۶ رجب۱۴۴۰
ترجمه
مسلّماً در مورد اموالتان و جانهایتان آزمایش خواهید شد؛ و حتماً از کسانی که پیش از شما بدانان کتاب [آسمانی] داده شده و از کسانی که شرک ورزیدند، [سخنان] آزار[دهنده] فراوان خواهید شنید؛ و اگر صبر و تقوا پیشه کنید، بیشک این از [نشانههای/موجبات/ ثمرات] جدّیّت در امور است.
نکات ادبی
لَتُبْلَوُنَّ
قبلا بیان شد که این کلمه از ماده «بلو» (ویا «بلی») میباشد. به نظر میرسد ماده «بلو» در اصل به معنای «اختبار» (امتحان کردن به منظور خبر گرفتن و معلوم کردن یک وضعیت) است و «بلی» به معنای کهنه شدن و پوسیدن میباشد. اینکه آیا واقعا اینها دو ماده مستقلند یا اینکه هردو به یکی برمیگردند، بین علمای لغت اختلاف است که این اختلاف در خصوص کلماتی مانند بلاء (که از کدام است) بیشتر آشکار میشود. تا حدی که برخی گفتهاند حروف «ب» و «ل» و حرف عله (ی یا و) دو اصل با دو معنا (امتحان کردن و پوسیدن) است و ظاهر سخن آنان این است که با اینکه به دو اصل معنایی برای مادهای که از «ب» و «ل» و حرف عله تشکیل شود باور دارند، اما این دو اصل معنایی را مرتبط به حرف و یا ی نمیدانند و ماده «بلو» و «بلی» از نظر آنان فرقی ندارد.
در مقابل، دیگرانی هستند که همین دو اصل را هم به هم ارجاع دادهاند که اینها دو دستهاند: برخی اصل را بر معنای کهنه شدن و پوسیدن قرار داده، و گفتهاند به این جهت به معنای امتحان کردن (اختبار) به کار میرود که گویی از کثرت امتحان و خبر گرفتن از او، او را پوساندم! و بلاء را هم از این جهت بلا گفتهاند که جسم را میپوساند و برخی هم «ایجاد تحول به منظور رسیدن به نتیجه مطلوب» (که به معنای «امتحان کردن» نزدیکتر است) را معنای اصلی این ماده دانستهاند و آنگاه گفتهاند لفظ «بَلِیَ» به خاطر کسره در عینالفعل بر «تحول رو به سقوط» دلالت دارد و به همین جهت است که معنای پوسیدن میدهد.
ابتلاء با اینکه به باب افتعال رفته اما معنای متعدی میدهد (وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ؛ بقره/۱۲۴) و ابتلی را عموما به معنای امتحان کردن و به بلا انداختن دانستهاند.
جلسه ۸۸۶ http://yekaye.ir/al-fajr-89-15/
عَزْمِ
کلمه «عَزم» به معنای آن چیزی است که دل بر انجام آن مصمم شده است (كتاب العين، ج۱، ص۳۶۳؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۶۵) و قصد قطعی بر انجام آن دارد؛ و در واقع، به مراتب بالای قصد و تصمیم، عزم گویند (وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً، طه/۱۱۵؛ وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاق، بقره/۲۲۷؛ وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ، بقره/۲۳۵؛ ِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَی اللَّه، آلعمران/۱۵۹) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۱۲۰)
برخی توضیح دادهاند که اصل ماده «عزم» دلالت دارد بر قطعیت و بریدن و تمام کردن کاری؛ وصف «أُولُوا الْعَزْمِ» (احقاف/۳۵) برای پیامبران از این جهت است که آنان چنان قاطعیتی داشتند که هرگونه علاقه بین خود و کسانی که بدانان ایمان نمیآوردند را بریده بودند و مخالفت آنان تزلزلی در کارشان پدید نمیآورد. (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۳۰۸)
از این ماده کلمه «عزیمة» (جمع آن: عزائم) معروف است، که به معنای «حرز» (دعایی که برای در امان ماندن از آفات و طلسمات استفاده میشود) میباشد؛ و به برخی از آیات سورههای قرآن، عزائم گویند؛ برخی گفتهاند وجه تسمیهاش از این باب است که این آیات را بر کسی که به بلایی مبتلا شده میخوانند تا از آن آسوده شود (كتاب العين، ج۱، ص۳۶۳) و آفاتی که متوجه او شده از او بریده و قطع شود (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۳۰۹)؛ برخی هم گفتهاند وجهش این است که گویی با آن راه بر شیطان بسته میشود و میتوانی ارادهات را قاطعانه علیه کید او اجرا کنی (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۶۵)
سه کلمه اراده و مشیت و عزم به هم نزدیکاند؛ در تفاوت اینها گفتهاند:
مشیت در جایی است که فاصلهای بین آنچه شخص اراده انجامش را کرده و انجام دادنش نیست؛ در حالی که اراده مفهوم اعم است و ممکن است بین اراده و زمان انجام کار فاصله باشد؛ و در تفاوت اینها با «عزم» گفتهاند عزم، ارادهای است که انجامدهندهاش قصد قطعی بر انجامش دارد. (الفروق في اللغة، ص۱۱۷-۱۱۸)
ماده «عزم» فقط به صورت مصدر یا فعل ثلاثی مجرد و جمعا ۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
عَزْمِ الْأُمُورِ
تعبیر «عَزَمْتُ الأمرَ» به معنای عزم و تصمیم گرفتن به انجام کاری است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۶۵) پس ترکیب «عزم الامور» از باب اضافه به مفعول است، یعنی «عزم و تصمیم قطعی بر امور گرفتن»
شأن نزول
۱) از ابنعباس نقل شده است که این آیه «و حتماً از کسانی که پیش از شما بدانان کتاب [آسمانی] داده شده و از کسانی که شرک ورزیدند، رنج فراوان خواهید شنید.» (آل عمران/۱۸۶) در خصوص پیامبر اکرم ص و اهل بیت ایشان نازل شد.
تفسير فرات الكوفي، ص۹۹؛ ما نزل من القرآن في علي ع، (مرزبانی، م۳۸۴) ص۴۲[۱]؛ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج۱، ص۱۷۳؛ مناقب آل أبي طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج۴، ص۲
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَكَمِ [قَالَ حَدَّثَنَا حَسَنُ بْنُ حُسَيْنٍ قَالَ حَدَّثَنَا حِبَّانُ عَنِ الْكَلْبِيِّ عَنْ أَبِي صَالِحٍ] عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ [رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ] قَوْلُهُ «وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذی كَثِيراً» [قَالَ] نَزَلَتْ فِي رَسُولِ اللَّهِ ص خَاصَّةً وَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ [خَاصَّةً ع].
۲) گفته شده كعب بن اشرف يهودی شاعری بود که در اشعار خود پيامبر (ص) را هجو میگفت و كفار قريش هم او را تشويق ميكردند، وقتی پيامبر (ص) به مدينه آمد، مردمان مدينه چند گروه بودند: عدهای مسلمان، عدهای مشرك، و عدهای هم يهودی. پيغمبر (ص) تصميم گرفت بين آنان سازگاری برقرار كند. اما مشركان و يهوديان پيامبر (ص) و يارانش را بسیار آزار میدادند، و خداوند متعال پيامبر خود را امر كرد كه بر اذيت و آزار آنان شكيبا باشد و اين آيه را در باره آنان فرو فرستاد که «و حتماً از کسانی که پیش از شما بدانان کتاب [آسمانی] داده شده و از کسانی که شرک ورزیدند، رنج فراوان خواهید شنید…» (آل عمران/۱۸۶)
أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص۱۳۹[۲]؛ مجمع البيان، ج۲، ص۹۰۳[۳]
۳) نیز گفتهاند این آیه بعد از آن نازل شد که عبدالله بن أبَیّ (منافق معروف مدینه) در مجلسی درباره پیامبر ص سخنان توهینآمیزی زد؛ و کسی هم بر او خرده نگرفت! (أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص۱۳۹-۱۴۰)[۴]
حدیث
۱) از امام رضا ع سوالاتی به صورت مکتوب پرسیده شد. حضرت در فرازی از پاسخ آنها نوشتند:
علّت [وجوب زكات] اين است كه: زكات، قوت فقراء بوده و مایه حفظ و صیانت اموال اغنياء است؛ زيرا خداوند متعال افراد صحيح و سالم را به رسیدگی به احوال افراد زمين گير مکلف كرده چنانچه فرمود « مسلّماً در مورد اموالتان و جانهایتان آزمایش خواهید شد» (آل عمران/۱۸۶) که منظور از «در اموالتان» زكات است؛ و منظور از «در جانهایتان» آماده كردن خویشتن است بر صبر …
علل الشرائع، ج۲، ص۳۶۹؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۸۹-۹۰
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الرَّبِيعِ الصَّحَّافُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا ع كَتَبَ إِلَيْهِ فِيمَا كَتَبَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ:
أَنَّ عِلَّةَ الزَّكَاةِ مِنْ أَجْلِ قُوتِ الْفُقَرَاءِ وَ تَحْصِينِ أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی كَلَّفَ أَهْلَ الصِّحَّةِ الْقِيَامَ بِشَأْنِ أَهْلِ الزَّمَانَةِ مِنَ الْبَلْوَی كَمَا قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ» فِي أَمْوَالِكُمْ إِخْرَاجُ الزَّكَاةِ وَ فِي أَنْفُسِكُمْ تَوْطِينُ النَّفْسِ عَلَی الصَّبْرِ…[۵]
۲) امام صادق ع نامهای به شیعیان نوشته و خواسته بودند که هر روز بعد از نمازهایشان آن را مرور کنند. توضیحاتی درباره این نامه و فرازهایی از آن قبلا گذشت.[۶] در فراز دیگری از این نامه آمده است:
ای جماعت نجاتیافته؛ اگر خداوند [بخواهد نعمتِ] آنچه را به شما عطا فرموده بر شما تمام کند، تمام نشود مگر اینکه بر شما آنچه بر صالحانِ پیش از شما وارد شده بود وارد شود؛ و اینکه در جانهایتان و اموالتان مورد آزمایش قرار گیرید و اینکه از دشمنان خداوند [سخنان] آزار[دهنده] فراوان بشنوید و صبر کنید و با جان و دل تحمل کنید؛ و اینکه شما را ذلیل بدارند و مورد خشم و بغض قرار گیرید؛ و اینکه بر شما ستم بار کنند و شما بر دوش کشید در حالی که با این کارتان قرب الهی و سرای آخرت را طلب میکنید؛ و اینکه در آزاری که در راه خداوند عز و جل بناحق بر شما روا میدارند بشدت کظم غیظ کنید؛ و اینکه شما را به خاطر حق[ی که بدان باور دارید] تگذیب کنند و در آن با شما به دشمنی برخیزند و به خاطر آن بغض شما را بپرورانند، و شما در همه این اموری که از آنان بر شما وارد میشود صبر پیشه کنید و مصداق همه اینها در کتاب الله که آن را جبرئیل بر پیامبرتان نازل کرد آمده است؛ شنیدید این سخن خداوند عز و جل به پیامبرتان را که فرمود «صبر کن همان گونه که پیامبران اولواالعزم صبر کردند و بر آنان تعجیل مکن» (احقاف/۳۵) سپس فرمود: «اگر تو را تكذيب كردند، به يقين پيامبران قبل از تو نيز تكذيب شدند» (فاطر/۴) «پس در برابر تكذيب و اذيتی که شدند، صبر كردند» (انعام/۳۴)[۷] پس قطعا که پیامبر خدا ص و پیامبران پیش از ایشان مورد تکذیب قرار گرفتند و با این تکذیب حق، اذیت شدند …
الكافي، ج۸، ص۴-۵
