ترجمه
و آنچه به تو از کتاب وحی کردیم خود حق است، و در حالی که تصدیق کننده است آنچه را که پیش روی اوست؛ قطعا خداوند به بندگانش بسیار آگاه و بصیر است.
نکات ادبی
«الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ»
در این جمله «الذی …» مبتداست، و «الحق» خبر است و «هو» ضمیر فصل (الجدول فی اعراب القرآن، ج۲۲، ص۲۷۴)
خبر عموما نکره میآید؛ وفتی معرفه بیاید دلالت بر حصر میکند؛ و ضمیر فصل هم برای تاکید است؛ در واقع در این عبارت با تاکید شدید میفرماید فقط آنچه از کتاب بر تو وحی شده است، حق است. (توضیح بیشتر در تدبر۱ خواهد آمد)
مُصَدِّقاً
قبلا بیان شد که ماده «صدق» به معنای راستگویی واژهای کاملا آشناست؛ و وقتی به باب تفعیل میرود، اگر در مورد شخص به کار رود (صَدَّقْتُ فلانا)، به معنای نسبت صدق دادن به او و تایید راستگویی اوست؛ و اگر در مورد مطلبی به کار رود، به معنای اذعان به راست و درست بودن آن مطلب است، که این اذعان میتواند زبانی یا عملی باشد؛ و «تصدیق» در مورد هر چیزی که در آن تحقیق و بررسیای انجام شده، به کار میرود.
در قرآن کریم فعل «صدّق» هم بدون حرف اضافه (صَدَّقَ الْمُرْسَلين، صافات/۳۷؛ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا، صافات، ۱۰۵؛ ٌ مُصَدِّقُ الَّذي بَيْنَ يَدَيْه، انعام/۹۲) به کار رفته، هم با حرف اضافه «بـ» (مانند همین آیه، یا «صَدَّقَ بِالْحُسْنی»، لیل/۶؛ «صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها» تحریم/۱۲؛ مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّه، آلعمران/۳۹) و هم با حرف اضافه «لـ» (مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ؛ فاطر/۳۱) و هم با حرف اضافه «علی» (صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّه، سبأ/۲۰).
جلسه ۲۹۷ http://yekaye.ir/al-maaarij-70-26/
خَبيرٍ
قبلا بیان شد که درباره ماده «خبر» برخی بر این باورند که در اصل در دو معنی به کار میرود یکی در معنای «علم» و دیگری در معنای «نرمی و سستی»، چنانکه به کشاورزی که زمین را شخم میزند هم «خبیر» گویند چون زمین را نرم و آماده رویش گیاه میکند. اما اغلب این دو معنا را به یک معنا برگردانده و گفتهاند علمی است که با اطلاع و احاطه دقیق باشد و به کنه معلومات پی ببرد و کشاورز شخمزننده را هم از این جهت خبیر گفتهاند که به زوایای پنهان مزرعهاش کاملا احاطه دارد و هنگام کار همه چیز را تحت نظر قرار میدهد.
بدین ترتیب «خُبْر» و «خِبْرَةً» مصدر این ماده و به معنای خبردار شدن است چنانکه در آیه «قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً» (کهف/۹۱) آن را به معنای علم و معرفت دقیق به حساب آوردهاند.
«خَبَر» را به معنای وسیله اطلاع و رسیدن به علم دانستهاند: «سَآتيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ؛ نمل/۷) به معنای این است که بتوانم علم و اطلاعی در این زمینه پیدا کنم.
«خبیر» اسم فاعل و یا صفت مشبهه از این ماده است و کاربرد آن در مورد خداوند به معنای کسی است که علم به باطن و حقایق امور دارد و البته برخی این احتمال را هم مطرح کردهاند که شاید «خبیر» در مورد خدا به معنای «مُخبِر: خبر دهنده» باشد.
جلسه ۵۲۴ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-34/
بَصيرٌ
درباره ماده «بصر» قبلا بیان شد که برخی گفتهاند به معنای «چشم» ویا «قوه بینایی» است؛ و برخی گفتهاند به معنای «علم به چیزی» است؛ و برخی هم این گونه بین این سخنان جمع کردهاند که: به معنای «علمی است که با نظر کردن (خواه نظر کردن [ظاهری] چشم و خواه نظر کردن [باطنی] قلب) حاصل میشود»، علمی که مثل دیدن، کاملا آشکار است.
همچنین در تفاوت «بصر» با «عین» (= چشم) گفتهاند «چشم، ابزار دیدن است؛ اما بصر، اسم برای خود دیدن است؛ لذا به کسی نابیناست میگویند: «عین» او کور (عمیاء) است، نه اینکه «بصر» او کور است.
«بصیر» بر وزن فعیل، و به معنای فاعل است (یعنی بیننده) است و مخصوصا وقتی به صورت «بصیرة» میآید دلالتش بر نظر کردن با قلب خیلی بیشتر میشود.
جمع «بَصَر»، «أبصار» است؛ و جمع «بصیرت»، «بصائر»؛ و هردو در قرآن کریم آمده است: (لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ؛ انعام/۱۰۳) و (قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُم؛ انعام/۱۰۴)
جلسه ۹۱ http://yekaye.ir/yusuf-012-108/
حدیث
۱) حارث اعور میگوید یکبار بر امیرالمومنین ع وارد شدم و گفتم: یا امیرالمومنین! ما وقتی خدمت شما هستیم مطالبی میشنویم که دینمان را محکم میسازد و هنگامی که از نزد شما بیرون میرویم چیزهای مختلف و پرابهامی میشنویم که نمیدانیم تکلیفمان چیست؟
فرمود: آیا واقعا چنین کردهاند؟ [= چنین امور پرابهامی برای شما ایجاد کردهاند]
گفتم: بله.
فرمود: از رسول الله ص شنیدم که فرمود: «جبرئیل نزد من آمد و گفت: محمد! بزودی در امت تو فتنهای رخ خواهد داد. پرسیدم: راه خروج از آن چیست؟ گفت: کتاب خدا؛ در آن است توضیح مطالبی که پیش از شما بوده و اخباری که پس از شما خواهد بود، و حکم [=قضاوت نهایی] در خصوص آنچه در بین شما میگذرد؛ و آن جداکننده است، شوخی نیست؛ هر صاحب قدرتی که خداوند او را به حکومت رساند و به غیر قرآن عمل کند خداوند او را درهم میشکند؛ و هر که هدایت را در غیر آن بجوید خداوند گمراهش سازد؛ و آن ریسمان محکم الهی است؛ ذکر حکیمانه است؛ صراط مستقیم است؛ هوا و هوسها او را به انحراف نکشاند و زبانها او را مشتبه نسازد؛ و کثرت مخالفتها آن را مندرس نسازد؛ عجایبش تمامی نپذیرد و عالمان از آن سیر [= دلزده] نشوند. این همان است که جنیان وقتی آن را شنیدند نتوانستند مخفیاش کنند هنگامی که گفتند «همانا ما قرآنی عجیبی شنیدهایم، که به راه رشد هدایت میکند» (جن/۱-۲) کسی که بدان سخن گوید تصدیق شود و کسی که بدان عمل کند پاداش داده شود و «کسی بدان پناه برد به صراط مستقیم هدایت شود» (آلعمران/۱۰۱) و آن کتاب نفوذناپذیری است که باطل از پس و پیش بر او وارد نشود، نازل شدهای است از جانب [خداوند] حکیمِ ستوده» (فصلت/۴۲)
تفسير العياشي، ج۱، ص۳
عَنْ يُوسُفَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ رَفَعَهُ إِلَى الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّا إِذَا كُنَّا عِنْدَكَ سَمِعْنَا الَّذِي نَسُدُّ بِهِ دِينَنَا وَ إِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِكَ سَمِعْنَا أَشْيَاءَ مُخْتَلِفَةً مَغْمُوسَةً لَا نَدْرِي مَا هِيَ!
قَالَ أَ وَ قَدْ فَعَلُوهَا؟
قُلْتُ نَعَمْ.
قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ سَيَكُونُ فِي أُمَّتِكَ فِتْنَةٌ قُلْتُ فَمَا الْمَخْرَجُ مِنْهَا فَقَالَ كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ بَيَانُ مَا قَبْلَكُمْ مِنْ خَبَرٍ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَكُمْ وَ حُكْمُ مَا بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ مَنْ وَلِیَهُ مِنْ جَبَّارٍ فَعَمِلَ بِغَيْرِهِ قَصَمَهُ اللَّهُ وَ مَنِ الْتَمَسَ الْهُدَى فِي غَيْرِهِ أَضَلَّهُ اللَّهُ وَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ هُوَ الذِّكْرُ الْحَكِيمُ وَ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ لَا تُزيِغُهُ الْأَهْویةُ وَ لَا تُلَبِّسُهُ الْأَلْسِنَةُ وَ لَا يَخْلُقُ عَنِ [کثرة] الرَّدِّ وَ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ وَ لَا يَشْبَعُ مِنْهُ الْعُلَمَاءُ هُوَ الَّذِي لَمْ تُكِنَّهُ الْجِنُّ إِذَ سَمِعَهُ أَنْ قَالُوا «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ» مَنْ قَالَ بِهِ صُدِّقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ أُجِرَ وَ «مَنِ اعْتَصَمَ بِهِ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» هُوَ الْكِتَابُ الْعَزِيزُ الَّذِي «لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيد.»[۱]
۲) حضرت زهرا س در فرازی از خطبه معروف فدکیه فرمودند:
عهد خداوند در میان شماست که به شما پیشکش شده، و باقیماندهای است که برای شما گذاشته است: همان کتاب خدا که بصیرتهایش آشکار است؛ آیه و نشانهای است که اسرارش منکشف گردیده؛ برهانی است که ظواهرش تجلی نموده؛ [لذت] شنیدنش برای جهانیان بادوام است؛ پیروانش را به رضوان [الهی] رهنمون میشود و دلدادگانش را به نجات میرساند. در آن، شرح و بیانی است از دليلهاى روشن الهى و محرماتی که حرام فرموده و فضیلتهایش که تدوین شده و جملاتش که کفایتکننده است و اموری که از باب لطف و بخشش رخصت داده و واجباتی که قطعی نموده و دلایلی که کاملا آشکار است….
علل الشرائع، ج۱، ص۲۴۸
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَابِرٍ عَنْ زَيْنَبَ بِنْتِ عَلِيٍّ قَالَتْ قَالَتْ فَاطِمَةُ ع فِي خُطْبَتِهَا
لِلَّهِ فِيكُمْ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَيْكُمْ وَ بَقِيَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَيْكُمْ كِتَابُ اللَّهِ بَيِّنَةٌ بَصَائِرُهُ وَ آيٌ مُنْكَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ وَ بُرْهَانٌ مُتَجَلِّيَةٌ ظَوَاهِرُهُ مُدِيمٌ لِلْبَرِيَّةِ اسْتِمَاعُهُ وَ قَائِدٌ إِلَى الرِّضْوَانِ أَتْبَاعَهُ وَ مُؤَدٍّ إِلَى النَّجَاةِ أَشْيَاعَهُ فِيهِ تِبْيَانُ حُجَجِ اللَّهِ الْمُنِيرَةِ وَ مَحَارِمِهِ الْمُحَرَّمَةِ وَ فَضَائِلِهِ الْمُدَوَّنَةِ وَ جُمَلِهِ الْكَافِيَةِ وَ رُخَصِهِ الْمَوْهُوبَةِ وَ شَرَائِعِهِ الْمَكْتُوبَةِ وَ بَيِّنَاتِهِ الْجَلِيَّة …
۳) از امام باقر ع روایت شده است که فرمودند:
سورههای طوال را در ازای تورات به من دادند؛
و مئین (صدتاییها) را به ازای انجیل،
و مثانی (دوتاییها) را به جای زبور؛
و با دادن هفتاد و هفت سوره «مفضل» مرا بر آنان برتری دادند.
