۷۱۰) مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ

ترجمه

هر کس که عزت خواهد، پس عزت یکسره از آنِ خداوند است؛ به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد؛ و کسانی که نیرنگ‌های بد می‌بازند برایشان عذابی شدید است، و نیرنگ آنان است که نابود می‌شود.

نکات ادبی

الْعِزَّة

قبلا بیان شد که ماده «عزز» به معنای شدت و قوت و قهر و غلبه می‌باشد و «عزت» حالتی در شخص است که مانع از آن می‌شود که مغلوب واقع شود؛ بنابراین «عزیز» یعنی کسی که همواره غالب است و هیچگاه مغلوب نمی‌شود؛ و به چیزی هم که نایاب است عزیز گفته می‌شود، چون دسترسی [= غلبه] به آن سخت و دشوار است.

جلسه۱۲۲ http://yekaye.ir/al-hajj-022-74/

یَصْعَدُ

قبلا بیان شد که ماده «صعد» در اصل، بر تلفیقی از دو معنای «بالا رفتن» و «مشقت» دلالت می‌کند؛ چنانکه «صُعود» به معنای «رفتن به مکان مرتفع» می‌باشد.

«صَعَد» (وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً؛ جن/۱۷) و «صَعود» (سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً؛ مدثر/۱۷) به معنای گردنه صعب‌العبور است که انسان را به مشقت فراوان می‌اندازد، و تدریجا برای هر کار شاقّ و پرزحمتی به کار رفته است.

و چون سیر الی الله سیری رو به بالا و متعالی است، ماده «صعد» برای حرکت به سوی خداوند استعاره گرفته شده است: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ‏» (فاطر/۱۰)

جلسه ۵۸۹ http://yekaye.ir/al-kahf-18-8/

الْكَلِمُ

قبلا بیان شد که ماده «کلم» در زبان عربی در دو معنا به کار رفته است، یکی سخنی که فهمیده شود؛ و دیگری جراحت و زخم زدن. برخی کوشیده‌اند این دو را به یک معنا برگردانند و گفته‌اند ماده «كلم» دلالت دارد بر تاثیری که به وسیله یکی از حواس در شخص ادراک کننده حاصل می‌شود، و «کلام» تاثیر ناشی از شنیدن است و «کَلْم» ادراک ناشی از بینایی است و «كَلَّم» به معنای جراحت زدنی است که تاثیرش آشکار شود. در مقابل، برخی بر این باورند که معنای جراحت و زخم زدن از زبان‌های عبری و آرامی وارد زبان عربی شده است، و اصل معنای این ماده همان «ابراز ما فی الضمیر» و آشکار کردن آنچه در باطن است، می‌باشد و به همین مناسبت است که هم در مورد سخن گفتن عادی و هم در مورد افعال تکوینی خداوند (که نوعی تجلی و آشکار کردن است)‌به کار می‌رود.

درباره اینکه «کلمه» و «کلام» کدامیک به معنای لفظ مفرد و کدام لفظ مرکب تام است بین علمای نحو و لغت و … اختلاف است، و شاید بهترین نظر این است که «کلمه» به خاطر «تاء» وحدت، بر یک ابراز کردن واحد (لفظ مفرد) اطلاق می‌شود؛ اما «کلام» به خاطر حرف الف، بر ابراز کردنی اطلاق می‌شود که استمرار داشته باشد و از این جهت تطبیق آن بر جملات و سخنی که ابتدا و انتها داشته باشد مناسب‌تر است؛ و جمعِ «کلمه» هم «کلمات» است (مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي؛ کهف/۱۰۹) و هم «کَلِم» (يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه؛ نساء/۴۶ و مائده/۱۳)

همچنین بیان شد که گاه در مورد مخلوقات و امور عینی هم تعبیر «کلمه» (يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ؛ آل‌عمران/۴۵) به کار برده شده است؛ و در این باره برخی گفته‌اند که وجه آن این است که اساساً کلمه به معنای ابراز باطن است و در آن زبان و فهم و … شرط نیست؛ و چون ابراز آنچه در باطن است گاه با وجود خارجی تکوینی انجام می‌شود و از باب نمونه، حضرت عیسی ع مظهر صفات خداوند است، به آن «کلمه» گفته شده و برخی احتمال داده اند از این جهت باشد که خداوند حضرت عیسی ع را با کلمه «کن» [به نحو معجزه‌آسا] ایجاد کرد، ویا به خاطر اینکه هدایت شدن مردم با او همانند هدایت شدن مردم با کلمات خداوند است، و یا از این جهت که از همان طفولیت خودش اعلام کرد که خداوند به من کتاب داده است (مریم/۳۰) و یا از این جهت که او را پیامبر قرار داد، همان طور که خود پیامبر ما را «ذکر» خواند (طلاق/۱۰)

جلسه ۶۹۳ http://yekaye.ir/al-kahf-18-109/

در این آیه نیز عموما «الْكَلِمُ» را جمع «کلمه» دانسته‌اند و تذکر داده‌اند که این تعبیر برای مذکر و مونث یکسان می‌آید (و اساسا هر جمعی که تفاوتش با مفردش تنها در یک حرف «ه» باشد، مذکر و مونثش یکسان است). (مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۲۹)

الطَّيِّبُ

قبلا بیان شد که «طَیِّب» نقطه مقابل خبیث است و ماده «طیب» در اصل دلالت به هر چیز گوارا و لذت‌بخش و مطلوبی دارد که پاک و طاهر باشد و هیچگونه آلودگی ظاهری و باطنی نداشته باشد؛ که این به تبع موارد مختلف، فرق می‌کند:

«أَرضٌ طَيِّبة» زمینی که آماده کشت است،

«رِيحٌ طَيِّبَةٌ» (یونس/۲۲) نسیم ملایم و دلنواز است؛

«طعامٌ طَيِّب» خوراکی لذتبخش و پاک و حلال است؛

«امرأَةٌ طَيِّبة» همسر پاکدامن و عفیف است؛

«كلمةٌ طَيِّبة» (ابراهیم/۲۴) سخنی است که هیچ جنبه ناپسندی در آن نباشد؛

«الْبَلَدُ الطَّيِّبُ» (اعراف/۵۸) و «بَلْدَة طَيِّبة» (سبأ/۱۵) سرزمینی است که ایمن و پرخیر و برکت باشد؛

و تفاوت «طیب» و «طاهر» در این است که در طهارت، پاکی از آلودگی مورد توجه است؛ اما در طیب، مطلوب بودن و صفا و جذابیت خود شیء مد نظر است.

