۵۸۶) ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِباً

ترجمه

نه آنان بدان علمی دارند و نه پدرانشان؛ [آن سخن چه] گزاف است، [صرفاً] کلمه‌ای است که از دهانشان بیرون می‌آید؛ [= بزرگتر از دهانشان حرف می‌زنند] ، جز دروغ نمی‌گویند.[۱]

نکات ترجمه و اختلاف قرائت

در روایت قواس از ابن‌كثير (راوی غیر مشهور از قاری مکه که از قراء سبعه است)‌ و نیز در میان قرائات شواذ (حسن و یحیی بن يعمر و ابن محيصن و ابن‌أبی اسحاق و ثقفی و عمرو بن عبید و روایت خلف از أعرج) به صورت «كَلِمَةٌ» (با تنوین رفع)‌ قرائت شده است[۲] که در این صورت معنا بسیار ساده می‌شود «كَلِمَةً» فاعل «كَبُرَتْ» یا مبتدای موخر می‌شود (مجمع البيان، ج‏۶، ص۶۹۲) و ترجمه عبارت «كَبُرَتْ كَلِمَةً» به صورت «بزرگ [= گزاف] است آن کلمه‌ای که …» خواهد بود که بسیاری از مترجمان ناخودآگاه این گونه ترجمه کرده‌اند.

اما در عموم قرائات مشهور به همین صورت «كَلِمَةً» (با تنوین نصب) قرائت شده است که اهل لغت این را بلیغ‌تر می‌دانند؛ و در این حالت باید فاعل آن را محذوف دانست و آنگاه درباره جایگاه نحوی «كَلِمَةً» چند تحلیل ارائه شده است:

الف. منصوب است چون تفسیر مضمر است شبیه «نعم رجلاً زیدٌ» یعنی چنین بوده است: «كبرت الكلمةُ كلمةً» آنگاه کلمه اول حذف شده است چون کلمه دوم بر آن دلالت می‌کند. [ترجمه چنین می‌شود: چنین کلمه‌ای گزاف است، کلمه‌ای که …]

ب. تمییز است [ترجمه چنین می‌شود: این سخنی که گفته‌اند گزاف است از این نظر که کلمه‌ای است که …]

ج. منصوب به خاطر تعجب است و تقدیر کلام چنین بوده است: أكبر بها كَلِمَةً أي من كَلِمَةً؛ [ترجمه چنین می‌شود: این کلمه، چقدر گزاف است! کلمه‌ای است که …]

(مجمع البيان، ج‏۶، ص۶۹۲[۳]؛ البحر المحیط، ج‏۷، ص۱۳۸[۴])

حدیث

۱) از امام رضاع از پدرانشان روایت شده است که: یهودی‌ای نزد امیرالمومنین ع آمد و گفت: به من خبر بده از آنچه خدا ندارد و آنچه نزد خدا یافت نمی‌شود و آنچه که خدا نمی‌داند؟!

فرمودند: آنچه را خدا بدان علم ندارد، محتوای همین سخن شماست – ای جماعت یهود – که می‌گویید «عزیر پسر خداست»  (توبه/۳۰) و خدا از اینکه فرزندی داشته باشد بی‌خبر است!

و اینکه پرسیدی خدا چه چیزی ندارد؛ بدان که خدا شریک ندارد!

و اینکه پرسیدی چه چیزی نزد خدا یافت نمی‌شود؛ بدان که ظلم به بندگان نزد خدا یافت نمی‌شود.

یهودی گفت: شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و شهادت می دهم که حضرت محمد ص رسول خداست.

التوحيد (للصدوق)، ص۳۷۷

حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأُشْنَانِيُّ الرَّازِيُّ الْعَدْلُ بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مَهْرَوَيْهِ الْقَزْوِينِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ:

إِنَّ يَهُودِيّاً سَأَلَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَمَّا لَيْسَ لِلَّهِ وَ عَمَّا لَيْسَ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَمَّا لَا يَعْلَمُهُ اللَّهُ؟

فَقَالَ ع أَمَّا مَا لَا يَعْلَمُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَذَلِكَ قَوْلُكُمْ يَا مَعْشَرَ الْيَهُودِ إِنَّ «عُزَيْراً ابْنُ اللَّهِ» وَ اللَّهُ لَا يَعْلَمُ لَهُ وَلَداً وَ أَمَّا قَوْلُكَ مَا لَيْسَ لِلَّهِ فَلَيْسَ لِلَّهِ شَرِيكٌ وَ قَوْلُكَ مَا لَيْسَ عِنْدَ اللَّهِ فَلَيْسَ عِنْدَ اللَّهِ ظُلْمٌ لِلْعِبَادِ.

فَقَالَ الْيَهُودِيُّ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ.

 

۲) هشام بن سالم می‌گوید به امام صادق ع عرض کردم: حق خدا بر بندگانش چیست؟

فرمود: اینکه آنچه می دانند بگویند و از آنچه نمی‌دانند اجتناب نمایند؛ که اگر چنین کردند حق خدا را ادا کرده‌اند.

الكافي، ج‏۱، ص۵۰

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع:

مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ فَقَالَ أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَ يَكُفُّوا عَمَّا لَا يَعْلَمُونَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَقَدْ أَدَّوْا إِلَى اللَّهِ حَقَّهُ.[۵]

 

۳) در روایات اهل بیت ع روایت شده که خداوند یکبار خطاب به حضرت عیسی ع موعظه‌هایی فرمود. در فرازی از این موعظه‌ها آمده است:

… ای عیسی! چه اندازه چشم بدوزم و منتظر باشم و این قوم در غفلت باشند و برنگردند؟! کلمه از دهانشان خارج می‌شود در حالی که دلهایشان با آن همراهی نمی‌کند؛ خود را در معرض غضب من قرار می‌دهند و به بهانه نزدیک شدن به من ادای دوستی با مومنان را درمی‌آورند…

الكافي، ج‏۸، ص۱۳۴

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْهُمْ ع قَالَ فِيمَا وَعَظَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عِيسَى ع يَا عِيسَى أَنَا رَبُّكَ وَ رَبُّ آبَائِكَ …

يَا عِيسَى كَمْ أُطِيلُ النَّظَرَ وَ أُحْسِنُ الطَّلَبَ وَ الْقَوْمُ فِي غَفْلَةٍ لَا يَرْجِعُونَ تَخْرُجُ الْكَلِمَةُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ لَا تَعِيهَا قُلُوبُهُمْ يَتَعَرَّضُونَ لِمَقْتِي وَ يَتَحَبَّبُونَ بِقُرْبِي إِلَى الْمُؤْمِنِين‏…

 

۴) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

کسی که دینش را از دهان مردم بگیرد، همان مردم او را زایل می‌سازند [= از دین خارج کنند]؛ و کسی که دینش را از کتاب قرآن و سنت بگیرد، کوهها زایل می‌شوند اما او همچنان پابرجاست.

روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج‏۱، ص۲۲

وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ أَزَالَتْهُ الرِّجَالُ وَ مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ وَ لَمْ يَزُلْ.

وَ هَذَا الْخَبَرُ مَرْوِيٌّ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع.[۶]

تدبر

۱) «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ»

عده‌ای گفتند خدا کس یا کسانی را به فرزندی گرفته است (خواه به معنای واقعی، خواه به معنای تشریفاتی و امتیاز غیرواقعی برای برخی قرار دادن)؛ یعنی سخنی نامعقول گفتند که هیچ دلیلی بر آن نداشتند و بدون علم و شناخت حرف زدند؛ و چون سخن نادرست خود را به پدرانشان منسوب می‌کردند، خداوند تاکید کرد که نه خودشان علم داشتند و نه پدرانشان. (المیزان، ج۱۳، ص۲۳۹)

ثمره اجتماعی

صرف اینکه پدران ما و در سنت‌های جامعه ما باوری رواج داشته است، دلیل نمی‌شود که آن باور درست باشد.

 

۲) «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ»

کسی که بدون تکیه بر علم و معرفت سخن بگوید، گاه سخنی از دهانش بیرون می‌آید که بقدری گزاف است که اگر خودش آن را بفهمد دل خودش هم با آن همراهی نمی‌کند. (حدیث۳)

 

۳)‌ «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ … إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِباً»

سخن بی‌پشتوانه معرفتی گفتن، انسان را به دام دروغ گفتن می‌کشاند، هر چند خودش نفهمد.

 

۴)‌ «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِباً»

کسی که بدون تکیه بر علم و معرفت سخن بگوید، بزرگتر از دهانش سخن خواهد گفت؛

و کسی که بزرگتر از حد خویش سخن بگوید، به دروغگویی کشیده می‌شود و سخنش دروغ خواهد بود.


[۱] . نه آنان بدان علمی دارند و نه پدرانشان؛ کلمه‌ای گزاف است که از دهانشان بیرون می‌آید؛ [= بزرگتر از دهانشان حرف می‌زنند] ، جز دروغی دروغ نمی‌گویند.

[۲] . و في الشواذ كبرت كلمة برفع كلمة قرأه يحيى بن يعمر و الحسن و ابن المحيصن و ابن أبي إسحاق و الثقفي و الأعرج بخلاف و عمرو بن عبيد. (مجمع البيان، ج‏۶، ص۶۹۲)

و قرأ الجمهور: كَلِمَةً بالنصب … و قرى‏ء كبرت سكون الباء و هي في لغة تميم. و قرأ الحسن و ابن يعمر و ابن محيصن و القواس عن ابن كثير بالرفع على الفاعلية و النصب أبلغ في المعنى و أقوى. (البحر المحیط، ج‏۷، ص۱۳۸)

[۳] . و قوله «كَبُرَتْ كَلِمَةً» اختلف في نصب كلمة فقال السراج: انتصب على تفسير المضمر على حد قولهم نعم رجلا زيد و التقدير على هذا كبرت الكلمة كلمة ثم حذف الأول لدلالة الثاني عليه و مثله كرم رجلا زيد و لؤم صاحبا عمرو و يكون المخصوص بالتكبير في هذه المسألة محذوفا لدلالة صفته عليه و التقدير كلمة تخرج من أفواههم أي كلمة خارجة من أفواههم فيكون مرفوعا على وجهين (أحدهما) أن يكون مبتدأ و ما قبله الخبر (و الآخر) أن يكون خبر مبتدإ محذوف و تقديره هي كلمة تخرج و قيل انتصب كلمة على التمييز المنقول عن الفاعل على حد قولك‏ تصببت عرقا و تفقأت شحما و الأصل كبرت كلمتهم الخارجة من أفواههم قال الشاعر:

و لقد علمت إذا الرياح تناوحت                 هدج الريال تكبهن شمالا

أي تكبهن الرياح شمالا و من قرأ كبرت كلمةٌ فإنه جعل كلمة فاعل كبرت و جعل قولهم «اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً» كلمة كما قالوا للقصيدة كلمة و على هذا فيكون قوله «تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» في موضع رفع بكونه صفة لكلمة و لا يجوز أن يكون وصفا لكلمة الظاهرة المنصوبة لأن الوصف يقرب النكرة من المعرفة و التمييز لا يكون معرفة البتة و لا يجوز أن يكون في موضع نصب على الحال من كلمة المنصوبة لوجهين (أحدهما) أن الحال يقوم مقام الوصف و الثاني أن الحال لا يكون من نكرة في غالب الأمر

[۴] . و قرأ الجمهور: كَلِمَةً بالنصب و الظاهر انتصابها على التمييز، و فاعل كَبُرَتْ مضمر يعود على المقالة المفهومة من قوله قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً، و في ذلك معنى التعجب أي ما أكبرها كلمة، و الجملة بعدها صفة لها تفيد استعظام اجترائهم على النطق بها و إخراجها من أفواههم، فإن كثيرا مما يوسوس به الشيطان في القلوب و يحدث به النفس لا يمكن أن يتفوه به بل يصرف عنه الفكر، فكيف بمثل هذا المنكر و سميت كَلِمَةً كما يسمون القصيدة كلمة.

و قال ابن عطية: و هذه المقالة هي قائمة في النفس معنى واحدا فيحسن أن تسمى كَلِمَةً.و قال أيضا: و قرأ الجمهور بنصب الكلمة كما تقول نعم رجلا زيد، و فسر بالكلمة و وصفها بالخروج من أفواههم فقال بعضهم: نصبها على التفسير على حد نصب قوله تعالى وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً. و قالت فرقة: نصبها على الحال أي كَبُرَتْ فريتهم و نحو هذا انتهى. فعلى قوله كما تقول نعم رجلا زيد يكون المخصوص بالذم محذوفا لأنه جعل تَخْرُجُ صفة لكلمة، و التقدير كَبُرَتْ كَلِمَةً خارجة مِنْ أَفْواهِهِمْ تلك المقالة التي فاهوا بها و هي مقالتهم اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً. و الضمير في كَبُرَتْ ليس عائدا على ما قبله بل هو مضمر يفسره ما بعده، و هو التمييز على مذهب البصريين، و يجوز أن يكون المخصوص بالذم محذوفا و تخرج صفة له أي كَبُرَتْ كَلِمَةً كلمة تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ.

و قال أبو عبيدة: نصب على التعجب أي أكبر بها كَلِمَةً أي من كَلِمَةً.

[۵] . در الكافي، ج‏۱، ص۴۳ این حدیث هم آمده است: الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ قَالَ أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَ يَقِفُوا عِنْدَ مَا لَا يَعْلَمُونَ.

[۶] . این مضمون در الغيبة للنعماني، ص۲۲ بدین صورت آمده است:

كَمَا رُوِّينَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الدِّينِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ كَمَا أَدْخَلُوهُ فِيهِ وَ مَنْ دَخَلَ فِيهِ بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ يَزُولَ.

و این دو روایت هم قابل توجه است:

حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ دَانَ اللَّهَ بِغَيْرِ سَمَاعٍ عَنْ صَادِقٍ أَلْزَمَهُ اللَّهُ الْبَتَّةَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. (بصائر الدرجات، ج‏۱، ص۱۴)

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ أَنَّ الْعِبَادَ إِذَا جَهِلُوا وَقَفُوا وَ لَمْ يَجْحَدُوا لَمْ يَكْفُرُوا.  (الكافي، ج‏۲، ص۳۸۸)

Visits: 29

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*