۱۰۱۰) وَ ظِلٍّ مِنْ یحْمُومٍ

۱۱-۱۳ ذی‌القعده ۱۴۴۱

ترجمه

و سایه‌ای از دودی سیاه و غلیظ؛

نکات ادبی

ظِلٍّ

در آیه ۳۰ همین سوره بیان شد که ماده «ظلل» در اصل بر سایه افکندن و پوشاندن چیزی توسط چیز دیگر دلالت دارد و نقطه مقابل روشنایی «الضُحّ»» است و کلمه «ظِلّ» به معنای «سایه» است که هم با بار معنایی مثبت (مثلا سایه بهشتی) و هم با بار معنایی منفی (مثلا سایه عذاب) به کار می‌رود و ظاهراً برای کاربردهای استعاری غالبا از کلمه «ظِلّ» (و نه «فیء») استفاده می‌شود.

یحْمُومٍ

در آیه قبل بیان شد که «یحموم» به معنای دود سیاه و غلیظ است از ماده «حمم» که برخی این ماده را دارای اصل‌های مختلف می‌دانستند که یکی از آنها معنای «سیاهی» بود که در همین کلمه و کلماتی دیگر منعکس شده؛ ولی اغلب معانی مختلف این ماده را به اصل واحدی (حرارت) برمی‌گرداندند و در مورد «یحموم» هم بر این باور بودند که احتمالا وجه تسمیه‌اش این باشد که از شدت حرارتش به سیاهی می‌زند.

در تکمیل آن فقط می‌افزاییم که مرحوم طبرسی هم بر این باور است که یحموم سیاهی‌ای است که به خاطر سوزانده شدن با آتش سیاهی‌اش شدید شده باشد و بر وزن یفعول از حم است که دنبه‌ای است که با سوزانده شدن توسط آتش سیاه شده باشد (مجمع البيان، ج‏۹، ص۳۳۳[۱]) و کلمه «یحموم» فقط همین یک مورد در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

۱) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا خداوند ما را از اعلی علیین آفرید و قلوب شیعیانمان را از همانجایی که ما را آفریده بود آفرید و بدنهایشان را از پایین آن؛ از این روست که دلهایشان به ما متمایل است؛ و همانا خداوند دشمنان ما را از «یحموم» آفرید و دلهای پیروانشان را از همانجایی که آنان را آفریده بود آفرید و از این روست که دلهایشان به آنها متمایل است.

مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص۹۶

عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْقَمَّاطِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ‏ أَعْلَى عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِنْ حَيْثُ خَلَقَنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَمِنْ ثَمَّ صَارَتْ قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْنَا وَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ يَحْمُومٍ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِهِمْ مِنْ حَيْثُ خَلَقَهُمْ فَمِنْ ثَمَّ صَارَتْ قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْهِمْ.

قریب به این مضمون در  بصائر الدرجات، ج‏۱، ص۲۰[۲] و ص۲۴[۳] از امام صادق ع و در الكافي، ج‏۱، ص۳۹۰[۴] و ج‏۲، ص۴[۵] از امام باقر ع آمده است؛‌با این تفاوت که در این روایات منشأ آفرینش دشمنان «سجین» معرفی شده است، نه یحموم.

 

۲) از امام باقر ع درباره این سخت خداوند که می‌فرماید: «اهل بهشت در آن روز جايگاهى بهتر، و استراحتگاهى نيكوتر دارند.» (فرقان/۲۴) روایت شده که فرمودند:

به ما این گونه رسیده است – و البته خداوند عالمتر است – که وقتی جهنمیان در معرض جهنم قرار می‌گیرند که قرار است آنها را با خود ببرد قبل از اینکه وارد جهنم شوند به آنان گفته شود: «برويد به سوى سايه‏اى كه داراى سه شاخه است‏» (مرسلات/۳۰) از دود آتش جهنم؛ پس گمان می‌کنند که آن بهشت است و فوج فوج داخل در جهنم می‌شوند و این در نیمی از روز است؛ و اهل بهشت هم بدانچه از هدایایی که بدان رغبت داشتند روی می‌آورند تا اینکه منزلگاههایشان در بهشت در همان نیم روز بدانها داده شود و این سخن خداوند عز و جل است که: «اهل بهشت در آن روز جايگاهى بهتر، و استراحتگاهى نيكوتر دارند.» (فرقان/۲۴)