جلسه ۱۲۸ http://yekaye.ir/an-nahl-016-97/

يَمْكُرُونَ ، مَكْرُ

ماده «مکر» در اصل به معنای «حیله» و «خدعه» است (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۳۴۵) یعنی با هر ترفندی شخص را از آنچه می‌خواهد منصرف کردن (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۷۲) و به تعبیر دیگر، تدبیر و برنامه‌ریزی‌ای برای ضرررساندن به دیگری بدون اینکه او متوجه شود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۱، ص۱۴۳)

در زبان عربی چند کلمه «مکر» و «کید» و «حیله» بسیار به هم نزدیکند؛ و در تفاوت آنها گفته‌اند:

«مکر» و «کید» تقریبا مانند همدیگرند با این تفاوت که غالبا «کید» قویتر از «مکر» است (شاهد لغوی‌اش هم این است که بدون حرف اضافه متعدی می‌شود در حالی که مکر نیازمند حرف اضافه است) و دیگر اینکه «مکر» حتما در جایی است که خود کسی که مورد مکر قرار گرفته متوجه نباشد، اما در «کید» ممکن است خود او متوجه باشد. (الفروق في اللغة، ص۲۵۴؛ التحقيق، ج‏۱۱، ص۱۴۳)

تفاوت «مکر» با «حیله» در این است که مکر فقط در مورد ضرر زدن به کار می‌رود اما حیله در زبان عربی اعم از آن است که برای ضرر زدن باشد یا نفع‌رسانی (الفروق في اللغة، ص۲۵۴؛ التحقيق، ج‏۱۱، ص۱۴۳) در زبان فارسی،‌ ما «حیله» را همواره در همان معنای منفی به کار می‌بریم و برای «حیله» در معنای مثبتش تعبیر «چاره‌جویی» استفاده می‌کنیم.

«ماکر» اسم فاعل از این ماده و به معنای کسی است که مکر می‌کند. (وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ؛ آل‌عمران/۵۴؛ انفال/۳۰) درباره چرایی کاربرد «مکر» در مورد خداوند، برخی گفته‌اند که اساساً مکر بر دو قسم است مکر خوب و مکر بد  (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۷۲)؛ اما شاید حق با کسانی است که مکر را در همان معنای منفی‌اش می‌دانند و توضیح داده‌اند که این مکر خدا از باب مقابله به مثل و برگرداندن مکر کافران به خودشان است. (المصباح المنير، ج‏۲، ص۵۷۷)

ماده «مکر» و مشتقات آن جمعا ۴۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ»

لازم به ذکر است که فعل »مکر» فعل لازم است؛ از این رو درباره تعبیر «يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ» که در این آیه آمده، «السیئات»‌ را به لحاظ نحوی، صفت برای یک مصدر محذوف، که مفعول مطلقِ «یمکرون» بوده، می‌دانند؛ یعنی تقدیر کلام گویی چنین بوده است: «یمکرون المکرات السیئات» (المیزان، ج۱۷،‌ص۲۴)؛ و اگر بخواهند آن را مفعول برای «یمکرون« قلمداد کنند، می‌گویند در اینجا «یمکرون» به معنای «یکتسبون» و مانند آن می‌باشد. (البحر المحيط، ج‏۹، ص۱۹)[۱]

اختلاف قرائت

در قرائات مشهور همگی به همین صورت «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» قرائت کرده‌اند اما در برخی قرائات غیرمشهور «يَصْعَدُ» را به صورت «يُصْعَدُ» (یعنی فعل مجهول از باب افعال) (یکی از قرائات منسوب به حضرت علی ع و قرائت ابن‌مسعود و سلمی و ابراهیم) و «الْعَمَلُ الصَّالِحُ» را به صورت «الْعَمَلَ الصَّالِحَ» (یعنی منصوب از باب اشتغال) (قرائت عیسی و ابن‌أبی‌عبلة) خوانده شده است. (البحر المحيط، ج‏۹، ص۱۸-۱۹[۲])

حدیث

۱) از پیامبر ص روایت شده است:

همانا پروردگار شما هر روز می‌فرماید: فقط من عزیز هستم! پس هرکس عزتِ دو سرا را می خواهد پس از این عزیز اطاعت کند.

مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۲۸

أنس عَنِ النَّبِيِّ ص أنه قَالَ: إِنَّ رَبَّكُمْ يَقُولُ كُلَّ يَوْمٍ أَنَا الْعَزِيزُ فَمَنْ أَرَادَ عِزَّ الدَّارَيْنِ فَلْيُطِعِ الْعَزِيزَ.

 

۲)

الف. از امام رضا ع روایت شده است که درباره آیه «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب» فرمودند: یعنی این سخن که خدایی جز الله نیست و حضرت محمد ص پیامبر خداست؛ و حضرت علی ع ولیّ خدا و جانشینِ برحقِ حضرت محمد، رسول خدا ص، می‌باشد و جانشینان او همگی خلیفة‌الله هستند « و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» دانستن این مطلب در دلش است که بداند این سخن را همان گونه که به زبان گفت، صحیح است.

التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري ع، ص۳۲۸؛ مجموعة ورام، ج‏۲، ص۱۰۹؛ تأويل الآيات الظاهرة، ص۴۶۹

قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع [فِي هَذِهِ الْآيَةِ] «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ»: [قَوْلُ‏] لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ، وَ خَلِيفَةُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ حَقّاً، وَ خُلَفَاؤُهُ خُلَفَاءُ اللَّهِ، «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» عِلْمُهُ فِي قَلْبِهِ بِأَنَّ هَذَا [الْكَلَامَ‏] صَحِيحٌ كَمَا قُلْتُهُ بِلِسَانِي

 

ب. حدیثی طولانی از پیامبر اکرم ص خطاب به ابن‌مسعود روایت شده است که فرازهایی از آن قبلا گذشت.[۳] در فرازی از این حدیث آمده است:

ابن‌مسعود! هنگامی که دهانت را به گفتن «لا اله الا الله» باز کردی در حالی که حق او را نمی‌شناسی، پس آن به تو برمی‌گردد؛ و [شخص] همواره لا اله الا الله می‌گوید تا غضب خدا از بندگان را بردارد تا جایی که وقتی به آنچه از دینشان کاسته شد دست نیافتند، بعد از اینکه دنیایشان سالم بود [یعنی او ظاهرا برای اینکه خداوند بر او غضب نکند لااله الا الله می‌گوید؛ در حالی که همه همّ و غمّش این است که دنیایش سالم بماند و اصلا برایش مهم نیست که از دینش کاسته شود] خداوند می‌فرماید: دروغ گفتید؛ دروغ گفتید، شما در بیان این راستگو نبودید، که همانا خداوند می‌فرماید «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» …

مكارم الأخلاق، ص۴۵۶

يَا ابْنَ مَسْعُودٍ إِذَا تَكَلَّمْتَ بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ تَعْرِفْ حَقَّهَا فَإِنَّهُ مَرْدُودٌ عَلَيْكَ‏ وَ لَا يَزَالُ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَنْ يَرُدَّ غَضَبَ اللَّهِ عَنِ الْعِبَادِ حَتَّى إِذَا لَمْ يَنَالُوا مَا يَنْقُصُ مِنْ دِينِهِمْ بَعْدَ إِذْ سَلِمَتْ دُنْيَاهُمْ يقول اللَّه: كذبتم كذبتم لستم بها بصادقين فإنه‏ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه‏»

 

ج. یکبار امیرالمومنین ع بر منبر کوفه فرمودند: از من هر سوالی دارید بپرسید که در جان من علم انباشته شده است.