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَفْصٍ الْمُؤَذِّنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ كَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَةِ إِلَی أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ النَّظَرِ فِيهَا وَ تَعَاهُدِهَا وَ الْعَمَلِ بِهَا فَكَانُوا يَضَعُونَهَا فِي مَسَاجِدِ بُيُوتِهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا مِنَ الصَّلَاةِ نَظَرُوا فِيهَا قَالَ وَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْكُوفِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِيعِ الصَّحَّافِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَخْلَدٍ السَّرَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَرَجَتْ هَذِهِ الرِّسَالَةُ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَی أَصْحَابِهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ؛ أَمَّا بَعْدُ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمُ الْعَافِيَةَ …
أَيَّتُهَا الْعِصَابَةُ النَّاجِيَةُ إِنْ أَتَمَّ اللَّهُ لَكُمْ مَا أَعْطَاكُمْ بِهِ فَإِنَّهُ لَا يَتِمُّ الْأَمْرُ حَتَّی يَدْخُلَ عَلَيْكُمْ مِثْلُ الَّذِي دَخَلَ عَلَی الصَّالِحِينَ قَبْلَكُمْ وَ حَتَّی تُبْتَلَوْا فِي أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمْ وَ حَتَّی تَسْمَعُوا مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ أَذی كَثِيراً فَتَصْبِرُوا وَ تَعْرُكُوا بِجُنُوبِكُمْ وَ حَتَّی يَسْتَذِلُّوكُمْ وَ يُبْغِضُوكُمْ وَ حَتَّی يُحَمِّلُوا عَلَيْكُمُ الضَّيْمَ فَتَحَمَّلُوا مِنْهُمْ تَلْتَمِسُونَ بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ حَتَّی تَكْظِمُوا الْغَيْظَ الشَّدِيدَ فِي الْأَذَی فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَجْتَرِمُونَهُ إِلَيْكُمْ وَ حَتَّی يُكَذِّبُوكُمْ بِالْحَقِّ وَ يُعَادُوكُمْ فِيهِ وَ يُبْغِضُوكُمْ عَلَيْهِ فَتَصْبِرُوا عَلَی ذَلِكَ مِنْهُمْ وَ مِصْدَاقُ ذَلِكَ كُلِّهِ فِي كِتَابِ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَهُ جَبْرَئِيلُ ع عَلَی نَبِيِّكُمْ ص سَمِعْتُمْ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِيِّكُمْ ص «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ» ثُمَّ قَالَ «وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ» «فَصَبَرُوا عَلی ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا» فَقَدْ كُذِّبَ نَبِيُّ اللَّهِ وَ الرُّسُلُ مِنْ قَبْلِهِ وَ أُوذُوا مَعَ التَّكْذِيبِ بِالْحَق…
۳) از امام باقر ع روایت شده است:
همانا بنده بین سه امر است: بلاء و قضاء و نعمت:
پس هنگامی که بلایی از جانب خداوند میآید، صبر کردن وظیفهاش است؛
هنگامی که قضا و قدر الهی بر او واقع میگردد، تسلیم آن شدن وظیفهاش است؛
و هنگامی که نعمتی از جانب خداوند به او میرسد، شکر کردن وظیفهاش است.
الخصال، ج۱، ص۸۶؛ المحاسن، ج۱، ص۶-۷
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي عِمْرَانَ عَمْرِو [عُمَرَ] بْنِ مُصْعَبٍ الْعَرْزَمِيِّ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع[۸] يَقُولُ:
الْعَبْدُ بَيْنَ ثَلَاثَةٍ [ثَلَاثٍ] : بَلَاءٍ وَ قَضَاءٍ وَ نِعْمَةٍ؛ فَعَلَيْهِ فِي الْبَلَاءِ [لِلْبَلَاءِ] مِنَ اللَّهِ الصَّبْرُ فَرِيضَةً؛ وَ عَلَيْهِ فِي الْقَضَاءِ [لِلْقَضَاءِ] مِنَ اللَّهِ التَّسْلِيمُ فَرِيضَةً؛ وَ عَلَيْهِ فِي النِّعْمَةِ [لِلنِّعْمَةِ] مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الشُّكْرُ فَرِيضَةً.
۴) ابوخالد کابلی (از اصحاب سرّ امام سجاد ع) میگوید: امام سجاد ع به من فرمود:
دلم میخواست به حال خود رها میشدم و با مردم سه كلمه حرف ميزدم و سپس خدا درباره من هر چه دوست داشت، مقدر میفرمود؛ ولیکن عزم و جدیتی از جانب خداوند [برعهده ما] است که صبر پیشه کنیم؛ سپس این آیه را تلاوت کردند» و قطعا که خبر آن را بعد از مدتی خواهی دانست» (ص/۸۸) و نیز این آیه را تلاوت کردند: «و حتماً از کسانی که پیش از شما بدانان کتاب [آسمانی] داده شده و از کسانی که شرک ورزیدند، [سخنان] آزار[دهنده] فراوانی خواهید شنید؛ و اگر صبر و تقوا پیشه کنید، بیشک این از [نشانههای/موجبات/ ثمرات] جدّیّت در امور است.» (آل عمران/۱۸۶)
الغيبة للنعماني، ص۱۹۸؛ تفسير العياشي، ج۱، ص۲۱۱[۹]
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ ابْنُ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ الْجُعْفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ أَيْمَنَ عَنْ ضُرَيْسٍ الْكُنَاسِيِّ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع:
لَوَدِدْتُ أَنِّي تُرِكْتُ فَكَلَّمْتُ النَّاسَ ثَلَاثاً ثُمَّ قَضَی اللَّهُ فِي مَا أَحَبَّ وَ لَكِنْ عَزْمَةٌ مِنَ اللَّهِ أَنْ نَصْبِرَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ» ثُمَّ تَلَا أَيْضاً قَوْلَهُ تَعَالَی «وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذی كَثِيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور»
۵) از امام باقر ع روایت شده است:
خداوند عز و جل خود را متعهد کرده برای بلا فرستادن بر مومن، همان گونه که شخص خود را متعهد میکند که از سفر سوغاتی بیاورد؛ و با دنیا بر او داغ مینهد، همان گونه که پزشک [برای معالجه] بر بیمار داغ مینهد.
