
در آیه ۱ همین سوره درباره «تقوی» توضیحات لازم ارائه شد.
جلسه۱۰۶۶ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-01/
درباره اینکه این «ل» چه لامی باشد چند قول مطرح شده است:
الف. لام تعلیل باشد؛ که خود این دست کم دو حالت میتواند باشد:
الف.۱. تعلیلی باشد که به منزله سبب مقدم است؛ شبیه اینکه گفته شود «جئتك لإكرامك لي أمس: نزد تو آمدم به خاطر اینکه دیروز مرا اکرام کردی»؛ یعنی خداوند تقوای قلبی اینان را میدانست و به خاطر این تقوایی که در دل آنها بود آنها را امتحان کرد؛ و اگر چنین تقوایی نداشتند چنین امتحانی از آنان به عمل نمیآورد (مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۹۵[۱۵])
الف.۲. تعلیلی باشد برای بیان غایتی که در آینده مورد انتظار است شبیه اینکه گفته شود «جئتك لأداء الواجب: نزد تو آمدم برای انجام کار واجبی»؛ یعنی خداوند با این کار آنها را امتحان کرد تا در قبال این امتحان آنان به اوج تقوا دست یابند (مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۹۵[۱۶]).
ب. لام متعلق به محذوف باشد که جار و مجرور روی هم در موضع حال باشند؛شبیه این تعبیر که میگویند :أنت لهذا الأمر:یعنی تو را برای این کار اختصاص دادهاند و تو به درد این کار میخوری؛ آنگاه معنای آیه این است که خداوند قلب اینها را با این آزمونها مبتلا کرد برای اینکه تقوا در آن مستقر و ظاهر گردد (الكشاف، ج۴، ص۳۵۶[۱۷]؛ مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۹۵[۱۸])
مَغْفِرَةٌ
قبلا بیان شد که ماده «غفر» در اصل در معنای «پوشاندن» به کار میرود چنانکه به پوششی که زیر کلاهخود بر سر میگذاشتهاند «مِغفَر» گویند و برخی گفتهاند معنای اصلیاش «محو کردن اثر شیء» است. در تفاوت «مغفرت» با «عفو» گفته شده که در عفو، شخص از مذمت و عذاب کردن منصرف میشود، و لذا در مورد انسانهای عادی هم «عفو کردن و طلب عفو» به کار برده میشود؛ اما در مغفرت، گناه شخص را میپوشاند و آبروی او را نمیبرد و در واقع، نحوهای ساقط کردن عذاب است که نوعی پاداش دادن را در دل خود دارد، و لذا کلماتی همچون «مغفرت» و «استغفار» فقط در مورد خداوند به کار میرود. «غفور» هم صیغه مبالغه بر وزن «فعول» است؛ یعنی کسی که بسیار اهل مغفرت است.
جلسه ۱۸۳ http://yekaye.ir/an-nisa-004-099/
أَجْرٌ
قبلا بیان شد که ماده «أجر» را در اصل در دو معنا دانستهاند: یکی در معنای پاداش و کرایهای که برای کاری داده میشود؛ و دوم در معنای پانسمان کردن و درست کردن استخوان شکسته؛ و البته چه بسا بتوان این دو را این گونه به هم برگرداند که گویی اجرتی که به کارگر میدهند چیزی است که مشکلات و شکستگیای که در زندگیاش پیش آمده را جبران و رفع میکند.
کلمات «أجر» و «أجرت» با کلماتی مانند «ثواب» و «جزاء» نزدیکند؛ تفاوتشان در این است که:
«جزاء» را چه در جایی که عقد و قراردادی در کار باشد یا نباشد و نیز اعم از اینکه نفع باشد یا ضرر استفاده میکنند؛ مثلا: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» (إنسان/۱۲)، و «فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ» (نساء/۹۳)؛ اما «أجر» را در جایی که عقد (قرارداد) یا چیزی شبیه آن در کار باشد به کار میبرند؛ اعم از اینکه برای کار خوبی باشد یا صرف یک معامله (یعنی جایی که فی نفسه نه خوب است و نه بد) در کار باشد؛ اما «ثواب» جزء مواردی است که فقط به ازای کار خوب به کار میرود؛ ضمنا و «أجر» و أجرت میتواند قبل از انجام عمل باشد؛ اما کاربرد ثواب فقط بعد از عمل است.
جلسه ۹۵۱ https://yekaye.ir/an-nesa-4-24/
شأن نزول[۱۹]
گفتهاند وقتی آیه «لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ: صداهایتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید، و با صدای بلند با او سخن مگویید» (حجرات/۲) نازل شد ثابت بن شماس در گوشهای نشست و گریست. عاصم بن عدی بر او رد شد و پرسید: چرا گریه میکنی؟
گفت: به خاطر این آیه؛ میترسم درباره من نازل شده باشد چرا که من طوری هستم که در سخن گفتن صدایم بلند است.
عاصم با ناراحتی و گریان به نزد رسول الله ص رفت.
در همان حال، جمیله، همسر وی (همسر ثابت بن قیس) نزدش آمد. او گفت مرا در طویله اسبم با این چوبها و میخ مرا به دیوار محکم ببند. وقتی وی خواست خارج شد به او گفت؛ من از اینجا بیرون نمیآیم تا اینکه از دنیا بروم یا اینکه رسول الله ص از من راضی شود.
عاصم که نزد رسول الله ص آمده بود، وی را از آن گفتگو باخبر کرد.
پیامبر ص به او فرمود: برو و او را نزد من بخوان.
عاصم برگشت و وی را نیافت. نزد خانوادهاش رفت و او را به طویله اسبان بردند.
به او گفت که رسول الله ص تو را میخوانند.
ثابت به وی گفت چوبها را بشکن. و با هم به راه افتادند و نزد پیامبر ص رفتند.
رسول الله ص به وی فرمود: ثابت! چه چیزی این گونه تو را گریان کرده است؟
گفت من صدایم بلند است؛ و ترسیدم که آیهای که میفرماید «صداهایتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید، و با صدای بلند با او سخن مگویید» درباره من نازل شده باشد.
فرمود: آیا خوش نداری که زندگی ای شایسته داری و شهید میشوی و به بهشت وارد خواهی شد؟
گفت: به بشارت خدا و رسولش خرسند شدم؛ و میکوشم هرگز صدایم نزد رسول الله ص بلند نشود.
پس این آیه نازل شد: «إِنَّ الَّذِینَ یغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِكَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى: همانا کسانی که صداهایشان را نزد رسول الله ص فرومیکاهند، هماناناند که خداوند دلهایشان را برای تقوا امتحان کرده است» (حجرات/۳)
جامع البیان (تفسیر الطبری) ج۲۲، ص۲۷۸-۲۷۹[۲۰]؛ شعب الإیمان (بیهقی) ج۲، ص۱۹۶[۲۱]؛ غوامض الأسماء المبهمة، ج۲، ص۷۰۰-۷۰۱[۲۲]
حدیث
الف) دلالت این آیه بر جایگاه پیامبر ص
۱) قبلا[۲۳] روایتی نقل کردیم که یهودیای از علمای شام بر اصحاب پیامبر ص وارد شد و با آنها محاجه کرد که چگونه شما معتقدید که هر درجه و فضیلتی که هر پیامبری قبلا داشته، پیامبر شما هم از آن بهرهمند است؟ همگی عقب کشیدند و علی بن ابیطالب ع اعلام آمادگی کرد و او سوال میکرد و امیرالمؤمنین ع پاسخ میگفت. در اغلب[۲۴] فرازهایی که از این روایت قبلا تقدیم شد این واقعه از کتاب احتجاج مرحوم طبرسی روایت شده بود که روایت با سوال یهودی شروع میشود. اما این روایت در کتاب ارشاد القلوب دیلمی هم آمده و در این نقل، قبل از اینکه سوالات آن یهودی شروع شود، حضرت علی ع توضیحاتی میآورد که آن فراز در اینجا تقدیم میشود:
از امام کاظم ع از پدرانشان روایت شده است که امام حسین ع فرمودند: یکبار ما با اصحاب رسول الله ص بعد از رحلت ایشان در مسجد النبی جمع بودیم و از فضایل ایشان سخن میگفتیم که یکی از علمای یهود از اهل شام که به تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم و انبیاء مسلط بود بر ما وارد شد و سلام کرد و نزد ما نشست و گفت: ای امت محمد! شما هیچ فضیلت و مرتبتی برای هیچ پیامبر و رسولی را نگذاشتهاید مگر اینکه آن را برای حضرت محمد ص هم اعتقاد دارید؛ حالا من میخواهم چند سوال از شما بپرسم آیا آمادگی دارید؟
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ع فرمود: ای برادر یهودی! آنچه دوست داری بپرس که من به یاری و مشیت خداوند درباره همه چیزهایی که بپرسی جواب خواهم داد. به خدا سوگند، خداوند عز و جل به هیچ نبی و رسولی درجه و فضیلتی نداد مگر اینکه آن را برای حضرت محمد ص هم قرار داد و چندین برابر همه انبیاء و رسولان به او بیشتر بخشید؛ و همانا رسول الله ص چنین بود که وقتی فضیلتی را برای خود نقل میکرد میفرمود: «و هیچ فخری در کار نیست»؛ و امروز از فضایل رسول خدا ص مطالبی برایت خواهم گفت – بدون اینکه بخواهم از فضایل سایر انبیاء بکاهم – که خداوند آن را مایه چشمروشنی مؤمنان قرار میدهد؛ و این از باب شکرگزاری به درگاه خداوند است بر آنچه که به حضرت محمد ص عطا فرموده و اضافه هم داده است.
پس بدان ای برادر یهودی! که همانا از فضل و شرف او نزد خداوند تبارک و تعالی آن است که خداوند مغفرت و عفو را برای کسی که در محضر او صدایش را فروبکاهد واجب فرموده است چنانکه خداوند جل ثنائه در کتابش فرمود: « همانا کسانی که صداهایشان را نزد رسول الله ص فرومیکاهند، هماناناند که خداوند دلهایشان را برای تقوا امتحان کرده؛ برایشان مغفرت و پاداشی عظیم است» (حجرات/۳).
سپس اطاعت از او را قرین اطاعت خویش ساخت و فرمود: «و کسی که از رسول اطاعت کند قطعا از خدا اطاعت کرده است» (نساء/۸۰).
سپس او را به دلهای مؤمنان نزدیک کرد و محبوب ایشان قرار داد چنانکه خود ایشان دائما میفرمود: «محبت من با خون امتم آمیخته شده است؛ و همانا آنان مرا بر پدران و مادران و بر خودشان ترجیح میدهند»؛ و خودش بارحمترین و مهربانترین مردم با آنان بود چنانکه خداوند تبارک و تعالی فرمود: «بهیقین که فرستادهای از خودتان نزد شما آمد که آنچه شما را به رنج و مشقت میاندازد برایش شدید (ناگوار) است و بشدت علاقمند شماست و نسبت به مؤمنین بسیار مهربان و دارای رحمتی همیشگی است» (توبه/۱۲۸) و خداوند عز و جل فرمود: «پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ و همسرانش [بهمنزله] مادران آنهایند» (احزاب/۶).
و خداوند فضل او در دنیا و فضل او در آخرت را به حدی رساند که توصیف نتوان کرد؛ ولکن من در حدی که قلبت تحملش را داشته باشد و عقلت آن را پس نزند و با علم انکارش نکنی به تو خبر میدهم؛ هرچند که فضل او به حدی رسید که جهنمیان ناله سر میدهند و با صدای بلند فریاد پشیمانی برمیآورند که ای کاش در دنیا اجابتش کرده بودند؛ چنانکه خداوند عز و جل فرمود: «روزی که چهرههاشان در آتش دگرگون شود» پس «بگویند ای کاش که از خدا اطاعت کرده بودیم و اطاعت رسول را میکردیم» (احزاب/۶۶).
همچنین خداوند متعال از پیامبران یاد کرد و با اینکه وی آخرینشان بود به احترام وی از او شروع کرد و فرمود: «و همانا از پیامبران میثاقشان را گرفتیم و از تو و از نوح و …» (احزاب/۷) و فرمود: «همانا ما به تو وحی کردیم همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی کردیم» (نساء/۱۶۳) و آن پیامبران قبل از وی بودند ولی از او شروع کرد در حالی که او آخرینشان بود؛ و خداوند او را بر جمیع امتها برتری بخشید و فرمود: «شما برترین امتی هستید که برای مردم بیرون آمدید؛ امر به معروف و نهی از منکر میکنید» (آل عمران/۱۱۰).
سپس آن یهودی سوالاتش را آغاز کرد…
إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج۲، ص۴۰۷
یرْفَعُهُ إِلَى الْإِمَامِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی جَعْفَرٌ عَنْ أَبِیهِ الْبَاقِرِ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِی قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی الْحُسَینُ بْنُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ:
بَینَمَا أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ جُلُوسٌ فِی مَسْجِدِهِ بَعْدَ وَفَاتِهِ یتَذَاكَرُونَ فَضْلَهُ إِذْ دَخَلَ عَلَینَا حِبْرٌ مِنْ أَحْبَارِ الْیهُودِ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ صُحُفَ إِبْرَاهِیمَ وَ الْأَنْبِیاءِ وَ عَرَفَ دَلَائِلَهُمْ فَسَلَّمَ عَلَینَا وَ جَلَسَ وَ لَبِثَ هُنَیئَةً ثُمَّ قَالَ: یا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ مَا تَرَكْتُمْ لِنَبِی دَرَجَةً وَ لَا لِمُرْسَلٍ فَضِیلَةً إِلَّا وَ قَدْ نَحَلْتُمُوهَا لِمُحَمَّدٍ نَبِیكُمْ فَهَلْ عِنْدَكُمْ جَوَابٌ إِنْ أَنَا سَأَلْتُكُمْ؟
فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع: سَلْ یا أَخَا الْیهُودِ مَا أَحْبَبْتَ فَإِنِّی أُجِیبُكَ عَنْ كُلِّ مَا تَسْأَلُ بِعَوْنِ اللَّهِ وَ مَشِیئَتِهِ فَوَ اللَّهِ مَا أَعْطَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِیاً وَ لَا مُرْسَلًا دَرَجَةً وَ لَا فَضِیلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ زَادَهُ عَلَى الْأَنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً وَ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ إِذَا ذَكَرَ لِنَفْسِهِ فَضِیلَةً قَالَ وَ لَا فَخْرَ وَ أَنَا أَذْكُرُ لَكَ الْیوْمَ مِنْ فَضَائِلِهِ مِنْ غَیرِ ازْدِرَاءٍ مِنِّی عَلَى أَحَدٍ مِنَ الْأَنْبِیاءِ مَا یقِرُّ اللَّهُ بِهِ أَعْینَ الْمُؤْمِنِینَ شُكْراً لِلَّهِ عَلَى مَا أَعْطَى مُحَمَّداً وَ زَادَهُ عَلَیهِمْ الْآنَ.
فَاعْلَمْ یا أَخَا الْیهُودِ أَنَّهُ كَانَ مِنْ فَضْلِهِ ص عِنْدَ رَبِّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ شَرَفِهِ مَا أَوْجَبَ الْمَغْفِرَةَ وَ الْعَفْوَ لِمَنْ خَفَضَ الصَّوْتَ عِنْدَهُ فَقَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ فِی كِتَابِهِ «إِنَّ الَّذِینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ» ثُمَّ قَرَنَ طَاعَتَهُ بِطَاعَتِهِ فَقَالَ «مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ».
ثُمَّ قَرَّبَهُ مِنْ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ حَبَّبَهُ إِلَیهِمْ وَ كَانَ یقُولُ ص خَالَطَ حُبِّی دِمَاءَ أُمَّتِی فَإِنَّهُمْ یؤْثِرُونِّی عَلَى الْآباءِ وَ الْأُمَّهَاتِ وَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَقَدْ كَانَ أَرْحَمَ النَّاسِ وَ أَرْأَفَهُمْ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیكُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «النَّبِی أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ»؛
وَ اللَّهِ لَقَدْ بَلَغَ مِنْ فَضْلِهِ ص فِی الدُّنْیا وَ مِنْ فَضْلِهِ فِی الْآخِرَةِ مَا تَقْصُرُ عَنْهُ الصِّفَاتُ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكَ بِمَا یحْمِلُهُ قَلْبُكَ وَ لَا یدْفَعُهُ عَقْلُكَ وَ لَا تُنْكِرُهُ بِعِلْمٍ إِنْ كَانَ عِنْدَهُ فَقَدْ بَلَغَ مِنْ فَضْلِهِ أَنَّ أَهْلَ النَّارِ یهْتِفُونَ وَ یصْرُخُونَ بِأَصْوَاتِهِمْ نَدَماً أَنْ لَا یكُونُوا قَدْ أَجَابُوهُ فِی الدُّنْیا فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ» فَ«یقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا»؛
وَ قَدْ ذَكَرَ اللَّهُ تَعَالَى الرُّسُلَ فَبَدَأَ بِهِ وَ هُوَ آخِرُهُمْ لِكَرَامَتِهِ ص فَقَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ» وَ قَالَ «إِنَّا أَوْحَینا إِلَیكَ كَما أَوْحَینا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیینَ مِنْ بَعْدِهِ» وَ النَّبِیونَ قَبْلَهُ فَبَدَأَ بِهِ ص وَ هُوَ آخِرُهُمْ وَ لَقَدْ فَضَّلَهُ عَلَى جَمِیعِ الْأُمَمِ فَقَالَ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ «كُنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر».
فَقَالَ الْیهُودِی إِنَّ آدَمَ ع أَسْجَدَ اللَّهُ الْمَلَائِكَةَ لَه …
ب) ادامه حدیث درگیری بین عایشه و امام حسین ع
۲) در ذیل آیه قبل (حدیث ۳) روایتی از امام باقر ع نقل شد درباره مسائل مربوط به دفن پیکر مطهر امام حسن ع و گفتگویی که بین امام حسین ع و عایشه درگرفت. در ادامه، امام حسین ع مطلب را این گونه ادامه دادند:
همانا خداوند تبارک و تعالی فرمود: «ای آن کسانی که ایمان آوردهاند، داخل حجرههای پیامبر نشوید مگر به شما اذن داده شود» (احزاب/۵۳) و تو مردانی را بدون اذن رسول الله ص در حجره وی وارد کردی! و نیز خداوند فرمود: «ای آن کسانی که ایمان آوردند، صداهایتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید» (حجرات/۱)؛ و به جان خودم سوگند كه تو براى پدرت و فاروق او [یعنى: عمر] کنار گوش رسول خدا ص كلنگها زدى؛ و خداوند عزّوجلّ فرمود: «همانا کسانی که صداهایشان را نزد رسول الله ص فرومیکاهند، هماناناند که خداوند دلهایشان را برای تقوا امتحان کرده است» (حجرات/۳) و به جان خودم سوگند، كه هر آینه پدرت و فاروق او، به خاطر نزدیک کردن خویش به رسول الله ص [= دفن شدنشان در کنار رسول الله ص] به ایشان آزار رساندند، و حقش را آن گونه که خدا بر زبان رسول خدا صلى الله علیه و آله ایشان را به آن امر فرموده بود رعایت نکردند. به درستى كه خدا درباره [احترام به] مؤمنان حرمت هرآنچه در زندگی شان لازم است را در مرگشان هم لازم شمرده است؛ و به خدا سوگند اى عائشه كه، اگر آنچه را که تو درباره دفن امام حسن ع نزد پدرش صلى الله علیه و آله بدت میآید، در میان ما و خدا روا مىبود [چون اشاره شد که بلند کردن صدا و کلنگ زدن نزد گوش پیامبر ص جایز نیست]، هر آینه مىدیدی كه او علیرغم نظر تو حتما همینجا دفن مىشود.
سپس محمد بن حنفیه به سخن در آمد و گفت: اى عایشه، یك روز بر استر سوار مىشوى، و روزى بر شتر؟ و از فرط دشمنیای که با بنیهاشم داری نمیتوانی جلوی نفس خودت را بگیری و در زمین آرام و قرار پیدا کنی؟
عایشه رو به محمد آورد و گفت: اى پسر حنفیه، اینها فاطمیاند كه سخن مىگویند، تو چه میگویی؟!
امام حسین علیه السلام به او فرمود: چرا فاطمی بودن محمد را انکار مىكنى؟ به خدا سوگند، كه از سه فاطمه متولّد شده: فاطمه بنت عمران بن عائذ بن عمرو بن مخزوم (= همسر عبدالمطلب و مادربزرگ پیامبر و حضرت علی ع)، و فاطمه بنت اسد بن هاشم (همسر ابوطالب و مادر حضرت علی ع)، و فاطمه بنت زائدة بن أصمّ بن رواحة بن حجر بن عبد معیص بن عامر*.
عایشه، به امام حسین ع گفت: پسرتان را دور كنید و او را ببرید، كه شما انسانهایی اهل خصومت و نزاع هستید!
بعد از آن، امام حسین ع پیکر مطهر امام حسن ع را بردند و در قبرستان بقیع دفن كردند.
* پینوشت. طبق بسیاری از متون، فاطمه بنت زائدة بن أصمّ ..، نام مادر حضرت خدیجه است. درباره اینکه مادر حضرت خدیجه چگونه با محمد حنفیه نسبت پیدا میکند در حدی که تفحص شد چیزی نیافتم. البته مرحوم مجلسی در مرآة العقول، ج۳، ص۳۱۹ در ذیل این حدیث، وی را زوجه هاشم و مادر عبدالمطلب دانسته است (و در ویکی فقه ذیل عنوان «ممانعت عایشه از دفن امام حسن در خانه پیامبر» نیز همین دیدگاه بدون ارجاع به هیچ منبعی آمده است)؛ در حالی که خود مرحوم مجلسی در همان کتاب ج۵، ص۱۷۹ از قول قرطبی، فاطمه بنت زائده بنت اصم را مادر حضرت خدیجه معرفی کرده است؛ و در بسیاری از منابع، نام مادر عبدالمطلب، سَلْمَى بنت عَمْرِو بن زَید بن لَبِید بن خِدَاش بن حَرَام بن جُنْدَب بنِ عامِرِ بن غَنْم بن عَدِی بن النجّار معرفی شده است؛ و هیچ منبع دیگری نیز یافت نشد که این نام به عنوان نام مادر عبدالمطلب معرفی کرده باشد.
الكافی، ج۱، ص۳۰۳
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیمَانَ الدَّیلَمِی عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یقُولُ:
… لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى یقُولُ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلَّا أَنْ یؤْذَنَ لَكُمْ» وَ قَدْ أَدْخَلْتِ أَنْتِ بَیتَ رَسُولِ اللَّهِ ص الرِّجَالَ بِغَیرِ إِذْنِهِ؛ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی» وَ لَعَمْرِی لَقَدْ ضَرَبْتِ أَنْتِ لِأَبِیكِ وَ فَارُوقِهِ عِنْدَ أُذُنِ رَسُولِ اللَّهِ ص الْمَعَاوِلَ؛ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ الَّذِینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى» وَ لَعَمْرِی لَقَدْ أَدْخَلَ أَبُوكِ وَ فَارُوقُهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِقُرْبِهِمَا مِنْهُ الْأَذَى وَ مَا رَعَیا مِنْ حَقِّهِ مَا أَمَرَهُمَا اللَّهُ بِهِ عَلَى لِسَانِ رَسُولِ اللَّهِ ص؛ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَمْوَاتاً مَا حَرَّمَ مِنْهُمْ أَحْیاءً. وَ تَاللَّهِ یا عَائِشَةُ لَوْ كَانَ هَذَا الَّذِی كَرِهْتِیهِ مِنْ دَفْنِ الْحَسَنِ عِنْدَ أَبِیهِ رَسُولِ اللَّهِ ص جَائِزاً فِیمَا بَینَنَا وَ بَینَ اللَّهِ لَعَلِمْتِ أَنَّهُ سَیدْفَنُ وَ إِنْ رَغِمَ مَعْطِسُكِ.
قَالَ: ثُمَّ تَكَلَّمَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِیةِ وَ قَالَ: یا عَائِشَةُ یوْماً عَلَى بَغْلٍ وَ یوْماً عَلَى جَمَلٍ؟! فَمَا تَمْلِكِینَ نَفْسَكِ وَ لَا تَمْلِكِینَ الْأَرْضَ عَدَاوَةً لِبَنِی هَاشِمٍ؟!
قَالَ: فَأَقْبَلَتْ عَلَیهِ فَقَالَتْ: یا ابْنَ الْحَنَفِیةِ هَؤُلَاءِ الْفَوَاطِمُ یتَكَلَّمُونَ؛ فَمَا كَلَامُكَ؟!
فَقَالَ لَهَا الْحُسَینُ ع: وَ أَنَّى تُبْعِدِینَ مُحَمَّداً مِنَ الْفَوَاطِمِ؟! فَوَ اللَّهِ لَقَدْ وَلَدَتْهُ ثَلَاثُ فَوَاطِمَ: فَاطِمَةُ بِنْتُ عِمْرَانَ بْنِ عَائِذِ بْنِ عَمْرِو بْنِ مَخْزُومٍ، وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ، وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ زَائِدَةَ بْنِ الْأَصَمِّ ابْنِ رَوَاحَةَ بْنِ حُجْرِ بْنِ عَبْدِ مَعِیصِ بْنِ عَامِرٍ.
قَالَ فَقَالَتْ عَائِشَةُ لِلْحُسَینِ ع: نَحُّوا ابْنَكُمْ وَ اذْهَبُوا بِهِ فَإِنَّكُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ قَالَ فَمَضَى الْحُسَینُ ع إِلَى قَبْرِ أُمِّهِ ثُمَّ أَخْرَجَهُ فَدَفَنَهُ بِالْبَقِیعِ.
ج) تطبیق مصداق «امتحن الله قلبه» بر امام علی ع در حدیث نبوی
۳) الف. واقعه زیر در بسیاری از منابع شیعه و سنی با عبارات مختلف و از طرق مختلف نقل شده است؛ که متن واقعه را بر اساس یکی از سندهایی که نزد اهل سنت کاملا صحیح است میآوریم:
ربعی بن خراش از امیرالمؤمنین علیه السلام حکایت کرده است که:
هنگامی که مکه فتح شد [در برخی نقلها: در صلح حدیبیّه]، گروهی از قریش نزد پیامبر ص آمدند و گفتند: ای محمّد ص! ما همپیمانان و قوم تو هستیم؛ گروهی از فرزندان و بردگان ما به تو پیوستهاند؛ آنها تمایلی به اسلام ندارند بلکه از زیر کار فرار میکنند؛ بنابراین آنها را به ما بازگردان.
رسول الله ص با ابوبکر در این کار مشورت کرد؛ او گفت: «یا رسول الله! اینها راست میگویند؛ پس چهره رسول الله ص [از ناراحتی] دگرگون شد.
فرمود: عمر! نظر تو چیست؟
او هم همانند سخن ابوبکر را گفت.
در این هنگام رسول الله ص فرمود: ای جماعت قریش! قطعا خداوند علیه شما مردی را برانگیزاند که خدا دلش را برای ایمان امتحان نموده؛ او گردنهای شما را بر اساس [دستور] دین بزند!
ابوبکر گفت: یا رسول الله! آیا آن شخص من هستم؟
فرمود: خیر.
عمر گفت: یا رسول الله! آیا آن شخص من هستم؟
فرمود: خیر! بلکه او کسی است که در مسجد در حال وصلهزدن کفش است.
و پیامبر آن موقع کفشش را به علی ع داده بود که وصله بزند.
ربعیبنخِراش در ادامه گفت: و علی ع فرمود: همانا من از رسولخدا ص شنیدم که میفرمود: «بر من دروغ نبندید؛ که هرکس به من دروغی نسبت دهد، وارد جهنم خواهد شد».
شرح مشكل الآثار (للطحاوی م۳۲۱)، ج۱۰، ص۲۳۱؛ المستدرك على الصحیحین (للحاكم)، ج۲، ص۱۴۹
حَدَّثَنَا فَهْدُ بْنُ سُلَیمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ الْأَصْبَهَانِی، [المستدرک: أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی الشَّیبَانِی، ثنا ابْنُ أَبِی غَرَزَةَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ سَعِیدٍ الْأَصْبَهَانِی،] قَالَ: حَدَّثَنَا شَرِیكُ بْنُ عَبْدِ اللهِ النَّخَعِی، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْمُعْتَمِرِ، عَنْ رِبْعِی بْنِ حِرَاشٍ، عَنْ عَلِی رَضِی اللهُ عَنْهُ، قَالَ:
سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ [آله و] سَلَّمَ یقُولُ لَمَّا افْتَتَحَ مَكَّةَ، وَأَتَاهُ أُنَاسٌ مِنْ قُرَیشٍ، فَقَالُوا: یا مُحَمَّدُ، إِنَّا حُلَفَاؤُكَ وَقَوْمُكَ، وَإِنَّهُ قَدْ لَحِقَ بِكَ أَبْنَاؤُنَا وَأَرِقَّاؤُنَا، وَلَیسَ بِهِمْ رَغْبَةٌ فِی الْإِسْلَامِ، وَإِنَّمَا فَرُّوا مِنَ الْعَمَلِ، فَارْدُدْهُمْ عَلَینَا.
فَشَاوَرَ أَبَا بَكْرٍ رَضِی اللهُ عَنْهُ فِی أَمْرِهِمْ، فَقَالَ: صَدَقُوا یا رَسُولَ اللهِ.
فَتَغَیرَ وَجْهُهُ، فَقَالَ: یا عُمَرُ، مَا تَرَى؟
فَقَالَ مِثْلَ قَوْلِ أَبِی بَكْرٍ.
فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: یا مَعْشَرَ قُرَیشٍ، لَیبْعَثَنَّ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیكُمْ رَجُلًا مِنْكُمُ، امْتَحَنَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ، یضْرِبُ رِقَابَكُمْ عَلَى الدِّینِ.
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَنَا هُوَ یا رَسُولَ اللهِ؟
قَالَ: لَا.
قَالَ عُمَرُ: أَنَا هُوَ یا رَسُولَ اللهِ؟
قَالَ: لَا، وَلَكِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ فِی الْمَسْجِدِ.
قَالَ: وَكَانَ قَدْ أَلْقَى إِلَى عَلِی عَلَیهِ السَّلَامُ نَعْلَهُ یخْصِفُهَا.
قَالَ: وَقَالَ عَلِی: أَمَا إِنِّی سَمِعْتُهُ یقُولُ: لَا تَكْذِبُوا عَلَی، فَإِنَّهُ مَنْ یكْذِبْ عَلَی یلِجِ النَّارَ؛
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ وَلَمْ یخَرِّجَاهُ [التعلیق – من تلخیص الذهبی] صحیح على شرط مسلم.
برخی از منابع اهل سنت که این حدیث با عبارات مختلف در آنها آمده است:
مصنف ابن أبی شیبة، ج۱۸، ص۶۰[۲۵]؛ مسند أحمد، ج۱۷، ص۳۹۰-۳۹۱[۲۶]؛ فضائل الصحابة (لأحمد بن حنبل)، ج۲، ص۶۴۹[۲۷]؛ سنن الترمذی، ج۶، ص۸۱[۲۸]؛ مسند البزار (= البحر الزخار)، ج۳، ص۱۱۸[۲۹]؛ المحاسن والمساوئ (للبیهقی)، ص۱۸[۳۰]؛ شرح معانی الآثار (للطحاوی)، ج۴، ص۳۵۹[۳۱]؛ طرق حدیث من كذب علی متعمدا (للطبرانی)، ص۴۱[۳۲]
برخی از منابع شیعه که این حدیث با عبارات مختلف در آنها آمده است:
الإرشاد (للمفید)، ج۱، ص۱۲۲-۱۲۳[۳۳]؛ كشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۱، ص۳۳۵[۳۴]؛ بشارة المصطفى لشیعة المرتضى، ص۲۱۶[۳۵]؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص۱۸۹[۳۶]؛ مناقب آل أبی طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج۳، ص۴۴[۳۷]؛ تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص۵۸۳-۵۸۴[۳۸]
ب. بر اساس حدیثی از امام باقر ع این واقعه از وقایعی است که حضرت علی ع در شورایی که عمر برای تعیین جانشین خود مشخص کرده بود برای احتجاج و نشان دادن برتری خود بدان استشهاد کردند:
امیرالمؤمنین ع فرمود: … شما را به خدا سوگند میدهم: آیا در میان شما غیر از من کسی هست که رسول الله ص در موردش فرموده باشد قطعا کسی را برای شما برمیانگیزانم که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد؟
گفتند: خیر.
