۱۱۴۲) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلی‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ في‏ مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ

 ۱۸ جمادی‌الثانی – ۲۰ رجب ۱۴۴۶

ترجمه

ای پیامبر! هنگامی که زنان مومن نزد تو آمدند [که] با تو بیعت کنند بر اینکه به خداوند در چیزی شرک نورزند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بهتانی [= نسبت دادن دروغی] را نیاورند که آن را به افتراء میان دستها و پاهای خود ببندند و در هیچ [کار] شایسته‌ای نافرمانی‌ تو را نکنند، پس با آنها بیعت کن و برایشان از خداوند طلب آمرزش کن که همانا خداوند بسیار آمرزنده همواره مهربان است.

اختلاف قرائت

النَّبِيُّ إِذَا / النَّبِيءُ إِذَا / النَّبِيءُ وِذَا

در عموم قراءات به همین صورت «النَّبِيُّ إِذَا» قرائت شده است؛

اما در قرائت اهل مدینه (نافع) اولا کلمه «النَّبِيُّ» به صورت مهموز اللام (النَّبِيءُ) قرائت شده است؛ و ثانیا کلمه بعدی هم به همین صورت «إِذَا» (به نحوی که همزه پایان «النبیء، به تحقیق؛ و همزه «إذا» به تسهیل تلفظ شده) و هم به صورت «وِذا» قرائت شده است.

معجم القراءات، ج۹، ص۴۳۰[۱]

جاءَ كَ[۲]
الْمُؤْمِنَاتُ[۳]
شَيْئًا[۴]
لَا يَقْتُلْنَ / لَا يُقَتِّلْنَ

این کلمه را عموما به صورت «َلَا يَقْتُلْنَ» (فعل ثلاثی مجرد) ‌قرائت کرده‌اند؛

اما در برخی قراءات اربعه عشر (حسن) و برخی قراءات غیرمشهور (قرائتی از حضرت علی ع و از أبوعبدالرحمن سلمي به صورت «لا يُقَتِّلْنَ» (باب تفعیل) قرائت شده است.

معجم القراءات، ج۹، ص۴۳۰[۵]؛ المغنی فی القراءات، ص۱۷۸۵[۶]

أَوْلَادَهُنَّ / أولادهُنَّه[۷]
وَلَا يَأْتِينَ / وَلَا يَاتِينَ

در اکثر قراءات حرف دوم این کلمه به صورت همزه (لَا يَأْتِينَ) قرائت شده است؛

اما در روایتی از قرا‌ئت اهل بصره (ابوعمرو) و روایت ورش از قرائت نافع (مدینه) و برخی طرق قرائت عاصم (محمد بن حبيب شموني از أعشى از شعبه) و برخی قراء عشره (ابوجعفر) و برخی قراءات غیرمشهور (أزرق و إصبهانی) به صورت الف «يَاتِينَ» قرائت شده است؛ و حمزه (از قراء کوفه) نیز در وقف به همین صورت قرائت کرده است.

معجم القراءات، ج۹، ص۴۳۰-۴۳۱[۸]

بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ / أيديهُنّة[۹]
وَأَرْجُلِهِنَّ / وأَرْجُلِهُنَّه[۱۰]
فَبَايِعْهُنَّ / فَبَايِعْهُنَّه[۱۱]
وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ / وَاسْتَغْفِر لَّهُنَّ / وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّه

در روایت سوسی از قرائت ابوعمرو (بصره) و نیز در برخی قراءات اربعه عشر (ابن محیصن و یزیدی) حرف «ر» در «ل» ادغام می‌شود و به صورت «وَاسْتَغْفِر لَّهُنَّ» قرا‌تس می شود و در برخی طرق راوی دیگر ابوعمرو (دوری) نیز به همین صورت قرائت شده است.

معجم القراءات، ج۹، ص۴۳۱[۱۲]

نکات ادبی

برای مشاهده نکات ادبی در خصوص لغات (النَّبِيُّ ؛ يُبايِعْنَكَ / فَبايِعْهُنَّ ؛ لا يُشْرِكْنَ ؛ لا يَسْرِقْنَ ؛ لا يَزْنينَ ؛ لا يَقْتُلْنَ ؛ بِبُهْتانٍ ؛ يَفْتَرينَهُ ؛ لا يَعْصينَكَ ؛ مَعْرُوف ؛ اسْتَغْفِرْ / غَفُورٌ ؛ رَحيمٌ) اینجا را کلیک کنید.

شأن نزول

۱) آن گونه که علی بن ابراهیم ع بیان کرده (و در قسمت حدیث هم احادیثی از امام صادق ع و دیگران در تایید این مطلب خواهد آمد) این آیه در روز فتح مکه نازل شده است و قضیه چنین بود که رسول الله ص در مسجد نشستند و تا نماز ظهر و عصر با مردان بیعت کردند. سپس برای بیعت با زنان نشستند و قدح آبی گذاشتند و ایشان دستش را در آن کرد و به زنان فرمود: کسی که می‌خواهد بیعت کند دستش را در این قدح بگذارد زیرا من با زنان مصافحه نمی کنم. سپس آنچه از شروط بیعت که خداوند نازل کرده بود بر آنها خواندند و فرمودند: «بر اینکه به خداوند در چیزی شرک نورزند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بهتانی [= نسبت دادن دروغی] را نیاورند که آن را به افتراء میان دستها و پاهای خود ببندند و در هیچ [کار] معروفی نافرمانی‌ تو را نکنند، پس با آنها بیعت کن» (ممتحنه/۱۲).

آنگاه ام حکیم دختر حارث بن عبدالمطلب برخاست و گفت: یا رسول الله! این معروفی که خداوند به ما دستور داده که در آن نافرمانی تو را نکنیم چیست؟

فرمودند: اینکه [در عزا] صورت نخراشید و به گونه‌هایتان لطمه نزنید و گریبان پاره نکنید و لباس سیاه نپوشید و فریاد واویلا سر ندهید و سر قبرها باقی نمانید.

پس با رسول الله ص بر این شروط بیعت کردند.

تفسير القمي، ج‏۲، ص۳۶۴

وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ‏ فِي قَوْلِهِ: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏» فَإِنَّهَا نَزَلَتْ يَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ وَ ذَلِكَ:

أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَعَدَ فِي الْمَسْجِدِ يُبَايِعُ الرِّجَالَ إِلَى صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ. ثُمَّ قَعَدَ لِبَيْعَةِ النِّسَاءِ وَ أَخَذَ قَدَحاً مِنْ مَاءٍ فَأَدْخَلَ يَدَهُ فِيهِ. ثُمَّ قَالَ لِلنِّسَاءِ: مَنْ أَرَادَتْ أَنْ تُبَايِعَ فَلْتُدْخِلْ يَدَهَا فِي الْقَدَحِ فَإِنِّي لَا أُصَافِحُ النِّسَاءَ.

ثُمَّ قَرَأَ عَلَيْهِنَّ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ شُرُوطِ الْبَيْعَةِ عَلَيْهِنَّ، فَقَالَ: «عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ».

فَقَامَتْ أُمُّ حَكِيمٍ ابْنَةُ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذَا الْمَعْرُوفُ الَّذِي أَمَرَنَا اللَّهُ بِهِ أَنْ لَا نَعْصِيَكَ فِيهِ؟

فَقَالَ: أَنْ لَا تَخْمِشْنَ وَجْهاً وَ لَا تَلْطِمْنَ خَدّاً وَ لَا تَنْتِفْنَ شَعْراً وَ لَا تُمَزِّقْنَ جَيْباً وَ لَا تُسَوِّدْنَ ثَوْباً وَ لَا تَدْعُوِنَّ بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ وَ لَا تُقِيمِنَّ عِنْدَ قَبْرٍ.

فَبَايَعَهُنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى هَذِهِ الشُّرُوطِ.

 

۲) از جابر بن عبدالله نقل شده که وقتی آیه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ» (ممتحنه/۱۰) نازل شد، از رسول الله پرسیدند چگونه امتحان شوند؟ پس این آیه نازل شد که « يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً…» (ممتحنه/۱۲)

الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۱۱

و أخرج ابن مردويه عن جابر بن عبد الله في قوله: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ. قال كيف يمتحن؟ فانزل الله: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً الآية

 

۳) از ابن عباس نقل شده است که من نماز عید فطر را همراه با پیامبر اقامه کردم. سپس آیه نازل شد [یا: از منبر پایین آمد] و ایشان نزد زنان رفت و فرمود: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ» و تا آخر آیه را خواند. سپس فرمود: آیا شما بر این هستید؟

زنی گفت: بله.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۰۹

و أخرج البخاري و مسلم و ابن مردويه عن ابن عباس رضى الله عنهما قال:

شهدت الصلاة يوم الفطر مع النبي ص فنزل فاقبل حتى أتى النساء، فقال: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ حتى فرغ من الآية كلها. ثم قال حين فرغ: أنتن على ذلك؟

قالت امرأة: نعم.

حدیث

الف. کل آيه

۱) الف. روایت شده است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با زنان در [کوه] صفا بیعت کرد. عمر پایین‌تر از او ایستاده بود، هند [زن ابوسفیان] نقاب زده و خود را در میان زنان پنهان کرده بود، از ترس اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را بشناسد.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «با شما بیعت می‌کنم که به خداوند شرک نورزید».

هند گفت: «تو از ما چیزی را می‌خواهی که ندیدیم از مردان بخواهی»! چرا که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در همان روز با مردان فقط بر اسلام و جهاد بیعت کرده بود.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «و دزدی نکنید».

هند گفت: «ابوسفیان مردی خسیس است و من بارها از مال او برداشته‌ام، نمی‌دانم آن‌ها بر من حلال است یا نه»؟

ابوسفیان گفت: «مالی که پیش از این و در گذشته از آن تو شده است، بر تو حلال است».

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خندید، او را شناخت و به او فرمود: «تو هند هستی، دختر عتبه»؟

گفت: «بله! پس از آنچه گذشته است، بگذر و ما را ببخشای. خداوند از تو بگذرد».

سپس فرمود: «و زنا نکنید».

هند گفت: «مگر زن آزاد زنا می­کند»؟ پس عمربن‌خطّاب به خاطر آنچه میان او و هند در جاهلیّت گذشته بود، لبخند زد.

رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود: «و فرزندانتان را مکشید».

هند گفت: «ما آنان را در کودکی تربیت کردیم و شما آنان را کشتید، پس شما و ایشان بهتر می‌دانید». پسرش حنظلة بن‌ابی‌سفیان به دست علی (علیه السلام) در جنگ بدر کشته شده بود. عمر آنقدر خندید که به پشت افتاد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) لبخند زد.

و هنگامی‌که فرمود: «و بهتان نزنید»، هند گفت: «به خدا سوگند! بهتان کار زشتی است و تو ما را جز به راه رشد و مکارم اخلاق دستور نمی‌دهی».

و هنگامی‌که آن حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمود: «در هیچ [کار] معروفی نافرمانی‌ام نکنید»، هند گفت: «اگر می­خواستیم از دستورات تو سرپیچی و نافرمانی کنیم، به این مجلس نمی­آمدیم و در حضور تو نمی­نشستیم».

مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۱۴؛ كنز العرفان؛ ج۱، ص۳۸۵ (به نقل البرهان في تفسير القرآن، ج‏۵، ص۳۵۸-۳۵۹)

رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ ص بَايَعَهُنَّ وَ كَانَ عَلَى الصَّفَا وَ كَانَ عُمَرُ أَسْفَلَ مِنْهُ وَ هِنْدٌ بِنْتُ عُتْبَةَ مُتَنَقِّبَةً مُتَنَكِّرَةً مَعَ النِّسَاءِ خَوْفاً أَنْ يَعْرِفَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص.

فَقَالَ ص: أُبَايِعُكُنَّ عَلَى أَنْ لَا تُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً.

فَقَالَتْ هِنْدٌ: إِنَّكَ لَتَأْخُذُ عَلَيْنَا أَمْراً مَا رَأَيْنَاكَ أَخَذْتَهُ عَلَى الرِّجَالِ؛ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ بَايَعَ الرِّجَالَ يَوْمَئِذٍ عَلَى الْإِسْلَامِ وَ الْجِهَادِ فَقَطْ.

فَقَالَ النَّبِيُّ ص: وَ لَا تَسْرِقْنَ.

فَقَالَتْ هِنْدٌ: إِنَّ أَبَا سُفْيَانَ رَجُلٌ مُمْسِكٌ وَ إِنِّي أَصَبْتُ مِنْ مَالِهِ هَنَاتٍ؛ فَلَا أَدْرِي أَ يَحِلُّ لِي أَمْ لَا؟

فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ: مَا أَصَبْتِ مِنْ مالی فِيمَا مَضَى وَ فِيمَا غَبَرَ فَهُوَ لَكِ حَلَالٌ.

فَضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَرَفَهَا؛ فَقَالَ لَهَا: وَ إِنَّكِ لَهِنْدٌ بِنْتُ عُتْبَةَ.

قَالَتْ: نَعَمْ؛ فَاعْفُ عَمَّا سَلَفَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ عَفَا اللَّهُ عَنْكَ.

فَقَالَ ص: وَ لَا تَزْنِينَ.

فَقَالَتْ هِنْدٌ: أَ وَ تَزْنِي الْحُرَّةُ؟ فَتَبَسَّمَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ لِمَا جَرَى بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا فِي الْجَاهِلِيَّةِ.

فَقَالَ ص: وَ لَا تَقْتُلْنَ أَوْلَادَكُنَّ.

فَقَالَتْ هِنْدٌ: رَبَّيْنَاهُمْ صِغَاراً وَ قَتَلْتُمُوهُمْ كِبَاراً؛ فَأَنْتُمْ وَ هُمْ أَعْلَمُ. وَ كَانَ ابْنُهَا حَنْظَلَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ قَتَلَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع يَوْمَ بَدْرٍ. فَضَحِكَ عُمَرُ حَتَّى اسْتَلْقَى وَ تَبَسَّمَ النَّبِيُّ ص.

وَ لَمَّا قَالَ ص: وَ لَا تَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ، قَالَتْ هِنْدٌ: وَ اللَّهِ إِنَّ الْبُهْتَانَ قَبِيحٌ وَ مَا تَأْمُرُنَا إِلَّا بِالرُّشْدِ وَ مَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ.

وَ لَمَّا قَالَ: وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ، قَالَتْ هِنْدٌ: مَا جَلَسْنَا مَجْلِسَنَا هَذَا وَ فِي أَنْفُسِنَا أَنْ نَعْصِيَكَ فِي شَيْ‏ءٍ.

این واقعه با اندک تفاوتی در بسیاری از منابع اهل سنت هم آمده است از جمله:

تفسير مقاتل بن سليمان، ج۴، ص۳۰۶-۳۰۷[۱۳]؛ معاني القرآن (للفراء)، ج۳، ص۱۵۲[۱۴]؛ تاريخ الطبري، ج۳، ص۶۱-۶۲[۱۵]؛ تفسير السمرقندي، ج۳، ص۴۴۰[۱۶]؛ الكشف والبيان عن تفسير القرآن (ثعلبی)، ج۲۶، ص۳۱۸[۱۷]؛«تفسير البغوي، ج۵، ص۷۵-۷۶[۱۸] و …

 

۲) از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:

هنگامی‌که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مکّه را فتح کرد، مردان بیعت کردند. سپس زنان آمدند تا با ایشان بیعت کنند. در آن هنگام خداوند عزّوجلّ این آیه را نازل کرد: «ای پیامبر! هنگامی که زنان مومن نزد تو آمدند [که] با تو بیعت کنند بر اینکه به خداوند در چیزی شرک نورزند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بهتانی را نیاورند که آن را به افتراء میان دستها و پاهای خود ببندند و در هیچ [کار] شایسته‌ای نافرمانی‌ تو را نکنند، پس با آنها بیعت کن و برایشان از خداوند طلب آمرزش کن که همانا خداوند بسیار آمرزنده همواره مهربان است» (ممتحنه/۱۲).

هند گفت: «فرزندانمان را ما در کوچکی تربیت کردیم، و شما در بزرگسالی آنان را کشتید».

و امّ‌حکیم بنت ‌حارث‌بن‌هشام که همسر عکرمة ‌بن ‌ابی‌جهل بود، گفت: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! آن معروفی که خداوند ما را به آن امر فرموده است و نباید تو را در آن نافرمانی کنیم، چیست»؟

فرمود: «[در عزا] بر گونه خود سیلی نزنید، و صورت خود را نخراشید، موهای خود را پریشان نکنید، گریبان چاک ندهید، لباس سیاه نپوشید و فریاد واویلا سر ندهید». سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر این امور با آنان بیعت کرد.

گفت: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! چگونه با تو بیعت کنیم»؟ فرمود: «من با زنان دست نمی‌دهم». کاسه‌ای از آب را طلب کرد، دستش را وارد آن کرد و درآورد و فرمود: «دستتان را وارد آب کنید، این چنین بیعت می‌کنید».

الكافي، ج‏۵، ص۵۲۷

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

لَمَّا فَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَكَّةَ بَايَعَ الرِّجَالَ ثُمَّ جَاءَ النِّسَاءُ يُبَايِعْنَهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَ‏ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ‏ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَ‏ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ‏ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏.»

فَقَالَتْ هِنْدٌ: أَمَّا الْوَلَدُ فَقَدْ رَبَّيْنَا صِغَاراً وَ قَتَلْتَهُمْ كِبَاراً.

وَ قَالَتْ أُمُّ حَكِيمٍ بِنْتُ الْحَارِثِ بْنِ هِشَامٍ وَ كَانَتْ عِنْدَ عِكْرِمَةَ بْنِ أَبِي جَهْلٍ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا ذَلِكَ الْمَعْرُوفُ الَّذِي أَمَرَنَا اللَّهُ أَنْ لَا نَعْصِيَنَّكَ فِيهِ.

قَالَ ص: لَا تَلْطِمْنَ خَدّاً وَ لَا تَخْمِشْنَ وَجْهاً وَ لَا تَنْتِفْنَ شَعْراً وَ لَا تَشْقُقْنَ جَيْباً وَ لَا تُسَوِّدْنَ ثَوْباً وَ لَا تَدْعِينَ بِوَيْلٍ. فَبَايَعَهُنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى هَذَا.

فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ نُبَايِعُكَ؟

قَالَ ص: إِنَّنِي لَا أُصَافِحُ النِّسَاءَ. فَدَعَا بِقَدَحٍ مِنْ مَاءٍ فَأَدْخَلَ يَدَهُ ثُمَّ أَخْرَجَهَا، فَقَالَ: أَدْخِلْنَ أَيْدِيَكُنَّ فِي هَذَا الْمَاءِ، فَهِيَ الْبَيْعَةُ.

روایت حضور هند در بیعت با پیامبر ص در منابع اهل سنت نیز با نقل‌های متعدد روایت شده است از جمله با سه نقل در الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۰۹-۲۱۰[۱۹]

ب. يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ

۳) الف. زبیربن‌عوام (صحابی معروف) گوید: هنگامی که آیه «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ» نازل شد، شنیدم که رسول الله ص زنان را به بیعت فراخواند. و فاطمه‌بنت‌اسد، [مادر امیرالمؤمنین (علیه السلام)] اوّلین زنی بود که با رسول الله ص بیعت کرد.

شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار ع، ج‏۳، ص۲۱۴-۲۱۵؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏۱، ص۳۰۶؛ تسلية المجالس، ج‏۱، ص۱۵۹[۲۰]

[السري‏] بن سهيل، باسناده عن الزبير بن العوام، قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يدعو النساء الى البيعة لما أنزل اللّه تعالى: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ» الآية. قال: فكانت فاطمة بنت أسد بن هاشم أول امرأة بايعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله.

ب. در منابع اهل سنت از امام صادق ع روایت شده است که:

فاطمه بنت اسد، مادر علی بن ابي‌طالب یازدهمین نفر بود، یعنی در سبقت گرفتن در اسلام، و از کسانی بود که در جنگ بدر حضور داشت.

و در این منبع، بلافاصله روایت فوق از زبیر با سند متصل آمده است.[۲۱]

مقاتل الطالبيين، ص۲۸-۲۹

حدّثني محمد بن الحسين الخثعمي قال: حدّثنا عباد بن يعقوب قال: أخبرنا عمرو بن ثابت، عن عبد الله بن يسار، عن جعفر بن محمد قال:

كانت فاطمة بنت أسد أم علي بن أبي طالب حادية عشرة، يعني في السابقة إلى الإسلام، وكانت بدرية.

حدّثني أحمد بن محمد بن سعيد، قال: حدّثنا يحيى بن الحسن العلوي [عن حسين بن حسين اللؤلؤي] قال حدّثنا السّري بن سهل الجند نسابوري قال حدّثنا محمد بن عمرو ربيح عن جرير بن عبد الحميد عن مغيرة عن إبراهيم، عن الحسن البصري، عن الزبير بن العوّام، قال:

سمعت النبي (ص) يدعوا النساء إلى البيعة حين أنزلت هذه الآية «يا أيّها النبيّ إذا جاءك المؤمنات يبايعنك»، وكانت فاطمة بنت أسد أول امرأة بايعت رسول الله (ص) .

ج. همچنین از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:

فاطمه بنت‌اسد، مادر امیرالمومنین ع اوّلین زنی بود که از مکّه به مدینه به‌سوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مهاجرت کرد، آن هم با پای پیاده؛ و او نیکوکارترین مردم در حق پیامبر ص بود…

الكافي، ج‏۱، ص۴۵۳

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ السَّيَّارِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ أُمَّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ كَانَتْ أَوَّلَ امْرَأَةٍ هَاجَرَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ مَكَّةَ إِلَى الْمَدِينَةِ عَلَى قَدَمَيْهَا وَ كَانَتْ مِنْ أَبَرِّ النَّاسِ- بِرَسُولِ اللَّهِ ص‏ …

تبصره

البته در برخی منابع اهل سنت، با روایتی از قول یکی از تابعین (عاصم بن عمرو بن قتادة) ونه صحابه، سه نفر دیگر (مادر سعد بن معاذ و دو دختر یزید بن سکن به نامهای ام عامر و حواء) به عنوان اولین زنانی که بیعت کردند مطرح شده است (ر.ک: الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۱۱[۲۲])؛ که احتمال دارد مقصود وی، اولین زنان از انصار باشند؛ نه مطلق زنان. چون در برخی منابع اهل سنت نقل شده که وقتی حضرت به مدینه برگشتند هم بیعتی از زنان گرفتند.

ج. يُبايِعْنَكَ عَلی‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ في‏ مَعْرُوفٍ

۴) سعدان‌بن‌مسلم روایت کرده است که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «می‌دانی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با زنان چگونه بیعت کرد»؟

گفتم: «خداوند عزّوجلّ و فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، بهتر می­دانند».

فرمودند: آن‌ها را اطراف خود جمع کرد. سپس ظرفی سنگی بِرامی* طلب کردند پس در آن آب و گلاب ریختند، سپس دستشان را در آن فرو بردند.

سپس فرمودند: «گوش فرا دهید، ای زنان! با شما بیعت می‌کنم که به خداوند در چیزی شرک نورزید و دزدی نکنید و زنا نکنید و فرزندان خود را نکشید و بهتانی [= نسبت دادن دروغی] را نیاورید که آن را به افتراء میان دستها و پاهای خود ببندید و در هیچ [کار] شایسته‌ای نافرمانی‌ شوهرتان** را نکنید. آیا می‌پذیرید»؟

گفتند: «آری»!

پس دستش را از ظرف درآورد و به آنان گفت: «دستتان را در این ظرف فرو ببرید»، آنان هم‌چنان کردند.

و دست رسول خدا (صلی الله علیه و آله) طیّب‌تر از آن بود که با دست زنی تماس برقرار کند که به او نامحرم باشد.

الكافي، ج‏۵، ص۵۲۶

أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏: أَ تَدْرِي كَيْفَ بَايَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص النِّسَاءَ؟

قُلْتُ: اللَّهُ أَعْلَمُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ أَعْلَمُ.

قَالَ جَمَعَهُنَّ حَوْلَهُ ثُمَّ دَعَا بِتَوْرِ بِرَامٍ*‏ فَصَبَّ فِيهِ نَضُوحاً ثُمَّ غَمَسَ يَدَهُ فِيهِ ثُمَّ قَالَ اسْمَعْنَ يَا هَؤُلَاءِ أُبَايِعُكُنَّ عَلَى أَنْ لَا تُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لَا تَسْرِقْنَ وَ لَا تَزْنِينَ وَ لَا تَقْتُلْنَ أَوْلَادَكُنَّ وَ لَا تَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ تَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيكُنَّ وَ أَرْجُلِكُنَّ وَ لَا تَعْصِينَ بُعُولَتَكُنَّ** فِي مَعْرُوفٍ؛ أَقْرَرْتُنَّ؟

قُلْنَ: نَعَمْ.

فَأَخْرَجَ يَدَهُ مِنَ التَّوْرِ، ثُمَّ قَالَ لَهُنَّ: اغْمِسْنَ أَيْدِيَكُنَّ. فَفَعَلْنَ.

فَكَانَتْ يَدُ رَسُولِ اللَّهِ ص الطَّاهِرَةُ أَطْيَبَ مِنْ أَنْ يَمَسَّ بِهَا كَفَّ أُنْثَى لَيْسَتْ لَهُ بِمَحْرَمٍ.

پی‌نوشت‌ها:

* «تَوْرِ» به معنای ظرفی است که برای نوشیدن آب استفاده می‌شده و  «بُرمة» که جمع آن «بِرام» است اسم سنگی است که در مناطق حجاز و یمن معروف است (النهایة) و برخی گفته‌اند «برام» نام کوهی است در حوالی بقیع، که از سنگ‌های آن برای ساختن ظروف استفاده می‌کردند.

** متن آیه تعبیر «یعصینک» است یعنی نافرمانی از شخص پیامبر ص. اگر اشتباهی در نقل رخ نداده و اصل سخن معصوم همین «لَا تَعْصِينَ بُعُولَتَكُنَّ» باشد شاید آوردن عدم عصیان از شوهر در کارهای معروف از باب این است که این مطلب یکی از دستوراتی است که پیامبر ص بدان دستور داده و تخلف از آن مصداق تخلف از دستور پیامبر ص باشد.

موید این مطلب آن است که در برخی از نقل‌هایی که در ادامه از کتب اهل سنت آمده، برخی از زنانی که حکایت بیعت خودشان را تعریف کرده‌اند اشاراتی دارند به اینکه پیامبر ص در خصوص شوهرهایشان هم سفارشهای خاص داشته است؛ مثلا:

۵) از سلیمی دختر قیس نقل شده که گفته است:

من در میان زنان انصار به نزد رسول الله ص رفتم تا با ایشان بیعت کنم. پس هنگامی که با ما شرط کرد که به خدا شرک نورزیم و دزدی نکنیم و زنا نکنیم و فرزندانمان را نکشیم و بهتانی را نیاوریم که آن را به افتراء میان دستها و پاهای خود ببندیم و در هیچ [کار] شایسته‌ای نافرمانی‌اش را نکنیم و در حق شوهرانمان غل و غش نورزیم، با او بیعت کردیم.

سپس برگشتیم؛ به خانمی گفتم:‌برگرد و درباره غل و غش ورزیدن با شوهرانمان بپرس. پس او پرسید.

فرمودند: اینکه از مال او برداری و با آن غیر او را حمایت کنی.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۰۹

و أخرج ابن سعد و أحمد و ابن مردويه عن سليمى بنت قيس رضى الله عنها قالت:

جئت رسول الله ص أبايعه على الإسلام في نسوة من الأنصار. فلما شرط علينا ان لا نشرك بالله شيا و لا نسرق و لا نزني و لا نقتل أولادنا و لا نأتي ببهتان نفتريه بين أيدينا و أرجلنا و لا نعصيه في معروف و لا تغششن أزواجكن، فبايعناه.

ثم انصرفنا؛ فقلت لامرأة: ارجعي، فاسأليه ما غش أزواجنا؟ فسألته.

فقال: تأخذ ماله فتحابى غيره به.

 

۶) مفاد بیعتی که در این آیه در خصوص زنان مطرح شده است، ظاهرا مفادی بوده که در بیعتهای قبلی پیامبر ص هم بر همانها تأکید می‌شده است چنانکه در منابع شیعه و سنی روایت شده است که در پیمان عقبه (در دومین باری که جمعی از مردم مدینه (۱۲ نفر) خدمت پیامبر ص در مکه رسیدند و اسلام آوردند) شبیه این بیعت انجام شده است:

الف. پس در سال بعد در ایام حج دوازده نفر از مردان انصار آمدند و با پیامبر ص دیدار داشتند و با ایشان بر اساس مفاد بیعت النساء بیعت کردند که به خدا شرک نورزند و دزدی نکنند و … تا آخر آیه؛ سپس برگشتند.

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۱، ص۱۸۱

[۲۳] حَتَّى إِذَا كَانَ الْعَامُ الْمُقْبِلُ أَتَى الْمَوْسِمَ مِنَ الْأَنْصَارِ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا فَلَقُوا النَّبِيَّ ص فَبَايَعُوهُ عَلَى بَيْعَةِ النِّسَاءِ أَنْ لَا يُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لَا يَسْرِقُوا إِلَى آخِرِهَا ثُمَّ انْصَرَفُوا.

ب. این مطلب در کتب اهل سنت از قول عبادة بن صامت چنین روایت شده است:

ما نزد پیامبر ص بودیم پس فرمود: با من بیعت کنید بر اینکه به خداوند شرک نورزید و دزدی نکنید و زنا نکنید – و آیه بیعت زنان را خواند- ؛ پس هرکس از شما به این وفا کرد پاداشش بر عهده خداست و هرکس به هریک از اینها [که تعهد کرده که انجام ندهد] اقدام کرد پس اگر در دنیا عقاب شد این کفاره او خواهد بود و اگر کسی مرتکب چیزی از اینها شد و خداوند بر او پوشاند پس به خدا برمی‌گردد که اگر بخواهد عذابش کند و اگر بخواهد ببخشاید.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۰۹؛ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ج‏۱۵، ص۱۲۹[۲۴]

و أخرج عبد بن حميد و ابن مردويه و البخاري و مسلم و النسائي و ابن المنذر عن عبادة بن الصامت قال:

كنا عند النبي ص فقال: بايعوني على ان لا تشركوا بالله شيا و لا تسرقوا و لا تزنوا – و قرا آية النساء -. فمن وفي منكم فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ و من أصاب من ذلك شيا فعوقب في الدنيا فهو كفارة له و من أصاب من ذلك شيا فستره الله فهو إلى الله ان شاء عذبه و ان شاء غفر له.

د. وَ لا يَعْصينَكَ في‏ مَعْرُوفٍ

۷) عبدالله‌بن‌سنان گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی کلام خداوند عزّوجلّ: و لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ، پرسیدم. فرمود: «مقصود؛ نماز و زکات و امور خیری است که زنان را به انجام آن‌ها دستور داده است».

تفسير القمي، ج‏۲، ص۳۶۴

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ «وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ».

قَالَ: هُوَ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِنَّ مِنَ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ مَا أَمَرَهُنَّ بِهِ مِنْ خَيْر.

در روایت ۱۴ هم از منابع اهل سنت خواهد آمد از پیامبر ص نقل شده که در مورد «وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ» فرمودند: «فيما استطعتن و أطقتن».

 

د.۱) روایات متعددی در شیعه و سنی نقل شده که مقصود از این عصیان نکردن از معروف، پرهیز از جزع و فزع کردنهای هنگام مصیبت است:

د. ۱-۱) در منابع شیعه:

۸) عمروبن‌ابی‌المقدام گوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «می‌دانید که خداوند در آیه: «و لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ: و در هیچ [کار] شایسته‌ای نافرمانی‌ تو را نکنند» (ممتحنه/۱۲) چه فرموده است»؟

گفتم: «نه»!

فرمود: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: هنگامی‌که من از دنیا رفتم، به خاطر من صورتت را نخراش، موهایت را آشفته و پریشان نساز و نفرین نکن و آه فراوان نکش». سپس فرمود: «این همان المَعْرُوفُ است که خداوند به آن امر فرموده است».

الكافي، ج‏۵، ص۵۲۷؛ معاني الأخبار، ص۳۹۰[۲۵]

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ الْخُزَاعِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ:‏ تَدْرُونَ مَا قَوْلُهُ تَعَالَى «وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ»؟

قُلْتُ: لَا.

قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِفَاطِمَةَ ع إِذَا أَنَا مِتُّ فَلَا تَخْمِشِي عَلَيَّ وَجْهاً وَ لَا تَنْشُرِي [/تُرْخِي] عَلَيَّ شَعْراً وَ لَا تُنَادِي بِالْوَيْلِ وَ لَا تُقِيمِي عَلَيَّ نَائِحَةً.

