۲۳۷) ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ

ترجمه

سپس سوگند که نزدشان می‌آیم از پیش روی‌شان و از پشت سرشان و از [جوانب] راست‌‌شان و از [نواحی] چپ‌شان، و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت.

نکات ترجمه

«أَيْمانِهِمْ»:

«اَیمان» جمع «یمین» و از ماده «یمن» است (توجه شود با «ایمان» که از ماده «امن» است تفاوت دارد). برخی اصل معنای این کلمه از واژه «یمین» به معنای «دست راست» دانسته‌اند که بعدا به مناسبت‌های مختلف در معانی «قدرت» (چون دست راست غالبا قویتر از دست چپ است)، «یُمن» و برکت (چون عرب سمت راست را غالبا به فال نیک می‌گرفت)، و «قسم خوردن» (چون هنگام هم‌قسم شدن غالبا دست راست را در دست هم می‌گذاشتند) به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۹۴) اما برخی اصل معنای این ماده را مشتمل بر سه مولفه «قوت» در مسیر «خوبی» همراه با نوعی «زیادت» و فزونی دانسته‌اند و معتقدند که «یمین» به معنای سوگند، اگرچه تناسبی با معنای عربی واژه دارد، اما در اصل از زبان‌های عبری و سریانی گرفته شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۴، ص۲۷۰) (این ماده در جلسه ۹۵۱ تکمیل شد)

«شَمائِلِهِمْ»:

«شمائل» جمع «شِمال» است، از ماده «شمل». برخی اصل این کلمه را در معنای «دست چپ» در مقابل «دست راست» دانسته‌اند و گفته‌اند به همین مناسبت ابتدا به لباسی که سمت چپ بدن را می‌پوشاند «الشِمال» گفتند (همان گونه که نام قسمتهای مختلف لباس را از قسمتهای مختلف بدن گرفته‌اند: مانند پای [پاچه] شلوار و ..) و بعدا به‌تدریج به هرگونه پوشاندن و احاطه کردنی تعبیر «شمل» و شمول به کار رفت. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۶۴) اما در مقابل، برخی دیگر از متخصصان لغت بر این باورند که این ماده در اصل دارای دو معنای کاملا متفاوت (مشترک لفظی) بوده و یک معنایش شمول و در برگرفتن و احاطه کردن می‌ّاشد و «شَملة» به معنای لباس هم از همین معناست، و معنای دوم «چپ» در مقابل «راست» است و باد «شمال» را هم بدین جهت چنین نامیده‌اند که اگر کسی در ناحیه قبله عراق بایستد، از سمت چپ قبله می‌وزد. (معجم المقاييس اللغة، ج‏۳، ص۲۱۶-۲۱۵) و برخی در تایید نکته فوق، معنای اصلی این کلمه را همان احاطه کردن دانسته، و معتقدند معنای «سمت چپ» برای این واژه از کلمه «شمؤل‏» عبری وارد زبان عربی شده است و چون غالبا در مقابل «یمین» قرار گرفته، و «یمین» – چنانکه در بالا اشاره شد- بار معنایی مثبت (قوت و یمن و برکت) دارد این کلمه بار معنایی منفی پیدا کرده و به معنای «ضعف و سستی» و یا «شوم و نحس بودن» رایج شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۶، ص۱۲۱-۱۲۲)

«شاكِرينَ»: شاکر، اسم فاعل از ماده «شکر» است (= شکرگزار) و درباره این ماده در جلسه ۳۶ و ۱۶۳ توضیحاتی گذشت.

حدیث

۱) از امام باقر ع در تفسیر این آیه روایت شده است: «سپس سوگند که نزدشان می‌آیم از پیش روی‌شان» معنایش این است که امر آخرت را بر آنها سست و کم‌ارزش می‌کنم «و از پشت سرشان» دستورشان می‌دهم به گردآوری اموال و بخل ورزیدن به آن، به جای ادای حقوقی که بر آنها واجب است، تا برای ورثه‌شان بماند [و خودشان سودی از آن نبرند] «و از [جوانب] راست‌‌شان» امر دینشان را با تزیین گمراهی‌ها و نیکو شمردن شبهات بر آنها فاسد می‌کند «و از [نواحی] چپ‌شان» با تقویت لذت‌جویی و غلبه دادن شهوات بر دل‌هایشان.