الكافي، ج۲، ص۲۵۵
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيَتَعَاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ كَمَا يَتَعَاهَدُ الرَّجُلُ أَهْلَهُ بِالْهَدِيَّةِ مِنَ الْغَيْبَةِ وَ يَحْمِيهِ الدُّنْيَا كَمَا يَحْمِي الطَّبِيبُ الْمَرِيضَ.[۱۰]
تدبر
۱) «لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»
آزمايش، يك سنّت جدّى الهى است، خود را آماده كنيم. (حرف لام در اوّل و حرف نون مشدّد در آخرِ «لَتُبْلَوُنَّ» نشانهى جدّى بودن مسأله است.) (تفسير نور، ج۲، ص۲۱۷) و مومن اگر مومن باشد همواره در جان و مالش در معرض آزمون است. (حدیث۵)
ثمره اخلاقی
سختیهایی که در روزگار برایمان پیش میآید را دو گونه میتوان دید:
اینکه خدا ما را به حال خود رها کرده، و اصلا خدا با ما مهربان نیست و … و از آنها ناراحت باشیم؛
اینکه خدا در ما ظرفیت رشد کردن بر اثر مقاومت دیده و ما را شایسته رسیدن به مقامات عالی دانسته است؛ و از وقوع آنها خوشحال باشیم؛ چرا که قرار است با این سختیها رشد کنیم.
جهان و سختیهایش همین است که هست؛ این دست من و توست که کدام نگاه را برگزینیم!
۲) «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ… لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»
در بحث از آیه «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُون» (انبیاء/۳۵) با اقتباس از المیزان، ج۱۴، ص۲۷۸ اشاره شد «اینکه عبارت «نَبْلُوكُمْ …» بعد از عبارت «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» آمده، به نوعی توضیح آن است و درواقع، دارد به فلسفه مرگ اشاره میکند: چرا انسانها میمیرند؟ زیرا زندگی در دنیا هدف نبوده است: آمدهاند آزمایش شوند.» (جلسه ۹۵، تدبر۴) این آیه و آیه قبل نیز همین مضمون را تکرار میکند: ظاهرا
از طرفی، ياد مرگ و زودگذرى دنيا، مسائل را براى انسان آسان مىكند. (تفسير نور، ج۲، ص۲۱۷)
و از طرف دیگر، انسان زمانی عرصهی آزمایش بودنِ زندگی دنیا را جدی میگیرد که باور کند که او و همگان میمیرند و حساب و کتاب نهایی در جای دیگری رقم میخورد.
۳) «لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»
بيشترين ابزار آزمايش، مال و جان است. (تفسير نور، ج۲، ص۲۱۷)
جان مهمترین و ارزشمندترین دارایی هرکس در دنیاست؛ و از این رو، هشدار به آمادگی برای ابتلای جانی، طبیعی است. اما در میان ابتلائات مختلف دیگری که برای بشر ممکن است پیش آید (مثلا مریضی و ابتلای در بدن، فراق و ابتلای در دوری از عزیزان، و …) چرا فقط سراغ ابتلای مالی رفت؟
الف. شاید میخواهد نشان دهد دلبستگی انسانها عموما به مال بیش از هر چیز دیگری است؟
ب. شاید از این جهت که بازگشت بسیاری از ابتلائات دیگر، به ابتلای مالی است، چنانکه وقتی کسی ثروت دارد تحمل بسیاری از ابتلائات برای او راحتتر میشود (مثلا مریض شود دغدغه هزینه درمان و پرستار و … را ندارد؛ یا سفر برود، امکان بازگشت زود به زود برایش میسر است؛ یا …)
ج. شاید از این جهت که مال مهمترین امر اعتباریای است که واقعا جز اعتبار ارزشی ندارد (ارزش کاغذی که به نام پول داریم صرفاً به اعتبار بانک مرکزی است و میشود یک شبه با تغییر واحد پول، کل آن اسکناسها را بیارزش کرد)؛ در عین حال ارزشمندترین نقشها را ایفا میکند که همه همّ و غم افراد را به خود جلب میکند.
د. …
۴) «لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذی كَثيراً»
علاوه بر پذيرش خطر جان و مال، بايد خود را براى شنيدن انواع نيشها و تحقيرها آماده كرد. (تفسير نور، ج۲، ص۲۱۷)
اما چرا در کنار ابتلای مالی و جانی، از اذیت سخن گفت، آن هم فقط از اذیت شنیدن، نه هرگونه اذیت شدن؟
الف. چون شنيدن تحقير و هجو، و آزار ديدن از دشمن، يكى از [مهمترین] وسايل آزمايش است. (تفسير نور، ج۲، ص۲۱۷)
ب. شاید میخواهد بر اهمیت ارتباطات در زندگی بشری تاکید کند. آن مقدار که سخن گفتن و شنیدن در زندگی ما موضوعیت دارد، هیچ چیزی موضوعیت ندارد.
ب. شاید میخواهد به تاثیر شنیدههای از دیگران (اصطلاحاً: حرف مردم) بر تغییر رفتارها تاکید کند؛ یعنی با توجه به اینکه بسیاری از رفتارهای ما تحت تاثیر حرف مردم تغییر میکند، میخواهد هشدار دهد که اگر مسیر ایمان را در پیش گرفتید، منتظر این ابتلای شدید باشید که «حرف مردم» بخواهد شما را از مسیرتان خارج کند.
