۱۰۰۸) وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ

۳-۸ ذی‌القعده ۱۴۴۱

ترجمه

و یاران دست چپ؛ [اما] یاران دست چپ چیست؟

یا:

و یاران دست چپ؛ چه یاران دست چپ‌ی؟!

نکات ادبی

أَصْحابُ

در آیه ۸ همین سوره اشاره شد که ماده «صحب» در اصل دلالت دارد بر نزدیک و قرین هم قرار گرفتن؛ و «صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته می‌شود، اعم از اینکه این ملازمت با بدن باشد یا با عنایت و اهتمام؛ و برخی هم معنای اصلی آن را معاشرتی که در مسیر دنیا، در برنامه‌های ظاهری یا باطنی، تداوم داشته باشد دانسته اند.

البته برخی از اهل لغت با اینکه رواج کاربرد «صاحب» در معنای «قرین» را قبول دارند، اما اصل این ماده را «حفظ کردن» می‌دانند که فقط در نسبت بین انسانها به کار می‌رود، و بر یک نوع انتفاع، دست کم در یکی از طرفین، دلالت دارد؛ برخلاف قرین که در نسبت بین اشیاء هم به کار می‌رود و بر صرف کنار هم قرار داشتن و در یک مسیر بودن دلالت دارد؛ و شاهدی بر اینکه در اصل ماده «صحب» معنای «حفظ» نهفته، آن است که عرب تعبیر «صحبك الله» را به معنای «خداوند حفظت کند» به کار می‌برند؛ چنانکه در «لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ» (انبیاء/۴۳) نیز ظاهرا در همین معنا به کار رفته است؛ هرچند که برخی این کلمه در این آیه را هم در همان معنای مصاحبت و همنشینی گرفته و گفته‌اند «إصحاب للشیء» به معنای منقاد و مطیع بودن در برابر آن چیز است؛ به نحوی که آن دیگری را صاحب وی می‌گرداند، و به همین مناسبت، مقصود در این آیه هم آن است که آنان را از جهت این معبودهای دروغینشان هیچ آرامش و راحتی و رفقی در کار نخواهد بود که مصاحب و همراه ایشان باشد؛ ولی اغلب اهل لغت، این را در همان معنای حفظ کردن و جوار و پناه دادن دانسته‌اند؛ و خود همین مفهوم منقاد و مطیع بودن نیز دلالت بر نوعی حفاظت کردن از جانب شخص مقابل دارد.

راغب اصفهانی که اصل معنای این ماده را ملازمت و همراهی دانسته‌، توضیح داده‌ که این ماده در عرف در مواردی اطلاق می‌شود که این همراهی زیاد باشد، و این ماده دلالت بر طول همنشینی و ملازمت دارد و بدین جهت تعبیر «مصاحبت» و «اصطحاب» بلیغ‌تر از تعبیر «اجتماع» است: هر اصطحابی اجتماع است اما هر اجتماعی اصطحاب نیست؛ و چه‌بسا اینکه پیامبر را در مقام دفاع از اینکه ایشان دیوانه نیستند «صاحب» آنان خوانده‌اند (ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ، تکویر/۲۲؛ ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ، اعراف/۱۸۴؛ ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ، سبأ/۴۶) بدین جهت باشد که وی مدتها در میان آنان زیسته و با آنان بوده و آنان ظاهر و باطن وی را می‌شناسند و در واقعا در او دیوانگی و جنونی ندیده بودند.

اما نکته قابل توجه این است که راغب اشاره می‌کند که این ماده هم در جایی که شخص مافوق و حاکم بر بقیه باشد (مانند صاحب الجیش) و هم در جایی که تحت سلطه قرار گرفته باشد (مانند صاحب الامیر) به کار می‌رود [به عنوان یک مثال قرآنی، می‌توان به «أَصْحابَ النَّارِ» اشاره کرد که هم در مورد جهنمیان که آتش بر آنان مسلط شده به کار رفته، مانند «وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّار (تغابن/۱۰)؛ و هم در مورد فرشتگان موکل بر جهنم که بر آتش آن مسلط‌اند، مانند: «ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَة» (مدثر/۳۱)]؛ و به همین جهت همراهی زیاد است که به مالک یک چیز و کسی که اختیار تصرف در چیزی را داشته باشد صاحب آن گفته می‌شود؛ اما با توجه به اینکه صاحب بدین معنا در قرآن کریم به کار نرفته است؛ بلکه عمده کاربردهایش در جایی است که به خاطر کثرت ملازمت و همراهی با کسی یا امری (أَصْحابُ مُوسی، أَصْحابَ السَّبْتِ، ‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ، أَصْحابَ النَّارِ، أَصْحابِ السَّعيرِ، أَصْحابِ الْجَحيمِ، أَصْحابَ الْقَرْيَةِ، أَصْحابِ مَدْيَنَ، أَصْحابِ الْقُبُورِ) ویا به مناسبت اینکه نام آنان با آن واقعه و یا آن چیز گره خورده (أَصْحابَ الْكَةفِ، أَصْحابُ الْأُخْدُودِ، أَصْحابَ الرَّسِّ، أَصْحابَ السَّفينَةِ، أَصْحابُ الْأَعْراف، َ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ، أَصْحابُ الْحِجْرِ، أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ، أَصْحابَ الْيَمينِ، أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ، أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ، أَصْحابُ الشِّمالِ) آنان را صاحب و اصحاب آن امر خوانده است، بتوان نظر کسانی که نوعی معنای حفظ را هم در این ماده دخیل دانسته‌اند ترجیح داد.

جلسه ۹۷۵ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-8/

الشِّمالِ

درباره ماده «شمل» قبلا بیان شد که برخی اصل این کلمه را در معنای «دست چپ» در مقابل «دست راست» دانسته‌اند و گفته‌اند به همین مناسبت ابتدا به لباسی که سمت چپ بدن را می‌پوشاند «الشِمال» گفتند (همان گونه که نام قسمتهای مختلف لباس را از قسمتهای مختلف بدن گرفته‌اند: مانند پای [پاچه] شلوار و ..) و بعدا به‌تدریج به هرگونه پوشاندن و احاطه کردنی تعبیر «شمل» و شمول به کار رفت.

در مقابل، برخی دیگر از متخصصان لغت بر این باورند که این ماده در اصل دارای دو معنای کاملا متفاوت (مشترک لفظی) بوده و یک معنایش شمول و در برگرفتن و احاطه کردن می‌باشد و «شَملة» به معنای لباس هم از همین معناست، و معنای دوم «چپ» در مقابل «راست» است و باد «شمال» را هم بدین جهت چنین نامیده‌اند که اگر کسی در ناحیه قبله عراق بایستد، از سمت چپ قبله می‌وزد. و برخی در تایید نکته فوق، معنای اصلی این کلمه را همان احاطه کردن دانسته، و معتقدند معنای «سمت چپ» برای این واژه از کلمه «شمؤل‏» عبری وارد زبان عربی شده است و چون غالبا در مقابل «یمین» قرار گرفته، و «یمین» – چنانکه در بالا اشاره شد- بار معنایی مثبت (قوت و یمن و برکت) دارد این کلمه بار معنایی منفی پیدا کرده و به معنای «ضعف و سستی» و یا «شوم و نحس بودن» رایج شده است.

جلسه ۲۳۷ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-17/

حدیث

اغلب احادیث جلسه ۹۹۴ (آیه۲۸) نیز به اینجا مرتبط می‌باشند که مجددا ذکر نمی‌شود.

 

الف. اصحاب الشمال در آفرینش

۱) زراره گوید: مردی از امام باقر درباره‌ی این کلام خدای عزّوجلّ «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی …: و هنگامى كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: بله … » سؤال کرد. پس درحالی‌که پدرش می‌شنید فرمود:

«پدرم این حدیث را به من گفت که خدای عزّوجلّ مشتی از خاکی که آدم از آن آفریده شد را برداشت. سپس آب شیرین گوارا را بر آن ریخت و به‌مدّت چهل روز آن را رها کرد. بعد آب شور بد مزه را بر آن ریخت و آن را به‌مدّت چهل روز رها کرد. هنگامی‌که آن گِل، خوب خمیر شد، آن را گرفت و به‌شدّت آن را مالید؛ پس همانند ذرّاتی (مورچگانی) از راست و چپ آن بیرون آمدند و به همه‌ی آنان دستور داد که در آتش بیفتند. اصحاب یمین وارد شدند و برای آنان به سرد و سلامت شد و اصحاب شمال از ورود به آن خودداری کردند».

الكافي، ج‏۲، ص۷؛ مختصر البصائر، ص۳۸۲-۳۸۳

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ، عَنْ زُرَارَةَ: أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِهِ جَلَّ وَ عَزَّ «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ‏ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ‏ قالُوا بَلى‏ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ فَقَالَ وَ أَبُوهُ يَسْمَعُ ع:

حَدَّثَنِي أَبِي: أَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ تُرَابِ التُّرْبَةِ الَّتِي خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع فَصَبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ الْعَذْبَ الْفُرَاتَ، ثُمَّ تَرَكَهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً، ثُمَّ صَبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ الْمَالِحَ الْأُجَاجَ فَتَرَكَهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً، فَلَمَّا اخْتَمَرَتِ الطِّينَةُ أَخَذَهَا [تبارك و تعالى] فَعَرَكَهَا عَرْكاً شَدِيداً، [ثم هكذا حكى بسط كفيه] فَخَرَجُوا كَالذَّرِّ مِنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ وَ أَمَرَهُمْ جَمِيعاً أَنْ يَقَعُوا [يدخلوا] فِي النَّارِ، فَدَخَلَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ فَصَارَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً، وَ أَبَى أَصْحَابُ الشِّمَالِ أَنْ يَدْخُلُوهَا.

