۷۸۷) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديمِ

 ۱۷ شوال ۱۴۳۹

ترجمه

و ماه را برایش منزلگاه‌هایی مقدر کردیم تا اینکه همچون عُرجون کهن [شاخه زرد، خشکیده و خمیده درخت خرما] برگردد.

اختلاف قرائت[۱]

«الْقَمَر»

این کلمه در قرائت اهل کوفه (عاصم و حمزه و کسائی) و شام (ابن عامر) و برخی دیگر از قرائات به صورت منصوب (القمرَ) خوانده شده است که آن را از باب اشتغال دانسته‌اند (شبیه «زیدا ضربتُه»)؛

و در قرائت اهل مدینه (نافع) و مکه (ابن کثیر) و بصره (ابوعمرو) و برخی دیگر از قرائات به صورت مرفوع (القمرُ) قرائت شده است که در این صورت عطف به «اللیل» و «الشمس» در آیات قبل (که در این صورت «قدرناه» صفت آن می‌شود)، و یا مبتدا برای جمله استینافیه می‌باشد (که در این صورت «قدرناه» خبر آن می‌شود).

مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۶۲[۲]؛ البحر المحيط، ج‏۹، ص۶۷[۳]؛ الکامل المفصل فی القرائات الاربعه عشر، ص۴۴۲[۴]

نکات ادبی

مَنازِلَ

درباره ماده «نزل» قبلا بیان شد که به معنای حرکت از بالا به پایین و فرود آمدن می‌باشد.

جلسه ۹۷ http://yekaye.ir/al-qadr-097-01/

اکنون می‌افزاییم که «مَنزِل» اسم مکان از همین ماده در باب ثلاثی مجرد و به معنای محل نزول و محل فرود آمدن – که صفت مشبهه آن «نُزُل» است[۵] – و جمع آن، «منازل» می‌باشد؛ و اسم مکان این ماده در باب افعال به صورت «مُنزِل» آمده است (وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً؛ مومنون/۲۹‏) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۲، ص۸۹-۹۰)

«الْعُرْجُونِ»

کلمه «عرجون» به معنای شاخه نازک و زرد شده درخت خرماست که حالت قوس پیدا کرده و شبیه هلال ماه شده است؛ و اغلب اهل لغت آن را از ماده رباعی «عرجن» و بر وزن «فُعلول» دانسته‌اند (مثلا: كتاب العين، ج‏۲، ص۳۲۰؛ مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۶۲؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۵۸) و سه ویژگی «نازک» بودن و «قوس داشتن» و «زرد شدن» در آن بارز است که برخی تشبیه هلال ماه به آن را به خاطر همین سه ویژگی دانسته‌اند (البحر المحيط، ج‏۹، ص۶۸).

البته در حدی که جستجو شد تنها زمخشری آن را از ماده «عرج» دانسته (أساس البلاغة، ص۴۱۳) و مرحوم مصطفوی نیز اگرچه مدخل مستقلی برای آن گشوده اما اشتقاق آن را – ظاهرا به نحو اشتقاق کبیر – از همین ماده «عرج« دانسته و بر این باور است که ماده «عرجن» در اصل دلالت دارد بر چیزی که در جایگاه و محل رفیعی و مرتفعی قرار دارد و در ظاهر متصل به نظر می‌رسد اما در اصل منفصل و جدا شده است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۸، ص۸۱)

این کلمه (و ماده «عرجن»، اگر که آن را مستقل از ماده «عرج» بدانیم) تنها همین یک بار در قرآن کریم آمده است.

الْقَديمِ

قبلا بیان شد که ماده «قدم»، نقطه مقابل «أخر» است که دلالت بر سبقت گرفتن و جلو افتادن می‌کند. و تفاوتش با سبقت گرفتن این است که در سبقت گرفتن، اینکه کسی جلوتر بوده باشد و شخص به او برسد لحاظ شده، اما در تقدم، صرفا سابقه زمانی داشتن مد نظر است.