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج۱، ص۱۴۳
رَوَى عَمْرُو بْنُ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الْبَاقِرِ عَلَیهِ وَ عَلَى آبَائِهِ السَّلَامُ قَالَ:
إِنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ أَجْمَعَ عَلَى الشُّورَى بَعَثَ إِلَى سِتَّةِ نَفَرٍ مِنْ قُرَیشٍ إِلَى عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِلَى عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ وَ إِلَى الزُّبَیرِ بْنِ الْعَوَّامِ وَ إِلَى طَلْحَةَ بْنِ عُبَیدِ اللَّهِ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ وَ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یدْخُلُوا إِلَى الْبَیتِ وَ لَا یخْرُجُوا مِنْهُ حَتَّى یبَایعُوا لِأَحَدِهِمْ؛ فَإِنِ اجْتَمَعَ أَرْبَعَةٌ عَلَى وَاحِدٍ وَ أَبَى وَاحِدٌ أَنْ یبَایعَهُمْ قُتِلَ وَ إِنِ امْتَنَعَ اثْنَانِ وَ بَایعَ ثَلَاثَةٌ قُتِلَا. فَأَجْمَعَ رَأْیهُمْ عَلَى عُثْمَانَ فَلَمَّا رَأَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مَا هَمَّ الْقَوْمُ بِهِ مِنَ الْبَیعَةِ لِعُثْمَانَ قَامَ فِیهِمْ لِیتَّخِذَ عَلَیهِمُ الْحُجَّةَ؛ فَقَالَ ع لَهُم …
قَالَ: نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِیكُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَأَبْعَثَنَّ إِلَیكُمْ رَجُلًا امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ غَیرِی؟
قَالُوا: لا. …
۴) حکایت خوابیدن حضرت علی ع در شب هجرت به جای پیامبر اکرم ص از حکایات معروفی است که شیعه و سنی روایت کردهاند. در فرازی از این واقعه، پیامبر ص وقتی از علی ع تقاضا کردند که در جای وی بخوابد چنین فرمودند:
… پس در بستر من بخواب و روانداز مرا روی خودت بکش!
و ای علی ع! من به تو خبر میدهم که همانا خداوند متعال اولیای خویش را به اندازه ایمانشان و جایگاهشان در دینش امتحان میکند؛ پس شدیدترین ابتلاء برای انبیاء است؛ سپس برای اوصیاء؛ و سپس هرکه شبیهتر، بیشتر.
و ای پسرعمویم! قطعا که خداوند [در این ماجرا] تو را امتحان کرده است؛ و نیز مرا در خصوص تو امتحانی کرده است شبیه آن امتحانی که برای ابراهیم خلیل و اسماعیل ذبیح برگزار کرد؛پس صبر داشته باش؛ و صبر داشته باش؛ که «همانا رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است» (اعراف/۵۶) …
[سپس پیامبر وداع کردند و عازم مدینه شدند تا اینکه بیرون مدینه در منطقه قبا منتظر ماندند که حضرت علی ع و همراهانشان برسند؛ و وقتی رسیدند برخی از آیات خداوند که در حق ایشان نازل شده بود را تلاوت کردند از جمله:]
… و این آیه را تلاوت کردند که: «و از مردم کسی هست که جان خویش را در طلب رضایت خداوند معامله میکند و خداوند به این بندگان بسیار مهربان است» (بقره/۲۰۷).
سپس فرمودند: ای علی! تو اولین کسی از این امت هستی که به خدا و رسولش ایمان آورد؛ و اولین کسی هستی که به سوی خدا و رسولش هجرت کرد؛ و آخرین کسی هستی که عهدی با رسولش میبندد*؛ به کسی که جانم به دست اوست سوگند، دوست ندارد تو را جز مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان امتحان کرده باشد؛ و دشمن ندارد تو را جز منافق و کافر. …
* پینوشت: ظاهرا این عهد اشاره است به این واقعه که پیامبر اکرم ص در حالی که سر بر زانوی علی ع داشت از دنیا رفت؛ و از این رو، آخرین دیدار و عهد وی با حضرت علی ع بود.
الأمالی (للطوسی)، ص۴۶۶ و۴۷۲
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ عَمَّارٍ الثَّقَفِی سَنَةَ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیمَانَ النَّوْفَلِی سَنَةَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَینِ، قَالَ: حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ حَمْزَةَ أَبُو مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِی، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی وَ خَالِی یعْقُوبُ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ رَبِیعَةَ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، عَنِ الزُّبَیرِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَاشِمِی، قَالَ:
حَدَّثَنِیهِ أَبُو عُبَیدَةَ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ یاسِرِ (رَضِی اللَّهُ عَنْهُ) بَینَ الْقَبْرِ وَ الرَّوْضَةِ، عَنْ أَبِیهِ وَ عُبَیدُ اللَّهِ بْنِ أَبِی رَافِعٍ جَمِیعاً، عَنْ عَمَّارِ بْنِ یاسِرِ (رَضِی اللَّهُ عَنْهُ) وَ أَبِی رَافِعٍ مَوْلَى النَّبِی (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ).
قَالَ أَبُو عُبَیدَةَ: وَ حَدَّثَنِیهِ سِنَانُ بْنُ أَبِی سِنَانٍ: أَنَّ هِنْدَ بْنَ هِنْدِ بْنِ أَبِی هَالَةَ الْأَسَدِی حَدَّثَهُ عَنْ أَبِیهِ هِنْدِ بْنِ أَبِی هَالَةَ رَبِیبِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) وَ أُمُّهُ خَدِیجَةُ زَوْجُ النَّبِی (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) وَ أُخْتُهُ لِأُمِّهِ فَاطِمَةُ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهَا).
قَالَ أَبُو عُبَیدَةَ: وَ كَانَ هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةُ هِنْدُ بْنُ هَالَةَ وَ أَبُو رَافِعٍ وَ عَمَّارُ بْنُ یاسِرٍ جَمِیعاً یحَدِّثُونَ عَنْ هِجْرَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ) إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) بِالْمَدِینَةِ وَ مَبِیتِهِ قَبْلَ ذَلِكَ عَلَى فِرَاشِهِ.
قَالَ: وَ صَدْرُ هَذَا الْحَدِیثِ عَنْ هِنْدِ بْنِ أَبِی هَالَةَ، وَ اقْتِصَاصُهُ عَنِ الثَّلَاثَةِ: هِنْدٍ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِی رَافِعٍ، وَ قَدْ دَخَلَ حَدِیثُ بَعْضِهِمْ فِی بَعْضٍ، قَالُوا: …[۳۹]
… قَالَ صفَارْقُدْ عَلَى فِرَاشِی وَ اشْتَمِلْ بِبُرْدِی الْحَضْرَمِی، ثُمَّ إِنِّی أُخْبِرُكَ یا عَلِی أَنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) یمْتَحِنُ أَوْلِیاءَهُ عَلَى قَدْرِ إِیمَانِهِمْ وَ مَنَازِلِهِمْ مِنْ دِینِهِ، فَأَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْأَوْصِیاءُ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ، وَ قَدِ امْتَحَنَكَ یا ابْنَ عَمِّ وَ امْتَحَنَنِی فِیكَ بِمِثْلِ مَا امْتَحَنَ بِهِ خَلِیلَهُ إِبْرَاهِیمَ وَ الذَّبِیحَ إِسْمَاعِیلَ، فَصَبْراً صَبْراً، فَ«إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»…[۴۰]
…. وَ تَلَا (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ): «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ».
قَالَ: وَ قَالَ: یا عَلِی، أَنْتَ أَوَّلُ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِیمَاناً بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ أَوَّلُهُمْ هِجْرَةً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ آخِرُهُمْ عَهْداً بِرَسُولِهِ، لَا یحِبُّكَ- وَ الَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ- إِلَّا مُؤْمِنٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ، وَ لَا یبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ أَوْ كَافِرٌ..
د) مصادیق متعدد «الذی امتحن الله قلبه» در احادیث[۴۱]
– عدم دلدادگی به دنیا تا سنین پیری
۵) از رسول الله ص روایت شده است:
قلب انسان پیر، در طلب دنیا قلبی جوان است، هرچند که از شدت پیری استخوانهای ترقوهاش به هم پیچیده باشد؛ مگر کسی که خداوند قلبش را برای ایمان امتحان کرده باشد؛ و چه اندکند اینان.
الجعفریات (الأشعثیات)، ص۱۶۳
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّه جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
قَلْبُ الشَّیخِ قَلْبٌ شَابٌّ فِی طَلَبِ الدُّنْیا وَ لَوِ الْتَفَّتْ تَرْقُوَتَاهُ مِنَ الْكِبَرِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ قَلِیلٌ مَا هُمْ.[۴۲]
این حدیث در بسیاری از منابع اهل سنت هم آمده است؛ مثلا الدر المنثور، ج۶، ص۸۶[۴۳]؛ حلیة الأولیاء، ج۱، ص۲۲۳[۴۴]؛ السابع والعشرون من المشیخة البغدادیة (لأبی طاهر السلفی)، ص۷[۴۵]
– مداومت در قرائت سوره ممتحنه
۶) از امام سجاد ع روایت شده است:
کسی که سوره ممتحنه را در نمازهای واجب و مستحبش بخواند خداوند قلبش را برای ایمان آمتحان کند و برایش دیدگانش را نورانی کند و هرگز فقر و جنون به خودش و فرزندانش نرسد.
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۱۱۸
أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَان عَنِ الْحَسَنِ عَنْ عَاصِمٍ الْخَیاطِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِی عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ ع قَالَ:
مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْمُمْتَحِنَةِ فِی فَرَائِضِهِ وَ نَوَافِلِهِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ نَوَّرَ لَهُ بَصَرَهُ وَ لَا یصِیبُهُ فَقْرٌ أَبَداً وَ لَا جُنُونٌ فِی بَدَنِهِ وَ لَا فِی وُلْدِهِ.
– حصول تمامی جنود عقل
۷) روایت شده است که امام صادق ع فرمودند: عقل و لشکریانش و جهل و لشکریانش را بشناسید تا هدایت شوید. از ایشان درخواست شد که اینها را به ما بشناسانید؛ و حضرت در حدیثی طولانی ۷۵ سرباز برای عقل و به همین میزان برای جهل برشمردند. در پایان این حدیث فرمودند:
این خصلتها که همگی از لشکریان عقلاند همگی در کسی جمع نشود مگر در پیامبری، یا در وصیای، یا در مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان امتحان کرده باشد؛ اما سایر یروان ما، پس احدی از آنها نیست مگر اینکه برخی از این لشکریان در اوست تا اینکه کمال پیدا کند و از لشکریان جهل پاک گردد؛ و آن هنگام است که در درجه عالی همراه با انبیاء و اوصیاء خواهد بود؛ و این تنها با معرفت به عقل و لشکریان وی، و اجتناب از جهل و لشکریان وی حاصل شود.
خداوند ما و شما را برای [انجام] طاعت و [کسب] رضایت خویش توفیق دهد.
الكافی، ج۱، ص۲۱-۲۳
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِی بْنِ حَدِیدٍ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِیهِ فَجَرَى ذِكْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ..ُ ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْدا …
…فَلَا تَجْتَمِعُ هَذِهِ الْخِصَالُ كُلُّهَا مِنْ أَجْنَادِ الْعَقْلِ إِلَّا فِی نَبِی أَوْ وَصِی نَبِی أَوْ مُؤْمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِكَ مِنْ مَوَالِینَا فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لَا یخْلُو مِنْ أَنْ یكُونَ فِیهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ حَتَّى یسْتَكْمِلَ وَ ینْقَى مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ فَعِنْدَ ذَلِكَ یكُونُ فِی الدَّرَجَةِ الْعُلْیا مَعَ الْأَنْبِیاءِ وَ الْأَوْصِیاءِ وَ إِنَّمَا یدْرَكُ ذَلِكَ بِمَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ جُنُودِهِ وَ بِمُجَانَبَةِ الْجَهْلِ وَ جُنُودِهِ. وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیاكُمْ لِطَاعَتِهِ وَ مَرْضَاتِهِ.
– شیعه حقیقی
۸) الف. از امام صادق ع روایت شده است:
روزی امیرالمؤمنین ع به مسجد آمدند؛ و دیدند که عدهای از شیعیان در آنجا نشستهاند. فرمودند: شما کیستید؟
گفتند: ما شیعیان توییم؛ یا امیرالمؤمنین!
فرمود: پس چرا سیمای شیعه را بر شما نمیبینم؟
گفتند: یا امیرالمؤمنین! سیمای شیعه چیست؟
فرمود: خرابْچشمان* از گریه، تهىدلان از روزه و تشنگی، زردْچهرهگان از بیدارى شب؛ فرد جاهل آنان را مریض میپندارد در حالی که مریضیای ندارند؛ لیکن از نگرانی از حساب و روز حساب آنان را مریضاحوال کرده؛ و اهل غفلت آنان را مست میپندارند در حالی که مست نیستند و یاد مرگ آنان را چنین مست کرده است؛ اگر حاضر باشند شناخته نمیشوند؛ و اگر غایب باشند کسی دنبالشان نیست؛ اگر سخن بگویند تصدیقشان نکنند و اگر ساکت باشند کسی از آنها سوال نکند؛ اگر مرتکب بدی شوند استغفار کنند و اگر خوبی کنند فخرنورزند؛ اگر بدانان ظلم شود صبر میکنند تا خداوند متعال منتقمشان باشد؛ وقتی مردم [چنان میخورند که] سیر میشوند، آنان [فقط] جرعهای مینوشند؛ و وقتی مردم به بستر میروند آنان شبزندهداری میکنند و وقتی مردم غافلند آنان به دعا مشغولند و وقتی مردم میخندند آنان گریاناند. شبها گاه از این پا به آن پا میکنند و گاه روی انگشتانشان میایستند در حالی که از خوف خدا اشک از دیدگانشان بر روی گونههایشان جاری است و آنان همواره در سکوتند؛ پس چون عظمت خداوند عز و جل را به یاد آورند دلهایشان شکسته شود و عقلهایشان به پرواز درآید. آنانند که حقیقتا اصحاب و شیعیان مناند، همان «کسانی که خداوند دلهایشان را به تقوی آزموده؛ برایشان مغفرت و پاداشی عظیم است» (حجرات/۳).
* پینوشت: «عُمش العیون» به معنای چشمهایی است که از بس گریسته، ضعیف شده و دیگر خوب نمیتواند ببیند.
أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص۱۳۵
رَوَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: خَرَجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یوْماً إِلَى الْمَسْجِدِ فَإِذَا قَوْمٌ مِنَ الشِّیعَةِ قُعُودٌ فِیهِ.
فَقَالَ مَنْ أَنْتُمْ؟
فَقَالُوا: نَحْنُ شِیعَتُكَ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ!
فَقَالَ: فَمَا لِی لَا أَرَى عَلَیكُمْ سِیمَاءَ الشِّیعَةِ؟
فَقَالُوا: مَا سِیمَاءُ الشِّیعَةِ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ.
فَقَالَ: عُمْشُ الْعُیونِ مِنَ الْبُكَاءِ، خُمُصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّیامِ وَ الظَّمَأِ، صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ السَّهَرِ،
یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ مَرْضَى وَ مَا بِهِمْ مِنْ مَرَضٍ وَ لَكِنْ فَرَقٌ مِنَ الْحِسَابِ وَ یوْمِهِ أَمْرَضَهُمْ؛
یحْسَبُهُمْ أَهْلُ الْغَفْلَةِ سُكَارَى وَ مَا هُمْ بِسُكَارَى وَ لَكِنْ ذِكْرُ الْمَوْتِ أَسْكَرَهُمْ؛
إِنْ شَهِدُوا لَمْ یعْرَفُوا، وَ إِنْ غَابُوا لَمْ یفْتَقَدُوا، وَ إِنْ قَالُوا لَمْ یصَدَّقُوا، وَ إِنْ سَكَتُوا لَمْ یسْأَلُوا، وَ إِنْ أَسَاءُوا اسْتَغْفَرُوا، وَ إِنْ أَحْسَنُوا لَمْ یفْخَرُوا، وَ إِنْ ظَلَمُوا صَبَرُوا حَتَّى یكُونَ اللَّهُ تَعَالَى هُوَ الْمُنْتَقِمَ لَهُمْ.
یجْرَعُونَ إِذَا شَبِعَ النَّاسُ، وَ یسْهَرُونَ إِذَا رَقَدَ النَّاسُ، وَ یدْعُونَ إِذَا غَفَلَ النَّاسُ، وَ یبْكُونَ إِذَا ضَحِكَ النَّاسُ،
یتَمَایلُونَ بِاللَّیلِ عَلَى أَقْدَامِهِمْ مَرَّةً وَ عَلَى الْأَصَابِعِ، تَجْرِی دُمُوعُهُمْ عَلَى خُدُودِهِمْ مِنْ خِیفَةِ اللَّهِ وَ هُمْ أَبَداً سُكُوتٌ؛ فَإِذَا ذَكَرُوا عَظَمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ انْكَسَرَتْ قُلُوبُهُمْ وَ طَاشَتْ عُقُولُهُمْ.
أُولَئِكَ أَصْحَابِی وَ شِیعَتِی حَقّاً «الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ».
* فراز اول این حدیث را شیخ صدوق در صفات الشیعة (ص۱۷) با سند مستقیم از اصبغ بن نباته که یکی از مخاطبان روایت بوده، آورده است[۴۶]؛ و آن فراز در بسیاری از کتب دیگر شیعه مانند إرشاد شیخ مفید (ج۱، ص۲۳۷-۲۳۸[۴۷])، أمالی سید مرتضى (ج۱، ص۱۸)، أمالی شیخ طوسی (ص۲۱۶[۴۸]) و … آمده است؛ (هرچند با این طول و تفصیل فقط در اعلام الدین یافت شد). البته در إرشاد القلوب دیلمی مقدمهای اضافه دارد که مناسب است توجه شود:
ب. روایت شده است که شخصی به امام صادق ع عرض کرد: همانا گروهی از شیعیان شما مرتکب گناه میشوند و میگویند امید [به شفاعت] داریم!
فرمودند: دروغ میگویند، آنان شیعیان ما نیستند. کسی که به چیزی امید دارد برای آن عمل میکند. به خدا سوگند از میان شما کسی جزء شیعیان ما نیست مگر کسی که تقوای الهی در پیش گیرد.
سپس فرمودند: همانا گروهی به پیشواز علی ع رفتند و بر ایشان سلام کردند و گفتند: ما شیعیان شماییم؛ یا امیرالمؤمنین! فرمود: پس چرا سیمای شیعه را بر شما نمیبینم؟ گفتند: یا امیرالمؤمنین! سیمای شیعه چیست؟ فرمود: زردْچهرهگان از بیدارى شب، خرابْچشمان از گریه، تهىدلان [از روزه]، لبخشگان [از دعا]، خمیدهْپشتان از ایستادن [برای عبادت]، بر آنان گرد خاشعین نشسته باشد.
إرشاد القلوب (دیلمی)، ج۱، ص۱۰۷-۱۰۸
وَ قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ ع: إِنَّ قَوْماً مِنْ شِیعَتِكُمْ یعْمَلُونَ بِالْمَعَاصِی وَ یقُولُونَ نَرْجُو.
فَقَالَ: كَذَبُوا لَیسُوا مِنْ شِیعَتِنَا! كُلُّ مَنْ رَجَا شَیئاً عَمِلَ لَهُ. فَوَ اللَّهِ مَا مِنْ شِیعَتِنَا مِنْكُمْ إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ.
وَ قَالَ: إِنَّ قَوْماً اسْتَقْبَلُوا عَلِیاً فَسَلَّمُوا عَلَیهِ وَ قَالُوا: نَحْنُ شِیعَتُكُمْ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ.
فَقَالَ: مَا لِی لَا أَرَى عَلَیكُمْ سِیمَاءَ الشِّیعَةِ؟!
قَالُوا: وَ مَا سِیمَاءُ الشِّیعَةِ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟
فَقَالَ: صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ السَّهَرِ، عُمْشُ الْعُیونِ مِنَ الْبُكَاءِ، خُمْصُ الْبُطُونِ، ذُبُلُ الشِّفَاهِ، حُدْبُ الظُّهُورِ مِنَ الْقِیامِ، عَلَیهِمْ عِبَرُ الْخَاشِعِین.
۹) الف. ابواسحاق سبیعی میگوید: ما بر مسروق اجدع وارد شدیم و میهمانی داشت که نمیشناختیمش و داشتند غذا میخوردند. آن میهمان گفت: ما با رسول الله ص در حنین بودیم، (این را که گفت فهمیدیم از اصحاب رسول الله ص بوده است.) که صفیه دختر حیی بن أخطب* آمد و گفت: یا رسول الله ص! من همانند سایر همسرانت نیستم؛ پدر و برادر و عمویم کشته شدهاند؛ اگر اتفاقی برای شما افتاد به چه کسی مراجعه کنم؟ رسول الله ص فرمود: به این شخص؛ و به علی بن ابیطالب ع اشاره کرد.
میهمانِ ابواسحاق ادامه داد: آیا دلتان میخواهد مطلبی را که حارث اعور برایم گفته برایتان تعریف کنم؟
گفتیم: بله.
وی چنین تعریف کرد: حارث گفت که بر علی بن ابیطالب ع وارد شدم؛ به من فرمود: اعور! چه چیزی تو را اینجا آورد؟
گفتم: محبت تو ای امیرمؤمنان!
فرمود: به خدا (و سه بار تکرار کرد و سپس فرمود) که هیچ بندهای از بندگان خدا از کسانی که خداوند دلشان را برای ایمان امتحان کرده باشد نیست مگر اینکه مودت و دوستی ما را در دلش مییابد و او ما را دوست دارد و ابواب رحمت بر او گشوده شده است؛ و کسی که بغض ما را داشته باشد «بر لبه پرتگاهی از جهنم است که بناگاه در آتش جهنم افتد» (توبه/۱۰۹). پس گوارا باد این رحمت بر اهل رحمت؛ و بدبخت باشند آن جهنمیان با آن جایگاهشان.
* پینوشت: صفیه از یهودیان خیبر بود که همسرش در جنگ خیبر کشته، و او نیز اسیر شد. پیامبر ص او را به اسلام دعوت کرد و او پذیرفت. پیامبر ص وی را آزاد کرده و به همسری برگزید.
الأمالی (للطوسی)، ص۳۴
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِی بْنُ خَالِدٍ الْمَرَاغِی، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحَسَنِ الْكُوفِی، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا مُسَبِّحُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو عَلِی بْنُ أَبِی عَمْرَةَ الْخُرَاسَانِی، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِی، قَالَ:
دَخَلْنَا عَلَى مَسْرُوقٍ الْأَجْدَعِ، فَإِذَا عِنْدَهُ ضَیفٌ لَهُ لَا نَعْرِفُهُ وَ هُمَا یطْعَمَانِ مِنْ طَعَامٍ لَهُمَا، فَقَالَ الضَّیفُ:
كُنْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) بِحُنَینٍ، فَلَمَّا قَالَهَا عَرَفْنَا أَنَّهُ كَانَتْ لَهُ صُحْبَةٌ مَعَ النَّبِی (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ)، قَالَ: فَجَاءَتْ صَفِیةُ بِنْتُ حُیی بْنِ أَخْطَبَ إِلَى النَّبِی (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فَقَالَتْ: یا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّی لَسْتُ كَأَحَدٍ مِنْ نِسَائِكَ، قَتَلْتَ الْأَبَ وَ الْأَخَ وَ الْعَمَّ، فَإِنْ حَدَثَ بِكَ شَیءٌ فَإِلَى مَنْ؟
فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ): إِلَى هَذَا- وَ أَشَارَ إِلَى عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیهِ السَّلَامُ).
ثُمَّ قَالَ: أَ لَا أُحَدِّثُكُمْ بِمَا حَدَّثَنِی بِهِ الْحَارِثُ الْأَعْوَرُ؟
قَالَ: قُلْنَا: بَلَى.
قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیهِ السَّلَامُ) فَقَالَ: مَا جَاءَ بِكَ یا أَعْوَرُ؟
قَالَ: قُلْتُ: حُبُّكَ، یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ.
قَالَ: اللَّهَ، قُلْتُ: اللَّهَ، فَنَاشَدَنِی ثَلَاثاً، ثُمَّ قَالَ: أَمَا إِنَّهُ لَیسَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ مِمَّنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ إِلَّا وَ هُوَ یجِدُ مَوَدَّتَنَا عَلَى قَلْبِهِ فَهُوَ یحِبُّنَا، وَ لَیسَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ مِمَّنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیهِ إِلَّا وَ هُوَ یجِدُ بُغْضَنَا عَلَى قَلْبِهِ فَهُوَ یبْغِضُنَا، فَأَصْبَحَ مُحِبُّنَا ینْتَظِرُ الرَّحْمَةَ، وَ كَانَ أَبْوَابُ الرَّحْمَةِ قَدْ فُتِحَتْ لَهُ، وَ أَصْبَحَ مُبْغِضُنَا «عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ»، فَهَنِیئاً لِأَهْلِ الرَّحْمَةِ رَحْمَتُهُمْ، وَ تَعْساً لِأَهْلِ النَّارِ مَثْوَاهُمْ.
ب. از میثم تمار روایت شده است که شبی نزد امیرالمؤمنین بیتوته کردیم. به ما فرمود:
هیچ بندهای که خداوند دلش را به ایمان آزموده باشد نیست مگر اینکه صبح میکند در حالی که مودت و دوستی ما را در دلش مییابد؛ و بندهای از کسانی که خداوند بر آنان خشم گرفته نیست مگر اینکه بغض ما را در دلش مییابد؛ پس ما صبح میکنیم در حالی که به خاطر محبت مؤمن به ما خوشحالیم؛ و بغض کسی که به ما بغض دارد را میشناسیم؛ و مُحِبّ و دوستدار ما صبح میکند در حالی که به خاطر محبت ما، مورد غبطه واقع میشود به خاطر رحمتی از خدا که هر روز منتظر آن رحمت است؛ و مبغض ما (کسی که بغض ما را در دل دارد) بنیان خویش را بر پرتگاهی قرار داده است که آن پرتگاه وی را در آتش جهنم بیندازد (توبه/۱۰۹). و ابواب رحمت برای اصحاب رحمت گشوده شده است؛ پس گوارا باد این رحمت بر اهل رحمت؛ و بدبخت باشند آن جهنمیان با آن جایگاهشان. همانا بندهای در محبت ما کوتاهی نکند به خاطر خیری که خداوند در دلش قرار داده است؛ و کسی که مبغض ما (کسی که بغض ما را در دل دارد) را دوست دارد هرگز ما را دوست ندارد؛ که این دو در یک دل جمع نشود «و خداوند برای هیچکس دو دل در درونش نگذاشته است» (احزاب/۴) که با این قومی را دوست بدارد و با آن یکی دشمنشان را؛ و کسی که ما را دوست دارد پس او [باید] محبت ما را خالص گرداند همان طور که طلا را به نحوی خالص کنند که غشی در آن نباشد.
همانا ما نجیبان هستیم؛ و واردشوندگان بر ما واردشوندگان بر انبیایند؛ و من وصی اوصیاء هستم؛ و من حزب خدا و رسولش هستم؛ و آن جماعت ستمگر* حزب شیطاناند؛ پس هرکس دوست دارد که حال خویش در محبت ما را بداند؛ دل خویش را بیازماید؛ پس اگر در آن محبت کسی را یافت که علیه ما اقدامی کرده بداند که همانا خداوند دشمنش است و جبرئیل و میکائیل؛ و خداوند دشمن کافران است.
* پینوشت: تعبیر «فئة باغیة» که به معنای جماعت ستمگر است، تعبیری است که رسول الله ص درباره معاویه و یارانش به کار برد که با امیرالمؤمنین ع جنگیدند و عمار را به شهادت رساندند.
الأمالی (للطوسی)، ص۱۴۸
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یحْیى، عَنْ یعْقُوبَ بْنِ شُعَیبٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ مِیثَمٍ التَّمَّارِ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: وَجَدْتُ فِی كِتَابِ مِیثَمٍ (رَضِی اللَّهُ عَنْهُ) یقُولُ:
تَمَسَّینَا لَیلَةً عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیهِ السَّلَامُ) فَقَالَ لَنَا:
لَیسَ مِنْ عَبْدٍ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَانِ إِلَّا أَصْبَحَ یجِدُ مَوَدَّتَنَا عَلَى قَلْبِهِ، وَ لَا أَصْبَحَ عَبْدٌ مِمَّنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیهِ إِلَّا یجِدُ بُغْضَنَا عَلَى قَلْبِهِ، فَأَصْبَحْنَا نَفْرَحُ بِحُبِّ الْمُؤْمِنِ لَنَا، وَ نَعْرِفُ بُغْضَ الْمُبْغِضِ لَنَا، وَ أَصْبَحَ مُحِبُّنَا مُغْتَبِطاً بِحُبِّنَا بِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ ینْتَظِرُهَا كُلَّ یوْمٍ، وَ أَصْبَحَ مُبْغِضُنَا یؤَسِّسُ بُنْیانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ، فَكَانَ ذَلِكَ الشَّفَا قَدِ انْهَارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ، وَ كَانَ أَبْوَابُ الرَّحْمَةِ قَدْ فُتِحَتْ لِأَصْحَابِ الرَّحْمَةِ، فَهَنِیئاً لِأَصْحَابِ الرَّحْمَةِ رَحْمَتُهُمْ، وَ تَعْساً لِأَهْلِ النَّارِ مَثْوَاهُمْ، إِنَّ عَبْداً لَنْ یقَصِّرَ فِی حُبِّنَا لِخَیرٍ جَعَلَهُ اللَّهُ فِی قَلْبِهِ، وَ لَنْ یحِبَّنَا مَنْ یحِبُّ مُبْغِضَنَا، إِنَّ ذَلِكَ لَا یجْتَمِعُ فِی قَلْبٍ وَاحِدٍ: «وَ ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَینِ فِی جَوْفِهِ» یحِبُّ بِهَذَا قَوْماً، وَ یحِبُّ بِالْآخَرِ عَدُوَّهُمْ؛ وَ الَّذِی یحِبُّنَا فَهُوَ یخْلِصُ حُبَّنَا كَمَا یخْلَصُ الذَّهَبُ لَا غِشَّ فِیهِ.
نَحْنُ النُّجَبَاءُ وَ أَفْرَاطُنَا أَفْرَاطُ الْأَنْبِیاءِ، وَ أَنَا وَصِی الْأَوْصِیاءِ، وَ أَنَا حِزْبُ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ (عَلَیهِ السَّلَامُ)، وَ الْفِئَةُ الْبَاغِیةُ حِزْبُ الشَّیطَانِ؛ فَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یعْلَمُ حَالَهُ فِی حُبِّنَا فَلْیمْتَحِنْ قَلْبَهُ، فَإِنْ وَجَدَ فِیهِ حُبَّ مَنْ أَلَّبَ عَلَینَا فَلْیعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَدُوُّهُ وَ جَبْرَئِیلَ وَ مِیكَائِیلَ، وَ اللَّهُ عَدُوٌّ لِلْكافِرِینَ.
– صعب مستصعب بودن شیعه
در روایات فوق دیدیم که شیعه واقعی کسی است که خداوند قلبش را به ایمان و تقوی آزموده است؛ اما چنین شیعه شدنی کاری است صعب و مستصعب*؛ و در این زمینه دهها حدیث وارد شده است (فقط در بصائر الدرجات بیش از ۴۰ حدیث با سندها و عبارات مختلف ناظر به این مضمون آمده است)؛ و در بحثهای قبلی به برخی از این موارد اشاره شد.[۴۹] اینک نیز به چند مورد از این روایاتی که تعبیر «امتحن الله قلبه» نیز در آن مورد توجه بوده، اشاره میشود:
*پینوشت: در روایات توضیح دادهاند «صعب» به اسبی گویند که تاکنون به کسی سواری نداده است؛ و «مستصعب» به اسبی گویند که وقتی ببینند از او فرار کنند (بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۴[۵۰]).
۱۰) الف. از امام باقر ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
همانا حدیث آل محمد صعب مستصعب [دشوار و پرصعوبت] است؛ بدان ایمان نیاورد مگر فرشتهای مقرب، یا پیامبری مرسل، یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده باشد؛ پس آنچه از حدیث آل محمد ص بر شما وارد شد و دلتان بدان نرم شد و آن را فهمیدید، پس بپذیریدش؛ و آنچه دلهای شما از آن احساس انزجار نمود و آن را نادرست دانستید، پس آن را به خدا و رسول و عالِمِ آلِ محمد ص ارجاع دهید؛ و همانا هلاکشونده کسی است که یکی از شما چیزی را [برایش] حدیث گوید که تحملش را ندارد، و او [به جای اینکه علم آن را به خدا و رسول ارجاع دهد] بگوید: به خدا سوگند چنین نیست؛ به خدا سوگند چنین نیست؛ در حالی این انکار کردن، کفر ورزیدن است.[۵۱]
الكافی، ج۱، ص۴۰۱
مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صإِنَّ حَدِیثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ فَمَا وَرَدَ عَلَیكُمْ مِنْ حَدِیثِ آلِ مُحَمَّدٍ ص فَلَانَتْ لَهُ قُلُوبُكُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَاقْبَلُوهُ وَ مَا اشْمَأَزَّتْ مِنْهُ قُلُوبُكُمْ وَ أَنْكَرْتُمُوهُ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ. وَ إِنَّمَا الْهَالِكُ أَنْ یحَدِّثَ أَحَدُكُمْ بِشَیءٍ مِنْهُ لَا یحْتَمِلُهُ، فَیقُولَ: وَ اللَّهِ مَا كَانَ هَذَا؛ وَ اللَّهِ مَا كَانَ هَذَا؛ وَ الْإِنْكَارُ هُوَ الْكُفْرُ.[۵۲]
ب. از چندین تن از ائمه اطهار روایتی نقل شده است که حضرت امیرالمؤمنین ع در یک مجلس چهارصد باب از آنچه دین و دنیای انسان مسلمان را آباد میکند، به برخی از اصحابش آموخت. قبلا فرازهایی از این روایت قبلا گذشت، در یکی از فرازها میفرمایند:
با مردم بدانچه مأنوساند معاشرت کنید و آنها را از آنچه که منکر میشمارند رها کنید؛ و آنان را بر علیه خودتان و علیه ما تحریک نکنید؛ همانا امر ما صعب مستصعب [دشوار و پرصعوبت] است، آن را تحمل نکند مگر فرشتهای مقرب، یا پیامبری مرسل، یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده است.[۵۳]
الخصال، ج۲، ص۶۲۴
حَدَّثَنَا أَبِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى بْنِ عُبَیدٍ الْیقْطِینِی عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یحْیى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِی مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا یصْلِحُ لِلْمُسْلِمِ فِی دِینِهِ وَ دُنْیاه…
خَالِطُوا النَّاسَ بِمَا یعْرِفُونَ وَ دَعُوهُمْ مِمَّا ینْكِرُونَ وَ لَا تَحْمِلُوهُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ عَلَینَا إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان.
۱۱) الف. از امام صادق ع روایت شده است:
روزی در پیشگاه امام سجاد ع سخن از تقیه به میان آمد؛ ایشان فرمودند: به خدا سوگند اگر ابوذر از آنچه در دل سلمان بود باخبر میشد او را میکُشت در حالی که رسول الله ص بین آنان پیمان اخوت بسته بود؛ پس در مورد بقیه خلائق چه گمان میکنید؟! همانا علم این علماء [= ائمه اطهار] صعب مستصعب [دشوار و پرصعوبت] است؛ آن را تحمل نکند مگر فرشتهای مقرب، و یا پیامبری مرسل؛ و یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده است.
سپس فرمود: و همانا سلمان از «علماء» شد چون شخصی از ما اهل بیت است*؛ و به همین جهت است که او را به علما منسوب کردم.
*پینوشت: ظاهرا اشاره به حدیث نبوی «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ» است.[۵۴]
الكافی، ج۱، ص۴۰۱
أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
ذُكِرَتِ التَّقِیةُ یوْماً عِنْدَ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ ع فَقَالَ: وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَینَهُمَا فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ؟ إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ.
فَقَالَ: وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ؛ فَلِذَلِكَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاءِ.[۵۵]
ب. از امام صادق روایت شده که فرمودند:
همانا نزد ما، به خدا سوگند، سِرّی از سرّ خدا و علمی از علم خداست؛ و به خدا سوگند نه فرشتهای مقرب تحمل آن را دارد و نه پیامبری مرسل و نه مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده است؛ و خداوند احدی غیر از ما را بدان مکلف نفرموده؛ با آن بندگی کردن را از احدی غیر از ما نخواسته است؛
و همانا نزد ما سِرّی از سرّ خدا و علمی از علم خداست که خداوند ما را به تبلیغ آن مامور کرده است؛ پس ما آنچه را که خداوند عز و جل ما را به تبلیغ آن امر فرموده بود ابلاغ کردیم، اما برایش نه جایگاهی یافتیم و نه اهلی و نه کسی که آن را بر دوش کشد، تا اینکه خداوند برای آن، اقوامی را از طینتی آفرید که از آن طینت، حضرت محمد ص و آل او و ذریه او را آفریده بود، و نیز از نوری که خداوند از آن نور حضرت محمد و ذریهاش را آفریده بود؛ و آنان را با مازاد رحمتی ساخت که از آن رحمت حضرت محمد ص و ذریهاش را ساخته بود؛ آنگاه آنچه را خداوند ما را به تبلیغ آن امر فرموده ابلاغ کردیم، پس آنان پذیرفتند و تحملش کردند؛ و آن از ما بدانها رسید، پس قبولش کردند و تحملش نمودند؛ و حکایت ما بدانها رسید پس دلهای آنان به معرفت ما و حدیث ما متمایل گردید؛ به طوری که اگر آنان از این آفریده نشده بودند اصلا آن چنان نمیبودند، و به خدا سوگند آن را بر دوش نمیکشیدند[۵۶].
سپس فرمود: همانا خداوند مردمانى را براى دوزخ و آتش آفرید* و به ما دستور داد كه به آنها نیز ابلاغ كنیم همان گونه که به شما ابلاغ کردیم؛ ولى آنها از آن منزجر شدند و دلهایشان نفرت پیدا كرد و آن را علیه ما برگردانیدند و تحمل نكردند و تكذیب نمودند و گفتند: جادوگری دروغگوست؛ پس «خدا هم بر دلهایشان مهر نهاد » و آن را از یادشان برد.
سپس خدا زبانشان را به مقداری از حق گویا ساخت؛ پس آنان از آن سخن میگویند در حالی که در دل منکرند؛ تا این، دفعکننده [دشمنیها] باشد از اولیاء و اهل طاعت خداوند؛ و اگر چنین نبود، خداوند در زمین خود عبادت نمىشد، پس ما مأمور شدیم كه از آنان برحذر باشیم و [حق صریح را از آنان] پوشیده و پنهان داریم؛ پس شما هم [حق صریح را] از آن کسی كه خدا به برحذر بودن از او امر فرموده، پنهان دارید و از آن کسی كه خداوند به كتمان و پوشیدگى از او دستور داده پوشیده دارید.
سپس امام دست به دعا برداشت و گریست و فرمود:
خدایا! همانا ایشان [شیعیان] مردمى اندك و ناچیزند، پس زندگى ما را زندگى آنان و مرگ ما را مرگ آنان قرار ده و دشمن خود را برایشان مسلط مكن كه ما را به [غم از دست دادن] آنها مصیبتزده كنى؛ زیرا اگر ما را به آنها مصیبتزده كنى، هرگز در روى زمین پرستش نخواهی شد و صلوات خداوند بر محمد و آل او.
*پینوشت: با توجه به مجموع معارف ثقلین این عبارت را نباید به گونهای خواند و فهمید که منجر به جبرباوری شود. این روایات جزء روایات طینت است که به حقایقی مربوط به ماقبل از آفرینش دنیوی انسان اشاره دارد. به نظر میرسد تقدم آن عالم (عالم ذر) بر این دنیا از جنس تقدم زمانی نیست (یعنی این گونه نیست که این دنیا در امتداد زمانی آن عالم واقع شده باشد)؛ بلکه یک نحوه تقدم رتبی در کار است؛ و اگر بخواهیم این مطلب را خیلی ساده بیان کنیم گویی میخواهد بفرماید عدهای را هم آفرید که بر اساس علم خاص خود میدانست اینان با همان اختیاری که آن را هم خود خداوند بدانها داده در زمین سركشى و نافرمانى میكنند و عاقبت جهنمی خواهند شد.
الكافی، ج۱، ص۴۰۲
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یحْیى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ وَ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
یا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ عِنْدَنَا، وَ اللهِ، سِرّاً مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللَّهِ؛ وَ اللَّهِ مَا یحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِی مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ؛ وَ اللَّهِ مَا كَلَّفَ اللَّهُ ذَلِكَ أَحَداً غَیرَنَا وَ لَا اسْتَعْبَدَ بِذَلِكَ أَحَداً غَیرَنَا.[۵۷]
وَ إِنَّ عِنْدَنَا سِرّاً مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللَّهِ، أَمَرَنَا اللَّهُ بِتَبْلِیغِهِ، فَبَلَّغْنَا عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِیغِهِ؛ فَلَمْ نَجِدْ لَهُ مَوْضِعاً وَ لَا أَهْلًا وَ لَا حَمَّالَةً یحْتَمِلُونَهُ، حَتَّى خَلَقَ اللَّهُ لِذَلِكَ أَقْوَاماً خُلِقُوا مِنْ طِینَةٍ خُلِقَ مِنْهَا مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ ذُرِّیتُهُ ع، وَ مِنْ نُورٍ خَلَقَ اللَّهُ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ ذُرِّیتَهُ، وَ صَنَعَهُمْ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ الَّتِی صَنَعَ مِنْهَا مُحَمَّداً وَ ذُرِّیتَهُ، فَبَلَّغْنَا عَنِ اللَّهِ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِیغِهِ، فَقَبِلُوهُ وَ احْتَمَلُوا ذَلِكَ، فَبَلَغَهُمْ ذَلِكَ عَنَّا، فَقَبِلُوهُ وَ احْتَمَلُوهُ، وَ بَلَغَهُمْ ذِكْرُنَا، فَمَالَتْ قُلُوبُهُمْ إِلَى مَعْرِفَتِنَا وَ حَدِیثِنَا؛ فَلَوْ لَا أَنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ هَذَا، لَمَا كَانُوا كَذَلِكَ، لَا وَ اللَّهِ مَا احْتَمَلُوهُ.
ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ أَقْوَاماً لِجَهَنَّمَ وَ النَّارِ، فَأَمَرَنَا أَنْ نُبَلِّغَهُمْ كَمَا بَلَّغْنَاهُمْ، وَ اشْمَأَزُّوا مِنْ ذَلِكَ وَ نَفَرَتْ قُلُوبُهُمْ وَ رَدُّوهُ عَلَینَا وَ لَمْ یحْتَمِلُوهُ وَ كَذَّبُوا بِهِ وَ قَالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ؛ فَ«طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ» وَ أَنْسَاهُمْ ذَلِكَ.
ثُمَّ أَطْلَقَ اللَّهُ لِسَانَهُمْ بِبَعْضِ الْحَقِّ، فَهُمْ ینْطِقُونَ بِهِ وَ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ، لِیكُونَ ذَلِكَ دَفْعاً عَنْ أَوْلِیائِهِ وَ أَهْلِ طَاعَتِهِ؛ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا عُبِدَ اللَّهُ فِی أَرْضِهِ؛ فَأَمَرَنَا بِالْكَفِّ عَنْهُمْ وَ السَّتْرِ وَ الْكِتْمَانِ، فَاكْتُمُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللَّهُ بِالْكَفِّ عَنْهُ، وَ اسْتُرُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللَّهُ بِالسَّتْرِ وَ الْكِتْمَانِ عَنْهُ.
قَالَ: ثُمَّ رَفَعَ یدَهُ وَ بَكَى وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ؛ فَاجْعَلْ مَحْیانَا مَحْیاهُمْ وَ مَمَاتَنَا مَمَاتَهُمْ، وَ لَا تُسَلِّطْ عَلَیهِمْ عَدُوّاً لَكَ، فَتُفْجِعَنَا بِهِمْ؛ فَإِنَّكَ إِنْ أَفْجَعْتَنَا بِهِمْ، لَمْ تُعْبَدْ أَبَداً فِی أَرْضِكَ؛ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً.
۱۲) ابو ربیع شامى نقل مىكند كه مىگوید: نزد امام باقر- علیه السّلام- نشسته بودم كه برخاست و سرش را بلند كرد و فرمود: اى ابو ربیع! شیعیان حدیثى را روی زبانشان مضمضه میکنند ولى كنه آن را درك نمىكنند.
گفتم: فدایت شوم! آن چیست؟
فرمود: فرمایش على بن ابى طالب- علیه السّلام- است كه فرمود: «به راستى كه كار ما صعب مستصعب [دشوار و پرصعوبت] است؛ آن را تحمل نکند مگر فرشتهای مقرب، و یا پیامبری مرسل؛ و یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده است.»
اى ابو ربیع! آیا ندیده ای كه گاهى فرشتهای هست ولى مقرّب نیست، و فقط مقرّب آن را تحمّل میكند؛ و گاه پیامبرى هست که مرسل نیست، و فقط مرسل آن را تحمّل مىكند؛ و گاه مؤمنى هست که امتحان نشده است؛ و فقط مؤمنى كه خدا قلبش را با ایمان امتحان كرده باشد مىتواند آن را تحمّل كند.
بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۶؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۹۴
حَدَّثَنَا یعْقُوبُ بْنُ یزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ مُخَلَّدِ بْنِ حَمْزَةَ بْنِ نَصْرٍ عَنْ أَبِی رَبِیعٍ الشَّامِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
كُنْتُ مَعَهُ جَالِساً فَرَأَیتُ أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ ع قَدْ قَامَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ وَ هُوَ یقُولُ: یا أَبَا الرَّبِیعِ حَدِیثٌ تَمْضَغُهُ الشِّیعَةُ بِأَلْسِنَتِهَا لَا تَدْرِی مَا كُنْهُهُ.
قُلْتُ: مَا هُوَ جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاكَ؟
قَالَ: قَوْلُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ. یا أَبَا الرَّبِیعِ! أَ لَا تَرَى أَنَّهُ یكُونُ مَلَكٌ وَ لَا یكُونُ مُقَرَّباً وَ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مُقَرَّبٌ؛ وَ قَدْ یكُونُ نَبِی وَ لَیسَ بِمُرْسَلٍ وَ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مُرْسَلٌ؛ وَ قَدْ یكُونُ مُؤْمِنٌ وَ لَیسَ بِمُمْتَحَنٍ وَ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ.[۵۸]
– معرفتی بالنورانیه
۱۳) روایت شده است که یکبار ابوذر به سلمان گفت: ای ابوعبدالله! معرفت امیرالمومنین ع به نورانیت چیست؟
سلمان گفت: جندب! بیا برویم و در این باره سوال کنیم.
گفت: نزد آن حضرت آمدیم و او را نیافتیم. منتظرشان ماندیم تا تشریف آوردند حضرت فرمود: چه چیزی شما را به اینجا آورده است؟
گفتند : ای امیرالمومنین! نزد شما آمدیم تا از معرفت شما به نورانیت سوال كنیم.
فرمودند: خوش آمدید ای دوستان من كه در دین او مورد اعتمادید وكوتاهی نمیكنید. به جان خودم سوگند، این برهرمرد مومن وزن مومنی واجب است.
سپس فرمودند: ای سلمان و ای جندب!
گفتند: جانم! ای امیرمومنان!
فرمودند: ایمان مومن كامل نمیگردد تا به کنه معرفت من به نورانیت مرا بشناید؛ و وقتی مرا به چنین بشناسد خداوند قلب اورا برای ایمان امتحان وسینه اش را برای اسلام گشاده كرده وعارف آگاه شده است؛ وكسی كه از معرفت آن کوتاهی كند؛ او اهل شک و تردید خواهد بود.
سپس فرمودند: ای سلمان و ای جندب!
گفتند: جانم! ای امیرمومنان!
فرمودند: معرفت من به نورانیت، [لازمهاش] معرفت خداوند عز و جل است؛ و معرفت خداوند عز و جل، [لازمهاش] معرفت من به نورانیت است؛ و این همان دین خالصی است كه خداوند متعال فرمود: «و بدانان دستور داده نشد جز به آنكه خدا را بپرستند در حالى كه دین خود را براى او خالص نمایند حقگرایانه، و نماز را برپا دارند و زكات بدهند، و این است دین پایدار» (بینه/۵). میفرماید: بدانان دستور داده نشد جز به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه وآله، واین همان دین حنیفِ [=حق گرایانه] محمدیِ سهل وآسان است؛ و اینکه فرمود «نماز را برپا دارند» پس هركس ولایت مرا برپا داشت نماز را برپا داشته است؛ و برپا داشتن ولایت من صعب مستصعب [دشوار و پرصعوبت] است؛ آن را تحمل نکند مگر فرشتهای مقرب، و یا پیامبری مرسل؛ و یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده است.» پس فرشته اگر مقرب نباشد آن را تحمل نکند؛ وپیغمبر اگر مرسل نباشد آن را تحمل نکند؛ ومومن اگر كه امتحان شده نباشد آن را تحمل نکند.
سلمان میگوید: گفتم: ای امیرمومنان. به من از مومن امتحان شده خبر دهید و اینکه نهایتش و حدش چیست تا آن را بشناسم.
فرمود: سلمان!
گفتم: جانم ای برادر رسول الله!
فرمود: مومن امتحان شده، كسی است كه از امر ما چیزی به او نمیرسد مگر اینكه خداوند سینه اش را برای قبول آن باز میكند بدون هیچگونه شك وتردیدی.
ابوذر! من بنده خداوند عز و جل هستم و او مرا خلیفه بر بندگانش قرار داد؛ ما را رب قرارندهید و آنگاه آنچه میخواهید درفضیلت ما بگویید و بدانید [که هرچه بگویید باز] به کنه آنچه ما در آنیم ونهایت آن نخواهید رسید؛ که همانا خداوند عز و جل بیشتر و عظیمتر ازآنچه وصفکنندگان شما وصف كنند یا به قلب هر یك از شما خطور كند مرحمت فرموده است، و وقتی مارا اینگونه شناختید شما مومن هستید…
المناقب (للعلوی) [الكتاب العتیق]، ص۶۷
روى محمّد بن صدقة أنّه قال: سأل أبو ذرّ الغفاری رضى اللّه عنه سلمان الفارسی: یا أبا عبد اللّه، ما معرفة أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه بالنورانیة؟[۵۹]
قال: یا جندب، فامض بنا حتّى نسأله عن ذلك.
قال: فأتیناه فلم نجده، قال: فانتظرناه حتّى أتى، فقال صلّى اللّه علیه: ما جاء بكما؟
قالا: جئناك- یا أمیر المؤمنین- نسألك عن معرفتك بالنورانیة.
قال صلّى اللّه علیه: مرحبا بكما و أهلا من ولیین معتمدین لدینه، لستما بمقصّرین، لعمری إنّ ذلك واجب على كلّ مؤمن و مؤمنة.
ثمّ قال صلّى اللّه علیه: یا سلمان و یا جندب.
قالا: لبّیك یا أمیر المؤمنین.
قال صلّى اللّه علیه: إنّه لا یستكمل المؤمن الإیمان حتّى یعرفنی كنه معرفتی بالنورانیة، فإذا عرفنی بهذه الصفة [المعرفة] فقد امتحن اللّه قلبه للإیمان و شرح صدره للإسلام، و صار عارفا مستبصرا، و من قصر عن معرفة ذلك فهو شاكّ مرتاب. یا سلمان و یا جندب!
قالا: لبّیك یا أمیر المؤمنین.
قال: معرفتی بالنورانیة معرفة اللّه عزّ و جلّ، و معرفة اللّه عزّ و جلّ معرفتی بالنورانیة، و هو الدین الخالص الذی قال اللّه تعالى: «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یؤْتُوا الزَّكاةَ وَ ذلِكَ دِینُ الْقَیمَةِ» یقول: ما أمروا إلّا بنبوّة محمّد صلّى اللّه علیه و آله و هو الدین الحنیفی المحمّدی السمح، قوله: «وَ یقِیمُوا الصَّلاةَ» فمن أقام ولایتی فقد أقام الصلاة، و إقامة ولایتی صعب مستصعب لا یحتمله إلّا ملك مقرّب أو نبی مرسل أو مؤمن امتحن اللّه قلبه للإیمان؛ فالملك إذا لم یكن مقرّبا لم یحتمله، و النبی إذا لم یكن مرسلا لم یحتمله، و المؤمن إذا لم یكن ممتحنا لم یحتمله.
قلت: یا أمیر المؤمنین، أخبرنی من المؤمن الممتحن و ما نهایته و ما حدّه حتّى أعرفه؟
قال صلّى اللّه علیه: یا أبا عبد اللّه.
قلت: لبّیك یا أخا رسول اللّه.
قال: المؤمن الممتحن هو الذی لا یرد من أمرنا إلیه شیء إلّا شرح اللّه صدره لقبوله و لم یشكّ و لم یرتدّ.
اعلم یا أبا ذر، أنا عبد اللّه عزّ و جلّ و خلّفنی على عباده فلا تجعلونا أربابا و قولوا فی فضلنا ما شئتم فإنّكم لا تبلغون كنه ما فینا و لا نهایته فإنّ اللّه عزّ و جلّ قد أعطانا أكثر [أكبر] و أعظم ممّا یصفه واصفكم أو یخطر على قلب أحدكم، فإذا عرفتمونا هكذا فأنتم المؤمنون.[۶۰]
۱۴) الف. امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از خطبههای خویش فرمودند:
… برخى ایمان در دلها برقرار است، و برخى دیگر میان دلها و سینهها عاریت و ناپایدار. تا روزگار سرآید [و مرگ در آید]. پس اگر از كسى بیزارید [میخواهید بیزاری و برائت بجویید]، او را واگذارید تا مرگ او را دریابد، آن گاه است که حد و مرز برائت معلوم میشود [که میتوان بیزاری جست یا نه]…
امر ما كارى است سخت، و تحمّل آن دشوار، كسى آن را بر نتابد جز بنده مؤمنی که كه خدا دل او را به ایمان آزموده. و حدیث ما را فرا نگیرد جز سینههاى امانتدار، و خردهاى بردبار.
مردم! از من بپرسید پیش از آنكه مرا نیابید، كه من راههاى آسمان را بهتر از راههاى زمین مىدانم، پیش از آنكه فتنهاى- پدید شود- كه همچون شتر بى صاحب گام بردارد، و مهار خود پایمال كند و مردمان را بكوبد و بیازارد، و عقل صاحب خردان را ببرد- و در حیرتشان گذارد.
نهجالبلاغه، خطبه۱۸۹ (با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص۳۰۶)
قال امیرالمومنین ع:
… فَمِنَ الْإِیمَانِ مَا یكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِی الْقُلُوبِ وَ مِنْهُ مَا یكُونُ عَوَارِی بَینَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ فَإِذَا كَانَتْ لَكُمْ بَرَاءَةٌ مِنْ أَحَدٍ فَقِفُوهُ حَتَّى یحْضُرَهُ الْمَوْتُ فَعِنْدَ ذَلِكَ یقَعُ حَدُّ الْبَرَاءَةِ…
… إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ لَا یعِی حَدِیثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِینَةٌ وَ أَحْلَامٌ رَزِینَةٌ؛ أَیهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِی خِطَامِهَا وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا.[۶۱]
ب. از امام باقر ع روایت شده است:
جماعتی به حضرت علی ع گفتند: یا امیرالمومنین! ای کاش به ما چیزی نشان میدادی که با آن درباره آنچه رسول الله ص درباره مقام شما فرموده دلمان مطمئن میشد.
فرمود: اگر شما چیز عجیبی از عجایب مرا میدیدید کافر میشدید و میگفتید که این ساحری دروغگو و کاهن است؛ و تازه، این بهترین سخنان شما [درباره من] میبود.
گفتند: هیچیک از ما نیست مگر اینکه میداند تو میراثبرِ رسول الله ص هستی و علم او به تو رسیده است.
فرمود: علمِ عالم شدت و حدت دارد و کسی تحملش را ندارد مگر مومنی که خداوند دل او را برای ایمان آزموده و با روح خود وی را تایید کرده باشد …
الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۸۶۲
وَ رَوَى لَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرِ بْنِ بَابَوَیهِ حَدَّثَنَا أَبِی حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیدٍ عَنْ فُضَیلٍ الرَّسَّانِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع:
أَنَّ جَمَاعَةً قَالُوا لِعَلِی ع یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوْ أَرَیتَنَا مَا نَطْمَئِنُّ إِلَیهِ مِمَّا أَنْهَى إِلَیكَ رَسُولُ اللَّهِ ص.
قَالَ لَوْ رَأَیتُمْ عَجِیبَةً مِنْ عَجَائِبِی لَكَفَرْتُمْ وَ قُلْتُمْ سَاحِرٌ كَذَّابٌ وَ كَاهِنٌ وَ هُوَ مِنْ أَحْسَنِ قَوْلِكُمْ.
قَالُوا: مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ یعْلَمُ أَنَّكَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ صَارَ إِلَیكَ عِلْمُهُ.
قَالَ: عِلْمُ الْعَالِمِ شَدِیدٌ وَ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ أَیدَهُ بِرُوحٍ مِنْه …
ج. مثیم تمار میگوید: یکبار در بازار بودم که اصبغ بن نباته نزدم آمد و گفت: وای میثم! الان از امیرالمؤمنین ع حدیث صعب و دشواری شنیدم اگر واقعا مطلب همان گونه باشد که بیان شد.
گفتم: آن چه بود؟
گفت: شنیدمش که میفرمود: «بدرستی که حدیث ما اهل بیت صعب مستصعب [دشوار و پرصعوبت] است؛ آن را تحمل نکند مگر فرشتهای مقرب، و یا پیامبری مرسل؛ و یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده است.»
بلافاصله بلند شدم و خودم را به امیرالمؤمنین ع رساندم و گفتم: امیرالمؤمنین! فدایت شوم! اصبغ حدیثی را از شما برایم روایت کرد که سینهام تنگ آمده است.
فرمود: آن چیست؟
به او مطلب را عرض کردم. لبخندی زد و گفت: بنشین میثم! آیا کل علم علماء را میتوان تحمل کرد؟ خداوند متعال به فرشتگانش فرمود: «بهیقین من در زمین خلیفهای خواهم گذاشت…» تا آخر آیه (بقره/۳۰) آیا به نظرت میرسد که فرشتگان تحمل آن علم را داشتند؟
گفتم به خدا سوگند این از آن سنگینتر است.[۶۲]
فرمود: دیگری را از حضرت موسی ع برایت بگویم؛ خداوند تورات را بر او نازل کرد و وی گمان میکرد که در زمین عالمتر از او کسی نیست؛ پس خدا به او خبر داد که در مخلوقاتم از تو عالمتر هم هست، و این در جایی بود که خداوند بر پیامبرش ترسید که مبادا دچار عُجب و غرور شود. پس او از پروردگارش خواست که وی را به سوی آن عالم راهنمایی کند؛ پس خدا بین او و خضر جمع کرد و او کشتی را معیوب ساخت و موسی نتوانست تحمل کند؛ او بچه را کُشت و باز تحملش نکرد؛ او دیوار را برپاداشت و آن را هم تحمل نکرد.
اما مؤمن، همانا پیامبر ما حضرت محمد ص دست مرا در روز غدیر خم گرفت و فرمود: «خدایا هرکس که من مولایش هستم پس علی مولای اوست.» آیا به نظرت مؤمنون این را تحمل کردند، جز کسانی که خداوند آنها از میان مؤمنان عصمت بخشید؟ پس بشارت باد و بشارت، که خداوند شما را به خاطر آنچه از امر رسول خدا ص تحمل کردید به چیزی اختصاص داد که فرشتگانش و پیامبران و مؤمنانش را بدان اختصاص نداد.[۶۳]
تفسیر فرات الكوفی، ص۵۵-۵۶
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ حُمْدُونٍ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا فَرَجُ بْنُ فَرْوَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مَسْعَدَةُ عَنْ صَالِحِ بْنِ مِیثَمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ:
بَینَا أَنَا فِی السُّوقِ إِذَا أَتَانِی الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ؛ فَقَالَ لِی: وَیحَكَ یا مِیثَمُ! لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع آنِفاً حَدِیثاً صَعْباً شَدِیداً فَأَنْ یكُونَ كَمَا ذَكَرَ.
قُلْتُ: وَ مَا هُوَ؟
قَالَ: سَمِعْتُهُ [سَمِعْتُ] یقُولُ: إِنَّ حَدِیثَنَا أَهْلَ الْبَیتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِو
قَالَ: فَقُمْتُ مِنْ فَوْرِی فَأَتَیتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ. فَقُلْتُ: یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ! جُعِلْتُ فِدَاكَ؛ حَدِیثٌ أَخْبَرَنِی بِهِ الْأَصْبَغُ عَنْكَ قَدْ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً.
قَالَ: فَمَا هُوَ؟
فَأَخْبَرْتُهُ بِهِ [فَتَبَسَّمَ ثُمَ] قَالَ لِی: اجْلِسْ یا مِیثَمُ أَ وَ كُلَّ عِلْمِ الْعُلَمَاءِ یحْتَمَلُ؟
قَالَ اللَّهُ لِمَلَائِكَتِهِ إِنِّی جاعِلٌ … الدِّماءَ إِلَى آخِرِ الْآیةِ فَهَلْ رَأَیتَ الْمَلَائِكَةَ احْتَمَلُوا الْعِلْمَ؟!
قَالَ قُلْتُ هَذِهِ وَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ تِلْكَ!