تفسير القمي، ج‏۲، ص۱۱۳

وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ «أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلًا» فَبَلَغَنَا – وَ اللَّهُ أَعْلَمُ – أَنَّهُ إِذَا اسْتَوَى أَهْلُ النَّارِ إِلَى النَّارِ لِيُنْطَلَقَ بِهِمْ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلُوا النَّارَ فَيُقَالُ لَهُمْ: «ادْخُلُوا إِلى‏ ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ‏» مِنْ دُخَانِ النَّارِ فَيَحْسَبُونَ أَنَّهَا الْجَنَّةُ ثُمَّ يَدْخُلُونَ النَّارَ أَفْوَاجاً أَفْوَاجاً وَ ذَلِكَ نِصْفَ النَّهَارِ، وَ أَقْبَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِيمَا اشْتَهَوْا مِنَ التُّحَفِ حَتَّى يُعْطَوْا مَنَازِلَهُمْ فِي الْجَنَّةِ نِصْفَ النَّهَارِ فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلا»

توجه: انتهای حدیث اول جلسه قبل موید این مضمون است.

 

۳) عقبه می گوید: امام باقر عليه السلام فرمودند:

خدا خلق را آفريد، پس هرکس را كه دوست داشت از آنچه دوست داشت آفريد، و آنچه دوست داشت این بود که آن را از طینت بهشت بیافريند. و هر کس را كه دوست نداشت از آنچه دوست نداشت آفريد، و آنچه دوست نداشت این بود که آن را از گل دوزخ بیافريند. سپس آنها را در سايه‌اى برانگیخت.

عرض كردم: سايه چيست‌؟

فرمود: آیا نمي‌بينى كه سايه‌ات در برابر خورشيد چيزى هست و چيزى نيست؟!

سپس خداوند پيغمبران را در آنان برانگیخت تا ايشان را به اقرار به خداوند عز و جل دعوت كنند، و اين همان است كه خدا فرمايد: «و اگر از آنها بپرسى چه کسی آنان را آفریده است‌؟ خواهند گفت: الله« (زخرف/۸۷) سپس خداوند ايشان را به اقرار نسبت به پيامبران دعوت كرد، برخى اقرار و برخى انكار نمودند. سپس آنان را به ولايت ما دعوت كرد. به خدا سوگند بدان اقرار كرد كسى كه او را دوست داشت و انکارش کرد کسی که او را دشمن داشت. اين است سخن خداوند: «پس آنان بدانچه قبلا تكذيب كرده‌اند، ايمان نخواهند آورد» (یونس/۷۴).

سپس امام باقر عليه السلام فرمود: تكذيب آنها در آنجا بود!

الكافي، ج‏۱، ص۴۳۶؛ ج‏۲، ص۱۰؛ علل الشرائع، ج‏۱، ص۱۱۸؛ تفسير العياشي، ج‏۲، ص۱۲۷

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ عَنْ عُقْبَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ فَخَلَقَ مَنْ أَحَبَّ مِمَّا أَحَبَّ وَ كَانَ مَا أَحَبَّ أَنْ خَلَقَهُ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّةِ وَ خَلَقَ مَنْ أَبْغَضَ مِمَّا أَبْغَضَ وَ كَانَ مَا أَبْغَضَ أَنْ خَلَقَهُ مِنْ طِينَةِ النَّارِ ثُمَّ بَعَثَهُمْ فِي الظِّلَالِ.

فَقُلْتُ: وَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ الظِّلَالُ؟

فَقَالَ أَ لَمْ تَرَ إِلَى ظِلِّكَ فِي الشَّمْسِ شَيْئاً وَ لَيْسَ بِشَيْ‏ءٍ؟ ثُمَّ بَعَثَ اللَّهُ فِيهِمُ [مِنْهُمُ] النَّبِيِّينَ يَدْعُونَهُمْ [فَدَعَوْهُمْ] إِلَى الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ». ثُمَّ دَعَاهُمْ [دَعَوْهُمْ] إِلَى الْإِقْرَارِ بِالنَّبِيِّينَ؛ فَأَقَرَّ بَعْضُهُمْ وَ أَنْكَرَ بَعْضٌ. ثُمَّ دَعَوْهُمْ إِلَى وَلَايَتِنَا؛ فَأَقَرَّ بِهَا وَ اللَّهِ مَنْ أَحَبَّ وَ أَنْكَرَهَا مَنْ أَبْغَضَ؛ وَ هُوَ قَوْلُهُ «فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ».

ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: كَانَ التَّكْذِيبُ ثَمَّ.

