در ابتدای سوره اشاره شد که سوره کهف را عموما از سور مکی دانستهاند، که البته عدهای معدودی از آیات آن را نازل شده در مدینه دانستهاند مثلا از ابنعباس نقل شده آیه ۲۸ (وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم …) در مدینه نازل شده است (مجمع البيان، ج۶، ص۶۹۰)؛ و یا در مورد آیه آخر آن حتی گفته شده که این آخرین آیهای است که بر پیامبر ص نازل شده است. (مجمع البيان، ج۶، ص۷۷۱).
چنانچه در ادامه میآید، در احادیث قرائت آن در شب و روز جمعه بسیار توصیه شده و حتی مداومت بر قرائت آن در شبهای جمعه را زمینهای برای دستیابی به توفیق شهادت و جایگاه شهدا در قیامت معرفی کردهاند؛ و احادیث فراوانی از طرق اهل سنت نیز وارد شده است که در آنها کسی که بر خواندن این سوره (در برخی روایات کل آن، و در برخی از روایات مقداری از آن، که این مقدار سه یا ده آیه اول، ویا پنج یا ده آیه آخر میباشد) مداومت ورزد از فتنه دجال مصون میماند (الدر المنثور، ج۴، ص۲۰۹-۲۱۱)[۱]. ابتدا برخی از احادیث درباره این سوره را مرور کنیم:
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است که هرکس سوره کهف را در هر شب جمعه بخواند، کفاره [گناهان] او در فاصله جمعه تا جمعه خواهد بود.
الكافي، ج۳، ص۴۲۹، تهذيب الأحكام، ج۳، ص۹
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَلِيُّ بْنُ مَهْزِيَارَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ قَالَأَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ قَرَأَ [سُورَةَ] الْكَهْفِ فِي كُلِّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ كَانَتْ كَفَّارَةً [لَهُ] ما [لِمَا] بَيْنَ الْجُمُعَةِ إِلَى الْجُمُعَةِ.
۲) از رسول الله ص روایت شده است:
آیا به شما خبر دهم از سورهای که عظمتش مابین آسمان و زمین را پر کرده است و هفتاد هزار فرشته [نزول] آن را همراهی کردند؟ [آن] سوره کهف [است]؛ کسی که روز جمعه آن را بخواند خداوند وی را تا جمعه دیگر میآمرزد و سه روز اضافه هم بعد از آن، و نوری به او میدهد که به آسمان میرسد، و از فتنه دجال حفظ میشود؛ و کسی که پنج آیه پایانی آن را هنگامی که میخواهد به بستر خواب برود، بخواند، حفظ میشود و در هر وقت شب که بخواهد بیدار میشود.
الدر المنثور، ج۴، ص۲۵۷؛ مجمع البيان، ج۶، ص۶۹۰[۲]
و أخرج ابن الضريس في فضائل القرآن عن إسماعيل بن أبی واقع قال بلغنا ان رسول الله صلی الله عليه [و آله] و سلم قال ألا أخبركم بسورة ملا عظمتها ما بين السماء و الأرض شيعها سبعون ألف ملك سورة الكهف من قرأها يوم الجمعة غفر الله له بها إلی الجمعة الأخری و زيادة ثلاثة أيام من بعدها و أعطی نورا يبلغ السماء و وفی من فتنة الدجال و من قرأ الخمس آيات من خاتمتها حين يأخذ مضجعه من فراشه حفظ و بعث من أی الليل شاء[۳]
۳) از امام صادق ع روایت شده است: کسی که هر شب جمعه سوره کهف را بخواند نمیمیرد مگر با شهادت، و یا اینکه خداوند او را در زمره شهدا مبعوث میکند و روز قیامت هم همراه با شهدا میایستد.
ثواب الأعمال، ص۱۰۷
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْكَهْفِ كُلَ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ لَمْ يَمُتْ إِلَّا شَهِيداً أَوْ يَبْعَثُهُ اللَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ وَ وَقَفَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ الشُّهَدَاءِ.
