ترجمه
نه، سوگند به نفس ملامتگر؛
نکات ترجمهای و نحوی
«لا أُقْسِمُ»: ورود «لا» قبل از قسم در کلام عربی بسیار متداول بوده است و زجاج (از علمای معروف علم نحو) معتقد است که در اینکه این گونه تعابیر به همان معنای «أقسم: سوگند میخورم» است، اختلاف نظری نیست، اما در تفسیر آن (که چه تاثیری در معنا میگذارد) نظرات متعددی داده شده است. برخی آن را «زائده» دانستهاند (یعنی هیچ اثری در معنا نمیگذارد)، برخی آن را «صله» دانستهاند، یعنی فرق است بین جایی که شخصی ابتدا به ساکن قسم میخورد، و جایی که شخص در مقابل سخن دیگران (صله= وصل و اتصال) قسم میخورد، و اگرچه قبل از این آیات، کلامی نیست، اما این آیات در مقام رد بر کلام مفروض مخالفان است، یعنی: «این گونه که شما فکر کردهاید که قیامتی نباشد و کسی خود را ملامت نکند، نیست، بلکه سوگند میخورم که …». و برخی هم آن را صرفا برای تاکید بر قسم دانستهاند (به نقل از: تاج العروس۲۰/ ۴۰۴). این احتمال هم مطرح است که «لا»ی نافیه (برای نفی) باشد[۱] اما از باب اجلال و عظمت مطلب، شبیه آیه «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ» گویی که با آمدن حرف «لا» معنیاش چنین میشود که «اینکه من با سوگند خوردنم بخواهم عظمت آن را نشان دهم، مانند این است که اصلا عظمت او را نادیده گرفتهام چون اهمیت آن فوق این است» (الكشاف۴/ ۶۵۸)
همچنین شاید بتوان گفت که این «لا»، جزء مواردی است که آمده تا نشان دهد که جواب قسم منفی است چنانکه گفته میشود «لَا و الله لَا أفعل» (نه، به خدا قسم، این کار را نمیکنم) (مجمع البحرين۱/ ۳۷۰)؛ که نمونه واضح قرآنی آن، تعبیر «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ: نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند» (نساء/۶۵) است؛ [تطبیق آن بر آیه حاضر از این جهت میتواند باشد که در این آیات، جواب قسم به نحو استفهام انکاری آمده است. (نه، به … قسم، آیا آنها گمان کردهاند که خدا آنها را مبعوث نمیکند؟)] و البته کسانی که این احتمال را مطرح کردهاند تذکر دادهاند که این احتمال در تمامی آیاتی که با تعبیر «لا اقسم» شروع میشود، جاری نیست، زیرا در برخی از آنها جواب قسم، مثبت است، مثلا: جواب «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ»، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ…» (بلد/۱-۴) بوده ویا جواب «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ»، «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ» (واقعه/۷۵-۷۷) بوده است (الكشاف۴/ ۶۵۸)
در هر صورت، جواب این قسم، مطلبی است که با آیه «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ» به نحو ضمنی بدان اشاره شده، یعنی اینکه «سوگند به …، که حتما مبعوث خواهید شد»
«اللَّوَّامَةِ» صیغه مبالغه از ماده «لوم» (به معنای ملامت کردن) است (کتاب العین۸/ ۳۴۳) که اضافه شدن «ة» در انتهای آن نیز دلالت بر تاکید میکند، همانند «علامه» (کتاب العین۲/ ۱۵۲).[۲]
حدیث
۱) در ضمن وصایایی که پیامبر اکرم ص به عبدالله بن مسعود داشتند، آمده است:
ابن مسعود! تا میتوانی در انجام کارهای صالح و نیکوکاری بکوش چرا که نیکوکار و بدکار هردو پشیمان میشوند! نیکوکار میگوید ای کاش کارهای خوب بیشتری انجام میدادم، و بدکار میگویم ای کاش کوتاهی نمیکردم؛ و دلیل این مطلب، سخن خداوند است که فرمود: نه، سوگند به نفس ملامتگر.
مكارم الأخلاق، ص۴۵۴
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ خَمْسَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِنَا يَوْماً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص … فقال
… يَا ابْنَ مَسْعُودٍ أَكْثِرْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ الْبِرِّ فَإِنَّ الْمُحْسِنَ وَ الْمُسِيءَ يَنْدَمَانِ يَقُولُ الْمُحْسِنُ يَا لَيْتَنِي ازْدَدْتُ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ يَقُولُ الْمُسِيءُ قَصَّرْتُ وَ تَصْدِيقُ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى «وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»
۲) از امام صادق ع روایت شده است که پیامبر اکرم ص فرمود:
خوشا به حال کسی که در نامه عملش در روز قیامت، بعد از هر گناهی، استغفاری ثبت شده باشد.
محاسبةالنفس (للسيد بن الطاووس)، ص۱۵
وَ رَوَيْتُ مِنْ كِتَابِ فَضْلِ الدُّعَاءِ لِمُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى الصَّادِقِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص طُوبَى لِمَنْ وَجَدَ فِي صَحِيفَةِ عَمَلِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَحْتَ كُلِّ ذَنْبٍ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ.
