۵۵۸) یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً

ترجمه

ای کسانی که ایمان آورده‌اید تقوای الهی پیشه کنید و استوار سخن بگویید؛

شهادت مظلومانه امام سجاد، زین‌العابدین، مظلوم‌ترین امامی که کار تربیت جامعه اسلامی را دوباره از نقطه صفر آغاز کرد، تسلیت باد.

حدیث

۱) امام صادق ع به عبّاد بن کثیر [صوفی‌ای که گاه زهد توهمی خود را به رخ امام می‌کشید و مثلا بر امام ع خرده می‌گرفت که چرا لباس پشمین نمی‌پوشید و …] فرمود:

وای بر تو ای عبّاد! آیا مغرور شده‌ای که جلوی شکم و شهوتت را نگه داشته‌ای؟! همانا خداوند عز و جل می‌فرماید «ای کسانی که ایمان آورده‌اید تقوای الهی پیشه کنید و استوار سخن بگویید؛ [تا] برایتان اعمالتان را اصلاح کند …» (احزاب/۷۰) بدان که خداوند از تو چیزی را قبول نمی‌کند مگر اینکه سخن عادلانه بگویی.

الكافي، ج‏۸، ص۱۰۷

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِعَبَّادِ بْنِ كَثِيرٍ الْبَصْرِيِّ الصُّوفِيِّ:

وَيْحَكَ يَا عَبَّادُ غَرَّكَ أَنْ عَفَّ بَطْنُكَ وَ فَرْجُكَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ» اعْلَمْ أَنَّهُ لَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنْكَ شَيْئاً حَتَّى تَقُولَ قَوْلًا عَدْلًا.

 

۲) از امام صادق ع حدیثی طولانی روایت شده که تمام اعضا و جوارح آدمی در قبال «ایمان‌ورزی» وظیفه‌ای خاص خود دارند و ایشان یک‌یک این وظایف را شرح می‌دهند. وظیفه گوش قبلا در جلسه ۱۴۰ حدیث۴ گذشت http://yekaye.ir/az-zumar-039-18/

درباره وظیفه زبان می‌فرمایند:

و بر زبان واجب فرمود مهار زدن [یا: از روی تعقل سخن گفتن] و بیان آنچه که دل بدان معتقد شده است تا [با زبانش] بدان اقرار کند که خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «بگویید به خدا ایمان آوردیم و نیز بدانچه بر ما نازل کرد و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل فرمود و بدانچه به موسی و عیسی داده شد و نیز بدانچه به پیامبران از جانب پروردگارشان داده شد، بین هیچیک از آنها تفاوتی نمی‌گذاریم و ما تنها تسلیم اوییم» (بقره/۱۳۶) و فرمود: «به مردم سخن نیکو بگویید» (بقره/۸۳) و فرمود «و استوار سخن بگویید» (احزاب/۷۰) و فرمود: «بگو حق، از پروردگارت است» (کهف/۲۹) و مانند اینها که خداوند به گفتن آن دستور فرمود؛ پس این است آنچه که خداوند بر زبان واجب فرمود؛ و این، عملِ آن است.

دعائم الإسلام، ج‏۱، ص۴-۶

وَ قَدْ رُوِّينَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص … قَالَ:

أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَرَضَ الْإِيمَانَ عَلَى جَوَارِحِ ابْنِ آدَمَ وَ قَسَّمَهُ عَلَيْهَا وَ فَرَّقَهُ فِيهَا فَلَيْسَ مِنْ جَوَارِحِهِ جَارِحَةٌ إِلَّا وَ قَدْ وُكِلَتْ مِنَ الْإِيمَانِ بِغَيْرِ مَا وُكِلَتْ بِهِ أُخْتُهَا …

وَ فَرَضَ عَلَى اللِّسَانِ الْعَقْلَ وَ التَّعْبِيرَ عَنِ الْقَلْبِ مَا عَقَدَ عَلَيْهِ فَأَقَرَّ بِهِ فَقَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهِيمَ‏ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» وَ قَالَ «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» وَ قَالَ «وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً» وَ قَالَ «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ» وَ أَشْبَاهَ ذَلِكَ مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْقَوْلِ بِهِ فَهَذَا مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى اللِّسَانِ وَ هُوَ عَمَلُه.[۱]

 

۳) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

سپس شما را برحذر می‌دارم از شکستن اخلاق [= بی‌اخلاقی کردن] و وزیر و رو کردنش [= ناسازگاری ظاهر و باطن]. و زبان را [با دل] يكى گردانيد. و هرکس باید زبان خود را نگاه دارد، كه اين زبان، به صاحبش قصد سركشى دارد. به خدا، ندیدم بنده‏اى را كه باتقوا باشد و تقوایش وى را سود دهد، مگر آن گاه كه زبان خويش نگه دارد.

و همانا زبان مومن، در پسِ دل اوست؛ و دل منافق، از پسِ زبان اوست؛

چرا که مومن چون خواهد سخنى بر زبان آرد، در درون خویش درباره آن نيك تدبر کند، پس اگر خوب بود، آشكارش كند؛ و اگر بد بود، پنهانش دارد، و منافق مى‏گويد آنچه بر زبانش آيد، در حالی که نمى‏داند چه به سود اوست و چه به زیان او؛ و رسول خدا (ص) فرمود: ايمان بنده‏اى راست و استوار نگردد مگر آنکه دل او استوار شود؛ و دل او راست و استوار نشود مگر آنکه زبان او استوار گردد. پس هر يك از شما كه تواند خدا را ديدار كند در حالی که دست به خون و مال مسلمانان نيالوده، و زبان به ريختن آبروى‏شان نگشوده، حتماً چنين كند.

نهج‌البلاغه، خطبه۱۷۶

ثُمَّ إِيَّاكُمْ وَ تَهْزِيعَ الْأَخْلَاقِ وَ تَصْرِيفَهَا وَ اجْعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِداً وَ لْيَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً يَتَّقِي تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى [يَخْتَزِنَ‏] يَخْزُنَ لِسَانَهُ وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بِكَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ فَإِنْ كَانَ خَيْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ كَانَ شَرّاً وَارَاهُ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ يَتَكَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ لَا يَدْرِي مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَيْهِ وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ وَ لَا يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ نَقِيُّ الرَّاحَةِ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمْوَالِهِمْ سَلِيمُ اللِّسَانِ مِنْ أَعْرَاضِهِمْ فَلْيَفْعَلْ.

 

۴) از امام صادق ع روایت شده است:

هنگامی که از سر بی‌توجهی کلام احمقانه‌ای [ناروایی] از دهان یک از شما بیرون پرید که از آن بر [آبروی] خویش می‌ترسد، کلام [حکیمانه‌ای] در پی آن آوَرَد تا اعجاب ‌برانگیزاند و به خاطرها سپرده شود و آن [کلام نخست] به فراموش گردد.

علل الشرائع، ج‏۲، ص۴۶۵

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاشَانِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُعَلَّى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْخَطَّابِ بْنِ الْفَرَّاءِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِذَا أَفْلَتَتْ مِنْ أَحَدِكُمْ كَلِمَةٌ حَمْقَاءُ [جَفَاءٍ] يَخَافُ مِنْهَا عَلَى نَفْسِهِ فَلْيُتْبِعْهَا بِكَلِمَةٍ تُعْجَبُ مِنْهَا تُحْفَظُ وَ تُنْسَى تِلْكَ.

 

۵) روایت شده است که رسول الله ص هیچگاه بر منبر ننشست مگر اینکه این آیه را تلاوت فرمود که «ای کسانی که ایمان آورده‌اید تقوای الهی پیشه کنید و استوار سخن بگویید.»

الدر المنثور، ج‏۵، ص۲۲۴؛ الميزان، ج‏۱۶، ص۳۵۳

و أخرج ابن المنذر و ابن مردويه عن سهل ابن سعد الساعدي رضى الله عنه قال ما جلس رسول الله صلى الله عليه و سلم على هذا المنبر قط الا تلا هذه الآية «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيد»

تدبر

۱) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»

در آیه قبل مومنان را برحذر داشت که پیامبر ص را اذیت کنند. اینجا از آنها می‌خواهد تقواپیشه کنند و استوار سخن بگویند. به نظر می‌رسد این مطلب ریشه آن اقدام را بیان می‌کند. یعنی اگر می‌بینید که گاهی کسانی با اینکه خود را مومن می‌دانند اما کاری انجام می‌دهند که موجبات آزار و اذیت پیامبرشان را فراهم می‌سازند ریشه‌اش در این است که تقوا را جدی نگرفته و هنگام سخن گفتن، مراقبت‌های لازم را ندارند.

 

۲) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»

کسی ایمانش جدی باشد اهل تقوا خواهد بود، پس هر سخنی نمی‌گوید و ابتدا می‌اندیشد و جوانب امور را بررسی می‌کند و آنگاه سخن محکم و استوار می‌گوید. آن منافق است که ابتدا سخن می‌گوید بعد می‌اندیشد و چون نمی‌خواهد از گفته خود کوتاه بیاید به انواع توجیهات متوسل می‌گردد. (حدیث۳)

 

۳) «قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»

منظور از «قول سدید» چیست؟

الف. سخن صواب، و بری از فساد، و خالی از هرگونه شائبه کذب و لغو، که با ظاهر و باطن انسان هماهنگ باشد (مجمع‌البیان، ج۸، ص۵۸۵)

ب. سخنی که مطابق با واقع باشد؛ لغو و بی‌فایده نباشد، اگر هم فایده دارد، فایده نامشروع و فسادانگیز (ماننند تهمت و …) نداشته باشد. (المیزان، ج۱۶، ص۳۴۷)

ج. ناظر به آیه قبل است، یعنی سخن صواب بگویید و چیزی که شایسته پیامبر نیست به ایشان نسبت ندهید. (مقاتل، به نقل مجمع‌البیان، ج۸، ص۵۸۵)

د. …

 

۴) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»

از مومنان خواسته شده که هنگام سخن گفتن «قول سدید» بگویند. قول سدید، حتما عناصری بیش از «راست گفتن» دارد. یک سخن به شرطی قابل گفتن است که علاوه بر راست بودن، در راستای رشد و صلاح انسانها هم باشد؛ و به تعبیر دیگر، در هنگام سخن گفتن، علاوه بر توجه به راست بودن آن، باید به تاثیرات آن سخن در زندگی انسانها هم توجه کرد.

تاملی در جامعه خود

آیا این شعار برخی روزنامه‌ها که «دانستن حق مردم است» واقعا شعار صحیحی است؟

 

۵) «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا … قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»

در آیه ۶۰ همین سوره، در کنار منافقان، از کسانی سخن گفت که «اراجیف می‌بافند» و شایعه‌پراکنی می‌کنند (درباره آسیب شدیدی که اینان در جامعه ایجاد می‌کنند در جلسه ۵۴۸، تدبر۲ توضیحاتی گذشت).

در اینجا به مومنان دستور می‌دهد که سخن محکم و استوار بگویند یعنی اولا جز راست نگویند و ثانیا هر راستی را هم نگویند و به آثار سخن توجه کنند.

تاملی در نسبت حقیقت و مصلحت

دکتر شریعتی در آثار خود با بیاناتی ادیبانه بارها از دشمنی مصلحت و حقیقت، و ذبح ظالمانه حقیقت در پای مصلحت، سخن گفته و اصرار دارد که «نباید هیچگاه حقیقت را فدای مصلحت کرد».[۲]

آن سخنان اگرچه بسیار ادیبانه و زیبا بیان شده‌اند اما خود عاری از حقیقت‌اند! آنچه دشمن حقیقت بوده است، منفعت‌طلبی بوده، نه مصلحت‌جویی؛ و البته باید اذعان کرد که بسیاری از اوقات منفعت‌طلبان، زیر عنوان مصلحت‌اندیشی، بار خود را بسته‌اند؛ اما سوء استفاده از یک واژه نباید دلیل شود که ما «حقیقت» را نادیده بگیریم!

قرآن کریم از ما می‌خواهد «قول سدید» بگوییم، یعنی فقط به راست و دروغ بودن (مطابق با حقیقت بودن یا نبودنِ) سخن توجه نکنیم بلکه صلاح و مصلحت‌های واقعی جامعه و تاثیر آن سخن در مخاطب را هم جدی بگیریم. مثلا گاه مصلحت یک مادری که بیماری قلبی دارد این است که خبر قتل وحشتناک تنها فرزندش را از او مخفی کرد.

اساساً مگر نه این است که امیرالمومنین ع آن مهمترین منادی حقیقت و عدالت، ۲۵ سال به خاطر مصلحت اسلام، از اصرار بر مهمترین حقیقتی که پیامبر ص بارها بر آن تاکید کرده بود، خودداری کرد؟

آیا واقعا بدون در نظر گرفتن مصلحت‌های واقعی، می‌توان هر حقیقتی را در هر زمان و مکانی جار زد؟!

 

این مورد را در کانال نگذاشتم:

حکایت

وَ مِمَّا رَوَاهُ الْحَكَمُ بْنُ مَرْوَانَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ نَزَلَتْ قَضِيَّةٌ فِي زَمَانِ خِلَافَتِهِ فَقَامَ لَهَا وَ قَعَدَ وَ ارْتَجَّ وَ نَظَرَ مَنْ حَوْلَهُ فَقَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ مَا ذَا تَقُولُونَ فِي هَذَا الْأَمْرِ فَقَالُوا أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ تَعَالَى وَ الْأَمْرُ بِيَدِكَ فَغَضِبَ مِنْ ذَلِكَ وَ قَالَ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ لَتَعْلَمُنَّ مَنْ صَاحِبُهَا وَ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ بِهَا فَقَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَأَنَّكَ أَرَدْتَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ قَالَ أَنَّى نَعْدِلُ عَنْهُ وَ هَلْ لَقِحَتْ حُرَّةٌ بِمِثْلِهِ قَالُوا أَ نَأْتِيكَ بِهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ هَيْهَاتَ هُنَاكَ شِمْخٌ مِنْ هَاشِمٍ وَ نَسَبٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَا يَأْتِي فَقُومُوا بِنَا إِلَيْهِ قَالَ فَقَامَ عُمَرُ وَ مَنْ مَعَهُ وَ هُوَ يَقُولُ أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى‏ ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى وَ دُمُوعُهُ تَهْمِلُ عَلَى خَدَّيْهِ قَالَ فَأَجْهَشَ الْقَوْمُ لِبُكَائِهِ ثُمَّ سَكَتَ فَسَكَتُوا وَ سَأَلَهُ عُمَرُ عَنْ مَسْأَلَتِهِ فَأَصْدَرَ جَوَابَهَا فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ يَا أَبَا الْحَسَنِ لَقَدْ أَرَادَكَ اللَّهُ لِلْحَقِّ وَ لَكِنْ أَبَى قَوْمُكَ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع يَا أَبَا حَفْصٍ عَلَيْكَ مِنْ هُنَا وَ مِنْ هُنَا إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً قَالَ فَضَرَبَ عُمَرُ بِإِحْدَى يَدَيْهِ عَلَى الْأُخْرَى وَ خَرَجَ مُسْوَدَّ اللَّوْنِ كَأَنَّمَا يَنْظُرُ فِي سَوَادٍ.

و هذا الحديث من كتاب أعلام النبوة في القائمة الأولى و في وقف الأخلاطية.

الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص۱۳۶؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏۱۲، ص۷۹[۳]؛ الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف (سید بن طاووس)، ج‏۲، ص۴۲۴[۴]؛ عين العبرة في غبن العترة، ص۱۵؛ عدة الداعي (ابن فهد حلی)، ص۱۱۱؛ إرشاد القلوب (للديلمي)، ج‏۲، ص۲۱۹


[۱] . این حدیث به همراه احادیث دیگری درباره زبان در پاورقی‌های ۴ و ۵ جلسه ۳۳۸ گذشت http://yekaye.ir/al-balad-90-9/

[۲] . مثلا در «مسئولیت‌های شیعه بودن» می‌گوید:

«همیشه مصلحت، روپوش دروغین زیبایی بوده است، تا دشمنان “حقیقت”، حقیقت را در درونش مدفون کنند.  همیشه “مصلحت” تیغ شرعی بوده است تا حقیقت را رو به قبله ذبح کنند … آری، حقیقت نیست، اما مصلحت است؛ حقیقت است، اما مصلحت نیست: این است شعار “تشیع مصلحت”. “تشیع مصلحت”، نابود کننده “تشیع حقیقت” است، همچنان که در تاریخ اسلام، “اسلام حقیقت”، قربانی “اسلام مصلحت” شد، … من که تمام عمر شاهد قربانی شدن و پایمال شدن حقیقت‌ها، به وسیله انسان‌های مصلحت پرست بوده‌ام، در مورد “مصلحت” عقده پیدا کرده‌ام و اعتقاد یافته‌ام که: “هیچ چیز غیر از خود حقیقت، مصلحت نیست”.»

[۳] . و حدثني الحسين بن محمد السيني قال قرأت على ظهر كتاب …

[۴] . و من طريف ما رووه في المعنى الموصوف ما هو موجود في خزانة الكتب بالرباط المعروف بتربة الاختلاطية بالجانب الغربي من بغداد في ورقة من رق ملصقة بآخره كتاب أعلام الرسول تأليف المأمون من خلفاء بني العباس و تاريخ الكتاب المذكور شوال سنة إحدى و خمسين و مائتين ما نسخته عن الحكم بن مروان عن جبير بن حبيب قال‏

بازدیدها: ۱۳۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*