۵۵۴) یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا

ترجمه

روزی که چهره‌هایشان در آتش دگرگون ‌شود، گویند ای کاش خدا را فرمان می‌بردیم و از رسولش اطاعت می‌نمودیم.

نکات ترجمه‌ای و نحوی[۱]

اختلاف قرائات[۲]

حدیث

۱) از امام کاظم ع از پدرانشان روایت شده است که امام حسین ع فرمودند: یکبار ما با اصحاب رسول الله بعد از رحلت ایشان در مسجد النبی جمع بودیم و از فضایل ایشان سخن می‌گفتیم که یکی از علمای یهود از اهل شام که به تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم و انبیاء مسلط بود بر ما وارد شد و سلام کرد و نزد ما نشست و اندگی درنگ کرد، سپس گفت: ای امت محمد! شما هیچ فضیلت و مرتبتی برای هیچ پیامبر و رسولی را نگذاشته‌اید مگر اینکه آن را برای حضرت محمد ص هم اعتقاد دارید؛ حالا اگر من از شما سوالی بپرسم حاضرید جواب دهید؟

امیرالمومنین ع فرمود ای برادر یهودی! هر چه دلت می‌خواهد بپرس که من به یاری خدا و به مشیت او به هرچه بپرسی پاسخ می‌دهم؛ و به خدا سوگند که خداوند عز و جل هیچ درجه و فضیلتی به هیچ نبیّ و رسولی نداد مگر اینکه همگی را برای حضرت محمد ص جمع کرد و چندین برابر او را بر همه انبیاء و رسولان برتری بخشید؛ و بارها می‌شد که رسول الله ص فضیلتی را در مورد خودش را نقل می‌فرمود و در پایانش می‌فرمود «و لا فَخرَ: واین از باب فخرفروشی نیست» و من امروز برایت از فضائل او مواردی را نقل کنم بدون اینکه بخواهم کسر شأنی برای احدی از پیامبران ایجاد کنم، مواردی که خداوند آن را مایه چشم روشنی مومنان قرار دهد؛ از باب شکری در برابر آنچه خداوند به حضرت محمد ص عطا فرمود و الان نیز بر آنها می افزاید. پس بدان این یهودی …

[و حضرت وارد گفتگویی طولانی با وی شد. فرازی از این گفتگو در جلسه ۴۲۶ گذشت. http://yekaye.ir/al-ahzab-33-7/  در ادامه آن فراز، حضرت فرمود: ]

و خداوند فضل و برتری او در دنیا و فضیلت وی در آخرت را بدانجا رساند که توصیف نتوان کرد، ولی در حدی که قلبت تحمل آن را داشته باشد و عقلت آن را پس نزند، و عالمانه دست به انکار نزنی، مواردی را به تو خبر می دهم.

فضل و برتری وی بدانجا رسید که اهل آتش فریاد می‌زنند و با صدای بلند بانگ پشیمانی سر می‌دهند که ای کاش او را در دنیا اجابت کرده بودیم و خداوند عز و جل فرمود:

«روزی که چهره‌هایشان در آتش دگرگون ‌شود» پس «گویند ای کاش خدا را فرمان می‌بردیم و از رسولش اطاعت می‌نمودیم.»

إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج‏۲، ص۴۰۷

يَرْفَعُهُ إِلَى الْإِمَامِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي جَعْفَرٌ عَنْ أَبِيهِ الْبَاقِرِ ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيٌّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ: بَيْنَمَا أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ جُلُوسٌ فِي مَسْجِدِهِ بَعْدَ وَفَاتِهِ يَتَذَاكَرُونَ فَضْلَهُ إِذْ دَخَلَ عَلَيْنَا حِبْرٌ مِنْ أَحْبَارِ الْيَهُودِ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ صُحُفَ إِبْرَاهِيمَ وَ الْأَنْبِيَاءِ وَ عَرَفَ دَلَائِلَهُمْ فَسَلَّمَ عَلَيْنَا وَ جَلَسَ وَ لَبِثَ هُنَيْئَةً ثُمَّ قَالَ يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ مَا تَرَكْتُمْ لِنَبِيٍّ دَرَجَةً وَ لَا لِمُرْسَلٍ فَضِيلَةً إِلَّا وَ قَدْ نَحَلْتُمُوهَا لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّكُمْ فَهَلْ عِنْدَكُمْ جَوَابٌ إِنْ أَنَا سَأَلْتُكُمْ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع سَلْ يَا أَخَا الْيَهُودِ مَا أَحْبَبْتَ فَإِنِّي أُجِيبُكَ عَنْ كُلِّ مَا تَسْأَلُ بِعَوْنِ اللَّهِ وَ مَشِيئَتِهِ فَوَ اللَّهِ مَا أَعْطَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيّاً وَ لَا مُرْسَلًا دَرَجَةً وَ لَا فَضِيلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ زَادَهُ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً وَ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ إِذَا ذَكَرَ لِنَفْسِهِ فَضِيلَةً قَالَ وَ لَا فَخْرَ وَ أَنَا أَذْكُرُ لَكَ الْيَوْمَ مِنْ فَضَائِلِهِ مِنْ غَيْرِ ازْدِرَاءٍ مِنِّي عَلَى أَحَدٍ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ مَا يُقِرُّ اللَّهُ بِهِ أَعْيُنَ الْمُؤْمِنِينَ شُكْراً لِلَّهِ عَلَى مَا أَعْطَى مُحَمَّداً وَ زَادَهُ عَلَيْهِمْ الْآنَ فَاعْلَمْ يَا أَخَا الْيَهُودِ …

وَ اللَّهِ لَقَدْ بَلَغَ مِنْ فَضْلِهِ ص فِي الدُّنْيَا وَ مِنْ فَضْلِهِ فِي الْآخِرَةِ مَا تَقْصُرُ عَنْهُ الصِّفَاتُ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكَ بِمَا يَحْمِلُهُ قَلْبُكَ وَ لَا يَدْفَعُهُ عَقْلُكَ وَ لَا تُنْكِرُهُ بِعِلْمٍ إِنْ كَانَ عِنْدَهُ فَقَدْ بَلَغَ مِنْ فَضْلِهِ أَنَّ أَهْلَ النَّارِ يَهْتِفُونَ وَ يَصْرُخُونَ بِأَصْوَاتِهِمْ نَدَماً أَنْ لَا يَكُونُوا قَدْ أَجَابُوهُ فِي الدُّنْيَا فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ» فَـ «يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا» …

 

۲) فتح بن یزید جرجانی حکایت می‌کند که یکبار در مسیر برگشت از خانه خدا به سمت خراسان با امام هادی ع همسفر شدم و او قصد عزیمت به سوی عراق را  داشت. شنیدم که فرمود:

کسی که تقوای الهی پیشه کند، در حفظ و وقایه نگهداشته می‌شود؛ و کسی که از خدا اطاعت کند مورد اطاعت واقع می‌گردد.

من از اینکه توانسته بودم به محضر ایشان برسم خیلی خوشحال شدم و سلام کردم و جوابم را داد و به من فرمود که بنشینم و شروع به صحبت کرد و فرمود:

ای فتح! کسی که خالق را اطاعت کند برایش اهمیت ندارد که مخلوق از او عصبانی شود، اما کسی که خالق را به خشم آرد یقین داشته باشد که خالق او را به خشم و غضب مخلوق مبتلا سازد؛ و همانا خالق را نمی‌توان توصیف کرد جز آن گونه که خود توصیف فرموده، و چگونه می‌توان خالقی را وصف نمود که حواس از درک او، و وهم‌ها از رسیدن به او، و خطورات ذهنی از محدود کردن او، و دیدگان از احاطه به او عاجزند؛ أجلّ است از هر وصفی که وصف‌کنندگان گویند، و متعالی است از هر شرحی که شرح‌دهندگان بیان کنند …

[و بعد از بیان توضیحاتی درباره برتری مطلق خداوند از هر وصف و بیانی، فرمودند]

و حتی چگونه می‌توان به کنه حضرت محمد ص رسید در حالی که خداوند جلیل اسم او را در کنار اسم خود آورد و در بخشش او را کنار خود گذاشت و پاداش اطاعت از خود را برای کسی که از او اطاعت کند مقرر داشت، چنانکه فرمود: «و به عيبجويى و انتقام برنخاستند مگر [بعد از] آنكه خدا و پيامبرش از فضل خود آنان را بى‏نياز گردانيده بودند» (توبه/۴۷) و از قول کسانی که اطاعت او را ترک کرده، و در حال عذاب شدن بین طبقاتی از آتش و جامه‌هایی از قطران [= قیر مذاب] می‌باشند، فرمود «گویند ای کاش خدا را فرمان می‌بردیم و از رسولش اطاعت می‌نمودیم.» (احزاب/۶۶)

و یا چگونه می‌توان کنه کسانی را وصف کرد که خداوند جلیل طاعت آنان را با طاعت رسولش قرین کرد، آنجا که فرمود: «از خدا اطاعت کنید، و از رسولش و اولی‌الامر از آنها فرمان برید» (نساء/۵۹) و فرمود «اگر آن مطلب را به رسول یا به اولی‌الامر ارجاع می‌دادند …» (نساء/۸۳) و فرمود «و خداوند به شما دستور می‌دهد که امانات را اهلش برگردانید» (نساء/۵۸) و فرمود «از اهل ذکر بپرسید اگر که نمی‌دانید» (نحل/۴۳)

ای فتح! همان طور که خداوند جلیل – جل جلاله – و نیز رسول و خلیل [= دوست؛ اشاره به حضرت علی ع] و فرزندان [زهرای] بتول را نتوان توصیف کرد، مومنی هم که تسلیم امر ما باشد توصیف‌ناپذیر است؛

پس پیامبر ما برترین پیامبران است؛ و خلیل ما برترین أخلاء [دوستان]؛ و وصیش بزرگوارترین اوصیاء؛ اسم آن دو [محمد ص و علی ع] برترین اسماء؛ و کُنیه [= لقب] آن دو برترین و جلیل‌ترین کُنیه‌ها؛ اگر قرار بود [ما فرزندان زهرا س] جز با کُفر و همتای خود ننشینیم، با هیچکس همنشین نمی‌شدیم؛ و اگر قرار بود جز با کُفو و همتای خود ازدواج نکنیم، کسی به ازدواج ما در نمی‌آمد؛ متواضع‌ترین مردم، کسی است که بردباری‌اش از همه عظیم‌تر، و دستانش از همه [به بخشش] گشوده‌تر، و حمایت‌گری‌اش از همه بزرگمنشانه‌تر باشد؛ اوصیای آن دو [پیامبر و امیرالمومنین ع] علم آن دو را به ارث برده‌اند پس امور را به ایشان برگردان و تسلیم آنان باش تا خداوند تو را به مرگ اینان بمیراند و به حیات ایشان زنده گرداند، البته اگر دلت می‌خواهد [که به چنین جایگاهی برسی]، رَحِمَكَ اللَّهُ.

كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏۲، ص۳۸۶-۳۸۷؛ اثبات الوصية، ص۲۳۵-۲۳۶

[روى الحميري قال حدّثني أحمد بن أبي عبد اللّه البرقي عن] فَتْحِ بْنِ يَزِيدَ الْجُرْجَانِيّ قَالَ: ضَمَّنِي وَ أَبَا الْحَسَنِ [الهادی] الطَّرِيقُ حِينَ مُنْصَرَفِي مِنْ مَكَّةَ إِلَى خُرَاسَانَ وَ هُوَ صَائِرٌ إِلَى الْعِرَاقِ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ يُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ يُطَاعُ قَالَ فَتَلَطَّفْتُ فِي الْوُصُولِ إِلَيْهِ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلَامَ وَ أَمَرَنِي بِالْجُلُوسِ وَ أَوَّلُ مَا ابْتَدَأَنِي بِهِ أَنْ قَالَ يَا فَتْحُ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ يُبَالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقِ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَأَيْقَنَ أَنْ يُحِلَّ بِهِ الْخَالِقُ سَخَطَ الْمَخْلُوقِ وَ إِنَّ الْخَالِقَ لَا يُوصَفُ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَنَّى يُوصَفُ الْخَالِقُ الَّذِي تَعْجِزُ الْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِكَهُ وَ الْأَوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ وَ الْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الْأَبْصَارُ عَنِ الْإِحَاطَةِ بِهِ جَلَّ عَمَّا يَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ وَ تَعَالَى عَمَّا يَنْعَتُهُ النَّاعِتُونَ …[۳]

أَمْ كَيْفَ يُوصَفُ بِكُنْهِهِ مُحَمَّدٌ ص وَ قَدْ قَرَنَهُ الْجَلِيلُ بِاسْمِهِ وَ شَرَكَهُ فِي عَطَائِهِ وَ أَوْجَبَ لِمَنْ أَطَاعَهُ جَزَاءَ طَاعَتِهِ إِذْ يَقُولُ «وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ» وَ قَالَ يَحْكِي قَوْلَ مَنْ تَرَكَ طَاعَتَهُ وَ هُوَ يُعَذِّبُهُ بَيْنَ أَطْبَاقِ نِيرَانِهَا وَ سَرَابِيلِ قَطِرَانِهَا «يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا» أَمْ كَيْفَ يُوصَفُ بِكُنْهِهِ مَنْ قَرَنَ الْجَلِيلُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَةِ رَسُولِهِ حَيْثُ قَالَ «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» وَ قَالَ «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ» وَ قَالَ «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها» وَ قَالَ ف«َسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»