قَالَ: وَ الْأُخْرَى مِنْ مُوسَى ع أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیهِ التَّوْرَاةَ فَظَنَّ أَنْ لَا أَحَدَ فِی الْأَرْضِ أَعْلَمُ مِنْهُ، فَأَخْبَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنَّ فِی خَلْقِی مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ؛ وَ ذَاكَ إِذْ خَافَ عَلَى نَبِیهِ الْعُجْبَ. قَالَ فَدَعَا رَبَّهُ أَنْ یرْشِدَهُ إِلَى [ذَلِكَ] الْعَالِمِ. قَالَ: فَجَمَعَ اللَّهُ بَینَهُ وَ بَینَ الْخَضِرِ ع، فَخَرَقَ السَّفِینَةَ، فَلَمْ یحْتَمِلْ ذَلِكَ مُوسَى؛ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ فَلَمْ یحْتَمِلْهُ؛ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ فَلَمْ یحْتَمِلْ ذَلِكَ. وَ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَإِنَّ نَبِینَا [قَالَ فَنَبِینَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ] ص أَخَذَ بِیدِی یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ». فَهَلْ رَأَیتَ الْمُؤْمِنُونَ احْتَمَلُوا ذَلِكَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُمُ اللَّهُ مِنْهُمْ؟! أَلَا فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ خَصَّكُمْ بِمَا لَمْ یخُصَّ بِهِ الْمَلَائِكَةَ وَ النَّبِیینَ وَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا احْتَمَلْتُمْ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص.[۶۴]
۱۵) الف. جابر بن یزید جعفی از جابر بن عبد اللَّه انصارى روایت کرده است:
هنگامى كه آیه شریفه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ: ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا اطاعت کنید و از رسولش و اولیالامری که از شماست اطاعت کنید» (نساء/۵۹) نازل گردید خدمت حضرت رسول عرض كردم: ما خدا و رسول را شناختیم و اكنون میخواهیم بدانیم این اولیالامر كه اطاعت آنان با اطاعت خدا و رسول قرین شده چه کسانیاند؟
فرمود: جابر! آنان جانشینان من و ائمهی مسلمانان بعد از من هستند؛ اولین آنها على بن ابى طالب ع است، پس از وى حسن ع و بعد از او حسین ع سپس على بن الحسین ع، سپس محمد بن على ع كه در تورات به باقر معروف است و تو او را درك خواهى كرد و هر گاه وى را ملاقات نمودى سلام مرا به او برسان، بعد از او جعفر بن محمد صادق ع، سپس موسى بن جعفر ع، سپس على بن موسی ع، سپس محمد بن على ع، سپس على بن محمد ع، سپس حسن بن على ع؛ پس از اینها همنام و همكنیه من، كه حجت خدا در زمین و باقیمانده خدا برای بندگانش است، محمد بن حسن بن علی عج كه از شیعیان و دوستان خود غیبت خواهد كرد، و كسى در امامت او ثابتقدم نخواهد ماند جز افرادى كه خداوند قلب آنان را برای ایمان آزموده باشد. جابر میگوید: گفتم: یا رسول الله! آیا برای شیعیان به خداوندى بهرهمندیای از او در دوره غیبتش هست؟
فرمود: بله، به کسی که مرا به نبوت برانگیخته سوگند، قطعا آنان از نور او روشنایی میگیرند و از ولایتش در زمان غیبتش استفاده خواهند كرد همان طور كه مردم از خورشید استفاده میکنند و لو که ابرها آن را پوشانده باشند.
اى جابر این مطالب از اسرار مکنون و علم مخزون خداوند است؛ پس آن را جز از اهلش مخفی بدار.
إعلام الورى بأعلام الهدى، ص۳۹۷؛ قصص الأنبیاء علیهم السلام (للراوندی)، ص۳۶۱؛ الإحتجاج، ج۱، ص۶۸-۶۹[۶۵]
قَالَ وَ حَدَّثَنَا غَیرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ یزِیدَ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِی عَنِ الْحُسَینِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَارِثِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ یونُسَ بْنِ ظَبْیانَ عَنْ جَابِرِ بْنِ یزِیدَ الْجُعْفِی قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِی یقُولُ:
لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى نَبِیهِ ص یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ» قُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِهِ؟
فَقَالَ: هُمْ خُلَفَائِی یا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِینَ بَعْدِی؛ أَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع، ثُمَّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُسَینُ، ثُمَّ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی الْمَعْرُوفُ فِی التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ، وَ سَتُدْرِكُهُ یا جَابِرُ فَإِذَا لَقِیتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ، ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ عَلِی بْنُ مُوسَى، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی، ثُمَّ عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی، ثُمَّ سَمِیی وَ ذُو كُنْیتِی حُجَّةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ بَقِیتُهُ فِی عِبَادِهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی، ذَلِكَ الَّذِی یغِیبُ عَنْ شِیعَتِهِ وَ أَوْلِیائِهِ غَیبَةً لَا یثْبُتُ فِیهَا عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان.
قَالَ جَابِرٌ: فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ یقَعُ لِشِیعَتِهِ الِانْتِفَاعُ بِهِ فِی غَیبَتِهِ؟
فَقَالَ صإِی وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَیسْتَضِیئُونَ بِنُورِهِ وَ ینْتَفِعُونَ بِوَلَایتِهِ فِی غَیبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ تَجَلَّاهَا سَحَابٌ یا جَابِرُ هَذَا مِنْ مَكْنُونِ سِرِّ اللَّهِ وَ مَخْزُونِ عِلْمِ اللَّهِ فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ؛ إِلَى آخِرِ الْخَبَرِ.
ب. از انس بن مالک روایت شده است:
همانا رسول الله ص روزی آمد و دستش در دست علی ع بود و با شخصی برخورد کرد و به او فرمود:
ای فلانی! به علی ع دشنام نده؛ که هرکس به او دشنام دهد مرا دشنام داده است؛ و کسی که مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده است؛ فلانی! به خدا سوگند به آنچه از علی و فرزندان علی ع در آخرالزمان است کسی ایمان نمیآورد مگر فرشتهای مقرب، و یا پیامبری مرسل؛ و یا مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده است.
فلانی! همانا فرزندان عبدالمطلب را بلایی شدید و کشته شدن و مجروح شدن و آوارگیای خواهد رسید! ای فلانی! خدا را؛ خدا را در نظر بگیرید در خصوص اصحاب و ذریه و ذمه من؛ که همانا خداوند را روزی است که در آن حق مظلوم از ظالم گرفته خواهد شد.
تفسیر فرات الكوفی، ص۴۲۵[۶۶]
قَالَ حَدَّثَنِی عَلِی بْنُ حُمْدُونٍ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَى یعْنِی ابْنَ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا فَرَجٌ قَالَ حَدَّثَنَا مَسْعَدَةُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبَانُ بْنُ أَبِی عَیاشٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ:
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص [أَتَى] ذَاتَ یوْمٍ وَ یدُهُ فِی یدِ [أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین] عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ لَقِیهُ رَجُلٌ إِذْ قَالَ لَهُ:
یا فُلَانُ لَا تَسُبُّوا عَلِیاً فَإِنَّهُ مَنْ سَبَّهُ فَقَدْ سَبَّنِی وَ مَنْ سَبَّنِی سبه [فَقَدْ سَبَ] اللَّهَ. وَ اللَّهِ یا فُلَانُ إِنَّهُ لَا یؤْمِنُ بِمَا یكُونُ مِنْ عَلِی وَ وُلْدِ عَلِی فِی آخِرِ الزَّمَانِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ [أَوْ] عَبْدٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ.
یا فُلَانُ إِنَّهُ سَیصِیبُ وُلْدَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بَلَاءٌ شَدِیدٌ وَ أَثَرَةٌ وَ قَتْلٌ وَ تَشْرِیدٌ؛ فَاللَّهَ اللَّهَ یا فُلَانُ فِی أَصْحَابِی وَ ذُرِّیتِی وَ ذِمَّتِی فَإِنَّ لِلَّهِ یوم [یوْماً] ینْتَصِفُ فِیهِ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ.
دو طرف ابتلاء: ریاستطلبی و تبعیتطلبی
۱۶) ابوحزمه ثمالی میگوید: امام صادق ع به من فرمود:
بپرهیز از طلب ریاست؛ و بپرهیز از اینکه پشت سر بزرگان قدم برداری!
گفتم: فدایت شوم! [مضرات] ریاست [طلبی] را میدانم؛ اما درباره اینکه پشت سر بزرگان قدم بردارم، حقیقت این است که دو سوم آنچه در دستم است، نیست مگر به خاطر اینکه پشت سر بزرگان قدم برداشتهام!
فرمود: مقصودم آنچه تو گمان کردی نبود؛ بلکه بپرهیز از اینکه شخص بزرگی را – غیر از حجت خدا [= امام معصوم ع]- پیش روی خود برافراشته بداری و وی را در هر آنچه که میگوید تصدیق کنی.
الكافي، ج۲، ص۲۹۸
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبِي عَقِيلَةَ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا كَرَّامٌ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ:
قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: إِيَّاكَ وَ الرِّئَاسَةَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَطَأَ أَعْقَابَ الرِّجَالِ!
قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَمَّا الرِّئَاسَةُ فَقَدْ عَرَفْتُهَا وَ أَمَّا أَنْ أَطَأَ أَعْقَابَ الرِّجَالِ فَمَا ثُلُثَا مَا فِي يَدِي إِلَّا مِمَّا وَطِئْتُ أَعْقَابَ الرِّجَالِ!
فَقَالَ لِي: لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِيَّاكَ أَنْ تَنْصِبَ رَجُلًا دُونَ الْحُجَّةِ فَتُصَدِّقَهُ فِي كُلِّ مَا قَالَ.
تدبر
۱) «إِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ»
در نکات ادبی اشاره شد که تعبیر «غض صوت» در قرآن تنها دوبار به کار رفته است: یکجا که توصیه کلی در مطلق سخن گفتنهاست با حرف اضافه «من» آمده: «وَ اقْصِدْ فی مَشْیكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ» (لقمان/۱۹)؛ اما اینجا که در مقام گفتگو با پیامبر ص است، بدون حرف اضافه. چرا؟
الف. به عنوان یک ادب اجتماعی و در مطلق گفتگوها، صرفا مقداری فروکاستن از صدا لازم است؛ یعنی تا حدی که گفتگو و تفهیم مطالب ممکن باشد؛ اما در پیشگاه رسول الله ص، مطلق فروکاستن از صدا مطلوبیت دارد حتی اگر به حد سکوت برسد. (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج۷، ص۲۳۵[۶۷])
ب. …
۲) «إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ»
در ذیل آیه۲ (جلسه ۱۰۶۷ تدبر۱۴) نکاتی درباره عوض شدن تعبیر نبی و رسول اشاره شد. در ادامه آن، این سوال دوباره مطرح میشود که چرا در این آیه دوباره تعبیر «نبی» به تعبیر «رسول» تغییر کرد؟
الف. این در مقام بیان ملاک حکم است؛ یعنی میخواهد بفرماید که چون رسول از این حیث که رسول است هر احترامی که در برخورد با او انجام شود در واقع احترام به کسی است که او را فرستاده است (الميزان، ج۱۸، ص۳۱۰[۶۸]).
ب. اگر «نبی» را ناظر به شخصیت خود پیامبر بدانیم و «رسول» را ناظر به آن حیثیتی که بازتابدهنده ارتباط او با خداست؛ آنگاه در آیه قبل مساله اصلی این بود که صدای انسان از صدای پیامبر ص بلندتر نشود؛ و این مساله ای است که رعایتش از باب ادب در پیشگاه هر انسان بلندمرتبهای مطلوب است؛ اما در این آیه مطلق پایین آوردن صدا (حتی اگر به حد سکوت برسد؛ ر.ک: تدبر۱) مدح شده است؛ واین در برابر پیام خداست؛ که انسان هرچه صدایش را در برابر پیام خدا پایین بیاورد مطلوب است و اوج این مطلوبیت در جایی است که اصلا در برابر صدای پیام الهی، هیچ صدایی از او انسان شنیده نشود و انسان کاملا تسلیم محض پیام الهی باشد (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج۷، ص۲۳۵).
ج. …
۳) «إِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى»
چنانکه در نکات ادبی بیان شد تعبیر «للتقوی» وقتی در معنای تعلیل باشد میتواند تعلیل باشد برای سببی که مقدم بوده؛ یا برای بیان مقصودی که در آینده باید حاصل شود؛ از این رو، تحلیلهای مفسران درباره معنای امتحان در «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى» را به دو دسته میتوان تقسیم کرد:
الف. امتحان به معنای خالص کردن باشد، یعنی «أخلصها للتقوى» (قتاده و مجاهد، به نقل از مجمع البیان، ج۹، ص۱۹۶؛ و نیز معاني القرآن (فراء)، ج۳، ص۷۰[۶۹]) و در این صورت، این از تعبیر «امتحن الذهب بالنار: طلا را با آتش خالص کرد» گرفته شده که این تعبیر را در جایی به کار میبرند که میخواهند با حرارت دادن ناخالصیهای طلا را از آن جدا میکنند (مجمع البیان، ج۹، ص۱۹۶[۷۰]). یعنی آنها را با این کار امتحان کرد تا معلوم شود تقوا دارند؛ که از این جهت مضمونش شبیه آیه «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ: و کسی که شعائر الهی را بزرگ بدارد و احترام کند پس همانا این از قتوای قلبهاست» (حج/۳۲) میباشد (مفاتيح الغيب، (فخر رازی) ج۲۸، ص۹۵[۷۱]). در واقع، امتحان عموما برای تحصیل علم به حال چیز مجهولی است؛ و چون این امر در مورد خداوند منتفی است، پس مراد از آن تمرین دادن یا کار دشواری را بر شخص بار کردن است تا اینکه تقوا برایش ملکه شود (الميزان، ج۱۸، ص۳۱۰[۷۲])؛ طبق این معنا، فروکاستن صدا عاملی برای خالص کردن قلب آنها برای تقوی میباشد.
ب. به معنای این است که آنان را برای تقوی اختصاص داد (اختصها للتقوی) (اخفش، به نقل از تفسیر الماوردی = النكت والعیون، ج۵، ص۳۲۷[۷۳]). در این تعبیر گویی فروکاستن صدا ناشی از تقوای خالص در قلب است؛ یعنی صدور این عمل مختص کسانی است که قلبشان تقوی دارند؛ که بر این اساس، آیه فوق به معنای این است که کسانی که صداهایشان را نزد رسول الله ص فرومیکاهند:
ب.۱. خداوند خلوص نیت آنان را دانست؛ زیرا وقتی چیزی را امتحان میکنند برای این است که حقیقت آن را معلوم کنند (به نقل از مجمع البیان، ج۹، ص۱۹۶[۷۴]؛ مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۹۵[۷۵]).
ب.۲. خداوند با آنان معامله کسی را کرد که معلوم شده نسبت به آنچه خداوند دستور داده تعبد دارد؛ و با این معلوم شدن آنان خالص شدند، چنانکه طلای ناب با آتش خالص میشود (به نقل از مجمع البیان، ج۹، ص۱۹۷[۷۶]).
۴) «إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ»
انسان وقتی خود را بر دیگری مقدم میدارد و صدایش را بلند میکند به این وسیله میخواهد برتری خود را اثبات کند؛ گویی با این کار دارد خویش را اکرام مینماید؛ در حالی که خداوند متعال در این آیات نشان میدهد که با ترک این خودبزرگبینی در پیشگاه خدا و پیامبر ص است که احترام و اکرام واقعی برای انسان حاصل میشود؛ یعنی اگر شما چنین نکردید بلکه صدایتان را در محضر پیامبر ص فروکاستید این نشانگر تقوای شماست؛ و میدانیم که مهمترین ارزش و احترام در گروی تقواست چنانکه در همین سوره فرمود: «و إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات/۱۳)
بزرگی از آن یافت کو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد.[۷۷]
۵) «إِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ»
از اینکه فعل مضارع (یغضون) که دلالت بر استمرار دارد به کار برد میتوان نتیجه گرفت:
الف. ادبهای مقطعی و لحظهای، نشاندهنده عمق تقوا نیست (تفسیر نور، ج۹، ص۱۶۴).
ب. این استمرار در احترام به پیامبر ص است که دلالت بر تخلق به تقوای الهی و سربلند شدن در امتحان الهی دارد (الميزان، ج۱۸، ص۳۱۰[۷۸]). یعنی کسانی که گاه در محضر پیامبر ص رعایت فروکاستن صدای خود را کرده باشند، اما در موقعیتی دیگر صدایشان را بر ایشان بلند کرده باشند مشمول این آیه نمیشوند.
نکته تاریخی: عدم اشتمال این آیه بر ابوبکر و عمر
در کتب اهل سنت هم از ابوبکر و هم از عمر نقل قولهایی شده است که ما بعد از نزول این آیه رعایت میکردیم که صدایمان از پیامبر ص بلندتر نشود؛ تا حدی در بسیاری از تفاسیر اهل سنت، این را که این دو نفر گفتهاند که ما در برابر پیامبر ص صدایمان را بلند نکردیم، به عنوان شأن نزول آیه ذکر شده است!
اما هم در قسمت شأن نزول آیه اول این سوره نشان دادیم که بر اساس احادیث متواتر در منابع اهل سنت، بلند کردن صدا توسط این دو نفر در محضر پیامبر ص بود که موجب نزول این آیه شد (یعنی تا پیش از این آیات، این دو نفر این مساله را رعایت نمیکردند، تا حدی که خداوند مجبور شد آیهای بفرستد و به آنها هشدار دهد)؛ و در قسمت احادیث ذیل آیه دوم (بویژه ذیل حدیث شماره ۵) نشان دادیم که باز بر اساس احادیث فروانی در منابع اهل سنت، این دو نفر در آخرین ساعات عمر پیامبر اکرم ص با بلند کردن صدای خود بر صدای پیامبر ص مانع نوشتن مهمترین وصیت ایشان شدند. پس حتی اگر طبق ادعای خودشان گاهی هم رعایت این را کرده باشند که صدایشان از صدای پیامبر ص بلندتر نشود باز چون این آیه دلالت بر استمرار دارد این دو نفر مشمول این آیه نمیشوند.
۶) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون؛ إِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ»
در آیه قبل کسانی که صدایشان را از صدای پیامبر بلندتر میکنند ویا همان طور که صدایشان در قبال هم است با پیامبر سخن میگویند تهدید به حبط اعمال (یعنی بدترین عاقبتی که برای یک انسان ممکن است) شدند.
در مقابل، در این آیه کسانی که صدایشان را در برابر پیامبر ص فرومیکاهند با برترین اوصاف و مقاماتی که برای یک انسان ممکن است توصیف شدند.
اینها نشان میدهد که مهمترین عامل سعادت و شقاوت انسان به نوع ارتباطاتی که انسان با پیام و پیامآور الهی برقرار میکند برمیگردد: تنظیم صدا در گفتگوی با یک نفر، بارزترین نشانگر نوع ارتباطاتی است که خود فرد در مقام ارتباط با او برای خود تعریف کرده است؛ اگر بنا را بر این گذاشته که اگر لازم شد نزد او صدایش را بلند کند یعنی او را در عرض خود ببیند و صدایش هنگام گفتگو وی فرقی با گفتگوی با دیگران نداشته باشد، چنین کسی روی سعادت نخواهد دید و همان اعمال خوبی هم که انجام داده در معرض حبط و نابودی قرار میگیرد؛ و اگر بنا را بر این گذاشته باشد که همواره صدای خود را پایینتر از صدای او قرار دهد و خود را تابع وی گرداند، به عالیترین مقامات میرسد و اگر گناهی هم کرده باشد مغفرت خداوند آن را پاک خواهد کرد.
۷) «إِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ»
کسانی که این رویه را در زندگیشان دارند که در پیشگاه رسول خدا ص صدایشان را فرومیکاهند، مدال افتخار عظیمی دارند:
قلوب چنین کسانی برای اینکه واقعا تقواپیشه باشد امتحان شده و سرافراز بیرون آمده است،
آن هم در امتحانی که امتحانگیرندهای که نمره قبولی به اینها داده، خود خداوند است (الميزان، ج۱۸، ص۳۱۰[۷۹])،
و بقدری موفقیت در این امتحان عظیم است که مشمول مغفرت الهی میشوند، یعنی اگر در زندگیشان گناه و خطایی مرتکب شده باشند بخشیده میشود،
و علاوه بر همه اینها پاداشی عظیم نیز در انتظارشان است.
اگر توجه کنیم که هدف اصلی آفرینش انسان در زمین (انعام/۱۶۵[۸۰]؛ ملک/۲[۸۱])، و بلکه آفرینش آسمانها و زمین (هود/۷[۸۲])، امتحان و ابتلای انسان بوده است، آنگاه معلوم میشود شود تعبیر «امتحن الله قلوبهم» از عالیترین تعابیری است که در مدح انسان مومن در ادبیات دینی میتوان مشاهده کرد؛ هم در قرآن کریم و هم در احادیث:
در قرآن کریم: با اینکه تعبیر امتحان و ابتلاء و تمحیص و … در آیات فراوانی به کار رفته است؛ اما اینکه فاعل این کار خود خداوند، و محل این امتحان، قلب (یعنی عمیقترین لایه وجودی انسان) معرفی گردد، تنها و تنها در این آیه دیده میشود. شاید تنها تعبیری که در قرآن بتواند با این تعبیر رقابت کند آیه «وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما في صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما في قُلُوبِكُمْ: تا خداوند آنچه در سینههای شماست را ابتلا نماید و آنچه در دلهای شماست را محض و خالص کند» (آل عمران/۱۵۴) است؛ که باز هم ظاهرا شدت آن، به گرد آیه محل بحث نمیرسد؛ زیرا اولا در آنجا تعبیر «ابتلا» درباره «آنچه در سینهها» است نه قلوب؛ ثانیا تمحیص هم در خصوص «ما فی القلوب» است نه خود قلوب؛ و ثالثا و مهمتر از همه اینکه صرفا میفرماید که خداوند با آن کار میخواست آنچه را درون قلوب شماست خالص کند، اما از متن آیه معلوم نمیشود که بالاخره آیا آنها خالص شدند یا خیر؛ در حالی که در آیه محل بحث، با آوردن فعل ماضی از سویی، و آوردن تعبیر «اجر عظیم» از سوی دیگر، بوضوح از حصول ثمربخش این امتحان خبر میدهد.
اما در احادیث، این تعبیر در خصوص برترین انسانها به کار رفته است: از سویی این مقام خاصی است که به حضرت علی ع اعطا شد، با کارهای بسیار ویژهای همانند فداکاریهای آنچنانی ایشان، از جمله خوابیدن در بستر پیامبر ص برای حفظ جان ایشان (حدیث ۳و ۴)؛ و از سوی دیگر در وصف کسانی مطرح شد که در ردیف فرشتگان مقرب و انبیای مرسل (و بالاتر از سایر فرشتگان و سایر انبیاء) هستند (احادیث۱۰ تا ۱۲)، همه جنود عقل را در خود حاصل نمودهاند (حدیث۷)، و تا اوج پیری ذرهای دلبستگی به دنیا در وجودشان رخنه نکرده است (حدیث۵)، و در یک کلام شیعیان حقیقی قرآن و اهل بیت ع (احادیث۸ تا ۱۶) هستند.
ضرورت انحصاری تسلیم محض بودن در برابر معصومان
اگر از سویی به کاربرد انحصاری این تعبیر قرآنی در این آیه، و از سوی دیگر به کاربرد آن در احادیث در خصوص چنان مقاماتی توجه کنیم، چهبسا بتوان گفت فروکاستن صدا در محضر رسول الله ص برترین عملی است که یک انسان میتواند انجام دهد و این عمل است که انسان را به اوج جایگاهی که برای یک انسان ممکن است میرساند.
از این رو، این فروکاستن صدا نمیتواند منحصر در عملی فیزیکی باشد که تنها در زمان حیات دنیوی رسول الله ص فرض داشت (وگرنه هم این آیه بعد از شهادت ایشان لغو و بیخاصیت میشد؛ و هم در قرآن کریم آموزهای برای یافتن راه ممتحن القلب شدن باقی نمیماند)؛ بلکه علیالقاعده (بویژه با توضیحی که در تدبر ۶ بیان شد) به معنای آن است که انسان، عمیقترین لایه وجودی خود (قلب) را تسلیم محض در برابر سخنان رسول الله ص قرار دهد؛ آن هم تسلیم بودنی که هیچ چیز همعرض و همتای آن قرار نگیرد.
واضح است که این تسلیم بودن محض در برابر پیامبر ص، شامل قرآن و اهل بیت ع هم میشود؛ قرآن، از این جهت که اساسا تسلیم محض در برابر «رسول» خدا بودن، همان تسلیم محض در برابر «سخن» خدا بودن است؛ و اهل بیت ع هم از این جهت که همچون خود پیامبر ص، به نص قرآن کریم، برخوردار از مقام عصمتاند (احزاب/۳۳)، ونیز بر اساس احادیث متواتری از رسول الله ص (بویژه حدیث ثقلین)، آنان همعرض قرآن و تنها معلمان حقیقی قرآناند که پیام قرآن را بدون کمترین خطا و اشتباهی بیان میکنند و اطاعت از آنان عین اطاعت از رسول الله ص است.
اما غیر اینان، هیچکس، حتی فقیهان و عالمان دینی نیز چنین جایگاهی ندارند که انسان تسلیم محض آنها بشود؛ و اگرچه انسان غیرمجتهد – هنگام عدم دسترسی به امام معصوم ع و بر اساس توصیه خود امامان معصوم ع – وظیفه دارد به سراغ راویان حدیث (كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص۴۸۴[۸۳]) و فقهایی که مواظب نفس خویش و حافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیع امر مولای خویشاند (الإحتجاج، ج۲، ص۴۵۸[۸۴]) برود، و در مسائل دینی “هرچه را نمیداند” بر اساس تعلیم آنان عمل کند؛ اما حتی در پیروی از ایشان هم کسی حق ندارد که انسانی غیرمعصوم را جلوی خود بگذارد و هرچه گفتند چشم و گوش بسته بپذیرد (حدیث۱۶)[۸۵].
یکی از اساتید ما میفرمودند:
اوایلی که قم مشرف شده بودم جملهای از آیت الله بهجت (قده) شنیدم خیلی جامع، فرمودند: «از الطاف خدا در حق شیعه این بود که در ابتدای غیبت کبری دو بزرگ شیعه که بچههای شیعه هم بزرگی آنها را میدانند، هر دو اشتباهی کردند که بچههای شیعه هم میدانند که اشتباه است! شیخ صدوق «سهو النبی» قائل شد و شیخ مفید «عالم ذر» را منکر شد! این برای این بود که در ابتدای کار به شیعه بگویند معصوم را با غیر معصوم فرق بگذارید.» (قریب به این مضمون، ر.ک: در محضر بهجت، ج۲، ص۲۶۳[۸۶])
تبصره:
سخنان فوق نباید بهانهای شود که در عرصههایی که واقعا دانش کافی نداریم و میدانیم فقهای دین تلاش خود برای کشف حکم خدا را انجام دادهاند، صرفا به خاطر اینکه از نظر آنها خوشمان نمیآید نظر خود را بر ایشان ترجیح دهیم؛ بلکه مساله این است که نباید چشم و گوش بسته هرچه گفتند قبول کنیم؛ یعنی در جاهایی که در حد درک متعارف انسانی تشخیص دادیم که مرتکب گناه و خطا شدهاند، وظیفه تحقیق از ما ساقط نمیشود و اگر تحقیق کردیم و مطمئن شدیم که آنان نابجا یا جانبدارانه موضع گرفتهاند حق پیروی از ایشان را نداریم.
برای اینکه مطلب بهتر معلوم شود این سخنان شهید مطهری را با هم مرور کنیم:
…[۸۷] پس معلوم میشود که تقلیدِ ممدوح و مشروع، «سرسپردن» و چشم بستن نیست، چشم باز کردن و مراقب بودن است و اگر نه مسئولیت و شرکت در جرم است…[۸۸]
داستان موسی و عبد صالح که در قرآن کریم آمده داستان عجیبی است. یک نکته بزرگ که از این داستان استفاده میشود این است که تابع و پیرو تا آنجا تسلیم متبوع و پیشواست که اصول و مبادی و قانون نشکند و خراب نشود. اگر دید آن متبوع کاری برخلاف اصول و مبانی انجام میدهد نمیتواند سکوت کند. گو اینکه در این داستان عملی که عبد صالح کرد از نظر خود او که افق وسیعتری را میدید و به باطن موضوع توجه داشت برخلاف اصول نبود بلکه عین وظیفه و تکلیف بود، ولی سخن در این است که چرا موسی ع صبر نمیکرد و زبان به انتقاد میگشود؟ با اینکه وعده میداد و به خود تلقین میکرد که اعتراض نکند، باز هم اعتراض و انتقاد میکرد. نقص کار موسی در اعتراض و انتقاد نبود، در این بود که به رمز مطلب و باطن کار آگاه نبود. البته اگر به رمز مطلب آگاه میشد اعتراض نمیکرد؛ و مایل بود که برسد به رمز مطلب، ولی مادامی که از نظر او عملی برخلاف اصول و قانون الهی است، ایمان او به او اجازه نمیدهد سکوت کند…[۸۹]
به هر حال خواستم عرض کرده باشم که تقلید جاهل از عالم سرسپردگی نیست. تقلیدِ ممنوع جاهل از عالم همان است که شکل سرسپردگی پیدا کند و به صورت «جاهل را بر عالم بحثی نیست، ما دیگر نمیفهمیم، شاید تکلیف شرعی چنین و چنان اقتضا کرده باشد» و امثال اینها ادا میشود…[۹۰]
البته این نکته واضح است که مخالفت یک عالِم روحانی با هوای نفس، فرق دارد با مخالفت یک نفر از عوام؛ زیرا هوای نفس هرکسی در امور معینی است. هوای نفس جوان یک چیز است و هوای نفس پیر یک چیز دیگر. هرکسی در هر مقام و هر درجه و هر طبقه و هر سنی که هست یک نوع هوای نفس دارد. مقیاس هواپرستی یک عالِم روحانی این نیست که ببینیم مثلاً شراب میخورد یا نمیخورد؟ قمار میکند یا نمیکند؟ نماز و روزه را ترک میکند یا ترک نمیکند؟ مقیاس هواپرستی او در جاه و مقام و میل به دستبوسی و شهرت و محبوبیت و علاقه به اینکه مردم دنبال سرش حرکت کنند و در مصرف بیتالمال در راه آقایی خود و یا باز گذاشتن دست کسان و خویشان و مخصوصاً آقازادگان گرام در بیت المال و امثال اینهاست.
بعد امام علیه السلام فرمود: وَ هُمْ بَعْضُ فُقَهاءِ الشّیعَةِ لا جَمیعُهُم. یعنی کسانی که دارای این فضائل و ملکات عالیه باشند بعضی از فقهای شیعه هستند نه همه آنها. (ده گفتار، ص۱۲۱-۱۲۶)
۸) «إِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ»
چرا «مغفرت» مقدم بر «اجر» ذکر شد؟
الف. در قرآن کریم هرجا دو کلمه «مغفرت» و «أجر» با هم آمده است، مغفرت مقدم بر اجر ذکر شده است. [این موارد عبارتند از: «لَهُمْ مَغْفِرَة وَ أَجْر عَظيم (عظیما)» (مائده/۹؛ احزاب/۳۵؛ فتح/۲۹؛ حجرات/۳)، «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبيرٌ» (هود/۱۱؛ فاطر/۷؛ ملک/۱۲)، «فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَريمٍ» (یس/۱۱)]. چهبسا میخواهد نشان دهد تا از گناه پاک نشویم نمیتوانیم الطاف الهی را دریافت کنیم (تفسیر نور، ج۹، ص۱۶۴).
ب. در آیه قبل که بحث بلندکردن صدا در برابر پیامبر ص بود، ثمره این کار حبط عمل (نابود شدن خوبیها) معرفی شد؛ اینجا که نقظه مقابل آن (فروکاستن صدا در محضر پیامبر ص) است، در ثمرهاش هم مناسب است ابتدا آنچه کاملا نقطه مقابل است (مغفرت و نباود شدن بدیها) مطرح شود و بعد از اجر و ثواب سخن به میان آید.
ج. …
[۱]. قراءة الإمالة فيه عن حمزة والكسائي وخلف.
. وبالفتح والتقليل الأزرق وورش وأبو عمرو
. والباقون بالفتح. (معجم القراءات ج ۹ ، ص۷۷)
[۲]. قرأ الأزرق وورش بترقيق الراء (معجم القراءات ج ۹ ، ص۷۷)
[۳]. الغين و الضاد أصلانِ صحيحانِ، يدلُّ أحدُهما على كفٍّ و نَقْص، و الآخر على طراوة.
فالأوّل الغضّ: غضُّ البصر. و كلُّ شىءٍ كففتَه فقد غضَضْته. و منه قولهم: تلحقُه فى ذلك غَضَاضةٌ، أى أمر يَغُضُّ له بصرَه. و الغَضْغَضة: النُّقْصان. وفى الحديث: «لقد مَرَّ من الدُّنيا بِبطنته لم يُغَضْغَض». و يقولون: هو بحرٌ لا يُغَضْغَض. و غَضْغَضْت السِّقَاءَ: نقصتُه. و كذلك الحقّ.
و الأصل الآخر: الغَضُّ: الطرىُّ من كلِّ شىء. و يقال للطَّلْع حين يطلُعُ: غَضِيض.
[۴]. الغَضُّ و الغَضِيضُ: الطري. و الغَضُّ و الغَضَاضَةُ: الفتور في الطرف، و غَضَّ غَضّاً، و أغضى إغضاء أي: داني بين جفنيه و لم يلاق. و الغَضُّ: وزع الملامة، قال: «غُضَّ الملامة إني عنك مشغول» و قال جرير: «فَغُضَّ الطرفَ إنك من نمير / فلا كعبا بلغت و لا كلابا» و الغَضْغَضَةُ: الغيض، قال جرير: «و جاش بتيار يدافع مزبدا / أواذي من بحر له لا يُغَضْغِضُ» و هذا مثل يقول: جاش بشعر كأنه تيار يدافع موجا آخر و هو الماء.
[۵] . الْغَضُّ: النّقصان من الطّرف، و الصّوت، و ما في الإناء. يقال: غَضَّ و أَغَضَّ. قال تعالى: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ [النور/ ۳۰]، وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ [النور/ ۳۱]، وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ [لقمان/ ۱۹]، و قول الشاعر: «فَغُضَّ الطّرفَ إنّك من نمير» فعلى سبيل التّهكّم، و غَضَضْتُ السّقاء: نقصت ممّا فيه، و الْغَضُّ: الطّريّ الذي لم يطل مكثه.
[۶] . أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو كفّ في خفض. و من مصاديقه: الكفّ مع خفض في الصوت، و في النظر، و في المطيّة، و في المكروه بالتحمّل و الاصطبار، أو فيما لا يحلّ له. و بهذه المناسبة تطلق على الطرىّ الليّن المنخفض بذاته، و على ما نقص و يكون معيبا و منخفضا، و على عين فاترة.
[۷] . الغض الحط من منزلة على وجه التصغير يقال غض فلان من فلان إذا صغر حالة من هو أرفع منه و غض بصره إذا ضعفه عن حدة النظر قال جرير: «فغض الطرف إنك من نمير /فلا كعبا بلغت و لا كلابا.»
[۸]. رخاوة الشیء الکثیف (الثخین) و طراءته (من حداثته و قلة نضجه)
[۹]. مرحوم مصطفوی در خصوص کاربرد آن در مورد دیدن نکاتی دارد که قابل تامل است:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ …. وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَ- ۲۴/ ۳۰ فهنا مطالب:
۱- إنّ جملة- يَغُضُّوا، و يَغْضُضْنَ: خبريّة استعملت في معانيها من الحكاية الجزميّة عن وقوع النسبة و تحقّقها، و لكنّ الداعي فيها هو الطلب و الإنشاء، و هذا التعبير أبلغ في افادة الوجوب و اللزوم من صيغة الأمر، و لا سيّما على كون الجزم في يَغُضُّوا، بمفهوم الشرطيّة الكائنة في فعل الأمر (قل) و هو الحقّ المسلّم، و الجملة جزاء مترتّب على الأمر، فيكون في هذا التعبير تأكيدا زائدا.
۲- وقوع حفظ الفروج بعد الغضّ في الموردين: يدلّ على أهميّة الغضّ و لزومه و وجوبه، في حدّ قبل حفظ الفروج، إذا لوحظ من حيث هو، و في حدّ أعلى و أشدّ إذا لوحظ بالنسبة الى آثاره، فانّ الغضّ هو الّذى ينتج التحفّظ و التعفّف، كما أنّ عدم الغضّ يوجب آثارا و ينتهى الى أعمال شنيعة، و منها التورّط في الزنا.
۳- قلنا إنّ الغضّ هو كفّ مع خفض، و لمّا كانت الآيات قبلها مربوطة بما يتعلّق بالرجال و النساء: عقّبها بها، فيكون الغضّ في الرجال في قبال النساء، و في النساء في قبال الرجال.
۴- سبق أنّ البصر هو العلم بنظر العين أو القلب، و هو في الأصل صفة، فيراد منه العين الباصرة، و جمعه الأبصار. فيكون المراد الاشارة الى فريضة واجبة للرجال و النساء، أن يكفّوا أبصارهم و يخفضوا نظرهم في مقابل من يحرم عليهم.
۵- قلنا إنّ غَضَّ البصر أوّل مرحلة يوجب التوفيق في سائر مراحل التعفّف و التحفّظ للرجال و النساء، و هذا المعنى في المرتبة الاولى ناظر الى الوجه و الكفّين، فانّها المقابلة و المواجهة و المترائية في قبال كلّ ناظر و متوجّه، و بها يستكشف الجمال و سائر الخصوصيّات الجالبة للإنسان، و بها تتحقّق المخاطبة و المؤانسة. و لا أثر في الغضّ عن سائر الأعضاء، إذا كان الوجه و الكفّين خارجة عن الحكم. و لا فائدة في التحجّب و التستّر بدونها.
۶- و قد ذكر الغضّ في الآية بكلمة من: اشارة الى أنّ الغَضَّ واجب في حدّ صدق التحفّظ من النظر، لا مطلقا حتّى ينتهى الى نهايته.
۷- و امّا الجزم في يَغُضُّوا و يَحْفَظُوا بحذف النون: فالتحقيق أنّ الأمر أو النهى إذا أفادا معنى الشرطيّة و السببيّة، يجزم جزاؤهما المسبّب، و العامل هو ذلك الأمر أو النهى، فانّ فيهما معنى الشرطيّة، و هذا ظاهر قول الخليل كما في شرح الكافية للرضى. و أمّا القول بتقدير حرف الشرط: ففي غاية الضعف و الوهن. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۲۳۵-۲۳۶)
[۱۰]. الميم و الحاء و النون كلماتٌ ثلاثٌ على غير قياس.
الأولى المَحْن: الاختبار. و مَحَنَه و امتحنه.
و الثانية: أتيتُه فما مَحَنني شيئًا، أي ما أعطانيه.
و الثالثة مَحَنَه سَوطاً: ضربَه.
[۱۱]. المِحْنَة: معنى الكلام الذي يُمْتَحَن به، فيعرف بكلامه ضمير قلبه. و امْتَحَنْتُه و امْتَحَنْتُ الكلمة أي: نظرت إلى ما يصير صيرُها
[۱۲]. الْمَحْنُ و الِامْتِحَانُ نحو الابتلاء، نحو قوله تعالى: فَامْتَحِنُوهُنَ» (الممتحنة/۱۰] و قد تقدّم الكلام في الابتلاء. قال تعالى: أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى» (الحجرات/۳)، و ذلك نحو: وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً» (الأنفال/۱۷] و ذلك نحو قوله: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ الآية» (الأحزاب/۳۳].
[۱۳]. أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو اختبار و تحصيل نتيجة بالدأب و الجدّ في العمل. و سبق في فتن: أنّ الاختبار يلاحظ فيه تحصيل الخبر و الاطّلاع بأىّ وسيلة كان. و الافتتان: يلاحظ فيه إيجاد اختلال و اضطراب حتّى يتحصّل المطلوب و النتيجة.
و الابتلاء: من البلو بمعنى التحوّل و التقلّب، و اختياره.
فالقيدان (الاختبار، بالدأب) منظوران في الأصل. و لا بدّ في كلّ من المعاني المذكورة أن يلاحظ القيدان، و إلّا فيكون مجازا، كما في مطلق الاختبار، أو مطلق الضرب من دون أن يكون النظر الى تحصيل اختبار، و كذا مطلق التدبير. و أمّا التصفية و التخليص و النظر و التذليل و الشرح و التهذيب و التوسعة: فمن آثار الأصل و لوازمه.
. إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ- ۴۹/ ۳ التقوى وقاية النفس و حفظه عن كلّ مكروه و قبيح، و رفع الصوت فوق ما يحتاج اليه في الإسماع خارج عن الأدب، و موجب للإيذاء و المزاحمة، و آية إظهار الوجود و الشخصيّة، و فيه عدم الاعتناء الى مقام الطرف.
و هذا إذا كان الطرف نبيّا و رسولا من جانب اللَّه تعالى: أقبح و أسوء، للزوم السكوت و الاستماع و الخشوع في محضره.
و هذا العمل يتوقّف على تدريب النفس و ارتياضه و تحقّق المراقبة و التهذيب حتّى تحصل ملكة التقوى و تزول الأنانيّة و تتحقّق حالة الخشوع بين يدي عظمة اللَّه و مقام رسوله ص.
. إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ- ۶۰/ ۱۰ يراد اختبارهنّ بالجدّ و التعب و الجهد و الدقّة حتى يعلم إيمانهنّ، و يحصل الاطمينان بقولهنّ و الاعتماد عليهنّ. و التعبير بالامتحان دون الاختبار: إشارة الى لزوم دقّة و تحقيق و جهد شديد في المورد، فانّ التسامح فيه و في أمثاله يوجب خللا و فسادا و ابتلاء، و قد ينجرّ الى اختلال عظيم في الجامعة، و هذا كما في-. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ- ۴۹/ ۶.
[۱۴]. شدة تکشف حقیقة الشیء بإزالة ما یشوبها و یغطیها
[۱۵] . و يحتمل أن يقال معناه امتحنها للتقوى اللام للتعليل، و هو يحتمل وجهين أحدهما: أن يكون تعليلا يجري مجرى بيان السبب المتقدم، كما يقول القائل: جئتك لإكرامك لي أمس، أي صار ذلك الإكرام السابق سبب المجيء… فإن قلنا بالأول فتحقيقه هو أن اللّه علم ما في قلوبهم من تقواه، و امتحن قلوبهم للتقوى التي كانت فيها، و لولا أن قلوبهم كانت مملوءة من التقوى لما أمرهم بتعظيم رسوله و تقديم نبيه على أنفسهم، بل كان يقول لهم آمنوا برسولي و لا تؤذوه و لا تكذبوه، فإن الكافر أول ما يؤمن يؤمن بالاعتراف بكون النبي صلى اللّه عليه و سلم صادقا، و بين من قيل له لا تستهزئ برسول اللّه و لا تكذبه و لا تؤذه، و بين من قيل له لا ترفع صوتك عنده و لا تجعل لنفسك وزنا بين يديه و لا تجهر بكلامك الصادق بين يديه، بون عظيم. و اعلم أن بقدر تقديمك للنبي عليه الصلاة و السلام على نفسك في الدنيا يكون تقديم النبي عليه الصلاة و السلام إياك في العقبى، فإنه لن يدخل أحد الجنة ما لم يدخل اللّه أمته المتقين الجنة.
[۱۶] . و ثانيها: أن يكون تعليلا يجري مجرى بيان غاية المقصود المتوقع الذي يكون لاحقا لا سابقا كما يقول القائل جئتك لأداء الواجب، … فإن قلنا بالثاني فتحقيقه هو أن اللّه تعالى امتحن قلوبهم بمعرفته و معرفة رسوله بالتقوى، أي ليرزقهم اللّه التقوى التي هي حق التقاة، و هي التي لا تخشى مع خشية اللّه أحدا فتراه آمنا من كل مخيف لا يخاف/ في الدنيا بخسا، و لا يخاف في الآخرة نحسا، و الناظر العاقل إذا علم أن بالخوف من السلطان يأمن جور الغلمان، و بتجنب الأراذل ينجو من بأس السلطان فيجعل خوف السلطان جنة فكذلك العالم لو أمعن النظر لعلم أن بخشية اللّه النجاة في الدارين و بالخوف من غيره الهلاك فيهما فيجعل خشية اللّه جنته التي يحس بها نفسه في الدنيا و الآخرة.
[۱۷] . امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى من قولك: امتحن فلان لأمر كذا و جرب له، و درب للنهوض به. فهو مضطلع به غير و ان عنه. و المعنى أنهم صبر على التقوى أقوياء على احتمال مشاقها. أو وضع الامتحان موضع المعرفة، لأنّ تحقق الشيء باختباره، كما يوضع الخبر موضعها، فكأنه قيل: عرف اللّه قلوبهم للتقوى، و تكون اللام متعلقة بمحذوف، و اللام هي التي في قولك: أنت لهذا الأمر، أى كائن له و مختص به قال: «أنت لها أحمد من بين البشر / أعدّاء من لليعملات على الوجى» و هي مع معمولها منصوبة على الحال. أو ضرب اللّه قلوبهم بأنواع المحن و التكاليف الصعبة لأجل التقوى، أى لتثبت و تظهر تقواها، و يعلم أنهم متقون، لأن حقيقة التقوى لا تعلم إلا عند المحن و الشدائد و الاصطبار عليها. و قيل أخلصها للتقوى. من قولهم: امتحن الذهب و فتنه، إذا أذا به فخلص إبريزه من خبشه و نقاه.
[۱۸] . الثاني: امتحن أي علم و عرف، لأن الامتحان تعرف الشيء فيجوز استعماله في معناه، و على هذا فاللام تتعلق بمحذوف تقديره عرف اللّه قلوبهم صالحة، أي كائنة للتقوى، كما يقول القائل أنت لكذا أي صالح أو كائن.
[۱۹]. در أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص۴۰۳ اولین مطلبی که نقل کرده که گویی این آیه در مورد ابوبکر نازل شده است؛ اما مطلب دومی که از خود ابوبکر نقل کرده نشان میدهد که این آیه در شٔن وی نازل نشده؛ بلکه وی بعد از نزول آیه ادعا کرده که همواره در مقابل پیامبر ص رعایت این مطلب را خواهد کرد؛ و جریان رزیه یوم خمیس (که در جلسه قبل، حدیث۵ مطرح شد)بخوبی نشان می دهد که آیا وی بر عهد خود باقی ماند یا خیر. متن واحدی چنین است:
قوله تعالى: إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ … الآية.
«۷۵۵»- قال عطاء عن ابن عباس: لما نزل قوله تعالى: لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ تألَّى أبو بكر أن لا يكلم رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و» (آله و] سلم إلا كأَخِي السِّرَارِ، فأنزل اللَّه تعالى في أبي بكر: إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ.
«۷۵۶»- أخبرنا أبو بكر القاضي، قال: حدَّثنا محمد بن يعقوب، قال: حدَّثنا محمد بن إسحاق الصغاني قال: حدَّثنا يحيى بن عبد الحميد قال: حدَّثنا حُصَين بن عمر الأَحْمَسِيّ، قال: حدَّثنا مُخَارِق، عن طارق، عن أبي بكر، قال: لما نزلت على النبي صلى اللَّه عليه و [آله و] سلم إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى قال أبو بكر: فآليت على نفسي أن لا أكلِّم رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و [آله و] سلم إلا كأخي السِّرَارِ.
[۲۰]. حدثنا أبو كُرَيب، قال: ثنا زيد بن حباب، قال: ثنا أبو ثابت بن ثابت قيس بن الشماس، قال: ثني عمي إسماعيل بن محمد بن ثابت بن شماس، عن أبيه، قال: لما نزلت هذه الآية (لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ) قال: قعد ثابت في الطريق يبكي، قال: فمرّ به عاصم بن عديّ من بني العَجلان، فقال: ما يُبكيك يا ثابت؟ قال: لهذه الآية، أتخوّف أن تكون نزلت فيّ، وأنا صيت رفيع الصوت قال: فمضى عاصم بن عديّ إلى رسول الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ، قال: وغلبه البكاء، قال: فأتى امرأته جميلة ابنة عبد الله بن أَبيّ ابن سلول، فقال لها: إذا دخلتُ بيت فرسي، فشدّي على الضبة بمسمار، فضربته بمسمار حتى إذا خرج عطفه وقال: لا أخرج حتى يتوفاني الله، أو يرضى عني رسول الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ; قال: وأتى عاصم رسول الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ فأخبره خبره، فقال: اذْهَبْ فادْعُهُ لي، فجاء عاصم إلى المكان، فلم يجده، فجاء إلى أهله، فوجده في بيت الفرس، فقال له: إن رسول الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ يدعوك، فقال: اكسر الضَّبة، قال: فخرجا فأتيا نبيّ الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ، فقال له رسول الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: ما يُبكِيكَ يا ثابِتُ؟ فقال: أنا صيت، وأتخوّف أن تكون هذه الآية نزلت فيّ (لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ) فقال له رسول الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: أما تَرْضَى أنْ تَعيش حَمِيدًا، وَتُقْتَلَ شَهِيدًا، وَتَدْخُلَ الجَنَّةَ؟ فقال: رضيت ببُشرى الله ورسوله، لا أرفع صوتي أبدا على رسول الله، فأنزل الله (إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى) … الآية
[۲۱]. نزلت في ثابت بن قيس بن شماس الأنصاري كان إذا جالس النبي صلّى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ يرفع صوته إذا تكلم فلما نزلت هذه الآية انطلق مهموما حزينا فمكث في بيته أياما يخاف أن يكون قد حبط عمله وكان سعد بن عبادة جاره فانطلق حتى أتى النبي صلّى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ فأخبره بذلك فقال له النبي صلّى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ اذهب فأخبر ثابت بن قيس أنك لم تعن بهذه الآية ولست من أهل النار بل أنت من أهل الجنة فاخرج إليه فاخرج إلينا فتعاهدنا ففرح ثابت بذلك ثم أتى النبي صلّى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ فلما أبصره النبي صلّى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قال: «مرحبا برجل زعم أنه من أهل النار بل غيرك من أهل النار وأنت من أهل الجنة» فكان بعد ذلك إذا جلس إلى النبي صلّى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ يخفض صوته حتى ما يكاد يسمع الذي يليه فنزلت فيه: {إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ} [الحجرات:۳].وكان فيهم عيينة بن حصن الفزاري
[۲۲]. أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ عَتَّابٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ أنبا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَرْوَانَ أَنا أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو قَالَ أنبا مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ قَالَ ثَنَا أَبُو كُرَيْبٍ قَالَ ثَنَا زَيْدُ بْنُ الْحُبَابِ قَالَ ثَنَا أَبُو ثَابِتِ بْنُ ثَابِتِ بن قيس ابْن شَمَّاسٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ ثَابِتِ بْنِ قَيْسِ بْنِ الشَّمَّاسِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ {لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي} الآيَةَ قَالَ قَعَدَ ثَابِتٌ فِي الطَّرِيقِ فَبَكَى قَالَ فَمَرَّ بِهِ عَاصِمُ بْنُ عَدِيٍّ مِنْ بَنِي الْعَجْلانِ فَقَالَ مَا يُبْكِيكَ يَا ثَابِتُ فَقَالَ هَذِهِ الآيَةُ أَتَخَوَّفُ أَنْ تَكُونَ نَزَلَتْ فِيَّ وَأَنَا صَيِّتٌ رَفِيعُ الصَّوْتِ قَالَ وَمَضَى عَاصِمُ بْنُ عَدِيٍّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ فَقَالَ وَغَلَبَهُ الْبُكَاءُ فَأَتَى امْرَأَتَهُ جَمِيلَةَ ابْنَةَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أبي بن سَلُولٍ فَقَالَ لَهَا إِذَا دَخَلْتُ بَيْتَ فَرْشِي فَسُدِّي عَلَيْهِ بِالضَّبَّةِ بِمِسْمَارٍ حَتَّى إِذَا خَرَجَ عَطَفَهُ وَقَالَ لَا أَخْرُجُ حَتَّى يَتَوَفَّانِي اللَّهُ أَوْ يَرْضَى عَنِّي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ فَأَتَى عَاصِمٌ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ اذْهَبْ فَادْعُهُ لِي فَجَاءَ عَاصِمٌ إِلَى الْمَكَانِ فَلَمْ يَجِدْهُ فَجَاءَ إِلَى أَهْلِهِ فَوَجَدَهُ فِي بَيْتِ الْفَرْشِ فَقَالَ لَهُ إِنَّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ يَدْعُوكَ فَقَالَ أَكْسِرِ الضَّبَّةَ قَالَ فَخَرَجَا فَأَتَيَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ مَا يُبْكِيكَ يَا ثَابِتُ قَالَ أَنَا صَيِّتٌ وَأَتَخَوَّفُ أَنْ تَكُونَ هَذِهِ الآيَةُ نَزَلَتْ فِيَّ {لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بالْقَوْل} فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ أَمَا تَرْضَى أَنْ تَعِيشَ حَمِيدًا وَتُقْتَلَ شَهِيدًا وَتَدْخُلَ الْجَنَّةَ فَقَالَ رَضِيتُ بِبُشْرَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لَا أَرْفَعُ صَوْتِي أَبَدًا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ أَنْزَلَ اللَّهُ {إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ امتحن الله قُلُوبهم للتقوى} الآيَةَ
وَقِيلَ هُوَ أَبُو مَسْعُودٍ الأَنْصَارِيُّ عُقْبَةُ بْنُ عَمْرٍو
ذَكَرَ ذَلِك الْوَاقِدِيُّ فِي كِتَابِ الرِّدَّةِ لَهُ عَنْ شُيُوخِهِ وَأَخْبَرَنِي بِهِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَمَاهِرِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْمُظَفَّرِ عَنْ أَبِي غَالِبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الأَنْصَارِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ ابْن حَمْزَةَ عَنِ الْوَاقِدِيِّ فِي قِصَّةٍ طَوِيلَة.
[۲۳] . در جلسه۱۷۰، حدیث۱ http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/
جلسه۴۲۶ حدیث۴ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-7/
جلسه ۴۲۸، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-9/
جلسه ۷۵۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/ya-seen-36-9/
جلسه ۸۲۹، حدیث۱ http://yekaye.ir/ya-seen-36-79/
جلسه ۸۳۵، حدیث ۴ https://yekaye.ir/ale-imran-3-164/
جلسه ۹۰۶، حدیث۱ https://yekaye.ir/ale-imran-3-183/
فراز پایانیاش در جلسه ۴۷۰ حدیث۱ http://yekaye.ir/al-qalam-68-4/
[۲۴] . همه ارجاعات فوق؛ غیر از جلسه ۴۲۷
[۲۵] . حدثنا أسود بن عامر عن شريك عن منصور عن ربعي عن علي عن النبي -صلى اللَّه عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ- قال: يا معشر قريش ليبعثن اللَّه عليكم رجلًا منكم قد امتحن اللَّه قلبه للإيمان فيضربكم أو يضرب رقابكم، فقال أبو بكر: أنا هو يا رسول اللَّه؟ قال: لا، (فقال) عمر: أنا هو يا رسول اللَّه؟ قال: لا، ولكنه خاصف النعل، وكان أعطى عليًا نعله يخصفها.
[۲۶]. حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، حَدَّثَنَا فِطْرٌ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ رَجَاءٍ، عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِهِ، كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ قَالَ: فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ، وَعُمَرُ فَقَالَ: لَا وَلَكِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ ، وَعَلِيٌّ يَخْصِفُ نَعْلَهُ
[۲۷]. حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، نا يَحْيَى الْحِمَّانِيُّ، نا شَرِيكٌ قثنا مَنْصُورٌ – وَلَوْ أَنَّ غَيْرَ مَنْصُورٍ حَدَّثَنِي مَا قَبِلْتُهُ مِنْهُ، وَلَقَدْ سَأَلْتُهُ فَأَبَى أَنْ يُحَدِّثَنِي، فَلَمَّا جَرَتْ بَيْنِي وَبَيْنَهُ الْمَعْرِفَةُ كَانَ هُوَ الَّذِي دَعَانِي إِلَيْهِ، وَمَا سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَلَكِنْ هُوَ ابْتَدَأَنِي بِهِ – قَالَ: حَدَّثَنِي رِبْعِيُّ بْنُ حِرَاشٍ، قثنا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بِالرَّحَبَةِ قَالَ: اجْتَمَعَتْ قُرَيْشٌ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ وَفِيهِمْ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو فَقَالُوا: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّ قَوْمًا لَحِقُوا بِكَ فَارْدُدْهُمْ عَلَيْنَا، فَغَضِبَ حَتَّى رُئِيَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ: لَتَنْتَهُنَّ يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ، أَوْ لَيَبْعَثَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ رَجُلًا مِنْكُمْ، امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ، يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ عَلَى الدِّينِ؛ ، قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَبُو بَكْرٍ؟ قَالَ: لَا؛ ، قِيلَ: فَعُمَرُ؟ قَالَ: لَا، وَلَكِنْ خَاصِفُ النَّعْلِ فِي الْحُجْرَةِ؛ . ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ: أَمَا إِنِّي قَدْ سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ يَقُولُ: لَا تَكْذِبُوا عَلَيَّ، فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَلِجِ النَّارَ.
[۲۸]. قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ، لَتَنْتَهُنَّ أَوْ لَيَبْعَثَنَّ اللهُ عَلَيْكُمْ مَنْ يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ بِالسَّيْفِ عَلَى الدِّينِ، قَدِ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ عَلَى الْإِيمَانِ. قَالُوا: مَنْ هُوَ يَا رَسُولَ اللهِ؟ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ: مَنْ هُوَ يَا رَسُولَ اللهِ؟ وَقَالَ عُمَرُ: مَنْ هُوَ يَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: هُوَ خَاصِفُ النَّعْلِ، وَكَانَ أَعْطَى عَلِيًّا نَعْلَهُ يَخْصِفُهَا. قَالَ: ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيْنَا عَلِيٌّ، فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ: مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ. هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ غَرِيبٌ.
[۲۹]. حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ، وَأَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى، قَالَا: نا أَبُو غَسَّانَ، قَالَ: نا يَحْيَى بْنُ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ رِبْعِيٍّ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: اجْتَمَعَتْ قُرَيْشٌ، إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ فَقَالُوا: إِنَّ أَرِقَّاءَنَا لَحِقُوا بِكَ وَدَخَلَ مَعَكَ فِي هَذَا الْأَمْرِ مَنْ لَيْسَ هُوَ لَهُ بِأَهْلٍ ارْدُدْهُمْ عَلَيْنَا فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: حَتَّى يُرَى الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ: لَتَنْهِيُنَّ يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ، أَوْ لَيَبْعَثَنَّ اللَّهُ رَجُلًا مِنْكُمُ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِيمَانِ يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ عَلَى الدِّينِ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ: أَبُو بَكْرٍ؟ قَالَ: لَا قِيلَ: فَعُمَرُ؟ قَالَ: لَا وَلَكِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ الَّذِي فِي الْحُجْرَةِ. قَالَ عَلِيُّ فَكُنْتُ أَنَا خَاصِفَ النَّعْلِ.
[۳۰] . وعن علي قال: قال رسول الله، صلى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: يا معشر قريش والله ليبعثن الله عليكم رجلاً منكم قد امتحن الله قلبه للإيمان يضرب رقابكم على الدين. فقال أبو بكر: أنا هو يا رسول الله؟ قال: لا. فقال عمر: أنا هو يا رسول الله؟ قال: لا، ولكنه خاصف النعل، وأنا أخصف نعل رسول الله، صلى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ؛
[۳۱]. حَدَّثَنَا فَهْدٌ، قَالَ: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ سَعِيدٍ الْأَصْبَهَانِيُّ، قَالَ: ثنا شَرِيكٌ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ، عَنْ عَلِيٍّ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ يَقُولُ: يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ ، لَيَبْعَثَنَّ اللهُ عَلَيْكُمْ رَجُلًا ، امْتَحَنَ اللهُ بِهِ الْإِيمَانَ ، يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ عَلَى الدِّينِ؛ . فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ: أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: لَا؛ . فَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ: أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ لَا، وَلَكِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ فِي الْمَسْجِدِ.
[۳۲] . حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ سَعِيدٍ الرَّازِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَيْسَرَةَ الرَّازِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو زُهَيْرٍ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنِ مَغْرَاءَ، قَالَ: حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ رَاشِدٍ الْغَنَوِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا قَيْسُ بْنُ رُمَّانَةَ، عَنْ أَبِي بُرْدَةَ، عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، قَالَ: لَمَّا جَاءَ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ: مَا أَنْتُمْ بِمُنْتَهِينَ حَتَّى أَبْعَثَ إِلَيْكُمْ رَجُلًا يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ عَلَى الدِّينِ؛ ، فَقَالَ بَعْضُ مَنْ عِنْدَهُ: أَنَا هُوَ، وَقَالَ غَيْرُهُ: أَنَا هُوَ، قَالَ: لَا، وَلَكِنْ هُوَ خَاصِفُ النَّعْلِ؛ ، وَكَانَ عَلِيٌّ يَخْصِفُ النَّعْلَ، قَالَ: وَقَالَ عَلِيٌّ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ يَقُولُ: مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ؛ قَالَ قَيْسُ بْنُ رُمَّانَةَ: ثُمَّ لَقِيتُ رِبْعِيَّ بْنَ حِرَاشٍ فَحَدَّثَنِي بِهِ عَنْ عَلِيٍّ ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ كَمَا حَدَّثَنِي أَبُو بُرْدَةَ عَنْ رِبْعِيٍّ.
[۳۳] . وَ فِي هَذِهِ الْغَزَاةِ [الْحُدَيْبِيَةِ] أَقْبَلَ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ أَرِقَّاءَنَا لَحِقُوا بِكَ فَارْدُدْهُمْ عَلَيْنَا فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ع حَتَّى تَبَيَّنَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ لَتَنْتَهُنَّ يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ أَوْ لَيَبْعَثَنَّ اللَّهُ إِلَيْكُمْ رَجُلًا امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ عَلَى الدِّينِ فَقَالَ بَعْضُ مَنْ حَضَرَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَبُو بَكْرٍ ذَلِكَ الرَّجُلُ قَالَ لَا قِيلَ فَعُمَرُ قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ فِي الْحُجْرَةِ فَتَبَادَرَ النَّاسُ إِلَى الْحُجْرَةِ يَنْظُرُونَ مَنِ الرَّجُلُ فَإِذَا هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع.
وَ رَوَى هَذَا الْحَدِيثَ جَمَاعَةٌ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ قَالُوا فِيهِ: إِنَّ عَلِيّاً قَصَّ هَذِهِ الْقِصَّةَ ثُمَّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ.