«قِدَم» به معنای وجود داشتن در گذشته و در مقابل «بقا: امتداد وجود در آینده» است که کلمه «قَدیم» از همین واژه و به معنای چیزی است که دارای سابقه زمانی طولانی در گذشته باشد (لَفي‏ ضَلالِكَ الْقَديم؛‌یوسف/۹۵)؛ چنانکه در وصف خداوند تعابیر «قَدِيمَ الإحسان» به کار رفته است و صفت تفضیلی (أقدم: قدیمی‌تر) از همین کلمه هم در قرآن به کار رفته است: (آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ؛ شعرا/۷۶)

جلسه ۲۵۴ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-34/

الْعُرْجُونِ الْقَديمِ

ظاهرا مدت زمانی که شاخه خرما (عذق) به صورت هلالی باریک و زرد رنگ و کاملا خشکیده (العرجون القدیم) درمی‌آید می‌شود، حدود شش ماه از زمانی است که میوه آن را از آن می‌چینند (مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۶۴)

حدیث

۱) روایت شده است که ابن ابوسعید مکاری [از روسای فرقه واقفیه، که در امامت امام کاظم ع توقف کردند و امامت امام رضا ع را نپذیرفتند] بر امام رضا ع وارد شد [در زمانی که هنوز هارون الرشید زنده بود و امام ع در مدینه بود] و گفت:

درب خانه‌ات را باز کرده‌ای و نشسته‌ای و برای مردم [علناً] فتوا می‌دهی! پدرت کسی نبود که چنین کند!

امام ع فرمود: از جانب هارون گزندی به من نخواهد رسید! سپس فرمودند: خدا نور دلت را خاموش کند و فقر را در خانه‌ات وارد نماید! وای بر تو! آیا ندانستی که خداوند متعال به مریم وحی کرد که در شکمت پیامبری داری و حضرت مریم س حضرت عیسی ع را به دنیا آورد؛ پس مریم از عیسی بود و عیسی از مریم؟! و همانا من از پدرم هستم و پدرم از من!

او گفت: می‌خواهم یک سوال از شما بپرسم!

فرمود: فکر نکنم که سخن مرا بپذیری چرا که تو از پیروان من نیستی! با این حال، بپرس!

گفت: شخصی در بستر مرگ افتاده و می‌گوید هریک از بردگان من که از قدیم صاحبش بوده‌ام از این پس آزاد است؛ و هرکه را از قدیم صاحبش نبوده‌ام، آزاد نمی‌کنم!

فرمود: وای بر تو! آیا این آیه را نخوانده‌ای که می‌فرماید «و ماه را برایش منزلگاه‌هایی مقدر کردیم تا اینکه همچون عُرجونِ [شاخه زرد، نازک و خمیده درخت خرما] قدیمی برگردد.» (یس/۳۹) پس هرکس را که وی پیش از شش ماه قبل در اختیار داشته، مصداق «قدیم» است؛ و آنان را که پس از شش ماه مالک شده، قدیم نیست.

سپس او بلند شد و از نزد ایشان بیرون رفت؛ و فقر و بلا چنان بر او نازل شد که خدا می‌داند!

رجال الكشي، ص۴۶۵

حَدَّثَنِي حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُوسَى، قَالَ رَوَاهُ عَلِيُّ بْنُ عُمَرَ الزَّيَّاتُ، عَنِ ابْنِ أَبِي سَعِيدٍ الْمُكَارِي، قَالَ، دَخَلَ عَلَى الرِّضَا (ع) فَقَالَ لَهُ فَتَحْتَ بَابَكَ وَ قَعَدْتَ لِلنَّاسِ تُفْتِيهِمْ وَ لَمْ يَكُنْ أَبُوكَ يَفْعَلُ هَذَا!

قَالَ، فَقَالَ: لَيْسَ عَلَيَّ مِنْ هَارُونَ بَأْسٌ، وَ قَالَ لَهُ: أَطْفَأَ اللَّهُ نُورَ قَلْبِكَ وَ أَدْخَلَ الْفَقْرَ بَيْتَكَ! وَيْلَكَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى مَرْيَمَ أَنَّ فِي بَطْنِكِ نَبِيّاً فَوَلَدَتْ مَرْيَمُ عِيسَى (ع) فَمَرْيَمُ مِنْ عِيسَى وَ عِيسَى مِنْ مَرْيَمَ، وَ أَنَا مِنْ أَبِي وَ أَبِي مِنِّي،

قَالَ، فَقَالَ لَهُ أَسْأَلُكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ

فَقَالَ لَهُ: مَا إِخَالُكَ تَسْمَعُ مِنِّي وَ لَسْتَ مِنْ غَنَمِي، سَلْ!

