۳۹۴) أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدی

ترجمه

آیا انسان چنین حساب می‌کند که بیهوده و باطل وانهاده می‌شود؟!

نکات ترجمه

«سُدیً» از ماده «سدو» می باشد که این ماده در معنای «مهمل گذاشتن» و «چیزی را به حال خود رها کردن» می باشد (معجم مقاييس اللغة، ج‏۳، ص۱۵۰) چنانکه مثلا «ارض سدی» به زمینی می گویند که کاملا بکر باشد و نه اثری در آن باشد و نه کسی در آنجا ساختمانی بنا کرده باشد (المحیط فی اللغه، ج۸، ص۵۹)[۱]

این ماده تنها همین یکبار در قرآن کریم آمده است.

«يَحْسَبُ» از ماده «حسب» است که درباره این ماده و استعمالات قرآنی آن در جلسه۹۶ ( http://yekaye.ir/al-muminoon-023-115/) و جلسه۱۸ (http://yekaye.ir/39-33-al-ahzab/) توضیحاتی ارائه شد.

حدیث

۱) روایت شده است امیرالمومنین ع بر منبر نمی رفت، مگر اینکه اغلب در ابتدای خطبه اش می فرمود:

ای مردم! تقوای الهی پیشه کنید! انسان عبث و بیهوده آفریده نشده است که به لهو [بازی] مشغول شود؛ و به حال خود رها نشده است تا به لغو [سرگرمی] مشغول گردد؛ و دنیایی که خود را برای او آراسته، جایگزین آخرتی نمی شود که آن را در دیده او زشت انگاشته؛ و فريفته‏اى كه از دنيا به بالاترين مقصود نايل گرديده چون كسى نيست كه از آخرت به كمترين نصيب رسيده است. [یعنی این کمترین سهم آخرت از آن برترین سهم دنیا بمراتب بیشتر است]

نهج البلاغه، حکمت۳۷۰

وَ قَالَ ع وَ رُوِيَ أَنَّهُ ع قَلَّمَا اعْتَدَلَ بِهِ الْمِنْبَرُ إِلَّا قَالَ أَمَامَ خُطْبَتِهِ أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَيَلْهُوَ وَ لَا تُرِكَ سُدًى فَيَلْغُوَ وَ مَا دُنْيَاهُ الَّتِي تَحَسَّنَتْ لَهُ بِخَلَفٍ مِنَ الآْخِرَةِ الَّتِي قَبَّحَهَا سُوءُ النَّظَرِ عِنْدَهُ وَ مَا الْمَغْرُورُ الَّذِي ظَفِرَ مِنَ الدُّنْيَا بِأَعْلَى هِمَّتِهِ كَالآْخَرِ الَّذِي ظَفِرَ مِنَ الآْخِرَةِ بِأَدْنَى سُهْمَتِهِ.

 

۲) به امیرالمومنین ع خبر دادند که عثمان بن حنیف، که حضرت علی ع او را به استانداری بصره منصوب کرده بود، در مهمانی ای دعوت شده است که در آن مهمانی فقط ثروتمندان دعوت شده اند. حضرت نامه عتاب آلودی به وی نوشت و در فرازی از آن فرمود:

آیا درباره خودم به همین قانع باشم که به من بگویند «امیر مومنان!» و در سختی‌های روزگار با آنها مشارکت نکنم؟ ویا در تنگناهای زندگی اسوه آنان نباشم؟

من آفریده نشده‌ام که خوردن عذاهای پاکیزه مرا به خود مشغول دارد همانند چارپایانِ به‌آخور‌بسته‌ای که همتشان علفشان است؛ و یا چارپایان رهاشده در صحرایی که دغدغه شان به هم زدن خاكروبه‏هاستِ از علف‏هایش شكم را پر می‌کند، در حالی از منظوری که از سير كردنش دارند غافل است!

یا به حال خود رها شوم و یا مرا بيهوده‏ و مهمل گذاشته باشند؟

یا عنان گمراهى را بکشانم، و يا در راه حيرت و سرگردانى فرو روم؟

نهج البلاغه، نامه۴۵

و من كتاب له ع إلى عثمان بن حنيف الأنصاري و كان عامله على البصرة و قد بلغه أنه دعي إلى وليمة قوم من أهلها، فمضى إليها- قوله:

…أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَكَ سُدًى أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ…[۲]

تدبر

۱) «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدی»

آخر این سوره به نوعی به ابتدای آن برمی‌گردد که در آیه۳ فرمود: «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ: آیا انسان چنین حساب می‌کند که هرگز استخوان‌هایش را جمع نمی‌کنیم؟»

در واقع این آیه می‌فرماید آیا انسان می‌پندارد که مهمل رها شده و با مرگش کارش تمام می‌شود و دیگر برانگیخته شدنی نیست و در نتیجه تکلیفی برعهده‌اش نیست و مواخذه‌ای هم در کار نخواهد بود؟ (المیزان، ج۲۰، ص۱۱۵)

 

۲) «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدی»

این آیه استفهام انکاری است؛ در واقع، قرآن این مدل حساب و کتاب کردن «انسان» را به چالش می‌کشد (درباره اینکه انسانها چه‌اندازه مدل حساب و کتابشان اشتباه است، نگاه کنید به جلسه۹۶، تدبر۱ http://yekaye.ir/al-muminoon-023-115/) ؛ و این آیه هشداری است به یکی از حساب و کتاب‌های ناروای انسان.

