۹۱۰) وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ

۹ رجب۱۴۴۰

ترجمه

و هنگامی که خداوند از کسانی که به آنان کتاب [آسمانی] داده شده بود پیمان گرفت که حتما باید آن را برای مردم تبیین نمایید و پنهانش مدارید؛ اما آن را پشت سرشان افکندند و به ازای آن بهای اندکی ستاندند؛ پس چه بد است آنچه می‌ستانند!

اختلاف قرائت

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ

در قرائت ابن مسعود و ابن‌‌عباس، عبارت «ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ» به صورت «ميثاقَ النَّبیّین» قرائت شده، که در این صورت، فاعلِ «فَنَبَذُوهُ»، «الناس» می‌باشد (در حالی که در قرائت رایج، فاعل «فَنَبَذُوهُ»، «الذین اوتوا الکتاب» می‌باشد)

همچنین این فراز در قرائتی از ابن مسعود به صورت «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ ميثاقَهُم» روایت شده است.

جامع البيان (تفسیر طبری)، ج‏۴، ص۱۳۶[۱]؛ البحر المحيط، ج‏۳، ص۴۶۵[۲]؛ روح المعاني، ج‏۲، ص۳۶۰[۳]؛ و

فتح القدير، ج‏۱، ص۴۶۸[۴]

لَتُبَيِّنُنَّهُ … تَكْتُمُونَهُ / لَیُبَيِّنُنَّهُ … یَكْتُمُونَهُ

در اغلب قرائات به صیغه مخاطب (لَتُبَيِّنُنَّهُ … تَكْتُمُونَهُ) قرائت شده است؛

اما در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و بصره (ابوعمرو) و روایت شعبه از عاصم (از قراء کوفه) این دو فعل به صیغه غایب (لَیُبَيِّنُنَّهُ … یَكْتُمُونَهُ) قرائت شده است؛

همچنین در قرائت ابن‌مسعود، علاوه بر صیغه غایب، کلمه اول به صورت «لَیُبَيِّنُونَهُ» (یعنی بدون نون تاکید؛ و از این جهت شبیه یَكْتُمُونَهُ) قرائت شده است؛ و البته این قرائت در نقلی از ابن‌عطیه به صیغه مخاطب (لَتُبَيِّنُونَهُ) روایت شده است.

مجمع البيان، ج‏۲، ص۹۰۴[۵]؛ البحر المحيط، ج‏۳، ص۴۶۵[۶]

نکات ادبی

ميثاقَ

قبلا بیان شد که ماده «وثق» در اصل دلالت دارد بر گره زدن و محکم کردن. «وَثِقَ» به معنای آرامش یافتن و اعتماد کردن به چیزی، و به تعبیر دیگر، اطمینانی است که از محکم‌کاری حاصل می‌شود و «أَوْثَقَ» به معنای محکم کردن؛

«وِثَاق» مصدر باب مفاعله و «وَثَاق» اسم مصدر است که به معنای آن چیزی است که از ماده وثق حاصل می‌شود و لذا به معنای «پیمان» می‌باشد، یعنی چیزی که شخص بدان اعتماد و تکیه می‌کند، و هم به معنای «محکم بستن» و «به بند کشیدن»: «وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ» (فجر/۲۶)؛ «حَتَّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ‏» (محمد/۴)؛ و«وُثْقَی» هم مونث از «اَوْثَق» است (صفت تفضیل) و بر شدت محکم‌کاری دلالت می‌کند «فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی» (بقره/۲۵۶)؛

«ميثَاق» آن چیزی است که موجب حصول اطمینان می‌شود؛ و لذا به معنای عقد و پیمانی است که با عهد و قسم محکم‌کاری شده باشد؛ و «مَوْثِق» میثاقی است که درباره موضوع خاصی قرار داده شده و شخص خود را مقید به انجامش کرده است «حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ‏  … مَوْثِقَهُمْ‏» (يوسف/۶۶).

جلسه ۴۲۶  http://yekaye.ir/al-ahzab-33-7/

لَتُبَيِّنُنَّهُ = لَـ + تُبَيِّنُ + نَّ + هُ

«لـ» لام قسم (یا به تعبیر فنی‌تر: لام واقع در جواب قسم) است؛ و«تُبَيِّنُنَّ» در اصل به صورت فعل مضارع «تُبَيِّنُون» به اضافه نون تاکید بوده، که حرف «و» به خاطر التقای ساکنین حذف شده است. نون تاکید را برخی نون تاکید خفیفه دانسته‌اند که با «ن» فعل مضارع ادغام شده (الجدول في إعراب القرآن، ج‏۴، ص۴۰۵) و برخی آن را نون تاکید ثقیله (نّ) دانسته‌اند که به خاطر تلاقی سه نون، یکی حذف شده است. (إعراب القرآن و بيانه، ج‏۲، ص۱۲۸)

«تُبَيِّنُون» از ماده «بین» و فعل متعدی از خانواده «بیان» (بیان کنید) است که درباره این ماده در آیه ۱۸۳ (جلسه ۹۰۶) توضیحات لازم گذشت.

تَكْتُمُونَهُ[۷]

قبلا بیان شد که ماده «کتم» در اصل به معنای مخفی کردن و پوشاندن است که مصدر «کتمان» از همین ماده گرفته شده است. در تفاوت «کتمان» و «مخفی کردن» گفته‌اند که «کتمان» سکوت از معناست یعنی حقیقتی را نگفتن و از آن ساکت ماندن، اما «اخفاء» اعم از آن است و هرگونه مخفی کردنی را (مثلا مخفی کردن چیزی در زیر لباس) می‌گویند.

جلسه ۲۲۳ http://yekaye.ir/al-baqare-2-033/

فَنَبَذُوهُ

قبلا بیان شد که ماده «نبذ» در اصل به معنای پرتاب کردن و انداختن است و برخی توضیح داده‌اند که نه هر انداختنی، بلکه انداختنی که ناشی از کم‌اعتنایی یا ناشی از احساس بی‌نیازی باشد؛ چنانکه در آیاتی مانند «لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ، همزة/۴؛ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ‏، آل عمران/۱۸۷؛ فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ، قصص/۴۰) این معنا وضوح دارد.

جلسه ۵۱۴  http://yekaye.ir/al-qalam-68-49/

اشْتَرَوْا

ماده «شری» در اصل در سه معنای مختلف به کار رفته (معامله، رویش، هیجانی در چیزی) به کار رفته، که از این سه تنها یک معنایش در قرآن کریم استفاده شده، که آن همان به معنای خرید و فروش، و داد و ستد (دادن چیزی وستاندن چیزی به ازای آن) است. (معجم المقاييس اللغة، ج‏۳، ص۲۶۶)

در واقع دو کلمه «شراء» و «بیع» غالبا با هم به کار می‌رود که به ترتیب به معنای «خرید» و «فروش» است؛ «مشتری» (خریدار) کسی است که پول را می‌دهد و جنس را می‌خرد؛ اما «بایع» (فروشنده) کسی است که جنس را می‌دهد و پول را می‌گیرد؛ اما از آنجایی که وقتی معاملات جنس به جنس است، دیگر مشتری و بایع به هر یک از طرفین می‌تواند اطلاق شود، بتدریج خود این دو ماده به جای همدیگر هم رایج شده است؛ و اکنون غالبا وقتی ماده «شری» به صورت ثلاثی مجرد به کار می‌رود هم‌معنای «باع»  (فروخت) می‌باشد: (وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ‏؛ یوسف/۲۰) و وقتی ماده «بیع» در باب افتعال (ابتیاع) به کار می‌رود به معنای «اشتری» (خرید) به کار می‌رود (إِنَّ اللَّهَ اشْتَری‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ)؛ (یعنی «شری» و «باع» هر دو به معنای «خرید»، و «اشتری» و «ابتاع» هر دو به معنای «فروخت» می‌باشد)

ماده «شری» در قرآن کریم تنها به صورت فعل (شری/ اشتری) و جمعا ۲۵ بار به کار رفته است.

ثَمَناً

ماده «ثمن» در دو معنای مستقل به کار رفته است؛ یکی در معنای چیزی که به ازای جنسی که خریده می‌شود، پرداخت می‌شود؛ اعم از اینکه پول باشد یا جنس؛ چنانکه می‌گویند فلان چیز را خریدم و ثمنش را پرداخت کردم؛ و دوم یکی از اعداد، «ثمانیه» یعنی عدد هشت، (سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ؛ حاقه/۷) (معجم المقاييس اللغة، ج‏۱، ص۳۸۷)؛ و کلمه «ثمین» در هر دو معنا به کار می‌رود: هم به معنای چیزی که ثمن و قیمتش زیاد باشد؛ و هم به معنای «ثُمُن» (یک هشتم) (فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ؛ نساء/۱۲) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۷۷)

معنای اول «ثمن» به کلماتی مانند «عِوَض» و «قیمت» بسیار نزدیک است؛ تفاوتش با «عِوَض» را در این است که «عوض» اعم است و برای هر چیزی به جای هر چیزی به کار می‌رود، در حالی که «ثمن» عوضی است که فقط در مقام خرید و فروش، چیزی به جای چیز دیگر قرار داده می‌شود؛

تفاوتش با ماده «قیم» ، و در واقع، تفاوت «ثَمَن» با «قیمة» در این است که قیمت به معنای مقدارِ ارزش [واقعی] کالاست، اما «ثمن» به معنای آن ارزش و قیمتی است که در معامله پرداخت می‌شود، خواه واقعا به اندازه ارزش خود کالا باشد یا بیشتر یا کمتر باشد

برخی اصل این ماده را همان معنای ما به ازای جنس خریداری شده، می داند و بر این باورند که «ثمانیه» از کلمه «شموناه» در زبان عبری (که به معنای هشت است) وارد زبان عربی شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۲، ص۳۰) چیزی که این نظر را کمی تضعیف می‌کند این است که اگرچه کلمه «ثمانیه» شباهتی به کلمه عبری مذکور دارد؛ اما در زبان عربی کلمات «ثامن» (هشتم) (وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ‏؛ كهف/۲۲) و «ثُمُن» (یک هشتم) و «ثمانون» (هشتاد) (فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانينَ جَلْدَةً؛ نور/۸۰) در زبان عربی هم وجود دارند که کاملا از ماده «ثمن» هستند. (الفروق في اللغة، ص۲۳۳-۲۳۴)

ماده «ثمن» و مشتقات آن جمعا ۱۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

۱) از امام باقر ع روایت شده است که درباره این آیه فرمودند:

«و هنگامی که خداوند از کسانی که به آنان کتاب [آسمانی] داده شده بود پیمان گرفت که حتما باید آن را برای مردم تبیین نمایید و پنهانش مدارید» و آن این بود که خداوند از کسانی که به آنان کتاب [آسمانی] داده شده بود، در مورد حضرت محمد ص پیمان گرفت که حتما هنگامی که او ظهور کرد باید او را برای مردم تبیین نمایید و پنهانش مدارید؛ «اما آن را پشت سرشان افکندند» یعنی عهد خدا را پشت سرشان افکندند و به ازای آن بهای اندکی ستاندند؛ پس چه بد است آنچه می‌ستانند!