ابن‌الکواء سوالاتی کرد؛ یکی از سوالاتش این بود:

ثواب کسی که لا اله الا الله بگوید، چیست؟

فرمود: کسی که از روی اخلاص لا اله الا الله بگوید گناهانش محو شود همان گونه که [با پاک کردن]، یک حرف سیاه از روی صفحه سفید محو شود؛

اگر دوم بار از روی اخلاص لا اله الا الله بگوید درهای آسمان و صفوف فرشتگان پیش روی او گشوده شود تا حدی که فرشتگان به یکدیگر بگویند در برابر عظمت خداوند خشوع کنید؛

و اگر برای بار سوم از روی اخلاص لا اله الا الله بگوید [این سخنش] تا انتهای عرش می‌رسد و خداوند ذوالجلال فرماید: به عزت و جلالم سوگند گوینده تو را به خاطر آنچه در تو هست مورد مغفرت قرار دهم؛ سپس این آیه را تلاوت کردند «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» یعنی هنگامی که عمل صالح، آن سخن و کلام وی را بالا ببرد.

الإحتجاج (للطبرسي)، ج‏۱، ص۲۶۰

عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: خَطَبَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي فَإِنَّ بَيْنَ جَوَانِحِي عِلْماً جَمّاً فَقَامَ إِلَيْهِ ابْنُ الْكَوَّاءِ فَقَال‏ …

قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا ثَوَابُ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ؟

قَالَ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً طُمِسَتْ ذُنُوبُهُ كَمَا يُطْمَسُ الْحَرْفُ الْأَسْوَدُ مِنَ الرَّقِّ الْأَبْيَضِ فَإِنْ قَالَ ثَانِيَةً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً خُرِقَتْ أَبْوَابُ السَّمَاوَاتِ وَ صُفُوفُ الْمَلَائِكَةِ حَتَّى يَقُولَ الْمَلَائِكَةُ بَعْضُهَا لِبَعْضٍ اخْشَعُوا لِعَظَمَةِ اللَّهِ فَإِذَا قَالَ ثَالِثَةً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً تنته [لَمْ تُنَهْنَهْ‏] دُونَ الْعَرْشِ فَيَقُولُ الْجَلِيلُ اسْكُنِي فَوَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأَغْفِرَنَّ لِقَائِلِكِ بِمَا كَانَ فِيهِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ يَعْنِي إِذَا كَانَ عَمَلُهُ صَالِحاً ارْتَفَعَ قَوْلُهُ وَ كَلَامُه‏

 

د. در فرازی از یکی از خطبه‌های امیرالمومنین ع آمده است:

و شهادت می‌دهیم که خدایی جز الله نیست، واحد است و شریکی ندارد؛ و اینکه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و رسول اوست؛ دو شهادتی که سخن را بالا برند و عمل را رفعت بخشند، هیچ ترازویی که این دو در آن گذاشته شود کم‌وزن نخواهد بود و هیچ ترازویی که این دو را از آن بردارند وزنش زیاد نخواهد بود.

نهج البلاغة ، خطبه۱۱۴

… وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ الْعَمَلَ لَا يَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ فِيهِ وَ لَا يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ [مِنْهُ‏] عَنْه‏.

 

۳)

الف. عمار اسدی از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل که می‌فرماید «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» روایت کرده است که حضرت فرمودند: مقصود ولایت ما اهل بیت ع است.

سپس حضرت با دست به سینه خود اشاره کرده، فرمودند: کسی که ولایت ما را نداشته باشد؛ خداوند عملی از او را بالا نبَرَد.

الكافي، ج‏۱، ص۴۳۰؛ مناقب آل أبي طالب ع، ج‏۴، ص۳

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ غَيْرُهُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ زِيَادٍ الْقَنْدِيِّ عَنْ عَمَّارٍ الْأَسَدِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» وَلَايَتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ أَهْوَى بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ فَمَنْ لَمْ يَتَوَلَّنَا لَمْ يَرْفَعِ اللَّهُ لَهُ عَمَلًا.

 

ب. از امام کاظم ع از پدرشان روایت شده است که هنگامی که رسول الله به زمان وفاتشان نزدیک می‌شدند انصار را جمع کردند و سفارش‌هایی به آنها فرمودند که محور این سفارش‌ها سفارش به پیروی از ثقلین است و در فرازی از آن سفارش‌ها آمده است:

پس ای جماعت انصار، [حرمت] مرا در اهل بیتم حفظ کنید؛ چرا که خداوند لطیف خبیر به من خبر داد که این دو [= کتاب الله و اهل بیتم] از هم جدا نمی‌شوند تا اینکه در حوض بر من وارد شوند.

همانا اسلام سقفی است که ستونی دارد؛ و هیچ سقفی بدون ستون پابرجا نمی‌ماند؛ پس اگر هریک از شما سقفی را برافراشته داشته باشد که ستونی زیرش نباشد حتما آن سقف بر سرش خراب خواهد شد و او را در آتش جهنم خواهد انداخت.

ای مردم؛ آن ستون، که ستون اسلام است همان است که خداوند متعال فرمود «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد»؛ پس عمل صالح همان اطاعت از امام ولیّ‌امر و درآویختن به ریسمان اوست.

ای مردم! آیا فهمیدید؟!

خدا را خدا را در مورد اهل بیت من در نظر داشته باشید که آنان ضراغهای در تاریکی و معدن‌های علم و چشمه‌های جوشان حکمت و قرارگاه فرشتگان‌اند؛ از آنهاست وصی و امین و وارث من، که او نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی ع است.

آیا مطلب را درست ابلاغ کردم [= آیا منظورم را فهمیدید؟] …

طرف من الأنباء و المناقب، ص۱۴۵

مِنْ كِتَابِ الْوَصِيَّةِ لِلشَّيْخِ عِيسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ الضَّرِيرِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص الْوَفَاةُ دَعَا الْأَنْصَارَ وَ قَالَ يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ قَدْ حَانَ الْفِرَاقُ وَ قَدْ دُعِيتُ وَ أَنَا مُجِيبُ الدَّاعِي‏ …

فاحْفَظُونِي مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ فِي أَهْلِ بَيْتِي فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ أَلَا وَ إِنَّ الْإِسْلَامَ سَقْفٌ تَحْتَهُ دِعَامَةٌ لَا يَقُومُ السَّقْفُ إِلَّا بِهَا فَلَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ أَتَى بِذَلِكَ السَّقْفِ مَمْدُوداً لَا دِعَامَةَ تَحْتَهُ فَأَوْشَكَ أَنْ يَخِرَّ عَلَيْهِ سَقْفُهُ فَيَهْوِيَ فِي النَّارِ أَيُّهَا النَّاسُ الدِّعَامَةُ دِعَامَةُ الْإِسْلَامِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» فَالْعَمَلُ الصَّالِحُ طَاعَةُ الْإِمَامِ وَلِيِّ الْأَمْرِ وَ التَّمَسُّكُ بِحَبْلِهِ أَيُّهَا النَّاسُ أَ فَهِمْتُمْ اللَّهَ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي مَصَابِيحِ الظُّلَمِ وَ مَعَادِنِ الْعِلْمِ وَ يَنَابِيعِ الْحِكَمِ وَ مُسْتَقَرِّ الْمَلَائِكَةِ مِنْهُمْ وَصِيِّي وَ أَمِينِي وَ وَارِثِي وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‏ أَلَا هَلْ بَلَّغْت‏…

 

ج. قطب‌الدین راوندی در کتاب لب‌اللباب در بحث از این سخن خداوند متعال که «و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» ‌روایتی آورده است که همانا عمل صالح همان گفتن اللهم صل علی محمد و آل محمد است؛ پس هرکه حاجتی دارد ابتدا بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد و آنگاه حاجتش را بخواهد؛ چرا که خداوند بزرگوارتر از آن است که بنده‌ای از او دو حاجت بخواهد و یکی را برآورده سازد و دیگری را ندهد.

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۵، ص۲۲۶-۲۲۷

الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِيُّ فِي لُبِّ اللُّبَابِ: فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» رُوِيَ أَنَّ الْعَمَلَ الصَّالِحَ هُوَ قَوْلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَمَنْ كَانَ لَهُ حَاجَةٌ إِلَى اللَّهِ فَلْيُصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لْيَسْأَلْ حَاجَتَهُ فَاللَّهُ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَسْأَلَ [الْعَبْدُ] عَنْهُ حَاجَتَيْنِ وَ يَقْضِيَ إِحْدَاهُمَا وَ يَمْنَعَ الْأُخْرَى.

 

۴) از امام صادق ع روایت شده است که «کلم طیب» همان سخن مومنی است که می‌گوید «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولیُّ الله و خلیفةُ رسول الله» و فرمود «و عمل صالح» اعتقاد قلبی است به اینکه این مطلب حق و از جانب خداوند است، بی‌هیچ تردیدی از جانب رب العالمین است.

و همچنین از امام باقر ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند: همانا هر سخنی مصداقی از عمل دارد که آن را تصدیق یا تکذیب می‌کند؛ پس هنگامی که فرزند آدم سخنی گفت و سخنش را با عملش تصدیق کرد، سخنش با عملش به جانب خداوند رفعت می‌یابد؛ و هنگامی که سخنی گفت و عملش برخلاف سخنش بود، سخنش بدان عمل خبیثش برمی‌گردد و با آن به جهنم سقوط می‌کند.

تفسير القمي، ج‏۲، ص۲۰۸

عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ «الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» قَوْلُ الْمُؤْمِنِ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ» وَ قَالَ: «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ» الِاعْتِقَادُ بِالْقَلْبِ إِنَّ هَذَا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لَا شَكَّ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ‏.

و فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ لِكُلِّ قَوْلٍ مِصْدَاقاً مِنْ عَمَلٍ يُصَدِّقُهُ أَوْ يُكَذِّبُهُ فَإِذَا قَالَ ابْنُ آدَمَ وَ صَدَّقَ قَوْلَهُ بِعَمَلِهِ رَفَعَ قَوْلَهُ بِعَمَلِهِ إِلَى اللَّهِ وَ إِذَا قَالَ وَ خَالَفَ قَوْلُهُ عَمَلَهُ رُدَّ قَوْلُهُ عَلَى عَمَلِهِ الْخَبِيثِ وَ هُوِيَ بِهِ فِي النَّارِ.

 

۵) از امام صادق ع روایت شده است:

خداوند رحمت کند بنده‌ای را که برای خویش رضایت ندهد که ابلیس همتایی برای او در دینش باشد [= او را شریک خدا گرداند و گاهی به دستور او عمل کند]؛ و در کتاب خداوند نجات از هلاکت و بصیرتی در قبال هر کوری و دلیلی برای هدایت و شفایی است برای آنچه در سینه‌هاست در آنچه که خداوند شما را در مورد استغفار همراه با توبه امر فرموده است؛ که خداوند فرمود «و آنان كه چون كار زشتى كنند، يا بر خود ستم روا دارند، خدا را به ياد مى‏آورند و براى گناهانشان آمرزش مى‏خواهند؛ و چه كسى جز خدا گناهان را مى‏آمرزد؟ و بر آنچه مرتكب شده‏اند، با آنكه مى‏دانند، پافشارى نمى‏كنند.» (آل‌عمران/۱۳۵) و نیز فرمود «و هر كه كار بدى كند يا به خود ستم نمايد؛ سپس از خدا آمرزش طلبد خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت» (نساء/۱۱۰)‌ پس این است آنچه خداوند در مورد استغفار بدان دستور داده، و همراه با آن توبه کردن و کنده شدن از آنچه خداوند حرام فرموده را شرط کرده است که او می‌فرماید «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» و این آیه دلالت دارد که استغفار را جز عمل صالح و توبه، چیزی بالا نمی‌برد.

تفسير العياشي، ج‏۱، ص۱۹۸

عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً لَمْ يَرْضَ مِنْ نَفْسِهِ أَنْ يَكُونَ إِبْلِيسُ نَظِيراً لَهُ فِي دِينِهِ وَ فِي كِتَابِ اللَّهِ نَجَاةٌ مِنَ الرَّدَى وَ بَصِيرَةٌ مِنَ الْعَمَى وَ دَلِيلٌ إِلَى الْهُدَى وَ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ فِيمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ مَعَ التَّوْبَةِ قَالَ اللَّهُ «وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» وَ قَالَ «وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً» فَهَذَا مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ وَ اشْتَرَطَ مَعَهُ بِالتَّوْبَةِ وَ الْإِقْلَاعِ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ فَإِنَّهُ يَقُولُ «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» وَ هَذِهِ الْآيَةُ تَدُلُّ عَلَى أَنَّ الِاسْتِغْفَارَ لَا يَرْفَعُهُ إِلَى اللَّهِ إِلَّا الْعَمَلُ الصَّالِحُ وَ التَّوْبَةُ.

 

۶)

الف. زید بن علی [فرزند امام سجاد ع] از پدرشان امام سجاد ع سوالاتی دربارمعراج پیامبر ص پرسید و بحث به اینجا کشید که تکلیف ابتدایی نماز زیاد بود و حضرت موسی ع به پیامبر ص فرمود که مردم تو طاقت ندارند و نزد خدا برگرد و از او بخواه که از مقدار تکلیف کم کند. زید می‌گوید:

از پدرم پرسیدم: پدرجان! مگر نه این است که خداوند متعال با مکان توصیف نمی‌شود [= در مکان نمی‌گنجد و مکانمند نیست]؟

فرمود: بله، خداوند برتر از مکان است.

