۲۹ ربیعالاول – ۱ربیعالثانی ۱۴۴۲
ترجمه
آیا پس نسبت بدین حکایت شما مسامحهکار (سهلانگار) هستید؟!
نکات ادبی
الْحَدیثِ
درباره ماده «حدث»[۱] ظاهرا دو معنای «آشکار کردن» و «پدید آمدن» لحاظ شده، چنانکه به جوان تازه پا به سن گذاشته «شاب حدث» گویند و به هر شیء جدیدی، «حدیث» گفته میشود و «حَدَث» هم به معنای آشکار کردن به کار رفته (کتاب العین، ج۳، ص۱۷۷[۲]) و اغلب اهل لغت یکی از این دو را محور قرار داده و دیگری را به آن برگرداندهاند؛ مثلا برخی گفتهاند که این ماده در اصل به معنای پیدایش چیزی در زمانی متاخر، اعم از اینکه این تکون در ذات چیزی باشد یا در صفات و اعراض و افعال و اقوال (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۱۷۷[۳]) و به تعبیر دیگر عبارت است از «بودن چیزی بعد از اینکه قبلا نبوده» (پدید آمدن) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۲۲[۴]) و اینان حدیث به معنای «کلام» و سخن و گفتار را هم از این باب دانستهاند که در سخن گفتن دائما مطلبی بعد از مطلب دیگر پدید میآید (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۳۶[۵]) در مقابل، برخی بر این باورند که معنای محوری این ماده پردهبرداری (کشف) از روی چیزی و آشکار کردن آن است با تراشیدن یا کندن یا سایر اموری که به یک نحوه بریدن برمیگردد، چنانکه به تبر یک سر که با آن زمین را میشکافند «حَدَث» گفته میشود؛ و تعبیر «حدیث» به معنای خبر هم به مناسبت همین معنای پردهبرداری و کشف است، چرا که خبر از درون شخص پرده برمیدارد؛ و از همین آشکار کردن معنای ایجاد هم آمده است و «حدث الامر» به معنای واقع شدن و رخ دادن به کار رفته و «حَدَث» به معنای امر حادث و واقع شده به کار رفته است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۳۹۰).
تعبیر «حدیث» اگرچه مطلق است و به هر خبری گفته میشود اما در میان مسلمانان به صورت اصطلاحی در مورد سخنان پیامبر اکرم ص و ائمه اطهار به کار برده میشود (چنانکه تعبیر «حادث» در مقابل «قدیم»، در میان متکلمان؛ و یا تعبیر «محدِث» به معنای کسی که از او «حَدَث» [= امر مبطل وضو]ای سرزده، در میان فقها نیز از اصطلاحاتی است که بعد از اسلام رایج شده است) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۱۷۷[۶])؛هرچند برخی خواستهاند کاربرد کلمه «حدیث» در این معنای اصطلاحی را با معنای لغویاش یک کاسه کنند و گفتهاند: «حدیث» عبارت است از هر سخنی که از طریق شنیدن یا وحی در بیداری یا خواب به انسان برسد؛ و آياتی همچون «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً» (تحريم/۳) یا «هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ» (غاشية/۱) را شاهد بر این معنا دانسته و حتی تعبیر «احادیث» در آیه «وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ» را منحصر به آنچه در خواب به شخص گفته میشود دانسته و گفتهاند به همین مناسبت خداوند به خود قرآن هم در موارد متعددی اطلاق «حدیث» کرده است؛ مانند: «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ» (طور/۳۴) یا «أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ» (نجم/۵۹) یا «فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً» (نساء/۷۸) یا «حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ» (أنعام/۶۸) «فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ» (جاثية/۶) [«فَبِأَيِّ حَديثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ (اعراف/۱۸۵؛ مرسلات/۵۰)] «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً» (نساء/۸۷) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۲۲[۷]) اما به نظر میرسد که صرف نظر از اینکه میتوان در اینکه مراد از برخی از آیات لزوما خود قرآن باشد مناقشه کرد [مثلا «حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ» (أنعام/۶۸) «فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ» (جاثية/۶)] درباره بقیه هم واقعا نمیتوان گفت که اینها از باب معنای لفظ است بلکه به نظر میرسد اینها صرفا یک کاربرد است و البته کثرت کاربرد در مورد کلام پیامبر و ائمه (و نه سخن خداوند) آن را به صورت یک معنای اصطلاحی درآورده است؛ چنانکه در مورد «فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ» (سبأ/۱۹) خود ایشان گفته به معنای این است که «آنان را خبرهایی قرار میدهیم که برای مردم مَثَل میشود» (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۲۳[۸]) و برخی هم ضمن توضیح این مطلب که در این مورد «حدیث» به معنای هر چیزی است که حکایتش هر از چند گاهی نو به نو نقل و روایت میشود، برخی موارد فوق و موارد دیگری از کاربرد قرآنی این کلمه مانند «حَتَّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ» (نساء/۱۴۰؛ انعام/۶۸) و «وَ هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى» (طه/۹؛ نازعات/۱۵) و «هَلْ أَتاكَ حَديثُ الْغاشِيَةِ» (غاشیه/۱) [و شبیه این: «هَلْ أَتاكَ حَديثُ ضَيْفِ إِبْراهيمَ الْمُكْرَمينَ» (ذاریات/۲۴) «هَلْ أَتاكَ حَديثُ الْجُنُودِ» (بروج/۱۷)] و «إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً» (کهف/۶) و «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديث» (لقمان/۶) را مصداق همین نحوه کاربرد دانستهاند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۱۷۸[۹])
این ماده وقتی به ابواب افعال و تفعیل میرود متعدی میشود؛ در تفاوت این دو گفتهاند که وقتی به باب تفعیل میرود (تحدیث) تاکید بر جهت وقوع وانتساب به مفهول است: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (ضحی/۱۱) یا «قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ» (بقره/۷۶) «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» (زلزله/۴) و «محدِّث» به معنای کسی که حدیث میگوید هم از همین باب است؛
و وقتی به باب افعال میرود (إحداث) تاکید بر جهت صدور و انتساب به فاعل است: «فَلا تَسْئَلْني عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً» (کهف/۷۰) «صَرَّفْنا فيهِ مِنَ الْوَعيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً» (طه/۱۱۳) «لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً» (طلاق/۱) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۱۷۷-۱۷۸[۱۰]) و اسم مفعول آن (مُحْدَثُ) هم به معنای آن چیزی است که بعد از اینکه نبود پدید آمده است؛ خواه از حیث خودش یا حیث حصولش نزد دیگران: «ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ» (أنبياء/۲) و «وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ كانُوا عَنْهُ مُعْرِضينَ» (شعراء/۵) و نیز گفته شده که «محدث» هر آن چیزی است که قریب العهد باشد عملا یا قولا (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۲۲[۱۱])
چنانکه اشاره شد معنای «حدیث» به «خبر» بسیار نزدیک است؛ در تفاوت این دو گفتهاند که در «خبر» اصل بر خبر دادن از غیر بوده (چنانکه در تعریف خبر هم گفتهاند سخنی که میتواند متصف به صدق و کذب شود) ولی در «حدیث» اصل بر خبر دادن از حال خود بوده است بدون اینکه به دیگری استناد داده شود، گویی واقعهای برای انسان حادث شده و انسان آن را بیان میکند و شاهدش هم اینکه از طرفی میگویند فلانی «یحدث عن نفسه» و نمیگویند «یخبر عن نفسه» و نیز تعبیر«حدیث نفس» داریم اما «خبر نفس» نداریم؛ و از طرف دیگر کسی که میخواهد خبر بگیرد میگوید «أخبرونی» و نمیگوید «أحدثونی»؛ و تفاوت دیگری که مطرح شده این است که «حدیث» در جایی است که بیش از یک مطلب و یک خبر در کار باشد و البته آن اخبار همگی به هم مرتبط باشد لذا جمله «رأيت زيدا» خبر است، اما جمله «رأيت زيدا منطلقا: دیدم زید آزاد شده» حدیث است (الفروق في اللغة، ص۳۲[۱۲]).
به همین مناسبت تفاوت اخیر، خوب است به تفاوت «حدیث» با «قصه» هم اشاره شود؛ و آن این است که «قصه» در جایی است که احادیث متعدد طولانی – غالبا درباره گذشتگان – در کار باشد: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» (یوسف/۳) «وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُل» (هود/۱۲۰)؛ چرا که اصل ماده «قصص» به معنای این است که چیزی در پی چیز دیگری بیاید: «وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ» (قصص/۱۱) و در مجموع در «قصه» پشت سر هم آمدن مطالب موضوعیت دارد؛ اما حدیث هم میتواند درباره گذشتگان باشد هم حاضران و هم طولانی باشد و هم کوتاه (الفروق في اللغة، ص۳۳[۱۳])
ماده «حدث» و مشتقات آن ۳۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
مُدْهِنُونَ
قبلا بیان شد که ماده «دهن» در اصل دلالت دارد بر نرمی و سهولت؛ و از این ماده، کلمه «الدُهن» (مومنون/۲۰) به معنای «روغن» بسیار مشهور است؛ و البته به بارانی هم که در حدی ببارد که زمین را خیس [و لغزنده] کند «دهن» میگویند. «دِهان» (فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ؛ الرحمن/۳۷) را برخی به معنای تهنشینِ (= دُردِ) روغن؛ و برخی آن را جمع «دُهن» دانستهاند.