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏۴، ص۶۲۳

َ رُوِيَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ» مَعْنَاهُ أُهَوِّنُ عَلَيْهِمْ أَمْرَ الْآخِرَةِ «وَ مِنْ خَلْفِهِمْ» آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْأَمْوَالِ وَ الْبُخْلِ بِهَا عَنِ الْحُقُوقِ لِتَبْقَى لِوَرَثَتِهِمْ «وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ» أُفْسِدُ عَلَيْهِمْ أَمْرَ دِينِهِمْ بِتَزْيِينِ الضَّلَالَةِ وَ تَحْسِينِ الشُّبْهَةِ «وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ» بِتَحْبِيبِ اللَّذَّاتِ إِلَيْهِمْ وَ تَغْلِيبِ الشَّهَوَاتِ عَلَى قُلُوبِهِمْ.[۱]

۲) از رسول خدا ص روایت شده است:

شیطان در کمین فرزند آدم در تمام راههایش می‌نشیند؛ پس، در کمینش در راه اسلام می‌نشیند و به او می‌گوید: مسلمان می‌شوی و دینت و دین پدران و اجدادت را رها می‌کنی؟

اما او از وی سرپیچی می‌کند و مسلمان می‌شود.

سپس در کمینش در راه هجرت می‌نشیند و به او می‌گوید: هجرت می‌کنی و زمین و آسمانت [یا: زمین و زنانت] را رها می‌کنی؟ مگر نمی دانی که مَثَلِ مهاجر مانند اسب در بند است؟

اما او از وی سرپیچی می‌کند و هجرت می‌نماید.

سپس در مسیر جهاد کمین می‌کند و می‌گوید: جهاد می‌کنی که در آن به زحمت انداختن جان و مال است؟ بعد می‌جنگی تا کشته ‌شوی و با زنت ازدواج کنند و اموالت را تقسیم نمایند؟

اما او از وی سرپیچی می‌کند و به جهاد می‌رود.

رسول خدا ص در ادامه فرمود: کسی که چنین کند، بر خداست که او را به بهشت وارد نماید.

سنن کبری، نسائی، ج۴، ص۲۸۴؛ بحار الأنوار، ج‏۶۷، ص۴۲

أَخْبَرَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ يَعْقُوبَ، قَالَ: حدثَنَا أبُو النَّضْرِ هَاشِمُ بْنُ الْقَاسِمِ، قَالَ: حدثَنَا أَبُو عُقَيْلٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُقَيْلٍ، قَالَ: حدثَنَا مُوسَى بْنُ الْمُسَيَّبِ، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي الْجَعْدِ، عَنْ سَبْرَةَ بْنِ أَبِي فَاكِهٍ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ:

إِنَّ الشَّيْطَانَ قَعَدَ لابْنِ آدَمَ بِأَطْرُقِهِ فَقَعَدَ لَهُ بِطَرِيقِ الإِسْلامِ، فَقَالَ: تُسْلِمُ وَتَذَرُ دِينَكَ وَدِينَ آبَائِكَ وَآبَاءِ آبَائِكَ، فَعَصَاهُ فَأَسْلَمَ، ثُمَّ قَعَدَ لَهُ بِطَرِيقِ الْهِجْرَةِ، فَقَالَ: تُهَاجِرُ وَتَذَرُ أَرْضَكَ وَسَمَاءَكَ [نسائک]، وَإِنَّمَا مَثَلُ الْمُهَاجِرِ كَمَثَلِ الْفَرَسِ فِي الطُّورِ فَعَصَاهُ فَهَاجَرَ، ثُمَّ قَعَدَ لَهُ بِطَرِيقِ الْجِهَادِ، فَقَالَ: تُجَاهِدُ فَهُوَ جَهْدُ النَّفْسِ وَالْمَالِ، فَتُقَاتِلُ فَتُقْتَلُ فَتُنْكَحُ الْمَرْأَةُ وَيُقْسَمُ الْمَالُ فَعَصَاهُ فَجَاهَدَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ كَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ.

۳) زیاد بن عبید، یکی از استاندار امیرالمومنین ع بود. معاویه ابتدا از در تهدید و تطمیع مالی به سراغش رفت، موفق نشد. نهایتا با مشورت با عمروعاص تصمیم گرفت با وعده مشارکت در قدرت، وی را جذب کند. به او نامه نوشت و ادعا کرد تو برادر من هستی و شریک من در قدرت، زیرا پدر من (ابوسفیان) با مادر تو رابطه نامشروع داشته است! و درواقع، پدر واقعی تو «عبید» نیست، بلکه ابوسفیان است. امام ع از این نامه‌نگاری مطلع شد و در نامه‌ای برایش چنین نوشت:

خبردار شدم معاويه نامه‏اى به تو نوشته مى‏خواهد خردت را بلغزاند، و عزمت را سست گرداند. از او بترس كه همان شيطان است که از پيش روی و پشت سر، و از راست  و چپ به سراغ انسان آيد، تا به هنگام غفلت، بر او بتازد و خردش را تاراج سازد. در روزگار عمر، ابو سفيان از آنچه در خاطر داشت سخنى گفت که لغزش زبان بود و وسوسه‌ای از شيطان. نه نَسَبى بدان اثبات شود و نه ميراثى سزاوار گردد. آن كه بدان- نسب- آويخته، چون كسى است كه به جمع ميخواران هجوم آرد تا با آنان باده گسارد، او را از خود ندانند و از جمع خويش برانند، يا چون آوندى به دنبال پالان بسته كه پيوسته جنبد و از اين سو بدان سو جهد.

چون زياد اين نامه را خواند گفت: سوگند به پروردگار كعبه كه بدان گواهى داد، و با اين مطلب مدتها درگیری ذهنی داشت تا معاويه رسما وى را برادر خود خواند و او به معاویه پیوست! [و از این پس خود را «زیاد بن ابی‌سفیان» می‌خواند اما در میان مردم، بویژه در شیعیان به «زیاد بن ابیه: زیاد پسر پدرش» معروف شد و ابن‌زیاد در داستان عاشورا، پسر اوست؛ و اینکه در خطبه‌های امام حسین ع زیاد را «ابن‌ادّعی: پسر حرامزاده» خطاب می‌کنند به خاطر این است که خود زیاد، حرامزاده بودن خود را رسما پذیرفت و گویی بدان افتخار می‌کرد!]

نهج‌البلاغه، نامه۴۴ (و من كتاب له ع إلى زياد ابن أبيه‏ و قد بلغه أن معاوية كتب إليه يريد خديعته باستلحاقه)

وَ قَدْ عَرَفْتُ أَنَّ مُعَاوِيَةَ كَتَبَ إِلَيْكَ يَسْتَزِلُّ لُبَّكَ وَ يَسْتَفِلُّ غَرْبَكَ فَاحْذَرْهُ فَإِنَّمَا هُوَ الشَّيْطَانُ يَأْتِي الْمَرْءَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ لِيَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ وَ يَسْتَلِبَ غِرَّتَهُ وَ قَدْ كَانَ مِنْ أَبِي سُفْيَانَ فِي زَمَنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَلْتَةٌ مِنْ حَدِيثِ النَّفْسِ وَ نَزْغَةٌ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّيْطَانِ لَا يَثْبُتُ بِهَا نَسَبٌ وَ لَا يُسْتَحَقُّ بِهَا إِرْثٌ وَ الْمُتَعَلِّقُ بِهَا كَالْوَاغِلِ الْمُدَفَّعِ وَ النَّوْطِ الْمُذَبْذَبِ.

فَلَمَّا قَرَأَ زِيَادٌ الْكِتَابَ قَالَ شَهِدَ بِهَا وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ وَ لَمْ تَزَلْ فِي نَفْسِهِ حَتَّى ادَّعَاهُ مُعَاوِيَة.

تدبر

۱) «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ»:

شیطان در آیه قبل گفت که در کمین انسانها بر سر صراط مستقیم تو می‌نشینم و در این آیه می‌گوید در این صراط از همه جهات چهارگانه (جلو، عقب، راست و چپ) به سراغشان می‌روم و هدفم این است که کسی شکرگزار تو نباشد؛ یعنی کسی از نعمت‌هایی که به آنها داده‌ای در مسیر درستش استفاده نکند.

اما منظور از این جهات چهارگانه چیست؟ واضح است که نه هدایت و گمراهی امری مکان‌مند است و نه تاثیر شیطان در ما یک تاثیر فیزیکی مکانی؛‌ پس هر یک از این جهات اشاره به یک حقیقت معنوی است. چنانکه حدیث ۱ هم بخوبی نشان می‌دهد:

الف. پیش رو، یعنی آنچه در آینده و در مقابل ماست؛‌ یعنی کاری می‌کند که در شناخت جلوی روی خود دچار سردرگمی شویم، به جای اینکه آخرت را در مقابل خود ببینیم به آرزوهای دور و دراز دنیوی سرگرم شویم.

ب. پشت سر، آن چیزی است که از آن گذر کرده‌ایم یا بدان تکیه می‌کنیم؛ و آن همان مال و منال دنیوی است که آنها را جمع می‌کنیم و پس از خود باقی می‌گذاریم؛ و یا اموال و زن و فرزند و سایر اموری است که به جای اینکه به خدا تکیه کنیم، به آنها اعتماد می‌کنیم و هنگام مرگ همه آنها پشت ما را خالی می‌کنند و بهره‌اش را دیگران می‌برند.

ج. سمت راست، دین و ایمان ماست که قرار است ما را به بهشت ببرد، چنانکه قرآن کریم بهشتیان را «اصحاب یمین» خوانده است (واقعه/۲۷)؛ یعنی شیطان گاه از راه دین وارد می‌شود و سعی می‌کند با بدعت‌آفرینی و وارد کردن خرافات و .. در دین مسیر دین را به انحراف بکشاند و از نیروی مذهب علیه مذهب استفاده کند.

د. سمت چپ، لذات و شهوات دنیا و دنیاپرستی است که اساسا محور قرار گرفتن آنها (نه استفاده معقول و درست از آنها) انسان را جهنمی می‌کند، چنانکه قرآن کریم جهنمیان را «اصحاب الشمال» معرفی کرده‌ است. (واقعه/۴۱).

البته درباره مراد از این جهات چهارگانه، دیدگاه‌های دیگری هم مطرح شده، که بر اساس قاعده امکان استعمال لفظ در بیش از یک معنا، چه‌بسا همه آنها نیز درست باشد. برخی از این دیدگاه‌ها بدین بیان‌اند:

– منظور از جلو و عقب و راست و چپ به ترتیب عبارتند از دنیا و آخرت و راه حسنات و سیئات؛ بدین بیان که [پیش رو:] دنیا را زینت می‌دهم و از فقر می‌ترسانم، و [پشت سر:] می‌گویم بهشت و جهنم و بعث و حسابی در کار نیست و [سمت راست:] از حسنات آنها را باز می‌دارم و به امور دیگر مشغول می‌کنم، و [سمت چپ]: بدی‌ها را برایش زینت داده آنها را بدان تشویق می‌کنم. (نظر ابن‌عباس، قتاده، سدی، ابن‌جریح؛ به نقل از مجمع البيان، ج‏۴، ص۶۲۳)

– جلو و سمت راست، آن جهاتی است که می‌بینیم [متوجه اغوای شیطان می‌شویم] و پشت سر و چپ آن جهاتی است که نمی‌بینیم [کاملا فریب می خوریم] (نظر مجاهد؛ به نقل از مجمع البيان، ج‏۴، ص۶۲۳)

– جلو، این است که می‌آید می‌گوید نترس گناه بکن که خدا می‌بخشدت؛ عقب، این است که مرا از خراب بودن وضعیت پشت سرم که روزیت کفاف زندگی‌ات را نمی‌دهد و … می ترساند؛ راست، این است که می‌آید و مرا برای کارهای خوب مدح و ثنا می‌کند [تا مغرور شوم و زمین بخورم]؛ سمت چپ، این است که از جانب شهوات سراغ من می‌آید (نظر شقیق بلخی، به نقل از الکشاف، ج۲، ص۹۳)

د. …

۲) «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ …»:

این آیه تمام راه‌های نفوذ شیطان را برشمرده است، و از جهات شش‌گانه، تنها دو راه باقی مانده: بالا و پایین. اما چرا این دو جهت را نگفته است؟

الف. بالا و پایین دو مسیر ارتباط خاص بنده و خداست: وقتی رو به بالا می‌کنیم و به خدا پناهنده می‌شویم، شیطان راهی به ما ندارد (نحل/۹۹)؛ وقتی هم سر به سجده می‌گذاریم یا از گناهمان شرمسار شده سرافکنده می‌شویم و یا در برابر عظمت خدا سر به زیر می‌اندازیم و تسلیم می‌شویم (جلسه۲۳۳، حدیث۲ و تدبر۱)، باب توبه باز می‌شود و شیطان راهی به ما نمی‌یابد.

ب. چون بالا جهتی است که رحمت از آن نازل می‌شود و شیطان راهی بدان ندارد، و پایین هم جهتی است که آمدن از جانب آن وحشتناک است (نظر ابن‌عباس) (مجمع البيان، ج‏۴، ص۶۲۳)

ج. دشمنی که در یک مسیر به سراغ انسان می‌آید، از جهات چهارگانه بر او وارد می‌شود، و اصلا ورود از بالا و پایین معنا ندارد، لذا اسمی از آنها نبرده است (إعراب القرآن و بيانه، ج‏۳، ص۳۱۷).

د. …

۳) «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ … عَنْ أَيْمانِهِمْ …»:

به نظر می‌رسد در میان چهار جهتی که شیطان برای نفوذ به ما دارد درباره «سمت راست» بیشتر باید اندیشید (در جلسه ۷۵ تدبر ۴ (حدید/۱۲) نیز توضیحاتی در این زمینه گذشت). سه جهت دیگر (فراموشاندن آخرت و آرزواندیشی، وابسته کردن انسان به مال و منال و زینت دنیا، و تحریک شهوات و لذت‌رانی؛ توضیح در تدبر۱) همگی انحرافی و شیطانی بودنشان نسبتا واضح است، اما وقتی شیطان از راه دین و حسنات وارد می‌شود تشخیص خیلی دشوار می‌شود. در قیامت وقتی افراد را به سمت جهنم روانه می‌کنند یک گروه را به نحو خاص نگه می‌دارند و سوالاتی از آنها می‌کنند و معلوم می‌شود آنها کسانی‌اند که از راه راست (راه دین و خوبی‌ها) جهنمی شده‌اند! (صافات/۲۲-۳۱)

بحث تخصصی انسان‌شناسی:

دین، و بلکه هر حقیقت متعالی‌ای در دنیا، هرقدر ظرفیتش برای رشد انسان بیشتر باشد، قابلیت بیشتری برای سوءاستفاده دارد؛ و شیطان هم از هر قابلیتی در عالم کمال سوءاستفاده را می‌کند.

ساده‌لوحانه‌ترین مواجهه با این سوءاستفاده‌ها این است که به بهانه این سوء‌استفاده‌ها، اصل خوبی آن حقیقت برای انسان را انکار کنیم ویا به خاطر این سوء‌استفاده، پیشنهاد استفاده نکردن انسان‌ها از آن حقیقت را بدهیم.

ما باید چشممان باز باشد و سوءاستفاده‌ها را تشخیص دهیم و فریب نخوریم، وگرنه اگر قرار باشد به بهانه سوء‌استفاده‌ها اصل استفاده از چیزی تعطیل شود، از هیچ امر ارزشمندی در دنیا نباید ترویج کرد و حتی قرآن هم نباید نازل می‌شد؛ زیرا هر چیزی به ارزش تبدیل شد، سو‌ءاستفاده‌چی‌هایی پیدا خواهند شد که تحت لوای آن، دنبال منافع خود باشند.

ثمره اجتماعی و سیاسی

یکی از مهمترین اشکالات به ورود دین در سیاست و تاسیس حکومت دینی این است که در این صورت، زمینه سوء‌استفاده از دین زیاد می‌شود. پاسخش دقیقا همین نکته فوق است. اگر این منطق درست بود، خود پیامبر ص هم نمی‌بایست حکومت تاسیس می‌کرد؛ و بلکه نباید اصلا دین می‌آورد، چون وقتی دین آمد امثال بنی‌امیه‌ها که محدوده نفوذشان فقط درون شهر مکه بود توانستند امپراطوری‌های آنچنانی تاسیس کنند. استاندار علی ع هم ممکن است با وعده‌‌ای که مستلزم حرامزاده دانستن وی است، به معاویه بپیوندد (حدیث۲)، اما این دلیل نمی‌شود که حضرت علی ع تن به برپایی حکومت دینی ندهد.

اینکه شیطان در صراط مستقیم نشسته و از راه راست هم وارد می‌شود لازمه‌اش این نیست که صراط مستقیم و راه راست را ببندیم که اصلا کسی واردش نشود!

خاطره

یکی از دوستانم چند سال پیش از فرانسه برگشته بود و می‌گفت: آنجا هر بدی داشت، اما یک خوبی داشت و آن اینکه در آنجا نفاق و ریا وجود نداشت و کسی از دین سوءاستفاده نمی‌کرد.

ظریفی گفت: چون دین در آنجا بهایی ندارد، از آن سوء‌استفاده نمی‌شود. در آنجا هم ریا و نفاق وجود دارد اما به ازای آنچه که آنجا ارزش شمرده می‌شود. در آنجا افراد با حقوق بشر و آزادی‌خواهی نفاق می‌ورزند و ریا می‌کنند.

۴) «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ …»:

چرا آمدن شیطان به سراغ انسان را در مورد «پیش رو و پشت سر» با حرف «مِن» بیان کرد و در مورد «راست و چپ» با تعبیر «عَن»؟

الف. در این آیه از فن بلاغی «مخالفت» استفاده شده که: دو حرف جرّ متفاوت با کارکردی نسبتا شبیه هم در یک جمله به کار گرفته شده است. حرف «مِن» صرفا دلالت بر شروع دارد، اما حرف «عَن» دلالت بر نوعی تجاوز از مسیر دارد؛ لذا برای جلو و عقب [که جهت مسیر در راستای شخص حرکت کننده است] تعبیر «مِن» آمد، اما برای چپ و راست، چون مستلزم ورود از مسیر انحرافی است [یعنی از جهتی متغایر با جهت حرکت‌کننده سراغ شخص می‌آید] تعبیر «عَن» به کار رفته است. (مجمع البيان، ج‏۴، ص۶۲۳[۲]؛ إعراب القرآن و بيانه، ج‏۳، ص۳۱۷)

ب. «عن» گاهی به معنای اسمی (نه معنای حرفی) به کار می‌رود به معنای «سمت و جهت»: درواقع معنای آیه چنین است: سپس از پیش رویشان و از پشت سرشان سراغشان می‌آیم، و در سمت راستشان و در سمت چپشان، می‌نشینم» (المغنی، به نقل از الشافي في شرح الكافي (للملا خليل القزويني)، ج‏۱، ص۲۳۹)[۳]

ج. مدل حرف اضافه برای این دو زوج («جلو و عقب» و «راست و چپ») متفاوت است. تعابیر «بین یدیه» و «خلفه» (جلو و عقب) این گونه‌اند که یا اصلا حرفی پیش از آنها نمی‌آید ویا اگر بیاید، حرف «مِن» است که در جایی است که قسمتی از جلو و عقب مد نظر باشد. اما برای دو تعبیر «یمین» و «شمال»، یا حرف «عن» می‌آید ویا حرف «علی»؛ جایی که با «علی» به کار رود نشان می‌دهد آن کسی که از راست یا چپ وارد شده نوعی سیطره بر شخص مورد نظر دارد؛ اما وقتی با «عن» می‌آید، نشان دهنده صِرفِ کنار هم قرار گرفتنی است که نسبت به هم با زاویه نشسته و به هم نچسبیده باشند. (زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۹۳)[۴] [درواقع، هیچیک از حرف «من» و «عن» از حروفی نیستند که بتوانند در مورد همه این چهار جهت به کار روند؛ و اگر بحثی هست باید دید چرا در اولی «من» آمده (به جای اینکه اصلا حرفی نیاید) و در دومی «عن» آمده (به جای اینکه «علی» بیاید.]

د. …

۵) «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ … وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ»:

قبلا بیان شد که حقیقت شکر، شناختی صحیح از نعمت است همراه با رفتاری که متناسب با آن شناخت انجام می‌شود («نکات ترجمه» در جلسه۱۶۳) این آیه می‌فرماید هدف شیطان از «در صراط مستقیم نشستن» و «از چهار جهت هجوم آوردن» (و در واقع، هدف نهایی شیطان از همه کارهایش) این است که ما شاکر نباشیم. یعنی، یا نعمت‌هایی که به ما داده را درست نشناسیم، یا اگر شناختیم از آنها سوء‌استفاده کنیم، نه حسن استفاده.

این شاخصی است برای اینکه بفهمیم چه اندازه شیطان بر ما غلبه کرده است و آیا در زندگی‌مان در مسیر شیطان حرکت می‌کنیم یا در مسیر صحیح: هر اندازه شکر در وجود ما تقویت شود:

(یعنی:

  • واقعا آنچه داریم را درست بشناسیم،
  • از جانب خدا بدانیم،
  • و آن گونه که خدا دستور داده، از آنها استفاده کنیم)

معلوم می‌شود مسیر را درست آمده‌ایم؛ وگرنه، نه.

[۱] در تفسیر قمی بعد از حدیثی از امام صادق ع این جملات نوشته شده است که اغلب متاخرین (مثلا در بحارالانوار یا تفسیر البرهان تلقی‌شان این بود که جملات خود مرحوم علی بن ابراهیم قمی است اما کاملا شبیه حدیث فوق است: و أَمَّا قَوْلُهُ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ- وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ أَمَّا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ فَهُوَ مِنْ قِبَلِ الْآخِرَةِ لَأُخْبِرَنَّهُمْ أَنَّهُ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ وَ لَا نُشُورَ، وَ أَمَّا خَلْفَهُمْ يَقُولُ مِنْ قِبَلِ دُنْيَاهُمْ- آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْأَمْوَالِ- وَ آمُرُهُمْ أَنْ لَا يَصِلُوا فِي أَمْوَالِهِمْ رَحِماً- وَ لَا يُعْطُوا مِنْهُ حَقّاً- وَ آمُرُهُمْ أَنْ يُقَلِّلُوا عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ- وَ أُخَوِّفُهُمْ عَلَيْهِمُ الضَّيْعَةَ، وَ أَمَّا عَنْ أَيْمَانِهِمْ يَقُولُ مِنْ قِبَلِ دِينِهِمْ- فَإِنْ كَانُوا عَلَى ضَلَالَةٍ زَيَّنْتُهَا لَهُمْ- وَ إِنْ كَانُوا عَلَى هُدًى جَهَدْتُ عَلَيْهِمْ- حَتَّى أُخْرِجَهُمْ مِنْهُ، وَ أَمَّا عَنْ شَمَائِلِهِمْ يَقُولُ منِ قِبَلِ اللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ- يَقُولُ اللَّهُ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً فَالْمَذْءُومُ الْمَعِيبُ وَ الْمَدْحُورُ الْمُقْصَى( تفسير القمي، ج‏۱، ص۲۲۴)

[۲] . جمله مرحوم طبرسی چنین است: و إنما دخلت من في القدام و الخلف و عن في اليمين و الشمال لأن في القدام و الخلف معنى طلب النهاية و في اليمين و الشمال الانحراف عن الجهة.

[۳] . متنی که ملا خلیل قزوینی نقل کرده، چنین است: وقيل: «عن» قد تكون اسماً بمعنى جانب، وذلك متعيّن إذا دخل «۴» عليها «من» وهو كثير كقوله:

فلقد أراني للرماح دريئةً             من عَنْ يميني مرّة وأمامي‏

ويحتمله عندي ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ فتقدّر معطوفة على مجرور «من»، لا على «من» ومجرورها، و «من» الداخلةُ على «عن» زائدة عند ابن مالك، ولابتداء الغاية عند غيره، قالوا: فإذا قيل:قعدت عن يمينه، فالمعنى في جانب يمينه، وذلك محتمل للملاصقة ولخلافها، فإن جئت ب «من» تعيّن كون القعود ملاصقاً لأوّل الناحية. انتهى.

[۴] . عبارات زمخشری چنین است: فإن قلت: كيف قيل مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ بحرف الابتداء وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ بحرف المجاوزة؟ قلت: المفعول فيه عدّى إليه الفعل نحو تعديته إلى المفعول به فكما اختلفت حروف التعدية في ذاك اختلفت في هذا، و كانت لغة تؤخذ و لا تقاس. و إنما يفتش عن صحة موقعها فقط، فلما سمعناهم يقولون: جلس عن يمينه و على يمينه، و عن شماله و على شماله، قلنا: معنى «على يمينه» أنه تمكن من جهة اليمين تمكن المستعلى من المستعلى عليه. و معنى «عن يمينه» أنه جلس متجافيا عن صاحب اليمين منحرفا عنه غير ملاصق له. ثم كثر حتى استعمل في المتجافي و غيره، كما ذكرنا في «تعالى». و نحوه من المفعول به قولهم رميت عن القوس، و على القوس، و من القول، لأنّ السهم يبعد عنها، و يستعليها إذا وضع على كبدها للرمي، و يبتدئ الرمي منها. كذلك قالوا: جلس بين يديه و خلفه بمعنى فيه، لأنهما ظرفان للفعل. و من بين يديه و من خلفه: لأن الفعل يقع في بعض الجهتين، كما تقول: جئته من الليل، تريد بعض الليل.

Visits: 100

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*