۲۶-۲۷ صفر ۱۴۴۱
ترجمه
و بیتردید آن سوگندی است که – ای کاش میدانستید – عظیم است.
نکات ادبی
لَقَسَمٌ
در جلسه قبل بیان شد که ماده «قسم» در اصل بر تجزیه چیزی و نصیب و سهمها را متمایز کردن دلالت میکند. به تعبیر دیگر، جزءجزء کردن چیزی است که بر اساس تدبیر و اندازهگیری انجام شده باشد و به همین مناسبت برای معانیای همچون اندازهگیری و سهم و نصیب هم به کار میرود. فعل ثلاثی مجرد آن «قَسَمَ يَقْسِمُ» است (أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُم؛ زخرف/۳۲) که مصدر آن به صورت «قَسْم» میباشد.
از این ماده است «قَسَم» به معنای سوگند خوردن، که فعل آن به صورت «أقسَمَ» میآید (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ؛ انعام/۱۰۹)، برخی اصل کلمه قسم به معنای سوگند را برگرفته از کلمه «قیسما» در زبان آرامی و سریانی دانستهاند هرچند احتمال داده اند از این جهت که با سوگند خوردن، مطلبی قطعی میشود و طرفین مساله از همدیگر جدا میگردد، چهبسا با «قِسم» در عربی هم نسبتی داشته باشد؛ اما بسیاری از اهل لغت صریحا آن را کلمهای عربی دانستهاند: برخی آن را برگرفته از تعبیر «قسامة» دانستهاند که وقتی اولیای مقتول خون مقتولشان را بعهده افرادی میدانستند، «قسامه» سوگندهایی را بین آنان تقسیم میکردند [به هرکسی سهمی از سوگند خوردن میدادند] و سپس برای هر سوگند خوردنی به کار رفت؛ و برخی گفتهاند قَسَم جملهای از کلام است که موجب میشود این نکته که آن کلام در قِسم صواب (و نه در قسم خطا) باشد مورد تاکید قرار میگیرد و «أقسام» به عنوان جمع، هم برای «قِسم» به کار میرود و هم برای «قَسَم».
جلسه ۱۰۴۲
إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ
این عبارت جمله معترضهای است درون جمله معترضه؛ در واقع کل عبارت «إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ» جمله معترضه است بین دو عبارت که یکی سوگند است و دیگری چیزی که بدان سوگند خورده شده: «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ … إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ» و در عین حال عبارت «لَوْ تَعْلَمُونَ» جمله معترضه است بین موصوف و صف «قسم» و «عظیم» (الكشاف، ج۴، ص۴۶۸[۱]) هر چند برخی با این تحلیل مخالفت کرده و فقط «لو تعلمون» را جمله معترضه میدانند (ابن عطیه، به نقل از البحر المحيط، ج۱۰، ص۹۲[۲])
شأن نزول
شأن نزولی که برای آیه ۷۵ بیان شد برای آیات ۷۵ تا ۸۲ است. (جلسه۱۰۴۲ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-75/)
حدیث
۱) الف. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
روال اهل جاهلیت این بود که به ستارگان سوگند می خوردندن؛ پس خداوند فرمود من بدانها سوگند نمیخورم.
و فرمودند: عظیم است گناه کسی که بدانها سوگند بخورد؛ . همانا آن سوگند عظیمی نزد اهل جاهلیت بود.
نهج البيان عن كشف معاني القرآن، ج۵، ص۱۴۳
روي عن الصّادق جعفر بن محمّد- عليهما السّلام- أنّه قال: كان أهل الجاهليّة يحلفون بالنّجوم، فقال سبحانه: لا أحلف بها. و قال: ما أعظم إثم من حلف بها، و إنّه لقسم عظيم عند الجاهليّة.