تفسير القمي، ج‏۱، ص۱۲۸

فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ» وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ فِي مُحَمَّدٍ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ إِذَا خَرَجَ وَ لَا يَكْتُمُونَهُ «فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ» يَقُولُ نَبَذُوا عَهْدَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ «وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ».[۸]

 

۲) از امام باقر ع در شرح آیه «اينان احبار [علمای یهود] و راهبان خود و مسيح بن مريم را به جای خدا به الوهيّت گرفتند» روایت شده است:

اما در مورد مسیح بن مریم؛ از او سرپیچی کردند و او را در دل خویش بیش از حد بزرگ داشتند تا جایی که گمان کردند او خدا ویا پسر خداست؛ و برخی گفتند او یکی از سه نفر است و عده‌ای گفتند خود خداست؛ اما در مورد احبار و راهبانشان، مساله این است که از آنان پیروی کردند و سخنشان را پذیرفتند و چنان از دستوراتشان پیروی نمودند و دین خود را صرفاً بر اساس آنان فرامی خواندند تنظیم می‌کردند که با این نحوه اطاعت از آنان و کنار گذاشتن دستور خدا و کتابهای الهی و پیامبرانش، آنان را به ربوبیت خود برگزیدند و دستور خدا پشت سرشان انداختند؛ یعنی آنچه را که این احبار و رهان بدان امر می‌کردند پیروی و اطاعت می‌کردند هرچند که معصیت خدا باشد؛ خداوند این را در کتاب ما بدین جهت ذکر فرمود تا از آنان پند گیریم؛ پس بر بنی اسرائیل  بدانچه انجام دادند خرده گرفت و فرمود: «بدانان دستور داده نشد جز اینکه خداوند واحد را بپرستند که خداوندی جز او نیست؛ او منزه است از آنچه به او شرک می ورزند.» (توبه/۳۱)

تفسير القمي، ج‏۱، ص۲۸۹

أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ» أَمَّا الْمَسِيحُ فَعَصَوْهُ وَ عَظَّمُوهُ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّی زَعَمُوا أَنَّهُ إِلَهٌ وَ أَنَّهُ ابْنُ اللَّهِ وَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ قَالُوا ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ قَالُوا هُوَ اللَّهُ وَ أَمَّا أَحْبَارُهُمْ وَ رُهْبَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ أَطَاعُوهُمْ وَ أَخَذُوا بِقَوْلِهِمْ وَ اتَّبَعُوا مَا أَمَرُوهُمْ بِهِ وَ دَانُوا بِهِمْ بِمَا دَعَوْهُمْ إِلَيْهِ فَاتَّخَذُوهُمْ أَرْبَاباً بِطَاعَتِهِمْ لَهُمْ وَ تَرْكِهِمْ مَا أَمَرَ اللَّهُ وَ كُتُبُهُ وَ رُسُلُهُ «فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ» وَ مَا أَمَرَهُمْ بِهِ الْأَحْبَارُ وَ الرُّهْبَانُ اتَّبَعُوهُ وَ أَطَاعُوهُمْ وَ عَصَوُا اللَّهَ وَ إِنَّمَا ذَكَرَ هَذَا فِي كِتَابِنَا لِكَيْ نَتَّعِظَ بِهِمْ فَعَيَّرَ اللَّهُ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَنَعُوا يَقُولُ اللَّهُ «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ».

 

۳) از امام صادق ع روایت شده است:

در کتاب علی ع خواندم که همانا خداوند از جاهلان عهد پیمانی برای علم‌جویی نگرفت، مگر آنکه پیش از آن از عالمان عهد و پیمانی برای بذل و بخشش علم به جاهلان گرفت؛ زیرا که علم قبل از جهل بوده است.

الكافي، ج‏۱، ص۴۱

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَرَأْتُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع:

إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَأْخُذْ عَلَی الْجُهَّالِ عَهْداً بِطَلَبِ الْعِلْمِ حَتَّی أَخَذَ عَلَی الْعُلَمَاءِ عَهْداً بِبَذْلِ الْعِلْمِ لِلْجُهَّالِ لِأَنَّ الْعِلْمَ كَانَ قَبْلَ الْجَهْلِ.

حکایت

در کتب اهل سنت حکایتی از حسن بن عماره نقل شده که می‌گوید به سراغ زهری (از علمای معروف اهل سنت در قرن دوم) رفتم، بعد از اینکه گفتن حدیث را ترک کرده بود. او را جلوی خانه‌اش دیدم. گفتم برایم حدیث می‌گویی؟

گفت: می‌دانی که گفتن حدیث را ترک کرده‌ام.

گفتم یا تو برایم حدیث بگو یا من برایت می‌گویم.

گفت: بگو.

گفتم: حکم بن عیینه از نجم جزار روایت کرده که او گفت از حضرت علی ع شنیدم که: خداوند از اهل جهل عهد به علم‌آموزی نگرفت مگر اینکه از اهل علم، عهد به آموزش و تعلیم گرفت.

چنین شد که برایم چهل حدیث گفت.

الكشف و البيان (تفسير ثعلبی) ج‏۳، ص۲۲۸[۹]

 

۴) از امام باقر ع روایت شده که امیرالمومنین ع فرمودند:

قوام و استواری دین به چهار صنف است:

عالم سخنگویی که به سخنش عمل می‌کند؛

ثروتمندی که در بذل و بخشش نسبت به دین‌مداران بخل نمی‌ورزد؛

فقیری که آخرتش را به دنیایش نمی‌فروشد؛

جاهلی که چنین نیست که به خاطر خودبزرگ‌بینی از علم‌جویی رویگردان شود؛

اما وقتی که عالم علمش را کتمان نمود و ثروتمند به مالش بخل ورزید و فقیر آخرتش را به دنیایش فروخت و جاهل از طلب علم تکبر ورزید؛ دنیا رو به انحطاط می‌نهد؛ پس در آن موقع کثرت مساجد و پیکر افرادی که در رفت و آمدند فریبتان ندهد!

گفته شد: یا امیرالمومنین! زندگی در آن زمان چگونه است؟

فرمود: با آن در ظاهر درآمیزید ولی در باطن مخالفت ورزید؛ برای هرکس آن چیزی است که کسب نموده، و او همراه کسی است که دوست دارد؛ و با این وصف، در انتظار فرج از جانب خداوند عز و جل باشید.

الخصال، ج‏۱، ص۱۹۷

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

قِوَامُ الدِّينِ بِأَرْبَعَةٍ بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُسْتَعْمِلٍ لَهُ وَ بِغَنِيٍّ لَا يَبْخَلُ بِفَضْلِهِ عَلَی أَهْلِ دِينِ اللَّهِ وَ بِفَقِيرٍ لَا يَبِيعُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ وَ بِجَاهِلٍ لَا يَتَكَبَّرُ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ فَإِذَا كَتَمَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ بَخِلَ الْغَنِيُّ بِمَالِهِ وَ بَاعَ الْفَقِيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ وَ اسْتَكْبَرَ الْجَاهِلُ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ رَجَعَتِ الدُّنْيَا إِلَی وَرَائِهَا الْقَهْقَرَی فَلَا تَغُرَّنَّكُمْ كَثْرَةُ الْمَسَاجِدِ وَ أَجْسَادُ قَوْمٍ مُخْتَلِفَةٍ.

قِيلَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ الْعَيْشُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ؟

فَقَالَ خَالِطُوهُمْ بِالْبَرَّانِيَّةِ يَعْنِي فِي الظَّاهِرِ وَ خَالِفُوهُمْ فِي الْبَاطِنِ لِلْمَرْءِ مَا اكْتَسَبَ وَ هُوَ مَعَ مَنْ أَحَبَّ وَ انْتَظِرُوا مَعَ ذَلِكَ الْفَرَجَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.[۱۰]

 

۵) از امام صادق ع روایت شده است:

همانا هنگامی که روز قیامت شود، هرکس با امامی که در زمان او می‌زیسته فراخوانده شود؛ پس اگر او را اثبات کند، نامه عملش به «یمینِ» او [= دست راستش] داده می‌شود چرا که فرمود: «روزی که هر مردمی را به امامشان فراخوانیم؛ پس هرکس نامه‌اش به «یمینِ» او [= دست راستش] داده شد آنان نامه‌شان را می خوانند…» (اسراء/۷۱)؛ و «یمین» [= دست راست] اثبات امام است، زیرا که او کتابی است که می‌خوانندش؛ چرا که خداوند می فرماید: «امّا كسی كه نامه‌اش به «یمینِ» او [= دست راستش] داده شود، گويد: «بياييد و كتابم را بخوانيد. همانا من گمان می کردم که حتما ملاقات‌کننده حسابم خواهم بود.» (حاقه/۱۹-۲۰) تا آخر آیات؛ و کتاب همان امام است؛ پس هرکس آن را پشت سرش اندازد همان گونه خواهد بود که فرمود «پس او را پشت سرشان انداختند» (آل عمران/۱۸۷) و کسی که او را منکر شود از اصحاب «شِمال» (سمت چپ) خواهد بود که خداوند درباره‌شان فرمود «و اصحاب شمال چیست؟ در میان بادهای داغ و آب جوشان؛ و سایه‌اش از دودی سیاه و غلیظ» (واقعه/۴۱-۴۳) تا آخر آیات.

تفسير العياشي، ج‏۲، ص۳۰۲

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع:

أَنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُدْعَی كُلٌّ بِإِمَامِهِ الَّذِي مَاتَ فِي عَصْرِهِ فَإِنْ أَثْبَتَهُ أُعْطِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ لِقَوْلِهِ «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ» وَ الْيَمِينُ إِثْبَاتُ الْإِمَامِ لِأَنَّهُ كِتَابٌ [لَهُ] يَقْرَؤُهُ [لِـ]انَّ اللَّهَ «يَقُولُ فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ» إِلَی آخِرِ الْآيَاتِ؛ وَ الْكِتَابُ الْإِمَامُ، فَمَنْ نَبَذَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ كَانَ كَمَا قَالَ «فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ» وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الشِّمَالِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ «ما أَصْحابُ الشِّمالِ فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ» إِلَی آخِرِ الْآيَاتِ.