قَالَ: فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَقَالَ مَا مَلَكْتُهُ قَدِيماً فَهُوَ حُرٌّ وَ مَا لَمْ يَمْلِكْهُ بِقَدِيمٍ فَلَيْسَ بِحُرٍّ

فَقَالَ وَيْلَكَ أَ مَا تَقْرَأُ هَذِهِ الْآيَةَ «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ»، فَمَا مَلَكَ الرَّجُلُ قَبْلَ السِّتَّةِ الْأَشْهُرِ فَهُوَ قَدِيمٌ، وَ مَا مَلَكَ بَعْدَ السِّتَّةِ الْأَشْهُرِ فَلَيْسَ بِقَدِيمٍ، قَالَ، فَقَامَ فَخَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ فَنَزَلَ بِهِ مِنَ الْفَقْرِ وَ الْبَلَاءِ مَا اللَّهُ بِهِ عَلِيمٌ.

این روایت با اسناد دیگر و با اندک تفاوتی در عبارات در الكافي، ج‏۶، ص۱۹۵؛ تفسير القمي، ج‏۲، ص۲۱۵؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏۲، ص۱۶۲؛ تهذيب الأحكام، ج‏۸، ص۲۳۱؛ مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۶۴[۶] و اثبات الوصية، ص۲۰۶[۷] نیز روایت شده است.

شبیه چنین حکم کردنی (که بر اساس این است که زمانی که عرجون کاملا به لحاظ خمیدگی و باریک شدن شبیه هلال ماه می‌شود، شش ماه بعد از آن است که خرمایش را چیده باشند) برای امیرالمومنین ع (المقنعة، ص۵۶۴؛ مناقب آل أبي طالب ع، ج‏۲، ص۳۸۲[۸]؛ الإرشاد، ج‏۱، ص۲۲۱[۹]) و امام کاظم ع (مناقب آل أبي طالب ع، ج‏۴، ص۲۹۲[۱۰]) نیز روایت شده است.

۲) امام سجاد ع هنگامی که نگاه ایشان به هلال ماه می‌افتاد، چنین به درگاه خداوند دعا می‌کردند:

اى موجود فرمانبردار، اى كوشنده گرم‌پوى، اى آينده و رونده در منازلى كه خداوندت مقرر داشته، اى كارگزار خداوندى بر سپهر، ايمان آوردم به آن خداوندى كه تاريكيها را به فروغ تو روشن ساخت و سايه‏هاى مبهم را به پرتو تو پديدار كرد و تو را آيتى از آيات عرصه فرمانروايى و نشانى از نشانه‏هاى قدرت خويش گردانيد و به افزودن و كاستن و بر آمدن و فرو شدن و درخشندگى و تيرگى، در فرمان خود گرفت‏ و در همه اين احوال مطيع فرمان او بوده‏اى و شتابان به اراده او در تكاپو.

منزه است ذات پروردگار، شگفتا كه در كار تو چه تدبيرها كرده و در آفرينشت چه لطافتها به كار داشته. تو را كليد ماه نو قرار داد كه در آن كارهاى نو خواهد بود.

پس، از آن خداوند كه پروردگار من است و پروردگار تو، آفريننده من است و آفريننده تو، تقدير كننده سرنوشت من است و تقدير كننده سرنوشت تو، صورتگر نقش من است و صورتگر نقش تو، مى‏خواهم كه بر محمد و خاندانش درود بفرستد و تو را هلال بركت گرداند، بركتى كه با گذشت روزگار از ميان نرود. تو را هلال پاكى و پاكيزگى سازد، آن پاكى كه لوث گناهانش نيالايد. تو را هلال ايمنى از آفات و سلامت از سيئات گرداند، هلال نيكبختى كه در آن شوربختى و بداخترى راه نيابد، هلال فرخندگى كه در آن از رنج و بلا نشانى نباشد، هلال آسودگى كه از محنت بر كنار بود، هلال نيكى كه بدى با آن نياميزد، هلال ايمنى و ايمان و نعمت و احسان و سلامت و اسلام.