[۳۴]. مِنَ الصِّحَاحِ السِّتَّةِ لِرَزِينٍ الْعَبْدَرِيِّ مِنَ الْجُزْءِ الثَّالِثِ فِي ذِكْرِ غَزْوَةِ الْحُدَيْبِيَةِ مِنْ سُنَنِ أَبِي دَاوُدَ وَ صَحِيحِ التِّرْمِذِيِّ بِالْإِسْنَادِ الْأَوَّلِ قَالَ لَمَّا كَانَ يَوْمُ الْحُدَيْبِيَةِ خَرَجَ إِلَيْنَا أُنَاسٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ مِنْ رُؤَسَائِهِمْ فَقَالُوا قَدْ خَرَجَ إِلَيْكُمْ مِنْ أَبْنَائِنَا وَ أَرِقَّائِنَا وَ إِنَّمَا خَرَجُوا فِرَاراً مِنْ خِدْمَتِنَا فَارْدُدْهُمْ إِلَيْنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ لَتَنْتَهُنَّ عَنْ مُخَالَفَةِ أَمْرِ اللَّهِ أَوْ لَيَبْعَثَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ مَنْ يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ بِالسَّيْفِ الَّذِينَ قَدْ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى قَالَ بَعْضُ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَنْ أُولَئِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مِنْهُمْ خَاصِفُ النَّعْلِ وَ كَانَ قَدْ أَعْطَى عَلِيّاً ع نَعْلَهُ يَخْصِفُهَا.
وَ مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّ سُهَيْلَ بْنَ عَمْرٍو أَتَى النَّبِيَّ ص فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ قَوْمَنَا لَحِقُوا بِكَ فَارْدُدْهُمْ عَلَيْنَا فَغَضِبَ حَتَّى رُئِيَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ لَتَنْتَهُنَّ يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ أَوْ لَيَبْعَثَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ رَجُلًا مِنْكُمْ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ عَلَى الدِّينِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَبُو بَكْرٍ قَالَ لَا قِيلَ فَعُمَرُ قَالَ لَا وَ لَكِنْ خَاصِفُ النَّعْلِ فِي الْحُجْرَةِ ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ أَمَا إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ لَا تَكْذِبُوا عَلَيَّ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً أَوْلَجَتْهُ النَّارُ.
وَ بِالْإِسْنَادِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَيَنْتَهُنَّ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَيْهِمْ رَجُلًا يَمْضِي فِيهِمْ أَمْرِي فَيَقْتُلُ الْمُقَاتِلَةَ وَ يَسْبِي الذُّرِّيَّةَ قَالَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا بَرْدُ كَفِّ عُمَرَ فِي حُجْزَتِي مِنْ خَلْفِي قَالَ مَنْ تَرَاهُ يَعْنِي قُلْتُ مَا يَعْنِيكَ وَ لَكِنْ يَعْنِي خَاصِفَ النَّعْلِ يَعْنِي عَلِيّاً ع.
[۳۵]. قَالَ: حَدَّثَنَا أَسْوَدُ بْنُ عَامِرٍ عَنْ شَرِيكٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ عَلِيٍّ ع عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: يَا مَعَاشِرَ قُرَيْشٍ لَيَبْعَثَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ رَجُلًا مِنْكُمْ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَيَضْرِبُكُمْ أَوْ يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَا قَالَ عُمَرُ أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ وَ كَانَ قَدْ أَعْطَى عَلِيّاً نَعْلَهُ يَخْصِفُهُ.
[۳۶]. خِرَاشٌ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: أَقْبَلَ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو وَ رَجُلَانِ أَوْ ثَلَاثَةٌ مَعَهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فِي الْحُدَيْبِيَةِ فَقَالُوا إِنَّهُ يَأْتِيكَ قَوْمٌ مِنْ سِفْلِنَا وَ أَبْدَانِنَا فَارْدُدْهُمْ عَلَيْنَا فَغَضِبَ حَتَّى احْمَرَّ وَجْهُهُ وَ كَانَ إِذَا غَضِبَ ع يَحْمَرُّ وَجْهُهُ ثُمَّ قَالَ لَتَنْتَهِيَنَّ يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ أَوْ لَيَبْعَثَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ رَجُلًا امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَيَضْرِبُ رِقَابَكُمْ وَ أَنْتُمْ خَارِجُونَ عَنِ الدِّينِ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَا قَالَ عُمَرُ أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ ذَلِكُمْ خَاصِفُ النَّعْلِ فِي الْحُجْرَةِ وَ أَنَا أَخْصِفُ نَعْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ قَامَ وَ قَالَ ص مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ.
[۳۷]. صَحِيحِ التِّرْمِذِيِّ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ لِسُهَيْلِ بْنِ عَمْرٍو وَ قَدْ سَأَلَهُ رَدَّ جَمَاعَةٍ فَرَوَى أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ لِتَنْتَهُوا أَوْ لَيَبْعَثَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ مَنْ يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ عَلَى الدِّينِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِيمَانِ قَالُوا مَنْ هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هُوَ خَاصِفُ النَّعْلِ وَ كَانَ أَعْطَى عَلِيّاً ع نَعْلَهُ يَخْصِفُهَا.
الْخَطِيبُ فِي التَّأْرِيخِ وَ السَّمْعَانِيُّ فِي الْفَضَائِلِ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ: لَا تَنْتَهُوا يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ رَجُلًا امْتَحَنَ قَلْبَهُ بِالْإِيمَانِ الْحَدِيثَ سَوَاءً.
وَ رَوَى ابْنُ بُطَّةَ فِي الْإِبَانَةِ حَدِيثَ خَاصِفِ النَّعْلِ بِسَبْعَةٍ طُرُقٍ مِنْهَا مَا رَوَاهُ أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَا قَالَ عُمَرُ أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ فَابْتَدَرْنَا نَنْظُرُ فَإِذَا هُوَ عَلِيٌّ يَخْصِفُ نَعْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص.
[۳۸]. قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ جَيْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي جَيْفَرٌ عَنِ الْحَكَمِ عَنْ الْمَنْصُورِ بْنِ الْمُعْتَمِرِ عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ خِرَاشٍ قَالَ: خَطَبَنَا عَلِيٌّ ع فِي الرَّحْبَةِ ثُمَّ قَالَ: إِنَّهُ لَمَّا كَانَ فِي زَمَانِ الْحُدَيْبِيَةِ خَرَجَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أُنَاسٌ مِنْ قُرَيْشٍ مِنْ أَشْرَافِ أَهْلِ مَكَّةَ فِيهِمْ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو قَالُوا: مُحَمَّدٌ أَنْتَ جَارُنَا وَ حَلِيفُنَا وَ ابْنُ عَمِّنَا وَ قَدْ لَحِقَ بِكَ أُنَاسٌ مِنْ أَبْنَائِنَا وَ إِخْوَانِنَا وَ أَقَارِبِنَا لَيْسَ بِهِمْ التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ وَ لَا رَغْبَةٌ فِيمَا عِنْدَكَ وَ لَكِنْ إِنَّمَا خَرَجُوا فِرَاراً مِنْ ضِيَاعِنَا وَ أَعْمَالِنَا وَ أَمْوَالِنَا؛ فَارْدُدْهُمْ عَلَيْنَا. فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَبَا بَكْرٍ؛ فَقَالَ لَهُ: انْظُرْ مَا يَقُولُونَ؟ فَقَالَ: صَدَقُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْتَ جَارُهُمْ فَارْدُدْهُمْ عَلَيْهِمْ. قَالَ ثُمَّ دَعَا عُمَرَ؛ فَقَالَ مِثْلَ قَوْلِ أَبِي بَكْرٍ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عِنْدَ ذَلِكَ: لَا تَنْتَهُوا يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ رَجُلًا امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلتَّقْوَى يَضْرِبُ رِقَابَكُمْ عَلَى الدِّينِ. فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَا فَقَامَ عُمَرُ فَقَالَ أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ وَ كُنْتُ أَخْصِفُ نَعْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص. قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيْنَا عَلِيٌّ ع وَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ: مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ.
[۳۹]. كَانَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) مِمَّا يَمْنَعُ نَبِيَّهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بِعَمِّهِ أَبِي طَالِبٍ، فَمَا كَانَ يَخْلُصُ إِلَيْهِ مِنْ قَوْمِهِ أَمْرٌ يَسُوؤُهُ مُدَّةَ حَيَاتِهِ، فَلَمَّا مَاتَ أَبُو طَالِبٍ نَالَتْ قُرَيْشٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بُغْيَتَهَا وَ أَصَابَتْهُ بِعَظِيمٍ مِنَ الْأَذَى حَتَّى تَرَكَتْهُ لَقَىً ، فَقَالَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): لَأَسْرَعَ مَا وَجَدْنَا فَقْدَكَ يَا عَمِّ! وَصَلَتْكَ رَحِمٌ، فَجُزِيتَ خَيْراً يَا عَمِّ. ثُمَّ مَاتَتْ خَدِيجَةُ بَعْدَ أَبِي طَالِبٍ بِشَهْرٍ فَاجْتَمَعَ بِذَلِكَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حُزْنَانِ حَتَّى عُرِفَ ذَلِكَ فِيهِ.
قَالَ هِنْدٌ: ثُمَّ انْطَلَقَ ذَوُو الطَّوْلِ وَ الشَّرَفِ مِنْ قُرَيْشٍ إِلَى دَارِ النَّدْوَةِ، لِيَأْتَمِرُوا فِي رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، وَ أَسَرُّوا ذَلِكَ بَيْنَهُمْ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: نَبْنِي لَهُ عَلَماً، وَ يَنْزِلُ بُرْجاً نَسْتَوْدِعُهُ فِيهِ، فَلَا يَخْلُصُ مِنَ الصَّبَاةِ إِلَيْهِ أَحَدٌ، وَ لَا يَزَالُ فِي رَنَقٍ مِنَ الْعَيْشِ حَتَّى يَتَضَيَّفُهُ رَيْبُ الْمَنُونِ، وَ صَاحِبُ هَذِهِ الْمَشُورَةِ الْعَاصُ بْنُ وَائِلٍ وَ أُمَيَّةُ وَ أُبَيُّ ابْنَا خَلَفٍ.
وَ قَالَ قَائِلٌ: بِئْسَ الرَّأْيُ مَا رَأَيْتُمْ، وَ لَئِنْ صَنَعْتُمْ ذَلِكَ لَيَتَنَمَّرَنَ لَهُ الْحَدَبُ الْحَمِيمُ وَ الْمَوْلَى الْحَلِيفُ، ثُمَّ لَيَأْتِيَنَّ الْمَوَاسِمُ وَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ بِالْأَمْنِ فَلَيَنْتَزِعُنَّ مِنْ أُنْشُوطَتِكُمْ قُولُوا قَوْلَكُمْ.
قَالَ عُتْبَةُ وَ شَيْبَةُ وَ شَرِكَهُمَا أَبُو سُفْيَانَ، قَالُوا: فَإِنَّا نَرَى أَنْ نَرْحَلَ بَعِيراً صَعْباً، وَ نُوثِقَ مُحَمَّداً عَلَيْهِ كِتَافاً وَ شَدّاً، ثُمَّ نُقْصِعَ الْبَعِيرَ بِأَطْرَافِ الرِّمَاحِ، فَيُوشِكُ أَنْ يَقْطَعَهُ بَيْنَ الدَّكَادِكِ إِرْباً إِرْباً.
فَقَالَ صَاحِبُ رَأْيِهِمْ: إِنَّكُمْ لَمْ تَصْنَعُوا بِقَوْلِكُمْ هَذَا شَيْئاً، أَ رَأَيْتُمْ إِنْ خَلَصَ بِهِ الْبَعِيرُ سَالِماً إِلَى بَعْضِ الْأَفَارِيقِ، فَأَخَذَ بِقُلُوبِهِمْ بِسِحْرِهِ وَ بَيَانِهِ وَ طُلَاوَةِ لِسَانِهِ، فَصَبَا الْقَوْمُ إِلَيْهِ، وَ اسْتَجَابَتِ القَبَائِلُ لَهُ قَبِيلَةٌ فَقَبِيلَةٌ، فَلَيُسَيِّرَنَّ حِينَئِذٍ إِلَيْكُمْ بِالْكَتَائِبِ وَ الْمَقَانِبِ ، فَلَتَهْلِكُنَّ كَمَا هَلَكَتْ إِيَادُ وَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ! قُولُوا قَوْلَكُمْ.
فَقَالَ لَهُ أَبُو جَهْلٍ: لَكِنْ أَرَى لَكُمْ أَنْ تَعْمَدُوا إِلَى قَبَائِلِكُمْ الْعَشَرَةِ، فَتَنْتَدِبُوا مِنْ كُلِّ قَبِيلَةٍ رَجُلًا نَجْداً ، ثُمَّ تُسَلِّحُوهُ حُسَاماً عَضْباً ، وَ تَمَهَّلَ الْفِتْيَةُ حَتَّى إِذَا غَسَقَ اللَّيْلُ وَ غَوَّرَ بَيَّتُوا بِابْنِ أَبِي كَبِيشَةَ بَيَاتاً، فَيَذْهَبَ دَمُهُ فِي قَبَائِلِ قُرَيْشٍ جَمِيعاً، فَلَا يَسْتَطِعْ بَنُو هَاشِمٍ وَ بَنُو الْمُطَّلِبِ مُنَاهَضَةَ قَبَائِلِ قُرَيْشٍ فِي صَاحِبِهِمْ، فَيَرْضَوْنَ حِينَئِذٍ بِالْعَقْلِ مِنْهُمْ، فَقَالَ صَاحِبُ رَأْيِهِمْ: أَصَبْتَ يَا أَبَا الْحَكَمِ.
ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ: هَذَا الرَّأْيُ فَلَا تَعْدِلُوا بِهِ رَأْياً، وَ أَوْكِئُوا فِي ذَلِكَ أَفْوَاهَكُمْ حَتَّى يَسْتَتِبَّ أَمْرُكُمْ، فَخَرَجَ الْقَوْمُ عِزِينَ ، وَ سَبَقَهُمْ بِالْوَحْيِ بِمَا كَانَ مِنْ كَيْدِهِمْ جَبْرَئِيلُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، فَتَلَا هَذِهِ الْآيَةَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): «وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ» .
فَلَمَّا أَخْبَرَهُ جَبْرَئِيلُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بِأَمْرِ اللَّهِ فِي ذَلِكَ وَ وَحْيِهِ، وَ مَا عَزَمَ لَهُ مِنْ الْهِجْرَةِ، دَعَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عَلِيّاً (عَلَيْهِ السَّلَامَ)، وَ قَالَ لَهُ: يَا عَلِيُّ، إِنَّ الرُّوحُ هَبَطَ عَلَيَّ بِهَذِهِ الْآيَةِ آنِفاً، يُخْبِرُنِي أَنَّ قُرَيْشاً اجْتَمَعُوا عَلَى الْمَكْرِ بِي وَ قَتْلِي، وَ أَنَّهُ أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي (عَزَّ وَ جَلَّ) أَنْ أَهْجُرَ دَارَ قَوْمِي، وَ أَنْ أَنْطَلِقَ إِلَى غَارِ ثَوْرٍ تَحْتَ لَيْلَتِي، وَ أَنَّهُ أَمَرَنِي أَنْ آمُرَكَ بِالْمَبِيتِ عَلَى ضِجَاعِي- أَوْ قَالَ: مَضْجَعِي- لِيَخْفَى بِمَبِيتِكَ عَلَيْهِ أَثَرِي، فَمَا أَنْتَ قَائِلٌ، وَ مَا صَانِعٌ فَقَالَ عَلِيُّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): أَ وَ تَسْلَمُ بِمَبِيتِي هُنَاكَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ قَالَ: نَعَمْ، فَتَبَسَّمَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) ضَاحِكاً، وَ أَهْوَى إِلَى الْأَرْضِ سَاجِداً، شُكْراً بِمَا أَنْبَأَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مِنْ سَلَامَتِهِ، وَ كَانَ عَلِيٌّ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) أَوَّلَ مَنْ سَجَدَ لِلَّهِ شُكْراً، وَ أَوَّلَ مَنْ وَضَعَ وَجْهَهُ عَلَى الْأَرْضِ بَعْدَ سَجْدَتِهِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَلَمَّا رَفَعَ رَأْسَهُ قَالَ لَهُ: امْضِ لِمَا أُمِرْتَ فِدَاكَ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ سُوَيْدَاءُ قَلْبِي، وَ مُرْنِي بِمَا شِئْتَ أَكُنْ فِيهِ كَمَسَرَّتِكَ، وَ أَقَعُ مِنْهُ بِحَيْثُ مُرَادِكَ، وَ إِنْ تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ.
قَالَ: وَ إِنْ أُلْقِيَ عَلَيْكَ شَبَهٌ مِنِّي، أَوْ قَالَ: شَبَهِي، قَالَ: إِنْ- بِمَعْنَى نَعَمْ –
[۴۰]. ثُمَّ ضَمَّهُ النَّبِيُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) إِلَى صَدْرِهِ وَ بَكَى إِلَيْهِ وَجْداً بِهِ، وَ بَكَى عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) جَشَعاً لِفِرَاقِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ).
وَ اسْتَتْبَعَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) أَبَا بَكْرِ بْنَ أَبِي قُحَافَةَ وَ هِنْدَ بْنَ أَبِي هَالَةَ، فَأَمَرَهُمَا أَنْ يَقْعُدَا لَهُ بِمَكَانٍ ذَكَرَهُ لَهُمَا مِنْ طَرِيقِهِ إِلَى الْغَارِ، وَ لَبِثَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بِمَكَانِهِ مَعَ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) يُوصِيهِ وَ يَأْمُرُهُ فِي ذَلِكَ بِالصَّبْرِ حَتَّى صَلَّى الْعِشَاءَيْنِ.
ثُمَّ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي فَحْمِةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ، وَ الرُّصَّدُ مِنْ قُرَيْشٍ قَدْ أَطَافُوا بِدَارِهِ، يَنْتَظِرُونَ أَنْ يَنْتَصِفَ اللَّيْلُ وَ تَنَامَ الْأَعْيُنُ، فَخَرَجَ وَ هُوَ يَقْرَأُ هَذِهِ الْآيَةَ «وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ» وَ أَخَذَ بِيَدِهِ قَبْضَةً مِنْ تُرَابٍ، فَرَمَى بِهَا عَلَى رُءُوسِهِمْ، فَمَا شَعُرَ الْقَوْمُ بِهِ حَتَّى تَجَاوَزَهُمْ، وَ مَضَى حَتَّى أَتَى إِلَى هِنْدٍ وَ أَبِي بَكْرٍ فَنَهَضَا مَعَهُ، حَتَّى وَصَلُوا إِلَى الْغَارِ.
ثُمَّ رَجَعَ هِنْدٌ إِلَى مَكَّةَ بِمَا أَمَرَهُ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، وَ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى الْغَارِ، فَلَمَّا غَلَقَ اللَّيْلُ أَبْوَابَهُ وَ أَسْدَلَ أَسْتَارَهُ وَ انْقَطَعَ الْأَثَرُ، أَقْبَلَ الْقَوْمُ عَلَى عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) يَقْذِفُونَهُ بِالْحِجَارَةِ وَ الْحَلَمِ ، وَ لَا يَشُكُّونَ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، حَتَّى إِذَا بَرَقَ الْفَجْرُ وَ أَشْفَقُوا أَنْ يَفْضَحَهُمُ الصُّبْحُ، هَجَمُوا عَلَى عَلِيٍّ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ)، وَ كَانَتْ دُورُ مَكَّةَ يَوْمَئِذٍ سَوَائِبَ لَا أَبْوَابَ لَهَا، فَلَمَّا بَصُرَ بِهِمْ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) قَدِ انْتَضَوْا السُّيُوفَ وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِ بِهَا، وَ كَانَ يَقْدُمُهُمْ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ بْنِ الْمُغِيرَةِ، وَثَبَ لَهُ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَخَتَلَهُ وَ هَمَزَ يَدَهُ ، فَجَعَلَ خَالِدٌ يَقْمُصُ قِمَاصَ الْبِكْرِ ، وَ يَرْغُو رُغَاءَ الْجَمَلِ، وَ يَذْعَرُ وَ يَصِيحُ، وَ هُمْ فِي عَرَجِ الدَّارِ مِنْ خَلْفِهِ، وَ شَدَّ عَلَيْهِمْ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بِسَيْفِهِ- يَعْنِي سَيْفَ خَالِدٍ- فَأَجْفَلُوا أَمَامَهُ إِجْفَالَ النَّعَمِ إِلَى ظَاهِرِ الدَّارِ، فَتَبَصَّرُوهُ فَإِذَا هُوَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، فَقَالُوا: إِنَّكَ لَعَلِيٌّ قَالَ: أَنَا عَلِيٌّ. قَالُوا: فَإِنَّا لَمْ نُرِدْكَ، فَمَا فَعَلَ صَاحِبُكَ قَالَ: لَا عِلْمَ لِي بِهِ، وَ قَدْ كَانَ عَلِمَ- يَعْنِي عَلِيّاً (عَلَيْهِ السَّلَامُ)- أَنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) قَدْ أَنْجَى نَبِيَّهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بِمَا كَانَ أَخْبَرَهُ مِنْ مُضِيِّهِ إِلَى الْغَارِ وَ اخْتِبَائِهِ فِيهِ، فَأَذْكَتْ قُرَيْشٌ عَلَيْهِ الْعُيُونَ ، وَ رَكِبَتْ فِي طَلَبِهِ الصَّعْبَ وَ الذَّلُولَ، وَ أَمْهَلَ عَلِيٌّ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) حَتَّى إِذَا أَعْتَمَ مِنَ اللَّيْلَةِ الْقَابِلَةِ انْطَلَقَ هُوَ وَ هِنْدُ بْنُ أَبِي هَالَةَ حَتَّى دَخَلَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي الْغَارِ، فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هِنْداً أَنْ يَبْتَاعَ لَهُ وَ لِصَاحِبِهِ بَعِيرَيْنِ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: قَدْ كُنْتُ أَعْدَدْتُ لِي وَ لَكَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ رَاحِلَتَيْنِ نَرْتَحِلُهُمَا إِلَى يَثْرِبَ. فَقَالَ: إِنِّي لَا آخُذُهُمَا وَ لَا أَحَدَهُمَا إِلَّا بِالثَّمَنِ. قَالَ: فَهِيَ لَكَ بِذَلِكَ، فَأَمَرَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عَلِيّاً (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَأَقْبَضَهُ الثَّمَنَ، ثُمَّ أَوْصَاهُ بِحِفْظِ ذِمَّتِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ.
وَ كَانَتْ قُرَيْشٌ تَدْعُو مُحَمَّداً (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي الْجَاهِلِيَّةِ الْأَمِينَ، وَ كَانَتْ تَسْتَوْدِعُهُ وَ تَسْتَحْفِظُهُ أَمْوَالَهَا وَ أَمْتِعَتَهَا، وَ كَذَلِكَ مَنْ يَقْدَمُ مَكَّةَ مِنَ الْعَرَبِ فِي الْمَوْسِمِ، وَ جَاءَتْهُ النُّبُوَّةُ وَ الرِّسَالَةُ وَ الْأَمْرُ كَذَلِكَ، فَأَمَرَ عَلِيّاً (عَلَيْهِ السَّلَامُ) أَنْ يُقِيمَ صَارِخاً يَهْتِفُ بِالْأَبْطَحِ غُدْوَةً وَ عَشِيّاً: أَلَا مَنْ كَانَ لَهُ قِبَلَ مُحَمَّدٍ أَمَانَةٌ أَوْ وَدِيعَةٌ فَلْيَأْتِ فَلْتُؤَدَّ إِلَيْهِ أَمَانَتُهُ.
قَالَ: وَ قَالَ النَّبِيُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): إِنَّهُمْ لَنْ يَصِلُوا مِنَ الْآنَ إِلَيْكَ يَا عَلِيُّ بِأَمْرٍ تَكْرَهُهُ حَتَّى تَقْدَمَ عَلَيَّ، فَأَدِّ أَمَانَتِي عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ ظَاهِراً، ثُمَّ إِنِّي مُسْتَخْلِفُكَ عَلَى فَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ مُسْتَخْلَفُ رَبِّي عَلَيْكُمَا وَ مُسْتَحْفِظُهُ فِيكُمَا، وَ أَمَرَهُ أَنْ يَبْتَاعَ رَوَاحِلَ لَهُ وَ لِلْفَوَاطِمِ، وَ مَنْ أَزْمَعَ لِلْهِجْرَةِ مَعَهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ.
قَالَ أَبُو عُبَيْدَةَ: فَقُلْتُ لِعُبَيْدِ اللَّهِ- يَعْنِي ابْنَ أَبِي رَافِعٍ- أَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَجِدُ مَا يُنْفِقُهُ هَكَذَا فَقَالَ: إِنِّي سَأَلْتُ أَبِي عَمَّا سَأَلْتَنِي، وَ كَانَ يُحَدِّثُ بِهَذَا الْحَدِيثِ، فَقَالَ: فَأَيْنَ يَذْهَبُ بِكَ عَنْ مَالِ خَدِيجَةَ (عَلَيْهَا السَّلَامُ) وَ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَالَ: مَا نَفَعَنِي مَالُ قَطُّ مِثْلَ مَا نَفَعَنِي مَالُ خَدِيجَةَ (عَلَيْهَا السَّلَامُ)، وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَفُكُّ مِنْ مَالِهَا الْغَارِمَ وَ الْعَانِيَ وَ يَحْمِلُ الْكَلَ ، وَ يُعْطِي فِي النَّائِبَةِ، وَ يُرْفِدُ فُقَرَاءَ أَصْحَابِهِ إِذْ كَانَ بِمَكَّةَ، وَ يَحْمِلُ مَنْ أَرَادَ مِنْهُمُ الْهِجْرَةَ، وَ كَانَتْ قُرَيْشٌ إِذَا رَحَلَتْ عِيْرُهَا فِي الرِّحْلَتَيْنِ- يَعْنِي رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ- كَانَتْ طَائِفَةٌ مِنْ الْعِيرِ لِخَدِيجَةَ، وَ كَانَتْ أَكْثَرَ قُرَيْشٍ مَالًا، وَ كَانَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يُنْفِقُ مِنْهُ مَا شَاءَ فِي حَيَاتِهَا ثُمَّ وَرِثَهَا هُوَ وَ وُلْدُهَا بَعْدَ مَمَاتِهَا.
قَالَ: وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لِعَلِيٍّ وَ هُوَ يُوصِيهِ: وَ إِذَا أَبْرَمْتَ مَا أَمَرْتُكَ فَكُنْ عَلَى أُهْبَةِ الْهِجْرَةِ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ سِرْ إِلَيَّ لِقُدُومِ كِتَابِي إِلَيْكَ، وَ لَا تَلْبَثْ بَعْدَهُ.
وَ انْطَلَقَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لِوَجْهِهِ يَؤُمُّ الْمَدِينَةَ، وَ كَانَ مُقَامُهُ فِي الْغَارِ ثَلَاثاً، وَ مَبِيتُ عَلِيٍّ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) عَلَى الْفِرَاشِ أَوَّلَ لَيْلَةٍ.
قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي رَافِعٍ: وَ قَدْ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) شِعْراً يَذْكُرُ فِيهِ مَبِيتَهُ عَلَى الْفِرَاشِ وَ مُقَامِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي الْغَارِ ثَلَاثاً:
وَقَيْتُ بِنَفْسِي خَيْرَ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا وَ مَنْ طَافَ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ وَ بِالْحِجْرِ
مُحَمَّدٌ لَمَّا خَافَ أَنْ يَمْكُرُوا بِهِ فَوَقَاهُ رَبِّي ذُو الْجَلَالِ مِنَ الْمَكْرِ
وَ بِتُّ أُرَاعِيهِمْ مَتَى يَنْشُرُونَنِي وَ قَدْ وُطِّنَتْ نَفْسِي عَلَى الْقَتْلِ وَ الْأَسْرِ
وَ بَاتَ رَسُولُ اللَّهِ فِي الْغَارِ آمِناً هُنَاكَ وَ فِي حِفْظِ الْإِلَهِ وَ فِي سِتْرٍ
أَقَامَ ثَلَاثاً ثُمَّ زُمَّتْ قَلَائِصُ قَلَائِصُ يَفْرِينَ الْحَصَا أَيْنَمَا تَفْرِي
وَ لَمَّا وَرَدَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) الْمَدِينَةَ، نَزَلَ فِي بَنِي عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ بِقُبَاءَ، فَأَرَادَهُ أَبُو بَكْرٍ عَلَى دُخُولِهِ الْمَدِينَةَ وَ أَلَاصَهُ فِي ذَلِكَ، فَقَالَ: مَا أَنَا بِدِاخِلِهَا حَتَّى يَقْدَمَ ابْنُ عَمِّي وَ ابْنَتِي، يَعْنِي عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ).
قَالَ: قَالَ أَبُو الْيَقْظَانِ: فَحَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ وَ نَحْنُ مَعَهُ بِقُبَاءَ، عَمَّا أَرَادَتْ قُرَيْشٌ مِنَ الْمَكْرِ بِهِ وَ مَبِيتِ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَلَى فِرَاشِهِ، قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) إِلَى جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) أَنِّي قَدْ آخَيْتُ بَيْنَكُمَا وَ جَعَلْتُ عُمُرَ أَحَدِكِمَا أَطْوَلَ مِنْ عُمُرِ صَاحِبِهِ فَأَيُّكُمَا يُؤْثِرُ أَخَاهُ فَكِلَاهُمَا كَرِهَا الْمَوْتَ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِمَا: عَبْدِي أَلَّا كُنْتُمَا مِثْلَ وَلِيِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، آخَيْتُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نَبِيِّي فَآثَرَهُ بِالْحَيَاةِ عَلَى نَفْسِهِ، ثُمَّ ظَلَّ- أَوْ قَالَ: رَقَدَ- عَلَى فِرَاشِهِ يَفْدِيهِ بِمُهْجَتِهِ، اهْبِطَا إِلَى الْأَرْضِ كِلَاكُمَا فَاحْفَظَاهُ مِنْ عَدُوِّهِ، فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ، وَ مِيكَائِيلُ عِنْدَ رِجْلَيْهِ، وَ جَعَلَ جَبْرَئِيلُ يَقُولُ: بَخْ بَخْ مَنْ مِثْلُكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) يُبَاهِي بِكَ الْمَلَائِكَةَ! قَالَ: فَأَنْزَلَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) فِي عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» .