۳) از امام صادق ع روایت شده است:
کسی که کار نیکش او را خوشحال کند و کار بدش او را ناراحت کند، او مومن است.
[یعنی مومن ممکن است گناه کند، اما در باطن خود از گناهی که کرده ناراحت میشود]
الكافي، ج۲، ص۲۳۲
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ وَ سَاءَتْهُ سَيِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ.
تدبر
۱) «وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» : شاید بهترین معادل برای نفس لوامه در اصطلاحات ما «وجدان» باشد و کاری که نفس لوامه میکند همان «عذاب وجدان» است. یکی از ویژگیهای مهم قیامت، حسابرسی و مواخذه است؛ و خداوند این ویژگی را در همین دنیا در وجود ما قرار داده است؛ و شاید به همین جهت است که خداوند در این آیه و آیه قبل، قسم خوردن به قیامت را در کنار قسم خوردن به نفس لوامه قرار داده است. به تعبیر شهید مطهری:
قیامت روز رسیدگی است، روزی است که محکمه عدل تشکیل میشود، تنها محکمه عدلی که مربوط به همه جهان است. خدا در نفس انسان هم همان «میزان»ی را که در قیامت دارد خلق کرده است، چون وجدان در بشر همان کاری را میکند که «میزان» در قیامت میکند. میخواهد بگوید که ما یک چنین هادی ملامتگری به بشر دادهایم که دقیقا حقیقت را رسیدگی میکند، حقیقت را میفهمد. (اسلام و مقتضیات زمان۱/ ۳۹۷)
۲) وجود نفس لوامه یک ودیعه الهی برای انسان است که متوجه شود آیا در مسیر خدایی قرار دارد یا نه. انسان موجودی جایزالخطاست؛ و فقط انسانهای بسیار نادری وجود دارند که هیچگاه گناه نمیکنند. این گونه نیست که هرکس گناه کند، بلافاصله از وادی ایمان خارج شده باشد. وجود نفس لوامه موجب میشود که این گناهان در وجود آدمی تثبیت نشود (حدیث۲) و مادام که نفس لوامه در او فعال است؛ و او به این ملامت گوش میدهد و از کرده خود پشیمان میشود، وی هنوز در وادی ایمان است (حدیث۳)
البته انسان میتواند به ندای وجدانش بیاعتنایی کند، که اگر بیاعتنایی کند، کمکم این ندا ضعیف میشود؛ اما ظاهرا هیچگاه خاموش شدنی نیست. به قول شهید مطهری، خلبانی که بمباران هیروشیما را انجام داد، سالها تربیت کردهاند که بتواند چنین ظلمی انجام دهد و بعد هم به او مدال دادند، اما عاقبت دیوانه شد؛ زیرا وجدان بالاخره کار خود را میکند. (تعلیم و تربیت در اسلام/۱۵۹)
http://www.lib.motahari.ir/Content/938/159
۳) «… النَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» گاه انسان غمگین است به خاطر مصیبتی که برایش پیش آمده؛ اما احتمالا برای همه ما اوقاتی پیش آمده که «دلمان گرفته است» بدون اینکه بدانیم چرا؟ اینکه گاه انسان دلش میگیرد، علامتی بر فعال بودن وجدان (نفس لوامه)، و ماورایی بودن حقیقت انسان است. ما وجدان داریم و برتر از این جهانیم؛ و وقتی زیاد در دنیا فرومیرویم، این وجدان اعتراض خود را به این صورت به ما نشان میدهد، حالمان را میگیرد به نحوی که دیگر دل و دماغ هیچ کاری را نداریم.
از اشتباهات افراد این است که در این شرایط به جای اینکه به خود آیند، سعی میکنند خود با وسیلهای (مثلا با یک فیلم سینمایی یا یک بازی سرگرمکننده) سرگرم کنند و به جای توجه به تذکرات وجدان، عامدانه خود را به وادی غفلت بیندازند. در حالی که چنین از عنایات ویژه خداست تا ما را به حقیقت عظیم خود، که در این حصار تنگ دنیا نمیگنجد، توجه دهد.
این موقع است که باید توجه کنیم باب دل ما به سوی ملکوت باز شده، و چه بهتر که به جای اینکه به کاری که ما را از خود غافل کند بپردازیم، به مناجات با خدا، که رجوعی جدی به خود حقیقی ماست، روی آوریم.