گفتم: پس مقصود از سخن حضرت موسی ع به رسول الله ص چه بود که گفت «نزد پروردگارت برگرد»؟

فرمود: معنایش همان سخن حضرت ابراهیم است که گفت «من بزودی به سوی پروردگارم می‌روم» (صافات/۹۹) و همان سخن حضرت موسی ع است که فرمود «و پروردگارا به جانب تو شتافتم تا راضی باشی» (طه/۸۴) و همان سخن خداوند عز و جل است که فرمود «پس به سوی خدا فرار کنید» (ذاریات/۵۰) یعنی قصد کنید به سوی خانه خدا [= حج بجا آورید] پس هرکه حج بجا آورد خدا را قصد کرده است، و مساجد خانه‌های خدا هستند؛ پس هرکس به جانب آنها بشتابد به سوی خداوند شتافته است و او را قصد کرده است و نمازگزار مادامی که در نمازش است در پیشگاه خداوند جل جلاله ایستاده؛ و اهل موقف عرفات در پیشگاه خداوند عز و جل ایستاده‌اند و همانا خدا را در آسمان‌هایش بقعه‌هایی است که هرکس به سوی بقعه‌ای از آنها عروج کند پس به سوی او عروج کرده است؛ آیا سخن خداوند عز و جل را نشنیده‌ای که می‌فرماید «ملائکه و روح به سوی او عروج می‌کنند» (معارج/۴) و در داستان حضرت عیسی ع می‌فرماید «بلکه خداوند او را به سوی خویش رفعت داد» (نساء/۱۵۸) و خداوند عز و جل می‌فرماید «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد» (فاطر/۱۰)

الأمالي( للصدوق)، ص۴۵۹؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏۱، ص۱۹۹-۲۰۰؛ التوحيد (للصدوق)، ص۱۷۷؛ علل الشرائع، ج‏۱، ص۱۳۳

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِيمِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبِي سَيِّدَ الْعَابِدِينَ ع …[۴]

فَقُلْتُ لَهُ يَا أَبَتِ أَ لَيْسَ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ لَا يُوصَفُ بِمَكَانٍ فَقَالَ بَلَى تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ فَقُلْتُ فَمَا مَعْنَى قَوْلِ مُوسَى لِرَسُولِ اللَّهِ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَقَالَ مَعْنَاهُ مَعْنَى قَوْلِ إِبْرَاهِيمَ ع إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدِينِ وَ مَعْنَى قَوْلِ مُوسَى ع وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى‏ وَ مَعْنَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ يَعْنِي حُجُّوا إِلَى بَيْتِ اللَّهِ يَا بُنَيَّ إِنَّ الْكَعْبَةَ بَيْتُ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ بَيْتَ اللَّهِ فَقَدْ قَصَدَ إِلَى اللَّهِ وَ الْمَسَاجِدُ بُيُوتُ اللَّهِ فَمَنْ سَعَى إِلَيْهَا فَقَدْ سَعَى إِلَى اللَّهِ وَ قَصَدَ إِلَيْهِ وَ الْمُصَلِّي مَا دَامَ فِي صَلَاتِهِ فَهُوَ وَاقِفٌ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ وَ أَهْلُ مَوْقِفِ عَرَفَاتٍ هُمْ وُقُوفٌ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِقَاعاً فِي سَمَاوَاتِهِ فَمَنْ‏ عُرِجَ بِهِ إِلَى بُقْعَةٍ مِنْهَا فَقَدْ عُرِجَ بِهِ إِلَيْهِ أَ لَا تَسْمَعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ وَ يَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قِصَّةِ عِيسَى ع بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ يَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ».

 

ب. حضرت امیر ع در فرازی از یکی از خطبه‌های خود فرمودند:

از نشانه‏هاى آفرينش او خلقت آسمانهاست، كه بى‏ستونها پا برجاست، و بى‏تكيه‏گاه برپاست‏. آنان را بخواند و پاسخ گفتند، گردن نهاده و فرمانپذير، بى‏درنگ و كندى و يا تأخير، و اگر نه اقرار آسمانها بود به پروردگار، و در بندگى او گردن نهاده و خوار، نه جايگاه عرش خويش‌شان مى‏كرد و نه آرميدنگاه فرشتگان، و نه جاى بالا رفتن سخنان طیب و عمل صالحِ آفريدگان‏

نهج البلاغة ، خطبه۱۸۲؛ (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص۱۹۰)

فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلَا عَمَدٍ قَائِمَاتٍ بِلَا سَنَدٍ دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَ طَائِعَاتٍ مُذْعِنَاتٍ غَيْرَ مُتَلَكِّئَاتٍ وَ لَا مُبْطِئَاتٍ وَ لَوْ لَا إِقْرَارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ إِذْعَانُهُنَّ لَهُ بِالطَّوَاعِيَةِ لَمَا جَعَلَهُنَّ مَوْضِعاً لِعَرْشِهِ‏ وَ لَا مَسْكَناً لِمَلَائِكَتِهِ وَ لَا مَصْعَداً لِلْكَلِمِ الطَّيِّبِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ.

 

تدبر

۱) «مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ»

«هر کس که عزت خواهد، پس عزت یکسره از آنِ خداوند است»؛

خوب؛ این مطلب چه ارتباطی دارد با اینکه «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح آن را رفعت می‌بخشد»؛

و آنگاه این که سخنان پاک و عمل صالح این گونه بالا می‌رود چه ارتباطی دارد با اینکه «کسانی که نیرنگ‌های بد می‌بازند برایشان عذابی شدید است، و نیرنگ آنان است که نابود می‌شود.»

الف. این آیه راه صحیح و نادرست کسب عزت را آموزش می‌دهد و منطق قدرت‌طلبان عالم را زیر سوال می‌برد:

عزت تنها نزد خداست؛ راه به دست آوردنش، برخورداری از سخنان پاک و بی‌آلایش همراه با عمل صالحی است که آن سخنان را تایید کند؛ راهش مکر و خدعه و حیله‌گری نیست؛ و کسانی که می‌خواهند با این روش‌های به عزت و قدرت برسند نهایتا سرشان به سنگ می‌خورد.

ب. …

 

۲) «مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً»

با توجه به اینکه در آیه دیگری می‌فرماید «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُون‏: و عزت تنها از آن خداوند است و پیامبرش و مومنان، لیکن منافقان نمی‌دانند» (منافقون/۸) معلوم می‌شود اینکه در آیه کنونی فرمود عزت تماماً از آن خداوند است، به این معنا نیست که امکان ندارد در جای دیگری عزت یافت شود؛ بلکه به این معناست که هرکس واقعا عزت دارد تنها و تنها به عنایت خداوند است و هرکس می‌خواهد تنها از او طلب کند. (المیزان، ج۱۷، ص۲۳)

ثمره اجتماعی

اگر قدرت‌طلبان عالم این حقیقت را درک می‌کردند، نزاعی در عالم باقی نمی‌ماند!

اگر مسئولان کشورهای اسلامی هم این حقیقت را درک می‌کردند، این اندازه در برابر قدرت‌های غربی حقیر نمی‌شدند!