تدبر[۴]
۱) اگر نگاهی کلی به محتوای این سوره بیفکنیم میبینیم که این سوره چند مضمون اصلی دارد:
الف. اهمیت وحی برای زندگی انسان و تاکید بر توحید؛
ب. دستهبندیای از جامعه بر اساس ایمان آوردن یا نیاوردن، و هشداری به عاقبت بَدان و بشارتی به خوبان،
ج. تذکری به اینکه زینتهای زمین، امری موقت و زینت زمین است برای امتحان شما؛ نه اینکه زینت شما باشد که بدان دل ببندید.
و این مضامین را صریحا در ابتدا و میانه و پایان سوره مورد تاکید قرار داد و عمده بحث سوره را به چند حکایت اختصاص داد که میتوان رد پای همه این مضامین را در همه حکایات مذکور جستجو کرد:
۲) شروع این سوره با حمد و سپاس به درگاه خدایی بود که کتابی برای هدایت ما فروفرستاد که هیچ انحراف و اعوجاحی در آن نیست و قوامبخش است، تا با این کتاب هم مومنانی را که اهل عمل صالح هستند به بهشتی جاودان بشارت دهد؛ و هم نسبت به شدت و سختیای که از جانب وی ممکن است متوجه بندگان شود انذار دهد، بویژه در خصوص کسانی که بیدلیل درباره خدا اظهار نظر میکنند و مثلا برای خدا فرزند قرار میدهند!
سپس اشاره کرد که خداوند در زمین زینتی قرار داده تا مردم را امتحان کند و این زینت را بعد از مدتی زایل خواهد ساخت؛ و از آنجا وارد حکایت اصحاب کهف شد؛ گویی درنگ انسان در دنیا و مشغول شدنش به این زینتها شبیه وضعیت اصحاب کهف است که همان گونه که آنها چند صد سال گذر زمان را چون روزی یا یک نیمروز قلمداد کردند انسانها در قیامت هم کل زندگیشان در دینا را همچون روزی یا کمتر از یک روز به حساب میآورند.
۳) اولین حکایت، حکایت اصحاب کهف بود؛ جوانانی که در یک جامعه کاملا مشرک بر عبادت خالصانه خداوند اصرار ورزیدند و خداوند تمام کار آنان را در اینکه «ایمان آوردند» و تمام کار خود با آنها را در اینکه «بر هدایتشان افزودیم» خلاصه کرد و آنچه ما از ایمان آوردنِ آنان آموختیم در سه گام بسط یافت:
- کهف معین و مشخصی در این جامعه پرآشوب بیابیم، که آن کهف را خود خدا به ما معرفی کرده است؛
- امیدمان در درجه اول به رحمت ویژه خداوند باشد؛
- از او بخواهیم که تمام کارهایمان را در مسیر رشد حقیقیمان قرار دهد.
و وضعیت آنان را در فراز و فرود این خواب و بیداریِ بس طولانی نمایان ساخت تا این مطلب را – که همه چیز وابسته به خداست – که نقطه آغاز حرکتشان بود، خودشان هم با عمق جان درک کنند و ببینند چگونه حتی زمانی که بر آنان میگذرد هم از محاسبه آنان بیرون است و بدون تکیه بر مشیت خدا نمیتوان حتی درباره فردا هم سخنی گفت؛ و هیچ ولیای غیر از خدا نیست و در حُکمش شریکی ندارد.
در پایان این حکایت از پیامبر خواست که صرفا از دستورات خداوند که به تو وحی میشود پیروی کن و مجددا تذکری داد به زینت بودن دنیا و مجددا دستهبندیای در جامعه؛ و اینکه هر کاری بکنید نهایتا بهشت و جهنمی در پایان مسیر شماست.
۴) حکایت بعدی، حکایت صاحب باغی که باغش نابود شد و گفتگوی او با رفیقش. او خود حقیقی خویش را فراموش کرد و حقیقت وجودی خویش را در «داشتنها» و عِدّه [= فرزند و خَدَم و حَشَم] و عُدّه [امکانات و مال و ثروت] جستجو میکرد، نه در «بودنها» و روح و عمل خود؛ از این رو، سر به طغیان و انکار معاد برمیدارد؛ و همنشین وی، که عِدّه و عُدّه کمتری داشته، ضمن مواخذه او، بر نگاه توحیدی اصرار میورزد و از خدا میخواهد آن نعمتها را از او بگیرد؛ و خداوند آن نعمتها را از یک شبه او گرفت و او را در حسرتی کامل رها کرد که نه کسی به یاریش آمد و نه امکان کمک به او وجود داشت.