ج. …
۵) «لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ … أَذی كَثيراً»
براى رسيدن به اهداف مقدّس، گاهى بايد همه گونه سختى را تحمّل كرد. ضربه به مال، جان، حيثيّت و آبرو. (تفسير نور، ج۲، ص۲۱۷)
۶) «لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذی كَثيراً»
مومن اگر مومن باشد، حتما مورد زخم زبان عدهای قرار میگیرد:
نه فقط مشرکان (که اصلا خدا را قبول ندارند و بتپرستاند، و دشمنیشان با اهل دین واضح است) بلکه حتی از جانب اهل کتاب (که خود را دیندار، و مومن به خدا و نبوت میدانند)
آن هم نه زخم زبانی که از روی سوء تفاهم و … باشد، بلکه زخم زبانی که با قصد آزار انجام شده و واقعا اذیتکننده است (أذیً)
آن هم نه یکی دو بار؛ بلکه بسیار (أذی کثیرا)
ثمره اخلاقی
اگر در مسیر صحیح الهی گام برمی داریم، انتظار نداشته باشیم که دیگران لزوما ما را تشویق کنند؛ بلکه انتظار طعنه زدنها و اذیتشدنها، آن هم به نحو فراوان، داشته باشیم.
۷) «لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذی كَثيراً»
مخالفان اسلام در ضربه زدن به مسلمانها، وحدت در هدف و گاهى وحدت در شيوه دارند: [فرق نمیکند اهل کتاب باشند یا مشرک] (تفسير نور، ج۲، ص۲۱۷)
۸) «لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ»
صرفاً نفرمود از جانب اهل کتاب؛ بلکه فرمود از جانب کسانی که به آنان کتاب داده شد، قبل از شما. چرا؟
الف. شاید میخواهد اشاره کند به خصلت نامطلوب تعصب بر داشتههای خود و حسادت به دیگران: اهل کتاب، پیش از آمدن اسلام، کتاب آسمانی داشتند؛ یعنی واقعا سخن خدا هم نزد آنان بود، اما دلشان نمیخواست که کس دیگری به این شرافت (دریافت کتاب آسمانی) مفتخر شود!
ب. تاکیدی است بر اینکه انتظار نداشته باشید که مردمی که قبلا در یک روال حقی بودهاند لزوما الان هم به حق بگروند؛بلکه برحق بودنِ آنان، چهبسا از باب دینداری آباء و اجدادی بوده، نه دینداری واقعی: درست است که قبل از شما کتاب آسمانی برحقی داشتند، اما گرایش آنان به آن کتاب، ناشی از حقانیت آن نبود!
ج. …
۹) «وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذی كَثيراً»
دشمن به كم قانع نيست. (تفسير نور، ج۲، ص۲۱۷)
۱۰) «لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذی كَثيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»
در برابر امتحان و اذیت دشمنان صبر کردن لازم است؛ و طبیعی است که بعد از هشدار درباره امتحان و اذیت دشمن، از صبر سخن گفته شود. اما چرا در این مقام، علاوه بر صبر، از تقوا سخن گفت؟
الف. چون صبر و تقوى در كنار هم رمز موفقيّت است. استقامت بدون تقوا، در افراد لجوج نيز پيدا مىشود. (تفسير نور، ج۲، ص۲۱۷)
ب. «تقوی» از ماده «وقی» به معنای خود را در مسیر نگهداشتن است. شاید میخواهد تاکید کند که این صبر، از باب ظلمپذیری نیست، بلکه از باب این است که شخص میخواهد در مسیر حق باقی بماند.
ج. هرگونه صبر و استقامتی در نگاه دین مطلوب نیست؛ بلکه تنها صبر و استقامتی مطلوب است که مطابق با دستورات خدا و بر اساس تقوا باشد؛ و از این جهت شبیه عبارت «اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ» (هود/۱۱۲ و شوری/۱۵) است که استقامت را به نحو خاص از پیامبر طلب میکند.
د. صبری که همراه با تقوا و بر اساس باشد، حکایت از جدیت و عزم در امور دارد؛ نه هر صبری.
ه. صبر در کاربردهای رایج، هم معنای انفعالی (خودداری کردن) دارد و هم معنای ایجابی (استقامت ورزیدن). شاید با قرار دادن آن در کنار کلمه «تقوا» – به عنوان مهمترین کلیدواژه ارزشگذاری در دین (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ؛ حجرات/۱۳) – میخواهد نشان دهد که معنای ایجابیِ آن مد نظر بوده است؛ نه معنای انفعالیِ آن.
و. …
۱۱) «لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذی كَثيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»
ترکیب عبارت «فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» به گونهای است که ظرفیت معانی متعددی را در این کلام ایجاد کرده و موجب برداشتهای متنوعی از جانب مفسران و مترجمان شده است؛ که برخی از آنها به این برمیگردد که «ذلک من» را به معناهای «از نشانههای/ از علل و موجبات/ از مقدمات/ از ثمرات/ از جمله/از لازمههای/مصداقِ/ عبارت است از» دانستهاند و برخی دیگر به اینکه از «عزم الامور» هم برداشتهای متفاوتی شده است؛ و برخی هم به اینکه مرجع «ذلک» را فقط «صبر» بدانیم، یا «صبر و تقوا» یا اینکه افراد در جریان ابتلا و آزار قرار میگیرند» یا … ؛که با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا بعید نیست که اغلب آنها مد نظر بوده باشد.