نکته انسان‌شناسی

خداوند انسان را موجودی مختار آفریده؛ اما بین «اختیار داشتن» و «به خود وانهاده شدن» تفاوت بسیار است.

اختیار داشتن، یعنی این امکان برای انسان وجود دارد که در برابر دوراهی‌ها، یکی را برگزیند؛ اما این بدان معنا نیست که بین مقصدی که هر یک از این دو راهی‌ بدان ختم می‌شود، تفاوتی نباشد؛ و هرکدام را انتخاب کند در نظام عالم و برای عاقبت او، فرقی نکند.

خداوند انسان را آفریده؛ اما چون انسان، انسان است؛ حقیقتی به نام انسانیت هست که اگر انسان راه آن را برگزید، حقیقتا انسان خواهد شد:

ارزشمندی انسان در گروی این است که راه انسانیت را بپوید، نه راه حیوان‌ها را؛ یعنی در این دو راهی‌ها صرفا تابع «میل» و خواسته فوری خویش نباشد؛ بلکه با تامل عقلانی، راه صحیح را بیابد و آن را اختیار کند؛ آن حیوان است که هر لحظه بر اساس «میل»ش رفتار می‌کند و هرکاری که غریزه‌اش در هر لحظه‌ای بخواهد، به همان عمل می‌کند؛ چرا که به خود واگذاشته شده است.

 

۳) «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدی»

این آیه از آیاتی است که در بسیاری از موقعیت‌های حساس زندگی می‌توان هر انسانی را بدان هشدار داد و او را برای غلبه بر موضع ناروای خویش کمک کرد؛ از جمله انسانی که:

الف. در دنیا فرو رفته و آخرت را فراموش کرده است.

ب. در برنامه‌ریزی‌های زندگی خود، دین الهی و دستورات خدا را جدی نمی‌گیرد.

ج. سختی‌های زندگی او را احاطه کرده و در شُرُف ناامیدی و چه‌بسا خودکشی است.

د. خوشی‌های دنیا او را احاطه کرده و به خود مغرور شده است.

ه. هدف مهم و عظیمی در پیش گرفته و مطمئن نیست که از عهده‌اش برمی‌آید.

و. گناهی در جلوی چشمش خودنمایی می‌کند و چیزی نمانده که وسوسه انجام گناه بر او غلبه کند.

ز. زندگی را جدی نگرفته و با تنبلی و لاابالی‌گری روزگار می‌گذراند.

ح. مسئولیتی را برعهده گرفته، اما به جای انجام مسئولیت، به فکر جیب خویش است.

ط. به نحوی به کارها اقدام می‌کند که گویی هدف وسیله را توجیه می‌کند.

ی. …

 

۴) «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدی»

کسی که باور دارد که خداوند بقدری مهربان است که ما را در این جهان به حال خود وانمی‌نهد، شریعت و برنامه‌ای را که خداوند متعال برای زندگی ما فروفرستاده، جدی می‌گیرد.

تاملی در دین‌شناسی

از عجایب این زمانه آن است که عده‌ای خود را مسلمان می‌شمرند و مدعی‌اند که به کتاب خدا ایمان دارند، در عین حال به سکولاریسم افتخار می‌کنند و بر جدا کردن دین از عرصه‌های زندگی اصرار می‌ورزند؛ و مهمترین بهانه‌شان هم این است که عده‌ای از دین سوءاستفاده می‌کنند! و عجیب‌تر اینکه این را راهکاری برای حفظ قداست دین معرفی می‌کنند!

آخر، امر مقدسی که در زندگی من هیچ اثری نگذارد، مقدس بودنش چه ارزشی دارد؟ این چه استدلالی است که چون عده‌ای منافق در جامعه وجود دارد که برای اغراض نفسانی خود هر چیزی (از جمله تعالیم الهی) را مورد سوءاستفاده قرار می‌دهند، پس اصلا برای تعالیم خدا ارزشی قائل نشویم تا مقدس بماند؟!

آدم به یاد این شعر می‌افتد که:

گنه کرد در بلخ، آهنگری

به شوشتر زدند گردن مسگری!

 

۵) حکایت

در زمان خلافت عمر بن خطاب، مساله‌ای پ‍یش آمد که نزد عمر مطرح کردند [ظاهرا دو زن زایمان کرده بودند و یک دختر و یک پسر به دنیا آمده بود و هریک مدعی آن بودند که پسر مال اوست]. عمر با اطرافیانش مشورت کرد و هیچکس راه حل مناسبی ارائه نداد. با صدای بلند گفت: ای جماعت مهاجر و انصار، درباره این معضل چه نظری دارید؟

گفتند: تو امیر مومنان و خلیفه پیامبر ص هستی و کار به دست خودت است.

عصبانی شد و گفت: »ای کسانی که ایمان آورده‌اید تقوای الهی پیشه کنید و سخن محکم بگویید» (احزاب/۷۰) سپس  گفت: به خدا سوگند که خودتان می‌دانید که چه کسی راه حل این را بلد است و از همه بدان عالمتر است.

گفتند: آیا منظورت علی بن ابی‌طالب است؟

گفت: چه کسی با او برابری می‌کند؟‌و آیا دیگر مادری می‌تواند همچون او بزاید؟

گفتند: آیا او را نزد تو حاضر کنیم؟

گفت: هیهات! بزرگی از بنی‌هاشم و خاندان پیامبر خدا ص را؟ بیایید ما نزد او برویم.

پس عمر و همراهیانش به سراغ حضرت علی ع رفتند و او را در کنار دیواری یافتند که مشغول تعمیر آن بود و با خود این آیات را زمزمه می‌کرد که «آیا انسان چنین حساب می‌کند که بیهوده و باطل وانهاده می‌شود؟! …» و اشک می‌ریخت. مردم از گریه او به گریه افتادند، تا اینکه ساکت شد و همه ساکت شدند.

عمر مساله را مطرح کرد و جوابی نیکو گرفت. سپس گفت: اما به خدا سوگند ای ابوالحسن [= کنیه امیرالمومنین ع] خداوند تو را برگزیده بود اما چه کنیم که قومت این را نخواستند.

حضرت فرمود: ای اباحفص [= کنیه عمر] ، از این طرف و آن طرف احاله دادن کوتاه بیا ! «همانا روز جدایی [روز قیامت]، میقات همگان است» (نبأ/۱۷)

عمر دست روی دست زد و با ناراحتی از آنجا رفت.

این حکایت، با نقل از راویان متعددی همچون حکم بن مروان، شریح قاضی، جبیر بن حبیب، و … در کتب مختلفی آمده است، از جمله: الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص۱۳۶[۳]؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏۱۲، ص۷۹[۴]؛ التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، (علی بن طاووس)، ص۳۵۶-۳۵۷[۵]؛ الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف (علی بن طاووس)، ج‏۲، ص۴۲۴[۶]؛ عين العبرة في غبن العترة، (احمد بن طاووس) ص۱۵[۷]؛ عدة الداعي و نجاح الساعي، (ابن فهد حلی)، ص۱۱۱-۱۱۲؛ إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج‏۲، ص۲۱۹


[۱] . مرحوم مصطفوی با اینکه «سدی» را به معنای مهمل بدانیم مخالفت کرده است و معتقد است «سدی» به هر گونه حرکتی گویند که بدون تدبیر و فکر صحیح باشد، خواه برنامه نداشته باشد یا هدفش اصیل نباشد. اما به نظر می رسد این معنا با برخی کاربردهای این واژه (مانند ارض سدی) سازگار نباشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۵، ص۸۹) سخن ایشان بدین قرار است:

أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو الحركة الى جانب من دون فكر و تدبير و نظم صحيح، سواء كانت تلك الحركة مهملة بذاتها كما في اللعب بالجوز، أو مهملة بانتفاء القصد الصحيح كما في الحركات المهملة الباطلة لغوا.من ذلك الندى و البلّة النازلة في الليل، فانّها غير منظّمة كمّا و لا كيفا و لا في الجريان. و من ذلك مشي مخصوص في السير بغير رويّة و يعبّر عنه بقولهم- ركب على رأسه أو رأسه. و من ذلك السدى و هو ما يمدّ من خيوط النسج طولا، فهو في نفسه و قبل اللحمة مهمل.  فهذه القيود مأخوذة في المادّة، و لا بدّ من ملاحظتها في موارد استعمالاتها، و لا يصحّ اطلاق المادّة في مورد بدون رعاية القيود. . أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى‏(۷۵/ ۳۷) … و لا يصحّ التفسير بالإهمال: فاوّلا- أنّه خلاف الأصل في المادّة. و ثانيا- أنّ المشتغل بالأمور الدنيويّة و تدبير جريان حياته الدنيا: لا يقال عرفا إنّه مهمل، و لو كان غير متوجّه الى المبدأ و المعاد. و ثالثا- إنّ المعنى المذكور أدقّ و أشمل للموارد المقصودة كلّها، بل و يشمل كلّ فرد من مؤمن أو غيره، ليس له في أموره محاسبة و لا مراقبة و لا برنامج صحيح منظّم‏ في سلوكه الى اللّه تعالى….

[۲] احادیث زیر را هم می‌توان در راستای همین آیه دید:

(۱) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ يَحْيَى الْجَلُودِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا الْجَوْهَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع فَقُلْتُ لَهُ لِمَ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَخْلُقْ خَلْقَهُ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ قُدْرَتِهِ وَ لِيُكَلِّفَهُمْ طَاعَتَهُ فَيَسْتَوْجِبُوا بِذَلِكَ رِضْوَانَهُ وَ مَا خَلَقَهُمْ لِيَجْلِبَ مِنْهُمْ مَنْفَعَةً وَ لَا لِيَدْفَعَ بِهِمْ مَضَرَّةً بَلْ خَلَقَهُمْ لِيَنْفَعَهُمْ وَ يُوصِلَهُمْ إِلَى نَعِيمِ الْأَبَدِ. (علل الشرائع، ج‏۱، ص۹) این حدیث در جلسه۱۲۵، حدیث۲ http://yekaye.ir/ad-dhariyat-051-56/ و جلسه۱۳۷ حدیث۱ http://yekaye.ir/ad-dukhan-044-38/ گذشت.

(۲) حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّا خُلِقْنَا لِلْعَجَبِ قَالَ وَ مَا ذَاكَ لِلَّهِ أَنْتَ قَالَ خُلِقْنَا لِلْفَنَاءِ فَقَالَ مَهْ يَا ابْنَ أَخِ خُلِقْنَا لِلْبَقَاءِ وَ كَيْفَ تَفْنَى جَنَّةٌ لَا تَبِيدُ وَ نَارٌ لَا تَخْمُدُ وَ لَكِنْ قُلْ إِنَّمَا نَتَحَرَّكُ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ. (علل الشرائع، ج‏۱، ص۱۱) این حدیث در جلسه۱۳۸، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-hajj-22-6/ و در جلسه۳۱۱، حدیث۱ http://yekaye.ir/ad-dukhan-044-39/ گذشت.

(۳) فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ بَادِرُوا آجَالَكُمْ بِأَعْمَالِكُمْ وَ ابْتَاعُوا مَا يَبْقَى لَكُمْ بِمَا يَزُولُ عَنْكُمْ وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِكُمْ وَ اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّكُمْ وَ كُونُوا قَوْماً صِيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا وَ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيَا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى وَ مَا بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ أَنْ يَنْزِلَ بِهِ وَ إِنَّ غَايَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَةُ لَجَدِيرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّةِ وَ إِنَّ غَائِباً يَحْدُوهُ الْجَدِيدَانِ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ لَحَرِيٌّ بِسُرْعَةِ الْأَوْبَةِ وَ إِنَّ قَادِماً يَقْدَمُ بِالْفَوْزِ أَوِ الشِّقْوَةِ لَمُسْتَحِقٌّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّةِ فَتَزَوَّدُوا فِي الدُّنْيَا مِنَ الدُّنْيَا مَا تُحْرِزُونَ [تَجُوزُونَ‏] بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَداً فَاتَّقَى عَبْدٌ رَبَّهُ نَصَحَ نَفْسَهُ وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ وَ أَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ وَ الشَّيْطَانُ مُوَكَّلٌ بِهِ يُزَيِّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْكَبَهَا وَ يُمَنِّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوِّفَهَا إِذَا هَجَمَتْ مَنِيَّتُهُ عَلَيْهِ أَغْفَلَ مَا يَكُونُ عَنْهَا فَيَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى ذِي غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً وَ أَنْ تُؤَدِّيَهُ أَيَّامُهُ إِلَى الشِّقْوَةِ نَسْأَلُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَجْعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لَا تُقَصِّرُ [تَقْتَصِرُوا] بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَايَةٌ وَ لَا تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لَا كَآبَةٌ. (نهج البلاغه، خطبه۶۳) این حدیث در جلسه۹۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-muminoon-023-115/  گذشت.

(۴) قَدْ عَلِمَ السَّرَائِرَ وَ خَبَرَ الضَّمَائِرَ لَهُ الْإِحَاطَةُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ الْغَلَبَةُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ الْقُوَّةُ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُ مِنْكُمْ فِي أَيَّامِ مَهَلِهِ قَبْلَ إِرْهَاقِ أَجَلِهِ وَ فِي فَرَاغِهِ قَبْلَ أَوَانِ شُغُلِهِ وَ فِي مُتَنَفَّسِهِ قَبْلَ أَنْ يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ وَ لْيُمَهِّدْ لِنَفْسِهِ وَ قَدَمِهِ وَ لْيَتَزَوَّدْ مِنْ دَارِ ظَعْنِهِ لِدَارِ إِقَامَتِهِ فَاللَّهَ اللَّهَ أَيُّهَا النَّاسُ فِيمَا اسْتَحْفَظَكُمْ [أَحْفَظَكُمْ‏] مِنْ كِتَابِهِ وَ اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ حُقُوقِهِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى وَ لَمْ يَدَعْكُمْ فِي جَهَالَةٍ وَ لَا عَمًي قَدْ سَمَّى آثَارَكُمْ وَ عَلِمَ أَعْمَالَكُمْ وَ كَتَبَ آجَالَكُمْ وَ أَنْزَلَ عَلَيْكُمُ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ عَمَّرَ فِيكُمْ نَبِيَّهُ أَزْمَاناً حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ وَ لَكُمْ فِيمَا أَنْزَلَ مِنْ كِتَابِهِ دِينَهُ الَّذِي رَضِيَ لِنَفْسِهِ وَ أَنْهَى إِلَيْكُمْ عَلَى لِسَانِهِ مَحَابَّهُ مِنَ الْأَعْمَالِ وَ مَكَارِهَهُ وَ نَوَاهِيَهُ وَ أَوَامِرَهُ وَ أَلْقَى إِلَيْكُمُ الْمَعْذِرَةَ وَ اتَّخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ وَ قَدَّمَ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ وَ أَنْذَرَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ. (نهج البلاغه، خطبه۷۵)

(۵) أَيُّهَا النَّاسُ انْظُرُوا إِلَى الدُّنْيَا نَظَرَ الزَّاهِدِينَ فِيهَا الْمَاقِتِينَ لَهَا فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَيَلْهُوَ وَ لَا أُمْهِلَ سُدًى فَيَلْغُوَ وَ مَا دُنْيَا الَّتِي تُزَيِّنُهُ بِخَيْرٍ مِنَ الْآخِرَةِ الَّتِي قَبَّحَهَا سُوءُ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَ الْخَسِيسُ الَّذِي أظفر [ظَفِرَ] بِهِ مِنَ الْآخِرَةِ عَلَى سُهْمَتِهِ.( عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۹۰، ح۲۱۴۳)

(۶) لَمْ يَخْلُقْكُمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى وَ لَمْ يَدَعْكُمْ فِي ضَلَالَةٍ وَ عَمًى. (عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۴۱۳؛ غرر الحكم و درر الكلم، ص۵۶۴)

(۷) نَصْرٌ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ خُطْبَةَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فِي الْجُمُعَةِ بِالْكُوفَةِ وَ الْمَدِينَةِ «إِنَّ الْحَمْدَ لِلَّهِ أَحْمَدُهُ وَ أَسْتَعِينُهُ وَ أَسْتَهْدِيهِ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الضَّلَالَةِ مَنْ يَهْدِ اللَّهَ فَلَا مُضِلَّ لَهُ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلا هادِيَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ انْتَجَبَهُ لِأَمْرِهِ وَ اخْتَصَّهُ بِالنُّبُوَّةِ أَكْرَمُ خَلْقِهِ وَ أَحَبُّهُمْ إِلَيْهِ فَبَلَغَ رِسَالَةَ رَبِّهِ وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ وَ أَدَّى الَّذِي عَلَيْهِ وَ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ خَيْرُ مَا تَوَاصَى بِهِ عِبَادُ اللَّهِ وَ أَقْرَبُهُ لِرِضْوَانِ اللَّهِ وَ خَيْرُهُ فِي عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ وَ بِتَقْوَى اللَّهِ أُمِرْتُمْ وَ لِلْإِحْسَانِ وَ الطَّاعَةِ خُلِقْتُمْ فَاحْذَرُوا مِنَ اللَّهِ مَا حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ فَإِنَّهُ حَذَّرَ بَأْساً شَدِيداً وَ اخْشَوُا اللَّهَ خَشْيَةً لَيْسَتْ بِتَعْذِيرٍ وَ اعْمَلُوا فِي غَيْرِ رِيَاءٍ وَ لَا سُمْعَةٍ فَإِنَّ مَنْ عَمِلَ لِغَيْرِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى مَا عَمِلَ لَهُ وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ مُخْلِصاً تَوَلَّى اللَّهُ أَجْرَهُ وَ أَشْفِقُوا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْ شَيْئاً مِنْ أَمْرِكُمْ سُدًى قَدْ سَمَّى آثَارَكُمْ وَ عَلِمَ أَعْمَالَكُمْ وَ كَتَبَ آجَالَكُمْ فَلَا تَغُرُّوا بِالدُّنْيَا فَإِنَّهَا غَرَّارَةٌ بِأَهْلِهَا مَغْرُورٌ مَنِ اغْتَرَّ بِهَا وَ إِلَى فَنَاءٍ مَا هِيَ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْحَيَوَانِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ أَسْأَلُ اللَّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِيَاءِ وَ مَعِيشَةَ السُّعَدَاءِ فَإِنَّمَا نَحْنُ لَهُ وَ بِهِ». (وقعة صفين، ص۱۰) این حدیث با اندک تفاوتی در عبارات در الغارات، ج‏۱، ص۹۲ (چاپ جدید، ص۱۵۶)؛ و نیز شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، (ابن حیون مغربی، م۳۶۳) ج‏۱، ص۳۶۹ نیز آمده است.

(۸) كَتَبَ الْحَسَنُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ الْبَصْرِيُّ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّكُمْ مَعْشَرَ بَنِي هَاشِمٍ الْفُلْكُ الْجَارِيَةُ فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ وَ الْأَعْلَامُ النَّيِّرةُ الشَّاهِرَةُ أَوْ كَسَفِينَةِ نُوحٍ ع الَّتِي نَزَلَهَا الْمُؤْمِنُونَ وَ نَجَا فِيهَا الْمُسْلِمُونَ كَتَبْتُ إِلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عِنْدَ اخْتِلافِنَا فِي الْقَدَرِ وَ حَيْرَتِنَا فِي الِاسْتِطَاعَةِ فَأَخْبِرْنَا بِالَّذِي عَلَيْهِ رَأْيُكَ وَ رَأْيُ آبَائِكَ ع فَإِنَّ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عِلْمَكُمْ وَ أَنْتُمْ شُهَدَاءُ عَلَى النَّاسِ وَ اللَّهُ الشَّاهِدُ عَلَيْكُمْ- ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ ع بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَصَلَ إِلَيَّ كِتَابُكَ وَ لَوْ لَا مَا ذَكَرْتَهُ مِنْ حَيْرَتِكَ وَ حَيْرَةِ مَنْ مَضَى قَبْلَكَ إِذاً مَا أَخْبَرْتُكَ أَمَّا بَعْدُ فَمَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَ شَرِّهِ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ فَقَدْ كَفَرَ وَ مَنْ أَحَالَ الْمَعَاصِيَ عَلَى اللَّهِ فَقَدْ فَجَرَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُهْمِلِ الْعِبَادَ سُدًى مِنَ الْمَمْلَكَةِ بَلْ هُوَ الْمَالِكُ لِمَا مَلَّكَهُمْ وَ الْقَادِرُ عَلَى مَا عَلَيْهِ أَقْدَرَهُمْ بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً فَإِنِ ائْتَمَرُوا بِالطَّاعَةِ لَمْ يَجِدُوا عَنْهَا صَادّاً وَ إِنِ انْتَهَوْا إِلَى مَعْصِيَةٍ فَشَاءَ أَنْ يَمُنَّ عَلَيْهِمْ بِأَنْ يَحُولَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهَا فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَلَيْسَ هُوَ الَّذِي حَمَلَهُمْ عَلَيْهَا جَبْراً وَ لَا أُلْزِمُوهَا كَرْهاً بَلْ مَنَّ عَلَيْهِمْ بِأَنْ بَصَّرَهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ وَ حَذَّرَهُمْ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ لَا جَبْلًا لَهُمْ عَلَى مَا أَمَرَهُمْ بِهِ فَيَكُونُوا كَالْمَلَائِكَةِ وَ لَا جَبْراً لَهُمْ عَلَى مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ وَ لِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ- وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏ (تحف العقول، ص۲۳۱)

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَيْسَ بِتَارِكِكُمْ سُدًى كَتَبَ آجَالَكُمْ وَ قَسَمَ بَيْنَكُمْ مَعَايِشَكُمْ لِيَعْرِفَ كُلُّ ذِي لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ وَ أَنَّ مَا قُدِّرَ لَهُ أَصَابَهُ وَ مَا صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ يُصِيبَهُ قَدْ كَفَاكُمْ مَئُونَةَ الدُّنْيَا وَ فَرَغَكُمْ لِعِبَادَتِهِ وَ حَثَّكُمْ عَلَى الشُّكْرِ وَ افْتَرَضَ عَلَيْكُمُ الذِّكْرَ وَ أَوْصَاكُمْ بِالتَّقْوَى وَ جَعَلَ التَّقْوَى مُنْتَهَى رِضَاهُ وَ التَّقْوَى بَابُ كُلِّ تَوْبَةٍ وَ رَأْسُ كُلِّ حِكْمَةٍ وَ شَرَفُ كُلِّ عَمَلٍ بِالتَّقْوَى فَازَ مَنْ فَازَ مِنَ الْمُتَّقِينَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً» وَ قَالَ وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «۲» فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ وَ يُسَدِّدْهُ فِي أَمْرِهِ وَ يُهَيِّئْ لَهُ رُشْدَهُ وَ يُفْلِجْهُ بِحُجَّتِهِ وَ يُبَيِّضْ وَجْهَهُ وَ يُعْطِهِ رَغْبَتَهُ- مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقا. (تحف العقول، ص۲۳۲)

[۳] . وَ مِمَّا رَوَاهُ الْحَكَمُ بْنُ مَرْوَانَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ نَزَلَتْ قَضِيَّةٌ فِي زَمَانِ خِلَافَتِهِ فَقَامَ لَهَا وَ قَعَدَ وَ ارْتَجَّ وَ نَظَرَ مَنْ حَوْلَهُ فَقَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ مَا ذَا تَقُولُونَ فِي هَذَا الْأَمْرِ فَقَالُوا أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ تَعَالَى وَ الْأَمْرُ بِيَدِكَ فَغَضِبَ مِنْ ذَلِكَ وَ قَالَ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ لَتَعْلَمُنَّ مَنْ صَاحِبُهَا وَ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ بِهَا فَقَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَأَنَّكَ أَرَدْتَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ قَالَ أَنَّى نَعْدِلُ عَنْهُ وَ هَلْ لَقِحَتْ حُرَّةٌ بِمِثْلِهِ قَالُوا أَ نَأْتِيكَ بِهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ هَيْهَاتَ هُنَاكَ شِمْخٌ مِنْ هَاشِمٍ وَ نَسَبٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَا يَأْتِي فَقُومُوا بِنَا إِلَيْهِ قَالَ فَقَامَ عُمَرُ وَ مَنْ مَعَهُ وَ هُوَ يَقُولُ أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى‏ ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى وَ دُمُوعُهُ تَهْمِلُ عَلَى خَدَّيْهِ قَالَ فَأَجْهَشَ الْقَوْمُ لِبُكَائِهِ ثُمَّ سَكَتَ فَسَكَتُوا وَ سَأَلَهُ عُمَرُ عَنْ مَسْأَلَتِهِ فَأَصْدَرَ جَوَابَهَا فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ يَا أَبَا الْحَسَنِ لَقَدْ أَرَادَكَ اللَّهُ لِلْحَقِّ وَ لَكِنْ أَبَى قَوْمُكَ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع يَا أَبَا حَفْصٍ عَلَيْكَ مِنْ هُنَا وَ مِنْ هُنَا إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً قَالَ فَضَرَبَ عُمَرُ بِإِحْدَى يَدَيْهِ عَلَى الْأُخْرَى وَ خَرَجَ مُسْوَدَّ اللَّوْنِ كَأَنَّمَا يَنْظُرُ فِي سَوَادٍ.

[۴] . حدثني الحسين بن محمد السيني قال قرأت على ظهر كتاب أن عمر نزلت به نازلة فقام لها و قعد و ترنح لها و تقطر و قال لمن عنده معشر الحاضرين ما تقولون في هذا الأمر فقالوا يا أمير المؤمنين أنت المفزع و المنزع فغضب و قال يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيدا» ثم قال أما و الله إني و إياكم لنعلم ابن بجدتها و الخبير بها قالوا كأنك أردت ابن أبي طالب قال و أنى يعدل بي عنه و هل طفحت حرة مثله قالوا فلو دعوت به يا أمير المؤمنين قال هيهات إن هناك شمخا من هاشم و أثرة من علم و لحمة من رسول الله ص يؤتى و لا يأتي فامضوا بنا إليه فانقصفوا نحوه و أفضوا إليه فألفوه في حائط له عليه تبان و هو يتركل على مسحاته و يقرأ «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً» إلى آخر السورة و دموعه تهمي على خديه فأجهش الناس لبكائه فبكوا ثم سكت و سكتوا فسأله عمر عن تلك الواقعة فأصدر جوابها فقال عمر أما و الله لقد أرادك الحق و لكن أبى قومك فقال يا أبا حفص خفض عليك من هنا و من هنا إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً «۱» فوضع عمر إحدى يديه على الأخرى و أطرق إلى الأرض و خرج كأنما ينظر في رماد.

[۵] . و من المجموع: قال شريح القاضي: كنت أقضي لعمر بن الخطّاب، فأتاني يوما رجل، فقال: يا أبا اميّة إنّ رجلا أودعني امرأتين إحداهما حرّة مهيرة و الاخرى سريّة، فجعلتهما في دار و أصبحت اليوم و قد ولدتا غلاما و جارية، و كلتاهما تدّعي الغلام و تنتفي من الجارية، فاقض بينهما بقضائك، فلم يحضرني شي‏ء فيهما، فأتيت عمر فقصصت عليه القصة، فقال: فبما قضيت بينهما؟ قلت: لو كان عندي قضاؤهما ما أتيتك، فجمع عمر جميع من حضره من أصحاب النبي صلّى اللّه عليه و آله، و أمرني فقصصت عليهم ما جئت به، و شاورهم فيه، فكلّهم ردّ الرأي إليّ و إليه، فقال عمر: لكن أعرف حيث مفزعها  و أين منزعها ، قالوا: كأنّك أردت ابن أبي طالب، قال: نعم و أين المذهب عنه؟ قالوا: فابعث إليه يأتيك، فقال: لا، ثمّ شجنة  من هاشم و أثرة من علم يؤتى لها و لا يأتي، و في بيته يؤتى الحكم‏ ، فقوموا بنا إليه، فأتينا أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه، فوجدناه في حائط له يركل‏  فيه على مسحاة و يقرأ أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً‏  و يبكي، فأمهلوه حتى سكن، ثم استأذنوا عليه، فخرج إليهم و عليه قميص‏ قد نصّف أردانه‏ ، فقال: يا أمير المؤمنين ما الذي جاء بك؟ فقال: أمر عرض، و أمرني، فقصصت عليه القصّة، فقال: «فبم حكمت فيها؟» قلت: لم يحضرني فيها حكم، فأخذ بيده من الأرض شيئا، ثم قال: «الحكم فيها أهون من هذا» ثم استحضر المرأتين و أحضر قدحا ثم دفعه إلى إحداهما، فقال: «احلبي فيه» فحلبت فيه، ثم وزن القدح و دفعه إلى الاخرى، فقال: «احلبي فيه» فحلبت فيه، ثم وزنه، فقال لصاحبة اللبن الخفيف: «خذي ابنتك» و لصاحبة اللبن الثقيل: «خذي ابنك» ثم التفت إلى عمر فقال: «أ ما علمت أنّ اللّه تعالى حطّ المرأة عن الرجل، فجعل عقلها و ميراثها دون عقله و ميراثه، و كذلك لبنها دون لبنه؟» فقال له عمر: لقد أرادك الحقّ يا أبا الحسن، و لكن قومك أبوا، فقال: «خفّض عليك أبا حفص‏ إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً » .

يقول علي بن موسى بن طاوس: و رأيت في كتاب «من قدّمه علمه» تأليف هلال بن المحسن الصابي في حديث طويل عن بعض الكتّاب و قد سئل عن هذه المسألة: أنّ مولانا علي بن أبي طالب عليه السلام سبق إلى الجواب عنها، و ذكر عن اللبن ما ذكره عليه السلام.

[۶] . و من طريف ما رووه في المعنى الموصوف ما هو موجود في خزانة الكتب بالرباط المعروف بتربة الاختلاطية بالجانب الغربي من بغداد في ورقة من رق ملصقة بآخره كتاب أعلام الرسول تأليف المأمون من خلفاء بني العباس و تاريخ الكتاب المذكور شوال سنة إحدى و خمسين و مائتين ما نسخته عن الحكم بن مروان عن جبير بن حبيب قال نزلت بعمر بن الخطاب نازلة قام لها و قعد و تريح و تعظوا ثم قال يا معشر المهاجرين ما عندكم فيها فقالوا يا أمير المؤمنين أنت المفزع و المترع فغضب ثم قال يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً أما و الله إني و إياكم لنعرف ابن بجدتها الخبير بها فقالوا كأنك أردت ابن أبي طالب قال و أنى يعدل بي عنه و هل طفحت حرة بمثله قالوا لو بعثت إليه قال هيهات هناك شمخ من بني هاشم و لحمة من رسول الله ص و أثرة من علم يؤتى إليه و يأتي امضوا بنا إليه فأنصفوا و أفضوا نحوه و هو في حائط له عليه تبان يتوكأ على مسحاته و هو يقول أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى‏ ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى و دموعه تجري على خديه فأجهش القوم لبكائه ثم سكن و سكنوا و سأله عمر عن مسألته فأصدر إليه جوابها فلوى عمر يديه ثم قال و الله لقد أرادك الحق و لكن أبى قومك فقال له يا أبا حفص خفض عليك من هنا و من هنا إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً فانصرف عمر و قد أظلم وجهه كأنما ينظر من ليل.

[۷] . عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ خير [جُبَيْرِ] بْنِ حَبِيبٍ قَالَ: نَزَلَتْ بِعُمَرِ بْنِ الْخَطَّابِ نَازِلَةٌ قَامَ لَهَا وَ قَعَدَ وَ تَرَنَّحَ وَ تَفَطَّرَ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَا عِنْدَكُمْ فِيهَا قَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْتَ الْمَرْجَعُ وَ إِلَيْكَ الْمَفْزَعُ قَالَ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً. قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَرَفَ أَنَّهُمْ مَدَحُوهُ بِغَيْرِ صِفَتِهِ وَ حَلَّوْهُ بِغَيْرِ حِلْيَتِهِ فَلَمَّا رَأَى قَوْلَ الِاسْتِهْزَاءِ مِنْهُمْ قَالَ فَقَالَ لَهُمْ أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّكُمْ لَتَعْرِفُونَ ابْنَ نَجْدَتِهَا الْخَبِيرَ بِهَا قَالُوا وَ مَنْ ذَاكَ كَأَنَّكَ تُشِيرُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ فَأَنَّى يُعْدَلُ بِهِ عَنْهُ وَ هَلْ طَفَحَتْ حُرَّةٌ بِمِثْلِهِ قَالُوا فَلَوْ دَعْوَتَهُ فَأَتَاكَ قَالَ هُنَاكَ شِمْخٌ مِنْ هَاشِمٍ وَ لُحْمَةٌ مِنَ الرَّسُولِ وَ أَثَرَةٌ مِنْ عِلْمٍ يُؤْتَى لَهَا وَ لَا يَأْتِي قَالَ فَتَوَجَّهُوا إِلَيْهِ فَوَجَدُوهُ فِي بُسْتَانٍ لَهُ يَتَرَكَّلُ عَلَى مِسْحَاةٍ وَ هُوَ يَقْرَأُ أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى‏ وَ دُمُوعُهُ تَهْمِي عَلَى خَدَّيْهِ فَتَرَكُوهُ حَتَّى فَرَغَ مِنْ بُكَائِهِ ثُمَّ سَأَلَهُ عُمَرُ الْمَسْأَلَةَ فَأَصْدَرَ إِلَيْهِ جَوَابَهَا فَلَوَى عُمَرُ يَدَيْهِ وَ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّ الْحَقَّ أَرَادَكَ وَ لَكِنْ قَوْمُكَ أَبَوْا عَلَيْكَ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ خَفِّضْ عَلَيْكَ مِنْ هُنَا وَ هُنَا أَبَا حَفْصٍ إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً فَأَظْلَمَ وَجْهُهُ كَأَنَّمَا يَنْظُرُ مِنْ لَيْلٍ.

بازدیدها: ۲۸۶

One Reply to “۳۹۴) أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدی”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*