دقت شود که هم جمعبندی داستان اصحاب کهف با این جمله بود که هیچ ولیای غیر از خدا نیست و در حُکمش شریکی ندارد؛ و هم جمعبندی این حکایت با این جمله است که ولایت حقیقی تنها به دست خداست.
جالب اینجاست که ختم این حکایت هم مَثَلی بود که در آن تذکر میدهد که فریب زینتهای چند روزه دنیا را نخورید و اینها را همیشگی نپندارید.
۵) در ادامه، در یک فراز نسبتا طولانی، گریزی میزند به توصیف آخرت، آن هم با تاکید بر وضعیت مجرمان در آن، یعنی وضعیت کسانی که به این زینت دنیا دل بستند، و این دلبستگی موجب گردید که «گمان» کنند که این دنیا باقی است؛ کاملا شبیه صاحب آن باغ، که پندار و گمانی آنچنانی درباره همیشگی بودن باغش پیدا کرده بود؛ و در وسط این بیان، یکدفعه گریز دیگری میزند به ابتدای آفرینش انسان و حکایت سجده نکردن ابلیس؛ و اینکه خدا هم به خاطر اینکه او بر انسان سجده نکرد، او را از آن مقامی که داشت برای همیشه بیرون راند. با این حال، بسیاری از انسانها، به جای بندگی خدا، به ولایت شیطان و ذریه او تن میدهند!
و دوباره برمیگردد به توصیف وضعیت کسانی که فریب شیطان را خوردند، که در قیامت که با حقیقت اعمالشان مواجه میشوند و هیچکس هم نیست که به فریادشان برسد؛ و در ادامه به ریشه ایمان نیاوردن اینان اشاره کرد: خداوند به انسان اختیار داده، که اختیار داشتن همراه است با برخورداری از ذهنی که دائما مسائل را تجزیه و تحلیل کند، اما این ذهن به جای اینکه این تجزیه و تحلیلش را در راستای فهم حقایقی خرج کند که خداوند با مَثَلها در اختیار انسان قرار میدهد، صَرفِ آن میکند که با جدل مبتنی بر باطل، حق را از میدان بدر کند؛ اما نهایتا این مجرمان و ظالماناند که به هلاکت میافتند.
شاید وجه مشترک تمامی این فرازها تاکید بر این بود که ولایت و سرپرستی امور تنها و تنها از آن خداوند است و هیچ چیز دیگری که بتوان در زندگی به او اعتماد کرد و در جایی که حقیقت آشکار میشود به کار انسان بیاید در کار نیست.
۶) سومین حکایت، حکایت موسی ع و خضر ع است؛ حضرت موسی ع مامور یافتن شخصی میشود که مطالبی میداند که موسی ع نمیداند؛ اما او میگوید تو چون به کارهایی که میکنم علم نداری، پس تحمل همراهی با مرا نداری! این سفر از ابتدا تا انتهایش با عجایب همراه است، ولی تاکید داستان بر سه واقعهای است که در مسیر همراهی موسی ع و خضر رخ داد:
در هر سه واقعه، خضر ع ماموریت داشت از انسانهای خاصی حمایت کند:
اولی: انسانهایی بیچاره (بیپشت و پناه) بودند، و قرار بود یک خطر مالی از آنها دفع شود؛
دومی: پدر و مادری مومن بودند که قرار بود یک آسیب معنوی از آنها دفع شود؛
سومی: دو طفل یتیم (بیپشت و پناه) از آنِ پدری صالح بودند که قرار بود به خاطر آن پدر، مانعی برای رشد مالی – معنوی آنها پیش نیاید.
در واقع، خداوند هوای دو گروه را بهجد دارد: انسانهای بیپشت و پناه؛ و مومنان.
