۲۶ جمادی الاولی – ۹ جمادی الثانی ۱۴۴۲
متن آیات
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ؛
لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ؛
خافِضَةٌ رافِعَةٌ؛
إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا؛
وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا؛
فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا؛
وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً؛
فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ؛
وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ؛
وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ؛
أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ؛
في جَنَّاتِ النَّعيمِ؛
ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلينَ؛
وَ قَليلٌ مِنَ الْآخِرينَ؛
عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ؛
مُتَّكِئينَ عَلَيْها مُتَقابِلينَ؛
يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ؛
بِأَكْوابٍ وَ أَباريقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعينٍ؛
لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ؛
وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ؛
وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ؛
وَ حُورٌ عينٌ؛
كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ؛
جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ؛
لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا تَأْثيماً؛
إِلاَّ قيلاً سَلاماً سَلاماً؛
وَ أَصْحابُ الْيَمينِ ما أَصْحابُ الْيَمينِ؛
في سِدْرٍ مَخْضُودٍ؛
وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ؛
وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ؛
وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ؛
وَ فاكِهَةٍ كَثيرَةٍ؛
لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ؛
وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ؛
إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً؛
فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً؛
عُرُباً أَتْراباً؛
لِأَصْحابِ الْيَمينِ؛
ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلينَ؛
وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرينَ؛
وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ؛
في سَمُومٍ وَ حَميمٍ؛
وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ؛
لا بارِدٍ وَ لا كَريمٍ؛
إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ؛
وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظيمِ؛
وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛
أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ؛
قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ؛
لَمَجْمُوعُونَ إِلى ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ؛
ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ؛
لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ؛
فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ؛
فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَميمِ؛
فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهيمِ؛
هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ؛
نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ؛
أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ؛
أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ؛
نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ؛
عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ في ما لا تَعْلَمُونَ؛
وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ؛
أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ؛
أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ؛
لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ؛
إِنَّا لَمُغْرَمُونَ؛
بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ؛
أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذي تَشْرَبُونَ؛
أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ؛
لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ؛
أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتي تُورُونَ؛
أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ؛
نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوينَ؛
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ؛
فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ؛
وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظيمٌ؛
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ؛
في كِتابٍ مَكْنُونٍ؛
لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ؛
تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛
أَ فَبِهذَا الْحَديثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ؛
وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ؛
فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ؛
وَ أَنْتُمْ حينَئِذٍ تَنْظُرُونَ؛
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ؛
فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدينينَ؛
تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ؛
فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ؛
فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعيمٍ؛
وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمينِ؛
فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمينِ؛
وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبينَ الضَّالِّينَ؛
فَنُزُلٌ مِنْ حَميمٍ؛
وَ تَصْلِيَةُ جَحيمٍ؛
إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقينِ؛
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ؛
ترجمه
به نام خداوند پررحمِ رحیم؛
آن واقعه چون واقع شد؛
در وقوعش دروغی [در کار] نیست.
فروآورنده [و] رفعتبخش؛
وقتی که زمین لرزانده شود، لرزشی شدید؛
و کوهها خرد و پراکنده شوند، خرد و پراکنده شدنی؛
پس غباری پراکنده باشند.
و زوجهایی سهگانه بودهاید:
پس اهل یُمن و برکت؛ [اما] اهل یُمن و برکت چیست؟ [یا: پس اهل یُمن و برکت؛ چه اهل یُمن و برکتی؟!]
و اهل شومی و بیبرکتی؛ اهل شومی و بیبرکتی چیست؟ [یا: و اهل شومی و بیبرکتی؛ چه اهل شومی و بیبرکتیای؟!]
و سبقتگیرندگان، همان سبقتگیرندگان؛
آناناند که مقرباناند.
در بهشتهای پرنعمت.
پارهای [از آنان] از اولینها [هستند]؛
و اندکی از بعدیها [متأخران]؛
بر تختهای بافته شده [از جواهرات]،
تکیهزنان بر آنها، رو به روی همدیگر؛
بچههایی که جاودانهاند پیرامون آنان میگردند؛
با قدحها و تُنگها و پیالهای از شراب ناب؛
نه سردرد گیرند [یا: جدا شوند] از آن؛ و نه [شرابشان / عقلشان] زایل گردد.
و میوهای، از آنچه خود بخواهند؛
و گوشت پرندهای، از آنچه میل دارند؛
و سپیداندامهایی شهلاچشم؛
همچون دُرّ مکنون؛
به پاداش آنچه انجام میدادند.
در آن نه بیهودهای میشنوند و نه نابجایی؛
مگر گفتن سلام سلام.
و یاران دست راست؛ [اما] یاران دست راست چیست؟ [یا: و یاران دست راست؛ چه یاران دست راستی؟!]
در [سایه] سدر [= درخت کُنار] بیخار [= بیدردسر]؛
و [درختان] موز خوشهخوشه روی هم؛ [یا: و [درختان] ام غیلان [= مغیلان؛ خارشتر] خوشهخوشه روی هم]
و سایهای کشیده شده [گسترش یافته]
و آبی پیوسته ریزان؛
و میوهای بسیار؛
نه قطعشدنی [در کار است] و نه ممنوعیتی [از استفاده]؛
و همخوابگانی رفیع و گرانمایه؛
همانا ما آنان [= آن افراد مونث] را به آفرینشی خاص ایجاد کردیم؛
پس آنان را بِکر گرداندیم؛
دلدادگانی همسن و سال؛
برای یاران دست راست.
پارهای [از آنان] از اولینها [هستند]؛
پارهای [از آنان] از بعدیها [هستند]؛
و یاران دست چپ؛ [اما] یاران دست چپ چیست؟ [یا: و یاران دست چپ؛ چه یاران دست چپی؟!]
در حرارت نفوذکننده آتش [یا: بادی سوزان] و آبی جوشان [اند].
و سایهای از دودی سیاه و غلیظ؛
نه خنکایی و نه هیچ وضع دلخواهی؛
همانا آنان بودند که پیش از این مست ناز و نعمت[۱] بودند؛
و بر آن گناه [خلف وعدهی] عظیم اصرار میورزیدند؛
و دائم میگفتند آيا هنگامی که بمیریم و خاکی و استخوانی شویم، آیا واقعا ما باز هم برانگیخته میشویم؟
و آیا پدران اولین ما نیز؟!
بگو همانا همه اولینها و بعدیها حتما جمعشده خواهند بود،
به سوی میقات روزی معلوم؛
سپس حتما شما ای گمراهان دروغپرداز!
قطعا از درختی از زقوم میخورید.
پس، از آن شکمها را پر کنید.
پس، بر آن از آن آب جوشان بنوشید؛
پس بنوشید [همچون] نوشیدن شتران عطشان.
این است پیشکش [پذیرایی ابتدایی] آنان روز جزا.
ما شما را آفریدیم؛ پس چرا تصدیق نمیکنید؟!
آیا دقت کردهاید در آنچه با [ریختن] منی مقدر میکنید؟!
آیا شمایید که آن را میآفرینید یا ماییم که آفرینندگانیم؟!
ما در میان شما مرگ را مقدر کردیم و ما چنان نیستیم که بر ما سبقت گرفته شود [= مغلوب هیچکس نمیشویم]
بر اینکه امثال شما را عوض کنیم و شما را در آنچه که [یا: به نحوی که] نمیدانید ایجاد نماییم.
و بیشک پیدایش اول را دانستید، پس چرا پند نمیپذیرید؟!
آیا تأمل کردهاید در آنچه میکارید؟!
آیا شما آن را میرویانید یا ماییم که رویانندگانیم؟!
اگر میخواستیم قطعا آن را خس و خاشاکی میکردیم که شما با دهان باز [= حسرتزده] بمانید [و بگویید:]
که ما واقعا غرامتدیدگانیم!
بلکه ما محرومشدگانیم!
آیا دیدهاید آن آبی را که مینوشید؟!
آیا شما آن را از ابرها فرود آوردید یا ماییم که فروآورندگانیم؟!
اگر میخواستیم آن را شور و تلخ میکردیم؛ پس چرا شکرگزار نیستید؟!
آیا دیدهاید آتشی را که میافروزید؟!
آیا شما درخت آن را پدید آوردید یا ماییم که پدیدآورندگانیم؟!
ما آن را مایه تذکر، و متاعی [= بهرهای، سرمایهای] برای صحرانشینان قرار دادیم.
پس به [با] نام پروردگارت که عظیم است تسبیح گوی! [یا: نام … را منزه بدان]
اما نه سوگند میخورم به موقعیتهای ستارگان؛
و بیتردید آن سوگندی است که – ای کاش میدانستید – عظیم است.
که قطعا آن بیشک قرآنی است کریم؛
در کتابی محفوظ و نهان؛
جز پاکیزهشدگان با آن تماس برقرار نکنند.
فروفرستادنی [یا: فروفرستادهای] از جانب پروردگار جهانها [جهانیان].
آیا پس نسبت بدین حکایت شما مسامحهکار (سهلانگار) هستید؟!
و روزیتان قرار میدهید اینکه فقط تکذیب کنید؟!
پس چرا آنگاه که به حلقوم رسید [= جان به لب آمد]؛
و شما آن هنگام مینگرید؛
و ما به آن از شما نزدیکتریم ولی [به دیده بصیرت] نمیبینید.
پس چرا اگر که شما بیرون از [زمره] جزادادهشوندگانید؛
او را برنمیگردانید؛ اگر راست میگویید!
و اما اگر از آن مقربان بود،
پس گشایشی [راحتیای] و رحمتی [رائحهای] و بهشتی پرنعمت.
و اما اگر از یاران دست راست بود،
پس سلامی به تو از یاران دست راست.
و اما اگر از آن دروغپردازان گمراه بود؛
پس پیشکشی از [= پذیرایی ابتداییای با] آبی جوشان.
و همنشینی [درافتادن به / سوزاندن با] جهنم.
بدرستی که این همان حق الیقین [حقیقت کاملا یقینی] است؛
پس به [با] نام پروردگارت که عظیم است تسبیح گوی! [یا: نام … را منزه بدان]
حدیث
درباره کلیت این سوره احادیثی در اولین جلسهای که بحث از این سوره را آغاز کردیم گذشت (جلسه ۹۶۷ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-0/) که مروری بر مضامین آنها قبل از تدبر در کلیت سوره، ان شاء الله ما در فهم کلیت این سوره کمک کند.
اهل بیت ع بدین سوره اهتمام ویژهای داشتند چنانکه امام باقر ع تعریف میکند که پدرم در لحظه احتضار سوره واقعه و فتح و آیه ۷۴ سوره زمر را قرائت کردند و از دنیا رفتند؛ و امام صادق ع تعریف میکند که روال پدرم این بود که بعد از نماز عشاء دو رکعت نشسته نماز میخواند و در آن دو رکعت صد آیه (سوره واقعه و اخلاص) را می خواند و میفرمود: هرکس این دو رکعت را بخواند و صد آیه در آن بخواند در زمره غافلان تثبت نگردد و خود امام صادق ع هم در دو رکعت بعد از نماز عشاء، سوره واقعه و «قل هو الله احد» را میخواندند؛ و د. در مورد رسول الله ص هم در منابع اهل سنت روایت شده است که ایشان در نماز صبح سوره واقعه و سورههای مانند آن را می خواندند. (حدیث۸) به لحاظ درک معارف، از امام صادق ع روایت شده که کسی که مشتاق بهشت و [دانستن] اوصاف آن است سوره واقعه را بخواند؛ در حالی که در همان روایت برای آگاهی از اوصاف جهنم سوره سجده را توصیه کرده بودند. (حدیث۳)؛ اما از حیث آثار این سوره طبق حدیثی از امام صادق ع در این سوره منافع فراوانی است که به شمار نیاید (حدیث۶) که در اینجا برخی از آثار آن اشاره میشود:
آثار دنیوی
– هرکس در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند (حدیث۲؛ امام صادق ع) که ظاهرا مقصود این است که بر خواندن آن مداومت ورزد (حدیث۵؛ پیامبر ص) و آن را زیاد بخواند (حدیث۷؛ پیامبر ص) در دنیا هرگز رنگ تنگدستی و فقر و نیازمندی، و هیچ آفتی از آفات دنیا را نخواهد دید.
– کسی که آن را بنویسد و در منزلش قرار دهد، خیر و برکت در آن خانه فزونی یابد. (حدیث۵؛ پیامبر ص)
– در آن، قبولی و افزایش حافظه و توفیق و گسترش در مال و ثروت است. (حدیث۵؛ پیامبر ص)
– هرکس در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند خداوند او را محبوب مردم قرار خواهد داد (حدیث۲؛ امام صادق ع)
– برای علاج زگیل (با دستورالعملی خاص) (حدیث۹؛ امام رضا ع و امیرالمومنین ع)
– خواندن آن در نمازی پیش از سفر همراه با برخی از ادعیه توصیه شده است (حدیث۱۰؛ امام باقر ع).
آثار معنوی و اخروی
– پیامبر اکرم ص از سویی فرمود که کسی که این را بخواند در زمره غافلان قرار نگیرد (حدیث۵) و البته این سوره را در عرض سورههای هود و مرسلات و نبأ جزءسورههایی معرفی کردند که ایشان را پیر کرد. (حدیث۱)
– هرکس در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند خداوند او را دوست خواهد داشت (حدیث۲؛ امام صادق ع)
– هرکس در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند از رفقای امیرالمومنین ع خواهد بود؛ و این سوره، خاصِ امیرالمومنین ع است و هیچکس با وی در آن مشارکت ندارد. (حدیث۲؛ امام صادق ع)
– کسی که هرشب قبل از اینکه بخوابد سوره واقعه را بخواند خداوند عز و جل را در حالی ملاقات کند که چهرهاش همچون ماه شب چهارده باشد. (حدیث۴؛ امام باقر ع)
– همانا در این سوره منافع فراوانی است که به شمار نیاید؛ و از آن جمله است اینکه اگر بر مرده خوانده شود خداوند وی را بیامرزد؛ و اگر بر کسی که در آستانه مرگ قرار گرفته خوانده شود، خداوند خروج روح وی را آسان گرداند به اذن الله تعالی. (حدیث۶؛ امام صادق ع)
تدبر
الف) مروری اجمالی بر کل آیات این سوره
۱) شروع این سوره اشاره است به واقعه قیامت؛ واقعهای که وقوعش کاملا قطعی است و همه چیز را زیر و رو میکند؛ حتی درک ما از جهان مادی پیرامون را؛ و عمده سوره شرح دستهبندی سهگانهای از انسانهاست: مقربان، اهل یُمن و برکت که همان اصحاب دست راستند، و اهل شومی و بیبرکتی که همان اصحاب دست چپاند. ابتدا اوضاع و احوال اینان به همین ترتیب در بهشت و جهنم را شرح میدهد؛ و در پایان ریشه جهنمی شدن اصحاب شمال را بیان میکند که سه چیز است: غرق شدن در ناز و نعمت [که آنان را غافل کرد] و اصرار بر گناهی عظیم و انکار و تردید در برانگیخته شدن؛ سپس هشدار میدهد که همگان حتما در قیامت و در میقات روزی معلوم جمع میشوند و این گمراهان تکذیبکننده را خطاب داد که پیشکشی شما در آنجا خوراکی درخت زقوم و نوشیدنیای از حمیم خواهد بود.
در ادامه برای به چالش کشیدن تکذیبگری آنان، بعد از تذکر به مخلوق بودن خود آنان، نقش ناچیز آنان در پیدا شدن مخلوقی دیگر (که نقش آنان فقط ریختن منی است)، مقدر بودن مرگ و ناتوانی از غلبه بر آن، وجود آفرینش نخستین، و سپس جلوههایی دیگر از آفرینش – رویاندن آنچه میکارید؛ باراندن آبی که مینوشند، پدید آوردن درختی که از آن آتش میافروزید – را به رخ آنان میکشد و هربار میپرسد واقعا اینها کار شماست یا کار ما؟ و میفرماید حال که چنین است با نام پروردگارت که عظیم است تسبیح گوی!
سپس به موقعیتهای ستارگان -که شاید مقصود، ستارگان هدایت (مفسران حقیقی قرآن) باشد – سوگند میخورد که این قرآن که حقیقتی نهانی و ماورایی و دورازدسترس ناپاکان دارد نازل شدهی از جانب رب العالمین است و سوال میکند که چرا در این مساله مسامحهکارید و فقط تکذیب میکنید.
فراز پایانی این سوره، یادآوری لحظه جان دادن انسانهاست که نزدیکتر بودن خدا به انسان از همگان، در آن لحظه برای همگان آشکار میشود و از دست اطرافیان کاری برنمیآید؛ و سپس وضعیت افرادی را که از همین لحظه مرگ جایگاهشان در دستهبندی سهگانه معلوم است توضیح میدهد؛ که در خصوص اصحاب یمین صرفا به تعبیر «سلامی بر تو از اصحاب یمین» بسنده میکند اما در خصوص مقربان و تکذیبکنندگان بیان میکند که با مرگ چه وضعی برایشان پیش خواهد آمد؛ و نهایتا این را حق الیقین میخواند و باز به تسبیح اسم پروردگار عظیم توصیه میکند.
در واقع،
در این سوره ابتدا بر وقوع قیامت و غیرمنتظره بودن آن از ابعاد مختلف اشاره شد؛ سپس اشاره به مهمترین دستهبندی انسانها در قیامت پرداخت؛ و تا نیمی از سوره وضعیت اخروی هریک از این سه دسته را به تفصیل شرح داد. از نیمه سوره (آیه ۴۹) هشداری داد و از پیامبر خواست که به گروه آخر اعلام کند که مساله حشر وضعیتی است که همه را در آن جمع میکنند و این گروه را با چه شدت و حدتی در عذاب خواهند انداخت. سپس در چند مرحله شواهدی از زندگی دنیا که ضعف آنها و حکومت اراده الهی بر جهان را آشکار میکرد برشمرد تا ریشههای این تردید در وقوع قیامت را بخشکاند؛ و بعد از اشارهای به ضرورت تسبیح رب و اهمیت قرآن، به سراغ انسان در لحظه مرگ رفت و اینکه مرگ پلی است برای ورود به آن عرصه؛ و اینکه وضعیت هر یک از این سه دسته از انسانها در لحظه مرگ چگونه خواهد بود و باز کلام را با ضرورت تسبیخ پروردگار به پایان برد.
در ابتدای بحث این سوره (جلسه ) یک دستهبندیای از فرازهای مختلف این سوره اشاره شد:
۱- توصیفی از وقوع واقعیترین واقعیت، یعنی قیامت و به هم ریختن همه محاسبات دنیوی (آیات ۱ تا ۶)
۲- بیان دستهبندی سهگانه انسانها (آیات ۷ تا ۱۰) و سپس توصیف وضعیت نهایی هریک از این سه دسته در آخرت (آیات ۱۱ تا۵۶)
۳- تلنگرهایی برای توجه به ربوبیت خداوند، که اقتضای باور به معاد را دارد (آیات ۵۷ تا ۷۳)
۴- ضرورت تسبیح خداوند و سوگندی عجیب و اشارهای به حقیقت قرآن و انکار مخاطبان (آیات ۷۴ تا ۸۲)
۵- بیان لحظات مرگ و احوال هریک از سه دسته مذکور در این لحظات و پس از آن (آیات ۸۳ تا ۹۴)
۶- حقیقی دانستن همه اینها و تاکید مجددی بر ضرورت تسبیح خداوند (آیات ۹۵-۹۶)
به نظر میرسد در این جمعبندی پایانی همین فرازها بتواند محور خوبی برای جمعبندی قرار گیرد؛ با این تبصره که از سویی کنار هم گذاشتن فراز ۲ و ۵ میتواند افقهای جدیدی را در فهم این سوره بگشاید؛ و از سوی دیگر مقایسه بین نعمتها و عذابهای این سه گروه میتواند ابعاد جدیدی از بهشت و جهنم – که در ذیل تک تک آیات غالبا به چشم نمیآید – در برابر ما باز کند؛ و لذا تدبرهای ناظر به کل سوره با اندک تفاوتی نسبت به دستهبندی فوق مطرح خواهد شد:
ب) درباره توصیف ابتدایی و انتهایی سوره (آیات ۱-۶ و ۹۵)
۲) شروع این سوره این است: «وقتی که آن واقعه رخ دهد، دیگر قابل تکذیب نیست»؛ و پایان سوره این است که «بدرستی که این همان حق الیقین [حقیقت کاملا یقینی] است» در واقع، انكار قيامت، فقط در دنيا و در شرايط رفاه و غفلت است، همين كه نشانههای قيامت آشكار شود، ديگر تکذیبی در کار نخواهد بود. و در این سوره گروهی که قطعا جهنمیاند و در همان لحظه مرگ هم به عنوان جهنمی معرفی میشوند تکذیبکنندگاناند؛ و یکی از دغدغههای مهم این سوره هشدار دادن به تکذیبکنندگان است؛ چنانکه در فراز سوم مخاطب بحث را گمراهانی قرار میدهد که اهل تکذیبکردند و مکرر برایشان شواهدی را برمیشمرد که این سوال را پررنگ کند که چرا تصدیق نمیکنید؟!
شاید میخواهد به ما بفهماند که همه زندگی شما جز رسیدن به واقع و واقعیت محض نباید باشد، و بدبختترین انسانها کسانیاند که واقعیترین واقعیات را تکذیب میکنند و دروغ میشمارند؛ اینان چنان در اعتباریات دنیوی فرورفتهاند که اعتباریترین امور عالم (پول؛ مقام؛ شهرت؛ و …) را واقعیترینِ چیزها میپندارند؛ و در نتیجه، واقعیترین واقعیت عالم که عرصه بروز همه واقعیات است (قیامت) را دروغ میخوانند.
۳) آن واقعهای که وقتی واقع شود قابل تکذیب نیست مهمترین ویژگیهایاش این است که فروآورنده و رفعتبخش است؛ یعنی همهچیز را زیر و رو میکند: زمین که آن را خداوند مهد و گهواره آرامبخش انسان قرار داده بود (الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً؛ طه/۵۳ و زخرف/۱۰) بشدت لرزان و اضطرابآفرین میگردد؛ کوهها که میخ (وَ الْجِبالَ أَوْتاداً؛ نبأ/۷) و لنگر زمین (وَ الْجِبالَ أَرْساها؛ نازعات/۳۲) و مظهر استحکام و استواری بودند (وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ؛ غاشیه/۱۹) چنان خرد و پراکنده میشوند که از آنان جز گرد و غباری پراکنده نمیماند؛ و در یک نگاه عمیقتر، اساسا واقعیت نهایی آنها همان موقع هم جز گرد و غباری پراکنده نبود («فَكانَتْ» هَباءً مُنْبَثّاً ؛ نه «فَصارَتْ»!)