 

۶) عبدالعزیز بن مسلم می‌گوید اوایلی که امام رضا ع به مرو آمده بود خدمتشان رفتم و درباره اختلاف مردم در مساله امامت به ایشان گزارشی دادم. حضرت در کلامی طولانی مساله امامت را از زوایای مختلف باز می‌کنند. در فرازی از آن روایت آمده است:

پس آنان چگونه می توانند امام را برگزینند [= با عقل خود تشخیص دهند]؟ … و وقتی خداوند بنده‌ای را برای امور بندگانش برگزیند، شرح صدری برای این کار به او عطا فرماید و دلش را منبع حکمت سازد و علم را به او الهام کند؛ پس بعد از آن در پاسخگویی عاجز نماند و در راه صواب حیران نشود؛ و او معصوم و مورد تایید و دارای توفیق و برخوردار از سخن محکم و سدید است به طوری که از خطایا و لغزشها و گناهان ایمن شده؛ خداوند وی را بدین امور متمایز ساخته تا حجتی بر بندگان و شاهدی بر خلایقش باشد «این فضل خداست که به هرکس بخواهد می‌دهد و خداوند دارای فضل عظیم است» (حدید/۲۱) پس آیا توان این را دارند که مانند این را برگزینند؟ یا برگزیده آنها دارای چنین صفتی بوده است، که او را مقدم داشتند؟! به کعبه قسم که از حق تجاوز کردند و «کتاب خدا را پشت سرشان انداختند گویی که نمی‌دانند» (بقره/۱۰۱)؛ و در کتاب خدا آمده است که «پس او را پشت سرشان انداختند» (آل عمران/۱۸۷) «و از هواهای نفسانی‌شان پیروی نمودند» (محمد/۱۴)؛ پس خداوند آنان را مذمت کرد و بر آنان خشم گرفت و فرمود: «و كيست گمراه‏تر از آنكه بدون هدایتی از جانب خدا از هوای [نفس]ش پيروی كرد؟ بی‏ترديد خدا مردم ستمگر را هدایت نمی‏كند.» (قصص/۵۰) و خداوند عز و جل فرمود «نگونساری بر آنان باد و [خدا] اعمالشان را بر باد داد.» (محمد/۸) و فرمود «مورد خشم سختی در نزد خدا و در نزد كسانی كه ايمان آورده‌اند می‏باشند. اين گونه خداوند بر هر دل متكبر زورگویی مُهر می‏نهد» (غافر/۳۵)

الإحتجاج (للطبرسي)، ج‏۲، ص۴۳۶

وَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُسْلِمٍ‏  عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ‏  قَالَ: كُنَّا فِي أَيَّامِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِي جَامِعِهَا فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ فِي بَدْوِ قُدُومِنَا فَأَدَارَ النَّاسُ أَمْرَ الْإِمَامَةِ وَ ذَكَرُوا كَثْرَةَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِيهَا فَدَخَلْتُ عَلَی سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ الرِّضَا ع فَأَعْلَمْتُهُ مَا خَاضَ النَّاسُ فِيهِ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ …

فَكَيْفَ لَهُمْ بِاخْتِيَارِ الْإِمَامِ … وَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِكَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ الْجَوَابَ وَ لَا يَحِيرُ فِيهِ عَنِ الصَّوَابِ وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلَ وَ الْعِثَارَ فَخَصَّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» فَهَلْ يَقْدِرُونَ عَلَی مِثْلِ هَذَا فَيَخْتَارُوهُ أَوْ يَكُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَيُقَدِّمُوهُ؟ تَعَدَّوْا وَ بَيْتِ اللَّهِ الْحَقَّ وَ نَبَذُوا «كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» وَ فِي كِتَابِ اللَّهِ‏ «فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ‏ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ‏»  فَذَمَّهُمُ اللَّهُ وَ مَقَّتَهُمْ أَنْفُسَهُمْ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدی مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ‏»  وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ «فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ»‏  وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلی‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ»…[۱۱]

 

۷) از رسول الله ص روایت شده است:

هنگامی که بدعتها در امتم آشکار شد عالم باید علمش را آشکار کند؛ و اگر نکند لعنت خدا بر او باد!

الكافي، ج‏۱، ص۵۴؛ المحاسن، ج‏۱، ص۲۳۱

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ الْعَمِّيِّ يَرْفَعُهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ [الْبِدْعَةُ] فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ [فَإِنْ] لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ.

حکایت

یونس بن عبدالرحمن می‌گوید: وقتی امام کاظم ع از دنیا رفت، هیچیک از کارگزارانش نبود مگر اینکه اموال فراوانی از وجوهات در دستش بود، و همین موجب توقف آنان و انکار رحلت ایشان توسط آنان شد.* از جمله، زیاد قندی هفتاد هزار دینار (=سکه طلا)، علی بن ابی حمزه سی هزار دینار در اختیار داشت. وقتی چنین دیدم و حق آشکار شد و حقانیت امام رضا ع برای من واضح گردید لب به سخن گشودم و مردم را به امام رضا ع فراخواندم. پس این دو نفر پیکی به نزد من فرستادند و پیام دادند که چه چیزی تو را به این افشاگری کشانده؟ اگر پول می‌خواهی ما تو را ثروتمند می‌کنیم و دادن ده هزار دینار را به من ضمانت کردند که من سکوت کنم. اما نپذیرفتم و بدانها گفتم: به ما از ائمه راستگو روایت شده است که فرمودند: هنگامی که بدعتها آشکار شد پس بر عالِم است که علم خود را آشکار کند؛ که اگر نکند نور ایمان از او سلب شود؛ و من کسی نیستم که جهاد در راه خدا را در هیچ حالی فروگذار شوم؛ پس آن دو پرچم دشمنی با من برافراشتند و کینه مرا به دل گرفتند.

* واقفیه نام فرقه‌ای است که بعد از شهادت امام کاظم ع توسط برخی از کارگزارا ایشان پدید آمد. آنان ادعا کردند که امام کاظم ع زنده است و از دیدگان مخفی شده و همان مهدی موعود است؛ از این رو در امام کاظم ع توقف کردند و امامت امام رضا ع را انکار نمودند. با توجه به اعتبار آن افراد عده‌ای از بزرگان شیعه هم ابتدا فریب خوردند؛ اما بعدا با دلایلی که از امام رضا ع دیدند اغلب به امام رضا ع برگشتند

علل الشرائع، ج‏۱، ص۲۳۵-۲۳۶[۱۲]

 

۸) از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده که امیرالمومنین ع فرمودند:

همانا عالِمی که علمش را کتمان می‌کند، بدبوترین شخص در قیامت محشور می‌شود؛ و هر جنبده‌ای حتی حشرات ریز زمین هم او را لعنت می‌کنند.

المحاسن، ج‏۱، ص۲۳۱

عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ عَلِيٌّ ع:

إِنَّ الْعَالِمَ الْكَاتِمَ عِلْمَهُ يُبْعَثُ أَنْتَنَ أَهْلِ الْقِيَامَةِ رِيحاً يَلْعَنُهُ كُلُّ دَابَّةٍ حَتَّی دَوَابُّ الْأَرْضِ الصِّغَارُ.

 

۹) الف. ابن‌مسعود روایت کرده است که پیامبر اکرم ص فرمودند:

هرکس که خداوند علم و دانسته‌ای در اختیار او قرار دهد و او آن را عامداً کتمان کند، روز قیامت خداوند را در حالی ملاقات خواهد کرد که لجامی از آتش بر دهانش نهاده‌اند.

الأمالي (للطوسي)، ص۳۷۷

أَخْبَرَنَا الْحَفَّارُ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ غَالِبِ بْنِ حَرْبٍ الَتَّمْتَامُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الْبَزَّازُ بِالْبَصْرَةِ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُوسَی بْنُ عُمَيْرٍ الْكُوفِيُّ، عَنِ الْحَكَمِ [الْحَكِيمِ] بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنِ الْأَسْوَدِ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ):

أَيُّمَا رَجُلٍ آتَاهُ اللَّهُ عِلْماً فَكَتَمَهُ وَ هُوَ يَعْلَمُهُ، لَقِيَ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلْجَماً بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ.

ب. این سخن پیامبر ص از طریق امیرالمومنین ع هم روایت شده، اما در روایت امیرالمومنین ع ظرافتی هست و آن اینکه قیدی دارد به این عبارت «آن را کتمان کند در جایی که باید آن را آشکار سازد و در موقعیت تقیه هم نباشد.» (التفسير المنسوب إلی الإمام الحسن العسكري ع، ص۴۰۲)[۱۳] عدم توجه به این قید، موجب شده برداشت غلطی از این روایت نبوی رخ دهد که ائمه اطهار ع آن برداشت را تخطئه کرده‌اند. مثلا:

ج. حلبی می‌گوید: من در محضر امام باقر ع بودم که مردی گفت: حسن بصری روایت می‌کند که رسول الله ص فرمود: کسی که علمی را کتمان کند، روز قیامت آورده می‌شود در حالی که لگامی از آتش بر دهان او زده‌اند. [ظاهرا طعنه و کنایه‌ای به امام باقر ع بوده، که اگر مدعی امامت و برخورداری از علم خاص است، چرا بر امامتش به طور علنی اصرار نمی‌ورزد؟!]

امام باقر ع فرمود: وای بر او که دروغ گفت [یعنی به نحوی مطلب را بیان کرد که لازمه‌اش فهم نادرست از کلام پیامبر ص بود] اگر چنین است پس این سخن خداوند چه می‌شود که فرمود «و مردی مؤمن از آل فرعون كه ايمان خود را کتمان می کرد، گفت: «آيا مردی را می‏كشيد كه می‏گويد: پروردگار من خداست؟» (غافر/۲۸)

سپس امام باقر ع صدایش را کشید [= با صدایی تأسف‌بار] فرمود: هرجا که می‌خواهند بروند؛ اما به خدا سوگند علم را جز در اینجا نخواهند یافت.

سپس لحظه‌ای ساکت شد و بعد فرمود: نزد آل محمد ص.

بصائر الدرجات، ج‏۱، ص۱۰

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ يَحْيَی بْنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَجُلٌ وَ أَنَا عِنْدَهُ:

إِنَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِيَّ يَرْوِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: مَنْ كَتَمَ عِلْماً جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلْجَماً بِلِجَامٍ مِنَ النَّارِ.

قَالَ: كَذَبَ وَيْحَهُ؛ فَأَيْنَ قَوْلُ اللَّهِ «قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ»؟!

ثُمَّ مَدَّ بِهَا أَبُو جَعْفَرٍ ع صَوْتَهُ فَقَالَ: لِيَذْهَبُوا حَيْثُ شَاءُوا؛ أَمَا وَ اللَّهِ لَا يَجِدُونَ الْعِلْمَ إِلَّا هَاهُنَا.

ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً، ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: عِنْدَ آلِ مُحَمَّدٍ.[۱۴]

 

۱۰) جابر جعفی [که از اصحاب سرّ امام باقر ع و امام صادق ع بوده و هزاران حدیث از این دو امام ع یاد گرفته بود که خودش می‌گفت اجازه نداشت آنها را برای کسی نقل کند] می‌گوید: در جوانی بر امام باقر ع وارد شدم. فرمود: تو کیستی؟

گفتم: از اهل کوفه‌ام؟

فرمود: از کدام [طایفه]؟

گفتم: از [طایفه] جُعفی.

فرمود: چه چیزی تو را بدینجا آورده؟

گفتم: طلب علم.

بین او و امام سخنانی رد و بدل می‌شود. وی نهایتا می‌گوید: امام ع نوشته‌ای به من داد و فرمود: اگر تا پیش از اینکه بنی‌امیه هلاک شوند اینها را بازگو کنی، لعنت من و لعنت پدرانم بر تو باد! و اگر بعد از هلاکت آنان، چیزی از اینها را مخفی بداری باز هم لعنت من و لعنت پدرانم بر تو! سپس نوشته دیگری به من داد و فرمود: این را هم بگیر! اگر از این چیزی را ابدا اظهار داری لعنت من و پدرانم بر تو!

رجال الكشي، ص۱۹۳

جِبْرِيلُ بْنُ أَحْمَدَ، حَدَّثَنِي الشُّجَاعِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِي جَعْفَرٍ (ع) وَ أَنَا شَابٌّ، فَقَالَ مَنْ أَنْتَ؟

قُلْتُ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ.

قَالَ مِمَّنْ؟

قُلْتُ مِنْ جُعْفِيٍّ،

قَالَ مَا أَقْدَمَكَ إِلَی هَاهُنَا؟

قُلْتُ طَلَبُ الْعِلْمِ، …[۱۵]

قَالَ وَ دَفَعَ إِلَيَّ كِتَاباً؛ وَ قَالَ لِي: إِنْ أَنْتَ حَدَّثْتَ بِهِ حَتَّی تَهْلِكَ بَنُو أُمَيَّةَ فَعَلَيْكَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ آبَائِي، وَ إِذَا أَنْتَ كَتَمْتَ مِنْهُ شَيْئاً بَعْدَ هَلَاكِ بَنِي أُمَيَّةَ فَعَلَيْكَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ آبَائِي،

ثُمَّ دَفَعَ إِلَيَّ كِتَاباً آخَرَ ثُمَّ قَالَ: وَ هَاكَ هَذَا فَإِنْ حَدَّثْتَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْهُ أَبَداً فَعَلَيْكَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ آبَائِي.

 

۱۱) علی بن سوید می‌گوید نامه‌ای برای امام کاظم ع نوشتم در زمانی که ایشان در زندان بود و از حال ایشان جویا شدم و جواب سوالاتی را خواستم. ایشان برای من پاسخی نوشت. در فرازی از پاسخ امام ع آمده است:

اما بعد، تو شخصی هستی که خداوند برای تو نزد آل محمد ص جایگاهی از مودت قرار داده، به خاطر رشدی که به تو الهام فرموده و به خاطر یاوریت در امر دین، و اعتراف تو به برتری آل محمد ص و بازگرداندن همه امور بدانها و رضایت بدانچه آنان می‌گویند؛ و بعد از مطالبی طولانی، فرمودند:

هرکس را که امید داری اجابتت کند، به صراط پروردگارت در مورد ما دعوت کن، اما [برای حفظ جانت] در محضر ما حاضر مشو ولی ولایت آل محمد ص را داشته باش؛ و اگر مطلبی از ما به تو رسید ویا نزد تو چیزی را به ما نسبت دادند نگو این باطل است، هرچند که خلاف بودن آن را بدانی، زیرا که تو نمی‌دانی که ما آن را ممکن است به چه دلیلی گفته باشیم ویا در چه وجهی آن کلام را قرار داده‌ایم؛ بدانچه به تو خبر دادم ایمان بیاور؛ و آنچه را که از تو مخفی داشته‌ام تفتیش منما؛ به تو خبر می‌دهم که از واجبترین حقوق برادر [دینی] تو، این است که چیزی را از او مخفی نکنی که به نفع او باشد، خواه نفع دنیوی یا نفع اخروی.

رجال الكشي، ص۴۵۴-۴۵۵

حَدَّثَنِي حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُوسَی، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الْخُزَاعِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ السَّائِيِّ، قَالَ:، كَتَبْتُ إِلَی أَبِي الْحَسَنِ (ع) وَ هُوَ فِي الْحَبْسِ أَسْأَلُهُ فِيهِ عَنْ حَالِهِ وَ عَنْ جَوَابِ مَسَائِلَ كَتَبْتُ بِهَا إِلَيْهِ فَكَتَبَ إِلَيَّ:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ …[۱۶]

أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّكَ امْرُؤٌ أَنْزَلَكَ اللَّهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ بِمَنْزِلَةٍ خَاصَّةٍ مَوَدَّةً، بِمَا أَلْهَمَكَ مِنْ رُشْدِكَ، وَ نَصَرَكَ مِنْ أَمْرِ  دِينِكَ، بِفَضْلِهِمْ‏  وَ رَدِّ الْأُمُورِ إِلَيْهِمْ وَ الرِّضَا بِمَا قَالُوا، فِي كَلَامٍ طَوِيلٍ‏ ،

وَ قَالَ وَ ادْعُ إِلَی صِرَاطِ رَبِّكَ فِينَا مَنْ رَجَوْتَ إِجَابَتَهُ، فلا تحضر حضرنا ، وَ وَالِ آلَ مُحَمَّدٍ، وَ لَا تَقُلْ لِمَا بَلَغَكَ عَنَّا أَوْ نُسِبَ إِلَيْنَا هَذَا بَاطِلٌ وَ إِنْ كُنْتَ تَعْرِفُ خِلَافَهُ، فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي لِمَ قُلْنَاهُ وَ عَلَی أَيِّ وَجْهٍ وَضَعْنَاهُ، آمِنْ بِمَا أَخْبَرْتُكَ، وَ لَا تُفْشِ مَا اسْتَكْتَمْتُكَ‏، أُخْبِرُكَ أَنَّ مِنْ أَوْجَبِ حَقِّ أَخِيكَ أَنْ لَا تَكْتُمَهُ شَيْئاً يَنْفَعُهُ لَا مِنْ دُنْيَاهُ وَ لَا مِنْ آخِرَتِهِ.

 

۱۲) الف. از امام باقر ع روایت شده است:

زکات علم آن است که به بندگان خداوند تعلیم دهد.

الكافي، ج‏۱، ص۴۱

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

زَكَاةُ الْعِلْمِ أَنْ تُعَلِّمَهُ عِبَادَ اللَّهِ.

ب. از امام صادق ع روایت شده است:

برای هر چیزی زکاتی است و زکات علم آن است که آن را به اهلش تعلیم دهد.

تحف العقول، ص۳۶۴

وَ قَالَ الصادق ع:

إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّمَهُ أَهْلَهُ.[۱۷]

تدبر

۱) «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ»

تعبیر «الَّذين‏ اوتوا الکتاب» در ۱۶ آیه قرآن به کار رفته که اگر سه مورد تعبیر «الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ» را هم بدان اضافه کنیم، جمعاً ۱۹ آیه می‌شود. در مورد برخی از این آیات، به دلایلی (مانند وجود تعابیری همچون «من قبلکم» (نساء/۱۳۱؛ آل عمران/۱۸۶؛ مائده/۵۶) یا «من قبل» (حدید/۱۶) در آیه؛ و یا تناسب حکم و موضوع، مانند «طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ» (مائده/۵) و یا …) واضح است که مقصود، امتهای پیشین است که کتاب آسمانی بدانها داده شده (مانند یهود و نصاری)؛ اما دلیلی نداریم که هرجا این تعبیر هست، صرفاً درباره امتهای پیشین باشد؛ و چون به این امت هم کتاب آسمانی داده شده، افرادی از این امت هم مفهوماً می‌توانند مصداق «الذین اوتوا الکتاب» باشند. (چنانکه در برخی احادیث‌این آیات را ناظر به همین امت دانسته‌اند، مانند احادیث۵ و ۶)؛ از این رو، اگرچه بسیاری از مفسران این آیه را ناظر به یهود و نصاری دانسته‌اند، اما برخی گفته‌اند شامل کسانی هم می‌شود که بهره‌ای از هر کتاب آسمانی‌ای به او داده شده باشد. (به نقل از مجمع البيان، ج‏۲، ص۹۰۴) و بلکه تصریح کرده‌اند شامل علمای اسلام هم می‌شود (البحر المحیط، ج۳، ص۴۶۴)

از تعبیر «آن را برای مردم تبیین کنند» فهمیده می‌شود که در این آیه، مقصود از کسانی که به آنان کتاب داده شده، علمای دین‌های الهی (دین‌هایی که کتاب آسمانی دارند) می‌باشد؛ نه همه افراد.

درباره اینکه مرجع ضمیر هاء در «لَتُبَيِّنُنَّهُ» و «لا تَكْتُمُونَهُ» چیست، اقوال متعددی مطرح شده، که بعید نیست همه آنها مراد بوده باشد:

الف. منظور حضرت محمد ص است که در کتابهای آسمانی قبلی مشخصات دقیق او آمده بوده ولی آنان این را مخفی کردند (سعید بن جبیر و سدی؛ مجمع البيان، ج‏۲، ص۹۰۴)

ب. منظور همان کتاب آسمانی‌ای است که بدانها داده شده؛ که چون در کتاب آنها پیامبر اکرم ص معرفی شده، ضرورت بیان اینکه حضرت محمد ص پیامبر است، نیز بر آنها واجب بوده و مخفی کردند. (حسن و قتاده، مجمع البيان، ج‏۲، ص۹۰۴)

ج. خود میثاقی که خداوند برای بازگو کردن معارف دین از علماء گرفته است. (به نقل از البحر المحیط، ج۳، ص۴۶۴)

د. هر امری از دین که دانستنش برای مردم ضرورت دارد. (احادیث ۳ و ۴ و حدیث ۷ به بعد)

ه. …

 

۲) «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ»

می‌شود کسی عالم دین باشد، اما به خاطر منافع دنیوی حقایق دین را از مردم مخفی، و دین‌فروشی کند، هم در امت‌های گذشته چنین کسانی بودند؛ و هم در این امت چنین کسانی پیدا می‌شوند.

ثمره اجتماعی

مطلب فوق، که سخن حقی است، همانند هر حق دیگری بشدت ظرفیت سوءاستفاده دارد. بله، قطعا افراد سوءاستفاده‌گری در میان کسانی که علم دین آموخته‌اند پیدا می‌شود؛ اما این بدان معنا نیست که هرکس که علم دین آموخته، سوءاستفاده‌گر است! آیا کسی که به این گونه آیات تمسک می‌کند تا هرگونه مراجعه به عالمان دین را تخطئه کند، خودش مصداق کسی نیست که به جای تبیین درست حقیقت، حقیقت را مخفی می‌کند تا دین را پشت سر بیندازد؟!

 

۳) «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ»

اینکه انسان اهل معامله باشد لزوما بد نیست؛ اما اینکه قیمت اجناس را نشناسد و چیز گرانبهایی مثل دین را به قیمت ناچیزی مثل بهره دنیا بفروشد، بد است.

در واقع، هر چه در برابر كتمان آيات الهی گرفته شود اندك است. (تفسير نور، ج‏۲، ص۲۱۹)

 

۴) «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ»

خداوند از عالمان دین میثاق گرفته که حقایق دین را برای مردم بیان کنند.

واضح است که میثاق الهی این نیست که بیایند و قراردادی امضا کنند؛ همین که شخص در مسیر علم دین قدم برمی‌دارد امضای میثاقی با خداست.

 

۵) «لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ … وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ»

برخورداری از علم به تنهايی برای سعادت و نجات كافی نيست، بی‏اعتنايی به مال و مقام نيز لازم است. (تفسير نور، ج‏۲، ص۲۱۹)

 

۶) «لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ … اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ»

عمل به دين و تعهّدات الهی ارزش والا دارد. اگر به هر مقام و مالی برسيم، ولی آن را از دست بدهيم باخته‌ايم. (تفسير نور، ج‏۲، ص۲۱۹)

 

۷) «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ»

حکایت منع حدیث

از جریانات عجیب و تامل‌برانگیز صدر اسلام منع کتابت حدیث توسط سه خلیفه اول است. این ممانعت از نشر احادیث پیامبر از زمان خود رسول الله ص آغاز شد. بر اساس نقل در معتبرترین منابع اهل سنت، در واپسین روزهای حیات پیامبر اکرم ص، ایشان که در بستر بیماری بودند درخواست کردند قلم و دوات بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید. اما عمر به بهانه اینکه – نعوذ بالله – پیامبر ص هذیان می‌گوید، مانع این کار شد و عده‌ای با وی همراهی کردند (صحيح البخاري، ج۶، ص۹[۱۸] و ص۱۰؛ صحيح البخاري، ج۷، ص۱۲۰[۱۹]؛ صحيح مسلم، ج۳، ص۱۲۵۷ و ۱۲۵۹)

و عجیب اینکه این اقدام عمر که مانع نشر حقیقت از جانب پیامبر ص شد را برخی از علمای اهل سنت ناشی از شدت فقاهت و ذکاوت عمر دانسته‌اند چرا که مانع نوشتن چیزی شد که اگر نوشته می‌شد از نظر آنان مایه اختلاف در میان مسلمانان می‌شد!!! (شرح صحیح مسلم، نووی، ج۱۱، ص۹۰)

بعد از شهادت ایشان هم، به نقل منابع خود اهل سنت ابوبکر به بهانه اینکه شما در احادیث پیامبر اختلاف دارید و این باعث شیوع اختلافات بین امت می‌شود، مردم را از ذکر احادیث پیامبر منع کرد (تذكرة الحفاظ (للذهبي) ج۱، ص۹)[۲۰] و عمر این کار را با شدت بیشتری انجام داد چنانکه رسما جزء دستوراتش به والیانی که منصوب می‌کرد، این بود که فقط قرآن بخوانند و آنها را منع می‌کرد که حدیثی از پیامبر اکرم ص مطلبی روایت کنند؛ و حتی برخی از صحابه مانند ابن مسعود و ابوالدرداء و ابومسعود انصاری را به خاطر اینکه احادیث نبوی را برای مردم بیان می‌کردند زندانی کرد و بسیاری از صحابه که بعد از مرگ او برخی احادیث را می‌گفتند، تصریح می‌کردند که زمان عمر جرات نداشتیم و اگر خبردار می‌شد بشدت ما را تنبیه می‌کرد (تذكرة الحفاظ، ج۱، ص۱۲[۲۱]؛ تاريخ الطبري، ج۴، ص۲۰۴)[۲۲]. وی در اقدامی عجیب از مردم خواست هرچه حدیث از پیامبر دارند بیاورند و آنگاه در کمال تعجب حضار، تمام آنها را سوزاند (الطبقات الكبری (ابن سعد) طبع العلمية ج۵، ص۱۴۳)[۲۳]. برخی از علمای اهل سنت خواسته‌اند کارهای او را چنین توجیه کنند که او هدفش این بود که مردم به خاطر مشغول شدن به احادیث نبوی از حفظ کردن قرآن بازنمانند (تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۲)[۲۴] این در حالی است که بزرگان اهل سنت (مثلا مالک، امام فرقه مالکی) نقل کرده‌اند که عمر محلی در مسجد به نام «بطیحاء» بنا کرده بود که بیایند و اشعار جاهلی را بخوانند (موطأ مالك (تحقیق عبد الباقي) ج۱، ص۱۷۵)[۲۵]

(برای مطالعه بیشتر در این زمینه به مقاله «منع کتابت و انتشار حدیث و سنت نبوی» مراجعه کنید: https://hawzah.net/fa/Article/View/78207/)

 

۸) «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ»

حکایت زهری

امام سجّاد ع نامه‌ای به محمّد بن مسلم زهری‏، عالم معروف اهل سنت، که در دربار خلفای بنی‌امیه هم نفوذ داشت، نوشتند. در فرازی از این نامه آمده است:

اميدوارم خداوند ما و تو را از گرفتاريها حفظ كند و در باره دوزخ به تو رحم كند، امروز حال تو به گونه‌ای شده كه هر آشنا را سزد كه بر تو رحم آرد، بی‏شكّ بار نعمات الهی بر تو سنگين شده، چرا كه تنی سالم و عمری درازت داده، و دلائل و حجّتهای خداوند بر تو تمام شده، كه تو را به دستورات قرآن موظّف ساخته، و توسّط آن فقه دينت آموخته، و تو را با رفتار پيامبر خود محمّد صلّی اللَّه عليه و اله و سلّم آشنا كرده، پس برای هر نعمتی كه بر تو انعام فرموده، و در هر دليلی كه بدان بر تو اقامه نموده، وظيفه‌ای را مقرّر داشته است، و اينها تنها برای اين است كه شكر و سپاس تو را بيازمايد، و احسان و فضل خود را بر تو آشكار نمايد، آنجا كه فرموده: «اگر شكرگزاريد همانا شما را [نعمت‏] بيفزايم، و اگر ناشكری كنيد بی‏ترديد عذاب من سخت است» (ابراهیم/۷).

پس خوب بيانديش فردا روز كه در حضور خدا بايستی و از نعمتهائی كه بر تو ارزانی داشته بپرسد كه چگونه رعايت كردی؟ و از حجّتهای خود جويا شود كه به چه ترتيبی حقّشان را ادا نمودی، چگونه فردی خواهی بود؟ مبادا فكر كنی كه خدا عذر تو را بپذيرد، و به كوتاهی و تقصير تو راضی شود!! هرگز هرگز، اين گونه نيست! در كتاب خود [قرآن‏] از دانشمندان پيمان گرفته، آنگاه كه فرموده: « حتما باید آن را برای مردم تبیین نمایید و پنهانش مدارید» (آل عمران/۱۸۷)، و تو بدين نكته توجّه كن كه بی‏شكّ كمترين چيزی كه پنهان داشته‌ای و سبكترين باری كه بر دوش كشيده‌ای اين است كه همدم تنهايی ستمگر گشته‌ای، و با نزديك شدن به او و اجابت خواسته‌اش جادّه گمراهی و ضلالت را برايش هموار ساخته‌ای، چقدر می‏ترسم كه فردا روز همراه با خيانتكاران گرفتار گناه خود باشی و از درآمدی كه به جهت همكاری با ستمگران گرد آورده‌ای بازخواست و مؤاخذه شوی، زيرا تو مالی را كه حقّ تو نبوده دريافت داشته‌ای، و به فردی نزديك شده‌ای كه حقّ هيچ كس را ملاحظه ننموده، و تو نيز حرام و باطلی را می‏بينی ردّ نميكنی، و آن كس را كه به جنگ خدا برخاسته اجابت كرده‌ای، آيا جز اين است كه وقتی تو را فراخواندند با اين كار خواستند كه تو را محوری سازند تا آسيای ستمشان بر آن محور بچرخد؟! و تو را پلی سازند تا در خلافكاريشان بر آن عبور كنند؟! و نردبان گمراهی خود قرارت داده‌اند تا مبلّغ گمراهی و پوينده راهشان باشی؟ و می‏خواهند توسّط تو شخصيت علما را در نظر مردم مشكوك نمايند، و با كمك تو دل افراد نادان را به سمت خود جذب كنند و مطيع خود سازند، و تو آن گونه بر فساد آن جماعت سرپوش نهادی؛ و آنچنان رفت و آمد عام و خاصّ مردم را به درگاهشان معمول داشتی كه از عهده برجسته‏ترين وزيرانشان و قوی‏ترين يارانشان هم بر نمی‏آمد. وه كه چه ناچيز است عطايشان به تو در مقابل آنچه از تو گرفتند! و چه كم برای شخصيّت تو عمل كردند! تا چه رسد به ميزان خرابيشان بر تو! بحال خود انديشه و فكر كن، زيرا هيچ كس جز خودت بدان نمی‏انديشد، و همچون يك فرد مسئول به حساب شخصت رسيدگی كن.