و البته امتداد رحمت خدا در این دو متفاوت بود:
در افراد بیپشت و پناه، آن رحمت، خودشان را در بر گرفت؛
اما در مورد افراد مومن، این رحمت دامنهاش به نسل آنها هم رسید؛ البته به نحوی متفاوت:
وقتی فرزند آنها ناصالح است و احتمال دارد پدر و مادرش را از ایمان بیرون بَرَد [یا پدر و مادرش را با کفر و سرکشی خود به ستوه میآوَرَد]، اقتضای رحمتش برای آنها این است که فرزندشان را بکشد، و فرزند خوبی نصیبشان کند؛ اما وقتی که چنین خطری از جانب فرزند، والدین را تهدید نمیکند چنان مراقبت از آن فرزندان جدی گرفته میشود حتی اموال دو فرزند یتیمش حفظ میشود تا سالم به دست آنها برسد.
در هر سه واقعه، خضر ع ماموریت داشت به نحوی خاص از انسانها حمایت کند؛ به نحوی که در نگاه ظاهری، این کار حمایت نبود، یا ضرر رساندن بود (خراب کردن کشتی، و کشتن پسرک) و یا کاری لغو و خلاف منطق محاسبات عادی بود (بازسازی دیوار خرابهای بدون اجرت، در زمانی که گرسنهاند و نیاز به پول دارند)!
۷) آخرین حکایت مهمی که سوره کهف بدان پرداخته است حکایت ذوالقرنین است. خداوند متعال به ذوالقرنین در زمین تمکن و امکانات و قدرتی بخشید و انواع وسیلهها را در اختیار او قرار داد و او هم بخوبی از آن وسایل استفاده کرد و شرق و غرب عالم را درنوردید.
اگر در داستان موسی ع و خضر سه واقعهای رخ داد که ابتدا برای موسی ع نامانوس بود ولی در پایان ماجرا کشف رمز شد؛ در حکایت ذوالقرنین هم سه واقعه بیان شده که میتوان گفت کشف رمزش باقی مانده است:
ابتدا رسیدن به محل غروب خورشید و مواجه با قومی ناسپاس در برابر خداوند، که خداوند در مورد آنها به ذوالقرنین اختیار تام بخشید، و او به آنها مهلتی داد و گفت هرکه توبه و در مسیر حق قرار گیرد او را میبخشم و هرکه بر ظلم و کفران خویش اصرار بورزد او را بشدت مجازات کنم و البته مجازات سختتر خدا هم در انتظار او خواهد بود.
سپس حرکتش را در مسیر شرق و به جانب طلوع خورشید در پیش گرفت؛ و این بار با گروهی عجیبتر مواجه شد: گروهی که خداوند همین مقدار درباره آنها فرموده که بین آنها و خورشید حجابی نبود.
مسیر سومین حرکت وی معلوم نیست؛ اما قرآن از رسیدن او به منطقه بین دو سد و سپس ساختن سدی در برابر یاجوج و ماجوج خبر میدهد؛ و از اینجا داستان وی را با آخرالزمان گره میزند: خراب شدن این سد، از علائم آخرالزمان است.
۸) دیدیم که در پایان داستان ذوالقرنین و از بحث یاجوج و ماجوج، به سراغ آخرالزمان رفت، زمانی که سد آنها میشکند و قیامت نزدیک میشود و بلافاصله سراغ قیامت رفت؛ و باز وضعیت نهایی خوبان و بدان عالم را در اوج خودش مطرح کرد:
مساله را از کافران شروع کرد که جهنم بر آنان عرضه میشود و توضیح داد که کافر حقیقی، که حقیقتا جهنمی است و هیچ راه نجاتی ندارد، کسی است که:
الف چشمش میبیند، ولی در حد همین ظاهر میماند؛
ب. گوش دارد، اما حاضر به گوش دادن به سخن حقی که خلاف دلخواه اوست، نیست؛
ج. برخی بندگان خدا را بدون حجتی از جانب خداوند، ولیّ خود قرار دهد؛
د. محاسباتش درست نیست و بر این اساس کارهایش هدر است؛
ه. به آیات خداوند و لقای او کفر ورزد.
و اینها درواقع [به ترتیب] انکار توحید و نبوت و امامت و عدل و معاد است؛
سپس سراغ مومنان حقیقی رفت که جایگاهشان فردوس است و به چنان وضع مطلوبی دست مییابند که اصلا تغییر و تحولی از آن را نمیخواهند.