تدبر

۱) «وَ ظِلٍّ مِنْ یحْمُومٍ»

مقصود از «یحموم» که اینان در سایه‌ای از آن‌اند چیست؟

الف. به معنای دود است؛ آنگاه سایه‌ای از دود، به معنای سایه‌ای از جنس دود است. (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۴۰۹[۶])

ب. دودی است بشدت سیاه (ابن عباس و أبي مالك و مجاهد و قتادة، به نقل از مجمع البيان، ج‏۹، ص۳۳۳[۷])

ب. نام کوهی است در جهنم که اهل آتش به سایه آن پناه می‌برند. (به نقل از مجمع البيان، ج‏۹، ص۳۳۳[۸])

ج. شدت حرارت است (تفسير القمي، ج‏۲، ص۳۴۹)

د. اسمی از اسامی جهنم است؛ و حرف «من» برای ابتدای غایت است؛‌ یعنی تعبیر «سایه‌ای از جهنم» شبیه تعبیر «نسیمی از بهشت» است. (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۴۰۹[۹])

ه. به معنای ظلمت است و اصل آن از «حمم» به معنای «فحم: ذغال» است؛ آنگاه سایه‌ای از ظلمت، به معنای سایه‌ای از جنس ظلمت است. (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۴۰۹[۱۰]) و در واقع می‌خواهد اشاره کند که اگر گفته‌اند جهنمیان در آتش‌اند گمان نکنید که آتش آنجا نور دارد؛ خیر آتش آنجا هم سراسر ظلمات است؛ چنانکه گفته‌اند «اساسا آتش جهنم سیاه است و اهل آن سیاه‌اند و هر چیزی در آن سیاه است». (ضحاک، به نقل از الدر المنثور، ج‏۶، ص۱۶۰[۱۱])

و. …

 

۲) «وَ ظِلٍّ مِنْ یحْمُومٍ»

یحموم چیزی است که سایه‌ای از آن بر سر جهنمیان است. مقصود از این سایه و سایه افکندن چیست؟

الف. چه‌بسا اشاره به ظلمتی است که بر آنان مستولی می‌شود. (اقتباس از تفسير القمي، ج‏۲، ص۳۴۹[۱۲])

ب. قرار گرفتن در وضعیتی است که در عین حال که به قرینه آیه «انْطَلِقُوا إِلى‏ ظِلٍّ ذي ثَلاثِ شُعَبٍ؛ لا ظَليلٍ وَ لا يُغْني‏ مِنَ اللَّهَبِ» (مرسلات/۳۰-۳۱) هیچ خاصیت مثبت سایه (دفع کردن گرما و خنکی) را ندارد، اما از هر سو آنان را احاطه کرده است. (چنانکه درباره تعبیر «ظِلٍّ ذي ثَلاثِ شُعَبٍ: سایه سه شاخه» برخی روایت کرده‌اند که سایه‌ای است که از بالا و چپ و راست کافر را احاطه کرده است. تفسير منهج الصادقين، ج‏۱۰، ص۱۲۰) [۱۳]

ج. چه‌بسا ظهور و تجسم حقیقت گمراهی آنان است؛ همان گونه که در بحث از آیه «ظل ممدود» در وصف بهشتیان، روایت بود که این سایه علم عالم است (جلسه ۹۹۷، حدیث۶)

د. چه‌بسا تحت قهاریت خداوند واقع شدن است” درست تقطه مقابل اینکه سایه‌ برای بهشتیان (ظل ممدود) که می‌توانست کنایه از در حفظ و امان الهی بودن باشد.

ه. شاید اشاره به همان تعبیر سایه‌هایی از ابر است که شامل یک نحوه تجلی خداوند در عرصه قیامت است که فرمود: «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ في‏ ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» (بقره/۲۱۰) و در واقع خداوند در سایه‌ای از رحمت بر مومنان تجلی می‌کند و در سایه‌ای از عذاب بر کافران.

و. …

 

۳) «وَ ظِلٍّ مِنْ یحْمُومٍ»

خداوند سایه را در جهان گسترانده: «أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَليلاً» (فرقان/۴۵)

و چه‌بسا بتوان گفت که برای هر چیزی سایه‌ای قرار داده است: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً» (نحل/۸۱) «أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى‏ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ» (نحل/۴۸) «وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» (رعد/۱۵) و اساسا ما در سایه‌ زندگی می‌کنیم (حدیث۳)

پس بهشت و جهنم هم به عنوان دو آفریده الهی سایه دارند؛ یعنی:

هم بهشتیان در سایه (یا سایه‌های) بهشتی بسر می‌برند: «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في‏ ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ» (یس/۵۶) وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ» (واقعه/۳۰) «وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها (انسان/۱۴) «إِنَّ الْمُتَّقينَ في‏ ظِلالٍ وَ عُيُونٍ» (مرسلات/۴۱)

هم جهنمیان تحت سایه‌های آتش جهنم‌اند: «لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ» (زمر/۱۶)

با این تفاوت که سایه بهشت خاصیت سایه‌انداختن را دارد و ظلی است که ظلیل است؛ سایه برایشان سایبانی می‌کند و آنان لذت در سایه بودن را می چشند: «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ … وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَليلاً» (۵۷)

و سایه انداختنش جاودانی است: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها» (رعد/۳۵)

اما سایه در جهنم انسان حتی لذت در سایه بودن و در امان بودن از شدت‌ها را ندارد: «انْطَلِقُوا إِلى‏ ظِلٍّ ذي ثَلاثِ شُعَبٍ؛ لا ظَليلٍ وَ لا يُغْني‏ مِنَ اللَّهَبِ» (مرسلات/۳۱)

و خودش از جنس عذاب است: «وَ ظِلٍّ مِنْ یحْمُومٍ» (واقعه/۴۲)

 

۴) «فی‏ سَمُومٍ وَ حَمیمٍ؛ وَ ظِلٍّ مِنْ یحْمُومٍ»

چه نسبتی بین در سموم بودن و در حمیم بودن و در سایه‌ای از یحموم بودن هست؟

الف. شاید اشاره است به اینکه در هر حالتی در عذاب‌اند؛‌زیرا از سویی در معرض وزش بادهای داغی‌اند که در منافذ بدنشان وارد می‌شود؛ پس اگر بخواهند در پناه چیزی خود را حفظ کنند در سایه‌ای است که خود آن سایه از دود و حرارت شدید است؛ و اگر هم بخواهند در مکانی خود را از آن بادها در امان بدارند تمام آن مکان حمیم و آب جوشان است؛‌ پس هیچ گونه رهایی‌ای از حرارت عذاب آنجا ندارند. (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۴۰۹[۱۴])

ب. چه‌بسا یک نحوه ترتیب باشد؛‌یعنی ابتدا بادهای داغ بر آنان می‌وزد و آنان را بشدت تشنه می‌سازد؛‌ پس به سوی تنها نوشیدنی آنجا که آب حمیم و جوشان است روی می‌آورد و از آن می‌نوشند و دل و روده‌شان پاره‌پاره می‌شود (وَ سُقُوا ماءً حَميماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ؛ محمد/۱۵) و از این همه مصیبت می‌خواهند به سایه‌ای پناه ببرند که اندکی بیاسایند که آن سایه هم از یحموم و دودی داغ و غلیظ است. (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۴۰۹[۱۵])

ج. اگر سموم و حمیم تجسم گناهان جوارحی و جوانحی آنان باشد، آنگاه چه‌بسا سایه‌ی یحموم حضورشان در امتی باشد که گناه در آن عادی بوده است و تجسم اثر سوء آن امت بر وجود آنان بوده باشد. به تعبیر دیگر، چه بسا سموم و حمیم که عذاب مستقیم آنان است تجسم عمل فردی خودشان باشد و سایه یحموم تجسم اثر اجتماع بر وجودشان.

د. …

 

 


[۱] . و اليحموم الأسود الشديد السواد باحتراق النار و هو يفعول من الحم و هو الشحم المسود باحتراق النار يقال حممت الرجل إذا سخمت وجهه بالفحم.

[۲] . حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ أَخِيهِ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ وَ كَرَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُضَارِبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ جَعَلَنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَ جَعَلَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِمَّا جَعَلَنَا مِنْهُ وَ مِنْ ثَمَّ تَحِنُّ أَرْوَاحُهُمْ إِلَيْنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ وَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ وَ مِنْ ثَمَّ تَهْوِي أَرْوَاحُهُمْ إِلَيْهِمْ.

[۳] . أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَمْرٍو الْحَلَبِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُوقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ طِينَةِ عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ قُلُوبَنَا مِنْ طِينَةِ فَوْقِ عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ شِيعَتَنَا مِنْ طِينَةِ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ وَ خَلَقَ قُلُوبَهُمْ مِنْ طِينَةِ عِلِّيِّينَ فَصَارَتْ قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْنَا لِأَنَّهَا مِنَّا وَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ طِينَةِ سِجِّينٍ وَ خَلَقَ قُلُوبَهُمْ مِنْ طِينَةِ أَسْفَلَ مِنْ‏ سِجِّينٍ وَ إِنَّ اللَّهَ رَادٌّ كُلَّ طِينَةٍ إِلَى مَعْدِنِهَا فَرَادُّهُمْ إِلَى عِلِّيِّينَ وَ رَادُّهُمْ إِلَى سِجِّينٍ.