فعل «أدهَنَ، إدهان» یا «داهَنَ، مداهنه» به معنای مواجهه نرم و آرام است، از برای سازشکاری ریاکارانه، گویی طرف مقابل را روغنمالی کرده و تسکین میدهند. برخی گفتهاند «مدهن» کسی است که در باطن برخلاف ظاهر حرکت میکند و این حرکت را چنان به سهولت و سریع [بیسروصدا] انجام میدهد که از این جهت او را به روغن شبیه دانستهاند؛ و مداهن معنایی نزدیک به منافق دارد. شاید هم بتوان گفت تعبیر «مداهنه» به لحاظ بار معنایی استعارهای که دارد معادل تعبیر کنایهای «ماستمالی کردن» در زبان فارسی است؛ و «مُدهِنون» (واقعه/۸۱) هم اسم فاعل از ماده «ادهان» است، به معنای کسانی که میخواهند امور را با سرهمبندی و ماستمالی کردن فیصله دهند.
جلسه ۴۷۵ http://yekaye.ir/al-qalam-68-9/
شأن نزول
شأن نزولی که برای آیه ۷۵ بیان شد برای آیات ۷۵ تا ۸۲ است. (جلسه۱۰۴۲ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-75/)
حدیث
۱) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
کسی که در امر دین سستی ورزد پست و حقیر گردد.
تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۸۶
قال امیرالمومنین ع: مَنْ تَهَاوَنَ بِالدِّينِ هَانَ.
۲) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
از غفلت بپرهزید که همانا کسی که غافل شود از خویش غافل شده است؛
و از سستی کردن در امر خدا بپرهیزید که کسی که امر خدا را سست و کمارزش بگیرد خداوند او را روز قیامت خوار و کمارزش خواهد نمود.
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۰۳؛ المحاسن، ج۱، ص۹۶؛
أَبِي ره قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِيَّاكُمْ وَ الْغَفْلَةَ فَإِنَّهُ [فانما] مَنْ غَفَلَ فَإِنَّمَا يَغْفُلُ عَنْ (علی] نَفْسِهِ وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّهَاوُنَ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّهُ [فإن] مَنْ تَهَاوَنَ بِأَمْرِ اللَّهِ أَهَانَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
۳) از امام صادق ع روایت شده است:
کسی که سورهای از قرآن را فراموش کند آن سوره در صورت [زن]ی زیبا و درجهای رفیع در بهشت برای او متمثل گردد؛ چون وی را ببیند از او بپرسد تو کیسیتی؟ چقدر زیبایی؟ کاش از آن من بودی!
میگوید: مرا نمیشناسی؟ من سوره کذا و کذا هستم؛ و اگر مرا فراموش نکرده بودی تو را به این مکان رفعت میدادم.
الكافي، ج۲، ص۶۰۷-۶۰۸؛ المحاسن، ج۱، ص۹۶[۱۴]
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
مَنْ نَسِيَ سُورَةً مِنَ الْقُرْآنِ مُثِّلَتْ لَهُ فِي صُورَةٍ حَسَنَةٍ وَ دَرَجَةٍ رَفِيعَةٍ فِي الْجَنَّةِ فَإِذَا رَآهَا قَالَ مَا أَنْت؟ مَا أَحْسَنَكِ لَيْتَكِ لِي! فَيَقُولُ أَ مَا تَعْرِفُنِي أَنَا سُورَةُ كَذَا وَ كَذَا وَ لَوْ لَمْ تَنْسَنِي رَفَعْتُكَ إِلَى هَذَا [لَرَفَعْتُكَ إِلَى هَذَا الْمَكَانِ].
۴) از امام رضا ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده که شنیدم که رسول اله ص میفرمودند:
من بر شما در خصوص خوار و خفیف شمردن دین و فروش حُکم [= رشوه گرفتن و حکم را عوض کردن] و قطع کردن رَحِم می ترسم؛ و نیز اینکه قرآن را همچون سرودها* قرار دهید و کسی را بر خود مقدم کنید [= حکومت را به دست کسی بدهید] که در دین برترین شما نباشد.
* احتمالا مقصود این است که به جای توجه و جدی گرفتن محتوای آن و عمل به آن، صرفا به نیکو خواندن آن و چهچهه زدن با آن و … مشغول شوید.
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۴۲
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الشَّاهِ الْفَقِيهُ الْمَرْوَزِيُّ بِمَرْوَرُودَ فِي دَارِهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرِ بْنِ سُلَيْمَانَ الطَّائِيُّ بِالْبَصْرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي فِي سَنَةِ سِتِّينَ وَ مِائَتَيْنِ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ تِسْعِينَ وَ مِائَةٍ وَ حَدَّثَنَا أَبُو مَنْصُورٍ أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ بَكْرٍ الْخُورِيُّ بِنَيْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُورِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ الْفَقِيهُ الْخُورِيُّ بِنَيْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْهَرَوِيُّ الشَّيْبَانِيُّ عَنِ الرِّضَا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى ع؛ وَ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأُشْنَانِيُّ الرَّازِيُّ الْعَدْلُ بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَهْرَوَيْهِ الْقَزْوِينِيُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَيْمَانَ الْفَرَّاءِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِي ٍّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ:
إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمُ اسْتِخْفَافاً بِالدِّينِ وَ بَيْعَ الْحُكْمِ وَ قَطِيعَةَ الرَّحِمِ وَ أَنْ تَتَّخِذُوا الْقُرْآنَ مَزَامِيرَ وَ تُقَدِّمُونَ أَحَدَكُمْ وَ لَيْسَ بِأَفْضَلِكُمْ فِي الدِّينِ.
تدبر
۱) «أَ فَبِهذَا الْحَدیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ»
مقصود از «هذا الحدیث» و به تبع آن «مدهن» بودن چیست؟
الف. اغلب مفسران «هذا الحدیث را اشاره به «قرآن کریم» دانستهاند؛ و «مدهن» بودن را هم گفتهاند مقصود سست گرفتن امر قرآن و اعتنا نکردن به آن و جدی نگرفتن آن است (المیزان، ج۱، ص)؛ اما در خصوص اینکه مشخصا مقصود از «مدهنون» کیست:
الف.۱. به معنای «مکذبون» (تکذیبکنندگان) است؛ و مخاطب مشرکان مکهاند (ابنعباس؛ به نقل از مجمع البيان، ج۹، ص۳۴۲[۱۵] و الدر المنثور، ج۶، ص۱۶۲[۱۶]) ظاهرا از این جهت که قرآن را جدی نمیگرفتند؛ و این مبتنی بر آن است که قرآن را از جانب خدا ندانند و آن را دروغ بشمارند. موید این دیدگاه، آیه بعدی است که از تکذیبگری آنان سخن میگوید.
الف.۲. مقصود «متمایلان به کفار» است؛ یعنی در مواجهه با کفار مانند کفار به سمت کفر ورزیدن به قرآن میروید (مجاهد؛ به نقل از مجمع البيان، ج۹، ص۳۴۲[۱۷] و الدر المنثور، ج۶، ص۱۶۲[۱۸])
الف.۳. مقصود «منافقان» است؛ از این جهت که در مواجهه با قرآن از سویی در ظاهر آن را تصدیق میکنند و میگویند بدان ایمان آوردیم اما در عین حال در روابط با مشرکان همچنان مداهنه و سستی میورزند و در خلوت به آنها میگویند ما با شماییم؛ در واقع، «مدهن» کسی است که یک نحوه نرمی از خود نشان می دهد تا کفرش را مخفی کند (مؤرج؛ به نقل از مجمع البيان، ج۹، ص۳۴۲[۱۹])
الف.۴. چهبسا اشاره به هر کسی باشد که محتواها و توصیههای قرآن را جدی نمی گیرد؛ یعنی چهبسا این تعبیر دیگری باشد از همان گلایه رسول الله ص که قرآن کریم در این باره در جای دیگر فرمود: «وَ قالَ الرَّسُول يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا» (فرقان/۳۰)