نهایتا فرمود اگر دریاهای عالم دواتی شوند که کلمات خدا را بنویسند نمیتوانند؛ شاید میخواهد بفرماید که کسی که بخواهد به سخن خدا گوش دهد همین مقدار برایش کافی است؛
و در آیه آخر از پیامبر خواست چند مطلب را به مردم بگوید؛ شاید این ماحصل و نتیجه کل بحثهای سوره است:
الف. اینکه پیامبر ص، یک بشری است مثل ما؛ و البته به او وحی میشود؛
ب. اینکه اله و معبود شما خدایی واحد است، پس کسی را شریک او قرار ندهید؛
ج. و اینکه کسی که واقعا امید به دیدار او دارد انجام عمل صالح و خالصانه در زندگی را جدی میگیرد.
۹) با اینکه در این سوره چهار حکایت مطرح شده، اما اغلب مفسران محور سوره را سه حکایت میدانند و نکته جالب این است که در هر حکایت، عدم احاطه علمی ما مورد توجه است:
در حکایت اصحاب کهف، بر جهل ما درباره اینکه آنان چند نفر بودند و چند سال درنگ کردند، تاکید میشود؛
در داستان خضر و موسی، خضر در ابتدای مسیر به موسی ع فرمود: «چگونه شکیبایی ورزی بر چیزی که بدان احاطه علمی نداری؟»
و در داستان ذوالقرنین هم که سراسر رمزآلود است، خداوند یکدفعه و بیهیچ مقدمهای می فرماید «كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً».
این جهل ما در این داستانها یک شیبی دارد:
در داستان اصحاب کهف، به نظر میرسد آنچه نسبت بدان آگاهی نداریم (تعداد آنها و مدت خوابشان)، اهمیت چندانی در اصل ماجرا ندارد؛
در داستان موسی ع و خضر ع محور داستان همان مطالبی است که ما و موسی ع رمزشان را نمیدانیم تا زمانی که خضر رمزگشایی میکند؛
و در داستان ذوالقرنین، هم خود او و هم تمامی داستان وقایعی است که برای ما در هالهای از ابهام است؛ گویی هنوز داستان خضر است ولی هنوز خضر از آن رمزگشایی نکرده است.
۱۰) خلاصه کلام اینکه
این سوره هشداری بود به جدی گرفتن توحید و وحی خداوند و آخرت خویش، و دل نبستن به زینت دنیا؛
و بدین منظور در این سوره گردشی در تاریخ کردیم، گردشی که تماما با اموری غیرمتعارف همراه بود، از خواب سیصدساله اصحاب کهف، تا اقدامات نامتعارف خضر، تا خود شخصیت ذوالقرنین و سفرهای پررمز و راز او؛ اموری که عقل عادی ما توان تحلیل آن را نداشت مگر جایی که خود خداوند برایمان رمزگشایی کرد
آیا میتوان گفت که غرض اصلی این سوره، از این فراز و فرودها، این بود که باور کنیم که واقعیت عالَم بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که با عقل محدود خود مییابیم، و انسان مومن کسی است که بنای اصلی زندگی را بر اساس تعالیم مستقیم خداوند (وحی)، و متناسب با امدادهای الهی شکل میدهد، نه صرفا بر اساس تحلیل ظاهربینانه خود؛ و تنها در چنین صورتی است که ایمان واقعی و عمل صالح در کار خواهد بود.