در هر صورت، برخی از آنها بدین قرارند:
الف. مقصود این است که صبر کردن و جزع نکردن از اموری است که بر فرد عاقل لازم است که عزمش را برای آن جزم کند (مجمع البیان، ج۲، ص۹۰۳)
ب. صبر و تقوا از محکم الامور است (به نقل از مجمع البیان، ج۲، ص۹۰۳)
ج. امتحانات پیاپی و طعنه شنیدن از دشمن، اقتضای طبیعیاش این است که انسان در تصمیمش برای ادامه مسیر سست شود؛ اگر کسی میخواهد این مسیر را بپیماید باید اهل صبر و تقوا باشد تا خداوند کمکش کند که نلغزد و از اهل عزم و تصمیم قوی باشد. (المیزان، ج۴، ص۸۴)
د. ، و اگر صبر و پروا پيشه كنيد اين (استقامت) حتما از كارهاى بزرگ و درخور اهميت است. (ترجمه مشکینی) ؛ کاری سترگ است (پورجوادی) از اموری است که بسیار سترگ است (حلبی)
ه. اگر صبر كنيد و پرهيزگارى نماييد، اين [ايستادگى] حاكى از عزم استوار [شما] در كارهاست. (ترجمه فولادوند، رضایی، تفسیر نور، ج۲، ص۲۱۶) ؛ نشانه قدرت اراده شماست (آیتی). دليل عزم استوار شما [در راه خداوند] است. (صفارزاده)
و. اگر شكيبايى و پرهيزگارى پيشه كنيد، همانا اين از استوارترين- جدّىترين و راست و درستترين- كارهاست. (ترجمه مجتبوی) . از استوارى كارهاست (حجة التفاسیر، ج۱، ص۳۲۳) اين از خوبترين كارها است. (تفسیر روان جاوید، ج۱، ص۵۴۵)
ز. اگر شكيبايى كنيد و پرهيزگارى ورزيد بىگمان اين از كارهايى است كه آهنگ آن مىكنند. (ترجمه گرمارودی) هر آئينه اين خصلت از كارهاى مقصودست (دهلوی)
ح. و اگر استقامت ورزيد و تقوى كنيد، آن دو از كارهاى مطلوب مىباشند. (تفسیر احسن الحدیث، ج۲، ص۲۴۹)
ط. اگر صبر را پيشه خود سازيد و پرهيزكار باشيد، اين از چيزهايى است كه باعث تقويت كارها مىگردد. (ترجمه ارفع)
ی. و اگر صبر پيشه كرده و پرهيزكار شويد (البته ظفر يابيد) كه ثبات و تقوا سبب قوت اراده در كارهاست. (ترجمه الهی قمشهای و بروجردی؛ ترجمه المیزان، ج۴، ص۱۲۸؛ ترجمه بیان السعاده، ج۳، ص۴۷۳) این نشان قوت اراده [شما] است (طاهری)
ک. و اگر [در برابر آزار اينان] شكيبايى ورزيد و [از تجاوز از حدود الهى] بپرهيزيد [سزاوارتر است.] اين امورى است كه ملازمت بر آن از واجبات است. (ترجمه انصاریان) از کارهای کردنی – واجبات- است (خواجوی، نوبری)
ل. و اگر استقامت كنيد و تقوا پيشه سازيد (شايستهتر است)، زيرا اينها از كارهاى محكم و استوار / مطمئن و قابل اطمينان است (تفسیر آسان، ج۳، ص۹۴؛ ترجمه جوامع الجامع، ج۱، ص۴۳۲؛ ترجمههای فیض الاسلام، مکارم) ؛ از كارهاى پسنديده است. (ترجمه پاینده)
م. اگر پايدارى ورزيد و پروا پيشه كنيد پس بيگمان آن (پايدارى و پروا پيشگى) از تصميم قاطع به امور است. (تفسیر پرتوی از قرآن، ج۵، ص۴۲۳)
ن. ور كه پرهيز و صبر پيشه كنيد / اين مهم را سزاست عزم شديد (ترجمه منظوم: تشکری)
س. كه اين صبر و تقوى در انجام كار / كند گامتان را بسى استوار. (ترجمه منظوم/مجد)
ع. و اگر صبر داشته باشيد و خوددارى كنيد از خلاف پس اين برنامه از تصميم گرفتن در امور خواهد بود. (تفسیر روشن، ج۵، ص۱۹۹)
ف. البته اين استقامت در كارهاست (سراج)
ص. تا اگر شكيبا باشيد و پرهيزگار، [خود نمودار شود كه] بلندى همّت است و استوار كارى (تفسیر عاملی، ج۲، ص۲۹۳)
ق. اگر شكيبايى ورزيد و پرهيزگارى كنيد بيشك آن از اراده طلب ترين كارها باشد. (ترجمه جلال الدین فارسی)
ر. البته اين صبر و پرهيزكارى از استوارى در كارها و محكمكارى در دين است. (ترجمه یاسری)
ش. آن از استوارى كارهاى دين است و درستى نشانهاى آن. (کشف الاسرار، ج۲، ص۳۶۹)
ت. بدانيد كه حقا اين مقاومت و استقامت دليل بر عزم و ثبات و استحكام در كارها ميباشد (يا) اين محن و بلايا عزمى از عزمهاى خداوندى است كه شما بناچار در برابر آنها بايد مقاوم و شكيبا و با تقوى باشيد. (ترجمه خسروی)
خ. اگر صبر كنيت و بپرهيزيت آن از كار استواركاران است، و از صفات مردان ميدان است. (تفسیر نسفی، ج۱، ص۱۴۵)
ذ. …
۱۲) «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»
كلمهى «ذلِكَ» مفرد است، در حالى كه به صبر و تقوى كه دو چيزند، اشاره دارد. این نشان می دهد صبر و تقوى، ملازم يكديگرند. (تفسير نور، ج۲، ص۲۱۷)
[۱] . حدّثنا علىّ بن محمّد، قال: حدّثنى الحبرىّ، قال: حدّثنا حسن بن حسين …
[۲] . أخبرنا أبو محمد الحسن بن محمد الفارسي، أخبرنا محمد بن عبد اللَّه بن حمدون، أخبرنا أبو حامد أحمد بن الحسن، حدَّثنا محمد بن يحيی، حدَّثنا أبو اليمان، حدَّثنا شعيب، عن الزهري، أخبرني عبد الرحمن بن عبد اللَّه بن كعب بن مالك، عن أبيه- و كان من أحد الثلاثة الذين تِيبَ عليهم: أن كعب بن الأشرف اليهودي كان شاعراً، و كان يهجو النبي صلی اللَّه عليه و سلم، و يحرض عليه كفار قريش في شعره. و كان النبي صلی اللَّه عليه و سلم قدم المدينة و أهلها أخْلَاطٌ: منهم المسلمون، و منهم المشركون، و منهم اليهود. فأراد النبي صلی اللَّه عليه و سلم أن يستصلحهم [كلهم]، و كان المشركون و اليهود يؤذونه و يؤذون أصحابه أشد الأذی، فأمر اللَّه تعالی نبيه صلی اللَّه عليه و سلم بالصبر علی ذلك و فيهم أنزل اللَّه تعالی: وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ … الآية.
