۹۵) كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُون‏

ترجمه

هر شخصی چشنده مرگ است؛ و شما را بشدت با بدی و خوبی می‌آزماییم و [تنها] به سوی ما بازمی‌گردید.

توجه: عبارت «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» در دو جای دیگر قرآن کریم نیز آمده است که یک مورد آن قبلا در جلسه ۳۲ و مورد دیگر بعدا در جلسه ۹۰۸ مورد بررسی قرار گرفت؛ و نکاتی که در آنجا بیان شد که در اینجا بیان نشده است.

هر شخصی چشنده مرگ است؛ و شما را بشدت با بدی و خوبی می‌آزماییم و [تنها] به سوی ما بازمی‌گردید.

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«نَفْس»: درباره خاستگاه این کلمه اختلاف نظر شدیدی بین اهل لغت وجود دارد[۱] و البته همگان تاکید دارند که «نفس» به معنای «خود» در مورد هر چیزی به کار می‌رود. علامه طباطبایی بر این باور است که ریشه اصلی این کلمه در همین معناست؛ یعنی ابتدا حالت تاکید بر خود هر چیزی داشت (مثلا نفس انسان، نفس سنگ، …، به معنای خود انسان، خود سنگ، … بود) و بدین مناسبت بر هر چیزی، به جای کلمه «خودِ» اطلاق ‌شد، حتی به خود خدا (انعام/۱۲؛ آل‌عمران/۲۸؛ مائده/۱۱۶) و تدریجا استفاده‌اش در مورد انسان (که موجودی مرکب از روح و بدن است) شیوع پیدا کرد و گاه هر دو معنا در یک عبارت جمع می‌شد مانند «كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها» (هر انسانی از خودش دفاع می‌کند؛ نحل/۱۱۱) و بعدا در مورد روح انسان که دارای علم و حیات است به کار رفت؛ و البته اگرچه در اصطلاحات علمی برای سایر موجدات ذی‌شعور (مانند حیوان و جن و فرشته) به کار می‌رود، اما در عرف چنین کاربردی رایج نیست و در قرآن هم به این معانی به کار نرفته است.

«ذائِقَة» ذوق به معنای چشیدن است و اگرچه اصل آن در مورد چشیدن با دهان بوده است، اما در قرآن کریم در مورد درک‌های مربوط به لامسه (قمر/۴۸، نبا/۲۴) و حتی درکهای کاملا معنوی و غیرمادی (روم/۳۶؛‌ طلاق/۹) نیز به کار رفته است.  ذائقه اسم فاعل است (= چشنده) و و «الموت» مفعول آن است، و به لحاظ نحوی، چون در این آیه به جای فعل (تذوق الموت)، اسم فاعل آورد (ذائقه الموت)، دلالت بر دوام و همیشگی بودن این چشیدن می‌کند. پس آیه خبر از یک واقعه‌ای که یکبار رخ خواهد داد نمی‌دهد، بلکه خبر از واقعه‌ای می‌دهد که تدریجا و همواره در حال رخ دادن است!

«نبلو» از ریشه «بلو» است که به معنای «اختبار» (امتحان کردن به منظور خبر گرفتن و معلوم کردن یک وضعیت) می‌باشد. ریشه دیگری که مطرح شده، «بلی» است که به معنای کهنه شدن و پوسیدن می‌باشد. اینکه آیا واقعا اینها دو ماده مستقلند یا اینکه هردو به یکی برمی‌گردند، بین علمای لغت اختلاف است که این اختلاف در خصوص کلماتی مانند بلاء (که از کدام است) بیشتر آشکار می‌شود. تا حدی که برخی گفته‌اند حروف «ب‌ل‌ی‌و‌» دو اصل با دو معنا (امتحان کردن و پوسیدن) است و تفکیک نکرده‌اند که کدام کلمه از کدام ریشه گرفته می‌شود (معجم المقاييس اللغة‏۱/ ۲۹۲-۲۹۵). کسانی هم که یکی را اصل دانسته‌اند دو دسته‌اند: برخی اصل را بر معنای کهنه شدن و پوسیدن قرار داده، و گفته‌اند به این جهت به معنای امتحان کردن (اختبار) به کار می‌رود که گویی از کثرت امتحان و خبر گرفتن از او، او را پوساندم! و بلاء را هم از این جهت بلا گفته‌اند که جسم را می‌پوساند (مفردات ألفاظ القرآن/ ۱۴۵) و برخی هم «ایجاد تحول به منظور رسیدن به نتیجه مطلوب» (که به معنای «امتحان کردن» نزدیکتر است) را معنای اصلی این ماده دانسته‌اند و آنگاه گفته‌اند لفظ «بَلِیَ» به خاطر کسره در عین‌الفعل بر «تحول رو به سقوط» دلالت دارد و به همین جهت است که معنای پوسیدن می‌دهد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏۱/ ۳۳۵-۳۳۸)

«فِتْنَةً» درباره «فتنه» در جلسه ۷۷ (حدید/۱۴) توضیحاتی گذشت. برای جایگاه نحوی آن در این آیه چند حالت مطرح شده که با هر یک، معنای خاصی ایجاد می‌شود که همگی می‌تواند منظور آیه بوده باشد:

الف. مفعول له (شما را با خوبی و بدی مبتلا می‌کنیم برای اینکه سخت بیآزماییم)

ب. مصدر در جایگاه حال (شما را در حالی که گرفتار فتنه‌اید با خوبی و بدی می‌آزماییم)

ج. مفعول مطلق نائب از مصدری که فعل «نبلو» بر آن دلالت می‌کند، زیرا فتنه و بلاء به یک معنایند (شما را با خوبی و بدی می‌آزماییم چه آزمودنی) (مجمع البيان في تفسير القرآن‏۷/ ۷۳ ؛ إعراب القرآن و بيانه‏۶/ ۲۹ ؛ الجدول في إعراب القرآن‏۱۷/ ۲۸)

«وَ إِلَيْنا تُرْجَعُون» حرف واو را اغلب حرف عطف دانسته‌اند؛ اما برخی تذکر داده‌اند که علاوه بر آن، می‌تواند واو حالیه باشد (إعراب القرآن و بيانه‏۶/ ۲۹) ضمنا «الینا» جار و مجروری است که متعلق به «ترجعون» می‌باشد و چون مقدم آمده، دلالت بر حصر (یا لااقل: تاکید) دارد.[۲]

شأن نزول

وقتی خداوند به پیامبرش خبر داد که بعد از او چه بر سر اهل‌بیتش خواهد آمد و چگونه دیگران مدعی خلافت می‌شوند، رسول خدا ص غمگین شد، پس خداوند متعال نازل فرمود «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ؛ كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ» [ما قبل از تو برای هیچکس جاودانگی قرار ندادیم؛ آیا اگر تو بمیری، آنها جاودان می‌مانند؟! هر شخصی چشنده مرگ است و شما را بشدت با بدی و خوبی می‌آزماییم و تنها به سوی ما بازمی‌گردند] و رسول خدا را آگاه کرد که همه می‌میرند. [یعنی همان طور که تو می‌میری، کسانی هم که می‌آیند وظلم می‌کنند هم خواهند مرد و ظلم پایدار نخواهد ماند.][۳]

تفسير القمي، ج‏۲، ص۷۰

حدیث

۱) هَلْ تُحِسُّ بِهِ إِذَا دَخَلَ مَنْزِلًا أَمْ هَلْ تَرَاهُ إِذَا تَوَفَّى أَحَداً بَلْ كَيْفَ يَتَوَفَّى الْجَنِينَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَ يَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوَارِحِهَا أَمْ الرُّوحُ أَجَابَتْهُ بِإِذْنِ رَبِّهَا أَمْ هُوَ سَاكِنٌ مَعَهُ فِي أَحْشَائِهَا كَيْفَ يَصِفُ إِلَهَهُ مَنْ يَعْجَزُ عَنْ صِفَةِ مَخْلُوقٍ مِثْلِه‏

نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۲

امیرالمومنین ع در توصیف نحوه اقدام ملک‌الموت می‌فرماید:

آیا وقتی وارد خانه‌ای می‌شود، او را احساس می‌کنی؟ آیا وقتی کسی را متوفی می‌کند، او را می‌بینی؟ اصلا چگونه جنینی که در شکم مادرش هست را متوفی می‌سازد؟ آیا از برخی از جوارح مادر وارد می‌شود؟ یا [در بیرون ایستاده و] روح به اذن پروردگارش او را اجابت می‌کند؟ یا اینکه [از ابتدا] همراه جنین در امعاء و احشاء مادر ساکن است؟ چگونه کسی که از وصف مخلوقی مانند خود عاجز است می‌تواند خدا را وصف کند؟

۲) فَضَالَةُ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ عَلِيٌّ ع:

مَا أَنْزَلَ الْمَوْتَ حَقَّ مَنْزِلَتِهِ مَنْ عَدَّ غَداً مِنْ أَجَلِهِ[۴]

الزهد (حسین بن سعید کوفی اهوازی، قرن۳)، ص۸۱

امیرالمومنین ع فرمود:

کسی که فردا را جزء مهلت عمرش بشمارد، مرگ را آن طور که باید و شاید، جدی نگرفته است!

۳) فَضَالَةُ عَنْ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: قَالَ كَانَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع يَقُولُ

هَوْلٌ لَا تَدْرِي مَتَى يَلْقَاكَ مَا يَمْنَعُكَ أَنْ تَسْتَعِدَّ لَهُ قَبْلَ أَنْ يَفْجَأَكَ

امام صادق ع فرمود: عیس بن مریم زیاد می‌گفت: حادثه عظیم و ترسناکی که نمی‌دانی چه وقت با تو روبرو می‌شود، چرا قبل از مواجهه با آن، آماده‌اش نمی‌شوی؟

الزهد، ص۸۱ [۵]

۴) أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنِي مُوسَى حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع مَرِضَ فَعَادَهُ إِخْوَانُهُ فَقَالُوا

كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ

قَالَ بِشَرٍّ

فَقَالُوا سُبْحَانَ اللَّهِ هَذَا مِنْ كَلَامِ مِثْلِكَ

فَقَالَ ع يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ فَالْخَيْرُ الصِّحَّةُ وَ الْغِنَى وَ الشَّرُّ الْمَرَضُ وَ الْفَقْرُ ابْتِلَاءً وَ اخْتِبَاراً.

الجعفريات، ص۲۳۳

از امام کاظم ع از پدرانشان نقل شده که یکبار امیرالمومنین ع مریض شد و برادران [دینی]شان به عیادتش رفتند و گفتند:

چگونه صبح کردی؟

فرمود: به شر [بدی] !

گفتند: سبحان الله، چنین سخنی از مثل تو بعید است!

فرمود: خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «و شما را بشدت با بدی و خوبی می‌آزماییم و به سوی ما بازمی‌گردید». «خیر» همان صحت و سلامت است و شر، مریضی است، و فقر، ابتلاء و امتحان است.

۵) [أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين ع] وَ قَدْ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلًا يَضْحَكُ فَقَالَ:

كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ وَ كَأَنَّ الَّذِي نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ نُنْزِلُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ- وَ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ، قَدْ نَسِينَا كُلَّ وَاعِظَةٍ وَ رُمِينَا بِكُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ

نهج‌البلاغه، حکمت ۱۲۲؛ تفسير القمي، ج‏۲، ص۷۱

امیرالمومنین ع در تشییع جنازه بود که صدای خنده مردی به گوشش خورد‌.

فرمود: گویی مرگ را در دنیا برای غیرما نوشته‌اند؛

گویی در دنیا حق را فقط بر دیگران واجب کرده‌اند؛

گویی آنچه از مردگان می‌بینیم یک مسافرتی است که به زودی به نزدمان بازمی‌گردند!

آنها را در گورهایشان می‌گذارم و میراثشان را می خوریم، گویی که ما بعد از آنها جاودانه‌ایم!

هر موعظه‌ای را فراموش کرده و در هر بلا و آفتی پرتاب شده‌ایم![۶]

تدبر

۱) «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُون»

حقیقت مرگ چیست که هرکسی آن را می‌چشد؟ و آیا یک واقعه‌ای است که در یک لحظه رخ می‌دهد یا امری است که تدریجی حاصل می‌شود (در «نکات ترجمه» درباره دلالت کلمه «ذائقه» بر استمرار، توضیحی داده شد)؟

امری که شاید در فهم این مطلب بتواند کمک کند قرار گرفتن عبارت «نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً» در میانه این آیه است که ظاهرا گمان می‌شود ربطی به قبل و بعدش ندارد؟ اما فهم ارتباط این سه جمله می‌تواند پاسخ سوال بالا را بدهد.

تاملی در هریک از سه جمله آیه، در نسبت با همدیگر:

۱- حقیقت مرگ انتقال است از عالَمی به عالم دیگر؛ و این انتقال، صرفا یک انتقال مکانی مربوط به بدن‌مان نیست؛ بلکه از جنس چشیدن توسط جان آدمی است. «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»

۲- گذران ظاهرِ زندگی به خوردن و خوابیدن و … است؛ اما گذرانِ باطن و حقیقت آن، بر اساس ابتلائات خوب و بدی است که برای ما رخ می‌دهد و در عمق‌وجودمان آنها را می‌چشیم و متناسب با آنها شخصیت‌مان را می‌سازیم. «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً»

۳- شخصیت ما که محصول موفقیت یا ناکامی‌های ما در آزمایش‌های دنیاست، نهایتا در قیامت در قالب یک انسان بهشتی یا جهنمی به نزد خدا برمی‌گردد «وَ إِلَيْنا تُرْجَعُون»

پس با هر ابتلائی یک مرحله از شخصیتی که قرار است در عالم دیگر محشور شود رقم می‌خورد: ذره‌ای از خودمان را در دنیا رها کرده، و ذره‌ای از وجودمان را در آخرت رقم زده‌ایم؛ پس در گذران زندگی، با هر ابتلایی گامی از مرگ را (انتقال از این عالم به عالم دیگر است) محقق ساخته‌ایم.

اگر این مطلب را بفهمیم،

درمی‌یابیم ارتباط عمیق ملک‌الموت با خود را (حدیث۱)

درمی‌یابیم که مرگ هرلحظه با ماست و معلوم نیست فردا جزء مهلت ما باشد (حدیث۲)

و همواره آماده مرگ هستیم (حدیث۳ و ۵) چون همواره با او زندگی می‌کنیم.

۲) «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» مرگ‌ بسیار جدی است؛ برای همه هم جدی است (احادیث۲و ۳ و ۵) نه فقط برای خودمان باید آن را بسیار جدی بگیریم؛ بلکه هنگام ارتباطات با سایرین (اگر که باید این ارتباطات را در پرتوی ارتباط با خدا قرار دهیم) نیز از اولین گام‌های‌مان باید توجه به مرگ باشد! آیا در این ایام ماه رمضان توجه کرده‌اید که در میان دعاهایی که بعد از هر نماز واجب توصیه شده، دعایی که کاملا به ارتباطات اجتماعی ما (دعا برای دیگران) توجه دارد با عبارت «اللهم ادخل علی اهل القبور السرور» (خدایا سرور و خوشحالی بر کسانی که در قبرها هستند وارد کن) شروع می‌شود؟ (مفاتیح‌الجنان، فصل اول در اعمال مشترکه ماه رمضان)

۳) «نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً»: ما را دائما با بدی‌ها و خوبی‌ها، مرض و سلامتی، فقر و ثروت، و … می‌آزمایند. برخی وقتی در معرض خوبی ها قرار می‌گیرند، فکر می‌کنند مورد عنایت ویژه خدایند و وقتی در معرض بدی‌ها قرار می‌گیرند گمان می‌کنند خدا از آنها رویگردان شده است. اما این گونه نیست (فجر/۱۵-۱۷ ؛ معارج/۲۰-۲۱) همه ما به سمت خدای واحدی در حرکتیم و اینها زمینه‌های شکل‌گیری شخصیت ماست تا چگونه خود را بسازیم.

راستی، چرا شر را مقدم بر خیر آورد؟ شاید بدین جهت که ما وقتی با شرور آزمایش می‌شویم زودتر به یاد مرگ می‌افتیم و این آیه در مقام بیان نسبت ابتلائات و فتنه‌ها، با مرگ و حشر است.

۴) اینکه عبارت « نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً» بعد از عبارت «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» آمده، به نوعی توضیح آن است و درواقع، دارد به فلسفه مرگ اشاره می‌کند: چرا انسانها می‌میرند؟ زیرا زندگی در دنیا هدف نبوده است: آمده‌اند آزمایش شوند. (المیزان۱۴/۲۷۸)

۵) هرکاری بکنیم و هرجایی برویم، آخرش سر و کارمان با خدا خواهد بود: (إِلَيْنا تُرْجَعُون). اگر این را جدی بگیریم، مرگ را جدی می‌گیریم: (كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ)؛ و کسی که مرگ را جدی بگیرد، برای آن آماده می‌شود و کسی که آماده مرگ باشد، از مرگ نمی‌ترسد، بلکه آن را دوست خواهد داشت چرا که حجاب بین او و خدایش را برمی‌دارد. بیهوده نیست که امیرالمومنین ع می‌فرمود: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّه‏» (به خدا قسم، انس و علاقه پسر ابوطالب به مرگ، از انس طفل به پستان مادرش بیشتر است؛ نهج‌البلاغه، خطبه۵) آنگاه است که در فتنه‌ها، هر اندازه هم که شر باشد، نمی‌لغزد؛ زیرا ابتلاء بودن فتنه‌های خیر و شر را باور کرده است: (نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً)

۶) فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی:

سَيِّدِي

أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِي

وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ

وَ انْقُلْنِي إِلَى دَرَجَةِ التَّوْبَةِ إِلَيْكَ

وَ أَعِنِّي بِالْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِي فَقَدْ أَفْنَيْتُ بِالتَّسِّوِيفِ وَ الْآمَالِ عُمُرِي وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآيِسِينَ مِنْ خَيْرِي

فَمَنْ يَكُونُ أَسْوَءَ حَالًا مِنِّي إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِي إِلَى قَبْرِي لَمْ أُمَهِّدْهُ  لِرَقْدَتِي وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِي

وَ مَا لِي لَا أَبْكِي وَ مَا أَدْرِي إِلَى مَا يَكُونُ مَصِيرِي ‏وَ أَرَى نَفْسِي تُخَادِعُنِي وَ أَيَّامِي تُخَاتِلُنِي وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِي أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ

فَمَا لِي لَا أَبْكِي

أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي

أَبْكِي لِظُلْمَةِ قَبْرِي

أَبْكِي لِضِيقِ لَحْدِي

أَبْكِي لِسُؤَالِ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ إِيَّايَ

أَبْكِي لِخُرُوجِي مِنْ قَبْرِي عُرْيَاناً ذَلِيلًا حَامِلًا ثِقْلِي عَلَى ظَهْرِي…

مفاتیح‌الجنان، اعمال سحرهای ماه رمضان

سرورم!

محبت دنیا را از قلبم بیرون کن و بین من و مصطفی و خاندانش که از میان خلایق برگزیده‌ای و خاتم پیامبران قرار دادی، یعنی حضرت محمد صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ جمع کن

و مرا توفیق توبه و رجوع به خودت بده

و مرا به گریه بر حال زارم یاری فرما که عمرم را با امروز و فردا کردن‌ها و آرزوها هدر دادم و در جایگاهی قرار گرفته‌ام که دیگر امید خیری به من نمی‌رود

پس بدحال‌تر از من كيست، اگر من با چنين حالى به قبرم وارد شوم، قبرى كه آن را براى خواب آماده نساخته‌ام، و براى آرميدن به كار نيك فرش ننموده ام؟

و چرا گريه نكنم؟ و حال آنكه نميدانم بازگشت من به جانب چه خواهد بود، در حالی می‌بینم نفسم كه با من نيرنگ می‌بازد، و روزگار را مشاهده می‌كنم كه با من خدعه می‌ورزد، و حال آنكه بالهای مرگ بالاى سرم به حركت درآمده؛