قَالَ: ثُمَّ قَالَ: هَذَا الْمَعْرُوفُ الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.

 

۹) ابو ایوب از مردی از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که درباره‌ی این کلام خداوند عزّوجلّ «و لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ: و در هیچ [کار] معروفی نافرمانی‌ تو را نکنند» (ممتحنه/۱۲) فرمودند:

معروف این است که زنان گریبان چاک ندهند، و برگونه‌های خود لطمه نزنند، و فریاد واویلا سر ندهند، و در کنار قبر باقی نمانند، و لباس سیاه نپوشند، و موهای خود را پریشان نکنند.

الكافي، ج‏۵، ص۵۲۷

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّاز عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ «وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ»‏ قَالَ:

الْمَعْرُوفُ أَنْ لَا يَشْقُقْنَ جَيْباً وَ لَا يَلْطِمْنَ خَدّاً وَ لَا يَدْعُونَ وَيْلًا وَ لَا يَتَخَلَّفْنَ عِنْدَ قَبْرٍ وَ لَا يُسَوِّدْنَ ثَوْباً وَ لَا يَنْشُرْنَ شَعْراً.

اینکه این نهی پیامبر ص از جزع و فزع کردن زنان در مصیبت، تا چه مقدار مولوی و واجب، و چه مقدار ارشادی و قابل اغماض بوده، بحث فقهی جدی طلب می‌کند و در این زمینه حکایاتی از رفتار پیامبر ص در قسمت تدبر خواهد آمد.

د.۱-۲) در منابع اهل سنت

۱۰) الف. از ام سلمه انصاری نقل شده که: زنی از زنان گفت: ما معروفی که سزاوار نیست تو در آن نافرمانی کنیم چیست؟

پیامبر ص فرمود: نوحه سر ندهید.

گفتم: یا رسول الله ص! فرزندان فلانی هنگام مصیبت عمویم مرا إسعاد* کردند و من ناچارم که برایشان جبران کنم. اما ایشان نپذیرفت و من چند بار اصرار کردم و به من فقط برای جبران آن اجازه داد و من دیگر نوحه‌سرایی نکردم؛ ولی هیچ زنی غیر از من نبود مگر اینکه باز نوحه سرایی کرد.

ب. از ابوملیح نقل شده که زنی از انصار برای بیعت با پیامبر ص آمد. وقتی حضرت با وی شرط کرد که به خداوند در چیزی شرک نورزد و دزدی نکند و زنا نکند، پذیرفت. وقتی فرمود: «و لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ: و در هیچ [کار] شایسته‌ای نافرمانی‌ تو را نکنند» (ممتحنه/۱۲) فرمود: اینکه نوحه سر ندهی.

او گفت: فلان خانم مرا إسعاد کرده، آیا اجازه می‌دهی إسعادش کنم و دیگر تکرار نکنم؟ حضرت اجازه نداد.

(در همانجا شبیه این واقعه از قول ام عطیه در مورد خودش نقل شده است)[۲۶]

ج. مصعب بن نوح نقل کرده است که پیرزنی را دیدم از کسانی که با پیامبر ص بیعت کرده بود. گفت: پیامبر در زمره عهدهایی که از ما گرفت این بود که نوحه‌سرایی نکنیم و فرمود: این همان معروفی است که خداوند فرمود: «و لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ: و در هیچ [کار] شایسته‌ای نافرمانی‌ تو را نکنند» (ممتحنه/۱۲).

گفتم: یا رسول الله! عده‌ای وقتی مصیبتی بر من نازل شد مرا إسعاد کردند، و الان مصیبتی بر آنها نازل شده و من می‌خواهم آنها را إسعاد کنم. به من گفت: برو و کارشان را جبران کن.

سپس وی رفت و برگشت و بعدش بیعت کرد.

د. از یکی از زنان بیعت کرده، نقل شده که گفت:

از جمله اموری که پیامبر ص از ما عهد گرفت این بود که او را در هیچ معروفی نافرمانی نکنیم و صورت نخراشیم و گریبان چاک ندهیم، و فریاد واویلا سر ندهیم.

ه. از ابن عبدالله مزنی نقل شده است که:

جزء اموری که پیامبر از زنان عهد گرفت این بود که گریبان چاک ندهند، و صورت نخراشند، و فریاد واویلا سر ندهند، و سخن پریشان و ناشایست نگویند.

و. از انس نقل شده است که:‌ پیامبر هنگام بیعت با زنان از آنان عهد گرفت که نوحه‌سرایی نکنند.

گفتند: با رسول الله! زنانی در زمان جاهلیت ما را إسعاد کردند؛ آیا ما در اسلام إسعادشان نکنیم؟

پیامبر ص فرمودند: در اسلام إسعاد* نداریم و همین طور شطار** و عقر کردن*** و خَبَب**** و جَنَب*****؛ و کسی هم که غارت و چپاول کند از ما نیست.

ز. روایت شده است که پیامبر بعد از اینکه خواست از زنان عهد بگیرد که [در مصیبت] نوحه‌سرایی نکنند، زنی گفت: ما چاره‌ای جز نوحه‌سرایی نداریم [یعنی مصیبت گاه بقدری سخت است که خواه ناخواه به نوحه‌سرایی می‌افتیم.

حضرت فرمودند: اگر بناچار این کار را انجام می‌دهید پس صورت نخراشید و گریبان پاره نکنید و موها را نتراشید و فریاد واویلا سر ندهید و سخن ناروا بر زبان نیاورید و جز سخن حق نگویید.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۱۰-۲۱۱

الف. اخرج ابن سعد و أحمد و عبد بن حميد و الترمذي و حسنه و ابن ماجة و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبى حاتم و ابن مردويه عن أم سلمة الأنصارية قالت قالت امرأة من النسوة ما هذا المعروف الذي لا ينبغي لنا ان نعصيك فيه؟

قال لا تنحن.

قلت: يا رسول الله ان بنى فلان أسعدوني على عمى و لا بد لي من قضائهن. فأبى علىّ، فعاودته مرارا، فاذن لي في قضائهن؛ فلم أنح بعد. و لم يبق منا امرأة الا و قد ناحت غيرى.

ب. أخرج سعيد بن منصور و ابن منيع و ابن سعد و ابن مردويه عن ابى المليح قال:

جاءت امرأة من الأنصار تبايع النبي ص فلما شرط عليها أن لا تشركن بالله شيأ و لا تسرقن و لا تزنين أقرت. فلما قال «وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ» قال: أن لا تنوحى.

فقالت: يا رسول الله ان فلانة أسعدتني أ فأسعدها ثم لا أعود فلم يرخص لها. مرسل حسن الاسناد

ج. أخرج أحمد و عبد بن حميد و ابن سعد و ابن مردويه بسند جيد عن مصعب بن نوح الأنصاري قال:

أدركت عجوزا لنا كانت فيمن بايع النبي ص؛ قالت: أخذ علينا فيما أخذ أن لا تنحن؛ و قال: هو المعروف الذي قال الله «وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ».

فقلت: يا نبى الله ان أناسا قد كانوا أسعدوني على مصائب أصابتني و انهم قد أصابتهم مصيبة و أنا أريد ان أسعدهم.

قال: انطلقي فكافئيهم. ثم انها أتت فبايعته.

د. أخرج ابن سعد و ابن أبى حاتم و ابن مردويه عن أسيد بن ابى أسيد البراد عن امرأة من المبايعات قال:

كان فيما أخذ علينا رسول الله ص ان لا نعصيه فيه من المعروف و ان لا نخمش وجها و لا نشق جيبا و لا ندعو ويلا.

ه. أخرج ابن سعد و عبد بن حميد عن بكر بن عبد الله المزني قال:

أخذ رسول الله ص على النساء في البيعة ان لا يشققن جيبا و لا يخمشن وجها و لا يدعون ويلا و لا يقلن هجرا.

و. أخرج عبد الرزاق في المصنف و أحمد و ابن مردويه عن أنس قال:

أخذ النبي ص على النساء حين بايعهن ان لا ينحن.

فقلن: يا رسول الله ان نساء أسعدتنا في الجاهلية أ فنسعدهن في الإسلام؟

فقال النبي ص: لا إسعاد* في الإسلام و لا شطار** و لا عقر*** في الإسلام و لا خبب**** و لا جنب***** و من انتهب فليس منا.

ز. أخرج عبد بن حميد عن الضحاك قال:

كان فيما أخذ على النساء من المعروف ان لا ينحن؛ فقالت امرأة: لا بد من النوح!

فقال رسول الله ص: ان كنتن لا بد فاعلات فلا تخمشن وجها و لا تخرقن ثوبا و لا تحلقن شعرا و لا تدعون بالويل و لا تقلن هجرا و لا تقلن الا حقا.

پی‌نوشتها

* إسعاد آن است که وقتی زنی در مصیبت نوحه‌سرایی می‌کند زن دیگری با او دم می‌گیرد تا نوحه‌اش جانگدازتر شود.

** شطار جمع شاطر است و به کسی گفته می‌شود که خانواده‌اش را از باب اذیت و آزار به حال خود رها کرده یا از روی خباثت آنان را به زحمت می‌اندازد (لسان العرب، ج‏۴، ص۴۰۸[۲۷]).

*** عقر در اصل پی کردن شتر است بدین صورت که در حالی که ایستاده بود با شمشیر پاهایش را با ضربتی قطع می‌کردند و مقصود از حرمت عقر ظاهرا اشاره به سنتی جاهلی است که بر سر قبور مردگانشان شتر را پی می‌کردند (النهاية، ج‏۳، ص۲۷۱[۲۸]).

**** خَبَب هم به معنای حلیه‌گری آمده است و هم به معنای اینکه کاری کنیم که اسم روی پاهای عقبش بایستد و پاهای جلو را بلند کند (فرهنگ ابجدی) البته در نقل‌های دیگر این کلمه به صورت «خَلَب» و «جَلَب» هم ثبت شده است؛ خَلَب به زبان‌بازی و با زبان چرب و نرم دیگران را فریب دادن گفته می‌شود (فرهنگ ابجدی؛ و جَلَب هم در اصل به معای سوق دادن و راندن چیزی است و گفته‌اند جَلّب منهی عنه می‌تواند در یکی از این دو معنا باشد: یکی اینکه کسی که مامور گردآوری زکات است در جایی بنشیند و زکات دهندگان را مجبور کند نزدش بیایند و دوم در مسابقه اسب‌دوانی شخصی مرتب بر سر اسبش فریاد بزند و اذیتش کند تا بتواند نفر اول شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۹۹[۲۹])؛ و این معنای اخیر برای جلب در روایتی از امام صادق ع که در شرح همین حدیث نبوی آمده به نحوی مورد تایید قرار گرفته است (معاني الأخبار، ص۲۷۴[۳۰]).

***** جَنّب هم در دو معنا به کار رفته است. یکی اینکه در مسابقه اسب‌دوانی کسی اسب بدون سواری را همراه خود بدواند و به محض اینکه اسب خودش خسته و ناتوان شد بناگاه از روی اسب خود به روی آن اسب بدون سوار بپرد و دوم آن است که کسی که مامور جمع‌آوری زکات است در جایی دور از محل کسانی که باید زکات بدهند بنشیند و همه را مجبور کند برای دادن زکات نزد او بیایند (لسان العرب، ج‏۱، ص۲۷۷[۳۱]).

د.۲) علاوه بر مورد ۷ که در منابع شیعه آمده بود، در منابع اهل سنت هم مواردی در این بیعت مطرح شده که در متن آیه نیامده و احتمالا مصداقهایی از همین معروف باشد.

۱۱) عبدالله بن عمرو بن عاص نقل کرده است که أمیمة دختر رقیقة خدمت رسول الله ص آمد که بیعت کند.

حضرت فرمود: با تو بیعت می‌کنم بر اینکه به خداوند در چیزی شرک نورزی و دزدی نکنی و زنا نکنی و فرزندت را نکشی و بهتانی [= نسبت دادن دروغی] را نیاوری که آن را به افتراء میان دستها و پاهای خود ببندی و همچون تبرج دوره جاهلیت تبرج و خودنمایی نکنی.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۰۹

و أخرج أحمد و ابن مردويه عن عمرو بن شعيب عن أبيه [محمد] عن جده [عبدالله بن عمرو بن عاص] رضى الله عنه قال:

جاءت أميمة بنت رقيقة إلى رسول الله ص تبايعه على الإسلام.

فقال ص: أبايعك على أن لا تشركي بالله شيأ و لا تسرقى و لا تزنى و لا تقتلي ولدك و لا تأتي ببهتان تفترينه بين يديك و رجليك و لا تبرجي تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏.

 

۱۲) از أم عفیف حکایت شده که گفت:

رسول الله ص هنگامی که با زنان بیعت کرد از ما عهد گرفت که جز با مردان محرم گپ زدن نداشته باشیم.

در همینجا دو روایت دیگر در همین مضمون از حسن و أم عطیه نیز ذکر شده است

الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۱۱

أخرج ابن مردويه عن أم عفيف قالت:

أخذ علينا رسول الله ص حين بايع النساء ان لا نحدث الرجال الا محرما.

و أخرج ابن سعد و عبد بن حميد عن الحسن رضى الله عنه قال:

كان فيما أخذ عليهن ان لا يخلون بالرجال الا أن يكون محرما و ان الرجل قد تلاطفه المرأة فيمذي في فخذيه.

و أخرج ابن المنذر و ابن مردويه عن أم عطية رضى الله عنها قالت:

كان فيما أخذ عليهن ان لا يخلون بالرجال الا أن يكون محرما فان الرجل قد يلاطف المرأة فيمذي في فخذيه.

 

۱۳) این روایت که در منابع اهل سنت آمده بین دو مورد فوق (جزع و فزع کردن و پرهیز از خلوت با نامحرم) در یک حدیث جمع شده است که عکرمه نقل کرده است:

هنگامی که آیه «إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ…» نازل شد فرمود: آن معروفی که نباید در آن عصیان شود این است که زن و مرد با هم در یک مکان تنها خلوت نکنند و زنان همچون زمان جاهلیت [در مصیبت‌ها] نوحه سر ندهند.

خوله دختر حکیم انصاری گفت: یا رسول الله! فلان خانم مراد إسعاد کرده و برادرش از دنیا رفته است و من می‌خواهم جبران کنم.

حضرت فرمود: اگر می‌خواهی چنین کنی برو و بعدش بیا و بیعت کن.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۱۱

و أخرج عبد بن حميد و ابن المنذر عن عكرمة رضى الله عنه قال لما نزلت هذه الآية إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ قال فان المعروف الذي لا يعصى فيه أن لا يخلو الرجل و المرأة وحدانا و ان لا ينحن نوح الجاهلية قال فقالت خولة بنت حكيم الأنصارية يا رسول الله ان فلانة أسعدتني و قد مات أخوها فانا أريد ان أجزيها قال فاذهبي فاجزيها ثم تعالي فبايعي.

و أخرجه ابن جرير و ابن مردويه عن عكرمة عن ابن عباس رضى الله عنهما موصولا.

 

ج. فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ

۱۴) الف. مفضّل روایت کرده است که به امام صادق (علیه السلام) گفتم: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنگامی‌که زنان خواستند با او بیعت کنند چگونه [دست] زنان را مسح کرد؟

فرمود: ظرفی را که در آن وضو می‌گرفت طلب کرد و در آن آب ریخت. سپس دست راستش را در آن فرو برد پس هریک از آن زنان که می‌خواست با او بیعت کند، می‌فرمود: «دستت را در این آب فرو کن» و آن زن دستش را همچون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در آن آب فرو می‌کرد و این‌گونه با آن زنان دست می‌داد.

الكافي، ج‏۵، ص۵۲۶

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ الْجَبَلِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ الْأَشَلِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: كَيْفَ مَاسَحَ رَسُولُ اللَّهِ ص النِّسَاءَ حِينَ بَايَعَهُنَّ؟

قَالَ: دَعَا بِمِرْكَنِهِ‏ الَّذِي كَانَ يَتَوَضَّأُ فِيهِ فَصَبَّ فِيهِ مَاءً. ثُمَّ غَمَسَ يَدَهُ الْيُمْنَى. فَكُلَّمَا بَايَعَ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ، قَالَ: اغْمِسِي يَدَكِ فَتَغْمِسُ كَمَا غَمَسَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَكَانَ هَذَا مُمَاسَحَتَهُ إِيَّاهُنَّ.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ مِثْلَهُ.

این مضمون با سندهای متفاوتی در کتب شیعه و سنی آمده است؛ مثلا:

ب. از عایشه روایت شده است که پیامبر ص با تکلم به این آیه «أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً…» با زنان بیعت می‌کرد و دست رسول الله ص با دست هیچ زنی تماس برقرار نکرد مگر زنی را که صاحب اختیارش بود.

مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۱۵؛ صحيح البخاري، ج۶، ص۲۶۳۷[۳۲]؛ الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۰۹[۳۳]

وَ رَوَى الزُّهْرِيُّ عَنْ عروة عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ كَانَ النَّبِيُّ ص يُبَايِعُ النِّسَاءَ بِالْكَلَامِ بِهَذِهِ الْآيَةِ وَ مَا مَسَّتْ يَدُ رَسُولِ اللَّهِ ص يَدَ امْرَأَةٍ [قَطُّ] إِلَّا امْرَأَةً يَمْلِكُهَا. رَوَاهُ الْبُخَارِيُّ فِي الصَّحِيحِ.

ج. از اسماء بنت یزید روایت شده که گفت: من در جمع زنانی بودم که با پیامبر ص بیعت کردم. پس ایشان فرمود: من با شما دست نمی دهم ولیکن آن [عهدی] را که خداوند گرفته برعهده شما می‌گذارم.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۰۹

و أخرج سعيد بن منصور و ابن سعد و أحمد و ابن مردويه عن أسماء بنت يزيد رضى الله عنها قالت بايعت النبي ص في نسوة فقال انى لا أصافحكن و لكن آخذ عليكن ما أخذ الله

د. از أميمة بنت رقيقة روایت شده است که من در جمع زنانی بودم که برای بیعت نزد رسول الله ص رفتیم. پس با ما عهد گرفت بر اساس آنچه در قرآن آمده است که به خدا شرک نورزیم و …، تا اینکه فرمود «و تو را در هیچ [کار] معروفی نافرمانی نکنند» پس فرمود: در آنچه استطاعت و طاقتش را دارند.

گفتیم: خدا و رسولش به ما از خودمان مهربان‌ترند. یا رسول الله! آیا با ما دست نمی‌دهی؟

فرمود: من با زنان دست نمی‌دهم و سخنم به صد زن، همان سخنم به یک زن است.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۰۹

و أخرج عبد الرزاق و سعيد بن منصور و عبد بن حميد و ابن سعد و أحمد و الترمذي و صححه و النسائي و ابن ماجة و ابن جرير و ابن المنذر و ابن مردويه عن أميمة بنت رقيقة قالت:

أتيت النبي ص في نساء لنبايعه فأخذ علينا ما في القرآن: ان لا نشرك بالله شيأ، حتى بلغ «وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ» فقال: فيما استطعتن و أطقتن.

قلنا: الله و رسوله ارحم بنا من أنفسنا. يا رسول الله الا تصافحنا؟!

قال: انى لا أصافح النساء انما قولي لمائة امرأة كقولي لامرأة واحدة.

برای مشاهده روایات دیگری در همین موضوع از قول افراد دیگر، ر.ک: مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۱۵[۳۴]؛ الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۱۱[۳۵]؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۴۶۹[۳۶].

تدبر

۱) «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلی‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ في‏ مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»

آن گونه که عموم مفسران گفته‌اند این آیه مربوط به بیعت زنان است که بعد از بیعت با مردان در فتح مکه و بر روی کوه صفا واقع شد (مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۱۳[۳۷]). شاید علت اینکه بدون اشاره‌ای به فتح مکه و بیعت مردان مستقیم سراغ بیعت زنان رفت این است که دو آیه قبل درباره زنانی بود که از کفار گریخته و به مسلمانان پیوسته بودند؛ یعنی بحث در خصوص زنانی است که تازه دارند مسلمان می‌شوند و لذا از بیعت آنان سخن گفت. به ویژه که طبق شأن نزول‌هایی که ذکر شده، امتحانی که در آن آیات در خصوص این زنان مهاجر مطرح شده همین بوده است که پای‌بندی خود به مفاد این بیعت را ابراز کنند. نکته جالب توجه در این مفاد این است که همه آنها سلبی است؛ یعنی از این زنان برای اینکه نشان دهند واقعا مسلمان‌اند خواسته نشده که کار خاصی انجام دهند؛ بلکه فقط خواسته شده برخی کارها را انجام ندهند که آن کارها عبارتند از شرک ورزیدن و دزدی و زناکاری و کشتن فرزندان خویش (که شامل سقط جنین هم می‌شود) و بچه‌ای که از آن شوهرش نیست به شوهر خویش نسبت دادن و هرگونه نافرمانی از پیامبر ص.

 

۲) «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلی‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ في‏ مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ»

در آیات قرآن کریم اگرچه اشاراتی به بیعت مردان با پیامبر شده است (خصوص بیعت رضوان در آیات ۱۰ و ۱۸ سوره فتح)، اما هیچ اشاره‌ای به مفاد بیعت با مردان نشده است، در حالی که در اینجا مفاد بیعت با زنان مورد تصریح قرار گرفته است. چرا؟

الف. با توجه به اینکه پیوستن زنان مهاجر در آیات قبل، همگی مربوط به پیش از فتح مکه بوده و این آیه مربوط به بعد از فتح مکه است، چه‌بسا با آمدن این مطلب در این آیه، صرفا می‌خواهد نشان دهد که عهدهایی که پیامبر بعد از فتح مکه از زنان گرفت همان اموری است که قبل از فتح مکه همان‌ها را از زنان می‌خواسته است؛ و از این جهت است که اشاره‌ای به بیعت با مردان نشده است.

الف. شاید چون مفاد بیعت با مردان خیلی ساده‌تر و کم‌تر بوده است، چنانکه در حدیث ۱ گذشت که هند می‌گوید: «تو از ما چیزی را می‌خواهی که ندیدیم از مردان بخواهی»! و مفسران در توضیح آن گفته‌اند رسول الله (صلی الله علیه و آله) در همان روز با مردان فقط بر اسلام و جهاد بیعت کرده بود.

نکته قابل تأمل انسان‌شناختی: تفاوت انسانها در نسبت با حکومت؟

اگر نقل فوق درست باشد، و آن را کنار نقلی بگذاریم که مدعی بود مفاد بیعتی که قبل از هجرت پیامبر ص به مدینه با مردان انجام شد عموما همین مواردی بود که در اینجا مطرح شد (حدیث۶)، آنگاه شاید بتوان لوازمی را از این استخراج کرد، که شاید مهمترین لازمه‌اش این باشد که چه‌بسا بیعتی که در حکومت اسلامی از مردم گرفته می‌شود لزوما یکسان نیست؛ بیعتی که از مردان تازه‌مسلمان گرفته می‌شود با بیعتی که از مردانی که می‌خواهند حکومت را تاسیس کنند (بیعت با اهل مدینه قبل از هجرت) و نیز با مطلق زنان (چه هجرت‌کنندگان  که هجرتشان شاهدی بر جدیت دینداری‌شان است و چه زنان تازه مسلمان) متفاوت است. یعنی از مردان تازه مسلمان، یک بیعت حداقلی گرفته می‌شود که اسلام بیاورند و در جهاد (به عنوان نمونه بارز وضعیتهای اضطراری یک حکومت) پشت حکومت را خالی نگذارند؛ اما مردانی که می‌خواهند حکومت را تاسیس کنند (بیعت با اهل مدینه قبل از هجرت) باید تعهدات بیشتری بدهند. آنگاه اینکه چرا بیعت مطلق زنان (ولو زنان تازه مسلمان) از حیث این تعهدات باید همچون بیعت مردانی که خیلی جدی پای کار حکومتند باشد نیز می‌تواند تحلیل‌های جالبی را در تفاوت نسبت زنان و مردان با حکومت  در پی داشته باشد؛ از تحلیلهایی که این را با احترام بیشتر اسلام به زن تحلیل می‌کند مانند اینکه سرمایه‌گذاری دین روی زن جدی‌تر از مرد است و «سلامتِ زن از مفاسد، زمينه سلامت جامعه است» (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۴)، تا تحلیلهایی که این را مبتنی بر برتر دانستن مرد از زن تحلیل می‌کنند، مانند اینکه سخت‌گیری دین نسبت به زن بیشتر از مرد است

تبصره

این لوازم فعلا در حد یک احتمال اولیه است که البته قابل مناقشه هم هست؛ اما فعلا از تفصیل بیشتر خودداری می‌شود زیرا اولا فعلا تفاوت فوق صرفا مستند به دو نقل جزیی است، باید شواهد بیشتری جمع کرد که اصل این زمینه این احتمال در حد قابل قبولی اثبات شود و ثانیا حتی اگر نقل فوق قطعی شود باز تحلیل فوق صرفا یکی از احتمالات مساله است و احتمالات دیگری هم قابل فرض است، مانند آنچه در بند بعد خواهد آمد.

ب. بیعت، به ویژه متناسب با حکومت‌های آن زمان، با مردان یک کار عادی و طبیعی است، زیرا که مهمترین مساله یک حکومت، حفظ قلمروی خود و جنگ با دشمنان بود (شاهد بر اینکه این مهمترین مساله حکومتها بوده این است که برخلاف امروزه که عمده کارگزاران حکومت [= کارمندها] در نهادهای وابسته به قوای سه‌گانه‌اند و تعداد لشکریان یک حکومت درصد کمی از کارگزاران کل حکومت را تشکیل می‌دهد، در حکومتهای سنتی عمده کارگزاران حکومت لشکریان بودند و کارگزاران بقیه نهادها در چند نفر – یک یا حداکثر دو وزیر، استانداران، چند دبیر [= منشی] و یک قاضی‌القضاة و چند قاضی وابسته به حکومت- خلاصه می‌شد)؛ و آنچه نیاز به اشاره و تأکید کردن دارد بیعت با زنان است؛ لذا قدما توضیح می‌دادند که با توجه به اینکه زنها در جهاد نمی‌توانند یاری برسانند بیعت با آنان چه وجهی دارد (مثلا،ر.ک: مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۱۵[۳۸]).

ج. …

 

۳) «يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ … فَبايِعْهُنَّ»

گرايش به كثرتِ آمار مسلمانان، شما را از ارزش‏ها غافل نكند و هر كس را نپذيريد (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۳).

 

۴) «يُبايِعْنَكَ عَلی‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ في‏ مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ»

در میان کارهای مختلف چرا در بیعت با زنان بر این ۵ مورد (شرک و دزدی و زنا و قتل اولاد و بچه دیگری را به شوهر بستن)و با این ترتیب[۳۹] تأکید شده است؟

الف. شرک تجاوز به حق الله است که ناظر به امور معنوی و ماورایی است و سپس سراغ دزدی و … می‌رود که از حقوق مادی بین خود مردم است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۵، ص۱۳۵[۴۰])؛ به تعبیر دیگر، شرک ارتباط عبد و معبود را خدشه‌دار می‌کند، دزدی ارتباط انسان با مالکیت را، که برای ادامه زندگی [اجتماعی] ضروری است، و زنا، پاکی و طهارت زندگی [اجتماعی] را (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۴، ص۳۷۴[۴۱]).

ب. اولی از جنس عقاید و بقیه از جنس رفتار است و می‌خواهد نشان دهد که اولا «اصلاح عقايد، بر اصلاح رفتار مقدّم است؛ و ثانیا در حوزه رفتار، امنيّت از موضوعات مورد توجّه نظام اسلامى است: هم امنيّت مالى و اقتصادى (لا يَسْرِقْنَ)، هم امنيّت خانوادگى (لا يَزْنِينَ)، هم امنيّت جانى (لا يَقْتُلْنَ)، هم امنيّت حيثيّتى و عِرضى (لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ)،‌و هم امنيّت سياسى، اجتماعى (لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ) (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۳-۵۹۴).

ج. از رابطه انسان با خدا که پشتوانه اصلی اخلاق و پای‌بندی به وظایف است شروع می‌کند، سپس سراغ نهی از تجاوز به حقوق و اخلاق در ارتباطات بین مردم می‌رود. در اینجا به نظر می‌رسد امور را به ترتیب در سه گام فردی و خانوادگی و اجتماعی برای زنان مطرح می‌کند: از دزدی که تجاوز به آشکارترین حق مادی فردی (مالکیت) است و هیچ جامعه‌ای نیست که آن را روا بداند شروع می‌کند، سپس سراغ زنا و کشتن فرزندان و فرزند دیگری را به جای فرزند شوهر خود قرار دادن می‌رود که تخطی از حقوق خانوادگی انسانها است، و نهایتا سراغ مطلق دستورات پیامبر ص می‌رود که علی‌القاعده از حیث حاکم جامعه و ناظر به وظایف اجتماعی انسانهاست.

د. بعد از اشاره به شرک که اگر آمد دیگر عمل بی‌خاصیت می‌شود سراغ گناهان عملی رفت و به نظر می‌رسد ترتیب گناهان عملی‌ای که در این آیه مطرح شده از موارد کاملا عام به سمت مواردی که زنانه‌تر است می‌رود: دزدی کاملا عام است؛ زنا در هر دو است ولی چنانکه در تدبر ۱۵ توضیح داده خواهد شد ذهنیتها در آن بیشتر به سمت زن متوجه می‌شود؛ در مورد کشتن فرزندان –به ویژه اگر سقط جنین باشد – علی‌القاعده زن است که باید بدان اقدام کند هرچند انجامش توسط مرد هم ممکن است؛ و بچه‌ی مردِ دیگری را به شوهر خویش بستن از گناهان صرفا و صرفا زنانه است.[۴۲] البته مورد آخر چون یک نحوه اطلاقی در خصوص همه گناهان دارد در آخر آمده است.

ه. …

 

۵) «يُبايِعْنَكَ عَلی‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ في‏ مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ»

اگر پیامبر در این محورها بیعت گرفت، یک پیامی دارد که در نهى از منكر، با تمام مظاهر منكر مبارزه كنيد: اعتقادى «لا يُشْرِكْنَ»، اقتصادى «لا يَسْرِقْنَ»، جنسى «لا يَزْنِينَ»، خانوادگى «لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ»، اجتماعى. «لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ» (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۴).

 

۶) «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ …»

زن، در نگاه اسلام موجودى مستقل، با اراده، انتخابگر و داراى شخصيّت حقيقى و حقوقى مستقل است، تا آنجا كه در صدر اسلام، زنان مستقيماً با پيامبر اسلام گفتگو و اظهار نظر و بیعت مى‏كردند (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۳).

 

۷) «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ … يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ»

در آیه ۱۰ خطاب را به مومنان قرار داد و فرمود وقتی زنان مومن نزد شما آمدند آنان را امتحان کنید؛ اما در این آیه که خطاب به پیامبر ص بود صحبتی از امتحان به میان نیاورد و فقط مواد بیعت را مشخص کرد. چرا؟

الف. چه‌بسا این عبارت دیگری از همان امتحان است، چنانکه ذیل آيه ۱۰ در برخی از نقل‌ها ادعا شده بود که امتحانی که از آن زنان گرفته می‌شود همین بود که به این موارد صریحا اعتراف کنند (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۵۲۴[۴۳]).

ب. چون آنجا موضوع بحث زنان مهاجر بودند که از شهر خود گریخته بودند و احتمال اینکه گریختن آنها ناشی از عوامل دیگر باشد زیاد بود، اما اینجا زنان درون منطقه اسلامی هستند و دیگر نیازی به امتحان نیست (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۵۲۴[۴۴]).

ج. چه بسا این دو در طول هم باشند؛ یعنی وقتی زنی به جامعه اسلامی می‌آید در گام اول باید از وی امتحانی گرفته شود که آیا واقعا برای حفظ دینش آمده یا انگیزه دیگری دارد و این امتحان توسط مومنان انجام می‌شود؛ اما در گام بعد هر زنی – همچون هر مردی- موظف است که با پیامبر اکرم ص بیعت کند.

د. …

 

۸) «الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ»

دين از سياست جدا نيست (بيعت، امرى سياسى است.) (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۳).

 

۹) «الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ …»

ايمان به تنهايى كافى نيست، تعهد و بيعت بر عمل و اطاعت از پیامبر لازم است (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۴).

 

۱۰) «عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً»

با اینکه نهی از شرک ورزیدن با تعبیر «أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ» کفایت می‌کند چرا به این تعبیر بسنده نکرد و کلمه «شَيْئاً» را هم آورد؟

الف. كلمه «شَيْئاً» نشان آن است كه حتّى ذرّه‏اى از آن قابل اغماض نيست و می‌خواهد بگوید شرك به هيچ وجه قابل قبول نيست (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۴). یعنی پیامبر بر سر هر مطلبی کوتاه بیاید در مورد شرک ورزیدن کوتاه نخواهد آمد.

ب. اگرچه ظهور اولیه مقام بیعت کردن آن است که مقصود از شرک در اینجا شرک ظاهری (بت‌پرستی و امثال آن) باشد (الميزان، ج‏۱۹، ص۲۴۲[۴۵])، اما با توجه به اینکه هر آیه‌ای ظاهر و باطنی دارد و برای هر مخاطبی در هر مرتبه وجودی‌ای که باشد پیامی دارد، چه بسا این آیه برای مخاطبان خود به تمام مراتب شرک خفی نیز دلالت داشته باشد؛ یعنی اولین بیعت هرکس در مقام مسلمان شدن این است که شرک خدا را در هر مرتبه‌ای کنار بگذارد.

ج. …

 

۱۱) «عَلی‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ»

چرا بعد از شرک که عمدتا ناظر به حوزه ایمان است، در میان مسائل عملی اولین مساله‌ای که مطرح شده دزدی مطرح شد؟

الف. در میان مواردی که مطرح شده دزدی شاید جهان‌شمول‌ترین رذیلت اخلاقی است که هیچ کس در ناصواب بودن آن مناقشه‌ای ندارد (شاید تنها رذیلتی که به لحاظ جهان‌شمولی و اهمیت مقدم بر آن باشد دروغگویی است، که در این فهرست اصلا نیامده است؛ و شاید وجه نیامدنش این است که بیعت گرفتن بر آن فایده‌ای ندارد؛ زیرا کسی که می‌خواهد دروغ بگوید در همین بیعت دادنش دروغ می‌گوید.)

ب. شاید حق ملکیت اولین حق در میان حقوق زمینی بشر باشد که مقدمه اعتبار کردن بقیه حقوق است. یعنی وقتی زندگی اجتماعی قرار است شکل بگیرد اولین حقی که مطرح می‌شود حق ملکیت است که کسی به محدوده ملکیت دیگری تجاوز نکند و همه حقوق بعدی به تبع این پیش می‌آیند؛ و این حق شاید مهمترین حقی است که تفاوت زندگی انسان با حیوان را به وضوح تمام نشان می‌دهد؛ یعنی از سویی هیچ جامعه‌ای در ضرورت آن و لزوم پرهیز از دزدی تردید ندارد و از سوی دیگر در عرصه حیوانات هیچ محملی ندارد.

ج. …

 

۱۲) «وَ لا يَسْرِقْنَ»

مقصود اولیه از این تعبیر همان خصوص دزدی معروف است یعنی مال کسی را مخفیانه و بدون رضایت وی برای خود برداشتن. اما این کلمه می تواند دلالت بر موارد دیگری هم داشته باشد؟

الف. هرگونه به ملکیت کسی تجاوز کردن، ولو آسیب رساندنی که شخص مال وی را برای خود برندارد.

ب. هرگونه به حق الناس (اعم از ملکیت) تجاوز کردن؛ مثلا دزدی از زمان و موقعیت و .. انسانها

ج. …

و با توجه به اینکه مخاطب این بیعت زنان هستند و نیز با توجه به اینکه ظاهرا دزدی بیشتر از جانب مردان مطرح است، اینکه در بیعت با زنان بر دزدی تصریح شده است می‌تواند بر این موارد به نحو خاص نیز دلالت داشته باشد:

د. دزدی از اموال شوهر (الميزان، ج‏۱۹، ص۲۴۲[۴۶])، به معنای تصرف در اموال وی و خرج کردن و یا بذل و بخشش آن بدون اجازه و رضایت او؛ که خصوصا در جایی که وی اجازه نداده و اگر خبردار شود ناراضی باشد بعید نیست صدق دزدی به نحو حقیقی بر وی بشود.

ه. در خصوص حقی شوهر با پرداخت مهریه و نفقه نسبت به مسائل جنسی زن پیدا کرده است؛ که اگر زنی به هر نحوی امور جنسی خودو را در اختیار مرد بیگانه قرار دهد (از صرف نشان دادن زیبایی‌های حرام تا برقراری هر حدی از روابط جنسی) می تواند مصداق دزدی باشد.

ز. …

 

۱۳) «وَ لا يَزْنينَ»

مقصود اولیه از تعبیر «زنا» همان رابطه جنسی خاص به نحو کامل بین زن و مردی است که همسر شرعی همدیگر نیستند؛ اما چنانکه برخی مفسران اشاره کرده‌اند بعید نیست معنای اعمی از این کلمه اراده شده باشد که هرگونه مقدماتی که ممکن است به زنا منجر شود را هم شامل شود مانند:

الف. دوستی مخفیانه دختر و پسر (آنچه به اسم دوست‌دختر و دوست‌پسر مطرح است و به ترتیب با عبارات «وَ لا مُتَّخِذي أَخْدان‏» (مائده/۵) و «وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدان‏» (نساء/۲۵)  در قرآن کریم در ردیف زناکاری مطرح، و از آنها نهی شده است) (الميزان، ج‏۱۹، ص۲۴۲[۴۷]).

ب. نگاه حرام و دست زدن به نامحرم و هر اقدام حرامی از این جنس، چنانکه در حدیث نبوی از زنای هر عضوی از اعضای بدن سخن گفته شده است: «العينان تزنيان و اليدان تزنيان و الرّجلان تزنيان و الفرج يزني» (نهج الفصاحة، ص۵۸۳)؛ یعنی: چشمها زنا می‌کند و دستها زنا می‌کند و پاها زنا می‌کند و اندام جنسی هم زنا می‌کند (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۵۲۴[۴۸]).

ج. …

 

۱۴) «وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ»

به نظر می‌رسد در عموم جوامع، وقتی از گناه دزدی سخن به میان می‌آید ذهنها در درجه اول سراغ مردان می رود و وقتی از زناکاری صحبت می‌شود ذهنها در درجه اول به سمت زنان می‌رود؛ و این ذهنیت در قرآن نیز به نحوی مورد قبول بوده است چنانکه وقتی می‌خواهد از مجازات این دو عمل صحبت کند در خصوص دزدی اول از مرد دزد و بعد از زن دزد سخن می‌گوید: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما» (مائده/۳۸) ولی در خصوص زنا اول از زن زناکار و بعد از مرد زناکار سخن می‌گوید: «الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني‏ فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَة» (نور/۲). با این وصف، چرا در آیه حاضر که در خصوص زنان است، دزدی قبل از زنا مطرح شد؟

الف. در تدبر ۴.ج این احتمال مطرح شد که ترتیب گناهان عملی‌ای که در این آیه مطرح شده از موارد کاملا عام به سمت مواردی است که زنانه‌تر است، و در این حالت طبیعی است که دزدی بر زنا مقدم شود.

ب. در تدبر ۱۲ موارد «د» به بعد اشاره شد که چه‌بسا مقصود اصلی دزدی‌هایی است که در مورد زنان مصداق پیدا می‌کند، که اگر چنین باشد دیگر تقدم آن بر زنا (که در مورد هم زن و هم مرد معنا دارد) طبیعی است.

ج. …

 

۱۵) «وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ»

در خصوص مقصود از این تعبیر، اغلب مفسران، اگرچه گفته‌اند این عنوان عام است و هرگونه کشتن فرزند را شامل می‌شود؛ اما به دو مورد خیلی شایع در آن روز اشاره کرده‌اند: زنده به گور کردن دختران و سقط جنین (مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۱۴[۴۹]؛ الميزان، ج‏۱۹، ص۲۴۲[۵۰]؛ مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۵۲۴[۵۱]).

اما به نظر می‌رسد بتوان مصادیق دیگری را نیز برای این نهی برشمرد مانند:

الف. کشتن فرزندان به خاطر فقر و نداری، که نمی‌توانیم روزی اینها را تأمین کنیم؛ و در جای دیگری مورد نهی قرار گرفت: «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ» (انعام/۱۵۱) و چه‌بسا هنوز نیز وجود دارد.

ب. کشتن فرزندان از ترس اینکه مبادا با داشتن این فرزند بعدا فقیر شویم و روزی خودمان را هم نتوانیم تأمین کنیم؛ و در جای دیگری مورد نهی قرار گرفت: «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبيرا» (اسراء/۳۱) و چه‌بسا هنوز نیز وجود دارد.

ج. انجام ندادن تربیت صحیح و کم‌کاری والدین در خصوص باورهای دینی فرزندان که عملا آنها را از حیات طیبه محروم می‌کند؛ چنانکه در حدیث نبوی، پدرانی که اهتمام به آموزش واجبات دینی به فرزندانشان ندارند بشدت مذمت شده‌، و بر حال فرزندان ایشان تأسف خورده‌اند (جامع الأخبار(للشعيري)، ص۱۰۶: رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى بَعْضِ الْأَطْفَالِ فَقَالَ وَيْلٌ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِكِينَ فَقَالَ لَا مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ لَا يُعَلِّمُونَهُمْ شَيْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ مَنَعُوهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ يَسِيرٍ مِنَ الدُّنْيَا فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِي‏ءٌ وَ هُمْ مِنِّي بِرَاءٌ.).

د. …

 

۱۶) «لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ»

حفظ آبروى مردم مهم است و ذرّه‏اى نبايد خدشه دار شود. (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۴).

 

۱۷) «وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ»

ترجمه این عبارت این است که «و بهتانی [= نسبت دادن دروغی] را نیاورند که آن را میان دستها و پاهای خود افترا بزنند». درباره مقصود از این تعبیر، عموما توضیح داده‌اند که مقصود آن است که به همسرانشان به دروغ، فرزندی که فرزند او نیست ملحق کنند (ابن عباس، به نقل از مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۱۴[۵۲]؛ معاني القرآن، ج‏۳، ص۱۵۲[۵۳]). اگرچه برخی مفسران نظرشان این است که مقصود در جایی است که زنی از راه زنا باردار شود و فرزند حاصل را به شوهر خودش نسبت دهد (الميزان، ج‏۱۹، ص۲۴۲[۵۴])؛ اما به نظر می‌رسد اعم از این است و شامل هرگونه فرزندی را به شوهر خود نسبت دادن شامل شود، چنانکه از ابن عباس نقل شده که گفته است که گاه می‌شد زنی دختر به دنیا می‌آورد، ولی نوزاد پسر دیگری را به جای آن دختر به عنوان فرزند به شوهرش معرفی می‌کرد (الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۱۰[۵۵])؛ و حتی برخی گفته‌اند که چون نهی از زنا قبلش آید این شامل موارد زنا نمی‌شود و مواردی است که زن به هر دلیلی فرزند دیگری را به عنوان فرزندی که از شوهرش آورده به او معرفی می‌کند (مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۱۴[۵۶]؛ مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۵۲۴[۵۷]) چنانکه مثلا برخی احتمال داده‌اند که مواردی است که زنی از همسر قبلی‌اش باردار بوده و به همسر بعدی نسبت دهد (کشف الاسرار، ج۱۰، ص۱۶۶[۵۸]) و گفته شده در زمان جاهليت عادت و روش زنان اين بود كه چون مي‌ديدند كودكى را در سر راهى انداخته‏اند آن را برداشته به شوهر خود مي‌گفتند: اين فرزند من است (ترجمه فيض الاسلام، ج‏۳، ص۱۰۹۵) به ویژه در مواردی که مردان گاه به سفرهای طولانی می‌رفتند و وقتی برمی‌گشتند همسرشان ادعا می‌کرد که در غیاب تو این فرزند به دنیا آمد؛ که البته دلیل اینها در خصوص عدم شمول بچه‌های ناشی از زنا، دلیل موجهی نیست زیرا اینها (نهی از زنا و نهی از بستن ولدالزنا به شوهر) دو حکم مستقل است (الميزان، ج‏۱۹، ص۲۴۲[۵۹]) و به نظر می‌رسد هر دو (هم ولد الزنا و هم بچه‌های غیر آن) را شامل شود. و البته این قول هم مطرح است که حتی اعم از بستن فرزند به شوهر باشد، یعنی این بهتان شامل تهمت زدن به زنان پاکدامن و دروغ بستن بر مردم نیز بشود (به نقل از مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۱۴[۶۰]).

درباره اینکه چرا تعبیر «بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ» آمد، عموما گفته‌اند مقصود افترا و بهتانی است که آنها به دست و پای خود بسته‌اند؛ و درباره مقصود از آن وجوه مختلفی گفته‌اند از جمله:

الف. چون بچه وقتی به دنیا می‌آید جلوی دست و پای مادرش بر زمین می‌افتد (مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۱۴[۶۱]؛ الميزان، ج‏۱۹، ص۲۴۲[۶۲]).

ب. چون مادر وقتی بچه را می‌خواهد بغل کند با پاها برای گرفتن او جلو می‌رود و با دست او را می‌گیرد، پس بین دست و پاهای اوست (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۵۲۴[۶۳]).

ج. يعنى فرزندى را كه ميان دست و پاى خود پرورده و علم به آن از انعقاد نطفه او دارند به دروغ به كسى غير پدرش نبندند (ترجمه الهی قمشه‌ای؛ و ترجمه المیران، ج۱۹، ص۴۰۸؛ و ترجمه سید مهدی حجتی (گلی از بوستان خدا)).

د. شايد بين دستها و پاهاى آنها اشاره به اولادى باشد كه از زنا پديد گرديده كه بين دستهاى آنها كنايه باشد از شكم آنها و بين پاهاى آنها اشاره به محل تولد طفل باشد (مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏۱۲، ص۲۶۵؛ ترجمه فيض الاسلام، ج‏۳، ص۱۰۹۵[۶۴]؛ ترجمه مشکینی[۶۵])

ه. کسانی که معنای عامی از آیه برداشت کرده‌اند این عبارت را این گونه ترجمه کرده‌اند:

ه.۱. بهتانى كه خود از پيش خود ساخته‏اند بر يكديگر ننهند (ترجمه جلال الدین فارسی، ترجمه [زین العابدین] رهنما، ج‏۴، ص۳۲۲)

ه.۲. هرگز افتراء و بهتان نگويند در پيشروى خود و در ميان پاهاى خود (تفسير روشن، ج‏۱۶، ص۱۲۷)

و. …

 

۱۸) «وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ»

درباره مقصود از این تعبیر، در برخی احادیث، تعهد به پرهیز از گناهان خاصی معرفی شده است، که عموما گناهانی‌اند که عمدتا مورد ابتلای زنان می‌باشند همچون جزع و فزع کردن در مصیبت‌ها و خلوت کردن با نامحرم و تبرج (خودنمایی) کردن در ملأ عام و … (احادیث ۸ تا ۱۳) و به تبع آن برخی از قدمای مفسران نیز آیه را بر همین موارد منطبق کرده‌اند (مقاتل و کلبی، به نقل از مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۱۴[۶۶]). اما حق این است که آن موارد از باب تأکید بوده است و آیه ظهور واضحی دارد که شامل مطلق واجبات دینی مانند نماز و زکات و سایر امور خیری است که زنان به انجام آن‌ها دستور داده شده‌اند (حدیث۷) چرا که کلمه «معروف» نقطه مقابل «منکر» است و هر چیزی است که عقل و شرع بر وجوب با استحباب آن دلالت داشته باشد؛ و اصل معروف هر کار نیک و مطابق با تقوا و طاعت خداوند متعال است؛ و بلکه هر دستوری است که پیامبر ص بدهد، اعم از واجبات مذکور یا مواردی که شخص پیامبر ص به هر کس خاصی دستور دهد (مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۱۴[۶۷]).

 

۱۹) «وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ»

اینکه بر پرهیز از معصیت خود پیامبر ص، و نه بر پرهیز از معصیت خداوند، تأکید کرد، دلالت آشکاری دارد که می‌خواهد بدین وسیله تثبیت کند که هر سنت و دستوری که شخص پیامبر ص هم مستقر کند باید مسلمانان رعایت کنند و در واقع معنایی اعم از معروف را شامل می‌شود (الميزان، ج‏۱۹، ص۲۴۲[۶۸]). در واقع این تعبیر، شاید به نحوی خلاصه مفادی باشد که در سوره نساء در ضمن چند آیه آمد که فرمود:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً (۵۹) … (۶۰) وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً (۶۱) … (۶۲-۶۳) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً (۶۴) فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً (۶۵) … (۶۶-۷۹) مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً (۸۰) … (۸۱-۸۲) وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلاً (۸۳)

این آیات صراحت آشکاری دارند که امر به اطاعت از رسول و اولی‌الامر در ادامه اطاعت از خداست؛ و اگر در هر چیزی [از جمله در تشخیص مصداق اولی الامر) اختلاف شد باید به خدا و رسول مراجعه کنند. اما در این ارجاع منافقان می‌کوشند جلوی رجوع مردم به پیامبر ص را بگیرند [یعنی منافقان در مقابل دستورات خدا که صریحا در قرآن آمده، چاره‌ای ندارند، اما نفاقشان از اینجا معلوم می‌شود که مردم را به سمتی سوق می‌دهند که گمان کنند که می‌شود با رجوع به قرآن بی‌نیاز شد و نیازی به اطاعت از دستورات ویژه پیامبر ص نیست]؛ لذا خداوند در ادامه تصریح می‌کند که پیامبر فقط وظیفه پیام آوردن ندارد بلکه اصلا هر پیامبری که از جانب خداوند ارسال شد باید اطاعت شود و اطاعت از پیامبر عین اطاعت از خداست؛ و نهایتا از مسلمانان این انتظار را دارد که در هر مساله خاصی (که دیگر به خاطر خاص بودنش لزوما در قرآن یافت نمی‌شود) سراغ پیامبر ص و آن اولی الامری که قبلا اشاره شد بروند و اینجا دیگر حتی اسم رجوع الی الله (که مصداقش از نظر مخاطب علی القاعده رجوع به قرآن است) نمی‌آورد.

به نظر می‌رسد در این بیعت با زنان، کل این مفاد آیات فوق، در یک تعبیر «معصیت تو را نکنند» خلاصه شده است.

نکته تاریخی- تفسیری

در میان زنان مسلمانی[۶۹] که قرآن از آنها یاد کرده است که در زمان پیامبر ص بوده‌اند دو مورد داریم که به نحوی اقدامشان رنجش پیامبر ص را در پی داشته است و جالب اینجاست که هر دو در میان زنان پیامبر ص بوده است.

یکی آیات ۲۸-۲۹ و ۵۱ سوره احزاب است: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً؛ وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظيماً» (۲۸-۲۹) «تُرْجي‏ مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما في‏ قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَليما» (۵۱) که برخورد بد آنها با پیامبر ص در خصوص انتظارات دنیوی‌ای که داشتند موجب شده پیامبر حدود یک ماه از همه آنها کناره‌گیری کند (بحث در مورد این آیات و شأن نزول آنها قبلا تقدیم شد در: https://yekaye.ir/al-ahzab-33-28/ و https://yekaye.ir/al-ahzab-33-29/ و https://yekaye.ir/al-ahzab-33-51/) و البته در اینجا مصداق تخلف از دستور پیامبر ص نبود.

مورد دوم که مشخصا مصداق تخلف از دستور پیامبر ص بود در ۵ آیه ابتدایی سوره تحریم است که دو آیه ابتدایی‌اش از جنس همین ناراحت کردن پیامبر ص است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏؛ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي‏ مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ؛ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ الْعَليمُ الْحَكيمُ» (۱-۲) اما آیات بعد صریحا از تخلف دو تن از آنان (که در منابع شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که عایشه و حفصه بوده است) از دستوری که پیامبر ص داده بود گزارش می‌دهد: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَليمُ الْخَبيرُ» (۳) غلاظ و شداد بودن این مطلب از دو آیه‌ای که بعدش آمده بخوبی فهمیده می‌شود که اولا برخلاف همه مواردی که وقتی کسی توبه می‌کندن خدا وعده بخشش می‌دهد اینجا نه‌تنها از چنین وعده‌ای خبری نیست، بلکه تأکید می‌شود که ولو توبه کنید باز قلبهایتان منحرف شده است: «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ» (۴) و ثانیا تهدید می‌کند که چه‌بسا پیامبر شما را طلاق دهد و به جای شما زنان مسلمان مومن و دارای صفات خوب بگیرد: «عَسى‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً» (۵) که کنایه می‌زند که شما این طور نیستید.

شاید ریشه همه اینها در همین باشد که آنان با اینکه زن پیامبر ص بودند بیعت‌شکنی کردند زیرا به «لا یعصینک فی معروف» که از مفاد بیعت پیامبر ص با زنان بود ملتزم نماندند، و در جای دیگر فرمود وقوع گناه از زنان پیامبر مجازاتی مضاعف دارد؛ همان گونه که مطیع پیامبر ص بودن پاداش دوبرابر برایشان دارد: «يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرا؛ وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريما» (احزاب/۳۱-۳۲)

 

۲۰) «فَبايِعْهُنَّ»

زنان در مسايل عقيدتى، اجتماعى، اخلاقى و سياسى در كنار مردان هستند و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در پرتو وحى با آنان رفتار عادلانه داشت (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۴).

 

۲۱) «فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ»

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مأمور به دعا و استغفار براى كسانى است كه با او بيعت نمايند (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۵).

 

۲۲) «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ»

توسّل به اولياى خدا جايز و دعاى آنان مستجاب است وگرنه خداوند به پیامبرش دستور نمی‌داد که تو برای آنان استغفار کن (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۵).

 

۲۳) «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ»

گرچه اسلام آوردن، كارهاى دوران كفر را مى‏پوشاند و محو مى‏كند ولى باز هم به دعاى پيامبر نياز است (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۵).

 

۲۴) «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ»

سوابق بد مردم، مانع دعا به آنان نشود (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۵).

 

۲۵) «وَ اسْتَغْفِرْ … إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيم‏»

رحمت و مغفرت خداوند پشتوانه استجابت دعاهاست (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۹۵).

 

۲۶) «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلی‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ في‏ مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»

در این آیه بر مفاد بیعتی که زنان با پیامبر ص داشتند تأکید می‌شود و انتظار خدا از ایشان را در امور کاملا واضحی همچون شرک نورزیدن و دزدی و زنا نکردن معرفی می‌کند؛ و البته یک موردش را به اجمال گذاشته است: «وَ لا يَعْصينَكَ في‏ مَعْرُوفٍ». در تدبر ۱۹ توضیح داده شد که این مورد، که اطاعت از شخص پیامبر ص را طلب می‌کند مشخصا موردی است که مرز منافق و غیرمنافق را نمایان می‌کند. و حقیقت این است که آن طور که خود این زنانی که بیعت کرده‌اند گزارش کرده‌اند، بسیاری از زنان به این فقره از مفاد بیعت عمل نکردند؛ در حدیث شماره ۱۰ مواردی نقل شد که وقتی پیامبر، یکی از دستوراتی که به خصوص زنان داد این بود که «إسعاد» [دم گرفتن و همراهی با زنی که نوحه‌سرایی می‌کند تا نوحه‌اش جانسوزتر شود] نکنند، برخی گفتند چون فلانی‌ها برای ما اسعاد کرده‌اند ما هم باید برای آنها اسعاد کنیم و لذا بیعت نکردند و بعد از اینکه اسعاد کردند برای بیعت آمدند! و در اولین روایتش راوی که یکی از همین زنانی است که بیعت کرده، می‌گوید غیر از من کسی به این عهد وفادار نماند. در اینجا به مورد دیگری اشاره می‌شود.

حکایت

ام عطیه می‌گوید: در بیعت از ما عهد گرفته شد که نوحه‌سرایی نکنیم، ولی کسی از ما به این عهد وفادار نماند غیر از پنج نفر: ام سلیم و ام علاء و دختر أبی‌سبرة و همسر معاذ و یک خانم دیگر (الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۱۱[۷۰]).

این گونه وقایع بخوبی نشان می‌دهد که پیامبر ص در میان چه کسانی زندگی می‌کرده است! وقتی توجه کنیم کسانی که با شخص پیامبر ص بیعت می‌کردند این گونه بودند – یعنی وجود سطوحی از رفتاری که در جای دیگر آن را علامت نفاق خواند، در بدنه عمومی مردم- آنگاه سطح انتظار خود را از مسلمانانی که در کنارشان زندگی می کنیم تعدیل خواهیم کرد.

شاید به همین جهت است که بلافاصله بعد از دستور بیعت، ایشان را سفارش به استغفار می‌کند و بر غفور و رحیم بودن خداوند اصرار می‌ورزد.

 

 


[۱] . . قرأ نافع «النبيء» فيلتقي وصلا همزتان مضمومة فمكسورة، فيقرأ بتحقيق الأولى وبتسهيل الثانية بَيْنَ بَيْنَ، وبإبدالها واواً خالصة مكسورة «النبيء وذا».

[۲] . تقدمت الإمالة وحكم الهمزة في الوقف في الآية الأولى من هذه السورة (معجم القراءات، ج۹، ص۴۳۰).

[۳] . تقدمت القراءة بإبدال الهمزة واوا في الآية / ١٠ من هذه السورة (معجم القراءات، ج۹، ص۴۳۰).

[۴] . تقدمت القراءة فيه عند الوقف في الآية / ۱۲۳ من سورة البقرة، والآية ۳ من سورة الفرقان (معجم القراءات، ج۹، ص۴۳۰).

[۵] . قراءة الجماعة «ولايقتُلْنَ» بالتخفيف من «قَتَل».

. وقرأ علي بن أبي طالب والحسن وأبو عبد الرحمن السلمي «ولا يُقَتِّلْنَ» بالتشديد.

. وجاءت القراءة في مختصر ابن خالويه «ولا تُقَتِّلْنَ» بالتاء في أوله وشدّد التاء في وسطه، ولعله تصحيف، وصوابه بالياء.

[۶] . السلمي و حسن و ابن المقسم «ولا يُقَتِّلْنَ أولادهنّ» بضم الیاء و فتح القاف و کسر التاء و التشدید.

[۷] . . قرأ يعقوب بخلاف عنه بهاء السكت في الوقف «أولادهُنَّه» (معجم القراءات، ج۹، ص۴۳۰).

[۸] . قرأ أبو عمرو بخلاف عنه وأبو جعفر والأزرق و ورش والأصبهاني و محمد بن حبيب الشموني عن الأعشى عن أبي بكر عن عاصم «ولاياتين» بإبدال الهمزة الفاً.

. وكذا جاءت قراءة حمزة في الوقف.

وقراءة الجماعة بالفتح.

[۹] . . قرأ يعقوب في الوقف بخلاف عنه بهاء السكت «أيديهُنّة». والقراءة عنه بضم الهاء على مذهبه المعروف وقفاً و وصلاً سواء (معجم القراءات، ج۹، ص۴۳۱).

[۱۰] . . قراءة يعقوب بخلاف عنه بهاء السكت في الوقف «وأَرْجُلِهُنَّه» (معجم القراءات، ج۹، ص۴۳۱).

[۱۱] . . قراءة يعقوب في الوقف بهاء السكت «فبايعهُنّه» (معجم القراءات، ج۹، ص۴۳۱).

[۱۲] . قراءة أبي عمرو من رواية السوسي بإدغام الراء في اللام، ووافقه ابن محيصن واليزيدي.

. واختلف عنه من رواية الدوري.

وتقدم مثل هذا مراراً ، وانظر الآية /١٩ من سورة.

. قرأ يعقوب في الوقف بخلاف عنه بهاء السكت «لهُنّه»

[۱۳] . لما فرغ النبي- صلى الله عليه وسلم من بيعة الرجال وهو جالس على الصفا، وعمر بن الخطاب- رضي الله عنه أسفل منه، فقال النبي- صلى الله عليه وسلم أبايعكن «على أن لا تشركن بالله شيئا» وكانت هند بنت عتبة امرأة أبي سفيان منتقبة مع النساء فرفعت رأسها، فقالت: والله، إنك لتأخذ علينا أمرا ما رأيتك أخذته على الرجال، فقد أعطيناكه. فقال النبي- صلى الله عليه وسلم: وَلا يَسْرِقْنَ فقالت. والله، إني لأصيب من مال أبي سفيان هنات، فما أدري أتحلهن لي أم لا؟ فقال أبو سفيان: نعم، ما أصبت من شيء فيما مضى وفيما غير فهو لك حلال. فقال النبي- صلى الله عليه وسلم: وإنك لهند بنت عتبة. فقالت: نعم، فاعف عما سلف عفا الله عنك. ثم قال: وَلا يَزْنِينَ قالت: وهل تزني الحرة؟ ثم قال: وَلا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ فقالت: ‌ربيناهم ‌صغارا وقتلتموهم كبارا، فأنتم وهم أعلم، فضحك عمر بن الخطاب حتى استلقى، ويقال إن النبي- صلى الله عليه وسلم ضحك من قولها، ثم قال: وَلا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ والبهتان أن تقذف المرأة ولدا من غير زوجها على زوجها، فتقول لزوجها هو منك وليس منه. قالت: والله إن البهتان لقبيح، ولبعض التجاوز أمثل، وما تأمر إلا بالرشد ومكارم الأخلاق. ثم قال: وَلا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ يعني في طاعة الله- تعالى- فيما نهى عنه النبي- صلى الله عليه وسلم عن النوح «وشد «۱» الشعر» وتمزيق الثياب، أو تخلو مع غريب في حضر، ولا تسافر فوق ثلاثة أيام إلا مع ذي محرم ونحو ذلك. قالت هند: ما جلسنا في مجلسنا هذا، وفي أنفسنا أن نعصيك في شيء فأقر النسوة بما أخذ عليهن النبي- صلى الله عليه وسلم، فذلك قوله: «فَبايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ لما كان في الشرك رَحِيمٌ فيما بقي.

[۱۴] . وذكر أن النبي صلّى الله عليه لَمَّا افْتَتَحَ مَكَّةَ قَعَدَ عَلَى الصَّفَا وَإِلَى جَنْبِهِ عُمَرُ، فَجَاءَهُ النِّسَاءُ يُبَايِعْنَهُ وَفِيهِنَّ هِنْدُ بِنْتُ عُتْبَةَ، فَلَمَّا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى الله عليه: «لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً» يَقُولُ: لَا تَعْبُدْنَ الْأَوْثَانَ، وَلَا تَسْرِقْنَ، وَلَا تَزْنِينَ. قَالَتْ هِنْدٌ: وَهَلْ تَزْنِي الْحُرَّةُ؟ قَالَ: فَضَحِكَ عُمَرُ، ثُمَّ قَالَ: لَا، لَعَمْرِي  مَا تَزْنِي الْحُرَّةُ. قَالَ: فَلَمَّا قَالَ: لَا تَقْتُلْنَ أَوْلَادَكُنَّ ، هَذَا فِيمَا كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يَئِدُونَ، فَبُويِعُوا عَلَى أَلَّا يَفْعَلُوا، فَقَالَتْ هِنْدٌ: قَدْ ‌ربيناهم ‌صغارا، وقتلتموهم كِبَارًا. وقوله: وَلا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ، كانت المرأة تلتقط المولود، فتقول لزوجها: هَذَا ولدي منك. فذلك البهتان المفترى

[۱۵] . فَلَمَّا فَرَغَ رَسُولُ الله ص مِنْ بَيْعَةِ الرِّجَالِ بَايَعَ النِّسَاءَ، وَاجْتَمَعَ إِلَيْهِ نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءِ قُرَيْشٍ، فِيهِنَّ هِنْدُ بِنْتُ عُتْبَةَ، مُتَنَقِّبَةً مُتَنَكِّرَةً لِحَدَثِهَا وَمَا كَانَ مِنْ صَنِيعِهَا بِحَمْزَةَ، فَهِيَ تَخَافُ أَنْ يَأْخُذَهَا رَسُولُ الله ص بِحَدَثِهَا ذَلِكَ، فَلَمَّا دَنَوْنَ مِنْهُ لِيُبَايِعْنَهُ [قَالَ، رسول الله ص- فِيمَا بَلَغَنِي-: تُبَايِعْنَنِي عَلَى أَلا تُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا! فَقَالَتْ هِنْدٌ: وَاللَّهِ إِنَّكَ لَتَأْخُذُ عَلَيْنَا أَمْرًا مَا تَأْخُذُهُ عَلَى الرِّجَالِ وَسَنُؤْتِيكَهُ قَالَ: وَلا تَسْرِقْنَ، قَالَتْ: وَاللَّهِ إِنْ كُنْتُ لأُصِيبُ مِنْ مَالِ أَبِي سُفْيَانَ الْهَنَةَ وَالْهَنَةَ وَمَا ادرى اكان ذلك حلالي أَمْ لا! فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ- وَكَانَ شَاهِدًا لِمَا تَقُولُ: أَمَّا مَا أَصَبْتِ فِيمَا مَضَى فَأَنْتِ مِنْهُ فِي حِلٍّ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: وَإِنَّكِ لَهِنْدُ بِنْتُ عُتْبَةَ! فَقَالَتْ: أَنَا هِنْدُ بِنْتُ عُتْبَةَ، فَاعْفُ عَمَّا سَلَفَ عَفَا اللَّهُ عَنْكَ! قَالَ: وَلا تَزْنِينَ، قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَلْ تَزْنِي الْحُرَّةُ! قَالَ: وَلا تَقْتُلْنَ أَوْلادَكُنَّ، قَالَتْ: قَدْ رَبَّيْنَاهُمْ صِغَارًا، وَقَتَلْتَهُمْ يَوْمَ بَدْرٍ كِبَارًا، فَأَنْتَ وَهُمْ أَعْلَمُ! فَضَحِكَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مِنْ قَوْلِهَا حَتَّى اسْتَغْرَبَ. قَالَ: وَلا تَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ تَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيكُنَّ وَأَرْجُلِكُنَّ، قَالَتْ: وَاللَّهِ إِنَّ إِتْيَانَ الْبُهْتَانِ لَقَبِيحٌ، وَلَبَعْضُ التَّجَاوُزِ أَمْثَلُ قَالَ: وَلا تَعْصِينَنِي فِي مَعْرُوفٍ، قَالَتْ: مَا جَلَسْنَا هَذَا الْمَجْلِسَ وَنَحْنُ نُرِيدُ أَنْ نَعْصِيَكَ فِي مَعْرُوفٍ.

[۱۶] . وذكر أن النبيّ صلى الله عليه وسلم لما فتح مكة، وفرغ من مبايعة الرجال، وهو على الصفا، وعمر بن الخطاب- رضي الله عنه أسفل منه، فبايع النساء على أن لا يشركن بالله شيئاً، ولا يسرقن. فقالت هند، امرأة أبي سفيان: إنِّي قَدْ أصَبْتُ مِنْ مَالِ أبِي سُفْيَان، فَلَا أدْرِي أَحَلَالٌ أمْ لا؟ فقال أبو سفيان: نَعَمْ مَا أَصَبْتِ فِيمَا مَضَى وَفِيمَا غَبَرَ. فقال النبيّ صلى الله عليه وسلم: عَفَا الله عَمَّا سَلَف. وفي خبر آخر، أنها قالت: أرَأَيْتَ لَوْ لَمْ يُعْطِنِي مَا يَكْفِينِي وَلِوَلَدي، هَلْ يَحِلُّ لِي أَنْ آخُذَ مِنْ مَالِهِ؟ فقال النبيّ صلى الله عليه وسلم: «خُذِي مِنْ مَالِهِ مَا يَكْفِيكِ وَلِوَلَدِكِ بِالمَعْرُوفِ» . ثم قال: وَلا يَزْنِينَ فلما قال ذلك، قالت هند: أَوَتَزْنِي الحُرَّةُ؟ فضحك عمر عند ذلك، ثم قال: تَعَالَيْ وَلا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ يعني: لا يقتلن بناتهن الصغار، فقالت هند: ‌ربيناهم ‌صغاراً أفنقتلهم كباراً؟ فتبسم النبيّ صلى الله عليه وسلم ثم قال: وَلا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ يعني: لا تجيء بصبي من غير زوجها، فتقول للزوج: هو منك. فقالت هند: إنَّ البُهْتَانَ أَفْحَشُ وَمَا تَأْمُرْنَا إلَاّ بالرّشد. ثم قال عز وجل: وَلا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ يعني: في طاعة مما أمر الله تعالى، ويقال: وَلا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ يعني: فيما نهيتهن عن النوح وتمزيق الثياب، أو تخلو مع الأجنبي، أو نحو ذلك، فقالت هند: ما جَلَسْنَا هَذَا المَجْلِسِ وَفِي أَنْفُسِنَا أَنْ نَعْصِيكَ فِي شَيْءٍ ثم قال فَبايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ يعني: إذا بايعن على ذلك، فاسأل الله لهن المغفرة لما كان في الشرك. إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ غفور لهن ما كان في الشرك رحيم فيما بقي.

[۱۷] . «وذلك يوم فتح مكة لما فرغ رسول الله صلى الله عليه وسلم من بيعة الرجال وهو على الصفا (۱)، وعمر بن الخطاب رضي الله عنه أسفل منه، وهو يُبايع النساء، بأمر رسول الله صلى الله عليه وسلم ويبلغهن عنه، وهند بنت عتبة امرأة أبي سفيان متنقبة متنكرة مع النساء خوفًا من النبي رضي الله عنه أن يعرفها، فقال النبي صلى الله عليه وسلم للنساء: “أبايعكن على أن لا تشركن بالله شيئًا” فرفعت هند رأسها وقالت: إنك لتأخذ علينا أمرًا ما رأيناك أخذتَه على الرجال، وكان بايع الرجال يومئذ على الإسلام، والجهاد فقط، فقال النبي صلى الله عليه وسلم: “ولا تسرقن” فقالت هند: إنَّ أبا سفيان رجل شحيح وإني أصبت من ماله هنات، فلا أدري أيحل لي أم لا؟ فقال أبو سفيان: ما أصبْتِ من شيء فيما مضى وفيما غَبر فهو لكِ حلال، فضحك رسول الله صلى الله عليه وسلم وعرفها، فقال لها: “وإنكِ لهند بنت عتبةَ؟ ” قالت: نعم فاعف عمَّا سلف يا نبي الله عفى الله عنك، فقال النبي صلى الله عليه وسلم: “ولا تزنين”، فقالت هند رضي الله عنه: أوَ تزني الحرةُ! ؟ فقال: “ولا تقتلن أولادكن” أي: لا يئدن الموؤدات ولا يسقطن الأجنة، فقالت هند رضي الله عنه: ربَّيناهم صغارًا وقتلتموهم كبارًا فأنتم وهم أعلم، وكان ابنها حنظلة بن أبي سفيان قد قتل يوم بدر، فضحك عمر رضي الله عنه حتى استلقى، فتبسم رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال: ” {وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ} “، وهي أن تقذف ولدًا على فراش زوجها فتنسبه منه وليس منه، فقالت هند: والله إنَّ البهتان لقبيح، ولا تأمرنا إلَّا بالرشد ومحاسن الأخلاق، فقال: ” {وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ} ” فقالت: ما جلسنا في مجلسنا هذا وفي أنفسنا أن نعصيك في شيء، فأقرَّ النسوة بما أخذ عليهنَّ.

[۱۸] . «وَذَلِكَ يَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ لَمَّا فَرَغَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مِنْ بَيْعَةِ الرِّجَالِ، وَهُوَ عَلَى الصَّفَا وَعُمَرُ بْنُ الخطاب أَسْفَلَ مِنْهُ، وَهُوَ يُبَايِعُ النِّسَاءَ بِأَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَيُبَلِّغُهُنَّ عَنْهُ، وَهِنْدُ بِنْتُ عُتْبَةَ امْرَأَةُ أَبِي سُفْيَانَ مُتَنَقِّبَةٌ مُتَنَكِّرَةٌ مَعَ النِّسَاءِ خَوْفًا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَنْ يَعْرِفَهَا فَقَالَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أُبَايِعْكُنَّ عَلى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً، فَرَفَعَتْ هِنْدٌ رَأْسَهَا وَقَالَتْ: وَاللَّهِ إِنَّكَ لَتَأْخُذُ عَلَيْنَا أَمْرًا مَا رَأَيْنَاكَ أَخَذْتَهُ عَلَى الرِّجَالِ، وَبَايَعَ الرِّجَالَ يَوْمَئِذٍ عَلَى الْإِسْلَامِ وَالْجِهَادِ فَقَطْ، فَقَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم: «وَلَا يَسْرِقْنَ» ، فَقَالَتْ هِنْدٌ: إِنَّ أَبَا سُفْيَانَ رَجُلٌ شَحِيحٌ وَإِنِّي أَصَبْتُ مِنْ مَالِهِ هَنَاتٍ فَلَا أَدْرِي أَيَحِلُّ لِي أَمْ لَا؟ فَقَالَ أَبُو سُفْيَانُ: مَا أَصَبْتِ مِنْ شَيْءٍ فِيمَا مَضَى وَفِيمَا غَبَرَ فَهُوَ لَكِ حَلَالٌ، فَضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَعَرَفَهَا، فَقَالَ لَهَا: «وَإِنَّكِ لَهِنْدُ بِنْتُ عَتْبَةَ» ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، فَاعْفُ عَمَّا سَلَفَ عَفَا اللَّهُ عَنْكَ، فَقَالَ: وَلا يَزْنِينَ، فَقَالَتْ هِنْدٌ: أَوَ تَزْنِي الْحُرَّةُ؟ فَقَالَ: وَلا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ، فَقَالَتْ هِنْدٌ: رَبَّيْنَاهُنَّ صِغَارًا وَقَتَلْتُمُوهُمْ كِبَارًا فَأَنْتُمْ وَهُمْ أَعْلَمُ، وَكَانَ ابْنُهَا حَنْظَلَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ قَدْ قُتِلَ يَوْمَ بَدْرٍ، فَضَحِكَ عُمَرُ رضي الله عنه حَتَّى اسْتَلْقَى، وَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم، فَقَالَ: وَلا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ، وَهِيَ أَنْ تَقْذِفَ وَلَدًا عَلَى زَوْجِهَا لَيْسَ مِنْهُ، قَالَتْ هِنْدٌ: وَاللَّهِ إِنَّ الْبُهْتَانَ لَقَبِيحٌ وَمَا تَأْمُرُنَا إِلَّا بِالرُّشْدِ وَمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ، فَقَالَ: وَلا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ، قَالَتْ هِنْدٌ: مَا جَلَسْنَا مَجْلِسَنَا هَذَا وُفِي أَنْفُسِنَا أَنْ نَعْصِيَكَ فِي شَيْءٍ فَأَقَرَّ النِّسْوَةُ بِمَا أُخِذَ عَلَيْهِنَّ.

[۱۹] . و أخرج سعيد بن منصور و ابن سعد عن الشعبي رضى الله عنه قال كان رسول الله ص يبايع النساء و وضع على يده ثوبا فلما كان بعد كان يخبر النساء فيقرأ عليهن هذه الآية يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ فإذا أقررن قال قد بايعتكن حتى جاءت هند امرأة أبى سفيان فلما قال وَ لا يَزْنِينَ قالت أ و تزنى الحرة لقد كنا نستحي من ذلك في الجاهلية فكيف بالإسلام فقال وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ قالت أنت قتلت آباءهم و توصينا بأبنائهم فضحك رسول الله ص فقال وَ لا يَسْرِقْنَ فقالت يا رسول الله انى أصبت من مال أبى سفيان فرخص لها

و أخرج ابن جرير و ابن مردويه عن ابن عباس رضى الله عنهما ان رسول الله ص أمر عمر بن الخطاب رضى الله عنه فقال قل لهن ان رسول الله ص يبايعكن على ان لا تشركن بالله شيا و كانت هند متنكرة في النساء فقال لعمر قل لهن وَ لا يَسْرِقْنَ قالت هند و الله انى لأصيب من مال أبى سفيان الهنة فقال وَ لا يَزْنِينَ فقالت و هل تزنى الحرة فقال وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ قالت هند أنت قتلتهم يوم بدر قال وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ قال منعهن ان ينحن و كان أهل الجاهلية يمزقن الثياب و يخدشن الوجوه و يقطعن الشعور و يدعون بالويل و الثبور

و أخرج الحاكم و صححه عن فاطمة بنت عتبة ان أخاها أبا حذيفة أتى بها و بهند بنت عتبة رسول الله ص تبايعه فقالت أخذ علينا بشرط فقلت له يا ابن عم و هل علمت في قومك من هذه الصفات شيا قال أبو حذيفة ايها فبايعيه فان بهذا يبايع و هكذا يشترط فقالت هند لا أبايعك على السرقة فانى أسرق من مال زوجي فكف النبي ص يده و كفت يدها حتى أرسل إلى أبى سفيان فتحلل لها منه فقال أبو سفيان اما الرطب فنعم و أما اليابس فلا و لا نعمة قالت فبايعناه

[۲۰] . و كانت زوجته فاطمة بنت أسد رضي اللّه عنها شديدة الحنوّ و الشفقة على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، و هي أحد الصالحات القانتات، و لمّا سمعت قول اللّه: (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ) «۱» كانت أوّل امرأة بايعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله هي.

[۲۱] . همچنین در مناقب الخوارزمي، ص۱۹۶ (به نقل از البرهان في تفسير القرآن، ج‏۵، ص۳۵۹) چنین آمده است:

قوله تعالى: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ قال: روى الزبير بن العوام قال: سمعت رسول الله (صلى الله عليه و آله) يدعو النساء إلى البيعة حين نزلت هذه الآية، و كانت فاطمة بنت أسد أم أمير المؤمنين (عليه السلام) أول من بايعت.

[۲۲] . و أخرج ابن سعد عن عاصم بن عمرو بن قتادة رضى الله عنه قال أول من بايع النبي ص أم سعد بن معاذ كبشة بنت رافع و ام عامر بنت يزيد بن السكن و حواء بنت يزيد بن السكن.

[۲۳] . فصل في هجرته ع‏: كَانَ النَّبِيُّ ص يَعْرِضُ نَفْسَهُ عَلَى قَبَائِلِ الْعَرَبِ فِي الْمَوْسِمِ فَلَقِيَ رَهْطاً مِنَ الْخَزْرَجِ فَقَالَ أَ لَا تَجْلِسُونَ أُحَدِّثْكُمْ قَالُوا بَلَى فَجَلَسُوا إِلَيْهِ فَدَعَاهُمْ إِلَى اللَّهِ وَ تَلَا عَلَيْهِمُ الْقُرْآنَ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ يَا قَوْمِ تَعَلَّمُوا وَ اللَّهِ إِنَّهُ النَّبِيُّ الَّذِي كَانَ يُوعِدُكُمْ بِهِ الْيَهُودُ فَلَا يَسْبِقَنَّكُمْ إِلَيْهِ أَحَدٌ فَأَجَابُوهُ وَ قَالُوا لَهُ إِنَّا قَدْ تَرَكْنَا قَوْمَنَا وَ لَا قَوْمَ بَيْنَهُمْ مِنَ الْعَدَاوَةِ وَ الشَّرِّ مِثْلُ مَا بَيْنَهُمْ وَ عَسَى أَنْ يَجْمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُمْ بِكَ فَتَقَدَّمْ عَلَيْهِمْ وَ تَدْعُوهُمْ إِلَى أَمْرِكَ وَ كَانُوا سِتَّةَ نَفَرٍ قَالَ فَلَمَّا قَدِمُوا الْمَدِينَةَ فَأَخْبَرُوا قَوْمَهُمْ بِالْخَبَرِ فَمَا دَارَ حَوْلٌ إِلَّا وَ فِيهَا حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ.

[۲۴] . حتّى إذا كان العام المقبل وافى الموسم من الأنصار إثنى عشر رجلا فلقوه بالعقبة و هي العقبة الاولى فبايعوا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله على بيعة النساء و ذلك قبل أن تفترض عليهم الحرب. قال عبادة بن الصامت: بايعنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ليلة العقبة الاولى على أن لا نشرك باللّه شيئا و لا نسرق و لا نزني و لا نقتل أولادنا و لا نأتي ببهتان نفتريه من بين أيدينا و أرجلنا و لا نعصيه في معروف، فان وفيتم فلكم الجنّة، و إن غشيتم من ذلك شيئا فاخذتم بحدّه في الدّنيا فهو كفارة له، و إن سترتم عليه يوم القيامة فأمركم إلى اللّه عزّ و جلّ إن شاء عذّب و إن شاء غفر.

[۲۵] . حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَاشِدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ أَوْ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ فِي هَذِهِ الْآيَةِ…

[۲۶] .  و أخرج ابن أبى شيبة و الطبراني و الحاكم و صححه و ابن مردويه عن أم عطية قالت لما نزلت إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ إلى قوله وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ قالت كان منه النياحة يا رسول الله الا آل فلان فإنهم كانوا قد أسعدوني في الجاهلية فلا بد لي من ان أسعدهم قال لا آل فلان.

[۲۷] . و شَطَرَ عن أَهله شُطُوراً و شُطُورَةً و شَطارَةً إِذا نَزَحَ عنهم و تركهم مراغماً أَو مخالفاً و أَعياهم خُبْثاً؛ و الشَّاطِرُ مأْخوذ منه و أُراه مولَّداً، و قد شَطَرَ شُطُوراً و شَطارَةً، و هو الذي أَعيا أَهله و مُؤَدِّبَه خُبْثا

[۲۸] . «لا عَقْرَ في الإسلام» كانوا يَعْقِرُون الإبلَ على قبور الموتى: أي ينحرونها و يقولون: إنّ صاحب القبر كان يَعْقِرُ للأضياف أيام حياته فتكافئه بمثل صنيعه بعد وفاته. و أصل العَقْر: ضرب قوائم البعير أو الشاة بالسيف و هو قائم.

[۲۹] . أصل الْجَلْبُ: سوق الشي‏ء. يقال: جَلَبْتُ جَلْباً، قال الشاعر: «و قد يَجْلِبُ الشي‏ء البعيد الْجَوَالِبُ» و أَجْلَبْتُ عليه: صحت عليه بقهر. قال اللّه عزّ و جل: وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ‏ [الإسراء/ ۶۴]، و الْجَلَبُ المنهي عنه في‏ قَوْلِهِ‏ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «لَا جَلَبَ» قيل: هو أن يجلب المصّدّق أغنام القوم عن مرعاها فيعدها، و قيل: هو أن يأتي أحد المتسابقين بمن يجلب على فرسه، و هو أن يزجره و يصيح به ليكون هو السابق.

[۳۰] . حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ رُشَيْدٍ عَنْ غِيَاثٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا جَلَبَ وَ لَا جَنَبَ وَ لَا شِغَارَ فِي الْإِسْلَامِ قَالَ الْجَلَبُ الَّذِي يُجْلَبُ مَعَ الْخَيْلِ يَرْكُضُ مَعَهَا وَ الْجَنَبُ الَّذِي يَقُومُ فِي أَعْرَاضِ الْخَيْلِ فَيَصِيحُ بِهَا وَ الشِّغَارُ كَانَ يُزَوِّجُ الرَّجُلُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ ابْنَتَهُ بِأُخْتِه‏

[۳۱] . و الجَنَبُ، بالتحريك: الذي نُهِيَ عنه أَن يُجْنَبَ خَلْفَ الفَرَسِ فَرَسٌ، فإذا بَلَغَ قُرْبَ الغايةِ رُكِبَ. و في حديث الزَّكاةِ و السِّباقِ: لا جَلَبَ و لا جَنَبَ. و هذا في سِباقِ الخَيْل. و الجَنَبُ في السباق، بالتحريك: أَن يَجْنُبَ فَرَساً عُرْياً عند الرِّهانِ إلى فَرَسِه الذي يُسابِقُ عَلَيْهِ، فإذا فَتَر المَرْكُوبُ تحَوَّلَ إلى المَجْنُوبِ، و ذلك إذا خاف أَن يُسْبَقَ على الأَوَّلِ؛ و هو في الزكاة: أَن يَنزِل العامِلُ بأَقْصَى مواضع أَصحاب الصدقة ثم يأْمُرَ بالأَموال أَن تُجْنَبَ إليه أَي تُحْضَرَ فَنُهُوا عن ذلك. و قيل: هو أَن يُجْنِبَ رَبُّ المالِ بمالِه أَي يُبْعِدَه عن موضِعه، حتى يَحْتاجَ العامِلُ إلى الإِبْعاد في اتِّباعِه و طَلَبِه‏.

[۳۲] . حَدَّثَنَا مَحْمُودٌ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُرْوَةَ،…

[۳۳] . أخرج عبد الرزاق و عبد بن حميد و البخاري و ابن ماجة و ابن المنذر و ابن مردويه عن عائشة ان رسول الله ص كان يمتحن من هاجر اليه من المؤمنات بهذه الآية يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ إلى قوله غَفُورٌ رَحِيمٌ فمن أقرت بهذا الشرط من المؤمنات قال لها رسول الله ص قد بايعتك كلاما و لا و الله ما مست يده يد امرأة قط في المبايعة ما بايعهن الا بقوله قد بايعتك على ذلك.

[۳۴] . وَ رُوِيَ أَنَّهُ ص كَانَ إِذْ بَايَعَ النِّسَاءَ دَعَا بِقَدَحٍ مِنْ مَاءٍ فَغَمَسَ يَدَهُ فِيهِ ثُمَّ غَمَسْنَ أَيْدِيَهُنَّ فِيه‏

[۳۵] . و أخرج ابن سعد و ابن مردويه عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده قال كان رسول الله ص إذا بايع النساء دعا بقدح من ماء فغمس يده فيه ثم يغمسن أيديهن فكانت هذه بيعته.

[۳۶] . فِي رِوَايَةِ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ لَمَّا بَايَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص النِّسَاءَ وَ أَخَذَ عَلَيْهِنَّ دَعَا بِإِنَاءٍ فَمَلَأَهُ ثُمَّ غَمَسَ يَدَهُ فِي الْإِنَاءِ ثُمَّ أَخْرَجَهَا فَأَمَرَهُنَّ أَنْ يُدْخِلْنَ أَيْدِيَهُنَّ فَيَغْمِسْنَ فِيهِ. وَ كَانَ ع يُسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ يَرْدُدْنَ عَلَيْهِ السَّلَامَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يُسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ كَانَ يَكْرَهُ أَنْ يُسَلِّمَ عَلَى الشَّابَّةِ مِنْهُنَّ وَ قَالَ أَتَخَوَّفُ أَنْ يُعْجِبَنِي صَوْتُهَا فَيَدْخُلَ مِنَ الْإِثْمِ عَلَيَّ أَكْثَرُ مِمَّا أَطْلُبُ مِنَ الْأَجْرِ.

[۳۷] . ثم ذكر سبحانه بيعة النساء و كان ذلك يوم فتح مكة لما فرغ النبي ص من بيعة الرجال و هو على الصفا جاءته النساء يبايعنه فنزلت هذه الآية فشرط الله تعالى في مبايعتهن أن يأخذ عليهن هذه الشروط.

[۳۸] . و الوجه في بيعة النساء مع أنهن لسن من أهل النصرة بالمحاربة هو أخذ العهد عليهن بما يصلح من شأنهن في الدين و الأنفس و الأزواج و كان ذلك في صدر الإسلام و لئلا ينفتق بهن فتق لما وضع من الأحكام فبايعهن النبي ص حسما لذلك

[۳۹] . برخی صرفا اشاره کرده‌اند ترتیب اینها می تواند بر اساس این باشد که از قبیح‌تر شروع کرده است؛ یا از باب مواردی که برای آنها بدی‌اش آشکارتر بوده است: الثالث: ما وجه الترتيب في الأشياء المذكورة و تقديم البعض منها على البعض في الآية؟ نقول: قدم الأقبح على ما هو الأدنى منه في القبح، ثم كذلك إلى آخره، و قيل: قدم من الأشياء المذكورة ما هو الأظهر فيما بينهم (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۵۲۴)؛ و البته وجوه دیگری هم می‌شود مطرح کرد مثلا به ترتیب مواردی که در عرف جهانی جدی‌تر است یا ترکیبی از این مولفه‌ها و برخی مولفه‌های دیگر.

[۴۰] . يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ‏- ۶۰/ ۱۲. الشرك هو تجاوز الى حق اللّه تعالى و سرق من سلطانه و ملكوته و سعة حكومته و هذا في الأمور المعنويّة و في الاعتقاديّات، و السرق هو تجاوز الى حقوق النّاس و الأخذ ممّا تحت سلطتهم (الناس مسلّطون على أموالهم) و هذا في الأمور الاجتماعيّة الماديّة. فالآية الكريمة لاصلاح المعنى و الخارج.

[۴۱] . و يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ‏- ۶۰/ ۱۲-.ذكر هذه الأمور في رديف واحد، فانّ بالشرك ينقطع الارتباط فيما بين العبد و المعبود، و بالسرقة ينقطع الارتباط فيما بين المرء و ما يتملّكه و يدّخره في ادامة حياته و بذلك يختلّ برنامج حياته. و في الزنا ينقطع استطابة الحياة.

[۴۲] . این سه مورد را می‌توان به نحوه ذکر خاص بعد از عام دانست که چون بسیار تکلف‌آ«یز است در متن ایوردم بدین بیان که:

زنا یک نحوه دزدی است (اولا همچون دزدی عملی مخفیانه است و ثانیا اگر زن شوهردار باشد که به طور واضح حق وی را سرقت کرده و اگر شوهردار نباشد باز به حق عفت عمومی جامعه دستبرد زده است)؛ و قتل اولاد (خصوصا اگر سقط جنین باشد) از عوارض مهم زناکاری است و مصادیق در زناکاری بسیار بیش از حالت عادی است؛ و بچه دیگری را به شوهر خود بستن هم امری است که به نحوی قتل فرزند از جایگاه واقعی خودش است

[۴۳] . البحث الأول: قال تعالى: إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ و لم يقل: فامتحنوهن، كما قال في المهاجرات و الجواب: من وجهين أحدهما: أن الامتحان حاصل بقوله تعالى: عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ إلى آخرة

[۴۴] . و ثانيهما: أن المهاجرات يأتين من دار الحرب فلا اطلاع لهن على الشرائع، فلا بد من الامتحان، و أما المؤمنات فهن في دار الإسلام و علمن الشرائع فلا حاجة إلى الامتحان.

[۴۵] . و قوله: «عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً» أي من الأصنام و الأوثان و الأرباب، و هذا شرط لا غنى عنه لإنسان في حال.

[۴۶] . و قوله: «وَ لا يَسْرِقْنَ» أي لا من أزواجهن و لا من غيرهم و خاصة من أزواجهن كما يفيده السياق

[۴۷] . و قوله: «وَ لا يَزْنِينَ» أي باتخاذ الأخدان و غير ذلك

[۴۸] . وَ لا يَزْنِينَ يحتمل حقيقة الزنا و دواعيه أيضا على ما قال صلى اللَّه عليه و سلم: «اليدان تزنيان، و العينان تزنيان، و الرجلان و الفرج يصدق ذلك أو يكذبه»

[۴۹] . «وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ» على وجه من الوجوه لا بالواد و لا بالإسقاط

[۵۰] . و قوله: «وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ» بالوأد و غيره و إسقاط الأجنة.

[۵۱] . و قوله: وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ أراد و أد البنات الذي كان يفعله أهل و الجاهلية ثم هو عام في كل نوع من قتل الولد و غيره.

[۵۲] . «وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ» أي بكذب يكذبنه في مولود يوجد «بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ» أي لا يلحقن بأزواجهن غير أولادهم عن ابن عباس

[۵۳] . و قوله: وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ؛ كانت المرأة تلتقط المولود، فتقول لزوجها: هذا ولدي منك. فذلك البهتان المفترى.

[۵۴] . و قوله: «وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ» و ذلك بأن يحملن من الزنا ثم يضعنه و ينسبنه إلى أزواجهن فإلحاقهن الولد كذلك بأزواجهن و نسبته إليهم كذبا بهتان يفترينه بين أيديهن و أرجلهن لأن الولد إذا وضعته أمه سقط بين يديها و رجليها.

[۵۵] . و أخرج ابن المنذر من طريق ابن جريج عن ابن عباس في قوله وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ قال كانت الحرة يولد لها الجارية فتجعل مكانها غلاما

[۵۶] . و قال الفراء كانت المرأة تلتقط المولود فتقول لزوجها هذا ولدي منك فذلك البهتان المفتري بين أيديهن و أرجلهن و ذلك أن الولد إذا وضعته الأم سقط بين يديها و رجليها و ليس المعنى على نهيهن من أن يأتين بولد من الزنا فينسبنه إلى الأزواج لأن الشرط بنهي الزنا قد تقدم

[۵۷] . و قوله: وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ نهى عن النميمة أي لا تنم إحداهن على صاحبها فيورث القطيعة، و يحتمل أن يكون نهيا عن إلحاق الولد بأزواجهن. قال ابن عباس: لا تلحق بزوجها ولدا ليس منه، قال الفراء: كانت المرأة تلتقط المولود فتقول لزوجها: هذا ولدي منك فذلك البهتان المفترى بين أيديهن و أرجلهن و ذلك أن الولد إذا رضعته الأم سقط بين يديها و رجليها، و ليس المعنى نهيهن عن الزنا، لأن النهي عن الزنا قد تقدم.

[۵۸] . وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ و فرزندى از حرام نيارند، يا از شوى پيشين و شوى پسين را گويند كه اين از تو است بدروغ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ و نسبت آن فرزند در دست و پاى افكنند.

[۵۹] . و لا يغني عن هذا الشرط شرط الاجتناب عن الزنا لأنهما متغايران و كل مستقل بالنهي و التحريم.

[۶۰] . و قيل البهتان الذي نهين عنه قذف المحصنات و الكذب على الناس و إضافة الأولاد إلى الأزواج على البطلان في الحاضر و المستقبل من الزمان

[۶۱] . و قال الفراء كانت المرأة تلتقط المولود فتقول لزوجها هذا ولدي منك فذلك البهتان المفتري بين أيديهن و أرجلهن و ذلك أن الولد إذا وضعته الأم سقط بين يديها و رجليها و ليس المعنى على نهيهن من أن يأتين بولد من الزنا فينسبنه إلى الأزواج لأن الشرط بنهي الزنا قد تقدم

[۶۲] . و قوله: «وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ» و ذلك بأن يحملن من الزنا ثم يضعنه و ينسبنه إلى أزواجهن فإلحاقهن الولد كذلك بأزواجهن و نسبته إليهم كذبا بهتان يفترينه بين أيديهن و أرجلهن لأن الولد إذا وضعته أمه سقط بين يديها و رجليها.

[۶۳] . الثاني: ما الفائدة في قوله تعالى: بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ و ما وجهه؟ نقول: من قال المرأة إذا التقطت ولدا، فإنما التقطت بيدها، و مشت إلى أخذه برجلها، فإذا أضافته إلى زواجها فقد أتت ببهتان تفترينه بين يديها و رجليها، و قيل: يفترينه على أنفسهن، حيث يقلن: هذا ولدنا و ليس كذلك، إذ الولد ولد الزنا، و قيل: الولد إذا وضعته أمه سقط بين يديها و رجليها.

[۶۴] . اين سخن در بردارد دروغ بستن بر شكم را كه در ميان دستها است، و بر فروج را كه در ميان پاها است

[۶۵] . به اين ادعا كه فرزند اوست كه از ميان شكم و پاهايشان بيرون آمد.

[۶۶] . و قيل عنى بالمعروف النهي عن النوح و تمزيق الثياب و جز الشعر و شق الجيب و خمش الوجه و الدعاء بالويل عن المقاتلين و الكلبي

[۶۷] . «وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ» و هو جميع ما يأمرهن به لأنه لا يأمر إلا بالمعروف و المعروف نقيض المنكر و هو كل ما دل العقل و السمع على وجوبه أو ندبه و سمي معروفا لأن العقل يعترف به من جهة عظم حسنه و وجوبه … و الأصل أن المعروف كل بر و تقوى و أمر وافق طاعة الله تعالى.

[۶۸] . و قوله: «وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ» نسب المعصية إلى النبي ص دون الله مع أنها تنتهي إليه تعالى لأن المراد أن لا يتخلفن بالمعصية عن السنة التي يستنها النبي ص و ينفذها في المجتمع الإسلامي فيكون ما سنه هو المعروف عند المسلمين و في المجتمع الإسلامي. و من هنا يظهر أن المعصية في المعروف أعم من ترك المعروف كترك الصلاة و الزكاة و فعل المنكر كتبرجهن تبرج الجاهلية الأولى.

[۶۹] . اگر زنانی که اسلام نیاوردند را اضافه کنیم موارد دیگری هم در قرآن هست هست همچون زن ابولهب؛ اما چون هیچگاه با پیامبر ص بیعت نکرده‌اند تخصصا از این بحث خارج‌اند.

[۷۰] . و اخرج ابن ابى شيبة و عبد بن حميد و ابن مردويه عن ام عطية قالت أخذ علينا في البيعة ان لا ننوح فما وفي منا لا خمسة ام سليم وام العلاء و ابنة أبى سبرة امرأة ابى معاذ أو قال بنت أبى سبرة و امرأة معاذ و امرأة أخرى

و أخرج البخاري و مسلم و ابن مردويه عن ام عطية قالت بايعنا رسول الله ص فقرأ علينا ان لا تشركن بالله شيا و نهانا عن النياحة فقبضت منا امرأة يدها فقالت يا رسول الله ان فلانة أسعدتني و انا أريد ان أجزيها فلم يقل لها شيأ فذهبت ثم رجعت قالت فما وفت منا امرأة ام سليم وام العلاء و بنت أبى سبرة امرأة معاذ أو بنت ابى سبرة و امرأة معاذ.

بازدیدها: ۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*