اکنون
الف. آیا میتوان گفت که غرض اصلی این سوره، از این فراز و فرودها، این بود که باور کنیم که واقعیت عالَم بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که با عقل محدود خود مییابیم، و انسان مومن کسی است که بنای اصلی زندگی را بر اساس تعالیم مستقیم خداوند (وحی)، و متناسب با امدادهای الهی شکل میدهد، نه صرفا بر اساس تحلیل ظاهربینانه خود؛ و تنها در چنین صورتی است که ایمان واقعی و عمل صالح در کار خواهد بود؟
ب. با توجه به اینکه در روایات،
از طرفی هم اصحاب کهف جزء یاران امام زمان ع معرفی شدهاند و هم خضر همنشین امام زمان دانسته شده، و هم امام زمان ع به ذوالقرنین تشبیه شده و و شکستن سد یاجوج و ماجوج با ظهور نسبت مستقیمی دارد،
و از طرف دیگر، خواندن این سوره و مداومت بر آن را موجب رسیدن به مقام شهداء و در امان ماندن از فتنه دجال معرفی کردهاند،
آیا نمیتوان احتمال داد که مضامین این سوره، اگر درست مورد توجه قرار بگیرد، در تقویت انتظار صحیح (و تصحیح توقع و «انتظار» ما از نقش دین در زندگی)، و راهیابی به دوره ظهور رهگشا خواهد بود؟
ج. …
[۱] . و أخرج أحمد و مسلم و أبو داود و الترمذي و النسائي و ابن الضريص و ابن حبان و الحاكم و البيهقي في سننه و ابن مردويه عن أبى الدرداء عن النبي صلى الله عليه و سلم قال من حفظ عشر آيات من أول سورة الكهف عصم من فتنة الدجال
و أخرج أحمد و مسلم و النسائي و أبو عبيد في فضائله عن أبى الدرداء رضى الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من قرأ العشر الأواخر من سورة الكهف عصم من فتنة الدجال
و أخرج أبو عبيد و ابن مردويه عن أبى الدرداء عن النبي صلى الله عليه و سلم قال من حفظ عشر آيات من أول سورة الكهف ثم أدركه الدجال لم يضره و من حفظ خواتيم سورة الكهف كانت له نورا يوم القيامة
و أخرج الترمذي و صححه عن أبى الدرداء قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من قرأ ثلاث آيات من أول الكهف عصم من فتنة الدجال
و أخرج ابن الضريس و النسائي و أبو يعلى و الروياني عن ثوبان عن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال من قرأ العشر الأواخر من سورة الكهف فانه عصمة له من الدجال
و أخرج ابن مردويه عن عائشة رضى الله عنها قالت قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من قرأ من سورة الكهف عشر آيات عند منامه عصم من فتنة الدجال و من قرأ خاتمتها عند رقاده كان له نورا من لدن قرنه إلى قدمه يوم القيامة
و أخرج ابن مردويه و الضياء في المختارة عن على قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من قرأ الكهف يوم الجمعة فهو معصوم إلى ثمانية أيام من كل فتنة تكون و ان خرج الدجال عصم منه
و أخرج الحاكم و صححه و البيهقي في السنن و الطبراني في الأوسط و ابن مردويه و الضياء عن أبى سعيد الخدري قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من قرأ سورة الكهف كانت له نورا من مقامه إلى مكة و من قرأ عشر آيات من آخرها ثم خرج الدجال لم يضره
و أخرج الحاكم و صححه عن أبى سعيد قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من قرأ سورة الكهف كما أنزلت ثم خرج الدجال لم يسلط عليه و لم يكن له عليه سبيل
و أخرج الطبراني عن أبى امامة قال خطبنا رسول الله صلى الله عليه و سلم يوما فكان أكثر خطبته ذكر الدجال فكان فيما قال لنا يومئذ ان الله عز و جل لم يبعث نبيا الا حذر أمته و انى آخر الأنبياء و أنتم آخر الأمم و هو خارج فيكم لا محالة فان يخرج و أنا بين أظهركم فانا حجيج كل مسلم و ان يخرج فيكم بعدي فكل امرئ حجيج نفسه و الله خليفتي على كل مسلم انه يخرج من خلة بين العراق و الشام و عاث يمينا و عاث شمالا يا عباد الله اثبتوا فانه يبدأ يقول أنا نبى و لا نبى بعدي و انه مكتوب بين عينيه كافر يقرؤه كل مؤمن فمن لقيه منكم فليتفل في وجهه و ليقرأ بقوارع سورة أصحاب الكهف و انه يسلط على نفس من بنى آدم فيفتلها ثم يحييها و انه لا يعدو ذلك و لا يسلط على نفس غيرها و ان من فتنته ان معه جنة و نارا فناره جنة و جنته نار فمن ابتلى بناره فليغمض عينيه و ليستعن بالله تكون عليه بردا و سلاما كما كانت النار بردا و سلاما على ابراهيم و ان أيامه أربعون يوما يوم كسنة و يوم كشهر و يوم كجمعة و يوم كالأيام و آخر أيامه كالسراب يصبح الرجل عند باب المدينة فيمسي قبل ان يبلغ بابها الأخر قالوا و كيف نصلى يا رسول الله في تلك الأيام القصار قال تقدرون فيها كما تقدرون في الأيام الطوال و الله أعلم
[۲] . روایت مرحوم طبرسی چنین است: عن النبي ص قال أ لا أدلكم على سورة شيعها سبعون ألف ملك حين نزلت ملأت عظمتها ما بين السماء و الأرض قالوا بلى قال سورة أصحاب الكهف من قرأها يوم الجمعة غفر الله له إلى الجمعة الأخرى و زيادة ثلاثة أيام و أعطي نورا يبلغ السماء و وقى فتنة الدجال.
البته ایشان در ابتدای سوره کهف (مجمع البيان، ج۶، ص۶۹۱) روایات ذیل را هم در فضیلت این سوره ذکر کرده، که غیر از آخری همگی از منابع اهل سنت میباشد، چنانکه اغلب آنها در پاورقی بعدی از الدر المنثور آمده است:
سمرة بن جندب عن النبي ص قال من قرأ عشر آيات من سورة الكهف حفظا لم تضره فتنة الدجال و من قرأ السورة كلها دخل الجنة
و روى الواقدي بإسناده عن أبي الدرداء عن النبي ص قال من حفظ عشر آيات من أول سورة الكهف ثم أدرك الدجال لم يضره و من حفظ خواتيم سورة الكهف كانت له نورا يوم القيامة
و روي أيضا بالإسناد عن سعيد بن محمد الجزمي عن أبيه عن جده عن النبي ص قال من قرأ الكهف يوم الجمعة فهو معصوم إلى ستة أيام من كل فتنة تكون فإن خرج الدجال عصم منه
و روى العياشي بإسناده عن الحسن بن علي بن أبي حمزة عن أبيه عن أبي عبد الله (ع) قال من قرأ سورة الكهف في كل ليلة جمعة لم يمت إلا شهيدا و بعثه الله مع الشهداء و وقف يوم القيامة مع الشهداء.
[۳] . این روایات هم درباره فضیلت این سوره در البرهان في تفسير القرآن، ج۳، ص۶۱۰ آمده است:
و من (خواص القرآن): روي عن النبي (صلى الله عليه و آله) أنه قال: «من قرأ هذه السورة يوم الجمعة، غفر الله له من الجمعة إلى الجمعة، و زيادة ثلاثة أيام، و اعطي نورا يبلغ إلى السماء، و من كتبها و جعلها في إناء زجاج ضيق الرأس و جعله في منزله، أمن من الفقر و الدين هو و أهله، و أمن من أذى الناس».
و عن الصادق (عليه السلام) قال: من كتبها و جعلها في إناء زجاج ضيق الرأس و جعله في منزله، أمن من الفقر و الدين هو و أهله، و أمن من أذى الناس، و لا يحتاج إلى أحد أبدا، و إن كتبت و جعلت في مخازن الحبوب من القمح و الشعير و الأرز و الحمص و غير ذلك، دفع الله عنه بإذن الله تعالى كل مؤذ مما يطرق الحبوب».