پس چرا گريه نكنم؟

می‌گِریَم براى بيرون رفتن جان از بدنم،

می‌گِریَم براى تاريكى قبرم،

می‌گِریَم برای تنگى لحدم،

می‌گِریَم براى پرسش دو فرشته قبر منكر و نكير از من،

می‌گِریَم براى درآمدنم از قبر عريان و خوار، درحالى كه بار سنگينى را بر دوش مى‌كشم …

 


[۱] . این اختلاف نظر از این دیدگاه شروع می‌شود که ریشه اصلی آن، خروج هوای ملایم است و از همین باب کلمه «نَفَس» به کار رفته و چون هر نَفْسی، قوامش به نفس کشیدن است «نَفْس» نامیده می‌شود و نیز به معنای «خون»‌به کار رفته چون اگر خون از بدن انسان خارج شود «نفسش» را از دست می‌دهد و به زن حائض هم چون خونش خارج می‌شود نفاس و نفساء گفته می‌شود (معجم المقاييس اللغة‏۵/ ۴۶۰) تا این دیدگاه که برعکس دیدگاه فوق، اصل آن را به معنای «روح» می‌داند و معتقد است «نَفَس» را از این جهت نفَس گفته‌اند که همانند غذایی برای روح (نَفْس) است و با قطعش، ‌روح از بدن منقطع می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن/۸۱۸)

[۲] . در میان ترجمه‌های موجود هیچیک این جمله را به صورت حال ترجمه نکرده و ضمنا فقط ترجمه رضایی به حصر توجه کرده است

[۳] . روایت زیر می‌تواند موید این شان نزول باشد:

المنقبة الحادية و العشرون‏

حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ) قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْخَشَّابُ قَالَ حَدَّثَنِي أَيُّوبُ بْنُ نُوحٍ قَالَ حَدَّثَنِي الْعَبَّاسُ قَالَ حَدَّثَنِي عَمْرُو بْنُ أَبَانٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ قَالَ حَدَّثَنِي عِكْرِمَةُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ:

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ جَبْرَئِيلَ الرُّوحَ الْأَمِينَ نَزَلَ عَلَيَّ مِنْ عِنْدِ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ إِنِّي  اشْتَقْتُ إِلَى لِقَائِكَ فَأَوْصِ بِخَيْرٍ وَ تَقَدَّمْ فِي أَمْرِكَ أَيُّهَا النَّاسُ (إِنِّي قَدِ اقْتَرَبَ) أَجَلِي وَ كَأَنِّي بِكُمْ وَ قَدْ فَارَقْتُمُونِي وَ فَارَقْتُكُمْ فَإِذَا فَارَقْتُمُونِي بِأَبْدَانِكُمْ فَلَا تُفَارِقُونِّي بِقُلُوبِكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ (إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ) لَّهِ نَبِيٌّ قَبْلِي خُلِّدَ فِي الدُّنْيَا فَأُخَلَّدَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى‏ قَالَ «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» أَلَا وَ إِنَّ رَبِّي أَمَرَنِي بِوَصِيَّتِكُمْ  أَلَا وَ إِنَّ رَبِّي أَمَرَنِي أَنْ أَدُلَّكُمْ عَلَى سَفِينَةِ نَجَاتِكُمْ وَ بَابِ حِطَّتِكُمْ فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُمُ النَّجَاةَ بَعْدِي وَ السَّلَامَةَ مِنَ الْفِتَنِ الْمُرْدِيَةِ فَلْيَتَمَسَّكْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع «۳» فَإِنَّهُ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ وَ هُوَ إِمَامُ كُلِّ مُسْلِمٍ بَعْدِي [مَنْ أَحَبَّهُ وَ] اقْتَدَى بِهِ فِي الدُّنْيَا وَرَدَ عَلَيَّ حَوْضِي وَ مَنْ خَالَفَهُ لَمْ أَرَهُ وَ لَمْ يَرَنِي وَ اخْتَلَجَ دُونِي فَأُخِذَ بِهِ ذَاتَ الشِّمَالِ إِلَى النَّارِ [ثُمَّ قَالَ‏] أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ أَقُولُ قَوْلِي هَذَا وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الْعَظِيمَ لِي وَ لَكُمْ ثُمَّ أَخَذَ رَأْسَ عَلِيٍّ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ قَالَ لَهُ يَا عَلِيُّ فَضْلُكَ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحْصَى فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوِ اجْتَمَعَ الْخَلَائِقُ عَلَى مَحَبَّتِكَ وَ عَرَفَ حُقُوقَكَ مِنْكَ مَا يَلِيقُ بِكَ مَا خَلَقَ اللَّهُ النَّار.

مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة، ص۴۴-۴۵

[۴] . وَ قَالَ عَلِيٌّ ع مَا أَطَالَ عَبْدٌ الْأَمَلَ إِلَّا أَسَاءَ الْعَمَلَ وَ كَانَ يَقُولُ لَوْ رَأَى الْعَبْدُ أَجَلَهُ وَ سُرْعَتَهُ إِلَيْهِ لَأَبْغَضَ الْأَمَلَ وَ طَلَبَ الدُّنْيَا.

[۵] . در همین راستا این چند حدیث هم قابل توجه است:

۱) [أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين ع] وَ قَدْ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلًا يَضْحَكُ فَقَالَ كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ وَ كَأَنَّ الَّذِي نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ نُنْزِلُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ- وَ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ، قَدْ نَسِينَا كُلَّ وَاعِظَةٍ وَ رُمِينَا بِكُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ

نهج‌البلاغه، حکمت ۱۲۲؛ تفسير القمي، ج‏۲، ص۷۱

۲) مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ أَيْمَنَ عَنْ دَاوُدَ الْأَبْزَارِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: يُنَادِي مُنَادٍ كُلَّ يَوْمٍ ابْنَ آدَمَ لِدْ لِلْمَوْتِ وَ اجْمَعْ لِلْفَنَاءِ وَ ابْنِ لِلْخَرَابِ.

الزهد، (حسین بن سعید کوفی اهوازی، قرن۳) ص۷۸

۳) ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ حَدِّثْنِي بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ فَقَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ فَمَا أَكْثَرَ ذِكْرَ الْمَوْتِ إِنْسَانٌ إِلَّا زَهِدَ فِي الدُّنْيَا (الزهد، ص۷۸) این حدیث به جلسه ۱۷۷ اضافه شد.

[۶] . این دو روایت یکی در مردن همه عالمیان است و دیگری در بیان چگونگی مردن که به خاطر رعایت اختصار در کانال نگذاشتم

كَيْفَ نَزَلَ بِهِمْ مَا كَانُوا يَجْهَلُونَ وَ جَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْيَا مَا كَانُوا يَأْمَنُونَ وَ قَدِمُوا مِنَ الآْخِرَةِ عَلَى مَا كَانُوا يُوعَدُونَ فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ وَ إِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ يُفَكِّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمْرَهُ وَ فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ وَ يَتَذَكَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ [يُنَعَّمُونَ‏] يَنْعَمُونَ فِيهَا وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا فَيَكُونُ الْمَهْنَأُ لِغَيْرِهِ وَ الْعِبْ‏ءُ عَلَى ظَهْرِهِ وَ الْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا فَهُوَ يَعَضُّ يَدَهُ نَدَامَةً عَلَى مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ وَ يَزْهَدُ فِيمَا كَانَ يَرْغَبُ فِيهِ أَيَّامَ عُمْرِهِ وَ يَتَمَنَّى أَنَّ الَّذِي كَانَ يَغْبِطُهُ بِهَا وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لَا يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ وَ لَا يَسْمَعُ رَجْعَ كَلَامِهِمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِيَاطاً بِهِ [فَقَبَضَ بَصَرَهُ كَمَا قَبَضَ سَمْعَهُ‏] فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ قَدْ [أُوحِشُوا] أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ لَا يُسْعِدُ بَاكِياً وَ لَا يُجِيبُ دَاعِياً ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي الْأَرْضِ فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ إِلَى عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ

نهج‌البلاغه، خطبه۱۰۹ (معروف به خطبه الزهرا)

Visits: 325

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*