الف.۵. شايد اشاره به سستى و بىمبالاتى بعضى از مردم دارد كه در امر قرآن سستى ميكنند و در فهميدن رموز و اسرار آن جدّيت ندارند، به اصطلاح راجع به فهم قرآن خون سردند! (مخزن العرفان در تفسير قرآن (سیده امین)، ج۱۲، ص۱۰۶)
الف.۶. [این توسط یکی از اعضای مهمهتر کانال مطرح شد:] آیا تعبیر دیگر از چیزی که فرمودید می تواند این باشد که «شما که به زعم خود دنبال حرف نو میگردید و حرف دین را کهنه تلقی می کنید توجه ندارید که در همین کتاب چقدر حرف نو هست، و در نتیجه با تمام ادعای نوگرایی، بواسطه فهم کهنهی خود از آن، تکذیبش می کنید»؟
الف.۷. …
ب. چهبسا مقصود از «هذا الحدیث» جملات قبلی باشد؛ که در این صورت میتواند مقصود:
ب.۱. جملات قبلی کفار در همین سوره باشد (هذا الحدیث = ما تحدثوا به من قبل) یعنی آنجا که «وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ: و دائم میگفتند آيا هنگامی که بمیریم و خاکی و استخوانی شویم، آیا واقعا ما باز هم برانگیخته میشویم؟ و آیا پدران اولین ما نیز؟!» (واقعة/۴۷-۴۸). آنگاه مقصود این است که خداوند در آیات قبل با دلایلی که برشمرد این دیدگاه آنان را به چالش کشید و نهایتا سوگند خورد که این قرآن از جانب خداست؛ اکنون دوباره به سراغ سخنان آنان رفت و فرمود: آیا با آن سخنانی که گفتید قصد ماستمالی کردن مطلب را دارید؛یعنی طبق این دلایلی که ما توضیح دادیم خودتان هم میدانید که قیامت در کار است اما برای فریب دادن پیروانتان با آن تعابیر میخواهید افرادی که دور و بر شما را گرفتهاند همچنان پیرامون خود نگه دارید. (مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۳۴[۲۰])
ب.۲. شاید ناظر به خود سوالات و هشدارهایی باشد که خداوند در آیات قبل مطرح کرد؛ یعنی شواهدی که بر قدرت خداوند در همین دنیا ارائه کرد (زمینی که میکارید؛ آب باران که می نوشید؛ آتشی که برمیافروزید؛ که اینها واقعا به دست شما بود یا خدا)؛ و الان میفرماید اگر اینها را فهمیدید چرا باز مساله را ماستمالی میکنید و نمیخواهید به قطعی بودن معاد اذعان کنید؟
ب.۳. چهبسا ناظر به محتوای خود آیه قبل باشد؛ یعنی این مطلب را که قرآن نازل شده از جانب رب العالمین است جدی نمیگیرید و باور نمیکنید؛ که در این صورت شاید کسانی که اشتمال قرآن بر همه حقایق را – به خاطر اینکه بعید میدانند در یک کتاب بتوان همه حقایق عالم را جمع کرد – منکرند مخاطب قرار میدهد؛ و به آنها میگوید اگر این کتاب را همچون کتابهای دیگر نمی دانستید و کاملا جدی میگرفتید که این کتابی بسیار ارجمند (کریم) و مستقیما از جانب رب العالمین است اینچنین استبعادی را روا نمیشمردید.
ب.۴. ..
ج. با توجه به اینکه تعبیر «حدیث» بسیاری از اوقات به معنای یک مطلب خاص و یک حکایت به کار رفته (مثلا: حَتَّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ، نساء/۱۴۰ و انعام/۶۸؛ وَ هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى، طه/۹) این احتمال منتفی نیست که این تعبیر برای اشاره به یک مطلب و حکایتی باشد که در بین پیامبر و آنان رد و بدل شده باشد (مثلا ولایت امیرالمومنین ع یا چیز دیگری شبیه این) (موید این دیدگاه که «هذا الحدیث» اشاره به یک واقعه بیرون از متن باشد – شان نزولی است که برای این مجموعه آیات، بویژه آیه بعد مطرح شده و قبلا در ذیل آیه ۷۵ (جلسه ۱۰۴۲ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-75/ ) مطرح شد)
د. …
یادآوری: با توجه به امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا اینکه همه اینها هم مد نظر بوده باشد بعید نیست؛ و هرچه باشد از صرف اینکه برای یکی از این اقوال شواهد بیشتری هست منطقا نمیتوان نادرستی سایر اقوال را نتیجه گرفت.