بار خدايا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و ما را در شمار خشنودترين كسان قرار ده كه اين هلال بر آنان طلوع مى‏كند و منزّه‏ترين كسان كه به اين هلال نگريسته‏اند و نيكبخت‏ترين كسان كه در اين ماه تو را مى‏پرستند، ما را در اين ماه توفيق توبه عنايت كن و از گناه در امان دار و از ارتكاب معاصى خود حفظ فرماى.

اى خداوند، ما را در اين ماه به سپاس نعمت خود برگمار و جامه عافيت بر ما بپوشان و تا نعمت خويش بر ما تمام كنى ما را بر آن دار كه در طاعت تو به حد كمال بكوشيم، كه تو بخشنده نعمتهايى و تو ستوده‏اى. و درود خدا بر محمد و خاندان طيبين و طاهرين او.

الصحيفة السجادية، دعاء ۴۳، ترجمه آیتی (ص۲۰۸-۲۰۹)

وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا نَظَرَ إِلَى الْهِلَالِ:

أَيُّهَا الْخَلْقُ الْمُطِيعُ، الدَّائِبُ السَّرِيعُ، الْمُتَرَدِّدُ فِي مَنَازِلِ التَّقْدِيرِ، الْمُتَصَرِّفُ فِي فَلَكِ التَّدْبِيرِ.

آمَنْتُ بِمَنْ نَوَّرَ بِكَ الظُّلَمَ، وَ أَوْضَحَ بِكَ الْبُهَمَ، وَ جَعَلَكَ آيَةً مِنْ آيَاتِ مُلْكِهِ، وَ عَلَامَةً مِنْ عَلَامَاتِ‏ سُلْطَانِهِ، وَ امْتَهَنَكَ بِالزِّيَادَةِ وَ النُّقْصَانِ، وَ الطُّلُوعِ وَ الْأُفُولِ، وَ الْإِنَارَةِ وَ الْكُسُوفِ، فِي كُلِّ ذَلِكَ أَنْتَ لَهُ مُطِيعٌ، وَ إِلَى إِرَادَتِهِ سَرِيعٌ

سُبْحَانَهُ مَا أَعْجَبَ مَا دَبَّرَ فِي أَمْرِكَ! وَ أَلْطَفَ مَا صَنَعَ فِي شَأْنِكَ! جَعَلَكَ مِفْتَاحَ شَهْرٍ حَادِثٍ لِأَمْرٍ حَادِثٍ

فَأَسْأَلُ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكَ، وَ خَالِقِي وَ خَالِقَكَ، وَ مُقَدِّرِي وَ مُقَدِّرَكَ، وَ مُصَوِّرِي وَ مُصَوِّرَكَ: أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْ يَجْعَلَكَ هِلَالَ بَرَكَةٍ لَا تَمْحَقُهَا الْأَيَّامُ، وَ طَهَارَةٍ لَا تُدَنِّسُهَا الْآثَامُ هِلَالَ أَمْنٍ مِنَ الْآفَاتِ، وَ سَلَامَةٍ مِنَ السَّيِّئَاتِ، هِلَالَ سَعْدٍ لَا نَحْسَ فِيهِ، وَ يُمْنٍ لَا نَكَدَ مَعَهُ، وَ يُسْرٍ لَا يُمَازِجُهُ عُسْرٌ، وَ خَيْرٍ لَا يَشُوبُهُ شَرٌّ، هِلَالَ أَمْنٍ وَ إِيمَانٍ وَ نِعْمَةٍ وَ إِحْسَانٍ وَ سَلَامَةٍ وَ إِسْلَامٍ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَرْضَى مَنْ طَلَعَ عَلَيْهِ، وَ أَزْكَى مَنْ نَظَرَ إِلَيْهِ، وَ أَسْعَدَ مَنْ تَعَبَّدَ لَكَ فِيهِ، وَ وَفِّقْنَا فِيهِ لِلتَّوْبَةِ، وَ اعْصِمْنَا فِيهِ مِنَ الْحَوْبَةِ، وَ احْفَظْنَا فِيهِ مِنْ مُبَاشَرَةِ مَعْصِيَتِكَ وَ أَوْزِعْنَا فِيهِ شُكْرَ نِعْمَتِكَ، وَ أَلْبِسْنَا فِيهِ جُنَنَ الْعَافِيَةِ، وَ أَتْمِمْ عَلَيْنَا بِاسْتِكْمَالِ طَاعَتِكَ فِيهِ الْمِنَّةَ، إِنَّكَ الْمَنَّانُ الْحَمِيدُ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ.