این مطلبی است که خداوند در جای دیگر چنین هشدار داده است:

«بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَليما؛ الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً: منافقان را به عذابی دردناک بشارت بده! همانانی كه کافران را به جای مومنان مؤمنان، دوستان [خود] مى‏گيرند. آيا عزت را نزد آنان مى‏جويند؟ [اين خيالى خام است،] چرا كه عزّت، همه از آنِ خداست.» (نساء/۱۳۹)

تاملی در واقع‌بینی‌های بی‌خبر از واقعیت!

بسیاری از افراد مدعی‌اند اقتضای واقع‌بینی این است که برای اینکه وضع کشور بهبود پیدا کند باید با کشورهای به اصطلاح پیشرفته غربی ارتباط برقرار کنیم؛ و برای اینکه این ارتباط میسر شود، چاره‌ای نداریم جز اینکه از برخی از اصول و شعارهای دینی‌مان صرف نظر کنیم.

شنیدن این سخنان از یک غیرمسلمان دور از انتظار نیست؛ اما سوال مهمی که در برابر کسانی که خود را مسلمان می‌دانند و این چنین سخنانی را مطرح می‌کنند این است که:

آیا خداوند از واقعیت باخبر است یا خیر؟

آیا این جمله قرآن کریم که عزت تنها نزد خداوند است، سخنی درباره واقعیت عالَم و آدم است، یا خیر؟

آیا در مسلمانی شما شک کنیم یا در اعتبار سخن خدا ؟!

 

۳) «مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»

عزت واقعی تنها در سایه ایمان و عمل صالح به دست می‌آید (تفسیر نور، ج۹، ص۴۸۰)

 

۴) «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ»

مقصود از «کلمات طیّب» که به سوی او بالا می‌رود، چیست؟

الف. اذکار نیکویی همانند لا اله الا الله و سبحان الله و … (مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۲۹)

ب. استغفار است که همراه با توبه عملی بالا می‌رود و پذیرفته می‌شود (حدیث۵)

ج. مراد از کلمات آن چیزی است که معنای تامی را برساند؛ و با توجه به توصیف آن به «طیب» بودن، معلوم می‌شود که مقصود صِرفِ الفاظ نیست؛ بلکه به خاطر آن معنایی که دارد متصف به «طیب» بودن شده؛ پس مراد از آن اعتقادات صحیحی است که اذعان بدانها و اینکه انسان بنای زندگی‌اش را بر عمل بدانها بگذارد موجب سعادت انسان می‌شود که قدر متیقن آن کلمه توحید است و این مطلب مشابه است با این آیه که فرمود: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» (إبراهيم/۲۵) (الميزان، ج‏۱۷، ص۲۳)

د. مراد نه صرفا اعتقادات اصلی، بلکه تمامی باورها و نیز تمامی معانیِ مندرج در رفتارها انسانی است.

بحث تخصصی انسان‌شناسی

از جلسه ۲۲۱ به بعد بارها تاکید شد که «زبان» و «کلام» مولفه بسیار مهمی در ایجاد جایگاهی متمایز برای انسان در قبال سایر موجودات دارد، به طوری که شروع برتری انسان با تعلیم اسماء است:

(جلسه ۲۲۱، بویژه تدبر۳ http://yekaye.ir/baqare-2-31/ ) )

و وقتی آدم از بهشت رانده می‌شود قبول توبه‌اش در گروی کلماتی است:

(جلسه ۲۲۷ تدبر۲ http://yekaye.ir/al-baqarah-2-37/ )

و کلام و ارتباط کلامی مهمترین عامل تفاوت جوامع بشری از سایر اجتماعات حیوانی است:

(جلسه ۳۳۸ تدبرهای ۲ و ۳ http://yekaye.ir/al-balad-90-9/ )[۵]

در واقع، ممیزه خاص زندگی انسان این است که زندگی او بشدت با معانی گره خورده است تا جایی که نه‌تنها در ساحت زبان و گفتگو، بلکه در ساحت تمامی‌ کنش‌ها و رفتارهایش، آنچه حرف اول را می‌زند معانی‌ای است که در آن کنش‌ها وجود دارد و همین برخورداری از «معانی» است که کنش انسان را با رفتار سایر موجودات طبیعی متمایز نموده و موجب تمایزی بنیادین بین علوم طبیعی و علوم انسانی گردیده است.

با این اوصاف، شاید بتوان گفت که اگر در دیدگاه الف، کلم طیب را صرفا در افق برخی از گزاره‌های توحیدی خلاصه می‌کرد و در گزینه ب دامنه آن را به کل اعتقادات اصلی انسان کشاند، باید این دامنه را همچنان بسط داد و منظور از کلام طیب را، نه صرفا اعتقادات اصلی، بلکه تمامی معانیِ اشراب‌شده در تمامی سخنان و اعمال انسانها دانست.

ه. …

 

۵) «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»

ميان عقيده با عمل رابطه‏ى تنگاتنگ است و در يكديگر اثر مى‏گذارند. (تفسیر نور، ج۹، ص۴۸۱)

 

۶)‌ «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»

در تشخیص مرجع ضمیرها در عبارت «یرفعه» و هم در توضیح آن دیدگاه‌های متعددی ارائه شده، که به نظر می‌رسد اغلب آنها از باب امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا می‌تواند مد نظر بوده باشد:

الف. فاعلِ «یرفعه»، عمل صالح؛ و مفعول آن، «الکلم الطیب» باشد؛ یعنی عمل صالح، کلم طیب را بالا می‌برد؛

و این چند گونه توضیح می‌تواند داشته باشد:

الف.۱ آنچه ابتدائاً ره به سوی ملکوت دارد و در پیشگاه خداوند قبول می‌شود اعتقادات و باورهای پاکی است که با کلماتی متناسب ادا می‌شود؛ و شرط واقعی بودن این اعتقادات، آن است که با عمل صالح تایید شوند، یعنی عمل مطابق با آنها از شخص سر بزند؛ و از این رو، عمل صالح است که آن اعتقادات را بالا می‌برد؛ یعنی کاری می‌کند که در پیشگاه خدا مقبول افتد. (الميزان، ج‏۱۷، ص۲۴) به تعبیر دیگر، گفته شخص با عملی که شخص انجام داده محک زده می‌شود؛ از هماهنگ بود مقبول می‌شود وگرنه مردود می‌گردد (حسن، به نقل از البحر المحیط، ج۹، ص۱۹)

الف.۲. عمل صالح، اعتقادات صحیح را در وجود آدمی تثبیت می‌کند؛ و این راسخ و استوار کردنِ اعتقادات، رفعت بخشیدن به آنها در وجود آدمی است. (اقتباس از الميزان، ج‏۱۷، ص۲۴)

الف.۳. كلام نيكو به سوى خدا بالا مى‏رود، ولى عمل صالح به آن رفعت و درجه مى‏بخشد.(تفسیر نور، ج۹، ص۴۸۰)

