۷۳۰) لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ

ترجمه

تا پاداش‌هایشان را تماماً به ایشان بدهد و از فضل خود، ایشان را بیفزاید؛ که همانا او بس خطاپوش و بسیار قدرشناس است.

نکات ادبی

فَضْلِهِ

قبلا بیان شد که ماده «فضل» دلالت بر «زیادتر از حالت میانه و معمول» می‌کند و و فضل خدا به معنای اعطای بیش از حدی که به طور معمول نیاز است و انتظار می‌رود، می‌باشد.

جلسه۸۹ http://yekaye.ir/yunus-010-058/

اغلب مفسران نیز «فضل» را عطایی اضافه بر آنچه که گیرنده آن استحقاقش را داشته است، معرفی کرده‌اند. (مجمع‌البیان، ج۸، ص۵۶۹؛ البحر المحیط، ج۸، ص۴۸۸؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۳۰) و تقابلش با «اجر» در این آیه موید خوبی بر این مدعاست.

غَفُورٌ

قبلا بیان شد که ماده «غفر» در اصل در معنای «پوشاندن» ویا «محو کردن اثر شیء» است؛ و در تفاوت «مغفرت» با «عفو» گفته شده که در عفو، شخص از مذمت و عذاب کردن منصرف می‌شود، و لذا در مورد انسان‌های عادی هم «عفو کردن و طلب عفو» به کار برده می‌شود؛ اما در مغفرت، خداوند گناه شخص را می‌پوشاند و آبروی او را نمی‌برد و در واقع، نحوه‌ای ساقط کردن عذاب است که نوعی پاداش دادن را در دل خود دارد، و لذا کلماتی همچون «مغفرت» و «استغفار» فقط در مورد خداوند به کار می‌رود.

جلسه ۱۸۳  http://yekaye.ir/an-nisa-004-099/

شَكُورٌ

قبلا بیان شد که «شُکر» را به معنای «شناخت احسان» معرفی کرده‌اند که منظور، نه شناخت ذهنی محض، بلکه شناختی است که انسان متناسب با آن عمل کند که شاید تعبیر «قدرشناسی» برای این نوع شناخت مناسب‌تر باشد؛ لذا بسیاری از اهل لغت، «شکر» را به مدح و ثنای شخصی که نیکی‌ای در حق ما انجام داده، دانسته‌اند؛ و در تفاوت شکر و حمد گفته‌اند: شکر در جایی است که حتما نعمتی داده شده و از آن تشکر شود، اما حمد در غیر آن هم به کار می‌رود؛ زیرا شکر فقط بر افعال است؛ اما حمد هم در مورد افعال و هم در مورد صفات است. در واقع، شکر بر اساس نعمت است و حمد بر اساس حکمت؛ همچنین، نقطه مقابل حمد، «ذم» (سرزنش و مذمت کردن) است؛ ولی نقطه مقابل شکر، «کفران» و ناسپاسی است. واضح است که وقتی شکر به خداوند نسبت داده می‌شود، به معنای پاداشی است که خداوند در مقابل کارهای بندگان به آنها می‌دهد.

جلسه ۱۶۳ http://yekaye.ir/al-isra-017-019/

حدیث

۱)

الف. از پیامبر اکرم ص روایت شده است که در مورد این سخن خداوند که می‌فرماید «و از فضل خود بر ایشان بیفزاید» (فاطر/۳۰) فرمود: این عبارت است از اجازه یافتن برای شفاعت کسی که سزاوار جهنم است، از میان کسانی که در دنیا در حق او نیکی کرده بودند.

مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۳۶

روى ابن مسعود عن النبي ص أنه قال في قوله «وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» هو الشفاعة لمن وجبت له النار ممن صنع إليه معروفا في الدنيا.

 

ب. از امام صادق ع روایت شده است:

همانا مومنی از شما روز قیامت بر شخصی می‌گذرد که در دنیا او را می‌شناخته و دستور داده شده که او را به سوی آتش ببرند و فرشته‌ای دارد او را می‌بَرَد. در این هنگام آن شخص می‌گوید: فلانی به فریادم برس، من کسی هستم که در دنیا در حق تو نیکی کردم و آن موقع که فلان درخواست را داشتی برایت انجام دادم؛ آیا امروز نمی خواهی آن کار مرا جبران کنی؟

این مومن به فرشته مامور او می‌گوید: او را رها کن!

و خداوند سخن این مومن را می‌شنود و به آن فرشته دستور می‌دهد که سخن این مومن را عمل کن، و او هم وی را رها می‌کند.

ثواب الأعمال، ص۱۷۲

أَبِي ره قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي وَلَّادٍ عَنْ مُيَسِّرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ الْمُؤْمِنَ مِنْكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَيَمُرُّ بِهِ الرَّجُلُ لَهُ الْمَعْرِفَةُ بِهِ فِي الدُّنْيَا وَ قَدْ أُمِرَ بِهِ إِلَى النَّارِ وَ الْمَلَكُ يَنْطَلِقُ بِهِ قَالَ فَيَقُولُ يَا فُلَانُ أَغِثْنِي فَقَدْ كُنْتُ أَصْنَعُ إِلَيْكَ الْمَعْرُوفَ فِي الدُّنْيَا وَ أُسْعِفُكَ فِي الْحَاجَةِ تَطْلُبُهَا مِنِّي فَهَلْ مِنْ عِنْدِكَ الْيَوْمَ مُكَافَاةٌ فَيَقُولُ الْمُؤْمِنُ لِلْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِهِ خَلِّ سَبِيلَهُ قَالَ فليسمع [فَيَسْمَعُ‏] اللَّهُ قَوْلَ الْمُؤْمِنِ فَيَأْمُرُ الْمَلَكَ أَنْ يُجِيزَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِ فَيُخَلِّيَ سَبِيلَهُ.

 

۲) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

همانا اولیای خدا کسانی‌اند به باطن دنیا نگریستند هنگامی که مردم به ظاهر دنیا نگاه می کردند؛

و به عاقبت آن مشغول شدند هنگامی که مردم به امور زودگذرش مشغول بودند؛

پس در دنیا میراندند آنچه را که می‌ترسیدند که آنان را بمیراند؛

و رها کردند آنچه را که می‌دانستند رهایشان می‌کند؛

و زیاده‌خواهی دیگران از دنیا را اندک شمردند؛

و آنچه آنان از دنیا بدان دست یافته بودند را اموری «از دست رفته» قلمداد کردند؛

آنچه مردم با آن رابطه مسالمت آمیز برقرار کرده بودند [کنایه از خوشگذرانی‌های دنیا] دشمن دانستند و با آنچه مردم بدان دشمنی کردند رابطه مسالمت‌آمیز برقرار نمودند؛

کتاب [= قرآن] را شناختند و بدان شناخته شدند؛ و کتاب خدا بدانان برپا شد و آنان نیز بدان برپا شدند؛

نه جای امیدی فراتر از آنچه بدان امید بستند، دیدند؛ و نه جای ترسی فراتر از آنچه از آن می ترسیدند.

نهج‌البلاغه، حکمت ۴۴۱

وَ قَالَ امیرالمومنین ع:

إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ وَ رَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا وَ [دَرْكَهُمْ‏] دَرَكَهُمْ لَهَا [فَوَاتاً] فَوْتاً [أَعْدَاءٌ لِمَا] أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَ [سَلْمٌ لِمَنْ‏] سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ [عُلِمُوا] عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ [كِتَابُ اللَّهِ تَعَالَى‏] الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا لَا يَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ.

 

۳) روایت شده است که شخصی خدمت رسول الله ص عرض کرد: چرا من مرگ را دوست نمی دارم؟

فرمود: آیا مال و ثروت داری؟

گفت: بله!

فرمود: آن را از پیش [برای آخرتت] بفرست!

گفت: نمی‌توانم.

فرمود: همانا دل انسان با مال و ثروتش است؛ اگر آن را از پیش فرستاد دوست دارد که بدان ملحق شود و اگر آن را عقب انداخت دوست دارد با آن عقب بماند.

مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۳۶

عن عبد الله بن عبيد بن عمير الليثي قال:

قام رجل إلى رسول الله ص فقال يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِي لَا أُحِبُّ الْمَوْتَ؟

قَالَ أ لَكَ مَالٌ؟

قَالَ نَعَمْ.

قَالَ فَقَدِّمهُ!

قال لا أستطيع.

قال فَإِنَّ قَلْبَ الرَّجُلِ مَعَ مَالِهِ إِنْ قَدَّمَهُ أَحَبَّ أَنْ يَلْحَقَ به وَ إِنْ أخَّرَهُ أَحَبَّ أَنْ يَتَأخَّرَ مَعَهُ.

تدبر

۱) «يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ؛ لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»

عمل براى دريافت اجر الهى، ضررى به اخلاص نمى‏زند. (تفسير نور، ج‏۹، ص۴۹۹)

چرا که انسان هر کاری که انجام می‌دهد منفعت و سودی برای خود را طلب می‌کند، خواه خودِ مادی‌اش یا خودِ معنوی‌اش (توضیح در جلسه ۷۱۸، تدبر۲  http://yekaye.ir/al-fater-35-18/ ).

در واقع تمام زندگی ما معامله است: چیزی را می‌دهیم و خرج می‌کنیم (عمر، عمل، دارایی، استعداد، و …)؛ و به ازای آنچه خرج کرده‌ایم، چیزی دریافت می‌کنیم.

وقتی با خدا معامله کنیم، هم اجرت و ما به ازای کارمان را تماماً دریافت می کنیم؛ و هم او افزوده‌ای هم از فضل خود به ما می‌دهد.

این است معامله و تجارتی که هیچ تباهی و ضرری در او نیست.

 

۲) «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ»

خداوند هم خطاپوش است و هم قدرشناس.

پس هرکس با خدا معامله کند، اجرتش را به تمام و کمال دریافت می‌کند؛

و او صرفا غافر و شاکر (خطاپوش و قدرشناس) نیست؛

بلکه غفور و شکور است؛ یعنی بسیار خطاپوش است و بسیار قدرشناس؛

پس صرفاً اجرت نمی‌دهد؛ بلکه از فضل خویش نیز بر انسان می‌افزاید.

 

۳) «يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»

مقصود از این اضافه‌ای که خداوند از فضل خود بدانها می‌دهد چیست؟

الف. چه‌بسا مراد، چندبرابر شدن پاداش‌ها و مصداق آیاتی باشد مانند:

الف.۱. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها: کسی که حسنه‌ای بیاورد برایش ده برابر آن است» (أنعام/۱۶۰)

الف.۲. «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ: مَثَلِ [انفاقات] كسانى كه اموالشان را در راه خدا انفاق مى‏كنند مَثَل دانه‏اى است كه هفت خوشه بروياند، در هر خوشه‏اى يكصد دانه باشد و خداوند براى هر كه بخواهد [آن را] چند برابر مى‏كند» (بقره/۲۶۱) (المیزان، ج۱۷، ص۴۴)[۱]

الف.۳. …

ب. چه‌بسا مراد، اموری باشد که از سنخ ثواب نیست، و مثلا مصداق آیه «لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ: برایشان آنچه بخواهند در آنجا مهیاست و نزد ما اضافه‌ای هم برایشان هست» (ق/۳۵) باشد؛ آنگاه این امر اضافه چیست؟

ب.۱. به آنها اجازه شفاعت می‌دهند. (حدیث۱) در واقع، با عمل خودشان بهشت برای خودشان مهیا می‌شود و با این اضافه اجازه وارد کردن دیگران در بهشت را می‌یابند.

ب.۲. در قبرهایشان برایشان گشایش ایجاد می‌شود (ضحاک، به نقل از مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۳۶) یعنی عملشان عاقبت نهایی‌شان در قیامت را رقم می‌زند، و این اضافه، تسهیلاتی است برای ادامه بقایشان تا قیامت.

ب.۳. مراتب بالای بهشت (مراتب فنا و بقای بعد از فناء) است که با عمل بدانها نمی‌توان رسید و جز با فضل و عنایت خداوند دسترسی‌پذیر نیست.

توضیح: انسان با عمل صالح خود بالا می‌رود اما عرفا می‌گویند که به مرتبه‌ای می‌رسد که دیگر «من» و «عمل من» نباید به هیچ عنوان مطرح باشد؛ و طبیعتا اثر «اعمال من» ‌صرفا تا اینجا بوده و از اینجا به بعد، آنچه انسان را پیش می‌برد صرفا فضل الهی است؛ هرچند در نظر عمیق، آنجا درمی‌یابد که همان عمل وی هم فضل خدا در حق او بوده است.

ب.۴. …

تبصره

مواردی که بیان شد هیچ منافاتی با هم ندارند و بعید نیست که همگی اینها مصادیق مختلف «فضل خدا» بوده باشد.

 

۴) «يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»

نفرمود که از فضل خویش «یزید لهم: برای‌شان می‌افزاید» ‌بلکه فرمود «یزیدهم: ایشان را بیفزاید». چرا؟

الف. فضل خدا صرفا بر داراییِ انسان نمی‌افزاید؛ بلکه بر خود انسان می‌افزاید و حقیقت انسان را ارتقاء می دهد.

ب. …

 

۵) «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ»

اینکه خداوند «شکور» باشد کافی است که اجرت افراد را تماماً بدهد و از فضل خود بر آن بیفزاید؛ چرا بر غفور و خطاپوش بودنش هم تاکید کرد، و حتی این را مقدم آورد؟

الف. کارهای همه ما – مخصوصا وقتی در پیشگاه الهی که بر ظرایف امور کاملا آگاه است – عرضه شود، حقیقتا پر از عیب و نقص است، تا حدی که اگر قرار باشد صرفا ما به ازای کار ما را به ما بدهند، هیچ چیزی دست ما را نمی‌گیرد.

به قول امام حسین ع در دعای عرفه: «إِلَهِي مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ فَكَيْفَ لَا يَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِيَ وَ مَنْ كَانَتْ حَقَائِقُهُ [حَقَّانِيَّتُهُ‏] دَعَاوِيَ فَكَيْفَ لَا تَكُونُ دَعَاوِيهِ دَعَاوِي‏: خدایا کسی که خوبی‌هایش بدی است، چگونه بدی‌هایش بدی نباشد؛ و کسی که حقایقش ادعایی بیش نیست، چگونه ادعاهایش بیش از ادعا باشد؟!» (اقبال الاعمال، ج۱، ص۳۴۸)

به تعبیر دیگر، اگر فضل خدا به میدان نیاید همه زیانکار خواهند بود (فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرين‏؛ بقره/۶۴)

و هیچکس پاک و تزکیه نخواهد شد «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً؛ نور/۲۴»

و جز اندکی همگان پیرو شیطان می‌شدیم «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلا؛ نساء/۸۳»

و بدین جهت است که به ما گفته‌اند بیش از آنکه به آنچه جمع کرده‌اید دل ببندید، به فضل و رحمت خدا دلخوش باشید «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُون‏؛ یونس/۵۸»

ب. شاید بتوان گفت که شکور بودن ناظر است به پاداش را تماماً دادن؛ و غفور بودن ناظر است به افزودن ناشی از فضل خدا؛ و در واقع در اینجا از صناعت «لف و نشر مُشَوّش» استفاده شده است.

ج. …


[۱] . در البحر المحيط، ج‏۹، ص۳۲ با عبارت «في الحديث: بتضعيف حسناتهم» این دیدگاه را به حدیث مستند کرده هرچند حدیثش را نیاورده است.

Visits: 33

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*