تدبر

۱) «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديمِ»

ماه را برایش منزلگاه‌هایی مقدر کردیم؛

اغلب مفسران مقصود از این منزلگاهها را وضعیت رویت ماه در هر ماه قمری می‌دانند که به خاطر موقعیت ماه در قبال خورشید و زمین و زاویه انعکاس نور خورشید بر آن که از زمین دیده می‌شود، در هر شب از بیست و هشت شب[۱۱]، ماه در یک اندازه ظاهر می‌شود؛ که این اندازه در معادل آن شب در تمام ماه‌های سال یکسان است؛ پس هر شب در منزلی فرود می‌آید غیر از منزل شب‌های قبل و بعد. (مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۶۳؛ المیزان، ج۱۷، ص۹۰؛ البحر المحیط، ج۹، ص۶۸)

 

۲) «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديمِ»

در آیه قبل از تقدیر خورشید سخن گفت و در این آیه از تقدیر ماه؛

اگر تقدیر اصلی خورشید این است که به سوی قرارگاهی روان است؛ تقدیر اصلی ماه هم این است که منزلگاه‌هایی داشته باشد تا همچون هلال نازکی درآید.

اما چرا برای تقدیر خورشید از «مستقر: قرارگاه» و آن هم تنها از یک قرارگاه سخن گفت ولی برای ماه از «منازل: منزلگاه‌ها» آن هم به صورت جمع؟ و برای ماه از بازگشت سخن گفت ولی برای خورشید خیر؟

الف. شاید به نحوی اشاره دارد به همین درک صحیحی از گردش منظومه شمسی که در قرون اخیر کشف شده است، که اگرچه در نگاه اولیه خورشید و ماه به دور زمین می‌گردند؛ اما واقعا گردش اینها یک گونه نیست؛ خورشید یک مدار معین را دارد تا به سرانجامش برسد (پس خورشید اگرچه متحرک است اما به دور زمین نمی‌گردد) اما ماه چون به دور زمین می‌گردد، هر شب دارای موقعیت و منزلگاه جدیدی نسبت به زمین است.

ب. …

 

۳) «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديمِ»

این آیه عطف است بر آیات قبل که در مقام اشاره به «آیه»‌های خداوند بود «وَ آيَةٌ لَهُمُ …»

داشتن منزلگاه‌های معین برای ماه، آیتی از آیات خداست؛ از این جهت که:

الف. از تدبیری بسیار پیچیده در عالم حکایت می‌کند.

ب. امکان محاسبه زمان را فراهم می‌آورد. (توجه شود که ساعتهای امروزین، زمانشان کاملا قراردادی است؛ و از این رو، در هر جایی که برویم باید بپرسیم ساعت چند است؛ و از وضعیت روز و شب بتنهایی نمی‌توانیم به ساعتی که در آن هستیم پی ببریم؛ اما ماه یک امر طبیعی است که زمان را کاملا معین در اختیار ما قرار می‌دهد؛ یعنی با توجه به اینکه اندازه ماه در هرش از ماههای قمری کاملا معین است، از روی اندازه هلال ماه، هر شب می‌توان دقیقا فهمید که در چندم ماه بسر می‌بریم. و اگر به نقش تقسیمات زمان برای برنامه‌ریزی توجه داشته باشیم درمی‌یابیم که که این تقدیر و برنامه‌ریزی از جانب خداوند است که امکان برنامه‌ریزی برای ما را فراهم می‌آورد.

بحث فقهی: تاملی درباره شروع و پایان ماه قمری

ماه رمضان یک ماه از ماه‌های خداست که همانند همه ماه‌ها از یک تقدیر کاملا دقیقی در نظام آفرینش تبعیت می‌کند. امروزه «دیدن ماه» بویژه برای پایان ماه رمضان – از این جهت که وارد ماه شوال می‌شویم و تا آن روز روزه واجب بوده اما فردایش روزه حرام است – به صورت یک مساله پیچیده و حتی اختلاف‌زا درآمده است.

برخی از فقها بر این باورند که چون ماه رمضان یک ماه طبیعی است و نه یک حقیقت شرعیه، پس حکم دادن درباره شروع ماه بی‌معناست؛ و شروع ماه با دیدن آن توسط عموم حاصل می‌شود و مرجع تقلید و حاکم شرع از این جهت مثل سایر مردم‌اند.

برخی هم بر این باورند که بر همین اساس شاید بتوان بحث را پیشتر برد، بدین معنا، که اگر این یک ماه طبیعی است و شارع بماهو شارع نقشی در تعیین آن ندارد، پس احادیثی هم که به «رویت ماه» برای «اثبات شروع ماه جدید» اشاره کرده‌اند صرفا احادیثی ارشادی هستند؛ یعنی نه در مقام تقنین، بلکه در مقام ارشادند به یک علامت کاملا واضح برای شروع ماه جدید؛ که لزوما تنها علامت نیست. و اگر چنین باشد، اینکه شروع ماه را به دیده شدن ماه توسط عموم مقید کنیم نیز وجهی ندارد و به هر روش مطمئن و عقلایی دیگری هم بتوان از شروع این حادثه طبیعی مطلع شد، همان کفایت می‌کند. اگر چنین باشد شاید احادیثی هم که نهی از رجوع به قول «منجم» کرده، مقصودش نه منجم امروزین که با ابزارهای دقیق محاسبه می‌کند، بلکه اهالی علم تنجیم (علم نجوم احکامی و طالع‌بینی) باشد که علمی است متفاوت با نجوم متعارف و در احادیث مورد مذمت واقع شده است.

البته اینها صرفا در حد طرح یک احتمال است برای اهل فن؛ و باید بقیه روایات ناظر به این موضوع – بویژه روایاتی که برخی از فقها از آن روایات قبول حکم حاکم شرع در مورد تعیین ماه را برداشت کرده‌اند – نیز مورد بررسی قرار داد و بحث تخصصی آن در این مجال نمی‌گنجد و همانند سایر مسائل تخصصی فقهی، هرکسی باید به مرجع خویش مراجع کند.

ج. …

 


[۱] . کلمه «الْعُرْجُونِ» که در اغلب قرائت‌ها به همین صورت تلفظ شده در برخی قرائت‌های غیرمشهور به صورت « الْعِرْجَونِ» قرائت شده که آن را یک اختلاف لهجه دانسته‌اند. (البحر المحيط، ج‏۹، ص۶۸: و قرأ سليمان التيمي: كالعرجون، بكسر العين و فتح الجيم و الجمهور:بضمهما، و هما لغتان كالبريون؛ معجم القراءات، ج۷، ص۴۸۷: قرأ سلیمان التمیمی و ابومجلز و أبو رجاء و الضحاک و الجحدری و ابن السمیفع «کَالْعِرْجَونِ» بکسر العین و فتح الجیم؛ و الاشبه أنه لغة و هو بناء شاذ.

[۲] . قرأ أهل الحجاز و البصرة غير أبي جعفر و رويس «و القمرُ» بالرفع و الباقون بالنصب … الحجة: قال أبو علي الرفع على تقدير و آية لهم القمر قدرناه منازل مثل قوله «وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ» فهو على هذا أشبه بالجمل التي قبلها و القول في آية أنه يرتفع بالابتداء و لهم صفة للنكرة و الخبر مضمر تقديره و آية لهم في الشاهد أو الوجود و قوله «اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ» و «الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ» تفسير للآية كما أن قوله تعالى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ تفسير للوعد و لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ تفسير للوصية و من نصب فقد حمله على زيدا ضربته

[۳] . قرأ الحرميان، و أبو عمرو، و أبو جعفر، و ابن محيصن، و الحسن: بخلاف عنه «وَ الْقَمَرُ» بالرفع على الابتداء و باقي السبعة: بالنصب على الاشتغال.

[۴] . قرآ نافع و ابن کثیر و ابوعمرو و روح «القمرُ» بضم الراء علی جعله مستأنفا فرفعه بالابتداء و «قَدَّرْناهُ» الخبر؛ و قرأ الباقون بالفتح «الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ» علی اضمار فعل تفسیره «قَدَّرْناهُ»

[۵] . درباره «نُزُل» در جلسه ۱۹۵ توضیح داده شد. http://yekaye.ir/al-kahf-018-107/

[۶] . شیخ صدوق و شیخ طوسی در این دو آدرس مطلب را با واسطه مرحوم کلینی از علی بن ابراهیم نقل می کنند؛ اما شیخ طوسی در همین کتاب ص۳۱۸ و شیخ صدوق در معاني الأخبار، ص۲۱۹ با سند دیگری به ابراهیم بن هاشم می رسانند: حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّهْدِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: دَخَلَ ابْنُ أَبِي سَعِيدٍ الْمُكَارِي … ضمنا در نقل خود کتاب تفسیر قمی اشتباهاتی توسط نساخ هست و لذا ما نقل مرحوم کلینی را در اینجا منی‌آوریم (مثلا به جای «نهدی» ، «فهدی» نوشته در حالی که در نقل مجلسی از تفسیر قمی همین «نهدی» نوشته شده؛ و یا اینکه به جای ابن ابی سعید مکاری (که در کتب رجال معروف است) ابوسعید مکاری نوشته (البته در نقل مرحوم طبرسی از تفسیر قمی «ابوسعید المکاری» ثبت شده است):

عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ دَاوُدَ النَّهْدِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: دَخَلَ ابْنُ أَبِي سَعِيدٍ الْمُكَارِي عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَقَالَ لَهُ أَبْلَغَ اللَّهُ مِنْ قَدْرِكَ أَنْ تَدَّعِيَ مَا ادَّعَى أَبُوكَ فَقَالَ لَهُ مَا لَكَ أَطْفَأَ اللَّهُ نُورَكَ وَ أَدْخَلَ الْفَقْرَ بَيْتَكَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى عِمْرَانَ أَنِّي وَاهِبٌ لَكَ ذَكَراً فَوَهَبَ لَهُ مَرْيَمَ وَ وَهَبَ لِمَرْيَمَ عِيسَى ع- فَعِيسَى مِنْ مَرْيَمَ وَ مَرْيَمُ مِنْ عِيسَى وَ مَرْيَمُ وَ عِيسَى شَيْ‏ءٌ وَاحِدٌ وَ أَنَا مِنْ أَبِي وَ أَبِي مِنِّي وَ أَنَا وَ أَبِي شَيْ‏ءٌ وَاحِدٌ- فَقَالَ لَهُ ابْنُ أَبِي سَعِيدٍ وَ أَسْأَلُكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَقَالَ لَا إِخَالُكَ تَقْبَلُ مِنِّي وَ لَسْتَ مِنْ غَنَمِي وَ لَكِنْ هَلُمَّهَا فَقَالَ رَجُلٌ قَالَ عِنْدَ مَوْتِهِ كُلُّ مَمْلُوكٍ لِي قَدِيمٍ فَهُوَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ» فَمَا كَانَ مِنْ مَمَالِيكِهِ أَتَى عَلَيْهِ سِتَّةُ أَشْهُرٍ فَهُوَ قَدِيمٌ وَ هُوَ حُرٌّ قَالَ فَخَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ وَ افْتَقَرَ حَتَّى مَاتَ وَ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ مَبِيتُ لَيْلَةٍ لَعَنَهُ اللَّهُ.

[۷] . در اثبات الوصیه حکایت بدین صورت روایت شده است:

و روى الحميري باسناده قال: اجتمع علي بن أبي حمزة البطائني و زياد القندي و ابن أبي سعيد المكاري فصاروا الى الرضا عليه السّلام فدخلوا إليه فقالوا: أنت امام؟ فقال: نعم. فقالوا له: ما تخاف ممّا قد توعدك به هارون، و ما شهر نفسه أحد من آبائك بما شهرتها أنت؟ فقال لهم: ان أبا جهل أتى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فقال: أنت نبي؟ فقال له: نعم. فقال له: أ ما تخاف مني؟ فقال له: ان نالني منك سوء فلست نبيّا. و أنا أقول: ان نالني من هارون سوء فلست بإمام. فقال له ابن أبي سعيد: اسألك. فقال له: لم تسألني و لست من غنمي. سل عما بدا لك. فقال له: ما تقول في رجل قال كلّ مملوك قديم في ملكي فهو حر، ما يعتق من مماليكه؟ فقال له: انّه يعتق من مماليكه من مضى له في ملكه ستة أشهر؛ لقول اللّه عز و جل «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ» و بين العرجون القديم و العرجون الحديث ستة أشهر.

[۸] . روي عن أمير المؤمنين عليه السلام و من نذر أن يعتق كل عبد له قديم في ملكه و لم يعين شيئا أعتق كل عبد قد مضى عليه ستة أشهر في ملكه. قال الله جل اسمه وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ» و هو ما مضى عليه ستة أشهر.

[۹] . قَضَى ع فِي رَجُلٍ وَصَّى فَقَالَ أَعْتِقُوا عَنِّي كُلَّ عَبْدٍ قَدِيمٍ فِي مِلْكِي فَلَمَّا مَاتَ لَمْ يَعْرِفِ الْوَصِيُّ مَا يَصْنَعُ فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ يُعْتَقُ عَنْهُ كُلُّ عَبْدٍ لَهُ فِي مِلْكِهِ سِتَّةَ أَشْهُرٍ وَ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ» وَ قَدْ ثَبَتَ أَنَّ الْعُرْجُونَ إِنَّمَا يَنْتَهِي إِلَى الشَّبَهِ بِالْهِلَالِ فِي تَقَوُّسِهِ وَ ضُئُولَتِهِ بَعْدَ سِتَّةِ أَشْهُرٍ مِنْ أَخْذِ الثَّمَرَةِ مِنْه‏

[۱۰] . أَبُو عَلِيِّ بْنُ رَاشِدٍ وَ غَيْرُهُ فِي خَبَرٍ طَوِيل‏ … فَأَتَى بِي دَارَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ فَلَمَّا رَآنِي قَالَ لِي لِمَ تَقْنَطُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ وَ لِمَ تَفْزَعُ إِلَى الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى‏ … ثُمَّ قَالَ ع وَ ارْدُدِ الْأَمْوَالَ إِلَى أَصْحَابِهَا وَ افْكُكْ هَذِهِ الْخَوَاتِيمَ عَنِ الْجُزْءِ وَ انْظُرْ هَلْ أَجَبْنَاكَ عَنِ الْمَسَائِلِ أَمْ لَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَجِيئَنَا بِالْجُزْءِ فَوَجَدْتُ الْخَوَاتِيمَ صَحِيحَةً فَفَتَحْتُ مِنْهَا وَاحِداً مِنْ وَسَطِهَا فَوَجَدْتُ فِيهِ مَكْتُوباً مَا يَقُولُ الْعَالِمُ ع فِي رَجُلٍ قَالَ نَذَرْتُ لِلَّهِ لَأُعْتِقَنَّ كُلَّ مَمْلُوكٍ كَانَ فِي رِقِّي قَدِيماً وَ كَانَ لَهُ جَمَاعَةٌ مِنَ الْعَبِيدِ الْجَوَابُ بِخَطِّهِ لَيُعْتَقَنَّ مَنْ كَانَ فِي مِلْكِهِ مِنْ قَبْلِ سِتَّةِ أَشْهُرٍ وَ الدَّلِيلُ عَلَى صِحَّةِ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ الْآيَةَ وَ الْحَدِيثُ مَنْ لَيْسَ لَهُ مِنْ سِتَّةِ أَشْهُر

[۱۱] . که در هریک از این شب‌ها عرب اسمی برای آن دارد:

و هذه المنازل معروفة عند العرب، و هي ثمانية و عشرون منزلة، ينزل القمر كل ليلة في واحد منها، لا يتخطاه و لا يتقاصر عنه، على تقدير مستولا يتفاوت، يسير فيها من ليلة المستهل إلى الثامنة و العشرين، ثم يسير ليلتين إذا نقص الشهر؛ و هذه المنازل هي مواقع النجوم التي نسبت إليها العرب الأنواء المستمطرة، و هي: الشرطين، البطين، الثريا، الدبران، الهقعة، الهنعة، الذراع، النثرة، الطرف، الجبهة، الدبرة، الصرفة، العواء، السماك، العفر، الزباني، الإكليل، القلب، الشولة، النعائم، البلدة، سعد الذابح، سعد بلع، سعد السعود، سعد الأخبية، فرع الدلو المقدم، فرع الدلو المؤخر، بطن الحوت، و يقال له الرشاء (البحر المحیط، ج۹، ص۶۷-۶۸)

Visits: 131

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*