تفسير العياشي، ج۱، ص۲۵
عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُعْطِيتُ الطِّوَالَ مَكَانَ التَّوْرَاةِ وَ أُعْطِيتُ الْمِئِينَ مَكَانَ الْإِنْجِيلِ وَ أُعْطِيتُ الْمَثَانِيَ مَكَانَ الزَّبُورِ وَ فُضِّلْتُ بِالْمُفَصَّلِ سَبْعٍ وَ سِتِّينَ سُورَةً.
توضیح:
سور طوال، یعنی سورههای طولانی، که مقصود بقره، آلعمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و توبه است؛ و البته برخی یونس را به جای توبه دانستهاند.
درباره مثانی اختلاف است: سیوطی میگوید: «مثانی به سورههایی میگویند که پس از مئین قرار میگیرند، و چون ترتیب سورهها بر سبع طوال، آنگاه مئین و سپس مثانی است پس از سبعطوال نخستین مرتبه به مئین و مرتبه دوم به مثانی تعلق دارد؛ لذا به آن مثانی گفتهاند». فراء میگوید: «مثانی، سورههایی هستند که تعداد آیاتشان کمتر از یکصد آیه باشد». طبرسی میگوید: «مثانی، عبارت از سورههایی است که پس از سبعطوال قرار دارند». برخی گفتهاند سورههایی که عدد آیات آنها زیر یکصد باشد و نزدیک به بیست سورهاند، مثانی نامیده میشوند. چون اینها قابل تکرار و کوتاهند بیش از یک مرتبه تلاوت میشوند.
سور مئین سورههایی است که آیات آن حدود ۱۰۰ تاست و غالبا آنها را از اسراء، کهف، مریم، طه، انبیاء و مومنون دانستهاند.
سورههای مفضل سورههای کوچک قرآن است که با ناس به پایان میرسند اما اینکه از کدام سوره شروع میشوند محل اختلاف است و دوازده نظر وجود دارد که معروفترین آنها شروع از «ق» است (بقیه نظرات شروع را از صافات؛ جاثیه؛ محمد؛ فتح؛ حجرات؛ الرحمن؛ صف؛ تبارک؛ دهر؛ اعلی و ضحی میدانند)
توضیحی از علامه طباطبایی درباره این حدیث در لینک زیر
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=40915
۴) و بدانيد كه اين قرآن پندگويى است كه فريب ندهد، و راهنمايى است كه گمراه نكند، و حکایتگری است كه دروغ نگويد.
كسى با قرآن ننشست جز اینكه چون برخاست، افزون شد يا از وى كاست: افزونى در رستگارى، و كاهش از كورى- و دل بيمارى-، و بدانيد كسى را كه با قرآن است نياز نباشد؛ و بىقرآن بىنياز نباشد.
پس بهبودى خود را از قرآن بخواهيد، و در سختيها از آن طلب يارى نماييد، كه قرآن درمان بزرگترين دردهاست و آن درد كفر و نفاق و بيراهه رفتن و گمراهى است.
پس از خدا با آن درخواست کنید، و به دوستى آن، بدو روى آريد، نه اینکه از مخلوقات با آن درخواست کنید، [= قرآن را وسیله تقرب به خدا قرار دهید نه وسیله تقرب به خلایق]
كه همانا بندگان با وسيلتى مانند قرآن روى به خدا نكردند [= هیچکس با هیچ وسیلهای نتوانست به خدا تقرب جوید به اندازهای که با قرآن، می توان تقرب جست]
و بدانيد كه قرآن شفاعتکنندهای است که شفاعتش پذيرفته شود، و سعایتکنندهای است که مورد تصدیق واقع شود. هر كه را روز رستاخيز قرآن شفاعت کند، شفاعت شود، و آن را كه سعايت كند، گواهيش به زيان او گيرند.
همانا روز رستاخيز منادى بانگ برآرد كه: هر کشاورزی در کِشتهی خویش و عاقبت عملش گرفتار است مگر کسی که در کشتزار قرآن مشغول کِشت و کار بوده باشد؛ پس از کشاورزان کشتزار قرآن و از پیروانش باشید و قرآن را دليل گيريد بر پروردگارتان [یا: بدان نزد پروردگارتان احتجاج کنید]، و آن را نصيحتگوى خود شماريد، و آراء خود را [كه با قرآن سازگار نيست] متّهم داريد، و هواهای نفسانى خويش در مورد آن را خيانتكار انگاريد.
نهجالبلاغه، خطبه ۱۷۶ (اقتباس از ترجمه شهیدی، ص۱۸۲-۱۸۳)
وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لَا يَغُشُّ وَ الْهَادِي الَّذِي لَا يُضِلُّ وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِي لَا يَكْذِبُ وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِيَادَةٍ فِي هُدًى أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًى وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِكُمْ وَ اسْتَعِينُوا بِهِ عَلَى لَأْوَائِكُمْ فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَكْبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْكُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَيُّ وَ الضَّلَالُ فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ وَ تَوَجَّهُوا إِلَيْهِ بِحُبِّهِ وَ لَا تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ إِنَّهُ مَا تَوَجَّهَ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِمِثْلِهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ قَائِلٌ مُصَدَّقٌ وَ أَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شُفِّعَ فِيهِ وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ صُدِّقَ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ يُنَادِي مُنَادٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ كُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلًى فِي حَرثِهِ وَ عَاقِبَةِ عَمَلِهِ غَيْرَ حَرَثَةِ الْقُرْآنِ فَكُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ اسْتَدِلُّوهُ عَلَى رَبِّكُمْ وَ اسْتَنْصِحُوهُ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ اتَّهِمُوا عَلَيْهِ آرَاءَكُمْ وَ اسْتَغِشُّوا فِيهِ أَهْوَاءَكُمْ.
۵) از امام صادق ع روایت شده است:
همانا خداوند عزیز جبار کتابش را بر شما نازل فرمود، و او راستگویی خیرخواه است؛ در آن حکایت شما و حکایت کسانی که قبل از شما بودند و حکایت کسانی که بعد از شما بودند و خبرهای آسمان و زمین هست، و اگر بیاید نزدتان کسی که شما را از آن خبرها باخبر میکند حتما تعجب خواهید کرد.
الكافي، ج۲، ص۵۹۹
عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
إِنَّ الْعَزِيزَ الْجَبَّارَ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ كِتَابَهُ وَ هُوَ الصَّادِقُ الْبَارُّ فِيهِ خَبَرُكُمْ وَ خَبَرُ مَنْ قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ مَنْ بَعْدَكُمْ وَ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَوْ أَتَاكُمْ مَنْ يُخْبِرُكُمْ عَنْ ذَلِكَ لَتَعَجَّبْتُمْ.
تدبر
۱) «وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ»
در نکات ادبی بیان شد که در این جمله «الذی …» مبتداست، و «الحق» خبر است؛ و وقتی خبر، معرفه باشد دلالت بر حصر میکند؛ و «هو» هم ضمیر فصل است که برای تاکید میآید؛ در واقع در این عبارت با تاکید شدید میفرماید فقط آنچه از کتاب بر تو وحی شده است، حق است.
یعنی نهتنها آنچه خداوند در قرآن کریم وحی کرده است، سراسرش حق است؛ بلکه حق تنها و تنها همین است! و حق را در غیر قرآن نمیتوان یافت!
مراد از این تعبیر چیست؟ آیا واقعا در هیچ کتاب و گفتار دیگری مطلب حقی یافت نمیشود؟
الف. این عبارت، برای تاکید است، نه برای حصر؛ آنگاه:
الف.۱. میخواهد بفرماید این کتاب حقی است که هیچ باطلی در او راه ندارد (المیزان، ج۱۷، ص۴۴) وبه عبارت دیگر، در قرآن، سخن باطل، خرافه، گزافه و بى منطق وجود ندارد. (تفسير نور، ج۹، ص۵۰۰)
الف.۲. یعنی این چنان حق است که گویی در قبال او حق دیگری در کار نیست.
ب. منظور از حق، به تناسب کارکرد اصلی قرآن، هدایت کامل و بیعیب و نقص است (حدیث۱)؛ یعنی شاید سخنان درستی در جای دیگر یافت شود؛ اما کتابی که بیخطا انسان را به نهایت درجه سعادت هدایت کند فقط قرآن است.
ج. می خواهد بگوید که ميزان حقّانيّت هر كلام و كتابى، قرآن است. (تفسير نور، ج۹، ص۵۰۰)
نکته تخصصی قرآنشناسی
قرآن به نص خود قرآن شامل همه حقایق عالم است: هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در آن آمده (وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ؛ انعام/۵۹) و بیانگر همه چیز است (نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ؛ نحل/۸۹) و بر همه کتب دیگر که پیش روی او باشد هیمنه و اشراف دارد (وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْه؛ مائده/۴۸). چون این کتاب، نازل شده از لوح محفوظ و مخزن علم الهی، و در حقیقت، تدوینِ تمام نظام تکوین است، پس هر حقیقت دیگری که در هر کتاب دیگری یافت شود، در این کتاب است و در حقیقت، این کتاب سند حقانیت مطالب هر کتاب دیگری است: «مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ: تصدیقکننده هر چیزی که پیش روی اوست». پس حق تنها و تنها در این کتاب است و هر مطلب حق دیگری به خاطر نسبتی که در نفسالامر با حقیقت و باطنِ این کتاب برقرار کرده، از حقیقت برخوردار شده است.
تبصره
اگر یک کتابی مشتمل بر قوانین فیزیک کوانتوم باشد معنایش این نیست که هر کسی با سواد ابتدایی میتواند تطبیق آن قوانین بر نظام فیزیکیِ جهان را بفهمد. وقتی در یک کتابی که توسط یک انسان عادی تدوین شده مطلب بدین قرار باشد، واضح است که در قرآنی که تدوینگر آن خود خداوند متعال است، این مطلب با شدت بسیار بیشتری برقرار باشد؛ در نتیجه، اینکه قرآن مشتمل بر همه حقایق است، بدین معنا نیست که هرکسی هم با یک سواد عادی عربی میتواند همه حقایق را از آن استخراج کند. بله، در عالم همواره کسانی هستند که همه قرآن را فهمیدند (پیامبر ص و اهل بیت ایشان ع) و اگر آنها مطالب را از همین قرآن برای ما بیان کنند ما هم میفهمیم که واقعا پاسخ هر سوالی در قرآن هست (حدیث۵)
د. …
۲) «وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ»
مقصود از «مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ: تصدیق کننده است آنچه را که پیش روی اوست» چیست؟
الف. هماهنگ و همراستا با کتب آسمانی گذشته است چون موافق است با آن بشارتهایی که در کتب قبلی درباره قرآن آمده بود. (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۳۸)
ب. هر حقیقتی در هر جا یافت شود، موید و تصدیقکننده اش قرآن کریم است. (توضیح در تدبر۱، بندج)
ج. …
۳) «وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ»
كتب آسمانى، مؤيّد يكديگرند. (تفسير نور، ج۹، ص۵۰۰)
ثمره در فلسفه دین (مغالطه پلورالیسم)
پیامهای خدا برای بشر همگی موید همدیگرند؛ پس هرجا در میان کتب آسمانی ای که امروزه در دست ماست، اختلاف دیدیم، شبیه تعارضاتی است که در بین خود روایات دیده میشود، که این تعارضات، یا بر اساس فهم سطحی و اولیه بوده و با دقت معلوم میشود که واقعا تعارضی در کار نبوده است؛ و یا ناشی از تحریف و جعل احادیث و … میباشد.
همان گونه که از تعارض بین احادیث منطقا نمیتوان صحت همه آنها و پلورالیسم و کثرتگرایی را نتیجه گرفت، از تعارض بین شریعتهای آسمانی امروز هم منطقا نمیتوان به پلورالیسم رسید؛ بویژه که وقوع تحریف در کتب آسمانی گذشته مطلبی است که اصل آن را حتی بسیاری از پیروان آن کتابها نیز قبول دارند
۴) «وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبيرٌ بَصيرٌ»
اینکه «قطعا خداوند به بندگانش بسیار آگاه و بصیر است» چه ارتباطی به جملات قبل دارد؟
الف. خداوند به لياقت پيامبر براى دريافت وحى آگاه است. (تفسير نور، ج۹، ص۵۰۰)
یعنی اینکه خداوند در میان انسانها، به تو – ای پیامبر – قرآن را وحی کند، ناشی از این است که خداوند به احوال همه بندگانش آگاه است و میداند که در میان تمام بندگان تو هستی که توان دریافت و ابلاغ این حقیقت عظیم را داری.
ب. خداوند هم به نياز بشر به وحى آگاه است (تفسير نور، ج۹، ص۵۰۰)
به عبارت دیگر، خداوند چون به احوال و نیاز بندگانش آگاه بود و میدانست آنان چه اندازه مشتاق درک همه حقایقاند، همه حقایق را در این کتابش به تو وحی کرد تا همه این کتاب، عیار و تصدیق کننده همه حقایق باشد. (توضیح بیشتر در تدبر۱، بند ج)
ج. …
۵) «وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ …»
«از کتاب به تو وحی کردیم»
پس اصل و حقیقتِ قرآن، امری مکتوب است، نه لفظ!
نکته تخصصی قرآنشناسی
برداشت بسیاری از افراد این است که اصل و حقیقت قرآن الفاظی بوده که به پیامبر ص القاء شده و آنگاه وی اینها را بر مردم خوانده و در مصاحف ثبت و نوشته شده است.
اما ظاهر بسیاری از آیات این است که اصل اولیه قرآن کتابی بوده (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريم؛ في كِتابٍ مَكْنُونٍ؛ واقعه/۷۷-۷۸) که این الفاظ هم از روی آن خوانده شده است، بویژه که اولین آیاتی هم که بر پیامبر ص نازل شده فرمود «اقرأ: بخوان» و نفرمود «قل: بگو»؛ و می دانیم که خواندن در جایی است که متنی در کار باشد.
تبصره
واضح است که مقصود از «کتاب»، کاغذ مادی و مرکبی که روی کاغذ نوشته شود نیست؛ بلکه حقیقت کتابت مد نظر است، که این حقیقت در هر جا یافت شود کتاب است، هرچند نه کاغذی باشد و نه مرکبی؛ مانند کتابهای الکترونیکی، و یا نامه عمل انسان، و … .
[۱] . این حدیث هم درباره ماندگاری قرآن کریم قابل توجه است:
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ رَجَاءُ بْنُ يَحْيَى الْعَبَرْتَائِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ السِّكِّيتِ النَّحْوِيُّ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ): مَا بَالَ الْقُرْآنِ لَا يَزْدَادُ عَلَى النَّشْرِ وَ الدَّرْسِ إِلَّا غَضَاضَةً قَالَ: إِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ، فَهُوَ فِي كُلِ زَمَانٍ جَدِيدٌ، وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. (الأمالي (للطوسي)، ص۵۸۰)
بازدیدها: ۱۴۸
سلام
مگر بین یدیه به معنی گذشته نیست چرا پیش رو ترجمه شده ؟
سلام علیکم
خیر
ید به معنای دست است و معنای تحت اللفظی بین یدیه «بین دو دستانش» است که کنایه از چیزی است که جلوی شخص است