الف.۴. عمل صالح، زمینه دست‌یابی به اعتقادات بهتر و بالاتر را مهیا می‌کند؛ و از این جهت، مضمون این آیه شبیه آیاتی است که از تاثیر تقوا در کسب معرفت و بصیرت بیشتر در تشخیص مسائل سخن می‌گوید، مانند:

إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً (انفال/۲۹)

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه‏  (بقره/۲۸۲)

وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا (طلاق/۲)

الف.۵. …

ب. فاعلِ «یرفعه»، «الکلم الطیب»؛ و ضمیر مفعول، به «العمل الصالح» برگردد؛ یعنی کلم طیب، عمل صالح را بالا می‌برد؛

و این هم چند گونه توضیح می‌تواند داشته باشد:

ب.۱. شرط رفعت یافتن و قبولی اعمال، آن است که بر اساس اعتقاد صحیح انجام شده باشد (ابن‌عباس، به نقل از مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۲۹؛ ابوصالح و ابن‌حوشب، به نقل از البحر المحیط، ج۹، ص۱۹) و از این جهت شبیه مضمون آیات متعددی می‌شود که مومن بودن را شرط قبولی عمل صالح قرار داده است، مانند:

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقيراً؛ (نساء/۱۲۴)

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ‏ (نحل/۹۷)

وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى‏ لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً (اسراء/۱۹)

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (طه/۱۱۲)

فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ‏ (انبیاء/۹۴)

… وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِساب‏ (غافر/۴۰)

ب.۲. سخن نيكو هم خودش بالا مى‏رود و هم كارهاى خوب را بالا مى‏كشد. (تفسیر نور، ج۹، ص۴۸۰)

ب.۳. …

ج. فاعلِ «یرفعه»، «الله»؛ و ضمیر مفعول، به «العمل الصالح» برگردد؛ و جمله ربطی به جمله قبل نداشته باشد: یعنی خداوند است که عمل صالح را برای انجام‌دهنده‌اش بالا می‌برد و مورد قبول قرار می‌دهد. (قتاده، به نقل از مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۲۹)

د. فاعلِ «یرفعه»، عمل صالح؛ و ضمیر مفعول نیز به همان برگردد با حذف مضاف؛ یعنی عمل صالح، [عاملِ] خود را بالا می‌برد و به او شرافت می‌بخشد (ابن‌عباس، به نقل از البحر المحیط، ج۹، ص۱۹)

ه. اساساً «الْعَمَلُ الصَّالِحُ» عطف به «الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» باشد؛ و عبارت «یَرْفَعُهُ» خبر مستأنفه باشد، آنگاه فاعلِ «یرفعه»، «الله»؛ و مفعولِ آن، «صعود کلم طیب و عمل صالح» باشد؛ آنگاه ترجمه عبارت چنین می‌شود «به سوی او بالا می‌رود سخنان طیّب و عمل صالح؛ و خداوند است که این صعود را رفعت می‌بخشد» و در واقع، می‌خواهد بفرماید که صعود و بالا رفتن آنها به عنایت خداوند است نه اینکه ناشی از خودشان باشد (البحر المحیط، ج۹، ص۱۹)[۶]

و. …

 

۷) «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ … مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ»

راه مؤمنان كه عزّت را از طريق ايمان و عمل صالح مى‏جويند، راه رشد و تكامل است؛ و راه ديگران كه عزّت را از طريق فريب و نيرنگ مى‏خواهند محو و هلاكت است (تفسیر نور، ج۹، ص۴۸۱)

 

۸) «وَ الَّذينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ»

کسانی که نیرنگ‌های بد می‌بازند برایشان عذابی شدید است، و نیرنگ آنان است که نابود می‌شود.

نکته تخصصی انسان‌شناسی

اگر فعالیت‌های موجودات زنده را به دو دسته فعالیت‌های التذاذی (فعالیتی که مستقیما ازمیل و غریزه سرچشمه می‌گیرد) و فعالیت‌های تدبیری (فعالیت‌هایی که از تدبیر و برنامه‌ریزیِ ذهنی حاصل می‌شود، خواه محرک نهایی‌اش میل و غریزه باشد یا فطرت) تقسیم کنیم؛ تمامی فعالیت‌های ارادی انسان‌ها، تدبیری است، هرچند این تدبیر به نحو عادت و ملکه درآمده باشد و بسرعت انجام شود.

به لحاظ ارزش‌گذاری و بر اساس هدفی که فعالیت‌های تدبیری تعقیب می‌کنند، می‌توان این فعالیت‌ها را سه دسته کرد:

  • بر اساس هدفی الهی و متعالی (مانند کمک به درماندگان)؛
  • بر اساس هدفی شیطانی (مانند چپاول بیچارگان)؛
  • بر اساس هدفی عادی و سلیقه‌ای که بخودی خود بار ارزشی متعالی یا شیطانی ندارد (مانند خوردن و استراحت کردن)

نکته مهم این است که در همه این فعالیت‌ها، دغدغه اصلی انسان، رسیدن منفعت و کمالی برای خویش است؛ و اساساً انسان‌ها تا کاری را در راستای کمال و نفع خویش نبینند بدان اقدام نمی‌کنند.

این آیه در مقام بیان حقیقت و باطن این نکته است که آیا وقتی فعالیتی تدبیری با هدفی شیطانی انجام می‌شود، واقعا کمال و نفعی به شخص می‌رساند یا خیر؟

و برای این مقصود می‌کوشد افق نگاه انسان‌ها را گسترش دهد تا آنان فقط جلوی پای خود را نبینند و نتایج نهایی اعمال خود را در نظر آوردند تا بهتر بتوانند تصمیم‌گیری کنند.

کسی که برای قدرت و شهرت و مقام (دنبال عزت رفتن) مکر سئِّی (فعالیت تدبیریِ بد) در پیش می‌گیرد، به خیال خودش با این مکر و حیله‌اش به منعفتی دست می‌یابد؛ اما حقیقتش این است که اولا پایان این مکر، عذابی شدید است؛ و ثانیا این مکر همینجا نیز امری نیست و نابود است و اگر چشم باطن‌بین داشته باشد می‌بیند در همین عالم نیز به خواسته حقیقیِ خود نرسیده است؛ و آن قدرت و شهرت و مقامی که با این روش به دست آورده، اصلا در حدی نیست که روح او را ارضا کند.

 

۹) «وَ الَّذينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ … مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ»

هيچ كس با نيرنگ و گناه به عزّت نمى‏رسد (تفسیر نور، ج۹، ص۴۸۱)

 

۱۰) «وَ الَّذينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ»

با توجه به باور ما به آخرت و حسابرسیِ نهایی، چراییِ این مطلب که کسانی که نیرنگ‌های بد می‌بازند برایشان عذابی شدید است، برای ما واضح است؛ اما چرا فرمود «نیرنگ آنان، چیزی است که نابود است.»

الف. تعبیر «یبور» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد نه تمام شدن کار. یعنی چه‌بسا آیه می‌خواهد بفرماید هر مکر بدی همواره رو به زوال دارد، چرا که هیچ باطلی نمی‌پاید و تداوم نخواهد داشت.

