ترجمه
زبانت را به آن به حرکت درنیاور برای اینکه بدان بشتابی.[۱]
شأن نزول
۱) حذیفه میگوید:
به خدا سوگند یاد دارم که در مقابل رسول خدا ص در غدیر خم نشسته بودم و مجلس از مهاجران و انصار لبریز بود و پیامبر خدا ص ایستاد و فرمود:
ای مردم! خداوند دستوری به من داده و فرموده است:
«ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت رسیده را ابلاغ کن که اگر نکنی رسالتت را ابلاغ نکردهای». (مائده/۶۷)
به رفیقم جبرئیل گفتم: دوست من! قریش دربارهام چنین و چنان خواهد گفت.
از جانب خداوند برایم خبر آورد که: «و خداوند تو را از مردم حفظ میکند» (مائده/۶۷)
سپس علی بن ابیطالب ع را ندا داد و او را در سمت راست خود ایستاند و فرمود: ای مردم! آیا نمیدانید که من از شما به خودتان اولیترم؟ (احزاب/۶)
گفتند: خدا شاهد است که چنین است.
فرمود: هرکس من مولای اویم این علی ع مولای اوست.
یک نفر از کنار مسجد برخاست و گفت: منظور از این سخن چیست؟
فرمود: هر کس من پیامبرش هستم این علی ع امیر اوست؛
خدایا ! ولیّ کسی باش که ولایتش را بپذیرد؛ و دشمن کسی باش که با او دشمنی ورزد؛ و یاری کن کسی که یاریش کند؛ و خوار گردان کسی که خوارش کند.
حذیفه میگوید: به خدا سوگند دیدم که معاویه متکبرانه بلند شد و با عصبانیت خارج شد: دست راستش را روی ابوموسی اشعری و دستش چپش را روی مغیرة بن شعبه گذاشت و سپس بلند شد و با حالتی متکبرانه شروع به راه رفتن کرد در حالی که میگفت: نه محمد [ص] را در سخنش تصدیق میکنیم و نه به ولایت علی [ع] اقرار خواهیم کرد.
پس خداوند متعال بلافاصله این آیات را نازل کرد «پس نه تصدیق کرد و نه نماز گزارد، بلکه تکذیب کرد و سرپیچی نمود؛ سپس متکبرانه به جانب اهلش رفت، سزاوارت همین است و واقعا سزاوارت این بود.» (قیامت/۳۱-۳۵)
پیامبر خدا خواست او را برگرداند و به سزای عملش برساند؛ جبرئیل [از جانب خدا] گفت: «زبانت را به آن به حرکت درنیاور برای اینکه بدان بشتابی» (قیامت/۱۶)؛ و رسول خدا ص بازایستاد.
تفسير فرات الكوفي، ص۵۱۶-۵۱۷؛ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج۲، ص۳۹۱-۳۹۲
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ صَالِحِ بْنِ خَالِدٍ الْهَاشِمِيُّ [قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ الرَّازِيُّ مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ بْنِ [إِسْحَاقَ بْنِ] إِبْرَاهِيمَ بْنِ نَبْهَانَ بْنِ عَاصِمِ بْنِ زَيْدِ بْنِ ظَرِيفٍ مَوْلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنِ عِيسَى الدَّامَغَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ الْفَضْلِ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ عَنْ يُونُسَ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَطِيَّةَ] عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ وَ اللَّهِ جَالِساً بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ نَزَلَ بِنَا غَدِيرَ خُمٍّ وَ قَدْ غَصَّ [غاض] الْمَجْلِسُ بِالْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى قَدَمَيْهِ فَقَالَ [وَ قَالَ] أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِأَمْرٍ فَقَالَ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ فَقُلْتُ لِصَاحِبِي جَبْرَئِيلَ ع يَا خَلِيلِي إِنَّ قُرَيْشاً قَالُوا لِي كَذَا وَ كَذَا فَأَتَى الْخَبَرَ مِنْ رَبِّي فَقَالَ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ثُمَّ نَادَى عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَأَقَامَهُ عَنْ يَمِينِهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلَى [بِكُمْ] مِنْكُمْ بِأَنْفُسِكُمْ [و أنفسكم] قَالُوا اللَّهُمَّ بَلَى قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ [فَهَذَا عَلِيٌ] مَوْلَاهُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ عَرْضِ الْمَسْجِدِ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَأْوِيلُ هَذَا قَالَ [قَالَ] مَنْ كُنْتُ نَبِيَّهُ فَعَلِيٌّ [فَهَذَا عَلِيٌ] أَمِيرُهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَقَالَ حُذَيْفَةُ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ مُعَاوِيَةَ حَتَّى قَامَ يَتَمَطَّى وَ خَرَجَ مُغْضَباً وَاضِعاً يَمِينَهُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ الْأَشْعَرِيِّ وَ يَسَارَهُ عَلَى الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ ثُمَّ قَامَ يَمْشِي مُتَمَطِّياً وَ هُوَ يَقُولُ لَا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلَى [فِي] مَقَالَتِهِ وَ لَا نُقِرُّ لِعَلِيٍّ بِوَلَايَتِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ [تَعَالَى] عَلَى أَثَرِ كَلَامِهِ فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى. ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى أَوْلى لَكَ فَأَوْلى. ثُمَّ أَوْلى لَكَ فَأَوْلى فَهَمَّ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يَرُدَّهُ فَيَقْتُلَهُ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ فَسَكَتَ النَّبِيُّ [عَنْهُ].
