ترجمه
شما را چه میشود؟! چگونه حکم میکنید؟!
حدیث
۱) از امام باقر ع روایت شده است:
همانا خداوند را بهشتی است که جز سه کس در آن وارد نشود:
یکی از آنها کسی است که در مورد خودش به حق حکم کند.
الكافي، ج۲، ص۱۴۸
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
إِنَّ لِلَّهِ جَنَّةً لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا ثَلَاثَةٌ؛ أَحَدُهُمْ مَنْ حَكَمَ فِي نَفْسِهِ بِالْحَقِّ.
۲) عبدالرحمن بن حجاج میگوید: امام صادق ع به من فرمود:
تو را از دو خصلت برحذر میدارم، که به خاطر این دو خصلت است که هر که هلاک شدنی است هلاک شود:
اینکه بر اساس نظر شخصیات به مردم فتوا دهی [حکم دین را بر اساس نظر شخصی و بدون مستند صحیح به کتاب و سنت بیان کنی]
و اینکه بر اساس چیزی که نمیدانی دینداری بورزی [= یعنی اموری را به عنوان حکم دین ملتزم شوی که واقعا نمیدانی آیا خدا و رسولش گفتهاند یا خیر]
الكافي، ج۱، ص۴۲
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
إِيَّاكَ وَ خَصْلَتَيْنِ فَفِيهِمَا هَلَكَ مَنْ هَلَكَ إِيَّاكَ أَنْ تُفْتِيَ النَّاسَ بِرَأْيِكَ أَوْ تَدِينَ بِمَا لَا تَعْلَمُ.[۱]
۳) امیرالمومنین ع یکبار درباره چرایی اینکه دنبال حکومت رفتند خطبهای ایراد کردند و در فرازی از آن فرمودند:
اى مردم رنگارنگ، با دلهاى پريشان و ناهماهنگ! تنهاشان عيان، عقلهاشان از آنان نهان، [= کسانی که فقط در حد امور حسی و ظاهری تحلیل میکنند]
شما را به سوی حق میرانم در حالی که از آن مىرميد چون بزغالگان از بانگ شير غرّان.
هيهات كه به يارى شما تاريكى را از چهره عدالت بزدايم، و كجى را كه در حق راه يافته راست نمايم.
نهجالبلاغه، خطبه۱۳۱ (ترجمه با اقتباس از ترجمه شهیدی)
من كلام له ع و فيه يبين سبب طلبه الحكم
أَيَّتُهَا النُّفُوسُ الْمُخْتَلِفَةُ وَ الْقُلُوبُ الْمُتَشَتِّتَةُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ وَ الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ أَظْأَرُكُمْ عَلَى الْحَقِّ وَ أَنْتُمْ تَنْفِرُونَ عَنْهُ نُفُورَ الْمِعْزَى مِنْ وَعْوَعَةِ الْأَسَدِ هَيْهَاتَ أَنْ أَطْلَعَ بِكُمْ سَرَارَ الْعَدْلِ أَوْ أُقِيمَ اعْوِجَاجَ الْحَق …[۲]
تدبر
۱) «ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»
عدهای کفرورزیدن را چندان اقدام مهمی نمیشمرند و انتظار دارند علیرغم چنین جرم عظیمی، خداوند هیچ تفاوتی بین آنان که مسلمان و تسلیم حقیقتاند و آنان که مرتکب چنین جرمی شدهاند نگذارد!
خداوند در این آیه میپرسد: واقعا کسانی که چنین حکمی میکنند، دچار چه اختلالی شدهاند که چنین حکم میکنند؟!
نکته تخصصی انسانشناسی و معرفتشناسی
بسیاری از اوقات، اشتباهات انسان در تحلیلها و قضاوتهایش، صرفاً یک مشکل ذهنی نیست، بلکه ریشه در اختلالی در وجود شخص دارد. کسی که وجودش را خالص سازد، واقعیت بدرستی در او منعکس میگردد؛ اما کسی که خود را در معرض هر گناه و ناپاکیای قرار دهد، آیینه وجودش کدر میگردد؛ آنگاه گاه در مورد مسائل مختلف چنان اظهار نظر میکند که تعجب هر عاقلی را برمیانگیزاند.
ثمره اخلاقی_اجتماعی
در مقام اصلاح اشتباهات خود و دیگران و پاسخگویی به شبهات، تنها و تنها نمیتوان به پاسخ منطقی بسنده کرد. بسیاری از اوقات، این مشکلات اخلاقی است که وجود شخص را به گونهای رقم زده، که تحلیلهای وی اساساً نامعقول و تعجببرانگیز میشود.
بیهوده نیست که اسلام در مقام هدایت انسانها این اندازه بر تقوی (حفظ خود از گناهان و انحرافات اخلاقی) تاکید کرده است.
۲) «ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»
گاه اشتباه بودن سخنان چنان واضح است که هیچ استدلالی نمیتوان آورد. صرفا باید مخاطب را به عقل خویش ارجاع داد و گفت: شما را چه شده؟ چگونه حکم میکنید؟!
۳) «ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»
به رسمیت شناختن عقل، به معنای به رسمیت شناختن هر سخنی که هر شخصی بر زبان راند، نیست!
این آیه، با مخاطب قرار دادن عقل، در آنِ واحد، هم حکم عقل در وجود انسان را به رسمیت میشناسد (چون عقل خود شخص را مخاطب قرار داده و او را به خاطر این حکمی که کرده، مذمت میکند) و هم نشان میدهد که برخی از اظهارنظرهای اشخاص، – حتی اگر خود را خیلی عاقل بشمرند – حُکم و نظری است که اصلا ارزش اعتنا کردن ندارد و کاملا ناصواب است.
نکته تخصصی دینشناسی
در زمینه اینکه عقل چه اندازه در ساحت دین نقش ایفا میکند با یک افراط و تفریطی مواجهیم: عدهای راه تفریط پیموده، گمان میکنند که عقل صرفا به درد این میخورد که انسان را به در ورودی دین برساند؛ پس از آن انسان باید عقل خود را کنار بگذارد و هر مطلبی را حتی اگر صددرصد خلاف عقل باشد، بپذیرد؛ که اگرچه در میان اهل سنت، اهل حدیث و وهابیون چنین موضعی داشتهاند، اما کثرت احادیث اهل بیت ع درباره اهمیت جایگاه عقل در دینورزی و همراه بودن عقل و وحی، نگذاشته است که چنین دیدگاهی در میان شیعه غلبه جدی پیدا کند؛ و ائمه اطهار ع نشان دادهاند برداشتهایی از دین که کاملا خلاف عقل است، اساسا برداشتهای صحیحی نبوده است.[۳]
در طرف مقابل، عدهای افراط کرده، میپندارند هر چه که به ذهن افراد رسید حکم عقل است و دین صرفا و صرفا باید تابع نظرات و دیدگاههای بروندینی باشد [نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، عملا چنین مسیری را میپیمود؛ و در دورهای عدهای از معتزله هم چنین باوری داشتند؛ و امروزه طرفداران نظریه «دین حداقلی» ویا کسانی که معتقدند تعالیم دینی تنها پس از قبول اکثریت اجازه اجرا دارند، بر این موضع هستند]. این آیه خط بطلانی بر این نظر میکشد و با ارجاع افراد به عقل خود، افراد را متوجه میسازد که برخی از اظهارنظرها واقعا ریشه در عقل ندارد؛ و لذا این گونه نیست که مطالب دین همواره باید به تصویب انسانها برسد تا اعتبار پیدا کند: مشرکان قریش در صدر اسلام در اکثریت بودند، اما این اکثریت هیچ اعتباری نزد خدا برای آنها نیاورد و از مدت آنان جلوگیری نکرد.
[۱] . شبیه این مضمون است روایتی که در جلسه ۲۴۸ گذشت (بویژه دو روایت اول) http://yekaye.ir/al-aaraf-7-28/
[۲] . شاید بتوان این روایات را هم به این آیه مرتبط دانست:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَاعِداً فِي حَلْقَةِ رَبِيعَةِ الرَّأْيِ فَجَاءَ أَعْرَابِيٌّ فَسَأَلَ رَبِيعَةَ الرَّأْيِ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَهُ فَلَمَّا سَكَتَ قَالَ لَهُ الْأَعْرَابِيُّ أَ هُوَ فِي عُنُقِكَ فَسَكَتَ عَنْهُ رَبِيعَةُ وَ لَمْ يَرُدَّ عَلَيْهِ شَيْئاً فَأَعَادَ عَلَيْهِ الْمَسْأَلَةَ فَأَجَابَهُ بِمِثْلِ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ الْأَعْرَابِيُّ أَ هُوَ فِي عُنُقِكَ فَسَكَتَ رَبِيعَةُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هُوَ فِي عُنُقِهِ قَالَ أَوْ لَمْ يَقُلْ وَ كُلُّ مُفْتٍ ضَامِنٌ. (الكافي، ج۷، ص۴۰۹)
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْحُكْمُ حُكْمَانِ حُكْمُ اللَّهِ وَ حُكْمُ الْجَاهِلِيَّةِ فَمَنْ أَخْطَأَ حُكْمَ اللَّهِ حَكَمَ بِحُكْمِ الْجَاهِلِيَّةِ. (الكافي، ج۷، ص۴۰۷)
[۳] . شاید برخی اخباریون را دارای چنین موضعی بشمرند اما مروری بر آرای آنان بخوبی نشان میدهد که علیرغم مخالفت آنها با استفده اصولیون از عقل، با این حال، عقل حتی نزد اخباریون چه جایگاه مهمی دارد و مثلا هیچگاه در شیعه، دیدگاههایی مانند معطله یا مشبهه (که معتقد به ممنوع بودن بحث درباره خداشناسی یا تشبیه خداوند به انسان بودهاند) طرفدار نداشته است.
بازدیدها: ۱۰۷