و اما انسان؛ شاید این سوره با این مقدمه میخواهد بگوید وقتی آن واقعیت غیرقابل تکذیب واقع شود چنان نظم جهان زیر و رو میشود که فهم شما از انسانها و موقعیتها و روابط آنان هم زیر و رو خواهد شد: هم تمام دستهبندیهای رایج در میان شما، و هم همه تحلیلهای شما از انسانها نیز قرار است زیر و رو شود؛ چرا که نظام زندگی دنیوی سراسر غوطهور در اعتباریات، و حداکثر، دیدن اسباب و علل است؛ و نظام آخرت، محل کنار رفتن اعتباریات و ظهور حقایق، و برداشته شدن اساب و علل (وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب؛ بقره/۱۶۶)، و بروز سلطنت واحد خداوند قهار است: «يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار» (غافر/۱۶)
ج) درباره دستهبندی سهگانه (آیات ۷-۱۰؛ ۱۱-۵۶؛ ۸۳-۹۴)
در این سوره محور دستهبندی انسانها را یک تقسیم سهگانه قرار داد که سه بار در این سوره بر اساس این دستهبندی سهگانه درباره وضعیت انسانها بحث کرد؛ یعنی . ما عموما انسانها را از حیث نحوه زندگیشان در دنیا که باطنش در آخرت آشکار می گردد به دو دسته خوب و بد تقسیم میکنیم؛ اما قرآن میخواهد افق تحلیل ما را از این دوگانه به یک فهم سهگانه برساند؛ که قبلا اشاره شد که شاید بدین وسیله میخواهد تذکر دهد که افق نگاهتان در زندگی صرفا این نباشد که در دسته خوبان قرار بگیرید؛ بلکه حواستان باشد به اینکه: آنان که خوبند دو دستهاند: یک دسته همانهایند که از فرط خوبی دیگر بعد از مرگ هیچ مسالهای نخواهند داشت؛ ولی دسته دیگر، با اینکه جزء خوبان محسوب میشوند، اما هرچه باشد همانند مقربان نخواهند بود. (جلسه ۱۰۵۷، تدبر۱ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-90/).
اکنون میافزاییم که مساله به همین نکته محدود نمیشود، بلکه در نحوه چینش این سه دسته، و نیز نحوه تعبیر از آنان در این سه فراز تغییراتی داد، که توجه به این تغییرات میتواند ما را متوجه حقایقی سازد؛
از جمله:
۴) با اینکه از همان ابتدای سوره اشاره کرد که میخواهد از یک دستهبندی سهگانه سخن بگوید (آیه۷)، و سهبار هم درباره این دستهها سخن گفت؛ اما بحث را با تعابیر و چینشی خاص آغاز کرد که نظم آن را در ادامه بحث تغییر داد. یعنی با اینکه در دو فراز دوم و سوم، ابتدا از وضعیت مقربان، سپس اصحاب یمین و سپس اصحاب شمال سخن گفت، اما در فراز اول که میخواهد به اصل این سه دسته اشاره کند و ذهن مخاطب را متوجه این سه کند (آیات۸-۱۰) اولا ابتدا خوبان و بدان عادی را با تعبیر اهل یمن و برکت، و اهل شومی و بیبرکتی یاد کرد، و ثانیا سوال «آنان کیستند» را در موردشان مطرح نمود؛ اما مقربان را با تعبیر سبقتگیرندگان یاد کرد؛ و نیز از تعبیر «آنان کیستند» برایشان استفاده نکرد، بلکه فقط کلمه «سابقون» را تکرار کرد؛ و البته هم در فراز دوم در مقام شرح وضعیت اخروی آنان و هم در فراز آخر در مقام وضعیت لحظه مرگ آنان، شرح حال و روز آنان را بر دو گروه دیگر مقدم داشت. گویی میخواهد نشان دهد که این تغییر دیدگاه از دستهبندی دوگانه رایج (انسانهای خوب و انسانهای بد) به دستهبندی سهگانه قرآنی نهتنها ضروری است؛ بلکه اقتضائاتی هم دارد؛ مثلا:
الف. اینکه صرفا قسم سومی بر تقسیم دوگانه رایج اضافه نشده؛ بله، از این جهت که افرادی که از خوبها هم خوبترند، تمایزشان از خوبهای عادی غالبا یا مورد غفلت قرار میگیرد، فقط بر وجود آنان تاکید کرد (که قسم سومی هم در کار است) اما وقتی تاکید بر همان دو دستهای که ما عادتا همان دو دسته خوب و بد میدانیم را با تعبیر «این خوبان کیستند و آن بدان کیستند» بیان میکند چهبسا میخواهد بفرماید که همین دوتا هم آن طور که شما تحلیل میکنید، نیست؛ و لذا این دستهبندی را صرفا در افق دانستههای پیشین خود درباره انسانهای خوب و بد، تحلیل و فهم نکنید؛ بلکه خوب گوش دهید که چه تصویری از اینها ارائه میشود.
ب. …
۵) دستهبندی فراز اول سوره با تعبیر «سابقون» و «اصحاب میمنه» و «اصحاب مشئمه» بود، سپس برای دو گروه اول، در فراز دوم و سوم، از تعبیر «مقربان» و «اصحاب یمین» استفاده کرد؛ اما برای گروه آخر در فراز دوم از تعبیر «اصحاب شمال» و در فراز سوم از تعبیر «المکذبین الضالین» استفاده کرد. (و البته در همان فراز آنان را با تعبیر «الضالون المکذبون» مخاطب قرار داده بود که مطمئن باشیم این فراز آخر اشاره به همان گروه سوم است). چرا؟
الف. با توجه به اینکه فراز دوم ناظر به وضعیت نهایی آنان در آخرت است و فراز سوم ناظر به وضعیت پس از مرگ آنان، چهبسا بتوان گفت فراز اول چهبسا ناظر به وضعیت دنیوی آنان است؛ آنگاه این تفاوتها در تعبیر نشان میدهد که:
الف.۱. نوع شناسایی انسانها در دنیا و بعد از دنیا فرق میکند؛ در دنیا باید گفت خوبان انسانهای خوشیُمناند و بدها بدیُمن؛ و یک دستهاند که از خوشیُمنی هم سبقت میگیرند؛ اما در بعد از دنیا بر اساس مقرب و یا دست راست و دست چپ بودنشان (موقعیتهای اخرویشان) دستهبندی میشوند؛
الف.۲. در بعد دنیا، درباره سبقتگیرندگان، از تعبیر مقربان (چه برای وضعیت نهایی و چه برای پس از مرگ) استفاده کرد؛ یعنی آنان چون با سبقتگرفتن به مقام قرب رسیدند دیگر همین تنها شاخصه شناسایی آنان است؛ اما کاربرد دو تعبیر «اصحاب یمین و اصحاب شمال» در فراز دوم کاملا ناظر به تعیین تکلیف آنان (بر اساس نامه عملشان) در قیامت است که یک دسته نامه عملشان را به دست راستشان میدهند و یک دسته به دست چپشان؛
الف.۳. درباره چرایی یکسان بودن تعبیر خوبان (اعم از مقربان و اصحاب یمین) در دو فراز دوم و سوم (آخرت و برزخ) و متفاوت بودن تعبیر بدها در این دو مقطع (اصحاب شمال و مکذب ضال) شاید بتوان گفت که چون هرکس که بهشتی میشود به فضل خداست، نه صرفا با عمل خود: «لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» (نور/۲۱)؛ و هرکس که جهنمی میشود «صرفا» به خاطر عمل خودش است: «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون» (طور/۱۶ و تحریم/۸)، حتی در خصوص عذاب جاودانه: «ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ» (یونس/۵۲) «ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون» (سجده/۱۴)، پس در لحظه مرگ در خصوص دو گروهی که بهشتی شدند صرفا به واژهای که نشان دهنده وضعیت آنان است (مقرب خدا بودن و نامه را به دست راست دریافت کردن) اشاره شد؛ اما در خصوص جهنمیان به چرایی جهنمی شدنشان (تکذیب کردن و گمراه بودن) (برای این بند «ثالثا» احتمالات دیگری نیز در جلسه ۱۰۵۹، تدبر۲ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-92/ مطرح شد).
ب. …
۶) در هنگام برشمردن پاداشها و عذابهای اخروی مقربان و اصحاب شمال را ناشی از عمل خودشان معرفی کرد؛ در خصوص مقربان که صریحا از تعبیر «جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» (واقعه/۲۴) استفاده کرد و در خصوص «اصحاب شمال» ذکر سابقه بدشان کاملا دال بر تعلیل جهنمی شدنشان است: «لا بارِدٍ وَ لا كَريمٍ؛ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ؛ وَ كانُوا …» (واقعه/۴۴-۴۷)؛ اما درباره اصحاب یمین هیچ نکتهای که دلالت کند این جزای عملشان است نفرمود. چرا؟[۲]
در تدبر ۵ با استناد به آیات قرآن کریم نشان داده شد که هرکس که بهشتی میشود به فضل خداست، نه صرفا با عمل خود؛ و هرکس که جهنمی (و حتی عذاب جاودانه) میشود صرفا به خاطر عمل خودش است. این توضیح ، وجه این مطلب را که چرا جزای اصحاب شمال را ناشی از عمل خودشان دانست ولی برای اصحاب یمین این را به عمل خودشان مرتبط نکرد آشکار میکند. آنگاه این سوال میماند که چرا پاداش مقربان (به عنوان عدهای از بهشتیان) را به عمل خودشان مرتبط کرد؟
الف. قرآن کریم در جای دیگر میفرماید: «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصين؛ و جزا داده نشدید جز [به ازای] آنچه انجام داده بودید؛ مگر بندگان مخلَص خدا» (صافات/۳۹-۴۰). لازمه معنایی این آیه آن است که مخلَصین بر اساس عملشان پاداش نمیگیرند؛ و از آنجا که شک نداریم که بالاترین مراتب بهشت از آن مخلَصین است؛ توجیه مطلب این است که چون آنان از مقام مخلِصین (خالصکنندگان: کسانی که در مسیر اخلاص گام برمیدارند) هم گذر کرده و وارد مقام مخلَصین شدهاند (خالصشدگان: کسانی که خداوند آنان را خالص کرده) دیگر ارادهای از خودشان ندارند که عملی به خودشان نسبت داده شود؛ پس پاداش آنان نه بر اساس عمل خودشان، بلکه بر اساس افاضه محض الهی است؛ چنانکه در عرصهای که همگان را برای حساب و کتاب احضار میکنند آنان احضار نمیشوند: «فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُون؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصين؛ پس همانا آنان احضارشدگاناند؛ مگر بندگان مخلَص خدا» (صافات/۱۲۷-۱۲۸). اگر این آیات را کنار آیات سوره واقعه بگذاریم (با توجه به اینکه قبلا در بحث از آیات ۱۰ و ۱۱ همین سوره [جلسات ۹۷۷ و ۹۷۸] احادیث و شواهد قرآنی متعددی ارائه شد که که «مقربان» همان «مخلَصان»اند) چهبسا در سوره واقعه میخواهد بفرماید این مقدار نعمتهای بهشتی که برای مقربان و مخلَصان برشمردیم صرفا نعمتهایی است که محصول عملشان است (اعم از عملی که قبل از رسیدن به مقام مخلَص شدن انجام دادهاند؛ ویا اگر هم همچون اهل بیت ع از ابتدا معصم و مخلَص بودهاند، همان اثر وضعی عمل آنان)؛ وگرنه بدانید بهشتی که برای مقربان تدارک دیده شده بسیار فراتر از این نعمتهایی است که در این سوره برای آنان برشمرده شد.
در واقع، وقتی در این سوره این نعمتها را برای مقربان برمیشمرد و سپس میفرماید این جزای عملشان است؛ میخواهد بفرماید ما فقط نعمتهایی که در افق جزای عملشان است را برای شما ذکر کردیم وگرنه بهشتی که برای آنان تدارک دیده شده بسیار بسیار بالاتر از تصور و فهم شما و بالاتر از آن است که در کلام آید؛ بویژه که اگر اضافه کنیم که افق کامل بهشتهایی که محصول عمل انسانهاست نیز فراتر از درک و فهم انسانهاست (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُون: پس هيچ كس نمىداند چه چيزهايى از مايههاى روشنىبخش ديدگان، به پاداش كارهايى كه مىكردهاند براى آنها پنهان داشته شده است؛ سجده/۱۷) چه رسد به این بهشت ویژه مخلَصین، که بر طبق آیات ۳۹-۴۰ سوره صافات جزای واقعیشان ربطی به عملشان ندارد.
تکمله
با این توضیح چهبسا وجه دیگری برای این مطلب معلوم گردد که چرا برای در لحظه مرگ، قرآن کریم اشاره کرد که این مقربان بلافاصله به روح و ریحان و جنت نعیم میرسند، و مکذبان گمراه به جهنم؛ ولی در خصوص اصحاب یمین به همین که آنان به پیامبر سلام میفرستند [یا آنان نسبت به پیامبر در سِلم و صفا بودند] بسنده نمود؟ و آن این است که این دو گروهی که این مقدار از جایگاهشان به پاداش عملشان نسبت داده شد تکلیفشان در لحظه مرگ کاملا معلوم شده است؛ اما اصحاب یمین احتمالا قرار است مواقفی را در برزخ و قیامت طی کنند و مورد حساب و کتاب قرار بگیرند و بعدا فضل و رحمت خدا شامل حالشان شود و نامه عملشان به دست راستشان داده شود.
ب. …
د) مقایسهای بین وضعیت و پاداشها و عذابهای مطرح شده برای این سه گروه (آیات۱۱-۵۶؛ ۸۸-۹۴)
به نظر میرسد که مقایسهای بین وضعیت و پاداشها و عذابهای مطرح شده برای این سه گروه میتواند ابعاد دیگری از امور مربوط به این سه دسته را آشکار سازد؛ که وقتی هریک بتنهایی مورد توجه قرار میگیرند انسان شاید متوجه آن ابعاد نشود. اگر بخواهیم یک مقایسه مختصری بین آنها انجام دهیم باید گفت:
مقربان در جنات نعیماند؛ اصحاب یمین در سدر مخضود و طلح منضود و ظل ممدود و ماء مسکوب، و اصحاب شمال در سموم و حمیم و آتشی از یحموم؛ و برای هر سه گروه به نحوی از سابقه دنیویشان، از خوردنی و آشامیدنیشان؛ و موقعیت مکانیشان و نحوه پذیرایی از آنان سخن گفته شده؛ در خصوص بهشتیان (مقربان و اصحاب یمین) از همسران خاص بهشتی هم سخن گفته شده؛ و در خصوص مقربان، علاوه بر همسران بهشتی، از ولدان مخلدونی که دائم در پیرامون آنان در گردش و آماده به خدمتاند نیز سخن گفته شده است.
میتوان وضعیت دنیوی و اخروی اینان را با توجه به شباهت نوعیشان این گونه دستهبندی کرد:
الْمُقَرَّبينَ | أَصْحابُ الْيَمينِ | أَصْحابُ الشِّمالِ | |
سابقهشان در دنیا:
قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ لَمَجْمُوعُونَ إِلى ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ |
السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ …
ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلينَ وَ قَليلٌ مِنَ الْآخِرينَ؛ |
ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلينَ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرينَ
فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمينِ |
إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظيمِ وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ؛
إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ؛ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبينَ الضَّالِّينَ |
جایگاه اصلی/موقعیت مکانی | في جَنَّاتِ النَّعيمِ …عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ مُتَّكِئينَ عَلَيْها …
فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعيمٍ |
في سِدْرٍ مَخْضُودٍ وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ | في سَمُومٍ وَ حَميمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ لا بارِدٍ وَ لا كَريمٍ؛
فَنُزُلٌ مِنْ حَميمٍ وَ تَصْلِيَةُ جَحيمٍ |
ارتباطات با انسانهای دیگر | [مُتَّكِئينَ عَلَيْها] مُتَقابِلينَ؛
لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا تَأْثيماً إِلاَّ قيلاً سَلاماً سَلاماً |
أَصْحابُ الْيَمينِ | أَصْحابُ الشِّمالِ |
خوردنی و آشامیدنی | [من] مَعينٍ لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ؛ و فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ | في … طَلْحٍ مَنْضُودٍ … وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ وَ فاكِهَةٍ كَثيرَةٍ | لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَميمِ |
نحوه پذیرایی | يَطُوفُ عَلَيْهِمْ … بِأَكْوابٍ وَ أَباريقَ وَ كَأْسٍ …
|
لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ | فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهيمِ هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ؛
فَنُزُلٌ مِنْ حَميمٍ وَ تَصْلِيَةُ جَحيمٍ |
اطرافیان (همسر و فرزند و خدمنکار) | [مُتَّكِئينَ عَلَيْها] مُتَقابِلينَ؛
وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ (يَطُوفُ عَلَيْهِمْ) ؛ حُورٌ عينٌ كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ |
فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ؛ إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً عُرُباً أَتْراباً |
با توجه به جدول فوق اکنون میتوان به نکاتی اشاره کرد از جمله:
د.۱) مقایسه این سه از حیث سابقه دنیویشان
۷) در خصوص سابقه این سه گروه در دنیا ابتدا به نظر میرسد که فقط درباره سابقه جهنمیان سخن گفته شده؛ اما اگر دقت کنیم درباره زندگی دنیوی مقربان و اصحاب یمین هم غیرمستقیم سخنی گفته شده است؛ در واقع:
– در مورد مقربان در دنیا دو نکته گفته شده است: آنان کسانی بودند که بشدت اهل سبقت بودند که به قرینه مقام و نیز به قرینه آیات دیگر قرآن (که قبلا نشان داده شد که همه سبقت گرفتنهایی که در قرآن مدح شده یا سبقت در ایمان بوده یا سبقت در خیرات ویا ثمره آنها یعنی سبقت به سوی مغفرت و بهشت؛ ر.ک: در جلسه ۹۷۷ تدبر۲ ) معلوم میشود که این سبقت، سبقت در ایمان و خیرات است؛ یعنی مقربان کسانیاند که در دنیا اهل سبقت در ایمان و خیرات بودهاند؛ آنان عموما از اولین بوده و تنها اندکی از آنان از آخرین بودهاند.
– در مورد اصحاب یمین هم دو نکته گفته شده: یکی در فراز پایانی سوره است که فرمود از جانب آنان بر تو سلام؛ که یک معنای بسیار محتمل آن این است که اصحاب یمین کسانیاند که هیچ گونه گزندی از آنان به پیامبر ص (و اهل بیت ایشان که قرآن کریم مودت با آنان را اجر رسالت پیامبر ص دانست: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» (شوری/۲۳) و خود حضرت هم آزار ایشان را آزار خود معرفی نمود (الأمالي( للصدوق)، ص۴۸۷[۳]؛ صحیح بخاری، ج۵، ص۲۱[۴]؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۰۳[۵])؛ و دیگر اینکه اینان هم در میان اولین جماعت زیادی داشتند و هم در میان آخرین.
– اما در مورد اصحاب شمال توضیحات بیشتری داده شده: آنان قبلا رفاهزده بودند؛ بر گناهی عظیم اصرار میورزیدند؛ در برانگیخته شدن تردید میکردند؛ و در یک کلام آنان گمراه و تکذیبکننده بودند.
چنانکه قبلا هم بیان شد این نحوه معرفی نشان میدهد که تا زمان مرگ تنها در خصوص جمع اندکی از انسانها میتوان با قاطعیت قضاوت کرد که در قیامت به عنوان مقربان یا اصحاب یمین و یا اصحاب شمال محشور میشوند؛ یعنی فقط انسانهایی که به وضوح اهل سبقت در ایمان و عمل صالحاند؛ انسانهایی که هیچ گزندی از آنها به پیامبر ص نمیرسد؛ و انسانهای رفاهزدهی گناهکاری که در قیامت تردید دارند و اهل تکذیب حق و حقیقتاند؛ اما کسانی که نمیتوان یکی از این سه ویژگی را در آنها یافت ضرورتا نمیتوا درباره وضعیت اخرویشان قضاوت کرد.
به نظر میرسد این نوع بیان (که هم عرصههایی از آن واضح است؛ و هم در بسیاری از عرصهها تطبیقش بر افراد ابهام دارد)یک خاصیت مهمش این است که از سویی در مورد دیگران تا کاملا تکلیفش از یکی از این سه زاویه آشکار نشده سریع دست به قضاوت نزنیم (یعنی با دیدن برخی گناهان در کسی و یا برخی خوبیها در کسی سریع حکم به خوب بودن یا بد بودن وی نکنیم)؛ و از سوی دیگر، در مورد خودمان حساس شویم که مبادا ویژگیهای اصحاب شمال در ما پیدا شود؛ و اگر نمیتوانیم در ایمان و عمل صالح گوی سبقت را از هم برباییم لااقل برنامه زندگیمان را طوری تنظیم کنیم که کمترین گزندی از ما به پیامبر ص و اهل بیت ع ایشان نرسد.
تذکر اخلاقی
آزار پیامبر ص و اهل بیت ع، صرفا به آزار جسمانی منحصر نمیشود که بگوییم امروز موضوعیتی ندارد؛ بلکه هر موضعگیری ناصواب در قبال آموزههای دینی (هر چالشی در ایمان) و هر گناهی (هر چالشی در عمل صالح) موجب آزار آنان خواهد بود.
۸) در خصوص پراکندگی جمعیتی مقربان در میان اولین و آخرین اشاره کرد که جماعتی در اولیناند و اندکی در آخرین؛ در باره اصحاب یمین نسبت آنان در میان اولین و آخرین را تقریبا با تعبیر یکسان بیان کرد و در مورد اصحاب شمال اصلا از این نسبت سخنی نگفت. در واقع،وقتی در خصوص مقربان و اصحاب یمین تعبیر «الاولین» و «الآخرین» به میان آمد برای برشمردن نسبت مقربان و اصحاب شمال در میان اولین و آخرین بود؛ اما در خصوص اصحاب شمال این تعبیر وقتی مطرح شد برای اشاره به این بود که خداوند همه اولین و آخرین را در میقات یوم معلوم جمع میکند. درباره چرایی این تفاوت قبلا نکاتی در ذیل آیه ۴۰ (جلسه ۱۰۰۷ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-40/) گذشت؛ اما چرا این دستهبندی را درباره اصحاب شمال مطرح نکرد وبه همین که خداوند اولین و آخرین را جمع میکند بسنده کرد؟
الف. شاید این مویدی است بر نکتهای که قبلا اشاره شد که به نظر میرسد که کارکرد اصلی این دستهبندی سوره برای هشدار به خود انسان است؛ نه برای قضاوت درباره دیگران. اگر چنین باشد اقتضای جمع خوف و رجا این است که از سویی با گفتن اینکه مقربان در گذشتگان خیلی بیشتر بودند مانع غرور بیجا در مخاطب (که علیالقاعده خود را از متاخران میداند) میشود؛ و افراد خیلی سریع خود را در زمره مقربان قلمداد نخواهند کرد؛ و از سوی دیگر با بیان اینکه اصحاب یمین در گذشته و حال زیاد بوده مانع یاس و دلسردی کال مومنا از خویش میشود و با خود میگویند اگر توفیق مقرب بودن را نیافتیم لااقل امید به اینکه اصحاب الیمین باشیم زیاد است. و از آنجا که نمیخواهد افراد به قضاوت درباره دیگران بنشینند، از گفتن اینکه در میان گذشتگان چقدر جزء اصحاب الشمال بودند و نسبت آنان به اصحاب الشمال امروزی چقدر است اجتناب شده؛ چرا که بر گفتن این مطلب، چهبسا ثمرهای جز رفع کنجکاوی، و اقدام نابخردانه برای قضاوت درباره دیگران مترتب نباشد. اما چون اصحاب شمال اسمی از آباء اولینشان به میان آوردند خداوند تذکر داد که ما هم آن اولین و هم شما که بعدیهای آنها هستید را جمع میکنیم.
ب. …
د.۲) مقایسه از حیث جایگاه اصلی و -با اندکی تسامح- «موقعیت مکانی» آنان
۹) در مورد مقربان هم در اول بحث و هم در آخرین توصیف آنان از بودن آنها در بهشت نعمت سخن گفت؛ و در خصوص جهنمیان از بودن آنها در جهنم (جحیم) نام برد؛ اما نه در ابتدای بحث؛بلکه به عنوان آخرین چیزی که آنان بدان میرسند (تَصْلِيَةُ جَحيمٍ)؛ و در خصوص اصحاب یمین هم صرفا به اینکه در باغ و بوستان و آبشارهایند اشاره کرد و اگرچه اینها اوصاف بهشت است اما نامی از بهشت نبرد. چرا؟
الف. مقربان کسانیاند که در همین دنیا به مقام مخلَصین رسیدند؛ پس نهایت راه را همینجا دست یافتند؛ لذا چنانکه قبلا هم اشاره شد حتی از احضار در صحنه محشر هم معافاند: «فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُون؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصين» (صافات/۱۲۷-۱۲۸). پس ابتدا و انتها آنان در بهشت نعیماند؛ بلکه تعبیر قرآن شاید از این هم لطیفتر باشد؛ ابتدا از بودن آنان در بهشتهای نعیم سخن میگوید: «في جَنَّاتِ النَّعيمِ» اما در انتها چنان سخن میگوید که گویی بهشت نعیم، تجلی وجود خود آنان است؛ نه محل آنان (فرمود «ف … جَنَّةُ نَعيمٍ»؛ و نفرمود «فی جَنَّةِ نَعيمٍ») اما اصحاب شمال کمکم به سوی جهنم اصلی برده میشوند و شاید بدین جهت دوبار از «نُزُل» (پیشکشی) آنان سخن گفت و تنها در پایان سوره به «افتادن و سوختن در جحیم» اشاره کرد؛ در خصوص اصحاب یمین هم این نکته که عملا اوصاف متعارف بهشت را گفت اما اسم بهشت را نبرد – اگر توجه کنیم که صفت همواره از ذات متاخر است – شاید دلالت دارد در حد و بهره آنان از بهشت؛ یعنی افق فهم آنان بالاخره به حد مقربان نمیرسد که حقیقت جنت نعیم در آنان متجلی شود؛ بلکه آنان فقط در حد همین فهم عرفی از بهشت (باغات و میوهها و آبشارها و …) به بهشت میرسند.
ب. …
۱۰) در خصوص مقربان توصیفی که از موقعیت مکانی آنان در قبال نعمتهای بهشتی شد با تعبیر «علی» بود (عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَة …)؛ اما هم در خصوص اصحاب یمین و هم اصحاب شمال، ذکر نعمتها و نقمتهایشان را با تعبیر «فی» آغاز کرد (في سِدْرٍ مَخْضُود و …؛ في سَمُومٍ وَ حَميم و …). چرا؟
الف. شاید میخواهد که نشان میدهد در خصوص مقربان، اشراف و برتری و فوق این نعمتها بودن در کار است؛ اما اصحاب یمین و اصحاب شمال در افق همین نعمتها و عذابهایند نه فوق آنها.
ب. …
د.۳) از حیث ارتباطات با انسانهای دیگر
۱۱) یکی از نعمتهایی که در بهشت اخروی مقربان مورد توجه قرار گرفت، ارتباطات بین خودشان بود (مُتَّكِئينَ عَلَيْها مُتَقابِلينَ/۱۶؛ إِلاَّ قيلاً سَلاماً سَلاماً/۲۶) اما در خصوص اصحاب یمین و شمال، به چنین نعمت یا عذابی اشاره نشد. چرا؟
الف. اگر برخورداری از ارتباطات را به عنوان یک مزیت (که مقربان از این مزیت برخوردارند) نگاه کنیم، آنگاه:
الف.۱. شاید بتوان دو توجیه مختلف درباره اینکه این مطلب در خصوص نیامدن این مطلب برای هریک از اصحاب یمین و اصحاب شمال آورد:
– در خصوص اصحاب شمال، چهبسا بتوان گفت چون جنس نعمت با نقمت متفاوت است برای همین ضرورت ندارد معادل هر نعمتی در بهشت، لزوما عذابی برای جهنمیان برشمرده شود؛ و این سوره در بحث اصحاب شمال در مقام هشدار به وضعیت ناخوشایند آنان بهخودی خود است؛ و اینجا پرداختن به ارتباطات با دیگران و آزاری که جهنمیان از بودن با هم میبرند شاید چندان موضوعیتی ندارد؛
– در خصوص اصحاب یمین هم شاید با توجه به جایگاه ویژه مقربان و متمایز بودن آنان از بقیه خوبان – که چنانکه در تدبر قبل اشاره شد آنان را حتی فوق حساب و کتاب قرار داده – میخواهد نشان دهد که تنها مقرباناند که مافوقی ندارند و لذتهایشان یا پرتوی از وجود خودشان است [«بر» نعمتها سوارند؛ نه «در» نعمتها بسر میبرند؛ توضیح در تدبر قبل] ویا از افراد همجوار خود بهرهمند میشوند؛ اما اصحاب یمین چون انسانهای فراتر از خود دارند (همین مقربان) لذا مهمترین نعمتی که بر آنها از حیث ارتباطات ارزانی آنان شود لذت ارتباط با مخلَصان است نه با همعرضهای خودشان؛ و از آنجا که اشاره به این ارتباط مطلوب آنان، خودش بنوعی دلالت بر پایین بودن مقام آنان دارد، تناسب چندانی با برشمردن نعمتهای بهشتی آنان – که در هر صورت حاوی مدح و ستایش آنان است – ندارد.
الف.۲. …
ب. شاید بتوان گفت که علت عدم اشاره به این مساله برای اصجاب یمین و شمال در مقام یک نعمت ویا عذاب، این است که اساسا تمام هویت اصحاب یمین و شمال به همین ارتباطاتشان برمیگردد، برخلاف مقربان. در واقع، هویت مقربان چون مخلَص و فانی در خدا هستند صرفا به همین «قرب خدا» (نه ارتباط با دیگران) برمی گردد؛ برای همین یکی از نعمتهایی که در حد جزای عمل آنان (نه در حد فیوضات الهی متناسب با مقام قرب) برای آنان است همین برخورداری از یک ارتباطات با دیگرانی است که البته آنان هم در عرض آنهایند (همان که اشاره شد که لذتهایشان یا پرتوی از وجود خودشان است ویا از افراد همجوار خود بهرهمند میشوند)؛ اما اصحاب یمین و شمال، تمام هویتشان را از ارتباطات خویش میگیرند و لذا این نه به عنوان یک نعمت در عرض بقیه نعمتها، بلکه به عنوان رکن هویتیشان (اینکه «اصحابِ» کسی هستند) نمود پیدا کرده است. موید این معنا احادیثی است که ذیل آیات مربوط به «اصحاب الیمین» گذشت که «الیمین» را امیرالمومنین ع و اصحاب الیمین و المیمنه را به عنوان اصحاب و پیروان ایشان معرفی کرد؛ که اگر این معنا درست باشد آنگاه اصحاب «الشمال» و «المشئمة» هم از این جهت جهنمی شدهاند که اصحاب کسی بودهاند؛ و آیات قرآن نیز بر این معنا دلالت دارند که هر کسی که جهنمی میشود حتما از اصحاب شیطان است بدین معنا که پیروی از شیطان میکند (لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعين، اعراف/۱۸؛ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعين، ص۸۵) و شیطانی را قرین خود دارد که تا درون جهنم وی را همراهی میکند: «وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ؛ وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ؛ حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْني وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرينُ؛ وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ» (زخرف/۳۶-۳۹)
ج. …
د.۴) مقایسه بین خوردنیها و نوشیدنیهای این سه گروه
۱۲) در خصوص بهشتیان نوشیدنیشان را قبل از خوردنیشان ذکر کرد اما در مورد جهنمیان بالعکس. (البته هم در دو مورد که صرفا اشاره به موقعیت جهنمیان داشت (آیات ۴۱-۴۴ و ۹۲-۹۴) فقط از نوشیدنی (حمیم) سخن گفت؛ ولی در جایی که داشت ترتیب را ذکر میکرد ابتدا از خوردن زقوم سخن گفت سپس از نوشیدن حمیم بر روی آن). چرا؟
الف. با توجه به اینکه سیاق آیات در مورد جهنمیان بخوبی نشان میدهد که آزاری که از آن خوردن دیدهاند آنان را به سوی نوشیدن مذکور کشانده، شاید اشاره به این است که آن نوشیدنی بهشتیان (بویژه مقربان) از باب لذت است؛ لذا خودش موضوعیت دارد (بویژه که تعبیر جام شراب هم ناظر به جایی است که خود نوشیدن موضوعیت دارد) اما این نوشیدن جهنمیان از باب اضطرار و عذاب مضاعف آنهاست.
ب. شرابی که مقربان مینوشند شرابی است که ساقی آن خود خداوند است: «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُورا» (انسان/۲۱) و طبق حدیثی که ذیل این آیه آمده آنان را از ماسوی الله پاک میکند (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۶۲۳[۶])؛ و میوهای که آنان میخورند چهبسا بنا به مفاد حدیث قرب نوافل (الكافي، ج۲، ص۳۵۲[۷]) ظاهرا درختش به اراده خود آنان ایجاد شده و فرع بر وجود آنهاست؛ پس ابتدا باید از آن شراب بنوشند تا بتوانند به مرتبهای برسند که مصدر و پدیدآورنده اشیاء شوند؛ اما در خصوص جهنمیان چنانکه اشاره شد آن نوشیدنشان ناشی از عطشی است که بعد از خوردن از زقوم برایشان حاصل میشود و عذابی روی عذاب است.
ج. …
۱۳) با اینکه هم از نوشیدنی مقربان و جهنمیان سخن گفت اما در مورد نوشیدنی اصحاب یمین هم نسبتاً سکوت کرد (البته قبلش از «آبی پیوسته ریزان» سخن گفت؛ اما ظاهرا این بیشتر ناظر به آبشارها و چشمانداز آنهاست نه نوشیدنی آنها). چرا؟
الف. شاید وجهش این باشد که نوشیدنی مقربان همان است که آنان را از ماسوی الله پاک میکند و این مقام خاص مقربان است نه عموم اصحاب یمین؛ لذا با اینکه در سورههای دیگر از انواع نوشیدنیها برای عموم بهشتیان در قبال حمیمی که برای جهنمیان آماده شده، سخن گفت (مثلا: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَميماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُم؛ محمد/۱۵)، اما در اینجا که در مقام تمایز مقربان و اصحاب یمین است چون بر نوشیدن از جام شراب توسط مقربان سخن گفت که اشاره شد که احتمالا مال مقام خاص آنان است، درباره نوشیدنیهای اینان به همان آبی که از آبشارها ریزان است (نه جامی که برایشان آماده شده) بسنده کرد.
ب. …
۱۴) در مورد خوردنیها، برای مقربان از این تعبیر استفاده کرد که: «هر میوهای را که اختیار کنند» و «هر گوشتی را میل و اشتهایش را داشته باشند»؛ برای اصحاب یمین از این تعبیر استفاده کرد «میوههای فراوانی که نه تمام میشود و نه از آن منع میشوند» و برای اصحاب شمال از تعبیر «خوردن از درخت زقوم» سخن گفت. چرا؟
الف. این ناظر به سه مرتبه و جایگاه آنان است: مقربان چون فوق همه چیز قرار دارند همه امور به اختیارشان است؛ اصحاب یمین چون در بهشتاند با کثرتی از میوهها مواجهند که هیچ محدودیت و ممنوعیتی در استفاده از آنها برایشان در کار نیست؛ اما در عین حال چون مادون مقرباناند اختیاراتشان نامحدود نیست؛ برخلاف جهنمیان که از درختی کاملا معین باید بخورند و گزینه دیگری در پیش ندارند.
ب. …
۱۵) در حالی که برای هرسه گروه از مصرف میوه سخن گفت (در مورد مقربان و اصحاب یمین که صریحا لفظ «فاکهة» را به کار برد؛ در مورد اصحاب شمال هم از تعبیر «خوردن از درخت زقوم» استفاده کرد که علیالقاعده خوردن از درخت به معنای خوردن از میوه و ثمره درخت است؛ بویژه اگر میوه را به معنای مطلق ثمره و محصول و هر چیزی که از درخت گرفته میشود بدانیم)، اما فقط برای مقربان از اینکه گوشت هم برایشان مهیاست خبر داد. چرا؟
الف. با توجه به برتر بودن مقربان نسبت به اصحاب یمین شاید میخواهد اشاره کند که تنوع نعمتهای پیش روی مقربان بیشتر است؛ یعنی همان طور که در خصوص «میوه» محدوده بهرهمندی مقربان بیش از اصحاب یمین بود و عموم بهشتیان نسبت به جهنمیان با گزینههای متنوع مواجه بودند و امکان انتخاب داشتند، یک مزیتی هم که در حوزه خوردنیها برای مقربان نسبت به اصحاب یمین برشمرده شد که بالاتر بودن جایگاه آنان را به مخاطب القا کند تنوع از حیث میوه و گوشت است.
ب. شاید چنانکه قبلا احتمالش مطرح شد (جلسه ۹۸۸ تدبر۶ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-21/) اساسا خوردن گوشت در بهشت یک مزیت خاص برای مقربان باشد؛ که در این صورت باید برای پاسخ به سوال فوق درباره حقیقت خوردن در بهشت بیشتر تامل شود؛ که این تامل نیازمند چند مقدمه است:
مقدمه۱. بر طبق روایات – و ظاهرا برخلاف تحلیلی که در فلسفه از موجودات مجرد میشود – ظاهرا تمام مخلوقات نیاز به خوردن دارند. بله، اگر خوردن صرفا جویدن و هضم و سپس دفع کردن مواد زاید باشد، این امر در تمام مخلوقات ضرورت ندارد؛ اما اگر خوردن به معنای آن است که موجود مربوطه برای امتداد یافتن وجود و بقایش نیازمند امدادی بیرونی (امدادی غیر از افاضه وجودیِ اصل آفرینش خود) است، هر امری که به امتداد یافتن وجود شخص بهره میرساند غذای او محسوب میشود و ظاهرا بر همین اساس است که بر طبق روایات حتی فرشتگان مقرب هم غذا دارند و البته غذای آنان نور است.
مقدمه۲. بر اساس آیات قرآن کریم، در آفرینش انسانها دو مولفه در نظر گرفته شده است: طین و روح؛ و البته این به معنای دوگانگی خارجی در وجود انسان نیست؛ بلکه به تعبیر فلاسفه بین نفس (به عنوان وجهه بارز روح) و بدن (به عنوان وجهه بارز طین) ترکیب اتحادی برقرار است. ولی این مقدار هست که این دو اجمالا تفاوتی با هم دارند و لذا همان گونه که روح انسان اقتضائاتی دارد، بدن (بُعد طینی انسان) هم اقتضائاتی دارد. در روایات آفرینش، انسانها از حیث «طینت» شان – که ظاهرا غیر از «روح» شان است – نیز تفاوتهایی با هم دارند؛ و به نظر میرسد که بهرهمندی از همین طینت است که موجب میشود بهشت منحصرا بهشت روحانی و معنوی نباشد بلکه ابعادی شبیه ابعاد زندگی «طین»ی دنیوی پیدا کند و خوردن و آشامیدن و نکاح و … هم در بهشت مطرح باشد.
مقدمه۳. مرتبه وجودی حیوانات (در همین افق طین و طینت) برتر از مرتبه وجودی گیاهان است؛ یعنی تفاوت مراتب وجودی موجودات صرفا از این جهت نیست که مرتبه عالم برزخ (عالم ملکوت؛ و به قول فلاسفه: عالم مثال) و عالم قیامت (عالم جبروت؛ به قول فلاسفه: عالم عقل) فوق عالم دنیا (عالم ناسوت؛ و به قول فلاسفه: عالم طبیعت) است و موجودات عوالم مافوق، فوق موجودات عوالم پایینتر هستند؛ بلکه در درون هر یک از این عوالم هم تفاوت مراتب وجودی موجودات قابل انکار نیست.
نتیجه: چهبسا اینکه مقربان علاوه بر گیاه، گوشت هم میخورند اشارهای باشد به نحوه امداد وجودی آنان، که حتی در افق بدن و طینت آنان نیز، مرتبه وجوی بالاتری دارند؛ و لذا غذایی که امدادبخش وجود این مرتبه آنان است، در افق وجودی بالاتری هم باید باشد.
تبصره ۱ (تاملی درباره گیاهخوران)
هریک از تحلیلهای فوق که درست باشد یا نباشد آنچه مسلم است این است که در این سوره صریحا از مصرف گوشت توسط مقربان سخن گفت و در مورد اصحاب یمین در این خصوص چیزی نگفت. این یعنی مقربان حتما از گوشت استفاده خواهند کرد؛ و این نشان میدهد این ذهنیت عوامانهای که از فضاهای هندی ریشه گرفته که به بهانه اینکه جان حیوانات محترم است از خوردن گوشت پرهیز میکنند و صرفا به خوردن گیاهان بسنده میکند به هیچ عنوان دلیل بر فضیلت بیشتر آنان نیست. علت اینکه این تحلیل را عوامانه نامیدم این است که اگر کشتن موجود زنده اشکال دارد، اولا چه فرقی بین حیوان و گیاه است؟! و ثانیا چه فرقی بین حیوانات زنده بزرگ و کوچک است؛ یعنی چرا اینها از کشتن گاو و گوسفند را ناروا میشمرند ولی کشتن حشرات موذی، انگلها و حیواناتی که در درون بدن انسان زندگی میکنند (مثلا کرم روده و …) و … را مجاز میدانند؟! همان خداوندی که نظام عالم را به گونهای آفریده که به لحاظ زیستشناختی، برخی جانداران غذای برخی دیگر از جانداران باشند و نیازهای بدنی آنها را رفع کنند، جواز خوردن آن جانداران را نیز صادر کرده است.
ضمنا این احتمال هم (که چهبسا چون مقربان در دنیا از گوشت استفاده نکردهاند در آخرت از گوشت استفاده خواهند کرد) اصلا قابل اعتنا نیست؛ زیرا اولا مبتنی بر تلقی ناصواب هندویی-مسیحی است که بین بهرهمندی از دنیا و آخرت تضاد میبیند؛ در حالی که در نگاه اسلامی بین اینها تضادی نیست؛ و ثانیا نهتنها خود پیامبر ص و اهل بیت ع از گوشت استفاده میکردند، بلکه بر اساس نقلهای تاریخی در مورد هیچ پیامبری ذکر نشده که کلا از گوشت اجتناب کرده باشد؛ و شاید یکی از عللی که در احادیث فراوانی این مساله که شخص خوردن گوشت را بیش از ۴۰ روز ترک کند بشدت مذمت شده است (مثلا الكافي، ج۶، ص۳۰۹[۸]) مبارزه با همین عوامزدگیهای روشنفکرمآبانه باشد.
د.۵. مقایسه نحوه پذیرایی
۱۶) درباره نحوه پذیرایی از آنان، در مورد مقربان بیان شد که بچههایی که جاودانهاند با قدحها و تُنگها و پیاله شراب دور آنان میگردند و در واقع بدین سان از آنان پذیرایی میکنند؛ یعنی پذیرایی از مقربان به نحوی است که همیشه عدهای آماده به خدمت با انواعی از ظروف و وسائل پذیرایی پیرامون آنها میگردند؛ در مورد اصحاب یمین فرازی که میتواند مربوط به نحوه پذیرایی از آنان باشد ظاهرا این عبارت است که آنچه برای آنان آماده شده نه تمام میشود و منعی در کار خواهد بود، یعنی آنان در استفاده از نعمتهای بهشتی با هیچ تمام شدن و منعی مواجه نیستند؛ و در مورد اصحاب شمال هم ظاهرا عبارتی که ناظر به نحوه پذیرایی از آنان باشد این است که پیشکشی آنان حمیم (آب جوشان) است و نوشیدن آنان از حمیم همچون نوشیدن شتران عطشان است. این تفاوت در نحوه پذیرایی چه دلالت یا دلالتهایی میتواند داشته باشد؟
الف. یکی از تفاوتهای انسان و حیوان را در این میدانند که زندگی انسان بشدت با استفاده از ابزار و وسایل گره خورده، تا جایی که برخی تفاوت اصلی انسان و حیوانات را در اینکه انسان ابزارساز است دانستهاند. حتی اگر این تفاوت به عنوان تفاوت بنیادین قبول نشود باز این مقدار هست که یکی از مهمترین عوامل پیشرفته قلمداد کردن جوامع نسبت به همدیگر را میزان پیشرفتی میدانند که در ابزار و تکنولوژیهای مورد استفاده این جوامع مشاهده میشود؛ و هرچه وسایل پیشرفته و تجملاتیتری در زندگی حضور داشته باشد گویی شخص در راحتی بیشتر است و دلالت بر پیشرفتهتر بودن سبک زندگی وی دارد.
شاید بتوان این احتمال را مطرح کرد که این مساله انعکاسی در مراتب جسمانی بهشت دارد؛ بدین ترتیب که مقربان به خاطر مرتبه بالاترشان انواعی از ابزار و وسایل پذیرایی برای آنان مهیاست (هرچند که این ابزارها تجلی اعمال خود آنها باشد)؛ اصحاب یمین اگرچه این مقدار سعه وجودی پیدا کردهاند که از همه نعمتها به طور نامحدود استفاده میکنند اما به هیچ ابزار و وسیلهای برای بهرهمندی آنان اشاره نشده است؛ و اصحاب شمال که نحوه نوشیدنشان کاملابه حیوانات تشبیه شده، افق وجودیشان بیش از حیوان نشده است!
ب. …
د.۶. مقایسه اطرافیان
۱۷) درباره اطرافیان این سه گروه هم تفاوت بسیار بارز است.
در مورد جهنمیان ارتباطی با کس دیگری مطرح نشد[۹] اما در مورد بهشتیان ارتباطاتی مطرح شد؛ البته با تفاوتی:
در مورد اصحاب یمین[۱۰] فقط از «فرش مرفوعة» سخن گفته شد؛ یعنی ظاهرا اصحاب یمین همسرانی دارند که چهبسا اشاره دارد به بهرهمندی متقابل از لذت جنسی (ولو در این سطح منحصر نماند)؛ چرا که فرمود: و همخوابگانی رفیع و گرانمایه؛ همانا ما آنان [= آن افراد مونث] را به آفرینشی خاص ایجاد کردیم؛ پس آنان را بِکر گرداندیم؛ دلدادگانی همسن و سال.
و در مورد مقربان صریحا از سه گونه ارتباط با دیگران سخن گفته شد:
یکی، ارتباط با سایر مقربان، که با تعبیر «تکیهزنان بر تختها، رو به روی همدیگر» بر این تاکید کرد؛ و این اصلا مابهازایی در دو گروه دیگر ندارد؛ که برای چرایی این نکته در تدبر۱۱ احتمالاتی مطرح شد.
دسته دوم ارتباط با «ولدان مخلدون» است که با توجه به تشابه این تعبیر با تعبیر «وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُون» (طور/۲۱) یک احتمال این است که مقصود از «ولدان» همان «غلمان» به معنای خدمتکاران کمسن و سال باشد. البته احتمال دیگر این است که «غلمان» را با «ولدان» شرح دهیم؛ یعنی این خدمتکاران کم سن و سال، به نحوی فرزند آنان هستند؛ هرچند نه لزوما فرزند دنیوی آنها؛ بلکه فرزند پدیدآمده آنها در آنجا. و یک احتمال سوم این است که «ولدان» و «غلمان» اساسا دو نعمت متفاوت باشند[۱۱]؛ و در هر صورت وجود «ولدان مخلدون»، طفیلی وجود مقربان است چرا که همواره آماده به خدمت و پذیرایی از مقرباناند؛ و در این مورد نیز در این سوره مابهازایی در دو گروه دیگر برایش مطرح نشد.
دسته سوم ارتباط با «حور عین: سپیداندامهایی شهلاچشم» میباشد؛ که بر طبق روایاتی که ذیل آیه مربوطه گذشت در زمره برترین همسران بهشتی هستند و در اینجا هم با تعبیر «همچون دُرّ مکنون» از آنان یاد کرد.
بدین ترتیب، در این سوره، از حیث همنشینان همرتبه، و نیز از حیث افراد کاملا طفیلی (خدمتکاران ویا فرزندان بهشتی)، فقط برای مقربان سخنی گفته شد؛ اما هم مقربان و هم اصحاب یمین از همسرانی بهشتی برخوردارند (ولو با توضیحی متفاوت، که در این باره در تدبر ۱۸ نکاتی بیان خواهد شد) ولی درقبال این نعمت – برخلاف خوردن و نوشیدن و موقعیت مکانی- مابهازایی برای جهنمیان ذکر نشد.
در خصوص این نعمت، این احتمال که این همسری، ناظر به مساله نکاح و لذت جنسی در بهشت باشد بسیار است که شاید بهترین شاهد بر این احتمال – صرف نظر از نکاتی که در این باره در ذیل بحث حور عین (جلسه ۹۸۹ تدبر ۳ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-22/( گذشت – استفاده از تعبیر «باکره» میباشد؛ و نیر شاید به همین جهت است که درقبال این نعمت مابهازایی برای جهنمیان ذکر نشد؛ زیرا جنس این مساله (یعنی نکاح و لذت جنسی) از دید اغلب انسانها فقط از جنس نعمتی لذتبخش است، برخلاف خوردن و آشامیدن و قرار گرفتن در یک موقعیت مکانی، که عذاب از طریق آنها برای همگان کاملا قابل فهم است.
تبصره
علت اینکه از تعابیری مانند «از دید اغلب انسانها» و «قابل فهم» استفاده کردیم این است که آن مقدار که انسانها عموما مساله رابطه جنسی و همسری را در افق لذت میفهمند؛ برخلاف خوردن و نوشیدن، که در آن هم فضای لذترسانی خیلی برجسته است و هم فضای آزار و اذیت[۱۲]؛ و آیات عذاب در این سوره چون حالت انذاری دارد طبیعتا سراغ مواردی باید برود که عذابآوربودن آن برای عموم کاملا واضح باشد.
با این حال، این عدم ذکر همسر برای جهنمیان در این سوره، لزوما نتیجه نمیدهد که وجود عذاب از طریق همسر در جهنم حتما منتفی است؛ زیرا:
اولا دلیلی نداریم که بتوان عذاب ازطریق ارتباط با همسر ویا حتی ازطریق مساله جنسی را محال دانست؛ بویژه که در برخی از آیات از وجود ازواج جهنمی سخن گفته شده: «احْشُرُوا الَّذينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُون» (صافات/۲۲) که اگرچه بسیاری از مفسران زوج در این آیه را به معنای مطلق قرین و همنشین (نه همسر) دانستهاند اما احتمال اینکه در جهنم برخی همراه همسرانشان محشور و به همین واسطه عذاب شوند کاملا منتفی نیست؛
و ثانیا اگر توجه کنیم که ارتباطات اجتماعی باطل هم در جهنم ظهور و بروز پیدا میکند، (مانند اینکه فرعون پیروان خود را وارد جهنم میکند [يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ: هود/۹۸] ویا آنچه از ارتباطات و گفتگوهای بین تابعان و متبوعان جهنمی [بقره/۱۶۶-۱۶۷[۱۳]؛ صافات/۲۷-۳۳[۱۴]] ویا مستضعفان و مستکبران گمراهکننده آنان [سبأ/۳۱-۳۳[۱۵]] در قرآن حکایت شده است؛ و از همه مهمتر اینکه دوستیهای صمیمی بر مدار غیرتقوی را در قیامت، نه صرفا ملغی، بلکه عامل دشمنی [= نزاع] در روز قیامت برمیشمرد [الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقين؛زخرف/۶۷]) بعید نیست همسرانی هم که در جهنمی شدن یار و یاور هم بودهاند (مانند ابولهب و همسرش که قرآن صریحا سوره مسد را ناظر به عذاب این زن و شوهر در جهنم نازل کرده است) همین رابطه همسریشان هم در جهنم برقرار و مایه عذاب آنان باشد.
۱۸) در تدبر قبل اشاره شد که تنها برای بهشتیان از وجود همسرانی سخن گفت؛ که البته با توجه به تفاوت مقربان و اصحاب یمین این نعمت برای آنان متفاوت است. برای مقربان از تعبیر «حور عین» [سپیداندامهایی شهلاچشم] که «همچون دُرّ مکنوناند» استفاده کرد و برای اصحاب یمین از تعبیر «همخوابگانی رفیع و گرانمایه؛ همانا ما آنان [= آن افراد مونث] را به آفرینشی خاص ایجاد کردیم؛ پس آنان را بِکر گرداندیم؛ دلدادگانی همسن و سال.» این تفاوت در تعبیر بیانگر چه نکتهای است؟
الف. شاید بتوان گفت محور معنایی همسران مقربان، بویژه با تاکید بر تشبیهش به «در مکنون»، تمرکز بر زیبایی خیرهکننده و دستنیافتنی آنان باشد؛ اما محور معنایی همسران اصحاب یمین با توجه به تاکید بر بکارت، تمرکز بر جذابیت و مطلوبیت جنسی آنان باشد؛ آنگاه:
الف.۱. با توجه به اینکه عمده نعمتهای بهشتی تجسم اعمال خود افراد در دنیاست چهبسا این تفاوت، افق مواجهه این دو گروه از خوبان با همسرانشان در زندگی دنیوی و از حیث لذتهای همسری را منعکس میسازد؛ مقربان زیباییِ همسرانشان برایشان موضوعیت دارد؛ و اصحاب یمین که مرتبه معنوی پایینتری دارند جذابیت جنسی همسرانشان. البته قبلا [جلسه ۹۸۹ تدبر ۳ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-22/] توضیح داده شد که لذت و جذابیت جنسی، در اسلام به خودی خود مذموم نیست و تلقی اسلامی با تلقی مسیحی-هندی که توجه به نیاز جنسی را ذاتا مانع رشد معنوی انسان میداند کاملا متفاوت است؛ و منظور ما از این تفاوتی که ذکر شد نفی جایگاه غریزه جنیسی نیست؛ بحث ما در این است که افق نهایی لذت بردن یک مرد از همسرش میتواند صرفا در افق رفع نیاز جنسی خودش باشد؛ یا به این حد محدود نشود و در افق مبهوت شدن در مطلق زیباییهای او (ولو زیباییهای جسمی او) باشد. چیزی که شاید موید این معنا باشد آن است که عایشه به خاطر اینکه نسبت به سایر زنان پیامبر جوانتر و زیباتر بود به خود میبالید و گاه خود را بدین جهت محبوبترین زنان پیامبر ص قلمداد میکرد؛ و اینکه احتمالا پیامبر ص او را به خاطر زیبایی ظاهریش تحسین میکرده، منافاتی ندارد با اینکه به خاطر رفتارهای سیاسی و اجتماعیاش وی را بشدت مورد مذمت قرار داده است؛ چنانکه نمونههایی از این مذمتها در آیات ۳-۵ سوره تحریم، و نیز هشدار ایشان به وی که «مبادا آن زنی باشی که سگان حوأب بر تو پارس کنند» معروف است.
الف.۲. …
ب. شاید تعبیر «در مکنون» و تاکید بر مخفی و در حفاظ نگه داشته شدن حور عین اشاره به همسرانی است که افق ارتباط با آنان بمراتب فوق لذت جنسی است؛ چنانکه سطوح لذت بردن زن وشوهر از همدیگر محدود به افق جنسی نمیشود و گاه لذت معنویای که از صرف حضور و درکنار هم بودن میبرند ویا رنجی که از فراق همدیگر میکشند به گونهای نیست که بتواند با انجام یک ارتباط جنسی با شخص دیگری حاصل ویا رفع شود؛ چنانکه بسیارند زنان و مردانی که پیر و فرتوت شدهاند و عملا چیزی از توان جنسیشان باقی نمانده، اما همچنان بشدت به هم عشق میورزند و تاب لحظهای فراق همدیگر را ندارند؛ اما تاکید بر مفاهیمی همچون همبستری (که در ضمن واژه فُرُش نهفته) و باکرگی و «عُرُب» بودن (که دلالت بر یک نوع نشاط شوهردوستانه دارد) در زنان اصحاب یمین بیشتر در حال و هوای لذت جنسی است.
ج. …
نکته تخصصی معادشناسی: پیچیدگی تجسم اعمال در حوزه جایی که عمل از جنس رابطه و قائم به طرفین میباشد
در تحلیلهای فوق، مدار بحث را روی مساله تجسم اعمال بردیم؛ اما باید توجه داشت که بحث تجسم اعمال حوزههای بسیار وسیعی دارد و نباید ظهور این مسائل در آخرت را نباید کاملادر افق تنگناهای عالم ماده که دار تزاحم است فهمید و مثلا پنداشت که چون مساله تجسم اعمال است، همسران بهشتی صرفا تجسم خود همسران دنیوی خود شخص است؛ بلکه اقتضائات و محدودیتهای دنیوی در آنجا نیز برقرار نخواهد بود؛ چنانکه مثلا ظاهر آیات این است که همسران بهشتی مقربان و اصحاب یمین، منحصر به همسرانی که افراد در دنیا داشتهاند نیست؛ و اینکه برای بهشتیان همسرانی در خود بهشت آفریده میشود نیز در بسیاری از روایات مورد تاکید بوده است.
علاوه بر این اگر توجه کنیم که هر رابطهای که شخص با دیگری برقرار میکند به یک معنای دقیق، عمل خود اوست؛ و اگرچه اصل رابطه، قوامش به طرفین است؛ اما برای هریک ازطرفین آن مقدار که قوام رابطه به خود اوست برای او تجلی میکند، آنگاه براحتی میتوان محتمل دانست که چهبسا مرد یا زنی در دنیا نوع مواجههاش با همسر خویش متناسب با مرتبهای باشد و در آخرت به نحو خاصی آن همسر، همسرش باشد، ولی چون نوع مواجهه همسرش با وی در دنیا اصلا متناسب با آن مرتبه نبوده، برای این همسر رابطهاش با همسر خودش به نحو دیگری متجلی شود. مثلا در دنیا اگر الف همسر ب باشد حتما ب هم همسر الف است؛ اما با توجه به تجلیات و ظهورات پیچیده عوالم اخروی، و مساله تجسم اعمال، کاملا محتمل است که در قیامت الف همسر ب باشد؛ اما برای ب همسری به نام الف در کار نباشد؛ ویا چون در دنیا الف در زمره مقربان و ب در زمره اصحاب یمین بوده، آنگاه در قیامت، ب برای الف همسری در مرتبه مقربان باشد، اما ظهور الف برای ب ظهور همسری در مرتبه اصحاب یمین باشد؛ و … .
۱۹) چنانکه اشاره شد به نظر میرسد مطرح شدن «حور عین» و «فرش مرفوعة» برای بهشتیان، در افق لذت همسری است (لذتی که شروعش از لذت جنسی است اما چنانکه در تدبر ۱۸.ب اشاره شد میتواند افقهای معنوی متفاوتی هم داشته باشد).
شبهه
با توجه به اینکه دو گروه مقربان و اصحاب یمین منحصر به مردان نمیباشند (بیتردید حضرت زهرا س در زمره مقربان است و بسیاری از زنان شیعه در زمره اصحاب یمین) چرا در خصوص لذت همسری، فقط ناظر به مردان سخن گفت و برای زنان سخنی نگفت؟
پاسخ
در اینجا به نظر میرسد دست کم سه گونه تبیین قابل ارائه است؛
یکی پاسخی عام است که مساله را با ارجاع به کل قرآن حل میکند؛
دوم ناظر به خصوص تعبیر حور عین است که در ادبیات اسلامی تعبیر خیلی رایجی است؛
و سوم ناظر به خصوص اصحاب یمین در این سوره است که چگونه برخلاف ادعای شبههکننده، بهرهمندی از لذت همسری با ظرافت تمام برای طرفین مطرح شده است:
پاسخ اول
قرآن کریم در بیان مسائلش بشدت جانب حیا را نگه میدارد؛ و به دلایل مختلف، حیایی که در مطرح کردن مسائل جنسی برای زنان رعایت میشود بیش از حیایی است که در خصوص مسائل مردان در نظر گرفته میشود؛ و این در فرهنگ دینی جامعه هم انعکاس یافته، مثلا در اعلامیه ترحیم یک مرد جوان مجرد براحتی تعبیر «جوان ناکام» را به کار میبرند، اما در اعلامیه ترحیم یک زن جوان مجرد از این تعبیر اجتناب میشود. بله، فرهنگ جدید غربی که لذتجویی ار در فضای بیحیایی تعقیب میکند، این گونه مولفهها را برنمیتابد و با بهانههای واهیای مانند تبعیض بین زن و مرد اینها را تخطئه میکند؛ اما انسانی که انسانیتش را جدی گرفته، نباید مقهور و مرعوب مشهورات زمانه – بویژه آنجا که برخلاف فطرت پاک الهی انسان است – شود.
با این مقدمه، آنگاه چهبسا بتوان گفت که قرآن کریم برای مسائل جنسی زنان در بهشت هم مدخلی گشوده، اما ادب خود قرآن و ادب رایج در جوامع اسلامی موجب شده است آن را بیش از آن مقدار که در مسائل جنسی مردان در نظر میگیرند در لفافه نگه دارند و پر و بال ندهند. توضیح مطلب اینکه، قرآن کریم برای مومنانی که به بهشت میروند هم از زنان جوان بهشتی با تعابیری مانند «حور عین» و «فرش مرفوعة» یاد کرده، و هم از مردان جوان بهشتی با تعابیری مانند «غلمان» و «ولدان»؛ پس، در بهشت برای عموم مومنان، هم زنان و هم مردان بهشتیای آفریده شده است؛ یعنی علیالقاعده برای هر مومنی که به بهشت میرود (اعم از زن یا مرد) از هر دو جنس موجودات بهشتیای که در خدمت او باشند قرار داده شده است؛ و احتمالا آن که همجنس اوست، طبیعتاً فقط خدمتکار و همدم اوست؛ و آن که از جنس مخالف اوست چهبسا نقش همسری را هم برای وی ایفا کند.
پاسخ دوم:
وجود تعابیر مذکر لزوما دلالت بر این ندارد که اینها نعمتهایی برای مردان است؛ و کاربرد ضمیر مذکر در این آیات شبیه کاربرد ضمیر مذکر «هو» و «اولئک» در آیاتی است مانند «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ: و هر كس، اعم از مرد يا زن، از عملهاى شايسته (چيزى) به جا آورد در حالى كه او مؤمن باشد، پس آنان داخل بهشت مىشوند» (نساء/۱۲۴)، که صراحتا اعم از مذکر و مونث میباشد؛ و این احتمال در مورد حور عین میتواند قابل قبول باشد؛ و ذیل آیه مربوطه هم اشاره شد که برخی از مفسران با توجه به اینکه خود لغت «حور عین» دلالتی بر زن بودن شخص ندارد («حور» ناظر به سفیدی و سپیداندام بودن است و «عین» ناظر به چشم زیبا) جانب این احتمال را گرفتهاند که این کلمه معنای عامی داشته باشد و مطلق همسرانی که برای مقربان (زن و مرد) در نظر گرفته شده شامل شود؛ و اکنون میافزاییم که اگر مطالب مذکور در تدبر ۱۸ را قبول کنیم که تمرکز معنایی حور عین که همسران مقرباناند (در مقایسه با همسران اصحاب یمین)، زیبایی خیرهکننده و دستنیافتنی آنان، و یا ارتباط عاشقانهای است که بسیار فراتر از محدوده لذت جنسی میباشد، آنگاه آن احتمال بیشتر تقویت میشود؛ زیرا این چنین همسری که زیبایی خیرهکننده ویا ارتباط روحی و عاشقانهاش موضوعیت دارد، صرفا زن برای مرد نیست؛ بلکه به معنای یک شوهر بسیار دلخواه برای یک زن هم میتواند باشد.[۱۶]
پاسخ سوم:
در خصوص اصحاب یمین در این آیات، تردیدی نیست که آن «فرش مرفوعة»ای که در آیه مورد بحث قرار گرفته از جنس زنان و به نحوی با تاکید بر امر جنسی است؛ و پاسخ دوم در اینجا کارآمد نیست. اما شاید بتوان علاوه بر پاسخ اول، تبیین دیگری داشت که آن تبیین نیازمند چند مقدمه است:
مقدمه ۱. میدانیم که بر طبق آیاتی ازقرآن کریم بسیاری از زنان و مردان مومنی که در دنیا همسر بودهاند در بهشت نیز همسر همدیگر خواهند بود؛ چنانکه فرمود: «جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ» (رعد/۲۳) یا «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ» (یس/۵۶) یا «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ» (غافر/۸). یعنی هم مرد و هم زن میتواند در بهشت در موقعیت همسری قرار گیرد؛ والبته در ذیل تدبر ۱۸ درباره پیچیدگی تجسم اعمال در حوزه روابط طرفینی توضیحاتی گذشت که نباید ازآنها غفلت کرد.
مقدمه ۲. حتی اگر در برخی لذتها – مثلا لذت خوردن – بپذیریم که بُعد جسمانی آن کاملا غلبه دارد، در مورد لذت جنسی واضح است که یک لذت جسمی-روانی است. همچنین در امر جنسی، زن و مرد مکمل یکدیگرند؛ و لذت مربوطه برای هریک از طرفین در صورتی به نحو مطلوب حاصل میشود که این نقش مکملیت جدی گرفته شود. یعنی در این لذت هم هم ابعاد روانی دخالت جدی دارند و هم امری دوسویه است؛ پس طرفین باید در این رابطه علاوه بر مشارکت فعال، لذت بردن طرف مقابل را هم لحاظ کنند تا از این رابطهی جسمی-روانیِ طرفینی به نحو مطلوب لذت ببرند.[۱۷]
مقدمه ۳. حتی اگر کسی تحت تاثیر القائات فمینیستی، واقعی بودن تفاوتهای روانشناختی زن و مرد را انکار کند و آنها را صرفا برساخته جوامع بپندارد، واقعی بودن تفاوت جنسی زن و مرد جای هیچ تردیدی ندارد. آشکار است که این تفاوت، اقتضائات متفاوتی را به لحاظ رابطه و لذت مربوطه بین زن و مرد رقم میزند؛ واضحترین تفاوت این است که لذتی که مرد از همسرش میبرد، از نوع فاعلیت است و لذتی که زن از شوهرش میبرد، ازنوع مفعولی و انفعالی است؛ در واقع لذت مرد از نوع لذت یک شخص طالب، عاشق، شروع کننده و خواستگار است؛ ولی لذت زن از نوع لذت یک شخص مطلوب، معشوقه و پاسخدهنده. به تعبیر دیگر، مرد از اینکه زن جذابی پیش روی او باشد و به آن زن ابراز علاقه کند و به سراغش برود و از او کامجویی کند لذت میبرد؛ ولی زن از اینکه مردی خواهان او باشد و به او ابراز علاقه کند و به سراغش بیاید و وی را به لذت دلخواه برساند.[۱۸]
نتیجه: اکنون اگر توجه کنیم که در میان اصحاب یمین هم مرد هست و هم زن، وقتی قرار باشد در بهشت، از نعمت لذت جنسی برای مردان و زنان سخن گفته شود، با توجه به مکملِ هم بودن و در عین حال تفاوتهای این لذت در مردان و زنان، مطلب باید به نحوی بیان شود که برای هریک مناسب او باشد نه اینکه هردو را با تعابیری که مناسب لذت بردن مردان است تعبیر کنند. آنچه مناسب مردان است این است که به آنها گفته شود: زنان زیبایی در بهشت در اختیار شما قرار خواهد گرفت که زیبارو، خوشقامت، باکره، شوهردوست، و … میباشند؛ و آنچه مناسب زنان است این است که: بدانید شما چنان زیبارو، خوشقامت و … هستید که بشدت مورد توجه شوهران بهشتیتان خواهید بود؛ پس با توجه به اینکه علیالقاعده همسران بهشتی همرتبهاند (یعنی همسر مقربان در بهشت، در رده مقربان است؛ و همسر اصحاب یمین، در رده اصحاب یمین؛ البته با تبصرهها و توضیحاتی که ذیل تدبر ۱۸ گذشت) جماعتی از این «فرش مرفوعة» میتواند مصداق زنانی باشند که خودشان در زمره اصحاب یمین وارد بهشت شدهاند؛ که بهرهمندی آنها از لذت همسری، از زاویه اینکه مردان بهشتیای در مرتبه اصحاب یمین بشدت به شما علاقمندند، مورد توجه قرار گرفته است.[۱۹]
بدین ترتیب، به نظر میرسد ریشه این شبهه فمینیستی (که چرا در بهشت از اینکه «به مرد زنی داده میشود تا به لذت مطلوب برسد» سخن گفته شده، اما از اینکه «به زن هم مردی داده میشود تا به لذت مطلوب برسد» سخن گفته نشده) نحوه غلط طرح مساله است که ناشی از قرار گرفتن در یک القای فرهنگی ناصواب است:
مطالبه درست این است که هم زنان و هم مردان در بهشت به لذتهای مربوط به همسری دست پیدا کنند؛ اما فرهنگ جدید غربی با غلبه دادن عناصر مردسالارانه برای سبک زندگی، از زنان میخواهد به جای اینکه به طور طبیعی لذت جنسی خود را در فضای زنانه خود (مطلوب بودن) تعقیب کنند، لذت خود را همچون مردان (از موضع طالب؛ نه مطلوب) مطالبه نمایند! و قرآن کریم قرار نیست که در ادبیات خود، مطالبش را متناسب با یک القای فرهنگی ناروا تنظیم کند؛ بلکه به نحوی سخن گفته که ضمن رعایت ادب و حیای مربوطه، هم مردان و هم زنان بدانند در بهشت به لذت مطلوب خود خواهند رسید؛ البته هریک متناسب با روحیات و دلخواه نهایی خود از این همسری.
ه. مواجهه با تکذیب معاد از طریق تذکر به ربوبیت الهی (آیات۴۷-۵۰ و ۵۷ تا ۷۴ و ۹۶)
۲۰) با اینکه عمده این آیات به توصیف دستهبندی سهگانه انسانها در قیامت و در لحظه مرگ اختصاص دارد؛ اما در فرازی در میانه این سوره یکدفعه بحث را به سراغ هشدارهایی در خصوص ربوبیت خداوند کشاند. چرا؟
الف. انسانهای شومی (اصحاب مشئمه) که شومیشان به خاطر این است که نامه عملشان را به دست چپشان میدهند (اصحاب الشمال) افرادیاند گمراه، که ریشه گمراهیشان تکذیبگریشان است (الضالون المکذبون). اینها مطالبی است که ذیل دستهبندی سهگانه بیان شد. ازطرف دیگر، اینکه تکذیبگری انسانها مهمترین عامل جهنمی شدنشان بوده در بسیاری از آیات و سورههای قرآن مورد تاکید قرار گرفته است.[۲۰] اکنون به نظر میرسد این آیات سوره واقعه میخواهد نشان دهد که مهمترین عرصه تکذیبگری که انسانها را جهنمی میکند، تکذیب قیامت است (چنانکه قبل از خطاب قرار دادن آنان با تعبیر «الضالون المکذبون» ابتدا از مواجهه تکذیبگونه آنان در قبال قیامت سخن گفت[۲۱]) و تکذیب قیامت (= جایی که ربوبیت الهی بر همگان هویدا میشود) ریشه در غفلت از ربوبیت الهی دارد. پس اگر محور این سوره جدی گرفتن قیامت است، چهبسا بتوان گفت این فراز هم از این زاویه که مهمترین ریشه انکار قیامت را به چالش میکشد دغدغه اصلی سوره را تعقیب میکند. شاهد دیگری بر این مدعا هم آن است که همان گونه که سوره را با این دستور به پیامبر ص به پایان برد که عظمت ربوبیت خداوند – که اگر باور شود جایی برای انکار و تکذیب معاد نمیماند – را با منزه شمردن اسم ربوبیت او جلوه دهد؛ همین دستور را در پایان این فراز هم آورد.
ب. …
۲۱) بعد از اینکه گمراهان تکذیبگر را مواخذه کرد که چرا روال تکذیب حقیقت در پیش گرفتهاید و حق را تصدیق نمیکنید، با تکرار تعبیر «أَ فَرَأَیتُمْ …» به چهار مطلب را تذکر میدهد؛ که ظاهرا میخواهد بفرماید که اگر هریک از این چهار مطلب را جدی مورد توجه قرار میدادید باید از تکذیبتان دست برمیداشتید: منیای که از خودتان بیرون میآید و بچهای شکل میگیرد، که آیا واقعا خودتان او را آفریدید؟ کشت و زراعتی که انجام میدهید، که آیا واقعا شمایید که آن را به ثمر میرسانید؟ آبی که مینوشید، که آیا واقعا شمایید که آن را از طریق باران میبارانید و در دسترس خود قرار میدهید؟ و آتشی که برمیافروزید، که آیا واقعا شمایید که آن را شعله ور میکنید؟
اولا وجه مشترک اینها چیست و چرا در میان امور مختلفی که میشد برای تذکر دادن مطرح کند اینها را برشمرد؟
و ثانیا چه نظمی بین اینها وجود دارد و چرا به این ترتیب اینها را ذکر کرد؟
الف. وجه مشترک اینها چیست؟
الف.۱. همه اینها، یعنی ریختن منی، کشت و زرع، نوشیدن آب، افروختن آتش، کارهایی است که همه ما به طور عادی و طبیعی انجام میدهیم و در حالت عادی خودمان را فاعل و عامل اصلی در این امور میدانیم؛ اما اگر ذرهای تامل کنیم بلافاصله متوجه میشویم که در خود همین کارهای عادی و روزمرهمان ویا زمینههای اصلیای که امکان دسترسی ما به این اموررا مهیا کرده، واقعا هیچکارهایم؛ ودر همه اینها کاملا تحت ربوبیت خداوندیم؛ آنگاه اگر کسی ربوبیت را جدی بگیرد نمیتواند قیامت را (که موضوع اصلی این سوره است) انکار کند.
الف.۲. …
ب. نظم و ترتیب اینها حاوی چه نکته (یا نکاتی) است؟
ب.۱. در فراز اول سراغ ابتدا و انتهای زندگی انسان رفت و دست ربوبیت خداوند در اصل زندگی انسان نشان داد (یعنی ابتدا تذکر داد که اقدام انسان در اینکه با منی خود در پیدایش فرزندی نقش آفرینی میکند صرفا یک اقدام فرعی است و واقعا آفرینش کار خداست نه کار انسان؛ و در همین فضا سراغ این رفت که ما در میان شما مرگ را مقدر کردیم. جالب اینجاست که هم ماده «منی» (أَ فَرَأَیتُمْ ما تُمْنُونَ) و هم ماده «خلق» (أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ) در اصل معنای خود دلالت دارند بر یک نحوه «تقدیر» و «مقدر» کردن؛ یعنی همین تعبیری که صریحا در این آیه درباره مرگ بدان اشاره شد (نَحْنُ قَدَّرْنا بَینَكُمُ الْمَوْتَ). گویی این یک تقدیر واحد انسان است که از دو زاویه مورد توجه قرار گرفته است: یک تقدیرش این است که از منی پدید آید: و تقدیر دوم اینکه به مرگ و پایان قطعیای در دنیا ختم شود؛ و همه اینها تحت خالقیت خداوند واحد است که هیچکس نمیتواند تقدیر وی را بر هم بزند و بر او سبقت بگیرد). سپس در آیات بعدی سراغ آنچه بقای زندگی انسان بدان وابسته است رفت؛ که نشان دهد نه تنها ابتدا و انتهای زندگی شما کاملا تحت ربوبیت الهی است بلکه در عناصر اصلی زندگیتان در این میانه نیز کاملا دست ربوبیت خداوند مشهود است. در این میانه هم، ابتدا سراغ خوردن و نوشیدن رفت، یعنی امری که بین انسان و موجودات زندهای که در زندگی دنیوی در کنار انسان زندگی میکنند مشترک است؛ و سپس سراغ آتش افروختن رفت که، چنانکه ذیل آیه مربوطه (جلسه ۱۰۳۸ تدبر۱) توضیح داده شد، استفاده از آتش از اموری است که مایه تمایزبنیادین زندگی انسان از سایر حیوانات شده است.
و اگر کسی این تقدیر ابتدا و انتها و نیز این تقدیرهای در میانه (که یکی مشترک بین او و سایر جانداران بود و دیگری مابهالامتیاز او از سایر جاندارانی که در دنیا زندگی میکنند) را در مورد خود جدی بگیرد واقعا حق دارد این را خداوند مقدر کرده باشد که دوباره او را برگرداند تکذیب کند؟
نکته تخصصی تفسیری
در توضیح فوق، با اینکه چهار سوال و هشدار مطرح شده اما دستهبندی هشدارهای قرآن عملا در سه دسته ردهبندی شد؛ یکی ذیل سوال اول این آیات، که در آن به دنیا آمدن و مرگ (= شروع و پایان زندگی) انسان مطرح شد؛ دومی و سومی ذیل مشترکات انسان و سایر جانداران؛ و آخری ذیل مختصات انسان. وجه این دستهبندی سهگانه این بود که قرآن سوال اول را با پرسش «فلولا تذکرون» ختم کرد؛ سوالات دوم و سوم را با پرسش «فلولا تشکرون» و سوال چهارم را با تعبیر «نحن جعلناها تذکرة و متاعا للمقوین». (که خود همین نکته میتواند منشا تاملات دیگری هم باشد که در ادامه اشاره خواهد شد)
ب.۲. اولین مورد (ریختن منی؛ که آفریننده انسان از «منی» شمایید یا ما؟) سراغ جایی رفت که انسان خودش را عامل اصلی میدید. دومین مورد (مساله زراعت؛ که رویاندن محصول از دل خاک، کار شماست یا ما؟) جایی است که انسان نقش عوامل دیگر برای رویاندن را قبول دارد؛ اما خودش را هم دارای نقش میبیند. سومین (نوشیدن آب؛ که آیا شما آنرا از ابرها نازل کردید یا ما؟) و چهارمین مورد (افروختن آتش؛ که آیا شما در درخت، آتش قرار دادید یا ما؟) مواردی است که زندگی انسان کاملا بدانها گره خورده اما خودش دیگر هیچ نقشی در ایجاد آن ندارد.
یعنی گام به گام به سوی مواردی میبرد که انسان توجه کند که نقش وی در جهان چقدر کم است؛ و اگر آخرت را بعید میشمرد به خاطر قیاس به نفس خویش است؛ وگرنه برای خدایی که این گونه همه عالم به دست اوست احیای مردگان در معاد کاری ندارد.
ب.۳. …
۲۲) در این چهار فرازی که با تعبیر «أفرأیتم» آغاز شد (آفرینش انسان از منی و میراندن وی، رویاندن گیاه از بذر، و باراندن باران از ابر، و پدید آوردن درخت حاوی آتش) در فراز اول، مساله را به این ختم کرد پس چرا متذکر نمیشوید؛ در موارد دوم و سوم، به این ختم کرد که اگر میخواسیتم آن نعمت را زایل میکردیم پس چرا شکر نمیکنید؛ و در فراز آخر هم آن را هم مایه تذکر دانست و هم مایه متاع و مایه بهرهوری. در واقع، ثمره مترتب بر مطرح کردن اینها را متفاوت معرفی کرد. چه تفاوتی بین خود آنهاست که این تفاوت را رقم زده است؟
الف. مورد اول (آفرینش و مرگ) یک محدودیت قطعی است که پیش روی همه انسانها واقع میشود؛ لذا صریحا از مشیت خداوند برای قرار دادن این محدودیت سخن گفت؛ و گلایه کرد که با دیدن این محدودیت صریح در زندگی چرا متذکر نمیشوید که شما تحت ربوبیت مطلقه خداوند هستید.
مورد دوم و سوم به ترتیب نیازهای ضروری زندگی است که خداوند نظام عالم را به گونهای آفریده تا انسان بتواند این نیاز را رفع کند؛ و اگر این گونه آفریده نمیشد رفع آن نیاز برای انسان متصور نبود؛ پس اقتضای اولیه در قبال این دو آن است که انسان شکرگزار باشد و از این گلایه کرد که چرا شکرگزاری نمیکنید.
اما مورد آخر، سراغ آتش رفت که آن را هم مایه تذکر دانست، و هم متاع شاید اینکه نظام آفرینش را طوری پیچیده قرار داده که آتش را در درخت قرار داده شده شبیه مواردی است که اقتضایش تذکر به ربوبیت پیچیده الهی است؛ و ازاین جهت که نیازی از نیازهای انسان را دارد رفع میکند متاع و لذا سزاوار شکرگزاری است.
ب. آن محدودیتی که همه زندگیهای ما را فراگرفته و قابل رفع شدن نیست باید ما را به یاد خداوند و اینکه امور عالم و بلکه تمام زندگی و امور ما به دست اوست بیندازد (مورد اول)؛ و آن محدودیتهای نسبیای که میتوانست در زندگی رخ میدهد ولی رخ نداده باید ما را شاکر نعمتی گرداند که ممکن بود از آن محروم شویم اما خداوند ما را از آن محروم نکرده است (موارد بعدی).
ج. دو گزینه اول و آخر وضعیتی ناظر به خاص انسان است، انسان تنها موجودی است که مرگآگاهی دارد؛ و تنها موجودی است که زندگیاش بشدت با آتش گره خورده است؛ و در مورد اینها از انسان تذکر میطلبد (که اگر متذکر باشید که خداوند به چه نحوی شما را آفرید وقوع قیامت و حشر برای خود را انکار نمیکنید) و البته دومی مایه بهرهوری انسان هم هست؛ اما گزینههای دوم سوم ناظر به نعمتی است که به انسان، به عنوان فردی از عموم جانداران، داده شده و طبیعتا هر نعمتی اقتضای شکرگزاری دارد.
و. سوگند به قرآن و تعجب از تکذیب آن
۲۳) دیدیم که بعد از شرح دستهبندی سهگانه به سراغ جهنمیان رفت؛ و پس از اینکه بر مکذب بودن آنان تاکید کرد ریشههای تکذیب آنان نسبت به قیامت را با ذکر شواهدی از ربوبیت خداوند به چالش کشید؛ و در پایان سوره نیز دوباره سراغ لحظه مرگ رفت و دستهبندی سهگانه را در آن مقطع مورد توجه قرار داد.
اما در این میان، سوگندی یاد کرد درباره اینکه این مطالب قطعا قرآنی کریم است در کتابی محفوظ که جز مطهران بدان دست نیابند و نازل شده از جانب رب العالمین است؛ و آنگاه تکذیبگری آنان نسبت به قرآن را به چالش کشید.
این فراز با سایر فرازهای قبل و بعدش چه ارتباطی دارد؟
الف. مبنای دینداری (اصول دین) که انکار و تکذیب آنها انسان را به وادی کفر میکشاند و جهنمی میکند در گروی قبول توحید، نبوت و معاد است؛ در این سوره نشان میدهد که تکذیب تکذیبگران از انکار معاد شروع میشود؛ و انکار معاد به نحوی به انکار ربوبیت (توحید) برمیگردد؛ و اکنون در این فراز میخواهدنسبت به آخرین رکن دینداری که مورد تکذیب آنان قرار گرفته، یعنی انکار نبوت و وحی از جانب خداوند بپردازد.
ب. چنانکه در تدبرهای ۲۰ و۲۱ اشاره شد محوریت این سوره بحث حقانیت قیامت است که وقتی این واقعه قطعی از جانب عدهای مورد تکذیب قرار گرفت شواهدی از ربوبیت تکوینی خداوند بیان شد تا غیرمنطقی بودن آن انکار معلوم گردد. این فراز با تذکی به ضرورت تسبیح اسم رب عظیم ختم شد، یعنی منزه دانستن ربوبیت عظیم او از هرگونه نقصی؛ و اگر ربوبیت عظیم خداوند جدی گرفته شود، (بویژه با فراز آخر بحث قبل، که ناظر به آتش بود؛و چنانکه قبلا اشاره شد استفاده از آتش، از ممیزات انسان از سایر حیوانات است؛ و در واقع ربوبیت خاص الهی نسبت به انسان مورد توجه قرار گرفت) معلوم میشود که این ربوبیت وقتی در خصوص انسان باشد شامل ربوبیت تشریعی و نزول هدایت ازطریق پیام الهی نیز خواهد بود. پس بعد از اینکه ربوبیت خداوند را تثبیت کرد و از پیامبر ص خواست که این ربوبیت عظیم را از هر عیبی منزه بدارد، فرمود پس اگر این ربوبیت جدی گرفته شود دیگر جای شکی نمیماند که قرآن کریمی در کار است نازل شده از جانب همان پروردگار انسانها، که تکذیب آن ناشی از مداهنه و ماستمالی کردن امور است.
ج. …
[۱] . رفاهزدگانی خوشگذران
[۲] . خود این تفاوت موید دیگری است بر اینکه اشاره شد که خداوند میخواهد علاوه بر افزودن قسم سومی به تقسیمبندی رایجِ دوگانه انسانها به خوب و بد، ما را متوجه تفاوتهای دیگری هم درباره افق فهم خود این اقسام بکند.
[۳] . حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْأَهْوَازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُوسَى ابْنِ أُخْتِ الْوَاقِدِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ جَالِساً ذَاتَ يَوْمٍ وَ عِنْدَهُ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ أَكْرَمُ النَّاسِ عَلَيَّ فَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُمْ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُمْ وَ وَالِ مَنْ وَالاهُمْ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُمْ وَ أَعِنْ مَنْ أَعَانَهُمْ وَ اجْعَلْهُمْ مُطَهَّرِينَ مِنْ كُلِّ رِجْسٍ مَعْصُومِينَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَ أَيِّدْهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْكَ ثُمَّ قَالَ ص يَا عَلِيُّ أَنْتَ إِمَامُ أُمَّتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْهَا بَعْدِي وَ أَنْتَ قَائِدُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ابْنَتِي فَاطِمَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى نَجِيبٍ مِنْ نُورٍ عَنْ يَمِينِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ عَنْ يَسَارِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ بَيْنَ يَدَيْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ خَلْفَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ تَقُودُ مُؤْمِنَاتِ أُمَّتِي إِلَى الْجَنَّةِ فَأَيُّمَا امْرَأَةٍ صَلَّتْ فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ حَجَّتْ بَيْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ وَ زَكَّتْ مَالَهَا وَ أَطَاعَتْ زَوْجَهَا وَ وَالَتْ عَلِيّاً بَعْدِي دَخَلَتِ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ إِنَّهَا لَسَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص أَ هِيَ سَيِّدَةٌ لِنِسَاءِ عَالَمِهَا فَقَالَ ص ذَاكَ لِمَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ فَأَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَهِيَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ فِي مِحْرَابِهَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ يُنَادُونَهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ الْمَلَائِكَةُ مَرْيَمَ فَيَقُولُونَ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى عَلِيٍّ ع فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ نُورُ عَيْنِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي يَسُوؤُنِي مَا سَاءَهَا وَ يَسُرُّنِي مَا سَرَّهَا وَ إِنَّهَا أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَأَحْسِنْ إِلَيْهَا بَعْدِي وَ أَمَّا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَهُمَا ابْنَايَ وَ رَيْحَانَتَايَ وَ هُمَا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْيُكْرَمَا عَلَيْكَ كَسَمْعِكَ وَ بَصَرِكَ ثُمَّ رَفَعَ ص يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي مُحِبٌّ لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُمُ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاهُمْ.
[۴] . حَدَّثَنَا أَبُو الوَلِيدِ، حَدَّثَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِينَارٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ، عَنِ المِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ [و آله] وَ سَلَّمَ، قَالَ: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي، فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي.
[۵] . حَدَّثَنِي أَبُو مَعْمَرٍ إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْهُذَلِيُّ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ عَمْرٍو، عَنِ ابْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ، عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ [و آله] وَ سَلَّمَ: «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا.
[۶] . قيل يطهرهم عن كل شيء سوى الله إذ لا طاهر من تدنس بشيء من الأكوان إلا الله رووه عن جعفر بن محمد (ع).
[۷] . – مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ.
– عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْقَمَّاطِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ ص قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ- قَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ.
[۸] . در این جا بعد از بابی که در فضیلت گوشت گذشت و برخی از احادیثش در ذیل آیه ۲۱ (جلسه ۹۸۸ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-21/) گذشت: بابی باز شده با عنوان «بَابُ أَنَّ مَنْ لَمْ يَأْكُلِ اللَّحْمَ أَرْبَعِينَ يَوْماً تَغَيَّرَ خُلُقُهُ» و این احادیث در آنجا آمده است:
۱- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: اللَّحْمُ يُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ مَنْ تَرَكَ اللَّحْمَ أَرْبَعِينَ يَوْماً سَاءَ خُلُقُهُ وَ مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ فَأَذِّنُوا فِي أُذُنِهِ.
۲- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ مَنْ لَمْ يَأْكُلِ اللَّحْمَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ سَاءَ خُلُقُهُ فَقَالَ كَذَبُوا وَ لَكِنْ مَنْ لَمْ يَأْكُلِ اللَّحْمَ أَرْبَعِينَ يَوْماً تَغَيَّرَ خُلُقُهُ وَ بَدَنُهُ وَ ذَلِكَ لِانْتِقَالِ النُّطْفَةِ فِي مِقْدَارِ أَرْبَعِينَ يَوْماً.
۳- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ ابْنِ بَقَّاحٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ أَيْمَنَ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَتَى عَلَيْهِ أَرْبَعُونَ يَوْماً وَ لَمْ يَأْكُلِ اللَّحْمَ فَلْيَسْتَقْرِضْ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لْيَأْكُلْهُ.
[۹] . مگر چنانکه در تدبر ۱۱.ب گذشت اینکه خود کلمه «اصحاب» دلالت کند بر مصاحبت آنان با کسی که به کنایه از او به «الشمال» تعبیر شده است.
[۱۰] . البته با صرف نظر از تعبیر «اصحاب الیمین» که چنانکه در تدبر ۱۱.ب گذشت شاید اشاره دارد به اینکه آنها اصحاب کسی موسوم به «الیمین» باشند.
[۱۱] . که هریک از این دو احتمال اخیر در متن آیات مویداتی دارند.
موید احتمال اینکه غلمان همان ولدان باشد این است که در سوره طور در ابتدا از الحاق ذریه مومنان به مومنان سخن گفت و سپس این نعمتها را برشمرد در این فراز از تعبیر «غلمان» به جای ولدان استفاده کرد که شاید این تفاوت تعبیر بدان جهت باشد که این خدمتکاران کم سن و سال با فرزندان دنیوی ایشان خلط نشوند؛ وگرنه اینها هم به نحوی فرزند ایشاناند از این باب که به اراده آنها به عنوان فرزند بهشتیشان پدید آمده باشند؛ که قبلا در ذیل آیه «ولدان مخلدون» اشاره شد که چهبسا همان طور که غیر از همسران دنیوی سخن از همسران بهشتی در کار است؛ غیر از فرزندان دنیوی، فرزندانی بهشتی هم در کار باشد.
و موید اینکه اساسا غلمان و ولدان دو امر متمایز از هم باشند آن است که اولا در سوره طور «غلمان» مورد نظر به «لُؤْلُؤٌ مَكْنُون» تشبیه شدهاند، در حالی که تشبیه به «لُؤْلُؤٌ مَكْنُون» در سوره واقعه، در خصوص «حور عین» آمده نه در خصوص «ولدان مخلدون»؛ و ثانیا آوردن وصف مخلدونبرای ولدان و نیاوردن آن برای غلمان چهبسا دلالت بر تفاوتی بین این دو داشته باشد؛ یعنی چهبسا آن غلمان عوض شوند اما این ولدان چون یک نحوه حالت فرزندی برای آن بهشتیان دارند هیچگاه دیگریای جایگزینشان نمیشوند.
[۱۲] . مثلا در خصوص خوردن و آشامیدن براحتی امکان شکنجه کردن از طریق آن تصور دارد و انسانهای شکنجهگر از این دو عامل فراوان استفاده میکنند؛ اما فضای رابطه جنسی چندان اقتضای شکنجهگری ندارد و اگر هم انسانهای شکنجهگر از این امر استفاده کنند بیشتر کارکرد تحقیر (که افق آن در افق اعتبارات اجتماعی است) دارد؛ نه لزوما شکنجهای شبیه شکنجههای با خوراندن مواد مذاب و مانند آن.
[۱۳] . إِذْ تَبَرَّأَ الَّذينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب؛ وَ قالَ الَّذينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ يُريهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجينَ مِنَ النَّار.
[۱۴] . وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ؛ قالُوا إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْيَمينِ؛ قالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنينَ؛ وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغينَ؛ فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ؛ فَأَغْوَيْناكُمْ إِنَّا كُنَّا غاوينَ.؛ فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ.
[۱۵] . ِ وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنينَ؛ قالَ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمينَ؛ وَ قالَ الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ في أَعْناقِ الَّذينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُون
[۱۶] . این پاسخ، چنانکه اشاره شد هرجا تعبیر حور عین آمده است مشکل را میتواند حل کند، اما در این سوره، در بحث اصحاب یمین هنوز مشکل باقی میماند؛ و لذا بتنهایی کافی نیست.
[۱۷] . در همین دنیا هم برخی از مردان ویا زنان که فقط به فکر لذت بردن خودشان هستند و در زناشویی به لذت همسر خود توجهی ندارند، چون رابطه به نحو مطلوب حاصل نمیشود خودشان هم به لذت مطلوب دست نمییابند.
[۱۸] . به تعبیر دیگر، لذت مرد از طریق به سراغ زنی رفتن و او را تحریک کردن انجام میشود و لذا زن با اینکه مردی به سراغش بیاید و توسط آن مرد تحریک شود.
[۱۹] . اگر دقت کنید، ویژگیهایی که برای «فرش مرفوعة» ذکر شده (اهل همخوابگی؛ بلندبالایی و خوشقامتی؛ باکره بودن؛ شوهردوستی، جوان و همسن و سال بودن) ویژگی زنانی است که در همین دنیا با همین ویژگیها مردان را به خود جذب میکنند و در یک رابطه مشارکتی به لذت جنسی مطلوب دست مییابند. موید دیگری بر این مدعا آن است که ویژگی باکره بودن هم نتیجه نحوه خاص آفرینش آنها معرفی شد (در ذیل آیه مربوطه [یعنی در جلسه ۱۰۰۳ تدبر۴ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-36/ ] بیان شد که وجود بکارت در دنیا، و درد و ناراحتیای که گاه برخی از آنان در هنگام رفع بکارت متحمل میشوند ممکن است موجب ناراحتی برخی از زنان در خصوص مساله برخورداریشان از بکارت باشد؛ لذا این ویژگی را کاملا متفرع بر اینکه آنان به نحوی خاص و متناسب با نشئه بهشت آفریده شدهاند قرار داد؛ که با توجه به اینکه در بهشت جای هیچ درد و ناراحتیای نیست بدانند باکره بودنشان صرفا مایه اینکه بیشتر مورد رغبت قرار بگیرند و تحریک شدیدتری شوند و بیشتر لذت ببرند خواهد بود و رفع بکارت آنها هیچگاه برای آنها ذرهای ناخرسندی به همراه نخواهد داشت.)
[۲۰] . ماده «کذب» ۲۸۲ بار در قرآن کریم به کار رفته که تنها حدود ۵۰ مورد آن در مطالب مربوط به دروغگویی و مانند آن به کار رفته و بقیه موارد ناظر به تکذیبی است که انسانها را گناهکار و جهنمی کرده است.
[۲۱] . «وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ»
بازدیدها: ۴۲۸
سلام.شما تو قسمت تدبر مورد ۱۸ یه سوالی رو مطرح کرده اید؛ بعدش با چند احتمال(الف-الف۱-الف۲) پاسخ ان را داده اید.
بنظرتون ایا فکر نمیکنید این سوالی که مطرح کرده اید از اساس دارای اشکال باشد؟
چون که در قسمت های بعدی قران از حورعین برای عموم بهشتیان(که شامل اصحاب یمین هم میشود) سخن میگوید و بلافاصله به توصیف انها میپردازد؛مثل ایات زیر:
صافات ایه ۴۹:کانهن بیض مکنون(دقیقا شبیه تعبیر “در مکنون” در سوره واقعه برای مقربین)
الرحمن ایه ۵۸:کانهن الیاقوت و المرجان
همچنین در سوره الرحمن ایه ۷۴،حورالعین را با اوصاف جنسی برای مخاطبانش(که شامل مقربین هم میشود) توصیف میکند.
سلام علیکم
در مورد آیه سوره صافات در وصف مخلصین است نه اصحاب یمین. دقت کنید:
إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ (۴۰) أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ (۴۱) فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ (۴۲) في جَنَّاتِ النَّعيمِ (۴۳) عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ (۴۴) يُطافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعينٍ (۴۵) بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ (۴۶) لا فيها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ (۴۷) وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عينٌ (۴۸) كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ (۴۹)
آیه ۵۸ سوره رحمان هم هیچ دلالتی ندارد که حور عین باشد و برای مقربان
آیه ۷۴ سوره الرحمن هم اگرچه تعبیر حور آمده است اما آیا حور عین نوع خاصی از حور است یا حور همان حور عین است؟
لذا سوال مذکور به نظرم همچنان وجهی دارد
سلامه دوباره
من برای مورد هجدهم تدبر شما، سه تا مثال نقض اوردم و شما هر کدوم رو به نحوی توجیه کردید
البته در مورد ایه ۴۹ سوره صافات حق با شماست.من اصلا دقت نکردم که حوری های این سوره برای مقربین هستش.
ولی توجیهاتتون برای مثال های نقض بعدی، قانع کننده نیست.
در مورد ایه ۵۸ سوره رحمن:اولا قاصرات طرف،یک نوع صفت زنانه برای وصف عموم زنان بهشتی است{زنان دنیایی+حورعین}.دوما مخاطبین این ایه عموم بهشتیان{مقربین+اصحاب یمین }است.پس میتوان نتیجه گرفت که خدا حورعین را برای اصحاب یمین نیز با تشبیه به یاقوت و مرجان و نه اوصاف جنسی،وصف میکند
در مورد ایه ۷۴ سوره رحمن:مخاطبین این ایه عام است پس برای مقربین نیز با اوصاف جنسی وصف میشود.
گفتید ممکن است حور با حورعین فرق داشته باشد،این حرف نه تنها خلاف نظر مشهور مفسرین است بلکه تو هیچ حدیثی که من تا به حال دیده ام به چنین چیزی اشاره نشده است.
سلام علیکم
اولا من فقط یک بیان احتمال کردم و نگفتم حتما چنین است.
ثانیا من نگفتم مقربان هیچ گونه زن بهشتی دیگری ندارند و هیچ گونه ارتباطی که در آن بتوان امر جنسی را مطرح کرد ندارند (حتی در مورد حور عین هم احتمالی که مطرح کردم این بود که غلبه در آنها با امری دیگر باشد نه اینکه امر جنسی در کار نیست)
با این دو مقدمه: پاسخ اول شما عرض می کنم حداکثر این است که مقربان زنان دیگری هم دارند در حالی که بحث من این بود که حور عین چه خصوصیتی دارد؟
در مورد پاسخ دوم شما هم اقتضای صفت این است که حرف جدیدی دارد. مثلا یکبار می گوییم غلام و یکبار می گوییم غلام سیاه. با اینکه محال نیست که همه غلامها سیاه باشند اما در مقام تعبیر کردن واضح است که دومی اخص از اولی است و کسی که دومی را می گوید از آوردن وصف نکته ای مد نظرش است که در اولی نیست. نکته مهم در بحث من این است که در همینجا هم هیچ قرینه ای نیست که این حوریان (حوریانی که با تعبیر حور عین از آنان یاد نشده)مختص مقربان باشد.
دوباره تاکید می کنم: من امر جنسی را نه در مورد مقربان منکرم نه در مورد حور عین؛ عرضم به عنوان یک احتمال این بود که ممکن است در اینها خصوصیتی غیر از امر جنسی «بارز» است (نه اینکه در آن خصوصیت منحصرند و خصوصیت دیگری ندارند)
سلام
اول از همه میخوام از شما تشکر کنم بابت اینکه مرا لایق هم صحبتی با خودتان دیدید و با من بحث و مناظره کردید
من هنوز که هنوزه فکر می کنم سوال مطرح شده در مورد هجده تدبر،اساسا قابلیت مطرح شدن را ندارد
من اون زمانی که داشتم با شما بحث و مناظره می کردم،یه نکته ریز و جالبی از چشمانم پنهان مانده بود و اتفاقا همان نکته،بهترین و قاطع ترین دلیل و برهان من برای اثبات اشتباه بودن تفسیر شماست
و اما دلیل من:
اصلا شما بر چه اساسی گفته اید که تعبیر”اللولو المکنون” یک توصیف غیر جنسی است؟!
نه فقط تعبیر “اللولو المکنون”،بلکه تعابیر “الیاقوت والمرجان” و همچنین”بیض مکنون”؛
در هر سه ی این تعابیر،اندام و بدن زنان بهشتی در حال توصیف شدن می باشد؛چطور نمیتواند توصیف جنسی نباشد؟!
اصلا تعریف شما از توصیف جنسی و غیر جنسی چیست؟!
سلام علیکم
ظاهرا شما در عرایض بنده دقت نمی کنید. هم در متن اصلی و هم در پاسخهای قبلی تاکید کرده ام که بحث من انکار امر جنسی در مورد حور عین نیست بلکه بحث من این است که تاکید بر کدام محور است. شما هر بار طوری صحبت می کنید که گویی من اصل امر جنسی را در مورد آنها منکرم. یکبار دیگر هم متن بنده و هم پاسخهای قبلی را بخوانید.
اما تعابیر اللولو المکنون” و “الیاقوت والمرجان؛ چه ربطی به امر جنسی دارد؟ من به شما بگویم یک چیز خیلی گرابنها دارم مثل یک مرواریدی که تا حالا کسی ندیده یا مثل یاقوت و مرجان است شما ذهنتان به سمت امر جنسی می رود؟!!!
تعابیری همچون اتراب و … به نحو کنایی اشاره به امر جنسی دارد. اما من در یاقوت و مرجان و لولو هیچ مفهوم جنسی نمی فهمم.
سلام پیشاپیش سال نو مبارکتون باشه.سایت قشنگی دارید به خدا.تفسیر های تان انقدر مفصل است که سر ادم را گرم میکند درست مثل بازی های کامپیوتری.
اقای سوزنچی متن سوالم متاسفانه طولانی و کسل کننده هستش ولی لطف میکنید اگه جواب بدید.اجرتون با خدا
ابراهیم ادهم که از مذهب صوفیه است درباره بهشت چنین میگوید.در یک سایت این توضیحات نوشته شده بود؛من هم اینجا کپی شون کردم:
«کسانی که در درجات بالای بهشت هستند،با ان که تمام بهشت و نعمت هایش در اختیارشان میباشد ولی هیچ شوق و رغبتی به ان ندارند و تمام توجهشان به سوی خداست و فقط از تسبیح خدا لذت میبرند ولی کسانی که در درجات پایین بهشت هستند،تمام هم و غم شان لذت های مادی بهشت است.ان گاه که افراد ممتاز مشغول مجالست و هم نشینی با پیامبر و دوستان هستند،اینها(افراد درجه پایین)مشغول چرای در متراتع بهشت اند؛چرا که بیشتر بهشتیان طبق حدیث پیامبر از ابلهان اند»
اولا این توضیح درست است یا نه؟این شخص با سخنانی با ظاهری زیبا ولی با باطنی مزخرف، رسما دارد به کسانی که در درجه پایین بهشت هستند توهین می کند.میگوید تو بهشت مشغول چرای هستند!!!.مگه گوسفند هستند؟!!!
دوما این توضیح با سوره واقعه در تضاد نیست؟چون که وقتی خدا نعمت مقربین را می شمارد به لذت های بهشت اشاره میکند{گوشت پرنده_حورعین_میوه_غلمان بهشتی_شراب}
مسلما درجه ی مقربین از اصحاب یمین خیلی بالاتره.مثلا خدا میتوانست وقتی لذت های مقربین را میشمارد از لذت های معنوی برایشان حرف بزند{مثل دیدار پیامبر و دوستان در بهشت- لذت تسبیح و عبادت خدا_نعمت های ناشناخته و…} و از لذت های مادی برای اصحاب یمین حرف بزند.اصحاب یمینی که بنا بر قول ابراهیم ادهم جز ابلهان بهشت هستند!!!
ولی خدا تو این سوره این کار را نکرد و از لذت های مادی برای مقربین سخن گفت. پنج تا لذت مادی برایشان شمرد و فقط از یک لذت معنوی{ که گفتارشان فقط سلام است} برایشان سخن گفت.
همچنین خیلی جالبه که خدا تو این سوره با احترام خاصی از اصحاب یمین یاد میکنه ولی این شخص میگوید بیشتر بهشتیان ابله اند.
سلام علیکم
من نمی دانم ابراهیم ادهم واقعا چنان نظری داشته یا نه ولی قطعا آن متنی که از قول آن شخص نقل کردید نادرست است و خلاف آیات قرآن است
متاسفانه یک ذهنیت غلطی توسط برخی مدعیان عرفان (و عمدتا تحت تاثیر رهبانیت غلطی که در هند و مسیحیت هست) باب شده است که ضررهای زیادی بر آن مترتب است و آن اینکه گویی خوردن و آشامیدن و لذتهای این چنینیی ربطی به انسان بودن انسان ندارد. در همین فضاست که پیامبر آن آدمی که از ارتباط با همسرش کناره گیری کرده بود را مذمت کرد و فرمود النکاح سنتی.
بهترین دلیل بر نادرست بودن این تلقی این است که وقتی خدا آدم را آفرید و به آفرینش او بر فرشتگان مباهات کرد وقتی به او گفت وارد بهشت شو وی را به همین لذتهای عادی دعوت کرد: سکونت و خوردن و همسری (اسکن انت و زوجک الجنه و کلا منها) یعنی نگفت حالا که تو از فرشتگان بالاتری و بر تو سجده کردند وقتی وارد بهشت شدی فقط برو ملکوت اعلی را تماشا کن یا …
بله؛ در قرآن لذتهای بالاتری همچون «رضوان من الله اکبر» داریم اما وجود لذتهای بالاتر به معنای بی ارزش بودن لذتهای پایین تر نیست و کسی که چنین تحلیل دارد در اولیات انسان شناسی حود ناقص است
بله؛ اینکه انسان همه هم و غم خودش این لذتها باشد غلط است اما اینکه همچون مرتضان هندی گمان کنیم که این لذتها اساسا بد هستند باور نادرستی است.
البته یک نکته هست:
گاهی افراد می خواهند مقایسه کنند بین یک موقعیت بالا و یک موقعیت پایین و چنین تعابیری به کار می برند
مثلا می خواهد بگوید مقام مقربان چقدر بالاتر از بقیه است می گوید اگر اینها انسانند بقیه مثل حیوانند
احتمال دارد گوینده سخن مذکور هم خواسته چنین تعبیری بگوید وگرنه قطعا همین شخصی که این تعابیر را گفته روز قیامت بشدت غبطه خواهد خورد به حال اصحاب یمین
ابراهیم ادهم که هیچ!
من موندم این حدیث این وسط چی میگه!
(متن حدیث از پیامبر خاتم:در معراج وارد بهشت شدم در حالی که بیشترشان را از ابلهان یافتم)
این حدیث ساختگیه؟
اگر حدیث فوق معتبر باشد،نتیجه گیری زیر به دست میاد:
اصحاب یمین=ابله
یه سری افراد برای اینکه اثبات کنند این حدیث معتبره خودشونو به هر در و دیواری میکوبند و توجیه زیر را می اورند:
(واژه ابله یعنی این که نسبت به دنیا و فریب های شیطان غافل و ابله هستند و فریب نمی خورند)
ولی این توجیه نمیتونه درست باشه چون که در حدیث گفته شده بیشتر بهشتیان،نگفته همه.
یعنی طبق این توجیه یه سری افراد قلیل در بهشت(یعنی مقربین) وقتی تو دنیا بودند، نسبت به فریب های دنیا و شیطان غافل نبوده اند و فریب می خوردند!
سلام علیکم
این توجیه نیست. ماده «بله» و کلمه «ابله» در اصل زبان عربی یعنی کسی که بر خیر و خوبی سرشته شده و از شر و بدیها غافل است. مثلا نگاه کنید به این چند کتاب لغت خیلی قدیمی:
كتاب العين، ج۴، ص: ۵۵
البَلَهُ: الغفلة عن الشر. رجل أَبْلَهُ، و البُلْهُ: جماعته.
و في الحديث: أكثر أهل الجنة البُلْه
المحيط في اللغة، ج۳، ص: ۴۹۳
البَلَهُ: الغَفْلَةُ عن الشَّرِّ. و في الحديث: «أكْثَرُ أهْلِ الجَنَّةِ البُلْهُ».
كتاب الماء، ج۱، ص: ۱۴۶
بله:
الأَبْلَه: الذى طُبع على الخَير، فهو غافل عن الشَّرّ، لا يعرفه. و منه الحديث: (أكثرُ أهْلِ الجنَّة البُلْهُ).
شاید ترجمه خوب آن به فارسی «ساده دل» باشد نه «ساده لوح»
حضرت می فرماید اکثر بهشتیان کسانی اند که سادهدلاند؛ خیلی اهل پیچیدگیهای دنیا نیستند
اما واضح است که همه بهشتیان این طور نباشند؛ بالاخره انسانهایی هستند که در زندگی دنیوی هم خیلی پیچیدگی دارند و زیرکند اما در عین حال بهشتی هستند. نمونه بارز این افراد قیس بن سعد است؛ کسی که دست معاویه و عمروعاص را بسته بود از بس که در طراحی وضعیتهای پیچیده قوی بود و عربها وی را در امور دنیا «اکیس» (زیرکتر) از معاویه و عمرو عاص می دانستند اما جزء بهترین یاران حضرت علی ع بود.
البته تطبیق «بله» بر «اصحاب یمین» دلیل میخواهد. یعنی معلوم نیست هرکس اصحاب یمین است حتما ساده دل باشد و بالعکس.
اما این به نظرم واضح است که انسانهای ساده دل احتمال بهشت رفتنشان بیشتر است. افراد خیلی زیرک غالبا به سوء استفاده از زیرکی خود کشیده می شوند. زیرکی که مثل حضرت علی ع هم خیلی زیرک باشد هم تقوا را جدی رعایت کند خیلی کم است
سلام
فکر می کنم قسمتی از تفسیرتون نادرست باشد.
گفته اید که خوردن گوشت موجب “تعالی معنوی” انسان میشود و در زمره پاداش مقربین شمرده شده و نه اصحاب یمین.
در حلال بودن خوردن گوشت در دین اسلام(بر خلاف مسیحیت) هیچ شکی نیست.
بحث بر سر این است که در دین اسلام نیز یک نوع نگاه منفی به گوشت وجود دارد.هر چند این نگاه منفی نسبت به مسیحیت خفیف تر است ولی با این حال این نگاه منفی را نمیشود انکار کرد.
مثلا به احادیث زیر یه نگاهی بندازید بد نیست:
حدیث ۱:امام صادق می فرمود خودتان را به خوردن گوشت عادت ندهید که همچون شراب است و اعتیاد اور است.
ببینید امام صادق در این حدیث داره گوشت را با شراب و مواد مخدر مقایسه میکند!خیلی جالبه
حدیث۲:هر کس چهل روز گوشت بخورد قساوت قلب میگیرد
حدیث۳:امام علی گوشت کم میخورد و میگفت شکمتان را قبرستان مردگان نکنید
سلام علیکم
۱. من نگفتم خوردن گوشت موجب “تعالی معنوی” انسان میشود بلکه گفتم «میتواند بشود» و بین این دو فرق است
۲. احادیث در مذمت زیاد خوردن گوشت (و اعتیاد هم در مقوله مصرف زیاد است) هست اما از آن طرف احادیث در مذمت نخوردن گوشت هم هست. نمی شود فقط یک طرف را دید و طرف دیگر را ندید. بحث ما این است که وقتی برای مقربان هم سخن از گوشت لذیذ طرح است پس این طور نیست که خوردن گوشت همواره پدیده منفی ای باشد.
در واقع به نظرم این جمله شما « در دین اسلام نیز یک نوع نگاه منفی به گوشت وجود دارد» اشتباه است. مثل این است که اسلام از زن بارگی و شهوترانی جنسی برحذر داده است و شما بگویید در اسلام نگاه منفی به زن و رابطه نکاح هست
اینکه از افراط در چیزی منع شود اصلا به معنای نگاه منفی به اصل آن چیز نیست
سلام.کل تفسیرتون را خواندم ولی یه نکته ای جالبی هست که ای کاش تو تفسیرتون بهش اشاره میکردید.
خدا تو سوره واقعه،جوری فضا را ترسیم میکند تا مخاطب با خواندن این سوره گمان کند که حورعین فقط مال مقربین هستش و اصحاب یمین از ان سهمی ندارند.
البته با استفاده از سایر سوره ها و ایات قران به راحتی میشه فهمید که خدا حور عین را به همه ی بهشتیان خواهد داد.
بنظرتون خدا با این فضاسازی به دنبال فهماندن چه نکته ای به مخاطب خودش هست؟
سلام علیکم
اولا بنده فقط به عنوان یک احتمال مطرح کردم نه تفسیر قطعی آیه.
ثانیا تاکید من روی کلمه «حور عین» بود و نه حتی کلمه «حور». اینکه می فرمایید از سایر سوره ها و آیات به راحتی میشه فهمید که خدا حور عین را به همه ی بهشتیان خواهد داد. اتفاقا عرض من این است که با مراجعه به تمام کرابردهای قرآنی حور عین من این نتیجه گیری را کردم. بله. این به معنای آن نیست که همه بهشتیان همسر بهشتی ندارند. اما همسر بهشتی ای که با وصف حور عی باشد به طور قطعی معلوم نیست و لااقل از قرآن چنین صراحتی در نمی آید.
دوباره تاکید کردم صرفا به عنوان یک احتمال گفتم والله العالم
یعنی شما میخواهید بگویید که از سایر ایات قران هم نمیشه فهمید که خدا حورعین را به همه ی بهشتیان خواهد داد؟!!!
امکانش براتون هست که بیشتر توضیح بدید؟من که کلا گیج شدم
ولی تو سوره دخان و طور نوشته شده “کذالک و زوجناهم بحورعین”
یعنی شما میخواهید بگویید که ضمیر “هم”به مقربان برمیگرده؟منو باش که فکر میکردم ضمیر “هم” به تمامی بهشتیان برمیگردد!
سلام علیکم
ببینید تاکید کردم که این را فقط به عنوان یک احتمال گفتم نه به عنوان مطلب قطعی و این هم بر اساس حافظه بود. بعد از گفتگو با شما دوباره به آیه «و حور عین» مراجعه کردم دیدم در همانجا اصل سوال شما را توضیح داده ام و توضیحی که اینجا بر اساس حافظه دادم درست نیست. آن توضیح این بود:
با اینکه نعمتهای بهشتی در ۴ آیه قبل همگی مجرور بود (که حکایت میکرد که ولدان مخلدون با چه چیزهایی بر گرد مقربان میگردند)، این آیه مرفوع آمد؛ پس عطف به آن نعمتها (فاکهة و لحم طیر) نمیشود. در نکات ادبی بیان شد که اغلب «حور عین» در اینجا را یا عطف به خود عبارت «ولدان مخلدون» دانستهاند (یعنی همان طور که ولدان مخلدون پیرامون بهشتیان میگردند، این حور عین هم همین طور)؛ ویا گفتهاند که مبتدای خبر محذوف است و تعبیری همانند «لهم» در تقدیر است؛ یعنی نعمت دیگری علاوه بر نعمتهای قبل، این است که به این مقربان حورالعین داده میشود (یعنی باز هم اصل و محور مقرباناند و این حورالعینها برای آنان است) [به لحاظ نحوی احتمالات دیگری هم مطرح است؛ که اغلب آنها به لحاظ معنایی به همین دو معنا برمیگردد].
اشاره شد که در قرآن کریم علاوه بر اینجا، در دو آیه «كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ» (دخان/۵۴) و «مُتَّكِئينَ عَلی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ» (طور/۲۰) هم تعبیر «حور عین» به کار رفته؛ که هر دوی اینها در وصف متقین است؛ و به نظر میرسد مفهوم متقین اعم از مقربان باشد و همه بهشتیان (از جمله اصحاب یمین) را شامل شود.
با این مقایسه شاید بتوان گفت حورالعین بهشتی خودش مقام بالایی دارد که برای عموم بهشتیان، نه خادم، بلکه در حد همسر قرار میگیرد (که همسر هرکس کفو و همرتبه او باید باشد)؛ اما وقتی در نسبت با مقربان قرار میگیرند همانند خادم آنان و در رده ولدان مخلدون که در خدمت مقرباناند قرار میگیرند.
مؤید: در سوره انسان برخلاف اغلب مواردی که خداوند به توصیف تفصیلی بهشت پرداخته، سخنی از حور عین (و سایر تعابیری که دلالت بر همسران بهشتی دارد مانند قاصرات الطرف و…) به میان نیامده است. برخی احتمال دادهاند که چون این سوره در وصف اصحاب کساء نازل شده به حرمت حضرت زهرا س سخنی از حوریان بهشتی به میان نیامده است. این احتمال میتواند مؤید برداشت فوق باشد که حورالعین وقتی با مقربان (که مقربان در قبال اصحاب یمین ظاهرا در سوره انسان همان عباداللهاند در قبال ابرار) سنجیده شوند آن جلال وجبروت بهشتیشان – که آنان را نه صرفا خادم، بلکه همسر و همتای مؤمنان بهشتی میکرد- دیگر رنگ میبازد.
https://yekaye.ir/al-waqiah-56-22/
اقای سوزنچی حالا که قبول کردید خدا قراره که حورعین را به تمام بهشتیان بده،لطفا به سوال زیر جواب بدید
من و شما بعد از این همه گفتگو رسیدیم به نقطه ی اول!
[متن سوال] :
من از شما سوال پرسیدم که خدا تو سوره واقعه،فضا را طوری ترسیم میکند که مخاطب با خواندن این سوره،گمان کند که حورعین فقط مال مقربین هستش و اصحاب یمین از ان سهمی ندارند
در حالی که با استفاده از سایر ایات قران به راحتی میشه فهمید که خدا حورعین را به تمام بهشتیان خواهد داد؛با این حساب خدا با این فضا سازی در سوره واقعه، به دنبال فهماندن چه نکته ای به مخاطبش هست؟
خیلی خوب میشد پاسخ این سوال را در متن تفسیرتون مینوشتید
در تدبر ۱۸ نکاتی که به ذهنم می رسید نوشته ام. آیا به یک معنا پاسخ به همین سوال شما نیست؟
سلام
کل تفسیرتون را خواندم و خیلی لذت بخش بود
ولی یه قسمتی از تفسیرتون مبهم و سوال برانگیز بود.
شما در تفسیرتان نوشته اید که کلمه عرب و اتراب،وصف جنسی از زنان بهشتی می باشد.
ترجمه ی عرب به معنای زنی است که عاشق شوهر خویش است.این وصف لذت روحی و معنوی است و نه وصف جنسی
همچنین ترجمه ی اتراب به معنای زنان همسال و همتا با شوهران خویش است.این نیز یک وصف لذت روحی است چرا که در یک سن بودن باعث تفاهم بیشتر میشود.
مثلا کلمه کواعب را به عنوان وصف جنسی قبولش دارم ولی اینها را قبول ندارم
سلام علیکم
سخن شما قابل تامل است. اصراری بر آن مطلبی که نوشتم ندارم
سلام لطفا به سوال زیر پاسخ دهید
سوال:سرنجامه کسانی که در دوزخ جاویدان هستند چه خواهد شد؟
اخه این با عقل جور در نمیاد.من هر چقدر به این موضوع فکر میکنم مغزم از شدت فشار میجوشه!
هرگز نمیتوانم تصور کنم یه سری افراد تو جهنم هستند که تا ابد روی خوش زندگی را نخواهند دید!
این افراد در جهنم با چه امیدی زنده اند؟! دلشون به چی خوشه؟!!
چرا خدا انان را جاودانه میکنه؟چرا روحشون را نابود نمیکنه تا از شر ان همه بدبختی در جهنم خلاصی یابند؟
سلام علیکم
علت اینکه با ذهنتان جور در نمی آید این است که مساله را با تحلیلهای دنیوی می سنجید که عقوبتها همواره برای تنبیه و توجه پیدا کردن برای زشتی عمل است. اما عذابهای جهنم این گونه نیست بلکه ظهور پیدا کردن یک باطنی است که خود ما آن را رقم زده ایم و ظهور باطن با این تحلیلها درست نمیشود. حقیقت انسان که خداوند در انسان قرار داده اقتضای بی نهایت دارد و کسی که حقیقت خود را اساسا در بدی تثبیت کرده باشد تا بی نهایت ظرفیت بدی در خود ایجاد کرده است
این تعجبی که شما کرده اید را خداوند از قول خود مومنان هم بیان کرده (وقتی وعده عذاب جاودان ظالمان را می دهد می فرماید از تو با شدت و غلظت و به عنوان یک سوال مهم می پرسند که آیا واقعا چنین چیزی خواهد بود) و با سوگند خوردن به خودش پاسخ داده که مطمئن باشید مطلب همین طور است ولو که برای شما خیلی تعجب آور است زیرا اعمالی که انسان کسب می کند و برخی از ظلمهایی که انسان مرتکب می شود به لحاظ وجودی چنان دامنه ای دارند که می توانند تا بی نهایت اثر داشته باشند و عملی که بی نهایت اثر دارد جهنم بی نهایت را با خود دارد.
آیه اش این است (سوره پویس آیات ۵۲-۵۳) روی این آیه بیشتر تامل کنید:
ثُمَّ قيلَ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُون
وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ
سلام
من دلم واسه کافرین میسوزه؛خدا که ارحم الراحمین هستش دلش واسه اونا نمیسوزه؟!!!
حتما تو اون دنیا خدا اونا رو میبخشه
اخه کافر چه گناهی داره مگه؟شما در پاسخ سوال من نوشته اید که انسان بی نهایت طلب است؛خب کافر هم مشغول زر و زیور های دنیا و لذت های دنیوی شده.
مشغول زیبایی های دنیا شدن برای یک انسان بی نهایت طلب، جرم محسوب میشود؟!!!!!!
سلام علیکم
آنکه شما توضیح داده اید کافر نیست شهوتران و گناهکار است. گناه مربوط به عمل است اما کافر مربوط به جهت گیری وجودی شخص است. کافر کسی است که حقیقت را کتمان می کند و نسبت به حقیقی ترین حقایق کفر و لجاجت می ورزد
اگر سوالتان در مورد گناهکاران است که چرا عذاب می شوند پاسخش این است که عذاب آخرت از جنس مجازاتهای قراردادی نیست بلکه نتیجه و باطن خود عمل است. مثل این می ماند که کسی دستش را درون آتش بکند و شما بگویید من دلم برای او می سوزد چرا آتش دست او را سوزاند. نمی شود دستش را درون آتش بکند ولی نسوزد. آخر او دلش می خواهد دستش را درون آتش کند.
ببینید اثر آتش ربطی به دلخواه من و شما ندارد. عذابهای جهنم هم این طور است. کسی که حق یتیم را می خورد دارد آتش می خورد فقط دردش را بعدا متوجه می شود (سوره نساء آیه ۱۰: إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيرا) و همین طور سایر گناهان.
در پاسخ به کامنت آقای آریان؛
کافران اونقدر بی ارزش اند که در قیامت، حتی آب هم بر آنان حرام خواهد شد و برای رفع تشنگی به بهشتیان التماس خواهد کرد؛
کسی که در برابر خدا گردن کشی کنه و خواسته های نفسانی و شهوانی اش را به دستورات خدا ترجیح دهد،چنین شخصی بلاشک بی ارزش است.
شاید بگویید که خدا چرا در قیامت،خوردن آب و سایر لذت ها را بر آنان حرام میکند؟جواب این سوال کاملا واضح است چون که خدا از کار های عبث و بیهوده دوری می کند؛اگر به فرض خدا در روز قیامت چنین لذت ها و راحتی هایی را در اختیار کافران دوباره قرار دهد،آنان دوباره در زندگی حیوانی و شهوانی خودشان غوطه ور خواهند شد و این چیزی نیست که غیرت خداوند توان تحمل آن را داشته باشد؛
خداوند حکیم از آفرینش انسان هدف دارد؛انسان را برای این نیافریده که برود خوشگذرانی و عیاشی کند،بلکه برای این آفریده که بندگی کند و خلیفه الله شود؛
سلام
حدیثی به شرح زیر است،لطفا با توجه به آن به دو تا سوالم جواب میدید؟
حُبِّبَ إِلَيَّ مِنَ اَلدُّنْيَا اَلنِّسَاءُ وَ اَلطِّيبُ وَ قُرَّةُ عَيْنِي فِي اَلصَّلاَةِ
سوال اول:مترجمی اینگونه ترجمه کرده:
“از دنیای شما سه چیز برایم دوست داشتنی میباشد،نماز،عطر ولی روشنی چشمم در نماز است”
آیا این ترجمه صحیح است؟کلمه ی واو قبل کلمه ی “قُرَّةُ” به معنی واو است یا ولی؟ اگه فرضا به معنی واو باشد آیا معنی حدیث تفاوت چشمگیری خواهد کرد؟
سوال دو و اخر:در این حدیث ترتیب دوست داشتنی های پیامبر گفته شده:زنان،عطر،نماز ولی در بعضی احادیث دیگر ترتیب اینگونه ذکر شده:عطر،زنان،نماز
آیا راهی هست که مطمئن شد کدوم حدیث از زبان پیامبر گفته شده و کدوم حدیث دچار دستکاری شده است؟ یا اینکه راهی نیست؟
سلام علیکم
اولا دو کلمه و و ولی تفاوت جدی در معنا ایجاد نمی کند
ثانیا یک قاعده ای هست که من مکرر بدان اشاره کرده ام و آن امکان استفاده از یک لفظ در چند معناست. یعنی اگر واقعا تفاوت معنایی ایجاد کند می شود هر دو درست باشد و اگر هر دو درست بود می شود مورد نظر پیامبر ص بوده باشد لذا اینکه یک معنا را اثبات کنیم دلیل نمی شود که معنای دوم حتما غلط باشد بلکه برای غلط بودن معنای دوم باید دلیل مستقل بیاوریم
سلام
چند سال پیش یه حدیثی از پیامبر دیده بودم ولی معنی شو متوجه نشدم؛
عبدالله بن سلام(از دانشمندان یهودی) سراغ پیامبر میره تا چنتا سوال از ایشون بپرسه
در یکی از این سوال ها از پیامبر میپرسه که آیا در بهشت باد هست؟پیامبر در پاسخ میگه بله،در بهشت بادی است از نور؛هر وقت به دستور خدا میوزد نور بهشتیان افزایش میابد
من از این حدیث سر در نیاوردم؛یعنی چی نور بهشتیان افزایش میبابد؟!!!
زیاد شدن نور آیا معنی مجازی (کنایی ای) دارد یا معنای حقیقی داره؟ظاهر حدیث که نشون میده معنی حقیقی داره و نه معنای مجازی
سلام علیکم
برای اظهار نظر درباره معنای یک حدیث اول باید متن اصلی آن را دید چون بارها رخ داده که افراد برداشت نادرستی از متن حدیث را به عنوان ترجمه حدیث ذکر کرده اند
من چنین حدیثی ندیده ام و با سه کلمه «ریح» و «نور» و «جنة» هم جستجو کردم حدیثی با این مضمون نیافتم. اما اگر حدیثی با این مضمون باشد معنای افزایش نور می تواند حقیقی باشد زیرا ارتقای افراد در بهشت بر اساس برخی از آیات و روایات ممکن است هرچند ارتقای هر موجودی در هر نشأهای اقتضاءات خود را دارد وقطعا آن ارتقا از جنس ارتقای دنیوی که با انجام اعمال جدید رخ می دهد نیست.
اگر هم ناظر به بهشت برزخی باشد که با همه مبانی جور در میآید و ارتقا حتی برای پیامبر اکرم ص هم وجود دارد که بدین جهت است که ما صلوات می فرستیم و این گونه نیست که صلوات هیچ خاصیت واقعی نسبت به خود پیامبر ص نداشته باشد
سلام منبع حدیث اینه:منبع:بحار (جلد ۶۰ ص ۲۴۱-۲۴۲-۲۶۱)
فکر کنم ظاهر حدیث صحبت از بهشت اخروی است نه بهشت برزخی.
مطمئنید افزایش نور به معنای افزایش درجه هستش؟شاید معنی دیگه ای داشته باشه چون که اگه اینجوری معنا کنیم کل احادیث امام علی و امام صادق زیر سوال میره
حدیث اول :وَاُوصِیکُمْ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَإِقْلالِ الْغَفْلَهِ عَنْهُ وَکَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمَّا لَیْسَ یُغْفِلُکُمْ…لا عَنْ قَبِیحٍ یَسْتَطِیعُونَ انْتِقَالاً وَلافی حَسَنٍ یَسْتَطِیعُونَ ازْدِیَادا
حدیث دوم از امام صادق:لَا تَقُولَنَ الجَنَّهًًْ وَاحِدَهًًْ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ وَ لَا تَقُولَنَ دَرَجَهًًْ وَاحِدَهًًْ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ دَرَجَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِنَّمَا تَفَاضَلَ الْقَوْمُ بِالْأَعْمَالِ قَالَ وَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ الْمُؤْمِنَیْنِ یَدْخُلَانِ الْجَنَّهًَْ فَیَکُونُ أَحَدُهُمَا أَرْفَعَ مَکَاناً مِنَ الْآخَرِ فَیَشْتَهِی أَنْ یَلْقَی صَاحِبَهُ قَالَ مَنْ کَانَ فَوْقَهُ فَلَهُ أَنْ یَهْبِطَ وَ مَنْ کَانَ تَحْتَهُ لَمْ یَکُنْ لَهُ أَنْ یَصْعَدَ لِأَنَّهُ لَا یَبْلُغُ ذَلِکَ الْمَکَانَ وَ لَکِنَّهُمْ إِذَا أَحَبُّوا ذَلِکَ وَ اشْتَهَوْهُ الْتَقَوْا عَلَی الْأَسِرَّهًِْ منبع: بحارالأنوار، ج۸، ص۱۰۵
حدیث سوم:الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام : معاشِرَ شيعتِنا ،أمّا الجنّةُ فلَن تَفوتَكُم سَريعا كانَ أو بَطيئا، ولكنْ تَنافَسُوا في الدَّرَجاتِ منبع حدیث:[ بحار الأنوار : ۷۴/۳۰۸/۶۱. ]
حدیث اول از امام علی کاملا صراحت دارد که در قیامت علاوه بر اینکه جهنمیان نمیتونند توبه کنند و بهشت وارد بشن حتی نیکواران هم نمیتونند درجشونو زیاد کنن
حدیث امام صادق هم که کاملا واضحه. کسی که پایین بهشت هست نیموته به بالای بهشت بره چون نمیتونه و نمیرسه ولی اون کسی که بالای بهشت هستش به راحتی میتونه به پایین بهشت بره
در حدیث سوم هم که امام میفرماید که اون چیزی که از دست مومن میره بهشت نیست بلکه درجات ان است
اگه باز هم معتقد اید که افزایش نور در بهشت به معنای افزایش درجه هستش و معنای دیگری نداره، در این صورت هر یک از این سه حدیث را چگونه توجیه و تاویل میکنید؟
با تشکر
سلام علیکم
فراز مذکور این است:
بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۵۷، ص۲۵۵- ۲۵۶
ٌ قَالَ صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ فَهَلْ فِي الْجَنَّةِ رِيحٌ قَالَ نَعَمْ يَا ابْنَ سَلَامٍ فِيهَا رِيحٌ وَاحِدَةٌ خُلِقَتْ مِنْ نُورٍ مَكْتُوبٌ عَلَيْهَا الْحَيَاةُ وَ اللَّذَّاتُ يُقَالُ لَهَا الْبَهَاءُ فَإِذَا اشْتَاقَ أَهْلُ الْجَنَّةِ أَنْ يَزُورُوا رَبَّهُمْ هَبَّتْ تِلْكَ الرِّيحُ عَلَيْهِمُ الَّتِي لَمْ تُخْلَقْ مِنْ حَرٍّ وَ لَا مِنْ بَرْدٍ بَلْ خُلِقَتْ مِنْ نُورِ الْعَرْشِ تَنْفُخُ فِي وُجُوهِهِمْ فَتُبْهِي وُجُوهُهُمْ وَ تَطَيَّبُ قُلُوبُهُمْ وَ يَزْدَادُوا نُوراً عَلَى نُورِهِمْ وَ تَضْرِبُ أَبْوَابَ الْجِنَانِ وَ تُجْرِي الْأَنْهَارُ وَ تُسَبِّحُ الْأَشْجَارُ وَ تُغَرِّدُ الْأَطْيَارُ فَلَوْ أَنَّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قِيَامٌ يَسْمَعُونَ مَا فِي الْجَنَّةِ مِنْ سُرُورٍ وَ طَرَبٍ لَمَاتَ الْخَلَائِقُ شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ فَيَقُولُونَ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ الْعَزِيزِ سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ؛ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ
اما ارتقای در بهشت منافاتی با این احادیث ندارد و بنده هم در پاسخ قبلی نوشتم «ارتقای هر موجودی در هر نشأهای اقتضاءات خود را دارد وقطعا آن ارتقا از جنس ارتقای دنیوی که با انجام اعمال جدید رخ می دهد نیست»
در حدیث اولی که از امام علی ع نوشتهاید تعبیر «وَلافی حَسَنٍ یَسْتَطِیعُونَ ازْدِیَادا» دارد که به وضوح دلالت دارد بر ارتقای ناشی از اعمال که مربوط به دنیاست که بنده هم این را انکار کردم.
دو حدیث دوم و سوم هم ناظر به درجات متفاوت اهل بهشت است که هیچکس از درجه خودش به درجه برتر شخص دیگری که قبلا با اعمال دنیوی اکتساب کرده نمی تواند وارد شود. این دو هیچکدام به معنای انکار ارتقای خود اشخاص نیست. یعنی شخص ممکن است از جایگاه خودش ارتقا پیدا کند بدون اینکه لزوما وارد درجه شخص دیگر شود منتها چون ذهن ما با مفاهیم دنیوی مانوس است این دو را یکی قلمداد می کنیم. البته در همین دنیا هم حالاتی متصور است که افراد ارتقا پیدا کنند اما تفاوت درجهشان محفوظ باشد مثلا دو دانش آموز که یکی کلاس اول است و دیگری کلاس دوم در سال بعد هر دو ارتقا پیدا می کنند و همچنان تفاوت درجه شان محفوظ می ماند (این فقط یک مثال است و هر مثالی از یک جهت مقرب و از جهات متعدد مبعد است).
خود این حدیث هم یک نحوه ارتقا را دارد بیان میکند. یعنی وقتی آن اجازه به آنها داده میشود چیزی دریافت می کنند که قبلش نداشته اند (هم چهره شان را بهجت فرا می گیرد و هم طیب خاص و جدیدی در قلبشان وارد می شود: فَتُبْهِي وُجُوهُهُمْ وَ تَطَيَّبُ قُلُوبُهُمْ وَ يَزْدَادُوا نُوراً عَلَى نُورِهِمْ) و همه اینها یک نحوه ارتقاست نسبت به لحظات قبل از این دریافتها.
مرسی بابت پاسخگویی کاملتون
پس با این حساب درجه ی مومنین در بهشت به صورت اتوماتیک افزایش پیدا میکنه؛پس با این حساب مومنین تو این دنیا لازم نیست خیلی به خودشون زحمت بدن چون که تو بهشت اتوماتیک وار درجشون افزایش پیدا میکنه
یه سوال دیگه هم داشتم؛ در مورد دوزخیان کافر تو اینترنت خونده ام که به مرور زمان تنزل درکات پیدا میکنند و روز به روز و به مرور زمان، لایه ها و حجاب های کفری که تو قلبشون هست آشکار تر میشود و به همین علت عذاب شان نه تنها ثابت نیست بلکه روز به روز افزوده میشود[سوره نبا آیه ۳۰]فلن نزیدکم الا عذابا
جهنم هفت تا طبقه دارد،آیا ساکنین هر طبقه جاودان نیستند مگه؟به مرور زمان به طبقات پایین تر و بدتر میرن؟آیا شما این مطالبی را که گفتم قبول دارید؟اگه تنزل دوزخیان درست باشه خیلی وحشتناکه
سلام علیکم
با عرض پوزش چند روز قبل مشکلی برای سایت پیش آمد که ناچار شدم از بک آپی که مربوط به حدود دو هفته قبل بود استفاده کنم و مطالب و پاسخهایی که از تاریخ ۲۹ شهریور به بعد نوشته شده بود همگی از بین رفت. لذا مجددا پاسخی به سوال فوق تقدیم میشود:
چیزی اتوماتیک نیست. من فقط اشاره کردم که در بهشت بالا رفتنی در کار است و آن بالا رفتن از جنس بالا رفتنی که در این عالم برای ما حاصل می شود که یک کار ارادی خوبی انجام می دهیم (که می توانستیم انجام ندهیم) و به خاطر آن بالا میرویم نیست. اما مگر تنها مدل بالا رفتن این است که اگر این نبود به صورت غیر ارادی محض باشد؟ یک نحوه اراده در فرشتگان هست که در عین اینکه کارهایشان ارادی و اختیاری است اما گزینه کار بد جلویشان وجود ندارد و البته فهم آن پیچیدگی دارد. نمی خواهم بگویم ما مثل فرشتگان می شویم فقط خواستم بگویم این که فکر می کنید اگر اراده از جنس اراده دنیوی ما نبود یک کار اتوماتیک می شود نادرست است.
در مورد جهنمیان هم اضافه شدن عذاب لزوما به معنای پایین تر رفتن نیست و من هیچ جا مطلبی که بر این دلالت کند ندیده ام. ناظر به آیه سوره نبأ هم شخص می تواند در همان مرتبه ای که هست باشد ولی عذابش فزونی یابد که این فزونی هم باطن اعمال خودش بوده است. مثلا در دنیا یک سنت بدی را مستقر کرده هرکس که به آن سنت بد عمل کند چون تقصیر وی بوده عذابی هم به عذابهای قبلی او اضافه می شود.
سلاماتو عمرم این همه توضیح ندیده بودم
مطالب بسیار سنگین و تخصصی هستند و بنظرم ساخت بمب اتم از اینا راحتره
چند روز پیش تو یه سایتی حدیثی دیدم خیلی عجیب بود اینجا مینویسمش لطفا بگید این حدیثه یا نه
متن حدیث: امام سجاد فرمودند: علم سلمان بر ابوذر آشکار شد و چون ابوذر ظرفیت آن را نداشت خودکشی کرد و صبر مقداد بر سلمان آشکار شد و چون سلمان ظرفیتش را نداشت او هم خودکشی کرد
این حدیث خیلی عجیبه،آیا خودکشی ابوذر و سلمان صحت تاریخی دارد؟مگه خودکشی گناه کبیره نیست؟پیامبر از این دو نفر خیلی تعریف و تمجید کرده بودند و خودکشی از این دو نفر بعیده
و سوال اخر این که مقداد چطوری مرده؟به مرگ طبیعی یا شهادت یا خودکشی؟؟
امیدوارم جواب سوالامو بدید.منتطرم
سلام علیکم
با عرض پوزش چند روز قبل مشکلی برای سایت پیش آمد که ناچار شدم از بک آپی که مربوط به حدود دو هفته قبل بود استفاده کنم و مطالب و پاسخهایی که از تاریخ ۲۹ شهریور به بعد نوشته شده بود همگی از بین رفت. لذا مجددا پاسخی به سوال فوق تقدیم میشود:
حدیث به این صورت ندیده ام و قطعا اگر به این صورت یافت شود کذب است. زیرا به لحاظ تاریخی کاملا واضح است که هیچ یک از این دو خودکشی نکرده اند.
آن حدیثی که هست این است که اگر ابوذر از آنچه در دل سلمان است آگاه می شد او را تکفیر می کرد یا او را می کشت و در حدیث دیگری هست که مرتبه ایمان سلمان بالاتر از ابوذر بود. این حدیث ناظر به مراتب ایمان است که کسی که در مراتب پایین تر است لزوما نمی تواند حقایق در مرتبه بالاتر را درک کند و چون درک نمی کند فکر می کند آنها کفریات است و چه بسا حاضر باشد دارنده آن افکار را بکشد.
سلام
من یکبار کامنت فرستادم ولی انگار درست ارسال نشد
شما در تفسیر آن روایت{همان حدیث با مضمون “افزایش نور بهشتیان”} گفتید که به معنی ارتقا در بهشت است، نمی خواهم بی ادبی کرده باشم ولی همچنان من در این موضوع شک دارم.
چیزی که به شک من می افزاید ،حرف و اظهار نظر برخی از بزرگان است:
{علامه حسن زاده املی: انسان در برزخ، تکامل دارد. در آخرت محض تکامل نیست، در این نشأه که دار ماده و طبیعت و جاى حرکت است، مستعدّها دم به دم از قوّه به فعل می رسند، عالم برزخ نه آخرت محض است و نه نشأه مادّى طبیعى اینجایى و شریعت ما فرمود در برزخ تکامل است. منبع:مجموعه مقالات،آیت الله حسن زاده آملی، ص: ۱۷۲}
{فیض کاشانی:آخرت دار تکامل نمی باشد و حرکت استکمالى در آخرت امکان ندارد، بل که مبدأ عذاب اگر از عوارض غریبه باشد در جوهر نفس، زائل میشود، آنهم نه از باب حرکت استکمالى منبع:أصول المعارف،فیض کاشانی، مقدمه، ص: ۳۳۲}
{سید جلال الدین اشتیانی:آخرت یوم نیل نفوس و ابدان به ثمرات اعمال و نیات است، در آخرت تکلیف نیست؛ دنیا دار تکالیف و آخرت دار جزا و مقام رسیدن به ثمرات افعال و نتایج تکالیف است. به همین مناسبت ترقى و تکامل طولى در آخرت محال است و لذا آخرت، نشأت بعث رسل و انزال کتب نمیباشد و به همین لحاظ اهل رحمت، به رحمت ابدى و اهل عذاب به عذاب دائمی میرسند منبع: شرح بر زاد المسافر،سید جلالالدین آشتیانی، ص: ۲۱۰}
ایا افزایش نور بهشتیان میتواند معنی دیگری داشته باشد؟مثلا افزایش طراوت روح و شادابی؟
سلام علیکم
بزرگان روی سر ما جا دارند اما غیرمعصوم، معیار حقیقت نیست لذا صرف اینکه نظر آنها بر اساس مبانی فلسفی شان (نه بر اساس آیات و روایات) چیزی باشد برای بنده قانع کنده نیست
البته تاکید می کنم که من صرفا به عنوان احتمال مطرح کردم نه قطعی
آن احتمال مورد نظر شما (افزایش طراوت روح و شادابی) هم در ذهنم بعید است و البته اینکه معنای دیگری داشته باشد که ما هنوز نرسیده باشیم کاملا محتمل است
سلام؛ یک سوالی در مورد هفتاد و دومین ایه سوره ی مبارکه ی توبه از جنابعالی دارم
در مورد جمله ی [و رضوان من الله اکبر] تا آن جایی که من تحقیق کرده ام ، تمامی مفسرین کلمه ی “اکبر” را خبر و کلمه ی “رضوان” را مبتدا در نظر گرفته اند و سپس این آیه را گونه ترجمه نموده اند:
[و رضایت خدا بزرگتر است]
ولی سوالی که من از شما دارم این است که آیا کلمه ی “اکبر” می تواند خبر نباشد؟منظورم این است که آیا کلمه ی “اکبر” می تواند صفتی برای موصوف(الله) باشد و بدین ترتیب بتوانیم این آیه را به صورت زیر ترجمه کنیم:
[و رضایتی از سوی خداوند بلند مرتبه]
سوال دوم و آخر: اگر پاسختون به سوال قبلی من منفی است،در این صورت حرفی برای گفتن باقی نمی ماند ولی اگر پاسختون مثبت است در این صورت آیا مفسری بوده که چنین تفسیر کرده باشد؟لطف میکنید اسمشو بگویید لطفا؟در تحقیق مقاله ی مدرسه به اسم چنین مفسری(شیعه یا سنی) نیاز دارم
امیدوارم که پاسخ این کامنت مرا بدهید
سلام علیکم
خیر. به خاطر اینکه اگر بخواهد صفت برای خدا باشد باید مجرور باشد (اکبرِ) در حالی که مرفوع است (اکبرُ) و در حدی که من نگاه کردم هیچ قرائتی که آن را به صورت مجرور قرائت کرده باشد نداریم
این سوالی که از شما پرسیدم، همین طوری و الکی به ذهنم نرسیده بود، حدیث زیر باعث شده بود همچین چیزی به ذهنم برسه:
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی عَلِیٍّ (علیه السلام) وَ شِیعَتِهِ یَوْمَ الْقِیَامَهًِْ یَزِفُّونَ عَلَی نُوقٍ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّهًِْ شَبَابٌ مُتَوَّجُونَ مُکَحَّلُونَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ قَدْ أُیِّدُوا بِرِضْوَانٍ مِنَ اللهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.
منبع حدیث: بحار-جلد ۳۷- صفحه ی ۱۶۶
و یک مترجم ناشناسی این حدیث را اینطوری ترجمه کرده است:
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- گویی علی (علیه السلام) و شیعیان او را در روز قیامت مینگرم و میبینم که جوان شده و سوار بر شتران در باغهای بهشتی هستند، تاجها بر سر و سرمه بر چشم کشیدهاند و هیچ بیم و ترسی برایشان نیست و اندوه نمیخورند، درحالیکه مؤیَّد به رضایتی از سوی خداوند بلند مرتبه شده اند و رستگاری بزرگ همین است
درحالی که در این حدیث،کلمه ی اکبر، آخرش با ضمه هست
میشه در این زمینه بیشتر توضیح بدید و راهنماییم کنید لطفا؟ زبان عربی اینقدر سخته که ازش متنفرم.
من سر این قضیه واقعا گیج شده ام،آیا احتمال داره که اون مترجم دچار اشتباه شده باشه؟
زبان عربی اصلا سخت نیست. اتفاقا یک کمی کار کنید می بینید که چقدر شیرین است.
اما در مورد حدیث فوق. دقت کنید در متون امروزی (بلکه متون قدیمی)هم اشتباه تایپی (نگارشی) ممکن است و هم اعراب احادیث را امروزیها می گذارند وگرنه سبک کتابهای خطی (که احادیث از طریق آنها به دست ما رسیده)غالبا بدون اعراب است (مگر احادیثی که برخی سینه به سینه شنیده اند و مجوز روایت حدیث دارند که از بحث فعلی خارج است)
این حدیث اصلش در جامع الخبار شعیری است و در آنجا به گونه ای اعراب گذاری شده است که همین ترجمه با آن تناسب دارد:
جامع الأخبار(للشعيري)، ص: ۱۲
قَالَ طُوبَى لِمَنْ وَالاهُ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ عَادَاهُ كَأَنِّي أَنْظُرُ لِعَلِيٍّ ع وَ شِيعَتِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُزَفُّونَ عَلَى نُوقٍ بَيْنَ رِيَاضِ الْجَنَّةِ شَبَابٌ جعامور مُتَوَّجُونَ مُكَحَّلُونَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ قَدْ أُيِّدُوا بِرِضْوَانٍ مِنَ اللَّهِ الْأَكْبَرِ- ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
دقت کنید در این حدیث اتفاقا امام معصوم الاکبر را صفت برای الله گرفته است اما ایشان لزوما در مقام قرائت قرآن نبوده است بلکه در مقام استفاده از قرآن بوده است و در چنین مقامی نیاز نیست عین عبارت قرائت شود و وقتی اکبر قرار است صفت برای الله باشد باید (ال) رویش بیاید که همین طور هم شده است.
اما در نسخه بحار که در نرم افزار است این طور آمده است:
ْ قَالَ طُوبَى لِمَنْ وَالاهُ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ عَادَاهُ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى عَلِيٍّ وَ شِيعَتِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُزَفُّونَ عَلَى نُوقٍ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ شَبَابٌ مُتَوَّجُونَ مُكَحَّلُونَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ قَدْ أُيِّدُوا بِرِضْوَانٍ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيم
من نسخه کاغذی را ندارم که ببینم آن هم همین طور اعراب گذاری کرده است. این اعراب گذاری کاملا غلط است زیرا اما در نرم افزار برخی از فرازهای حدیث که عبارتش قرآنی باشد را عینا قرآنی می کنند و خودشان اعراب گذاری نمی کنند. الان عبارت «مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيم» در نرم افزار سبزرنگ است که وقتی موس را رویش می برید عبارت (توبه / ۲۷) را میآورد؛یعنی عین آیه را گذاشته اند و خود بخود اعراب اکبر، مرفوع شده است. اما در همین نرم افزار کسی که داشته عبارت جامع الاخبار را تایپ می کرده ظاهرا به این تفاوت توجه داشته است و اولا به صورت الله الاکبر نوشته و ثانیا عبارت الله الاکبر را سبز نکرده (یعنی این عبارت را جزء آیه ندانسته) و فقط عبارت «ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيم» را سبزرنگ کرده است.
سلام آقای سوزنچی
تشکر می کنم بابت این توضیح دقیق تان؛
من به زبان عربی علاقه دارم ولی به علت پیچیدگی هایی که داره باعث میشه دلسرد بشم؛
ببخشید که شما را اینقدر سوال پیچ میکنم ولی من یه سوال دیگه ام دارم لطفا اونو هم جواب بدید
در قسمت آخر سوره ی مبارکه ی توبه نوشته شده:
ذالک هو الفوز العظیم
من تو سایت پایگاه جامع قرآنی داشتم نظرات مفسران مختلف را در باره ی این آیه می خوندم؛برخی از مفسرین معتقد اند که مرجع ضمیر کلمه ی “ذالک” جمله ی و رضوان من الله اکبر هست ولی برخی دیگه از مفسرین معتقد اند که کلمه ی ذالک اشاره به تمام نعمت های ذکر شده در این آیه می باشد!!!
آقای سوزنچی برای من مهم نیست حق با کدوم دسته از مفسرین هستش،تنها چیزی که برای من مهمه اینه که چه چیزی و چه قواعد عربی باعث شده که برخی مفسرین چنین نظری داشته باشند؟
آخه با عقل من جور در نمیاد،طبیعی اش اینه که مرجع ضمیر، جمله ی و رضوان من الله اکبر باشه دیگه،
واقعا گیج شده ام،تا آنجایی که من سواد دارم قواعد زبان شناسی، مرجع ضمیر باید در جمله ی قبلی باید باشه
سلام علیکم
یکی از قواعد مهم در زبانها استفاده از یک لفظ در چند معناست.
مثلا در شعر فارسی این شعر سعدی را دقت کنید
از در بخشندگی و بنده نوازی
مرغ هوا را نصیب ماهی دریا
مراع دوم این شعر را سه طور می توان خواند با سه معنای متفاوت که اتفاقا هر سه هم درست است (با این سه معنا: مرغ هوا نصیب ماهی دریا شود؛ نصیب مرغ هوا ماهی دریا باشد مرغ در هوا نصیب خود را ببرد و ماهی در دریا)
این دلالت بر زیبایی و توانایی شاعر دارد هرچند یک آدم مبتدی ممکن است سرش سوت بکشد و بگوید چرا این طوری گفت
آیات قرآن هم همین طورند
گاه خداوند ظرفیت چندین معنا را در یک آیه قرار می دهد که از هر یک نکته ای مد نظر دارد
من در این گونه موارد ذهنیتم این است که هیچگاه اثبات اینکه یک معنا درست است نمی تواند دلیل باشد که معنای دوم نادرست است
لذا همه این معانی که فرمودید به نظرم درست می آید و این از زیباییهای قرآن است
سلام مجدد
در مورد سوال دومی که از شما پرسیدم، اگر باعث رنجش شما شده باشد من از شما عذر خواهی میکنم
اصلا نیازی نیست اسم مفسر دیگری را بنویسید چراکه شما نیز مفسر محترمی هستید و اگر پاسختان به سوال شماره یک مثبت باشد در این صورت اگر اجازه دهید من از اسم شما در مقاله ی تحقیقی مدرسه ام استفاده خواهم نمود
هیچ رنجشی رخ نداده است و عذرخواهی هم نیازی نیست. علت تاخیر این است که گاه به علت کثرت اشتغالات، دیر فرصت نگاه کردن و پاسخ دادن به کامنتها را پیدا می کنم
مرسی،لطف دارید.
من همین الان یه کامنت فرستادم ولی یادم رفت یه چیزی رو توش بنویسم.
من تو سایت پایگاه جامع قرآنی که داشتم نگاه میکردم،یک مترجمی(علی رواقی) را دیدم که کلمه ی اکبر را صفتی برای موصوف(الله)در نظر گرفته بود.
ترجمه ی ایشون را اینجا مینویسم:
[وعده كرد خداى مردان مومن را و زنان مومنه را بوستانهاى مىرود از زير آن جويها، جاودانگان بند در آن و جايگههاى خوش در بوستانهاى عدن و خشنودى از خداى مهتر. آن آن است دست بردن بزرگ]
من خیلی منتظر پاسخ شما موندم
منبع:ترجمه قران قدس-جلد ۱-صفحه ی ۱۱۶
خوب؛ من آن را ندیده ام اما اگر این طور که شما نقل کردید نوشته است ایشان اشتباه کرده است. هر ترجمه ای باید مستند به قواعد زبان عربی باشد. اگر کسی برداشت غلط خودش را بنویسد و من نشان بدهم که واقعا به لحاظ ادبیات عرب علط است، نمی توانیم بگوییم چون او گفته نظر قرآن همان است. صفت در زبان عربی تابع موصوف است در اعراب. وقتی موصوف مجرور است اگر اکبر صفت او باشد باید مجرور باشد.
در پاسخ به ساسان
اینا چجور بزرگانی هستند که حتی لای قرآن را هم باز نکرده اند!!!
این افراد بزرگان دین اسلام نیستند بلکه بزرگان دین فلسفه هستند! امام صادق ع اهل فلاسفه را نفرین کرده اند
در بهشت هم میشه ترفیع مقام یافت
در قرآن نوشته شده که فزرندانش را از نظر رتبه و مقام به پدر مادرشان ملحق می کنیم،این آیه دلالت بر ترفیع درجه در بهشت دارد
و همچنین آیه ی بیست و دومین سوره حج هم دلالت بر ترفیع درجه در بهشت دارد چون که در این آیه نوشته شده که بهشتیان پس از قرار گرفتن در مکان و درجه ی خودشان در بهشت،تازه به راهی جدید راهنمایی میشوند
امیدوارم که به جوابتان رسیده باشید
سلام علیکم
با اینکه شما در تایید نظر بنده نوشته اید اما استدلالاتتان را قبول ندارم. و اگر آن سخن را مطرح کردم مبتنی بر این گونه استدلالات نیست.
اینکه بزرگان فلسفه لای قرآن را باز نکرده باشند تهمتی بیش نیست. و اینکه گفتید « امام صادق ع اهل فلاسفه را نفرین کرده اند»صرف نظر از اینکه در اعتبار حدیث مورد استناد شما بشدت تردید است و برخی آن را ساخته شده در قرون ۱۱ و ۱۲ می دانند؛ به فرض که چنین هم باشد ربطی به فلاسفه مسلمان ندارد. زیرا اصلا شروع فلسفه در جهان اسلام بعد از قرون ۳ و ۴ (فارابی که اولین فیلسوف مسلمان است متوفی ۳۳۹ است) است و قطعا حدیث امام سادق ع (که در قرن ۲ صادر شده) ناظر به آنها نمی باشد.
صرف ملحق شدن فرزندان به والدین هم دلیل بر ترفیعدرجه در بهشت نیست.
آیه ۲۲ سوره حج هم درباره جهنمیان است نه بهشتیان (كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعيدُوا فيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ (۲۲)
شاید مقصود شما آیه ۲۴ است:
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فيها حَريرٌ (۲۳)
وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَميدِ (۲۴)
که این آیه هم فعلش ماضی است و ظاهرش درباره وضعیت دنیوی آنهاست. با توجه به اینکه فعل مربوط به بهشت رفتن اینها مضارع است ظاهرا آیات می خواهد بفرماید آنان چون به این سخنان پاک و به صراط حمید هدایت شدند پس خداوند آنها را به بهشتهای آنچنانی وارد می کند
آره دیگه، هر حدیثی که به نفع تون نباشه و به مذاقتون خوش نیاد میگید که جعلیه!!! و بحث سندی شو پیش می کشید!!!
در ثانی، فیلسوف مسلمان و غیر مسلمان نداریم!! لطفا متن حدیث را وارونه نشان ندهید،امام صادق می فرماید لعنت بر تمامی اهل فلاسفه!!!
من موندم چی تو فلسفه هست که برخی افراد دو دستی به آن چسبیده اند و ول هم نمی کنند.
اسفار و مثنوی معنوی که قبله گاه برخی آقایون هست پر است از خزعبلات و مزخرفات که مغز آدمی از این همه مزخرف گویی سوت می کشد
امام یازدهم در نامه ای به یکی از مریدان خودشان می فرماید:
[“فقهای اخرالزمان بدترین آفریده های خدا در روی زمین هستند چون که به تصوف و فلسفه متمایل خواهند شد و این رازی است از پدرانم شنیده ام و آنها از امام صادق شنیده اند و این راز را با هر کسی در میان نگذار”]
میخواهید بگویید که این حدیث هم جعلیه؟!!!خجالت نکشید بگویید جعلیه
قبل از پاسخ شما عرض کنم:
بحث کردن و مخالفت کردن در اینجا آزاد است اما توهین ممنوع.
دفعه بعد اگر متنی که می نویسید توهین آمیز باشد دیگر آن را منتشر نخواهم کرد.
اگر حدیثی نقل می کنید لطفا آن را دقیقا (یعنی متن خود معصوم نه ترجمه ای که معلوم نیست چقدر درست است) نقل کنید و ثانیا حتما آدرس بدهید که امکان بررسی آن مهیا باشد.
درباره فلاسفه اگر متن و سند حدیث را آوریدد بحث را ادامه می دهم در مورد این سخنی هم که به امام حسن عسکری نسبت داده اید چندین حدیث از ایشان در ذهنم هست اما تاکنون با چنین ترکیب و مضمونی ندیده ام و به احتمال زیاد بر اثر ذهنیت خودتان کلام امام ع را خلط کرده اید. متن حدیث و سندش را بیاورید تا بحث کنیم.
تاکید می کنم
اگر متنتان به جای بحث علمی، حاوی توهین و اهانت باشد علاوه بر اینکه نشر و پاسخ داده نخواهد شد همین نوشته فوق هم حذف خواهد شد.