۲) «أَ فَبِهذَا الْحَدیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ»
اگر مقصود از «هذا الحدیث» قرآن باشد (بنا بر قول مشهور مفسران در تدبر۱.الف) چرا در مقام مواخذه کسانی که قرآن را جدی نمیگیرند از تعبیر «هذا الحدیث» استفاده کرد؟
الف. حدیث کلامی است که با آن با دیگران محادثه و گفتگو میکنند و وصفی است برای چیزی که نو میباشد و سخن نو دارد؛ و قرآن کریم همواره محتواهای نو و جدید برای انسانها دارد (اقتباس از مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۳۴[۲۱])
ب. شاید عملا میخواهد تذکر دهد به وجه بی اعتنایی افراد به قرآن؛ یعنی قرآن کتابی است که همواره حقایق نو دارد و به تعبیر حضرت امیر ع «لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ» (نهجالبلاغه، خطبه۱۸) اما شما نسبت به این مساله بیاعتنایید و همین که یک مطلب اولی و تکراری از آیهای برداشت کردید گذر میکنید و دنبال حقایق نو از قرآن نیستید!
ج. …
۳) «أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ»
هر چه قداست و عظمت بيشتر باشد، سهل انگارى خطرناكتر و توبيخ بيشتر است. (تفسير نور، ج۹، ص۴۴۴)
۴) «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ … أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ»
مداهنه و سازشكارى در برابر اصول مسلّم دين، پذيرفته نيست. (تفسير نور، ج۹، ص۴۴۴)
[۱] . این ماده قبلا در جلسه ۱۶۸ http://yekaye.ir/an-nisa-4-87/ بحث شد که اکنون تکمیل میشود.
[۲] . يقال: صار فلان أُحْدُوثة أي كثَّروا فيه الأَحَاديث. و شاب حَدَث، و شابة حَدَثَة: [فتية] في السن. و الحَدَث من أَحْدَاث الدهر شبه النازلة، و الأُحْدُوثة: الحَدِيث نفسه. و الحَدِيث: الجديد من الأشياء. و رجل حِدْث: كثير الحَدِيث. و الحَدَث: الإبداء.
[۳] . أنّ مفهوم هذه المادّة: هو تكوّن شيء في زمان متأخّر، و هذا التكوّن و التجدّد أعمّ من أن يكون في الجواهر و الذوات أو في الأعراض و الأفعال و الأقوال، و ليس في مفهومها نظر الى كونه في مقابل القديم أو التكوّن من العدم، و إن كانت المخلوقات و الْمُحْدَثَاتُ كلّها متكوّنة حَادِثَةٌ موجودة بعد العدم.
[۴] . الْحُدُوثُ: كون الشيء بعد أن لم يكن، عرضا كان ذلك أو جوهرا، و إِحْدَاثُهُ: إيجاده. و إحداث الجواهر ليس إلا للّه تعالى.
[۵] . الحاء و الدال و الثاء أصلٌ واحد، و هو كونُ الشىء لم يكُنْ. يقال حدثَ أمرٌ بَعْد أن لم يكُن. و الرجُل الحَدَثُ: الطرىُّ السّن. و الحديثُ مِنْ هذا؛ لأنّه كلامٌ يحْدُثُ منه الشىءُ بعدَ الشىء. و رجلٌ حدثٌ: حَسَن الحديث. و رجل حِدْثُ نساءٍ، إِذا كانَ يتحدَّث إِليهنّ. و يقال هذه حِدِّيثَى حَسَنَةٌ، كخِطِّيبَى، يراد به الحديثُ.
[۶] . فظهر أنّ مفهوم المادّة مطلق، و إن كان الحديث في اصطلاح أهل الدراية و الرواية عبارة عمّا ينقل عن النبيّ (ص) أو أحد من الأئمّة (ع)، و المحدّث من يروي الحديث، و الحَادِثُ في اصطلاح أهل الحكمة و الكلام عبارة عمّا يقابل القديم. و المُحدِثُ في اصطلاح الفقهاء من صدر عنه حدث يبطل حالة طهارته. و هذه كلّها معاني مُسْتَحْدَثَةٌ.
[۷] . و كلّ كلام يبلغ الإنسان من جهة السمع أو الوحي في يقظته أو منامه يقال له:حَدِيثٌ، قال عزّ و جلّ: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً» (تحريم/۳) و قال تعالى: «هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ» (غاشية/۱) و قال عزّ و جلّ: «وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ» (يوسف/۱۰۱) أي: ما يحدّث به الإنسان في نومه، و سمّى تعالى كتابه حَدِيثاً فقال: «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ» (طور/۳۴) و قال تعالى: «أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ» (نجم/۵۹) و قال: «فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً» (نساء/۷۸) و قال تعالى: «حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ» (أنعام/۶۸) «فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ» (جاثية/۶) و قال تعالى: «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً» (نساء/۸۷).