تحف العقول، ص۲۷۵-۲۷۶ (ترجمه جعفری، ص۲۵۴-۲۵۶)

كتابه [الإمام سيد العابدين علي بن الحسين ع‏] إلی محمد بن مسلم الزهري يعظه

كَفَانَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ مِنَ الْفِتَنِ وَ رَحِمَكَ مِنَ النَّارِ فَقَدْ أَصْبَحْتَ بِحَالٍ يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَكَ بِهَا أَنْ يَرْحَمَكَ فَقَدْ أَثْقَلَتْكَ نِعَمُ اللَّهِ بِمَا أَصَحَّ مِنْ بَدَنِكَ وَ أَطَالَ مِنْ عُمُرِكَ وَ قَامَتْ عَلَيْكَ حُجَجُ اللَّهِ بِمَا حَمَّلَكَ مِنْ كِتَابِهِ وَ فَقَّهَكَ فِيهِ مِنْ دِينِهِ وَ عَرَّفَكَ مِنْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ ص فَرَضِيَ لَكَ فِي كُلِّ نِعْمَةٍ أَنْعَمَ بِهَا عَلَيْكَ وَ فِي كُلِّ حُجَّةٍ احْتَجَّ بِهَا عَلَيْكَ الْفَرْضَ بِمَا قَضَی فَمَا قَضَی إِلَّا ابْتَلَی شُكْرَكَ فِي ذَلِكَ وَ أَبْدَی فِيهِ فَضْلَهُ عَلَيْكَ فَقَالَ «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ» فَانْظُرْ أَيَّ رَجُلٍ تَكُونُ غَداً إِذَا وَقَفْتَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَسَأَلَكَ عَنْ نِعَمِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ رَعَيْتَهَا وَ عَنْ حُجَجِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ قَضَيْتَهَا وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ قَابِلًا مِنْكَ بِالتَّعْذِيرِ وَ لَا رَاضِياً مِنْكَ بِالتَّقْصِيرِ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَيْسَ كَذَلِكَ أَخَذَ عَلَی الْعُلَمَاءِ فِي كِتَابِهِ إِذْ قَالَ «لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ» وَ اعْلَمْ أَنَّ أَدْنَی مَا كَتَمْتَ وَ أَخَفَّ مَا احْتَمَلْتَ أَنْ آنَسْتَ وَحْشَةَ الظَّالِمِ وَ سَهَّلْتَ لَهُ طَرِيقَ الْغَيِّ بِدُنُوِّكَ مِنْهُ حِينَ دَنَوْتَ وَ إِجَابَتِكَ لَهُ حِينَ دُعِيتَ فَمَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ تَبُوءُ بِإِثْمِكَ غَداً مَعَ الْخَوَنَةِ وَ أَنْ تُسْأَلَ عَمَّا أَخَذْتَ بِإِعَانَتِكَ عَلَی ظُلْمِ الظَّلَمَةِ إِنَّكَ أَخَذْتَ مَا لَيْسَ لَكَ مِمَّنْ أَعْطَاكَ وَ دَنَوْتَ مِمَّنْ لَمْ يَرُدَّ عَلَی أَحَدٍ حَقّاً وَ لَمْ تَرُدَّ بَاطِلًا حِينَ أَدْنَاكَ وَ أَحْبَبْتَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ أَ وَ لَيْسَ بِدُعَائِهِ إِيَّاكَ حِينَ دَعَاكَ جَعَلُوكَ قُطْباً أَدَارُوا بِكَ رَحَی مَظَالِمِهِمْ وَ جِسْراً يَعْبُرُونَ عَلَيْكَ إِلَی بَلَايَاهُمْ وَ سُلَّماً إِلَی ضَلَالَتِهِمْ دَاعِياً إِلَی غَيِّهِمْ سَالِكاً سَبِيلَهُمْ يُدْخِلُونَ بِكَ الشَّكَّ عَلَی‏ الْعُلَمَاءِ وَ يَقْتَادُونَ بِكَ قُلُوبَ الْجُهَّالِ إِلَيْهِمْ فَلَمْ يَبْلُغْ أَخَصُّ وُزَرَائِهِمْ وَ لَا أَقْوَی أَعْوَانِهِمْ إِلَّا دُونَ مَا بَلَغْتَ مِنْ إِصْلَاحِ فَسَادِهِمْ وَ اخْتِلَافِ الْخَاصَّةِ وَ الْعَامَّةِ إِلَيْهِمْ فَمَا أَقَلَّ مَا أَعْطَوْكَ فِي قَدْرِ مَا أَخَذُوا مِنْكَ وَ مَا أَيْسَرَ مَا عَمَرُوا لَكَ فَكَيْفَ مَا خَرَّبُوا عَلَيْك‏…

متن این نامه ظاهرا در اهل سنت هم معروف است، چنانکه ابن ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغة، ج‏۱۷، ص۴۳-۴۴ این را از كتاب إحياء علوم الدين غزالی نقل می‌کند؛ و البته نامی از امام سجاد ع نمی‌آورند و به عنوان نامه‌ای که یک برادر دینی به زهری نوشت، از آن یاد کرده‌اند.

 

۹) «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ»

حکایت حجاج

یحیی بن یعمر عامری می‌گوید:

حجاج مرا احضار کرد و گفت: آیا تو کسی هستی که مدعی شده که فرزندان علی ع از نسل فاطمه س فرزندان رسول الله ص می‌باشند؟

گفتم: اگر مرا امان دهی سخن می‌گویم.

گفت: امان دادم.

گفتم: بله؛ و برایت از قرآن دلیل می‌آورم. همانا خداوند می فرماید «و به ابراهیم اسحاق و یعقوب را دادیم …» تا آنجا که می‌فرماید «و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس، که همگی از صالحان بودند» (انعام/۸۴-۸۵) و می‌دانی که حضرت عیسی کلمة الله و روح الله بود که خداوند او را به آن باکره مقدس عطا فرمود؛ و خداوند متعال او را به حضرت ابراهیم ع نسبت داد.

گفت: حالا چه چیزی تو را به نشر این مطالب واداشته است؟

گفتم: آنچه خداوند عز و جل بر اهل علم درباره علمشان واجب کرد که فرمود «حتما باید آن را برای مردم تبیین نمایید و پنهانش مدارید» (آل عمران/۱۸۷).

گفت: راست گفتی؛ اما دیگر این را در جایی مگو و نشر مده!

بحار الأنوار، ج‏۴۳، ص۲۲۸

وَجَدْتُ فِي بَعْضِ كُتُبِ الْمَنَاقِبِ … وَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ بْنُ بُشْرَانَ الْعَدْلُ بِبَغْدَادَ عَنْ أَبِي عَمْرِو بْنِ السِّمَاكِ عَنْ حَنْبَلِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ عَمْرٍو عَنْ صَالِحِ بْنِ مُوسَی عَنْ عَاصِمِ بْنِ بَهْدَلَةَ عَنْ يَحْيَی بْنِ يَعْمُرَ الْعَامِرِيِّ قَالَ: بَعَثَ إِلَيَّ الْحَجَّاجُ فَقَالَ يَا يَحْيَی أَنْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّ وُلْدَ عَلِيٍّ مِنْ فَاطِمَةَ وُلْدُ رَسُولِ اللَّهِ ص قُلْتُ لَهُ إِنَّ أَمَّنْتَنِي تَكَلَّمْتُ قَالَ فَأَنْتَ آمِنٌ قُلْتُ لَهُ نَعَمْ أَقْرَأُ عَلَيْكَ كِتَابَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنا» إِلَی أَنْ قَالَ «وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيی‏ وَ عِيسی‏ وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ» وَ عِيسَی كَلِمَةُ اللَّهِ وَ رُوحُهُ أَلْقَاهَا إِلَی الْعَذْرَاءِ الْبَتُولِ وَ قَدْ نَسَبَهُ اللَّهُ تَعَالَی إِلَی إِبْرَاهِيمَ ع قَالَ مَا دَعَاكَ إِلَی نَشْرِ هَذَا وَ ذِكْرِهِ قُلْتُ مَا اسْتَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی أَهْلِ الْعِلْمِ فِي عِلْمِهِمْ «لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ» قَالَ صَدَقْتَ وَ لَا تَعُودَنَ‏ لِذِكْرِ هَذَا وَ لَا نَشْرِهِ.

البته شبیه این واقعه را عامر شعبی نقل می‌کند که دیدم سعید بن جبیر را در غل و زنجیر آوردند و حجاج این سوال را از او پرسید و وی با استناد به این آیات پاسخ داد. (بحار الأنوار، ج‏۴۳، ص۲۲۹)

 

۱۰) حکایت جمع قرآن

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۲، ص۴۱

وَ فِي أَخْبَارِ أَهْلِ الْبَيْتِ ع أَنَّهُ آلَی أَنْ لَا يَضَعَ رِدَاءَهُ عَلَی عَاتِقِهِ إِلَّا لِلصَّلَاةِ حَتَّی يُؤَلِّفَ الْقُرْآنَ وَ يَجْمَعَهُ فَانْقَطَعَ عَنْهُمْ مُدَّةً إِلَی أَنْ جَمَعَهُ ثُمَّ خَرَجَ إِلَيْهِمْ بِهِ فِي إِزَارٍ يَحْمِلُهُ وَ هُمْ مُجْتَمِعُونَ فِي الْمَسْجِدِ فَأَنْكَرُوا مَصِيرَهُ بَعْدَ انْقِطَاعٍ مَعَ البته (الْأَلِبَّةِ) فَقَالُوا الْأَمْرُ مَا جَاءَ بِهِ أَبُو الْحَسَنِ فَلَمَّا تَوَسَّطَهُمْ وَضَعَ الْكِتَابَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ هَذَا الْكِتَابُ وَ أَنَا الْعِتْرَةُ فَقَامَ إِلَيْهِ الثَّانِي فَقَالَ لَهُ إِنْ يَكُنْ عِنْدَكَ قُرْآنٌ فَعِنْدَنَا مِثْلُهُ فَلَا حَاجَةَ لَنَا فِيكُمَا فَحَمَلَ ع الْكِتَابَ وَ عَادَ بِهِ بَعْدَ أَنْ أَلْزَمَهُمْ الْحُجَّةَ.

وَ فِي خَبَرٍ طَوِيلٍ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ حَمَلَهُ وَ وَلَّی رَاجِعاً نَحْوَ حُجْرَتِهِ وَ هُوَ يَقُولُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ وَ لِهَذَا قَرَأَ ابْنُ مَسْعُودٍ أَنَّ عَلِيّاً جَمَعَهُ وَ قَرَأَ بِهِ فَإِذَا قَرَأَهُ فَاتَّبِعُوا قِرَاءَتَهُ

 

۱۱) حکایت ابوحنیفه

الأمالي (للمفيد)، ص۲۶-۲۷

قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْجِعَابِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ التَّيْمُلِيُ‏  قَالَ وَجَدْتُ فِي كِتَابِ أَبِي حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ الْأَشْجَعِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نَوْفَلِ بْنِ عَائِذٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ‏ كُنْتُ عِنْدَ الْهَيْثَمِ بْنِ حَبِيبٍ الصَّيْرَفِيِّ فَدَخَلَ عَلَيْنَا أَبُو حَنِيفَةَ النُّعْمَانُ بْنُ ثَابِتٍ فَذَكَرْنَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع وَ دَارَ بَيْنَنَا كَلَامٌ فِي غَدِيرِ خُمٍ‏  فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ قَدْ قُلْتُ لِأَصْحَابِنَا لَا تُقِرُّوا لَهُمْ بِحَدِيثِ غَدِيرِ خُمٍّ فَيَخْصِمُوكُمْ فَتَغَيَّرَ وَجْهُ الْهَيْثَمِ بْنِ حَبِيبٍ الصَّيْرَفِيِّ وَ قَالَ لَهُ لِمَ لَا يُقِرُّونَ بِهِ أَ مَا هُوَ عِنْدَكَ يَا نُعْمَانُ قَالَ بَلَی هُوَ عِنْدِي وَ قَدْ رُوِّيتُهُ قَالَ‏  فَلِمَ لَا يُقِرُّونَ بِهِ وَ قَدْ حَدَّثَنَا بِهِ حَبِيبُ بْنُ أَبِي ثَابِتٍ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ‏  عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ أَنَ‏ عَلِيّاً ع نَشَدَ اللَّهَ فِي الرَّحْبَةِ  مَنْ سَمِعَهُ فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ أَ فَلَا تَرَوْنَ أَنَّهُ قَدْ جَرَی فِي ذَلِكَ خَوْضٌ حَتَّی نَشَدَ عَلِيٌّ النَّاسَ لِذَلِكَ‏  فَقَالَ الْهَيْثَمُ فَنَحْنُ نُكَذِّبُ عَلِيّاً أَوْ نَرُدُّ قَوْلَهُ فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ مَا نُكَذِّبُ عَلِيّاً وَ لَا نَرُدُّ قَوْلًا قَالَهُ وَ لَكِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ النَّاسَ قَدْ غَلَا مِنْهُمْ قَوْمٌ‏  فَقَالَ الْهَيْثَمُ يَقُولُهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ يَخْطُبُ بِهِ وَ نُشْفِقُ نَحْنُ مِنْهُ وَ نَتَّقِيهِ بِغُلُوِّ غَالٍ أَوْ قَوْلِ قَائِل‏.

 


[۱] . حدثنا ابن بشار، قال: ثنا يحيى بن سعيد، عن سفيان، قال: ثني يحيى بن أبي ثابت، عن سعيد بن جبير، قال: قلت لابن عباس: إن أصحاب عبد الله يقرءون: «و إذ أخذ ربك من الذين أوتوا الكتاب ميثاقهم» قال: من النبيين على قومهم. حدثنا أبو كريب، قال: ثنا قبيصة، قال: ثنا سفيان، عن حبيب، عن سعيد، قال: قلت لابن عباس: إن أصحاب عبد الله يقرءون «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ» «و إذ أخذ الله ميثاق النبيين» قال: فقال: أخذ الله ميثاق النبيين على قومهم.

[۲] . و قرأ ابن عباس: ميثاق النبيين لتبيننه للناس، فيعود الضمير في فنبذوه على الناس إذ يستحيل عوده على النبيين، أي: فنبذه الناس المبين لهم الميثاق

[۳] . روى سعيد بن جبير ان أصحاب عبد اللّه يقرؤون «و إذ أخذ ربك من الذين أوتوا الكتاب ميثاقهم»

[۴] . و قرأ أبو عمرو و عاصم في رواية أبي بكر و أهل المدينة: «ليبيننه» بالياء التحتية، و قرأ الباقون: بالمثناة الفوقية. و قرأ ابن عباس: و إذ أخذ اللّه ميثاق النبيّين ليبيّننّه و يشكل على هذه القراءة قوله: فَنَبَذُوهُ فلا بد من أن يكون فاعله الناس. و في قراءة ابن مسعود: «لتبينونه».

[۵] . قرأ ابن كثير و أبو عمرو و أبو بكر عن عاصم ليبيننه بالياء و لا يكتمونه بالياء أيضا و الباقون بالتاء فيهما.

مرحوم طبرسی در تحلیل این تفاوت می‌گوید: «حجة من قرأ بالتاء قوله «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ» (ال عمران/۸۱) و الاتفاق عليه و كذلك قوله «وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» (بقره/۸۳) و قد تقدم القول في ذلك و حجة من قرأ بالياء أن الكلام حمل على الغيبة لأنهم غيب» اما به نظر می‌رسد که قسمت اول این استشهاد قابل مناقشه باشد زیرا به نظر می‌رسد مقصود از «الذین اوتوا الکتاب» در این آیه، علمای اهل کتاب باشند که حقایق را مخفی کردند، نه خود پیامبران، که در آیه آیه ۸۱ سوره بقره محل بحث بودند.

[۶] . و قرأ ابن كثير و أبو عمرو و أبو بكر: بالياء فيهما على الغيبة، إذ قبله الذين أوتوا الكتاب و بعده فنبذوه.

و قرأ باقي السبعة: بالتاء للخطاب، و هي كقوله: «لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» قرى‏ء بالتاء و الياء،

قرأ عبد اللّه: ليبينونه بغير نون التوكيد. قال ابن عطية: و قد لا تلزم هذه النون لام التوكيد، قاله: سيبويه انتهى. و هذا ليس معروفا من قول البصريين، بل تعاقب اللام و النون عندهم ضرورة. و الكوفيون يجيزون ذلك في سعة الكلام، فيجيزون: و اللّه لا لأقوم، و اللّه أقومن. و قال الشاعر: (و عيشك يا سلمى لأوقن إنني / لما شئت مستحل و لو أنه القتل‏) و قال آخر: (يمينا لأبغض كل امرئ / يزخرف قولا و لا يفعل‏)

[۷] . در آیه ۱۶۷ همین سوره (جلسه ۸۳۸) به این نکته اشاره شد.

[۸] . ناظر به این آیه مطلبی است که ظاهرا حدیث نبوی باشد: وَ قِيلَ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ قَالَ: تَرَكُوا الْعَمَلَ بِهِ وَ النَّشْرَ لَهُ. (مجموعة ورام، ج‏۲، ص۲۱۴؛ إرشاد القلوب (للديلمي)، ج‏۱، ص۱۵)

[۹] . عن الحسن بن عمارة قال: أتيت الزهري بعد أن ترك الحديث فألقيته على بابه فقلت: إن رأيت أن تحدثني؟ فقال: أما علمت أني قد تركت الحديث فقلت: إما أن تحدثني و إما أن أحدثك. فقال: حدثني. فقلت: حدثني الحكم ابن عيينة عن نجم الجزار قال: سمعت عليا (عليه السلام) يقول: «ما أخذ اللّه على أهل الجهل أن يتعلموا حتى أخذ على أهل العلم أن يعلموا» قال: فحدثني بأربعين حديثا.

[۱۰] . شبیه فراز ابتدایی این حدیث را در ضمن حدیث دیگری از امیرالمومنین ع شیخ صدوق در الأمالي( للصدوق)، ص۳۴۱-۳۴۵ و التوحید، ص۳۰۵-۳۰۸ آورده است.

[۱۱] . در احتجاجی که امیرالمومنین ع با یهودی داشت و فرازهایی از آن در جلسات متعددی گذشت، مطلبی درباره برخی افراد گفت که چون آن مطلب ظرفیت سوء تفاهم دارد (کسانی که با جریان اختلاف قرائات و وقایعی که در این زمینه گذشت و در جلسات متعدد بدان اشاره شد، آشنا نباشند، ممکن است از آن تحریف قرآن را برداشت کنند، در متن نیاوردیم:

وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَهُ مِنَ الْخِطَابِ الدَّالِّ عَلَى تَهْجِينِ النَّبِيِّ ص وَ الْإِزْرَاءِ بِهِ وَ التَّأْنِيبِ لَهُ مَعَ مَا أَظْهَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ مِنْ تَفْضِيلِهِ إِيَّاهُ عَلَى سَائِرِ أَنْبِيَائِهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُشْرِكِينَ كَمَا قَالَ فِي كِتَابِهِ وَ بِحَسَبِ جَلَالَةِ مَنْزِلَةِ نَبِيِّنَا ص عِنْدَ رَبِّهِ كَذَلِكَ عَظُمَ مِحْنَتُهُ لِعَدُوِّهِ الَّذِي عَادَ مِنْهُ فِي شِقَاقِهِ وَ نِفَاقِهِ كُلَّ أَذًى وَ مَشَقَّةٍ لِدَفْعِ نُبُوَّتِهِ وَ تَكْذِيبِهِ إِيَّاهُ وَ سَعْيِهِ فِي مَكَارِهِهِ وَ قَصْدِهِ لِنَقْضِ كُلِّ مَا أَبْرَمَهُ وَ اجْتِهَادِهِ وَ مَنْ مَالَأَهُ عَلَى كُفْرِهِ وَ عِنَادِهِ وَ نِفَاقِهِ وَ إِلْحَادِهِ فِي إِبْطَالِ دَعْوَاهُ وَ تَغْيِيرِ مِلَّتِهِ وَ مُخَالَفَتِهِ سُنَّتَهُ وَ لَمْ يَرَ شَيْئاً أَبْلَغَ فِي تَمَامِ كَيْدِهِ مِنْ تَنْفِيرِهِمْ عَنْ مُوَالاةِ وَصِيِّهِ وَ إِيحَاشِهِمْ مِنْهُ وَ صَدِّهِمْ عَنْهُ وَ إِغْرَائِهِمْ بِعَدَاوَتِهِ وَ الْقَصْدِ لِتَغْيِيرِ الْكِتَابِ الَّذِي جَاءَ بِهِ وَ إِسْقَاطِ مَا فِيهِ مِنْ فَضْلِ ذَوِي الْفَضْلِ وَ كُفْرِ ذَوِي الْكُفْرِ مِنْهُ وَ مِمَّنْ وَافَقَهُ عَلَى ظُلْمِهِ وَ بَغْيِهِ وَ شِرْكِهِ وَ لَقَدْ عَلِمَ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْهُمْ فَقَالَ إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا وَ قَالَ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ وَ لَقَدْ أَحْضَرُوا الْكِتَابَ كَمَلًا مُشْتَمِلًا عَلَى التَّأْوِيلِ وَ التَّنْزِيلِ وَ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ وَ النَّاسِخِ وَ الْمَنْسُوخِ لَمْ يَسْقُطْ مِنْهُ حَرْفُ أَلِفٍ وَ لَا لَامٍ فَلَمَّا وَقَفُوا عَلَى مَا بَيَّنَهُ اللَّهُ مِنْ أَسْمَاءِ أَهْلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ أَنَّ ذَلِكَ إِنْ ظَهَرَ نَقَصَ مَا عَهِدُوهُ قَالُوا لَا حَاجَةَ لَنَا فِيهِ نَحْنُ مُسْتَغْنُونَ عَنْهُ بِمَا عِنْدَنَا وَ كَذَلِكَ قَالَ «فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ» دَفَعَهُمُ الِاضْطِرَارُ بِوُرُودِ الْمَسَائِلِ عَلَيْهِمْ عَمَّا لَا يَعْلَمُونَ تَأْوِيلَهُ إِلَى جَمْعِهِ وَ تَأْلِيفِهِ وَ تَضْمِينِهِ مِنْ تِلْقَائِهِمْ مَا يُقِيمُونَ بِهِ دَعَائِمَ كُفْرِهِمْ فَصَرَخَ مُنَادِيهِمْ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ شَيْ‏ءٌ مِنَ الْقُرْآنِ فَلْيَأْتِنَا بِهِ وَ وَكَّلُوا تَأْلِيفَهُ وَ نَظْمَهُ إِلَى بَعْضِ مَنْ وَافَقَهُمْ عَلَى مُعَادَاةِ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ فَأَلَّفَهُ عَلَى اخْتِيَارِهِمْ وَ مَا يَدُلُّ لِلْمُتَأَمِّلِ لَهُ عَلَى اخْتِلَالِ تَمْيِيزِهِمْ وَ افْتِرَائِهِمْ وَ تَرَكُوا مِنْهُ مَا قَدَّرُوا أَنَّهُ لَهُمْ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ وَ زَادُوا فِيهِ مَا ظَهْرَ تَنَاكُرُهُ وَ تَنَافُرُهُ وَ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّ ذَلِكَ يَظْهَرُ وَ يَبِين‏ … (الإحتجاج (للطبرسي)، ج‏۱، ص۲۵۷)

