۱-۱۳ رمضان ۱۴۴۳
ترجمه
و اگر آنان صبر میکردند تا [تو خود] به نزد آنان درآیی، مسلماً برایشان بهتر میبود؛ و خداوند بسیار بامغفرت و رحیم است.
اختلاف قرائت[۱]
نکات ادبی
صَبَرُوا
قبلا بیان شد که درباره ماده «صبر» ابن فارس بر این باورست که این ماده در اصل در سه معنای متفاوت به کار رفته است: حبس (که مصدر آن «صَبر» و به معنای زندانی و محصور کردن است؛ و این همان معنای رایج «صبر کردن» است که در فارسی هم به کار میرود)؛ بالا و برتر هر چیزی (که به صورت «صُبرِ» چیزی بیان میشود)؛ و نوعی از سنگ (چنانکه سنگ صُبرة، سنگی است که شدید و غلیظ باشد؛ و یا به یک تکه از سنگ یا آهن «صُبَارة» گفته میشود).
اما راغب که درباره این لفظ در قرآن بحث کرده بحث خود را روی معنای اول متمرکز نموده و گفته است که صبر به معنای «امساک در ضیق» (خودداری کردنی که با تنگی و فشار همراه باشد) است چنانکه وقتی چارپایی را بدون آب و علف نگه دارند میگویند «صَبَرْتُ الدّابّة» و بدین جهت به معنای حبس و بازداشتن نفس بر حسب آنچه مقتضای عقل و شرع است به کار میرود؛ و مرحوم مصطفوی هم ظاهرا بر همین اساس، اصل معنای آن را حفظ نفس از جزع (بیتابی) و اضطراب با سکون و طمأنینه دانسته است.
بر این اساس، با توجه به موقعیتهایی که نفس در آن قرار میگیرد، به برخی از کلمات نزدیک میشود؛ و متضادهای خاصی پیدا میکند:
وقتی خویشتنداری در مصیبت باشد، فقط از لفظ «صبر» استفاده میشود که نقطه مقابلش «جزع» است «سَواءٌ عَلَینا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحیصتفاوتی ندارد که جزع کنیم یا صبر کنیم، راه نجاتی برایمان نیست» (ابراهیم/۲۱)؛ وقتی در میدان جنگ مطرح شود، همان شجاعت و نقطه مقابل «جُبن» است؛ وقتی هنگام نزول بلایی ملالآور مطرح شود، همان «گشادی سینه» (رحب الصدر) است که مقابلش «ضجر» (ملالت و دلتنگی) است؛ و وقتی در خویشتنداری از بیان کلامی باشد، «کتمان» و نقطه مقابلش «مَذِل»» (سستی و بیحالی] است؛ و در تعبیر «فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ» (بقرة/۱۷۵) اگرچه ابوعبیده آن را به معنای «جرات داشتن» دانسته، اما به نظر میرسد یک کاربرد مجازی باشد؛ یعنی چه اندازه بر عذاب خود صبر و طاقت داری اگر که جرات بر ارتکاب معصیت او را داری.
همچنین گاهی صبر در معنای انتظار کشیدن به کار میرود؛ و آن در جایی است که حقِ انتظار کشیدن جز با صبر و پایداری ادا نمیشود: «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ» (قلم/۴۸؛ انسان/۲۴).
این ماده وقتی به باب افتعال میرود به معنای تحمل کردن و قبول سختیهای کار است: «وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ» (مریم/۶۵) یعنی با تمام توان خود در عبادت او شکیبایی بورز؛ موارد دیگر کاربرد این کلمه در قرآن: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیها» (طه/۱۳۲) «إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ» (قمر/۲۷). در واقع، باب افتعال دلالت بر اختیار کردن فعل دارد؛ و اختیار کردن صبر، یعنی آماده شدن برای انجام کار و قبول مشکلات مسیر.
اما اینکه فعل «صابَرَ» چه تفاوتی با «صَبَرَ» دارد (بویژه اینکه در آیهای این دو در کنار هم مطرح شدهاند: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا» (آل عمران/۲۰۰)، برخی از اهل لغت (مثل راغب اصفهانی) ویا مترجمان قرآن تفاوت معنایی خاصی در لغت بین این دو نگذاشتهاند و آن را از باب تاکید دانسته و یا صرفا به لحاظ سیاق کلام معنایی متفاوت را برشمردهاند؛ اما مرحوم طبرسی بر این باور است که چون باب مفاعله برای اقدام طرفینی به کار میرود، «اصبروا» بر التزام شخصی به واجبات و پرهیز از محرمات دلالت دارد، ولی «صابروا» به صبرهایی که در مواجهه با دیگران، بویژه جهاد با دشمن، دلالت دارد و در همین راستا زمخشری نیز توضیح داده که مصابره صبر شدیدتر و سختتر است و در واقع بابی از صبر است که در اینجا بعد از صبر آمده در خصوص آن چیزی که باید بر آن صبر شود آمده که شدت و صعوبت بیشتر آن را نشان دهد و این آیه میفرماید بر دین خدا و تکالیفش صبر کنید و در برابر دشمنان خدا در جهاد هم صبر داشته باشید و نشان دهید که صبر شما در سختیهای جنگ از آنان بیشتر است و مبادا کمصبرتر از آنان باشید.
«صبور» صیغه مبالغه از این ماده است و به معنای کسی که توان فراوانی برای صبر کردن بر کاری دارد به کار میرود؛ اما «صبّار» در جایی است که صبر کردن با نوعی تکلف و مجاهده همراه باشد: «إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» (ابراهیم/۵؛ لقمان/۳۱؛ سبأ/۱۹؛ شوری/۳۳)
جلسه ۹۲۳ https://yekaye.ir/ale-imran-3-200/
تَخْرُجَ
قبلا بیان شد که ماده «خرج» در اصل به معنای بیرون شدن و خارج شدن از چیزی میباشد؛ «خروج» نقطه مقابل «دخول» است؛ و در واقع به هر گونه آشکار شدن از جایگاهی که در آن بوده (از شهر، خانه، از لباس، و حتی از حالتی نفسانی) ماده «خرج» به کار میرود.
کلمه «خَرج» [= هزینه] نقطه مقابل «دخل» [= درآمد] است و اعم از «خراج» [=مالیات] است و وجه تسمیه این دو به خاطر آن است اینها مالی است که انسان آن را از اموالش بیرون میآورد (البته در مقایسه «خرج» و «خراج» نظرات دیگری هم گفته شده است).
وقتی این ماده به باب افعال برود (إخراج) متعدی میشود وبه معنای «خارج کردن» است (وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَر؛ بقره/۲۱۷) و اسم مفعول آن «مُخرَج: خارج شده» میباشد (لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ؛ شعراء/۱۶۷)
جلسه ۶۷۶ https://yekaye.ir/al-kahf-18-94/
شأن نزول
با توجه به ارتباط شدید این آیه و آیه قبل همان شأن نزولهایی که در آنجا مطرح شد عینا برای این آیه هم هست.
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است که امیرالمومنین ع میفرمود:
همانا از حق عالم این است که در سوال کردن از او زیادهروی نکنی و لباسش را نگیری* و هنگامی که بر او وارد شدی در حالی که جماعتی نزد او هستند و به همه آنها سلام میکنی، به طور خاص با او احوالپرسی کنی؛ و در مقابلش – نه پشت سرش- بنشینی و با چشمک زدن به او اشاره نکنی و به انگشت او را مورد اشاره قرار ندهی و نزد او زیاد برخلاف نظر او نگویی که «فلانی چنین گفت و فلانی چنان گفت» و او را به خاطر طولانی کردن همنشینی اذیت نکنی؛ که همانا مَثَل عالِم، مَثَل درخت خرماست که باید منتظر بمانی تا چیزی بر تو بریزد؛ و پاداش عالم بیشتر است از پاداش روزهدار برپاایستادهی جنگجوی در راه خداوند.
* پینوشت: ظاهرا تعبیر «لباسش را نگیری» کنایه است از اینکه او را معطل و متوقف نکنی برای اینکه حتما پاسخت را بدهد.
الكافي، ج۱، ص۳۷
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ:
إِنَّ مِنْ حَقِّ الْعَالِمِ أَنْ لَا تُكْثِرَ عَلَيْهِ السُّؤَالَ وَ لَا تَأْخُذَ بِثَوْبِهِ؛ وَ إِذَا دَخَلْتَ عَلَيْهِ وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ فَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ جَمِيعاً وَ خُصَّهُ بِالتَّحِيَّةِ دُونَهُمْ؛ وَ اجْلِسْ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَا تَجْلِسْ خَلْفَهُ؛ وَ لَا تَغْمِزْ بِعَيْنِكَ وَ لَا تُشِرْ بِيَدِكَ؛ وَ لَا تُكْثِرْ مِنَ الْقَوْلِ «قَالَ فُلَانٌ وَ قَالَ فُلَانٌ» خِلَافاً لِقَوْلِهِ؛ وَ لَا تَضْجَرْ بِطُولِ صُحْبَتِهِ؛ فَإِنَّمَا مَثَلُ الْعَالِمِ مَثَلُ النَّخْلَةِ تَنْتَظِرُهَا حَتَّی يَسْقُطَ عَلَيْكَ مِنْهَا شَيْءٌ؛ وَ الْعَالِمُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْغَازِي فِي سَبِيلِ اللَّهِ.
۲) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
همانا خداوند پیامبرش را بر محبت خویش تأدیب کرد و سپس فرمود: «و همانا تو بر خُلق و خویی عظیم هستی» (قلم/۴). سپس [اموری را] به او تفویض کرد و فرمود: «و آنچه را که رسول به شما داد بگیرید و آنچه را که از آن نهی کرد بپذیرید» (حشر/۷) و فرمود: «و کسی که از رسول اطاعت کند قطعا از خداوند اطاعت کرده است» (نساء/۸۰).
امام صادق ع ادامه دادند: و همانا پیامبر خدا ص [آن امور را] به حضرت علی ع تفویض کرد و او را امین شمرد؛ پس شما تسلیم او شدید و مردم انکار کردند؛ پس به خدا سوگند که ما دوست داریم که هرجا ما سخن گفتیم شما سخن بگویید، و اگر ساکت شدیم شما هم ساکت شوید، و ما بین شما و خداوند عز و جل هستیم؛ خداوند برای هیچکس خیری در مخالفت با امر ما قرار نداده است.
الكافي، ج۱، ص۲۶۵؛ المحاسن، ج۱، ص۱۶۲؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۸۴-۳۸۵؛ تفسير العياشي، ج۱، ص۲۵۹
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي زَاهِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَی عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ النَّحْوِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَی مَحَبَّتِهِ فَقَالَ: «وَ إِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِيمٍ» ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ».
قَالَ ثُمَّ قَالَ: وَ إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ فَوَّضَ إِلَی عَلِيٍّ وَ ائْتَمَنَهُ فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللَّهِ لَنُحِبُّكُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أَنْ تَصْمُتُوا إِذَا صَمَتْنَا وَ نَحْنُ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ مَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ خَيْراً فِي خِلَافِ أَمْرِنَا.
۳) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
بپرهیز از دو خصلت، که هرکس که هلاک شد در این دو مورد بود که هلاک شد:
بپرهیز از اینکه بر اساس رای و نظر شخصی خودت برای مردم نظر و فتوا دهی؛ یا اینکه بر اساس آنچه نمیدانی دینداری بورزی [= بر چیزهایی به عنوان وظیفه دینی اصرار کنی که واقعا نمیدانی وظیفه دینی هست یا خیر]..
الكافي، ج۱، ص۴۲
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ:
قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: إِيَّاكَ وَ خَصْلَتَيْنِ فَفِيهِمَا هَلَكَ مَنْ هَلَكَ إِيَّاكَ أَنْ تُفْتِيَ النَّاسَ بِرَأْيِكَ أَوْ تَدِينَ بِمَا لَا تَعْلَمُ.
۴) ابان بن تغلب نقل کرده است که یکبار مومن الطاق برایم تعریف کرد که زيد بن علی بن حسين عليهما السلام زمانی كه متواری و پنهان بود مرا خواست، نزدش رفتم.
به من گفت ای ابا جعفر! اگر از ما در خانه تو را بزند [= تو را به ياری طلبد] چه جواب ميدهی؟ آیا همراه با او خروج میکنی؟
گفتم: اگر آن شخص پدرت يا برادرت باشند با وی خروج خواهم کرد.
زيد گفت من ميخواهم خروج کنم و با اين قوم (بنی اميه) بجنگم؛ با من خروج کن!
گفتم: نه قربانت گردم. چنین نمیکنم.
گفت: آیا جان خودت را از من دریغ می داری؟!
گفتم: این يك جان بيشتر نیست؛ اگر خدا را روی زمين حجتی غیر از تو باشد، هر كس از تو كناره گيرد نجات يافته و هر كس با تو آيد هلاك گشته؛ و اگر خدا را روی زمين حجتی غیر از تو نباشد، كسی كه از تو كناره كند با آنكه همراهيت كند برابرست!
به من گفت: ای ابا جعفر من با پدرم سر يك سفره مينشستم، او برایم لقمه میگرفت و از فرط دلسوزیاش برایم لقمه داغ را ابتدا برایم سرد میكرد؛ آیا او برای داغی آتش دوزخ برای من دلسوزی نكرده که از روش دينداری تو را آگاه ساخته اما به من خبر نداده است؟!!
گفتم: قربانت گردم؛ چون از آتش دوزخ برای تو دلسوزی كرده خبرت نداده است؛ میترسيد كه تو نپذيری و از آن جهت به دوزخ روی. ولی به من خبر داد؛ اگر بپذيرم نجات میيابم و اگر نپذيرم از دوزخ رفتن من باكی بر او نباشد!
سپس باو گفتم: قربانت شوم، شما بهتريد يا پيغمبران؟
فرمود: معلوم است: پيغمبران.
گفتم: يعقوب به یوسف فرمود: «داستان خوابت را ببرادرانت مگو، مبادا برايت نيرنگی بريزند»؛ چرا به آنها خبر نداد [و به آنها دستور نداد] تا برايش نيرنگی نريزند؟! بلکه از آنان مخفی داشت؟ همچنين پدرت مطلب را از تو پنهان كرد، زيرا بر تو بيم داشت.
زيد فرمود: اكنون كه چنين گفتی، پس به خدا سوگند كه مولايت در مدينه بمن خبر داد كه من كشته میشوم و در كناسه كوفه مرا به صلیب کشند و [خبر داد كه] كتابی نزد اوست كه كشتن و به صلیب کشیده شدنم در آن نوشته است.
سپس مومن الطاق گفت: پس من به حج رفتم و گفتگوی خودم را با زيد به امام صادق (عليه السّلام) عرض كردم. فرمود: تو كه راه را از پيش و پس و راست و چپ و بالا و پایین بر او بستی و هیچ راهی را برایش باقی نگذاشتی.
الكافي، ج۱، ص۱۷۴
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانٍ قَالَ:
أَخْبَرَنِي الْأَحْوَلُ أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع بَعَثَ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُسْتَخْفٍ قَالَ فَأَتَيْتُهُ.
فَقَالَ لِي: يَا أَبَا جَعْفَرٍ مَا تَقُولُ إِنْ طَرَقَكَ طَارِقٌ مِنَّا أَ تَخْرُجُ مَعَهُ؟
قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: إِنْ كَانَ أَبَاكَ أَوْ أَخَاكَ خَرَجْتُ مَعَهُ.
قَالَ فَقَالَ لِي: فَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَخْرُجَ أُجَاهِدُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ؛ فَاخْرُجْ مَعِي.
قَالَ قُلْتُ لَا؛ مَا أَفْعَلُ جُعِلْتُ فِدَاكَ!
قَالَ فَقَالَ لِي: أَ تَرْغَبُ بِنَفْسِكَ عَنِّي قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّمَا هِيَ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ فَإِنْ كَانَ لِلَّهِ فِي الْأَرْضِ حُجَّةٌ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ نَاجٍ وَ الْخَارِجُ مَعَكَ هَالِكٌ وَ إِنْ لَا تَكُنْ لِلَّهِ حُجَّةٌ فِي الْأَرْضِ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ وَ الْخَارِجُ مَعَكَ سَوَاءٌ.
قَالَ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ كُنْتُ أَجْلِسُ مَعَ أَبِي عَلَی الْخِوَانِ فَيُلْقِمُنِي الْبَضْعَةَ السَّمِينَةَ وَ يُبَرِّدُ لِيَ اللُّقْمَةَ الْحَارَّةَ حَتَّی تَبْرُدَ شَفَقَةً عَلَيَّ وَ لَمْ يُشْفِقْ عَلَيَّ مِنْ حَرِّ النَّارِ إِذاً أَخْبَرَكَ بِالدِّينِ وَ لَمْ يُخْبِرْنِي بِهِ؟!
فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مِنْ شَفَقَتِهِ عَلَيْكَ مِنْ حَرِّ النَّارِ لَمْ يُخْبِرْكَ خَافَ عَلَيْكَ أَنْ لَا تَقْبَلَهُ فَتَدْخُلَ النَّارَ؛ وَ أَخْبَرَنِي أَنَا فَإِنْ قَبِلْتُ نَجَوْتُ وَ إِنْ لَمْ أَقْبَلْ لَمْ يُبَالِ أَنْ أَدْخُلَ النَّارَ.
ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْتُمْ أَفْضَلُ أَمِ الْأَنْبِيَاءُ؟
قَالَ بَلِ الْأَنْبِيَاءُ قُلْتُ يَقُولُ يَعْقُوبُ لِيُوسُفَ «يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلی إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً» لِمَ لَمْ يُخْبِرْهُمْ حَتَّی كَانُوا لَا يَكِيدُونَهُ؟! وَ لَكِنْ كَتَمَهُمْ ذَلِكَ فَكَذَا أَبُوكَ كَتَمَكَ لِأَنَّهُ خَافَ عَلَيْكَ.
قَالَ فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ قُلْتَ ذَلِكَ لَقَدْ حَدَّثَنِي صَاحِبُكَ بِالْمَدِينَةِ أَنِّي أُقْتَلُ وَ أُصْلَبُ بِالْكُنَاسَةِ وَ إِنَّ عِنْدَهُ لَصَحِيفَةً فِيهَا قَتْلِي وَ صَلْبِي.
فَحَجَجْتُ فَحَدَّثْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَقَالَةِ زَيْدٍ وَ مَا قُلْتُ لَهُ. فَقَالَ لِي: أَخَذْتَهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ وَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْهِ وَ لَمْ تَتْرُكْ لَهُ مَسْلَكاً يَسْلُكُهُ.
۵) از امام صادق عليه السّلام روایت شده كه فرمودند:
بر شما باد تقوای خداوندی كه يكی است و شریکی ندارد.و خويش را بپاييد كه به خدا سوگند گاه شود که مردی از شما كه رمۀ گوسفندی دارد که چوپانی بر آنها گماشته، اگر برای آنها چوپانی که به حال و روز گوسفندانش آگاهتر از آن قبلی باشد بيايد، آن چوپان نخستين را بيرون كند و اين مرد داناتر به گله را به جای او بگمارد.
به خدا سوگند اگر برای يك نفر از شما دو جان بود كه با يكی از آنها میجنگید و تجربه میآموخت و ديگری باقی میماند و با آن بر اساس آنچه برایش آشكار شده بود كار میكرد [چه خوب بود]! ولی يك جان بيشتر نيست، و چون آن يك جان بيرون رود به خدا سوگند فرصت توبه از دست خواهد رفت.
پس شما خود سزاوارترید که برای خويش انتخاب كنيد؛ اگر فردی از خاندان ما سوی شما آمد بنگريد بر چه اساس و هدفی خروج میكنيد. نگوييد زيد خروج كرد [پس برای ما اين كار نيز رواست]. چرا که زيد مردی عالم و بسیار راستگو بود و شما را به سوی خويش نمیخواند، بلكه شما را به «الرضا من آل محمد ص» [= آن کس از آل محمد که بدان رضایت خواهید داد] فرا میخواند؛ و اگر پيروز شده بود بهيقين به كسی كه شما را به او دعوت كرده بود وفا میکرد؛ او فقط خروج کرد تا این حكومتی را که مستقر بود درهم بکوبد [یعنی خودش دنبال حکومت نبود].
ولی آن كه امروز از خاندان ما خروج میكند شما را به چه چيز میخواند؟ به «الرضا من آل محمد ص» ؟ [اگر این است] که شما را گواه میگيريم كه ما بدو راضی نيستيم؛ او امروز كه كسی با وی نيست، نافرمانی ما میكند، هنگامی كه پرچمها و درفشها را پشت سر خويش ببيند، قطعا به نشنيده گرفتن سخن ما اقدام خواهد کرد؛ مگر كسی كه همۀ فرزندان فاطمه پيرامون او گرد آيند.
به خدا سوگند آنکه قرار است همراهیاش کنید كسی نيست مگر شخصی كه همه پيرامون او گرد آيند. همين كه ماه رجب شد به نام خدای عزّ و جلّ روی آوريد؛ و اگر خواستيد تا ماه شعبان هم عقب بيندازيد اشکالی ندارد؛ و اگر بخواهيد ماه رمضان هم فريضۀ روزه را در ميان خانوادۀ خود بگيريد شايد اين كار موجب نيروی بيشتری برای شما گردد؛ و همانا [خروج] سفيانی، علامتی کافی است برای شما.
الكافي، ج۸، ص۲۶۴
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَی عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
عَلَيْكُمْ بِتَقْوَی اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَوَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكُونُ لَهُ الْغَنَمُ فِيهَا الرَّاعِي فَإِذَا وَجَدَ رَجُلًا هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِي هُوَ فِيهَا يُخْرِجُهُ وَ يَجِيءُ بِذَلِكَ الرَّجُلِ الَّذِي هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِي كَانَ فِيهَا.
وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتْ لِأَحَدِكُمْ نَفْسَانِ يُقَاتِلُ بِوَاحِدَةٍ يُجَرِّبُ بِهَا ثُمَّ كَانَتِ الْأُخْرَی بَاقِيَةً فَعَمِلَ عَلَی مَا قَدِ اسْتَبَانَ لَهَا؛ وَ لَكِنْ لَهُ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ إِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ وَ اللَّهِ ذَهَبَتِ التَّوْبَةُ. فَأَنْتُمْ أَحَقُّ أَنْ تَخْتَارُوا لِأَنْفُسِكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ آتٍ مِنَّا فَانْظُرُوا عَلَی أَيِّ شَيْءٍ تَخْرُجُونَ وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ؛ فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً، وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَی نَفْسِهِ، إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَی الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع، وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَی بِمَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ؛ إِنَّمَا خَرَجَ إِلَی سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لِيَنْقُضَهُ.
فَالْخَارِجُ مِنَّا الْيَوْمَ إِلَی أَيِّ شَيْءٍ يَدْعُوكُمْ؟ إِلَی الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع؟ فَنَحْنُ نُشْهِدُكُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَی بِهِ وَ هُوَ يَعْصِينَا الْيَوْمَ وَ لَيْسَ مَعَهُ أَحَدٌ، وَ هُوَ إِذَا كَانَتِ الرَّايَاتُ وَ الْأَلْوِيَةُ أَجْدَرُ أَنْ لَا يَسْمَعَ مِنَّا؛ إِلَّا مَعَ مَنِ اجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَةَ مَعَهُ، فَوَ اللَّهِ مَا صَاحِبُكُمْ إِلَّا مَنِ اجْتَمَعُوا عَلَيْه. إِذَا كَانَ رَجَبٌ فَأَقْبِلُوا عَلَی اسْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَتَأَخَّرُوا إِلَی شَعْبَانَ فَلَا ضَيْرَ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَصُومُوا فِي أَهَالِيكُمْ فَلَعَلَّ ذَلِكَ أَنْ يَكُونَ أَقْوَی لَكُمْ وَ كَفَاكُمْ بِالسُّفْيَانِيِّ عَلَامَةً.
۶) عبد الملك بن عمرو گويد: امام صادق عليه السّلام به من فرمود: ای عبد الملك! چرا نمیبينم كه تو به سوی اين مواضعی كه اهل سرزمينت میروند، بروی؟
گفتم: كجا؟
فرمود: جدّه، آبادان، مصيصيه (از نواحی شام) و قزوين.
عرض كردم: در انتظار امر [= حكومت] شما هستم و به شما اقتدا کردهام.
فرمود: آری! به خدا سوگند، اگر اين كار خير بود به هيچ وجه آنها بر ما پيشی نمیگرفتند.
گفتم: زيديه میگويند: بین ما با [امام] جعفر [صادق عليه السّلام] اختلافی نیست جز اینکه او به جهاد قائل نیست!
فرمود: من قائل نیستم؟! چرا، به خدا سوگند که قائلم، ولیکن خوش ندارم كه علم خود را به جهل آنان واگذار کنم!
الكافي، ج۵، ص۱۹
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مِسْكِينٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ:
قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: يَا عَبْدَ الْمَلِكِ مَا لِي لَا أَرَاكَ تَخْرُجُ إِلَی هَذِهِ الْمَوَاضِعِ الَّتِي يَخْرُجُ إِلَيْهَا أَهْلُ بِلَادِكَ؟
قَالَ: قُلْتُ: وَ أَيْنَ؟
فَقَالَ: جُدَّةُ وَ عَبَّادَانُ وَ الْمَصِّيصَةُ وَ قَزْوِينُ.
فَقُلْتُ: انْتِظَاراً لِأَمْرِكُمْ وَ الِاقْتِدَاءِ بِكُمْ.
فَقَالَ: إِي وَ اللَّهِ لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ.
قَالَ: قُلْتُ لَهُ: فَإِنَّ الزَّيْدِيَّةَ يَقُولُونَ لَيْسَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ جَعْفَرٍ خِلَافٌ إِلَّا أَنَّهُ لَا يَرَی الْجِهَادَ!
فَقَالَ: أَنَا لَا أَرَاهُ؟! بَلَی وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَرَاهُ وَ لَكِنْ أَكْرَهُ أَنْ أَدَعَ عِلْمِي إِلَی جَهْلِهِمْ.
۷) از امام باقر ع روایت شده است:
همانا قومی را میبینم که در شرق خروج (قیام ) میکنند و حق را طلب میکنند؛ پس بدانان داده نمیشود؛ دوباره آن را طلب میکنند؛ باز به آنان داده نمیشود؛ چون چنین میبینند شمشیرهایشان را بر گردههایشان میگذارند؛ این بار آنچه میخواهند به آنها داده میشود، اما دیگر آن را قبول نمیکنند تا اینکه برپا ایستند؛ و آن را جز به صاحب شما نمیدهند؛ کشتگان آنان شهدایند؛ اما من اگر آن را درک میکردم تلاش می کردم خودم را برای صاحب این امر باقی نگه دارم.
الغيبة للنعماني، ص۲۷۳؛ بحار الأنوار، ج۵۲، ص۲۴۳
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ أَخِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَامٍ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ:
كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ يَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ ثُمَّ يَطْلُبُونَهُ فَلَا يُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِكَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلَا يَقْبَلُونَهُ حَتَّى يَقُومُوا وَ لَا يَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ؛ أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَاسْتَبْقَيْتُ [لَأَبْقَيْت] نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ.
۸) الف. ابومرهف از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمودند:
غبار بر سر كسى نشيند كه آن را برانگيزد.* «محاضير» هلاك گشتند.
عرض كردم: فدایت شوم؛ محاضير چیست؟
فرمود: شتابكنندگان [در ظهور دولت حق؛ آنان كه شتاب دارند هر چه زودتر دولت حقه برپا گردد]. همانا ايشان قصد کسی را نكنند مگر كسانى كه متعرض آنان شوند. [يعنى صاحبان تنها نگران حفظ خویشاند؛ و فقط كسى را كه براى خود خطرناك تشخيص دهند تعقيب كنند].
سپس فرمود: اى ابومرهف! مخالفان توطئۀ بنيادكنى براى شما نچينند، مگر آنكه خداوند عزّ و جلّ برایشان مشغولیتی پيش آورد [که مانع انجام آن توطئه شود].
سپس امام باقر عليه السّلام خطی روی زمین کشید و فرمود: ابومرهف!
عرض كردم: بفرمایید.
فرمود: آيا در مورد مردمى كه خود را برای خداوند حبس کردهاند [وقف اوامر او كردهاند] فکر میکنی خداوند برایشان فرج و گشایشی قرار ندهد؟ خیر؛ بخدا سوگند كه قطعا خداوند براى آنها فرجی قرار خواهد داد.
* پینوشت: «الْغَبَرَةُ عَلَى مَنْ أَثَارَهَا» ظاهرا ضرب المثل است؛ يعنى هر كس آشوبی برپا کند زيانش به خود او برگردد؛ شبیه اینکه در فارسی میگوییم: آن که آتشی برپا کند دودش به چشم خودش میرود.
الكافي، ج۸، ص۲۷۳
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ حَفْصِ بْنِ عَاصِمٍ عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ عَنْ أَبِي الْمُرْهِفِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
الْغَبَرَةُ عَلَى مَنْ أَثَارَهَا. هَلَكَ الْمَحَاضِيرُ!
قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! وَ مَا الْمَحَاضِيرُ؟
قَالَ: الْمُسْتَعْجِلُونَ؛ أَمَا إِنَّهُمْ لَنْ يُرِيدُوا إِلَّا مَنْ يَعْرِضُ لَهُمْ!
ثُمَّ قَالَ: يَا أَبَا الْمُرْهِفِ! أَمَا إِنَّهُمْ لَمْ يُرِيدُوكُمْ بِمُجْحِفَةٍ إِلَّا عَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ بِشَاغِلٍ.
ثُمَّ نَكَتَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فِي الْأَرْضِ؛ ثُمَ قَالَ: يَا أَبَا الْمُرْهِفِ!
قُلْتُ: لَبَّيْكَ!
قَالَ: أَ تَرَى قَوْماً حَبَسُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَى اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ لَا يَجْعَلُ اللَّهُ لَهُمْ فَرَجاً؟! بَلَى وَ اللَّهِ لَيَجْعَلَنَّ اللَّهُ لَهُمْ فَرَجاً.
ب. شبیه این روایت در کتاب نعمانی بدین صورت در گفتگو با امام صادق ع نقل شده است:
ابومرهف روایت کرده که امام صادق ع فرمودند: «محاضير» هلاك گشتند.
عرض كردم: محاضير چیست؟
فرمود: شتابكنندگان [در ظهور دولت حق؛ آنان كه شتاب دارند هر چه زودتر دولت حقه برپا گردد]. ولی مقرِّبان [= نزدیک کنندگان] نجات یافتند؛ و قلعه بر پایههای محکم خود ثابت بماند! کنج خانههایتان بمانید [= در فتنهها و درگیریها وارد نشوید]؛ آنان براى شما گرفتارى و مصيبتى تدارك نمىبينند مگر اينكه خداوند مشغوليّتى براى آنان پيش مىآورد، جز در مورد كسى كه خود متعرّض ايشان شود.
الغيبة للنعماني، ص۱۹۷
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الصَّبَّاحِ بْنِ الضَّحَّاكِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ عَنْ أَبِي الْمُرْهِفِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَلَكَتِ الْمَحَاضِيرُ!
قَالَ قُلْتُ وَ مَا الْمَحَاضِيرُ؟
قَالَ الْمُسْتَعْجِلُونَ؛ وَ نَجَا الْمُقَرَّبُونَ وَ ثَبَتَ الْحِصْنُ عَلَى أَوْتَادِهَا! كُونُوا أَحْلَاسَ بُيُوتِكُمْ فَإِنَّ الْغَبَرَةَ عَلَى مَنْ أَثَارَهَا وَ إِنَّهُمْ لَا يُرِيدُونَكُمْ بِجَائِحَةٍ إِلَّا أَتَاهُمُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ إِلَّا مَنْ تَعَرَّضَ لَهُمْ.
۹) الف. فضل كاتب مىگويد:
خدمت امام صادق عليه السّلام بودم كه نامهاى از ابو مسلم خراسانى براى ايشان رسيد. حضرت فرمود: نامۀ تو جوابی ندارد؛ از نزد ما بیرون برو!
ما شروع كرديم با هم به نجوا كردن. فرمودند: چه چیزی را با هم نجوا مىكنيد؟ ای فضل! قطعا خداوند عز و جل به خاطر عجله بندگان عجله نمىكند؛ و همانا کندن كوهى از جایش آسانتر است از زوال حكومتى كه هنوز عمرش به پايان نرسيده است. سپس فرمودند: همانا فلانی پسر فلانی تا به هفتمين فرزند فلانی رسيد.
عرض كردم: پس چه نشانهاى ميان ما و شماست، فدایت شوم؟!
فرمودند: اى فضل! از جاى خود حركت نكن تا سفيانى خروج كند؛ پس هنگامى كه سفيانى خروج كرد ما را اجابت کنید- و اين سخن را سه بار گفت- و اين از نشانههاى حتمى [ظهور حضرت مهدی ع] است.
الكافي، ج۸، ص۲۷۴
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنِ الْفَضْلِ الْكَاتِبِ قَالَ:
كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع؛ فَأَتَاهُ كِتَابُ أَبِي مُسْلِمٍ؛ فَقَالَ: لَيْسَ لِكِتَابِكَ جَوَابٌ. اخْرُجْ عَنَّا!
فَجَعَلْنَا يُسَارُّ بَعْضُنَا بَعْضاً؛ فَقَالَ: أَيَّ شَيْءٍ تُسَارُّونَ؟ يَا فَضْلُ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَإِزَالَةُ جَبَلٍ عَنْ مَوْضِعِهِ أَيْسَرُ مِنْ زَوَالِ مُلْكٍ لَمْ يَنْقَضِ أَجَلُهُ. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ حَتَّى بَلَغَ السَّابِعَ مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ.
قُلْتُ: فَمَا الْعَلَامَةُ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟!
قَالَ: لَا تَبْرَحِ الْأَرْضَ يَا فَضْلُ حَتَّى يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ. فَإِذَا خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ فَأَجِيبُوا إِلَيْنَا؛ يَقُولُهَا ثَلَاثاً وَ هُوَ مِنَ الْمَحْتُومِ.
ب. روايت شده است که در محضر امام صادق ع از سلاطین فلان خاندان ياد شد، فرمودند:
مردم فقط به خاطر شتابزدگىشان در اين امر به هلاکت رسیدند؛ قطعا خداوند به خاطر عجله بندگان عجله نمىكند. همانا اين امر را غایتى است كه بايد به آن برسد، چون بدان رسيدند ديگر ساعتى نه پيش مىافتند و نه به تاخیر.
الكافي، ج۱، ص۳۶۹
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْأَنْبَارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ذَكَرْنَا عِنْدَهُ مُلُوكَ آلِ فُلَانٍ، فَقَالَ:
إِنَّمَا هَلَكَ النَّاسُ مِنِ اسْتِعْجَالِهِمْ لِهَذَا الْأَمْرِ. إِنَّ اللَّهَ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ. إِنَّ لِهَذَا الْأَمْرِ غَايَةً يَنْتَهِي إِلَيْهَا فَلَوْ قَدْ بَلَغُوهَا لَمْ يَسْتَقْدِمُوا سَاعَةً وَ لَمْ يَسْتَأْخِرُوا.
ج. از امام باقر ع روایت شده است که فرمودند:
ساکن و بیحرکت باشید مادام که آسمانها و زمین ساکن است؛ یعنی بر کسی خروج نکنید؛ همانا امر شما به گونهای است که در آن خفا و ابهامی نیست؛ همانا آن نشانهای از خداوند عز و جل است که از مردم نیست؛ همانا آن از خورشید روشنتر است، بر نیکوکتر و بدکار مخفی نمیماند. آیا صبح را تشخیص میدهید؟! آن مانند صبح است که هیچ ابهام و خفایی در آن نیست.[۲]
الغيبة للنعماني، ص۲۰۱
عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّلِ بْنِ جَمِيلٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ قَالَ:
اسْكُنُوا مَا سَكَنَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أَيْ لَا تَخْرُجُوا عَلَى أَحَدٍ فَإِنَّ أَمْرَكُمْ لَيْسَ بِهِ خَفَاءٌ أَلَا إِنَّهَا آيَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْسَتْ مِنَ النَّاسِ أَلَا إِنَّهَا أَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ، لَا تَخْفَى عَلَى بَرٍّ وَ لَا فَاجِرٍ أَ تَعْرِفُونَ الصُّبْحَ؟! فَإِنَّهَا كَالصُّبْحِ لَيْسَ بِهِ خَفَاءٌ.[۳]
۱۰) عبدالله بن فضل هاشمی گوید: شنیدم که امام صادق ع فرمود: همانا صاحب این امر غیبتی دارد که گریزی از آن نیست، در آن هر باطلپیشهای به تردید میافتد.
گفتم: فدایت شوم؛ چرا؟
فرمود: به خاطر امری که به ما اذن ندادهاند که بر شما آشکارش کنیم!
گفتم: چه حکمتی در غیبت او هست؟
فرمود: همان حکمتی که در غیبتهای حجتهای پیشین خداوند متعال بوده است؛ همانا حکمت آن آشکار نمیشود مگر بعد از ظهورش، همان گونه که حکمت آن کارهایی که خضر انجام داد – از سوراخ کردن کشتی و کشتن آن پسرک و برپا داشتن آن دیوار – برای حضرت موسی ع آشکار نشد مگر در زمان جدایی آن دو از هم. ابن فضل! همانا این امر، امری از امر خداوند متعال، و سرّی از سرّ خداوند، و غیبی از غیب خداست؛ و هنگامی که دانستیم که خداوند عز و جل حکیم است تصدیق میکنیم که کارهایش تماماً بر اساس حکمت است هرچند که وجه آن بر ما ناآشکار باشد.
كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص۴۸۲؛ علل الشرائع، ج۱، ص۲۴۶؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۹۵۶؛ الإحتجاج (للطبرسي)، ج۲، ص۳۷۶؛ منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة عليه السلام، ص۸۱[۴]
حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِيعَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْمَدَائِنِيُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيِّ قَالَ:
سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ: إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً لَا بُدَّ مِنْهَا يَرْتَابُ فِيهَا كُلُّ مُبْطِلٍ.
فَقُلْتُ: وَ لِمَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟
قَالَ: لِأَمْرٍ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي كَشْفِهِ لَكُمْ.
قُلْتُ: فَمَا وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِي غَيْبَتِهِ؟
قَالَ: وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِي غَيْبَتِهِ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِي غَيْبَاتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ. إِنَّ وَجْهَ الْحِكْمَةِ فِي ذَلِكَ لَا يَنْكَشِفُ إِلَّا بَعْدَ ظُهُورِهِ كَمَا لَمْ يَنْكَشِفْ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِيمَا أَتَاهُ الْخَضِرُ ع مِنْ خَرْقِ السَّفِينَةِ وَ قَتْلِ الْغُلَامِ وَ إِقَامَةِ الْجِدَارِ لِمُوسَى ع إِلَى وَقْتِ افْتِرَاقِهِمَا. يَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ[۵]؛ وَ مَتَى عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَكِيمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ كُلَّهَا حِكْمَةٌ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُهَا غَيْرَ مُنْكَشِفٍ.[۶]
۱۱) از امام صادق ع از پدرانشان روایتی نقل شده است که رسول الله ص وصایای مفصلی به امیرالمومنین ع فرمودند. در فرازی از آن آمده است:
ای علی! بدان که اعجابآورترین مردمان به لحاظ ایمان و عظیمترین مردمان به لحاظ یقین، کسانیاند در آخر الزمان که به پیامبر ص نرسیدند و و حجن [=امام]شان هم [خود را] از آنان پوشیده داشته است؛ پس بر اساس سیاههای روی سفیدیای* ایمان آوردند.
*پینوشت: ظاهرا مقصود از «سَوَادٍ عَلَى بَيَاضٍ» نوشتههای روی کاغذ است.
كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۸۸؛ من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۳۶۶
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ [بْنُ] عَلِيِّ بْنِ الشَّاهِ الْفَقِيهُ الْمَرْوَرُوذِيُّ بِمَرْوَرُوذَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو يَزِيدَ أَحْمَدُ بْنُ خَالِدٍ الْخَالِدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ صَالِحٍ التَّمِيمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمٍ الْقَطَّانُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو عَنِ الْإِمَامِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ ص يَذْكُرُ فِيهَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لَهُ:
يَا عَلِيُّ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَعْجَبَ النَّاسِ إِيمَاناً وَ أَعْظَمَهُمْ يَقِيناً قَوْمٌ يَكُونُونَ فِي آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ يَلْحَقُوا النَّبِيَّ وَ حَجَبَتْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ عَلَى بَيَاضٍ.
تدبر
۱) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَكانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»
اینکه انسان به حرمت پیامبر ص اندکی صبر کند تا خود پیامبر ص از منزل بیرون آید، بهتر است از اینکه به خاطر عجلهای که دارد حرمت پیامبر ص را زیرپا بگذارد و با صدا بلند کردن از بیرون خانه بخواهد پیامبر ص را خطاب قرار دهد.
این مطلب هم به عنوان یک رفتار عادی در ارتباطات اجتماعی قابل فهم است (تدبر۲) و هم به عنوان مبنایی برای نوع مواجهه با پیام الهی (تدبر۳).
۲) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَكانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»
متناسب با اینکه اسم کان در عبارت «لکان خیرا لهم» چه باشد، دست کم دو معنا برای آیه قابل تصور است:
الف. اسم کان را «صبر» بدانیم: اگر آنان به جای اینکه از ورای حجرهها تو را صدا میزدند صبر میکردند تا خودت نزد آنان بیرون بیایی این صبر کردن برایشان بهتر بود، هم از جهت ثواب اخروی و هم در دنیا از جهت اینکه به خاطر رعایت ادب در محضر پیامبر الهی در زمره عاقلان محسوب میشدند (مجمع البيان، ج۹، ص۱۹۷[۷]؛ مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۹۷) و این موجب آن میشد که مشمول مغفرت و رحمت خداوند قرار گیرند (الميزان، ج۱۸، ص۳۱۱[۸]).
ب. اسم کان را «خروج» بدانیم: در شأن نزول بیان شد که اینان عدهای از بنیعنبر (تیرهای از بنوتمیم) بودند که برای فدیه پرداخت کردن و آزاد کردن اسیرانشان آمده بودند، و پیامبر نیمی از آنان را آزاد کرد و برای نیمی فدیه گرفت؛ اکنون آیه میفرماید اگر صبر میکردند تا خود پیامبر خارج میشد، اینکه خود پیامبر خارج میشد برایشان بهتر میبود زیرا وی همه را [بدون فدیه] آزاد می کرد (به نقل از مجمع البيان، ج۹، ص۱۹۷[۹]؛ مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۹۷[۱۰]).
۳) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَكانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»
چنانچه در تدبرهای پایانی آیه قبل اشاره شد اگر فقط مساله ادب ظاهری باشد شاید انسان فرقی نبیند بین اینکه در محضر پیامبر ص بلند سخن بگوید با اینکه از بیرون حجرهها با صدای بلند ایشان را خطاب کند؛ از این رو، شاید مساله اصلی، نه صرف رعایت ادب یا عدم رعایت آن، بلکه نحوه مواجهه با پیام خدا و میزان اعتنای انسان به دین الهی است.
در واقع، چهبسا در محضر پیامبر بودن یا نبودن، حکایتگر از این باشد که انسانها علیالقاعده از دو حال خارج نیستند:
الف. یا در موقعیتی هستند که در محضر پیامبرند؛ یعنی دقیقا میدانند شرعاً چه وظیفهای دارند و خداوند از آنها چه خواسته است، که آیات ۲ و ۳ توضیح میدهند که در این صورت، دو گونه موضعگیری فرض دارد و اینها دو دسته میشوند:
الف.۱) یا صدای خود را روی صدای پیامبر ص بلند کنند و نظر خود را ترجیح دهند، که در این صورت، تمام کارهای خوب خود را هم بر باد دادهاند؛ و
الف.۲) یا صدایشان را در محضر پیامبر ص فرومیکاهند و مطیع محض دین خدا هستند، که اینان دلشان از آزمون تقوی سربلند بیرون آمده، و به مغفرت و اجر عظیم میرسند؛
ب. یا در موقعیتی هستند که هنوز به محضر پیامبر ص و دین نرسیدهاند؛ یعنی درست نمیدانند شرعاً چه وظیفهای دارند و خداوند از آنها چه خواسته، که آیات ۴ و ۵ توضیح میدهند که در این صورت نیز، دو گونه موضعگیری فرض دارد:
ب.۱) اگر در حالی که موضع پیامبر ص را نمیدانند موضعی بگیرند و صدا بلند کنند، به احتمال زیاد [= أکثرهم] از کسانیاند که –برخلاف ظاهر روشنفکرمآبانهشان- اهل عقلورزی نیستند؛
ب.۲) اما اگر صبر میکنند تا محضر پیامآور الهی را درک کنند و دقیقا از وظیفه خود باخبر شوند، این قطعا برایشان بهتر است، [چرا که موجب میشود به جای اینکه بر اساس رأی شخصی و حدس و گمان کارهایشان را پیش ببرند تصمیم درستی بگیرند] و خداوند هم آنان [و اشتباهاتی را که چون هنوز به محضر دین نرسیده بودند. مبتلا میشدند] مورد مغفرت و رحمت خاصه خویش قرار میدهد.
۴) «صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ»
مسئولیتهای اجتماعی نباید مانع رسیدگی به امور خانوادگی شود (تفسیر نور، ج۹، ص۱۶۶).
۵) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَكانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»
چرا با اینکه این واقعه در گذشته رخ داده، نفرمود «حتی خرجت الیهم» (شبیه آیه «فَصَبَرُوا … حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا» (انعام/۳۴) که مربوط به گذشته بود و مطلب بعد از «حتی» را با فعل ماضی آورد) و فعل بعد از «حتی» با فعل مضارع آورد؟
الف. شاید میخواهد با این بیان به یک رویه اشاره کند که باید ادامه داشته باشد؛ نه فقط یک واقعهای که در گذشته رخ داده است.
ب. اگر آیه را نه یک مساله ادب شخصی، بلکه ناظر به مواجهه با پیام الهی ببینیم (تدبر۳) آنگاه:
ب.۱. شاید میخواهد مساله انتظار کشیدن برای درک حقیقت را پررنگ کند (حدیث۳). یعنی چه بسا میفرماید: ای پیامبر! تو (که مظهر ارائه پیام الهی به مردم هستی) هنوز آن گونه که باید و شاید بر آنها خارج نشدهای (و آنها حقیقت دین کما هو حقه را مشاهده نکردهاند) که این همه اشکال به دین خدا وارد میکنند؛ اگر انسانها صبر می کردند تا خروج تو و حقیقت دین تو از پس پرده (= ظهور و رجعت) رخ میداد، میدیدند چقدر این دین الهی برایشان بهتر است، تا اینکه به خیال خود بخواهند الان که دوره غیبت است تمامیت اسلام در نظر و عمل را بدون حضور امام و پیامبر ص بررسی کنند.
ب.۲. شاید میخواهد به خروج و قیام صاحب اصلی دین اشاره کند؛ یعنی آنان که الان عجله میکنند و در حالی که شما (= امام برحق از شما) هنوز در پس پرده هستید میخواهند شما بیرون بیایید و اوضاع را به دست بگیرید، (و چون نمیآیید از جانب خودشان اقداماتی میکنند)، اکثرشان عقلورزی مناسبی ندارند؛ اما اگر صبر میکردند تا زمان خروج شما برسد و خودتان خروج میکردید قطعا میدیدند که آن برایشان بهتر است. (احادیث ۴ تا ۹)
ج. …
۶) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَكانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»
اگر مقام معنوی و جایگاه تکوینی حضرت محمد ص و اهل بیت ایشان را درک کنیم – که خداوند صریحا فرمود که پیامبر ص و اهل بیت ایشان شاهد تمامی اعمال امت (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون؛ توبه/۱۰۵)، و بلکه شاهد بر همه امتها (وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى هؤُلاءِ؛ نحل/۸۹) هستند- آنگاه این مساله که ایشان ما را به حال خود واگذار نکرده و به حال و روز ما توجه دارند (إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاءُ: قطعا ما مراعات شما را مهمل نگذاشته و یاد شما را به فراموشی نسپردهایم؛ که اگر غیر از این بود شدتها بر شما نازل میشد و دشمنان شما را مستأصل میکردند؛ الإحتجاج (للطبرسي)، ج۲، ص۴۹۸) برایمان جدی میشود.
کسی که این شناخت را از پیامبر ص (و امام زمان خود) داشته باشد به جای اینکه عجله کند و از جانب خود دست به اقدامی بزند؛ ویا حتی دنبال این باشد که هرچه سریعتر پیامبر ص را ببیند و سوالش را از ایشان بپرسد؛ صبر میکند که خود پیامبر ص بر ایشان خارج شود و حتی خود ایشان شروع به بیان مطلب کنند؛ و این حتما برایش بهتر خواهد بود؛ و در میان اصحاب پیامبر ص بودند کسانی که به این درک رسیده بودند:
حکایت
براء بن عاذب (از اصحاب رسول الله ص و از راویان حدیث غدیر، که بعد از شهادت ایشان، از بیعت با ابوبکر خودداری کرد، و بعدها از یاران وفادار امام علی ع شد و در هر سه جنگ در رکاب ایشان بود) گفته است:
من میخواستم درباره آن امر [ظاهرا امر حکومت و جانشینی پیامبر ص] از رسول الله ص سوال کنم؛ اما سالها از هیبت ایشان این را به تاخیر انداختم؛ در حالی که هر روز ایشان را میدیدم.
الفقيه والمتفقه (الخطيب البغدادي م۴۶۳) ج۲، ص۱۹۶[۱۱]؛ الشفا بتعريف حقوق المصطفى (قاضی عیاض یحصبی م۵۴۴)، ج۲، ص۴۰؛ بحار الأنوار، ج۱۷، ص۳۲
۷) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَكانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»
از ابتدای تاریخ بشر، جز مقاطع بسیار محدودی (همچون دوره حکومت ذوالقرنین و معدودی از پیامبران بنیاسرائیل مانند داوود و سلیمان، و دوره بسیار محدود حکومت رسول الله ص در مدینه)، همواره آنچه مشاهده میشده غلبه قدرت اهل باطل و ضلالت اکثریت مردم بوده است. حتی در همین دورهها نیز اگر نیک بنگریم معلوم نیست که بتوان براحتی از غلبه قدرت اهل حق و هدایت اکثر مردم سخن گفت؛ زیرا نهتنها این بزرگواران – غیر از ذوالقرنین- در همان زمان خویش هم در محدوده بسیار مختصری از کل کره زمین چنین قدرتی داشتند، بلکه همگی در همان محدوده حکومت خود نیز با انحرافات و ضلالتهای فراوانی مواجه بودند؛ بارزترینش دوره خود رسول الله ص است که به محض اینکه سر بر بالین خاک نهاد آن انحرافات عظیم رقم خورد؛ که این نشان میدهد حق در متن جامعه آن طور که باید و شاید غالب نشده بود.
این مساله گاه شبهه مهمی را در ذهن بسیاری از افراد رقم میزند که: اگر واقعا دین الهی و پیامبران حقاند، چرا غالبا نه تنها غلبه ظاهری از آنِ آنان نیست؛ بلکه اغلب مردم در زمان آنها از آنها بیخبرند و از هدایت آنها ظاهرا بیبهره میمانند؟! شاید از بهترین تقریرهای این شبهه، همان باشد که فرعون در برابر حضرت موسی ع گفت. وقتی حضرت موسی ع پروردگار را با این ویژگی معرفی کرد که او کسی است که هر موجودی را آفرید و سپس هدایت کرد: «قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (طه/۵۰) بلافاصله فرعون اشکال کرد که: پس تکلیف نسلهای گذشته چه میشود: «قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى» (طه/۵۱)؟ یعنی چگونه ادعا میکنی که خدا بنا بر هدایت انسانها و برقراری عدالت و … دارد در حالی که دیدهایم بسیاری از نسلهای گذشته از هدایت محروم بودهاند: آمدند و چند صباحی مشرکانه و در میان ظلمها زیستند و رفتند و خبری هم نشد.
حضرت موسی ع پاسخ را به علم الهی به همه امور برمیگرداند (قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي في كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى؛ طه/۵۲)؛ گویی می خواهد بگوید این مسالهای نیست که پاسخش بدین سادگی قابل فهم باشد؛ و اگر خدا خداست چیزی را فروگذار نکرده است (طه/۵۳-۵۴)؛ و به نظر میرسد این آیه سوره حجرات را هم اگر در افق کلان انتظار (که از بنیادهای معارف شیعی است) ببینیم، پاسخی به همین شبهه است در عمیقترین لایههای معرفتی.
تحلیل عقیدتی: جایگاه انتظار در تاریخ بشریت
ابتدا باید مقدمهای قرآنی را در ذهن حاضر نمود که:
نظام آفرینش برپا شده و انسان در دنیا آمده است تا اساسا انسان امتحان شود (وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛ هود/۷) تا نشان دهد که برتر از اغلب مخلوقات (فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلا؛ اسراء/۷۰) و سزاوار مقام خلیفةاللهی (بقره/۳۰) است. از این رو، خداوند همگان را هر ساله در فتنهها و آزمایشهای سخت میافکند (وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ في كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْن؛ توبه/۱۲۶) و هرلحظه که هرکس ادعای ایمان کند به انواع فتنهها و بلاها آزمایش میشود (أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُون؛ عنکبوت/۲)، و البته به محض استقامت ورزیدن و قبولی در هر امتحانی، فتنه و امتحان دیگری در پیش خواهد داشت (وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً؛ لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ؛ جن/۱۶-۱۷)، ولذا بسیار اندکند کسانی که در این امتحانات به خلوص کامل برسند و از همه این امتحانات سربلند بیرون آیند و به مقام مخلَصین – که شیطان هیچ راهی برای اغوای آنان ندارد: «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين؛ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين» (ص/۸۲-۸۳) – نائل شوند.
اما اغلب انسانها این حقیقت را در خود نمییابند؛ از این رو، بسیاری از مردم افق زندگی را در راحت زیستن- یا کسانی که دغدغهمندترند: حصول عدالت اقتصادی و اجتماعی و ظلم نشدن- میبینند، و برای آن تلاش میکنند. آنان میخواهند وضعیت آرمانی مورد نظر خویش را در متن جامعه محقق سازند، در حالی که آرمانهایی همچون عدالت و آزادی اجتماعی هم تنها با تحقق آن افق والای انسانی (آزادی معنوی) قابل وصول است؛ لذا حتی اگر آرمانشان به لحاظ ذهنی درست هم باشد، مقدمات کار مهیا نیست، زیرا هنوز بر نفس خویش غلبه نکردهاند. بسیاری از اینان وقتی قدرت در اختیار ظالمان است با جدیت و فداکاری با ظالمان میجنگند؛ اما همین که آن ظالمان سرنگون شدند، کمکم قدرت، اینان را شبیه قبلیها میکند؛ حتی وقتی عثمان را به خاطر ظلمهایی که روا داشته کنار میزنند، از علی ع هم انتظار دارند دست آنان در عرصه اعمال قدرت باز بگذارد! و این جامعهای که آماده نیست، عملا حکومت علی ع را هم چند صباحی بیشتر تحمل نخواهد کرد؛ جنگها بر او تحمیل میکنند و نهایتا از یاریش دست میکشند؛ تا معاویه بیاید و دوباره حسرت روزگار علی ع را بخورند.
مساله یک چیز است: انسانی که به فکر جهاد اکبر نیست یا در آن ناکام مانده، اگر در جهاد اصغر هم بر ظالمان پیروز شود، عملا تغییر خاصی در نظام اجتماعی رخ نخواهد داد؛ و ظلم در لباسی دیگر همچنان غلبه خواهد داشت. از این روست که مکرر به صبر و انتظار دعوت شدهایم. بله، درست است که انتظار، آماده شدن است، نه دست روی دست گذاشتن و کاری نکردن؛ اما آمادگیای که اساسا در پیوند برقرار کردن با فرستاده مخلَص (خالصشده) خدا (= امام معصوم ع که حکومت حق تنها با او ویا به اذن اوست) معنی دارد؛ از این رو، انتظار پیشدستی کردن هم نیست؛ منتظر با جهاد اکبر خود را آماده ظهور کرده و همواره دست به شمشیر است؛ اما شمشیرش در نیام است و میداند که کاری که امام باید انجام دهد را فقط او میتواند انجام دهد. و این مساله است که از ابتدای تاریخ تا امروز هنوز برای انسانها حل نشده است[۱۲]: افراد یا دست روی دست میگذارند و عملا با ظالم همکاری میکنند، یا در حالی که شرایطش (بویژه جهاد اکبر و اتصال به امام ع) را مهیا نکردهاند میخواهند خودشان ریشه ظلم را برکنند.
اینجاست که ائمه اطهار ع شیعیان خود را از همراهی با کسانی که میخواستند چنان قیامی علیه ظلم رقم بزنند برحذر میداشتند؛ میگفتند درست است که اینان علیه ظلم قیام کرده و سختیها را به جان میخرند، اما ما میدانیم که هوای نفس در کارشان است (حدیث۵) و اگر واقعا کارشان درست بود بر ما سبقت نمیجستند (حدیث۶)؛ یعنی همین که ما اقدام نکردهایم بدانید که موقعیت قیام مهیا نشده است؛ و حتی در مورد کسانی که بعد از اشاره به قیامشان، تایید میکنند که کشتگانشان شهیدند، میفرمایند ما اگر باشیم باز خودمان را برای صاحب این امر نگه میداریم (حدیث۷). این گونه بود که ایشان شیعیان را از هرگونه عجله کردن پیش از ظهور برحذر میداشتند؛ علائم قطعی ظهور را معرفی میکردند، تا کسی آن قیام اصلی را با نسخههای بدل اشتباه نگیرد (حدیث۸ و۹) و جانش را بیهوده هدر ندهد (حدیث۴).
به تعبیر دیگر، پاسخ آن شبهه فرعون شاید این است: مردم به هر اندازه آماده شوند همان قدر هم هدایت میشوند؛ مردمان در زمان ۱۲۴۰۰۰ پیامبر بسیار ادعا کردند اما هیچگاه آن طور که باید و شاید آماده نشدند؛ و لذا اگرچه همواره مردم را به اطاعت پیامبران (قبول حکومت ایشان) فراخواند؛ و اگرچه در مقاطعی هم معدودی از پیامبران حکومت را به دست گرفتند، اما همان هم دیری نپایید که از دست رفت. نهایتا خداوند برترین مخلوق خود، پیامبر خاتم ص را هم فرستاد تا حجت را بر همگان تمام کند؛ اما باز نشان دادند که آماده نیستند؛ همه دلشان میخواهد امور دست خودشان باشد نه دست امام حق؛ و لذا با شهادت ایشان، باز همان آش و همان کاسه. اگر غیر امامی به نام زید هم قیام کرد و ائمه ع علیرغم اینکه وی را برحذر میداشتند، اما شخصیت وی را تخطئه نکردند، به خاطر این است که این اندازه بر نفس خویش غلبه کرده بود که اگر به حکومت برسد آن را یکسر به امام ع واگذارد و خودش کاملا کنار بکشد؛ اما حتی در اینجا هم، صرف نظر از اینکه هیچیک از یارانشان را به شرکت جستن در رکاب زید تشویق نکردند (حدیث۴)، گفتند کو کسی که همچو زید باشد؟! (حدیث۵)
این گونه است که انسانها چون عجله دارند، نمیتوانند حقیقت غیبت را درک کنند؛ و چون حقیقت غیبت را درک نمیکنند نمیفهمند که «اگر صبر کنند تا تو بر آنان بیرون آیی برایشان بهتر است» (حجرات/۵)، بلکه عجله میکنند که خودشان عدالت را علیرغم نواقص معنوی خویش و آن هم در حد فهم خود محقق کنند؛ و این گونه است که تحقق عدالت همواره فدای قدرتطلبیها یا کجفهمیهای مدعیانش میشود.
در چنین شرایطی اینکه کسی که پیامبر و امامش را ندیده، بتواند با سیاههای بر روی صفحهای سفید، ایمانش را نگه دارد بسیار عجیب و ستودنی است. (حدیث۱۱)
تبصره
این سخنان به هیچ عنوان به معنای شانه خالی کردن از وظایف و مسئولیتهای اجتماعی نیست. کسی که به بهانه جهاد اکبر در انجام وظیفه اجتماعیاش سستی بورزد، در این جهاد از همان ابتدا شکست خورده است. اگر مسلمانی صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نداشته باشد مسلمان نیست؛ اگر صدای مظلومی را بشنود و بتواند یاریش کند و کاری نکند دین ندارد. قطعا در اسلام سیاستورزی جزیی از دیانت است؛ بلکه تمام سخن این است که مواظب باشیم که مبادا شعار «سیاست ما عین دیانت ماست» سردهیم اما در حقیقت «دیانتمان عین سیاستمان شود»؛ و در حالی که خود را نساختهایم ویا عدالت را آن گونه که باید و شاید نمیشناسیم، وارد میدان قدرت شویم و عدالت را آن طور که فهم ناقصمان اقتضا میکند پیگیری کنیم؛ که خروجیاش آن نیست که قرار بود باشد. همه سخن این است که قدر و اندازه خود را بدانیم، اگر واقعا خود را برای کاری نساختهایم، به بهانه احساس تکلیف، وارد آن نشویم؛ و آنجا که باید صبر کنیم تا او خروج نماید، نخواهیم که پیشدستی کنیم!
۸) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیهِمْ لَكانَ خَیراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»
هدف از آوردن تعبیر «و الله غفور رحیم» چیست؟ (این تعبیر ناظر به چه مطلبی است)؟
الف. ناظر به صبری است که در همین آیه ذکر شد؛ یعنی اگر صبر داشته باشید مشمول مغفرت و رحمت خدا واقع میشوید (الميزان، ج۱۸، ص۳۱۱[۱۳]؛ مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۹۷[۱۴])
ب. میتواند ناظر به عبارت «اکثرهم لا یعقلون» در آیه قبل باشد؛ یعنی آن بیادبیای که از آنان سر زد نه کاری عامدانه و مغرضانه، بلکه ناشی از قصود و نفهمی آنان بود و خداوند در این گونه موارد با غفاریت و رحمتش از آنان میگذرد (الميزان، ج۱۸، ص۳۱۱[۱۵]؛ مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۹۷[۱۶]).
ج. چهبسا برای تشویق پیامبر ص است که این بیادبی را بر آنان ببخشد؛ یعنی آن جمله «اکثرهم لا یعقلون» نوعی عذرتراشی برای آنان است و در مجموع میفرماید: ای پیامبر! آنان کمعقلی کردند و چون خدا غفور و رحیم است، تو هم بر آنان ببخش. (مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۹۷[۱۷]) به تعبیر دیگر دارد آموزش می دهد که:
در برابر افراد بیادب، از باب رحمت، گذشت و مهربانی وارد شویم و آنان را مأیوس نکنیم. خداوند ضمن سرزنش کسانی که پیامبر را با فریاد صدا میزدند، مغفرت و رحمت خود را مطرح میکند تا یکسره مأیوس نشوند و فرصت تغییر رفتار داشته باشند (تفسیر نور، ج۹، ص۱۶۶).
د. خدا می داند که ما اهل عجله هستیم و گاه نمیتوانیم صبر کنیم (ر.ک: تدبر۷)؛ اما اشکال ندارد؛ اگر گاهی عجله کردیم و انتظار نکشیدیم، و بعدا فهمیدیم که عجله کرده بودیم، توبه کنیم که خداوند غفور و رحیم است.
ه. …
۹) «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»
چرا غفور را مقدم بر رحیم آورد؟
الف. چهبسا میخواهد نشان دهد تا از گناه پاک نشویم نمیتوانیم رحمت خداوند را دریافت کنیم (اقتباس از مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۹۷[۱۸])؛ بویژه که اینجا سخن از رحمت «رحیم»ی است؛ یعنی رحمتی که خاص مومنان است (كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً؛ احزاب/۴۳)؛ یعنی آن مغفرت آنان را ابتدا در زمره مومنان قرار میدهد و سپس این رحمت شامل حال آنان میشود.
ب. …
تبصره
در قرآن کریم حدود ۹۰ بار تعبیر «رحمت» و «مغفرت» در کنار هم آمده است. غیر از ۶ مورد، در همه این موارد مغفرت مقدم بر رحمت ذکر شده است؛ که:
در ۲ مورد از این ۶ مورد، اگرچه ابتدا رحمت آمده، اما در مقام توصیف خداوند، باز مغفرت مقدم شمرده شده است:
- قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (زمر/۵۳)
- يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ (حدید/۲۸)
و در ۳ مورد فقط در متن آیه است که رحمت مقدم آمده:
- فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ (آل عمران/۱۵۹)
- قالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنا رَبُّنا وَ يَغْفِرْ لَنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ (اعراف/۱۴۹)
- الَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ (غافر/۷)
و تنها ۱ مورد هست که در مقام توصیف خداوند رحمت بر مغفرت مقدم آمده است:
- يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فيها وَ هُوَ الرَّحيمُ الْغَفُورُ (سبأ/۲)
[۱] . . قرأ حمزة ویعقوب والمطوعی «إلیهُم»، بضم الهاء على الأصل. والباقون بكسر الهاء مراعاة للیاء قبلها.
. ترقیق الراء عن الأزرق وورش. (معجم القراءات ج ۹ ، ص۷۸)
[۲] . در همین راستا این دعایی که شیخ صدوق آن را در كمال الدين و تمام النعمة (ج۲، ص۵۱) از جانب خود امام زمان عروایت کرده بسیار قابل تامل است. با کنار هم گذاشتن آیه محل بحث و احادیث مربوطه اکنون ميتوان فهمید که چگونه در این دعا ابتدا میفرماید « فَصَبِّرْنِي عَلَى ذَلِكَ حَتَّى لَا أُحِبَّ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لَا تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ …» و بلافاصله در فراز بعدی میفرماید « اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُرِيَنِي وَلِيَّ أَمْرِكَ ظَاهِراً نَافِذاً لِأَمْرِكَ مَعَ عِلْمِي بِأَنَّ لَكَ السُّلْطَانَ وَ الْقُدْرَةَ … فَافْعَلْ ذَلِكَ بِي وَ بِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ حَتَّى نَنْظُرَ إِلَى وَلِيِّكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ ظَاهِرَ الْمَقَالَةِ وَاضِحَ الدَّلَالَةِ … وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ تَقَرُّ عَيْنُهُ بِرُؤْيَتِهِ وَ أَقِمْنَا بِخِدْمَتِهِ …». در عین حال که باید بشدت اهل دیدن او و آماده او باشیم (فرج شخصی) اما باید به طور جدی صبر کنیم و خود را با او تنظیم کنیم؛ نه اینکه او با ما تنظیم شود (صبروا حتی تخرج الیهم لکان خیرا لهم):
حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُكَتِّبُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيِّ بْنُ هَمَّامٍ بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ ذَكَرَ أَنَّ الشَّيْخَ الْعَمْرِيَّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ أَمْلَاهُ عَلَيْهِ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَدْعُوَ بِهِ وَ هُوَ الدُّعَاءُ فِي غَيْبَةِ الْقَائِمِ ع:
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَبِيَّكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي اللَّهُمَّ لَا تُمِتْنِي مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَ لَا تُزِغْ قَلْبِي بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنِي اللَّهُمَّ فَكَمَا هَدَيْتَنِي بِوَلَايَةِ مَنَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُ عَلَيَّ مِنْ وُلَاةِ أَمْرِكَ بَعْدَ رَسُولِكَ ص حَتَّى وَالَيْتَ وُلَاةَ أَمْرِكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ عَلِيّاً وَ مُحَمَّداً وَ جَعْفَراً وَ مُوسَى وَ عَلِيّاً وَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُجَّةَ الْقَائِمَ الْمَهْدِيَّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ فَثَبِّتْنِي عَلَى دِينِكَ وَ اسْتَعْمِلْنِي بِطَاعَتِكَ وَ لَيِّنْ قَلْبِي لِوَلِيِّ أَمْرِكَ وَ عَافِنِي مِمَّا امْتَحَنْتَ بِهِ خَلْقَكَ وَ ثَبِّتْنِي عَلَى طَاعَةِ وَلِيِّ أَمْرِكَ الَّذِي سَتَرْتَهُ عَنْ خَلْقِكَ فَبِإِذْنِكَ غَابَ عَنْ بَرِيَّتِكَ وَ أَمْرَكَ يَنْتَظِرُ وَ أَنْتَ الْعَالِمُ غَيْرُ مُعَلَّمٍ بِالْوَقْتِ الَّذِي فِيهِ صَلَاحُ أَمْرِ وَلِيِّكَ فِي الْإِذْنِ لَهُ بِإِظْهَارِ أَمْرِهِ وَ كَشْفِ سِتْرِهِ فَصَبِّرْنِي عَلَى ذَلِكَ حَتَّى لَا أُحِبَّ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لَا تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ وَ لَا أَكْشِفَ عَمَّا سَتَرْتَهُ وَ لَا أَبْحَثَ عَمَّا كَتَمْتَهُ وَ لَا أُنَازِعَكَ فِي تَدْبِيرِكَ وَ لَا أَقُولَ لِمَ وَ كَيْفَ وَ مَا بَالُ وَلِيِّ الْأَمْرِ لَا يَظْهَرُ وَ قَدِ امْتَلَأَتِ الْأَرْضُ مِنَ الْجَوْرِ وَ أُفَوِّضُ أُمُورِي كُلَّهَا إِلَيْكَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُرِيَنِي وَلِيَّ أَمْرِكَ ظَاهِراً نَافِذاً لِأَمْرِكَ مَعَ عِلْمِي بِأَنَّ لَكَ السُّلْطَانَ وَ الْقُدْرَةَ وَ الْبُرْهَانَ وَ الْحُجَّةَ وَ الْمَشِيئَةَ وَ الْإِرَادَةَ وَ الْحَوْلَ وَ الْقُوَّةَ فَافْعَلْ ذَلِكَ بِي وَ بِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ حَتَّى نَنْظُرَ إِلَى وَلِيِّكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ ظَاهِرَ الْمَقَالَةِ وَاضِحَ الدَّلَالَةِ هَادِياً مِنَ الضَّلَالَةِ شَافِياً مِنَ الْجَهَالَةِ أَبْرِزْ يَا رَبِّ مَشَاهِدَهُ وَ ثَبِّتْ[ص۵۱۳] قَوَاعِدَهُ وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ تَقَرُّ عَيْنُهُ بِرُؤْيَتِهِ وَ أَقِمْنَا بِخِدْمَتِهِ وَ تَوَفَّنَا عَلَى مِلَّتِهِ وَ احْشُرْنَا فِي زُمْرَتِهِ اللَّهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ جَمِيعِ مَا خَلَقْتَ وَ بَرَأْتَ وَ ذَرَأْتَ وَ أَنْشَأْتَ وَ صَوَّرْتَ وَ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِهِ وَ مِنْ تَحْتِهِ بِحِفْظِكَ الَّذِي لَا يَضِيعُ مَنْ حَفِظْتَهُ بِهِ وَ احْفَظْ فِيهِ رَسُولَكَ وَ وَصِيَّ رَسُولِكَ اللَّهُمَّ وَ مُدَّ فِي عُمُرِهِ وَ زِدْ فِي أَجَلِهِ وَ أَعِنْهُ عَلَى مَا أَوْلَيْتَهُ وَ اسْتَرْعَيْتَهُ وَ زِدْ فِي كَرَامَتِكَ لَهُ فَإِنَّهُ الْهَادِي وَ الْمُهْتَدِي وَ الْقَائِمُ الْمَهْدِيُّ الطَّاهِرُ التَّقِيُّ النَّقِيُّ الزَّكِيُّ الرَّضِيُّ الْمَرْضِيُّ الصَّابِرُ الْمُجْتَهِدُ الشَّكُورُ اللَّهُمَّ وَ لَا تَسْلُبْنَا الْيَقِينَ لِطُولِ الْأَمَدِ فِي غَيْبَتِهِ وَ انْقِطَاعِ خَبَرِهِ عَنَّا وَ لَا تُنْسِنَا ذِكْرَهُ وَ انْتِظَارَهُ وَ الْإِيمَانَ وَ قُوَّةَ الْيَقِينِ فِي ظُهُورِهِ وَ الدُّعَاءَ لَهُ وَ الصَّلَاةَ عَلَيْهِ حَتَّى لَا يُقَنِّطَنَا طُولُ غَيْبَتِهِ مِنْ ظُهُورِهِ وَ قِيَامِهِ وَ يَكُونَ يَقِينُنَا فِي ذَلِكَ كَيَقِينِنَا فِي قِيَامِ رَسُولِكَ ص وَ مَا جَاءَ بِهِ مِنْ وَحْيِكَ وَ تَنْزِيلِكَ وَ قَوِّ قُلُوبَنَا عَلَى الْإِيمَانِ بِهِ حَتَّى تَسْلُكَ بِنَا عَلَى يَدِهِ مِنْهَاجَ الْهُدَى وَ الْحُجَّةَ الْعُظْمَى وَ الطَّرِيقَةَ الْوُسْطَى وَ قَوِّنَا عَلَى طَاعَتِهِ وَ ثَبِّتْنَا عَلَى مُتَابَعَتِهِ وَ اجْعَلْنَا فِي حِزْبِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ الرَّاضِينَ بِفِعْلِهِ وَ لَا تَسْلُبْنَا ذَلِكَ فِي حَيَاتِنَا وَ لَا عِنْدَ وَفَاتِنَا حَتَّى تَتَوَفَّانَا وَ نَحْنُ عَلَى ذَلِكَ غَيْرَ شَاكِّينَ وَ لَا نَاكِثِينَ وَ لَا مُرْتَابِينَ وَ لَا مُكَذِّبِينَ اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ أَيِّدْهُ بِالنَّصْرِ وَ انْصُرْ نَاصِرِيهِ وَ اخْذُلْ خَاذِلِيهِ وَ دَمِّرْ عَلَى مَنْ نَصَبَ لَهُ وَ كَذَّبَ بِهِ وَ أَظْهِرْ بِهِ الْحَقَّ وَ أَمِتْ بِهِ الْبَاطِلَ وَ اسْتَنْقِذْ بِهِ عِبَادَكَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ الذُّلِّ وَ انْعَشْ بِهِ الْبِلَادَ وَ اقْتُلْ بِهِ جَبَابِرَةَ الْكُفْرِ وَ اقْصِمْ بِهِ رُءُوسَ[ص۵۱۴] الضَّلَالَةِ وَ ذَلِّلْ بِهِ الْجَبَّارِينَ وَ الْكَافِرِينَ وَ أَبِرْ بِهِ الْمُنَافِقِينَ وَ النَّاكِثِينَ وَ جَمِيعَ الْمُخَالِفِينَ وَ الْمُلْحِدِينَ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا حَتَّى لَا تَدَعَ مِنْهُمْ دَيَّاراً وَ لَا تُبْقِيَ لَهُمْ آثَاراً وَ تُطَهِّرَ مِنْهُمْ بِلَادَكَ وَ اشْفِ مِنْهُمْ صُدُورَ عِبَادِكَ وَ جَدِّدْ بِهِ مَا امْتَحَى مِنْ دِينِكَ وَ أَصْلِحْ بِهِ مَا بُدِّلَ مِنْ حُكْمِكَ وَ غَيِّرْ مِنْ سُنَّتِكَ حَتَّى يَعُودَ دِينُكَ بِهِ وَ عَلَى يَدَيْهِ غَضّاً جَدِيداً صَحِيحاً لَا عِوَجَ فِيهِ وَ لَا بِدْعَةَ مَعَهُ حَتَّى تُطْفِئَ بِعَدْلِهِ نِيرَانَ الْكَافِرِينَ فَإِنَّهُ عَبْدُكَ الَّذِي اسْتَخْلَصْتَهُ لِنَفْسِكَ وَ ارْتَضَيْتَهُ لِنُصْرَةِ نَبِيِّكَ وَ اصْطَفَيْتَهُ بِعِلْمِكَ وَ عَصَمْتَهُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ بَرَّأْتَهُ مِنَ الْعُيُوبِ وَ أَطْلَعْتَهُ عَلَى الْغُيُوبِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ وَ طَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ وَ نَقَّيْتَهُ مِنَ الدَّنَسِ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِينَ وَ عَلَى شِيعَتِهِمُ الْمُنْتَجَبِينَ وَ بَلِّغْهُمْ مِنْ آمَالِهِمْ أَفْضَلَ مَا يَأْمُلُونَ وَ اجْعَلْ ذَلِكَ مِنَّا خَالِصاً مِنْ كُلِّ شَكٍّ وَ شُبْهَةٍ وَ رِيَاءٍ وَ سُمْعَةٍ حَتَّى لَا نُرِيدَ بِهِ غَيْرَكَ وَ لَا نَطْلُبَ بِهِ إِلَّا وَجْهَكَ اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا وَ شِدَّةَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا وَ وُقُوعَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الْأَعْدَاءِ عَلَيْنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا اللَّهُمَّ فَافْرُجْ ذَلِكَ بِفَتْحٍ مِنْكَ تُعَجِّلُهُ وَ نَصْرٍ مِنْكَ تُعِزُّهُ وَ إِمَامِ عَدْلٍ تُظْهِرُهُ إِلَهَ الْحَقِّ رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ أَنْ تَأْذَنَ لِوَلِيِّكَ فِي إِظْهَارِ عَدْلِكَ فِي عِبَادِكَ وَ قَتْلِ أَعْدَائِكَ فِي بِلَادِكَ حَتَّى لَا تَدَعَ لِلْجَوْرِ يَا رَبِّ دِعَامَةً إِلَّا قَصَمْتَهَا وَ لَا بِنْيَةً إِلَّا أَفْنَيْتَهَا وَ لَا قُوَّةً إِلَّا أَوْهَنْتَهَا وَ لَا رُكْناً إِلَّا هَدَدْتَهُ وَ لَا حَدّاً إِلَّا فَلَلْتَهُ وَ لَا سِلَاحاً إِلَّا أَكْلَلْتَهُ وَ لَا رَايَةً إِلَّا [ص۵۱۵] نَكَّسْتَهَا وَ لَا شُجَاعاً إِلَّا قَتَلْتَهُ وَ لَا جَيْشاً إِلَّا خَذَلْتَهُ وَ ارْمِهِمْ يَا رَبِّ بِحَجَرِكَ الدَّامِغِ وَ اضْرِبْهُمْ بِسَيْفِكَ الْقَاطِعِ وَ بِبَأْسِكَ الَّذِي لَا تَرُدُّهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ وَ عَذِّبْ أَعْدَاءَكَ وَ أَعْدَاءَ دِينِكَ وَ أَعْدَاءَ رَسُولِكَ بِيَدِ وَلِيِّكَ وَ أَيْدِي عِبَادِكَ الْمُؤْمِنِينَ اللَّهُمَّ اكْفِ وَلِيَّكَ وَ حُجَّتَكَ فِي أَرْضِكَ هَوْلَ عَدُوِّهِ وَ كِدْ مَنْ كَادَهُ وَ امْكُرْ بِمَنْ مَكَرَ بِهِ وَ اجْعَلْ دَائِرَةَ السَّوْءِ عَلَى مَنْ أَرَادَ بِهِ سُوءاً وَ اقْطَعْ عَنْهُ مَادَّتَهُمْ وَ أَرْعِبْ لَهُ قُلُوبَهُمْ وَ زَلْزِلْ لَهُ أَقْدَامَهُمْ وَ خُذْهُمْ جَهْرَةً وَ بَغْتَةً وَ شَدِّدْ عَلَيْهِمْ عِقَابَكَ وَ أَخْزِهِمْ فِي عِبَادِكَ وَ الْعَنْهُمْ فِي بِلَادِكَ وَ أَسْكِنْهُمْ أَسْفَلَ نَارِكَ وَ أَحِطْ بِهِمْ أَشَدَّ عَذَابِكَ وَ أَصْلِهِمْ نَاراً وَ احْشُ قُبُورَ مَوْتَاهُمْ نَاراً وَ أَصْلِهِمْ حَرَّ نَارِكَ فَإِنَّهُمْ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ وَ أَذَلُّوا عِبَادَكَ اللَّهُمَّ وَ أَحْيِ بِوَلِيِّكَ الْقُرْآنَ وَ أَرِنَا نُورَهُ سَرْمَداً لَا ظُلْمَةَ فِيهِ وَ أَحْيِ بِهِ الْقُلُوبَ الْمَيْتَةَ وَ اشْفِ بِهِ الصُّدُورَ الْوَغِرَةَ وَ اجْمَعْ بِهِ الْأَهْوَاءَ الْمُخْتَلِفَةَ عَلَى الْحَقِّ وَ أَقِمْ بِهِ الْحُدُودَ الْمُعَطَّلَةَ وَ الْأَحْكَامَ الْمُهْمَلَةَ حَتَّى لَا يَبْقَى حَقٌّ إِلَّا ظَهَرَ وَ لَا عَدْلٌ إِلَّا زَهَرَ وَ اجْعَلْنَا يَا رَبِّ مِنْ أَعْوَانِهِ وَ مُقَوِّي سُلْطَانِهِ وَ الْمُؤْتَمِرِينَ لِأَمْرِهِ وَ الرَّاضِينَ بِفِعْلِهِ وَ الْمُسَلِّمِينَ لِأَحْكَامِهِ وَ مِمَّنْ لَا حَاجَةَ لَهُ بِهِ إِلَى التَّقِيَّةِ مِنْ خَلْقِكَ أَنْتَ يَا رَبِّ الَّذِي تَكْشِفُ السُّوءَ وَ تُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاكَ وَ تُنَجِّي مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ فَاكْشِفْ يَا رَبِّ الضُّرَّ عَنْ وَلِيِّكَ وَ اجْعَلْهُ خَلِيفَةً فِي أَرْضِكَ كَمَا ضَمِنْتَ لَهُ اللَّهُمَّ وَ لَا تَجْعَلْنِي مِنْ خُصَمَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَا تَجْعَلْنِي مِنْ أَعْدَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَا تَجْعَلْنِي مِنْ أَهْلِ الْحَنَقِ وَ الْغَيْظِ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ فَإِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ ذَلِكَ فَأَعِذْنِي وَ أَسْتَجِيرُ بِكَ فَأَجِرْنِي اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِي بِهِمْ فَائِزاً عِنْدَكَ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ.
[۳] . در همین راستا این حدیث هم که در كافي (ج۱، ص۳۶۹) آمده قابل توجه است؛ مخصوصا جمله اول آن:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ السَّيَّارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَخِيهِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ ع: الشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِيِّ مُنْذُ مِائَتَيْ سَنَةٍ!
قَالَ: وَ قَالَ يَقْطِينٌ لِابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ: مَا بَالُنَا قِيلَ لَنَا فَكَانَ وَ قِيلَ لَكُمْ فَلَمْ يَكُنْ؟!
قَالَ: فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: إِنَّ الَّذِي قِيلَ لَنَا وَ لَكُمْ كَانَ مِنْ مَخْرَجٍ وَاحِدٍ غَيْرَ أَنَّ أَمْرَكُمْ حَضَرَ فَأُعْطِيتُمْ مَحْضَهُ فَكَانَ كَمَا قِيلَ لَكُمْ وَ إِنَّ أَمْرَنَا لَمْ يَحْضُرْ فَعُلِّلْنَا بِالْأَمَانِيِّ؛ فَلَوْ قِيلَ لَنَا إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَكُونُ إِلَّا إِلَى مِائَتَيْ سَنَةٍ أَوْ ثَلَاثِمِائَةِ سَنَةٍ لَقَسَتِ الْقُلُوبُ وَ لَرَجَعَ عَامَّةُ النَّاسِ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ لَكِنْ قَالُوا مَا أَسْرَعَهُ وَ مَا أَقْرَبَهُ تَأَلُّفاً لِقُلُوبِ النَّاسِ وَ تَقْرِيباً لِلْفَرَجِ.
[۴] . این حدیث قبلا در جلسه ۶۶۴ (حدیث۲) گذشت (https://yekaye.ir/the-story-of-moses-and-khidr-in-the-quran/) ولی به مناسبت آیه مجددا تقدیم میشود.
[۵] . در همین راستا این حدیث هم که در كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۸۸ آمده قابل توجه است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِينَارٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع إِمَامُ أُمَّتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْهَا مِنْ بَعْدِي وَ مِنْ وُلْدِهِ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِي يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً إِنَّ الثَّابِتِينَ عَلَى الْقَوْلِ بِهِ فِي زَمَانِ غَيْبَتِهِ لَأَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ فَقَامَ إِلَيْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِلْقَائِمِ مِنْ وُلْدِكَ غَيْبَةٌ قَالَ إِي وَ رَبِّي وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ يَا جَابِرُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ مَطْوِيٌّ عَنْ عِبَادِ اللَّهِ فَإِيَّاكَ وَ الشَّكَّ فِيهِ فَإِنَّ الشَّكَّ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كُفْرٌ.
[۶] . این حدیث که در علل الشرائع، ج۱، ص۲۴۴ آمده نیز در همین راستا قابل توجه است:
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ فِي الْقَائِمِ سُنَّةً مِنْ يُوسُفَ قُلْتُ كَأَنَّكَ تَذْكُرُ خَبَرَهُ أَوْ غَيْبَتَهُ قَالَ لِي وَ مَا تُنْكِرُ مِنْ [هَذَا] هَذِهِ الْأُمَّةُ أَشْبَاهُ الْخَنَازِيرِ إِنَّ إِخْوَةَ يُوسُفَ كَانُوا أَسْبَاطاً أَوْلَادَ أَنْبِيَاءَ تَاجَرُوا بِيُوسُفَ وَ بَاعُوهُ وَ خَاطَبُوهُ وَ هُمْ إِخْوَتُهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ فَلَمْ يَعْرِفُوهُ حَتَّى قَالَ لَهُمْ يُوسُفُ أَنَا يُوسُفُ فَمَا تُنْكِرُ هَذِهِ الْأُمَّةُ الْمَلْعُونَةُ أَنْ يَكُونَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ يُرِيدُ أَنْ يَسْتُرَ حُجَّتَهُ لَقَدْ كَانَ يُوسُفُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ مَلِكِ مِصْرَ وَ كَانَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ وَالِدِهِ مَسِيرَةُ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً فَلَوْ أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُعَرِّفَ مَكَانَهُ لَقَدَرَ عَلَى ذَلِكَ وَ اللَّهِ لَقَدْ سَارَ يَعْقُوبُ وَ وُلْدُهُ عِنْدَ الْبِشَارَةِ تِسْعَةَ أَيَّامٍ مِنْ بَدْوِهِمْ إِلَى مِصْرَ فَمَا تُنْكِرُ هَذِهِ الْأُمَّةُ أَنْ يَكُونَ اللَّهُ أَنْ يَفْعَلَ بِحُجَّتِهِ مَا فَعَلَ بِيُوسُفَ وَ أَنْ يَكُونَ يَسِيرُ فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأُ بُسُطَهُمْ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَهُ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ نَفْسَهُ كَمَا أَذِنَ لِيُوسُفَ حِينَ قَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي.
[۷] . «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ» من أن ينادوك من وراء الحجرات في دينهم بما يحرزونه من الثواب و في دنياهم باستعمالهم حسن الأدب في مخاطبة الأنبياء ليعدوا بذلك في زمرة العقلاء.
[۸] . قوله تعالى: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» أي و لو أنهم صبروا عن ندائك فلم ينادوك حتى تخرج إليهم لكان خيرا لما فيه من حسن الأدب و رعاية التعظيم و التوقير لمقام الرسالة، و كان ذلك مقربا لهم إلى مغفرة الله و رحمته لأنه غفور رحيم.
[۹] . و قيل معناه لأطلقت أسراهم بغير فداء فإن رسول الله ص كان سبى قوما من بني العنبر فجاءوا في فدائهم فأعتق نصفهم و فادى النصف فيقول و لو أنهم صبروا لكنت تعتق كلهم «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» لمن تاب منهم.
[۱۰] . ثم قال تعالى: وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ إشارة إلى حسن الأدب الذي على خلاف ما أتوا به من سوء الأدب فإنهم لو صبروا لما احتاجوا إلى النداء، و إذا كنت تخرج إليهم فلا يصح إتيانهم في وقت اختلائك بنفسك أو بأهلك أو بربك، فإن للنفس حقا و للأهل حقا، و قوله تعالى: لَكانَ خَيْراً لَهُمْ يحتمل وجهين أحدهما: أن يكون المراد أن ذلك هو الحسن و الخير كقوله تعالى: خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا [الفرقان: ۲۴]، و ثانيهما: أن يكون المراد هو أن بالنداء و عدم الصبر يستفيدون تنجيز الشغل و دفع الحاجة في الحال و هو مطلوب، و لكن المحافظة على النبي صلى اللّه عليه و [آله و] سلم و تعظيمه خير من ذلك، لأنها تدفع الحاجة الأصلية التي في الآخرة و حاجات الدنيا فضلية، و المرفوع الذي يقتضيه كلمة كان إما الصبر و تقديره لو أنهم صبروا لكان الصبر خيرا، أو الخروج من غير نداء و تقديره لو صبروا حتى تخرج إليهم لكان خروجك من غير نداء خيرا لهم، و ذلك مناسب للحكاية، لأنهم طلبوا خروجه عليه الصلاة و السلام ليأخذوا ذراريهم، فخرج و أعتق نصفهم و أخذوا نصفهم، و لو صبروا لكان يعتق كلهم و الأول أصح.
[۱۱] . أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ النَّجَّارُ ، نا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ الْمُعَدِّلِ ، ثَنَا أَبُو عُثْمَانَ سَعِيدُ بْنُ مُحَمَّدٍ أَخُو زُبَيْرٍ ، نا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَقِيقٍ ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِي ، يَقُولُ: أنا أَبُو حَمْزَةَ ، عَنْ جَابِرٍ ، عَنْ عَامِرٍ الشَّعْبِيِّ ، عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ ، قَالَ: «لَقَدْ كُنْتُ أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ص عَنِ الْأَمْرِ ، فَأُوَخِّرُهُ سَنَتَيْنِ ، مِنْ هَيْبَتِهِ ، وَلَقَدْ كُنْتُ أَلْقَاهُ كُلَّ يَوْمٍ».
[۱۲] . اگر این را فهمیدیم، درمییابیم که قیام حقیقیای که به تحقق حق آن گونه که باید و شاید، منجر شود، تنها و تنها از آن امام، و کسی است که با امام باشد؛ شاید از همین روست که در آیه «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى» (سبأ/۴۶) «مثنی» را بر «فرادی» مقدم شمرد؛ انسان همواره باید با امام باشد؛ اگر خودش امام نیست (که قاطبه مردم چنیناند) باید همراه با امام (دوتایی: مثنی) قیام کند؛ واگر امام است میتواند فرادی قیام کند (فَقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَك؛ نساء/۸۴)؛ و اگر غیر از آن باشد ممکن است به صورت مقطعی فوایدی داشته باشد، اما به ثمره لازم و جامع نمیرسد.
[۱۳] . فقوله: «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» كالناظر إلى ما ذكر من الصبر.
[۱۴] . ثم قال تعالى: وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ تحقيقا لأمرين .. ثانيهما: لحسن الصبر يعني بسبب إتيانهم بما هو خير، يغفر اللّه لهم سيئاتهم و يجعل هذه الحسنة كفارة لكثير من السيئات، كما يقال للآبق إذا رجع إلى باب سيده أحسنت في رجوعك و سيدك رحيم، أي لا يعاقبك على ما تقدم من ذنبك بسبب ما أتيت به من الحسنة.
[۱۵] . و يمكن أن يكون ناظرا إلى كون أكثرهم لا يعقلون و المعنى: أن ما صدر عنهم من الجهالة و سوء الأدب معفو عنه لأنه لم يكن عن تعقل و فهم منهم بل عن قصور في ذلك و الله غفور رحيم.
[۱۶] . ثم قال تعالى: وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ تحقيقا لأمرين أحدهما: لسوء صنيعهم في التعجل، فإن الإنسان إذا أتى بقبيح و لا يعاقبه الملك أو السيد يقال ما أحلم سيده لا لبيان حلمه، بل لبيان عظيم جناية العبد
[۱۷] . و يمكن أن يقال بأن ذلك حث للنبي صلى اللّه عليه و [آله و] سلم على الصفح، و قوله تعالى: أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ كالعذر لهم.
[۱۸] . و قد ذكرنا أن اللّه تعالى ذكر في بعض المواضع الغفران قبل الرحمة، كما في هذه السورة و ذكر الرحمة قبل المغفرة في سورة سبأ في قوله وَ هُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ [سبأ: ۲] فحيث قال: غفور رحيم أي يغفر سيئاته ثم ينظر إليه فيراه عاريا محتاجا فيرحمه و يلبسه لباس الكرامة و قد يراه مغمورا في السيئات فيغفر سيئاته، ثم يرحمه بعد المغفرة، فتارة تقع الإشارة إلى الرحمة التي بعد المغفرة فيقدم المغفرة، و تارة تقع الرحمة قبل المغفرة فيؤخرها، و لما كانت الرحمة واسعة توجد قبل المغفرة و بعدها ذكرها قبلها و بعدها.
بازدیدها: ۶۱