يَا فَتْحُ كَمَا لَا يُوصَفُ الْجَلِيلُ جَلَّ جَلَالُهُ وَ الرَّسُولُ وَ الْخَلِيلُ وَ وُلْدُ الْبَتُولِ فَكَذَلِكَ لَا يُوصَفُ الْمُؤْمِنُ الْمُسَلِّمُ لِأَمْرِنَا فَنَبِيُّنَا أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَلِيلُنَا أَفْضَلُ الْأَخِلَّاءِ وَ وَصِيُّهُ أَكْرَمُ الْأَوْصِيَاءِ اسْمُهَا [اسمهما] أَفْضَلُ الْأَسْمَاءِ وَ كُنْيَتُهُمَا أَفْضَلُ الْكُنَى وَ أَجْلَاهَا لَوْ لَمْ يُجَالِسْنَا إِلَّا كُفْوٌ لَمْ يُجَالِسْنَا أَحَدٌ وَ لَوْ لَمْ يُزَوِّجْنَا إِلَّا كُفْوٌ لَمْ يُزَوِّجْنَا أَحَدٌ أَشَدُّ النَّاسِ تَوَاضُعاً أَعْظَمُهُمْ حِلْماً وَ أَنْدَاهُمْ كَفّاً وَ أَمْنَعُهُمْ كَنَفاً وَرِثَ عَنْهُمَا أَوْصِيَاؤُهُمَا عِلْمَهُمَا فَارْدُدْ إِلَيْهِمْ الْأَمْرَ وَ سَلِّمْ إِلَيْهِمْ أَمَاتَكَ اللَّهُ مَمَاتَهُمْ وَ أَحْيَاكَ حَيَاتَهُمْ إِذَا شِئْتَ رَحِمَكَ اللَّهُ.[۴]

 

۳) از امام باقر ع روایتی طولانی نقل شده است که وضعیت کافر حقیقی از لحظه مرگ تا عالم قبر و ورود در محشر و نهایتا وضعیتش در جهنم را توضیح می‌دهند.

فرازهایی از این حدیث در جلسه۳۲۶ (حدیث۳) http://yekaye.ir/al-hajj-22-21/ گذشت؛ و در جلسه ۳۴۹ (حدیث۱) http://yekaye.ir/al-balad-90-20/  آخرین مرحله استقرار کافر در جهنم بیان شد. اولین مرحله ورود او در خود جهنم بدین بیان است:

آنگاه کافر گوید: آیا به من رحم نمی‌کنید؛ می‌گویند: ای بدبخت! چگونه بر تو رحم کنیم در حالی که ارحم الراحمین به تو رحم نکرده است. آیا اذیت شدی؟

می‌گوید بسیار زیاد!

می‌گویند: بدبخت! پس چگونه خواهی بود وقتی که در آتش بیفتی؟!

آنگاه فرشته‌ای ضربه‌ای به سینه او می‌زند که او به اندازه هفتاد هزار سال سقوط می‌کند؛ آنجاست که می‌گویند «ای کاش خدا را فرمان می‌بردیم و از رسولش اطاعت می‌نمودیم.» (احزاب/۶۶)

به جایی می‌افتد که سنگی در سمت راستش و شیطانی در سمت چپ اوست؛ آن سنگ، گوگردی از آتش است که بر صورتش شعله می‌کشد و خداوند هفتاد پوسته برای او قرار داده که هر پوسته‌ای ضخامتش چهل ذراع است – به مقیاس ذراع فرشته‌ای که او را عذاب می‌کند – و بین هر دو پوسته چهل ذراع است و بین هر پوسته و پوسته دیگر، مارها و عقرب‌هایی از آتش است؛ و نیز هیولایی از آتش که سرش همچون کوهی عظیم و ران‌هایش همچون کوه ورقان – نام کوهی است در نزدیکی مدینه – و لبش از لب فیل بزرگتر، که او را می‌کِشد، و گوش‌هایش همچون چاهی است که بین آنها پرده‌هایی از آتش در آن شعله‌ور است، و آتش از پشت او به سینه‌اش می‌رسد و در این بین، چیزی را سالم باقی نمی‌گذارد تا اینکه برایش هفتاد زنجیر آماده می‌شود که هر زنجیری هفتاد ذراع است (حاقه/۳۲) و از این ذراع تا آن ذراع حلقه‌هایی است به اندازه قطرات باران که اگر حلقه‌ای از آنها بر کوههای زمین گذاشته شود آن را ذوب خواهد کرد.

فرمود: و برایش هفتاد «جامه از قطران [= قیر مذاب]» از آتش «است و آتش صورتهایشان را دربرمی‌گیرد» (ابراهیم/۵۰)

و برایش سرپوشی از آتش است و هیچ جایی از پیکرش نیست مگر اینکه حلقه‌ای از آتش در آنجاست و بر پاهایش زنجیری از آتش و بر سرش تاجی از آتش است که شصت ذراع شعله‌ور می‌باشد، و در سرش سیصد و شصت سوراخ زده می‌شود که از هر سوراخی دودی از هر جانب بیرون می‌زند به طوری که مغزش به جوش می‌آید تا حدی که بر شانه‌هایش روان می‌گردد و از آن سیصد و شصت جوی از مایع متعفنی سرازیر می‌گردد که عرصه را بر او تنگ می‌سازد آن گونه که تیر در تیردان به تنگی گذاشته می‌شود؛ و از شدت تنگنای جای‌شان و از بوها و شدت سیاهی و فریاد و نعره و غیظ و تعفن‌شان رویشان سیاه می‌شود و جانشان به لب می‌رسد؛ و ناخن‌هایی برایش می‌روید همچون ناخن گربه و عقاب‌؛ گوشت خود را می‌خورد و استخوان‌  خود را می‌بُرَد و خونش را می‌نوشد، خوردنی و نوشیدنی‌ای غیر از این ندارد.

آنگاه فرشته‌ای بر سینه او می‌کوبد ….

الإختصاص، ص۳۶۱-۳۶۲

سَعِيدُ بْنُ جَنَاحٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَوْفُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِيُّ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِذَا أَرَادَ اللَّهُ قَبْضَ رُوحِ الْكَافِر…

قَالَ فَيَقُولُ أَ مَا تَرْحَمُونِّي قَالَ فَيَقُولُونَ يَا شَقِيُّ كَيْفَ نَرْحَمُكَ وَ لَا يَرْحَمُكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ أَ فَيُؤْذِيكَ هَذَا قَالَ فَيَقُولُ أَشَدَّ الْأَذَى قَالَ فَيَقُولُونَ يَا شَقِيُّ وَ كَيْفَ لَوْ قَدْ طَرَحْنَاكَ فِي النَّارِ قَالَ فَيَدْفَعُهُ الْمَلَكُ فِي صَدْرِهِ دَفْعَةً فَيَهْوِي سَبْعِينَ أَلْفَ عَامٍ قَالَ فَيَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا قَالَ فَيَقْرِنُ مَعَهُ حَجَرٌ عَنْ يَمِينِهِ وَ شَيْطَانٌ عَنْ يَسَارِهِ حَجَرُ كِبْرِيتٍ مِنْ نَارٍ يَشْتَعِلُ فِي وَجْهِهِ وَ يَخْلُقُ اللَّهُ لَهُ سَبْعِينَ جِلْداً كُلُّ جِلْدٍ غِلْظَتُهُ أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ الْمَلَكِ الَّذِي يُعَذِّبُهُ وَ بَيْنَ الْجِلْدِ إِلَى الْجِلْدِ أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً وَ بَيْنَ الْجِلْدِ إِلَى الْجِلْدِ حَيَّاتٌ وَ عَقَارِبُ مِنْ نَارٍ وَ دِيدَانٌ مِنْ نَارٍ رَأْسُهُ مِثْلُ الْجَبَلِ الْعَظِيمِ وَ فَخِذَاهُ مِثْلُ جَبَلِ وَرِقَانَ‏ وَ هُوَ جَبَلٌ بِالْمَدِينَةِ مِشْفَرُهُ أَطْوَلُ مِنْ مِشْفَرِ الْفِيلِ فَيَسْحَبُهُ سَحْباً وَ أُذُنَاهُ عَضُوضَانِ بَيْنَهُمَا سُرَادِقٌ مِنْ نَارٍ تَشْتَعِلُ قَدِ أَطْلَعَتِ النَّارُ مِنْ دُبُرِهِ عَلَى فُؤَادِهِ فَلَا يَبْلُغُ درين سامهما [دُوَيْنَ بُنْيَانِهِمَا] حَتَّى يُبَدَّلَ لَهُ سَبْعُونَ سِلْسِلَةً لِلسِّلْسِلَةِ سَبْعُونَ ذِراعاً مَا بَيْنَ الذِّرَاعِ إِلَى الذِّرَاعِ حَلَقٌ عَدَدَ الْقَطْرِ وَ الْمَطَرِ لَوْ وُضِعَتْ حَلْقَةٌ مِنْهَا عَلَى جِبَالِ الْأَرْضِ لَأَذَابَتْهَا قَالَ وَ عَلَيْهِ سَبْعُونَ سِرْبَالًا مِنْ قَطِرانٍ مِنْ نَارٍ وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ عَلَيْهِ قَلَنْسُوَةٌ مِنْ نَارٍ وَ لَيْسَ فِي جَسَدِهِ مَوْضِعُ فِتْرٍ إِلَّا وَ فِيهِ حَلْقَةٌ مِنْ نَارٍ وَ فِي رِجْلَيْهِ قُيُودٌ مِنْ نَارٍ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ سِتُّونَ ذِرَاعاً مِنْ نَارٍ قَدْ نُقِبَ رَأْسُهُ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ سِتِّينَ نَقْباً يَخْرُجُ مِنْ ذَلِكَ النَّقْبِ الدُّخَانُ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ وَ قَدْ غَلَى مِنْهَا دِمَاغُهُ حَتَّى يَجْرِيَ عَلَى كَتِفَيْهِ يَسِيلُ مِنْهَا ثَلَاثُمِائَةِ نَهَرٍ وَ سِتُّونَ نَهَراً مِنْ صَدِيدٍ يَضِيقُ عَلَيْهِ مَنْزِلُهُ كَمَا يَضِيقُ الرُّمْحُ فِي الزُّجِّ فَمِنْ ضِيقِ مَنَازِلِهِمْ عَلَيْهِمْ وَ مِنْ رِيحِهَا وَ شِدَّةِ سَوَادِهَا وَ زَفِيرِهَا وَ شَهِيقِهَا وَ تَغَيُّظِهَا وَ نَتْنِهَا اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ وَ عَظُمَتْ دِيدَانُهُمْ فَيَنْبُتُ لَهَا أَظْفَارٌ كَأَظْفَارِ السِّنَّوْرِ وَ الْعِقْبَانِ تَأْكُلُ لَحْمَهُ وَ تَقْرِضُ عِظَامَهُ وَ تَشْرَبُ دَمَهُ لَيْسَ لَهُنَّ مَأْكَلٌ وَ لَا مَشْرَبٌ غَيْرُهُ ثُمَّ يُدْفَعُ فِي صَدْرِهِ دَفْعَةً …

تدبر

۱)‌ «یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا»

این سوره با دستور به اطاعت نکردن از کافران و منافقان شروع شد و در اواسط سوره (آیه۴۸) یکبار دیگر بر این دستور تاکید کرد. اکنون در اواخر سوره، تاکید می‌کند که اگر ما چنان دستوری دادیم و نیز دستور دادیم از وحی (خدا و رسول) پیروی کنید (آیه۳ و ۳۶) به این جهت است که خود همین کافران نیز – و همچنین منافقان، که در حقیقت کافر (نساء/۱۳۷-۱۳۸) و همنشینان کافران در جهنم‌اند (مثلا نساء/۱۴۰[۵]؛ توبه/۶۸[۶])- در پایان کار در آتش جهنم زیر و رو می‌شوند و می‌فهمند مهمترین مشکلشان در زندگی دنیا همین بوده که خدا و رسولش را اطاعت نمی‌کردند.

 

۲) «یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ»

«تقلب» به معنای زیر و رو شدن است؛ اما مقصود از «تقلب وجوه در آتش» عبارت است از:

الف. در اثر عذاب، از حالی به حال دیگر درآمدن؛ یعنی زرد و سیاه و پریشان و … شدن. (مجمع‌البیان، ج۸، ص۵۸۳؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۴۶)

ب. در جهات مختلف در معرض آتش قرار گرفتن، به طوری که همه جایش بسوزد، مانند گوشتی که برای کباب شدن کامل دائما آن را زیر و رو می‌کنند. (مجمع‌البیان، ج۸، ص۵۸۳؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۴۶) و آنگاه یا چون «وجه» اشرف اعضای انسان است، وقتی او این گونه حرارت می‌بیند نشان می‌دهد که به طریق اولی، کل وجود وی در معرض آتش قرار می‌گیرد؛ (البحر المحیط، ج‏۸، ص۵۰۷) ویا چون با این تعبیر، به «عذاب شدن در همه جهات» اشاره کرده، نشان‌دهنده این است که همه هستی آنان در عذاب خواهد بود. (ایستاده در باد، ص۵۱۷)

ج. سرنگون به آتش در افتادن (البحر المحیط، ج‏۸، ص۵۰۷)

د. بیان شدت دردناک و ناراحت‌کننده بودن عذاب جهنم (ایستاده در باد، ص۵۱۷)

ه. …

 

۳) «یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا»

اگر به یاد داشته باشیم که عذاب‌های آخرت تجسم اعمال دنیوی افراد است؛ آنگاه این که وجوه آنها در عذاب زیر و رو می‌شود می‌خواهد بگوید:

الف. آنان امروز هم در همین حال از این رو به آن رو شدن‌اند؛ یعنی تلاش و کششی که آنها را دائما در این وضعیت باطلشان بیشتر فرو می‌برد. (ایستاده در باد، ص۵۱۸)

ب. آنان انسان‌هایی یک رو [= رو راست] نبوده‌اند که ظاهر و باطنشان یکی باشد؛ بلکه افرادی دورو و بلکه چند رو بوده‌اند؛ و با مردم و با دین خدا با وجوه مختلف روبرو می‌شدند.

ج. …

 

۴) «یقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولا»

غافلان در قيامت بيدار و پشیمان مى‏شوند و اطاعت از خدا و رسول آرزوى‌شان خواهد بود؛ اما دیگر سودى ندارد. (تفسير نور، ج‏۹، ص۴۰۷)

 

۵) «أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا»

پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله علاوه بر ابلاغ فرمان الهى، خود نيز دستوراتى را براى مردم صادر مى‏كرد؛ و اطاعت از خدا به همراه اطاعت از رسول كارساز است. (تفسير نور، ج‏۹، ص۴۰۷)

نکته تخصصی تفسیری

اینکه کلمه اطاعت را تکرار کرد (با اینکه می‌توانست بفرماید أَطَعْنَا اللَّهَ وَ الرَّسُولَا») نشان می‌دهد که ما با دو نوع اطاعت ور به رو هستیم و به تعبیر دیگر، دستوراتی که رسول خدا می‌دهد دو گونه است؛ یکی دستوراتی که فقط نقش ابلاغ دارد، یعنی دستور مستقیم خداوند است، که مثلا در قرآن به ما رسانده است؛ و دوم دستوراتی که او برای اداره امور مومنان در شرایط خاص زندگی صادر می‌کند؛ و این دستورات نیز همانند دستورات اول لازم‌الاجراست. (ایستاده در باد، ص۵۱۹-۵۲۰)

آیه «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏» (نساء/۵۹) نیز دلیل دیگری است بر اینکه این دستورات دوم، دستورات حکومتیِ صادر شده از پیامبر ص – به عنوان حاکم جامعه دینی – است، چرا که در آنجا هم دو اطاعت است و در اطاعت دوم، پیامبر و اولی‌الامر را یکجا مطرح کرده است.

[۱] . يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ: يجوز أن ينتصب يوم بقوله: لا يَجِدُونَ، و يكون يقولون استئناف إخبار عنهم، أو تم الكلام عند قولهم: وَ لا نَصِيراً. و ينتصب يوم بقوله: يَقُولُونَ، أو بمحذوف، أي اذكر و يقولون حال.

و تقليب الوجوه في النار: تحركها في الجهات، أو تغيرها عن هيئاتها، أو إلقاؤها في النار منكوسة. و الظاهر هو الأول، و الوجه أشرف ما في الإنسان، فإذا قلب في النار كان تقليب ما سواه أولى. و عبر بالوجه عن الجملة، و تمنيهم حيث لا ينفع، و تشكيهم من كبرائهم لا يجدي. (البحر المحيط، ج‏۸، ص۵۰۷)

[۲] . تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ / تَقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ / تَتَقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ / نُقَلِّبُ وُجُوهَهُمْ / تُقَلِّبُ وُجُوهَهُمْ

جمهور/ حسن، عیسی [بن عمر]، ابوجعفر رواسی، ابی‌حیوة/ ابن‌ابی عبلة/ ابی‌حیوة، عیسی بصری/ عیسی کوفی

و قرأ الجمهور: تقلب مبنيا للمفعول و الحسن، و عيسى، و أبو جعفر الرواسي: بفتح التاء، أي تتقلب و حكاها ابن عطية عن أبي حيوة. و قال ابن خالويه عن أبي حيوة: نقلب بالنون، وجوههم بالنصب.و حكاها ابن عطية عن أبي حيوة أيضا و خارجة. زاد صاحب اللوامح أنها قراءة عيسى البصري. و قرأ عيسى الكوفي كذلك، إلا أن بدل النون تاء، و فاعل تقلب ضمير يعود على سَعِيراً، و على جهنم أسند إليهما اتساعا. و قراءة ابن أبي عبلة: تتقلب بتاءين. (البحر المحيط، ج‏۸، ص۵۰۷)

في الشواذ قراءة عيسى بن عمر يوم تقلب وجوههم (مجمع البيان، ج‏۸، ص۵۸۲)

[۳] . نَأَى فِي قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِي نَأْيِهِ فَهُوَ فِي نَأْيِهِ قَرِيبٌ وَ فِي قُرْبِهِ بَعِيدٌ كَيَّفَ الْكَيْفَ فَلَا يُقَالُ كَيْفَ وَ أَيَّنَ الْأَيْنَ فَلَا يُقَالُ أَيْنَ إِذْ هُوَ مُنْقَطِعُ الْكَيْفِيَّةِ وَ الْأَيْنِيَّةِ هُوَ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ فَجَلَّ جَلَالُهُ

[۴] ادامه داستان هم خواندنی است:

قَالَ فَتْحٌ فَخَرَجْتُ فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ تَلَطَّفْتُ فِي الْوُصُولِ إِلَيْهِ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلَامَ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِي فِي مَسْأَلَةٍ اخْتَلَجَ فِي صَدْرِي أَمْرُهَا لَيْلَتِي قَالَ سَلْ وَ إِنْ شَرَحْتُهَا فَلِي وَ إِنْ أَمْسَكْتُهَا فَلِي فَصَحِّحْ نَظَرَكَ وَ تَثَبَّتْ فِي مَسْأَلَتِكِ وَ أَصْغِ إِلَى جَوَابِهَا سَمْعَكَ وَ لَا تَسْأَلْ مَسْأَلَةً تَعَيَّنَتْ وَ اعْتَنِ بِمَا تَعْتَنِي بِهِ فَإِنَّ الْعَالِمَ وَ الْمُتَعَلِّمَ شَرِيكَانِ فِي الرُّشْدِ مَأْمُورَانِ بِالنَّصِيحَةِ مَنْهِيَّانِ عَنِ الْغِشِّ وَ أَمَّا الَّذِي اخْتَلَجَ فِي صَدْرِكَ لَيْلَتَكَ فَإِنْ شَاءَ الْعَالِمُ أَنْبَأَكَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يُظْهِرْ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَكُلُّ مَا كَانَ عِنْدَ الرَّسُولِ كَانَ عِنْدَ الْعَالِمِ وَ كُلُّ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ الرَّسُولُ فَقَدِ اطَّلَعَ أَوْصِيَاؤُهُ عَلَيْهِ لِئَلَّا تَخْلُوَ أَرْضُهُ مِنْ حُجَّةٍ يَكُونُ مَعَهُ عِلْمٌ يَدُلُّ عَلَى صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ يَا فَتْحُ عَسَى الشَّيْطَانُ أَرَادَ اللُّبْسَ عَلَيْكَ فَأَوْهَمَكَ فِي بَعْضِ مَا أَوْدَعْتُكَ وَ شَكَّكَكَ فِي بَعْضِ مَا أَنْبَأْتُكَ حَتَّى أَرَادَ إِزَالَتَكَ عَنْ طَرِيقِ اللَّهِ وَ صِرَاطِهِ الْمُسْتَقِيمِ فَقُلْتُ مَتَى أَيْقَنْتُ أَنَّهُمْ كَذَا فَهُمْ أَرْبَابٌ مَعَاذَ اللَّهِ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ مُطِيعُونَ لِلَّهِ دَاخِرُونَ رَاغِبُونَ فَإِذَا جَاءَكَ الشَّيْطَانُ مِنْ قِبَلِ مَا جَاءَكَ فَاقْمَعْهُ بِمَا أَنْبَأْتُكَ بِهِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَرَّجْتَ عَنِّي وَ كَشَفْتَ مَا لَبَّسَ الْمَلْعُونُ عَلَيَّ بِشَرْحِكَ فَقَدْ كَانَ أَوْقَعَ فِي خَلَدِي أَنَّكُمْ أَرْبَابٌ‏!

قَالَ فَسَجَدَ أَبُو الْحَسَنِ وَ هُوَ يَقُولُ فِي سُجُودِهِ رَاغِماً لَكَ يَا خَالِقِي دَاخِراً خَاضِعاً قَالَ فَلَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى ذَهَبَ لَيْلِي ثُمَّ قَالَ يَا فَتْحُ كِدْتَ أَنْ تَهْلِكَ وَ تُهْلِكَ وَ مَا ضَرَّ عِيسَى إِذَا هَلَكَ مَنْ هَلَكَ فَاذْهَبْ إِذَا شِئْتَ رَحِمَكَ اللَّهُ قَالَ فَخَرَجْتُ وَ أَنَا فَرِحٌ بِمَا كَشَفَ اللَّهُ عَنِّي مِنَ اللُّبْسِ بِأَنَّهُمْ هُمْ وَ حَمِدْتُ اللَّهَ عَلَى مَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ فَلَمَّا كَانَ فِي الْمَنْزِلِ الْآخَرِ دَخَلْتُ عَلَيْهِ وَ هُوَ مُتَّكٍ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ حِنْطَةٌ مَقْلُوَّةٌ «۱» يَعْبَثُ بِهَا وَ قَدْ كَانَ أَوْقَعَ الشَّيْطَانُ فِي خَلَدِي أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَأْكُلُوا وَ يَشْرَبُوا إِذْ كَانَ ذَلِكَ آفَةً وَ الْإِمَامُ غَيْرُ مَئُوفٍ فَقَالَ اجْلِسْ يَا فَتْحُ فَإِنَّ لَنَا بِالرُّسُلِ أُسْوَةً كَانُوا يَأْكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ وَ كُلُّ جِسْمٍ مَغْذُوٌّ بِهَذَا إِلَّا الْخَالِقَ الرَّازِقَ لِأَنَّهُ جَسَّمَ الْأَجْسَامَ وَ هُوَ لَمْ يُجَسَّمْ وَ لَمْ يَجُزْ ابْتِنَاؤُهُ وَ لَمْ يَتَزَايَدْ وَ لَمْ يَتَنَاقَصْ مُبَرَّأً مِنْ ذَاتِهِ مَا رُكِّبَ فِي ذَاتِ مَنْ جَسَّمَهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِي لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ مُنْشِئُ الْأَشْيَاءِ مُجَسِّمُ الْأَجْسَامِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ الرَّءُوفُ الرَّحِيمُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَمَّا يَقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوّاً كَبِيراً لَوْ كَانَ كَمَا وَصَفَ لَمْ يُعْرَفِ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِ وَ لَا الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِ وَ لَا الْمُنْشِئُ مِنَ الْمُنْشَأِ وَ لَكِنَّهُ فَرْقٌ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَنْ جَسَّمَهُ وَ شَيَّأَ الْأَشْيَاءَ إِذْ كَانَ لَا يُشْبِهُهُ شَيْ‏ءٌ يُرَى وَ لَا يُشْبِهُ شَيْئاً.

[۵] . إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في‏ جَهَنَّمَ جَميعاً

[۶] . وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقيمٌ

Visits: 9

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*