[۱۲] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: مَاتَ أَبُو الْحَسَنِ ع وَ لَيْسَ مِنْ قُوَّامِهِ أَحَدٌ إِلَّا وَ عِنْدَهُ الْمَالُ الْكَثِيرُ فَكَانَ ذَلِكَ سَبَبَ وَقْفِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ لِمَوْتِهِ وَ كَانَ عِنْدَ زِيَادٍ الْقَنْدِيِّ سَبْعُونَ أَلْفَ دِينَارٍ وَ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ دِينَارٍ قَالَ فَلَمَّا رَأَيْتُ ذَلِكَ وَ تَبَيَّنَ الْحَقُّ وَ عَرَفْتُ مِنْ أَمْرِ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع مَا عَلِمْتُ‏ تَكَلَّمْتُ وَ دَعَوْتُ النَّاسَ إِلَيْهِ قَالَ فَبَعَثَا إِلَيَّ وَ قَالا لِي مَا يَدْعُوكَ إِلَی هَذَا إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ الْمَالَ فَنَحْنُ نُغْنِيكَ وَ ضَمِنَا لِي عَشَرَةَ آلَافِ دِينَارٍ وَ قَالا لِي كُفَّ فَأَبَيْتُ وَ قُلْتُ لَهُمْ إِنَّا رُوِّينَا عَنِ الصَّادِقِينَ ع أَنَّهُمْ قَالُوا إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَی الْعَالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ سُلِبَ مِنْهُ نُورُ الْإِيمَانِ وَ مَا كُنْتُ لِأَدَعَ الْجِهَادَ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَلَی كُلِّ حَالٍ فَنَاصَبَانِي وَ أَضْمَرَا لِيَ الْعَدَاوَةَ.

[۱۳] . قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ سُئِلَ عَنْ عَلْمٍ فَكَتَمَهُ حَيْثُ يَجِبُ إِظْهَارُهُ، وَ يَزُولُ [تَزُولُ] عَنْهُ التَّقِيَّةُ، جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلْجَماً بِلِجَامٍ مِنَ النَّار.

[۱۴] . تفکیک بین کتمان حق (مثلا در غرصع تقیه) و کتمان ناحق در بسیاری از روایات مورد تاکید قرار گرفته است. از باب نمونه به این دو حدیث در المحاسن، ج‏۱، ص۲۵۸ توجه کنید:

عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا لَنَا مَنْ يُخْبِرُنَا بِمَا يَكُونُ كَمَا كَانَ عَلِيٌّ ع يُخْبِرُ أَصْحَابَهُ فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ وَ لَكِنْ هَاتِ حَدِيثاً وَاحِداً حَدَّثْتُكَهُ فَكَتَمْتَهُ فَقَالَ أَبُو بَصِيرٍ فَوَ اللَّهِ مَا وَجَدْتُ حَدِيثاً وَاحِداً كَتَمْتُهُ.

عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حُسَيْنِ بْنِ مُخْتَارٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ حَدِيثٍ كَثِيرٍ فَقَالَ هَلْ كَتَمْتَ عَلَيَّ شَيْئاً قَطُّ فَبَقِيتُ أَتَذَكَّرُ فَلَمَّا رَأَى مَا بِي قَالَ أَمَّا مَا حَدَّثْتَ بِهِ أَصْحَابَكَ فَلَا بَأْسَ إِنَّمَا الْإِذَاعَةُ أَنْ تُحَدِّثَ بِهِ غَيْرَ أَصْحَابِك‏.

[۱۵] . قَالَ مِمَّنْ قُلْتُ مِنْكَ، قَالَ فَإِذَا سَأَلَكَ أَحَدٌ مِنْ أَيْنَ أَنْتَ فَقُلْ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ، قَالَ، قُلْتُ أَسْأَلُكَ قَبْلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ عَنْ هَذَا، أَ يَحِلُّ لِي أَنْ أَكْذِبَ قَالَ لَيْسَ هَذَا بِكَذِبٍ مَنْ كَانَ فِي مَدِينَةٍ فَهُوَ مِنْ أَهْلِهَا حَتَّى يَخْرُجَ،

[۱۶] . الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ الَّذِي بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ أَبْصَرَ قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ بِعَظَمَتِهِ وَ نُورِهِ عَادَاهُ الْجَاهِلُونَ، وَ بِعَظَمَتِهِ أَبْتَغِى‏  إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ بِالْأَعْمَالِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْأَدْيَانِ الشَّتَّى، فَمُصِيبٌ‏ وَ مُخْطِئٌ وَ ضَالٌّ وَ مُهْتَدٍ وَ سَمِيعٌ وَ أَصَمُّ وَ بَصِيرٌ وَ أَعْمَى حَيْرَانُ‏ ، فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَرَّفَ وَصْفَ دِينِهِ بِمُحَمَّدٍ (ص)،

[۱۷] . از امیرالمومنین ع هم روایت شده است:

بَذْلُ الْعِلْمِ زَكَاةُ الْعِلْمِ ؛ زَكَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ ؛ زَكَاةُ الْعِلْمِ بَذْلُهُ لِمُسْتَحِقِّهِ وَ إِجْهَادُ النَّفْسِ فِي الْعَمَلِ بِهِ (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۴۴)

[۱۸] . حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ سُلَيْمَانَ الأَحْوَلِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، قَالَ: قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: يَوْمُ الخَمِيسِ، وَمَا يَوْمُ الخَمِيسِ؟ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ، فَقَالَ: «ائْتُونِي أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»، فَتَنَازَعُوا وَلاَ يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ، فَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ، أَهَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ؟ فَذَهَبُوا يَرُدُّونَ عَلَيْهِ، فَقَالَ: «دَعُونِي، فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ مِمَّا تَدْعُونِي إِلَيْهِ»

[۱۹] . حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ مَعْمَرٍ، وحَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي البَيْتِ رِجَالٌ، فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ القُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ. فَاخْتَلَفَ أَهْلُ البَيْتِ فَاخْتَصَمُوا، مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلاَفَ عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «قُومُوا» قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ: فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ، يَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الكِتَابَ، مِنَ اخْتِلاَفِهِمْ وَلَغَطِهِمْ»

[۲۰] . أن الصديق جمع الناس بعد وفاة نبيهم فقال: إنكم تحدثون عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أحاديث تختلفون فيها والناس بعدكم أشد اختلافا فلا تحدثوا عن رسول الله شيئا، فمن سألكم فقولوا بيننا وبينكم كتاب الله فاستحلوا حلاله وحرموا حرامه.

[۲۱] . وقد روى شعبة وغيره عن بيان عن الشعبي عن قرظة بن كعب قال: لما سيرنا عمر إلى العراق مشى معنا عمر وقال: أتدرون لم شيعتكم؟ قالوا: نعم تكرمة لنا قال: ومع ذلك أنكم تأتون أهل قرية لهم دوى بالقرآن كدوي النحل فلا تصدوهم بالأحاديث فتشغلوهم، جردوا القرآن وأقلوا الرواية عن رسول الله وأنا شريككم. فلما قدم قرظة بن كعب قالوا: حدثنا فقال: نهانا عمر رضي الله عنه.

الدراوردي عن محمد بن عمرو عن أبي سلمة عن أبي هريرة وقلت له: أكنت تحدث في زمان عمر هكذا؟ فقال: لو كنت أحدث في زمان عمر مثل ما أحدثكم لضربني بمخفقته.

معن بن عيسى أنا مالك عن عبد الله بن إدريس عن شعبة عن سعد بن إبراهيم عن أبيه أن عمر حبس ثلاثة: ابن مسعود وأبا الدرداء وأبا مسعود الأنصاري فقال: قد أكثرتم الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم.

[۲۲] . وَحَدَّثَنَا أَبُو كُرَيْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا حُصَيْنٍ، قَالَ: كَانَ عُمَرُ إِذَا اسْتَعْمَلَ الْعُمَّالَ خَرَجَ مَعَهُمْ يُشَيِّعُهُمْ، فَيَقُولُ: … جَرِّدُوا الْقُرْآنَ، وَأَقِلُّوا الرِّوَايَةَ عَنْ مُحَمَّدٍ ص

[۲۳] . أَخْبَرَنَا زَيْدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ عُبَيْدٍ الدِّمَشْقِيُّ قَالَ: أخبرنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْعَلاءِ قَالَ: سَأَلْتُ الْقَاسِمَ يُمْلِي عَلَيَّ أَحَادِيثَ فَقَالَ: إِنَّ الأَحَادِيثَ كَثُرَتْ عَلَى عَهْدِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَأَنْشَدَ النَّاسَ أَنْ يَأْتُوهُ بِهَا فَلَمَّا أَتَوْهُ بِهَا أَمَرَ بِتَحْرِيقِهَا ثُمَّ قَالَ: مَثْنَاةٌ كَمَثْنَاةِ أَهْلِ الْكِتَابِ. قَالَ فَمَنَعَنِي الْقَاسِمُ يَوْمَئِذٍ أَنْ أَكْتُبَ حديثا.

[۲۴] . لئلا يتشاغل الناس بالأحاديث عن حفظ القرآن.

[۲۵] . حَدَّثَنِي عَنْ مَالِكٍ أَنَّهُ بَلَغَهُ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ بَنَى رَحْبَةً فِي نَاحِيَةِ الْمَسْجِدِ، تُسَمَّى الْبُطَيْحَاءَ، وَقَالَ: «مَنْ كَانَ يُرِيدُ أَنْ يَلْغَطَ أَوْ يُنْشِدَ شِعْرًا، أَوْ يَرْفَعَ صَوْتَهُ، فلْيَخْرُجْ إِلَى هَذِهِ الرَّحْبَةِ»

Visits: 68

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*