۶۱۳) وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً

ترجمه

و برایشان مثال بزن دو مردی را که برای یکی‌شان دو باغ از [انواع] انگورها قرار دادیم و پیرامون آن دو را با [درختان] نخل پوشاندیم و میان آن دو کشتزاری قرار دادیم؛

میلاد سراسر نورِ پیامبر خوبی‌ها، حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم؛ و سلاله پاکش، امام زیبایی‌ها، حضرت جعفر بن محمد الصادق سلام الله علیه بر همه مسلمانان جهان مبارک باد

کیستی ای نفست پاک‌تر از پاکی ها              غرقِ تسبیحِ بزرگیِ تو افلاکی ها

اَشهَدُ اَنَّ که حیرانِ تو بی باکی ها                نوری و نور پراکنده بر این خاکی ها

ای نَفَس‌های علی ای همه هست زهرا          عالمی دستِ تو بوسید و تو دستِ زهرا

ششمین آینه‌ات آمد و پروانه شدیم              سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم

مرد این راه نبودیم که مردانه شدیم              شیعه‌یِ جعفریِ خادم این خانه شدیم

آسمان را کلماتش سخنش پر کرده              و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده

شاعر: حسن لطفی[۱]

حدیث

۱) در تاویل آیه‌ی «و برایشان مثال بزن دو مردی را که برای یکی‌شان دو باغ از [انواع] انگورها قرار دادیم و پیرامون آن دو را با [درختان] نخل پوشاندیم و میان آن دو کشتزاری قرار دادیم؛ هر دو باغ ثمره‌خوردنی‌هایشان را می‌دادند و از او ذره‌ای فروگذار نمی‌شد» از امام صادق ع روایت شده است:

آن دو، علی ع است و مردی دیگر.

تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص۲۸۷

مَا ذَكَرَهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عَوْفٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً» قَالَ هُمَا عَلِيٌّ وَ رَجُلٌ آخَرُ.

 

۲) از امام صادق ع روایت شده است:

خداوند برای بنده‌ای دری از امر دنیا را باز نکرد، مگر اینکه بر او همانند آن، دری از حرص را باز کرد.

الكافي، ج‏۲، ص۳۱۹

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بَاباً مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنَ الْحِرْصِ مِثْلَهُ.

 

۳) از امام صادق ع روایت شده است:

کسی که اختلاط و آمیختگی‌اش با دنیا زیاد شود، هنگام جدایی از آن حسرتش شدیدتر خواهد بود.

الكافي، ج‏۲، ص۳۱۹

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ قُرْطٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ كَثُرَ اشْتِبَاكُهُ بِالدُّنْيَا كَانَ أَشَدَّ لِحَسْرَتِهِ عِنْدَ فِرَاقِهَا.

تدبر

۱) «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً»

اوایل این سوره اشاره‌ای شد به زینت‌های زمین که عامل امتحان انسانها بود. از این آیه تا آیه۴۴ حکایت دو نفر را مطرح می‌کند که یکی از اینها در این زینت‌های زمین، صاحب باغات و امکاناتی بوده، ولی سر به طغیان و انکار معاد برمی‌دارد و دیگری که عِدّه و عُدّه کمتری داشته، او را بر این کار مواخذه می‌کند. (المیزان، ج۱۳، ص۳۰۸)

در این آیه و آیه بعد اشاره‌ای به گستره اموال آن فرد طغیانگر می‌کند؛ ظاهرا برای این که مقدمه‌سازی کند که چگونه این اموال فراوان زمینه طغیان او را مهیا کرد؛ و هشداری دهد به کسانی که غوطه‌ور شدن در زینت‌های دنیوی آنها را از یاد خدا و مرگ غافل کرده، که بدانند که چه اندازه در توهم‌اند! (المیزان، ج۱۳، ص۳۰۸)

و ظاهرا هشداری است به اینکه هرکه امکان بهره‌مندی بیشتری از زینت‌های دنیوی نصیبش شود، زمینه زمین خوردنش بیشتر می‌شود (حدیث۲) و حسرتش هنگام از دست دادن آن شدیدتر (حدیث۳)

 

۲) «جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً»

نوع توصیفی که قرآن از دارایی یکی از این دو فردی که در این مَثَل بیان کرده نشان می‌دهد که این مَثَل، یک واقعه تاریخی بوده است، نه صرفا یک حکایت تمثیلی (المیزان، ج۱۳، ص۳۰۸)؛ و در بین مفسران درباره اینکه این دو نفر چه کسانی بوده‌اند اقوال متعددی مطرح شده است:

علی ابراهیم قمی این را حکایت مردی پولدار و همسایه‌ فقیرش دانسته (تفسير القمي، ج‏۲، ص۳۶) و مرحوم طبرسی هم همین را ترجیح داده است (مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۲۲)؛ اما اقوال دیگری هم گفته شده مانند اینکه:

اینها دو فرزند یکی از پادشاهان بنی‌اسرائیل بوده‌اند (ابن عباس، به نقل مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۲۲) ؛

اینها دو برادر بودند یکی مومن و دیگری کافر، که اموالی بدانها به ارث رسیده بود و فرد مومن چون اهل صدقه دادن بود اموالش کمتر از دیگری شده بود (البحر المحيط، ج‏۷، ص۱۷۳)؛

و حتی برخی احتمال داده‌اند که اینها همان کسانی‌اند که در آیات ۵۱-۵۷ سوره صافات حکایت وضعیت آنان در بهشت و جهنم مطرح شده است (مقاتل، به نقل البحر المحيط، ج‏۷، ص۱۷۳)[۲]

 

۳) «جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً»

چرا وقتی می‌خواهد گستره اموال آن کسی را که طغیان کرد مطرح کند به این مدل اشاره می‌کند: دو باغ از [انواع] انگورها که درختان خرما آنها را احاطه کرده و بین دو باغ کشتزار و زراعت دارد؟

الف. شاید خداوند با بیان مدل کِشت وی، می‌خواهد اشاره کند که او نهایت تدبیر را برای سوددهی و ضرر ندیدن انجام داده بود:

زراعت و مزرعه، کاشت، داشت و برداشتِ محصولاتش در طی چند ماه و حداکثر یک سال ‌است؛ انگور گیاهی چند ساله است و نخل درختی با دوام؛ در چنین تنوع کِشتی، هر سه نوع بازدهی کوتاه‌مدت و میان‌مدت و درازمدت در نظر گرفته شده و چنین طرحی احتمال ورشکستگی را به حداقل می‌رساند. به علاوه که هم انگور و هم خرما از محصولاتی هستند که ثمراتشان هم به نحو فوری و تازه قابل استفاده است؛ و هم به نحو طولانی مدت؛ و تقریبا ضایعات آنها نزدیک به صفر است.

ب. …


[۱] . متن کامل شعر چنین است:

خبرت هست که آن طاق معلی اُفتاد                        ناگهان کُنگره‌یِ سنگیِ کسری اُفتاد

خبرت هست ستون‌های یهودا اُفتاد                         خبرت هست هُبَل خورد شد عُزی اُفتاد

خبر این است زمین پُر شده از آب حیات                 آی بر احمد و بر آلِ محمد صلوات

یک نفر آمده تا بارِ جهان بردارد                            پرده از منظره‌ی باغ جنان بردارد

تاکه از گُردیِ ما یوقِ گران بردارد                          از کران تا به کران بانگِ اذان بردارد

آخر از سمتِ خدا آنکه نیامد آمد                           چهارده تَن همه با نامِ محمد آمد

شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد                 عشق برقی زد و بر هر دلِ بی تاب آمد

جبروت و ملکوتیست که در قاب آمد                      فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد

“گلعُزاری زِ گلستان جهان ما را بس                       زین چمن سایه‌ی آن سَروِ روان ما را بس”

حق بده دیدنِ این معجزه حیرت دارد                      فقط این ابر به باریدنش عادت دارد

نفسش گرم خدایا چه حرارت دارد                         سایه اش نیست و در سایه قیامت دارد

انبیا را بنویسید پیمبر این است                              قبله‌ی روز و شبِ حضرت حیدر این است

کیستی ای نفست پاک‌تر از پاکی ها                        غرقِ تسبیحِ بزرگیِ تو افلاکی ها

اَشهَدُ اَنَّ که حیرانِ تو بی باکی ها                           نوری و نور پراکنده بر این خاکی ها

ای نَفَس‌های علی ای همه هست زهرا                     عالمی دستِ تو بوسید و تو دستِ زهرا

تو درخشیدی و انوارِ حیات آوردی                        سیزده رشته قنات از عرفات آوردی

سیزده چشمه‌ی جوشان نجات آوردی                     سیزده مرتبه بانگِ صلوات آوردی

آخرین باده‌ات از این همه خُم می‌آید                      با دُعایت عَلَم چهاردهم می‌آید

ششمین آینه‌ات آمد و پروانه شدیم                         سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم

مرد این راه نبودیم که مردانه شدیم                         شیعه‌یِ جعفریِ خادم این خانه شدیم

آسمان را کلماتش سخنش پر کرده                         و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده

گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد                    چقدر دور و برت شهر منافق دارد

چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد                     دلِ زهرایی تو صحبت صادق دارد

تو بشیری و به شور ازلی می‌آیی                           سر هر صبح به دیدارِ علی می‌آیی

باز پیچیده در این شهر پیامت آقا                           پشت یک خانه تو هستی و قیامت آقا

عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا                      و سلام است فقط تکه کلامت آقا

از تو داریم سلامی پُر عطر و برکات                        باز بر احمد و بر آل محمد صلوات

[۲] . ابوحیان برخی از اقوال را چنین مطرح کرده است:

قيل نزلت في أخوين من بني مخزوم الأسود بن عبد الأسود بن عبد ياليل و كان كافرا، و أبي سلمة عبد اللّه بن الأسود كان مؤمنا. و قيل: اخوان من بني إسرائيل فرطوس و هو الكافر و قيل: اسمه قطفير، و يهوذا و هو المؤمن في قول ابن عباس. و قال مقاتل: اسمه تمليخا و هو المذكور في الصافات في قوله قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لِي قَرِينٌ «۱» و عن ابن عباس أنهما ابنا ملك من بني إسرائيل أنفق أحدهما ماله في سبيل اللّه و كفر الآخر و اشتغل بزينة الدنيا و تنمية ماله. و عن مكي أنهما رجلان من بني إسرائيل اشتركا في مال كافر ستة آلاف فاقتسماها. و روي أنهما كانا حدادين كسبا مالا. و روي أنهما ورثا من أبيهما ثمانية آلاف دينار، فاشترى الكافر أرضا بألف و بنى دار بألف و تزوج امرأة بألف و اشترى خدما و متاعا بألف، و اشترى المؤمن أرضا في الجنة بألف فتصدق به، و جعل ألفا صداقا للحور فتصدق به، و اشترى الولدان المخلدين بألف فتصدق به، ثم أصابته حاجة فجلس لأخيه على طريقه فمر في حشمه فتعرض له فطرده و وبخه على التصدق بماله…

و ذكر إبراهيم بن القاسم الكاتب في كتابه في عجائب البلاد أن بحيرة تنيس كانت هاتين الجنتين و كانتا الأخوين، فباع أحدهما نصيبه من الآخر و أنفقه في طاعة اللّه حتى عيره الآخر، و جرت بينهما هذه المحاورة قال: فغرقها اللّه في ليلة و إياهما عنى بهذه الآية.

Visits: 6

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*