۳ ذیالقعده ۱۴۴۱
ترجمه
پارهای [از آنان] از بعدیها [هستند]؛
نکات ادبی
کلمه »ثُلَّةٌ» در آیه ۱۳ (جلسه ۹۸۰) و کلمه «الْآخِرینَ» در آیه ۱۴ همین سوره (جلسه ۹۸۱) بحث شد.
حدیث
۱) از ابنمسعود روایت شده است که گفت: «شبی نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با هم سخن گفتیم و سخنگفتن ما طولانی شد. سپس به خانههایمان برگشتیم. هنگامیکه صبح کردیم بهسوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدیم. فرمود:
امشب پیامبران به همراه پیروان آنها از امّتهایشان، بر من عرضه شدند. پس پیامبری بود که با او «ثلة» [گروه عظیم]ای از امّتش میآمد و پیامبری با او «عصابة» [جماعت فشرده]ای از امّتش و پیامبری با او «نَفْر» [گروه اندک]ی از امّتش بود و پیامبری هم احدی از امّتش همراهش نبود؛ تا اینکه برادرم حضرت موسی (علیه السلام) در کبکبهای از بنیاسرائیل آمد. وقتی آنها را دیدم اعجابم برانگیخته شد و عرض کردم: «پروردگارا! اینها چه کسانی هستند»؟
فرمود: «برادرت موسیبنعمران (علیه السلام) و کسانی از بنیاسرائیل که با او هستند».
عرض کردم: «پروردگارا! پس امّت من کجاست»؟
فرمود: «بهسمت راستت نگاه کن». ناگهان [دیدم] [سمت] کوههای مکّه از مردانی بسته [و پوشیده] شده است.
گفتم: «اینها چه کسانی هستند؟»
گفته شد: «اینها امّت تو هستند. آیا راضی شدی»؟
عرض کردم: «پروردگارا! راضی شدم».
و خطاب آمد «بهسمت چپت نگاه کن». ناگهان [دیدم] [سمت] افق از مردانی بسته [و پوشیده] شده است».
گفتم: «اینها چه کسانی هستند؟»
گفته شد: «اینها امّت تو هستند. آیا راضی شدی»؟ سپس گفته شد: «علاوه بر اینها هفتادهزار نفر از امّت تو بدون حساب وارد بهشت میشوند».
[ابن مسعود] گفت: پس عکّاشه بن محصن اسدی از بنیاسد بن خزیمه شعری سرود و گفت: «ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)! از پروردگارت بخواه که مرا از آنها قرار دهد».
پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «خدایا! او را از آنها قرار بده».
سپس مرد دیگری شعری سرود و گفت: «ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)! از پروردگارت بخواه که مرا هم از آنها قرار دهد».
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «عکّاشه بر این کار از تو سبقت گرفت».
سپس رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود: «پدر و مادرم فدایتان! اگر توانستید، [سعی کنید که] از آن هفتاد باشید؛ و اگر از این عاجز شدید و نتوانستید، پس [سعی کنید که] از اهل آن کوهها [= آنان که پیامبر در سمت راست خود دید] باشید؛ و اگر از این هم عاجز شدید و نتوانستید، پس [سعی کنید که] از اهل آن افق [= آنان که پیامبر در سمت چپ خود دید] باشید؛ و من مردم زیادی را آنجا دیدم که با تعداد زیادی از افراد دیگر در هم آمیخته میشوند.»
[ابن مسعود میگوید] گفتم: «اینان [روی هم] همان هفتاد هزار نفرند» و اتّفاقنظر پیدا کردیم که آنها مردمی هستند که در اسلام به دنیا آمده و همواره به آن عمل کردند تا بر دین اسلام از دنیا رفتند.
پس سخن آنها به پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید؛ ایشان فرمود: «اینطور نیست [که شما خیال کردید] ولیکن آنها کسانی هستند که اسراف نمیکنند و تکبّر نمیورزند و سرکشی نمیکنند و بر پروردگارشان توکّل میکنند». سپس فرمود: «من امیدوارم که پیروان من یکچهارم اهل بهشت باشند». پس ما تکبیر گفتیم.
سپس فرمود: «من امیدوارم که یکسوّم اهل بهشت باشند». پس ما تکبیر گفتیم.
سپس فرمود: من امیدوارم که نیمی از اهل بهشت باشند؛ و این آیه را تلاوت فرمود: «ثلة» [گروه عظیم]ای از اولین؛ و «ثلة» [گروه عظیم]ای از بعدیها» (واقعه/۳۹-۴۰)
مجمع البيان، ج۹، ص۳۳۱-۳۳۲
بالإسناد عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: تَحَدَّثْنَا عِنْدَ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) لَیْلَة حَتَّی أَکْثَرْنَا الْحَدِیثَ ثُمَّ رَجَعْنَا إِلَی أَهْلِنَا. فَلَمَّا أَصْبَحْنَا غَدَوْنَا إِلَی رَسُولِ الله (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ:
عُرِضَتْ عَلَیَّ الْأَنْبِیَاءُ (علیهم السلام) اللَّیْلَة بِأَتْبَاعِهَا مِنْ أُمَمِهَا، فَکَانَ النَّبِیُّ یَجِیءُ مَعَهُ الثُّلَّة مِنْ أُمَّتِهِ؛ وَ النَّبِیُّ مَعَهُ الْعِصَابَة مِنْ أُمَّتِهِ؛ وَ النَّبِیُّ مَعَهُ النَّفْرُ مِنْ أُمَّتِهِ؛ وَ النَّبِیُّ مَعَهُ الرَّجُلُ مِنْ أُمَّتِهِ؛ وَ النَّبِیُّ مَا مَعَهُ مِنْ أُمَّتِهِ أَحَدٌ؛ حَتَّی أَتَی أَخِی مُوسَی (علیه السلام) فِی کَبْکَبَة مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَلَمَّا رَأَیْتُهُمْ أَعْجَبُونِی. فَقُلْتُ: أَیْ رَبِّ، مَنْ هَؤُلَاءِ؟
فَقَالَ: أَخُوکَ مُوسَیبْنُعِمْرَانَ (علیه السلام) وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ.
فَقُلْتُ: رَبِّ فَأَیْنَ أُمَّتِی؟
فَقَالَ: انْظُرْ عَنْ یَمِینِکَ؛ فَإِذَا ظِرَابُ مَکَّة قَدْ سُدَّتْ بِوُجُوهِ الرِّجَالِ.
فَقُلْتُ: مَنْ هَؤُلَاءِ؟
فَقِیلَ: هَؤُلَاءِ أَمَتُکَ؛ أَ رَضِیتَ؟
قُلْتُ: رَبِّ رَضِیتُ.
و قال: انْظُرْ عَنْ یَسارِکَ؛ فَإِذَا الأفق قد انسد بِوُجُوهِ الرِّجَالِ.
فَقُلْتُ: مَنْ هَؤُلَاءِ؟
فَقِیلَ: هَؤُلَاءِ أَمَتُکَ؛ أَ رَضِیتَ؟
قُلْتُ: رَبِّ رَضِیتُ.
فَقِیلَ: إِنَّ مَعَ هَؤُلَاءِ سَبْعِینَ أَلْفاً مِنْ أُمَّتِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّة لَا حِسَابَ عَلَیْهِمْ.
قَالَ: فَأَنْشَأَعُکَّاشَةبْنُمِحْصَنٍ مِنْ بَنِی أَسَدِبْنِخُزَیْمَة فَقَالَ: یَا نَبِیَّ الله (صلی الله علیه و آله) ادْعُ رَبَّکَ أَنْ یَجْعَلَنِی مِنْهُمْ.
فَقَالَ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ مِنْهُمْ.
ثُمَّ أَنْشَأَ رَجُلٌ آخَرُ فَقَالَ: یَا نَبِیَّ اللهِ (صلی الله علیه و آله) ادْعُ رَبَّکَ أَنْ یَجْعَلَنِی مِنْهُمْ.
فَقَالَ: سَبَقَکَ بِهَا عُکَّاشَة.
فَقَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) فِدَاکُمْ أَبِی وَ أُمِّی إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَکُونُوا مِنَ السَّبْعِینَ فَکُونُوا، وَ إِنْ عَجَزْتُمْ وَ قَصَّرْتُمْ فَکُونُوا مِنْ أَهْلِ الظِّرَابِ، فَإِنْ عَجَزْتُمْ وَ قَصَّرْتُمْ فَکُونُوا مِنْ أَهْلِ الْأُفُقِ وَ إِنِّی قَدْ رَأَیْتُ ثَمَّ نَاساً کَثِیراً یَتَهَاوَشُونَ کَثِیراً.
فَقُلْتُ: هَؤُلَاءِ السَّبْعُونَ أَلْفاً. فَاتَّفَقَ رَأْیُنَا عَلَی أَنَّهُمْ نَاسٌ وُلِدُوا فِی الْإِسْلَامِ فَلَمْ یَزَالُوا یَعْمَلُونَ بِهِ حَتَّی مَاتُوا عَلَیْهِ.
فَانْتَهَی حَدِیثُهُمْ إِلَی رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ: لَیْسَ کَذَلِکَ وَ لَکِنَّهُمُ الَّذِینَ لَا یُسْرِفُونَ وَ لَا یَتَکَبَّرُونَ وَ لَا يتطيرون [یَبْطَرُونَ] وَ عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ.
ثُمَّ قَالَ: إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونَ مَنْ تَبِعَنِی رُبُعَ الْجَنَّة. قَالَ: فَکَبَّرْنَا.
ثُمَّ قَالَ: إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونُوا ثُلُثَ أَهْلِ الْجَنَّة. فَکَبَّرْنَا.
ثُمَّ قَالَ: إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونُوا شَطْرَ أَهْلِ الْجَنَّة. ثُمَّ تَلَا رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) «ثُلَّةُ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ ثُلَّةُ مِنَ الْآخِرِینَ».[۱]
۲) از رسول الله ص روایت شده است که فرمودند:
من برترین انبیاء و رسولان هستم و برتر از فرشتگان مقرب؛ و اوصیای من برترین اوصیای پیامبران و رسولان هستند؛ و ذریه من برترین ذریه پیامبران و رسولان؛ و آن اصحابم که راه مرا پیمودند برترین اصحاب پیامبران و رسولان؛ و دخترم فاطمه سرور زنان عالمین است؛ و آن پاکان از زنانم مادران مومنیناند؛ و امتم برترین امتی است که در میان مردم آمده است؛ و من پرپیروترین پیامبران در روز قیامتم …
الأمالي( للصدوق)، ص۲۹۸
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ أَبُو الْحُسَيْنِ الْأَسَدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِيمِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ عُمَيْرٍ الشَّيْبَانِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
أَنَا سَيِّدُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ أَفْضَلُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَوْصِيَائِي سَادَةُ أَوْصِيَاءِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ ذُرِّيَّتِي أَفْضَلُ ذُرِّيَّاتِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ أَصْحَابِيَ الَّذِينَ سَلَكُوا مِنْهَاجِي أَفْضَلُ أَصْحَابِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ ابْنَتِي فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ الطَّاهِرَاتُ مِنْ أَزْوَاجِي أُمَّهَاتُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أُمَّتِي خَيْرُ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ وَ أَنَا أَكْثَرُ النَّبِيِّينَ تَبَعاً يَوْمَ الْقِيَامَة …[۲]
تدبر
تدبرهای ۱ و ۳ و ۴ از جلسه قبل کاملا برای ای آیه هم قابل ذکر است؛ و به همانجا مراجعه شود.
۱) «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ»
به تبع اینکه «اولین» در آیه قبل را چه بدانیم «آخرین» (بعدیها) معنایش متفاوت میشود و بر اساس هر یک از معانیای که برای اولین و آخرین در نظر بگیریم (که در تدبر ۱ جلسه قبل اشاره شد) آنچه واضح است این است که در هر صورت، جمعیت اصحاب یمین در اولین و آخرین تقریبا همانند خواهد بود؛ یعنی همان گونه که جماعت عظیمی از اصحاب یمین از پیشینیان است، جماعت عظیمی از اصحاب یمین هم از متاخرین میباشد؛ برخلاف سابقون که جمعیتشان در آخرین کم بود.
پیش از پرداختن به این سوال که چرا وضعیت متاخران از اصحاب یمین با وضعیت متاخران از «سابقون» متفاوت است، باید یادآوری کرد که – چنانکه در تدبر ۱ جلسه قبل اشاره شد- برای اولین و آخرین در بحث سابقون ۶ معنا اشاره شد که ۴ معنای آن در این آیه هم قابل انطباق است: (۱) ناظر به کل بشریت: اولین= امتهای قبلی؛ آخرین= امت پیامبر اسلام؛ (۲) ناظر به امت اسلام: اولین= اصحاب، یا شیعیان زمان ظهور، یا …؛ آخرین= کسانی که پیامبر را درک نکردند، یا شیعیان زمان غیبت؛ یا … (۳) ناظر به نسبت بین مومنان و ذریه آنان. (۴) ناظر به هر امتی: اولین= مومنانی که پیامبر خودشان را درک کردند، آخرین= مومنانی که پیامبر خودشان را درک نکردند.
بر اساس دو معنای نخست، مساله فوق (اینکه سابقون در متاخران کم باشند اما اصحاب یمین در متاخران زیاد باشند) کاملا معنیدار و قابل تامل است؛ اما در خصوص دو معنای اخیر حل مساله تفاوتی میکند:
نکته تخصصی تفسیری
یکی از قواعد مهمی که در استفاده از یک لفظ در بیش از یک معنا باید لحاظ شود این است که: اگر یک معنا به یک عبارت نسبت داده شود باید بقیه عبارات هم ناظر به همان معنا تفسیر شود، وگرنه لازمهاش هرج و مرج در معنا، و لغویت کلام میشود. مثلا اگر در آیه ۳۴ همین سوره (وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ) اشاره شد که:
«فُرُشٍ» هم میتواند به معنای بساط باشد و هم به معنای همخوابگان؛ و
«مَرْفُوعَةٍ» هم برای رفعت دادن مادی (چیزی را در جایی رفیع قرار دادن)به کار میرود و هم در رفعت معنوی (مقام و مرتبه کسی را بالا بردن)؛
اکنون اگر چه معنای دوم «فُرُشٍ» با هر دو معنای «مَرْفُوعَةٍ» قابل جمع است (زنان بلند بالا، زنان بلندمرتبه)؛
اما واضح است که معنای اول «فُرُشٍ» فقط با معنای اول «مَرْفُوعَةٍ» سازگار است و با معنای دومش سازگاری ندارد؛ و نمیتوان به بهانه استفاده از یک لفظ در بیش از یک معنا دو معنای ناسازگار از دو واژه را کنار هم قرار داد.
این رعایت اقتضائات غالبا وقتی کلمات بلافاصله پس از همدیگر بیایند (مانند همین مثال) خیلی واضح است؛ اما وقتی فاصله میافتد کمتر مورد توجه قرار میگیرد؛ در حالی که اگر در سورهای آیهای ظرفیت چند معنا داشت و ما در موقعیتی یک معنا را برگزیدیم؛ مادام که بحث را در همان موقعیت ادامه میدهیم لازم است آیات بعدی را هم با لحاظ همان معنا در نظر بگیریم.
بر این اساس، اگر در آیات ۱۳ و ۱۴ «اولین» و «آخرین» را ناظر به کل امتها و به ترتیب به معنای امتهای پیشین و امت اسلام بگیریم، در اینجا (آیات۳۹ و ۴۰) نیز همین معنا باید مد نظر باشد؛ و همین طور در خصوص معنای دوم؛ و از این رو اشاره شد که در این دو حالت سوال مذکور معنیدار و قابل تأمل است (که در تدبرهای بعد بحث خواهد شد).
اما اگر اصحاب یمین را در فضای دو قول اخیر (قول سوم و چهارم) بخواهیم بفهمیم، آنگاه به ترتیب دو قول سوم و ششمی که در آیات ۱۳ و ۱۴ بیان شد (یکی ناظر به زمان پیامبر ص و مربوط به دو گروه مذکور در آیه ۱۰۰ سوره توبة؛ و دیگری ناظر به خود پیامبران)، با بحث اینجا تناسب خواهد داشت؛ و در این موارد دیگر مقایسه بین دستهبندی سابقون و اصحاب یمین (که چرا در یکی تعداد اولین و آخرین متفاوت است ودر دیگری متفاوت نیست) حال و روز متفاوتی پیدا خواهد کرد:
الف. اگر بحث اولین و آخرین در سابقون (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ) ناظر به آیه «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» (توبة/۱۰۰) باشد، آنگاه دستهبندی اولین و آخرین اصحاب یمین ربطی به دستهبندی مذکور ندارد؛ و آنگاه در میان اقوال مربوط به آیه حاضر، بهترین حالت آن است که این فراز اخیر (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ) را ناظر به قول سوم (نسبت بین مومنان و ذریهشان) بدانیم که این هم ربطی به سابقون نداشته باشد. در این حالت، وقتی در آیات «سابقون» اشاره میشود «جماعتی از پیشینیاناند و اندکی از بعدیها»، سخن درباره آنان است که تحت شرایط خاصی به پیامبر اسلام گرویدند، که آنان که در دوران سختی به آن مقام مقربین رسیدند خیلی بیشتر از بعدیها بودند که در دوران راحتی اسلام وارد اسلام شدند؛ و وقتی اینجا بیان میشود که اصحاب یمین «جماعتی از پیشینیاناند و جماعتی از بعدیها» اشاره است به اینکه همان گونه که بسیاری مومنان بهشتی میشوند بسیاری از ذریهشان هم که همان مرام را پیروی میکنند بهشتی میشوند. بدین جهت بود که گفته شد که سوال از اینکه چرا آنجا متاخرین قلیل بودند و اینجا متاخرین برابرند، ضرورتی نمییابد، زیرا اساس ناظر به دو دستهبندی متفاوت در میان انسانهاست.
ب. قول ششم در «سابقون» (اینکه آیات ۱۳ و ۱۴ ناظر باشد به خود پیامبران، که در روزگاران نخستین زیاد بودند و هرچه به آخرالزمان نزدیک شدیم تعدادشان کمتر شد) تناسب دارد با اینکه در اینجا (آیات ۳۹-۴۰) قول چهارم («اولین» مومنانیاند که پیامبر خودشان را درک کردند، و «آخرین» مومنانیاند که پیامبر خودشان را درک نکردند) را انتخاب کنیم. در اینجا نیز وجه تفاوت واضح است. در خصوص پیامبران (سابقون) خداوند به مصلحتی، در گذشته بیشتر پیامبر میفرستاد؛ اما در آخرالزمان خیلی کمتر فرستاد؛ اما وقتی سراغ جامعه مومنان (اصحاب یمین) میرویم همان گونه که بسیاری از مومنان زمان هر پیامبری به وی گرویدند، بسیاری از مومنان هم بعد از وی به دین وی گرویدند. یعنی باز موضوع کاملا متفاوت است.
اما بر اساس دو معنای نخست اینکه سابقون در متاخران کم باشند اما اصحاب یمین در متاخران زیاد باشند قابل تامل خواهد بود که در تدبرهای بعدی بدانها اشاره میشود
۲) «وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ»
بر اساس اینکه «اولین» را امتهای پیشین، و «آخرین» را امت اسلام بدانیم، چرا سابقون از این امت نسبت به امم قبل قلیلاند، ولی در اصحاب یمین چنین وضعیتی نیست؟
الف. چهبسا بدین جهت که اساسا انسانهایی که به مقام قرب در هر امتی برسند بسیار قلیلاند؛ لیکن چون هزاران پیامبر در امتهای قبل آمدند و هر پیامبری احتمالا دست کم چند مؤمن در رده سابقون داشته، حتی اگر تعداد سابقون امت پیامبر از هر یک از امتهای مذکور بسیار بیشتر باشد، باز طبیعی است که مجموع سابقون در امتهای قبل بیش از سابقون این امت باشد. اما اصحاب یمین شامل عموم دینداران است که چون اسلام دین خاتم بود و مخاطبش همه جهانیان بودند (تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرا؛ فرقان/۱) و قرنهای متمادی ادامه یافت و بر همه ادیان چیره خواهد شد (هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه؛ توبه/۳۳ و فتح/۲۸ و صف/۹) طبیعتا تعداد پیروان آن به تعداد پیروان همه ادیان قبلی تنه میزند (به نظر میرسد احادیثی مانند حدیث۱ و۲ تاحدودی مؤید این معنا باشند).
ب. …
۳) «وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ»
بر اساس اینکه «اولین» را مؤمنان صدر اسلام، و «آخرین» را بعدیها بدانیم، چرا سابقون در بعدیها نسبت به سابقون صدر اسلام قلیلاند، ولی در اصحاب یمین چنین وضعیتی نیست؟
برای پاسخ این سوال ابتدا باید تمایز محدوده «صدر اسلام» از محدوده «بعدیها» مشخص شود؛ که نهتنها متناسب با آن میتوان وجوهی را این تفاوت برشمرد، بلکه خود همین تفاوت هم میتواند قرینهای بر ناصواب بودنی برخی از تحلیلها درباره این محدوده باشد:
الف. اولین، مؤمنان صدر اسلام زمان پیامبر باشد؛ و بعدیها، پس از آن.
چنانکه در جلسه ۹۸۰ (تدبر ۱.ب) اشاره شد این قول ظاهرا مبتنی بر این رویکرد خلیفه دوم است که ارزشگذاری ایمان انسانها را بر اساس زمان و سابقه اسلام آوردن آنها قرار داد؛ و امروزه هم این رویکرد در سلفیگری نمود دارد که برترین انسانها را صحابه میدانند تا جایی که به عدالت همه صحابه و معتبر دانستن همه نظرات آنان (هرچند با هم مخالف باشد!) فتوا میدهند؛ و اشاره شد که بویژه با نوع تحلیلی که اهل سنت و سلفیون از صحابه دارند[۳] این موضع صریحا خلاف بسیاری از آیات قرآن (مثلا آیه ۱۰۱سوره توبه) است.
شاهد دیگری که بر ناموجه بودن این قول میتوان یافت این است که خود سلفیون مسأله را تسری میدهند و میگویند برترین انسانها اول صحابهاند، سپس تابعان، سپس هرکه به لحاظ زمانی به آنها نزدیکتر باشد. در حالی که آیات بوضوح فقط دو دسته کرده است: «اولیها» و «بعدیها».
شاهد سوم کثرت انسانهای بسیار والایی است که در طول تاریخ اسلام پدید آمدهاند که بوضوح از صحابه بالاترند. در میان شیعه و بویژه با توجه به روایت ۱۲ خلیفهای که متواتر در شیعه و سنی است که آن ۱۲ تن را از همگان برتر معرفی میکند جای تردیدی نیست که تعداد برترین مقربانی که بعد از پیامبر آمدند بیش از تعداد کسانی است که در زمان پیامبر در زمره مقربان بودند. در اهل سنت نیز اگر کسانی که خود اهل سنت آنان را جزء بهترین انسانها میشمرند (مانند برترین فقهایی که رئیس مکاتب فقهی آنهایند همگی از بعدیهایند؛ یا برترین عرفاء که هیچیک مربوط به رده صحابه نیستند؛ یا…) در نظر بگیریم، قطعا تعداد آنها بسیار بیشتر است از صحابهای که حال و روز معنوی و مقام قرب بسیاری از آنان (مانند بسیاری از بزرگان قریش که تا توانستند علیه اسلام جنگیدند) برای خود اهل سنت هم کاملا واضح است.
از این رو، به نظر میرسد این معنا برای تفکیک اولیها و بعدیها قابل دفاع نباشد و به نظر میرسد کسانی که این قول را ترویج کردند هدفشان این بود که اهل بیت رسول الله علیهمالسلام را که پیامبر توصیههای اکیر به پیروی از آنان کرد تحتالشعاع صحابه قرار دهند.
ب. اولین، مؤمنان زمان حضور معصومین ع باشند؛ و بعدیها، مؤمنان پس از آن.
توجیه این وجه آن است که بودن در محضر انسان معصوم ع و استفاده مستقیم از او میتواند رشد بسیار عظیمی برای انسان داشته باشد؛ و کسانی که از این محضر محروم باشند ودر عین حال بتوانند به چنان رشدی برسند نسبت به کسانی که درک این محضر را میکنند اندک خواهد بود.
این وجه یک اشکال مهم دارد و آن اینکه ما میدانیم بعد از این دوره غیبت، امام زمان ع ظهور خواهد کرد و همگان از محضر او برخوردار خواهند شد؛ و از این رو همان امکان استفاده مستقیم، این بار برای همه بشریت مهیا خواهد شد.
مگر اینکه زمان بعد از ظهور را در مقایسه با زمان پیش از آن ناچیر بدانیم؛ ویا اینکه گفته شود اگر آن زمان امتداد دارد عمدهاش ناظر به رجعت انسانها خواهد بود (یعنی همان مقربانی که عمدهشان در زمان حضور بودند و قلیلی از آنها در زمان غیبت) نه ولادت افراد کاملا جدیدی که این معادله را به هم بزند.
ج. اولین، مؤمنانِ تا پیش از قیام حکومت جهانی حضرت مهدی ع باشند؛ و بعدیها، مؤمنانِ پس از استقرار این حکومت.
این قول میتواند ناظر به روایاتی باشد که ظهورشان در این است که زمان پس از ظهور بسیار بیش از قبل از آن میباشد؛ و وجه ترجیح هم این است که تا پیش از ظهور و استقرار آن حکومت جهانی است که انسانها با امتحانات بسیار سختی مواجه بودهاند، و این امتحاناتِ بسیار سخت است که مقام انسانها را بسیار بالا میبرد؛ اما پس از استقرار آن، دست شیطان بسته میشود و اگرچه رشد انسانها بسیار بیشتر میشود اما این رشد ارزشی [و در نتیجه، ثمرهای] به اندازه رشدی که در زمان غلبه تیرگیها داشته ندارد. مؤید این مطلب احادیثی است که وقتی اهل بیت ع در مقام دلداری شیعیان میفرمودند ارزش عمل در دوره غیبت بسیار بیش از ارزش آن در دوره ظهور و استقرار دولت حق است.
اما آنچه این قول را تضعیف میکند این است که رشد بر اساس عمل، یک سطح از سطوح حقیقت انسانی است که بیشتر برای مخلِصین موضوعیت دارد تا مخلَصین؛ یعنی مؤمنان تا پیش از رسیدن به مقام مخلَصین، عملشان خیلی موضوعیت دارد؛ اما آنچه مخلَصین را مقرب کرده، خالصشدگیِ آنان توسط خداوند است نه خود عمل آنان، که خودشان باید آن را خالص کنند (توضیح بیشتر در جلسه ۹۹۱، تدبر۱). علاوه بر این، احادیثی که بدان اشاره شد در مقام مقایسه عملِ افراد دوره غیبت و ظهور است؛ و این لزوما دلالتی بر برتری خود انسانها در این دو دوره ندارد. مؤید دیگر اینکه در بسیاری از احادیث بر رشد عظیم انسانها در دوره ظهور تاکید شده است و ظاهرا یکی از مهمترین فلسفههای ظهور همین رشد عظیمی است که برای بشریت حاصل میشود؛ و اگر قرار باشد قبل از آن افراد بیشتر بتوانند به بالاترین مراتب قرب برسند، چهبسا فلسفه ظهور مخدوش شود.
د. …
تبصره
لازم به ذکر است که آن قول که سابقون را ناظر به آيه ۱۰۰ سوره توبه میدانست، نیز اولین و آخرین را درون این امت قرار میداد؛ لیکن چون هر دو را مربوط به زمان پیامبر ص قرار میداد از این بحث خارج است؛ و چنانکه در تدبر ۱ اشاره شد دیگر نسبتی با بحث اصحاب یمین پیدا نمیکند؛ که این سوال در خصوص آن جای طرح شدن داشته باشد؛ و البته وجه بیشتربودنِ سابقون در اولین گروندگان به پیامبر نسبت به گروندگان بعدی هم واضح بود؛ زیرا آنان در شرایط سختی ایمان آوردند، پس احتمال اینکه ایمانشان عمیقتر باشد بیشتر از بعدیهاست که در شرایط راحتی که منفعت هم اسلام آوردن را ایجاب میکرد اسلام آوردند.
[۱] . این حدیث هم که در دو منبع زیر آمده به نحوی در همین راستاست:
حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْبُنْدَارُ الشَّافِعِيُّ بِفَرْغَانَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ الْحَمَّادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو الْقَوَارِيرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُؤَمِّلُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مَرْثَدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ بُرَيْدَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَهْلُ الْجَنَّةِ عِشْرُونَ وَ مِائَةُ صِنْفٍ [مائة و عشرون صفا] هَذِهِ الْأُمَّةُ مِنْهَا ثَمَانُونَ صِنْفاً [صفا]. (الخصال، ج۲، ص۶۰۱)
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: … فَقَالَ النَّبِيُّ ص: وَ إِنَّ فِي الْجَنَّةِ عِشْرِينَ وَ مِائَةَ صَفٍّ أُمَّتِي مِنْهَا ثَمَانُونَ صَفّا (الإحتجاج (للطبرسي)، ج۱، ص۵۰)
[۲] . وَ لِي حَوْضٌ عَرْضُهُ مَا بَيْنَ بُصْرَى وَ صَنْعَاءَ فِيهِ مِنَ الْأَبَارِيقِ عَدَدُ نُجُومِ السَّمَاءِ وَ خَلِيفَتِي عَلَى الْحَوْضِ يَوْمَئِذٍ خَلِيفَتِي فِي الدُّنْيَا فَقِيلَ وَ مَنْ ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَوْلَاهُمْ بَعْدِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ يَسْقِي مِنْهُ أَوْلِيَاءَهُ وَ يَذُودُ عَنْهُ أَعْدَاءَهُ كَمَا يَذُودُ أَحَدُكُمُ الْغَرِيبَةَ مِنَ الْإِبِلِ عَنِ الْمَاءِ ثُمَّ قَالَ ص مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً وَ أَطَاعَهُ فِي دَارِ الدُّنْيَا وَرَدَ عَلَى حَوْضِي غَداً وَ كَانَ مَعِي فِي دَرَجَتِي فِي الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِيّاً فِي دَارِ الدُّنْيَا وَ عَصَاهُ لَمْ أَرَهُ وَ لَمْ يَرَنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ اخْتَلَجَ دُونِي وَ أُخِذَ بِهِ ذَاتَ الشِّمَالِ إِلَى النَّارِ.
[۳]. صحابه را عبارت میدانند از هرکس که دست کم یکبار پیامبر ص را در حیاتش زیارت کرده باشد و تصریحی به اینکه او منافق است نشده باشد.
بازدیدها: ۹۲۶