ب. این روایت با تفصیل بیشتری از امام باقر ع چنین روایت شده است:
علاء می گوید: از امام باقر ع درباره این سخن خداوند سوال کردم که میفرماید: «پس سوگند نمیخورم به موقعیتهای ستارگان» (واقعه/۷۵)؟
فرمودند: عظیم است گناه کسی که بدان سوگند بخورد؛
و فرمودند: و اهل جاهلیت حَرَم را بزرگ میداشتند و بدان سوگند نمی خوردند که [مبادا] [شکستن] حرمت خدا را در آن جایز بشمردند و متعرض کسی که در آن بود نمیشدند و هیچ جنبندهای [اعم از انسان و حیوان] را از آن بیرون نمیکردند؛ پس خداوند فرمود: «سوگند نخورم به این سرزمین؛ و همانا تو جای گرفتهای در این سرزمین؛ و سوگند به والد [= پدر] و فرزندی که آورد» (بلد/۱-۲).
فرمودن: [حرمت] این سرزمین را بزرگتر از آن می دانستند که به آن سوگند بخورند و در عین حال [شکستن] حرمت رسول الله را در آن جایز شمردند!
النوادر(للأشعري)، ص۱۷۱؛ الكافي، ج۷، ص۴۵۰[۳]
وَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: …[۴] وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» قَالَ عَظُمَ إِثْمُ مَنْ يُقْسِمُ بِهَا قَالَ وَ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُعَظِّمُونَ الْحَرَمَ وَ لَا يُقْسِمُونَ بِهِ وَ يَسْتَحِلُّونَ حُرْمَةَ اللَّهِ فِيهِ وَ لَا يَعْرِضُونَ لِمَنْ كَانَ فِيهِ وَ لَا يُخْرِجُونَ مِنْهُ دَابَّةً فَقَالَ اللَّهُ «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ». قَالَ يُعَظِّمُونَ الْبَلَدَ أَنْ يَحْلِفُوا بِهِ وَ يَسْتَحِلُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ فِيهِ.[۵]
عین این حدیث تا عبارت «يَسْتَحِلُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ فِيهِ» را با سندی دیگر در همین الكافي، ج۷، ص۴۵۰ از امام صادق ع روایت شده است.[۶]
ج. شبیه این روایت (البته با سند و متنی متفاوت) از امام صادق ع چنین روایت شده است که ایشان در مورد این سخن خداوند عز و جل که میفرماید: «پس سوگند نمیخورم به موقعیتهای ستارگان» (واقعه/۷۵) فرمودند:
روال اهل جاهلیت این بود که بدان سوگند میخوردند؛ پس خداوند عز و جل فرمود «پس سوگند نمیخورم به موقعیتهای ستارگان» (واقعه/۷۵).
فرمودند: بزرگ است [= گناه بزرگی است] امر کسی که بدان سوگند بخورد.
و فرمودند: روال اهل جاهلیت این بود که مُحَرّم را بزرگ میداشتند و بدان سوگند نمی خوردند و نیز به ماه رجب؛ و در این دو ماه متعرض کسی که در آن در حال رفتن یا آمدن بود نمیشدند، هرچند که پدرشان را کشته باشد؛ و نیز متعرض هیچ جنبندهای یا گوسفند یا شتری ویا غیر آن که از حرم بیرون میرفت نمیشدند؛ پس خداوند فرمود: «سوگند نخورم به این سرزمین؛ و همانا تو جای گرفتهای در این سرزمین» (بلد/۱-۲)
فرمودند: اما جهل آنان بدان حد رسید که کشتن پیامبر ص را جایز شمردند در حالی که ایام آن ماه را بزرگ میداشتند تا حدی که وقتی بدان سوگند می خوردند به سوگندشان وفا میکردند.
الكافي، ج۷، ص۴۵۰
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» قَالَ: كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يَحْلِفُونَ بِهَا فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» قَالَ عَظُمَ أَمْرُ مَنْ يَحْلِفُ بِهَا قَالَ وَ كَانَتِ الْجَاهِلِيَّةُ يُعَظِّمُونَ الْمُحَرَّمَ وَ لَا يُقْسِمُونَ بِهِ وَ لَا بِشَهْرِ رَجَبٍ وَ لَا يَعْرِضُونَ فِيهِمَا لِمَنْ كَانَ فِيهِمَا ذَاهِباً أَوْ جَائِياً وَ إِنْ كَانَ قَدْ قَتَلَ أَبَاهُ وَ لَا لِشَيْءٍ يَخْرُجُ مِنَ الْحَرَمِ دَابَّةً أَوْ شَاةً أَوْ بَعِيراً أَوْ غَيْرَ ذَلِكَ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِيِّهِ ص «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» قَالَ فَبَلَغَ مِنْ جَهْلِهِمْ أَنَّهُمُ اسْتَحَلُّوا قَتْلَ النَّبِيِّ ص وَ عَظَّمُوا أَيَّامَ الشَّهْرِ حَيْثُ يُقْسِمُونَ بِهِ فَيَفُونَ.
۲) مفضّل بن عمر جعفى گويد:
از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ كه میفرماید: «اما سوگند نمیخورم به موقعیتهای ستارگان؛ و بیتردید آن سوگندی است که – اگر بدانید – عظیم است» فرمودند:
مقصود سوگند خوردن است به بيزارى جستن از ائمه عليهم السّلام؛ كه شخص بدان [به اینکه از آنان بیزاری میجوید] سوگند مىخورد؛ مىفرمايد همانا اين نزد خداوند بسيار عظيم [گناهی بزرگ] است.
من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۳۷۷
رُوِيَ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ الْجُعْفِيِّ قَالَ:
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ» يَعْنِي بِهِ الْيَمِينَ بِالْبَرَاءَةِ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع يَحْلِفُ بِهَا الرَّجُلُ يَقُولُ إِنَّ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ.
۳) در منابع اهل سنت روایت شده است که رسول اللّه ص فرمودند:
آيا نمىبينيد كه پروردگارتان چه فرمود؟ فرمود: هیچ نعمتى بر بندگانم عطاء نکردم مگر اینکه عدهای بدان كافر شدند؛ مىگويند: ستارگان و به سبب ستارگان [یعنی مثلا بر اثر حوادث جوى و يا طلوع و غروب فلان ستاره، باران باريد و محصول امسال خوب شد].
أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص۴۲۴
أخبرنا أبو بكر [بن محمد] بن عمر الزاهد، قال: حدَّثنا أبو عمرو محمد بن أحمد [الجيزي]، قال: أخبرنا الحسن بن سفيان، قال: حدَّثنا حَرْمَلة بن يحيى و عمرو بن سَوَّاد السّرْحي، قال: أخبرنا عبد اللَّه بن وهب، قال: أخبرني يونس بن يزيد، عن ابن شهاب، قال: أخبرني عبيد اللَّه بن عبد اللَّه بن عتبة، أن أبا هريرة قال:
قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و [آله و] سلم: أ لم تَرَوْا إلى ما قال ربكم؟! قال ما أنعمتُ على عبادي من نعمة إلا أصبح فريقٌ بها كافرين، يقولون: الكواكب و بالكواكب.
أخرجه مسلم عن حَرْمَلَة و عمرو بن سَوَّاد في الإيمان (۱۲۶/ ۷۲) ص ۸۴.
و أخرجه أحمد (۲/ ۳۶۲) من طريق ابن وهب به و أخرجه (۲/ ۳۶۸) من طريق يونس به.
و أخرجه البيهقي في السنن (۳/ ۳۵۸) من طريق عمرو بن سواد به.
تدبر
۱) «وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ»
در آیه قبل سوگندی به مواقع نجوم مطرح شد (که اشاره شد که هم میتوانست به معنای سوگند خوردن باشد و هم سوگند نخوردن) و در این آیه آن سوگند را عظیم میشمرد؛ که عظیم شمردن این قسم میتواند:
– هم به معنای منفی باشد؛ یعنی چنین سوگند خوردنی گناهی عظیم است (احادیث۱ و ۲) که این کاربرد عظیم در قرآن در موارد دیگر نیز سابقه دارد مانند: «وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ» (نور/۱۵) «وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيما» (احزاب/۳۳)؛ «أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظيماً» (اسراء/۴۰)
– هم به معنای مثبت باشد؛ یعنی این سوگند سوگندی مهم و عظیم است که خیلی باید به آن بها داد؛ چنانکه در دعایی که از امام جواد ع برای در امان ماندن از دشمنان وارد شدهحضرت سوگندهایی میخورند و در پایان همین آیه را میخوانند؛ که بوضوح در معنای مثبت مورد استناد واقع شده است. (مهج الدعوات، ص۳۰۰[۷]؛ المصباح للكفعمي، ص۲۱۷-۲۱۸[۸])
که هریک از اینها با معنایی از معانیای که برای آیه قبل برشمرده شد تناسب دارد.
نکته تخصصی تفسیری
قبلا بارها اشاره شد به اینکه یک لفظ را در معانی متعدد میتوان استفاده کرد؛ و این کار بارها در قرآن کریم انجام شده است. نکتهای که در این زمینه باید بدان توجه کرد این است که وقتی یک لفظ در یک آیه به یکی از معانیای که ظرفیت آن را دارد حمل میشود بقیه عبارات آن آیه و حتی آیههای قبل و بعد باید به تناسب همین معنا مورد توجه قرار گیرد. مثلا اگر در آیه قبل، حرف «لا» در «لا اقسم» را برای تاکید گرفتیم؛ آنگاه اقتضا دارد که در این آیه، عظیم در معنای مثبتش به کار رود؛ و اگر «لا»را حرف نفی دانستیم (که خدا فرموده سوگند نمیخورم» اینجا تناسب دارد که عظیم در معنای منفیاش به کار رفته باشد.
۲) «وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ»
مقصود از آوردن عبارت معترضه «لو تعلمون» چیست؟
به لحاظ نحوی و با توجه به اینکه حرف لو را حرف شرط میدانند اما جزای شرط نیامده، این تعبیر را دو گونه میتوان تحلیل کرد که بر اساس هریک، دست کم یک مقصود میتوان برشمرد. در واقع، حرف «لو» در تعبیر «لو تعلمون» میتواند:
– از آن دسته حرف «لو» هایی باشد که اصلا جواب نمیخواهد؛ یعنی در معنای نفی است؛ پس وقتی میفرماید: «آن سوگندی است که –اگر بدانید – عظیم است.» یعنی: نمیدانید؛ [اما ای کاش میدانستید].
– جواب دارد اما جوابش محذوف است؛ یعنی «این سوگندی است که اگر میدانستید عظمت و حرمتش را حفظ میکردید». (مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۲۶-۴۲۷[۹])
با این اوصاف درباره مقصود از این تعبیر میتوان گفت:
الف. میخواهد شدت عظیم بودن سوگند را بیشتر مورد تاکید قرار دهد؛ یعنی نهتنها آن را با تاکیدات مکرر همراه کرد؛ و فقط بر آوردن حرف تاکید بر کل جمله (إِنّ) و بر روی خبر («لَ» در «لقَسَمٌ») و توصیف کردن آن به «عظیم» بسنده نکرد، بلکه قید «لو تعلمون» را افزود تا نشان دهد بقدری عظمت این سوگند زیاد است که شما نمیتوانید تصورش را هم بکنید.
ب. نشان دهد که اگر این سوگند را خیلی جدی نمیگیرید به خاطر این است که جایگاه و اهمیت آن را نمی دانید.
ج. ابراز تاسف کند از نادانی آنها و بیاعتنایی شان به این سوگند؛ یعنی: نمیدانید این سوگند چقدر عظیم است؛ اما ای کاش میدانستید.
د. …
[۱] . و قوله وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ اعتراض في اعتراض، لأنه اعترض به بين المقسم و المقسم عليه، و هو قوله إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ و اعترض ب لَوْ تَعْلَمُونَ بين الموصوف و صفته.
[۲] . و في إقسامه تعالى بمواقع النجوم سر في تعظيم ذلك لا نعلمه نحن، و قد أعظم ذلك تعالى فقال: وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ. و الجملة المقسم عليها قوله: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ، و فصل بين القسم و جوابه فالظاهر أنه اعتراض بينهما، و فيه اعتراض بين الصفة و الموصوف بقوله: لَوْ تَعْلَمُونَ. و قال ابن عطية: وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ تأكيد للأمر و تنبيه من المقسم به، و ليس هذا باعتراض بين الكلامين، بل هذا معنى قصد التهمم به، و إنما الاعتراض قوله: لَوْ تَعْلَمُونَ. انتهى.
[۳] . سند کافی بدین صورت است: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ …
[۴] . لَا يُسْتَحْلَفُ الْعَبْدُ إِلَّا عَلَى عِلْمِهِ قَالَ فِي قَوْلِهِ وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ قَالَ لَا وَ اللَّهِ وَ بَلَى وَ اللَّهِ.
[۵] . در نوادر در ادامه این مطلب را هم آورده که در کافی نیاورده است:
وَ قَوْلُ الرَّجُلِ لَا بَلْ شَانِئُكَ فَإِنَّ ذَلِكَ قَسَمُ أَهْلِ الْجَاهِلِيَّةِ فَلَوْ حَلَفَ بِهِ الرَّجُلُ وَ هُوَ يُرِيدُ اللَّهَ كَانَ قَسَماً وَ أَمَّا قَوْلُهُ لَعَمْرُ اللَّهِ وَ وَ ايْمُ اللَّهِ فَإِنَّمَا هُوَ بِاللَّهِ وَ قَوْلُهُمْ يَا هَنَاهْ وَ يَا هَمَّاهْ فَإِنَّ ذَلِكَ طَلَبُ الِاسْمِ.
البته این فراز مستقلا در من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۳۶۴ و تهذيب الأحكام، ج۸، ص۲۷۸ به نقل از امام صادق ع آمده است.
[۶] . عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ»؟ قَالَ أُعَظِّمُ إِثْمَ مَنْ يَحْلِفُ بِهَا قَالَ وَ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُعَظِّمُونَ الْحَرَمَ وَ لَا يُقْسِمُونَ بِهِ يَسْتَحِلُّونَ حُرْمَةَ اللَّهِ فِيهِ وَ لَا يَعْرِضُونَ لِمَنْ كَانَ فِيهِ وَ لَا يُخْرِجُونَ مِنْهُ دَابَّةً فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» قَالَ يُعَظِّمُونَ الْبَلَدَ أَنْ يَحْلِفُوا بِهِ وَ يَسْتَحِلُّونَ فِيهِ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص.
[۷] . ذكر ما نختاره في الحجب المروية عن النبي و الأئمة ع التي احتجبوا بها ممن أراد الإساءة إليهم: …حجاب محمد بن علي (الجواد) ع
الْخَالِقُ أَعْظَمُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ وَ الرَّازِقُ أَبْسَطُ يَداً مِنَ الْمَرْزُوقِينَ وَ نَارُ اللَّهِ الْمُؤْصَدَةُ فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ تَكِيدُ أَفْئِدَةَ الْمَرَدَةِ وَ تَرُدُّ كَيْدَ الْحَسَدَةِ بِالْأَقْسَامِ بِالْأَحْكَامِ بِاللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ وَ الْحِجَابِ الْمَضْرُوبِ بَعَرْشِ رَبِّنَا الْعَظِيمِ احْتَجَبْتُ وَ اسْتَتَرْتُ وَ اسْتَجَرْتُ وَ اعْتَصَمْتُ وَ تَحَصَّنْتُ بِ الم وَ بِ كهيعص وَ بِ طه وَ بِ طسم وَ بِ حم وَ بِ حم عسق وَ ن وَ بِ طس وَ بِ ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ- وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ وَ اللَّهُ وَلِيِّي وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ.
[۸] . الْخَالِقُ أَعْظَمُ وَ أَكْبَرُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ وَ الرَّازِقُ أَبْسَطُ يَداً مِنَ الْمَرْزُوقِينَ نَارُ اللَّهِ الْمُؤْصَدَةُ فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ تَكِيدُ أَفْئِدَةَ الْمَرَدَةِ وَ تَرُدُّ كَيْدَ الْحَسَدَةِ بِالْأَقْسَامِ بِالْأَحْكَامِ بِاللَّوْح الْمَحْفُوظِ بِالْحِجَابِ [وَ الْحِجَابِ] الْمَضْرُوبِ بِعَرْشِ رَبِّنَا الْعَظِيمِ احْتَجَبْتُ وَ اسْتَتَرْتُ وَ اسْتَجَرْتُ وَ اعْتَصَمْتُ وَ تَحَصَّنْتُ بِ الم وَ بِ كهيعص وَ بِ طه وَ بِ طسم وَ بِ طس وَ بِ حم وَ بِ حم عسق وَ بِ ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ وَ اللَّهُ وَلِيِّي وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ.
[۹] . فالمسألة الأولى: هو أن يقال: جواب لَوْ تَعْلَمُونَ ما ذا؟ و ربما يقول بعض من لا يعلم: إن جوابه ما تقدم و هو فاسد في جميع المواضع، لأن جواب الشرط لا يتقدم، و ذلك لأن عمل الحروف في معمولاتها لا يكون قبل وجودها، فلا يقال: زيدا إن قام و لا غيره من الحروف و السر فيه أن عمل الحروف مشبه بعمل المعاني، و يميز بين الفاعل و المفعول و غيرهما، فإذا كان العامل معنى لا موضع له في الحس فيعلم تقدمه و تأخر مدرك بالحس، جاز أن يقال: قائما ضربت زيد، أو ضربا شديدا ضربته، و أما الحروف فلها تقدم و تأخر مدرك بالحس فلم يمكن بعد علمنا بتأخرها فرض وجودها متقدمة بخلاف المعاني، إذا ثبت هذا فنقول: عمل حرف الشرط في المعنى إخراج كل واحدة من الجملتين عن كونها جملة مستقلة، فإذا قلت: من، و أن، لا يمكن إخراج الجملة الأولى عن كونها جملة بعد وقوعها جمل، ليعلم أن حرفها أضعف من عمل المعنى لتوقفه على/ عمله مع أن المعنى أمكن فرضه متقدما و متأخرا، و عمل الأفعال عمل معنوي، و عمل الحروف عمل مشبه بالمعنى، إذا ثبت هذا فنقول في قوله تعالى: وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى [يوسف: ۲۴] قال بعض الوعاظ متعلق بلولا، فلا يكون الهم وقع منه، و هو باطل لما ذكرنا، و هنا أدخل في البطلان، لأن المتقدم لا يصلح جزاء للمتأخر، فإن من قال: لو تعلمون إن زيدا لقائم، لم يأت بالعربية، إذا تبين هذا فالقول يحتمل وجهين أحدهما: أن يقال: الجواب محذوف بالكلية لم يقصد بذلك جواب، و إنما يراد نفي ما دخلت عليه لو، و كأنه قال: و إنه لقسم لا تعلمون، و تحقيقه أن لو تذكر لامتناع الشيء لامتناع غيره، فلا بد من انتفاء الأول، فإدخال لو على تعلمون أفادنا أن علمهم منتف، سواء علمنا الجواب أو لم نعلم، و هو كقولهم في الفعل المتعدي فلان يعطى و يمنع، حيث لا يقصد به مفعول، و إنما يراد إثبات القدرة، و على هذا إن قيل: فما فائدة العدول إلى غير الحقيقة، و ترك قوله: إنه لقسم و لا تعلمون؟ فنقول: فائدته تأكيد النفي، لأن من قال: لو تعلمون كان ذلك دعوى منه، فإذا طولب و قيل: لم قلت إنا لا نعلم يقول: لو تعلمون لفعلتم كذا، فإذا قال في ابتداء الأمر: لا تعلمون كان مريدا للنفي، فكأنه قال: أقول: إنكم لا تعلمون قولا من غير تعلق بدليل و سبب و ثانيهما: أن يكون له جواب تقديره: لو تعلمون لعظمتموه لكنكم ما عظمتموه، فعلم أنكم لا تعلمون، إذ لو تعلمون لعظم في أعينكم، و لا تعظيم فلا تعلمون.
بازدیدها: ۱۳۰