ب. از این جهت که در نظام الهی، هر بدی‌ای نهایتا به صاحب خودش برمی‌گردد؛ و لذا آن مکر نهایتا نتیجه دلخواه وی در پی نخواهد داشت؛ و از این جهت شبیه مضمون آیاتی است، مانند:

اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ (فاطر/۴۳)

وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِم (انعام/۱۲۳)

فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعينَ (نمل/۵۱)

ج. همه انسان‌ها در درون دستگاه الهی زندگی و رفتار می‌کنند و هر برنامه و حتی مکری که می‌اندیشند، در چارچوب نظام الهی است؛ در واقع، ما هیچگاه خارج از پازل الهی نمی‌توانیم بازی کنیم و خداوند نظام عالم را طوری چیده است که هر مکر ما عملا در این دستگاه پیچیده الهی، جزیی از برنامه خدا قرار می‌گیرد. (چنانکه بارزترین مصداقش خود ابلیس است که در مقابل خداوند ایستاد اما او نیز در پازل الهی حرکت می‌کند و فعالیت‌های او همگی مصداقی از ابتلائاتی می‌شود که خداوند برای جدا کردن خوبان و بدان عالم در پیش گرفته است.)

بدین ترتیب، آنچه آن فرد مکار بداندیش تعقیب می‌کند کسب قدرت و شهرت و … است که راه این را زیرپا گذاشتن نظام الهی دانسته است؛ اما او هیچگاه نمی‌تواند نظام الهی را زیر پا بگذارد و این خواسته‌اش همواره نیست و نابود است. و از این جهت، این مضمون شبیه آیاتی است مانند:

وَ قَدْ مَكَرَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَميعاً (رعد/۴۲)

وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرين؛ (آل‌عمران/۵۴)

قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ (یونس/۲۱)

وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَ إِنْ كانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ (ابراهیم/۴۶)

وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (نمل/۵۰)

 


[۱] . مكر لازم، و السيئات نعت لمصدر محذوف، أي المكرات السيئات، أو المضاف إلى المصدر، أي أضاف المكر إلى السيئات، أو ضمن يمكرون معنى، يكتسبون، فنصب السيئات مفعولا به

[۲] . و قرأ الجمهور: يَصْعَدُ، مبنيا للفاعل من صعد الْكَلِمُ الطَّيِّبُ: مرفوعا، فالكلم جمع كلمة… و قرأ علي، و ابن مسعود، و السلمي، و إبراهيم: يُصعَدُ من أصعد، الكلام الطيب على البناء للمفعول. انتهى. و قرأ زيد بن علي: يصعد من صعد الكلام: رقي،

… و قرأ الجمهور: و العملُ الصالحُ برفعهما . فالعمل مبتدأ، و يرفعه الخبر، … و قرأ عيس، و ابن أبي عبلة: و العملَ الصالحَ، بنصبهما على الاشتغال، فالفاعل ضمير الكلم أو ضمير اللّه،

[۳] . عبارت اول حدیث فوق در جلسه۶۸، حدیث۱ http://yekaye.ir/nuh-071-21/

و فرازهای دیگری از این حدیث در جلسه۷۷، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-hadeed-057-14/

و جلسه۱۳۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-02/

و جلسه ۱۵۸، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-jathiyah-045-23/

و جلسه۱۶۲، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-isra-017-018/

و جلسه ۱۷۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/qiamat-75-5/

و جلسه ۱۸۸، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-13/

و جلسه۵۷۹، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-lail-92-19/

و جلسه۵۸۹، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-kahf-18-8/

و جلسه ۶۰۹، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-kahf-18-28/

و جلسه ۶۲۷، حدیث۵ http://yekaye.ir/al-kahf-18-46/

و جلسه ۶۸۸، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-kahf-18-105/

و جلسه ۶۹۴ http://yekaye.ir/al-kahf-18-110/ گذشت.

[۴] . سَأَلْتُ أَبِي سَيِّدَ الْعَابِدِينَ ع فَقُلْتُ لَهُ يَا أَبَتِ أَخْبِرْنِي عَنْ جَدِّنَا رَسُولِ اللَّهِ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ أَمَرَهُ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِخَمْسِينَ صَلَاةً كَيْفَ لَمْ يَسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ عَنْ أُمَّتِهِ حَتَّى قَالَ لَهُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ع ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَسَلْهُ التَّخْفِيفَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لَا تُطِيقُ ذَلِكَ فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَا يَقْتَرِحُ عَلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يُرَاجِعُهُ فِي شَيْ‏ءٍ يَأْمُرُهُ بِهِ فَلَمَّا سَأَلَهُ مُوسَى ع ذَلِكَ وَ صَارَ شَفِيعاً لِأُمَّتِهِ إِلَيْهِ لَمْ يَجُزْ لَهُ رَدُّ شَفَاعَةِ أَخِيهِ مُوسَى ع فَرَجَعَ إِلَى رَبِّهِ يَسْأَلُهُ التَّخْفِيفَ إِلَى أَنْ رَدَّهَا إِلَى خَمْسِ صَلَوَاتٍ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا أَبَتِ فَلِمَ لَمْ يَرْجِعْ إِلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ يَسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ مِنْ خَمْسِ صَلَوَاتٍ وَ قَدْ سَأَلَهُ مُوسَى أَنْ يَرْجِعَ إِلَى رَبِّهِ وَ يَسْأَلَهُ التَّخْفِيفَ فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَرَادَ ع أَنْ يُحَصِّلَ لِأُمَّتِهِ التَّخْفِيفَ مَعَ أَجْرِ خَمْسِينَ صَلَاةً لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها أَ لَا تَرَى أَنَّهُ ص لَمَّا هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ نَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ إِنَّهَا خَمْسٌ بِخَمْسِينَ ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيد. قال

[۵] . برخی از جلساتی که بدین بحث پرداخته شد عبارتند از

جلسه ۲۳۱ تدبر ۲ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-11/

جلسه ۳۲۹، تدبر۲ http://yekaye.ir/al-hajj-22-24/

جلسه ۳۵۰ تدبر ۱ http://yekaye.ir/al-alaq-96-1/

جلسه ۳۵۲ تدبر ۲ http://yekaye.ir/al-alaq-96-3/

جلسه ۴۶۷ تدبر۳ http://yekaye.ir/al-qalam-68-1/

جلسه ۴۵۳ تدبر۲ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-8/

[۶] . و يجوز عندي أن يكون العمل معطوفا على الكلم الطيب، أي يصعدان إلى اللّه، و يرفعه استئناف إخبار، أي يرفعهما اللّه، و وحد الضمير لا شتراكهما في الصعود، و الضمير قد يجري مجرى اسم الإشارة، فيكون لفظه مفردا، و المراد به التثنية، فكأنه قيل: ليس صعودهما من ذاتهما، بل ذلك برفع اللّه إياهما

بازدیدها: ۲۳۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*