توجه: این واقعه به طور مختصر و با سندی دیگر از حذیفه در «المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب ع[۲]، ص۵۸۶-۵۸۸» و همچنین از ابوذر غفاری، عمار یاسر و امام باقر ع و امام کاظم ع (تفسير القمي[۳]، ج۲، ص۳۹۷؛ مناقب آل أبي طالب ع[۴]، ج۳، ص۳۹؛ تسلية المجالس و زينة المجالس، ج۱، ص۲۰۹؛ الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم[۵]، ج۱، ص۳۱۴) نیز روایت شده است؛ که روایت ابوذر از این واقعه انشاءالله در بحث از شأن نزول آیه «فلا صدق و لا صلی» خواهد آمد.[۶]
حدیث
۲) چنانکه قبلا اشاره شد با توجه به قاعده «امکان استعمال یک لفظ در چند معنا»، یک آیه ممکن است معانی متعددی داشته باشد.
معنای دیگری در روایات در مورد این آیه مطرح شده که در ضمن حکایت زیر قابل مشاهده است:
امام صادق ع حکایتی طولانی نقل کردهاند از سفری که با پدرشان به حج داشتند و در آنجا برخوردی بین امام باقر ع و هشام بن عبدالملک رخ میدهد و بعدا هشام آن دو را به شام احضار میکند و مجلس تیراندازیای بوده که به امام باقر اصرار میکند که شما هم در این مسابقه وارد شو. امام ع ابتدا کهولت سن را بهانه میکند اما به اصرار هشام تیر و کمان برمیدارد و تیر اول به وسط هدف میخورد و نُه تیر بعدی هریک روی تیر قبلی مینشیند. اما ادامه ماجرا:
هشام گفت: من تا کنون چنین تیراندازیای ندیده بودم و خیال هم نمی کردم که روی زمین کسی بتواند چنین تیراندازی کند. تیراندازی پسرت جعفر چطور است؟
پدرم فرمود: ما وارث همان کمال و تمامی هستیم که خداوند بر پیامبرش نازل کرد و فرمود: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم.» (مائده/۳) و زمین هیچگاه خالی نمیماند از کسی که اینها را کامل دارد در حالی که دیگران نسبت به او نقص دارند.
وقتی هشام این مطلب را از پدرم شنید چشم راستش را چپ کرد و صورتش قرمز شد (که این نشانه عصبانیتش بود) و چند دقیقه سرش را پایین انداخت و گفت: مگر ما و شما فرزندان عبدمناف [جد اعلای پیامبرص] نیستیم و نَسَب واحدی نداریم؟
پدرم فرمود: بله، نَسَب ما یکی است اما خداوند جل جلاله از سرّ مخفی و علم خالص خویش بهرهای به ما داده که به هیچکس دیگری نداده است.
هشام گفت: مگر نه این است که خداوند [حضرت] محمد ص را از نَسَبِ عبدمناف به جانب همه مردم، سفید و سیاه برانگیخت؟ پس شما چگونه وارث چیزی شدید که دیگران ندارند؟ در حالی که رسول خدا ص به سوی همه مردم مبعوث شده بود؛ و این سخن خداوند است که «میراث آسمانها و زمین از آنِ خداست …؛» (تا آخر آیه را خواند). پس شما چگونه وارث این علم شدید در حالی که بعد از [حضرت] محمد ص پیامبری نیست و شما هم پیامبر نیستید؟
پدرم فرمود: از این کلام خداوند به پیامبرش که: «زبانت را به آن به حرکت درنیاور برای اینکه بدان بشتابی.» (قیامت/۱۶) پس آنچه آشکارا بیان کرد برای همه مردم است؛ و آنچه زبانش را بدان حرکت نداد، خداوند متعال دستور داد که ما را، و نه غیر ما را، بدان اختصاص دهد. و به همین جهت بود که تنها با برادرش علی ع، و نه با اصحابش، نجوا می کرد، و خداوند در این زمینه آیه فرستاد که «و گوشی شنوا آن را حفظ کند» (حاقه/۱۲) و خداوند در مقابل اصحابش به علی ع فرمود: از خداوند متعال خواستم که آن را گوش تو قرار دهد؛
و به همین جهت بود که حضرت علی ع در مسجد کوفه گفت: رسول خدا ص هزار باب از علم به من تعلیم داد که از هر بابی، هزار باب دیگر باز میشود؛ رسول خدا ص این را از آن علم مخفیای که خداوند به وی اختصاص داده بود، به او داد، پس این به ما رسیده و ما، نه قوممان، پشت سر هم آن را به ارث میبریم.