[۴] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي نَهْشَلٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَى عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْنَا لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ «كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ. وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ. كِتابٌ مَرْقُومٌ. يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» وَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْهِمْ لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ «كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ. وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ. كِتابٌ مَرْقُومٌ.»

[۵] . مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ غَيْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَلَفٍ عَنْ أَبِي نَهْشَلٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَى عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا مِنْهُ وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ وَ قُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْنَا لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا مِنْهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ «كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ كِتابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» وَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْهِمْ لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ «كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ كِتابٌ مَرْقُومٌ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِين‏»

[۶] . فإن قيل: ما اليحموم؟ نقول: فيه وجوه … ثانيها: أنه الدخان … فإن قيل: كيف وجه استعمال (من) في قوله تعالى: مِنْ يَحْمُومٍ؟ فنقول: … إن قلنا: إنه دخان فهو كما في قولنا: خاتم من فضة.

[۷] . «وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ» أي دخان أسود شديد السواد عن ابن عباس و أبي مالك و مجاهد و قتادة.

[۸] . قيل اليحموم جبل في جهنم يستغيث أهل النار إلى ظله.

[۹] . فإن قيل: ما اليحموم؟ نقول: فيه وجوه أولها: أنه اسم من أسماء جهنم … فإن قيل: كيف وجه استعمال (من) في قوله تعالى: مِنْ يَحْمُومٍ؟ فنقول: إن قلنا إنه اسم جهنم فهو لابتداء الغاية كما تقول:جاءني نسيم من الجنة، … فإن قيل: كيف يصح تفسيره بجهنم مع أنه اسم منصرف منكر فكيف وضع لمكان معرف، و لو كان اسما لها، قلنا: استعماله بالألف و اللام كالجحيم، أو كان غير منصرف كأسماء جهنم يكون مثله على ثلاثة مواضع كلها يحموم.

[۱۰] . فإن قيل: ما اليحموم؟ نقول: فيه وجوه … ثالثها: أنه الظلمة، و أصله من الحمم و هو الفحم فكأنه لسواده فحم فسموه باسم مشتق منه، و زيادة الحرف فيه لزيادة ذلك المعنى فيه، و ربما تكون الزيادة فيه جاءت لمعنيين: الزيادة في سواده و الزيادة في حرارته، … فإن قيل: كيف وجه استعمال (من) في قوله تعالى: مِنْ يَحْمُومٍ؟ فنقول: .. إن قلنا: إنه دخان فهو كما في قولنا: خاتم من فضة، و إن قلنا: إنه الظلمة فكذلك.

[۱۱] . أخرج عبد بن حميد عن الضحاك رضى الله عنه قال النار سوداء و أهلها سود و كل شي فيها اسود.

[۱۲] . وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ قال: ظل [ظلمة] شديد الحر.

[۱۳] . در این تفسير ذیل آیه انْطَلِقُوا إِلى‏ ظِلٍّ ذي ثَلاثِ شُعَبٍ (مرسلات/۳۰) آمده است: «در روايت واقع شده كه‏ الظل هو دخان جهنم له ثلاث شعب تحيط بالكافر شعبة تكون فوقه و شعبة عن يمينه و شعبة عن يساره‏؛ مراد بسايه دود دوزخ است كه سه شعبه شود و كافر را احاطه نمايد، شعبه‏اى بر بالاى سر او باشد و شعبه‏اى از يمين و شعبه‏اى از يسار …». اما اینکه این روایت کلام معصوم باشد در حدی که جسنجو شد چنین حدیثی به دست نیامد.

[۱۴] . و في الأمور الثلاثة إشارة إلى دونهم في العذاب دائما لأنهم إن تعرضوا لمهب الهواء أصابهم الهواء الذي هو السموم، و إن استكنوا كما يفعله الذي يدفع عن نفسه السموم بالاستكنان في الكن يكونوا في ظل من يحموم و إن أرادوا الرد عن أنفسهم السموم بالاستكنان في مكان من حميم فلا انفكاك لهم من عذاب الحميم.

[۱۵] . يحتمل أن يقال فيه ترتيب و هو أن السموم يضربه فيعطش و تلتهب نار السموم في أحشائه فيشرب الماء/ فيقطع أمعاءه و يريد الاستظلال بظل فيكون ذلك الظل ظل اليحموم.

Visits: 37

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*