همچنین در الدر المنثور، ج۴، ص۲۰۹-۲۱۱ اهم روایاتی که از طرق اهل سنت در فضیلت این سوره میتوان یافت آمده است (البته روایایتی که ناظر به ربط این سوره با فتنه دجال در همین کتاب آمد قبلا ذکر شد:
أخرج أحمد و البخاري و مسلم و ابن الضريس و النسائي و ابن أبى حاتم و ابن حبان و ابن مردويه و البيهقي في الدلائل عن أبى العالية قال قرأ رجل سورة الكهف و في الدار دابة فجعلت تنفر فينظر فإذا ضبابة أو سحابة قد غشيته فذكر للنبي صلى الله عليه و سلم قال اقرأ فلان فإنها السكينة نزلت للقرآن
و أخرج الطبراني عن أسيد بن حضير انه أتى النبي صلى الله عليه و سلم فقال يا رسول الله انى كنت اقرأ البارحة سورة الكهف فجاء فجاء شي حتى غطى فمي فقال النبي صلى الله عليه و سلم مه تلك السكينة جاءت حين تلوت القرآن
و أخرج البيهقي في شعب الايمان عن أبى سعيد ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال من قرأ سورة الكهف كما أنزلت كانت له نورا يوم القيامة
و أخرج الحاكم و صححه و البيهقي في السنن عن أبى سعيد ان النبي صلى الله عليه و سلم قال من قرأ سورة الكهف في يوم الجمعة أضاء له من النور ما بين الجمعتين
و أخرج أبو عبيد و سعيد بن منصور و الدارمي و ابن الضريس و الحاكم و البيهقي في شعب الايمان عن أبى سعيد الخدري قال من قرأ سورة الكهف في يوم الجمعة أضاء له من النور ما بينه و بين البيت العتيق
و أخرج أحمد و الطبراني و ابن مردويه عن معاذ بن أنس عن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال من قرأها كلها كانت له نورا ما بين الأرض إلى السماء
و أخرج ابن مردويه عن عمر رضى الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من قرأ سورة الكهف في يوم الجمعة سطح له نور من تحت قدمه إلى عنان السماء يضئ له يوم القيامة و غفر له ما بين الجمعتين
و أخرج ابن مردويه عن عائشة قالت قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ألا أخبركم بسورة ملا عظمتها ما بين السماء و الأرض و لكاتبها من الأجر مثل ذلك و من قرأها يوم الجمعة غفر له ما بينه و بين الجمعة الأخرى و زيادة ثلاثا أيام و من قرأ العشر الأواخر منها عند نومه بعثه الله أى الليل شاء قالوا بلى يا رسول الله قال سورة أصحاب الكهف
و أخرج سعيد بن منصور عن خالد بن معدان قال من قرأ سورة الكهف في كل يوم جمعة قبل ان يخرج الامام كانت له كفارة ما بينه و بين الجمعة و بلغ نورها البيت العتيق
و أخرج ابن الضريس عن أبى المهلب قال من قرأ سورة الكهف في يوم الجمعة كانت له كفارة إلى الجمعة الأخرى
و أخرج البيهقي في شعب الايمان عن ابن عباس ان النبي صلى الله عليه و سلم قال سورة الكهف تدعى في التوراة الحائلة تحول بى قارئها و بين النار
و أخرج ابن مردويه عن عبد الله بن مغفل قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم البيت الذي تقرأ فيه سورة الكهف لا يدخله شيطان تلك الليلة
و أخرج أبو عبيد و البيهقي في شعب الايمان عن أم موسى قالت كان الحسن بن على يقرأ سورة الكهف كل ليلة و كانت مكتوبه له في لوح يدار بلوحه حيثما دار من نسائه في كل ليلة
و أخرج الديلمي في مسند الفردوس عن أنس عن النبي صلى الله عليه و سلم قال نزلت سورة الكهف جملة معها سبعون ألفا من الملائكة
[۴] . درباره اینکه محور این سوره چیست، این دیدگاهها در میان مفسران بیان شده است:
الف. این سوره متضمن دعوت به اعتقاد حق و عمل صالح است؛ و پرهیز دادن از شرک است؛ چنانکه در آیات ابتدایی و انتهایی این سوره بر این مضمون تاکید شده است؛ و بعید نیست که گفته شود که غرض اصلی این سه سوره، بیان سه داستان (اصحاب کهف، موسی ع و خضر؛ و ذوالقرنین) است که نهایتا از این داستانها میخواهد نفی شریک و تشویق به تقوا را نتیجه بگیرد. (المیزان، ج۱۳، ص۲۳۶)
ب. در اين سوره، سه ماجرا نقل شده است كه در هر سه، حركت و هجرت وجود دارد: هجرت اصحاب كهف، هجرت موسی برای ديدار خضر، هجرت ذو القرنين اوّلی هجرت برای حفظ ايمان است، دوّمی برای تحصيل دانش و سوّمی برای نجات محرومان میباشد. (تفسير نور، ج۷، ص۲۲۳)
ج. …
بازدیدها: ۶۶