[۸] . و قوله عزّ و جل: «فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ» (سبأ/۱۹) أي: أخبارا يتمثّل بهم، و الْحَدِيثُ: الطّريّ من الثمار، و رجل حَدُثٌ:حسن الحديث، و هو حِدْثُ النساء، أي:محادثهنّ، و حَادَثْتُهُ و حَدَّثْتُهُ و تَحَادَثُوا، و صار أُحْدُوثَةً، و رجل حَدَثٌ و حَدِيثُ السن بمعنى، و الْحَادِثَةُ: النازلة العارضة، و جمعها حَوَادِثُ.
[۹] . حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ، … إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ، … مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ، … هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى، … هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ، … لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً، … وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ. فالحديث كلّ ما يتجدّد بالذكر و يروى و ينقل من أيّ مقولة كان، فالنظر في الحديث الى جهة التجدّد و نقل ما وقع، و في الرواية الى جهة النقل، و في الخبر الى جهة الإخبار فقط.
[۱۰] . ثمّ إنّ النظر في صيغة الإِحْدَاثِ الى جهة الصدور و النسبة الى الفاعل، و في صيغة التَّحْدِيثِ الى جهة الوقوع و النسبة الى المفعول، فعلى هذا يكون معنى المحدث من صدر عنه حدث، و معنى المُحَدِّثِ من يروي حديثا. … حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً، … لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً، … ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ.فالنظر فيها الى جهة صدور الفعل من الفاعل. وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ، … أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ.فالنظر الى جهة الوقوع، و الغرض مذاكرة الأحاديث المربوطة و تجديدها بالذكر في قبال الناس.
[۱۱] . و الْمُحْدَثُ: ما أوجد بعد أن لم يكن، و ذلك إمّا في ذاته، أو إحداثه عند من حصل عنده، نحو:أحدثت ملكا، قال تعالى: «ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ» (أنبياء/۲) و يقال لكلّ ما قرب عهده مُحْدَثٌ، فعلا كان أو مقالا. قال تعالى: «حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً» (كهف/۷۰) و قال: «لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً» (طلاق/۱).
[۱۲] . (الفرق) بين الخبر و بين الحديث: أن الخبر هو القول الذي يصح وصفه بالصدق و الكذب و يكون الاخبار به عن نفسك و عن غيرك، و أصله أن يكون الاخبار به عن غيرك و ما به صار الخبر خبرا هو معنى غير صيغته لأنه يكون على صيغة ما ليس بخبر كقولك رحم اللّه زيدا و المعنى اللهم ارحم زيدا. و الحديث في الأصل هو ما تخبر به عن نفسك من غير أن تسنده الى غيرك و سمي حديثا لأنه لا تقدم له و انما هو شيء حدث لك فحدثت به ثم كثر استعمال اللفظين حتى سمي كل واحد منهما باسم الآخر فقيل للحديث خبر و للخبر حديث، و يدل على صحة ما قلنا انه يقال فلان يحدث عن نفسه بكذا و هو حديث النفس، و لا يقال يخبر عن نفسه و لا هو خبر النفس، و اختار مشايخنا قولهم إن سأل سائل فقال أخبروني و لم يختاروا حدثوني لأن السؤال استخبار و المجيب مخبر، و يجوز أن يقال إن الحديث ما كان خبرين فصاعدا اذا كان كل واحد منهما متعلقا بالآخر فقولنا رأيت زيدا خبر، و رأيت زيدا منطلقا حديث، و كذلك قولك رأيت زيدا و عمرا حديث مع كونه خبرا.
[۱۳] . (الفرق) بين القصص و الحديث: أن القصص ما كان طويلا من الأحاديث متحدثا به عن سلف و منه قوله تعالى (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ) و قال (نحن نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ) و لا يقال للّه قاص لأن الوصف بذلك قد صار علما لمن يتخذ القصص صناعة، و أصل القصص في العربية اتباع الشيء الشيء و منه قوله تعالى (وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ) و سمي الخبر الطويل قصصا لأن بعضه يتبع بعضا حتى يطول و اذا استطال السامع الحديث قال هذا قصص. و الحديث يكون عمن سلف و عمن حضر و يكون طويلا و قصيرا، و يجوز أن يقال القصص هو الخبر عن الأمور التي يتلو بعضها بعضا، و الحديث يكون عن ذلك و عن غيره، و القصص قطع يستطيل و يتبع بعضه بعضا مثل قص الثوب بالمقص و قص الجناح و ما أشبه ذلك، و هذه قصة الرجل يعني الخبر عن مجموع أمره و سميت قصة لأنها يتبع بعضها بعضا حتى تحتوي على جميع أمره.