اگر دچار چنین حالتی شدیم، خوب است در خلوت خود، سری به دعای ۲۱ صحیفه سجادیه بزنیم. عنوان دعا دقیقا همین است: «دعاؤه إذا أحزَنَهُ أمرٌ» (دعای او، وقتی که دلش میگرفت). شروع این دعا چنین است:
اللَّهُمَّ يا كافِىَ الْفَرْدِ الضَّعيفِ وَ واقِى الْأَمْرِ الْمَخُوفِ افرَدَتنىِ الخَطايا فَلا صاحِبَ مَعِى…
خدایا ! ای که کفایت کنندهی تنهای ضعیف! و ای نگهدارنده از واقعه ترسناک! گناهانم مرا تنها و بیکس گذاشته که دیگر همنشنی ندارم …
۴) «ِيَوْمِ الْقِيامَة … النَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» اگر نفس لوامه حسابرس و مواخذه کننده انسان در دنیاست و کاری که در قیامت قرار است انجام شود، در دنیا انجام میدهد، پس هرچه به نفس لوامه در وجود خود میدان دهیم، در حقیقت از مواقف حسابرسی روز قیامت گذر کردهایم.
۵) امروزه شعار نقدپذیری از شعارهای رایج است، اما کاملا شبیه «عدالت» است که به تعبیر امیرالمومنین ع «وسیعترین مجالها را در مقام بیان، و تنگترین مجالها را در مقام تن دادن» دارد (نهجالبلاغه، خطبه۲۱۶)[۳]
اولین شرط نقدپذیری داشتن انصاف است که وقتی عیب انسان را به او تذکر دادند، خودش را ملامت کند نه تذکردهنده را. پس، نقدپذیری چیزی نیست جز میدان دادن به نفس لوامه؛ و باور نکنید که کسی وجدانش خفته باشد و واقعا نقدپذیر باشد. کسی که تحمل نقد شنیدن ندارد، به وجدان خود بیاعتنایی کرده است.
تذکر۱: نیازی به توضیح ندارد که بحث بر سر نقد منصفانه و خیرخواهانه است؛ نه عیبجویی و نیش زبان. (تفاوت این دو را در لینک زیر توضیح دادهام)
تذکر۲: اگرچه یکی از لوازم نقدپذیری، برخورد خوب با منتقد است، اما این گونه نیست که هرکس در ظاهر برخورد خوبی با منتقدان کرد، حتما نقدپذیر هم باشد. گاه شهرت اجتماعی موجب میشود که شخص در ظاهر با منتقدان خویش خوشبرخورد باشد، اما معیار این است که در مقام عمل در برابر این نقدها چه میکند.
۶) «… النَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»: وجود وجدان در آدمی (که هرکس در درون خویش با قضاوتهای او روبروست) دلیل خوبی بر برتری بُعد معنوی ما بر بُعد مادی ماست. زیرا انسان را به خاطر ظلم و گناهی که کرده، هرچند سود مادی هم به دست آورده باشد، مواخذه میکند.
توضیح مطلب:
از اشکالاتی که مادیگرایان میکنند این است که میگویند معنویت، صرفا خیالبافی است؛ و مادیت است که محسوس و ملموس است، و دین که دعوت به معنویت میکند صرفا افیون تودههاست.
وجدان پاسخ کوبندهای بر این مدعاست. زیرا وقتی مواخذهای رخ میدهد، دو طرف وجود دارد: قاضی و محکوم. وقتی من حکمی علیه خود میدهم، در واقع یک بٌعد از وجود من بٌعد دیگر را محکوم میکند، و همواره آنکه حاکم است بر آنکه محکوم است، برتری دارد. همین که من وقتی گناه کردم، در عمق وجود خود، احساس شکست میکنم و وقتی کار خوبی کردم (که غالبا کارهای خوب با ضرر مادی همراه است: مثلا انفاق به نیازمند) احساس پیروزی میکنم، معلوم میشود «من»ِ اصیل و حقیقیام، آن است که احساس میکند شکست خورده ویا پیروز شده است. (مطهری، فلسفه اخلاق، ص۱۷۱)
[۱] مرحوم طبرسی، علاوه بر اقوال قبلی، برای «نافیه» بودن «لا» دو وجه دیگر را برشمرده است: و قيل معناه لا أقسم بيوم القيامة لظهورها بالدلائل العقلية و السمعية و قيل معناه لا أقسم بيوم القيامة فإنكم لا تقرون بها (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۱۰، ص۵۹۷)
[۲] . و درباره اینکه مقصود از آن چیست، گفته شده: مقصود هر انسان خوب یا بدی روز قیامت خود را ملامت میکند: اگر بد باشد، که واضح است؛ و اگر خوب است، که چرا بیشتر خوبی نکردم؛ و نیز گفته شده: مقصود نفس انسان مومن است که خود را هنگام ورود در گناهان ملامت میکند و بدین طریق خود را از گناه دور میدارد؛ و نیز گفته شده: که مقصود انسان کافر است که روز قیامت خود را به خاطر جهنمیشدنش ملامت میکند (یونس/۵۴)؛ و هرکدام از اینها وجهی دارد (مجمع البيان۱۰/ ۵۹۷؛ المیزان۲۰/ ۱۰۴) و لذا همگی میتوانند درست باشند.
[۳] . فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُف
بازدیدها: ۱۳۳
بازتاب: یک آیه در روز - 876) هَلْ في ذلِكَ قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