این حدیث عینا در تفسير العياشي، ج‏۲، ص۳۹ نیز آمده است با این تفاوت که زراره این پرسش و پاسخ را خطاب به امام صادق ع نقل می‌کند. ضمنا اصل این مضمون به نحوی در منابع اهل سنت هم آمده است.[۱]

 

۲) الف. از امام صادق ع روایت شده است:

همانا خداوند عز و جل وقتی که خواست آدم را بیافریند آب را بر روی خاک و گِل جاری کرد و سپس مشتی از آن برگرفت و آن را به هم مالید و سپس آن را به دست خویش دوقسم کرد؛ سپس آنان را بیافرید (کاشت) در حالی که می‌جنبیدند؛ سپس آتشی را بر آنان برافراشت و به اهل دست چپ دستور داد که در آن وارد شوند. پس به سوی آن رفتند اما ترسیدند و داخلش نشدند. سپس به اهل سمت راست فرمود که در آن وارد شوند. پس به سوی آن رفتند و داخلش شدند؛ و خداوند به آتش دستور داد که بر آنان سرد و سلامت باشد. چون اهل سمت راست این را دیدند گفتند: پروردگارا! از ما درگذر به ما هم مهلتی بده؛‌پس خداوند مهلتی بدانان داد و بدانان فرمود که در آن وارد شوید. پس به سوی آن رفتند و مشرف بر آن ایستادند اما داخلش نشدند. پس همگان را به حالت گِل برگرداند و از آن [گِل] آدم را آفرید.

و امام صادق ع در ادامه فرمود: پس نه اینان می‌توانند از آنان باشند و نه آنان از اینان!

و فرمود: و می‌دانید که رسول الله ص اول کسی است که به آن آتش وارد شد و این همان سخن خداوند عز و جل است که «بگو اگر برای خداوند رحمان فرزندی باشد پس همانا من اولین پرستندگانم.» (زخرف/۸۱)

الكافي، ج‏۲، ص۷؛ مختصر البصائر، ص۳۸۳

عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

«إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ ع أَرْسَلَ الْمَاءَ عَلَى الطِّينِ، ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً فَعَرَكَهَا ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَيْنِ بِيَدِهِ، ثُمَّ ذَرَأَهُمْ فَإِذَا هُمْ يَدِبُّونَ، ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً فَأَمَرَ أَهْلَ الشِّمَالِ أَنْ يَدْخُلُوهَا، فَذَهَبُوا إِلَيْهَا فَهَابُوهَا فَلَمْ يَدْخُلُوهَا، ثُمَّ أَمَرَ أَهْلَ الْيَمِينِ أَنْ يَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَدَخَلُوهَا، فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَكَانَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً. فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ أَهْلُ الشِّمَالِ قَالُوا: رَبَّنَا [يَا رَبِّ] أَقِلْنَا فَأَقَالَهُمْ، ثُمَّ قَالَ لَهُمُ: ادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَقَامُوا عَلَيْهَا وَ لَمْ يَدْخُلُوهَا، فَأَعَادَهُمْ طِيناً وَ خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع.

وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: فَلَنْ يَسْتَطِيعَ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ، وَ لَا هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ.

قَالَ: فَتَرَوْنَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ تِلْكَ النَّارَ فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِين‏.

ب. همانا خداوند ‌تعالی در ابتدای آفرینش دو دریا ایجاد نمود، یکی شیرین و گوارا و دیگری شور و تلخ. سپس تربت آدم (علیه السلام) را از دریای شیرین و گوارا آفرید، سپس آن را در دریای تلخ جاری کرد، پس آن را گِلی بدبو (حجر/۲۶) قرار داد و این [آغاز] آفرینش آدم بود؛ سپس مشتی از کتف راست آدم برداشت، و آن را در صلب آدم آفرید [کاشت] و فرمود: «این‌ها اهل بهشت هستند و پروایی ندارم» سپس مشتی هم از کتف چپ آدم برداشت و آن را در صلب آدم آفرید [کاشت] و فرمود: «این‌ها اهل جهنّم هستند و پروایی ندارم و از آنچه انجام داده‌ام مورد سوال واقع نشوم؛ و برای من بعد از این در مورد اینان بداء ممکن است؛ و در اینان و آنان است که ابتلاء‌رخ می‌دهد.

امام صادق ع فرمود: پس در آن روز اصحاب دست چپ در حالی که ذراتی بودند با آفریدگارشان احتجاج کردند و گفتند پروردگارا! چرا آتش را برای ما واجب کردی پیش از آنکه حجتی علیه ما داشته باشی و ما را با پیامبرانت بیازمایی و از اینکه اهل طاعت یا معصیت تو هستیم آگاه شوی در حالی که تو حکم کننده به عدل هستی»؟

خداوند تبارک و تعالی به آن‌ها فرمود: من اکنون با حجتی بر شما اینکه شما اهل طاعت یا معصیت هستید را بر شما آشکار می‌کنم و جای هرگونه عذر را بعد از این آشکار کردن می‌بندم.

پس حق‌تعالی به «مالک»، مامور جهنم، امر فرمود به آتش دستور بده که برافروخته و شعله‌ور شود و لهیب سرکشی از خود را بیرون فرستد؛ ‌پس او چنین کرد سپس خداوند به آن‌ها فرمود: «از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن شوید» گفتند: «از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن نمی‌شویم». خداوند فرمود: ««از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن شوید وگرنه در حالی که خوش نمی‌دارید و به زور شما را بدان عذاب کنم.» گفتند: «ما از آن به سوی تو فرار کردیم و با تو احتجاج نمودیم که چرا آتش را برای ما واجب کردی و ما را از اصحاب دست چپ قرار دادی چگونه انتظار داری از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن شویم؟ پس از اصحاب یمین آغاز کن و به آنها دستور وارد شدن بدان بده که بدانیم در این زمینه بین ما و آنها عدل را رعایت کردی.

امام صادق ع فرمود: پس به اصحاب دست راست در حالی که ذراتی در پیشگاه او بودند امر فرمود «از روی طوع و با رغبت و اختیار خود داخل آن شوید» پس آنان برای ورود به آتش هجوم آوردند و همگی در آن وارد شدند و خداوند آن را بر ایشان سرد و سلامت گرداند و سپس از آن بیرونشان آورد سپس خداوند تبارک و تعالی در میان اصحاب سمت راست و اصحاب سمت چپ ندا داد فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم»؟ اصحاب یمین گفتند: «بله پروردگارا همانا ما آفریده‌های و پرورش یافتگان توییم به این اقرار داریم از روی رغبت و اختیار» و اصحاب شمال جواب دادند «بله پروردگارا همانا ما آفریده‌های و پرورش یافتگان توییم و به این اقرار داریم از روی ناچاری و ناخرسندی« و این همان سخن خداوند است که «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ؛ تمام آنان که در آسمان‌ها و زمین‌اند از روی اختیار یا بناچار تسلیم اویند و به سوی او برمی گردند.» فرمود: همان [اقرار آنان به] توحید خداوند است.

تفسير العياشي، ج‏۱، ص۱۸۲-۱۸۳

عن عمار بن أبي الأحوص عن أبي عبد الله ع‏:

أن الله تبارك و تعالى خلق في مبتدإ الخلق بحرين، أحدهما عَذْبٌ فُراتٌ‏، و الآخر مِلْحٌ أُجاجٌ‏ ثم خلق تربة آدم من البحر العذب الفرات، ثم أجراه على البحر الأجاج، فجعله حمأ مسنونا و هو خلق آدم، ثم قبض قبضة من كتف آدم الأيمن فذرأها في صلب آدم، فقال: هؤلاء في الجنة و لا أبالي ثم قبض قبضة من كتف آدم الأيسر فذرأها في صلب آدم فقال: هؤلاء في النار و لا أبالي و لا أسأل عما أفعل و لي في هؤلاء البداء بعد و في هؤلاء و هؤلاء سيبتلون.

قال أبو عبد الله: فاحتج يومئذ أصحاب‏ الشمال‏ و هم ذر على خالقهم، فقالوا: يا ربنا لم أوجبت لنا النار و أنت الحكم العدل من قبل أن تحتج علينا و تبلونا بالرسل و تعلم طاعتنا لك و معصيتنا فقال الله تبارك و تعالى: فأنا أخبركم بالحجة عليكم الآن في الطاعة و المعصية و الإعذار بعد الإخبار. قال أبو عبد الله ع: فأوحى الله إلى مالك خازن النار أن مر النار تشهق‏ ثم تخرج عنقا منها، فخرجت لهم، ثم قال الله لهم ادخلوها طائعين، فقالوا: لا ندخلها طائعين ثم قال: ادخلوها طائعين أو لأعذبنكم بها كارهين، قالوا: إنما هربنا إليك منها و حاججناك فيها حيث أوجبتها علينا و صيرتنا من أصحاب الشمال فكيف ندخلها طائعين و لكن ابدأ بأصحاب اليمين في دخولها كي تكون قد عدلت فينا و فيهم.

قال أبو عبد الله ع: فأمر أصحاب اليمين و هم ذر بين يديه فقال: ادخلوا هذه النار طائعين، قال: فطفقوا يتبادرون في دخولها فولجوا فيها جميعا فصيرها الله عليهم بردا و سلاما، ثم أخرجهم منها، ثم إن الله تبارك و تعالى نادى في أصحاب‏ اليمين و أصحاب الشمال: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ‏ فقال أصحاب اليمين: بلى يا ربنا نحن بريتك و خلقك مقرين طائعين، و قال أصحاب الشمال: بلى يا ربنا نحن بريتك و خلقك كارهين، و ذلك قول الله «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ‏» قال: توحيدهم لله‏.

 

۳) عبدالله بن سنان می‌گوید: در حال طواف بودیم که شخصی از آل عمر داشت طواف می کرد و شخص دیگری دستش را گرفت و برای استلام حجرالاسود پیش کشید؛ وی بشدت دستش را کشید و با او برخورد تندی کرد و گفت:‌حجت باطل شد. این که استلام کردی سنگی است که نه سودی دارد و نه زیانی.

من به امام صادق ع عرض کردم: آیا شنیدید که این آدم عُمَری به آنکه حجر را استلام کرد چه گفت و با او چگونه برخورد کرد؟

فرمود؛ مگر به او چه گفت؟

گفتم: گفت: بنده خدا! حجت باطل شد زیرا این سنگی است که نه سودی دارد و نه ضرری.

امام صادق ع فرمود: دروغ گفت و دروغ گفت و باز هم دروف گفت. همانا این سنگ در روز قیامت زبان گویایی دارد که برای هرکس که با آن دیدار کند شهادت می‌دهد. سپس فرمود:

وقتی خداوند تبارک و ‌تعالی آسمان‌ها و زمین را آفرید، دو دریا ایجاد نمود، یکی شیرین و دیگری تلخ. پس تربت آدم (علیه السلام) را از دریای شیرین آفرید سپس از دریای تلخ بر آن پاشید، سپس [گِل] آدم (علیه السلام) را از آن ورز داد و آن را همچون پوست مالید؛ سپس آن را آن مقدار که صلاح می دانست به حال خود رها کرد. پس وقتی خواست در آن روح بدمد او را همچون شبحی برپاداشت؛‌سپس مشتی از کتف راستش برداشت، بلافاصله ذراتی [همچون مورچه‌ها] از آن خارج شدند. پس فرمود: «این‌ها به سوی بهشت [خواهند رفت]» و یک مشت هم از کتف چپش برداشت و فرمود: «این‌ها به سوی جهنّم [خواهند رفت]». سپس حق‌تعالی اصحاب سمت راست و اصحاب سمت چپ را به سخن درآورد، اصحاب سمت چپ عرضه داشتند: «پروردگارا! چرا آتش را برای ما آفریدی در حالی که حق را برای ما روشن نکردی [یا: گناهی برای ما اثبات ننمودی] و به‌سوی ما رسولی مبعوث نداشتی»؟

خداوند عزّوجلّ به آن‌ها فرمود: «به‌خاطر آنکه می‌دانم شما به‌طرف آن می‌روید و اکنون من شما را می‌آزمایم، پس حق‌تعالی به آتش امر فرمود برافروخته شود، آتش برافروخته شد. سپس به آن‌ها فرمود: «جمیعاً داخل آتش شوید که من آن را برای شما سرد و سلامت می‌گردانم».

آن‌ها عرضه داشتند: «پروردگارا! ما از تو پرسیدیم چرا برای ما آتش آفریدی و مقصودمان از این سؤال فرار و گریز از آن بود [حال ما را امر می‌کنی که در آن داخل شویم؟] اگر به اصحاب یمین نیز این فرمان را بدهی داخل آن نمی‌شوند.»

پس حق عزّوجلّ به آتش امر فرمود برافروخته گردد و برافروخته شد. سپس به اصحاب یمین فرمان داد که همگی در آتش داخل شوند و آنان داخل شدند و آتش برایشان سرد و سلامت گردید.

سپس به تمام آن‌ها فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم»؟ اصحاب یمین از روی میل گفتند: بله؛ و اصحاب شمال از روی کراهت گفتند بله! پس باری تعالی از جملگی آن‌ها پیمان گرفت و ایشان را بر خودشان شاهد قرار داد.

امام صادق ع ادامه داد: و حجرالاسود آن وقت در بهشت بود پس خداوند عزّوجلّ بیرونش آورد و آن میثاق و پیمان خلایق را در خود فروبرد و فرموده‌ی حق تعالی به همین معنا اشاره دارد: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ: تمام آنان که در آسمان‌ها و زمین‌اند از روی اختیار یا بناچار تسلیم اویند و به سوی او برمی گردند.» و زمانی‌که خداوند متعال حضرت آدم (علیه السلام) را در بهشت ساکن نمود و وی مرتکب لغزش‌گردید، حق تعالی حجرالاسود را از بهشت فروفرستاد و آن را در رکنی از ارکان بیت خود قرار داد. حضرت آدم (علیه السلام) را از بهشت بر روی کوه صفا هبوط داد و برای مدّت مدیدی آنجا درنگ نمود. سپس حجرالاسود را در بیت الله دید و آن را شناخت و یاد میثاق و عهدش افتاد از این رو به سرعت نزد حجر آمد و و سپس خویش را روی آن افکند و چهل روز گریست در حالی از خطایش توبه می‌کرد و از اینکه عهد را نقض کرده پشیمان شده بود».

سپس امام (علیه السلام) فرمود: «و به‌همین خاطر امر شده‌اید هرگاه حجر را استلام کردید بگویید: أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: امانتم را را ادا کردم و میثاقی که بسته بودم بدان وفاردار ماندم تا در روز قیامت به این وفاداری من شهادت دهی.»

مختصر البصائر، ص۵۰۷-۵۰۹؛ علل الشرائع، ج‏۲، ص۴۲۵-۴۲۶

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ، عَنْ زِيَادٍ الْقَنْدِيِ‏، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ: بَيْنَا نَحْنُ فِي الطَّوَافِ إِذْ مَرَّ رَجُلٌ مِنْ آلِ عُمَرَ، فَأَخَذَ بِيَدِهِ رَجُلٌ فَاسْتَلَمَ الْحَجَرَ فَانْتَهَرَهُ وَ أَغْلَظَ لَهُ، وَ قَالَ لَهُ: بَطَلَ حَجُّكَ، إِنَّ الَّذِي تَسْتَلِمُهُ حَجَرٌ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يَضُرُّ، فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ الْعُمَرِيِّ لِهَذَا الَّذِي اسْتَلَمَ الْحَجَرَ فَأَصَابَهُ مَا أَصَابَهُ؟ فَقَالَ: «وَ مَا الَّذِي قَالَ لَهُ؟» قُلْتُ: قَالَ لَهُ: يَا عَبْدَ اللَّهِ بَطَلَ حَجُّكَ، إِنَّمَا هُوَ حَجَرٌ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ.

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «كَذَبَ ثُمَّ كَذَبَ ثُمَّ كَذَبَ، إِنَّ لِلْحَجَرِ لِسَاناً ذَلْقاً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، يَشْهَدُ لِمَنْ وَافَاهُ بِالْمُوَافَاةِ.

ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ خَلَقَ بَحْرَيْنِ: بَحْراً عَذْباً وَ بَحْراً أُجَاجاً، فَخَلَقَ تُرْبَةَ آدَمَ ع مِنَ الْبَحْرِ الْعَذْبِ وَ شَنَّ [سَنَ‏] عَلَيْهَا مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ، ثُمَّ جَبَّلَ‏ آدَمَ فَعَرَكَهُ عَرْكَ الْأَدِيمِ، فَتَرَكَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ. فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَنْفُخَ فِيهِ الرُّوحَ أَقَامَهُ شَبَحاً، فَقَبَضَ قَبْضَةً مِنْ كَتِفِهِ الْأَيْمَنِ فَخَرَجُوا كَالذَّرِّ، فَقَالَ: هَؤُلَاءِ إِلَى الْجَنَّةِ، وَ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ كَتِفِهِ الْأَيْسَرِ وَ قَالَ: هَؤُلَاءِ إِلَى النَّارِ. فَأَنْطَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْحَابَ الْيَمِينِ وَ أَصْحَابَ الْيَسَارِ، فَقَالَ أَصْحَابُ الْيَسَارِ: يَا رَبِّ لِمَ خَلَقْتَ لَنَا النَّارَ، وَ لَمْ تُبَيِّنْ لَنَا [يَثْبُتْ لَنَا ذَنْبٌ]، وَ لَمْ تَبْعَثْ إِلَيْنَا رَسُولًا؟!

فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ: ذَلِكَ لِعِلْمِي بِمَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ، وَ إِنِّي سَأُبْلِيكُمْ، فَأَمَرَ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ َأُسْعِرَتْ [فَاسْتَعَرَتْ]. ثُمَّ قَالَ لَهُمْ، تَقَحَّمُوا جَمِيعاً فِي النَّارِ، فَإِنِّي أَجْعَلُهَا عَلَيْكُمْ بَرْداً وَ سَلَاماً.

فَقَالُوا: يَا رَبِّ إِنَّمَا سَأَلْنَاكَ لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ جَعَلْتَهَا لَنَا؟ هَرَباً مِنْهَا، وَ لَوْ أَمَرْتَ أَصْحَابَ الْيَمِينِ مَا دَخَلُوهَا.

فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ َأُسْعِرَتْ [فَاسْتَعَرَتْ]، ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ: تَقَحَّمُوا جَمِيعاً فِي النَّارِ، فَتَقَحَّمُوا جَمِيعاً فَكَانَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً، فَقَالَ لَهُمْ جَمِيعاً: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ‏؟ قَالَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ: بَلَى طَوْعاً، وَ قَالَ أَصْحَابُ‏ الشِّمَالِ‏: بَلَى كَرْهاً، فَأَخَذَ مِنْهُمْ جَمِيعاً مِيثَاقَهُمْ‏ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ‏.

قَالَ: وَ كَانَ الْحَجَرُ فِي الْجَنَّةِ، فَأَخْرَجَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَالْتَقَمَ الْمِيثَاقَ مِنَ الْخَلْقِ كُلِّهِمْ، فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ» فَلَمَّا أَسْكَنَ اللَّهُ تَعَالَى آدَمَ ع الْجَنَّةَ وَ عَصَى، أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحَجَرَ فَجَعَلَهُ فِي رُكْنِ بَيْتِهِ، وَ أَهْبَطَ آدَمَ عَلَى الصَّفَا، فَمَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ. ثُمَّ رَآهُ فِي الْبَيْتِ فَعَرَفَهُ وَ عَرَفَ مِيثَاقَهُ وَ ذَكَرَهُ، فَجَاءَ إِلَيْهِ مُسْرِعاً فَأَكَبَّ عَلَيْهِ، وَ بَكَى عَلَيْهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً تَائِباً مِنْ خَطِيئَتِهِ، نَادِماً عَلَى نَقْضِهِ مِيثَاقَهُ. قَالَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ أُمِرْتُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا اسْتَلَمْتُمُ الْحَجَرَ أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.

قَالَ: فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ أُمِرْتُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا اسْتَلَمْتُمُ الْحَجَرَ: أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»

 

۴) از امام باقر ع روایت شده است:

همانا خداى عز و جل چون ذريه آدم عليه السّلام را از پشتش خارج ساخت، تا از آنها براى ربوبيت خود و نبوت هر پيغمبرى پيمان گيرد، نخستين كسى كه در باره پيغمبرى او از آنان پيمان گرفت، محمد بن عبد اللَّه صلى اللَّه عليه و آله بود، سپس خداى عز و جل به آدم عليه السلام فرمود: بنگر تا چه مى‏بينى؟

آدم عليه السلام به ذريه خود نگريست كه همچون مورچگانی بودند که آسمان را پركرده‏اند.

عرض كرد: پروردگارا! ذريه ام چقدر زیادند؟! اينها را براى چه خلق فرمودى؟ و از پيمان گرفتنشان چه منظور دارى؟

خداى عز و جل فرمود: تا مرا عبادت كنند و چيزى را شريك من نسازند و به پيغمبرانم ايمان آوردند و از آنها پيروى كنند.

آدم عليه السّلام عرض كرد: پروردگارا! چرا بعضى از اينها را بزرگتر از بعضى ديگر مى‏بينم؟ و چرا برخى نور زيادى دارند و برخى نور كم، و برخى بى‏نورند؟

خداى عز و جل فرمود: ايشان را اين گونه آفريدم تا در تمام حالاتشان امتحانشان كنم.

آدم عليه السّلام عرض كرد: پروردگارا! آیا به من اجازه مي‌دهى که باز هم سخن گويم؟

خداى عز و جل فرمود: سخن بگوى كه روح تو از روح من است هرچند طبيعتت بر خلاف هستى من است.

آدم عرض كرد: اى كاش همه آنها را يكسان و يك اندازه مى‏آفريدى با يك طبيعت و يك سرشت، و به یک رنگ و با عمری یکسان و روزی‌ای برابر، تا برخى بر برخى ديگر ستم نمي‌كردند و هيچ گونه حسد و كينه و اختلافی در چیزی از چیزها ميانشان پيدا نمي‌شد.

خداى عز و جل فرمود: اى آدم با روح من سخن گفتى ولی به خاطر ضعف طبيعتت نسبت به چيزى كه در آن علم ندارى به تکلف افتادی. من آفریدگاری دانا هستم، از روى داناییم در آفرینش آنان تفاوت قرار دادم، و فرمانم در ميان آنها بسبب مشيتم جارى شود، و آنان به سوى تدبير و تقدير من رهسپارند، و آفرینشم دگرگونى نپذيرد، همانا من جن و انس را آفريدم تا مرا بپرستند و بهشت را آفريدم براى كسى كه اطاعت و بندگی‌ام كند و از پيغمبرانم پيروى نمايد و باكی ندارم؛ و دوزخ را آفريدم براى كسى كه به من كافر شود و نافرمانيم كند و از پيغمبرانم متابعت نكند و باكی ندارم، و تو و ذريه‏ات‏ را آفريدم بدون اينكه احتياجى به شما داشته باشم، بلكه تو و آنها را آفريدم تا آزمايشتان كنم كه معلوم شود در سرای دنیا در زندگى‌تان و پيش از مرگتان «كدامين شما نيكو كردارتريد.» بدین جهت بود که دنيا و آخرت و زندگى و مرگ و اطاعت و معصيت و بهشت و دوزخ را آفريدم؛ و در تقدير و تدبير خود اين گونه اراده كردم، به علمی که در همه آنها رسوخ کرده بین صورتها و پيكرها و رنگها و عمرها و روزيها و اطاعت و معصيتشان تفاوت و اختلاف انداختم. پس از آنان شقاوتمند و سعادتمند، بينا و كور، كوتاه و بلند، زیبا و زشت، دانا و نادان، ثروتمند و فقیر، فرمانبر و نافرمان، سالم و بيمار، زمين‏گير و بى‏آفت قرار دادم تا شخص سالم به بیمار بنگرد و مرا به سبب عافيتش شكر گزارد و بیمار به سالم بنگرد و دعا كند و از من بخواهد تا او را عافيت بخشم و بر بلاء من صبر كند تا از عطاء جزيل خود به او ثواب دهم؛ و توانگر به فقير بنگرد و سپاس و شكر مرا بجای آورد، و فقير به توانگر بنگرد و به درگاهم دعا كند و از من بخواهد؛ و مؤمن به كافر بنگرد و براى آنكه هدايتش كرده‏ام مرا سپاس گوید. پس بدین جهت آنان را آفريدم تا در خوشى و ناخوشى و در آنچه مایه عافيت و گرفتارى‌شان است و در عطاء و منعی که نسبت بدانها روا می‌دارم، آنها را بیازمایم. منم خداوند مالك توانا؛ می‌توانم همه آنچه را مقدر كرده‏ام طبق تدبيرم جارى سازم، و می‌توانم آنچه را بخواهم به هر چیزی كه بخواهم تغيير دهم و بعضى از آنچه را مؤخر داشته‏ام مقدم دارم و برخى را كه مقدم داشته مؤخر كنم؛ منم خداوند که فعال ما یشاء است و از آنچه كنم بازخواست نشوم، و منم که از مخلوقاتم از آنچه كنند بازخواست نمايم.

الكافي، ج‏۲، ص۸-۱۰

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَخْرَجَ ذُرِّيَّةَ آدَمَ ع مِنْ ظَهْرِهِ‏ لِيَأْخُذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَهُ وَ بِالنُّبُوَّةِ لِكُلِّ نَبِيٍّ فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ لَهُ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ بِنُبُوَّتِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ص. ثُمَّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لآِدَمَ: انْظُرْ مَا ذَا تَرَى؟

قَالَ فَنَظَرَ آدَمُ ع إِلَى ذُرِّيَّتِهِ وَ هُمْ ذَرٌّ قَدْ مَلَئُوا السَّمَاءَ. قَالَ آدَمُ ع يَا رَبِّ مَا أَكْثَرَ ذُرِّيَّتِي وَ لِأَمْرٍ مَا خَلَقْتَهُمْ؟ فَمَا تُرِيدُ مِنْهُمْ بِأَخْذِكَ الْمِيثَاقَ عَلَيْهِمْ؟

قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ «يَعْبُدُونَنِي‏ لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ يُؤْمِنُونَ بِرُسُلِي وَ يَتَّبِعُونَهُمْ.

قَالَ آدَمُ ع يَا رَبِّ فَمَا لِي أَرَى بَعْضَ الذَّرِّ أَعْظَمَ مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ كَثِيرٌ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ قَلِيلٌ وَ بَعْضَهُمْ لَيْسَ لَهُ نُورٌ؟

فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَذَلِكَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِي كُلِّ حَالاتِهِمْ.

قَالَ آدَمُ ع يَا رَبِّ فَتَأْذَنُ لِي فِي الْكَلَامِ فَأَتَكَلَّمَ؟

قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تَكَلَّمْ فَإِنَّ رُوحَكَ مِنْ رُوحِي وَ طَبِيعَتَكَ [مِنْ‏] خِلَافِ كَيْنُونَتِي.

قَالَ آدَمُ يَا رَبِّ فَلَوْ كُنْتَ خَلَقْتَهُمْ عَلَى مِثَالٍ وَاحِدٍ وَ قَدْرٍ وَاحِدٍ وَ طَبِيعَةٍ وَاحِدَةٍ وَ جِبِلَّةٍ وَاحِدَةً وَ أَلْوَانٍ وَاحِدَةٍ وَ أَعْمَارٍ وَاحِدَةٍ وَ أَرْزَاقٍ سَوَاءٍ لَمْ يَبْغِ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُمْ تَحَاسُدٌ وَ لَا تَبَاغُضٌ وَ لَا اخْتِلَافٌ فِي شَيْ‏ءٍ مِنَ الْأَشْيَاءِ.

قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا آدَمُ بِرُوحِي نَطَقْتَ وَ بِضَعْفِ طَبِيعَتِكَ‏ تَكَلَّفْتَ مَا لَا عِلْمَ لَكَ بِهِ وَ أَنَا الْخَالِقُ الْعَالِمُ‏ بِعِلْمِي خَالَفْتُ بَيْنَ خَلْقِهِمْ وَ بِمَشِيئَتِي يَمْضِي فِيهِمْ أَمْرِي وَ إِلَى تَدْبِيرِي وَ تَقْدِيرِي صَائِرُونَ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِي إِنَّمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ‏ لِيَعْبُدُونِ‏ وَ خَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَنِي وَ عَبَدَنِي مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ رُسُلِي وَ لَا أُبَالِي وَ خَلَقْتُ النَّارَ لِمَنْ كَفَرَ بِي وَ عَصَانِي وَ لَمْ يَتَّبِعْ رُسُلِي وَ لَا أُبَالِي؛ وَ خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُ ذُرِّيَّتَكَ مِنْ غَيْرِ فَاقَةٍ بِي إِلَيْكَ وَ إِلَيْهِمْ وَ إِنَّمَا خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَكَ وَ أَبْلُوَهُمْ‏ «أَيُّكُمْ‏ أَحْسَنُ عَمَلًا» فِي دَارِ الدُّنْيَا فِي حَيَاتِكُمْ وَ قَبْلَ مَمَاتِكُمْ؛ فَلِذَلِكَ خَلَقْتُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ وَ الْحَيَاةَ وَ الْمَوْتَ وَ الطَّاعَةَ وَ الْمَعْصِيَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ كَذَلِكَ أَرَدْتُ فِي تَقْدِيرِي وَ تَدْبِيرِي وَ بِعِلْمِيَ النَّافِذِ فِيهِمْ خَالَفْتُ بَيْنَ صُوَرِهِمْ وَ أَجْسَامِهِمْ وَ أَلْوَانِهِمْ وَ أَعْمَارِهِمْ وَ أَرْزَاقِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ وَ مَعْصِيَتِهِمْ فَجَعَلْتُ مِنْهُمُ الشَّقِيَّ وَ السَّعِيدَ وَ الْبَصِيرَ وَ الْأَعْمَى وَ الْقَصِيرَ وَ الطَّوِيلَ وَ الْجَمِيلَ وَ الدَّمِيمَ‏ وَ الْعَالِمَ وَ الْجَاهِلَ وَ الْغَنِيَّ وَ الْفَقِيرَ وَ الْمُطِيعَ وَ الْعَاصِيَ وَ الصَّحِيحَ وَ السَّقِيمَ وَ مَنْ بِهِ الزَّمَانَةُ وَ مَنْ لَا عَاهَةَ بِهِ فَيَنْظُرُ الصَّحِيحُ إِلَى الَّذِي بِهِ الْعَاهَةُ فَيَحْمَدُنِي عَلَى عَافِيَتِهِ وَ يَنْظُرُ الَّذِي بِهِ‏ الْعَاهَةُ إِلَى الصَّحِيحِ فَيَدْعُونِي وَ يَسْأَلُنِي أَنْ أُعَافِيَهُ وَ يَصْبِرُ عَلَى بَلَائِي فَأُثِيبُهُ جَزِيلَ عَطَائِي وَ يَنْظُرُ الْغَنِيُّ إِلَى الْفَقِيرِ فَيَحْمَدُنِي وَ يَشْكُرُنِي وَ يَنْظُرُ الْفَقِيرُ إِلَى الْغَنِيِّ فَيَدْعُونِي وَ يَسْأَلُنِي وَ يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الْكَافِرِ فَيَحْمَدُنِي عَلَى مَا هَدَيْتُهُ فَلِذَلِكَ خَلَقْتُهُمْ‏ لِأَبْلُوَهُمْ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ فِيمَا أُعَافِيهِمْ وَ فِيمَا أَبْتَلِيهِمْ وَ فِيمَا أُعْطِيهِمْ وَ فِيمَا أَمْنَعُهُمْ؛ وَ أَنَا اللَّهُ الْمَلِكُ الْقَادِرُ وَ لِي أَنْ أَمْضِيَ جَمِيعَ مَا قَدَّرْتُ عَلَى مَا دَبَّرْتُ وَ لِي أَنْ أُغَيِّرَ مِنْ ذَلِكَ مَا شِئْتُ إِلَى مَا شِئْتُ وَ أُقَدِّمَ مِنْ ذَلِكَ مَا أَخَّرْتُ وَ أُؤَخِّرَ مِنْ ذَلِكَ مَا قَدَّمْتُ وَ أَنَا اللَّهُ الْفَعَّالُ لِمَا أُرِيدُ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ أَنَا أَسْأَلُ خَلْقِي عَمَّا هُمْ فَاعِلُونَ.

روایات ناظر به عالم ذر که موید این مطلب فوق است فراوان است که برخی دیگر از آنها ان شاء الله در بحث از آیه ۹۱ خواهد آمد. لازم به ذکر است که تقدم جریان عالم ذر بر زندگی این دنیا صرفا یک تقدم مکانی و زمانی که در همین دنیا رخ داده باشد نیست؛ ‌بلکه اینها دو عالم متفاوت‌اند و حقایق آن عالم را به زبان این عالم بیان داشته‌اند.

 

۵) عبد اللّه بن سنان می‌گويد: به امام صادق عليه السّلام  عرض كردم:

بعضى از اصحاب خود [شيعيان] را مى‌بينم كه دچار بي‌خردى و تندخویى و سبكى می‌شوند؛ از اين جهت بشدت اندوهگين می‌‌شوم. و از آن طرف، مخالفان خود [دشمنان شيعه] را نيكو روش (حسن السمت) مى‌بينم.

حضرت فرمود: نگو نيكو روش؛ زيرا روش (سمت)، ناظر به راه و مسیر [= مذهب و طریقت دینی] است، بلكه بگو نيكو سيما، چنانکه خداى عز و جل می‌‌فرمايد: «سيماى آنها در رخسارشان از اثر سجده است» (فتح/۲۹)

عرض كردم: او را نيكو سيما و داراى وقار می‌‌بينم و از آن جهت اندوهگين می‌‌شوم.

فرمود: از تندخویی و سبكى‌ای كه در اصحابت و سيمای نيكى كه در مخالفانت می‌‌بينى اندوهگين مباش؛ همانا خداوند تبارك و تعالى چون خواست آدم را بيافريند، آن دو طينت را آفريد، سپس آنها را دو نيمه كرد و به اصحاب يمين فرمود: به اذن من آفريده شويد، آنها مخلوقى گشتند همانند مورچگان كه می‌‌شتافتند؛ و به اهل شمال فرمودند: به اذن من آفريده شويد، آنها مخلوقى گشتند مانند مورچگان كه می‌‌جنبیدند. سپس براى آنها آتشى برافراشت و فرمود: به اذن من به آن در آئيد. نخستين كسى كه به آتش درآمد، حضرت محمد صلى الله عليه و آله بود، سپس پيغمبران اولو العزم و جانشینان و پيروانشان از پى او در آمدند. آنگاه به اصحاب شمال فرمود: به اذن من به آن در آئيد. گفتند: پروردگارا! ما را آفريدى تا بسوزانى‌؟! و نافرمانى كردند. سپس به اصحاب يمين فرمود: به اذن من از آتش خارج شويد. بى‌آنكه آتش به آنها جراحتى رساند و در آنها تأثيرى گذارد [خارج شدند]. چون اصحاب شمال آنها را ديدند، گفتند: پروردگارا! اصحاب خود را سالم می‌‌بينيم، از ما در گذر و به ما امر فرما داخل شويم. فرمود: از شما در گذشتم، داخل شويد. چون نزديك رفتند و افروختگى آتش به آنها رسيد، برگشتند و گفتند: پروردگارا! ما بر سوختن صبر نداريم و نافرمانى كردند. تا سه بار ايشان را امر به دخول فرمود، و در هر سه بار نافرمانى كردند و برگشتند؛ و آنها (يعنى اصحاب يمين) را سه بار امر فرمود، هر سه بار فرمان بردند و به سلامت از آتش درآمدند. سپس به همه آنها فرمود: به اذن من گِل شويد [= به وضعیت قبل از این آفرینشتان درآيید] و آدم را از آن گِل آفريد.

سپس فرمود: پس آنها كه از اين دسته باشند، از آن دسته نگردند؛ و آنها كه از آن دسته باشند، از اينها نشوند؛ و هر سبكى و بدخلقى كه در اصحابت [شيعيان واقعی] می‌‌بينى از آمیختگی آنهاست با [گِلِ] اصحاب شمال است؛ و هر سيماى نيك و وقارى كه در مخالفان مى‌بينى، از آمیختگی آنهاست با [گِلِ] اصحاب يمين.

الكافي، ج‏۲، ص۱۱؛ مختصر البصائر، ص۳۹۳-۳۹۴

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ:

جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي لَأَرَى بَعْضَ أَصْحَابِنَا يَعْتَرِيهِ النَّزَقُ‏ وَ الْحِدَّةُ وَ الطَّيْشُ، فَأَغْتَمُّ لِذَلِكَ غَمّاً شَدِيداً، وَ أَرَى مَنْ خَالَفَنَا فَأَرَاهُ حَسَنَ السَّمْتِ، قَالَ: «لَا تَقُلْ حَسَنَ السَّمْتِ، فَإِنَّ السَّمْتَ سَمْتُ الطَّرِيقِ، وَ لَكِنْ قُلْ حَسَنَ السِّيمَاءِ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‏ «سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ اَلسُّجُودِ‏» قَالَ: قُلْتُ لَهُ: فَأَرَاهُ حَسَنَ السِّيمَاءِ لَهُ وَقَارٌ فَأَغْتَمُّ لِذَلِكَ.

فَقَالَ ع: «لَا تَغْتَمَّ لِمَا رَأَيْتَ مِنْ نَزَقِ أَصْحَابِكَ، وَ لِمَا رَأَيْتَ مِنْ حُسْنِ سِيمَاءِ مَنْ خَالَفَكَ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ ع خَلَقَ تِلْكَ الطِّينَتَيْنِ ثُمَّ فَرَّقَهُمَا فِرْقَتَيْنِ، فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ: كُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِي، فَكَانُوا خَلْقاً بِمَنْزِلَةِ اَلذَّرِّ يَسْعَى؛ وَ قَالَ لِأَهْلِ اَلشِّمَالِ: كُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِي، فَكَانُوا خَلْقاً بِمَنْزِلَةِ الذَّرِّ يَدْرُجُ، ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً، فَقَالَ: ادْخُلُوهَا بِإِذْنِي، فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ دَخَلَهَا مُحَمَّدٌ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، ثُمَّ اتَّبَعَهُ «أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» وَ أَوْصِيَاؤُهُمْ وَ أَتْبَاعُهُمْ. ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ: ادْخُلُوهَا بِإِذْنِي، فَقَالُوا: رَبَّنَا خَلَقْتَنَا لِتُحْرِقَنَا؟ فَعَصَوْا، فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ: اخْرُجُوا بِإِذْنِي مِنَ النَّارِ، [فَخَرَجُوا] لَمْ تَكْلِمِ‏ النَّارُ مِنْهُمْ كَلْماً، وَ لَمْ تُؤَثِّرْ فِيهِمْ أَثَراً، فَلَمَّا رَآهُمْ أَصْحَابُ‏ الشِّمَالِ‏، قَالُوا: رَبَّنَا نَرَى أَصْحَابَنَا قَدْ سَلِمُوا فَأَقِلْنَا وَ مُرْنَا بِالدُّخُولِ، قَالَ: قَدْ أَقَلْتُكُمْ فَادْخُلُوهَا، فَلَمَّا دَنَوْا وَ أَصَابَهُمُ [أَخَذَهُمُ]‏ الْوَهَجُ رَجَعُوا، فَقَالُوا: يَا رَبَّنَا لَا صَبْرَ لَنَا عَلَى الِاحْتِرَاقِ فَعَصَوْا. فَأَمَرَهُمْ بِالدُّخُولِ ثَلاَثاً كُلَّ ذَلِكَ يَعْصُونَ وَ يَرْجِعُونَ وَ أَمَرَ أُولَئِكَ [وَ أَمَّا أَصْحَابُ الْيَمِينِ فَأَمَرَهُمْ بِالدُّخُولِ] ثَلَاثاً كُلَّ ذَلِكَ يُطِيعُونَ وَ يَخْرُجُونَ، وَ أَمَرَ أُولَئِكَ ثَلَاثاً كُلَّ ذَلِكَ يَعْصُونَ وَ يَرْجِعُونَ، فَقَالَ لَهُمْ: كُونُوا طِيناً بِإِذْنِي، فَخَلَقَ مِنْهُمْ آدَمَ ع.

قَالَ: فَمَنْ كَانَ مِنْ هَؤُلَاءِ لَا يَكُونُ مِنْ هَؤُلَاءِ، وَ مَنْ كَانَ مِنْ هَؤُلَاءِ لَا يَكُونُ مِنْ هَؤُلَاءِ، وَ مَا رَأَيْتَ مِنْ نَزَقِ أَصْحَابِكَ وَ خُلُقِهِمْ فَمِمَّا أَصَابَهُمْ مِنْ لَطْخِ أَصْحَابِ الشِّمَالِ، وَ مَا رَأَيْتَ مِنْ حُسْنِ سِيمَاءِ مَنْ خَالَفَكُمْ وَ وَقَارِهِمْ فَمِمَّا أَصَابَهُمْ مِنْ لَطْخِ أَصْحَابِ الْيَمِين‏.

شبیه این پرسش و پاسخ و این مضمون با اندکی تفاوت از برخی دیگر از اصحاب در الكافي، ج‏۲، ص۴[۲] و المحاسن، ج‏۱، ص۱۳۷[۳] و علل الشرائع، ج‏۱، ص۸۳[۴] و ۸۵[۵] نیز آمده است. ضمنا روایاتی نزدیک به این مضمون ان شاء الله در بحث از آيه ۹۰ خواهد آمد.

ب. اصحاب الشمال در سفر معراج

۶) عبدالصمد بن بشیر می‌گوید نزد امام صادق ع حکایت فلسفه اذان مطرح شد و ایشان حکایت اذان در سفر معراج پیامبر ص را شرح دادند تا بدانجا رسیدند که پیامبر ص به «سدرة المنتهی» رسید. امام صادق ع در ادامه فرمود:

پس سدرة المنتهی گفت: «پیش از تو هیچ مخلوقی از من عبور نکرده است».

سپس امام صادق ع فرمود: «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی؛ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی؛ فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی: سپس نزديك و نزديكتر شد؛ پس به فاصله مقدار دو كمان يا كمتر بود؛ پس وحى كرد به بنده‌اش آنچه وحى كرد.» (نجم/۸-۱۰).

امام (علیه السلام) ادامه داد: «پس دو کتاب به او واگذار کرد، کتاب اصحاب یمین و کتاب اصحاب شمال. کتاب اصحاب یمین را به دست راستش گرفت و آن را گشود و در آن نگاه کرد در آن اسامی بهشتیان با اسم پدرانشان و قبائل آنان بود. پس به او گفته شد [خداوند به او فرمود:] «پيامبر بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است» و پیامبر فرمود: «و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آورده‏اند؛ ميان هيچ يك از فرستادگانش فرقی نمى‏گذاريم» پس خداوند فرمود «و گفتند: شنيديم و گردن نهاديم» و پیامبر فرمود: «پروردگارا، آمرزش تو را [خواستاريم‏] و فرجام به سوى تو است.» (بقره/۲۸۵) خداوند فرمود: «خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى‏اش تكليف نمى‏كند. آنچه از خوبى به دست آورده به سود او، و آنچه از بدى] به دست آورده به زيان اوست.» رسول الله ص فرمود: «پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم ما را مؤاخذه مكن» خداوند فرمود: باشد، چنین کنم. پیامبر فرمود: «پروردگارا، بار گرانى بر [دوش‏] ما مگذار چنان كه بر [دوشِ‏] كسانى كه پيش از ما بودند نهادى.» خداوند فرمود: باشد، چنین کنم. پیامبر فرمود: «پروردگارا، و آنچه تاب آن را نداريم بر ما تحميل مكن و از ما درگذر، و بر ما ببخشاى، و بر ما رحم كن، تو مولاى مايى، پس ما را بر گروه كافران پيروز گردان» (بقره/۲۸۶) و در همه این موارد خداوند فرمود: باشد، چنین کنم.

سپس آن کتاب را بست و آن را به دست راستش گرفت و کتاب دیگر که کتاب اصحاب شمال بود را گشود؛ که در آن اسامی اهل آتش و اسم پدرانشان و قبائل آنان در آن بود. پس رسول الله ص فرمود: «پروردگارا اینان قومی‌اند که ایمان نمی‌آورند» (زخرف/۸۸) پس خداوند فرمود: «از ايشان روى برتاب و بگو: به سلامت. پس زودا كه بدانند.» (زخرف/۸۹)

پس چون از مناجات با پروردگارش فارغ شد به‌سوی بیت المعمور برگشت. و امام صادق ع ادامه داستان بیت الله و نماز خواندن در آن را بیان فرمود و نهایتا فرمود که ایشان از سفر معراج برگشت در حالی که آن دو صحیفه [اعمال] همراهش بود و آنها را به علی بن ابی‌طالب داد.

بصائر الدرجات، ج‏۱، ص۱۹۰-۱۹۱؛ مناقب آل أبي طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏۲، ص۱۶۰[۶]

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ:

ذُكِرَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بُدُوُّ الْأَذَانِ وَ قِصَّةُ الْأَذَانِ فِي إِسْرَاءِ النَّبِيِّ ص حَتَّى انْتَهَى إِلَى السِّدْرَةِ قَالَ:

فَقَالَتِ السِّدْرَةُ الْمُنْتَهَى مَا جَاوَزَنِي مَخْلُوقٌ قَبْلَكَ قَالَ «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏ فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى»‏ قَالَ فَدَفَعَ إِلَيْهِ [كتابين] كِتَابَ أَصْحَابِ الْيَمِينِ [بيمينه] وَ [كتاب] أَصْحَابِ الشِّمَالِ [بشماله] قَالَ وَ أَخَذَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ بِيَمِينِهِ فَفَتَحَهُ فَنَظَرَ إِلَيْهِ فَإِذَا فِيهِ أَسْمَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ قَالَ فَقَالَ لَهُ [فقال الله] «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ» قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص «وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ‏ وَ رُسُلِهِ» [«لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» فقال الله «وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» فقال النبي ص «غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ» قال الله: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ»] قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا» قَالَ فَقَالَ اللَّهُ قَدْ فَعَلْتُ. قَالَ [النبي ص «رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا» فقال: قد فعلت، فقال النبي ص:] «رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا إِلَى آخِرِ السُّورَةِ [وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ»] وَ كُلُّ ذَلِكَ يَقُولُ اللَّهُ قَدْ فَعَلْتُ.

قَالَ ثُمَّ طَوَى الصَّحِيفَةَ فَأَمْسَكَهَا بِيَمِينِهِ وَ فَتَحَ [الأخرى] صَحِيفَةَ أَصْحَابِ الشِّمَالِ فَإِذَا فِيهَا أَسْمَاءُ أَهْلِ النَّارِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص «رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ» قَالَ فَقَالَ اللَّهُ [يا محمد] «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ».

قَالَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ مُنَاجَاتِ رَبِّهِ رُدَّ إِلَى بَيْتِ الْمَعْمُورِ. ثُمَّ قَصَّ قِصَّةَ الْبَيْتِ وَ الصَّلَاةِ فِيهِ ثُمَّ نَزَلَ وَ مَعَهُ الصَّحِيفَتَانِ فَدَفَعَهُمَا إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع.[۷]

در تفسير العياشي، ج‏۱، ص۱۵۸-۱۵۹ این حدیث عینا آمده و این فراز پایانی داستان را هم که در بصائر  نقل نشده آورده است.[۸]

ج. اصحاب الشمال در مساله امامت

۷) از امام صادق ع روایت شده است:

چون روز قیامت شود همگان با امامی که در عصر او از دنیا رفته‌اند فراخوانده می‌شوند؛ پس اگر وی را اثبات کرد [بر او ثابت قدم مانده بود] کتابش را به دست راستش می‌دهند به خاطر اینکه فرمود: «روزى را كه هر گروهى را با امامشان فرا مى‏خوانيم. پس هر كس کتابش را به دست راستش دهند، آنان کتاب خود را مى‏خوانند…» (اسراء/۷۱) و کتاب، اثبات امام است؛ زیرا که همانا او کتابی است که برای اوست که آن را بخواند زیرا خداوند می‌فرماید: «امّا كسى كه کتابش به دست راستش داده شود، گويد: بياييد و كتابم را بخوانيد» (حاقه/۱۹) تا آخر آیات؛ و این کتاب همان امام است پس هرکس او را پشت سرش افکند، چنان است که خداوند فرمود: «ولی آن‌ها، آن را پشت سر افکندند» (آل عمران/۱۸۷) و هرکس او را انکار کند از آن اصحاب شمال است که خداوند فرمود: «ما أَصْحابُ الشِّمالِ فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ: اصحاب شمال چیست؛ در حرارت نفوذكننده آتش و آب جوشان، و سايه‏اى از دود غليظ سياه». (واقعه/۴۱-۴۳) تا آخر آیات.

تفسير العياشي، ج‏۲، ص۳۰۲

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع:

أَنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُدْعَى كُلٌّ بِإِمَامِهِ الَّذِي مَاتَ فِي عَصْرِهِ؛ فَإِنْ أَثْبَتَهُ أُعْطِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ لِقَوْلِهِ «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ» وَ الْيَمِينُ إِثْبَاتُ الْإِمَامِ لِأَنَّهُ كِتَابٌ لَهُ يَقْرَؤُهُ لِأَنَّ اللَّهَ يَقُولُ «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ» إِلَى آخِرِ الْآيَاتِ وَ الْكِتَابُ الْإِمَامُ فَمَنْ نَبَذَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ كَانَ كَمَا قَالَ «فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ» وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الشِّمَالِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ «ما أَصْحابُ الشِّمالِ فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ» إِلَى آخِرِ الْآيَة.

بند بعد را در کانال نگذاشتم

د. اصحاب الشمال به معنای ملائکه ثبت کننده گناهان

۸) ظاهرا در برخی از روایات اصحاب یمین و اصحاب شمال به فرشتگانی که بر شانه راست و چپ هرکس حاضر و مامور ثبت ثوابها و گناهان اویند نیز اطلاق شده است؛ مثلا از امام کاظم ع روایت شده است:

هنگامی که مومن مریض شود خداوند عز و جل به اصحاب شمال فرماید: مادامی ک بنده‌ام در حبس و دربند من است عملی از وی را ثبت نکنید؛ و به اصحاب یمین وحی کند: برای بنده‌ام همه آن حسناتی را که در زمان سلامتش برایش ثبت می‌کردید ثبت کنید.

مكارم الأخلاق، ص۳۵۹

عَنِ الْكَاظِمِ ع قَالَ

إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا مَرِضَ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى أَصْحَابِ الشِّمَالِ لَا تَكْتُبُوا عَلَى عَبْدِي مَا دَامَ فِي حَبْسِي وَ وَثَاقِي وَ أَوْحَى إِلَى أَصْحَابِ الْيَمِينِ أَنِ اكْتُبُوا لِعَبْدِي مَا كُنْتُمْ تَكْتُبُونَهُ لَهُ فِي صِحَّتِهِ مِنَ الْحَسَنَاتِ.

تدبر

۱) «وَ أَصْحابُ الشِّمالِ»

تعبیر «اصحاب الشمال» که ناظر به جهنمیان است تنها در این آیه قرآن آمده است. درباره وجه تسمیه جهنمیان به اصحاب شمال می‌توان گفت:

– اینها کسانی‌اند که نامه عملشان به دست چپشان داده می‌شود (مجمع البيان، ج‏۹، ص۳۳۳) چنانکه در جای دیگر با تعبیر «مَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ» از آنان یاد کرد.

– کسانی‌اند که شومی و بدبختی ملازم آنان است (مجمع البيان، ج‏۹، ص۳۳۳)؛ چنانکه در همین سوره ابتدا با تعبیر «وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» (واقعه/۶) از آنان یاد کرد.

– اینان کسانی‌اند که آنان را از سمت چپ می‌گیرند و به جهنم می‌اندازند. (مجمع البيان، ج‏۹، ص۳۳۳[۹])

– مقصود دشمنان پیامبر ص [و اهل بیت ع) و اصحاب آنان‌اند (تفسير القمي، ج‏۲، ص۳۴۹[۱۰]) که این معنا سازگار است با اینکه مصداق «یمین» امیرالمومنین ع دانسته شده بود (توضیح این معنا در جلسه ۹۹۴، تدبر۱.ج گذشت)

– اینان کسانی‌اند که در عالم ذر از دست چپ حضرت آدم آفریده شدند (قسمت احادیث، بویژه حدیث۳)

البته همچنان این سوال مطرح است که سمت چپ چه خصوصیتی دارد و چه ویژگی‌ای در سمت چپ هست که جهنمی شدن را با این وصف بیان می‌کند؟

الف. سمت چپ نشانه شومی و بدیُمنی است و اینان به خاطر اینکه جهنمی شده‌اند انسانهای شومی محسوب شده‌اند.

ب. ماده «شمل» چنانکه در نکات ادبی گذشت بریک حالت شمول و تحت شمول قرار گرفتن دلالت دارد. چه‌بسا این تعبیر اشاره دارد به کسانی که اصلا بر اوضاع و احوال خویش هم مسلط نیستند؛ در دنیا گناهانشان بر آنان احاطه دارد (بَلى‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ؛ بقره/۸۱) و در آخرت جهنم و عذابهایش (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ، توبه/۴۹ و عنکبوت/۵۴؛ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها، کهف/۲۹؛ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيطٍ، هود/۸۴) و آنان تحت شمول عذابها هستند و این عذاب است که بر آنان مسلط است و آنان را در احاطه خود گرفته و امکان هرگونه آزادی عملی را از آنان سلب کرده است؛ برخلاف اصحاب یمین، که اشاره شد که تعبیر چیزی را در درست راست گرفتن کنایه است از کاملا بر اوضاع و احوال آن چیز مسلط بودن و بهشتیان چون همه چیز در اختیارشان است و هر کاری بخواهند می‌توانند انجام دهند صاحبان دست راست نامیده شده‌اند. (جلسه ۹۹۴، تدبر۱.ب).

ج. در جلسه ۹۹۴، تدبر۱.ج اشاره شد که «الیمین» که معرفه است چه‌بسا اشاره به حضرت امیرالمومنین ع است که دست راست پیامبر ص محسوب می‌شد؛ و از همان ابتدای شروع اسلام در دست راست پیامبر ص نماز می‌خواند و در محشر نیز ایشان در سمت راست عرش ویا سمت راست رسول الله ص قرار می‌گیرد. اکنون اگر به تقابل «الشمال» با «الیمین» توجه شود (یعنی اینکه شمال آن سمتی است که یمین نباشد) چه‌بسا وجه تسمیه جهنمیان به اصحابِ «الشمال» از این جهت است که آنان اصحابِ «الیمین» (یعنی امیرالمومنین ع) نبودند.

د. …

 

۲) «وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ»

تعبیر این آیه را می‌توان به صورت «و یاران دست چپ؛ [اما] یاران دست چپ چیست؟» ترجمه کرد؛ که اینکه این تعبیر چه وجوهی دارد شبیه مواردی است که در جلسه ۹۷۵ در بحث از آیه «فَأَصْحابُ الْمَیمَنَةِ؛ ما أَصْحابُ الْمَیمَنَةِ» (واقعه/۸) گذشت.

اما همان طور که در جلسه ۹۹۴ نیز در خصوص اصحاب الیمین بیان شد یک احتمال جدی در اینجا این است که «ما» نه مای استفهامیه بلکه مای تعجبیه باشد و معنایش این است که «و یاران دست چپ؛ چه یاران دست چپی؟!» یعنی در آیه ۹ که شروع بحث است این مای استفهامیه باشد؛‌ بدین بیان که مثلا دلالت بر اهمیت دادن و بزرگ شمردن مساله کند و بخواهد ذهنیت رایج ما درباره «بد‌یُمنی» را به هم بزند. اما اکنون که در مقام شرح حال و وصف آنان برآمده است در شروع بحث می‌فرماید: چقدر حکایت آنان عجیب و باورنکردنی است.

به تعبیر مختصر، وضع دوزخيان به قدرى هولناك است كه مايه‏ى شگفتى و تعجب مى‏شوند. (تفسير نور، ج‏۹، ص۴۳۰)

 


[۱] . و أخرج أحمد عن معاذ بن جبل ان رسول الله صلى الله عليه و [آله و] سلم تلا هذه الآية وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ … وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ فقبض يديه قبضتين فقال: هذه في الجنة و لا أبالي و هذه في النار و لا أبالي (الدر المنثور، ج‏۶، ص۱۵۶)

[۲] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ يَسَارٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ يُوسُفَ قَالَ أَخْبَرَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كَيْسَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنَا مَوْلَاكَ- عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كَيْسَانَ قَالَ أَمَّا النَّسَبُ فَأَعْرِفُهُ وَ أَمَّا أَنْتَ فَلَسْتُ أَعْرِفُكَ قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنِّي وُلِدْتُ بِالْجَبَلِ وَ نَشَأْتُ فِي أَرْضِ فَارِسَ وَ إِنَّنِي أُخَالِطُ النَّاسَ فِي التِّجَارَاتِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ فَأُخَالِطُ الرَّجُلَ فَأَرَى لَهُ حُسْنَ‏ السَّمْتِ‏  وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ كَثْرَةَ أَمَانَةٍ ثُمَّ أُفَتِّشُهُ فَأَتَبَيَّنُهُ عَنْ عَدَاوَتِكُمْ وَ أُخَالِطُ الرَّجُلَ فَأَرَى مِنْهُ سُوءَ الْخُلُقِ وَ قِلَّةَ أَمَانَةٍ وَ زَعَارَّةً  ثُمَّ أُفَتِّشُهُ فَأَتَبَيَّنُهُ عَنْ وَلَايَتِكُمْ فَكَيْفَ يَكُونُ ذَلِكَ فَقَالَ لِي أَ مَا عَلِمْتَ يَا ابْنَ كَيْسَانَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخَذَ طِينَةً مِنَ الْجَنَّةِ وَ طِينَةً مِنَ النَّارِ فَخَلَطَهُمَا جَمِيعاً ثُمَّ نَزَعَ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ وَ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ‏  فَمَا رَأَيْتَ مِنْ أُولَئِكَ مِنَ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ حُسْنِ‏ السَّمْتِ‏ فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّةِ وَ هُمْ يَعُودُونَ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ وَ مَا رَأَيْتَ مِنْ هَؤُلَاءِ مِنْ قِلَّةِ الْأَمَانَةِ وَ سُوءِ الْخُلُقِ وَ الزَّعَارَّةِ فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ مِنْ طِينَةِ النَّارِ وَ هُمْ يَعُودُونَ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ.

[۳] . عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِيِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَرَى الرَّجُلَ مِنْ أَصْحَابِنَا مِمَّنْ يَقُولُ بِقَوْلِنَا خَبِيثُ اللِّسَانِ خَبِيثُ الْخِلْطَةِ قَلِيلُ الْوَفَاءِ بِالْمِيعَادِ فَيَغُمُّنِي غَمّاً شَدِيداً وَ أَرَى الرَّجُلَ مِنَ الْمُخَالِفِينَ عَلَيْنَا حَسَنَ السَّمْتِ حَسَنَ الْهَدْيِ وَفِيّاً بِالْمِيعَادِ فَأَغْتَمُّ لِذَلِكَ غَمّاً شَدِيداً فَقَالَ أَ وَ تَدْرِي لِمَ ذَاكَ قُلْتُ لَا قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَطَ الطِّينَتَيْنِ فَعَرَكَهُمَا وَ قَالَ بِيَدِهِ هَكَذَا رَاحَتَيْهِ جَمِيعاً وَاحِدَةً عَلَى الْأُخْرَى ثُمَّ فَلَقَهُمَا فَقَالَ هَذِهِ إِلَى الْجَنَّةِ وَ هَذِهِ إِلَى النَّارِ وَ لَا أُبَالِي فَالَّذِي رَأَيْتَ مِنْ خُبْثِ اللِّسَانِ وَ الْبَذَاءِ وَ سُوءِ الْخِلْطَةِ وَ قِلَّةِ الْوَفَاءِ بِالْمِيعَادِ مِنَ الرَّجُلِ الَّذِي هُوَ مِنْ أَصْحَابِكُمْ يَقُولُ بِقَوْلِكُمْ فَبِمَا الْتَطَخَ بِهَذِهِ مِنَ الطِّينَةِ الْخَبِيثَةِ وَ هُوَ عَائِدٌ إِلَى طِينَتِهِ وَ الَّذِي رَأَيْتَ مِنْ حُسْنِ الْهَدْيِ وَ حُسْنِ السَّمْتِ وَ حُسْنِ الْخِلْطَةِ وَ الْوَفَاءِ بِالْمِيعَادِ مِنَ الرِّجَالِ مِنَ الْمُخَالِفِينَ فَبِمَا الْتَطَخَ بِهِ مِنَ الطِّينَةِ الطَّيِّبَةِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنْك‏.

[۴] . أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ يَقُولُ فِي آخِرِهِ مَهْمَا رَأَيْتَ مِنْ نَزَقِ أَصْحَابِكَ وَ خُرْقِهِمْ فَهُوَ مِمَّا أَصَابَهُمْ مِنْ لَطْخِ أَصْحَابِ الشِّمَالِ وَ مَا رَأَيْتَ مِنْ حُسْنِ شِيَمِ مَنْ خَالَفَهُمْ وَ وَقَارِهِمْ فَهُوَ مِنْ لَطْخِ أَصْحَابِ الْيَمِينِ.

[۵] . أَبِي ره قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع، قَالَ: كُنَّا عِنْدَهُ فَذَكَرَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا، فَقُلْنَا: فِيهِ حِدَّةٌ، فَقَالَ: «مِنْ عَلَامَةِ الْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ فِيهِ حِدَّةٌ» قَالَ: فَقُلْنَا لَهُ: إِنَّ عَامَّةً مِنْ أَصْحَابِنَا فِيهِمْ حِدَّةٌ، فَقَالَ ع: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي وَقْتِ مَا ذَرَأَهُمْ أَمَرَ أَصْحَابَ الْيَمِينِ- وَ هُمْ أَنْتُمْ- أَنْ يَدْخُلُوا النَّارَ، فَدَخَلُوهَا فَأَصَابَهُمْ وَهَجٌ [وَهَجُهَا]، فَالْحِدَّةُ مِنْ ذَلِكَ الْوَهَجِ. وَ أَمَرَ أَصْحَابَ الشِّمَالِ- وَ هُمْ مُخَالِفُوكُمْ- أَنْ يَدْخُلُوا النَّارَ فَلَمْ يَدْخُلُوهَا [فَلَمْ يَفْعَلُوا]، فَمِنْ ثَمَّ لَهُمْ سَمْتٌ وَ لَهُمْ وَقَارٌ». این متن در مختصر البصائر، ص۵۰۰ هم آمده و مواردی که داخل کروشه آمده تفاوت این دو نسخه است.

[۶] . در مناقب فقط خلاصه‌ای از این روایت آمده است: عَبْدُ الصَّمَدِ بْنُ بَشِيرٍ عَنِ الصَّادِقِ ع فِي خَبَرٍ طَوِيلٍ يَذْكُرُ فِيهِ حَدِيثَ الْإِسْرَاءِ ثُمَّ قَالَ: فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏ قَالَ دَفَعَ إِلَيْهِ كِتَاباً يَعْنِي إِلَى النَّبِيِّ ص فِي أَسْمَاءِ أَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ أَصْحَابِ الشِّمَالِ فَأَخَذَ كِتَابَ الْيَمِينِ بِيَمِينِهِ وَ نَظَرَ إِلَيْهِ فَإِذَا فِيهِ أَسْمَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ فَقَالَ النَّبِيُّ ع وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ الْآيَةَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا فَقَالَ تَعَالَى قَدْ فَعَلْتُ فَقَالَ النَّبِيُّ وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى قَدْ فَعَلْتُ ثُمَّ طَوَى الصَّحِيفَةَ فَأَمْسَكَهَا بِيَمِينِهِ وَ فَتَحَ صَحِيفَةَ أَصْحَابِ الشِّمَالِ فَإِذَا فِيهَا أَسْمَاءُ أَهْلِ النَّارِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ ثُمَّ سَاقَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْكَلَامَ إِلَى أَنْ قَالَ ثُمَّ نَزَلَ وَ مَعَهُ الصَّحِيفَتَانِ فَدَفَعَهُمَا إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع.

[۷] . متن روایت بصائر در همینجا تمام می‌شود و افزوده مذکور متن روایت در تفسیر عیاشی است. البته در بصائر الدرجات، ج‏۱، ص۱۹۱-۱۹۳ در ادامه‌اش این احادیث هم آمده است که به لحاظ مضمون در همان راستاست:

۲- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَمَّنْ ذَكَرَهُ قَالَ خَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ فِي يَدِهِ الْيُمْنَى كِتَابٌ وَ فِي يَدِهِ الْيُسْرَى كِتَابٌ فَنَشَرَ الْكِتَابَ الَّذِي فِي يَدِهِ الْيُمْنَى فَقَرَأَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ كِتَابٌ لِأَهْلِ الْجَنَّةِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ لَا يُزَادُ فِيهِمْ وَاحِدٌ وَ لَا يَنْقُصُ مِنْهُمْ وَاحِدٌ قَالَ ثُمَّ نَشَرَ الَّذِي بِيَدِهِ الْيُسْرَى فَقَرَأَ كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لِأَهْلِ النَّارِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ لَا يُزَادُ فِيهِمْ وَاحِدٌ وَ لَا يَنْقُصُ مِنْهُمْ وَاحِدٌ.

۳- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَمْرٍو عَنِ الْأَعْمَشِ قَالَ قَالَ الْكَلْبِيُّ يَا أَعْمَشُ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَشَدُّ مَا سَمِعْتَ مِنْ مَنَاقِبِ عَلِيٍّ ع قَالَ فَقَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ ظَرِيفٍ عَنْ عَبَايَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيّاً ع وَ هُوَ يَقُولُ أَنَا قَسِيمُ النَّارِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَهُوَ مِنِّي وَ مَنْ عَصَانِي فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَقَالَ الْكَلْبِيُّ عِنْدِي أَعْظَمُ مِمَّا عِنْدَكَ أَعْطَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً ع كِتَاباً فِيهِ أَسْمَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَسْمَاءِ أَهْلِ النَّارِ فَوَضَعَهُ عِنْدَ أُمِّ سَلَمَةَ فَلَمَّا وُلِّيَ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَتْ لَيْسَ لَكَ فَلَمَّا وُلِّيَ عُمَرُ طَلَبَهُ فَقَالَتْ لَيْسَ لَكَ فَلَمَّا وَلِيُّ عُثْمَانُ طَلَبَهُ فَقَالَتْ لَيْسَ لَكَ فَلَمَّا وَلِيُّ عَلِيٌّ ع دَفَعَتْهُ إِلَيْهِ.

۴- حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَيْفٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ ص النَّاسَ ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ الْيُمْنَى قَابِضاً عَلَى كَفِّهِ قَالَ أَ تَدْرُونَ مَا فِي كَفِّي قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ فِيهَا أَسْمَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ الْيُسْرَى فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ أَ تَدْرُونَ مَا فِي أَيْدِي قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ فِيهَا أَسْمَاءُ أَهْلِ النَّارِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ قَالَ حَكَمَ اللَّهُ وَ عَدَلَ وَ حَكَمَ اللَّهُ وَ عَدَلَ وَ حَكَمَ اللَّهُ وَ عَدَلَ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ.

۵- حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ أَبِي حَفْصٍ الْأَعْشَى عَنِ الْأَعْمَشِ قَالَ قَالَ الْكَلْبِيُّ مَا أَشَدَّ مَا سَمِعْتَ فِي مَنَاقِبِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ قُلْتُ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ ظَرِيفٍ عَنْ عَبَايَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيّاً ع يَقُولُ أَنَا قَسِيمُ النَّارِ فَقَالَ الْكَلْبِيُّ عِنْدِي أَعْظَمُ مِمَّا عِنْدَكَ أَعْطَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً كِتَاباً فِيهِ أَسْمَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَسْمَاءُ أَهْلِ النَّارِ.

۶- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: انْتَهَى النَّبِيُّ ص إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ وَ انْتَهَى إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى قَالَ فَقَالَتِ السِّدْرَةُ مَا جَاوَزَنِي مَخْلُوقٌ قَبْلَكَ ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏ فَأَوْحى‏ قَالَ فَدَفَعَ إِلَيْهِ كِتَابَ أَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ كِتَابَ أَصْحَابِ الشِّمَالِ فَأَخَذَ كِتَابَ أَصْحَابِ الْيَمِينِ بِيَمِينِهِ وَ فَتَحَهُ وَ نَظَرَ فِيهِ فَإِذَا فِيهِ أَسْمَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ قَالَ وَ فَتَحَ كِتَابَ أَصْحَابِ الشِّمَالِ وَ نَظَرَ فِيهِ فَإِذَا هِيَ أَسْمَاءُ أَهْلِ النَّارِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ ثُمَّ نَزَلَ وَ مَعَهُ الصَّحِيفَتَانِ فَدَفَعَهُمَا إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع.

[۸] . قَالَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ مُنَاجَاتِ رَبِّهِ رُدَّ إِلَى بَيْتِ الْمَعْمُورِ و هو في السماء السابعة بحذاء الكعبة، قال: فجمع له النبيين و المرسلين و الملائكة ثم أمر جبرئيل فأتم الأذان و أقام الصلاة و تقدم رسول الله ص فصلى بهم فلما فرغ التفت إليهم فقال الله له: فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ، فسألهم يومئذ النبي ص ثم نزل و معه صحيفتان، فدفعهما إلى أمير المؤمنين ع فقال أبو عبد الله ع: فهذا كان بدء الأذان‏.

پس چون از مناجات با پروردگارش فارغ شد به‌سوی بیت المعمور برگشت که در آسمان هفتم و به ازای کعبه است بازگشت. پس انبیاء و مرسلین (علیهم السلام) و ملائکه به دور او جمع شدند خداوند به جبرئیل امر کردتا او اذان و اقامه گفت، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پیش رفت و پیش نماز شد و زمانی که فارغ شد به آنان رو کرد، خداوند به او فرمود: «از کسانی که پیش از تو کتاب می¬خوانند بپرس، حق از جانب پروردگار توست از شک‌کنندگان نباش» (یونس/۹۴). پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) در آن هنگام از آنان سؤال نمود، سپس فرود آمد و با خود دو کتاب همراه داشت. آنان را به امیرمؤمنان (علیه السلام) واگذار کرد، و امام صادق (علیه السلام) فرمود: و این آغاز اذان بود.

[۹] . هم الذين يؤخذ بهم ذات الشمال إلى جهنم

[۱۰] . وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ قال: أصحاب الشمال أعداء محمد و أصحابهم الذين والوهم

Visits: 42

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*