[۱۴] . سند محاسن چنین است: سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ …
[۱۵] . ثم خاطب سبحانه أهل مكة فقال «أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ» الذي حدثناكم به و أخبرناكم فيه عن حوادث الأمور و هو القرآن «أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ» أي مكذبون عن ابن عباس.
[۱۶] . أخرج ابن جرير و ابن أبى حاتم عن ابن عباس رضى الله عنهما في قوله أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ قال مكذبون.
[۱۷] . قيل مدهنون ممالئون للكفار على الكفر به عن مجاهد.
[۱۸] . أخرج عبد بن حميد و ابن جرير و ابن المنذر عن مجاهد رضى الله عنه أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ قال تريدون ان تمالوا فيه و تركنوا إليه.
[۱۹] . قيل منافقون على التصديق به أي تقولون آمنا به و تدهنون فيما بينكم و بين المشركين إذا خلوتم فقلتم إنا معكم قال مؤرج هو الذي يلين جانبه ليخفي كفره و أصله من الدهن.
[۲۰] . (هذا) إشارة إلى ماذا؟ فنقول: المشهور أنه إشارة إلى القرآن … الوجه الثاني: أنه إشارة إلى ما تحدثوا به من قبل في قوله تعالى: وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ [الواقعة: ۴۷، ۴۸] و ذلك لأن الكلام مستقل منتظم فإنه تعالى رد عليهم ذلك بقوله تعالى: قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ [الواقعة:۴۹] و ذكر الدليل عليهم بقوله: نَحْنُ خَلَقْناكُمْ [الواقعة: ۵۷] و بقوله: أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ [الواقعة: ۵۸] أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ [الواقعة: ۶۳] و أقسم بعد إقامة الدلائل بقوله: فَلا أُقْسِمُ [الواقعة: ۷۵] و بين أن ذلك كله إخبار من اللّه بقوله: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ [الواقعة: ۷۷] ثم عاد إلى كلامهم، و قال: أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ الذي تتحدثون به أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ لأصحابكم تعلمون خلافه و تقولونه، أم أنتم به جازمون، و على الإصرار عازمون، و سنبين وجهه بتفسير المدهن، و فيه وجهان أحدهما: أن المدهن المراد به المكذب قال الزجاج: معناه أ فبالقرآن أنتم تكذبون، و التحقيق فيه أن الإدهان تليين الكلام لاستمالة السامع من غير اعتقاد صحة الكلام من المتكلم كما أن العدو إذا عجز عن عدوه يقول له أنا داع لك و مثن عليك مداهنة و هو كاذب، فصار استعمال المدهن في المكذب استعمالا ثانيا و هذا إذا قلنا: إن الحديث هو القرآن و الوجه الثاني: المدهن هو الذي يلين في الكلام و يوافق باللسان و هو مصر على الخلاف فقال: أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ فمنهم من يقول: إن النبي كاذب، و إن الحشر محال و ذلك لما هم عليه من حب الرياسة، و تخافون أنكم إن صدقتم و منعتم ضعفاءكم عن الكفر يفوت عليكم من كسبكم ما تربحونه بسببهم فتجعلون رزقكم أنكم تكذبون الرسل، و الأول عليه أكثر المفسرين، لكن الثاني مطابق لصريح اللفظ فإن الحديث بكلامهم أولى و هو عبارة عن قولهم: أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ [الواقعة: ۴۷] و المدهن يبقى على حقيقته فإنهم ما كانوا مدهنين بالقرآن، و قول الزجاج: مكذبون جاء بعده صريحا.
[۲۱] . (هذا) إشارة إلى ماذا؟ فنقول: المشهور أنه إشارة إلى القرآن و إطلاق الحديث في القرآن على الكلام القديم كثير بمعنى كونه اسما لا وصفا فإن الحديث اسم لما يتحدث به، و وصف يوصف به ما يتجدد، فيقال: أمر حادث و رسم حديث أي جديد، و يقال: أعجبني حديث فلان و كلامه و قد بينا أن القرآن قديم له لذة الكلام الجديد، و الحديث الذي لم يسمع.
بازدیدها: ۷۵