هشام گفت: همانا علی ع ادعای علم غیب میکرد در حالی که خداوند هیچکس را بر غیب خویش آگاه نکرده است (جن/۲۶). این را از کجا ادعا میکرد؟
فرمود: خداوند جل جلاله بر پیامبرش کتابی فرستاد که در آن آنچه بوده و تا روز قیامت خواهد بود، بیان شده است، چنانکه فرمود: «و کتابی را بر تو نازل کردیم که در آن بیان هر چیز و هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان [= تسلیمشدگان] است» (نحل/۸۹) و فرمود: «هر چیزی را در امامی آشکار گرد آوردیم» (یس/۱۲) و فرمود: هیچ چیزی را در این کتاب فروگذار نکردیم» (انعام/۳۸) و فرمود: «هیچ امر غیبیای در آسمان و زمین نیست مگر اینکه در کتابی آشکار است» (نمل/۷۵)
و خداوند به پیامبرش وحی کرد که هیچ مطلبی از غیب و سرّ و علم مخفی خویش را نگذارد مگر اینکه آن را با علی ع نجوا کند؛ پس به او دستور داد که بعد از وی قرآن را گرد آورد و مسئولیت غسل و کفن و حنوط وی را بتنهایی و بدون هیچکس دیگری برعهده گیرد و به اصحابش فرمود: بر همه اصحاب و خانوادهام حرام است که بر بدن برهنه من نگاه کنند غیر از برادرم علی ع، که او از من است و من از اویم؛ آنکه لهِ اوست، لهِ من است؛ و آنکه علیه اوست، علیه من است؛ و اوست که دَین مرا ادا میکند و وعدههایم را اجرا می نماید. سپس به اصحابش فرمود: علی بن ابیطالب بر تاویل قرآن میجنگد همان طور که من بر تنزیل آن میجمگیدم؛ و نزد هیچکس تاویل قرآن به تمام و کمال نبود مگر علی ع؛ و به همین جهت بود که پیامبر ص به اصحابش فرمود: «قاضیترین شما علی ع است» یعنی او در قضاوت بهتر از همه [دقیقا بر اساس کتاب خدا] حکم میکند؛ و عمربن خطاب هم [بارها که مسالهای در خصوص قضاوت پیش میآمد] میگفت: «اگر علی ع نبود، عمر هلاک شده بود!» عمر شهادت میدهد و دیگری انکار میکند؟!
هشام سر به زیر انداخت و …
دلائل الإمامة (ابن جریر طبری)[۷]، ص۲۳۵؛ نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة عليهم السلام (ابن جریر طبری)، ص۲۷۷
وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مُعَاذٍ الرَّضَوِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا لُوطُ بْنُ يَحْيَى الْأَزْدِيُّ، عَنْ عُمَارَةَ بْنِ زَيْدٍ الْوَاقِدِيِّ،[۸] عن جعفر بن محمد الصادق ع:
فَقَالَ لَهُ: مَا رَأَيْتُ مِثْلَ هَذَا الرَّمْيِ قَطُّ مُذْ عَقَلْتُ، وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ فِي الْأَرْضِ أَحَداً يَرْمِي مِثْلَ هَذَا الرَّمْيِ، أَيْنَ رَمْيُ جَعْفَرٍ مِنْ رَمْيِكَ؟
فَقَالَ: إِنَّا نَحْنُ نَتَوَارَثُ الْكَمَالَ وَ التَّمَامَ اللَّذَيْنِ أَنْزَلَهُمَا اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فِي قَوْلِهِ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» وَ الْأَرْضُ لَا تَخْلُو مِمَّنْ يَكْمُلُ هَذِهِ الْأُمُورَ الَّتِي يُقَصِّرُ عَنْهَا غَيْرُنَا.
قَالَ: فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ مِنْ أَبِي انْقَلَبَتْ عَيْنُهُ الْيُمْنَى فَاحْوَلَّتْ وَ احْمَرَّ وَجْهُهُ، وَ كَانَ ذَلِكَ عَلَامَةُ غَضَبِهِ إِذَا غَضِبَ، ثُمَّ أَطْرَقَ هُنَيْئَةً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ لِأَبِي: أَ لَسْنَا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ نَسَبُنَا وَ نَسَبُكُمْ وَاحِدٌ؟
فَقَالَ أَبِي: نَحْنُ كَذَلِكَ، وَ لَكِنَّ اللَّهَ (جَلَّ ثَنَاؤُهُ) اخْتَصَّنَا مِنْ مَكْنُونِ سِرِّهِ وَ خَالِصِ عِلْمِهِ، بِمَا لَمْ يَخْتَصَّ أَحَداً بِهِ غَيْرَنَا.
فَقَالَ: أَ لَيْسَ اللَّهُ (جَلَّ ثَنَاؤُهُ) بَعَثَ مُحَمَّداً (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مِنْ شَجَرَةِ عَبْدِ مَنَافٍ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً، أَبْيَضِهَا وَ أَسْوَدِهَا وَ أَحْمَرِهَا، مِنْ أَيْنَ وَرِثْتُمْ مَا لَيْسَ لِغَيْرِكُمْ؟ وَ رَسُولُ اللَّهِ مَبْعُوثٌ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً، وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ (تَبَارَكَ وَ تَعَالَى): «وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» إِلَى آخِرِ الْآيَةِ، فَمَنْ أَيْنَ وَرِثْتُمْ هَذَا الْعِلْمَ وَ لَيْسَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ نَبِيٌّ وَ لَا أَنْتُمْ أَنْبِيَاءُ؟
فَقَالَ: مِنْ قَوْلِهِ (تَعَالَى) لِنَبِيِّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ» فَالَّذِي أَبْدَاهُ فَهُوَ لِلنَّاسِ كَافَّةً، وَ الَّذِي لَمْ يُحَرِّكُ بِهِ لِسَانَهُ، أَمَرَ اللَّهُ (تَعَالَى) أَنْ يَخُصَّنَا بِهِ مِنْ دُونِ غَيْرِنَا؛ فَلِذَلِكَ كَانَ يُنَاجِي أَخَاهُ عَلِيّاً مِنْ دُونِ أَصْحَابِهِ، وَ أَنْزَلَ اللَّهُ بِذَلِكَ قُرْآناً فِي قَوْلِهِ (تَعَالَى): «وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِأَصْحَابِهِ: سَأَلْتُ اللَّهَ (تَعَالَى) أَنْ يَجْعَلَهَا أُذُنَكَ يَا عَلِيُّ، فَلِذَلِكَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) بِالْكُوفَةِ: عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ يَفْتَحُ مِنْ كُلِّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ، خَصَّهُ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مِنْ مَكْنُونِ عِلْمِهِ مَا خَصَّهُ اللَّهُ بِهِ، فَصَارَ إِلَيْنَا وَ تَوَارَثْنَاهُ مِنْ دُونِ قَوْمِنَا.
فَقَالَ لَهُ هِشَامٌ: إِنَّ عَلِيّاً كَانَ يَدَّعِي عِلْمَ الْغَيْبِ، وَ اللَّهُ لَمْ يُطْلِعْ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً فَمِنْ أَيْنَ ادَّعَى ذَلِكَ؟
فَقَالَ أَبِي: إِنَّ اللَّهَ (جَلَّ ذِكْرُهُ) أَنْزَلَ عَلَى نَبِيِّهِ كِتَاباً بَيَّنَ فِيهِ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فِي قَوْلِهِ: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ» وَ فِي قَوْلِهِ: «كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» وَ فِي قَوْلِهِ: «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ» وَ فِي قَوْلِهِ: «وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ» وَ أَوْحَى اللَّهُ (تَعَالَى) إِلَى نَبِيِّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) أَنْ لَا يُبْقِيَ فِي غَيْبِهِ وَ سِرِّهِ وَ مَكْنُونِ عِلْمِهِ شَيْئاً إِلَّا يُنَاجِي بِهِ عَلِيّاً، فَأَمَرَهُ أَنْ يُؤَلِّفَ الْقُرْآنَ مِنْ بَعْدِهِ، وَ يَتَوَلَّى غُسْلَهُ وَ تَكْفِينَهُ وَ تَحْنِيطَهُ مِنْ دُونِ قَوْمِهِ، وَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: حَرَامٌ عَلَى أَصْحَابِي وَ أَهْلِي أَنْ يَنْظُرُوا إِلَى عَوْرَتِي غَيْرَ أَخِي عَلِيٍّ، فَإِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ، لَهُ مَا لِي وَ عَلَيْهِ مَا عَلَيَّ، وَ هُوَ قَاضِي دَيْنِي وَ مُنْجِزٌ مَوْعِدِي. ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ. وَ لَمْ يَكُنْ عِنْدَ أَحَدٍ تَأْوِيلُ الْقُرْآنِ بِكَمَالِهِ وَ تَمَامِهِ إِلَّا عِنْدَ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، وَ لِذَلِكَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِأَصْحَابِهِ: أَقْضَاكُمْ عَلِيٌّ، أَيْ هُوَ قَاضِيكُمْ. وَ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: لَوْ لَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ. أَ فَيَشْهَدُ لَهُ عُمَرُ وَ يَجْحَدُ غَيْرُهُ؟![۹]
فَأَطْرَقَ هِشَامٌ طَوِيلًا ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: سَلْ حَاجَتَكَ.
فَقَالَ: خَلَّفْتُ أَهْلِي وَ عِيَالِي مُسْتَوْحِشِينَ لِخُرُوجِي.
فَقَالَ: قَدْ آمَنَ اللَّهُ وَحْشَتَهُمْ بِرُجُوعِكَ إِلَيْهِمْ وَ لَا تُقِمْ أَكْثَرَ مِنْ يَوْمِكَ. فَاعْتَنَقَهُ أَبِي وَ دَعَا لَهُ وَ وَدَّعَهُ، وَ فَعَلْتُ أَنَا كَفِعْلِ أَبِي، ثُمَّ نَهَضَ وَ نَهَضْتُ مَعه.
تدبر[۱۰]
۱) «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ»
درباره مراد از این آیه (زبانت را به آن به حرکت درنیاور برای اینکه بدان بشتابی)، دیدگاههای مختلفی بیان شده است؛ که با توجه به «امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا» هریک از این معانی (به شرطی که به خودی خود درست باشند و بر آیه قابل تطبیق باشند) میتوانند مد نظر بوده باشند:
الف. این آیات از پیامبر ص میخواهد مطلبی را بنا به مصالحی فعلا با مردم در میان نگذارد، و در بیان آن عجله نکند. (حدیث۱ [= شأن نزول])
ب. این آیه از پیامبر ص میخواهد مطلبی را به طور علنی با عموم مردم در میان نگذارد و در این زمینه شتاب نکند. (حدیث۲)[۱۱]
ج. پیامبر بسیار نسبت به حفظ و رساندن کلمات وحی حساس و دلنگران بوده، که مبادا کلمات وحی را فراموش کند، لذا تا جمله را از فرشته وحی میشنیده بلافاصله و قبل از اینکه جملات تمام شوند، شروع به گفتن آنها میکرده، و خداوند در این زمینه به ایشان دلداری میدهد که عجله نکن، ما قرآن را حفظ میکنیم و نمیگذاریم فراموش کنی. (ابنعباس و سعید بنجبیر، به نقل از مجمع البيان[۱۲]، ج۱۰، ص۶۰۰؛ و نیز قتاده و مجاهد، به نقل از الدر المنثور[۱۳]، ج۶، ص۲۸۹) که ابنعباس در روایتی میگوید که خداوند به پیامبر خاطرجمعی داد که بعد از تو حضرت علی ع قرآن را جمع خواهد کرد و تو نگران از دست رفتن آیات نباش. (این روایت انشاءالله در بحث از آیه بعد خواهد آمد.)
د. این آیه تا آیه ۱۹، مضمونش شبیه آیه «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ: در [خواندن] قرآن شتاب نکن پیش از آنکه وحی آن به اتمام رسد» (طه/۱۱۴) میباشد؛ و اینکه بناگاه در میان بحثهای مربوط به قیامت آمده، مانند یک جمله معترضه است، که خداوند ادب بندگی را به پیامبر میآموزد که آنچه هنوز قرائت نشده را قرائت نکند. این مانند حالت هشدار به مخاطبی است که در حین سخن گفتن گوینده، مرتب سخن وی را قطع و جملات وی را کامل میکند؛ و به او میگویند که در کلام من عجله نکن و دقت کن تا خوب مطلب را متوجه شوی. (المیزان، ج۲۰، ص۱۰۹)
ه. …[۱۴]
۲) «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ»
در بیان مطالب، نباید عجله کرد. در روایات آمده که زبان عاقل، پشت سر قلبش است؛ و قلب عاقل، پشت سر زبانش است. (لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِه؛ نهجالبلاغه، حکمت۴۰)
نکته تفسیری (چگونگی استنباط مطلب فوق از آیه)
الف. رجوع به کلمات معصومین که مفسران اصلی قرآن کریم هستند نشان میدهد که هر آیهای اگرچه در سیاق آیات قبل و بعد، یک معنایی دارد، اما میتواند مستقلا هم معنایی داشته باشد؛ و وجود آن معنای مبتنی بر سیاق، منافاتی با وجود معنایی دیگر که مستقلا از آیه برداشت شود، ندارد.
ب. به ما توصیه شده است که در خواندن قرآن خودتان را مخاطب آیات بدانید.
[۱] . در نسخه های غیر کوفی «لتعجل به» آیه مستقل بوده است (تفسیر صافی، ج۵،ص۲۵۴) البته ظاهرا تعداد آیات در نسخه کوفی معتبرتر است:
و العدد الكوفي في القرآن منسوب إلى علي ع و ليس في الصحابة من ينسب إليه العدد غيره و إنما كتب عدد ذلك كل مصر عن بعض التابعين. و منهم المفسرون كعبد الله بن عباس و عبد الله بن مسعود و أبي بن كعب و زيد بن ثابت و هم معترفون له بالتقدم. (مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۲، ص۴۳)
[۲] . رَوَى الْبَزَّارِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَرْثِ بْنِ بُرَيْدٍ، عَنْ رَوْحِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنِ ابْنِ أَبِي نَجِيحٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ، قَالَ: دَعَانَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِلَى بَيْعَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ، فَلَمَّا بَايَعَ النَّاسُ اتَّكَأَ رَجُلٌ قَدْ سَمَّاهُ عَلَيَّ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ ثُمَّ انْطَلَقَ يَتَمَطَّى وَ هُوَ يَقُولُ: وَ اللَّهِ مَا نُقِرُّ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بِوَلَايَةٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ (ص) «ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى أَوْلى لَكَ فَأَوْلى»، فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ هُوَ يُرِيدُ الْبَرَاءَةَ مِنْهُ وَ تَسْمِيَتَهُ لِلنَّاسِ، وَ كَانَ لَهُ وَقْتٌ لَمْ يُبَلِّغْهُ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ»، فَسَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ.
[۳] . قَوْلُهُ فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى فَإِنَّهُ كَانَ سَبَبَ نُزُولِهَا- أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص دَعَا إِلَى بَيْعَةِ عَلِيٍّ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَلَمَّا بَلَّغَ النَّاسَ وَ أَخْبَرَهُمْ فِي عَلِيٍّ مَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُخْبِرَ، رَجَعُوا النَّاسُ، فَاتَّكَأَ مُعَاوِيَةُ عَلَى الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ وَ أَبِي مُوسَى الْأَشْعَرِيِّ ثُمَّ أَقْبَلَ يَتَمَطَّى نَحْوَ أَهْلِهِ- وَ يَقُولُ مَا نُقِرُّ لِعَلِيٍّ بِالْوَلَايَةِ [بِالْخِلَافَةِ] أَبَداً- وَ لَا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً مَقَالَتَهُ فِيهِ- فَأَنْزَلَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى- وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى- ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى أَوْلى لَكَ فَأَوْلى عبد الفاسق [وَعِيدُ الْفَاسِقِ] فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمِنْبَرَ وَ هُوَ يُرِيدُ الْبَرَاءَةَ مِنْهُ- فَأَنْزَلَ اللَّهُ لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ فَسَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ لَمْ يُسَمِّه
[۴] . الْبَاقِرُ ع قَالَ: قَامَ ابْنُ هِنْدٍ وَ تَمَطَّى وَ خَرَجَ مُغْضَباً وَاضِعاً يَمِينَهُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ الْأَشْعَرِيِّ وَ يَسَارَهُ عَلَى الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ وَ هُوَ يَقُولُ وَ اللَّهِ لَا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلَى مَقَالَتِهِ وَ لَا نُقِرُّ عَلِيّاً بِوَلَايَتِهِ فَنَزَلَ فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى الْآيَاتِ فَهَمَّ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يَرُدَّهُ فَيَقْتُلَهُ فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ فَسَكَتَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص.
[۵] . و عن أبي الحسن الماضي ع و عن الباقر ع أن ابن هند قام و تمطى و خرج مغضبا و قال و الله لا نصدق محمدا على مقالته و لا نقر لعلي بولايته فهم النبي ص بقتله فقال له جبرائيل ع لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِه
[۶] . از ابنعباس و نیز ابنجبیر روایت دیگری در شأن نزول این آیه نقل شده که: پیامبر از شدت حرصی که نسبت به جمعاوری قرآن داشت قبل از اینکه آیه نازل شود زبانش را به حرکت درمیآورد و آیه نازل شد و او را از این کار بازداشت. (البته به نظر میرسد این برداشت شخصی خود آنها بوده است)
این مطلب در کتب اهل سنت مکرر آمده و برخی از بزرگان شیعه مانند صاحب مجمعالبیان هم از آنها نقل کردهاند اما علامه طباطبایی آنها را چندان موجه نمیداند (و فيه أنه لا يلائم سياق الآيات، تلك الملاءمة نظرا إلى ما فيها من النهي عن العجل و الأمر باتباع قرآنه تعالى بعد ما قرأ، و كذا قوله، «إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ» المیزان، ج۱۰، ص۱۱۰) و بعد از نقل مواردی که در کتاب الدرالمنثور آمده (در تدبر۱ آوردهایم) میگوید: أقول: و روي ما في معنى صدر الحديث في المجمع، عن ابن جبير و في معناه غير واحد من الروايات، و قد تقدم أن في انطباق هذا المعنى على الآيات خفاء. (المیزان، ج۲۰، ص۱۱۶)
[۷] . این حدیث از قول وی در قرنهای بعدی در آثار علمای بعدی هم مکرر آمده است از جمله: الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان (ابن طاووس)، ص۶۸؛ الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم (شامی)، ص۶۰۵-۶۰۶؛ الوافي، ج۳، ص۷۷۴-۷۷۵؛ مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر (بحرانی)، ج۵، ص۶۹؛ بحار الأنوار (مجلسی)، ج۴۶، ص۳۰۸
[۸] . عبارات ابتدا و انتهای حدیث را برای رعایت اختصار حذف کردم که بدین شرح است: دلائل الإمامة، ص۲۳۳-۲۳۷
عَنْ عُمَارَةَ بْنِ زَيْدٍ الْوَاقِدِيِّ قَالَ: حَجَّ هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ مَرْوَانَ سَنَةً مِنَ السِّنِينَ، وَ كَانَ قَدْ حَجَّ فِي تِلْكَ السَّنَةِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ وَ ابْنُهُ جَعْفَرٌ (عَلَيْهِمْ السَّلَامُ)، فَقَالَ جَعْفَرٌ فِي بَعْضِ كَلَامِهِ :
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً، وَ أَكْرَمَنَا بِهِ، فَنَحْنُ صَفْوَةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ، وَ خِيَرَتُهُ مِنْ عِبَادِهِ، فَالسَّعِيدُ مَنِ اتَّبَعَنَا، وَ الشَّقِيُّ مَنْ عَادَانَا وَ خَالَفَنَا، وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ إِنَّهُ يَتَوَلَّانَا وَ هُوَ يُوَالِي أَعْدَاءَنَا وَ مَنْ يَلِيهِمْ مِنْ جُلَسَائِهِمْ وَ أَصْحَابِهِمْ، فَهُوَ لَمْ يَسْمَعْ كَلَامَ رَبِّنَا وَ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ.
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَأَخْبَرَ مُسَيْلَمَةُ أَخَاهُ بِمَا سَمِعَ ، فَلَمْ يَعْرِضْ لَنَا حَتَّى انْصَرَفَ إِلَى دِمَشْقَ، وَ انْصَرَفْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ، فَأَنْفَذَ بَرِيداً إِلَى عَامِلِ الْمَدِينَةِ بِإِشْخَاصِ أَبِي وَ إِشْخَاصِي مَعَهُ، فَأُشْخِصْنَا، فَلَمَّا وَرَدْنَا دِمَشْقَ حَجَبَنَا ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ، ثُمَّ أَذِنَ لَنَا فِي الْيَوْمِ الرَّابِعِ، فَدَخَلْنَا وَ إِذَا هُوَ قَدْ قَعَدَ عَلَى سَرِيرِ الْمُلْكِ، وَ جُنْدُهُ وَ خَاصَّتُهُ وُقُوفٌ عَلَى أَرْجُلِهِمْ سِمَاطَيْنِ مُتَسَلِّحِينَ، وَ قَدْ نَصَبَ الْبِرْجَاسَ حِذَاءَهُ، وَ أَشْيَاخُ قَوْمِهِ يَرْمُونَ.
فَلَمَّا دَخَلَ أَبِي وَ أَنَا خَلْفَهُ مَا زَالَ يَسْتَدْنِينَا مِنْهُ حَتَّى حَاذَيْنَاهُ وَ جَلَسْنَا قَلِيلًا، فَقَالَ لِأَبِي: يَا أَبَا جَعْفَرٍ، لَوْ رَمَيْتَ مَعَ أَشْيَاخِ قَوْمِكَ الْغَرَضَ. وَ إِنَّمَا أَرَادَ أَنْ يَهْتِكَ بِأَبِي ظَنّاً مِنْهُ أَنَّهُ يُقَصِّرُ وَ يُخْطِئُ وَ لَا يُصِيبُ إِذَا رَمَى، فَيَشْتَفِي مِنْهُ بِذَلِكَ، فَقَالَ لَهُ: إِنِّي قَدْ كَبِرْتُ عَنِ الرَّمْيِ، فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُعْفِيَنِي.
فَقَالَ: وَ حَقِّ مَنْ أَعَزَّنَا بِدِينِهِ وَ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لَا أُعْفِيكَ. ثُمَّ أَوْمَأَ إِلَى شَيْخٍ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ أَنْ أَعْطِهِ قَوْسَكَ.
فَتَنَاوَلَ أَبِي عِنْدَ ذَلِكَ قَوْسَ الشَّيْخِ، ثُمَّ تَنَاوَلَ مِنْهُ سَهْماً فَوَضَعَهُ فِي كَبِدِ الْقَوْسِ ثُمَّ انْتَزَعَ وَ رَمَى وَسَطَ الْغَرَضِ فَنَصَبَهُ فِيهِ، ثُمَّ رَمَى فِيهِ الثَّانِيَةَ فَشَقَّ فَوْقَ سَهْمِهِ إِلَى نَصْلِهِ، ثُمَّ تَابَعَ الرَّمْيَ حَتَّى شَقَّ تِسْعَةَ أَسْهُمٍ بَعْضُهَا فِي جَوْفِ بَعْضٍ، وَ هِشَامٌ يَضْطَرِبُ فِي مَجْلِسِهِ، فَلَمْ يَتَمَالَكْ أَنْ قَالَ: أَجَدْتَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ، وَ أَنْتَ أَرْمَى الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ، كَلَّا زَعَمْتَ أَنَّكَ قَدْ كَبِرْتَ عَنِ الرَّمْيِ. ثُمَّ أَدْرَكَتْهُ نَدَامَةٌ عَلَى مَا قَالَ.
وَ كَانَ هِشَامِ لَا يُكَنِّي أَحَداً قَبْلَ أَبِي وَ لَا بَعْدَهُ فِي خِلَافَتِهِ، فَهَمَّ بِهِ وَ أَطْرَقَ إِطْرَاقَةً يَرْتَئِيُ فِيهِ رَأْياً، وَ أَبِي وَاقِفٌ بِحِذَائِهِ مُوَاجِهاً لَهُ، وَ أَنَا وَرَاءَ أَبِي.
فَلَمَّا طَالَ وُقُوفُنَا بَيْنَ يَدَيْهِ غَضِبَ أَبِي فَهَمَّ بِهِ، وَ كَانَ أَبِي إِذَا غَضِبَ نَظَرَ إِلَى السَّمَاءِ نَظَرَ غَضْبَانٍ يَتَبَيَّنَ لِلنَّاظِرِ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ، فَلَمَّا نَظَرَ هِشَامٌ ذَلِكَ مِنْ أَبِي قَالَ لَهُ: يَا مُحَمَّدُ، اصْعَدْ، فَصَعِدَ أَبِي إِلَى سَرِيرِهِ وَ أَنَا أَتْبَعُهُ، فَلَمَّا دَنَا مِنْ هِشَامٍ قَامَ إِلَيْهِ فَاعْتَنَقَهُ وَ أَقْعَدَهُ عَنْ يَمِينِهِ، ثُمَّ اعْتَنَقَنِي وَ أَقْعَدَنِي عَنْ يَمِينِ أَبِي، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى أَبِي بِوَجْهِهِ فَقَالَ لَهُ: يَا مُحَمَّدُ، لَا تَزَالُ الْعَرَبُ وَ الْعَجَمُ تَسُودُهَا قُرَيْشٌ مَا دَامَ فِيهِمْ مِثْلُكَ، وَ لِلَّهِ دَرُّكَ، مَنْ عَلَّمَكَ هَذَا الرَّمْيَ؟ وَ فِي كَمْ تَعَلَّمْتَهُ؟
فَقَالَ لَهُ أَبِي: قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ أَهْلَ الْمَدِينَةِ يَتَعَاطَوْنَهُ، فَتَعَاطَيْتُهُ أَيَّامَ حَدَاثَتِي، ثُمَّ تَرَكْتُهُ، فَلَمَّا أَرَادَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مِنِّي ذَلِكَ عُدْتُ إِلَيْهِ .
[۹] . این حدیث هم که مرحوم مجلسی در بحار الأنوار، ج۸۹، ص۳۸ نقل کرده در همین راستا قابل توجه است:
فِي خَبَرِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ الَّذِي مَضَى بِطُولِهِ فِي كِتَابِ الْغَيْبَةِ [= بحار الأنوار، ج۵۳، ص۱: رُوِيَ فِي بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ حَمْدَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَر] أَنَّهُ قَالَ الصَّادِقُ ع يَا مُفَضَّلُ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ فِي ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ سَنَةً وَ اللَّهُ يَقُولُ «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» وَ قَالَ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ» وَ قَالَ «لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ» قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلَايَ فَهَذَا تَنْزِيلُهُ الَّذِي ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ كَيْفَ ظَهَرَ الْوَحْيُ فِي ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ سَنَةً قَالَ نَعَمْ يَا مُفَضَّلُ أَعْطَاهُ اللَّهُ الْقُرْآنَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ كَانَ لَا يُبَلِّغُهُ إِلَّا فِي وَقْتِ اسْتِحْقَاقِ الْخِطَابِ وَ لَا يُؤَدِّيهِ إِلَّا فِي وَقْتٍ أَمَرَ وَ نَهَى فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِالْوَحْيِ فَبَلَّغَ مَا يُؤْمَرُ بِهِ وَ قَوْلُهُ «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِه» فَقَالَ الْمُفَضَّلُ أَشْهَدُ أَنَّكُمْ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عَلِمْتُمْ وَ بِقُدْرَتِهِ قَدَرْتُمْ وَ بِحُكْمِهِ نَطَقْتُمْ وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ.
[۱۰] . مقدمهای برای تدبر در آیات ۱۶ تا ۱۹ سوره قیامت
چنانکه عموم مفسران توضیح دادهاند (مثلا المیزان، ج۲۰، ص۱۰۹) و روایات نیز موید این معنا هستند، به نظر میرسد که این آیات، ارتباط مستقیمی با آیات قبل و بعد ندارد و مانند جمله معترضهای در میان بقیه آیات این سوره میباشد.
به لحاظ تاریخی، تردیدی نیست که جای اغلب آیات در هر سوره توسط خود پیامبر ص معین شده و هنگام یکسانسازی مصاحف در زمان عثمان هم همان ترتیب رعایت شده است؛ اما اینکه آیا این نکته در مورد تمامی آیات رعایت شده، یا در مورد اندکی از آیات، جای آنها در یک سوره بر اساس نظر خود صحابه انجام شده، بین مفسران اختلاف نظر است. ممکن است این آیات از این باب باشند، و البته برخی مفسران کوشیدهاند وجهی برای قرار گرفتن این آیات در اینجا ارائه دهند؛ که در نکات تدبری، به برخی از این آراء اشاره خواهد شد.
[۱۱] . شاید کسی با توجه به حدیث۲ که علم اینها را به اهل بیت واگذار کرده، اشکال کند که پس «شتاب نکردن» در اینجا چه معنی دارد. (زیرا شتاب کردن را غالبا در جایی میگویند که قرار است کار بعدا انجام شود در حالی که ظاهرا اینکه همه حقایق از دل قرآن کریم فهمیده شود، از ویژگیهای اختصاصی اهل بیت ع است .)
شاید بتوان چنین پاسخ داد که این ویژگی اهل بیت، ویژگیای نیست که از مردم برای همیشه منع شود؛ بلکه انشاءالله در زمان ظهور همه اینها در اختیار همگان قرار خواهد گرفت؛ چنانکه در برخی روایات آمده که اگر علم ۲۸ حرف باشد تا زمان ظهور تنها دو حرف آن آشکار شده و بقیه آن بعد از ظهور آشکار خواهد شد.
[۱۲] . قال ابن عباس كان النبي ص إذا نزل عليه القرآن عجل بتحريك لسانه لحبه إياه و حرصه على أخذه و ضبطه مخافة أن ينساه فنهاه الله عن ذلك و في رواية سعيد بن جبير عنه أنه ص كان يعاجل من التنزيل شدة و كان يشتد عليه حفظه فكان يحرك لسانه و شفتيه قبل فراغ جبريل من قراءة الوحي فقال سبحانه «لا تُحَرِّكْ بِهِ» أي بالوحي أو بالقرآن لسانك يعني بالقراءة لتعجل به أي لتأخذه كما قال و لا تعجل بالقرآن من قبل أن يقضي إليك وحيه
[۱۳] . أخرج الطيالسي و أحمد و عبد بن حميد و البخاري و مسلم و الترمذي و النسائي و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبى حاتم و ابن الأنباري في المصاحف و الطبراني و ابن مردويه و أبو نعيم و البيهقي معا في الدلائل عن ابن عباس قال كان رسول الله صلى الله عليه و سلم يعالج من التنزيل شدة و كان يحرك به لسانه و شفتيه مخافة ان يتفلت منه يريد ان يحفظه فانزل الله لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ قال يقول ان علينا ان نجمعه في صدرك ثم تقرؤه فَإِذا قَرَأْناهُ يقول إذا أنزلناه عليك فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ فاستمع له و أنصت ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ بينه بلسانك و في لفظ علينا ان نقرأه فكان رسول الله صلى الله عليه و سلم بعد ذلك إذا أتاه جبريل أطرق و في لفظ استمع فإذا ذهب قرأ كما وعده الله عز و جل
و أخرج ابن المنذر و ابن مردويه عن ابن عباس قال كان النبي صلى الله عليه و سلم إذا نزل عليه القرآن تعجل بقراءته ليحفظه فنزلت هذه الآية لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ و كان رسول الله صلى الله عليه و سلم لا يعلم ختم سورة حتى ينزل عليه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
و أخرج ابن جرير و ابن مردويه عن ابن عباس قال كان رسول الله صلى الله عليه و سلم لا يفتر عن القرآن مخافة أن ينساه فقال الله لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ … إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ ان نجمعه لك وَ قُرْآنَهُ ان تقرأه فلا تنسى فَإِذا قَرَأْناهُ عليك فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ يقول إذا يتلى عليك فاتبع ما فيه.
و أخرج عبد بن حميد و ابن جرير و ابن المنذر عن مجاهد في قوله لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ قال كان يستذكر القرآن مخافة النسيان فقيل له كفيناكه يا محمد
و أخرج عبد بن حميد و ابن المنذر عن قتادة لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ قال كان نبى الله صلى الله عليه و سلم يحرك لسانه بالقرآن مخافة النسيان فانزل الله ما تسمع
[۱۴] . شاید بتوان این آیه را مرتبط با آیات قبل و بعد هم در نظر گرفت بدین معنا که در آیات قبل فرمود که خداوند در آن روز انسان را بدانچه از قبل و بعد فرستاده آگاه میسازد و این آیه به پیامبر ص بفرماید اما تو در بیان این مطالب که از آنها میدانی عجله نکن و فعلا منافقان را افشا مکن.
بازدیدها: ۲۸
در قیامت به انسان مجرم که می خواهد عذر بیاورد و بهانه ها را پشت سر هم به سرعت می گوید خطاب می شود که :لا تحرک به لسانک لتعجل به : زبانت را برای آن به حرکت نیاور ( اصطلاحی عتاب آمیز در زبان عرب است) ان علینا جمعه و قرآنه : همانا بر عهده ماست جمع کردن آن اعمال و خواندن آن و اذا قراناه فاتبع قرآنه : وهنگامی که آن را خواندیم از خواندن آن تبعیت کن یعنی پیرو حکم ما باش