ترجمه
او هم وسیلهای را تعقیب کرد.
نکات ادبی
«فَأَتْبَعَ»
ماده «تبع» در اصل در معنای پیروی و در پی کسی یا چیزی روان شدن ویا به چیزی پیوستن میباشد (معجم مقاييس اللغة، ج۱، ص۳۶۳) که اسم فاعل آن «تابع» میشود (ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْض؛ بقره/۱۴۵)
این ماده در ابواب مختلفی به کار رفته است:
وقتی به باب افتعال (اتَّبَعَ) میرود (مثلا: فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى؛ ۱۲۳) برخی بر این باورند که معنای آن با حالت ثلاثی مجرد (تَبِعَ) (مثلا: فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ بقره/۳۸) تفاوتی ندارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۶۳) اما برخی تفاوت این دو را در این میدانند که دومی تنها در جایی به کار میرود که «پیروی» با اختیار و اراده باشد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۴۰۸) که اسم مفعول آن «مُتَّبَع» میشود به معنای کسی که دیگران به دنبال او هستند (أَنْ أَسْرِ بِعِبادي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ؛ شعراء/۵۲)
وقتی به باب «افعال» میرود (أَتْبَعَ سَبَباً، کهف/۸۵ و ۸۹ و ۹۲؛ فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ، شعراء/۶۰؛ وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً، قصص/۴۲)؛ فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ، أعراف/۱۷۵)؛ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً، مؤمنون/۴۴).، برخی همچنان بر این باورند که تفاوتی با حالت ثلاثی مجرد (تَبِعَ) ندارد؛ و در عین حال برخی این احتمال را دادهاند که «أتبع» پیرویای است که به «ملحق شدن» منجر شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۶۳[۱]؛ معجم مقاييس اللغة، ج۱، ص۳۶۳[۲])[۳] از ابوعلی نقل شده که «تبع» فعل یک مفعولی است، وقتی به باب افعال میرود دو مفعولی میشود (مجمع البيان، ج۶، ص۷۵۵) و أتبع به معنای «کس یا چیزی را تابع کس یا چیز دیگر کردن» است (مثلا: ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً؛ بقره/۲۶۲) (التحقیق، ج۱، ص۴۰۸)[۴]
وقتی به باب تفاعل میرود، به معنای چیزی است که به پیروی تن داده است و غالبا در جایی که چند چیز پشت سر هم قرار گیرند به کار میرود (التحقیق، ج۱، ص۴۰۸)؛ و اسم مفعول آن «مُتَتابع» (پشت سر هم) است (فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْن؛ نساء/۹۲ و مجادله/۴)
«تَبَع» (إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا؛ ابراهیم/۲۱؛ غافر/۴۷) صفت مشبهه است همانند «حسن» و دلالت بر ثبات در تبعیت و پیروی میکند (التحقیق، ج۱، ص۴۰۸)
در مورد «تَبِيع» (ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنا بِهِ تَبيعاً؛ اسراء/۶۹) هم برخی گفتهاند همانند «تَبَع» صفت مشبهه است (مانند شریف) (التحقیق، ج۱، ص۴۰۸) اما به نظر میرسد که بویژه در این آیه حق با کسانی باشد که معنای این کلمه را «نصیر» (یار و یاور) دانستهاند و وجه تسمیهاش هم این است که پیگیر نصرت و یاری آن شخص برمیآید (معجم مقاييس اللغة، ج۱، ص۳۶۳)
لفظ «تُبَّع» به معنای «سایه» است از این جهت که همواره از شخص تبعیت میکند (معجم مقاييس اللغة، ج۱، ص۳۶۳) و در قرآن کریم نام دستهای از قبایل عرب یمن است (أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ؛ دخان/۳۷) (التحقیق، ج۱، ص۴۰۹) که برخی وجه تسمیه آن را رؤسایی دانستهاند که در ریاست پیرو همدیگر بودهاند و یا به معنای پادشاهی دانستهاند که مردمش از او پیروی میکنند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۶۳[۵]؛ معجم مقاييس اللغة، ج۱، ص۳۶۳)
این ماده و مشتقاتش ۱۷۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
اختلاف قرائت
کلمه «فاتبع» در این آیه و نیز «ثمّ اتبع» در آیات ۸۹ و ۹۲ به دو صورت قرائت شده است:
در قرائت اهل کوفه (عاصم و حمزه و کسائی) و شام (ابنعامر) و برخی از قرائات غیرمشهور (اعمش و زید بن علی و طلحه و ابنابیلیلی) به صورت «فَأَتْبَعَ … ثُمَّ أَتْبَعَ» قرائت شده است؛
و در قرائت اهل مدینه (نافع) و مکه (ابنکثیر) و بصره (ابوعمرو) به صورت «فَاتَّبَعَ … ثُمَّ اتَّبَعَ» قرائت شده است.
برخی بر این باورند که این دو قرائت تفاوتی در معنا ایجاد نمیکند، اما از یونس بن حبیب و أبیزید نقل شده که قرائت به صورت «أَتْبَعَ» دلالت بر پیگیری و پیروی شدید و مُجِدّانه دارد؛ و بر اساس مبنایی که میگفت «أتبع» دو مفعولی میشود آنگاه «أتبع سببا» کلمهای در تقدیر دارد؛ یعنی مثلا: سببی را در پس سبب دیگری قرار داد؛ یا دستور او را با سبب و وسیلهای پیگیری کرد؛ یا آن هدفی را که داشت با وسیله و سببی تعقیب کرد؛ و چون در این مبنا «اتّبع» یک مفعولی و همانند تبع قلمداد میشود عبارت «اتّبع سببا» جهت و مسیری را در پیش گرفت؛ یا از آن سببی که در اختیار او قرار دادیم پیروی نمود و مورد استفاده قرار داد.
(مجمع البيان، ج۶، ص۷۵۵[۶]؛ البحر المحيط، ج۷، ص۲۲۰[۷])
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است:
خداوند ابا دارد از اینکه امور را جز با اسباب و وسایلی جاری سازد؛ پس برای هر چیزی، سببی قرار داد؛ و برای هر سبیی، شرحی؛ و برای هر شرحی، علمی؛ و برای هر علمی، بابی؛ و برای هر بابی، سخنگویی؛ کسی که او را شناخت، آن را شناخت؛ و کسی که به او جاهل بود بدان جاهل ماند؛ آن [سخنگو] ، رسول الله ص و ما هستیم.
الكافي، ج۱، ص۱۸۳؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۶
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ صَغِيرٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ:
أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ نَحْن.
۲) به سندی دیگر، از امام صادق ع روایت شده است:
خداوند ابا دارد از اینکه امور را جز با اسباب و وسایل جاری سازد؛ پس برای هر چیزی، سببی قرار داد؛ و برای هر سبیی، شرحی؛ و برای هر شرحی، کلیدی؛ و برای هر کلیدی، علمی؛ و برای هر علمی، بابی سخنگو؛ کسی که او را شناخت، خدا را شناخت؛ و کسی که او را انکار کرد، خدا را انکار کرد؛ آن [سخنگو] ، رسول الله ص و ما هستیم.
بصائر الدرجات، ج۱، ص۶ و ۵۰۵؛ مختصر البصائر، ص۱۸۳
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقَاشَانِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْعُبَيْدِيِّ[۸] [عَنْ بَعْضِ رِجَالِه] يَرْفَعُهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحِ مِفْتَاحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ مِفْتَاحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً مَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ أَنْكَرَ اللَّهَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ نَحْنُ.
تدبر
۱) «فَأَتْبَعَ سَبَباً»
معروفترین برداشت از این تعبیر، که در بیان اغلب مفسران آمده است این است که یعنی:
از اسباب و وسایلی که خداوند در اختیار او قرار داده بود استفاده کرد تا به مقصدی که داشت برسد. (زجاج، مجمعالبیان، ج۶، ص۵۷۶؛ الکشاف، ج۲، ص۷۴۳)
اما با توجه به معانی «اتبع» و «سبب» که در نکات ادبی بدانها اشاره شد، معانی دیگری هم برای این آیه احتمال دادهاند از جمله:
الف. مسیر و راهی را در پیش گرفت. (مجمعالبیان، ج۶، ص۵۷۶)
ج. سبب و وسیلهای را در پی سبب و وسیله دیگری قرار داد. (مجمعالبیان، ج۶، ص۵۷۶)
د. با جدیت تمام اسباب و وسایل را به کار گرفت. (یونس بن حبیب، به نقل البحر المحيط، ج۷، ص۲۲۰)
ه. …
۲) «فَأَتْبَعَ سَبَباً»
خداوند از هر چیزی وسیلهای در اختیار ذوالقرنین گذاشت، و او هم از این وسایل استفاده کرد.
خداوند میتواند هر کاری را بدون وسیله هم انجام دهد، اما سنت او در جهان این است که برای امور مختلف اسباب و عللی قرار دهد:
بنده واقعی خدا کسی نیست که از استفاده از وسیلهها چشمپوشی کند و منتظر باشد خدا مستقیما کارهای او را انجام دهد؛ بلکه بنده واقعی خدا کسی است که وسیله را صرفا وسیلهای از جانب خدا بداند، که اگر چنین شد،
از طرفی بدان وسیله دل نمیبندد و میداند که اگر آن وسیله اثر میکند به اذن خداست که اثر میکند.
و از طرف دیگر، از هر وسیلهای برای رسیدن به هدفش استفاده نمیکند بلکه صرفا وسیلهای که خدا وسیله معرفی کرده است مورد استفاده قرار میدهد.
حکایت
از امام صادق ع روایت شده است: پیامبری از پیامبران بیمار شد. گفت: مداوا نمیکنم تا همان کسی که مرا بیمار کرده خودش شفا دهد. پس خداوند به او وحی کرد: تا به مداوا نپردازی شفایت نمیدهم! شفا از من است و دوا هم از من است؛ تو به مداوا بپرداز شفا خواهد آمد.
مكارم الأخلاق، ص۳۶۲
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ نَبِيّاً مِنَ الْأَنْبِيَاءِ مَرِضَ فَقَالَ لَا أَتَدَاوَى حَتَّى يَكُونَ الَّذِي أَمْرَضَنِي هُوَ الَّذِي يَشْفِينِي فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا أَشْفِيكَ حَتَّى تَتَدَاوَى فَإِنَّ الشِّفَاءَ مِنِّي وَ الدَّوَاءَ مِنِّي فَجَعَلَ يَتَدَاوَى فَأَتَى الشِّفَاءَ.[۹]
[۱] . و يقال: أَتْبَعَهُ: إذا لحقه، قال تعالى: فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ [الشعراء/ ۶۰]، ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً* [الكهف/ ۸۹]، وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً [القصص/ ۴۲]، فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ [الأعراف/ ۱۷۵]، فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً [المؤمنون/ ۴۴]. يقال: أَتْبَعْتُ عليه، أي: أحلت عليه، و يقال: أُتْبِعَ فلان بمال، أي: أحيل عليه،
[۲] . يقال تبِعْتُ فلاناً إذا تَلَوْتَه [و] اتّبعْتَه. و أتْبَعْتُه إذا لحِقْتَه. و الأصل واحد، غير أنَّهم فَرَقوا بين القَفْو و اللُّحُوق فغيَّرُوا البِناءَ أدنَى تغييرٍ. قال اللَّه: فَأَتْبَعَ سَبَباً … ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً فهذا معناه على هذهِ القراءة اللُّحوق، و مِن أهْلِ العربيَّة مَن يجعل المعنى فيهما واحداً.
[۳] از اصمعی نقل شده که تبع در جایی است که برود و نرسد اما اتبع در جایی است که برود و برسد (الأصمعي أنه يقال: تبعه و اتبعه إذا سار و لم يلحقه، و أتبعه إذا لحقه؛ الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج۱۱، ص۴۹) اما آیه ۳۸ سوره بقره که در بالا ذکر شد بوضوح این نظر را رد میکند؛ و خود قرطبی هم در همینجا این نظر را ترجیح میدهد که تبع و أتبع و اتّبع به معنای واحد میباشد. (الحق في هذا أن تبع و أتبع و اتّبع لغات بمعنى واحد، وهي بمعنى السير، فقد يجوز أن يكون معه لحاق و ألا يكون)
[۴] . سخن ایشان بدین بیان است: «فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً …، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ …، ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً. بمعنى جعلنا تابعين لبعضهم بعضا، و جعلنا الآخرين تابعين لهم، و لا يجعلون المنّ تابعا لما أنفقوا. فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ- ۷/ ۱۷۵ أى جعله الشيطان تابعا لنفسه. و مثلها آية- فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ. أى جعله الشهابُ تابعا له، بحيث يسير الى جانب الشهاب. و هكذا قوله تعالى- فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ. أى أتبع فرعون و جنوده أنفسهم، لمسير بنى إسرائيل فساروا في أثرهم. او فأتبع فرعونقومه من بني إسرائيل. و التعبير بالإفعال في هذه الموارد و أمثالها دون المجرّد: إشارة الى وقوع العمل و تحققه بتحريك محرّك آخر و لو كان التغاير بالاعتبار. وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً فَأَتْبَعَ سَبَباً- ۱۸/ ۵۸. أى آتيناه من كلّ وسيلة في الأمور، و جعل نفسه و أعوانه تابعين للسبب. و يمكن أن يكون السبب مفعولا أوّلا- أى فجعل السبب تابعا لإرادته و تحت حكمه. وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً- ۲۸/ ۴۲. يصحّ فيها الاحتمالان أيضا. و الأصل أن يكون التابع هو المفعول الأوّل، فانه كالآخذ في أعطيت زيدا درهما، و قد يقدّم الثاني إذا وجدت قرينة. فظهر أنّ تفسير الإتباع في الآيات المذكورة بالتبع غير وجيه.»
[۵] . و يقال: أَتْبَعَهُ: إذا لحقه، قال تعالى: فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ [الشعراء/ ۶۰]، ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً* [الكهف/ ۸۹]، وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً [القصص/ ۴۲]، فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ [الأعراف/ ۱۷۵]، فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً [المؤمنون/ ۴۴]. يقال: أَتْبَعْتُ عليه، أي: أحلت عليه، و يقال: أُتْبِعَ فلان بمال، أي: أحيل عليه،
[۶] . قرأ ابن عامر و أهل الكوفة «فَأَتْبَعَ … ثُمَّ أَتْبَعَ» بهمزة القطع و فتحها و تخفيف التاء و سكونها و الباقون «فَاتَّبَعَ» بهمزة الوصل و تشديد التاء و فتحها … قال أبو علي: تبع فعل يتعدى إلى مفعول واحد فإذا نقلته بالهمزة تعدى إلى مفعولين يدلك على ذلك قوله وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً و أما اتبع فإنه افتعل يتعدى إلى مفعول واحد كما يتعدى فعل إليه مثل حفرته و احتفرته و شويته و اشتويته و من قرأ «فَأَتْبَعَ سَبَباً» تقديره فأتبع سببا سببا أو أتبع أمره سببا أو أتبع ما هو عليه سببا فحذف أحد المفعولين كما حذف في قوله لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً و لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا و المعنى لينذر الناس بأسا شديدا و لا يكادون يفقهون أحدا قولا و من قرأ فاتبع سببا فالمعنى اتجه في كل وجه وجهناه له و أمرناه به السبب الذي ينال به صلاح ما مكن منه و قال أبو عبيدة: معناه اتبع طريقا و أثرا
[۷] . و قرأ زيد بن علي و الزهري و الأعمش و طلحة و ابن أبي ليلى و الكوفيون و ابن عامر فَأَتْبَعَ ثلاثتها بالتخفيف. و قرأ باقي السبعة بالتشديد و الظاهر أنهما بمعنى واحد. و عن يونس بن حبيب و أبي زيد أنه بقطع الهمزة عبارة عن المجد المسرع الحثيث الطلب، و بوصلها إنما يتضمن الاقتفاء دون هذه الصفات.
[۸] . در ص۵۰۵ به صورت «مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِي» و در مختصرالبصائر به صورت «مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ» ثبت شده است.
[۹] . و فی الإسرائیلیات: «ان موسی بن عمران (ع) اعتل بعلة، فدخل علیه بنو أسرائیل، فعرفوا علته، فقالوا له: لو تداویت بکذا لبرئت، فقال: لا أتداوی حتی یعافینی اللّه من غیر دواء. فطالت علته، فاوحی اللّه إلیه: و عزتی و جلالی! لا أبرؤک حتی تتداوی بما ذکروه لک. فقال لهم: داوونی بما ذکرتم. فداووه، فبریء. فاوجس فی نفسه من ذلک، فاوحی اللّه- تعالی- الیه: أردت أن تبطل حکمتی بتوکلک علی، فمن أودع العقاقیر منافع الأشیاء غیری؟».(جامعالسعادات، نراقی، ج ۳، ص۲۲۲-۲۲۳)
بازدیدها: ۷۰