[۳] . نزلت الآية في كعب بن الأشرف و كان يهجو النبي ص و المؤمنين و يحرض المشركين عليهم و يشبب بنساء المسلمين فقال ص من لي بابن الأشرف فقال محمد بن سلمة أنا يا رسول الله فخرج هو و أبو نائلة مع جماعة فقتلوه غيلة و أتوا برأسه إلی النبي ص آخر الليل و هو قائم يصلي عن الزهري و قيل نزلت في فنحاص اليهودي سيد بني قينقاع لما بعث رسول الله أبا بكر إليه ليستمده و كتب إليه كتابا فلما قرأه قال قد احتاج ربكم إلی أن نمده فهم أبو بكر بضربه ثم ذكر النبي ص لا تفتاتن بشيء حتی ترجع فكف عنه عن عكرمة و مقاتل
[۴] . أخبرنا عمرو بن [أبي] عمرو المزَكَّي، أخبرنا محمد بن مكي، أخبرنا محمد بن يوسف، أخبرنا محمد بن إسماعيل [البخاري]، أخبرنا أبو اليمان، أخبرنا شعيب، عن الزهري قال: أخبرني عروة بن الزبير: أن أسامة بن زيد أخبره: أن رسول اللَّه صلی اللَّه عليه و سلم ركب علی حمار علی قطيفة فَدَكيَّة، و أرْدَف أسامة بن زيد [وراءه]، و سار يعود سعد بن عُبادة في بني الحارث بن الخزرج، قبل وقعة بدر، حتی مر بمجلس فيه عبد اللَّه بن أبيّ، و ذلك قبل أن يسلم عبد اللَّه بن أبي، فإذا في المجلس أخلاط من المسلمين و المشركين عبدة الأوثان و اليهود، و في المجلس عبد اللَّه بن رواحة، فلما غشيت المجلس عَجَاجَةُ الدابة خَمَّرَ عبد اللَّه بن أبيّ أنْفَه بردائه ثم قال: لا تغبروا علينا. فسلّم رسول اللَّه صلی اللَّه عليه و سلم ثم وقف، فنزل و دعاهم إلی اللَّه، و قرأ عليهم القرآن، فقال عبد اللَّه بن أبي: أيها المرء إنه لا أحسن مما تقول، إن كان حقاً فلا تؤذنا به في مجالسنا، ارجع إلی رحلك، فمن جاءك فاقصص عليه، فقال عبد اللَّه بن رواحة: بلی يا رسول اللَّه فاغشنا به في مجالسنا، فإنا نحب ذلك، و استب المسلمون و المشركون و اليهود حتی كادوا يَتَسَاوَرُون، فلم يزل النبي صلی اللَّه عليه و سلم يُخَفِّضُهم حتی سكتوا، ثم ركب النبي صلی اللَّه عليه و سلم، دابته، و سار حتی دخل علی سعد بن عبادة، فقال له: يا سعد أ لم تسمع ما قال أبو حباب- يريد عبد اللَّه بن أبي- قال كذا و كذا؟! فقال سعد بن عبادة: يا رسول اللَّه اعف عنه و اصفح، فو الذي أنزل عليك الكتاب لقد جاء اللَّه بالحق الذي نزل عليك و قد اصطلح أهل هذه البُحَيْرة علی أن يتوجوه و يُعَصِّبُوه بالعصابة، فلما رد اللَّه ذلك بالحق الذي أعطاك شَرِقَ بذلك، فذلك فَعَلَ به ما رأيت. فعفا عنه رسول اللَّه صلی اللَّه عليه و سلم، فأنزل اللَّه تعالی: وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذی كَثِيراً الآية.
[۵] . مَعَ مَا فِي ذَلِكَ مِنْ أَدَاءِ شُكْرِ نِعَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الطَّمَعِ فِي الزِّيَادَةِ مَعَ مَا فِيهِ مِنَ الزِّيَادَةِ وَ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ لِأَهْلِ الضَّعْفِ وَ الْعَطْفِ عَلَی أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْحَثِّ لَهُمْ عَلَی الْمُسَاوَاةِ وَ تَقْوِيَةِ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَعُونَةِ لَهُمْ عَلَی أَمْرِ الدِّينِ وَ هِيَ عِظَةٌ لِأَهْلِ الْغِنَی وَ عِبْرَةٌ لَهُمْ لِيَسْتَدِلُّوا عَلَی فَقْرِ الْآخِرَةِ بِهِمْ وَ مَا لَهُمْ مِنَ الْحَثِّ فِي ذَلِكَ عَلَی الشُّكْرِ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی لِمَا خَوَّلَهُمْ وَ أَعْطَاهُمْ وَ الدُّعَاءِ وَ التَّضَرُّعِ وَ الْخَوْفِ أَنْ يَصِيرُوا مِثْلَهُمْ فِي أُمُورٍ كَثِيرَةٍ فِي أَدَاءِ الزَّكَاةِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ صِلَةِ الْأَرْحَامِ وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ.
[۶] . در جلسه۱۷۵، حدیث۲ http://yekaye.ir/sad-38-28/ و جلسه۲۰۲، حدیث۱ http://yekaye.ir/ale-imran-003-31/ و
جلسه ۴۵۶، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-11/ و جلسه۴۹۰، حدیث۳ http://yekaye.ir/alqalam-68-24/
و جلسه ۵۳۱ حدیث۳ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-42/ و جلسه ۵۵۰، پاورقی۲ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-62/
و جلسه ۷۰۴، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-fater-35-4/
[۷] . آیه ۳۴ سوره انعام بدین صورت بوده «وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا» و ممکن است راوی، بر اثر اعتماد به حافظه، اشتباهاً به جای فراز اول این آیه، فراز اول آیه فاطر «وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ» را بیان کرده است.
[۸] . در محاسن با همین سند، این را از امام صادق روایت کرده، اما نهتنها در خصال صدوق، که سندش مشابه است؛ بلکه در روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج۲، ص۴۷۲ و مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص۳۰۰ که بدون سند ذکر کردهاند مطلب را به امام باقر ع نسبت دادهاند. سایر مواردی که داخل کروشه آمده، بر اساس روایت محاسن است.
[۹] . متن روایت در تفسیر عیاشی با اندک تفاوتی در تعابیر چنین آمده است: عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع لَوَدِدْتُ أَنَّهُ أُذِنَ لِي فَكَلَّمْتُ النَّاسَ ثَلَاثاً ثُمَّ صَنَعَ اللَّهُ بِي مَا أَحَبَّ قَالَ بِيَدِهِ عَلَی صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ وَ لَكِنَّهَا عَزْمَةٌ مِنَ اللَّهِ أَنْ نَصْبِرَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذی كَثِيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِك مِنْ عَزْمِ الْأُمُور»
[۱۰] . قبلا احادیثی ناظر به بحث ابتلاء در جلسه ۱۴۹ (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ؛ انعام/۴۲ http://yekaye.ir/al-anam-006-042/ ) و جلسه ۳۳۳ (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في كَبَدٍ؛ بلد/۴ http://yekaye.ir/al-balad-90-4/) و جلسه ۴۳۰ (هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَديداً؛ احزاب/۱۱ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-11/) و جلسه ۸۸۶ (فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ؛ فجر/۱۵ http://yekaye.ir/al-fajr-89-15/) گذشت.
این احادیث در کافی هم به نظر میرسد بسیار به مضمون این آیه نزدیکند: (شمارهها شمارههای حدیث در باب مربوط به ابتلای مومن است)
۳- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ لَمَعَ عَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ. (الكافي، ج۲، ص۲۵۲)
۵- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَاداً فِي الْأَرْضِ مِنْ خَالِصِ عِبَادِهِ مَا يُنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ- تُحْفَةً إِلَى الْأَرْضِ إِلَّا صَرَفَهَا عَنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ وَ لَا بَلِيَّةً إِلَّا صَرَفَهَا إِلَيْهِمْ. (الكافي، ج۲، ص۲۵۳)
۷- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ عَلَاءٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلَاءِ غَتّاً وَ ثَجَّهُ بِالْبَلَاءِ ثَجّاً فَإِذَا دَعَاهُ قَالَ لَبَّيْكَ عَبْدِي لَئِنْ عَجَّلْتُ لَكَ مَا سَأَلْتَ إِنِّي عَلَى ذَلِكَ لَقَادِرٌ وَ لَئِنِ ادَّخَرْتُ لَكَ فَمَا ادَّخَرْتُ لَكَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكَ. (الكافي، ج۲، ص۲۵۳)
۹- عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ الْحُرِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّمَا يُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ فِي الدُّنْيَا عَلَى قَدْرِ دِينِهِ أَوْ قَالَ عَلَى حَسَبِ دِينِهِ . (الكافي، ج۲، ص۲۵۳)
۱۰- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّى الْحَضْرَمِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بُهْلُولِ بْنِ مُسْلِمٍ الْعَبْدِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ بِمَنْزِلَةِ كِفَّةِ الْمِيزَانِ كُلَّمَا زِيدَ فِي إِيمَانِهِ زِيدَ فِي بَلَائِهِ . (الكافي، ج۲، ص۲۵۴)
۱۳- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَبِأَفْضَلِ مَكَانٍ ثَلَاثاً إِنَّهُ لَيَبْتَلِيهِ بِالْبَلَاءِ ثُمَّ يَنْزِعُ نَفْسَهُ عُضْواً عُضْواً مِنْ جَسَدِهِ وَ هُوَ يَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى ذَلِكَ. (الكافي، ج۲، ص۲۵۴)
۱۴- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ فِي الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً لَا يَبْلُغُهَا عَبْدٌ إِلَّا بِالابْتِلَاءِ فِي جَسَدِهِ. (الكافي، ج۲، ص۲۵۵)
۱۵- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ أَبِي يَحْيَى الْحَنَّاطِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: شَكَوْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أَلْقَى مِنَ الْأَوْجَاعِ وَ كَانَ مِسْقَاماً فَقَالَ لِي يَا عَبْدَ اللَّهِ لَوْ يَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِي الْمَصَائِبِ لَتَمَنَّى أَنَّهُ قُرِضَ بِالْمَقَارِيضِ.
۱۶- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ رِبَاطٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ أَهْلَ الْحَقِّ لَمْ يَزَالُوا مُنْذُ كَانُوا فِي شِدَّةٍ أَمَا إِنَّ ذَلِكَ إِلَى مُدَّةٍ قَلِيلَةٍ وَ عَافِيَةٍ طَوِيلَةٍ. (الكافي، ج۲، ص۲۵۵)
۲۳- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّهُ لَيَكُونُ لِلْعَبْدِ مَنْزِلَةٌ عِنْدَ اللَّهِ فَمَا يَنَالُهَا إِلَّا بِإِحْدَى خَصْلَتَيْنِ إِمَّا بِذَهَابِ مَالِهِ أَوْ بِبَلِيَّةٍ فِي جَسَدِهِ. (الكافي، ج۲، ص۲۵۷)
۲۷- أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع أَ يُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ بِالْجُذَامِ وَ الْبَرَصِ وَ أَشْبَاهِ هَذَا قَالَ فَقَالَ وَ هَلْ كُتِبَ الْبَلَاءُ إِلَّا عَلَى الْمُؤْمِنِ. (الكافي، ج۲، ص۲۵۸)
بازدیدها: ۱۱۱