ترجمه
استکبارورزیدنی در زمین و نیرنگی بد؛ و نیرنگ بد جز بر اهلش وارد نشود؛ پس آیا جز سنت پیشینیان را انتظار دارند؟ پس هرگز برای سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت و هرگز برای سنت خدا دگرگونیای نخواهی یافت.
نکات ادبی
اسْتِكْباراً
قبلا بیان شد که ماده «کبر» در اصل به معنای «بزرگی» و نقطه مقابل «صغر» (کوچکی) میباشد؛ و این دو کلمه متضایف هستند، یعنی همواره در نسبت با همدیگر سنجیده میشوند، و دو مفهومی هستند که همواره در نسبت با امور دیگر مطرح میگردند، برخلاف «عظمت» و «حقارت» که درباره خود شیء به خودی خود و صرف نظر از مقایسه آن با چیزی دیگر به کار میروند هرچند در زبان فارسی برای هر دو از کلمه «بزرگ» استفاده میکنیم.
جلسه ۲۲۳ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-13/
اکنون می افزاییم که سه کلمه «کبر» و «تکبر» و «استکبار» به لحاظ معنایی بسیار به هم نزدیکاند؛ و استکبار به معنای «بزرگی طلبیدن» و «بزرگی را به خود بستن» است که میتواند در معنای ممدوح (اینکه انسان در طلب بزرگی برآید) و مذموم (اینکه انسان بدون اینکه بزرگ باشد، خود را بزرگ بنمایاند) به کار رود و در قرآن همواره در این معنای دوم به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۹۷)
درباره جایگاه نحوی این کلمه چند دیدگاه مطرح شده، که با توجه به قاعده امکان استعمال یک لفظ در چند معنا همگی میتواند درست باشد:
مفعول له: یعنی آمدن انذاردهنده بر آنان نیفزود جز نفرت، برای اینکه (بدین سبب که] آنان در زمین استکبار میورزیدند.
مصدر و مفعول مطلق برای فعل محذوف: یعنی چنین بوده است: استكبروا استكبارا فی الأرض؛ یعنی آمدن انذاردهنده بر آنان نیفزود جز نفرت، و آنان استکبار ورزیدند در زمین چه استکبارورزیدنی.
حال، یعنی مراد «مستكبرین فی الأرض» بوده است. آمدن انذاردهنده بر آنان نیفزود جز نفرت، در حالی که مستکبر در زمین بودند.
بدل[۱] برای «نفور»؛ یعنی آمدن انذاردهنده بر آنان نیفزود جز نفرت، جز استکبارورزیدن در زمین.
(مجمع البیان، ج۸، ص۶۴۴)[۲]
یحیقُ[۳]
ماده «حیق» در اصل به معنای «نازل شدن چیزی بر چیزی» میباشد (معجم المقاییس اللغة، ج۲، ص۱۲۵) و تفاوتش با ماده «نزل» را در این دانستهاند که اخص از آن است و صرفا در خصوص نزول یک امر ناخوشایند به کار میرود. (الفروق فی اللغة، ص۳۰۱)
برخی بر این باورند که اصل این ماده همان ماده «حقق» است که قلب در آن رخ داده (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۶۶) و درباره «حق» قبلا اشاره شد که نقطه مقابل «باطل» است. اصل این کلمه را محکم کردن شیء، ثبات و استقرار داشتن، و مطابقت و موافقت داشتن با یک امر ثابت و مستقر دانستهاند. (جلسه ۳۱۱ http://yekaye.ir/al-hajj-22-6/)
همچنین ماده دیگری که به لحاظ معنایی به این خیلی نزدیک است ماده «حوق» است که فعل ماضی آن نیز به صورت «حاق» میباشد و آن را به معنای «احاطه کردن» نزدیک دانستهاند (معجم المقاییس اللغة، ج۲، ص۱۲۱)
برخی به اشتقاق اکبر بین این دو ماده قائل شدهاند و گفتهاند در این ماده (و استعمالات قرآنی آن) معنای «نزول» به همراه معنای «احاطه» لحاظ شده است چنانکه در آیات مختلف که در مورد عذاب به کار رفته، عذاب هم بر آن افراد نازل میشود و هم آنها را احاطه میکند (حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ یسْتَهْزِؤُنَ؛ هود//۸ و زمر/۴۸ و نحل/۳۴ و غافر/۸۳ و جاثیه/۳۳ و احقاف/۲۶؛ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ؛ غافر/۴۵) (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج۲، ص۳۳۲)
اگر تمایز دو ماده «حیق» و «حقق» را بپذیریم باید گفت که ماده «حیق» و مشتقات آن ۱۰ بار؛ و ماده «حقق» و مشتقاتش ۲۸۷ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
مَكْرَ ؛ الْمَكْرُ
قبلا بیان شد که ماده «مکر» در اصل به معنای «حیله» و «خدعه» است؛ یعنی با هر ترفندی شخص را از آنچه میخواهد منصرف کردن؛ و به تعبیر دیگر، تدبیر و برنامهریزیای برای ضرررساندن به دیگری بدون اینکه او متوجه شود.
در زبان عربی چند کلمه «مکر» و «کید» و «حیله» بسیار به هم نزدیکند؛ و در تفاوت آنها گفتهاند:
«مکر» و «کید» تقریبا مانند همدیگرند با این تفاوت که غالبا «کید» قویتر از «مکر» است (شاهد لغویاش هم این است که بدون حرف اضافه متعدی میشود در حالی که مکر نیازمند حرف اضافه است) و دیگر اینکه «مکر» حتما در جایی است که خود کسی که مورد مکر قرار گرفته متوجه نباشد، اما در «کید» ممکن است خود او متوجه باشد.
تفاوت «مکر» با «حیله» در این است که مکر فقط در مورد ضرر زدن به کار میرود اما حیله در زبان عربی اعم از آن است که برای ضرر زدن باشد یا نفعرسانی.
جلسه ۷۱۰ http://yekaye.ir/al-fater-35-10/
السَّیئ
قبلا توضیح داده شد که ماده «سوء» معادل کلمه فارسی «بد» و مترادف با قبیح و زشت میباشد و گفتهاند تعبیر «سوء» بر هر چیزی که مایه ناراحتی انسان شود اطلاق میشود و از هر امر زشت و قبیحی با تعبیر «سُّوأی» یاد میشود که نقطه مقابلش «حُسنی» است و هر کار زشت و ناپسندی را «سیّئه» و در مقابل، هر کار خوب و پسندیدهای را «حسنه» میگویند.
جلسه۲۴۰ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-20/)
و درباره تفاوت آن با «ضرر» هم گفته شد که تعبیر «سوء» را غالبا در مورد بدیهایی که ریشه و منشأش را میشناسیم به کار میبرند؛ اما «ضرر» را در مورد هر بدیای که به انسان برسد، ولو ریشهاش را نداند.
جلسه ۲۱۳ http://yekaye.ir/al-muminoon-023-075/
اختلاف قرائت
کلمه «السَّیئِ» در عموم قرائتها به صورت مجرور قرائت شده است؛ فقط در قرائت حمزه (از قراء سبعه کوفه) و اعمش (از قراء اربعه عشر کوفی) به صورت مجزوم (السَّیئْ) قرائت شده است. (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۴۳[۴]؛ البحر المحیط، ج۹، ص۴۱-۴۲[۵])
ینْظُرُونَ
قبلا بیان شد که ماده «نظر» در اصل دلالت دارد بر تأمل کردن و نگریستن در چیزی و سپس به نحو استعاری در معانی دیگر نیز توسعه داده شده است، از جمله در معنای مهلت دادن (معجم المقاییس اللغة، ج۵، ص۴۴۴).
برخی توضیح دادهاند که «نظر» به معنای برگرداندن (تقلیب) بصر (= چشم) ویا بصیرت به منظور ادراک و دیدن چیزی است و لذا گاه به معنای تامل کردن به کار میرود؛ و این کلمه در نزد عامه عموما در مورد بصر (دیدن با چشم)، و در نزد خواص غالبا در مورد «بصیرت» به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۱۲)
در واقع، نظر ادراکی است که با اقبالی از جانب دیده ویا با فکر حاصل میشود: نظر با چشم، اقبال با دیدگان و گرداندن حدقه چشم به سوی شیء مورد نظر است؛ و نظر با فکر، اقبال ذهن به جانب امری است که مورد تامل قرار گرفته و نظر کردن سلطان در کار رعیت، اقبال به جانب ایشان با حُسن سیاست است و «نظیر» هم به معنای «مثل و مانند» است گویی دو چیز که نظیر همدیگرند در کار هم نظر میکنند ویا در کارشان یکسان نظر شده است؛ و تفاوت «نظر» با تأمل در این است که تأمل، نظری است که امید میرود به معرفت آن چیزی که در آن نظر شده، برسد و غالبا نیازمند زمان است (الفروق فی اللغة، ص۶۵-۶۶)
با این اوصاف معنای مهلت دادن در کلمه «انظار» ناشی از این است که گویی میخواهند در کار شخصی که به او مهلت میدهند تاملی کنند و «أَنْظِرْنی» یعنی در وضعیت من تاملی فرما.[۶]
از نظر علامه طباطبایی، «نظر» وقتی بدون حرف اضافه متعدی شود، معنای «انتظار» و «مهلت دادن» را میرساند؛ وقتی با حرف اضافه «الی» بیاید به معنای «نگاه انداختن به جانب چیزی» است، و وقتی با حرف اضافه «فی» بیاید به معنای «تامل کردن» است. (المیزان، ج۱۹، ص۱۵۶) البته ظاهرا این سخن به معنای اغلب موارد است نه صددرصد؛ و مواردی هست که «نظر» بدون حرف اضافه، به معنای «نگاه کردن» یا «تامل کردن» باشد (انْظُرُوا ماذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض؛ یونس/۱۰۱)[۷]
همچنین کاربرد کلمه «ناظر» در معنای «منتظر» کاربرد بسیار رایجی است و در زبان فارسی نیز گاهی کلمه «ببینم» را به معنای «چشم به راه هستم» و «منتظر میمانم» به کار میرود؛ چنانکه در قرآن کریم همین تعبیر «ناظرة» مشخصا در معنای «منتظر بودن» به کار رفته است و میتوان آن را به «ببینم» (به همین معنای منتظر میمانم) ترجمه کرد: «وَ إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیهِمْ بِهَدِیةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یرْجِعُ الْمُرْسَلُون؛ [ملکه سبأ گفت: ] و من هدیهای برای آنها می فرستم تا ببینم [منتظر بمانم] که فرستادگان را با چه چیزی برمیگرداند.» (نمل/۳۵)[۸] و در آیه حاضر عموم مفسران و مترجمان همین معنا را برداشت کردهاند، هرچند نجمالدین نسفی (قرن۶) تعبیر «پاییدن» (نمىپایند مگر نهاد پیشینیان را، تفسیر نسفی، ج۲، ص۸۲۵)، و برخی معاصرین (گرمارودی و مجتبوی) به تَبَعِ رشیدالدین میبدی (قرن۶) تعبیر «چشم داشتن» (چشم نمیدارند مگر در خور آنچه پیشینان دیدند از سرانجام؛ تفسیر کشفالاسرار، ج۸، ص۱۸۴)، و مرحوم مصطفوی تعبیر «توجه کردن» (پس آیا متوجّه میشوند به روشى كه در گذشتگان بوده است؛ تفسیر روشن، ج۱۵، ص۹۳) را برگزیدهاند.
ماده «نظر» و مشتقات آن ۱۲۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
سُنَّت
قبلا بیان شد که ماده «سنن» در اصل به معنای روان شدن و جریان یافتن یک امر منضبط است و یک سیره معین را هم به همین جهت جریان یافتنش در جامعه «سنت» میگویند.
در تفاوت «سنت» با «عادت» گفتهاند عادت آن جایی است که فعل خود انسان برای خودش به صورت یک روال درمیآید؛ اما سنت در جایی است که بر مثالِ سابقی عمل شود. شاید بهتر باشد بگوییم «عادت» جنبه شخصی دارد، اما سنت یک روال عمومی است.
جلسه ۶۳۶ http://yekaye.ir/al-kahf-18-55/
حدیث
۱) شخصی خدمت رسول الله ص رفت و عرض کرد: مرا به چیزی سفارش بفرمایید که خداوند در آن فایدهای برای من قرار دهد. حضرت فرمودند:
زیاد مرگ را یاد کن تا از دنیا[دوستی] برکنده شوی؛ و بر تو باد به شکر کردن که همانا نعمت را میافزاید؛ و زیاد دعا کن چرا که نمیدانی چه موقعی دعایت مستجاب میشود؛ و بپرهیز از تجاوز که همانا خداوند مقرر فرموده است که هرکس «مورد تجاوز قرار گیرد خداوند حتما او را یاری کند» (حج/۶۰) و فرمود «ای مردم! همانا تجاوزگری شما علیه خودتان تمام میشود» (یونس/۲۳) و بپرهیز از مکر و نیرنگ، که همانا خداوند مقرر فرموده است که «و نیرنگ بد جز بر اهلش وارد نشود» (فاطر/۴۳)
تحف العقول، ص۳۵
وَ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَوْصِنِی بِشَیءٍ ینْفَعُنِی اللَّهُ بِهِ
فَقَالَ ص: أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ یسَلِّكَ عَنِ الدُّنْیا وَ عَلَیكَ بِالشُّكْرِ فَإِنَّهُ یزِیدُ فِی النِّعْمَةِ وَ أَكْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ فَإِنَّكَ لَا تَدْرِی مَتَی یسْتَجَابُ لَكَ وَ إِیاكَ وَ الْبَغْی فَإِنَّ اللَّهَ قَضَی أَنَّهُ مَنْ «بُغِی عَلَیهِ لَینْصُرَنَّهُ اللَّهُ» وَ قَالَ «أَیهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیكُمْ عَلی أَنْفُسِكُمْ» وَ إِیاكَ وَ الْمَكْرَ فَإِنَّ اللَّهَ قَضَی أَنْ «لا یحِیقُ الْمَكْرُ السَّیئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ».
۲) از رسول اکرم ص روایت شده است:
پنج چیز در کتاب خدا آمده است که در هر کسی باشد علیه خودش خواهد بود!
گفتند: آنها چیست؟
فرمودند: پیمانشکنی و نیرنگ [= مکر] و تجاوز [= بغی] و فریبکاری [= خدعه] و ستم کردن [= ظلم]؛
اما در مورد پیمانشکنی، خداوند عز و جل فرمود «پس هر کس پیمان شکنی کند علیه خودش پیمانشکنی کرده است» (فتح/۱۰)
و اما در مورد نیرنگ، خداوند متعال فرمود: «و نیرنگ بد جز بر اهلش وارد نشود» (فاطر/۴۳)
و اما در مورد تجاوز، خداوند متعال فرمود: «ای مردم! همانا تجاوزگری شما علیه خودتان تمام میشود» (یونس/۲۳)
و اما در مورد فریبکاری، خداوند متعال فرمود: «خدا و کسانی را که ایمان آوردند فریب می دهند و [در حقیقت] جز خودشان را فریب نمیدهند در حالی که احساس نمیکنند. (بقره/۹)
و اما در مورد ستم کردن، خداوند متعال فرمود: «و به ما ظلم نکردند ولکن به خودشان بود که دائما ظلم میکردند» (بقره/۵۷ و اعراف/۱۶۰)
معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، ص۴۸
قَالَ ص: خَمْسَةٌ فِی كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی مَنْ كُنَّ فِیهِ كُنَّ عَلَیهِ قِیلَ وَ مَا هِی؟ یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ النَّكْثُ وَ الْمَكْرُ وَ الْبَغْی وَ الْخِدَاعُ وَ الظُّلْمُ؛
فَأَمَّا النَّكْثُ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما ینْكُثُ عَلی نَفْسِهِ»
وَ أَمَّا الْمَكْرُ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی «وَ لا یحِیقُ الْمَكْرُ السَّیئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ»
وَ أَمَّا الْبَغْی فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیكُمْ عَلی أَنْفُسِكُمْ»
وَ أَمَّا الْخِدَاعُ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی «یخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یشْعُرُونَ»
وَ أَمَّا الظُّلْمُ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ».[۹]
۳) از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
شما را هشدار میدهم درباره «نیرنگ بد زدن» که «نیرنگ بد جز به اهل خویش برنمی گردد» و برای آنان از جانب خداوند مطالبهای در کار خواهد بود. [یعنی خداوند پیگیر کار آنان خواهد بود تا کاملا ضررش به خودشان برسد]
الدر المنثور، ج۵، ص۲۵۶؛ المیزان، ج۱۷، ص۵۸
و أخرج ابن أبى حاتم من طریق سفیان عن أبى زكریا الكوفی عن رجل حدثه أن النبی صلى الله علیه و آله و سلم قال إیاكم و المكر السیئ فانه لا یحِیقُ الْمَكْرُ السَّیئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ و لهم من الله طالب.
۴) از امام حسن عسگری در ضمن حدیثی طولانی آمده است:
هنگامی که مدینه تحت امر رسول الله ص قرار گرفت، حسد «[عبدالله] ابن اُبَیّ» [معروف به رئیس منافقان] شدت گرفت، پس اندیشید که گودالی در یکی از محلهای نشستن در منزلش حفر کند و روی آن فرشی پهن کند و در ته آن پیکانهای تیزه و تیرهای مسموم قرار دهد و اطراف فرش را به دیوار محکم کند تا وقتی رسول الله ص و برخی از نزدیکانش مانند حضرت علی ع بر او وارد شوند و رسول الله پایش را روی آن فرش بگذارد درون آن گودال بیفتد و در خانهاش موضعی قرار داد و مردانی شمشیر به دست را در آنجا پنهان کرد تا وقتی حضرت محمد ص در آن گودال افتاد آنان بیرون آیند و بر حضرت علی ع و بقیه همراهان پیامبر ص حمله کنند و آنان را به قتل رسانند؛ و همچنین اندیشید که اگر موفق به نشاندن ایشان بر آن فرش نشد، با غذایی مسموم از ایشان پذیرایی کند تا او و اصحابش همگی بمیرند.
پس جبرئیل نزد حضرت آمد و به ایشان خبر داد و به او گفت: خداوند به تو دستور میدهد که که هرجا تو را نشاند همانجا بنشینی و از آن غذایی که نزد تو آورد بخوری که خداوند تو را با آیات و معجزات خود بر او غالب گرداند و اکثر کسانی که در این زمینه علیه تو توطئه نمودند به هلاکت رساند.
پس رسول الله وارد شد و بر آن فرش نشست و در چپ و راست و پیرامونش نشستند و در گوال نیفتادند؛ ابن اُبَیّ تعجب کرد و نگاه کرد و دید که گویی زیر آن فرش زمین محکمی شده است.
سپس برای رسول الله ص و علی ع و همراهانشان غذای مسموم آورد و هنگامی که رسول الله ص خواست شروع به غذا خوردن کند دستش را روی غذا گذاشت و فرمود: این غذا را با یک حِرزِ سودمندی مصون گردان [رقعه یا حرز، دعایی است که برای مصون ماندن از بلایا نوشته میشود]
پس حضرت علی ع فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الشَّافِي، بِسْمِ اللَّهِ الْكَافِي، بِسْمِ اللَّهِ الْمُعَافِي، بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لَا يَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَيْءٌ [وَ لَا دَاءٌ] فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ، وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ: به نام خداوند شفابخش، به نام خداوند کفایتکننده، به نام خداوند عافیتبخش، به نام خدایی که با نام او هیچ چیزی در زمین و در آسمان نمیتواند ضرر برساند، و او شنوای داناست».
و رسول الله ص و حضرت علی ع و کسانی که همراهشان بودند از آن خوردند تا سیر شدند.
بعداً یاران و نزدیکان عبدالله بن اُبَیّ آمدند و باقیمانده غذای پیامبر و یارانش را خوردند به خیال اینکه اشتباه شده بود و سم در آن ریخته نشده بود، چرا که دیدند به پیامبر ص و یارانش هیچ امر ناخوشایندی نرسید. و دختر عبدالله بن ابی به آن محلی که زیرش را گودال درست کرده بودند و درون آن گودال آن پیکانها و تیرها را گذاشته بودند آمد، و او خودش اینها را طراحی کرده بود، نگاه کرد و دید زیر فرش زمین محکمی است، پس با اطمینان روی آن فرش نشست و خداوند آن گودال را به همان صورتی که حفر شده بود درآورد و او در آن افتاد و هلاک شد و فریاد شیون برخاست.
عبدالله بن ابی رسید و گفت: مبادا بگویید که او در این گودال افتاده که محمد ص خبردار خواهد شد که ما چه ترفندی اندیشیده بودیم. پس میگریستند که عروس از دنیا رفت؛ و به خاطر عروسی این دخترش بود که رسول الله ص را دعوت کرده بودند، و نیز مردند کسانی از مازاد غذای رسول الله ص خورده بودند.
و بعدا رسول الله ص از علت مرگ دختر و نزدیکان وی سوال کرد. گفت: دخترم از بلندی افتاد و آنان بر اثر پرخوری دلدرد مُردند!
رسول الله ص فرمود: خداوند داناتر است که چرا مردند؛ و تغافل کرد [به روی خودش نیاورد که خبر دارد].
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۱۹۰-۱۹۲
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا ظَهَرَ بِالْمَدِينَةِ اشْتَدَّ حَسَدُ «ابْنِ أُبَيٍّ» لَهُ، فَدَبَّرَ عَلَيْهِ أَنْ يَحْفِرَ لَهُ حَفِيرَةً فِي مَجْلِسٍ مِنْ مَجَالِسِ دَارِهِ، وَ يَبْسُطَ فَوْقَهَا بِسَاطاً، وَ يَنْصِبَ فِي أَسْفَلِ الْحَفِيرَةِ أَسِنَّةَ رِمَاحٍ وَ نَصَبَ سَكَاكِينَ مَسْمُومَةً، وَ شَدَّ أَحَدَ جَوَانِبِ الْبِسَاطِ وَ الْفِرَاشِ إِلَى الْحَائِطِ لِيَدْخُلَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ خَوَاصُّهُ مَعَ عَلِيٍّ ع، فَإِذَا وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص رِجْلَهُ عَلَى الْبِسَاطِ وَقَعَ فِي الْحَفِيرَةِ، وَ كَانَ قَدْ نَصَبَ فِي دَارِهِ، وَ خَبَأَ رِجَالًا بِسُيُوفٍ مَشْهُورَةٍ يَخْرُجُونَ عَلَى عَلِيٍّ ع وَ مَنْ مَعَهُ عِنْدَ وُقُوعِ مُحَمَّدٍ ص فِي الْحَفِيرَةِ فَيَقْتُلُونَهُمْ بِهَا وَ دَبَّرَ أَنَّهُ إِنْ لَمْ يَنْشَطْ لِلْقُعُودِ عَلَى ذَلِكَ الْبِسَاطِ أَنْ يُطْعِمُوهُ مِنْ طَعَامِهِمُ الْمَسْمُومِ لِيَمُوتَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ مَعَهُ جَمِيعاً.
فَجَاءَهُ جَبْرَئِيلُ ع وَ أَخْبَرَهُ بِذَلِكَ، وَ قَالَ لَهُ: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكَ أَنْ تَقْعُدَ حَيْثُ يُقْعِدُكَ وَ تَأْكُلَ مِمَّا يُطْعِمُكَ، فَإِنَّهُ مُظْهِرٌ عَلَيْكَ آيَاتِهِ، وَ مُهْلِكٌ أَكْثَرَ مَنْ تَوَاطَأَ عَلَى ذَلِكَ فِيكَ.
فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَعَدَ عَلَى الْبِسَاطِ، وَ قَعَدُوا عَنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ وَ حَوَالَيْهِ، وَ لَمْ يَقَعْ فِي الْحَفِيرَةِ، فَتَعَجَّبَ ابْنُ أُبَيٍّ وَ نَظَرَ، فَإِذَا قَدْ صَارَ مَا تَحْتَ الْبِسَاطِ أَرْضاً مُلْتَئِمَةً.
وَ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص وَ عَلِيّاً ع وَ صَحْبَهُمَا بِالطَّعَامِ الْمَسْمُومِ، فَلَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَضْعَ يَدِهِ فِي الطَّعَامِ قَالَ: يَا عَلِيُّ ارْقِ هَذَا الطَّعَامَ بِالرُّقْيَةِ النَّافِعَةِ.
فَقَالَ عَلِيٌّ ع: «بِسْمِ اللَّهِ الشَّافِي، بِسْمِ اللَّهِ الْكَافِي، بِسْمِ اللَّهِ الْمُعَافِي، بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لَا يَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَيْءٌ [وَ لَا دَاءٌ] فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ، وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ».
ثُمَّ أَكَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ ع وَ مَنْ مَعَهُمَا حَتَّى شَبِعُوا.
ثُمَّ جَاءَ أَصْحَابُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَيٍّ وَ خَوَاصُّهُ، فَأَكَلُوا فَضَلَاتِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ صَحْبِهِ، ظَنّاً مِنْهُمْ أَنَّهُ قَدْ غَلِطَ وَ لَمْ يَجْعَلْ فِيهِ سَمّاً لَمَّا رَأَوْا مُحَمَّداً وَ صَحْبَهُ لَمْ يُصِبْهُمْ مَكْرُوهٌ.
وَ جَاءَتْ بِنْتُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَيٍّ إِلَى ذَلِكَ الْمَجْلِسِ الْمَحْفُورِ تَحْتَهُ، الْمَنْصُوبِ فِيهِ مَا نُصِبَ، وَ هِيَ كَانَتْ دَبَّرَتْ ذَلِكَ، وَ نَظَرَتْ فَإِذَا مَا تَحْتَ الْبِسَاطِ أَرْضٌ مُلْتَئِمَةٌ، فَجَلَسَتْ عَلَى الْبِسَاطِ وَاثِقَةً، فَأَعَادَ اللَّهُ الْحَفِيرَةَ بِمَا فِيهَا فَسَقَطَتْ فِيهَا وَ هَلَكَتْ فَوَقَعَتِ الصَّيْحَةُ.
فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَيٍّ: إِيَّاكُمْ [وَ] أَنْ تَقُولُوا إِنَّهَا سَقَطَتْ فِي الْحَفِيرَةِ، فَيَعْلَمَ مُحَمَّدٌ مَا كُنَّا دَبَّرْنَاهُ عَلَيْهِ. فَبَكَوْا [وَ قَالُوا:] مَاتَتِ الْعَرُوسُ وَ بِعِلَّةِ عُرْسِهَا كَانُوا دَعَوْا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَاتَ الْقَوْمُ الَّذِينَ أَكَلُوا فَضْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص.
فَسَأَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ عَنْ سَبَبِ مَوْتِ الِابْنَةِ وَ الْقَوْمِ فَقَالَ ابْنُ أُبَيٍّ: سَقَطَتْ مِنَ السَّطْحِ، وَ لَحِقَ الْقَوْمُ تُخَمَةً.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: [اللَّهُ] أَعْلَمُ بِمَا ذَا مَاتُوا. وَ تَغَافَلَ عَنْهُمْ.
روایت بعدی را فردا در کانال میگذارم
۵) امام حسن عسگری فرمودند: شبیه حکایتی که در حدیث قبل برای پیامبر ص رخ داد، برای حضرت علی ع با جدّ بن قیس رخ داد، که در نفاق، تالی تلو عبدالله بن اُبَیّ بود؛ همان گونه که حضرت علی ع تالی نلو رسول الله ص بود در کمال و جمال و جلال. و حکایت چنین است که:
بعد از این واقعهای که حضرت محمد ص و همراهانش جان سالم به در بردند و به ضرر عبدالله بن ابی تمام شد، جدّ بن قیس با عبدالله بن ابی خلوت کرد و [عبدالله بن ابی] به او گفت: محمد ص در سحر و جادوگری تبحر دارد، ولی علی ع چنین نیست؛ پس تو هم در باغی که داری برو و پای دیوار باغ را سست کن و علی ع را دعوت کن و عدهای را پشت دیوار بگمار که آن را بر علی ع و همراهانش فرود آرند تا زیر دیوار بمیرند.
پس علی ع آمد و زیر دیوار نشست و با دست چپش آن دیوار بزرگ را نگه داشت و غذا در پیش روی آنان گذاشتند و حضرت علی ع فرمود: به نام خدا بخورید! و همراه با آنان شروع به خوردن کرد تا از غذا فارغ شدند و در این مدت با دست چپش دیوار را نگه داشته بود و با دست راست مشغول خوردن بود و همراهانش از کار او در تعجب بودند!
در این میان جد بن قیس فرار کرد و میترسید که علی ع و همراهانش به قتل رسیده باشند و حضرت محمد ص به خونخواهی او بیاید و نزد عبدالله بن ابی مخفی شد تا اینکه بدانان خبر رسید که علی ع دیوار را به دست چپش نگه داشته و با دست راست میخورده و یارانش هم زیر همان دیوار نشسته بودند و به کسی آسیبی نرسید.
پس پدر بدیها و پدر حیله گریها که این نیرنگ از جانب او بود گفت: علی ع هم در محدوده سحر محمد ص است و برای غلبه بر او هم راهی نداریم.
پس چون آن جماعت از خوردن فارغ شدند حضرت علی ع به تعمیر دیوار پرداخت و آن را محکم و استوار کرد و همراه با آن جماعت بیرون آمدند و چون رسول الله ص او را دید فرمود: ای اباالحسن! امروز شبیه برادرم خضر شدی آن هنگام که آن دیوار را محکم و استوار کرد؛ و آن کار برایش میسر نشد مگر به دعای ما اهل بیت ع در حق او.
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۱۹۳-۱۹۴
قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع وَ كَانَ نَظِيرُهَا لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع مَعَ جَدِّ بْنِ قَيْسٍ وَ كَانَ تَالِيَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَيٍّ فِي النِّفَاقِ، كَمَا أَنَ عَلِيّاً تَالِي رَسُولِ اللَّهِ ص فِي الْكَمَالِ وَ الْجَمَالِ وَ الْجَلَالِ.
وَ تَفَرَّدَ جَدٌّ مَعَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَيٍّ بَعْدَ هَذِهِ الْقِصَّةِ الَّتِي سَلَّمَ اللَّهُ مِنْهَا مُحَمَّداً وَ صَحْبَهُ وَ قَلَبَهَا عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَيٍّ فَقَالَ لَهُ: إِنَّ مُحَمَّداً ص مَاهِرٌ بِالسِّحْرِ، وَ لَيْسَ عَلِيٌّ ع كَمِثْلِهِ، فَاتَّخِذْ أَنْتَ يَا جَدُّ لِعَلِيٍّ دَعْوَةً بَعْدَ أَنْ تَتَقَدَّمَ فِي تَنْبِيشِ أَصْلِ حَائِطِ بُسْتَانِكَ، ثُمَّ يَقِفُ رِجَالٌ خَلْفَ الْحَائِطِ بِخَشَبٍ يَعْتَمِدُونَ بِهَا عَلَى الْحَائِطِ، وَ يَدْفَعُونَهُ عَلَى عَلِيٍّ ع [وَ مَنْ مَعَهُ] لِيَمُوتُوا تَحْتَهُ.
فَجَلَسَ عَلِيٌّ ع تَحْتَ الْحَائِطِ فَتَلَقَّاهُ بِيُسْرَاهُ وَ دَفَعَهُ وَ كَانَ الطَّعَامُ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ فَقَالَ عَلِيٌّ ع: كُلُوا بِسْمِ اللَّهِ. وَ جَعَلَ يَأْكُلُ مَعَهُمْ حَتَّى أَكَلُوا وَ فَرَغُوا، وَ هُوَ يُمْسِكُ الْحَائِطَ بِشِمَالِهِ وَ الْحَائِطُ ثَلَاثُونَ ذِرَاعاً طُولُهُ فِي خَمْسَةَ [عَشَرَ] ذِرَاعاً سَمْكَةً، فِي ذِرَاعَيْنِ غِلْظَةً فَجَعَلَ أَصْحَابُ عَلِيٍّ ع وَ هُمْ يَأْكُلُونَ يَقُولُونَ: يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ أَ فَتُحَامِي هَذَا وَ [أَنْتَ] تَأْكُلُ فَإِنَّكَ تَتْعَبُ فِي حَبْسِكَ هَذَا الْحَائِطَ عَنَّا.
فَقَالَ عَلِيٌّ ع: إِنِّي لَسْتُ أَجِدُ لَهُ مِنَ الْمَسِّ بِيَسَارِي إِلَّا أَقَلَّ مِمَّا أَجِدُهُ مِنْ ثِقْلِ هَذِهِ اللُّقْمَةِ بِيَمِينِي.
وَ هَرَبَ جَدُّ بْنُ قَيْسٍ، وَ خَشِيَ أَنْ يَكُونَ عَلِيٌّ قَدْ مَاتَ وَ صَحْبُهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً يَطْلُبُهُ لِيَنْتَقِمَ مِنْهُ، وَ اخْتَبَأَ عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أُبَيٍّ، فَبَلَغَهُمْ أَنَّ عَلِيّاً قَدْ أَمْسَكَ الْحَائِطَ بِيَسَارِهِ وَ هُوَ يَأْكُلُ بِيَمِينِهِ، وَ أَصْحَابُهُ تَحْتَ الْحَائِطِ لَمْ يَمُوتُوا.
فَقَالَ أَبُو الشُّرُورِ وَ أَبُو الدَّوَاهِي اللَّذَانِ كَانَا أَصْلَ التَّدْبِيرِ فِي ذَلِكَ: إِنَّ عَلِيّاً قَدْ مَهَرَ بِسِحْرِ مُحَمَّدٍ فَلَا سَبِيلَ لَنَا عَلَيْهِ.
فَلَمَّا فَرَغَ الْقَوْمُ مَالَ عَلِيٌّ ع عَلَى الْحَائِطِ بِيَسَارِهِ فَأَقَامَهُ وَ سَوَّاهُ، وَ رَأَبَ صَدْعَهُ، وَ لَأَمَ شَعْبَهُ، وَ خَرَجَ هُوَ وَ الْقَوْمُ فَلَمَّا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ ص. قَالَ [لَهُ]: يَا أَبَا الْحَسَنِ ضَاهَيْتَ الْيَوْمَ أَخِيَ الْخَضِرَ لَمَّا أَقَامَ الْجِدَارَ، وَ مَا سَهَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ لَهُ إِلَّا بِدُعَائِهِ بِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.
۶) امام رضا ع از پدرانشان روایت کردهاند که رسول اکرم ص حضرت علی ع را به یمن فرستاد و به او سفارش کرد:
علی جان! تو را به دعا کردن سفارش میکنم که همراهش اجابت است؛
و به شکر کردن سفارش میکنم که همراهش زیادت است؛
و برحذرت میدارم از اینکه عهدی را بشکنی یا بر آن برآشوبی؛
و تو را از مکر و نیرنگ برحذر می دارم چرا که «نیرنگ بد جز بر اهلش وارد نشود» (فاطر/۴۳)؛
و تو را از تجاوزگری برحذر میدارم، چرا که هرکس «مورد تجاوز قرار گیرد خداوند حتما او را یاری کند» (حج/۶۰)
الأمالی (للطوسی)، ص۵۹۷
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ بْنُ سُلَیمَانَ بْنِ غَالِبٍ الْأَزْدِی بِأَرْتَاحَ، قَالَ: حَدَّثَنِی الْفَضْلُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ قَیسِ بْنِ رُمَّانَةَ الْأَشْعَرِی سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَینِ وَ فِیهَا مَاتَ، قَالَ: حَدَّثَنَا الرِّضَا عَلِی بْنُ مُوسَی، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ آبَائِهِ (عَلَیهِمُ السَّلَامُ): أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) بَعَثَ عَلِیاً (عَلَیهِ السَّلَامُ) إِلَی الْیمَنِ فَقَالَ لَهُ وَ هُوَ یوصِیهِ:
یا عَلِی، أُوصِیكَ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّ مَعَهُ الْإِجَابَةَ، وَ بِالشُّكْرِ فَإِنَّ مَعَهُ الْمَزِیدَ، وَ أَنْهَاكَ مِنْ أَنْ تَخْفِرَ عَهْداً، أَوْ تَغَیرَ عَلَیهِ، وَ أَنْهَاكَ عَنِ الْمَكْرِ فَإِنَّهُ لا یحِیقُ الْمَكْرُ السَّیئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ، وَ أَنْهَاكَ عَنِ الْبَغْی فَإِنَّهُ مَنْ بُغِی عَلَیهِ لَینْصُرَنَّهُ اللَّهُ.
۷) از یکی از دو امام (باقر ع و صادق ع) روایت شده است:
همانا خداوند اختلاف را بر مخلوقاتش مقدر کرد و این امری بود که در علم خداوند گذشته بود همان گونه که بر امتهای پیشین گذشته بود؛ و این سنتهایی است که حکایتهای آن بر مردم جریان مییابد، پس بر ما هم جریان یافت همان گونه که بر کسانی که پیش از ما بودند جریان داشت و سخن خداوند حق است که خداوند تبارک و تعالی به حضرت محمد ص فرمود: «[این] سنت کسانی [است] از پیامبران ما که پیش از تو فرستادیم، و هرگز برای سنت خداوند دگرگونیای نخواهی یافت» (اسراء/۷۷) و فرمود «پس آیا جز سنت پیشینیان را انتظار دارند؟ پس هرگز برای سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت و هرگز برای سنت خدا دگرگونیای نخواهی یافت» (فاطر/۴۳) و فرمود «پس آیا انتظار دارند جز شبیه روزگاران کسانی را که پیش از آنها بودند؛ بگو منتظر باشید که من هم همراه با شما در انتظارم» (یونس/۱۰۲) و فرمود «تبدیلی در آفرینش خداوند نیست» (روم/۳۰) و خداوند بر حضرت موسی ع [امری را] مقدر فرموده بود در حالی که او همراه قومش بود و به آنان آیات و انذارها را نشان داده بود، سپس بر قومی که بت میپرستیدند عبور کردند، «گفتند: اى موسى، همان گونه كه آنها آلههای دارند تو نیز براى ما الهی قرار ده! گفت: حقّا كه شما گروهى هستید كه نادانى مىكنید» (اعراف/۱۳۸) پس موسی ع هارون را به جانشینی خود منصوب کرد، اما آنان برافراشتند «گوسالهای را، پیکری که صدای گوساله داشت، و گفتند این اله شما و اله موسی است» (طه/۸۸) و هارون را رها کردند و [هارون] گفت « : اى قوم من، جز این نیست كه شما به وسیله این به فتنه افتادید [آزمایش شدید]، و همانا پروردگار شما [خداوند] رحمان است، پس از من پیروى كنید و فرمان مرا اطاعت نمایید، گفتند: ما همواره ملازم این [گوساله] خواهیم بود تا آنكه موسى به سوى ما بازگردد. » (طه/۹۰) پس برای شما مَثَلها زد و بیاریتان بیان فرمود که با آنان چه کرد.
امام ع در ادامه فرمود: همانا پیامبر خدا ص هم از دنیا نرفت مگر اینکه مردم را از امر علی ع آگاه گرداند و فرمود «هرکس من مولای او هستم، علی ع مولای اوست» و فرمود «همانا او نسبت به من همانند هارون است نسبت به موسی ع، جز اینکه پیامبری بعد از من نیست» و او در تمام عرصههای دشوار عَلَمدار رسول الله بود؛ و همراه او در مسجدش بود و در هر حالی بر او وارد میشد و اولین کسی بود که به او ایمان آورد؛ پس هنگامی که رسول الله ص از دنیا رفت، آن اختلافی که مقدر شده بود واقع شد و عمر وارد صحنه شد و با ابوبکر بیعت کرد در حالی که هنوز رسول الله ص دفن نشده بود. پس چون حضرت علی ع این را دید و دید که مردم با ابوبکر بیعت کردند، ترسید که مردم به فتنه بیفتند پس خود را برای کتاب خدا فارغالبال نمود و شروع کرد که آن را در مصحفی گرد آورد؛ پس ابوبکر به او پیغام داد که نزد ما بیا و بیعت کن! اما حضرت علی ع فرمود: از خانه خارج نشوم تا قرآن را جمع کنم؛ پس بار دیگر به سراغش فرستاد، و باز او فرمود خارج نمیشوم تا اینکه از جمعآوری قرآن فارغ شوم؛ پس بار سوم، عمر پسرعمویش را [در برخی نسخهها: مردی را] که قنفذ نام داشت فرستاد؛ پس حضرت فاطمه دختر رسول الله که صلوات خدا بر ایشان باد بلند شد و بین او و علی ع قرار گرفت و قنفذ او را زد و برگشت در حالی که علی ع همراه او نبود؛ پس [عمر] ترسید که علی ع مردم را [علیه حکومت ابوبکر] گرد آورد پس دستور داد هیزم آوردند و دور خانهاش قرار دادند، سپس عمر آتش آورد و خواست خانه علی ع را بر روی او و بر فاطمه س و حسن ع و حسین ع آتش زند و چون حضرت علی ع این را دید بیرون آمد و در کمال ناخرسندی و بالاجبار بیعت کرد.
تفسیر العیاشی، ج۲، ص۳۰۷-۳۰۸
عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا قَالَ: إِنَ اللَّهَ قَضَى الِاخْتِلَافَ عَلَى خَلْقِهِ وَ كَانَ أَمْراً قَدْ قَضَاهُ فِی عِلْمِهِ كَمَا قَضَى عَلَى الْأُمَمِ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ هِی السُّنَنُ وَ الْأَمْثَالُ یجْرِی عَلَى النَّاسِ فَجَرَتْ عَلَینَا كَمَا جَرَتْ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا وَ قَوْلُ اللَّهِ حَقٌّ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِمُحَمَّدٍ ص «سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلًا» و قال: «فَهَلْ ینْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا» و قال «فَهَلْ ینْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَیامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ» و قال: «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» وَ قَدْ قَضَى اللَّهُ عَلَى مُوسَى ع وَ هُوَ مَعَ قَوْمِهِ یرِیهِمُ الْآیاتِ وَ النُّذُرَ ثُمَّ مَرُّوا عَلَى قَوْمٍ یعْبُدُونَ أَصْنَاماً «قالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» فَاسْتَخْلَفَ مُوسَى هَارُونَ فَنَصَبُوا «عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى» وَ تَرَكُوا هَارُونَ فَقَالَ «یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیهِ عاكِفِینَ حَتَّى یرْجِعَ إِلَینا مُوسى» فَضَرَبَ لَكُمْ أَمْثَالَهُمْ وَ بَینَ لَكُمْ كَیفَ صَنَعَ بِهِمْ.
وَ قَالَ إِنَّ نَبِی اللَّهِ ص لَمْ یقْبَضْ حَتَّى أَعْلَمَ النَّاسَ أَمْرَ عَلِی ع فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ وَ قَالَ إِنَّهُ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَیرَ أَنَّهُ لَا نَبِی بَعْدِی وَ كَانَ صَاحِبَ رَایةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی الْمَوَاطِنِ كُلِّهَا وَ كَانَ مَعَهُ فِی الْمَسْجِدِ یدْخُلُهُ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ كَانَ أَوَّلَ النَّاسِ إِیمَاناً بِهِ فَلَمَّا قُبِضَ نَبِی اللَّهِ ص كَانَ الَّذِی كَانَ لِمَا قَدْ قُضِی مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ عَمَدَ عُمَرُ فَبَایعَ أَبَا بَكْرٍ وَ لَمْ یدْفَنْ رَسُولُ اللَّهِ ص بَعْدُ فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ عَلِی ع وَ رَأَى النَّاسَ قَدْ بَایعُوا أَبَا بَكْرٍ خَشِی أَنْ یفْتَتِنَ النَّاسُ فَفَرَغَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ أَخَذَ یجْمَعُهُ فِی مُصْحَفٍ فَأَرْسَلَ أَبُو بَكْرٍ إِلَیهِ أَنْ تَعَالَ فَبَایعْ فَقَالَ عَلِی ع لَا أَخْرُجُ حَتَّى أَجْمَعَ الْقُرْآنَ فَأَرْسَلَ إِلَیهِ مَرَّةً أُخْرَى فَقَالَ لَا أَخْرُجُ حَتَّى أَفْرُغَ فَأَرْسَلَ إِلَیهِ الثَّالِثَةَ عُمَرُ ابن عم له [رَجُلًا] یقَالُ لَهُ قُنْفُذٌ فَقَامَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهَا تَحُولُ بَینَهُ وَ بَینَ عَلِی ع فَضَرَبَهَا فَانْطَلَقَ قُنْفُذٌ وَ لَیسَ مَعَهُ عَلِی فَخَشِی أَنْ یجْمَعَ عَلِی النَّاسَ فَأَمَرَ بِحَطَبٍ فَجَعَلَ حَوَالَی بَیتِهِ ثُمَّ انْطَلَقَ عُمَرُ بِنَارٍ فَأَرَادَ أَنْ یحْرِقَ عَلَى عَلِی بَیتَهُ وَ عَلَى فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ فَلَمَّا رَأَى علیٌّ ذَلِكَ خَرَجَ فَبَایعَ كَارِهاً غَیرَ طَائِع.
تدبر
۱) «ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً؛ اسْتِكْباراً فِی الْأَرْضِ»
عبارت «استکباراً …» میتواند مفعول له عبارت قبل باشد (مجمع البیان، ج۸، ص۶۴۴؛ المیزان، ج۱۷، ص۵۷)؛ یعنی:
کسانی که مدعی بودند اگر از جانب خداوند کسی بیاید حتما اینها از دیگران بهتر میشوند، اما بالعکس شد، یک دلیل مهمش این است که اهل سرکشی و خودبزرگبینی بودند. در واقع کسی که روحیه استکباری داشته باشد، هرچقدر هم مدعی پیروی حقیقت باشد همین که حقیقت بر او عرضه شود نهتنها پیروی نخواهد کرد بلکه در راس مخالفان قرار میگیرد.
شاید بدین جهت است که خداوند در جای دیگر فرمود که اساسا کسی که روحیه برتریطلبی در زمین داشته باشد، بهرهای در آخرت نخواهد داشت: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین» (قصص/۸۳)
۲) «ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً؛ اسْتِكْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّیئِ»
عبارت «مَكْرَ السَّیئِ» عطف به «استکباراً …» است، و از این جهت میتواند مفعول له عبارت قبل باشد (مجمع البیان، ج۸، ص۶۴۴؛ المیزان، ج۱۷، ص۵۷)؛ یعنی:
کسانی که مدعی بودند اگر از جانب خداوند کسی بیاید حتما اینها از دیگران بهتر میشوند، اما بالعکس شد، یک دلیل مهمش این است که اهل نیرنگ زدن بودند. در واقع کسی که روحیه نیرنگبازی و فریبکاری داشته باشد، هرچقدر هم مدعی پیروی حقیقت باشد همین که حقیقت بر او عرضه شود نهتنها پیروی نخواهد کرد بلکه در راس مخالفان قرار میگیرد.
۳) «ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً؛ اسْتِكْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّیئِ»
عبارت «استکباراً …» میتواند بدل از [یا عطف به] «نفوراً» باشد (مجمع البیان، ج۸، ص۶۴۴؛ المیزان، ج۱۷، ص۵۷)؛ یعنی:
افراد پرمدعا وقتی با حقیقت روبرو میشوند، نهتنها نفرتشان از حقیقت فزونی میگیرد، بلکه سرکشیشان در زمین نیز بیشتر میشود و نیرنگبازی بیشتری در پیش میگیرند.
نکته تخصصی اجتماعی
بنیامیه تا پیش از ظهور اسلام، تنها در محدوده مکه نفوذ داشتند؛ اما با آمدن اسلام و ورود منافقانه در آن، حکومت آنان محدوده عظیمی (از حوالی اسپانیای کنونی تا آن سوی ایران) را شامل میشد؛ یعنی هم استکبار بیشتری در زمین پیدا کردند و هم نیرنگبازیشان شدت بسیار بیشتری گرفت.
اینکه با آمدن دعوت اصیل دینی، منافقانی پیدا میشوند که چنین بر استکبار و نیرنگشان افزوده میشود، حقیقتی است که خود قرآن کریم بدان توجه داده است؛ و این گونه نیست که برخی جاهلان گمان کنند که با حکومت بنیامیه نعوذبالله کار از دست خدا خارج شد!
تاملی درباره پیچیدگیهای جامعه دینی
مقدمه۱. منافق در جامعه دینی پیدا میشود، نه در جامعه کفر.
مقدمه۲. منافقان از کفار بدترند (إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ؛ نساء/۱۴۵)
نتیجه: دین وقتی در جامعهای مستقر شود، کسانی پیدا میشوند که از کافران [جامعه قبل از آمدن دین) بدترند.
اما واضح است که این دلیل نمیشود که خداوند پیامبران را نفرستد و جامعه دینی تشکیل ندهند. بلکه این هشداری است که خود خداوند تذکر داده که با آمدن انذاردهندگان الهی، عدهای استکبار و مکرشان فزونی میگیرد؛ و شما مومنان حواستان به این مطلب باشد و برای آن در جامعهتان چارهای بیندیشید؛
این چاره، هر چه باشد، این نیست که دین در جامعه مستقر نشود!
۴) «ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً؛ اسْتِكْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّیئِ»
سرچشمهى فرار و نفرت از راه انبیا، یا استكبار است یا حیله.
شاید استكبار از سوى كفّار و حیله از سوى منافقان باشد؛ و
شاید استكبار بستر حیلهگرى خود مستكبر باشد.
(تفسیر نور، ج۹، ص۵۱۳)
۵) «اسْتِكْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّیئِ»
کسی که بخواهد به هدف استکباری و خودبزرگبینی خود نایل آید به نیرنگ زدن و حیلههای زشت در پیش گرفتن رو میآورد.
ثمره سیاسی
اگر این نکته قرآنی را – که «استکبار» را در کنار «نیرنگبازی» می نشاند – جدی بگیریم، در معاهدات با مستکبران عالم بیشتر دقت خواهیم کرد.
۶) «لا یحیقُ الْمَكْرُ السَّیئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ»
کسی که نیرنگ میزند در حقیقت به خودش نیرنگ میزند.
شبهه
بسیار میشود که میبینیم که شخصی به کس دیگری نیرنگ میزند و آن شخص نیرنگخورده است که متضرر میشود، نه نیرنگزننده؛ پس چگونه فرموده است که نیرنگش فقط به خود نیرنگزننده برمیگردد؟!
پاسخ
چون حقیقت اصیل انسان، آن چیزی است که در آخرت نمایان میشود، نه آنچه فعلا در دنیاست؛ و اثر این نیرنگ، در درجه اول در وجود خود نیرنگزننده تثبیت میشود، و اثر دنیویاش بر روی مخاطب اثری محدود و زودگذر است. (المیزان، ج۱۷، ص۵۸) در واقع، معیار وقوع یک چیز این است که نهایتا چگونه خواهد شد؛ و موید این برداشت ادامه آیه است که به عبرت گرفتن از گذشتگان دعوت میکند؛ یعنی ببینید که عاقبت آنان که نیرنگ بد زدند هلاکت بود. (مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۲۴۷)[۱۰]
نکته تخصصی انسانشناسی
مقدمه۱. انسان هم بُعد دنیوی دارد و هم بُعد اخروی و ملکوتی.
مقدمه۲. فریب دادن همواره برای منافع دنیوی است؛ کسی برای رسیدن به ثواب آخرت، به کسی نیرنگ نمی زند.
نتیجه: کسی که دیگری را فریب میدهد، در واقع منافع دنیوی خود را ترجیح داده است، یعنی خود را در افق دنیا محدود دیده و اصطلاحاً خود مادی خویش را بر خود حقیقیِاش ترجیح داده، و حقیقت ابدی خود را فدای منافع زودگذر دنیا کرده است؛ لذا وقتی پردهها کنار میرود و میبیند که حقیقتش که بسیار ملکوتیتر و فراتر از افق دنیا بوده، را به دست خود به هدر داده و مییابد که تنها و تنها به خودش ضرر زده است؛ و چون مظلومی که در دنیا ضرر دیده، در آخرت از او طلبکار میشود و تمام ضررش در آنجا جبران میشود، آن مظلوم حقیقتا ضرری نکرده است.
۷) «لا یحیقُ الْمَكْرُ السَّیئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ»
چاه مکن بهر کسی؛ اول خودت دوم کسی.
بسیاری بر این باورند که این ضربالمثل در زبان فارسی برگرفته از همین عبارت است و ناظر به حکایتی است که در حدیث ۴ گذشت. البته ظاهرا شبیه این مضمون در تورات هم آمده باشد:
حکایت
گویند کعب الاحبار (عالم یهودیای که ظاهرا مسلمان شد) به ابنعباس کفت: در تورات آمده است «کسی که برای برادرش چاهی بکند خودش در آن می افتد».
ابنعباس گفت: ما این را در کتاب خدا یافته بودیم آنجا که فرمود «و نیرنگ بد جز بر اهلش وارد نشود» (فاطر/۴۳)
(البحر المحیط، ج۹، ص۴۲)
موارد زیر را فردا در کانال خواهم گذاشت
۷) «اسْتِكْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّیئِ وَ لا یحیقُ الْمَكْرُ السَّیئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ»
در تاریخ اسلام، یکی از وقایعی که رخ داد و امیرالمومنین ع آن را مصداق این آیه شمرد، واقعه جنگ جمل است.
حکایت
امیرالمومنین ع نامهای به اهل مصر نوشتند و مطالب مختلفی را برایشان توضیح دادند و در فرازی راجع به خروج طلحه و زبیر و عایشه از مکه برای جنگ جمل نوشتند:
و آن دو [= طلحه و زبیر] را عبدالله بن عامر به سوی بصره هدایت کرد و به آنها وعده داد که در آنجا اموال و مردان فراوانی برای کمک به آنها آماده است؛ در این حال بودند که آن دو، آن زن [= عایشه] را به پیش میراندند در حالی که آن زن آن دو را به پیش میراند؛ پس آن دو وی ر سپری برای خود قرار دادند که با او به جنگ رفتند و به گناه عظیمتری نیز اقدام کردند: مادرشان، یعنی همسر رسول الله ص [اشاره به آیه قرآن که زنان پیامبر ص را مادران مومنان میخواند، احزاب/۶] را بیرون آوردند و پردهای که خداوند بر او پوشانده بود [اشاره به آیهای که میفرماید که زنان پیامبر از پشت پرده با مردان سخن بگویند] از او کنار زدند، در حالی که همسران خود را در امان نگهداشته بودند؛ در حق خدا و رسولش انصاف را رعایت نکردند [= اینکه زنان خود را در خانه نگه داشتند و زن پیامبر ص را که خدا دستور در خانه ماندنش را داده بود بیرون آوردند]؛ و مرتکب سه خصلتی شدند که بازگشتش در کتاب خدا به سه امر است: تجاوزگری و پیمانشکنی و نیرنگبازی؛ که خداوند متعال فرمود: «ای مردم! همانا تجاوزگری شما علیه خودتان تمام میشود» (یونس/۲۳) و فرمود «پس هر کس پیمان شکنی کند علیه خودش پیمانشکنی کرده است» (فتح/۱۰) و فرمود: «و نیرنگ بد جز بر اهلش وارد نشود» (فاطر/۴۳)
پس به خدا سوگند در حق من تجاوزگری نمودند و در بیعت با من پیمانشکنی کردند و به من نیرنگ زدند؛ من به چهار نفر مبتلا شدم که هیچکس به کسانی مثل آنها مبتلا نشده است: به فرمانبردارترین مردم در میان مردم [کسی که بیش از دیگران مردم دستورش را با رغبت گوش میدادند] عایشه دختر ابوبکر؛ و به شجاعترین مردم، زبیر بن عوام؛ و به جدالپیشهترین مردم، طلحه بن عبیدالله، و به پولدارترین مردم، یعلی بن مُنیة تمیمی، که علیه من با پیمانههایی از طلا به یاری آنان شتافت؛ و به خدا سوگند که اگر این کار سامان یابد مال خودش و فرزندانش را جزء فیءِ [اموال عمومیِ] مسلمانان قرار خواهم داد؛ پس به جانب بصره روان شدند در حالی که مردم آنجا بر اطاعت و بیعت من اتفاق نظر داشتند و شیعیانم و خزانهداران بیتالمال مسلمانان در آنجا بودند؛ پس مردم را به عصیان در برابرم و به شکستن بیعتم فراخواندند؛ کسی که اطاعتشان کرد را کافر نمودند و کسی که با آنان مخالفت کرد کُشتند … .
المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، ص۴۱۹[۱۱]؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۲۱۰[۱۲]؛
كشف المحجة لثمرة المهجة، ص۲۵۳-۲۵۴[۱۳]؛ نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین (للفیض)، ص۲۰۰[۱۴]
۸) «لا یحیقُ الْمَكْرُ السَّیئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ ینْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً»
اگر کسی مسیر نیرنگبازی را در پیش گرفت، بداند که هرآنچه خداوند بر سر نیرنگبازان قبلی آورد بر سر او نیز خواهد آورد؛ چرا که این گونه جزا دادنها در دنیا از آن دسته سنتهای خداوند است که هیچ تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد.
۹) «هَلْ ینْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً»
خداوند در جامعه قانونها و سنّتهاى ثابتى را مقرّر كرده است كه در تمام اقوام و ملّتها جریان دارد.
به بیان دیگر، تاریخ داراى نظام و قانون ثابت است و با نگاه به گوشهاى از تاریخ مىتوان قانونِ گوشهى دیگر تاریخ را به دست آورد.
(تفسیر نور، ج۹، ص۵۱۳)
نکته تخصصی جامعهشناسی
امروزه وبویژه با گسترش مکتب مطالعات فرهنگی، برخی از «مرگ جامعهشناسی» سخن میگویند و مرادشان این است که دوره جامعهشناسی پوزیتیویستی که درصدد ارائه تبیینهای جهانشمول بود، بسر آمده است.
در اینکه جامعهشناسی پوزیتیویستی، از این جهت که تنها راه شناسایی را مطالعه حسی و تجربی میدانست عملا با مشکلات متعددی مواجه شده، و بویژه از جانب مکاتب تفسیری (هرمنوتیکی) و انتقادی زیر سوال رفته، بحثی نیست؛ اما زیر سوال رفتن آن بدان معنا نیست که لزوما همه مدعیات آنان هم نادرست بوده است.
از منظر قرآنی تردیدی نیست که یک سنتهای جهانشمول الهی بر تمامی جوامع حاکماند که مقدمات آن در هر جامعهای حاصل شود، حتما نتیجه آن نیز رخ خواهد داد. با توجه به اینکه قرآن بحث عبرتگیری از وقوع این سنتها در جوامع پیشین را مطرح کرده، نتیجه میشود که بررسی تجربی و میدانی نیز در تشخیص این سنتها نقش دارد؛ و این گونه نیست که این سنتها تنها و تنها باید در متون دینی بیان شود تا قابل استناد باشد.
۱۰) «لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً»
مقصود از «تبدیل» و «تحویل» سنتهای الهی – که امری ناممکن شکرده شده است- چیست؟
الف. تبدیل سنت آن است که به جای عذاب، عافیت و نعمت بیاید؛ و «تحویل» آن به آن است که عذاب از قومی که مستحق آن عذاب شدهاند، به جانب غیر آنان برگردد. (المیزان، ج۱۷، ص۵۸)
ب. تبدیل آن است که سنتی بتمامه عوض شود و چیز دیگری جای آن را بگیرد؛ اما تحویل به معنای آن است که سنتی از برخی ابعاد تغییر کند و دگرگون شود
ج. …
۱۱) «لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً»
اینکه هرگز نمیشود که سنتهای خداوند تبدیل و دگرگون شوند، چگونه با مساله «نسخ» که در خود آیات قرآن هم مورد تاکید قرار گرفته جمع میشود؟
الف. نسخ به معنای آن است که حکمی که مدتش محدود بوده، برداشته شود؛ اما چون به محدود بودن آن اشارهای نشده بسیاری گمان میکنند که این حکم عوض شده است؛ در حالی که در نگاه دقیق، نسخ، عوض شدن مصداق یک واقعه است، یعنی واقعهای قبلا مصداق سنت الف بود، با تغییر زمان، مصداق سنت ب شده است؛ نه اینکه خود سنت عوض شده باشد؛ و بدین بیان، خود نسخ هم یکی از سنتهای الهی است.
ب. …
[۱] . علامه طباطبایی در اینجا تعبیر «عطف» را آورده که ظاهرا همان بدل منظور باشد: و قوله: «اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ» مفعول لأجله لقوله: «نُفُوراً» أي نفروا عنه و تباعدوا للاستكبار في الأرض و قوله: «وَ مَكْرَ السَّيِّئِ» معطوف على «اسْتِكْباراً» و مفعول لأجله مثله، و قيل: معطوف على «نُفُوراً» و الإضافة فيه من إضافة الموصوف إلى الصفة بدليل قوله ثانيا: «وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ» إلخ (المیزان، ج۱۷، ص۵۷-۵۸)
[۲] . استكبارا مفعول له أيضا و «مَكْرَ السَّيِّئِ» معطوف عليه و يجوز أن يكون مصدرا على تقدير استكبروا استكبارا في الأرض و أن يكون حالا أيضا أي مستكبرين في الأرض و أن يكون بدلا من نفورا أي ما زادهم مجيء النذير إلا استكبارا في الأرض
[۳] . اختلاف قرائت
و قرىء: يُحيق بالضم، أي بضم الياء المكرَ السيءَ: بالنصب (البحر المحيط، ج۹، ص۴۲)
[۴] . قرأ حمزة وحده «و مكر السيئ» بسكون الهمزة و الباقون بالجر
[۵] و البته در قرائت ابنمسعود به صورت «مکراً سَیِّئاً» قرائت شده است:
و قرأ الجمهور: «و مكر السيء» بكسر الهمزة؛
و الأعمش و حمزة: بإسكانها، فإما إجراء للوصل مجرى الوقف، و إما إسكانا لتوالي الحركات و إجراء للمنفصل مجرى المتصل، كقوله: لنا إبلان. و زعم الزجاج أن هذه القراءة لحن. قال أبو جعفر: و إنما صار لحنا لأنه حذف الإعراب منه. و زعم محمد بن يزيد أن هذا لا يجوز في كلام و لا شعر، لأن حركات الإعراب دخلت للفرق بين المعاني، و قد أعظم بعض النحويين أن يكون الأعمش يقرأ بهذا، و قال: إنما كان يقف على من أدّى عنه، و الدليل على هذا أنه تمام الكلام، و أن الثاني لما لم يكن تمام الكلام أعربه، و الحركة في الثاني أثقل منها في الأوّل لأنها ضمة بين كسرتين. و قال الزجاج أيضا: قراءة حمزة و مكر السيء موقوفا عند الحذاق بياءين لحن لا يجوز، و إنما يجوز في الشعر للاضطرار. و أكثر أبو علي في الحجة من الاستشهاد، و الاحتجاج للإسكان من أجل توالي الحركات و الاضطرار، و الوصل بنية الوقف، قال: فإذا ساغ ما ذكرناه في هذه القراءة من التأويل، لم يسغ أن يقال لحن. و قال ابن القشيري: ما ثبت بالاستفاضة أو التواتر أنه قرىء به فلا بد من جوازه، و لا يجوز أن يقال لحن. و قال الزمخشري: لعله اختلس فظن سكونا، أو وقف وقفة خفيفة، ثم ابتدأ وَ لا يَحِيقُ. و روي عن ابن كثير: و مكر السيء، بهمزة ساكنة بعد السين و ياء بعدها مكسورة، و هو مقلوب السيء المخفف من السي، كما قال الشاعر: (و لا يجزون من حسن بسيّ / و لا يجزون من غلظ بلين)
و قرأ ابن مسعود: و مكرا سيئا، عطف نكرة على نكرة
[۶] . تا اینجا قبلا در جلسه ۲۳۴ گذشت. http://yekaye.ir/al-aaraf-7-14/
[۷] . این فراز در جلسه ۷۶ گذشت: http://yekaye.ir/al-hadeed-057-13/
[۸] . این فراز در جلسه ۳۸۱ گذشت: http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-23/
[۹] . شبیه این روایت در سه موردش از از امیرالمومنین ع و نیز از امام صادق ع و روایت شده است:
وَ قَالَ أمير المؤمنين ع ثَلَاثُ خِصَالٍ مَرْجِعُهَا عَلَی النَّاسِ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْبَغْيُ وَ النَّكْثُ وَ الْمَكْرُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلی أَنْفُسِكُمْ» وَ قَالَ تَعَالَی فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلی نَفْسِهِ» وَ قَالَ تَعَالَی وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِه (خصائص الأئمة عليهم السلام، ص۱۰۱)
و روي عن الإمام الصادق أبي عبد الله: ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كُنَّ عَلَيْهِ الْمَكْرُ وَ النَّكْثُ وَ الْبَغْيُ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ وَ قَالَ جَلَّ وَ عَزَّ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلی نَفْسِهِ وَ قَالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلی أَنْفُسِكُمْ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا (تحف العقول، ص۳۱۸)
[۱۰] . فخر رازی دو وجه دیگر نیز در پاسخ این اشکال مطرح کرده که واقعا بسیار نامحتمل است. کل عبارات وی بدین قرار است:
فإن قال قائل: كثيرا ما نرى أن الماكر يمكر و يفيده المكر و يغلب الخصم بالمكر و الآية تدل على عدم ذلك، فنقول الجواب عنه من وجوه أحدها:
أن المكر المذكور في الآية هو المكر الذي مكروه مع النبي صلى اللّه عليه و آله و سلم من العزم على القتل و الإخراج و لم يحق إلا بهم، حيث قتلوا يوم بدر و غيره
و ثانيها: هو أن نقول المكر السيء عام و هو الأصح فإن النبي عليه السلام نهى عن المكر و أخبر عن النبي صلى اللّه عليه و آله و سلم أنه قال: «لا تمكروا و لا تعينوا ماكرا فإن اللّه يقول و لا يحيق المكر السيء إلا بأهله» و على هذا فذلك الرجل الممكور به [لا] يكون أهلا فلا يرد نقضا
و ثالثها: أن الأمور بعواقبها، و من مكر به غيره و نفذ فيه المكر عاجلا في الظاهر ففي الحقيقة هو الفائز و الماكر هو الهالك و ذلك مثل راحة الكافر و مشقة المسلم في الدنيا، و يبين هذا المعنى قوله تعالى: فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ يعني إذا كان لمكرهم في الحال رواج فالعاقبة للتقوى و الأمور بخواتيمها، فيهلكون كما هلك الأولون.
[۱۱] . وَ رَوَی الشَّعْبِيُّ عَنْ شُرَيْحِ بْنِ هَانِي قَالَ: خَطَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع بَعْدَ مَا افْتُتِحَتْ مِصْرُ، ثُمَّ قَالَ: وَ إِنِّي مُخْرِجٌ إِلَيْكُمْ كِتَاباً، وَ كَتَبَ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَی مَنْ قَرَأَ كِتَابِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُسْلِمِينَ …
وَ قَادَهُمَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ إِلَی الْبَصْرَةِ، وَ ضَمِنَ لَهُمَا الْأَمْوَالَ وَ الرِّجَالَ، فَبَيْنَا هُمَا يَقُودَانِهَا إِذَا هِيَ تَقُودُهُمَا، فَاتَّخَذَاهَا دَرِيئَةً يُقَاتِلَانِ بِهَا وَ إِلَی خَطِيئَةٍ أَعْظَمَ مِمَّا أَتَيَا أَخْرَجَا أُمَّهُمَا زَوْجَةَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ كَشَفَا عَنْهَا حِجَاباً سَتَرَهُ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ عَلَيْهَا، وَ صَانَا حَلَائِلَهُمَا مَا أَنْصَفَا اللَّهَ وَ لَا رَسُولَهُ فَأَصَابُوا ثَلَاثَ خِصَالٍ مِنْ حَقِّهَا عَلَی مَنْ فَعَلَهَا مِنَ النَّاسِ [مَرْجَعُهَا عَلَی النَّاسِ] فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، الْبَغْيَ وَ النَّكْثَ وَ الْمَكْرَ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلی أَنْفُسِكُمْ» وَ قَالَ تَعَالَی: «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلی نَفْسِهِ» وَ قَالَ تَعَالَی: «وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ» .
فَقَدْ وَ اللَّهِ بَغَيَا عَلَيَّ وَ نَكَثَا بَيْعَتِي، وَ غَدَرَا بِي، إِنِّي مُنِيتُ بِأَرْبَعَةٍ مَا مُنِيَ أَحَدٌ بِمِثْلِهِنَّ، مُنِيتُ بِأَطْوَعِ النَّاسِ فِي النَّاسِ، عَائِشَةَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ وَ بِأَشْجَعِ النَّاسِ الزُّبَيْرِ بْنِ الْعَوَّامِ، وَ بِأَخْصَمِ النَّاسِ طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ، وَ بِأَكْثَرِ النَّاسِ مَالًا يَعْلَی بْنِ مُنْيَةَ التَّمِيمِيِ ، أَعَانَ عَلَيَّ بِأَصْوَاعِ الدَّنَانِيرِ، وَ اللَّهِ لَئِنِ اسْتَقَامَ هَذَا الْأَمْرُ لَأَجْعَلَنَّ مَالَهُ وَ وُلْده فَيْئاً لِلْمُسْلِمِينَ، فَأَتَيَا الْبَصْرَةَ وَ أَهْلُهَا مُجْتَمِعُونَ عَلَی طَاعَتِي وَ بَيْعَتِي، وَ بِهَا شِيعَتِي وَ خُزَّانُ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ، فَدَعَوُا النَّاسَ إِلَی مَعْصِيَتِي، وَ إِلَی نَقْضِ بَيْعَتِي فَمَنْ أَطَاعَهُمْ أَكْفَرُوهُ وَ مَنْ عَصَاهُمْ قَتَلُوهُ، …
[۱۲] . قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي كِتَابِهِ الَّذِي كَتَبَهُ إِلَی شِيعَتِهِ يَذْكُرُ فِيهِ خُرُوجَ عَائِشَةَ إِلَی الْبَصْرَةِ وَ عِظَمَ خَطَإِ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ فَقَالَ:
«وَ أَيُّ خَطِيئَةٍ أَعْظَمُ مِمَّا أَتَيَا أَخْرَجَا زَوْجَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ بَيْتِهَا وَ كَشَفَا عَنْهَا حِجَاباً سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهَا وَ صَانَا حَلَائِلَهُمَا فِي بُيُوتِهِمَا، مَا أَنْصَفَا لَا لِلَّهِ وَ لَا لِرَسُولِهِ مِنْ أَنْفُسِهِمَا، ثَلَاثُ خِصَالٍ مَرْجَعُهَا عَلَی النَّاسِ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْبَغْيُ وَ الْمَكْرُ وَ النَّكْثُ، قَالَ اللَّهُ: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلی أَنْفُسِكُمْ وَ قَالَ: فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلی نَفْسِهِ وَ قَالَ: وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ وَ قَدْ بَغَيَا عَلَيْنَا وَ نَكَثَا بَيْعَتِي وَ مَكَرَا بِي.
[۱۳] . قَادَهُمَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ إِلَی الْبَصْرَةِ، وَ ضَمِنَ لَهُمَا الْأَمْوَالَ وَ الرِّجَالَ، فَبَيْنَا هُمَا يَقُودَانِهَا إِذْ هِيَ تَقُودُهُمَا (كَذَا) فَاتَّخَذَاهَا فِئَةً يُقَاتِلَانِ دُونَهَا فَأَيُّ خَطِيئَةٍ أَعْظَمُ مِمَّا أَتَيَا، أَخْرَجَا زَوْجَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ بَيْتِهَا فَكَشَفَا عَنْهَا حِجَاباً سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهَا وَ صَانَا حَلَائِلَهُمَا فِي بُيُوتِهِمَا، وَ لَا أَنْصَفَا اللَّهَ وَ لَا رَسُولَهُ مِنْ أَنْفُسِهِمَا ثَلَاثُ [بِثَلَاثِ «مَ»] خِصَالٍ مَرْجِعُهَا عَلَی النَّاسِ- [فِي كِتَابِ اللَّهِ-: الْبَغْيُ وَ الْمَكْرُ وَ النَّكْثُ] .
قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلی أَنْفُسِكُمْ وَ قَالَ: فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلی نَفْسِهِ وَ قَالَ: وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَقَدْ بَغَيَا عَلَيَّ وَ نَكَثَا بَيْعَتِي وَ مَكَرَانِي [وَ مَكَرَا بِي «خ»] فَمُنِيتُ بِأَطْوَعِ النَّاسِ فِي النَّاسِ عَايِشَةَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ وَ بِأَشْجَعِ [وَ بِأَنْجَعِ «خ ل»] النَّاسِ الزُّبَيْرِ، وَ بِأَخْصَمِ النَّاسِ طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ، وَ أَعَانَهُمْ عَلَيَّ يَعْلَی بْنُ مُنْيَةَ بِأَصْوُعِ الدَّنَانِيرِ، وَ اللَّهِ لَئِنِ اسْتَقَامَ أَمْرِي لَأَجْعَلَنَّ مَالَهُ فَيْئاً لِلْمُسْلِمِين
[۱۴] . و قادها عبيد اللّه بن عامر إلى البصرة، و ضمّن لها الأموال و الرّجال فبينما هم يقودانها (إذ هي تقودهما) فاتخذاها فئة يقاتلان دونها، فأيّ خطيئة أعظم ممّا أتيا؟ إخراجهما زوجة رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله من بيتها، و كشفا عنها حجابا ستره اللّه عليها، وصانا حلائلهما فى بيوتهما، و لا أنصفا اللّه و رسوله من أنفسهما ثلاث خصال مرجعها على النّاس. قال اللّه تعالى: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى أَنْفُسِكُمْ» و قال: «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ» و قال: «لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ» فقد بغيا عليّ، و نكثا بيعتي، و مكرا بي فمننت بأطوع النّاس في النّاس عائشة بنت أبي بكر، و بأشجع النّاس الزّبير، و بأخصم النّاس طلحة. و أعانهم عليّ يعلى بن منيّة بأصوع الدّنانير، و اللّه لئن استقام أمري لأجعلنّ ماله فيئا للمسلمين. ثمّ أتوا البصرة و أهلها مجتمعون على بيعتي و طاعتي. و بها شيعتي خزائن بيت مال اللّه و مال المسلمين، فدعوا النّاس إلى معصيتى و إلى نقض بيعتي ، فمن أطاعهم أكفروه، و من عصاهم قتلوه،
بازدیدها: ۱۱۸
بازتاب: ۱۱۱۰) فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ | یک آیه در روز