قَالَ أَبُو عُبَيْدَةَ: قَالَ أَبِي وَ ابْنُ أَبِي رَافِعٍ: ثُمَّ كَتَبَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) كِتَاباً يَأْمُرُهُ فِيهِ بِالْمَسِيرِ إِلَيْهِ وَ قِلَّةِ التَّلَوُّمِ ، وَ كَانَ الرَّسُولُ إِلَيْهِ أَبَا وَاقِدٍ اللَّيْثِيَّ، فَلَمَّا أَتَاهُ كِتَابُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تَهَيَّأَ لِلْخُرُوجِ وَ الْهِجْرَةِ، فَآذَنَ مَنْ كَانَ مَعَهُ مِنْ ضُعَفَاءِ الْمُؤْمِنِينَ، فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَتَسَلَّلُوا وَ يَتَخَفَّفُوا إِذَا مَلَأَ اللَّيْلُ بَطْنَ كُلِّ وَادٍ إِلَى ذِي طُوًى، وَ خَرَجَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بِفَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ، وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ الزُّبَيْرِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ- وَ قَدْ قِيلَ هِيَ ضُبَاعَةُ- وَ تَبِعَهُمْ أَيْمَنُ ابْنُ أُمِّ أَيْمَنَ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ أَبُو وَاقِدٍ رَسُولُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَجَعَلَ يَسُوقُ بِالرَّوَاحِلِ فَأَعْنَفَ بِهِمْ، فَقَالَ عَلِيٌّ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ): ارْفُقْ بِالنِّسْوَةِ يَا أَبَا وَاقِدٍ، إِنَّهُنَّ مِنَ الضَّعَائِفِ. قَالَ: إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُدْرِكَنَا الطَّالِبُ- أَوْ قَالَ: الطَّلَبُ- فَقَالَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): ارْبَعْ عَلَيْكَ ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَالَ لِي: يَا عَلِيُّ، إِنَّهُمْ لَنْ يَصِلُوا مِنَ الْآنَ إِلَيْكَ بِمَا تَكْرَهُهُ. ثُمَّ جَعَلَ- يَعْنِي عَلِيّاً (عَلَيْهِ السَّلَامُ)- يَسُوقُ بِهِنَّ سَوْقاً رَفِيقاً وَ هُوَ يَرْتَجِزُ وَ يَقُولُ:
لَيْسَ إِلَّا اللَّهُ فَارْفَعْ ظَنَّكَا يَكْفِيكَ رَبُّ النَّاسِ مَا أَهَمَّكَا
وَ سَارَ فَلَمَّا شَارَفَ ضَجْنَانَ أَدْرَكَهُ الطَّلَبُ، وَ عَدَدُهُمْ سَبْعَةُ فَوَارِسَ مِنْ قُرَيْشٍ مُسْتَلْئِمِينَ ، وَ ثَامِنُهُمْ مَوْلًى لِحَرْبِ بْنِ أُمَيَّةَ يُدْعَى جَنَاحاً، فَأَقْبَلَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَلَى أَيْمَنَ وَ أَبِي وَاقِدٍ، وَ قَدْ تَرَاءَى الْقَوْمُ، فَقَالَ لَهُمَا: أَنِيخَا الْإِبِلَ وَ اعْقِلَاهَا، وَ تَقَدَّمَ حَتَّى أَنْزَلَ النِّسْوَةَ، وَ دَنَا الْقَوْمُ فَاسْتَقْبَلَهُمْ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) مُنْتَضِياً سَيْفَهُ، فَأَقْبَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا: أَ ظَنَنْتَ أَنَّكَ يَا غُدَرُ نَاجٍ بِالنِّسْوَةِ! ارْجِعْ لَا أَبَا لَكَ. قَالَ: فَإِنْ لَمْ أَفْعَلْ قَالُوا: لَتَرْجِعَنَّ رَاغِماً، أَوْ لَنَرْجِعَنَّ بِأَكْثَرِكَ شَعْراً وَ أَهْوَنُ بِكَ مِنْ هَالِكٍ، وَ دَنَا الْفَوَارِسُ مِنَ النِّسْوَةِ وَ الْمَطَايَا لِيَثُورُوهَا، فَحَالَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهَا، فَأَهْوَى لَهُ جَنَاحٌ بِسَيْفِهِ، فَرَاغَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَنْ ضَرَبْتِهِ وَ تَخَتَّلَهُ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَضَرَبَهُ عَلَى عَاتِقِهِ، فَأَسْرَعَ السَّيْفُ مُضِيّاً فِيهِ حَتَّى مَسَّ كَاثِبَةَ فَرَسِهِ ، فَكَانَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) يَشُدُّ عَلَى قَدَمِهِ شَدَّ الْفَرَسِ، أَوِ الْفَارِسِ عَلَى فَرَسِهِ، فَشَدَّ عَلَيْهِمْ بِسَيْفِهِ وَ هُوَ يَقُولُ:
خَلُّوا سَبِيلَ الْجَاهِدِ الْمُجَاهِدِ آلَيْتُ لَا أَعْبُدُ غَيْرَ الْوَاحِدِ
فَتَصَدَّعَ عَنْهُ الْقَوْمُ وَ قَالُوا لَهُ: أَغْنِ عَنَّا نَفْسَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ. قَالَ: فَإِنِّي مُنْطَلِقٌ إِلَى ابْنِ عَمِّي رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بِيَثْرِبَ، فَمَنْ سَرَّهُ أَنْ أَفْرِيَ لَحْمَهُ وَ أُرِيقَ دَمَهُ فَلْيَتَعَقَّبْنِي أَوْ فَلْيَدْنُ مِنِّي. ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى صَاحِبَيْهِ أَيْمَنَ وَ أَبِي وَاقِدٍ فَقَالَ لَهُمَا: أَطْلِقَا مَطَايَاكُمَا.
ثُمَّ سَارَ ظَاهِراً قَاهِراً حَتَّى نَزَلَ ضَجْنَانَ، فَتَلَوَّم بِهَا قَدْرَ يَوْمِهِ وَ لَيْلَتِهِ، وَ لَحِقَ بِهِ نَفَرٌ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ فِيهِمْ أُمُّ أَيْمَنَ مَوْلَاةُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَظَلَّ لَيْلَتَهُ تِلْكَ هُوَ وَ الْفَوَاطِمُ- أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ، وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ ۱۵ فَاطِمَةُ بِنْتُ الزُّبَيْرِ- طَوْراً يُصَلُّونَ وَ طَوْراً يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ، فَلَمْ يَزَالُوا كَذَلِكَ حَتَّى طَلَعَ الْفَجْرُ فَصَلَّى (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بِهِمْ صَلَاةَ الْفَجْرِ، ثُمَّ سَارَ لِوَجْهِهِ يَجُوبُ مَنْزِلًا بَعْدَ مَنْزِلِ لَا يَفْتُرُ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ، وَ الْفَوَاطِمُ كَذَلِكَ وَ غَيْرُهُمْ مِمَّنْ صَحِبَهُ حَتَّى قَدِمُوا الْمَدِينَةَ، وَ قَدْ نَزَلَ الْوَحْيُ بِمَا كَانَ مِنْ شَأْنِهِمْ قَبْلَ قُدُومِهِمْ بِقَوْلِهِ (تَعَالَى): «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» إِلَى قَوْلِهِ: «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى» الذَّكَرُ عَلِيٌّ، وَ الْأُنْثَى الْفَوَاطِمُ الْمُتَقَدِّمُ ذِكْرُهُنَّ، وَ هُنَّ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ، وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ الزُّبَيْرِ «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» يَقُولُ:
عَلِيٌّ مِنْ فَاطِمَةَ- أَوْ قَالَ: الْفَوَاطِمُ- وَ هُنَّ مِنْ عَلِيٍ «فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ»
[۴۱]. این حدیث در منابع اهل سنت آمده است؛ اما چون صرفا ناظر به همراه شدن با کسانی است که «امتحن الله قلوبهم للتقوی» و نه وصف خود آنان، لذا در متن نیاوردم:
حَدَّثَنَا الْحُسَيْن بْن عبد الله الْقطَّان عَن عَامر بْن سيار عَن ابْن الصَّباح عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ سَعِيدٍ عَن أَبِيه عَن النَّبِي: من غض صَوته عِنْد الْعلمَاء جَاءَ يَوْم الْقِيَامَة مَعَ الَّذين امتحن الله قُلُوبهم للتقوى من أَصْحَابِي وَلَا خير فِي التملق والتواضع إِلَّا مَا كَانَ فِي الله عز وَجل فِي قلب الْعلم. (الفردوس بمأثور الخطاب (الديلميّ) ج۳، ص۵۳۴).
[۴۲]. در مجموعة ورام، ج۱، ص۲۷۸ این حدیث با این عبارت نقل شده است:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الشَّيْخُ شَابٌّ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا وَ إِنِ الْتَفَّتْ تَرْقُوَتَاهُ مِنَ الْكِبَرِ إِلَّا الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ قَلِيلٌ ما هُم
[۴۳]. و أخرج الحكيم الترمذي عن مكحول قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم نفس ابن آدم شابة و لو التقت ترقوتاه من الكبر الا من امتحن الله قلبه للتقوى وَ قَلِيلٌ ما هُمْ
و أخرج ابن المبارك في الزهد عن ابى الدرداء قال لا تزال نفس أحدكم شابة من حب الشيء و لو التقت ترقوتاه من الكبر الا الذين امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى و قَلِيلٌ ما هُم
[۴۴]. حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ، ثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِسْحَاقَ أَبُو الْحَسَنِ وَيُقَالُ أَبُو الْحُسَيْنِ، ثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ الْمُبَارَكِ، ثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ يَزِيدَ بْنِ جَابِرٍ، حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللهِ، عَنْ أَبِي الدَّرْدَاءِ، رَضِيَ اللهُ تَعَالَى عَنْهُ قَالَ: «لَا تَزَالُ نَفْسُ أَحَدِكُمْ شَابَّةً فِي حُبِّ الشَّيْءِ وَلَوِ الْتَقَتْ تُرْقُوَتَاهُ مِنَ الْكِبْرِ، إِلَّا الَّذِينَ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى، وَقَلِيلٌ مَا هُمْ.
[۴۵]. نا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ الْحَافِظُ، نا الْحَسَنُ بْنُ صَاحِبٍ الشَّاشِيُّ، نا عَبْدَةُ بْنُ سُلَيْمَانَ الْمِصْرِيُّ، نا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ الشَّامِيُّ، نا الأَوْزَاعِيُّ، عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي كَثِيرٍ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: لا يَزَالُ قَلْبُ ابْنِ آدَمَ جَدِيدًا وَإِنِ الْتَقَتْ تُرْقُوَتَاهُ مِنَ الْكِبَرِ أُولَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى، وَقَلِيلٌ مَا هُمْ.
[۴۶]. حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَكِّلُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ:
خَرَجَ عَلِيٌّ ع ذَاتَ يَوْمٍ وَ نَحْنُ مُجْتَمِعُونَ. فَقَالَ: مَنْ أَنْتُمْ وَ مَا اجْتِمَاعُكُمْ؟ فَقُلْنَا: قَوْمٌ مِنْ شِيعَتِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ: مَا لِي لَا أَرَى سِيمَاءَ الشِّيعَةِ عَلَيْكُمْ؟ فَقُلْنَا: وَ مَا سِيمَاءُ الشِّيعَةِ؟ فَقَالَ ع: صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنْ صَلَاةِ اللَّيْلِ عُمْشُ الْعُيُونِ مِنْ مَخَافَةِ اللَّهِ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الصِّيَامِ عَلَيْهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِينَ.
[۴۷] . مَا رَوَاهُ نَقَلَةُ الْآثَارِ أَنَّهُ خَرَجَ ذَاتَ لَيْلَةٍ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ كَانَتْ لَيْلَةً قَمْرَاءَ فَأَمَّ الْجَبَّانَةَ وَ لَحِقَهُ جَمَاعَةٌ يَقْفُونَ أَثَرَهُ فَوَقَفَ ثُمَّ قَالَ مَنْ أَنْتُمْ قَالُوا نَحْنُ شِيعَتُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَتَفَرَّسَ فِي وُجُوهِهِمْ ثُمَّ قَالَ فَمَا لِي لَا أَرَى عَلَيْكُمْ سِيمَاءَ الشِّيعَةِ قَالُوا وَ مَا سِيمَاءُ الشِّيعَةِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ السَّهَرِ عُمْشُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ حُدْبُ الظُّهُورِ مِنَ الْقِيَامِ خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّيَامِ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ عَلَيْهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِين.
[۴۸]. وَ رُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) خَرَجَ ذَاتَ لَيْلَةٍ مِنَ الْمَسْجِدِ، وَ كَانَتْ لَيْلَةً قَمْرَاءَ، فَأَتَى الْجَبَّانَةَ، وَ لَحِقَهُ جَمَاعَةٌ يَقْفُونَ أَثَرَهُ، فَوَقَفَ عَلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ: مَنْ أَنْتُمْ قَالُوا: شِيعَتُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، فَتَفَرَّسَ فِي وُجُوهِهِمْ ثُمَّ قَالَ: فَمَا لِي لَا أَرَى عَلَيْكُمْ سِيمَاءَ الشِّيعَةِ! قَالُوا: وَ مَا سِيمَاءُ الشِّيعَةِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ: صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ السَّهَرِ، عُمْشُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ، حُدْبُ الظُّهُورِ مِنَ الْقِيَامِ، خُمُصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّيَامِ، ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ، عَلَيْهِمْ غُبْرَةُ الْخَاشِعِينَ.
[۴۹] . جلسه ۸۷، حدیث۲ https://yekaye.ir/al-anfal-008-41/
جلسه ۱۴۲، پاورقی ۲ مربوط به حدیث۲ https://yekaye.ir/sad-038-83/#_ftn2
جلسه ۱۸۴، حدیث۵ https://yekaye.ir/an-nisa-004-100/
جلسه ۲۲۰، حدیث۵ https://yekaye.ir/al-baqare-2-030/
جلسه ۲۷۹، حدیث۲ https://yekaye.ir/al-hegr-15-40/
جلسه ۶۴۸، حدیث۲ https://yekaye.ir/al-kahf-18-67/
جلسه ۶۴۹، حدیث۱ https://yekaye.ir/al-kahf-18-68/
جلسه ۶۵۰، حدیث۲ https://yekaye.ir/al-kahf-18-69/
جلسه ۶۵۱، حدیث۳ https://yekaye.ir/al-kahf-18-70/
جلسه ۶۵۵، حدیث۳ https://yekaye.ir/al-kahf-18-74/
[۵۰]. أَمَّا الصَّعْبُ فَهُوَ الَّذِي لَمْ يُرْكَبْ بَعْدُ وَ أَمَّا الْمُسْتَصْعَبُ فَهُوَ الَّذِي يَهْرُبُ مِنْهُ إِذَا رَأَى.
[۵۱]. این حدیث قبلا در جلسه ۶۴۹، حدیث۱ گذشت: https://yekaye.ir/al-kahf-18-68/
[۵۲]. این مضمون عینا در برخی از احادیث چندین باب در بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج۱، ص۲۱-۲۹ بدین صورت آمده است:
باب في أئمة آل محمد ع حديثهم صعب مستصعب
۱- حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْمُنَخَّلِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَمَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَدِيثِ آلِ مُحَمَّدٍ فَلَانَتْ لَهُ قُلُوبُكُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَاقْبَلُوهُ وَ مَا اشْمَأَزَّتْ مِنْهُ قُلُوبُكُمْ وَ أَنْكَرْتُمُوهُ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنَّمَا الْهَالِكُ أَنْ يُحَدَّثَ أَحَدُكُمْ بِشَيْءٍ مِنْهُ لَا يَحْتَمِلُهُ فَيَقُولَ وَ اللَّهِ مَا كَانَ هَذَا ثَلَاثاً.
۳- حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ ثَقِيلٌ مُقَنَّعٌ أَجْرَدُ ذَكْوَانُ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ أَوْ مَدِينَةٌ حَصِينَةٌ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا نَطَقَ وَ صَدَّقَهُ الْقُرْآنُ.
۴- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع حَدِيثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَمَا عَرَفَتْ قُلُوبُكُمْ فَخُذُوهُ وَ مَا أَنْكَرَتْ فَرُدُّوهُ إِلَيْنَا.
۵- حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِيِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنْ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ خَشِنٌ مَخْشُوشٌ فَانْبِذُوا إِلَى النَّاسِ نَبْذاً فَمَنْ عَرَفَ فَزِيدُوهُ وَ مَنْ أَنْكَرَ فَأَمْسِكُوا لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا ثَلَاثٌ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ.
۶- حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَمَا عَرَفَتْ قُلُوبُكُمْ فَخُذُوهُ وَ مَا أَنْكَرَتْ قُلُوبُكُمْ فَرُدُّوهُ إِلَيْنَا.
۷- حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّى عَنْ أَبِي عِمْرَانَ النَّهْدِيِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ حَدِيثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ.
۱۷- أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْكُوفِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ الطَّائِيُّ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: حَدِيثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ أَوْ مَدِينَةٌ حَصِينَةٌ فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُنَا وَ جَاءَ مَهْدِيُّنَا كَانَ الرَّجُلُ مِنْ شِيعَتِنَا أَجْرَى مِنْ لَيْثٍ وَ أَمْضَى مِنْ سِنَانٍ يَطَأُ عَدُوَّنَا بِرِجْلَيْهِ وَ يَضْرِبُهُ بِكَفَّيْهِ وَ ذَلِكَ عِنْدَ نُزُولِ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ فَرَجِهِ عَلَى الْعِبَادِ.
تتمة باب أن أمرهم صعب مستصعب
۱- حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي الْبِلَادِ عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَعْرِضُ عَلَيْهِ مَسَائِلَ قَدْ أَعْطَانِيهَا أَصْحَابُنَا إِذَا خَطَرَتْ بِقَلْبِي مَسْأَلَةٌ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَسْأَلَةٌ خَطَرَتْ بِقَلْبِي السَّاعَةَ قَالَ أَ لَيْسَتْ فِي الْمَسَائِلِ قُلْتُ لَا قَالَ وَ مَا هِيَ قُلْتُ قَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَعْرِفُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُقَرَّبِينَ وَ غَيْرَ مُقَرَّبِينَ وَ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ مُرْسَلِينَ وَ غَيْرَ مُرْسَلِينَ وَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مُمْتَحَنِينَ وَ غَيْرَ مُمْتَحَنِينَ وَ إِنَّ أَمْرَكُمْ هَذَا عُرِضَ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَلَمْ يُقِرَّ بِهِ إِلَّا الْمُقَرَّبُونَ وَ عُرِضَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ فَلَمْ يُقِرَّ بِهِ إِلَّا الْمُرْسَلُونَ وَ عُرِضَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فَلَمْ يُقِرَّ بِهِ إِلَّا الممتحنين [الْمُمْتَحَنُونَ].
۳- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ وَ أَبُو طَالِبٍ جَمِيعاً عَنْ حَنَانٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: يَا أَبَا الْفَضْلِ لَقَدْ أَمْسَتْ شِيعَتُنَا أَوْ أَصْبَحَتْ عَلَى أَمْرِنَا مَا أَقَرَّ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ.
۴- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ فَضْلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَمْرَكُمْ هَذَا لَا يَعْرِفُهُ وَ لَا يُقِرَّ بِهِ إِلَّا ثَلَاثَةٌ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ.
۵- حَدَّثَنَا عَبَّاسُ بْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَمْرَنَا هَذَا لَا يَعْرِفُهُ وَ لَا يُقِرَّ بِهِ إِلَّا ثَلَاثَةٌ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُصْطَفًى أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ.
۶- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّ أَمْرَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَعْرِفُهُ وَ لَا يُقِرُّ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ نَجِيبٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ.
۷- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ عَلَى الْكَافِرِ لَا يُقِرُّ بِأَمْرِنَا إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ.
۹- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ اللُّؤْلُؤِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ أَمْرُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا ثَلَاثٌ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ أَ لَسْتَ تَعْلَمُ فِي الْمَلَائِكَةِ مُقَرَّبِينَ وَ غَيْرَ مُقَرَّبِينَ وَ فِي النَّبِيِّينَ مُرْسَلِينَ وَ غَيْرَ مُرْسَلِينَ وَ فِي الْمُؤْمِنِينَ مُمْتَحَنِينَ وَ غَيْرَ مُمْتَحَنِينَ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَا تَرَى إِلَى صِفَةِ أَمْرِنَا إِنَّ اللَّهَ اخْتَارَ لَهُ مِنَ الْمَلَائِكَةَ مُقَرَّبِينَ وَ مِنَ النَّبِيِّينَ مُرْسَلِينَ وَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مُمْتَحَنِينَ.
باب في أئمة آل محمد ص أن أمرهم صعب مستصعب
۲- حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ الْخَطَّابِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: خَالِطُوا النَّاسَ مِمَّا يَعْرِفُونَ وَ دَعُوهُمْ مِمَّا يُنْكِرُونَهُ وَ لَا تَحْمِلُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ عَلَيْنَا إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ.
و نیز این حدیث که در جلسه ۸۷ ذیل حدیث۳ گذشت: https://yekaye.ir/al-anfal-008-41/ .
[۵۳] . این حدیث قبلا در جلسه ۶۵۵ حدیث۳ آمده بود: https://yekaye.ir/al-kahf-18-74/ .
[۵۴]. این حدیث قبلا در جلسه ۶۴۹، حدیث۱ گذشت: https://yekaye.ir/al-kahf-18-68/
[۵۵]. در تفسير فرات الكوفي، ص۱۱۵ هم این حدیث با این مضمون آمده است:
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: يَا جَابِرُ إِنَّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ ذَكْوَانُ أَجْرَدُ ذَعِرٌ لَا يُؤْمِنُ وَ اللَّهِ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ [قَدِ] امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ إِنَّمَا الشَّقِيُّ الذَّامُّ الْهَالِكُ مِنْكُمْ مَنْ تَرَكَ الْحَدِيثَ عَلَيْهِ مِنْ حَدِيثِ آلِ مُحَمَّدٍ [ص] فَعَرَفْتُمُوهُ وَ لَانَتْ [ولاية] لَهُ قُلُوبُكُمْ فَتَمَسَّكُوا بِهِ فَإِنَّهُ الْحَقُّ الْمُبِينُ وَ مَا ثَقُلَ عَلَيْكُمْ فَلَمْ تُطِيقُوهُ [تُطِيعُوهُ] وَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ فَلَمْ تَحْمِلُوهُ فَرُدُّوا إِلَيْنَا فَإِنَّ الرَّادَّ عَلَيْنَا مُخْبَثٌ أَ لَمْ تَسْمَعِ اللَّهَ يَقُولُ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ.
در بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج۱، ص۲۵ هم این حدیث با همین مضمون آمده است:
۲۱- حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ غَيْرِهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: ذُكِرَتِ التَّقِيَّةُ يَوْماً عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَهُمَا فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ إِنَّ عِلْمَ الْعَالِمِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ قَالَ وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ ع فَلِذَلِكَ نَسَبُهُ إِلَيْنَا .
همچنین در بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج۱، ص۴۷۸ در «باب في الأئمة أنهم لو وجدوا من يحتمل عنهم لأعطوهم علما لا يحتاجون إلى نظر في حلال و حرام مما في عندهم» این حدیث آمده است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ ذَرِيحٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ أَبِي نِعْمَ الْأَبُ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ كَانَ يَقُولُ لَوْ أَجِدُ ثَلَاثَةَ رَهْطٍ أَسْتَوْدِعُهُمُ الْعِلْمَ وَ هُمْ أَهْلٌ لِذَلِكَ لَحَدَّثْتُ بِمَا لَا يُحْتَاجُ فِيهِ إِلَى نَظَرٍ فِي حَلَالٍ وَ لَا حَرَامٍ وَ مَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ.
همچنین در کافی بعد از دو حدیث مذکور در متن، این دو را آورده است که برای رعایت اختصار در متن نیاوردم:
۳- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ أَوْ غَيْرِهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا صُدُورٌ مُنِيرَةٌ أَوْ قُلُوبٌ سَلِيمَةٌ أَوْ أَخْلَاقٌ حَسَنَةٌ إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِنْ شِيعَتِنَا الْمِيثَاقَ كَمَا أَخَذَ عَلَى بَنِي آدَمَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ فَمَنْ وَفَى لَنَا وَفَى اللَّهُ لَهُ بِالْجَنَّةِ وَ مَنْ أَبْغَضَنَا وَ لَمْ يُؤَدِّ إِلَيْنَا حَقَّنَا فَفِي النَّارِ خَالِداً مُخَلَّداً.
۴- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ غَيْرُهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ صَاحِبِ الْعَسْكَرِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا مَعْنَى قَوْلِ الصَّادِقِ ع حَدِيثُنَا لَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَجَاءَ الْجَوَابُ:. إِنَّمَا مَعْنَى قَوْلِ الصَّادِقِ ع أَيْ لَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ وَ لَا نَبِيٌّ وَ لَا مُؤْمِنٌ إِنَّ الْمَلَكَ لَا يَحْتَمِلُهُ حَتَّى يُخْرِجَهُ إِلَى مَلَكٍ غَيْرِهِ وَ النَّبِيُّ لَا يَحْتَمِلُهُ حَتَّى يُخْرِجَهُ إِلَى نَبِيٍّ غَيْرِهِ وَ الْمُؤْمِنُ لَا يَحْتَمِلُهُ حَتَّى يُخْرِجَهُ إِلَى مُؤْمِنٍ غَيْرِهِ فَهَذَا مَعْنَى قَوْلِ جَدِّي ع.
[۵۶]. تا اینجا در جلسه ۶۴۸ حدیث۲ آمده بود https://yekaye.ir/al-kahf-18-67/
[۵۷]. ناظر به این مضمون که برخی از این علوم را هیچکس غیر از خودشان نمیتواند تحمل کند به این سه حدیثی که در بصاير آمده توجه کنید:
۱۰- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِي الصَّامِتِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ شَرِيفٌ كَرِيمٌ ذَكْوَانُ ذَكِيٌّ وَعْرٌ لَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ قُلْتُ فَمَنْ يَحْتَمِلُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ مَنْ شِئْنَا يَا أَبَا الصَّامِتِ قَالَ أَبُو الصَّامِتِ فَظَنَنْتُ أَنَّ لِلَّهِ عِبَاداً هُمْ أَفْضَلُ مِنْ هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةِ. (بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج۱، ص۲۲)
۱۱- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عِيسَى الْفَرَّاءِ عَنْ أَبِي الصَّامِتِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ مِنْ حَدِيثِنَا مَا لَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ قُلْتُ فَمَنْ يَحْتَمِلُهُ قَالَ نَحْنُ نَحْتَمِلُهُ. (بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج۱، ص۲۳)
۱۶- وَ قَالَ الْمُفَضَّلُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ ذَكْوَانُ أَجْرَدُ لَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ أَمَّا الصَّعْبُ فَهُوَ الَّذِي لَمْ يُرْكَبْ بَعْدُ وَ أَمَّا الْمُسْتَصْعَبُ فَهُوَ الَّذِي يَهْرُبُ مِنْهُ إِذَا رَأَى وَ أَمَّا الذَّكْوَانُ فَهُوَ ذَكَاءُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَمَّا الْأَجْرَدُ فَهُوَ الَّذِي لَا يَتَعَلَّقُ بِهِ شَيْءٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ فَأَحْسَنُ الْحَدِيثِ حَدِيثُنَا لَا يَحْتَمِلُهُ أَحَدٌ مِنَ الْخَلَائِقِ أَمْرَهُ بِكَمَالِهِ حَتَّى يَحُدَّهُ لِأَنَّهُ مَنْ حَدَّ شَيْئاً فَهُوَ أَكْبَرُ مِنْهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى التَّوْفِيقِ وَ الْإِنْكَارُ هُوَ الْكُفْرُ. (بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج۱، ص۲۴)
[۵۸] . این روایت هم در صفحه قبل همان منبع مضمونش به آن نزدیک است:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُ يَقُولُ إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا ثَلَاثٌ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ أَ لَا تَرَى أَنَّهُ اخْتَارَ لِأَمْرِنَا مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ مِنَ النَّبِيِّينَ الْمُرْسَلِينَ وَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ الْمُمْتَحَنِينَ.
همچنین در تفسير فرات الكوفي، ص۴۲۷-۴۲۸ هم این مضمون آمده است: ر.ک: جلسه ۲۷۹، حدیث۲ https://yekaye.ir/al-hegr-15-40/
[۵۹]. حدیث قبلی چنین است:
روى محمّد بن سنان، عن المفضّل، قال: أتيت الصادق عليه السّلام فقلت له: يا ابن رسول اللّه، أخبرني عن نورانيّة أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه. قال: نعم يا مفضّل، معرفته معرفة اللّه عزّ و جلّ و معرفة اللّه عزّ و جلّ معرفة أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه بالنورانيّة.
[۶۰]. ادامه حدیث چنین است:
قال سلمان: قلت: يا أخا رسول اللّه، و إقام الصلاة إقامة ولايتك يا علي صلّى اللّه عليك؟
قال: نعم يا سلمان، تصديق ذلك قوله تعالى في كتابه: وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ (سورة البقرة، الآية ۴۵) فالصبر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، و الصلاة إقامة ولايتي،و منها قوله تعالى: وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ و لم يقل: «و إنّهما» لأنّ الولاية كبيرة حملها إلّا على الخاشعين، و الخاشعون هم الشيعة المستبصرون و ذلك لأنّ أهل الأقاويل من المرجئة و القدريّة و الخوارج و غيرهم من الناصبة يقرّون بنبوّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله و ليس بينهم خلاف، و هم مختلفون في ولايتي، منكرون لذلك، جاحدون بها إلّا القليل و هم الذين وصفهم اللّه في كتابه، [ب] قوله: وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ.
و قال اللّه تعالى في موضع آخر في كتابه في نبوّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله و في ولايتي، قوله عزّ و جلّ: وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ فالقصر محمّد، و البئر المعطّلة ولايتي؛ عطّلوها و جحدوها و من لم يقرّ بولايتي، لم ينفعه الإقرار بنبوّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله ألا إنّهما مقرونان و ذلك أنّ النبيّ مرسل و هو إمام الخلق و عليّ من بعده إمام الخلق و وصيّ محمّد كما قال له: «أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلّا أنّه لا نبيّ بعدي»، أوّلنا محمّد و أوسطنا محمّد و آخرنا محمّد، فمن استكمل معرفتي فهو على الدين القيّم، كما قال اللّه تعالى: وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ و سأبيّن ذلك بعون اللّه تعالى و توفيقه.
يا سلمان و يا جندب، قالا: لبّيك يا أمير المؤمنين و أخا رسول ربّ العالمين صلّى اللّه عليه.
قال عليه السّلام: كنت أنا و محمّد نورا واحدا من نور اللّه عزّ و جلّ فأمر اللّه عزّ و جلّ ذلك النور لينشقّ، فقال لنصف: كن محمّدا، و قال للنصف الآخر: كن عليّا، فمنها قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: «عليّ منّي و أنا منه»، و: «لا يؤدّي عنّي إلّا عليّ»، و قد وجّه أبا بكر ببراءة إلى مكّة فنزل جبرئيل عليه السّلام و قال: يا محمّد، قال: «لبّيك»، قال: إنّ اللّه تبارك و تعالى يأمرك أن تؤدّيها أنت أو رجل عنك، فوجّهني في إثر أبي بكر فرددته، فوجل في نفسه و قال: يا رسول اللّه، أنزل فيّ القرآن؟ قال: «لا و لكن لا يؤدّي إلّا أنا أو عليّ».
يا سلمان و يا جندب، قالا: لبّيك يا أخا رسول اللّه.
قال صلّى اللّه عليه: من لا يصلح أن يحمل صحيفة يؤدّيها عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كيف يصلح للإمامة؟!
يا سلمان و يا جندب، كنت أنا و رسول اللّه نورا واحدا، صار رسول اللّه محمّدا المصطفى و صرت أنا وصيّه المرتضى، و صار محمّد الناطق و صرت أنا الصامت، و إنّه لا بدّ في كلّ عصر من الأعصار أن يكون فيه ناطق و صامت.
يا سلمان و يا جندب، صار محمّد المنذر و صرت أنا الهادي، و ذلك قوله تعالى: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ، و قوله: اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ.
قال: فضرب بيده على الأخرى و قال صلّى اللّه عليه: صار محمّد صاحب الجمع و صرت أنا صاحب النشر، و صار محمّد صاحب الجنّة و صرت أنا صاحب النار، أقول لها خذي هذا و ذري هذا، و صار محمّد صلّى اللّه عليه و آله صاحب الرجعة [الرجفة] و صرت أنا صاحب العودة، و أنا صاحب اللوح المحفوظ، ألهمني اللّه عزّ و جلّ علم ما فيه.
نعم يا سلمان و يا جندب، فصار محمّد يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، و صار محمّد ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ، و صار محمّد طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى، و صار محمّد صاحب الدلالات، و صرت أنا صاحب المعجزات و الآيات، و صار محمّد خاتم النبيّين و صرت أنا خاتم الوصيّين، و أنا الصراط المستقيم، و أنا النبأ العظيم الذي هم فيه مختلفون، و لا أحد اختلف إلّا في ولايتي، و صار محمّد صاحب الدعوة و صرت أنا صاحب السيف، و صار محمّد نبيّا مرسلا و صرت أنا صاحب أمر النبيّ صلّى اللّه عليه و آله، قال اللّه تعالى: يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ و هو روح اللّه لا يعطيه و لا يلقي هذا الروح إلّا على ملك مقرّب أو نبيّ مرسل أو وصيّ منتجب، فمن أعطاه اللّه هذا الروح فقد أبانه من الناس، و فوّض إليه القدرة و إحياء الموتى، و علم ما كان و ما يكون، و سار من المشرق إلى المغرب و من المغرب إلى المشرق في لحظة واحدة، و علم ما في الضمائر و القلوب، و علم ما في السماوات و ما في الأرض.
يا سلمان و يا جندب، و صار محمّد الذّكر الذي قال اللّه عزّ و جلّ: قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ، و إنّي أعطيت علم المنايا و البلايا و الآجال و فصل الخطاب، و استودعت علم القرآن و ما هو كائن إلى يوم القيامة، و محمّد صلّى اللّه عليه و آله أقام الحجّة حجّة للناس، و صرت أنا حجّة اللّه عزّ و جلّ جعل اللّه لي ما لم يجعله لأحد من الأوّلين و الآخرين، لا نبيّ مرسل و لا ملك مقرّب.
يا سلمان و يا جندب، قالا: لبّيك يا أمير المؤمنين.
قال صلّى اللّه عليه: أنا الذي حملت نوحا في السفينة بأمر ربّي، و أنا الذي أخرجت يونس من بطن الحوت بأمر ربّي، و أنا الذي جاوزت موسى بن عمران البحر بأمر ربّي، و أنا الذي أخرجت إبراهيم من النار [بإذن ربّي]، و أنا الذي أجريت أنهارها و فجّرت عيونها و غرست أشجارها بأمر ربّي، و أنا عذاب يوم الظلّة، و أنا المنادي مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ قد سمعه الثقلان الجنّ و الإنس و فهمه كلّ قوم، و إنّي لأسمع كلّ يوم الجبّارين و المنافقين بلغاتهم، و أنا معلّم الخضر الذي علّم موسى، و أنا معلّم سليمان بن داود، و أنا ذو القرنين، و أنا قدرة اللّه عزّ و جلّ.
يا سلمان و يا جندب، أنا محمّد و محمّد أنا، و أنا من محمّد و محمّد منّي، قال اللّه تعالى: مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ.
يا سلمان و يا جندب، قالا: لبّيك يا أمير المؤمنين.
قال صلّى اللّه عليه: إنّ ميّتنا لم يمت و غائبنا لم يغب، و إنّ قتلانا لم يقتلوا.
يا سلمان و يا جندب، قالا: لبّيك يا أمير المؤمنين.
قال صلّى اللّه عليه: أنا أمير كلّ مؤمن و مؤمنة ممّن مضى و ممّن بقي، و أيّدت بروح العظمة، و أنا تكلّمت على لسان عيسى بن مريم في المهد، و أنا آدم، و أنا نوح، و أنا إبراهيم، و أنا موسى، و أنا عيسى، و أنا محمّد، أنتقل في الصور كيف أشاء، من رآني فقد رآهم، و من رآهم فقد رآني، و لو ظهرت للناس في صورة واحدة لهلك فيّ الناس و قالوا هو لا يزول و لا يتغيّر و إنّما أنا عبد من عباد اللّه، لا تسمّونا أربابا و قولوا في فضلنا ما شئتم فإنّكم لم تبلغوا في فضلنا كنه ما جعله اللّه لنا و لا معشار العشر لأنّا آيات اللّه و دلائله، و حجج اللّه و خلفاؤه على خلقه، و أمناء اللّه و أئمّته، و وجه اللّه و عين اللّه و لسان اللّه، بنا يعذّب اللّه عباده، و بنا يثيب، و من بين خلقه طهّرنا و اختارنا و اصطفانا، و لو قال قائلكم و كيف و فيم لكفر و أشرك، لأنّه لا يسأل عمّا يفعل و هم يسألون.
يا سلمان و يا جندب، قالا: لبّيك يا أمير المؤمنين.
قال صلّى اللّه عليه: من آمن بما قلت و صدّق بما بيّنت و فسّرت و شرحت و أوضحت و نوّرت و برهنت فهو مؤمن ممتحن، امتحن اللّه قلبه للإيمان، و شرح صدره للإسلام، و هو عارف مستبصر قد انتهى و بلغ و كمل، و من شكّ و عند و جحد و وقف و تحيّر و ارتاب فهو مقصّر و ناصب.
يا سلمان و يا جندب، قالا: لبّيك يا أمير المؤمنين.
قال صلّى اللّه عليه و آله: أنا أحيي و أميت بإذن ربّي، و أنا أنبئكم بما تأكلون و ما تدّخرون في بيوتكم بإذن ربّي، و إنّي عالم بضمائر قلوبكم، و الأئمّة من ولدي يعلمون و يفعلون هذا إذا أحبّوا و أرادوا، لأنّا كلّنا واحد، أوّلنا محمّد و أوسطنا محمّد و آخرنا محمّد و كلّنا محمّد، فلا تفرّقوا بيننا فإنّا نظهر في كلّ زمان و وقت و أوان في أيّ صورة شئنا بإذن اللّه تعالى عزّ و جلّ كلّنا، و نحن إذا شئنا شاء اللّه، و إذا كرهنا كره اللّه، فالويل كلّ الويل لمن أنكر فضلنا و خصوصيّتنا و ما أعطانا اللّه ربّنا، لأنّ من أنكر شيئا ممّا أعطانا اللّه فقد أنكر قدرة اللّه و مشيّته فينا.
يا سلمان و يا جندب، قالا: لبّيك يا أمير المؤمنين.
قال صلوات اللّه عليه: لقد أعطانا اللّه ربّنا ما هو أجلّ و أعظم و أكبر و أعلى من هذا كلّه.
قلنا: يا أمير المؤمنين، ما الذي أعطاكم ما هو أعظم و أجلّ من هذا كلّه؟
قال صلّى اللّه عليه: أعطانا اللّه ربّنا من علمه الاسم الأعظم الذي لو شئنا خرقنا السماوات و الأرض و الجنّة و النار، و نعرج به إلى السماء و نهبط به إلى الأرض، و نغرّب و نشرّق، و ننتهي به إلى العرش فنجلس عليه بين يدي اللّه تعالى فيعطينا كلّ شيء حتّى السماوات و الأرضين و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدوابّ و البحار و الجنّة و النار، أعطانا ذلك كلّه بالاسم الأعظم الذي علّمنا و خصّنا به، و مع هذا كلّه نأكل و نشرب و نمشي في الأسواق و نعمل هذه الأشياء بأمر ربّنا و نحن عباد اللّه المكرمون الذين لا يسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون، و جعلنا معصومين مطهّرين، و فضّلنا على كثير من عباده المؤمنين، فنحن نقول لهذا : الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ، و حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ، أعني الجاحدين بكلّ ما أعطانا اللّه من الفضل و الإحسان.
يا سلمان و يا جندب، قالا: لبّيك.
قال: هذا معرفتي بالنورانيّة فتمسّكا بها راشدين فإنّه لا يبلغ أحد من شيعتنا حدّ الاستبصار حتّى يعرفني بالنورانيّة، فإذا عرفني بها كان مستبصرا بالغا كاملا قد خاض بحرا من العلم و ارتقى درجة من الفضل و اطّلع على سرّ من سرّ سرائر اللّه و مكنون خزائنه.
[۶۱]. این حدیث قبلا در جلسه ۱۸۴ حدیث۵ https://yekaye.ir/an-nisa-004-100/ آمد.
[۶۲]. تا اینجای این حدیث در جلسه ۶۵۰ حدیث۲ https://yekaye.ir/al-kahf-18-69/ از منبعی دیگر روایت شده بود.
[۶۳]. کل این حدیث قبلا در جلسه ۲۲۰، حدیث۵ https://yekaye.ir/al-baqare-2-030/ آمده بود.
[۶۴] . این حدیث در الهدایة الكبرى، ص۴۴۰ هم قابل توجه است:
قَالَ الْحُسَینُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَیبِی حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ وَ عَلِی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیانِ عَنْ أَبِی شُعَیبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَال ..
وَ یرْجِعُ الْحَدِیثُ إِلَى الصَّادِقِ (عَلَیهِ السَّلَامُ) أَنَّهُ قَالَ: یا مُفَضَّلُ فَقَدْ قَالَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ ذَكَرَهُمْ رَجُلًا رَجُلًا فِی خُطْبَتِهِ وَ كَأَنِّی وَاعِیهَا وَ نَاظِرُهَا یا مُفَضَّلُ: «حَدِیثُنَا أَهْلَ الْبَیتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ غَرِیبٌ مُسْتَغْرَبٌ لَا یحْمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ فِی الْعِلْمِ وَ الْإِیمَانِ» فَقَامَ إِلَیهِ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَهَ فَقَالَ: فَرِّجْ عَنْ شِیعَتِكَ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بِعِلْمِ هَذَا الصَّعْبِ الْمُسْتَصْعَبِ الْغَرِیبِ الْمُسْتَغْرَبِ. قَالَ: نَعَمْ یا أَصْبَغُ إِنَّ الصَّعْبَ هُوَ الْمُؤَاسَاةُ وَ الْمُسْتَصْعَبُ هُوَ الْمُسَاوَاةُ.
قَالَ الْأَصْبَغُ: یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ كَیفَ الْمُوَاسَاةُ وَ الْمُسَاوَاةُ؟ قَالَ تُوَاسِی أَخَاكَ الْمُؤْمِنَ مِنْ كُلِّ شَیءٍ رَزَقَكَ اللَّهُ إِیاهُ وَ لَا تَحْرِمُهُ وَ لَا تَمْتَحِنُهُ فِی دِینِهِ، فَإِذَا امْتَحَنْتَهُ فَوَجَدْتَهُ حَقِیقِی الْإِیمَانِ مُخْلِصَ التَّوْحِیدِ لَزِمَتْكَ مُسَاوَاتُهُ وَ هُوَ أَنْ تُسَاوِیهُ فِی كُلِّ مَا تَمْلِكُهُ صَغِیراً كَانَ أَوْ كَبِیراً تَالِداً أَوْ طَارِفاً وَ حَتَّى وَ اللَّهِ فِی الْإِبْرَةِ فَهَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْمُسَاوَاةُ وَ الْمُوَاسَاةُ.
وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی خُطْبَتِهِ الْمُبَرْهَنَةِ: إِنَّ حَدِیثَنَا أَهْلَ الْبَیتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ غَرِیبٌ مُسْتَغْرَبٌ لَا یحْمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِی مُرْسَلٌ وَ لَا عَبْدٌ امْتُحِنَ قَلْبُهُ بِالْإِیمَانِ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ شِئْنَا.
[۶۵]. متن خبر در احتجاج اندکی تفاوت دارد:
عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَدَّثَنِي جَبْرَئِيلُ عَنْ رَبِّ الْعِزَّةِ جَلَّ جَلَالُهُ أَنَّهُ قَالَ: مَنْ عَلِمَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِي وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَ رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع وَلِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجِي أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِي وَ نَجَّيْتُهُ مِنَ النَّارِ بِعَفْوِي وَ أَبَحْتُ لَهُ جِوَارِي فَأَوْجَبْتُ لَهُ كَرَامَتِي وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْهِ نِعْمَتِي وَ جَعَلْتُهُ مِنْ خَاصَّتِي وَ خَالِصَتِي إِنْ نَادَانِي لَبَّيْتُهُ وَ إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ إِنْ سَكَتَ ابْتَدَأْتُهُ وَ إِنْ أَسَاءَ رَحِمْتُهُ وَ إِنْ فَرَّ مِنِّي دَعَوْتُهُ وَ إِنْ رَجَعَ إِلَيَّ قَبِلْتُهُ وَ إِنْ قَرَعَ بَابِي فَتَحْتُهُ وَ مَنْ لَمْ يَشْهَدْ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِي أَوْ شَهِدَ بِذَلِكَ وَ لَمْ يَشْهَدْ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَ رَسُولِي أَوْ شَهِدَ بِذَلِكَ وَ لَمْ يَشْهَدْ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ خَلِيفَتِي أَوْ شَهِدَ بِذَلِكَ وَ لَمْ يَشْهَدْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجِي فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَ صَغَّرَ عَظَمَتِي وَ كَفَرَ بِآيَاتِي وَ كُتُبِي إِنْ قَصَدَنِي حَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي حَرَمْتُهُ وَ إِنْ نَادَانِي لَمْ أَسْمَعْ نِدَاءَهُ وَ إِنْ دَعَانِي لَمْ أَسْتَجِبْ دُعَاءَهُ وَ إِنْ رَجَانِي خَيَّبْتُهُ وَ ذَلِكَ جَزَاؤُهُ مِنِّي وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ فَقَامَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنِ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ؟ فَقَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ زَيْنُ الْعَابِدِينَ فِي زَمَانِهِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ الْبَاقِرُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا أَدْرَكْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْكَاظِمُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ التَّقِيُّ الْجَوَادُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ النَّقِيُّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الزَّكِيُّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ ابْنُهُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِيُّ أُمَّتِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ صَاحِبُ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً هَؤُلَاءِ يَا جَابِرُ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلَادِي وَ عِتْرَتِي مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَانِي وَ مَنْ أَنْكَرَهُمْ أَوْ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ أَنْكَرَنِي بِهِمْ يُمْسِكُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِهِمْ يَحْفَظُ اللَّهُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا
[۶۶]. این حدیث که در أمالي الصدوق، ص۱۳۱-۱۳۲ آمده است نیز به این حدیث فوق بسیار نزدیک است:
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ص أَنَّهُ جَاءَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّكَ تُدْعَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَنْ أَمَّرَكَ عَلَيْهِمْ قَالَ ع اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ أَمَّرَنِي عَلَيْهِمْ فَجَاءَ الرَّجُلُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ يَصْدُقُ عَلِيٌّ فِيمَا يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ أَمَّرَهُ عَلَى خَلْقِهِ فَغَضِبَ النَّبِيُّ ص ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بِوَلَايَةٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَقَدَهَا لَهُ فَوْقَ عَرْشِهِ وَ أَشْهَدَ عَلَى ذَلِكَ مَلَائِكَتَهُ إِنَّ عَلِيّاً خَلِيفَةُ اللَّهِ وَ حُجَّةُ اللَّهِ وَ إِنَّهُ لَإِمَامُ الْمُسْلِمِينَ طَاعَتُهُ مَقْرُونَةٌ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ مَعْصِيَتُهُ مَقْرُونَةٌ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ فَمَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ جَهِلَنِي وَ مَنْ عَرَفَهُ فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ أَنْكَرَ إِمَامَتَهُ فَقَدْ أَنْكَرَ نُبُوَّتِي وَ مَنْ جَحَدَ إِمْرَتَهُ فَقَدْ جَحَدَ رِسَالَتِي وَ مَنْ دَفَعَ فَضْلَهُ فَقَدْ تَنْقُصُنِي وَ مَنْ قَاتَلَهُ فَقَدْ قَاتَلَنِي وَ مَنْ سَبَّهُ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّهُ مِنِّي خُلِقَ مِنْ طِينَتِي وَ هُوَ زَوْجُ فَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ أَبُو وَلَدَيَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ثُمَّ قَالَ ع أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَعْدَاؤُنَا أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ أَوْلِيَاؤُنَا أَوْلِيَاءُ اللَّه
[۶۷] . . وَ اقْصِدْ فِی مَشْیكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ ۳۱/ ۱۹. إِنَّ الَّذِینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ- ۴۹/ ۳ التعبیر فی الاولى بكلمة من، و فی الثانیة بدونها: اشارة الى أنّ المطلوب فی الثانیة فی مجلس رسول اللَّه ص مطلق الغضّ بأىّ مرتبة كانت، و لو وصل الى حدّ السكوت الصرف و الصمت التامّ. بخلاف الغضّ فی مجالس اخر و مصاحبات غیره: فالمطلوب فیها الكفّ و الخفض فی الصوت الى حدّ لازم، بحیث یكتفى على حدّ لازم فی مقام المكالمة و التفهیم بحسب المجالس و الأشخاص و المقتضیات. و أمّا عند المكالمة مع النبىّ أو من له رفعة و عظمة: فالمیزان خفض الصوت فی قبال صوته:. لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی- ۴۹/ ۲
[۶۸] . و في التعبير عنه ص في هذه الآية برسول الله بعد التعبير عنه في الآية السابقة بالنبي إشارة إلى ملاك الحكم فإن الرسول بما هو رسول ليس له من الأمر شيء فما له فلمرسله، و تعظيمه و توقيره تعظيم لمرسله و توقير له فغض الصوت عند رسول الله تعظيم و تكبير لله سبحانه.
[۶۹] قوله: أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى؛ أخلصها للتقوى كما يمتحن الذهب بالنار، فيخرج جيده، و يسقط خبثه.
[۷۰] . «إِنَّ الَّذِینَ یغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ» أی یخفضون أصواتهم فی مجلسه إجلالا «أُولئِكَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى» أی اختبرها فأخلصها للتقوى عن قتادة و مجاهد أخذ من امتحان الذهب بالنار إذا أذیب حتى یذهب غشه و یبقى خالصة.
[۷۱] . و قوله تعالى: امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى فيه وجوه: أحدها: امتحنها ليعلم منها التقوى فإن من يعظم واحدا من أبناء جنسه لكونه رسول مرسل يكون تعظيمه للمرسل أعظم و خوفه منه أقوى، و هذا كما في قوله تعالى: وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ [الحج: ۳۲] أي تعظيم أوامر اللّه من تقوى اللّه فكذلك تعظيم رسول اللّه من تقواه… …. الثالث: امتحن: أي أخلص يقال للذهب ممتحن، أي مخلص في النار.
[۷۲] . قوله تعالى: «إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى» إلخ، غض الصوت خلاف رفعه، و معنى الامتحان الابتلاء و الاختبار و إنما يكون لتحصيل العلم بحال الشيء المجهول قبل ذلك، و إذ يستحيل ذلك في حقه تعالى فالمراد به هنا التمرين و التعويد- كما قيل- أو حمل المحنة و المشقة على القلب ليعتاد بالتقوى.
[۷۳] . قوله عز وجل: «… أُولَئِكَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى» فیه تأویلان: أحدهما: معناه أخلصها للتقوى، قاله الفراء. الثانی: معناه اختصها للتقوى ، قاله الأخفش.
[۷۴] . و قیل معناه أنه علم خلوص نیاتهم لأن الإنسان یمتحن الشیء لیعلم حقیقته
[۷۵] . الثاني: امتحن أي علم و عرف، لأن الامتحان تعرف الشيء فيجوز استعماله في معناه، و على هذا فاللام تتعلق بمحذوف تقديره عرف اللّه قلوبهم صالحة، أي كائنة للتقوى، كما يقول القائل أنت لكذا أي صالح أو كائن.
[۷۶] . و قیل معناه عاملهم معاملة المختبر بما تعبدهم به من هذه العبادة فخلصوا على الاختبار كما یخلص جید الذهب بالنار «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ» من الله لذنوبهم «وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ» على طاعتهم.
[۷۷] . این تدبر بود اقتباسی بود از نکته فخر رازی که چنین گفته بود:
و فيه الحث على ما أرشدهم إليه من وجهين أحدهما ظاهر لكل أحد و ذلك في قوله تعالى: امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى و بيانه هو أن من يقدم نفسه و يرفع صوته يريد إكرام نفسه و احترام شخصه، فقال تعالى ترك هذا الاحترام يحصل به حقيقة الاحترام، و بالإعراض عن هذا الإكرام يكمل الإكرام، لأن به تتبين تقواكم، و إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ [الحجرات: ۱۳] و من القبيح أن يدخل الإنسان حماما فيتخير لنفسه فيه منصبا و يفوت بسببه منصبه عند السلطان، و يعظم نفسه في الخلاء و المستراح و بسببه يهون في الجمع العظيم. (مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۹۵).
[۷۸] . و في التعبير عنه ص في هذه الآية برسول الله بعد التعبير عنه في الآية السابقة بالنبي إشارة إلى ملاك الحكم فإن الرسول بما هو رسول ليس له من الأمر شيء فما له فلمرسله، و تعظيمه و توقيره تعظيم لمرسله و توقير له فغض الصوت عند رسول الله تعظيم و تكبير لله سبحانه، و المداومة و الاستمرار على ذلك- كما يستفاد من قوله: «يَغُضُّونَ» المفيد للاستمرار- كاشف عن تخلقهم بالتقوى و امتحانه تعالى قلوبهم للتقوى.
[۷۹] . و الآية مسوقة للوعد الجميل على غض الصوت عند رسول الله ص بعد توصيفهم بأن قلوبهم ممتحنة للتقوى و الذي امتحنهم لذلك هو الله سبحانه، و فيه تأكيد و تقوية لمضمون الآية السابقة و تشويق للانتهاء بما فيها من النهي.
[۸۰] . وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ
[۸۱] . الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا.
[۸۲] . وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا
[۸۳] . وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِم.
[۸۴] . فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعَهُم.
[۸۵] . اگر حدیث۱۶ را کنار این مضمون بگذاریم که ظاهرا در احادیث آمده است که «آخِرُ ما يَخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّيقينَ حُبُّ الْجاه» شاید بتوان نتیجه گرفت شدیدترین امتحان انسانها ناظر به مقام قدرت است: هم قدرتطلبی و هم تبعیت از قدرت؛ و اینکه انسان بتواند خویش را هم از قدرتطلبی مصون بدارد و هم از پیروی چشم و گوش بسته از دیگران، از دشوارترین امتحاناتی است که حتی بسیاری از مومنان هم از آن سربلند بیرون نمیآیند.
ضمنا عبارت «آخِرُ ما يَخْرُجُ …» با اینکه در کلام بسیاری از بزرگان فقهای معاصر (همچون آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله سبحانی، آیت الله مظاهری، آیت الله مصباح یزدی) به گونهای بیان شده که گویی حدیثی از معصوم است، اما در حدی که جستجو شد به عنوان حدیث معصوم یافت نشد؛ و در کتب اهل سنت به عنوان سخن مشایخ از آن یاد شده (مثلا در روح البيان، ج۷، ص۴۲۲ میگوید: «ولهذا قال المشايخ رضوان الله عليهم آخر ما يخرج من قلوب الصديقين حب الجاه») که شاید منظورش این عبارت در فتوحات مکیه ابن عربی (ج۴، ص۴۵۵) است که: «فقالت الطائفة الكثيرة آخر ما يخرج من قلوب الصديقين حب الرياسة» یا این عبارت غزالی (که در بسیاری از کتب اهل سنت هم به همین صورت نقل شده) که در إحياء علوم الدين (ج۳، ص۲۷۵ و ج۴، ص۱۰۲) میگوید «ولذلك قيل آخر ما يخرج من رؤوس الصديقين حب الرياسة».
[۸۶]. عبارت نقل شده در این کتاب چنین است:
معصوم علیهالسلام اهل خطا و خطیئه نیست، ولی غیر معصوم هرچند از علمای بزرگ و جلیلالقدر باشد، خالی از خطا نیست؛ لذا نباید مشکوکات اقوال و آرای آنها را بهواسطه عظمت شأن و بزرگی مقامشان پذیرفت، بلکه تنها در واضحات و مسلمات باید مطابق نظرشان بود، و در مشکوکات باید گفت: نَعْتَقِدُ بِمَا اعْتَقَدَ بِهِ جَعْفَرُ بن مُحَمد وَ الْمَهْدِی علیهمالسلام (به آنچه حضرت جعفربنمحمد و حضرت مهدی علیهمالسلام بدان اعتقاد دارند، معتقدیم). مرحوم شیخ مفید با همه جلالت و عظمتی که دارد و تاج سر ماست، منکرِ عالم ذر شده، با اینکه اخذ عهد و میثاق مسلماً بوده است و خود مبدأ عهد، کافی است در احتجاج بر وجود عالم ذر؛ زیرا او بوده و هست و خواهد بود. و اقرارِ «قَالُواْ بَلَی؛ گفتند آری» بیخود و بیجهت از انسانها صادر نشده، بلکه ربط مخلوق به خالق و قیام به اوست، و لذا تدلّی و تجلی را عیناً مشاهده کردند و اقرار به ربوبیت حضرت حق نمودند. مرحوم شیخ صدوق رحمهالله هم با همه بزرگی و عظمتش که تاج سر ماست اعتقاد به سهوالنبی صلیاللهعلیهوآله داشته است.
[۸۷] . در اینجا امام ع میخواهد بفرماید که کسی نگوید که عوام یهود این مسئله را نمیدانستند که نباید به قول علمایی که خودشان برخلاف دستورهای دین عمل میکنند عمل کرد. زیرا این مسئله مسئلهای نیست که کسی نداند. دانش این مسئله را خداوند در فطرت همه افراد بشر قرار داده و عقل همه کس این را میداند. به اصطلاح اهل منطق از جمله «قضایا قیاساتها معها» است، دلیلش با خودش است.
کسی که فلسفه وجودیش پاکی و طهارت و ترک هوا و هوس است اگر دنبال هوا و هوس و دنیاپرستی برود، به حکم تمام عقول باید سخن او را نشنید. بعد فرمود:
وَ کذلِک عَوامُّ امَّتِنا اذا عَرَفوا مِنْ فُقَهائِهِمُ الْفِسْقَ الظّاهِرَ وَالْعَصَبیةَ الشَّدیدَةَ وَ التَّکالُبَ عَلی حُطامِ الدُّنْیا وَ حَرامِها وَ اهْلاک مَنْ یتَعَصَّبونَ عَلَیهِ وَ انْ کانَ لِاصْلاحِ امْرِهِ مُسْتَحِقّاً، وَ بِالتَّرَفُّقِ بِالْبِرِّ وَ الْاحْسانِ عَلی مَنْ تَعَصَّبوا لَهُ وَ انْ کانَ لِلْاذْلالِ وَ الْاهانَةِ مُسْتَحِقّاً. فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوامِّنا مِثْلَ هؤُلاءِ فَهُمْ مِثْلُ الْیهودِ الَّذینَ ذَمَّهُمُ اللهُ بِالتَّقْلیدِ لِفَسَقَةِ فُقَهائِهِمْ «۱».
و به همین منوال است حال عوام ما. اینها نیز اگر در فقهای خود اعمال خلاف، تعصب شدید، تزاحم بر سر دنیا، طرفداری از طرفداران خود هرچند ناصالح باشند، کوبیدن مخالفین خود هرچند مستحق احسان و نیکی باشند، اگر این اعمال را در آنها حس کنند و باز هم چشم خود را ببندند و از آنها پیروی کنند عیناً مانند همان عوام یهودند و مورد مذمت و ملامت هستند.
[۸۸] . بعضی از مردم خیال میکنند که تأثیر گناه در افراد یکسان نیست، در مردم عادی گناه تأثیر دارد و آنها را از تقوا و عدالت ساقط میکند ولی در طبقه علما تأثیری ندارد، آنها یک نوع «کریت» و یک نوع «اعتصام» دارند، نظیر فرقی که بین آب قلیل و آب کثیر است که آب کثیر اگر به قدر کر شد دیگر از نجاست منفعل نمیشود؛ در صورتی که اسلام برای احدی کریت و اعتصام قائل نیست، حتی برای شخص پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله. چرا میگوید: قُلْ انّی اخافُ انْ عَصَیتُ رَبّی عَذابَ یوْمٍ عَظیمٍ ای پیغمبر! بگو خود من نیز اگر معصیت کنم از عذاب روز بزرگ بیمناکم. چرا میفرماید: لَئِنْ اشْرَکتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُک اگر نوعی شرک در کار تو وارد شود عملت تباه خواهد شد. همه اینها برای این تعلیم است که تبعیضی در کار نیست، کریت و اعتصامی برای احدی نیست.
[۸۹] . بعضی گفتهاند اگر تا قیامت عمل عبد صالح تکرار میشد موسی از اعتراض و انتقاد باز نمیآیستاد مگر آنکه به رمز مطلب آگاه میشد. موسی به او میگوید: هَلْ اتَّبِعُک عَلی انْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً؟ یعنی آیا اجازه میدهی از تو پیروی کنم تا مرا تعلیم کنی؟ او میگوید: انَّک لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِی صَبْراً تو نخواهی توانست در مصاحبت من طاقت بیاوری و نسبت به آنچه میبینی سکوت کنی. بعد خود او علت را به خوبی توضیح میدهد: وَ کیفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً؟ مگر تو وقتی که ببینی عملی برخلاف صورت میگیرد و از سرّ و رمز مطلب آگاه نباشی صبر خواهی کرد؟! موسی گفت: سَتَجِدُنی إنْ شاءَ اللهُ صَابِراً وَ لا اعْصی لَک امْراً امیدوارم اگر خدا بخواهد صبر کنم و امر تو را مخالفت نکنم. موسی نگفت چه به رمز مطلب پی ببرم و چه نبرم صبر خواهم کرد؛ همین قدر گفت امیدوارم این تحمل در من پیدا شود. البته این تحمل آنوقت برای موسی پیدا میشود که از رمز مطلب آگاه گردد. بعد او خواست صریحتر از موسی قول بگیرد که حتی اگر به رمز مطلب هم پی نبری سکوت کن و اعتراض نکن تا وقتی که موقعش برسد خودم توضیح دهم: «قالَ فَانِ اتَّبَعْتَنی فَلاتَسْئَلْنی عَنْ شَی ءٍ حَتّی احْدِثَ لَک مِنْهُ ذِکراً»یعنی اگر دنبال من آمدی هرچه دیدی سکوت کن، بعد من خودم توضیح میدهم. در اینجا دیگر آیه کریمه ندارد که موسی پذیرفت. در آیه همین قدر دارد که بعد با هم راه افتادند و رفتند، تا آخر داستان که کم و بیش همه شنیدهاید.
[۹۰] . این داستان را به عنوان شاهد و تأییدی بر مطلب آن حدیث امام صادق علیه السلام عرض کردم.
حضرت بعد از آن جملهها که قبلًا راجع به تقلید مذموم نقل کردم تقلیدِ مشروع و ممدوح را اینطور بیان میکند: فَامّا مَنْ کانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً عَلی هَواهُ مُطیعاً لِامْرِ مَوْلاهُ فَلِلْعَوامِّ انْ یقَلِّدوهُ هر کدام از فقها که بتواند خود را ضبط و نگهداری کند، دعوتها و صوتهای شیطان که وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِک وَ اجْلِبْ عَلَیهِمْ بِخَیلِک وَ رَجِلِک «۱» او را از جا نکند، دین خود را حفظ کند، دین خودش را نفروشد (شاید مقصود این باشد که دین را در میان مردم و جامعه حفظ کند)، مخالف هواهای نفسانی و مطیع امر الهی باشد، عوام از همچو کسی میتوانند تقلید کنند.
بازدیدها: ۲۱۵
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۷۲) وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَب