ترجمه
بسیار از گمان [یا: از بسیاری از گمانها] اجتناب کنید، که همانا بعضی از آن گمانها گناه است.
الف.۱.۱) ماهیت ظن و راه نجات از ضررهای آن
الف.۱.۲) تعارض سوءظن با دین و ایمان
الف.۱.۵) «حسن ظن» بد و «سوء ظن» خوب!
الف.۳.۱) ضرورت حسن ظن، و نفی سوء ظن به دیگران
الف.۳.۲) جواز و گاه ضرورت سوء ظن به دیگران!
الف.۴) در معرض سوء ظن قرار دادن خویش
احادیث
این آیه از ما خواسته است که از برخی از «ظن»ها اجتناب کنیم و برخی از آنها گناه است؛ این نشان میدهد که همه ظنها بد نیستند. شاید برای فهم این نکته روایت زیر (که قبلا در جلسه ۶۳۴ حدیث ۱ گذشت) مفید باشد:
۱) شخصی خدمت امیرالمومنین ع میرسد و میگوید در کتاب خداوند شک کردهام و آیاتی را بیان میکند که از نظر خودش با هم ناسازگار است. در فرازی از این گفتگو آمده است:
گفت: و میبینم که خداوند تبارک و تعالی میفرماید «و بزهکاران [آن] آتش را دیدند، پس ظن و گمان بردند که حتما در آن واقع شوند» (کهف/۵۳) و میفرماید «در آن روز خداوند پاداش حقِ آنها را بتمامه به آنها میدهد و میدانند که خداوند است که حق آشکار است» (نور/۲۵) و میفرماید «و به خدا [چه] گمانها بردید» (احزاب/۱۰) پس یکبار خبر میدهد که آنان «ظن و گمان میبرند» و یکبار خبر میدهد که آنان «میدانند»؛ در حالی که ظن و گمان، همان شک است؛ یا امیرالمومنین، این چگونه میشود و چگونه در آنچه میشنوم شک نکنم؟!
امیرالمومنین ع وقتی به پاسخ این فراز میرسند میفرمایند:
و اما اینکه فرمود «و بزهکاران [آن] آتش را دیدند، پس ظن بردند که حتما در آن واقع شوند» (کهف/۵۳) یعنی یقین کردند که حتما در آن داخل میشوند؛ و نیز اینکه میفرماید «من گمان میکردم که من با حسابم مواجه خواهم شد» میگوید که همانا من یقین داشتم که من برانگیخته شده، مورد محاسبه قرار خواهم گرفت؛ و همچنین است این که میفرماید «در آن روز خداوند پاداش حقِ آنها را بتمامه به آنها میدهد و میدانند [خواهند دانست] که خداوند است که حق آشکار است»
و اما سخن خداوند به منافقان که «و به خدا [چه] گمانها بردید» این، ظن و گمانِ [از جنس] شک است، نه ظنِ [به معنای] یقین؛ و ظن بر دو قسم است: «ظنِ» شک؛ و «ظنِ» یقین؛ پس آنچه درباره معاد [و احوالات انسانها در معاد] تعبیر «ظن» [در قرآن کریم] آمده، «ظنّ» یقین است؛ و آنچه مربوط به امر دنیا [آمده] است، «ظن» شک است.
پس آنچه را که برایت تفسیر کردم خوب بفهم!
گفت: گرهی از من گشودی، خداوند گشایش در کارت پدید آورد!
التوحید (للصدوق)، ص۲۵۸ و ۲۶۷؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج۱، ص۲۴۱ و ۲۴۴
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قال: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یحْیی عَنْ بَكْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قال: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ یعْقُوبَ بْنِ مَطَرٍ قال: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْأَحْدَبُ الْجُنْدُ بِنَیسَابُورَ قال: وَجَدْتُ فِی كِتَابِ أَبِی بِخَطِّهِ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ یزِیدَ عَنْ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ عُبَیدٍ عَنْ أَبِی مَعْمَرٍ السَّعْدَانِی أَنَّ رَجُلًا أَتَی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَقال:
یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ! إِنِّی قَدْ شَكَكْتُ فِی كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَل … وَ أَجِدُ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی یقُولُ «وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها» وَ قال: «یوْمَئِذٍ یوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَ یعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ» وَ قال: «وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا» فَمَرَّةً یخْبِرُ أَنَّهُمْ یظُنُّونَ وَ مَرَّةً یخْبِرُ أَنَّهُمْ یعْلَمُونَ، وَ الظَّنُّ شَكٌّ فَأَنَّی ذَلِكَ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ كَیفَ لَا أَشُكُّ فِیمَا تَسْمَع … .
فَقَالَ ع: وَ أَمَّا قَوْلُهُ «وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها» یعْنِی أَیقَنُوا أَنَّهُمْ دَاخِلُوهَا، وَ كَذَلِكَ قَوْلُهُ «إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیهْ» یقُولُ إِنِّی أَیقَنْتُ أَنِّی أُبْعَثُ فَأُحَاسَبُ، وَ كَذَلِكَ قَوْلُهُ «یوْمَئِذٍ یوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَ یعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ»؛ وَ أَمَّا قَوْلُهُ لِلْمُنَافِقِینَ «وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا» فَهَذَا الظَّنُّ ظَنُّ شَكٍّ وَ لَیسَ ظَنَّ یقِینٍ؛ وَ الظَّنُّ ظَنَّانِ ظَنُّ شَكٍّ وَ ظَنُّ یقِینٍ؛ فَمَا كَانَ مِنْ أَمْرِ مُعَادٍ مِنَ الظَّنِّ فَهُوَ ظَنُّ یقِینٍ؛ وَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیا فَهُوَ ظَنُّ شَكٍّ. فَافْهَمْ مَا فَسَّرْتُ لَكَ.
قال: فَرَّجْتَ عَنِّی یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْك.
ر.ک: https://yekaye.ir/al-kahf-18-53/
اکنون میافزاییم این ظنی که مورد مذمت در این آیه قرار گرفته مطلق است؛ یعنی میتواند هم ناظر به ظنهای به خدا باشد و هم از جنس ظن مومنان به همدیگر، و هم از جنس ظن به خویش، که دومی هم از زاویه ظن بردن به دیگران و هم از زاویه انجام کاری که موجب سوء ظن دیگران به خود شخص شود میتواند مورد توجه قرار گیرد؛ و از این رو، پنج دسته حدیث را میتوان ذیل این فراز مطرح کرد:
الف.۱) مطلق ظن
الف.۱.۱) ماهیت ظن و راه نجات از ضررهای آن
۲) از رسول الله ص روایت شده است که فرمودند:
همانا ظن و گمان چنین است که گاه به اشتباه میرود و گاه به هدف میخورد. [و ظاهرا از این روست که نباید بدان اعتماد کرد]
الدر المنثور، ج۶، ص۹۲
أخرج ابن مردویه عن طلحة ابن عبد الله سمعت النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم یقول:
ان الظن یخطئ و یصیب.
شاید همین نکته فوق موجب شده که «ظن» از «کذب» بدتر باشد:
۳) در منابع شیعه و سنی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمودند:
بپرهیزید از ظن، که دروغترین دروغ است.[۱]
قرب الإسناد، ص۲۹؛ مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۵؛ الدر المنثور، ج۶، ص۹۲
هَارُونُ بْنُ مُسْلِمٍ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیادٍ قَالَ: وَ حَدَّثَنِی جَعْفَرٌ، عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ النَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ قَالَ::
إِیاكُمْ وَ الظَّنَّ، فَإِنَّ الظَّنَّ أَكْذَبُ الْكَذِبِ.
در واقع، با اینکه ظن نسبت به دروغ این برتری را دارد که گاه درست از آب درمیآید، اما بسیار میشود که به اشتباه برود ولی همین که گاه درست از آب درمیآید، موجب میشود خود شخص بدان اعتماد میکند، و شاید همین موجب شده از دروغ و کذب (که خود گویندهاش از اساس میداند نادرست است و خودش بدان اعتماد نمیکند) بدتر باشد.
لازم به ذکر است که این روایت نبوی در برخی متون به صورت «اکذب الحدیث» آمده است؛ مثلا در شرح فارسی شهاب الأخبار، ص۳۵۵؛ الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِی فِی لُبِّ اللُّبَابِ (به نقل از مستدرك الوسائل، ج۹، ص۱۴۷)؛ الفائق فی غریب الحدیث (زمخشری)، ج۱، ص۱۸۶
۴) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
الف. «ظن» اساسا مایه تزلزل و تردید است.
ب. تزلزل و تردید موجب ظن و بدگمانی است.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۳؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۶۰ و ۳۹
الف. الظَّنُّ ارْتِیابٌ.
ب. الرِّیبَةُ تُوجِبُ الظِّنَّةَ.
این دو روایت در کنار هم نشان میدهد که ظن و گمان تزلزل میآورد و تزلزل هم بنوبه خود موجب سوءظن میشود.
۵) الف. از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که فرمودند:
سه چیز است که هیچ کس از آنها خلاصی ندارد: بدگمانی، فال بد زدن، و حسد ورزیدن، و من راه بیرون آمدن از آنها را به شما میگویم:
هرگاه گمانی بردی، بدان ترتیب اثر نده؛
و هرگاه فال بد زدی، راهت را بگیر و برو [= بدان بیاعتنا باش]؛
و هرگاه به کسی [در دل] حسد ورزیدی، مواظب باش که ستم نکنی.
و در روایت دیگری چنین تعبیر شده: اندکند کسانی که از اینها نجات یابند.
مجموعة ورام، ج۱، ص۱۲۷
وَ قَالَ ص ثَلَاثٌ لَا ینْجُو مِنْهُنَّ أَحَدٌ الظَّنُّ وَ الطِّیرَةُ وَ الْحَسَدُ؛ وَ سَأُحَدِّثُكُمْ بِالْمَخْرَجِ مِنْ ذَلِكَ: إِذَا ظَنَنْتَ فَلَا تُحَقِّقْ؛ وَ إِذَا تَطَیرْتَ فَامْضِ؛ وَ إِذَا حَسَدْتَ فَلَا تَبْغِ.
وَ فِی رِوَایةٍ أُخْرَی: وَ قَلَّ مَنْ ینْجُو مِنْهُن.
ب. در نقل دیگری فراز مربوط به گمان در حدیث فوق چنین آمده: وقتی گمانی بردی، بر اساس آن حکم نکن.
تحف العقول، ص۵۰
وَ قَالَ ص إِذَا تَطَیرْتَ فَامْضِ وَ إِذَا ظَنَنْتَ فَلَا تَقْضِ وَ إِذَا حَسَدْتَ فَلَا تَبْغِ
ج. و در نقل دیگری این مطلب به صورت سوال و جوابی بین پیامبر ص و یکی از مسلمانان مطرح شده که ابتدا پیامبر به فراگیر بودن این سه امر اشاره میکند. آن شخص میپرسد: چه چیزی میتواند آنها را از کسی که بدانها مبتلا شده ببرد؟ و حضرت شبیه نقل «الف» را میفرمایند فقط در خصوص حسد میفرمایند: هرگاه به کسی [در دل] حسد ورزیدی، به پیشگاه خداوند استغفار کن.
الدر المنثور، ج۶، ص۹۲؛ نهج الفصاحة، ص۴۱۶[۲]
أخرج الطبرانی عن حارثة بن النعمان قال: قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم:
ثلاث لازمات لامتی الطیرة و الحسد و سوء الظن.
فقال رجل: ما یذهبهن یا رسول الله ممن هن فیه؟
قال: إذا حسدت فاستغفر الله و إذا ظننت فلا تحقق و إذا تطیرت فامض.
الف.۱.۲) تعارض سوءظن با دین و ایمان
۶) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
سوء ظن را از خود دور کنید که همانا خداوند عز و جل از آن نهی فرموده است.
الخصال، ج۲، ص۶۲۴؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۹۰
حَدَّثَنَا أَبِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ عُبَیدٍ الْیقْطِینِی عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یحْیی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِی مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا یصْلِحُ لِلْمُسْلِمِ فِی دِینِهِ وَ دُنْیاه قال: …
اطْرَحُوا سُوءَ الظَّنِّ مِنْكُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَهَی عَنْ ذَلِكَ.
۷) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
الف. کسی که اهل سوء ظن است دین ندارد [بدگمان دین ندارد].
ب. همراه با سوء ظن، ایمانی وجود ندارد.
ج. آفت دین، سوء ظن است.
د. به خدا سوگند خداوند مومنی را بعد از اینکه ایمان آورد عذاب نمیکند مگر به خاطر سوءظن وی و بداخلاقیاش.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۴؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۵۳۱ و ۱۸۱ و ۵۰۶
الف. لَا دِینَ لِمُسِیءِ الظَّنِّ [لِسَیءِ الظَّن].
ب. لَا إِیمَانَ مَعَ سُوءِ ظَنٍّ.
ج. آفَةُ الدِّینِ سُوءُ الظَّنِّ.
د. وَ اللَّهِ لَا یعَذِّبُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُؤْمِناً بَعْدَ الْإِیمَانِ إِلَّا بِسُوءِ ظَنِّهِ وَ سُوءِ خُلُقِهِ.
۸) امام سجاد در فرازی از دعای ۳۲ صحیفه سجادیه (دعایی که بعد از نماز شب میخواندند) فرمودهاند:
همانا شیطان در سوءظن و ضعف یقین زمام مرا به دست گرفته است؛ و من به پیشگاه تو شکایت میکنم از این مجاورت بد او با من و اینکه نفسم از او اطاعت میکند؛ و از تو میخواهم که مرا از این سلطهای که بر من پیدا کرده حفظ کنی و به درگاهت تضرع میکنم که کید وی را از من برگردانی …
الصحیفة السجادیة، ص۱۵۲، دعای ۳۲
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ بَعْدَ الْفَرَاغِ مِنْ صَلَاةِ اللَّیلِ لِنَفْسِهِ فِی الِاعْتِرَافِ بِالذَّنْبِ:
… قَدْ مَلَكَ الشَّیطَانُ عِنَانِی فِی سُوءِ الظَّنِّ وَ ضَعْفِ الْیقِینِ، فَأَنَا أَشْكُو سُوءَ مُجَاوَرَتِهِ لِی، وَ طَاعَةَ نَفْسِی لَهُ، وَ أَسْتَعْصِمُكَ مِنْ مَلَكَتِهِ، وَ أَتَضَرَّعُ إِلَیكَ فِی صَرْفِ كَیدِهِ عَنِّی…
الف.۱.۳) آثار سوء ظن
۹) برخی آثار دنیوی سوءظن در کلام امیرالمومنین ع:
الف. کسی گمانش بد شد وهمش بد میشود [ ظاهرا یعنی مبتلا به توهمات بدی میگردد]
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۳؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۴۳۰
مَنْ سَاءَ ظَنُّهُ سَاءَ وَهْمُهُ.
ب. کسی که گمانش بد باشد بدجوری درهم میپیچد.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۶۶؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۴۵۲
مَنْ سَاءَ ظَنُّهُ سَاءَتْ طَوِیتُهُ.
ج. گمان بد همنشنین را به هلاکت میکشاند و کسی را که از این شخص دوری گزیده، نجات میدهد [یعنی آدم بدگمان طوری است که هرکس به او نزدیکتر باشد بیشتر ضرر میکند].
عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۲۸۶
سُوءُ الظَّنِّ یرْدِی مُصَاحِبَهُ وَ ینْجِی مُجَانِبَهُ.
۱۰) برخی آثار اخروی سوءظن در کلام امیرالمومنین ع:
الف. در فرازی از وصیتنامه امیرالمومنین ع به فرزندان و نزدیکان و شیعیان آمده است:
برحذر باشید از سوءظن؛ که همانا سوء ظن موجب حبط عمل میشود.
دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۵۲
وَ عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی ع أَنَّهُمَا ذَكَرَا وَصِیةَ عَلِی ص فَقَالا أَوْصَی إِلَی ابْنِهِ الْحَسَنِ وَ أَشْهَدَ عَلَی وَصِیتِهِ الْحُسَینَ وَ مُحَمَّداً وَ جَمِیعَ وُلْدِهِ وَ رُؤَسَاءَ شِیعَتِهِ وَ أَهْلَ بَیتِه، فقال: …
وَ إِیاكُمْ وَ سُوءَ الظَّنِّ فَإِنَّهُ یحْبِطُ الْعَمَل.
ب. برحذر باشید از سوءظن؛ که همانا سوء ظن عبادت را فاسد و بار گناه را سنگین میکند.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۳؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۹۹
إِیاكَ أَنْ تُسِیءَ الظَّنَّ فَإِنَّ سُوءَ الظَّنِّ یفْسِدُ الْعِبَادَةَ وَ یعَظِّمُ الْوِزْرَ.
ج. سوءظن امور را فاسد میکند و [انسان را] بر اقدامات شرورانه برمیانگیزاند.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۳؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۲۸۳
سُوءُ الظَّنِّ یفْسِدُ الْأُمُورَ وَ یبْعَثُ عَلَی الشُّرُورِ.
الف.۱.۴) ظن خوب!
اینکه فرمود «از بسیاری از «ظن»ها اجتناب کنید؛ نشان میدهد که «ظن» خوب هم داریم که نیاز نیست از آن اجتناب شود. از این رو، در اینجا که بحث از مطلق «ظن» است مناسب است به احادیثی که برخی «ظن»ها را خوب میشمرند نیز اشارهای شود؛ و ظاهرا اینها ظنونی هستند که به یک معنا ریشه در یقین دارند؛ یعنی چون انسان به حقیقتی ایمان و یقین دارد متناسب با آن ظن و گمان خوبی به خداوند یا به امور دیگری پیدا میکند:
۱۱) الف. از امیرالمومنین ع روایت شده است:
حسن ظن ناشی از قوت یقین است.
عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۲۲۹
حُسْنُ الظَّنِّ مِنْ قُوَّةِ الْیقِین.
ب. روایت شده که امام صادق (ع) فرمودند:
حسن ظن ریشهاش، حسن ایمان محكم شخص، و سالم بودن سینه اوست. و علامت آن این است كه به هر چیزی با چشم طهارت و نظر فضیلت مینگرد بدین جهت كه در او حیاء و امانت و صیانت و صدق تركیب شده، و در قلبش قرار داده شده است.
و پیامبر ص فرمود: گمانتان را درباره برادرانتان گمان نیكو قرار دهید تا بدین وسیله به صفا و طهارت قلب دست یابید…[۳]
خداوند متعال به حضرت داود علیه السلام وحی کرد: بندگان مرا به یاد نعمتهای و بخششهای من بینداز كه آنان غیر از امر نیکوی زیبا چیزی از من ندیدهاند، تا برای بقیه [عمرشان] نیز گمان به چیزی جز شبیه آنچه در گذشته بدانها ارزانی داشتهام نداشته باشند …
و رسول الله ص از خداوند نقل کرده است که خداوند فرمود: من همراه حسن ظنی هستم كه بندهام درباره من دارد، ای محمد! …
مصباح الشریعة، ص۱۷۳-۱۷۴
قَالَ الصَّادِقُ ع:
حُسْنُ الظَّنِّ أَصْلُهُ مِنْ حُسْنِ إِیمَانِ الْمَرْءِ وَ سَلَامَةِ صَدْرِهِ وَ عَلَامَتُهُ أَنْ یرَی كُلَّ مَا نَظَرَ إِلَیهِ بِعَینِ الطَّهَارَةِ وَ الْفَضْلِ مِنْ حَیثُ رُكِّبَ فِیهِ وَ قُذِفَ فِی قَلْبِهِ مِنَ الْحَیاءِ وَ الْأَمَانَةِ وَ الصِّیانَةِ وَ الصِّدْقِ.
قَالَ النَّبِی ص: أَحْسِنُوا ظُنُونَكُمْ بِإِخْوَانِكُمْ تَغْتَنِمُوا بِهَا صَفَاءَ الْقَلْبِ وَ إثاء [نَقَاءَ] الطَّبْعِ…[۴]
أَوْحَی اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی إِلَی دَاوُدَ ع: ذَكِّرْ عِبَادِی مِنْ آلَائِی وَ نَعْمَائِی فَإِنَّهُمْ لَمْ یرَوْا مِنِّی إِلَّا الْحَسَنَ الْجَمِیلَ لِئَلَّا یظُنُّوا فِی الْبَاقِی إِلَّا مِثْلَ الَّذِی سَلَفَ مِنِّی إِلَیهِمْ…[۵]
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یحْكِی عَنْ رَبِّهِ: أَنَا عِنْدَ حُسْنِ ظَنِّ عَبْدِی بِی یا مُحَمَّدُ ص! …[۶]
ج. از امام باقر ع روایت شده است:
کسی که حسن ظن داشته باشد دلش راحت و شادمان است.
نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص۱۱۱
رُوِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ: مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ رَوَّحَ قَلْبَه.
۱۲) از امیرالمومنین ع درباره اثرات مثبت حسن ظن روایت شده است:
الف. ظن صواب [ظن و گمانی که به نحو درست به مطلب اصابت میکند] از خصلتهای خردمندان است.
ب. بهترین ورع و پرهیزکاری داشتن حسن ظن است.
ج.حسن ظن راحتیبخش دلها و مایه سلامتی دین است.
د. حسن ظن هم و غم را میکاهد و از گرفتار شدن به گناه میرهاند.
ه. حسن ظن از بهترین خصلتها و از برترین قسمتها [= سهمها؛ آنچه در قضا و قدر سهم هرکسی قرار داده شده] است.
و.حسن ظن از برترین خلق و خوها و بالاترین عطایا [ی الهی] است.
ز. چه بسا مومنی که صبر و حسن ظن، وی را به رستگاری رساند.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۵۳
الف.الظَّنُّ الصَّوَابُ مِنْ شِیمِ أُولِی الْأَلْبَابِ.
ب. أَفْضَلُ الْوَرَعِ حُسْنُ الظَّنِّ.
ج. حُسْنُ الظَّنِّ رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ سَلَامَةُ الدِّینِ.
د. حُسْنُ الظَّنِّ یخَفِّفُ الْهَمَّ وَ ینْجِی مِنْ تَقَلُّدِ الْإِثْمِ.
ه. حُسْنُ الظَّنِّ مِنْ أَحْسَنِ الشِّیمِ وَ أَفْضَلِ الْقِسَمِ.
و. حُسْنُ الظَّنِّ مِنْ أَفْضَلِ السَّجَایا وَ أَجْزَلِ الْعَطَایا.
ز. كَمْ مِنْ مُؤْمِنٍ فَازَ بِهِ الصَّبْرُ وَ حُسْنُ الظَّنِّ.
الف.۱.۵) «حسن ظن» بد و «سوء ظن» خوب!
با اینکه از روایات فوق به دست میآید که در مجموع حسن ظن داشتن خوب و سوء ظن داشتن بد است، اما این قاعده عمومیت ندارد و هم سوءظن گاهی آثار مثبت دارد و هم حسن ظن گاهی ضرر دارد (و بعدا در بحث «سوءظن به دیگران» هم به طور خاص حدیثی در این باره خواهد آمد.) در این زمینه به دو حدیث زیر از امیرالمومنین ع توجه کنید:
۱۳) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
الف. کسی که بد گمان شد، [در قبول مطلب] تامل و درنگ میکند.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۳؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۴۵۱
مَنْ سَاءَ ظَنُّهُ تَأَمَّلَ.
ب. کسی که گمان نیک پیدا کرد، [در بررسی جوانب امر] اهمال میورزد.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۵۳
مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ أَهْمَلَ.
الف.۲) ظن به خدا
(سوء ظن یا حسن ظن)
۱۴) الف. از امام رضا (علیه السلام)روایت شده است:
گمان خود را به خدا نیکو سازید و به رحمتش امیدوار باشید که خداوند عز و جل میفرماید: من نزد گمان بنده مؤمنم هستم. اگر گمانش نسبت به من خوب باشد، [برخورد من با او] خوب است؛ و اگر بد باشد بد است.
الكافی، ج۲، ص۷۲؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص۲۰ [۷]
مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ:
أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِی الْمُؤْمِنِ بِی إِنْ خَیراً فَخَیراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً .
ب. و باز از امام رضا ع روایت شده است که:
خداوند به موسی بن عمران وحی کرد: ای موسی! به بنیاسرائیل بگو من نزد گمان بندهام به خودم هستم؛ پس هرگونه که میخواهد به من گمان برد مرا همان گونه در کنار خویش خواهد یافت.
الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام، ص۳۶۱
وَ أَرْوِی عَنِ الْعَالِمِ ع أَنَّ اللَّهَ أَوْحَی إِلَی مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ ع یا مُوسَی قُلْ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِی بِی فَلْیظُنَّ بِی مَا شَاءَ یجِدُنِی عِنْدَهُ.
۱۵) الف. عبدالرحمن بن حجاج میگوید: به امام صادق ع عرض کردم حدیثی را مردم [از قول پیامبر ص] روایت میکنند درباره آخرین کسی که دستور میآید به جهنم برود.
امام صادق ع فرمود: مطلب آن طور نیست که مردم میگویند [سپس اصل واقعه را این طور توضیح دادند که] رسول الله ص فرمودند:
همانا آخرین بندهای که دستور میآید که به جهنم فرستاده شود برمیگردد و یک نگاهی میاندازد.
خداوند جبار میفرماید: او را برگردانید. پس او را برمیگردانند. وقتی میآورندش به او میگوید: بندهام! چرا برگشتی و چنین نگاه کردی؟
میگوید: پروردگارا! گمانم به تو این نبود.
خداوند جل جلاله میفرماید: بنده من! گمانت به من چه بود؟
میگوید: پروردگارا! گمانم به تو این بود که مرا مورد مغفرت قرار میدهی و در بهشت ساکنم می گردانی.
خداوند جبار جل و علا میفرماید:
ای فرشتگانم! به عزت و نعمت و بلا و جلال و علو بلندی جایگاهم سوگند! این بنده من لحظهای در زندگیاش گمان خیر به من نداشت و اگر لحظهای به من گمان خیر برده بود او را روانه جهنم میکردیم. اما همین دروغش را بپذیرید و وارد بهشتش کنید.
سپس رسول الله ص [طبق نقل دیگر: خود امام صادق ع] فرمود: هیچ بندهای نیست که به خداوند گمان نیک برد مگر اینکه خداوند نزد گان اوست و هیچ بندهای نیست که به خداوند گمان بد برد مگر اینکه خداوند نزد گمان اوست و این همان سخن خداوند متعال است که میفرماید: «و این گمان شما بود که به پروردگارتان گمان بردید؛ شما را هلاک کرد پس از زیاندیدگان شدید.» (فصلت/۲۳)
الزهد، ص۹۷؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۲۶۴-۲۶۵[۸]؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۱۷۳[۹]
مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: حَدِیثٌ یرْوُونَهُ النَّاسُ (فِیمَنْ یؤْمَرُ بِهِ آخِرَ النَّاسِ إِلَی النَّارِ).
فَقَالَ: إِنَّهُ لَیسَ كَمَا یقُولُونَ. ثُمَّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
إِنَّ آخِرَ عَبْدٍ یؤْمَرُ بِهِ إِلَی النَّارِ فَإِذَا أُمِرَ بِهِ إِلَی النَّارِ الْتَفَتَ. فَیقُولُ [اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ] الْجَبَّارُ: أَ عَجِّلُوهُ؟ [رُدُّوهُ فَیرُدُّونَهُ]. فَإِذَا أُتِی بِهِ، قَالَ لَهُ: عَبْدِی لِمَ الْتَفَتَّ؟
فَیقُولُ: یا رَبِّ مَا كَانَ ظَنِّی بِكَ هَذَا.
فَیقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ عَبْدِی وَ مَا كَانَ ظَنُّكَ بِی؟
فَیقُولُ: یا رَبِّ كَانَ ظَنِّی بِكَ أَنْ تَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی وَ تُسْكِنَنِی [وَ تُدْخِلَنِی] جَنَّتَكَ.
فَیقُولُ اللَّهُ الْجَبَّارُ جَلَّ وَ عَلَا: یا مَلَائِكَتِی وَ عِزَّتِی وَ آلَائِی وَ بَلَائِی وَ جَلَالِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَكَانِی مَا ظَنَّ بِی عَبْدِی سَاعَةً مِنْ حَیاتِهِ خَیراً قَطُّ وَ لَوْ ظَنَّ بِی سَاعَةً مِنْ حَیاتِهِ خَیراً [مِنْ خَیرٍ] مَا رَوَّعْتُهُ بِالنَّارِ أَجِیزُوا لَهُ كَذِبَهُ وَ أَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ.
ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص [أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع]: لَیسَ مِنْ عَبْدٍ ظَنَّ [مَا ظَنَّ عَبْدٌ] بِاللَّهِ خَیراً إِلَّا كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَ لَا ظَنَّ بِهِ سُوءاً إِلَّا كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَی [عَزَّ وَ جَلَ] «وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِین».
ب. شبیه این مضمون از امام باقر ع نیز روایت شده است بدین بیان که ایشان فرمودند:
بندهای را در روز قیامت در پیشگاه خداوند متعال میآورند و خداوند دستور میدهد که او را به سوی جهنم ببرند.
وی میگوید: به عزتت سوگند که گمان من به تو این نبود!
میفرماید: گمان تو به من چه بود؟
میگوید: گمان من به تو این بود که مرا میبخشی.
پس خداوند میفرماید: پس تو را بخشیدم.
امام باقر ع فرمودند: اما به خدا سوگند که به اندازه چشم بر هم زدنی در دنیا چنین گمانی به خداوند نداشت؛ که اگر در دنیا به اندازه چشم بر هم زدنی چنین گمانی میداشت با چنان عفوی روبرو میشدکه اصلا کارش به ایستادن در آن موقف نمیکشید.
المحاسن، ج۱، ص۲۵
أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِی عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
یوقَفُ عَبْدٌ بَینَ یدَی اللَّهِ تَعَالَی یوْمَ الْقِیامَةِ فَیأْمُرُ بِهِ إِلَی النَّارِ.
فَیقُولُ: لَا وَ عِزَّتِكَ مَا كَانَ هَذَا ظَنِّی بِكَ.
فَیقُولُ: مَا كَانَ ظَنُّكَ بِی؟
فَیقُولُ: كَانَ ظَنِّی بِكَ أَنْ تَغْفِرَ لِی.
فَیقُولُ قَدْ غَفَرْتُ لَكَ.
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: أَمَا وَ اللَّهِ مَا ظَنَّ بِهِ فِی الدُّنْیا طَرْفَةَ عَینٍ وَ لَوْ كَانَ ظَنَّ بِهِ فِی الدُّنْیا طَرْفَةَ عَینٍ مَا أَوْقَفَهُ ذَلِكَ الْمَوْقِفَ لِمَا رَأَی مِنَ الْعَفْوِ.
ج. و شبیه این مضمون روایت دیگری از امام صادق ع آمده است که ایشان فرمودند:
بندهای را در روز قیامت میآورند که به خویش ظلم کرده است. پس خداوند متعال به او میگوید: آیا تورا به اینکه از من اطاعت کنم دستور ندادم؟ آیا تو را از معیصتم نهی نکردم؟
میگوید:بله پروردگارا! لیکن شهوتم بر من غلبه کرده. پس اگر مرا عذاب کنی به خاطر گناهم است و تو به من ظلم نکردهای.
پس خداوند دستورمیدهد که او را به سوی جهنم ببرند.
وی میگوید: گمان من به تو این نبود!
میفرماید: گمان تو به من چه بود؟
میگوید: گمان من به تو نیکوترین گمان بود.
پس خداوند دستور میدهد که او را به بهشت ببرند و خداوند تبارک و تعالی میفرماید: حسن ظن تو در این لحظه برایت سود داشت.
المحاسن، ج۱، ص۲۵-۲۶
أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِی بْنِ رِئَابٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ:
یؤْتَی بِعَبْدٍ یوْمَ الْقِیامَةِ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ، فَیقُولُ اللَّهُ تَعَالَی لَهُ: أَ لَمْ آمُرْكَ بِطَاعَتِی؟ أَ لَمْ أَنْهَكَ عَنْ مَعْصِیتِی؟
فَیقُولُ: بَلَی یا رَبِّ وَ لَكِنْ غَلَبَتْ عَلَی شَهْوَتِی فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَبِذَنْبِی لَمْ تَظْلِمْنِی.
فَیأْمُرُ اللَّهُ بِهِ إِلَی النَّارِ؛ فَیقُولُ: مَا كَانَ هَذَا ظَنِّی بِكَ!
فَیقُولُ: مَا كَانَ ظَنُّكَ بِی؟
قَالَ: كَانَ ظَنِّی بِكَ أَحْسَنَ الظَّنِّ.
فَیأْمُرُ اللَّهُ بِهِ إِلَی الْجَنَّةِ؛ فَیقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی: لَقَدْ نَفَعَكَ حُسْنُ ظَنِّكَ بِی السَّاعَة.
۱۶) از امام باقر ع روایت شده است که مکتوبی از امیرالمومنین علی ع نزد ماست که در آن آمده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)بر منبر فرمود:
به خدایی که جز او معبود بهحقّی نیست سوگند! خیر دنیا و آخرت به هیچ مؤمنی هرگز عطا نشده است مگر بهسبب خوشگمانی او به خداوند و امیدش به او و خوشاخلاقیاش و خودداری نمودن از غیبت مؤمنین. و به خدایی که معبود به حقّی جز او نیست سوگند، خداوند هیچ مؤمنی را پس از توبه و استغفار عذاب نمیفرماید مگر بهواسطهی بدگمانیش به خدا و کوتاهی نمودن در امیدواری به پروردگار و بدخلاقیاش و غیبت نمودنش از مؤمنین؛ و به خداییکه جز او معبود بهحقّی نیست سوگند، هیچ بنده با ایمانی دربارهی خداوند گمان نیک نبرد مگر آنکه خدا نزد گمان بنده مؤمن خود میباشد زیرا خداوند کریم است خیر و نیکی به دست اوست، حیا میکند از اینکه بندهی مؤمنش به او گمان نیک برد ولی او بر خلاف گمان و امید او رفتار فرماید. پس گمان خود را به خداوند نیکو کنید و به او رغبت نمایید.
الكافی، ج۲، ص۷۱-۷۲؛ الإختصاص، ص۲۲۷؛ الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام، ص۳۶۰؛ جامع الأخبار(للشعیری)، ص۹۸
ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ بُرَیدِ بْنِ مُعَاوِیةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: وَجَدْنَا فِی كِتَابِ عَلِی ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ وَ هُوَ عَلَی مِنْبَرِهِ:
وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا أُعْطِی مُؤْمِنٌ قَطُّ خَیرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّه وَ رَجَائِهِ لَهُ وَ حُسْنِ خُلُقِهِ وَ الْكَفِّ عَنِ اغْتِیابِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَا یعَذِّبُ اللَّهُ مُؤْمِناً بَعْدَ التَّوْبَةِ وَ الِاسْتِغْفَارِ إِلَّا بِسُوءِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ تَقْصِیرِهِ مِنْ رَجَائِهِ وَ سُوءِ خُلُقِهِ وَ اغْتِیابِهِ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَا یحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ بِاللَّهِ إِلَّا كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّ اللَّهَ كَرِیمٌ بِیدِهِ الْخَیرَاتُ یسْتَحْیی أَنْ یكُونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ أَحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ثُمَّ یخْلِفَ ظَنَّهُ وَ رَجَاءَهُ فَأَحْسِنُوا بِاللَّهِ الظَّنَّ وَ ارْغَبُوا إِلَیهِ.
(حسن ظن بالله)
۱۷) از امام باقر ع یا امام صادق ع روایت شده است که: حضرت داوود فرموده است:
پروردگارا! به تو ایمان نیاورده کسی که تو را بشناسد و نسبت به تو حسن ظن نداشته باشد!
جامع الأخبار(للشعیری)، ص۹۹؛ مشكاة الأنوار، ص۳۶
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أو عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع:
قَالَ دَاوُدُ النَّبِی عَلَی نَبِینَا وَ آلِهِ وَ عَلَیهِ السَّلَامُ: یا رَبِّ مَا آمَنَ بِكَ مَنْ عَرَفَكَ فَلَمْ یحْسِنِ الظَّنَّ بِكَ.
۱۸) الف. از رسول الله ص روایت شده است:
[مواظب باشید که] کسی از شما نمیرد مگر اینکه به خدا حسن ظن داشته باشد؛ که همانا حسن ظن به خدا، بهایش بهشت است.
روضة الواعظین، ج۲، ص۵۰۳
وَ قَالَ ص لَا یمُوتَنَّ أَحَدُكُمْ إِلَّا وَ هُوَ یحْسِنُ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ بِاللَّهِ ثَمَنُ الْجَنَّةِ.
ب. و از امیرالمومنین ع روایت شده است:
کسی که حسن ظن داشته باشد به بهشت میرسد
ونیزبا این تعبیر که: کسی که حسن ظن به خدا داشته باشد به بهشت میرسد
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۵۳
مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ فَازَ بِالْجَنَّةِ.
مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ فَازَ بِالْجَنَّةِ.
ج. و به امام رضا ع منسوب است که فرمودهاند که:
خداوند تبارک و تعالی به حضرت داوود ع وحی کرد که فلان خانم که دختر فلان خانم است همنشین تو در بهشت در درجه اوست.
حضرت داوود ع سراغش رفت و از او پرسید که چه کاری انجام میدهد؟
وی توضیح داد و کارهای وی را شبیه کارهای بقیه مردم یافت. از نیتش پرسید.
گفت: هیچ حالی و روزی نیست که خداوند مرا از آن حال و روز به حال و روز دیگری منتقل کند مگر اینکه به خاطر این حال و روز جدید خوشحالترم نسبت به حال و روزی که قبلش در آن بودم.
فرمود: ظن تو به خداوند عز و جل نیکوست [یعنی این ناشی از حسن ظن او به خداست و همین چنین جایگاهی برای او رقم زده است].
الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام، ص۳۶۰
وَ رُوِی أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی أَوْحَی إِلَی دَاوُدَ ع: فُلَانَةُ بِنْتُ فُلَانَةَ مَعَكَ فِی الْجَنَّةِ فِی دَرَجَتِكَ.
فَصَارَ إِلَیهَا فَسَأَلَهَا عَنْ عَمَلِهَا فَخَبَّرَتْهُ. فَوَجَدَهُ مِثْلَ أَعْمَالِ سَائِرِ النَّاسِ.
فَسَأَلَهَا عَنْ نِیتِهَا فَقَالَتْ: مَا كُنْتُ فِی حَالَةٍ فَنَقَلَنِی اللَّهُ مِنْهَا إِلَی غَیرِهَا إِلَّا كُنْتُ بِالْحَالَةِ الَّتِی نَقَلَنِی إِلَیهَا أَسَرَّ مِنِّی بِالْحَالَةِ الَّتِی كُنْتُ فِیهَا.
فَقَالَ: حَسُنَ ظَنُّكَ بِاللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ.
د. روایتی طولانی از رسول الله ص نقل شده که ایشان به برخی از مکاشفات خود درباره وضعیت اخروی برخی انسانها اشاره میکنند. در فرازی از آن آمده است:
و مردی از امتم را بر صراط دیدم که به رعشه شدید افتاده بود همچون برگی که در تندباد سخت میلرزد، پس حسن ظن او به خداوند آمد و به رعشههای وی پایان داد و او راهش را بر صراط [براحتی] ادامه داد.
الأمالی( للصدوق)، ص۲۳۱-۲۳۲
حَدَّثَنَا الشَّیخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَیهِ الْقُمِّی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ عِیسَی الْعِجْلِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ عَلِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الصَّلْتِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بُكَیرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ عَبَّادٍ الملهبی [الْمُهَلَّبِی] قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ [سَعِیدُ] بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هِلَالِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ بعلی [یعْلَی] بْنِ زَیدِ بْنِ جُدْعَانَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیبِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ یوْماً فَقَالَ: …[۱۰]
وَ رَأَیتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِی عَلَی الصِّرَاطِ یرْتَعِدُ كَمَا یرْتَعِدُ السَّعَفَةُ فِی یوْمِ رِیحٍ عَاصِفٍ فَجَاءَهُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِاللَّهِ فَسَكَنَ رَعْدَتُهُ وَ مَضَی عَلَی الصِّرَاطِ …[۱۱]
۱۹) الف. از یکی از اصحاب امام کاظم ع نقل شده که من [در حج] پشت سر امام کاظم ع بر صفا یا بر مروه بودم و او فقط این دو جمله را میگفت:
خدایا از تو درخواست دارم که در هر حال به تو حسن ظن داشته باشم و در توکل بر تو صدق نیت داشته باشم.
الكافی، ج۴، ص۴۳۳
عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْجَهْمِ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ یزِیدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ:
كُنْتُ وَرَاءَ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی ع عَلَی الصَّفَا أَوْ عَلَی الْمَرْوَةِ وَ هُوَ لَا یزِیدُ عَلَی حَرْفَینِ:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ حُسْنَ الظَّنِّ بِكَ فِی كُلِّ حَالٍ وَ صِدْقَ النِّیةِ فِی التَّوَكُّلِ عَلَیك.
ب. از امیرالمومنین ع روایت شده است:
اطمینان به خدا و حسن ظن به او دژی است که در آن دژ پناه نمیگیرد مگر هر مومنی؛ و توکل بر او مایه نجات از هر بدی و ایمنیبخش از هر دشمنی است.
إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، ج۱، ص۱۰۹
وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
الثِّقَةُ بِاللَّهِ وَ حُسْنُ الظَّنِّ بِهِ حِصْنٌ لَا یتَحَصَّنُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُؤْمِنٍ وَ التَّوَكُّلُ عَلَیهِ نَجَاةٌ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ حِرْزٌ مِنْ كُلِّ عَدُوٍّ.
۲۰) الف. از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
حسن ظن بنده به خداوند سبحان به اندازه امیدش به اوست.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۰۰؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۲۲۸
حُسْنُ ظَنِّ الْعَبْدِ بِاللَّهِ سُبْحَانَهُ عَلَی قَدْرِ رَجَائِهِ لَه
ب. مالک جهنی میگوید: بر امام باقر ع وارد شدم و در دلم چیزی گذشت. ایشان فرمود:
ای مالک! [هر چه میخواهی] به خداوند حسن ظن داشته باش و گمان نکن که تو در این کارت [= در حسن ظن داشتن به خدا] داری زیادهروی میکنی … .
المؤمن، ص۳۰
عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِی قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ قَدْ حَدَّثْتُ نَفْسِی بِأَشْیاءَ.
فَقَالَ لِی: یا مَالِكُ أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ وَ لَا تَظُنَّ أَنَّكَ مُفَرِّطٌ فِی أَمْرِك…[۱۲]
(حسن ظن و خوف از خدا)
۲۱) الف. از امام صادق ع روایت شده است؛
در زمان حضرت موسی ع دو نفر در زندان بودند. سپس آزاد شدند؛ یکی از آنان فربه و سرحال شده بود و دیگری لاغر و نحیف همچون نی قلیان!
حضرت موسی ع به آنکه فربه شده بود فرمود: چه چیزی موجب شده که چنین حال و روز خوبی در وضعیت جسمانی تو حاصل شود؟
گفت: حسن ظن من به خدا.
به دیگری فرمود: چه چیزی موجب شده که چنین حال و روز بدی در وضعیت جسمانی تو حاصل شود؟
گفت: خوف از خدا.
موسی دست به آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! سخن هر دو را شنیدی. پس مرا آگاه کن که کدام از این دو برتر است؟
خداوند به وی وحی فرمود: آنکه حسن ظن به من داشت.
جامع الأخبار(للشعیری)، ص۹۹
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ص قَالَ:
كَانَ فِی زَمَنِ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ رَجُلَانِ فِی الْحَبْسِ، فَأُخْرِجَا. فَأَمَّا أَحَدُهُمَا فَسَمِنَ وَ غَلُظَ؛ وَ أَمَّا الْآخَرُ فَنَحِلَ فَصَارَ مِثْلَ الْهُدْبَةِ.
فَقَالَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ لِلسَّمِینِ: مَا الَّذِی أَرَی بِكَ مِنْ حُسْنِ الْحَالِ فِی بَدَنِكَ؟
قَالَ حُسْنُ ظَنِّی بِاللَّهِ.
وَ قَالَ لِلْآخَرِ: مَا الَّذِی أَرَی بِكَ مِنْ سُوءِ الْحَالِ فِی بَدَنِكَ؟
قَالَ: الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ.
قَالَ فَرَفَعَ مُوسَی یدَهُ إِلَی اللَّهِ، فَقَالَ: یا رَبِّ قَدْ سَمِعْتَ مَقَالَتَهُمَا فَأَعْلِمْنِی أَیهُمَا أَفْضَلُ؟
فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیهِ: صَاحِبُ حُسْنِ الظَّنِّ بِی.
ب. شبیه همین واقعه در مورد حضرت عیسی ع و برخی از اصحابش که مدتی آنها را ندیده بود روایت شده است.
مشكاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص۳۶
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
بَعَثَ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ رَجُلَینِ مِنْ أَصْحَابِهِ فِی حَاجَةٍ فَرَجَعَ أَحَدُهُمَا مِثْلَ الشَّنِّ الْبَالِی وَ الْآخَرُ شَحِماً وَ سَمِیناً؛ فَقَالَ لِلَّذِی مِثْلُ الشَّنِّ: مَا بَلَغَ مِنْكَ مَا أَرَی؟
قَالَ: الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ.
وَ قَالَ لِلْآخَرِ السَّمِینِ: مَا بَلَغَ بِكَ مَا أَرَی؟
فَقَالَ: حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ.
ج. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:
حسن ظنّ به خدا این است که امید نداشته باشی جز به او، و نترسی مگر از گناه خود.
الكافی، ج۲، ص۷۲
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِی عَنْ سُفْیانَ بْنِ عُیینَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ:
حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ أَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَكَ .
د. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:
حسن ظنّ به خدا این است که عملت را خالص گردانی و به خداوند امید داشته باشی که از لغزشهایت درگذرد.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۸۳ ؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۲۲۹
وَ قَالَ ع: حُسْنُ الظَّنِّ أَنْ تُخْلِصَ الْعَمَلَ وَ تَرْجُو مِنَ اللَّهِ أَنْ یعْفُوَ عَنِ الزَّلَلِ.
۲۲) الف. سلمان فارسی روایت کرده است که رسول الله ص فرمودند:
حب دنیا، رأس هر خطیئه و گناهی است؛ و رأس عبادت، حسن ظن به خداست.
عوالی اللئالی، ج۱، ص۲۷
قَالَ أَبُو الْعَبَّاسِ حَدَّثَنِی السَّیدُ السَّعِیدُ بَهَاءُ الدِّینِ عَلِی بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ قَالَ رَوَی لِی الْخَطِیبُ الْوَاعِظُ الْأُسْتَاذُ الشَّاعِرُ یحْیی بْنُ النَّحْلِ الْكُوفِی الزَّیدِی مَذْهَباً عَنْ صَالِحِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْیمَنِی كَانَ قَدِمَ الْكُوفَةَ قَالَ یحْیی وَ رَأَیتُهُ بِهَا سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ ثَلَاثِینَ وَ سَبْعِمِائَةٍ عَنْ أَبِیهِ عَبْدِ اللَّهِ الْیمَنِی وَ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُعَمَّرِینَ وَ أَدْرَكَ سَلْمَانَ الْفَارِسِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ وَ أَنَّهُ رَوَی عَنِ النَّبِی ص أَنَّهُ قَالَ:
حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ كُلِّ خَطِیئَةٍ وَ رَأْسُ الْعِبَادَةِ حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّه.
ب. و به امام صادق ع منسوب است که فرموده باشند:
حسن ظن [انسان را] به حسن عبادت فرامیخواند.
مصباح الشریعة، ص۱۷۴
قال الصادق ع: … وَ حُسْنُ الظَّنِّ یدْعُو إِلَی حُسْنِ الْعِبَادَة
ج. و از خودرسول الله ص روایت شده که فرمودهاند:
همانا حسن ظن ناشی از حسن عبادت است؛
نهج الفصاحة، ص۴۴۴؛ شرح فارسی شهاب الأخبار، ص۳۵۷
عَنِ النَّبِی ص: إنّ حسن الظّنّ من حسن العباده.
د. و در نقل دیگری:
همانا حسن ظن به خدا ناشی از حسن عبادت خداست.
مجموعة ورام، ج۱، ص۵۲
عَنِ النَّبِی ص: أَنَّ حُسْنَ الظَّنِّ بِاللَّهِ مِنْ حُسْنِ عِبَادَةِ اللَّه.
۲۳) الف. روایت شده که امیرالمومنین ع به اصحابشان فرمودند:
بکوشید که هم خوف از خدا را در خود تقویت کنید و هم حسن ظن به او داشته باشید، و بین این دو جمع کنید.
إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، ج۱، ص۱۰۸
وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لِأَصْحَابِهِ:
وَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ یشْتَدَّ خَوْفُكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ یحْسُنَ ظَنُّكُمْ بِهِ فَاجْمَعُوا بَینَهُمَا.
ب. شخصی به امام صادق ع عرض کرد: یا ابن رسول الله! من کسی هستم که مرتب به گناه میافتم و با این حال امید عفو و بخشش دارم.
فرمود: ای فلانی! تقوای الهی پیشه کن و به طاعت او عمل نما و با این حال امید به قبولی داشته باش؛ که همانا کسی واقعا بیشترین حسن ظن به خدا دارد و بیش از همه به خدا امید دارد که بیش از همه به طاعت او میکوشد.
إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، ج۱، ص۱۰۸
وَ قَالَ رَجُلٌ: یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی أُلِمُّ بِالْمَعَاصِی وَ أَرْجُو الْعَفْوَ مَعَ ذَلِكَ!
فَقَالَ [الصَّادِقِ ع] لَهُ: یا هَذَا اتَّقِ اللَّهَ وَ اعْمَلْ بِطَاعَتِهِ وَ ارْجُ مَعَ ذَلِكَ الْقَبُولَ؛ فَإِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ بِاللَّهِ ظَنّاً وَ أَعْظَمَهُمْ رَجَاءً أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ.[۱۳]
۲۴) از امام رضا ع روایت شده که فرمودند:
به خداوند حسن ظن داشته باشید که همانا امام صادق ع همواره میفرمود:
کسی که به خدا حسن ظن داشته باشد خداوند نزد ظن او به خویش است؛ و کسی که به اندکی از رزق راضی باشد؛ خداوند هم اندک عمل او را قبول میکند؛ و کسی که به اندک مال حلال راضی باشد مؤونهاش سبک باشد و خانواده اش متنعم گردند و خداوند وی را نسبت به درد دنیا و دوای آن بینا کند و او را از دنیا به سلامت به دارالسلام بیرون برد … .
الكافی، ج۸، ص۳۴۶
سَهْلٌ عَنْ عُبَیدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَا وَ حُسَینُ بْنُ ثُوَیرِ بْنِ أَبِی فَاخِتَةَ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا كُنَّا فِی سَعَةٍ مِنَ الرِّزْقِ وَ غَضَارَةٍ مِنَ الْعَیشِ. فَتَغَیرَتِ الْحَالُ بَعْضَ التَّغْییرِ فَادْعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یرُدَّ ذَلِكَ إِلَینَا؛ فَقَالَ …[۱۴]
وَ أَحْسِنُوا الظَّنَّ بِاللَّهِ؛ فَإِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ یقُولُ:
مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَ مَنْ رَضِی بِالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ الْیسِیرَ مِنَ الْعَمَلِ وَ مَنْ رَضِی بِالْیسِیرِ مِنَ الْحَلَالِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ تَنَعَّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللَّهُ دَاءَ الدُّنْیا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنْهَا سَالِماً إِلَی دَارِ السَّلَام…[۱۵]
ب. از امام باقر ع روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:
خدای عزّ و جلّ میفرماید: به راستی در میان بندههای مؤمنم بندههایی هستند كه امر دینشان جز با توانگری و وسعت در زندگی و تندرستی درست نشود؛ پس من آنها را به ثروتمندی و وسعت در زندگی و سلامت میآزمایم تا امر دینشان برایشان اصلاح شود؛
و در میان بندههای مؤمنم بنده هایی هستند كه امر دینشان جز با نداری و مستمندی و بیماری در تنشان درست نشود؛ پس من آنها را به نداری و مستمندی و بیماری گرفتار میكنم تا امر دینشان برایشان درست شود؛ که همانا من داناترم به آنچه كه امر دین بندههای مؤمنم با آن درست میشود؛
و به راستی در میان بندههای مومنم کسانی هستند که در عبادت من كوشایند، از خواب و بستر جذاب برمیخیزد و شبها را برای من به تهجد مشغول است و خود را در عبادت من، به رنج اندازد؛ ولی من از باب لطفی که به او دارم و میخواهم بر این روال استوار بماند، گاه یك شب و دو شب خوابآلودگی را بر او مستولی میسازم، و او تا بامداد میخوابد سپس از خواب برمیخیزد در حالی که از دست خودش ناراحت است و خود را سرزنش میکند؛ و اگر او برای هرآنچه از عبادت من میخواهد انجام دهد رها كنم، دچار عجب و خودبینی میگردد و این خودبینی او را به خاطر همین اعمالش به فتنه اندازد و از این راه بدو حالی دست دهد كه هلاك شود بخاطر عجب او به اعمال خویش و اینکه در غیراین صورت چنان از خودراضی شود كه گمان برد بر همه عبادتپیشگان برتری یافته و هیچ کوتاهی و قصوری در عبادت خود ندارد. و همین باعث میشود که از من دور شود در حالی که گمان میکند كه به من نزدیك میشود.
پس عملپیشگان مبادا که به اعمال خود كه برای درك ثواب از من انجام میدهند، تكیه كنند، زیرا اگر آنها بکوشند و خود را در رنج اندازند و عمرشان را در عبادت من به سربرند باز هم در انجام حق عبادت من تقصیركارند و به سرانجام آن – یعنی كرامت و نعمت من در بهشتهایم و درجات بلند در جوار من – نرسند، ولیکن به رحمت من است که سزاوار است اعتماد كنند و به فضل و مازاد بخشش من دلخوش دارند و به حسن ظن به من اطمینان كنند؛ که همانا در این صورت رحمت من [قصور و تقصیر] آنان را جبران كند و منت من بر ایشان آنان را به رضوانم برسد و آمرزش من به آنها جامه عفو بپوشاند، زیرا منم خداوند رحمان و رحیم و بدان نامیده شدم.
الكافی، ج۲، ص۶۰-۶۱ و ص۷۱
مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّی عَنْ أَبِی عُبَیدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:
إِنَّ مِنْ عِبَادِی الْمُؤْمِنِینَ عِبَاداً لَا یصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِینِهِمْ إِلَّا بِالْغِنَی وَ السَّعَةِ وَ الصِّحَّةِ فِی الْبَدَنِ فَأَبْلُوهُمْ بِالْغِنَی وَ السَّعَةِ وَ صِحَّةِ الْبَدَنِ فَیصْلُحُ عَلَیهِمْ أَمْرُ دِینِهِمْ؛
وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِی الْمُؤْمِنِینَ لَعِبَاداً لَا یصْلُحُ لَهُمْ أَمْرُ دِینِهِمْ إِلَّا بِالْفَاقَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ وَ السُّقْمِ فِی أَبْدَانِهِمْ فَأَبْلُوهُمْ بِالْفَاقَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ وَ السُّقْمِ فَیصْلُحُ عَلَیهِمْ أَمْرُ دِینِهِمْ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا یصْلُحُ عَلَیهِ أَمْرُ دِینِ عِبَادِی الْمُؤْمِنِینَ؛
وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِی الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ یجْتَهِدُ فِی عِبَادَتِی فَیقُومُ مِنْ رُقَادِهِ وَ لَذِیذِ وِسَادِهِ فَیتَهَجَّدُ لِی اللَّیالِی فَیتْعِبُ نَفْسَهُ فِی عِبَادَتِی فَأَضْرِبُهُ بِالنُّعَاسِ اللَّیلَةَ وَ اللَّیلَتَینِ نَظَراً مِنِّی لَهُ وَ إِبْقَاءً عَلَیهِ فَینَامُ حَتَّی یصْبِحَ فَیقُومُ وَ هُوَ مَاقِتٌ لِنَفْسِهِ زَارِئٌ عَلَیهَا وَ لَوْ أُخَلِّی بَینَهُ وَ بَینَ مَا یرِیدُ مِنْ عِبَادَتِی لَدَخَلَهُ الْعُجْبُ مِنْ ذَلِكَ فَیصَیرُهُ الْعُجْبُ إِلَی الْفِتْنَةِ بِأَعْمَالِهِ فَیأْتِیهِ مِنْ ذَلِكَ مَا فِیهِ هَلَاكُهُ لِعُجْبِهِ بِأَعْمَالِهِ وَ رِضَاهُ عَنْ نَفْسِهِ حَتَّی یظُنَّ أَنَّهُ قَدْ فَاقَ الْعَابِدِینَ وَ جَازَ فِی عِبَادَتِهِ حَدَّ التَّقْصِیرِ فَیتَبَاعَدُ مِنِّی عِنْدَ ذَلِكَ وَ هُوَ یظُنُّ أَنَّهُ یتَقَرَّبُ إِلَی.
فَلَا یتَّكِلِ الْعَامِلُونَ عَلَی أَعْمَالِهِمُ الَّتِی یعْمَلُونَهَا لِثَوَابِی فَإِنَّهُمْ لَوِ اجْتَهَدُوا وَ أَتْعَبُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَفْنَوْا أَعْمَارَهُمْ فِی عِبَادَتِی كَانُوا مُقَصِّرِینَ غَیرَ بَالِغِینَ فِی عِبَادَتِهِمْ كُنْهَ عِبَادَتِی فِیمَا یطْلُبُونَ عِنْدِی مِنْ كَرَامَتِی وَ النَّعِیمِ فِی جَنَّاتِی وَ رَفِیعِ دَرَجَاتِی الْعُلَی فِی جِوَارِی؛ وَ لَكِنْ فَبِرَحْمَتِی فَلْیثِقُوا وَ بِفَضْلِی فَلْیفْرَحُوا وَ إِلَی حُسْنِ الظَّنِّ بِی فَلْیطْمَئِنُّوا فَإِنَّ رَحْمَتِی عِنْدَ ذَلِكَ تَدَارَكُهُمْ وَ مَنِّی یبَلِّغُهُمْ رِضْوَانِی وَ مَغْفِرَتِی تُلْبِسُهُمْ عَفْوِی فَإِنِّی أَنَا اللَّهُ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ وَ بِذَلِكَ تَسَمَّیتُ.
(سوء ظن بالله)
۲۵) از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
بخل ورزیدن در آنچه موجود است، سوءظن به معبود است.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۹۲؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۱۸
الْبُخْلُ بِالْمَوْجُودِ سُوءُ الظَّنِّ بِالْمَعْبُودِ.
۲۶) با سندهای مختلف از امیرالمومنین ع روایت شده که رسول الله ص به ایشان فرمودند:
ای علی! با آدم ترسو مشورت مکن که راه خروج را بر تو تنگ مینمایاند؛
و با بخیل مشورت مکن که تو را به کوتاهی ورزیدن در رسیدن به غایتی که در پیش گرفتهای وامیدارد؛
و با حریص مشورت مکن که زیادهخواهی را برایت زینت میدهد.
و بدان که ترس و بخل و حرص غریزهای است که سوء ظن آنها را با هم جمع میکند.
من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۰۹؛ الخصال، ج۱، ص۱۰۲[۱۶]؛ علل الشرائع، ج۲، ص۵۵۹
وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یحْیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ آدَمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِی ع قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِی ع: یا عَلِی لَا تُشَاوِرَنَّ جَبَاناً فَإِنَّهُ یضَیقُ عَلَیكَ الْمَخْرَجَ؛
وَ لَا تُشَاوِرَنَّ بَخِیلًا فَإِنَّهُ یقْصُرُ بِكَ عَنْ غَایتِك؛
وَ لَا تُشَاوِرَنَّ حَرِیصاً فَإِنَّهُ یزَینُ لَكَ شَرَهاً؛
وَ اعْلَمْ أَنَّ الْجُبْنَ وَ الْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ غَرِیزَةٌ یجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ.
ب. امیرالمومنین ع همین مطلب را در عهدنامهای که برای مالک اشتر نوشت بدین صورت بیان فرمود:
وارد نکن در مشورتت بخیل را که تو را از فضل بازمیدارد و به تو وعده فقر میدهد؛
و نیز ترسو را که امور را برای تو دوچندان مینماید و تو را به ضعف میکشاند؛
و نیز حریص را که برای تو جمعآوری فراوان [اموال] با ستم را زینت میدهد؛
پس همانا بخل و ستم و حرص غرائزی هستند که سوء ظن به خدا – که در باطن اشرار است- آنها را با هم جمع میکند.
تحف العقول، ص۱۲۹؛ نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص۴۳۰؛
عهده ع إلی الأشتر حین ولاه مصر و أعمالها
لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِكَ بَخِیلًا یخْذُلُكَ عَنِ الْفَضْلِ؛
وَ یعِدُكَ الْفَقْرَ وَ لَا جَبَاناً یضْعِفُ عَلَیكَ الْأُمُورَ؛
وَ لَا حَرِیصاً یزَینُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ؛
فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجَوْرَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّی یجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ [كُمُونُهَا فِی الْأَشْرَار].
ج. این عهدنامه حضرت امیر در نقلی دیگری بدین صورت آمده است:
وارد نکن در مشورتت بخیل را که تو را از رسیدن به غایت فضل بازمیدارد؛
و نیز حریص را که به تو وعده فقر میدهد و زیادهخواهی را برایت زینت میدهد؛
و نیز ترسو را که امور را بر تو تنگ مینمایاند؛
که همانا بخل و ستم و حرص غرائزی هستند که سوء ظن به خدا آنها را با هم جمع میکند.[۱۷]
دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۵۵
وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِكَ بَخِیلًا یقْصُرُ عَنِ الْفَضْلِ غَایتُهُ؛
وَ لَا حَرِیصاً یعِدُكَ فَقْرَاً وَ یزَینُ لَكَ شَرَهاً؛
وَ لَا جَبَاناً یضَیقُ عَلَیكَ الْأُمُورَ؛
فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرِیزَةٌ وَاحِدَةٌ یجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّه.
۲۷) الف. از رسول الله ص روایت شده است:
دو خصلت است که در مومن جمع نشود: بخل و سوء ظن.
نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص۲۹
وَ قَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ:
خَلَّتَانِ لَا تَجْتَمِعَانِ فِی مُؤْمِنٍ: الْبُخْلُ وَ سُوءُ الظَّنِّ.
ب. از امام حسن مجتبی ع عبارت پایانی این روایت به صورت «سوء ظن در مورد رزق و روزی» روایت شده است:
أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص۲۹۴
وَ قَالَ [الحسن] ع:
خَلَّتَانِ لَا تَجْتَمِعَانِ فِی مُؤْمِنٍ الْبُخْلُ وَ سُوءُ الظَّنِّ بِالرِّزْقِ.
ج. و از امام صادق ع هم روایت شده است:
بخیل در خصوص بخلش همین بس که به پروردگارش سوءظن دارد؛ کسی که یقین دارد که خدا جبران میکند در بخشش جواد میگردد.
الإختصاص، ص۲۳۴
وَ قَالَ الصَّادِقُ ع:
حَسَبَ الْبَخِیلَ مِنْ بُخْلِهِ سُوءُ الظَّنِّ بِرَبِّهِ؛ مَنْ أَیقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیة
۲۸) از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
کسی که از ترس [هزینههای] عیالواری ازدواج را رها کند به خداوند عز و جل سوءظن برده است؛ زیرا خداوند عز و جل میفرماید: «اگر فقیر باشند خداوند از فضل خود آنها را بینیاز کند» (نور/۳۲)
الكافی، ج۵، ص۳۳۱
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْجَامُورَانِی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یوسُفَ التَّمِیمِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
مَنْ تَرَكَ التَّزْوِیجَ مَخَافَةَ الْعَیلَةِ فَقَدْ أَسَاءَ ظَنَّهُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ: «إِنْ یكُونُوا فُقَراءَ یغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه»
۲۹) از امام صادق ع روایت شده است:
«شُحّ مطاع» یا آزمندی مورد پیروی واقع شده [که بر طبق حدیثی از پیامبر ص[۱۸] و نیز از امام باقر ع[۱۹]، در عرض هوای نفس و عجب، یکی از سه عامل هلاکت انسان است]، همان سوءظن به خداوند عز و جل است
الخصال، ج۱، ص۸۴؛ معانی الأخبار، ص۳۱۴
رُوِی عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ:
الشُّحُّ الْمُطَاعُ سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
۳۰) روایت شده است که امیرالمومنین ع در وصیتی به محمد حنفیه فرمودند:
سوءظن به خداوند عز و جل بر تو غلبه نکند، که در این صورت بین تو و دوست صمیمیات هیچ صلح و صفایی باقی نمیگذارد.
من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۵
وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی وَصِیتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیةِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ:
وَ لَا یغْلِبَنَّ عَلَیكَ سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّهُ لَنْ یدَعَ بَینَكَ وَ بَینَ خَلِیلِكَ صُلْحاً.
ب. شبیه این مطلب به عنوان وصیت ایشان به امام حسن ع چنین روایت شده است:[۲۰]
سوءظن بر تو غلبه نکند، که در این صورت بین تو و دوست صمیمیات هیچ صلح و صفایی باقی نمیگذارد؛ و البته گاه گفته میشود که از اقتضاءات دوراندیشی و احتیاط، سوء ظن است.
تحف العقول، ص۷۹
كتابه إلی ابنه الحسن ع
وَ لَا یغْلِبَنَّ عَلَیكَ سُوءُ الظَّنِّ فَإِنَّهُ لَا یدَعُ بَینَكَ وَ بَینَ خَلِیلٍ صُلْحاً؛ وَ قَدْ یقَالُ مِنَ الْحَزْمِ سُوءُ الظَّن.
همچنین خوب است این حدیث با حدیث ۳۸.د مقایسه شود.
الف.۳) ظن به افراد جامعه
سوء ظن به دیگران در حالت عادی و به خودی خود مذموم است؛ اما در شرایطی بالعکس میشود؛ از این رو روایات مربوط به آن را در دو دسته میتوان مطرح کرد:
الف.۳.۱) ضرورت حسن ظن، و نفی سوء ظن به دیگران
۳۱) معمر سنبسی روایت کرده است که مولایم امام حسن عسکری ع فرمود:
حسن ظن داشته باش حتی به یک سنگ، تا خداوند سرّش را در او اندازد و تو نصیبت را از آن برگیری!
گفتم:یا ابن رسول الله! حتی به یک سنگ؟
فرمود: آیا حجر الاسود را نمیبینید؟!
عوالی اللئالی، ج۱، ص۲۵؛ مستدرك الوسائل، ج۹، ص۱۴۶[۲۱]
حَدَّثَنِی الْمَوْلَی الْعَالِمُ الْوَاعِظُ وَجِیهُ الدِّینِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمَوْلَی عَلَاءِ الدِّینِ فَتْحِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ فَتْحَانَ الْوَاعِظِ الْقُمِّی الْأَصْلِ الْقَاشَانِی الْمَسْكَنِ عَنْ جَدِّهِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنِ الشَّیخِ الْكَامِلِ الْعَلَّامَةِ خَاتِمَةِ الْمُجْتَهِدِینَ أبو [أَبِی] الْعَبَّاسِ أَحْمَدَ بْنِ فَهْدٍ قَالَ حَدَّثَنِی الْمَوْلَی السَّیدُ السَّعِیدُ الْعَلَّامَةُ أَبُو الْعِزِّ جَلَالُ الدِّینِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ السَّعِیدِ الْمَرْحُومِ شَرَفْشَاهَ الْحُسَینِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی شَیخِی الْإِمَامُ الْعَلَّامَةُ مَوْلَانَا نَصِیرُ الدِّینِ عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ الْقَاشِی قَدَّسَ اللَّهُ نَفْسَهُ قَالَ حَدَّثَنِی السَّیدُ جَلَالُ الدِّینِ بْنُ دَارِ الصَّخْرِ قَالَ حَدَّثَنِی الشَّیخُ الْفَقِیهُ [نَجْمُ الدِّینِ أَبُو الْقَاسِمِ بْنُ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنِی الشَّیخُ الْفَقِیهُ] مُفِیدُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ الْجَهْمِ قَالَ حَدَّثَنِی الْمُعَمَّرُ السِّنْبِسِی قَالَ:[۲۲]
سَمِعْتُ مِنْ مَوْلَای أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِی عَلَیهِ وَ عَلَی آبَائِهِ وَ وُلْدِهِ أَفْضَلُ الصَّلَاةِ وَ السَّلَامِ یقُولُ: أَحْسِنْ ظَنَّكَ وَ لَوْ بِحَجَرٍ یطْرَحُ اللَّهُ فِیهِ سِرَّهُ فَتَنَاوَلْ نَصِیبَكَ مِنْهُ.
فَقُلْتُ: یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَوْ بِحَجَرٍ؟
فَقَالَ: أَ لَا تَنْظُرُونَ إِلَی الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ.
ب. از امیرالمومنین ع روایت شده است:
هرکس به مردم حسن ظن داشته باشد از آنان محبت به دست میآورد.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۵۳
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِالنَّاسِ حَازَ مِنْهُمُ الْمَحَبَّةَ.
۳۲) روایت شده است که یکبار رسول الله ص نگاهی به کعبه انداخت و فرمود:
خوشا به حال تو ای خانه خدا، که چقدر عظمت و حرمت تو نزد خداوند عظیم است؛ و به خدا سوگند مومن حرمتی عظیمتر از تو دارد؛ زیرا خداوند فقط یک امر را در مورد تو حرام کرد، امادر مورد مومن سه چیز را حرام کرد: مالش و خونش و اینکه به او گمان بد برده شود.
روضة الواعظین، ج۲، ص۲۹۳؛ مشكاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص۷۸؛ كشف الریبة (شهید ثانی)، ص۲۱[۲۳]
رُوِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَظَرَ إِلَی الْكَعْبَةِ فَقَالَ:
مَرْحَباً بِالْبَیتِ مَا أَعْظَمَكَ وَ أَعْظَمَ حُرْمَتَكَ عَلَی اللَّهِ؛ وَ وَ اللَّهِ لَلْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْكَ، لِأَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنْكَ وَاحِدَةً، وَ مِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلَاثَةً: مَالَهُ وَ دَمَهُ وَ أَنْ یظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْءِ.
این مضمون در منابع اهل سنت از طریق عمر نیز از رسول الله ص روایت شده است؛ر.ک: الدر المنثور، ج۶، ص۹۲[۲۴]
۳۳) از امیرالمومنین ع روایتی نقل شده که در یک مجلس ۴۰۰ باب از آنچه دین و دنیای مسلمان را آباد میکند تعلیم دادند که قبلا فرازهایی از آن گذشت.[۲۵] دو مورد از آن که به بحث ما مربوط میباشد چنین است:
الف. برای «رفتار نادرست] برادر [دینی] خود، عذری بجوی؛ و اگر عذری نیافتی خودت بهانهای برایش دست و پا کن.
ب. به هم بدبین نباشید و وء ظن را در میان خودتان کنار بگذارید که خدای عزّوجلّ از آن نهی کرده است.
الخصال، ج۲، ص۶۲۲ و ۶۲۴
حَدَّثَنَا أَبِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ عُبَیدٍ الْیقْطِینِی عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یحْیی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِی مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا یصْلِحُ لِلْمُسْلِمِ فِی دِینِهِ وَ دُنْیاهُ قَالَ ع: …
الف. اطْلُبْ لِأَخِیكَ عُذْراً فَإِنْ لَمْ تَجِدْ لَهُ عُذْراً فَالْتَمِسْ لَهُ عُذْرا …
ب. اطْرَحُوا سُوءَ الظَّنِّ بَینَكُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَهَی عَنْ ذَلِك …
۳۴) از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
الف. انسان بد، به کسی گمان نیک نمیبرد زیرا دیگران را هچون خویش میبیند.
ب. بدترین مردم کسی است که به خاطر سوءظنش به کسی اعتماد نمیکند و کسی هم به خاطر کارهای بدش به او اعتماد نمیکند.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۳
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
الف. الرَّجُلُ السُّوءُ لَا یظُنُّ بِأَحَدٍ خَیراً لِأَنَّهُ لَا یرَاهُ إِلَّا بِوَصْفِ نَفْسِهِ.
ب. شَرُّ النَّاسِ مَنْ لَا یثِقُ بِأَحَدٍ لِسُوءِ ظَنِّهِ وَ لَا یثِقُ بِهِ أَحَدٌ لِسُوءِ فِعْلِهِ.
۳۵) الف. عایشه از رسول الله ص روایت کرده که فرمودند:
کسی که به برادرش گمان بد ببرد به پروردگارش بدی کرده است؛ چرا که خداوند متعال میفرماید: «از بسیاری از گمانها اجتناب کنید» (حجرات/۱۲).
الدر المنثور، ج۶، ص۹۲
أخرج ابن مردویه عن عائشة و أخرج ابن النجار فی تاریخه عن عائشة قالت: قال رسول الله ص:
و من أساء بأخیه الظن فقد أساء بربه عز و جل ان الله تعالی یقول «اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِ».
ب. و از امام صادق ع روایت شده است:
خداوند روا نمیدارد که در مورد مومن جز گمان نیک برده شود؛ و شکستن استخوان مومنی که از دنیا رفته همانند شکستن او در حال حیاتش است.
المؤمن، ص۶۷
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ:
أَبَی اللَّهُ أَنْ یظَنَّ بِالْمُؤْمِنِ إِلَّا خَیراً وَ كَسْرُ عَظْمِ الْمُؤْمِنِ مَیتاً كَكَسْرِهِ حَیاً.[۲۶]
ج. و باز از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:
هرگاه فرد مؤمنی برادرش را مورد اتّهام قرار دهد، ایمان در قلبش ذوب و مضمحل خواهد شد چنان که نمک در آب حل میشود.
الكافی، ج۲، ص۳۶۱
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیمَانِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِیمَانُ مِنْ قَلْبِهِ كَمَا ینْمَاثُ الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ.
د. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:
هرکس برادر مؤمنش را متّهم به بیدینی کند، دیگر میان آنها هیچ حرمتی نخواهد بود؛ و کسیکه با برادر دینیاش مانند سایر مردم برخورد و تعامل کند، او مبرا از دینی است که به آن تظاهر میکند [یعنی اگر واقعا دینش همان دین اوست باید حرمت وی را بیشتر نگه دارد].
الكافی، ج۲، ص۳۶۱
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ حُسَینِ بْنِ عُمَرَ بْنِ یزِیدَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ:
مَنِ اتَّهَمَ أَخَاهُ فِی دِینِهِ فَلَا حُرْمَةَ بَینَهُمَا وَ مَنْ عَامَلَ أَخَاهُ بِمِثْلِ مَا عَامَلَ بِهِ النَّاسَ فَهُوَ بَرِیءٌ مِمَّا ینْتَحِلُ.
۳۶) الف. از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
همنشینی با بدان، سوء ظن به نیکان را در پی دارد.
الأمالی( للصدوق)، ص۴۴۶؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص۵۳
حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَی رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِی قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو تُرَابٍ عُبَیدُ اللَّهِ بْنُ [مُوسَی] الرُّویانِی عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِی قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الرِّضَا ع: یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ حَدِّثْنِی بِحَدِیثٍ عَنْ آبَائِكَ ع … فَقَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْیار.[۲۷]
ب. در نقل دیگری مطلب فوق بدین صورت آمده است:
همصحبتی با بدان، موجب سوءظن به خوبان میشود.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۴۳۱؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۳۰۲
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
صُحْبَةُ الْأَشْرَارِ تُوجِبُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْیارِ.
۳۷) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
الف. سوءظن به شخص نیکوکار بدترین گناه و قبیحترین ظلم است
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۳؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۲۸۴
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
سُوءُ الظَّنِّ بِالْمُحْسِنِ شَرُّ الْإِثْمِ وَ أَقْبَحُ الظُّلْمِ.
ب. سوءظن به کسی که خیانت نمیکند، ناشی از پستی و لئامت است
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۳؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۲۸۴
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
سُوءُ الظَّنِّ بِمَنْ لَا یخُونُ مِنَ اللُّؤْمِ.
ج. از علائم پشت کردن [خوبیها به شخص]، سوءظن به کسی است که خیرخواه است.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۲۶؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۴۷۰
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
مِنْ عُنْوَانِ الْإِدْبَارِ سُوءُ الظَّنِّ بِالنَّصِیحِ.
د. کسی که سوءظن بر او غلبه کند، صلح و صفایی بین او و هیچ دوست صمیمیای باقی نمیگذارد.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۴؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۴۳۳
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
مَنْ غَلَبَ عَلَیهِ سُوءُ الظَّنِّ لَمْ یتْرُكْ بَینَهُ وَ بَینَ خَلِیلٍ صُلْحاً.
این با حدیث ۳۰ که قبلا گذشت مقایسه شود.
۳۸) الف. از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
وضع و حال برادر [دینی] خود را بر بهترین وجه حمل کن، مگر زمانی که خلاف آن برایت ثابت شود. هرگز به خاطر سخنی که از جانب او رسیده گمان بد مبر، مادامی که محمل خوبی برای آن میتوانی بیابی.
الكافی، ج۲، ص۳۶۲ ؛ الأمالی( للصدوق)، ص۳۰۴[۲۸]
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِد عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی كَلَامٍ لَهُ:
ضَعْ أَمْرَ أَخِیكَ عَلَی أَحْسَنِهِ حَتَّی یأْتِیكَ مَا یغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِیكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیرِ مَحْمِلًا.
ب. عبارت اخیر در نقل دیگری چنین آمده است:
درباره سخنی که از هرکس میشنوی گمان بد مبر مادامی که احتمال خوبی برای آن میتوانی بیابی.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۴
لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ بَدَرَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیرِ مُحْتَمَلًا.
۳۹) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
الف. کسی که حسن ظن نداشته باشد از هرکسی میترسد و نگران است.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۵۴
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
مَنْ لَمْ یحْسِنْ ظَنَّهُ اسْتَوْحَشَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ.
ب. و نیز روایت شده:
کسی که نسبت به آنکه اهل خیانت نیست سوء ظن داشته باشد نسبت به کسی حسن ظن پیدا میکند که سزاوار نیست.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۳
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
مَنْ سَاءَ ظَنُّهُ بِمَنْ لَا یخُونُ [لَا یخُونُهُ] حَسُنَ ظَنُّهُ بِمَا لَا یكُونُ [بِمَا لَا یخُونُهُ].
ج. و نیز روایت شده:
کسی که اهل سوء ظن باشد، به خیانت کسی که به او خیانت نمیکند معتقد میشود.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۴
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
مَنْ سَاءَتْ ظُنُونُهُ اعْتَقَدَ الْخِیانَةَ بِمَنْ لَا یخُونُهُ.
۴۰) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
کسی که به تو گمان نیک برد گمانش را تصدیق کن [= کاری کن که گمانش صادق از آب درآید].
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۵۳
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
مَنْ ظَنَّ بِكَ خَیراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ.
۴۱) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
کسی که سوء ظن به برادرش را تکذیب کند [= به چنین سوء ظنی اعتنا نکند]، صاحب عقلی صحیح و قلبی راحت و آسوده است.
تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۴۱۷؛ عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص۴۶۱
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
مَنْ كَذَّبَ سُوءَ الظَّنِّ بِأَخِیهِ كَانَ ذَا عَقْلٍ صَحِیحٍ وَ قَلْبٍ مُسْتَرِیحٍ.
الف.۳.۲) جواز و گاه ضرورت سوء ظن به دیگران!
۴۲) الف. از رسول الله ص و نیز از امام صادق ع روایت شده است:
دوراندیشی و احتیاط، [نوعی] سوء ظن است.
نهج الفصاحة، ص۴۵۰، حدیث ۱۰۴۸؛ شهاب الأخبار، حدیث ۱۷؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۳۷۹؛ نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص۱۱۱
الْحَزْمُ سُوءُ الظَّنِّ.
ب. از امیرالمومنین ع روایت شده است:
حسن ظن چه نیکوست، جز اینکه در آن عجز و ناتوانیای نهفته است؛
و سوءظن چه زشت است، جز اینکه در آن دوراندیشی و احتیاطی هست.
شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۲۰، ص۲۹۴ (حکمتهای منسوب به حضرت، حکمت ۳۵۹)
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
ما أحسن حسن الظن إلا أن فیه العجز و ما أقبح سوء الظن إلا أن فیه الحزم.
۴۳) الف. از امیرالمومنین ع روایت شده است:
هنگامی که صلاح و درستی بر زمانه و مردم آن مسلط باشد آنگاه اگر کسی به دیگری – که از او فضیحتی آشکار نشده – گمان بد برد، ستم کرده و از حد خود خارج شده است.
و هنگامی که فساد بر زمانه و مردم آن غالب باشد و کسی به دیگری گمان نیک برد، خود را فریفته است.
نهج البلاغة، حکمت ۱۱۴؛ تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۶۳ و ۲۵۴
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
إِذَا اسْتَوْلَی الصَّلَاحُ عَلَی الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ [/الظَّنَّ رَجُلٌ بِرَجُلٍ] لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ [/خِزْیةٌ] فَقَدْ ظَلَمَ [وَ اعْتَدَی]؛
وَ إِذَا اسْتَوْلَی الْفَسَادُ عَلَی الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ فَأَحْسَنَ الرَّجُلُ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غُرِرَ [/غَرَّرَ].
ب. از امام هادی ع روایت شده که فرمودند:
هنگامی که زمانه به طوری باشد که عدل در آن بیش از جور باشد حرام است که به احدی گمان بد ببری مگر اینکه آن بدی را [به طور قطعی] در او سراغ داری؛
و هنگامی که در زمانهای جور و ستم بیش از عدل باشد سزاوار نیست کسی به دیگری گمان نیک بَرَد، مگر اینکه [به طور خاص] آن نیکی در او بارز و معلوم باشد.
الدرة الباهرة، ص ۴۲؛ نزهة الناظر، ص۱۴۲؛ أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص۳۱۲
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع قَالَ:
إِذَا كَانَ زَمَانٌ الْعَدْلُ فِیهِ أَغْلَبُ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرَامٌ أَنْ تَظُنَّ بِأَحَدٍ سُوءاً حَتَّی تَعْلَمَ [یعْلَمَ] ذَلِكَ مِنْهُ؛
وَ إِذَا كَانَ زَمَانٌ الْجَوْرُ فِیهِ أَغْلَبُ مِنَ الْعَدْلِ فَلَیسَ لِأَحَدٍ أَنْ یظُنَّ بِأَحَدٍ خَیراً حَتَّی یبْدُوَ [مَا لَمْ یعْلَمْ] ذَلِكَ مِنْهُ.
ج. به امام رضا ع منسوب است که فرموده باشند:
هنگامی که شخصی شخص دیگری را در سرزمین کفر مورد اتهام قرار دهد [= به وی بدگمان باشد و اعتماد نداشته باشد] در حالی که او را نمیشناسد، چیزی براو نیست؛ زیرا در آنجا سزاوار نیست به احدی گمان نیک برده شود مگر کسی که از ایمان داشتنش مطمئن باشی؛
و هنگامی که شخصی شخص دیگری را در سرزمین ایمان مورد اتهام قرار دهد در حالی که او را نمیشناسد، حد برعهدهاش میآید، زیرا در اینجا سزاوار نیست که کسی به دیگری گمانی جز گمان نیک داشته باشد.
الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام، ص۲۸۵
وَ رُوِی إِذَا قَذَفَ رَجُلٌ رَجُلًا فِی دَارِ الْكُفْرِ وَ هُوَ لَا یعْرِفُهُ فَلَا شَیءَ عَلَیهِ، لِأَنَّهُ لَا یحِلُّ أَنْ یحْسَنَ الظَّنُّ فِیهَا بِأَحَدٍ إِلَّا مَنْ عُرِفَتْ إِیمَانُهُ؛
وَ إِذَا قَذَفَ رَجُلًا فِی دَارِ الْإِیمَانِ وَ هُوَ لَا یعْرِفُهُ فَعَلَیهِ الْحَدُّ، لِأَنَّهُ لَا ینْبَغِی أَنْ یظُنَّ بِأَحَدٍ فِیهَا إِلَّا خَیرا.
۴۴) از امام باقر علیه السّلام از پدرش از جدّش از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده كه فرمودند:
همنشینی با بدان، سوء ظن به نیکان را در پی دارد؛
و همنشینی با نیكان، بدان را به خوبان ملحق میگرداند؛
و همنشینی فاجران با نیکوکاران، آنان را به خوبان ملحق میسازد.
پس هر كس، امرش بر شما مشتبه شد و از دینش آگاهی نداشتید، به همنشینانش نگاه كنید: پس اگر اهل دیانت بودند، او هم بر دین خداست، و اگر اهل دیانت نبودند، او نیز بهرهای از دین خدا ندارد.
همانا رسول الله ص میفرمودند: هر كس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، هرگز با كافری، برادری نكند و با هیچ فاجری، همنشین نشود. و هر كس با كافری برادری نمود و یا با فاجری همنشینی كرد، خود او نیز كافر و فاجر است.
صفات الشیعة، ص۶
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیی الْعَطَّارُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْیارِ؛
وَ مُجَالَسَةُ الْأَخْیارِ تُلْحِقُ الْأَشْرَارَ بِالْأَخْیارِ؛
وَ مُجَالَسَةُ الْفُجَّارِ لِلْأَبْرَارِ تُلْحِقُ الْفُجَّارَ بِالْأَبْرَارِ.
فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَیكُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ، فَانْظُرُوا إِلَی خُلَطَائِهِ؛ فَإِنْ كَانُوا أَهْلَ دِینِ اللَّهِ، فَهُوَ عَلَی دِینِ اللَّهِ؛ وَ إِنْ كَانُوا عَلَی غَیرِ دِینِ اللَّهِ، فَلَا حَظَّ لَهُ فِی دِینِ اللَّهِ.
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ یقُولُ:
مَنْ كَانَ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ فَلَا یؤَاخِینَّ كَافِراً وَ لَا یخَالِطَنَّ فَاجِراً؛ وَ مَنْ آخَی كَافِراً أَوْ خَالَطَ فَاجِراً، كَانَ كَافِراً فَاجِراً.
یادآوری: فرازی از این حدیث قبلا در شماره ۳۶ گذشت.
۴۵) مساله حسن ظن و سوء ظن در نسبت بین مردم و حاکمان ظرایف متعددی دارد. حاکمان باید خودشان به گونه ای رفتار کنند که در معرض سوءظن مردم واقع نشوند و خودشان هم نسبت به عموم مردم بر اساس حسن ظن عمل کنند اما در خصوص کسانی که به مسئولیتی منصوب میکنند اصلا بر اساس حسن ظن خود عمل نکنند.
فرازهایی از عهدنامه امیرالمومنین ع به مالک اشتر که به این باعاد مربوط به حسن ظن و سوءظن بین مردم و حکومت مربوط میشود بدین قرار است [عباراتی که داخل کروشه آمده است فقط در تحف العقول آمده و در نهجالبلاغه نیامده است]:
… سپس بدان كه هیچ چیز برای تقویت حسن ظن مردم به حاکم، به اندازه نیكی كردن وی به آنان، و پایین آوردن هزینۀ زندگیشان، و پرهیز از واداشتن آنان به كاری كه برای آن ساخته نشدهاند و از عهدهاش برنمیآیند، موثر نیست. پس بكوش تا در این موضوع روشی را پیش گیری كه حسن ظن به مردم تحت امرت را برایت فراهم آورد، كه حسن ظن، بار زحمتی طولانی را از دوش تو برمیدارد؛ و همانا سزاوارترین شخص برای اینکه به او حسن ظن داشته باشی، همان است که در ابتلاءاتی که گریبانگیر تو شده، با تو خوب بوده [تو را تحمل کرده]، و سزاوارترین شخص برای اینکه به او سوء ظن داشته باشی آن كسی است که در ابتلاءاتی که گریبانگیر تو شده، با تو بد بوده [تو را تحمل نکرده] است، [پس این منزلت را هم له و هم علیه خود بشناس تا بر بصیرت تو بیفزاید، هم برای خوشرفتاری [با مردم]، و هم برای زیاد شدن مواردی که عامه در ابتلائاتی که گریبانگیر تو میشود با تو خوب باشند، به علاوه آنچه كه خداوند بدین سبب در معاد برایت تدارك میبیند] …
… سپس روابط خود را با افراد باشخصیت و اصیل و خاندانهای صالح و خوش سابقه برقرار ساز، و پس از آن با مردمان دلاور و شجاع و سخاوتمند و بخشنده، چرا كه آنان مجمع كرامتها و نمونههای بارز درک عرفی و عمومی میباشند [كه انسان را به حسن ظن به خدا و ایمان به قضا و قدر او هدایت مینمایند]. سپس همچون والدینی كه به امور فرزندانشان رسیدگی میكنند به امورشان رسیدگی كن و مبادا آنچه كه ایشان را بدان تقویت مینمایی در دیدهات بزرگ آید، ویا لطف و محبّتی را که درباره آنان روا شمردهای -گر چه اندك باشد- کماهمیت بشماری [و ادامه ندهی]، زیرا همین آنان را به خیرخواهی و حسن ظنّ نسبت به تو سوق میدهد. و مبادا به صرف اینكه به كارهای بزرگشان رسیدگی میكنی از رسیدگی به جزییات امور آنان غافل شوی! چرا كه آن لطف و محبّتهای جزئی نفع خودش را دارد و كارهای بزرگ نیز موقعیت مخصوص به خودش را دارد كه از آن بینیاز نیستند …
… سپس در وضع دفتردارانت نظر كن، و حال و روز هریک از آنان را در مواردی که بدانها نیاز میشود خوب بشناس، و برایشان پایه و رتبهای قرار ده، و كارهایت را به بهترینشان بسپار، و نامههای حاوی تدابیر و اسرار خود را به افراد دارای صلاحیت اخلاقی بسپار، همان کسانی که [صاحبنظر و خیرخواه و باهوشاند و برای گفتگو در كارهای حسّاس و مهمّ شایستگی لازم را دارند و از همگان رازدارترند و] تکریم کردنشان آنان را به خودسری نمیکشاند، [و گستاخی و دلیری آنان را به وادی هلاكت نكشاند] – كه در خلوت با تو مخالفت كند و در حضور مردم خلاف آن را اظهار نماید- و از کسانی نباشد که به خاطر غفلت و بیتوجهی، در خواندن گزارشهائی كه از کارگزارانت برایت میرسد و پاسخ دادن آنها به وجه مناسبی از جانب تو، و نیز در خصوص آنچه از طرف تو میگیرد یا از جانب تو میدهد، کمکاری کند، و نیز قراردادهایی كه برای تو تنظیم میكند سست و آسیب پذیر نباشد، و اگر قراردادی به زیان تو بسته شده باشد در گسستن آن درنماند؛ و ارزش خویشتن را خوب بشناسد و از آن بیاطّلاع نباشد، چه، آن كس كه از منزلت خود بیخبر است از ارزش و مقام دیگری بمراتب ناآگاهتر است. [در مرتبه بعد، برای نامهها و دفاتر خراج و دفاتر نظامی و لشكریت گروهی را بگمار كه در انتخاب ایشان تمام تلاشت را مصروف داشتهای، – چرا كه آنان مسئولین حكومت و ولایت تو هستند – کسانی را كه سود ایشان برای تو جامعتر، و برای عموم همگانیتر باشد.]
اما در انتخاب این منشیان هرگز به زیرکی و اطمینان و حسن ظنِ خودت تكیه مكن، زیرا انسانها میدانند كه چگونه با ظاهرسازی و خوش خدمتی نظر زمامداران را جلب نمایند، در حالی که در پشت آن ظاهرسازی، اثری از خیرخواهی و امانتداری نیست. بلکه آنان را با توجه به مسئولیتهائی كه از قِبَلِ صالحانِ پیش از تو عهدهدار بودهاند بیازمای، و به افرادی از آنها که (در زمان مسئولیتشان) اثر بهتری از خود برجای گذاشتهاند و بیشتر به نجابت و امانت شناخته میشوند اعتماد كن، که همانا این دلیلی بر خیرخواهی تو نسبت به (رعایت دستور) خدا و خیرخواهی تو نسبت به كسانی است كه ولایت و حکومت بر آنها را عهدهدار شدهای، [سپس ایشان را به نیکویی در حکومتداری و نرمی در سخن فرمان ده]، و برای محور هر یك از كارهایت باید رئیسی از آنان انتخاب كنی كه او را نه بزرگی آن كارها درماندهاش سازد و نه كثرت آنها پریشان و خستهاش كند، [سپس آن دسته از حالات آنان که غالبا از تو پنهان میماند و نیز کارهای آن دسته از منصوبانت را که فرستادگانی از جانب او سراغت میآیند خوب بررسی کن و (از آن سو) ارباب رجوع را زیر نظر دار، و ببین كه ولایت و میزان پذیرش و نحوه اظهارنظر کردنهای آنان درباره والی (منصوب تو) چگونه است، زیرا تنگدلی (ملولی) و عزّت طلبی و خودبزرگبینی از جانب بسیاری از دفترداران و منشیان – جز آنان كه خدا نگاهشان دارد – سرمیزند، در حالی که ارباب رجوع چارهای جز اینکه در پی حاجاتشان برود ندارد* و باید بدانی هر عیبی كه در منشیان (دفترداران) تو باشد و تو از آن چشم پوشی كنی شخصا مسئول آن خواهی بود، و در مقابل، هر گونه فضیلتی كه در آنان باشد نیز به حساب تو خواهد بود، افزون بر ثواب نیكویی كه در پیشگاه خدا داری
* ظاهرا مقصود از این تعبیر آن است که برای فهم درست اوضاع و احوال این کارگزاران، سراغ کسانی که کارشان به اینها میافتد برو، زیرا آن منشیان و دفترداران غالبا مطالب را طوری جلوه میدهند که گویی حق به جانب آنهاست، در حالی که اگر واقعا نارساییای در کار آن منشیان و دفترداران باشد، مردم چون بالاخره نیاز و کارشان به خاطر قصور و تقصیر آنان، لنگ میماند نارساییهای مذکور را برایت بازگو خواهند کرد.
تحف العقول، ص۱۳۰ و ۱۳۲ و ۱۳۹؛ نهجالبلاغه، نامه ۵۳
من كتاب له ع كتبه للأشتر النخعی رحمه الله لما ولاه علی مصر و أعمالها
وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَیسَ شَیءٌ بِأَدْعَی إِلَی [ل] حُسْنِ ظَنِّ [وَالٍ] رَاعٍ بِرَعِیتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَیهِمْ وَ تَخْفِیفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَیهِمْ وَ تَرْكِ [قِلَّةِ] اسْتِكْرَاهِهِ إِیاهُمْ عَلَی مَا لَیسَ لَهُ قِبَلَهُمْ، فَلْیكُنْ مِنْكَ فِی ذَلِكَ أَمْرٌ یجْتَمِعُ لَكَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِیتِكَ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ یقْطَعُ عَنْكَ نَصَباً طَوِیلًا؛ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلَاؤُكَ عِنْدَهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ سَاءَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَنْ سَاءَ بَلَاؤُكَ عِنْدَهُ [فَاعْرِفْ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ لَك َ وَ عَلَیكَ لِتَزِدْكَ بَصِیرَةً فِی حُسْنِ الصُّنْعِ وَ اسْتِكْثَارِ حُسْنِ الْبَلَاءِ عِنْدَ الْعَامَّةِ مَعَ مَا یوجِبُ اللَّهُ بِهَا لَكَ فِی الْمَعَاد] …[۲۹]
ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِی الْمُرُوءَاتِ وَ الْأَحْسَابِ وَ أَهْلِ الْبُیوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ السَّخَاءِ وَ السَّمَاحَةِ فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ [یهْدُونَ إِلَی حُسْنِ الظَّنِّ بِاللَّهِ وَ الْإِیمَانِ بِقَدَرِهِ] ثُمَّ تَفَقَّدْ مِنْ أُمُورِهِمْ مَا یتَفَقَّدُ الْوَالِدَانِ مِنْ وَلَدِهِمَا [الْوَالِدُ مِنْ وُلْدِهِ] وَ لَا یتَفَاقَمَنَّ فِی نَفْسِكَ شَیءٌ قَوَّیتَهُمْ بِهِ وَ لَا تَحْقِرَنَّ لُطْفاً تَعَاهَدْتَهُمْ بِهِ وَ إِنْ قَلَّ فَإِنَّهُ دَاعِیةٌ لَهُمْ إِلَی بَذْلِ النَّصِیحَةِ لَكَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِكَ وَ لَا تَدَعْ تَفَقُّدَ لَطِیفِ أُمُورِهِمُ اتِّكَالًا عَلَی جَسِیمِهَا فَإِنَّ لِلْیسِیرِ مِنْ لُطْفِكَ مَوْضِعاً ینْتَفِعُونَ بِهِ وَ لِلْجَسِیمِ مَوْقِعاً لَا یسْتَغْنُونَ عَنْهُ …
… ثُمَّ انْظُرْ فِی حَالِ كُتَّابِكَ [فَاعْرِفْ حَالَ كُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ فِیمَا یحْتَاجُ إِلَیهِ مِنْهُمْ فَاجْعَلْ لَهُمْ مَنَازِلَ وَ رُتَباً] فَوَلِّ عَلَی أُمُورِكَ خَیرَهُمْ وَ اخْصُصْ رَسَائِلَكَ الَّتِی تُدْخِلُ فِیهَا مَكَایدَكَ [مَكِیدَتَكَ] وَ أَسْرَارَكَ بِأَجْمَعِهِمْ لِوُجُوهِ صَالِحِ الْأَخْلَاقِ [صَالِحِ الْأَدَبِ مِمَّنْ یصْلُحُ لِلْمُنَاظَرَةِ فِی جَلَائِلِ الْأُمُورِ مِنْ ذَوِی الرَّأْی وَ النَّصِیحَةِ وَ الذِّهْنِ أَطْوَاهُمْ عَنْكَ لِمَكْنُونِ الْأَسْرَارِ كَشْحاً] مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ الْكَرَامَةُ [وَ لَا تَمْحَقُ بِهِ الدَّالَّةُ] فَیجْتَرِئَ بِهَا عَلَیكَ فِی خِلَافٍ لَكَ بِحَضْرَةِ مَلٍا [فَیجْتَرِئَ بِهَا عَلَیكَ فِی خَلَاءٍ أَوْ یلْتَمِسَ إِظْهَارَهَا فِی مَلَاءٍ] وَ لَا تَقْصُرُ بِهِ الْغَفْلَةُ عَنْ إِیرَادِ مُكَاتَبَاتِ عُمِّالِكَ [كُتُبِ الْأَطْرَافِ] عَلَیكَ وَ إِصْدَارِ جَوَابَاتِهَا [جَوَابَاتِكَ] عَلَی الصَّوَابِ عَنْكَ [وَ] فِیمَا یأْخُذُ لَكَ وَ یعْطِی مِنْكَ وَ لَا یضْعِفُ عَقْداً اعْتَقَدَهُ لَكَ وَ لَا یعْجِزُ عَنْ إِطْلَاقِ مَا عُقِدَ عَلَیكَ وَ لَا یجْهَلُ مَبْلَغَ قَدْرِ نَفْسِهِ فِی الْأُمُورِ فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ یكُونُ بِقَدْرِ غَیرِهِ أَجْهَلَ. [وَ وَلِّ مَا دُونَ ذَلِكَ مِنْ رَسَائِلِكَ وَ جَمَاعَاتِ كُتُبِ خَرْجِكَ وَ دَوَاوِینِ جُنُودِكَ قَوْماً تَجْتَهِدُ نَفْسُكَ فِی اخْتِیارِهِمْ فَإِنَّهَا رُءُوسُ أَمْرِكَ أَجْمَعُهَا لِنَفْعِكَ وَ أَعَمُّهَا لِنَفْعِ رَعِیتِكَ] ثُمَّ لَا یكُنِ اخْتِیارُكَ إِیاهُمْ عَلَی فِرَاسَتِكَ وَ اسْتِنَامَتِكَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ مِنْكَ [حُسْنِ الظَّنِ بِهِمْ] فَإِنَّ الرِّجَالَ یتَعَرَّفُونَ [یعْرِفُونَ] لِفِرَاسَاتِ الْوُلَاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ [حَدِیثِهِمْ] خِدْمَتِهِمْ وَ لَیسَ وَرَاءَ ذَلِكَ مِنَ النَّصِیحَةِ وَ الْأَمَانَةِ شَیءٌ وَ لَكِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلُّوا لِلصَّالِحِینَ قَبْلَكَ فَاعْمِدْ لِأَحْسَنِهِمْ كَانَ فِی الْعَامَّةِ أَثَراً وَ أَعْرَفِهِمْ بِالْأَمَانَةِ وَجْهاً [وَ أَعْرَفِهِمْ فِیهَا بِالنُّبْلِ وَ الْأَمَانَةِ] فَإِنَّ ذَلِكَ دَلِیلٌ عَلَی نَصِیحَتِكَ لِلَّهِ وَ لِمَنْ وُلِّیتَ أَمْرَهُ [ثُمَّ مُرْهُمْ بِحُسْنِ الْوَلَایةِ وَ لِینِ الْكَلِمَةِ] وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ كُلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِكَ رَأْساً مِنْهُمْ لَا یقْهَرُهُ كَبِیرُهَا وَ لَا یتَشَتَّتُ عَلَیهِ كَثِیرُهَا [ثُمَّ تَفَقَّدْ مَا غَابَ عَنْكَ مِنْ حَالاتِهِمْ وَ أُمُورِ مَنْ یرِدُ عَلَیكَ رُسُلُهُ وَ ذَوِی الْحَاجَةِ وَ كَیفَ وَلَایتُهُمْ وَ قَبُولُهُمْ وَلِیهُمْ وَ حُجَّتَهُمْ فَإِنَّ التَّبَرُّمَ وَ الْعِزَّ وَ النَّخْوَةَ مِنْ كَثِیرٍ مِنَ الْكُتَّابِ إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّه وَ لَیسَ لِلنَّاسِ بُدٌّ مِنْ طَلَبِ حَاجَاتِهِمْ] وَ مَهْمَا كَانَ فِی كُتَّابِكَ مِنْ عَیبٍ فَتَغَابَیتَ عَنْهُ أُلْزِمْتَهُ [أَوْ فَضْلٍ نُسِبَ إِلَیكَ مَعَ مَا لَكَ عِنْدَ اللَّهِ فِی ذَلِكَ مِنْ حُسْنِ الثَّوَاب].
الف.۴) در معرض سوء ظن قرار دادن خویش
۴۶) در دعائم الاسلام عهدنامهای از امیرالمومنین ع روایت شده است که ایشان با خویش عهد کردهاند و اصل آن عهدی بین رسول الله با ایشان بوده است؛ که با مقایسه آن با عهدنامه معروف مالک اشتر به نظر میرسد همان باشد هرچند تعابیرشان گاه اندک تفاوتی با هم دارند. در اینجا ابتدا روایت دعائم که در آن از تعبیر «سوء ظن» یاد شده تقدیم میشود سپس آن فرازی از عهدنامه مالک اشتر که به نظر میرسد معادل همین فراز باشد تقدیم میگردد:
الف. فراز مربوطه در دعائم الاسلام چنین است:
در دسترس نبودنت طولانی نشود که همانا این باب سوءظن به تو را میگشاید و زمینهساز فساد امور بر علیه توست؛ و مردم انسانهایی هستند که آنچه از آنان غایب باشد را نمیدانند؛ و دربانان خود را [درست] انتخاب کن و هرکس از ایشان که برای مردم زحمت زیادی ایجاد میکند و چپاولگر و کمانصاف است را از خود دور کن…
دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۶۷
وَ عَنْ عَلِی ص أَنَّهُ ذَكَرَ عَهْداً فَقَالَ الَّذِی حَدَّثَنَاهُ أَحْسَبُهُ مِنْ كَلَامِ عَلِی ص إِلَّا أَنَا رُوِّینَا عَنْهُ أَنَّهُ رَفَعَهُ فَقَالَ عَهِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَهْداً كَانَ فِیهِ بَعْدَ كَلَامٍ ذَكَرَهُ …
وَ لَا تُطِلِ الِاحْتِجَابَ فَإِنَّ ذَلِكَ بَابٌ مِنْ سُوءِ الظَّنِّ بِكَ وَ دَاعِیةٌ إِلَی فَسَادِ الْأُمُورِ عَلَیكَ وَ النَّاسُ بَشَرٌ لَا یعْرِفُونَ مَا غَابَ عَنْهُمْ وَ تَخَیرْ حُجَّابَكَ وَ أَقْصِ مِنْهُمْ كُلَّ ذِی أَثَرَةٍ عَلَی النَّاسِ وَ تَطَاوُلٍ وَ قِلَّةِ إِنْصَاف
ب. فراز مربوطه در عهدنامه مالک اشتر (در نهجالبلاغه و تحف العقول) چنین است:
… و نکته دیگر اینکه مبادا اینکه در دسترس مردمان تحت حکومتت نباشی به درازا كشی، زيرا در دسترس نبودن زمامداران موجب نوعی در تنگنا قرار گرفتن و كم اطّلاعی از امور است، و این در دسترس نبودنشان آنان را از آنچه كه در اطرافشان میگذرد بیخبر نگه میدارد، و موجب میشود كه در نظرشان بزرگ كوچك، و كوچك بزرگ، و نيكو زشت، و زشت نيكو جلوه كند، و حقّ با باطل آميخته شود، چرا كه زمامدار در هر حال يك بشر است و به كارهائی كه مردم از او پنهان میدارند پی نمیبرد، و روی حق هیچ برچسبی گذاشته نشده که بدان وسیله راستی از دروغ متمایز شود؛ پس با كم کردن فاصله با مردم خود را از تضییع حقوق آنان مصون بدار، که همانا تو از اين دو حال خارج نيستی: يا شخصی هستی سخاوتمند كه جان خود را صرف بذل در حق کردهای، پس چرا برای دادن حقّی است كه باید ادا کنی و يا کردار شايستهای كه باید از عهدهاش برآیی، در دسترس مردم نباشی؟ و يا مردی هستی بخيل و تنگ نظر، در اين صورت هم خیلی زود مردم به خاطر همین تنگنظریات از مراجعه به تو ناامید میشوند به علاوه اينكه بيشتر نيازهایی مردم بابت آنها به تو مراجعه میکنند از آن دسته اموری است که هیچ مؤونهای برای تو ندارد، مانند شكايت از ستمی که بدانها رفته، يا طلب انصاف در برخوردی که با آنها میشود [پس از آنچه برايت شرح دادم بهرۀ لازم را ببر، و در آن بدانچه ان شاء الله بهره و رشد خودت را تأمين میكند بسنده كن]
نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص۴۴۱؛ نامه ۵۳؛ تحف العقول، ص۱۴۴
و من كتاب له ع كتبه للأشتر النخعی [رحمه الله] لما ولاه علی مصر
… وَ أَمَّا [بَعْدَ هَذَا] بَعْدُ فَلَا تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَكَ عَنْ رَعِیتِكَ فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاةِ عَنِ الرَّعِیةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّیقِ وَ قِلَّةُ عِلْمٍ بِالْأُمُورِ وَ الِاحْتِجَابُ مِنْهُمْ یقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ فَیصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْكَبِیرُ وَ یعْظُمُ الصَّغِیرُ وَ یقْبُحُ الْحَسَنُ وَ یحْسُنُ الْقَبِیحُ وَ یشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ وَ إِنَّمَا الْوَالِی بَشَرٌ لَا یعْرِفُ مَا تَوَارَی عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ الْأُمُورِ وَ لَیسَتْ عَلَی الْحَقِّ سِمَاتٌ تُعْرَفُ بِهَا ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْكَذِبِ [یعْرَفُ بِهَا الصِّدْقُ مِنَ الْكَذِبِ فَتَحَصَّنْ مِنَ الْإِدْخَالِ فِی الْحُقُوقِ بِلِینِ الْحِجَابِ فَ] وَ إِنَّمَا أَنْتَ أَحَدُ رَجُلَینِ: إِمَّا امْرُؤٌ سَخَتْ نَفْسُكَ بِالْبَذْلِ فِی الْحَقِّ فَفِیمَ احْتِجَابُكَ مِنْ وَاجِبِ حَقٍّ تُعْطِیهِ أَوْ فِعْلٍ [خُلُقٍ] كَرِیمٍ تُسْدِیهِ؟ أَوْ [وَ إِمَّا] مُبْتَلًی بِالْمَنْعِ فَمَا أَسْرَعَ كَفَّ النَّاسِ عَنْ مَسْأَلَتِكَ إِذَا أَیسُوا مِنْ بَذْلِكَ مَعَ أَنَّ أَكْثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَیكَ [مَا] مِمَّا لَا مَئُونَةَ فِیهِ عَلَیكَ مِنْ شَكَاةِ مَظْلِمَةٍ أَوْ طَلَبِ إِنْصَافٍ فِی مُعَامَلَةٍ [إِنْصَافٍ فَانْتَفِعْ بِمَا وَصَفْتُ لَكَ وَ اقْتَصِرْ فِیهِ عَلَی حَظِّكَ وَ رُشْدِكَ إِنْ شَاءَ اللَّه]
ج. از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
کسی که خویش را در معرض اتهام قرار دهد اگر کسی به او بد گمان شد فقط خودش را سرزنش کند؛ و کسی که سر خویش را مخفی بدارد اختیارش به دست خویش است.
الكافی، ج۸، ص۱۵۲؛ الأمالی( للصدوق)، ص۳۰۴
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِی عَنِ السَّكُونِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
مَنْ عَرَّضَ نَفْسَهُ لِلتُّهَمَةِ فَلَا یلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ وَ مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ كَانَتِ الْخِیرَةُ فِی یدِهِ.
۴۷) الف. از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند: از گمانهای مومنان خود را حفظ کنید؛ که همانا خداوند حق را بر زبان آنها جاری میسازد.
نهجالبلاغه، حکمت۳۰۹؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۹۱؛ عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۸۸
وَ قَالَ عَلَیهِ السَّلَامُ:
اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِینَ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی جَعَلَ الْحَقَّ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ.
ب. و از ایشان روایت شده که فرمودند:
گمان مومن همچون غیبگویی است!
تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۹۱
ظَنُّ الْمُؤْمِنِ كِهَانَةٌ.
الف.۵) ظن به خویش
۴۸) اگر در برابر خدا اصل بر حسن ظن است، در برابر خویش اصل بر سوءظن است:
الف. از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:
و بدانید ای بندگان خدا که همانا مومن شب را به روز و روز را به شب نمىرساند جز كه بشدت به نفس خویش بدگمان است؛ و پيوسته با آن عتاب دارد، و گناهكارش مىشمارد.
نهج البلاغة، خطبه ۱۷۶؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: ۹۰
… وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُصْبِحُ وَ لَا يُمْسِي إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلَا يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيداً لَهَا
ب. همانا مومنان نفس خود را نزد خويش متّهم مىدانند، و از لغزشهای گذشتهشان ترسانند از دنیا گریزانند و به آخرت مشتاق و در انجام طاعات کوشا.
تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: ۹۰
الْمُؤْمِنُونَ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ فَارِطِ زَلَلِهِمْ وَجِلُونَ وَ لِلدُّنْيَا عَائِفُونَ [عَاقُّونَ] وَ إِلَى الْآخِرَةِ مُشْتَاقُونَ وَ إِلَى الطَّاعَاتِ مُسَارِعُون.
ج. و در فرازی از خطبه متقین در وصغ ایشان فرمودند:
با اعمالی پاک به سوی خداوندشان به راه افتادند و به اندک اعمالی برای خدایشان رضایت نمیدهند و طاعتهاى فراوان را در محضر او بسيار نشمارند. پس آنان خود را متّهم شمارند و از كردههاى خويش بيم دارند. اگر يكى از ايشان را بستايند، از آنچه درباره او گويند بترسد، و به پیشگاه خداوند از آنچه نمیدانند استغفار کند و گويد: «من خود را از ديگران بهتر مىشناسم و خداى من مرا از خودم بهتر مىشناسد. بار خدايا! مرا مگير بدانچه بر زبان مىآرند، و بهتر از آنم كن كه مىپندارند، و بر من ببخشاى آن را كه نمىدانند…
الأمالي( للصدوق)، ص۵۷۲؛ صفات الشيعة، ص۲۲؛ نهج البلاغة، خطبه۱۹۳
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ الْوَاسِطِيُّ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ الْهَاشِمِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: قَامَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ وَ كَانَ عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ: …
… بَادَرُوا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْأَعْمَالِ الزَّكِيَّةِ لَا يَرْضَوْنَ لِلَّهِ بِالْقَلِيلِ وَ لَا يَسْتَكْثِرُونَ لَهُ الْجَزِيلَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِنْ زُكِّيَ أَحَدُهُمْ خَافَ مَا يَقُولُونَ وَ يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِمَّا لَا يَعْلَمُونَ وَ قَالَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي وَ رَبِّي أَعْلَمُ مِنِّي بِنَفْسِي اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِي خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِي مَا لَا يَعْلَمُون …
تدبر
۱) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»
ظاهرا علت اصلی اینکه چرا باید از بسیاری گمانها اجتناب کنیم، این نیست که گمان همیشه اشتباه است؛ بلکه این است که:
الف. گمان گاه درست درمیآید و گاه خطا (حدیث۲)؛ و لذا قابل اعتماد نیست.
ب. ظن و گمان با تردید و تزلزل رابطه متقابلی دارند (حدیث۴) و در واقع، با اینکه ظن نسبت به دروغ این برتری را دارد که گاه درست از آب درمیآید، اما بسیار میشود که به اشتباه برود ولی همین که گاه درست از آب درمیآید، موجب میشود خود شخص بدان اعتماد میکند، و شاید همین موجب شده از دروغ و کذب (که خود گویندهاش از اساس میداند نادرست است و خودش بدان اعتماد نمیکند) بدتر باشد. (حدیث۳).
ج. گمان غالبا ناظر به ظاهر امر است؛ در حالی که واقع امر گاه متفاوت با ظاهرش است؛ بویژه در ابعاد اجتماعی و عیبجویی از دیگران. مثلا ما یک رفتار را میبینیم که خلاف شرع و اخلاق است؛ اما چهبسا عامل آن از روی اشتباه یا فراموشی مرتکب آن کار شده باشد است؛و لذا نمیتوان روی این گمانهایی که مبتنی بر ظاهر امور است قضاوت صحیح داشت (مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص ۱۱۰[۳۰]).
د. جایی که انسان یقین ندارد و جای لغزش است، بهتر کار این است که احتیاط کند؛ و اقتضای احتیاط این است که بر ظن و گمان تکیه نکند (مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص ۱۱۰[۳۱]).
ه. …
۱.۱) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ»
آیه فقط نفرمود در مورد دیگران دروغ نگویید؛ حتی نفرمود بر اساس شک نظر ندهید؛ بلکه فرمود در مورد دیگران به گمانتان هم تکیه نکنید (مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۱۱۱-۱۱۲[۳۲])
۲) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»
این آیه از ما خواسته است که از برخی از «ظن»ها اجتناب کنیم و برخی از آنها گناه است؛ این نشان میدهد که همه ظنها بد نیستند. آن ظنهایی که بد نیستند کداماند؟
الف. گاه ظن در مسیر اطمینان و یقین است؛ یعنی مطلبی هنوز به حد یقین نرسیده اما حدس و گمانی است که نشان از خردمندی شخص است (حدیث۱۲) و شاید به همین مناسبت است که در احادیث دو گونه «:ظن» را از هم متمایز میکنند «ظنِ» شک؛ و «ظنِ» یقین؛ و برخی از تعابیر ظن در قرآن که در خصوص مومنان آمده و ممدوح است را مصداق دسته دوم میشمرند (حدیث۱)
ب. این آیه در ضمن آیات مربوط به روابط اجتماعی بین مومنان است؛ و اغلب ظنهایی که در جامعه پیدا میشود از مقوله سوء ظن است که در مجموع اغلب این سوء ظنها به دیگران نارواست و حسن ظن به مومنان مصداق بارز آن ظنونی است که ممدوح است. (تفصیل این ظنون در تدبر۳)
ج. حسن ظن به خداوند و سوءظن به خویش از آن دسته ظنونی هستند که نهتنها مذموم نیستند بلکه از علائم مومنان واقعی است (تفصیل این ظنون در تدبر۳).
د. …
۳) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»
این آیه توصیه اولیهای به پرهیز از ظن دارد با این تحلیل که بسیاری از ظنها گناه است. البته در قرآن کریم گاه شده که ظن افراد مورد مدح واقع شده است: «الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُون» (بقره/۱۴۶) و «قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ» (بقره/۲۴۹) ویا افراد توصیه به ظن شدهاند: «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً» (نور/۱۲). صرف نظر از اینکه گاه مقصود از برخی مصادیق ممدوح ظن را یقین دانستهاند (توضیح در تدبر۲.الف)، برای اینکه معلوم شود واقعا تکلیف ما با ظنون مختلف چیست بهتر است نگاه جامعی به اقسام ظن داشته باشیم:
اقسام ظن
ظن و گمانی که در انسانها پدید میآید به لحاظ متعلق آن:
یا ناظر به خداست، یا ناظر به خویش، یا ناظر به دیگران؛
و به لحاظ جهتگیری نسبت به متعلق آن:
یا حسن ظن است یا سوء ظن؛
و هریک از اینها به لحاظ ارزشگذاری میتواند خوب یا بد باشد:
الف. ناظر به خدا
در اینجا قاعده کلی این است که حسن ظن به خدا همواره خوب و سوء ظن به خدا همواره بد است. تفصیل این مطلب در احادیث ۱۴ تا ۲۸ گذشت. تنها نکتهای که شاید تذکرش لازم باشد این است که حسن ظن به خدا، هیچگاه نباید به سمتی کشیده شود که انسان از کار کردن دست بکشد و حسن ظن به خدا در معنای درست خویش نهتنها تنبلی و بیمبالاتی نمیآورد بلکه کاملا تقویت کننده عبودیت و خوف از خداست (به طور خاص به احادیث ۲۱ تا ۲۴ توجه شود)؛ و از آن سو، بنیان خصلتهایی همچون ترس و بخل و حرص، در سوء ظن داشتن به خداست (احادیث ۲۸-۳۰). پس اگر این آیه از منظر ظن به خدا مورد توجه قرار گیرد باید گفت: مصداق آن ظن کثیری که نسبت به خداوند باید از آن پرهیز نمود، سوءظن داشتن به خداست و هرگونه سوءظنی به خداوند گناه است؛ و البته همواره باید به خدا حسن ظن داشت.
ب. ناظر به خویش
در اینجا مساله کاملا بالعکس میشود؛ یعنی انسان همواره باید به خود بدگمان باشد و خود را متهم ببیند؛ و از خوشگمانی به خویش برحذر باشد؛ که خوشگمانی به خویش منجر به گناهی به نام عجب میشود که از بدترین گناهان کبیره است.[۳۳] پس اگر این آیه از منظر ظن به خویش مورد توجه قرار گیرد باید گفت: مصداق آن ظن کثیری که نسبت به خداوند باید از آن پرهیز نمود، حسن ظن داشتن به خویش است و در مقابل سوءظن به خویش از خصلتهای مومنان واقعی است. البته این بدگمانی به آن معناست که خوف از خدا را در انسان تقویت کند؛ وگرنه اگر این بدکمانی به خویش به حدی برسد که شخص امید و رجای خویش به خدا را از دست بدهد و ناامید از رحمت الهی شود قطعا مصداق آن سوءظنی است که باید از آن اجتناب نمود.
ج. ناظر به دیگران
در یک تقسیم کلی، دیگران را میتوان همکیشان (مومنان و مسلمانان) و غیرهمکیشان تقسیم کرد. بحث در مورد غیرهمکیشان پیچیدگی خاص خود را دارد که فعلا از مباحث این آیه خارج است[۳۴]. اما در خصوص مومنان و مسلمانان، ظاهرا اصل اولیه داشتن حسن ظن به دیگران و پرهیز از سوءظن به دیگران است و توصیه شده که حتی اگر وضعیت بظاهر نامطلوبی از او دیدیم تا حد امکان آن را بر وجه خوبی حمل کنیم (احادیث۳۱ تا۴۱) مگر کسی که علنا به فسق و فجور اقدام میکند (حدیث۸۸)؛ و البته معدود مواردی توصیههای مختصری به سوءظن داشتن هم شده است، که مهمترینش آن است که اگر انسان در زمانهای زندگی میکند که بدی بر رفتار انسانهای جامعه و غالب است اینجا دیگر جای حسن ظن داشتن نیست (حدیث۴۳) و در واقع، داشتن سوءظن در چنین موقعیتهایی از باب احتیاط و دوراندیشی است (احادیث ۱۳ و ۴۲). البته در روابط با مومنان درست است که از سویی باید تا حد امکان از سوءظن پرهیز داشت و از سویی اگر دیگران به ما حسن ظن داشتند بکوشیم طوری رفتار کنیم که حسن ظن ایشان صادق از آن درآید (حدیث۴۰)، اما حقیقت این است که باید توجه داشته باشیم که بسیاری از مردم به این دستور عمل نمیکنند، و از این رو، همان طور که باید از سوءظن به دیگران اجتناب نمود باید از قرار دادن خود در موقعیتی که موجب سوءظن میشود پرهیز نمود (احادیث۴۶-۴۷)؛ که این مساله در خصوص زمامداران و کسانی که مسئولیتی برعهده دارند بمراتب بیشتر و ظریفتر است (حدیث۴۵).
البته یک نکته مهم درباره سوء ظن (بخصوص در مورد دیگران) که در احادیث مورد تاکید قرار گرفته این است که انسانها بالاخره ناخواسته مبتلا به سوء ظن میشوند تا حدی که گویی هیچ انسانی نیست که از آن خلاصی داشته باشد، ولی مهمترین وظیفه انسان این است که به سوءظن خود ترتیب اثر ندهد (حدیث۵) و همین تحلیل محملی بوده است که بسیاری از بزرگان بین احادیثی که سوءظن را مذمت کردهاند و احادیثی که گاه از محاسن سوءظن سخن گفتهاند جمع کنند بدین بیان که اساسا ظن یک صفت انفعالی و خارج از اراده انسان است که نمیتواند مورد دستور قرار گیرد؛ پس جایی که از محاسن آن سخن گفته شده صرفا از باب حزم و احتیاط و دوراندیشی و در افق ذهن است[۳۵]؛ و جایی که مذمت شده جایی است که انسان بخواهد بر این سوء ظن خود نتیجه عملی و خارجی مترتب کند (مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۵[۳۶]؛ نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص۱۱۱[۳۷]؛ المیزان، ج۱۸، ص۳۲۳ و ۳۳۳[۳۸])
تبصره
چنانکه مشاهده شد در مجموع مصادیق بد بودن سوءظن به نحو چشمگیری بیش از مصادیقی است که در آنها سوء ظن داشتن مطلوب است، و شاید به همین جهت است که در این آیه تاکید اصلی بر اجتناب از سوء ظن است و در احادیث نیز وقتی به صورت کلی بحث شده غالبا از مضرات و مذمت سوءظن و تعارض آن با ایمان (احادیث ۶ تا ۱۰) و محاسن حسن ظن (احادیث۱۱-۱۲) سخن گفته شده است.
۴) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»
اگر در مجموع از سوءظن به دیگران برحذر داشته شدهایم خوب است عوامل پیدایش سوء ظن و آثار مترتب بر آن را هم بشناسیم تا از آنها اجتناب کنیم.
عوامل پیدایش سوء ظن
الف. کثرت تزلزل و تردید (حدیث۴)
ب. ضعف ایمان و آلودگی باطن؛ و بیبهرگی از حیاء و امانت و صیانت و صدق (حدیث۱۱)
ج. پستی و لئامت (حدیث۳۷.ب)
د. دور شدن از خوبیها ( ۳۷.ج) و بد بودن خود شخص، که انتظار بدیهای خویش را در دیگران دارد (حدیث۳۴)
ه. همنشینی و همصحبتی با انسانهای بد (حدیث۳۶ و ۴۴)
و. …
آثار مترتب بر سوء ظن
الف. از دست دادن دین و ایمان (حدیث۷ و ۳۵.ج)
ب. گرفتار شدن به عذاب الهی، حتی بعد از اینکه شخص ایمان آورده بود (احادیث۷.د و ۱۶)
ج. گرفتار شدن به هبط عمل (حدیث ۱۰.الف) و سنگین کردن بار گناه (حدیث ۱۰.ب)
د. گرفتار شدن به توهمات بد (حدیث۹.الف)
ه. فاسد کردن امور (حدیث۱۰.الف) و بدجوری در هم پیچیده شدن (حدیث ۹.ب)
و. سوق دادن انسان به اقدامات شرورانه (حدیث ۱۰.ج) همچون آسیب زدن به همنشینان (حدیث ۹.ج)
ز. بخل و حرص و ترس و آزمندی (حدیث۲۵ تا ۲۹) (البته چهبسا اینها را به عنوان عوامل ایجاد سوءظن هم بتوان دانست؛ یعنی رابطهای دوسویه دارند)
ح. از دست دادن دوستان صمیمی (حدیث ۳۷.د)
ط. ترس و نگرانی از همگان (حدیث۳۹. الف) و اعتقاد به خیانت کسانی که اهل خیانت نیستند (حدیث ۳۹.ج)
ی. پیداش حسن ظن نابجا (حسن ظن به کسی که سزاوار حسن ظن نیست) (حدیث۳۹.ب)
ک. …
راههای غلبه بر سوءظن
علاوه بر ریشه کن کردن آنچه به عنوان عوامل پیداش سوءظن مطرح شد و نیز اندیشیدن درباره عواقب و پیامدهای سوءظن (که این دو مورد در بالا شرح داده شد) برخی راهکارهای خاص هم برای غلبه بر سوءظن و جلوگیری از وقوع پیامدهای آن مطرح شده است؛ از جمله:
الف. ترتیب اثر ندادن به ظن و گمانی که به ذهن خطور کرده (حدیث۵)
ب. تضرع به درگاه الهی برای رهایی از آن (حدیث۸)
ج. …
۵) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»
این آیه که در فضای روابط اجتماعی است توصیه اولیهاش پرهیز از ظن است، با این تحلیل که بسیاری از ظنها گناه است؛ نه همه ظنها.
ثمره حقوقی:
در مقام قانون گذاری نیاز نیست تمام مصادیق یک کار بد باشد تا ممنوعیت آن توصیه شود؛ گاه همین که اکثر مصادیق آن دارای آثار سوء باشد کافی است که از انجام آن نهی شود.
۶) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»
در جامعهی ایمانی، اصل بر اعتماد، كرامت و برائت انسانها است. (تفسیر نور، ج۹، ص۱۸۹)
۷) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»
با اینكه برخی گمانها گناه است، باید از بسیاری گمانها، دوری كنیم. پس برای دوری از گناهان حتمی، باید از گناهان احتمالی اجتناب كنیم. (تفسیر نور، ج۹، ص۱۸۹)
۸) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»
انسان باید تا میتواند از سوء ظن به مومنان اجتناب کند و کار آنها را بر محمل خوبی حمل نماید (حدیث۳۳) و اگر چنین نکرد حتما آن کار را تدارک نماید:
حکایت ۱
شخصی از خاص شیعه مضطرب و نگران خدمت امام کاظم ع آمد و در خلوت به ایشان عرض کرد: یا ابن رسول الله! آنچه موجب ترس من شده این است که فلانی که ظاهرا ابراز میدارد که امامت و وصی بودن شما را پذیرفته در این ابراز اعتقادش نفاق میورزد.
امام ع فرمود: چگونه؟
گفت: امروز من با او در مجلس فلانی که از بزرگان بغداد است بودیم؛ صاحب مجلس به او گفت: گمان تو این است که موسی بن جعفر، و نه این شخصی که بر تخت سلطنت نشسته، امام است؟ وی گفت: من چنین نمیگویم؛ بلکه گمانم این است که موسی بن جعفر ع غیر امام است؛ و اگر چنین نبود که اعتقاد داشتم که او غیر امام است پس بر من و برکسی که چنین اعتقادی ندارد لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم باد. پس صاحب مجلس گفت: خدا تو را جزای خیر دهد و کسانی که از تو سخنچینی کردند را لعنت کند.
امام کاظم ع فرمود: مطلب چنان نیست که گمان کردهای؛بلکه این رفیقت فقیهتر از تو بوده است؛ او فقط گفته: همانا موسی غیر امام است؛ یعنی همانا کسی که غیر امام است موسی غیر از اوست؛ پس در نتیجه او امام است* و در واقع با این سخنش امامت مرا اثبات و امامت غیر مرا نفی کرده است. ای بنده خدا! کی قرار است این گمان تو به برادرت که این را نشانه نفاق او دانستی از تو زدوده شود؟ به سوی خدا توبه کن!
پس آن شخص مراد وی را فهمید و [از گمان بدی که به او برده بود] اندوهگین شد و گفت: یا ابن رسول الله! من مالی ندارم که با آن رضایت وی را به دست آورم؛ ولی پارهای از همه عباداتم و نیز صلواتی که بر شما و لعنتی که بر دشمنان شما میفرستم را به او میبخشم.
امام ع فرمود: الان از آتش جهنم بیرون آمدی!
* پینوشت
ظاهرا امام ع میخواهند چنین توضیح دهند که: مقصود او از عبارت «موسی بن جعفر ع غیر امام است» این است که «موسی بن جعفر غیر امام [مورد نظر تو] است»، که این امام مورد نظر تو غیر از امام واقعی است؛ و در نتیجه کسی که غیر امام [واقعی] است، موسی بن جعفر غیر از اوست
التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسكری علیه السلام، ص۳۵۹-۳۴۰؛ الإحتجاج (للطبرسی)، ج۲، ص۳۹۵
قَالَ رَجُلٌ لِمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع مِنْ خَوَاصِّ الشِّیعَةِ وَ هُوَ یرْتَعِدُ بَعْدَ مَا خَلَا بِهِ: یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا أَخْوَفَنِی أَنْ یكُونَ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ ینَافِقُكَ فِی إِظْهَارِهِ اعْتِقَادَ وَصِیتِكَ وَ إِمَامَتِكَ!
فَقَالَ مُوسَی ع: وَ كَیفَ ذَاكَ؟
قَالَ: لِأَنِّی حَضَرْتُ مَعَهُ الْیوْمَ فِی مَجْلِسِ فُلَانٍ رَجُلٍ مِنْ كِبَارِ أَهْلِ بَغْدَادَ فَقَالَ لَهُ صَاحِبُ الْمَجْلِسِ: أَنْتَ تَزْعُمُ أَنَّ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ ع إِمَامٌ دُونَ هَذَا الْخَلِیفَةِ الْقَاعِدِ عَلَی سَرِیرِهِ؟! فَقَالَ لَهُ صَاحِبُكَ هَذَا: مَا أَقُولُ هَذَا، بَلْ أَزْعُمُ أَنَّ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ ع غَیرُ إِمَامٍ وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ أَعْتَقِدُ أَنَّهُ غَیرُ إِمَامٍ، فَعَلَی وَ عَلَی مَنْ لَمْ یعْتَقِدْ ذَلِكَ لَعْنَةُ اللَّهِ، وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ. فَقَالَ لَهُ صَاحِبُ الْمَجْلِسِ: جَزَاكَ اللَّهُ خَیراً، وَ لَعَنَ [اللَّهُ] مَنْ وَشَی بِكَ.
قَالَ لَهُ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ع: لَیسَ كَمَا ظَنَنْتَ، وَ لَكِنَّ صَاحِبَكَ أَفْقَهُ مِنْكَ، إِنَّمَا قَالَ: إِنَّ مُوسَی غَیرُ إِمَامٍ، أَی إِنَّ الَّذِی هُوَ غَیرُ إِمَامٍ فَمُوسَی غَیرُهُ، فَهُوَ إِذاً إِمَامٌ فَإِنَّمَا أَثْبَتَ بِقَوْلِهِ هَذَا إِمَامَتِی، وَ نَفَی إِمَامَةَ غَیرِی. یا عَبْدَ اللَّهِ مَتَی یزُولُ عَنْكَ هَذَا الَّذِی ظَنَنْتَهُ بِأَخِیكَ هَذَا مِنَ النِّفَاقِ تُبْ إِلَی اللَّهِ.
فَفَهِمَ الرَّجُلُ مَا قَالَهُ، وَ اغْتَمَّ وَ قَالَ: یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا لِی مَالٌ فَأُرْضِیهُ بِهِ، وَ لَكِنْ قَدْ وَهَبْتُ لَهُ شَطْرَ عَمَلِی كُلِّهِ مِنْ تَعَبُّدِی، وَ مِنْ صَلَاتِی عَلَیكُمْ أَهْلَ الْبَیتِ، وَ مِنْ لَعْنَتِی لِأَعْدَائِكُمْ.
قَالَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ع: الْآنَ خَرَجْتَ مِنَ النَّار.
۹) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»
حکایت۲
شقیق بلخی گفته است: در سال ۱۴۹ برای انجام حج خارج شدم؛ وارد قادسیه گردیدم. نگاهم به مردمی افتاد که با لباسهای متنوع و وسائل مختلف آماده شده بودند و هرکس از آنان در حد وسع خود توشهای برای سفر آماده کرده بود. گفتم: خدایا اینان به خاطر تو راه افتادهاند پس آنان را محروم برنگردان.
در حالی که ایستاده بودم و زمام شترم را به دست داشتم و دنبال جایی بودم که جدای از مردم فرود آیم نگاهم به جوان خوشسیمای گندمگونی افتاد که سیمای عبادت در چهرهاش هویدا بود؛ بین چشمانش جای سجدهای بود همچون ستارهای درخشان، و روی لباس خود جامهای از پشم پوشیده بود و نعلین عربی به پا داشت و تنها و جدای از جمعیت نشسته بود. با خود گفتم این جوان از صوفیهایی است که به خیال توکل میخواهد در این راه کلّ بر مردم باشند؛ به خدا سوگند سراغش میروم و او را سرزنش میکنم.
نزدیک او رفتم همین که چشمش به من افتاد که به سویش میآیم؛ فرمود: ای شقیق! «بسیار از گمان اجتناب کنید، که همانا بعضی از آن گمانها گناه است و تجسس نکنید» (حجرات/۱۲) و آيه را خواند سپس مرا ترک کرد و رفت؛با خود گفتم این جوان از سر من آگاه بود و درباره آنچه در درون من میگذشت سخن گفت و مرا به اسمم خطاب کرد و کسی چنین نکند مگر اینکه ولی خدا باشد بروم و به او برسم و از او حلالیت بخواهم؛ پس بسرعت به دنبالش راه افتادم ولی به او نرسیدم و از چشمم گم شد و دیگر ندیدمش … (این شخص امام کاظم ع بوده و وی در این مسیر بارها ایشان را ملاقات میکند و کرامتهای متعدد از ایشان میبیند).
دلائل الإمامة، ص۳۱۷؛ كشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۲، ص۲۱۴[۳۹]
حَدَّثَنِی أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی ابْنِ الزُّبَیرِ الْبَلْخِی بِبَلْخٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حُسَامُ بْنُ حَاتِمٍ الْأَصَمُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: قَالَ لِی شَقِیقٌ یعْنِی ابْنَ إِبْرَاهِیمَ الْبَلْخِی:
خَرَجْتُ حَاجّاً إِلَی بَیتِ اللَّهِ الْحَرَامِ فِی سَنَةِ تِسْعٍ وَ أَرْبَعِینَ وَ مِائَةٍ، فَنَزَلْنَا الْقَادِسِیةَ، قَالَ شَقِیقٌ: فَنَظَرْتُ إِلَی النَّاسِ فِی زِیهِمْ بِالْقِبَابِ وَ الْعَمَّارِیاتِ وَ الْخِیمِ وَ الْمَضَارِبِ، وَ كُلُّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ قَدْ تَزَیا عَلَی قَدْرِهِ، فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ إِنَّهُمْ قَدْ خَرَجُوا إِلَیكَ فَلَا تَرُدَّهُمْ خَائِبِینَ.
فَبَینَمَا أَنَا قَائِمٌ، وَ زِمَامُ رَاحِلَتِی بِیدِی، وَ أَنَا أَطْلُبُ مَوْضِعاً أَنْزِلُ فِیهِ مُنْفَرِداً عَنِ النَّاسِ، إِذْ نَظَرْتُ إِلَی فَتًی حَدَثِ السِّنِّ، حَسَنِ الْوَجْهِ، شَدِیدِ السُّمْرَةِ، عَلَیهِ سِیمَاءُ الْعِبَادَةِ وَ شَوَاهِدُهَا، وَ بَینَ عَینَیهِ سَجَّادَةٌ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّی، وَ عَلَیهِ مِنْ فَوْقِ ثَوْبِهِ شِمْلَةٌ مِنْ صُوفٍ، وَ فِی رِجْلِهِ نَعْلٌ عَرَبِی، وَ هُوَ مُنْفَرِدٌ فِی عُزْلَةٍ مِنَ النَّاسِ، فَقُلْتُ فِی نَفْسِی: هَذَا الْفَتَی مِنْ هَؤُلَاءِ الصُّوفِیةِ الْمُتَوَكِّلَةِ، یرِیدُ أَنْ یكُونَ كَلًّا عَلَی النَّاسِ فِی هَذَا الطَّرِیقِ، وَ اللَّهِ لَأَمْضِینَّ إِلَیهِ، وَ لَأُوَبِّخَنَّهُ.
قَالَ: فَدَنَوْتُ مِنْهُ، فَلَمَّا رَآنِی مُقْبِلًا نَحْوَهُ قَالَ لِی: یا شَقِیقُ اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ قَرَأَ الْآیةَ، ثُمَّ تَرَكَنِی وَ مَضَی، فَقُلْتُ فِی نَفْسِی: قَدْ تَكَلَّمَ هَذَا الْفَتَی عَلَی سِرِّی، وَ نَطَقَ بِمَا فِی نَفْسِی، وَ سَمَّانِی بِاسْمِی، وَ مَا فَعَلَ هَذَا إِلَّا وَ هُوَ وَلِی اللَّهِ، أَلْحَقُهُ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یجْعَلَنِی فِی حِلٍّ، فَأَسْرَعْتُ وَرَاءَهُ، فَلَمْ أَلْحَقْهُ، وَ غَابَ عَنْ عَینِی، فَلَمْ أَرَهُ. …[۴۰]
[۱] . این روایت تتمه ای دارد که متن کامل آن به عنوان آخرین حدیث ذیل این آیه خواهد آمد.
[۲] . ثلاث لازمات لامّتي: سوء الظّنّ و الحسد و الطّيرة: فإذا ظننت فلا تحقّق و إذا حسدت فاستغفر اللَّه و إذا تطيّرت فامض.
[۳] متن مصباح الشریعه به طوری است که به نظر می رسد توسط غیرمعصوم تنظیم شده و در آن کلمات معصومین به نحو شرح مزجی آمده است. از این رو فرازهایی که به نظر میرسد متن شارح است نه سخن معصوم، به پاورقی منتقل شد.
[۴] . وَ قَالَ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ: إِذَا رَأَيْتُمْ أَحَدَ إِخْوَانِكُمْ فِي خَصْلَةٍ تَسْتَنْكِرُونَهَا مِنْهُ فَتَأَوَّلُوهَا سَبْعِينَ تَأْوِيلًا فَإِنِ اطْمَأَنَّتْ قُلُوبُكُمْ عَلَى أَحَدِهَا وَ إِلَّا فَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ حَيْثُ لَمْ تَعْذِرُوهُ فِي خَصْلَةٍ يَسْتُرُهَا عَلَيْهِ سبعين [سَبْعُونَ] تَأْوِيلًا فَأَنْتُمْ أَوْلَى بِالْإِنْكَارِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مِنْهُ.
[۵] . وَ حُسْنُ الظَّنِّ يَدْعُو إِلَى حُسْنِ الْعِبَادَةِ وَ الْمَغْرُورُ يَتَمَادَى فِي الْمَعْصِيَةِ وَ يَتَمَنَّى الْمَغْفِرَةَ وَ لَا يَكُونُ مُحْسِنُ الظَّنِّ فِي خَلْقِ اللَّهِ إِلَّا الْمُطِيعَ لَهُ يَرْجُو ثَوَابَهُ وَ يَخَافُ عِقَابَهُ.
[۶] . فَمَنْ زَاغَ عَنْ وَفَاءِ حَقِيقَةِ مُوجِبَاتِ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ فَقَدْ أَعْظَمَ الْحُجَّةَ عَلَى نَفْسِهِ وَ كَانَ مِنَ الْمَخْدُوعِينَ فِي أَسْرِ هَوَاه.
[۷] . حَدَّثَنَا الْحَاكِمُ أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ نُعَيْمِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ شَاذَانَ قَالَ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: أَحْسِنْ بِاللَّهِ الظَّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي إِنْ خَيْراً فَخَيْرٌ وَ إِنْ شَرّاً فَشَرٌّ.
[۸] . حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ …
[۹] . أَبِي ره قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ …
[۱۰] . إِنِّي رَأَيْتُ الْبَارِحَةَ عَجَائِبَ قَالَ فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا رَأَيْتَ حَدِّثْنَا بِهِ فِدَاكَ أَنْفُسُنَا وَ أَهْلُونَا وَ أَوْلَادُنَا فَقَالَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي وَ قَدْ أَتَاهُ مَلَكُ الْمَوْتِ لِيَقْبِضَ رُوحَهُ فَجَاءَهُ بِرُّهُ بِوَالِدَيْهِ فَمَنَعَهُ مِنْهُ وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي قَدْ بُسِطَ عَلَيْهِ عَذَابُ الْقَبْرِ فَجَاءَهُ وُضُوؤُهُ فَمَنَعَهُ مِنْهُ وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي قَدِ احْتَوَشَتْهُ الشَّيَاطِينُ فَجَاءَهُ ذِكْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَنَجَّاهُ مِنْ بَيْنِهِمْ وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي يَلْهَثُ عَطَشاً كُلَّمَا وَرَدَ حَوْضاً مُنِعَ مِنْهُ فَجَاءَهُ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَسَقَاهُ وَ أَرْوَاهُ وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي قَدِ احْتَوَشَتْهُ مَلَائِكَةُ الْعَذَابِ فَجَاءَتْهُ صَلَاتُهُ فَمَنَعَتْهُ مِنْهُمْ وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي وَ النَّبِيُّونَ حَلَقاً حَلَقاً كُلَّمَا أَتَى حَلْقَةً طُرِدَ فَجَاءَهُ اغْتِسَالُهُ مِنَ الْجَنَابَةِ فَأَخَذَ بِيَدِهِ فَأَجْلَسَهُ إِلَى جَنْبِي وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي بَيْنَ يَدَيْهِ ظُلْمَةٌ وَ مِنْ خَلْفِهِ ظُلْمَةٌ وَ عَنْ يَمِينِهِ ظُلْمَةٌ وَ عَنْ شِمَالِهِ ظُلْمَةٌ وَ مِنْ تَحْتِهِ ظُلْمَةٌ مُسْتَنْقِعاً فِي الظُّلْمَةِ فَجَاءَهُ حَجُّهُ وَ عُمْرَتُهُ فَأَخْرَجَاهُ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ أَدْخَلَاهُ النُّورَ وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي يُكَلِّمُ الْمُؤْمِنِينَ فَلَا يُكَلِّمُونَهُ فَجَاءَهُ صِلَتُهُ لِلرَّحِمِ فَقَالَ يَا مَعْشَرَ الْمُؤْمِنِينَ كَلِّمُوهُ فَإِنَّهُ كَانَ وَاصِلًا لِرَحِمِهِ فَكَلَّمَهُ الْمُؤْمِنُونَ وَ صَافَحُوهُ وَ كَانَ مَعَهُمْ وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي يَتَّقِي وَهْجَ النِّيرَانِ وَ شَرَرَهَا بِيَدِهِ وَ وَجْهِهِ فَجَاءَتْهُ صَدَقَتُهُ فَكَانَتْ ظِلًّا عَلَى رَأْسِهِ وَ سِتْراً عَلَى وَجْهِهِ وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي قَدْ أَخَذَتْهُ الزَّبَانِيَةُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَجَاءَهُ أَمْرُهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهْيُهُ عَنِ الْمُنْكَرِ فَخَلَّصَاهُ مِنْ بَيْنِهِمْ وَ جَعَلَاهُ مَعَ مَلَائِكَةِ الرَّحْمَةِ وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي جَاثِياً عَلَى رُكْبَتَيْهِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَحْمَةِ اللَّهِ حِجَابٌ فَجَاءَهُ حُسْنُ خُلُقِهِ فَأَخَذَهُ بِيَدِهِ وَ أَدْخَلَهُ فِي رَحْمَةِ اللَّهِ وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي قَدْ هَوَتْ صَحِيفَتُهُ قِبَلَ شِمَالِهِ فَجَاءَهُ خَوْفُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَخَذَ صَحِيفَتَهُ فَجَعَلَهَا فِي يَمِينِهِ وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي قَدْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَجَاءَهُ إِفْرَاطُهُ فِي صَلَاتِهِ فَثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ [فَجَاءَهُ أَفْرَاطُهُ فَثَقَّلُوا مَوَازِينَهُ] وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي قَائِماً عَلَى شَفِيرِ جَهَنَّمَ فَجَاءَهُ رَجَاؤُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاسْتَنْقَذَهُ مِنْ ذَلِكَ وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي قَدْ هَوَى فِي النَّارِ فَجَاءَتْهُ دُمُوعُهُ الَّتِي بَكَى مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ فَاسْتَخْرَجَتْهُ مِنْ ذَلِكَ
[۱۱] . وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي عَلَى الصِّرَاطِ يَزْحَفُ أَحْيَاناً وَ يَحْبُو أَحْيَاناً وَ يَتَعَلَّقُ أَحْيَاناً فَجَاءَتْهُ صَلَاتُهُ عَلَيَّ فَأَقَامَتْهُ عَلَى قَدَمَيْهِ وَ مَضَى عَلَى الصِّرَاطِ وَ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِي انْتَهَى إِلَى أَبْوَابِ الْجَنَّةِ كُلَّمَا انْتَهَى إِلَى بَابٍ أُغْلِقَ دُونَهُ فَجَاءَتْهُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ صَادِقاً بِهَا فَفَتَحَتْ لَهُ الْأَبْوَابَ وَ دَخَلَ الْجَنَّةَ.
[۱۲]. ادام حدیث چنین است:
يَا مَالِكُ إِنَّهُ لَا تَقْدِرُ عَلَى صِفَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَذَلِكَ لَا تَقْدِرُ عَلَى صِفَتِنَا «۸» وَ كَذَلِكَ لَا تَقْدِرُ عَلَى صِفَةِ الْمُؤْمِنِ يَا مَالِكُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَلْقَى أَخَاهُ فَيُصَافِحُهُ فَلَا يَزَالُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَنْظُرُ إِلَيْهِمَا وَ الذُّنُوبُ تَتَحَاتُّ عَنْ وُجُوهِهِمَا حَتَّى يَفْتَرِقَا وَ لَيْسَ عَلَيْهِمَا مِنَ الذُّنُوبِ شَيْءٌ فَكَيْفَ تَقْدِرُ عَلَى صِفَةِ مَنْ هُوَ هَكَذَا
البته در فضائل الشيعة، (ص۳۸، ح۳۷) حدیثی شبیه این آمده است که اگرچه ممکن است یکی باشند و یکی اصل بوده، اما هر دو مضمون میتواند درست باشد:
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ مَالِكِ بْنِ الْجُهَنِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يَا مَالِكُ مَا تَرْضَوْنَ أَنْ تُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ تُؤَدُّوا الزَّكَاةَ وَ تَكُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ ثُمَّ قَالَ يَا مَالِكُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ قَوْمٍ ائْتَمُّوا بِإِمَامٍ فِي دَارِ الدُّنْيَا إِلَّا جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَلْعَنُهُمْ وَ يَلْعَنُونَهُ إِلَّا أَنْتُمْ وَ مَنْ كَانَ بِمِثْلِ حَالِكُمْ ثُمَّ قَالَ يَا مَالِكُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ شَهِيدٌ بِمَنْزِلَةِ الضَّارِبِ بِسَيْفِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ وَ قَالَ مَالِكٌ بَيْنَمَا أَنَا عِنْدَهُ ذَاتَ يَوْمٍ جَالِسٌ وَ أَنَا أُحَدِّثُ نَفْسِي بِشَيْءٍ مِنْ فَضْلِهِمْ فَقَالَ لِي أَنْتُمْ وَ اللَّهِ شِيعَتُنَا لَا تَظُنُّ أَنَّكَ مُفَرِّطٌ فِي أَمْرِنَا يَا مَالِكُ إِنَّهُ لَا يَقْدِرُ عَلَى صِفَةِ اللَّهِ أَحَدٌ فَكَمَا لَا يَقْدِرُ عَلَى صِفَةِ اللَّهِ فَكَذَلِكَ لَا يَقْدِرُ عَلَى صِفَةِ الرَّسُولِ ص وَ كَمَا لَا يَقْدِرُ عَلَى صِفَةِ الرَّسُولِ فَكَذَلِكَ لَا يَقْدِرُ عَلَى صِفَتِنَا وَ كَذَلِكَ لَا يَقْدِرُ عَلَى صِفَةِ الْمُؤْمِنِ يَا مَالِكُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَلْقَى أَخَاهُ فَيُصَافِحُهُ فَلَا يَزَالُ اللَّهُ يَنْظُرُ إِلَيْهِمَا وَ الذُّنُوبُ تَنْحَاتُّ عَنْ وُجُوهِهِمَا حَتَّى يَتَفَرَّقَا وَ إِنَّهُ لَا يَقْدِرُ عَلَى صِفَةِ مَنْ هُوَ هَكَذَا وَ قَالَ إِنَّ أَبِي ع كَانَ يَقُولُ لَنْ تَطْعَمَ النَّارُ مَنْ يَصِفُ هَذَا الْأَمْرَ.
[۱۳] . در ادامه متن جملات زیر آمده که به نظر میرسد شرح مولف است نه ادامه حدیث: وَ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَحْسَنَ النَّاسِ بِاللَّهِ ظَنّاً وَ أَبْسَطَهُمْ لَهُ رَجَاءً وَ كَانَ أَعْظَمَ النَّاسِ مِنْهُ خَوْفاً وَ أَشَدَّهُمْ لَهُ هَيْبَةً وَ مِنْهُ رَهْبَةً ص وَ كَذَا سَائِرُ الْأَنْبِيَاءِ لَمْ يَكُنْ فِي زَمَانِ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ أَحَدٌ أَحْسَنَ مِنْهُ رَجَاءً وَ لَا أَشَدَّ مِنْهُ خَوْفاً.
[۱۴] . أَيَّ شَيْءٍ تُرِيدُونَ تَكُونُونَ مُلُوكاً أَ يَسُرُّكَ أَنْ تَكُونَ مِثْلَ طَاهِرٍ وَ هَرْثَمَةَ وَ إِنَّكَ عَلَى خِلَافِ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ؟ قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ مَا يَسُرُّنِي أَنَّ لِيَ الدُّنْيَا بِمَا فِيهَا ذَهَباً وَ فِضَّةً وَ إِنِّي عَلَى خِلَافِ مَا أَنَا عَلَيْهِ. قَالَ فَقَالَ: فَمَنْ أَيْسَرَ مِنْكُمْ فَلْيَشْكُرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» وَ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى «اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ»
[۱۵] . ثُمَّ قَالَ مَا فَعَلَ ابْنُ قِيَامَا؟ قَالَ قُلْتُ: وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَيَلْقَانَا فَيُحْسِنُ اللِّقَاءَ. فَقَالَ: وَ أَيُّ شَيْءٍ يَمْنَعُهُ مِنْ ذَلِكَ؟ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ- لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ. قَالَ ثُمَّ قَالَ: تَدْرِي لِأَيِّ شَيْءٍ تَحَيَّرَ ابْنُ قِيَامَا؟ قَالَ قُلْتُ: لَا. قَالَ: إِنَّهُ تَبِعَ أَبَا الْحَسَنِ ع فَأَتَاهُ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ هُوَ يُرِيدُ مَسْجِدَ النَّبِيِّ ص فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ أَبُو الْحَسَنِ ع فَقَالَ مَا تُرِيدُ حَيَّرَكَ اللَّهُ؟! قَالَ ثُمَّ قَالَ: أَ رَأَيْتَ لَوْ رَجَعَ إِلَيْهِمْ مُوسَى فَقَالُوا لَوْ نَصَبْتَهُ لَنَا فَاتَّبَعْنَاهُ وَ اقْتَصَصْنَا أَثَرَهُ أَ هُمْ كَانُوا أَصْوَبَ قَوْلًا أَوْ مَنْ قَالَ- لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى قَالَ قُلْتُ لَا بَلْ مَنْ قَالَ نَصَبْتَهُ لَنَا فَاتَّبَعْنَاهُ وَ اقْتَصَصْنَا أَثَرَهُ قَالَ فَقَالَ مِنْ هَاهُنَا أُتِيَ ابْنُ قِيَامَا وَ مَنْ قَالَ بِقَوْلِهِ قَالَ ثُمَّ ذَكَرَ ابْنَ السَّرَّاجِ فَقَالَ إِنَّهُ قَدْ أَقَرَّ بِمَوْتِ أَبِي الْحَسَنِ ع وَ ذَلِكَ أَنَّهُ أَوْصَى عِنْدَ مَوْتِهِ فَقَالَ كُلُّ مَا خَلَّفْتُ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى قَمِيصِي هَذَا الَّذِي فِي عُنُقِي لِوَرَثَةِ أَبِي الْحَسَنِ ع وَ لَمْ يَقُلْ هُوَ لِأَبِي الْحَسَنِ ع وَ هَذَا إِقْرَارٌ وَ لَكِنْ أَيُّ شَيْءٍ يَنْفَعُهُ مِنْ ذَلِكَ وَ مِمَّا قَالَ ثُمَّ أَمْسَكَ.
[۱۶] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ آدَمَ عَنْ أَبِيهِ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَلِيُّ…
[۱۷]. این فراز آخر در تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۹۲؛ عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۲۲ هم آمده است:
الْجُبْنُ وَ الْحِرْصُ وَ الْبُخْلُ غَرَائِزُ يَجْمَعُهُمْ سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ تَعَالَى.
[۱۸] . أَخْبَرَنِي الْخَلِيلُ بْنُ أَحْمَدَ السِّجْزِيُّ الْقَاضِي قَالَ أَخْبَرَنَا ابْنُ صَاعِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُوسَى الْقَطَّانُ وَ أَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورِ بْنِ سَيَّارٍ قَالا حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُونُسَ قَالَ حَدَّثَنَا أَيُّوبُ بْنُ عُتْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ بُكَيْرٍ الْعَبْدِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا قَتَادَةُ عَنْ أَنَسٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ: ثَلَاثٌ مُهْلِكَاتٌ وَ ثَلَاثٌ مُنْجِيَاتٌ: فَالْمُنْجِيَاتُ خَشْيَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ وَ الْقَصْدُ فِي الْغِنَى وَ الْفَقْرِ وَ الْعَدْلُ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ؛ وَ الثَّلَاثُ الْمُهْلِكَاتُ: شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًى مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ. (الخصال، ج۱، ص۸۴).
[۱۹] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: ثَلَاثٌ دَرَجَاتٌ وَ ثَلَاثٌ كَفَّارَاتٌ وَ ثَلَاثٌ مُوبِقَاتٌ وَ ثَلَاثٌ مُنْجِيَاتٌ فَأَمَّا الدَّرَجَاتُ فَإِفْشَاءُ السَّلَامِ وَ إِطْعَامُ الطَّعَامِ وَ الصَّلَاةُ بِاللَّيْلِ وَ النَّاسُ نِيَامٌ وَ أَمَّا الْكَفَّارَاتُ فَإِسْبَاغُ الْوُضُوءِ فِي السَّبَرَاتِ وَ الْمَشْيُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِلَى الْجَمَاعَاتِ وَ الْمُحَافَظَةُ عَلَى الصَّلَوَاتِ وَ أَمَّا الْمُوبِقَاتُ فَشُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًى مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ وَ أَمَّا الْمُنْجِيَاتُ فَخَوْفُ اللَّهِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ وَ الْقَصْدُ فِي الْغِنَى وَ الْفَقْرِ وَ كَلِمَةُ الْعَدْلِ فِي الرِّضَا وَ السَّخَطِ. (معاني الأخبار، ص۳۱۴)
[۲۰] . مرحوم مجلسی این فراز از وصیتنامه را که خطاب به هر سه فرزند ایشان نوشته شده با سندهای مختلف به نقل از رسائل مرحوم کلینی با این تعبیر آورده است: «قَارِنْ أَهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ وَ بَايِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ لَا يَغْلِبَنَّ عَلَيْكَ سُوءُ الظَّنِّ فَإِنَّهُ لَا يَدَعُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ صَدِيقٍ صَفْحا» (بحار الأنوار، ج۷۴، ص۲۰۷)
[۲۱] . در مستدرک علاوه بر عوالی از مَجْمُوعَةُ الشَّهِيدِ، نَقْلًا عَنْ خَطِّ السَّيِّدِ تَاجِ الدِّينِ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مَعِيَّةَ عَنْ وَالِدِهِ الْقَاسِمِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مَعِيَّةَ عَنِ الْمُعَمَّرِ بْنِ غَوْثٍ السِّنْبِسِيِّ عَنِ الْإِمَامِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ ع نیز بدین صورت روایت را آورده است:
أَنَّهُ قَالَ: أَحْسِنْ ظَنَّكَ وَ لَوْ بِحَجَرٍ يَطْرَحُ اللَّهُ سِرَّهُ فِيهِ فَتَنَاوَلْ حَظَّكَ مِنْهُ فَقُلْتُ أَيَّدَكَ اللَّهُ حَتَّى بِحَجَرٍ قَالَ أَ فَلَا نَرَى الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ.
[۲۲]. وی سند دیگری نیز برای این روایت آورده است:
وَ عَنْهُ بِالْإِسْنَادِ الْمَذْكُورِ قَالَ الشَّيْخُ أَبُو الْعَبَّاسِ وَ حَدَّثَنِي الْمَوْلَى السَّيِّدُ السَّعِيدُ الْإِمَامُ الْعَلَّامَةُ بَهَاءُ الدِّينِ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ النَّسَّابَةُ الْحُسَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي السَّيِّدُ الْإِمَامُ الْعَلَّامَةُ النَّسَّابَةُ تَاجُ الدِّينِ مُحَمَّدُ بْنُ مُعَيَّةَ الْحُسَيْنِيُّ عَنِ الْفَقِيهِ الْعَالِمِ الْفَاضِلِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنِ الْمَوْلَى السَّيِّدِ الْعَالِمِ الْكَامِلِ غِيَاثِ الدِّينِ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ طَاوُسٍ الْحُسَيْنِيِّ عَنِ السَّيِّدِ الْعَالِمِ الْمُحَقِّقِ ابْنِ الْعَمِّ شَمْسِ الدِّينِ مُحَمَّدِ بْنِ السَّيِّدِ الْجَدِّ وَ ابْنِ الْعَمِّ الْعَامِلِ الْفَاضِلِ النَّسَّابَةِ جَلَالِ الدِّينِ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ التَّقِيِّ النَّسَّابَةِ عَنْ أَبِيهِ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْمَذْكُورِ عَنْ أَبِيهِ الْمَوْلَى السَّيِّدِ السَّعِيدِ الْمُحَدِّثِ الْعَالِمِ الْوَرِعِ الْبَارِعِ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ التَّقِيِّ النَّسَّابَةِ الْمَذْكُورِ عَنِ السَّيِّدِ الشَّرِيفِ أَبِي الشَّمْسِ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْعَلَوِيِّ الْحُسَيْنِيِّ الزَّيْدِيِّ الْعِيسَوِيِّ مَحْتِداً عَنِ الثِّقَةِ أَبِي بَكْرٍ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْمَنْصُورِ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ الْمُبَارَكِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ أَحْمَدَ الصُّوفِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ الْحَرْبِيِّ الْقَزْوِينِيِّ عَنْ أَبِي بَكْرٍ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْحَسَنِ بْنِ شَاذَانَ الْبَزَّازِ عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرِ بْنِ سَلْمَانَ الطَّائِيِّ عَنْ أَبِيهِ أَحْمَدَ الْمَذْكُورِ.
[۲۳] . شهید ثانی فقط این عبارت را آورده است: قَالَ النَّبِيُّ ص: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى حَرَّمَ مِنَ الْمُسْلِمِ دَمَهُ وَ مَالَهُ وَ أَنْ يُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوْءِ.
[۲۴] . أخرج ابن ماجة عن ابن عمر قال: رأيت النبي صلی الله عليه [و آله] و سلم يطوف بالكعبة و يقول: ما أطيبك و أطيب ريحك ما أعظمك و أعظم حرمتك و الذي نفس محمد بيده لحرمة المؤمن أعظم عند الله حرمة منك ماله و دمه و ان يظن به الا خيرا.
[۲۵] . در ذیل آیه ۳ همین سوره، حدیث ۱۰ (https://yekaye.ir/al-hujurat-49-03/) مواردی که قبلا آمده بود گذشت.
[۲۶] . جمله آخر این روایت در نقلهای شیخ طوسی بدین صورت آمده است که «شکستن استخوانش در حیات و مماتش یکسان است» ر.ک: تهذيب الأحكام، ج۱۰، ص۲۷۲؛ الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج۴، ص۲۹۷
ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ وَ صَفْوَانُ عَنْ رِجَالِهِمْ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَبَى اللَّهُ أَنْ يُظَنَّ بِالْمُؤْمِنِ إِلَّا خَيْراً وَ كَسْرُكَ عِظَامَهُ حَيّاً وَ مَيِّتاً سَوَاءٌ.
[۲۷] . در این مجلس امام رضا ع فقط همین فراز از این روایت علوی را به عبدالعظیم گفتند؛ اما در روایت دیگری که از امام باقر ع نقل شده متن کامل این حدیث علوی در شماره ۴۳ خواهد آمد.
[۲۸] . سند و مقدمه حدیث در امالی چنین است:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ وَقَفَ نَفْسَهُ مَوْقِفَ التُّهَمَةِ فَلَا يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ وَ مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ كَانَتِ الْخِيَرَةُ بِيَدِهِ وَ كُلُّ حَدِيثٍ جَاوَزَ اثْنَيْنِ فَشَا وَ ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ …
[۲۹] . وَ لَا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْأُلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَیهَا الرَّعِیةُ وَ لَا تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَیءٍ مِنْ مَاضِی تِلْكَ السُّنَنِ فَیكُونَ الْأَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَ الْوِزْرُ عَلَیكَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا؛ وَ أَكْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ وَ مُنَاقَشَةَ الْحُكَمَاءِ فِی تَثْبِیتِ مَا صَلَحَ عَلَیهِ أَمْرُ بِلَادِكَ وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَكَ…
[۳۰] . [في قوله تعالى يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ] لأن الظن هو السبب فيما تقدم و عليه تبنى القبائح، و منه يظهر العدو المكاشح و القائل إذا أوقف أموره على اليقين فقلما يتيقن في أحد عيبا فيلمزه به، فإن الفعل في الصورة قد يكون قبيحا و في نفس الأمر لا يكون كذلك، لجواز أن يكون فاعله ساهيا أو يكون الرائي مخطئا.
[۳۱] . و بالجملة كل أمر لا يكون بناؤه على اليقين، فالظن فيه غير مجتنب مثاله حكم الحاكم على قول الشهود و براءة الذمة عند عدم الشهود إلى غير ذلك فقوله اجْتَنِبُوا كَثِيراً و قوله تعالى: إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ إشارة إلى الأخذ بالأحوط كما أن الطريق المخوفة لا يتفق كل مرة فيه قاطع طريق، لكنك لا تسلك لاتفاق ذلك فيه مرة و مرتين، إلا إذا تعين فتسلكه مع رفقة كذلك الظن ينبغي بعد اجتهاد تام و وثوق بالغ.
[۳۲] . و في الآية لطائف: … و منها أن اللّه تعالى لم يقل اجتنبوا تقولوا أمرا على خلاف ما تعلمونه، و لا قال اجتنبوا الشك، بل أول ما نهى عنه هو القول بالظن، و ذلك لأن القول على خلاف العلم كذب و افتراء، و القول بالشك، و الرجم بالغيب سفه و هزء، و هما في غاية القبح، فلم ينه عنه اكتفاء بقوله تعالى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لأن وصفهم بالإيمان يمنعهم من الافتراء و الارتياب الذي هو دأب الكافر. و إنما منعهم عما يكثر وجوده في المسلمين، لذلك قال في الآية لا يَسْخَرْ و منها أنه ختم الآيتين بذكر التوبة، فقال في الأولى: وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [الحجرات: ۱۱] و قال في الأخرى إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ [الحجرات: ۱۲] لكن في الآية الأولى لما كان الابتداء بالنهي في قوله لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ ذكر النفي الذي هو قريب من النهي، و في الآية الثانية لما كان الابتداء بالأمر في قوله اجْتَنِبُوا ذكر الارتياب الذي هو قريب من الأمر.
[۳۳] . افرادی كه خود را بیعیب میدانند، در حقیقت نور علم و ایمانشان كم است و با نور كم، انسان چیزی نمیبیند. اگر شما با یك چراغ قوّه وارد سالنی بزرگ شوید، جز اشیای بزرگ چیزی را نمیبینید، ولی اگر با نور قوی مانند پرژكتور وارد سالن شدید، حتّی اگر چوب كبریت یا سنجاقی در سالن باشد میتوانید آن را ببینید. افرادی كه نور ایمانشان كم است، جز گناهان بزرگ چیزی به نظرشان نمیآید و لذا گاهی میگویند: ما كه كسی را نكشتهایم! از دیوار خانهای كه بالا نرفتهایم! و گناه را تنها این قبیل كارها میپندارند، امّا اگر نور ایمان زیاد باشد، تمام لغزشهای ریز خود را نیز میبینند و به درگاه خدا ناله و استغفار میكنند. اگر كسی نسبت به خود خوشبین شد، هرگز ترقّی نمیكند. او مثل كسی است كه دائماً به پشت سر خود و به راههای طی شده نگاه میكند و به آن مغرور میشود، ولی اگر به جلو نگاه كند و راههای نرفته را ببیند، خواهد دانست كه نرفتهها چند برابر راههای رفته است! (تفسیر نور، ج۹، ص۱۸۹).
[۳۴]. به نظر میرسد در مواجهه با غیرهمکیشان شاید بتوان گفت اصل اولی بر عدم اطمینان بدانهاست (وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ؛ آل عمران/۷۳) و حدیث ۴۳.ج هم ناظر به این وضعیت بود. البته شاید حداقل بین دو دسته بتوان فرق گذاشت: یکی کسانی که نوعی عداوت دینی دارند، که حتما در رابطه با اینها اصل اول سوء ظن و اعتماد نکردن بدانهاست؛ و دستهای که از این جهت خنثی هستند؛ که در مورد اینها وضعیت بسیار پیچیده است و حکم یکسانی نمیتوان داشت چنانکه مثلا در آیه «وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِما» (آل عمران/۷۵) به این تنوع در آنها اشاره شده است. ان شاء الله در آیات مرتبط با آنها بدین بحث پرداخته خواهد شد.
[۳۵] . معنای حسنظن؛ سادگی، زودباوری، سطحینگری و غفلت از توطئهها و شیطنتها نیست. امّت اسلامی هرگز نباید به خاطر حسن ظنهای نابجا، دچار غفلت شده ودر دام صیادان قرار گیرد. (تفسیر نور،ج۹، ص۱۸۹)
[۳۶] . غیر از قول اول از اقوالی که مرحوم طبرسی بیان کرده است بقیه به یک نحو بر این معنا دلالت دارد. اقوال مذکور به قرار ذیل است:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ» قال الزجاج هو أن یظن بأهل الخیر سوء فأما أهل السوء و الفسق فلنا أن نظن بهم مثل ما ظهر منهم.
و قیل هو أن یظن بأخیه المسلم سوءا و لا بأس به ما لم یتكلم به فإن تكلم بذلك الظن و أبداه أثم و هو قوله «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» یعنی ما أعلنه مما ظن بأخیه عن المقاتلین.
و قیل إنما قال كثیرا من الظن لأن من جملته ما یجب العمل به و لا یجوز مخالفته و إنما یكون إثما إذا فعله صاحبه و له الطریق إلی العلم بدلا منه فهذا ظن محرم لا یجوز فعله فأما ما لا سبیل إلی دفعه بالعلم بدلا منه فلیس بإثم و لذلك قال «بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» دون جمیعه و الظن المحمود قد بینه الله تعالی و دل علیه بقوله «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیراً»
و قیل معناه یجب علی المؤمن أن یحسن الظن و لا یسیئه فی شیء یجد له تأویلا جمیلا و إن كان ظاهرا قبیحا.
[۳۷] . وَ قَالَ البرادی: قُلْتُ لِلْمُفِیدِ الْجَرْجَرَائِی: رُوِی عَنِ الصَّادِقِ عَلَیهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ: الْحَزْمُ سُوءُ الظَّنِّ. وَ رُوِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ: مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ رَوَّحَ قَلْبَهُ. فَمَا هَذِهِ الْمُضَادَّةُ؟
قَالَ: یرِیدُونَ بِسُوءِ الظَّنِّ أَنْ لَا تَسْتَتِمَّ إِلَی كُلِّ أَحَدٍ فَتُودِعَهُ سِرَّكَ وَ أَمَانَتَكَ، وَ یرِیدُونَ بِحُسْنِ الظَّنِّ أَنْ لَا تُسِیءَ ظَنَّكَ بِأَحَدٍ أَظْهَرَ لَكَ نُصْحاً، وَ قَالَ لَكَ جَمِیلًا، وَ صَحَّ عِنْدَكَ بَاطِنُهُ، وَ هُوَ مِثْلُ قَوْلِهِمْ: احْمِلْ أَمْرَ أَخِیكَ عَلَی أَحْسَنِهِ حَتَّی یبْدُوَ لَكَ مَا یغْلِبُكَ عَلَیهِ
[۳۸] . قوله تعالی: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» إلی آخر الآیة المراد بالظن المأمور بالاجتناب عنه ظن السوء فإن ظن الخیر مندوب إلیه كما یستفاد من قوله تعالی: «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیراً»: النور: ۱۲.
و المراد بالاجتناب عن الظن الاجتناب عن ترتیب الأثر علیه كان یظن بأخیه المؤمن سوء فیرمیه به و یذكره لغیره و یرتب علیه سائر آثاره، و أما نفس الظن بما هو نوع من الإدراك النفسانی فهو أمر یفاجئ النفس لا عن اختیار فلا یتعلق به النهی اللهم إلا إذا كان بعض مقدماته اختیاریا.
و علی هذا فكون بعض الظن إثما من حیث كون ما یترتب علیه من الأثر إثما كإهانة المظنون به و قذفه و غیر ذلك من الآثار السیئة المحرمة، و المراد بكثیر من الظن- و قد جیء به نكرة لیدل علی كثرته فی نفسه لا بالقیاس إلی سائر أفراد الظن- هو بعض الظن الذی هو إثم فهو كثیر فی نفسه و بعض من مطلق الظن، و لو أرید بكثیر من الظن أعم من ذلك كأن یراد ما یعلم أن فیه إثما و ما لا یعلم منه ذلك كان الأمر بالاجتناب عنه أمرا احتیاطیا توقیا من الوقوع فی الإثم.
ایشان ده صفحه بعد در قسمت روایی هم همین موضع را به بیان دیگری مطرح میکنند:
و فی الكافی، بإسناده عن الحسین بن مختار عن أبی عبد الله (ع) قال*: قال أمیر المؤمنین (ع) فی كلام له: ضع أمر أخیك علی أحسنه- حتی یأتیك ما یقلبك منه، و لا تظنن بكلمة خرجت من أخیك سوءا- و أنت تجد لها فی الخیر محملا.
و فی نهج البلاغة، و قال (ع): إذا استولی الصلاح علی الزمان و أهله، ثم أساء رجل الظن برجل لم یظهر منه حوبة فقد ظلم، و إذا استولی الفساد علی الزمان و أهله- ثم أحسن رجل الظن برجل فقد غرر.
أقول: و الروایتان غیر متعارضتین فالثانیة ناظرة إلی نفس الظن و الأولی إلی ترتیب الأثر علیه عملا.
[۳۹] . قَالَ خُشْنَامُ بْنُ حَاتِمٍ الْأَصَمُّ قَالَ قَالَ لِی أَبُو حَاتِمٍ قَالَ قَالَ لِی شَقِیقٌ الْبَلْخِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ خَرَجْتُ حَاجّاً فِی سَنَةِ تِسْعٍ وَ أَرْبَعِینَ وَ مِائَةٍ فَنَزَلْنَا الْقَادِسِیةَ فَبَینَا أَنَا أَنْظُرُ إِلَی النَّاسِ فِی زِینَتِهِمْ وَ كَثْرَتِهِمْ فَنَظَرْتُ إِلَی فَتًی حَسَنِ الْوَجْهِ شَدِیدِ السُّمْرَةِ ضَعِیفٍ فَوْقَ ثِیابِهِ ثَوْبٌ مِنْ صُوفٍ مُشْتَمِلٍ بِشَمْلَةٍ فِی رِجْلَیهِ نَعْلَانِ وَ قَدْ جَلَسَ مُنْفَرِداً فَقُلْتُ فِی نَفْسِی هَذَا الْفَتَی مِنَ الصُّوفِیةِ یرِیدُ أَنْ یكُونَ كَلًّا عَلَی النَّاسِ فِی طَرِیقِهِمْ وَ اللَّهِ لَأَمْضِینَّ إِلَیهِ وَ لَأُوَبِّخَنَّهُ فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَلَمَّا رَآنِی مُقْبِلًا قَالَ یا شَقِیقُ اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ثُمَّ تَرَكَنِی وَ مَضَی فَقُلْتُ فِی نَفْسِی إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ عَظِیمٌ قَدْ تَكَلَّمَ بِمَا فِی نَفْسِی وَ نَطَقَ بِإِثْمِی وَ مَا هَذَا إِلَّا عَبْدٌ صَالِحٌ لَأَلْحَقَّنَهُ وَ لَأَسْأَلَنَّهُ أَنْ یحَالَّنِی فَأَسْرَعْتُ فِی أَثَرِهِ فَلَمْ أَلْحَقْهُ وَ غَابَ عَنْ عَینِی فَلَمَّا نَزَلْنَا وَاقِصَةَ وَ إِذَا بِهِ یصَلِّی وَ أَعْضَاؤُهُ تَضْطَرِبُ وَ دُمُوعُهُ تَجْرِی فَقُلْتُ هَذَا صَاحِبِی أَمْضِی إِلَیهِ وَ أَسْتَحِلُّهُ فَصَبَرْتُ حَتَّی جَلَسَ وَ أَقْبَلْتُ نَحْوَهُ فَلَمَّا رَآنِی مُقْبِلًا قَالَ یا شَقِیقُ اتْلُ وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی ثُمَّ تَرَكَنِی وَ مَضَی فَقُلْتُ إِنَّ هَذَا الْفَتَی لَمِنَ الْأَبْدَالِ لَقَدْ تَكَلَّمَ عَلَی سِرِّی مَرَّتَینِ. فَلَمَّا نَزَلْنَا زُبَالَةَ إِذَا بِالْفَتَی قَائِمٌ عَلَی الْبِئْرِ وَ بِیدِهِ رَكْوَةٌ یرِیدُ أَنْ یسْتَقِی مَاءً فَسَقَطَتِ الرَّكْوَةُ مِنْ یدِهِ فِی الْبِئْرِ وَ أَنَا أَنْظُرُ إِلَیهِ فَرَأَیتُهُ وَ قَدْ رَمَقَ السَّمَاءَ وَ سَمِعْتُهُ یقُولُ «أَنْتَ رَیی إِذَا ظَمِئْتُ إِلَی الْمَا / ءِوَ قُوتِی إِذَا أَرَدْتُ الطَّعَاما» اللَّهُمَّ سَیدِی مَا لِی غَیرُهَا فَلَا تُعْدِمْنِیهَا قَالَ شَقِیقٌ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیتُ الْبِئْرَ وَ قَدِ ارْتَفَعَ مَاؤُهَا فَمَدَّ یدَهُ وَ أَخَذَ الرَّكْوَةَ وَ مَلَأَهَا مَاءً فَتَوَضَّأَ وَ صَلَّی أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ ثُمَّ مَالَ إِلَی كَثِیبِ رَمْلٍ فَجَعَلَ یقْبِضُ بِیدِهِ وَ یطْرَحُهُ فِی الرَّكْوَةِ وَ یحَرِّكُهُ وَ یشْرَبُ فَأَقْبَلْتُ إِلَیهِ وَ سَلَّمْتُ عَلَیهِ فَرَدَّ عَلَی السَّلَامَ فَقُلْتُ أَطْعِمْنِی مِنْ فَضْلِ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیكَ فَقَالَ یا شَقِیقُ لَمْ تَزَلْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَینَا ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً فَأَحْسِنْ ظَنَّكَ بِرَبِّكَ ثُمَّ نَاوَلَنِی الرَّكْوَةَ فَشَرِبْتُ مِنْهَا فَإِذَا هُوَ سَوِیقٌ وَ سُكَّرٌ فَوَ اللَّهِ مَا شَرِبْتُ قَطُّ أَلَذَّ مِنْهُ وَ لَا أَطْیبَ رِیحاً فَشَبِعْتُ وَ رَوِیتُ وَ بَقِیتُ أَیاماً لَا أَشْتَهِی طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً ثُمَّ إِنِّی لَمْ أَرَهُ حَتَّی دَخَلْنَا مَكَّةَ فَرَأَیتُهُ لَیلَةً إِلَی جَنْبِ قُبَّةِ الشَّرَابِ فِی نَفْسِ اللَّیلِ قَائِماً یصَلِّی بِخُشُوعٍ وَ أَنِینٍ وَ بُكَاءٍ فَلَمْ یزَلْ كَذَلِكَ حَتَّی ذَهَبَ اللَّیلُ فَلَمَّا رَأَی الْفَجْرَ جَلَسَ فِی مُصَلَّاهُ یسَبِّحُ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّی الْغَدَاةَ وَ طَافَ بِالْبَیتِ أُسْبُوعاً فَخَرَجَ فَتَبِعْتُهُ وَ إِذَا لَهُ غَاشِیةٌ وَ مَوَالٍ وَ هُوَ عَلَی خِلَافِ مَا رَأَیتُهُ فِی الطَّرِیقِ وَ دَارَ بِهِ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِ یسَلِّمُونَ عَلَیهِ فَقُلْتُ لِبَعْضِ مَنْ رَأَیتُهُ یقْرُبُ مِنْهُ مَنْ هَذَا الْفَتَی فَقَالَ هَذَا مُوسَی بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقُلْتُ قَدْ عَجِبْتُ أَنْ تَكُونَ هَذِهِ الْعَجَائِبُ إِلَّا لِمِثْلِ هَذَا السَّیدِ.
[۴۰] . وَ ارْتَحَلْنَا حَتَّی نَزَلْنَا وَاقِصَةَ ، فَنَزَلْتُ نَاحِیةً مِنَ الْحَاجِّ، وَ نَظَرْتُ فَإِذَا صَاحِبِی قَائِمٌ یصَلِّی عَلَی كَثِیبِ رَمْلٍ، وَ هُوَ رَاكِعٌ وَ سَاجِدٌ، وَ أَعْضَاؤُهُ تَضْطَرِبُ، وَ دُمُوعُهُ تَجْرِی مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ)، فَقُلْتُ: هَذَا صَاحِبِی، لَأَمْضِینَّ إِلَیهِ، ثُمَّ لَأَسْأَلَنَّهُ أَنْ یجْعَلَنِی فِی حِلٍّ، فَأَقْبَلْتُ نَحْوَهُ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَی مُقْبِلًا قَالَ لِی: یا شَقِیقُ وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی ثُمَّ غَابَ عَنْ عَینِی فَلَمْ أَرَهُ، فَقُلْتُ: هَذَا رَجُلٌ مِنَ الْأَبْدَالِ ، وَ قَدْ تَكَلَّمَ عَلَی سِرِّی مَرَّتَینِ، وَ لَوْ لَمْ یكُنْ عِنْدَ اللَّهِ فَاضِلًا مَا تَكَلَّمَ عَلَی سِرِّی.
وَ رَحَلَ الْحَاجُّ وَ أَنَا مَعَهُمْ، حَتَّی نَزَلْنَا بِزُبَالَةَ ، فَإِذَا أَنَا بِالْفَتَی قَائِمٌ عَلَی الْبِئْرِ، وَ بِیدِهِ رَكْوَةٌ یسْتَقِی بِهَا مَاءً، فَانْقَطَعَتِ الرَّكْوَةُ فِی الْبِئْرِ، فَقُلْتُ: صَاحِبِی وَ اللَّهِ؛ فَرَأَیتُهُ قَدْ رَمِقَ السَّمَاءَ بِطَرْفِهِ، وَ هُوَ یقُولُ: «أَنْتَ رَبِّی إِذَا ظَمِأْتُ إِلَی الْمَا / ءِ وَ قُوتِی إِذَا أَرَدْتُ الطَّعَامَا» إِلَهِی وَ سَیدِی مَا لِی سِوَاهَا، فَلَا تُعْدِمْنِیهَا.
قَالَ شَقِیقٌ: فَوَ اللَّهِ، لَقَدْ رَأَیتُ الْبِئْرَ وَ قَدْ فَاضَ مَاؤُهَا حَتَّی جَرَی عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ، فَمَدَّ یدَهُ، فَتَنَاوَلَ الرَّكْوَةَ، فَمَلَأَهَا مَاءً، ثُمَّ تَوَضَّأَ، فَأَسْبَغَ الْوُضُوءَ، وَ صَلَّی رَكَعَاتٍ، ثُمَّ مَالَ إِلَی كَثِیبِ رَمْلٍ أَبْیضَ، فَجَعَلَ یقْبِضُ بِیدِهِ مِنَ الرَّمْلِ وَ یطْرَحُهُ فِی الرَّكْوَةِ، ثُمَّ یحَرِّكُهَا وَ یشْرَبُ، فَقُلْتُ فِی نَفْسِی: أَ تَرَاهُ قَدْ حَوَّلَ الرَّمْلَ سَوِیقاً؟!
فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَقُلْتُ لَهُ: أَطْعِمْنِی رَحِمَكَ اللَّهُ، مِنْ فَضْلِ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَیكَ.
فَنَظَرَ وَ قَالَ لِی: یا شَقِیقُ، لَمْ تَزَلْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَینَا أَهْلَ الْبَیتِ سَابِغَةً، وَ أَیادِیهِ لَدَینَا جَمِیلَةً، فَأَحْسِنْ ظَنَّكَ بِرَبِّكَ، فَإِنَّهُ لَا یضَیعُ مَنْ أَحْسَنَ بِهِ ظَنّاً.
فَأَخَذْتُ الرَّكْوَةَ مِنْ یدِهِ وَ شَرِبْتُ، فَإِذَا سَوِیقٌ وَ سُكَّرٌ، فَوَ اللَّهِ مَا شَرِبْتُ شَیئاً قَطُّ أَلَذَّ مِنْهُ، وَ لَا أَطْیبَ رَائِحَةً، فَشَبِعْتُ وَ رَوِیتُ، وَ أَقَمْتُ أَیاماً لَا أَشْتَهِی طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً، فَدَفَعْتُ إِلَیهِ الرَّكْوَةَ.
ثُمَّ غَابَ عَنْ عَینِی، فَلَمْ أَرَهُ حَتَّی دَخَلْتُ مَكَّةَ وَ قَضَیتُ حَجِّی، فَإِذَا أَنَا بِالْفَتَی فِی هَدْأَةٍ مِنْ اللَّیلِ، وَ قَدْ زَهَرَتِ النُّجُومُ، وَ هُوَ إِلَی جَانِبِ قُبَّةِ الشَّرَابِ رَاكِعاً سَاجِداً، لَا یرِیدُ مَعَ اللَّهِ سِوَاهُ، فَجَعَلْتُ أَرْعَاهُ وَ أَنْظُرُ إِلَیهِ، وَ هُوَ یصَلِّی بِخُشُوعٍ وَ أَنِینٍ وَ بُكَاءٍ، وَ یرَتَّلُ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا، فَكُلَّمَا مَرَّتْ آیةٌ فِیهَا وَعْدٌ وَ وَعِیدُ رَدَّدَهَا عَلَی نَفْسِهِ، وَ دُمُوعُهُ تَجْرِی عَلَی خَدِّهِ، حَتَّی إِذَا دَنَا الْفَجْرُ جَلَسَ فِی مُصَلَّاهُ یسَبِّحُ رَبَّهُ وَ یقَدِّسُهُ، ثُمَّ قَامَ فَصَلَّی الْغَدَاةَ، وَ طَافَ بِالْبَیتِ أُسْبُوعاً، وَ خَرَجَ مِنْ بَابِ الْمَسْجِدِ، فَخَرَجْتُ، فَرَأَیتُ لَهُ حَاشِیةً وَ مَوَالِی، وَ إِذَا عَلَیهِ لِبَاسٌ خِلَافُ الَّذِی شَاهَدْتُ، وَ إِذَا النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِ یسْأَلُونَهُ عَنْ مَسَائِلِهِمْ، وَ یسَلِّمُونَ عَلَیهِ، فَقُلْتُ لِبَعْضِ النَّاسِ، أَحْسَبُهُ مِنْ مَوَالِیهِ: مَنْ هَذَا الْفَتَی؟
فَقَالَ لِی: هَذَا أَبُو إِبْرَاهِیمَ، عَالِمِ آلِ مُحَمَّدٍ.
قُلْتُ: وَ مَنْ أَبُو إِبْرَاهِیمَ؟
قَالَ: مُوسَی بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیهِمُ السَّلَامُ).
فَقُلْتُ: لَقَدْ عَجِبْتُ أَنْ تُوجَدَ هَذِهِ الشَّوَاهِدُ إِلَّا فِی هَذِهِ الذُّرِّیةِ
بازدیدها: ۳۰۱
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۷۷) یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا ی
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۹۰) أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى