۲-۷ ربیعالثانی ۱۴۴۲
ترجمه
و روزیتان قرار میدهید اینکه فقط تکذیب کنید؟!
اختلاف قراءت
رِزْقَكُمْ / شُکْرَكُمْ
در اغلب قرائات رایج این عبارت به صورت «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ» قرائت شده است؛
اما در قرائتی غیرمشهور (علی بن ابیطالب ع و ابن عباس و ابن شنبوذ) به صورت «وَ تَجْعَلُونَ شُکْرَكُمْ» قرائت شده؛ که از مصادیق واضح اختلاف قرائتی است که با مصحف عثمانی سازگار نیست. و از هیثم بن عدی نقل شده که در گویش قبیله ازد «رزق» به معنای شکر به کار رفته چنانکه وقتی میگویند «ما رَزَقَ فلان فلانا» به معنای «ما شَکَرَ» است.
معجم القراءات ج۹، ص۳۱۸[۱]؛ کتاب القراءات (سیاری)، ص۱۵۳[۲]؛ مجمع البیان، ج۹، ص۳۴۰[۳]؛ الكشاف، ج۴، ص۴۶۹[۴]؛ الدر المنثور (نسخه الشامله: ج۸، ص۳۰[۵] و ۳۲[۶]) (نسخه جامع تفاسیر؛ ج۶، ص۱۶۳-۱۶۴)
تُكَذِّبُونَ
تُكَذِّبُونَ / تَكْذِبُونَ
در قرائات مشهور این کلمه به عنوان فعل باب تفعیل «تُكَذِّبُونَ» قرائت شده است؛ که به معنای این است که شما قرآن را تکذیب میکنید و قبول نمیکنید که از جانب خداوند نازل شده است؛
اما در برخی از روایات (علی و مفضل) از قرائت عاصم و برخی قرائات غیرمشهور (يحيى بن وثاب و أبي بن كعب) به عنوان فعل ثلاثی مجرد «تَكْذِبُونَ» قرائت شده است؛ که به معنای این است که شما دروغ میگویید و روزیای که خداوند برای شما قرار داده و در آیات مختلف تاکید کرده که خداوند است که روزی شما را میدهد به غیر خدا نسبت میدهید.
مجمع البیان، ج۹، ص۳۳۹[۷]؛ معجم القراءات ج۹، ص۳۱۸-۳۱۹[۸]؛ الكشاف، ج۴، ص۴۶۹[۹]
نکات ادبی
تَجْعَلُونَ
ماده «جعل» در معانی متعددی به کار رفته از فعل «جَعَل» به معنای انجام دادن و چیزی را به نحو خاصی قرار دادن، تا «جَعْوَل» به معنای بچه بوقلمون، یا «جُعْل» و «جِعالة» آن مبلغی است به عنوان اجرت یا پاداش که کسی تعیین میکند برای اینکه کار خاصی برایش انجام شود؛ «جَعلَة» به معنای خرما بُن (درخت خُرماى كوچك كه از درخت مادر جدا شده و كاشته شود)؛ و … و به همین جهت برخی از اینکه بتوان یک ماده واحدی برای تمام معانی آن یافت اظهار عجز کردهاند (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۴۶۰[۱۰]) اما برخی دیگر از اهل لغت که اصل واحدی برای این ماده قائل شدهاند اغلب محور را همان معنای فعل «جَعَلَ» قرار دادهاند؛ مثلا حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده «چیزی را به وضع یا هیئتی معین درآوردن (بعد از متحول کردن جرم آن و یا منتقل کردن آن) چنانکه «جَعلَة» که متحول میگردد و درخت خرما میشود و بوقلمون هم به از این رو به آن رو شدن معروف است [در فارسی هم تعیر بوقلمونصفت رایج است] و در قرآن هم جعل یا برای متحول ساختن و به وضع خاصی درآوردن به کار رفته، مانند «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً» (بقره/۲۲)؛ یا برای آفریدن که خود این هم یک نحوه متحول ساختن و در هیئت جدید پدید آوردن چیزی است؛ مانند «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» (انبیاء/۳۰)؛ که از این نحوه ایجاد یک معنای قرار دادن هم در پی میآید مانند «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِن» (انعام/۱۱۲) و به صورت فعل ناقص هم وقتی به کار میرود هم معنای «طفق» میباشد؛جعل یفعل کذا، یعنی به سوی این متحول شد و آن کار را ادامه داد. «جُعل» و جعاله هم دستمزدی است که برای کاری قرار داده میشود. (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۳۱۶)
مرحوم مصطفوی نیز بر این باور است که اصل واحد در این ماده معنایی است نزدیک به تقدیر و تقریر و تدبیر (و آنچه در همه اینها مشترک است چیزی را در حالتی قرار دادن است) بعد از آفریدن و پدید آوردن؛ که این تقدیرِ بعد از تکوین، گاه در همان زمان تکوین خارجی رخ میدهد و صرفا از حیث اعتبار و لحاظ متاخر است مانند «جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً» (یونس/۵) «وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً« (نحل/۷۲) «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» (نحل/۷۸) «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ» (سجده/۸) «وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ» (انبیاء/۳۱) و گاه در زمانی بعد از زمان تکوین مانند «جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا» (فاطر/۱) «وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى فَجَعَلَهُ فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى» (اعلی/۴-۵) «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ» (حجرات/۱۳). این جعل گاهی از باب مقام و منزلت دادن بعد از تکوین است مانند « إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكا» (مائده/۲۰) «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (انبیاء/۷۳) و گاه در مقام تشریع و احکام است مانند «فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً» (اسراء/۳۳) «ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ» (احزاب/۴) و خلاصه اینکه جعل مفهومش زمانی محقق میشود که منسوب به آثار و لوازم تکوین و یا آنچه بدان متعلق است در نظر گرفته شود چنانکه معانی مشابهش مثل تقدیر و تدبیر و تنظیم و حکم (به معنای حکم وضعی) همگی بعد از خلق و تکوین میباشند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۸۹[۱۱]) ایشان در ادامه تلاش کردهاند سایر معانی مانند جوجه بوقلمون و جعاله و نهال خرما و … را نیز به همین معنا برگردانند؛ که البته مطالب ایشان در اینجا مقداری تکلف آمیز میشود.
از نظر راغب هم جَعَلَ، لفظ عامى است در تمامى افعال، كه از مادههای «فعل» و «وضع» و ساير واژهها در اين رديف عامتر است و پنج گونه به کار میرود:
۱) در معنای صار و طفق، در اين معنى متعدّى نيست مثلا جعل زيد يقول كذا: زید دارد میگوید چنین و چنان»
۲) در معنای أوجد، كه متعدّى به يك مفعول است مثل «وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» (انعام/۱) یا «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» (نحل/۷۸)
۳) در معنى ايجاد كردن و پدید آوردن چيزى از چيز دیگر؛ مانند «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» (نحل/۷۲) یا «وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً» (نحل/۸۱) یا «وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا» (زخرف/۱۰).
۴) برای چیزی را به حالت خاصی درآوردن، مانند «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً» (بقره/۲۲) یا «جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا» (نحل/۸۱) یا «وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً» (نوح/۱۶) یا «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا» (زخرف/۳).
۵) در معنای حكم كردن با چيزى در خصوص چيز ديگر؛ خواه حکم به حق باشد یا به باطل؛ برای حکم به حق مانند «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» (قصص/۷)؛ و در مورد حکم به باطل مانند «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً» (انعام/۱۳۶) یا «وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ» (نحل/۵۷) یا «الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ» (حجر/۹۱) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۹۶-۱۹۷[۱۲])
طریحی نیز بر این باور است که فعل «جَعَلَ»گاه به معنای «خلق» است مانند «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» (انبیاء/۳۰)؛ و گاه به معنای «وصف» است؛ و گاه به معنای «صَیَّر» است مانند «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/۱۲۴) و گاهی به معنای «عمل» است مانند «جَعَلْتُ الشيء على الشيء» و گاه به معنای «أخذ» است و گاه به معنای تسمیه است مانند «وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً» (زخرف/۱۹) و گاه به معنای «صنع» است «وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً» (انعام/۹۶) (مجمع البحرين، ج۵، ص۳۳۸[۱۳])
گفته شد گاه معنای «جعل» به «عمل» نزدیک است؛ در تفاوت این دو گفتهاند که عمل، ایجاد اثری در چیزی است؛ اما جعل، با ایجاد اثری در چیزی صورت آن چیز را تغییر دادن است؛ لذا میگویند برای تبدیل گِل به سفال هر دو ماده به کار میرود: «جعل الطين خزفا» و «عمل الطين خزفا» اما اینکه ساکنی را به حرکت درآوریم تعبیر «جعل الساکن متحرکا» به کار میرود اما «عمل الساکن متحرکا» به کار نمیرود؛ (الفروق في اللغة، ص۱۲۸-۱۲۹[۱۴])
همچنین دیدیم معنای «جعل» به «خلق» هم بسیار نزدیک است؛ چنانکه در مواردی در قرآن کریم گویی[۱۵] این دو به جای هم به کار رفتهاند؛ مانند: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» (نحل/۷۲؛ شوری/۱۱) و «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجا» (روم/۲۱). در تفاوت این دو گفتهاند که «جعل» عموما ناظر به مرحله بعد از وجود پیدا کردن است (قاموس قرآن، ج۲، ص۳۹-۴۰[۱۶]؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۸۹)[۱۷]
در خصوص تفاوت اینها یک احتمال هم مطلبی است که قبلا اشاره کردیم که به نظر میرسد تفاوت تعبیر «جعل» در قرآن کریم با تعبیر «خلق» در این است که در تعبیر «جعل» یک نحوه تغییر و صیرورت لحاظ شده است. اگر در خلق هم صیرورتی مطرح شود فقط ابتدا و انتهای کار بیان میشود «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاما (مومنون/۱۴) اما در جعل، صیرورتی است که در متن شیء حضور فعال دارد و نقطه آغازی نیست که در پایان نباشد (یا نقطه پایانی نیست که در آغاز نباشد) چنانکه در جای دیگر هم که هر دو را آورده به نظر میرسد چنین ملاحظهای را بتوان نشان داد: و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین ثم خلقنا النطفه علقه… (مومنون/۱۲-۱۳) (جلسه ۱۶۵ http://yekaye.ir/sad-038-71/)
این ماده در قرآن کریم ۳۴۶ بار به کار رفته که غیر از ۶ مورد که به صورت اسم فاعل (جاعل) است در بقیه موارد همگی به صورت فعل ثلاثی مجرد به کار رفته است.
«جعل» در قرآن
شاید بتوان با توجه کاربردهای ماده «جعل» در قرآن بتوان گفت وجه جمع تمام کاربردهای این ماده معنای «وضع» و قرار دادن است؛ با این تفاوت که در «وضع»یک معنای از بالا به پایین بودنِ اقدام لحاظ شده است؛ اما در «جعل» چنین قیدی ندارد؛ و میتوان با یک دستهبندی نشان داد که یک معنای مشترک در تمام کاربردهای این ماده (لااقل در کاربردهای قرآنیاش) وجود دارد.
۱) جعل بسیط
۱.۱. در معنای تکوینی
۱.۱.۱ تکوین محض (ایجاد): الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ (انعام/۱)
۱.۱.۲. تکوین امر مرکب به نحو بسیط: أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِ (عنکبوت/۶۷) وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً (نبأ/۱۳)
۱.۱.۳. تکوین برای چیزی (چیزی را برای کسی جعل کردن؛ چیزی را به کسی دادن): جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ (نحل/۷۸) وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها في ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ (انعام/۹۷) وَ اجْعَلْ لي وَزيراً مِنْ أَهْلي (۲۹) [اگر «من اهلی» را متعلق به «وزیرا» بگیریم] وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ (نحل/۵۷) [؟][۱۸]
۱.۲. در معنای تشریعی
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصيلَةٍ وَ لا حامٍ (مائده/۱۳۰) وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ (بقره/۱۴۳)
۲) جعل مرکب درجه اول (چیزی را چیزی دیگر قرار دادن)
۲.۱. به معنای تبدیل کردن چیزی به چیز دیگر (تغییر در ذاتش)
۲.۱.۱. به نحو تکوینی: تَجْعَلُونَهُ قَراطيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثيرا (انعام/۹۱) وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازيرَ (مائده/۶۰)
۲.۱.۲. به نحو تشریعی: ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالا (یونس/۵۹) [؟] وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (واقعه/۸۲) [؟]
۲.۲. دادن وصفی به چیزی (تغییر در اوصافش)
۲.۲.۱. به نحو تکوینی: فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شيباً (مزمل/۱۷) اللَّهُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً (روم/۵۴) وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا (مریم/۴۹) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ (انبیاء/۷۲) جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباع (فاطر/۱) فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/۲۲)
۲.۲.۲. به نحو تشریعی و اعتباری: وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً (یونس/۸۷)
تبصره: برخی تعابیر میتواند هم تکوینی باشد و هم تشریعی؛ مثلا: رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنا (بقره/۱۲۶؛ ابراهیم/۳۵)
۲.۳. چیزی را از چیزی قرار دادن (اخذ کردن)
هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها (اعراف/۱۸۹) [به تفاوتش با مورد ۲.۱.۱ توجه شود]
۳) جعل مرکب درجه دو (چیزی را به نحوی برای چیزی قرار دادن)
۳.۱. چیزی را با وصف خاصی برای چیز دیگری قرار دادن
۳.۱.۱. به نحو تکوینی (یکسویه): وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً (فرقان/۷۴) لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ (یونس/۸۵) الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً (بقره/۲۲) وَ اجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ (شعراء/۸۴) جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (مریم/۵۰) رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ (بقره/۱۲۸) وَ اجْعَلْ لي وَزيراً مِنْ أَهْلي (۲۹) [اگر «من اهلی» را متعلق به «اجعل» بگیریم]
۳.۱.۲. به نحو اعتباری (دوسویه: وقتی «برای» یکی است، «علیه» دیگری است): ان تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبيناً (نساء/۱۴۴) فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبيلاً (۹۰)
۳.۲. چیزی را با نسبت خاصی در قبال چیزی قرار دادن
۳.۲.۱. چیزی را شبیه چیزی قرار دادن (فرض کردن): لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً (نور/۶۳) جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ (عنکبوت/۱۰) أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ (توبه/۱۹) أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمينَ كَالْمُجْرِمينَ (قلم/۳۵)
۳.۲.۲. چیزی را فوق چیزی قرار دادن: ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْء (بقره/۲۶۰) جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً (جاثیه/۲۳)
۳.۲.۲.۱. که گاه در معنای بر چیزی مسلط کردن هم میآید: قالَ اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْض (یوسف/۵۵) وَ جاعِلُ الَّذينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ (آل عمران/۵۵)
۳.۲.۳. چیزی را زیر چیزی قرار دادن: قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا (مریم/۲۴) نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا (فصلت/۲۱)
۳.۲.۴. چیزی را بین دو چیز قرار دادن: أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً (کهف/۹۵) أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا (۹۴) جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (فرقان/۵۳) أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِيَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً (نمل/۶۱)
۳.۲.۵. دو چیز را پشت سر هم قرار دادن: وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً (فرقان/۶۲)
۳.۲.۶. چیزی را در چیزی قرار دادن:
۳.۲.۶.۱. با نسبت کل و جزء (چیزی را درون چیزی قرار دادن): وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (یوسف/۶۲) إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها (بقره/۳۰) وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا (حشر/۱۰)
۳.۲.۶.۲. با نسبت کلی و جزیی (فردی را در یک مجموعه قرار دادن) رَبِّ فَلا تَجْعَلْني فِي الْقَوْمِ الظَّالِمينَ (مومنون/۹۴) إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً (مائده/۲۰)
۳.۶.۲.۲.۱. که این گاهی با تعبیر «از زمره کسان خاصی قرار دادن» آمده: وَ اجْعَلْني مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعيمِ (شعراء/۸۵) إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ (قصص/۷)
۳.۲.۷. چیزی را همراه چیزی قرار دادن؛ در چند حالت:
۳.۲.۷.۱. در عرض هم قرار دادن: لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ (اسراء/۲۲ و ۳۹)
۳.۲.۷.۲. همکار قرار دادن: وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزيراً (فرقان/۳۵)
۳.۲.۷.۳. همرتبه و همراه قرار دادن: وَ لا تَجْعَلْني مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ (اعراف/۱۵۰) (که این مورد به لحاظ مفهومی بسیار نزدیک است به بند ۳.۸)
رِزْقَكُمْ
درباره ماده «رزق»[۱۹] [که در فارسی «روزی» گفته میشود] برخی معنای خاصتر غذایی که خورده میشود را محور تحلیل این ماده قرار دادهاند و تبیینی کردهاند که این معنا بعدا عام شده است؛ مثلا حسن جبل میگوید معنای محوری این ماده عبارت است از: آنچه از طعام و مانند آن به نرمی و تدریجی در شکم وارد میشود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۷۹۴).
اما اغلب معنای عامتری را محور قرار داده و غذا را صرفا مصداقی از آن دانستهاند. مثلا ابن فارس بر این باور است که اصل رزق در مورد عطاء و بخششی بوده که در زمان معین انجام میشده و بعد کمکم در بخششهای بدون وقت معین هم به کار رفته است؛ و گاه «رزق» در معنای «شکر» به کار میرود مانند همین آیه «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» (واقعه/۸۲) (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۳۸۸[۲۰]) و چهبسا این را که قرائت دیگری از همین آیه هست که به جای کلمه «رزق» کلمه «شکر» را قرائت کرده نیز موید همین مطلب باشد.
راغب بر این باور است که این ماده گاه به معنای عطای جاری (بخششی که در جریان است) میباشد اعم از دنیوی: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» (منافقون/ ۱۰) «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» (بقرة/ ۳)، یا اخروی: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» (آل عمران/ ۱۶۹) ؛ و گاه نصیب و بهرهای که به شخص میرسد: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» (واقعة/ ۸۲)، و گاه به معنای آنچه به درون میرسد و مایه تغذی و بهرهوری شخص میگردد: «فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ» (كهف/ ۱۹) «وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ؛ رِزْقاً لِلْعِبادِ» (ق/ ۱۰- ۱۱) (که این دومی را گفتهاند چهبسا حمل بر عموم، و شامل خوردنی و پوشیدنی و ابزارآلات شود) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۵۱[۲۱])
مرحوم مصطفوی هم بر این باور است که اصل این ماده انعام مخصوصی است که به مقتضای حال طرف مقابل و مطابق با نیاز وی باشد که تداوم داشته باشد و به تداوم حیات وی کمک کند و تفاوت این ماده را با کلماتی مانند «احسان» و «انعام» و «اعطاء» و «حظ» و «نصیب» و «انفاق» در همین قیود میداند؛ یعنی از نظر وی، اولا قید مستمر بودن و مستلزم تداوم حیات بودن لحاظ نشده است؛ و ثانیا:
«احسان» (ماده «حسن») دلالت بر مطلق کار نیک میکند؛
«انعام» از «نعمت» و صرفا در خوبیهاست و شکرگزاری را میطلبد؛
«اعطاء» (ماده «عطی») اعم از آن است که در نیکی یا غیر آن باشد؛ و از ملک اعطاءکننده خارج نمیشود [که این قید اخیر جای تامل دارد!]
در «انفاق» (ماده «نفق») نیز اعم از آن است که در نیکی یا غیر آن باشد؛ ولی حاجت طرف مقابل لحاظ میشود و و از ملک انفاق کننده خارج میشود؛
«نصیب» (از ماده «نصب») آنچه متعین و منصوب میشود تا شخص بدان برشد؛ خواه خوشایندش باشد یا ناخوشایند؛
برخلاف «حظ» (ماده «حظظ») که صرفا امور خیر و خوشایندی است که از جانب خداوند به بنده میرسد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۱۱۵-۱۱۶[۲۲]) در واقع تفاوت اصلی «حظ» با «رزق» در این است که در حظ این نکته که صاحب خود را رفت میبخشد لحاظ شده اما استمرار شرط آن نیست (الفروق في اللغة، ص۱۶۰[۲۳])
از قیود دیگری که برخی در همین فضا برای معنای رزق برشمردهاند این است که حتما باید از راه حلال باشد زیرا یک عطای جاری در حکم است در حالی که حکمی بر اینکه حرام به افراد داده شود وجود ندارد؛ و لذا تعبیر «رزق حلال» تعبیری از باب تاکید است نه تخصیص (الفروق في اللغة، ص۱۶۰[۲۴]) و برخی آیه «ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا» (یونس/۵۹) را هم شاهد بر این مدعا گرفته و تاکید کردهاند که چون فاعل حقیقی رزق خداوند است پس رزقی که خداوند عطا میکند اساسا حلال است و با تصرفات اعتباری ماست که آن را حرام می گردانیم (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۱۱۷[۲۵])
همچنین در تفاوت «رزق» و «غذا» (ماده «غذی») هم بر همین قید معنایی حلال بودن در رزق تاکید کرده و گفتهاند که انسان میتواند از امر حلال یا حرام تغذیه کند اما رزق فقط آن چیزی است که صاحبش واقعا اختیار استفاده از آن را دارد؛ و از این رو، مثلا اگر کسی مالی را با دزدی به دست آورد این را رزق او محسوب نمیکنند. (الفروق في اللغة، ص۱۶۱[۲۶])
«رِزق» در اصل مصدر ثلاثی مجرد این ماده بوده که غالبا به عنوان اسم و برچیزی که با آن ارتزاق میشود به کار میرود: «فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْه» (کهف/۱۹) «كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ» (بقره/۶۰) «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (طه/۱۳۱) (كتاب العين، ج۵، ص۸۹[۲۷]) همان گونه که به مخلوق خلق (جمع آن: خلایق) گفته میشود (مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۳۴[۲۸]) و در خصوص آیه «وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ» (ذاریات/۲۱) [ظاهرا به تبع آیه «وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (جاثیه/۵)] گفتهاند منظور باران است؛ هرچند برخی گفتهاند مقصود مطلق نعمتها و بهرههای مقدر الهی برای انسان میباشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۵۱[۲۹])
«رازق» به کسی گویند که رزق را ایجاد میکند و میدهد؛ پس طبیعی است که در اصل بر خدا صدق کند و به کسی هم که واسطه و سببی در تهیه این روزی میشود نیز اطلاق میگردد: «وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ» (حجر/۲۰) اما «رزّاق» که صیغه مبالغه از این ماده است فقط بر خداوند اطلاق میشود: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ» (ذاریات/۵۸) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۵۲[۳۰]؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۱۱۶-۱۱۸[۳۱])
ماده «رزق» و مشتقات آن ۱۲۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
شأن نزول
شأن نزولی که برای آیه ۷۵ بیان شد (جلسه۱۰۴۲ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-75/) برای آیات ۷۵ تا ۸۲ است و چون ارتباطش به این آیه نیز زیاد است مجددا تقدیم میشود:
از ابن عباس نقل شده که در زمان رسول اللّه (ص) باران باريد. پيامبر خدا گفت: عدهاى از مردم سپاسگزار شدند و و عدهاى ناسپاس و كافر؛ عدهاى گفتند: اين باران، رحمتى است كه خداوند متعال آن را قرار داد. و عدهاى اظهار داشتند: نوء* فلان درست درآمد. پس این آیات نازل شد «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ: پس سوگند نخورم به موقعیتهای ستارگان» (واقعه/۷۵)» تا رسید به این آیه: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ: و روزىتان را اين قرار مىدهيد كه تكذيب نماييد» (واقعه/۸۲).
أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص۴۲۳؛ شأن نزول آيات (اسلامی)، ص۵۱۳-۵۱۴؛
أخبرنا سعيد بن محمد المؤذن، قال: أخبرنا محمد بن عبد اللَّه بن حَمْدون، قال: أخبرنا أحمد بن الحسن الحافظ، قال: حدَّثنا حَمْدانٌ السلمي، (و ایضا رواه مسلم عن عباس بن عبد العظيم) قال: حدَّثنا النَّضْر بن محمد، قال: حدَّثنا عكرمة بن عمار، قال: حدَّثنا أبو زُميل، قال: حدَّثني ابن عباس، قال:
مُطرِ الناسُ على عهد رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و [آله و] سلم، فقال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و [آله و] سلم: أصبح من الناس شاكر، و منهم كافر؛ قالوا: هذه رحمة وضعها اللَّه تعالى و قال بعضهم: لقد صدق نوء كذا [و كذا]. فنزلت هذه الآيات: «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» حتى بلغ «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ».
* نوء: که جمع آن «انواء» است به هریک از ۲۸ ستاره در جاهلیت اطلاق میشد که وقتى یکی از آنها ساقط میشد و دیگری طلوع میکرد انتظار باد و بارانی داشتند و هر بارشی را به یکی از آنها نسبت میدادند و مثلا مىگفتند «مُطِرْنا بنَوْء الثريا و الدَّبران و السِّماك» (الفايق في غريب الحديث، ج۳، ص۳۳۳-۳۳۴)
در الدر المنثور (نسخه الشامله: ج۸، ص۲۸-۲۹) (نسخه جامع تفاسیر؛ ج۶، ص۱۶۲-۱۶۳) این مضمون با عبارات و سندهای مختلف از ابنعباس و دیگران نقل شده است.[۳۲]
حدیث
۱) الف. از ابوعبدالرحمن سلمی (استاد معروف «عاصم» که قرائت مشهور «حفص از عاصم» که مبنای نگارش اغلب قرآنهای امروزی قرار گرفته از طریق او به امیرالمومنین ع و به پیامبر اکرم ص میرسد) روایت شده است که حضرت علی ع در نماز جماعت سوره واقعه را میخواند و به این آیه که رسید چنین قرائت کرد: «وَ تَجْعَلُونَ شُكْرَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ: و شکرگزاریتان قرار میدهید اینکه فقط تکذیب کنید؟!». چون نمازش تمام شد فرمود:
میدانم که بعدا برخی خواهند گفت که چرا او این گونه قرائت کرد؟ چنین قرائت کردم زیرا خودم شنیدم که رسول الله ص این گونه هم قرائت می کرد؛ و مطلب از این قرار است که وقتی باران بر آنان باریده میشد میگفتند به خاطر نوء فلان و بهمان* باران بارید. پس خداوند این آیه را نازل فرمود که «وَ تَجْعَلُونَ شُكْرَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ: و شکرگزاریتان قرار میدهید اینکه فقط تکذیب کنید؟!»
* نوء: که جمع آن «انواء» است به هریک از ۲۸ ستاره در جاهلیت اطلاق میشد که وقتى یکی از آنها ساقط میشد و دیگری طلوع میکرد انتظار باد و بارانی داشتند و هر بارشی را به یکی از آنها نسبت میدادند و مثلا مىگفتند «مُطِرْنا بنَوْء الثريا و الدَّبران و السِّماك» (الفايق في غريب الحديث، ج۳، ص۳۳۳-۳۳۴)
تفسير القمي، ج۲، ص۳۴۹؛ کتاب القراءات (سیاری)، ص۱۵۳[۳۳]
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَزَّازُ جَمِيعاً عَنْ صَالِحِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ ثَابِتِ بْنِ شُرَيْحٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى الثَّعْلَبِيِّ [التَّغْلِبِيِ] وَ لَا أَرَانِي قَدْ سَمِعْتُهُ إِلَّا مِنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيُّ أَنَّ عَلِيّاً ع قَرَأَ بِهِمُ الْوَاقِعَةَ «وَ تَجْعَلُونَ شُكْرَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: إِنِّي قَدْ عَرَفْتُ أَنَّهُ سَيَقُولُ قَائِلٌ لِمَ قَرَأَ هَكَذَا؟ قَرَأْتُهَا لِأَنِّي قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقْرَؤُهَا كَذَلِكَ، وَ كَانُوا إِذَا أَمْطَرُوا قَالُوا أَمْطَرْنَا بِنَوْءِ كَذَا وَ كَذَا- فَأَنْزَلَ اللَّهُ «وَ تَجْعَلُونَ شُكْرَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ»
این مطلب با سندهای دیگر عینا در منابع اهل سنت هم آمده است؛ از جمله در الدر المنثور، ج۸، ص۳۰[۳۴]
ب. همچنین از امام صادق ع روایت شده است که درباره آیه «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ: و روزیتان قرار میدهید اینکه فقط تکذیب کنید؟!» فرمودند:
بلکه به این صورت [هم] هست: «وَ تَجْعَلُونَ شُكْرَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ: و شکرگزاریتان قرار میدهید اینکه فقط تکذیب کنید؟!».
تفسير القمي، ج۲، ص۳۴۹-۳۵۰؛ کتاب القراءات (سیاری)، ص۱۵۳[۳۵]
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» قَالَ: بَلْ هِيَ «وَ تَجْعَلُونَ شُكْرَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ».
تبصره
قبلا در جلسه ۹۹۶ و پیش از آن درباره اختلاف قرائات قرآن کریم توضیحاتی ارائه شد؛ و بیان شد که قرآن کریم با قرائات مختلفی بر پیامبر اکرم ص نازل شد و تفاوت این قرائات منحصر در اعراب و نقطه نبود؛ بلکه در بسیاری از اوقات حروف و کلمات و عبارات این قرائتها متفاوت بود؛ که این آیه را با احادیث فراوانی که در کتب شیعه و سنی ذیل آن آمده از شواهد مهم بر این مدعا میتوان دانست.
۲) در روایتی از اهل بیت ع که در تفسیر و تاویل این آیات وارد شده آمده است:
«و روزیتان قرار میدهید» یعنی قرار میدهید شکر نعتی که خداوند به شما روزی کرد و بر شما با [فرستادن] حضرت محمد ص و آل محمد منت گذاشت «اینکه فقط تکذیب کنید» وصی او را؟!
تأويل الآيات الظاهرة، ص۶۲۲
فِي حَدِيثِ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْهُمْ ص قَالَ:
«وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ» أَيْ شُكْرَكُمْ النِّعْمَةَ الَّتِي رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَ مَا مَنَّ عَلَيْكُمْ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ «أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» بِوَصِيِّهِ …
ادامه این حدیث در بحث از آیه ۸۴ خواهد آمد
۳) از ابن مردویه (مفسر مشهور اهل سنت در قرن۴) نقل شده که:
پیامبر اکرم ص فقط آیات مختصری از قرآن را شخصا تفسیر کردند؛ که یکی از آنها این آیه است که «روزیتان قرار میدهید» را فرمودند یعنی «شکرگزاریتان».
الدر المنثور (نسخه الشامله: ج۸، ص۲۹) (نسخه جامع تفاسیر؛ ج۶، ص۱۶۳)
وَأخرج ابْن مرْدَوَيْه قَالَ:
مَا فسر رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم من الْقُرْآن إِلَّا آيَات يسيرَة قَوْله: «تجعلون رزقكم» قَالَ: شكركم.
تدبر
۱) «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ»
درباره اینکه مقصود از این تعبیر چیست، احتمالات متعددی قابل فرض است که بعید نیست همگی مد نظر باشد:
الف. کلمهای در تقدیر نباشد و کلمه «رزق» در همان معنای اصلیاش باشد؛ یعنی آن چیزی که مایه تداوم حیات موجود زنده میشود. آنگاه روزیتان را تکذیب کردن قرار میدهید. (به تعبیر برخی: «تكذيب از قرآن را خوراك خود قرار مىدهيد؟» حجة التفاسیر، ج۶، ص۲۹۴) یعنی هرکس روزیای دارد که با آن حیاتش ادامه مییابد؛ و شما بقدری باطلپیشه هستید که مبنایی که ادامه زندگیتان در گروی آن است تکذیب کردن است؛ که اغلب کسانی که این گونه معنایی را مد نظر قرار دادهند این تکذیب را، تکذیب قرآن معرفی کرده و گفتهاند: بهره خودتان از خیری که قرار بود از طریق قرآن به شما برسد این قرار دادید که خود قرآن را تکذیب کنید (الميزان، ج۱۹، ص۱۳۸[۳۶]؛ مجمع البيان، ج۹، ص۳۴۲[۳۷]) اما با توجه به اینکه مفعول «تکذبون» حذف شه، چه بسا این تکذیب عام باشد؛ خواه تکذیب حق یا قرآن یا معاد یا … ؛ و بلکه میتوان گفت در مجموع در این حالت چند معنا فرض دارد:
الف.۱. خود «تکذیب کردن» را روزی خود قرار دادهاید، صرف نظر از متعلق تکذیب؛ یعنی اساسا سبکتان این است که به جای اینکه در مقابل هر سخنی ابتدا گوش دهید و بررسی کنید و بعد موضع بگیرید از ابتدا همه چیز را تکذیب میکنید.
الف.۲. تکذیب «خود روزی» باشد به حمل اولی؛ یعنی به تعبیر برخی مترجمان: «بهره خود را دروغ به حساب مىآوريد؟» (ترجمه پورجوادی) و به تعبیر دیگر، «تنها نصيب خود را دروغ شمردن قرار دادهايد» (طاهری) یعنی اساسا اینکه خداوند است که به شما نعمت میدهد (یعنی مفاد آیاتی همچون «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»؛ هود/۶) را منکرید. (اقتباس از مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۳۴[۳۸])
الف.۳. تکذیب قرآن [یا هر امر خاص دیگری مثل معاد یا امامت (حدیث۲) یا …] را روزی خود قرار دادهاید؛ یعنی خدا روزیای مانند قرآن [یا امامت یا …] به شما داده، شما به جای اینکه از آن استفاده کنید آن را تکذیب میکنید (حسن؛ به نقل از مجمع البيان، ج۹، ص۳۴۲[۳۹]؛ الميزان، ج۱۹، ص۱۳۸[۴۰])
الف.۴. …
ب. روزی در معنای آنچه مایه رسیدن روزی به انسان میشود به کار رفته باشد [چنانکه همان طور که درآمد هرکس را روزی وی میخوانند گاه خود شغل وی را روزیاش میخوانند و مثلا میگویند فلانی روزیاش این شده که نجار باشد)؛ آنگاه یعنی اساسا کسب و کارتان که هزینههای زندگیتان را از طریق آن تامین میکنید این است که [قرآن؛ پیامبر یا … را] تکذیب کنید. (اقتباس از مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۳۴[۴۱])
ج. کلمه «شکر» در تقدیر است ویا اینکه اساسا یکی از معانی رزق، شکر باشد (توضیح در نکات ادبی)؛ یعنی شکر روزیتان و کلا شکرگزاریتان را در تکذیب قرار میدهید. (الميزان، ج۱۹، ص۱۳۸[۴۲]) یعنی به تعبیر برخی مترجمان: «شكر روزى خويش را در انكار آن قرار مىدهيد» (ترجمه برزی) و به تعبیر برخی دیگر «(سپاسگزارى براى) روزى و بهره خود را همين قرار دادهايد كه (نعمتهاى خداوند را) دروغ مىشماريد (گرمارودی). آنگاه این تکذیب میتواند ناظر باشد به اینکه:
ج.۱. نعمتی که از جانب خداست را از جانب غیرخدا دیدن؛ چنانکه در شأن نزول آیه بیان شد که باران را به جای اینکه از خدا ببینند به نقش ستارگان نسبت میدادند. (ابن عباس؛ به نقل از مجمع البيان، ج۹، ص۳۴۲[۴۳])
ج.۲. نعمتی که از جانب خداست را از جانب خدا ندیدن ؛ کنایه از اینکه به جای اینکه در قبال روزیای که خدا به شما داده شکرگزار باشید، این نعمتهای خدا بر خودتان را نمیبینید و نعمتِ از جانب خدا بودن را تکذیب میکنید.
د. …
تبصره
چنانکه در نکات ادبی اشاره شد ظاهر ترجمه برخی از مفسران آن است که مفعول دوم فعل تجعلون را محذوف دانسته و به قرینه جمله قبل، آن را «الادهان بهذا الحدیث» قرار داده و عبارت «أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» را جمله استینافیه قلمداد کرده و گفتهاند «اين تهاون را روزى خود قرار ميدهيد محققا شما انكار كنندهگانيد». اما چون وجه نادرستی این استنباط بیان شد و وجه دیگری برای توجیه نحوی آن یافت نشد لذا آن را به عنوان یکی از معانی محتمل آیه ذکر نکردیم.
۲) «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ»
برخی از انسانها سبکشان این است که بدبیناند؛ در زندگی فقط ناملایمات را میبینند و هر نعمتی را تکذیب میکنند و هیچگاه خوبیها و الطاف خدا را نمیبینند.
۳) «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ»
برخی سبکشان این است که به جای اینکه در مقابل هر سخنی ابتدا گوش دهند و بررسی کنند و بعد موضع بگیرند از ابتدا همه چیز را تکذیب میکنند و اصلا رزق و روزی خود را در تکذیب کردن میبینند! اینان درست نقطه مقابل کسانیاند که خداوند در موردشان فرمود: « فَبَشِّرْ عِبادِ؛ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/۱۷-۱۸) (اقتباس از مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص۴۳۴[۴۴])
نکته جامعهشناسی
همواره در جامعه افرادى وجود دارند كه موجوديّت و شخصيّت خود را در مخالفت با ديگران مىبينند و تمام هنر خود را در كوك كردن ساز مخالفت بكار مىگيرند. اگر همه موافق باشند او مخالفت مىكند و اگر همه مخالف باشند، او موافق است. او كار به دليل ندارد و دوست دارد هميشه بر خلاف ديگران حركت كند و اين نگرش در حركات و گفتار و برخوردهاى شخصى او نمايان است. او سعى مىكند در چگونگى اصلاح سر و صورت يا رنگ و نوع لباس، يا لحن و صوت و استفاده از الفاظ و اصطلاحات و يا نوشتار، حتى در نامگذارى فرزند، رفتارى غير متعارف و انگشتنما داشته باشد و به اين طريق خود را جدا و بهتر از ديگران مطرح كند. (تفسير نور، ج۹، ص۴۴۳)
۴) «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ»
بر اساس معنایی از این آیه که میگفت مقصود این است که روزی خود از جانب خداوند را انکار میکنید، این سوال پیش میآید چرا از از تعبیر «تجعلون: قرار میدهید» استفاده کرد؛ نه تعابیری مانند «تنکرون: انکار میکنید»؟
الف. روزی هر کس برعهده خداوند است:«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»؛ هود/۶). اما عدهای هستند که همه روزیها را از دست این و آن میبینند؛ نه از جانب روزیدهنده واقعی. امور اعتباری چنان بر ذهن اینان غلبه کرده که اینان به جای درک حقیقت (که روزی هرکس حقیقتا از جانب خداوند افاضه میشود) روزی را امری اعتباری میبینند؛ یعنی گویی خودشان هستند تعیین کنند که چه چیزی روزی محسوب شود یا نشود؛ و بر این اساس روزی خود را این گونه اعتبار کردند که روزی دادن خدا را تکذیب کنند!
ب. …
۵) «أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ؛ وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ»
سهل انگارى، سستى و سازش در دين، به تدريج انسان را به انكار وادار مىكند. (تفسير نور، ج۹، ص۴۴۴)
[۱] . قراءة الجمهور «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ» وقرأ علي بن أبي طالب وابن عباس وابن شنبوذ «وتجعلون شكركم»، وهي قراءة النبي. وقال أبوحيان: «وذلك على سبيل التفسير لمخالفته السواد ، وحكى الهيثم بن عدي أن من لغة أزد شنوءة: مارزق فلان فلانا ، بمعني ماشكر».
[۲] . البرقي، عن صفوان، عن يعقوب بن شعيب، عن أبان بن تغلب، عن عبد الأعلى، عن أبي عبد الرحمن السلمي قال: قرأ بنا علي صلوات الله عليه وآله في الفجر «وتجعلون شكرکم إذا مطرتم أنكم تكذبون» [۸۲:۵۶ رزقكم > شكركم} فلما انصرف قال: إني قد عرفت أنه سيقول قائل منكم: لم قرأ هكذا؟ قرأتها لأني سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقرأها كذلك، إنهم كانوا إذا مطروا قالوا: مطرنا بنوء كذا، فأنزل الله تعالى وتجعلون شكرکم إذا مطرتم أنکم تكذبون.
البرقي، عن علي بن النعمان، عن داود بن فرقد، عن يعقوب بن شعيب قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: وطلح منضود قال: لا، بل طلع منضود. وسمعته يقول: وتجعلون شكرکم إذا مطرتم أنکم تكذبون. [۸۲:۵۶ رزقكم > شكركم]
[۳] . و قراءة علی (ع) و ابن عباس و رویت عن النبی ص و تجعلون شكركم … و أما ما روی من قوله و تجعلون شكركم فالمعنی تجعلون مكان الشكر الذی یجب علیكم التكذیب و قد یكون المعنی و تجعلون شكر رزقكم التكذیب فحذف المضاف و قال ابن جنی هو علی و تجعلون بدل شكركم و مثله قول العجاج: «ربیته حتی إذا تمعددا / كان جزائی بالعصا أن أجلدا» أی كان بدل جزائی الجلد بالعصا.
[۴] . و قرأ على رضى اللّه عنه: و تجعلون شكركم أنكم تكذبون. و قيل: هي قراءة رسول اللّه صلى اللّه عليه و [آله و] سلم. و المعنى و تجعلون شكركم لنعمة القرآن أنكم تكذبون به. و قيل: نزلت في الأنواء و نسبتهم السقيا إليها. و الرزق: المطر، يعنى: و تجعلون شكر ما يرزقكم اللّه من الغيث أنكم تكذبون بكونه من اللّه، حيث تنسبونه إلى النجوم.
[۵] . وَأخرج ابْن مرْدَوَيْه عَن عَليّ رَضِي الله عَنهُ أَن رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم قَرَأَ وتجعلون شكركم.
وَأخرج ابْن مرْدَوَيْه عَن أبي عبد الرَّحْمَن السّلمِيّ رَضِي الله عَنهُ قَالَ: قَرَأَ عَليّ رَضِي الله عَنهُ الْوَاقِعَات فِي الْفجْر فَقَالَ: وتجعلون شكركم أَنكُمْ تكذبون فَلَمَّا انْصَرف قَالَ: إِنِّي قد عرفت أَنه سَيَقُولُ قَائِل: لم قَرَأَهَا هَكَذَا أَنِّي سَمِعت رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم يقْرؤهَا كَذَلِك كَانُوا إِذا مُطِرُوا قَالُوا: مُطِرْنَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا فَأنْزل الله وتجعلون شكركم أَنكُمْ إِذا مطرتم تكذبون
وَأخرج عبد بن حميد وَابْن جرير عَن أبي عبد الرَّحْمَن رَضِي الله عَنهُ قَالَ: كَانَ عَليّ رَضِي الله عَنهُ يقْرَأ وتجعلون شكركم أَنكُمْ تكذبون.
[۶] . وَأخرج ابْن جرير عَن ابْن عَبَّاس رَضِي الله عَنْهُمَا فِي قَوْله: وتجعلون شكركم يَقُول: على مَا أنزلت عَلَيْكُم من الْغَيْث وَالرَّحْمَة يَقُولُونَ: مُطِرْنَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا وَكَانَ ذَلِك مِنْهُم كفرا بِمَا أنعم الله عَلَيْهِم
وَأخرج ابْن جرير عَن ابْن عَبَّاس رَضِي الله عَنْهُمَا قَالَ: مَا مطر قوم إِلَّا أصبح بَعضهم كَافِرًا يَقُولُونَ: مُطِرْنَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا وَقَرَأَ ابْن عَبَّاس رَضِي الله عَنْهُمَا وتجعلون شكركم أَنكُمْ تكذبون
[۷] . و روی بعضهم عن عاصم أنكم تكذبون بالتخفیف و القراءة المشهورة بالتشدید … و من قرأ تكذبون فالمعنی تجعلون رزقكم الذی رزقكموه الله فیما قال «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً» إلی قوله «رِزْقاً لِلْعِبادِ» و قال «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ» أنكم تكذبون فی أن تنسبوا هذا الرزق إلی غیر الله تعالی فتقولون مطرنا بنوء كذا فهذا وجه التخفیف و من قرأ «تُكَذِّبُونَ» فالمعنی أنكم تكذبون بالقرآن لأن الله تعالی هو الذی رزقكم ذلك علی ما جاء فی قوله تعالی «رِزْقاً لِلْعِبادِ» فتنسبونه أنتم إلی غیره فهذا تكذیبكم بما جاء به التنزیل.
[۸] . قرأ الجمهور «تُكَذِّبُونَ» مضارع كذّب، المضعف، وهو رواية حفص وأبي بكر عن عاصم. وقرأ علي والمفضل عن عاصم ويحيى بن وثاب وأبي بن كعب «تَكْذِبُون» مخففة من «كَذَب» الثلاثي.
[۹] . و قرئ: تكذبون و هو قولهم في القرآن: شعر و سحر و افتراء. و في المطر: و هو من الأنواء، و لأنّ كل مكذب بالحق كاذب.
[۱۰] . الجيم و العين و اللام كلمات غير مُنْقاسة، لا يشبه بعضُها بعضاً. فالجَعْلُ: النَّخْلُ يفوت اليدَ، و الواحدةُ جَعْلة. و هو قوله: «أو يستَوى جَثِيثُها و جَعْلُها» و الْجَعْوَل: ولد النعام. و الجِعَال: الخِرْقة التى تُنزَلُ بها القِدْر عن الأثافى. و الجُعْل و الجِعالة و الجَعيلة: ما يُجعل للإِنسان على الأمر يَفعلُه. و جعَلْتُ الشئَ صنعتُه. قال الخليل: إلَّا أنَّ جَعلَ أعمُّ، تقول جَعَل يقول، و لا تقول صَنعَ يقول. و كَلْبَةٌ مُجْعِلٌ، إذا أرادت السِّفاد. و الجُعَلَةُ: اسم مكان. قال: «و بعدها عامَ ارتَبَعْنَا الجُعَلهْ» فهذا الباب كما تراه لا يشبه بعضه بعضاً.
[۱۱] . أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو ما يقرب من التقدير و التقرير و التدبير (و يجمعها تصيير الشيء على حالة) بعد الخلق و التكوين. و التقدير بعد التكوين قد يتحقّق في زمان التكوين خارجا و هو متأخّر اعتبارا و لحاظا، كما في:جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً، … وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً، … وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ، … ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ، … وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ.
و قد يتحقّق في زمان بعد التكوين، كما في:جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا …، وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى فَجَعَلَهُ غُثاءً …، إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً …، الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً ….
و قد يتحقّق التقدير في إعطاء مقام و منزلة بعد التكوين- كما في:إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ …، إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ، … وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً، …وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ …، وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا …
و قد يكون في التشريع و الأحكام- كما في:فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً، … ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ، … وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ، … لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ.
و قد يكون التقدير من المخلوق- كما في:يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ …، يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ، … أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً …، جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ، … فَاجْعَلْ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ.
و الحاصل أنّ الجعل إنّما يتحقّق مفهومه إذا استعمل منسوبا الى آثار التكوين أو لوازمه أو خواصّه أو فيما يتعلق عليه، فانّ التقدير و ما يقرب منه كالتدبير و التنظيم و الحكم (و يجمعها مفهوم الجعل فانّه أعمّ) إنّما يكون بعد الخلق و التكوين.
و أمّا ما يقال في تفسيره: من الخلق و الصنع و التسمية و التصيير و الإعطاء و أمثال ذلك: فانّما هو تفسير بمناسبة المورد، و ليس من الحقيقة بشيء، و حقيقة الجعل هو ما يقرب من التقدير و التقرير، و هو تصيير الشيء على حالة. و أمّا إطلاق الجَعُولِ على ولد النعام: فانّ النعام (شتر مرغ) يقال في حقّه إنّه لا يسمع صوتا و لا يشرب ماء، و الشامّة منه قويّة جدّا و يدرك بها ما لا يدركه بالسمع سائر الحيوانات في الجملة، فلا بدّ أنّ ولده من أوّل نشوئه يكون مدبّرا و متفكرا في أموره، و مقدّرا معايشه و أطوار حياته. و أمّا الجُعْلُ بمعنى الأجر: فهو من الأصل، و هو ما يقرّر بين الأجير و من يعمل له أي حقّ عمله و أجره المقدّر قبل العمل. و أمّا الخرقة: فانّها أحسن وسيلة مقدّرة لتنزيل القدر الكبير و الساخن من الأثافيّ الى الأرض. و أمّا الجَعْلُ بمعنى النخل: فانّه كما في اللسان قصار النخل أو أنّه من النخل كالبعل. و كلّ واحد منهما يحتاج الى الإصلاح و التدبير. ثمّ إنّه لا يخفى ما في مفهوم الجعل من التقدير و التدبير: فكل مورد من الآيات الكريمة يذكر فيه لفظ الجعل، ففيه مفهوم التقدير و التدبير مقرّر، فلا يرد إشكال بالنسبة الى جعل ممّا جعله اللّه في أيّ مورد. فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً- ۴/ ۹. اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ- ۶/ ۱۲۴. أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا- ۴۵/ ۲۱. فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ- ۳۷/ ۹۸.
[۱۲] . جَعَلَ: لفظ عام في الأفعال كلها، و هو أعمّ من فعل و صنع و سائر أخواتها، و يتصرّف على خمسة أوجه:
الأول: يجري مجرى صار و طفق فلا يتعدّى، نحو جَعَلَ زيد يقول كذا، قال الشاعر: «فقد جَعَلَتْ قلوص بني سهيل / من الأكوار مرتعها قريب»
و الثاني: يجري مجرى أوجد، فيتعدّى إلى مفعول واحد نحو قوله عزّ و جل: وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ [الأنعام/۱]، وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ [النحل/۷۸].
و الثالث: في إيجاد شيء من شيء و تكوينه منه، نحو: وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً [النحل/۷۲]، وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً [النحل/۸۱]، وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا [الزخرف/۱۰].
و الرابع: في تصيير الشيء على حالة دون حالة، نحو: الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً [البقرة/۲۲]، و قوله: جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا [النحل/۸۱]، وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً [نوح/۱۶]، و قوله تعالى: إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا [الزخرف/۳].
و الخامس: الحكم بالشيء على الشيء، حقا كان أو باطلا، فأمّا الحقّ فنحو قوله تعالى: إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ [القصص/۷]، و أمّا الباطل فنحو قوله عزّ و جل: وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً [الأنعام/۱۳۶]، وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ [النحل/۵۷]، الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ [الحجر/۹۱].
و الْجُعَالَةُ: خرقة ينزّل بها القدر، و الْجُعْلُ و الْجَعَالَةُ و الْجَعِيلَةُ: ما يجعل للإنسان بفعله فهو أعمّ من الأجرة و الثواب، و كلب مُجْعِلٌ، كناية عن طلب السفاد، و الْجُعَلُ: دويبة.
[۱۳] . قوله وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ [۲۱/ ۳۰] أي خلقنا. فَجَعَلَ يكون بمعنى خلق. و يكون بمعنى وصف. و بمعنى صير. قال تعالى إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ [۷/ ۲۷]. و قال تعالى إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً [۲/ ۱۲۴]. و يكون بمعنى عمل كَجَعَلْتُ الشيء على الشيء. و بمعنى أخذ. و قوله جَعَلْناهُ قُرْآناً [۴۳/ ۳] قيل: صيرناه. و قيل بمعنى بيناه. و يكون بمعنى التسمية. و قال تعالى وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً [۴۳/ ۱۹] أي سموهم. و يكون بمعنى صنع كَجَاعِلِ اللَّيْلِ سَكَناً «۱» إلا أن جَعَلَ أعم من صنع. يقال جَعَلَ يفعل كذا و لا يقال صنع.
[۱۴] . (الفرق) بين الجعل و العمل:أن العمل هو ايجاد الأثر في الشيء على ما ذكرنا، و الجعل تغيير صورته بايجاد الأثر فيه و بغير ذلك ألا ترى أنك تقول جعل الطين خزفا و جعل الساكن متحركا و تقول عمل الطين خزفا و لا تقول عمل الساكن متحركا لأن الحركة ليست بأثر يؤثر به في الشيء، و الجعل أيضا يكون بمعنى الاحداث و هو قوله تعالى (وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ) و قوله تعالى (وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ)* و يجوز أن يقال إن ذلك يقتضي أنه جعلها على هذه الصفة التي هي عليها كما تقول جعلت الطين خزفا، و الجعل أيضا يدل على الاتصال و لذلك جعل طرفا للفعل فتستفتح به كقولك جعل يقول و جعل ينشد قال الشاعر: «فاجعل تحلل من يمينك انما / حنث اليمين على الأثيم الفاجر» فدل على تحلل شيئا بعد شيء، و جاء أيضا بمعنى الخبر في قوله تعالى (وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً) أي أخبروا بذلك، و بمعنى الحكم في قوله تعالى (أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ) أي حكمتم بذلك، و مثله جعله الله حراما و جعله حلالا أي حكم بتحليله و تحريمه، و جعلت المتحرك متحركا، و له وجوه كثيرة أوردناها في كتاب الوجوه و النظائر، و الجعل أصل الدلالة على الفعل لأنك تعلمه ضرورة و ذلك أنك اذا رأيت دارا مهدمة ثم رأيتها مبنية علمت التغير ضرورة و لم تعلم حدوث شيء إلا بالاستدلال.
[۱۵] . تعبیر «گویی» به کار بردیم چون چهبسا ناظر به دو مطلب متفاوت باشند.
[۱۶] . مخفى نماند: تدبّر در آيات قرآن مجيد نشان ميدهد كه جعل در مرتبه تالى وجود و حالتى بعد از وجود است و نيز درباره ربط دو موجود بكار رفته است.مثلا در وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً هود: ۱۱۸ مىبينيم كه امّت واحده بودن يك وجود ثانوى و صفتى است براى ناس و جعل در بيان آن آمده و اگر ميفرمود «لَخَلَقَ النَّاسَ امَّةً واحِدَةً» معناى فوق را افاده نميكرد زيرا امّت واحده و داراى هدف و عقيده مشترك بودن در مرتبه دوم از خلقت است.و نيز در آيه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ …انعام: ۱ بنظر ميايد استعمال جعل براى آن است كه ظلمات و نور در مقام دوّم و همچون وجود سايه نسبت بذى سايه است و خلقت آسمانها و زمين و ايجاد آفتاب و ماه و غيره، بوجود آمدن ظلمت و نور را لازم گرفته است لذا در سموات و الارض «خَلَقَ» و در ظلمات و نور «جَعَلَ» آورده است.در بعضى از آيات جعل و خلق در جاى يكديگر آمدهاند مثل وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً نحل: ۷۲ وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً روم: ۲۱.من تصوّر ميكنم كه نظر در آيه اوّل بجعل زوجيّت است كه يك معناى ثانوى است و در آيه دوم آفريدن زوج مراد است آفريدن زن و مرد در مرتبه اوّل و زوجيّت در مرتبه ثانى قرار گرفته است. و انتزاعى است.
[۱۷] . هرچند که در عمومیت این قاعده میتوان تردید کرد مثلا در آیه «الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طين؛ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ» (سجده/۷-۸) به نظر میرسد جعل در آیه دوم با خلق در آیه اول در یک راستا باشند.
[۱۸] . مواردی که علامت سوال گذاشتهام یعنی ظهورش در این معنا جای بحث دارد.
[۱۹] . درباره این ماده قبلا در جلسه ۲۵۸ http://yekaye.ir/al-hegr-15-20/ توضیح مختصری گذشت که اکنون تکمیل میشود.
[۲۰] . الراء و الزاء و القاف أُصَيْلٌ واحدٌ يدلُّ على عَطاءِ لوَقت، ثم يُحمَل عليه غير الموقوت. فالرِّزْق: عَطاء اللَّه جلَّ ثناؤُه. و يقال رَزَقه اللَّه رَزْقاً، و الاسم الرِّزْق. [و الرِّزْق] بلغة أزْدِ شُنوءَة: الشُّكر، من قوله جلّ ثناؤه: وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ. و فعلتُ ذلك لمَّا رزَقْتَنى، أى لمَّا شكَرْتَنى.
[۲۱] . الرِّزْقُ يقال للعطاء الجاري تارة، دنيويّا كان أم أخرويّا، و للنّصيب تارة، و لما يصل إلى الجوف و يتغذّى به تارة، يقال: أعطى السّلطان رِزْقَ الجند، و رُزِقْتُ علما، قال: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» (منافقون/ ۱۰) أي: من المال و الجاه و العلم، و كذلك قوله: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» (بقرة/ ۳) «كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ» (بقرة/ ۱۷۲) و قوله: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» (واقعة/ ۸۲) أي:و تجعلون نصيبكم من النّعمة تحرّي الكذب. و قوله: «وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ» (ذاريات/ ۲۲) قيل: عني به المطر الذي به حياة الحيوان. و قيل: هو كقوله: «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» (مؤمنون/ ۱۸) و قيل: تنبيه أنّ الحظوظ بالمقادير، و قوله تعالى: «فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ» (كهف/ ۱۹) أي: بطعام يتغذّى به. و قوله تعالى: «وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ؛ رِزْقاً لِلْعِبادِ» (ق/ ۱۰- ۱۱) قيل:عني به الأغذية، و يمكن أن يحمل على العموم فيما يؤكل و يلبس و يستعمل، و كلّ ذلك ممّا يخرج من الأرضين، و قد قيّضه اللّه بما ينزّله من السماء من الماء، و قال في العطاء الأخرويّ: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» (آل عمران/ ۱۶۹) أي: يفيض اللّه عليهم النّعم الأخروية، و كذلك قوله: «وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا» (مريم/ ۶۲).
[۲۲] . انّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو انعام مخصوص بمقتضى حال الطرف و مطابق احتياجه لتدوم به حياته، و يكون بالإدرار و بالجريان اللازم. و هذه القيود هي الفارقة بينه و بين مفاهيم الإحسان و الانعام و الإعطاء و الحظّ و النصيب و الإنفاق. فانّ الإحسان: مطلق الإتيان بالحسنة بأىّ نوع من العمل. و قيد ادامة الحياة و الإدرار غير ملحوظ في الإنعام و الإنفاق و الإعطاء، الّا انّ الانعام لازم أن يكون في الحسنات، و هو من النعمة و يوجب الشكر عليها. و الإعطاء أعمّ من حسنة و غيرها و لا يلزم خروج العطيّة عن ملك المعطى. و هذا بخلاف الإنفاق فانّ النفقة تخرج عن ملك المنفق و تلاحظ فيه جهة حاجة الطرف و لا يلزم أن يكون في حسنة. و النصيب: ما يتعيّن و ينصب لينال الطرف محبوبا أو مكروها و هذا بخلاف الحظّ: فانّه ممّا يحظّه اللّه للعبد من الخير.
[۲۳] . (الفرق) بين الرزق و الحظ: أن الرزق هو العطاء الجاري في الحكم على الادرار و لهذا يقال أرزاق الجند لأنها تجري على ادرار، و الحظ لا يفيد هذا المعنى و انما يفيد ارتفاع صاحبه به على ما ذكرنا، قال بعضهم يجوز أن يجعل الله للعبد حظا في شيء ثم يقطعه عنه و يزيله مع حياته و بقائه، و لا يجوز أن يقطع رزقه مع إحيائه، و بين العلماء في ذلك خلاف ليس هذا موضع ذكره، و كل ما خلقه الله تعالى في الارض مما يملك فهو رزق للعباد في الجملة بدلالة قوله تعالى (خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً) و إن كان رزقا لهم في الجملة فتفصيل قسمته على ما يصح و يجوز من الاملاك،
[۲۴] . و لا يكون الحرام رزقا لأن الرزق هو العطاء الجاري في الحكم و ليس الحرام مما حكم به، و ما يفترسه الأسد رزق له بشرط غلبته عليه كما أن غنيمة المشركين رزق لنا بشرط غلبتنا عليهم، و المشرك يملك ما في يده أما اذا غلبناه عليه بطل ملكه له و صار رزقا لنا، و لا يكون الرزق الا حلالا فأما قولهم رزق حلال فهو توكيد كما يقال بلاغة حسنة و لا تكون البلاغة الا حسنة.
[۲۵] . ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا- ۱۰/ ۵۹- الرزق الّذى يعطى و يقدّر من جانب اللّه العزيز حلال في الأصل، ثمّ يجعلون منه حراما بالمبايعة غير الصحيحة و مبادلة فاسدة و عمل محرّم.
[۲۶] . (الفرق) بين الرزق و الغذاء: أن الرزق اسم لما يملك صاحبه الانتفاع به فلا يجوز منازعته فيه لكونه حلالا له، و يجوز أن يكون ما يغتذيه الانسان حلالا و حراما إذ ليس كل ما يغتذيه الانسان رزقا ألا ترى أنه يجوز أن يغتذي بالسرقة و ليست السرقة رزقا للسارق و لو كانت رزقا له لم يذم عليها و على النفقة منها بل كان يحمد على ذلك و الله تعالى مدح المؤمنين بانفاقهم في قوله تعالى (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ).
[۲۷] . رَزَقَ اللهُ يَرْزُقُ العباد رِزْقاً اعتمدوا عليه، و هو الاسم أخرج على المصدر و قيل: رَزْقٌ. و إذا أخذ الجند أرزاقهم، قيل ارْتَزَقُوا رَزْقَةً واحدة أي مرة.
[۲۸] . و الرزق في الأصل مصدر سمي به ما يرزق، يقال للمأكول رزق، كما يقال للمقدور قدرة، و المخلوق خلق
[۲۹] . الرِّزْقُ يقال للعطاء الجاري تارة، دنيويّا كان أم أخرويّا، و للنّصيب تارة، و لما يصل إلى الجوف و يتغذّى به تارة، يقال: أعطى السّلطان رِزْقَ الجند، و رُزِقْتُ علما، قال: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ» (منافقون/ ۱۰) أي: من المال و الجاه و العلم، و كذلك قوله: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» (بقرة/ ۳) «كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ» (بقرة/ ۱۷۲) و قوله: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» (واقعة/ ۸۲) أي:و تجعلون نصيبكم من النّعمة تحرّي الكذب. و قوله: «وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ» (ذاريات/ ۲۲) قيل: عني به المطر الذي به حياة الحيوان «۳». و قيل: هو كقوله: «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» (مؤمنون/ ۱۸) و قيل: تنبيه أنّ الحظوظ بالمقادير، و قوله تعالى: «فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ» (كهف/ ۱۹) أي: بطعام يتغذّى به. و قوله تعالى: «وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ؛ رِزْقاً لِلْعِبادِ» (ق/ ۱۰- ۱۱) قيل:عني به الأغذية، و يمكن أن يحمل على العموم فيما يؤكل و يلبس و يستعمل، و كلّ ذلك ممّا يخرج من الأرضين، و قد قيّضه اللّه بما ينزّله من السماء من الماء، و قال في العطاء الأخرويّ: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» (آل عمران/ ۱۶۹) أي: يفيض اللّه عليهم النّعم الأخروية، و كذلك قوله: «وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا» (مريم/ ۶۲).
[۳۰] . و قوله: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ» (ذاريات/ ۵۸) فهذا محمول على العموم. و الرَّازِقُ يقال لخالق الرّزق، و معطيه، و المسبّب له، و هو اللّه تعالى «۴»، و يقال ذلك للإنسان الذي يصير سببا في وصول الرّزق. و الرَّزَّاقُ لا يقال إلّا للّه تعالى، و قوله: «وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ» (حجر/ ۲۰) أي: بسبب في رزقه، و لا مدخل لكم فيه، و قوله: «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَيْئاً وَ لا يَسْتَطِيعُونَ» (نحل/ ۷۳) أي: ليسوا بسبب في رزق بوجه من الوجوه، و سبب من الأسباب. و يقال: ارْتَزَقَ الجند: أخذوا أرزاقهم، و الرَّزْقَةُ: ما يعطونه دفعة واحدة.
[۳۱] . و الرزق هو المرحلة الثانية بعد التكوين و الإيجاد، و هو ادامة الحياة و تكميل الذوات في المرتبة الثانية. فاللّه تعالى أوجد الأشياء جسمانيّا أو روحانيّا ثمّ أعطى كلّا منها بحسب اقتضاء فطرته رزقا له، و ذلك هو الهداية التكوينيّة الى كمال الوجود و السوق الى السير الصعودىّ. فظهر أنّ الرزق يتمّ به التكوين، فلا بدّ أن يكون من صفات اللّه العزيز المتعال، و هو مرحلة بسط الرحمانيّة، و من مراتب الهداية. وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى …،-. اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ،- قل. هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ.و قد ينسب الرزق الى غير اللّه تعالى باعتبار ثانوىّ، فانّ تسبيب الأسباب و تهيئة الوسائل الظاهريّة انّما تكون بأيدى الناس و أسباب مادّيّة، كما انّ اجراء ما يريد الروح انّما هو بواسطة القوى البدنيّة و الجوارح الظاهريّة، و ان كان- السبب الأصيل و الآمر و الناهي و الفاعل حقيقة هو النفس، فهو تعالى علّة العلل و مبدأ القوى و النافذ التامّ و المحيط بجميع الأسباب و الحاكم بالكلّ في الكلّ على الكلّ، لا مؤثّر غيره، و لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم. وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ، … وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَ، … فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ …. وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ- ۲/ ۲۱۲- سبق أنّ معنى الحسب هو الاشراف بقصد الاطلاع (رسيدگى) فهو تعالى يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ (و مشيّته على ما يقتضى علمه بالخير و الصلاح و على ما يقتضى المورد) رزقا مادّيّا أو معنويّا، من غير ان يشرف أعمال الناس ليطّلع على ميزان أعمالهم، حتّى يرزقهم بالميزان… . إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ- ۵۱/ ۵۸- الرزّاق صيغة للمبالغة و يدلّ على مبالغة في الرازقيّة كيفا و كمّا، فهو تعالى وسعت رازقيّته العوالم الجسمانيّة و الروحانيّة و الخلق كلّها، و هو في هذه الصفة على دقّة و علم كامل و معرفة تامّة، كما في الخلّاق و- العلّام و الجبّار و القهّار.
[۳۲] . أخرج مُسلم وَابْن الْمُنْذر وَابْن مرْدَوَيْه عَن ابْن عَبَّاس رَضِي الله عَنْهُمَا قَالَ: مطر النَّاس على عهد رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم فَقَالَ النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم: أصبح من النَّاس شَاكر وَمِنْهُم كَافِر قَالُوا: هَذِه رَحْمَة وَضعهَا الله وَقَالَ بَعضهم لقد صدق نوء كَذَا فَنزلت هَذِه الْآيَة {فَلَا أقسم بمواقع النُّجُوم} حَتَّى بلغ {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون}
وَأخرج أَبُو عبيد فِي فضائله وَسَعِيد بن مَنْصُور وَعبد بن حميد وَابْن جرير وَابْن الْمُنْذر وَابْن مرْدَوَيْه عَن ابْن عَبَّاس رَضِي الله عنهماأنه كَانَ يقْرَأ وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون قَالَ: يَعْنِي الأنواء وَمَا مطر قوم إِلَّا أصبح بَعضهم كَافِرًا وَكَانُوا يَقُولُونَ: مُطِرْنَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا فَأنْزل الله تَعَالَى {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون}
وَأخرج مرْدَوَيْه عَن ابْن عَبَّاس رَضِي الله عَنْهُمَا فِي قَوْله: {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون} قَالَ: بلغنَا أَن رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم سَافر فِي حر شَدِيد فَنزل النَّاس على غير مَاء فعطشوا فاستسقوا رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم فَقَالَ لَهُم: فلعلّي لَو فعلت فسقيتم قُلْتُمْ هَذَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا قَالُوا: يَا نبيّ الله مَا هَذَا بِحِين أنواء فَدَعَا رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم بِمَاء فَتَوَضَّأ ثمَّ قَامَ فصلى فَدَعَا الله تَعَالَى فهاجت ريح وثاب سَحَاب فَمُطِرُوا
حَتَّى سَالَ كل وَاد فزعموا أَن رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم مر بِرَجُل يغْرف بقدحه وَيَقُول: هَذَا نوء فلَان فَنزل {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون}
وَأخرج ابْن أبي حَاتِم عَن أبي حزرة رَضِي الله عَنهُ قَالَ: نزلت الْآيَة فِي رجل من الْأَنْصَار فِي غَزْوَة تَبُوك ونزلوا بِالْحجرِ فَأَمرهمْ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم إِن لَا يحملوا من مَائِهَا شَيْئا ثمَّ ارتحل ثمَّ نزل منزلا آخر وَلَيْسَ مَعَهم مَاء فشكوا ذَلِك إِلَى رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم فَقَامَ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ ثمَّ دَعَا فَأرْسل سَحَابَة فأمطرت عَلَيْهِم حَتَّى استقوا مِنْهَا فَقَالَ رجل من الْأَنْصَار لآخر من قومه يتهم بالنفاق: وَيحك قد ترى مَا دَعَا النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم فَأمْطر الله علينا السَّمَاء فَقَالَ: إِنَّمَا مُطِرْنَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا فَأنْزل الله {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون}
وَأخرج أَحْمد وَابْن منيع وَعبد بن حميد وَالتِّرْمِذِيّ وَحسنه وَابْن جرير وَابْن الْمُنْذر وَابْن أبي حَاتِم والخرائطي فِي مساوئ الْأَخْلَاق وَابْن مرْدَوَيْه والضياء فِي المختارة عَن عَليّ رَضِي الله عَنهُ عَن النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم فِي قَوْله: {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون} قَالَ: شكركم تَقولُونَ مُطِرْنَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا وبنجم كَذَا وَكَذَا
وَأخرج ابْن جرير عَن أبي أُمَامَة رَضِي الله عَنهُ عَن النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم قَالَ: مَا مطر قوم من لَيْلَة إِلَّا أصبح قوم بهَا كَافِرين ثمَّ قَالَ: {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون} يَقُول قَائِل: مُطِرْنَا بِنَجْم كَذَا وَكَذَا
وَأخرج ابْن عَسَاكِر فِي تَارِيخه عَن عَائِشَة رَضِي الله عَنْهَا قَالَت: مطر النَّاس على عهد رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم فَقَالَ النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم: أصبح من النَّاس شَاكر وَمِنْهُم كَافِر قَالُوا هَذِه رَحْمَة وَضعهَا الله وَقَالَ بَعضهم: لقد صدق نوء كَذَا فَنزلت هَذِه الْآيَة {فَلَا أقسم بمواقع النُّجُوم} حَتَّى بلغ {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون}
وَأخرج أَبُو عبيد فِي فضائله وَسَعِيد بن مَنْصُور وَعبد بن حميد وَابْن جرير وَابْن الْمُنْذر وَابْن مرْدَوَيْه عَن ابْن عَبَّاس رَضِي الله عَنْهُمَا أَنه كَانَ يقْرَأ {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون} قَالَ: يَعْنِي الأنواء وَمَا مطر قوم إِلَّا أصبح بَعضهم كَافِرًا وَكَانُوا يَقُولُونَ: مُطِرْنَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا فَأنْزل الله {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون}
وَأخرج عبد بن حميد عَن قَتَادَة رَضِي الله عَنهُ {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون} فَقَالَ: أما الْحسن فَقَالَ: بئس مَا أَخذ الْقَوْم لأَنْفُسِهِمْ لم يرزقوا من كتاب الله إِلَّا التَّكْذِيب قَالَ: وَذكر لنا أَن النَّاس أمحلوا على عهد نَبِي الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم فَقَالُوا يَا نَبِي الله: لَو استقيت لنا فَقَالَ: عَسى قوم إِن سقوا أَن يَقُولُوا سقينا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا فَاسْتَسْقَى نَبِي الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم فَمُطِرُوا فَقَالَ رجل: إِنَّه قد كَانَ بَقِي من الأنواء كَذَا وَكَذَا فَأنْزل الله {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون}
وَأخرج عبد بن حميد وَابْن جرير عَن مُجَاهِد رَضِي الله عَنهُ {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون} قَالَ: قَوْلهم: فِي الأنواء مُطِرْنَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا فَيَقُول: قُولُوا: هُوَ من عِنْد الله تَعَالَى وَهُوَ رزقه
وَأخرج عبد بن حميد عَن ابْن عَبَّاس رَضِي الله عَنْهُمَا {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون} قَالَ: الاسْتِسْقَاء بالأنواء وَأخرج عبد بن حميد عَن عَوْف عَن الْحسن رَضِي الله عَنهُ فِي قَوْله: {وتجعلون رزقكم أَنكُمْ تكذبون} قَالَ: تَجْعَلُونَ حظكم مِنْهُ أَنكُمْ تكذبون قَالَ عَوْف رَضِي الله عَنهُ: وَبَلغنِي أَن مُشْركي الْعَرَب كَانُوا إِذا مُطِرُوا فِي الْجَاهِلِيَّة قَالُوا مُطِرْنَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا.
وَأخرج مَالك وَعبد الرَّزَّاق وَعبد بن حميد وَالْبُخَارِيّ وَمُسلم وَأَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِيّ وَالْبَيْهَقِيّ فِي الْأَسْمَاء وَالصِّفَات عَن زيد بن خَالِد الْجُهَنِيّ قَالَ: صلى بِنَا رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم صَلَاة الصُّبْح زمن الْحُدَيْبِيَة فِي أثر سَمَاء فَلَمَّا أقبل علينا فَقَالَ: ألم تسمعوا مَا قَالَ ربكُم فِي هَذِه الْآيَة: مَا أَنْعَمت على عبَادي نعْمَة إِلَّا أصبح فريق مِنْهُم بهَا كَافِرين. فَأَما من آمن بِي وحمدني على سقياي فَذَلِك الَّذِي آمن بِي وَكفر بالكوكب وَأما من قَالَ: مُطِرْنَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا فَذَلِك الَّذِي آمن بالكوكب وَكفر بِي
وَأخرج عبد بن حميد عَن ابْن عَبَّاس رَضِي الله عَنْهُمَا أَن النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم قَالَ يَوْمًا لأَصْحَابه: هَل تَدْرُونَ مَاذَا قَالَ ربكُم قَالُوا: الله وَرَسُوله أعلم قَالَ: إِنَّه يَقُول: إِن الَّذين يَقُولُونَ نسقى بِنَجْم كَذَا وَكَذَا فقد كفر بِاللَّه وآمن بذلك النَّجْم وَالَّذين يَقُولُونَ سقانا الله فقد آمن بِاللَّه وَكفر بذلك النَّجْم.
وَأخرج أَحْمد عَن مُعَاوِيَة اللَّيْثِيّ رَضِي الله عَنهُ قَالَ: قَالَ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم: يكون النَّاس مجدبين فَينزل الله عَلَيْهِم رزقا من رزقه فيصبحون مُشْرِكين قيل لَهُ: كَيفَ ذَاك يَا رَسُول الله قَالَ: يَقُولُونَ: مُطِرْنَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا
وَأخرج ابْن جرير عَن أبي هُرَيْرَة رَضِي الله عَنهُ أَن رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم قَالَ: إِن الله ليُصبح الْقَوْم بِالنعْمَةِ أَو يمسيهم بهَا فَيُصْبِح بهَا قوم كَافِرين يَقُولُونَ مُطِرْنَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا
[۳۳] . متن و سند روایت نزد سیاری اندک تفاوتی دارد:
البرقي، عن صفوان، عن يعقوب بن شعيب، عن أبان بن تغلب، عن عبد الأعلى، عن أبي عبد الرحمن السلمي قال: قرأ بنا علي صلوات الله عليه وآله في الفجر «وتجعلون شكرکم إذا مطرتم أنكم تكذبون» [۸۲:۵۶ رزقكم > شكركم} فلما انصرف قال: إني قد عرفت أنه سيقول قائل منكم: لم قرأ هكذا؟ قرأتها لأني سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقرأها كذلك، إنهم كانوا إذا مطروا قالوا: مطرنا بنوء كذا، فأنزل الله تعالى وتجعلون شكرکم إذا مطرتم أنکم تكذبون.
[۳۴] . وَأخرج ابْن مرْدَوَيْه عَن أبي عبد الرَّحْمَن السّلمِيّ رَضِي الله عَنهُ قَالَ: قَرَأَ عَليّ رَضِي الله عَنهُ الْوَاقِعَات فِي الْفجْر فَقَالَ: وتجعلون شكركم أَنكُمْ تكذبون فَلَمَّا انْصَرف قَالَ: إِنِّي قد عرفت أَنه سَيَقُولُ قَائِل: لم قَرَأَهَا هَكَذَا أَنِّي سَمِعت رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم يقْرؤهَا كَذَلِك كَانُوا إِذا مُطِرُوا قَالُوا: مُطِرْنَا بِنَوْء كَذَا وَكَذَا فَأنْزل الله وتجعلون شكركم أَنكُمْ إِذا مطرتم تكذبون
همچنین شواهد متعددی بر وجود این قرائت در بحث «اختلاف قراءات» گذشت.
[۳۵] . متن و سند روایت نزد سیاری اندک تفاوتی دارد:
البرقي، عن علي بن النعمان، عن داود بن فرقد، عن يعقوب بن شعيب قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: وطلح منضود قال: لا، بل طلع منضود. وسمعته يقول: وتجعلون شكرکم إذا مطرتم أنکم تكذبون.
[۳۶] . قوله تعالى: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» قيل: المراد بالرزق حظهم من الخير، و المعنى: و تجعلون حظكم من الخير الذي لكم أن تنالوه بالقرآن أنكم تكذبون به أي تضعونه موضعه.
[۳۷] . «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» أي و تجعلون حظكم من الخير الذي هو كالرزق لكم أنكم تكذبون به
[۳۸] . و أما قوله: وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ ففيه وجوه الأول: تجعلون شكر النعم أنكم تقولون مطرنا بنوء كذا، و هذا عليه أكثر المفسرين، … و أما قوله: تُكَذِّبُونَ فعلى الأول المراد تكذيبهم بما قال اللّه تعالى: وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها [هود: ۶] و غير ذلك،
[۳۹] . قيل معناه و تجعلون حظكم من القرآن الذي رزقكم الله التكذيب به عن الحسن.
[۴۰] . قيل: المراد بالرزق القرآن رزقهم الله إياه، و المعنى: تأخذون التكذيب مكان هذا الرزق الذي رزقتموه.
[۴۱] . و أما قوله: وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ ففيه وجوه … الثاني: تجعلون معاشكم و كسبكم تكذيب محمد، يقال: فلان قطع الطريق معاشه، و الرزق في الأصل مصدر سمي به ما يرزق، يقال للمأكول رزق، كما يقال للمقدور قدرة، و المخلوق خلق، و على هذا فالتكذيب مصدر قصد به ما كانوا يحصلون به مقاصدهم… و على الثاني المراد جميع ما صدر منهم من التكذيب، و هو أقرب إلى اللفظ.
[۴۲] . قيل: الكلام بحذف مضاف و التقدير: و تجعلون شكر رزقكم أنكم تكذبون أي وضعتم التكذيب موضع الشكر.
[۴۳] . قيل و تجعلون شكر رزقكم التكذيب عن ابن عباس قال أصاب الناس عطش في بعض أسفاره فدعا ص فسقوا فسمع رجلا يقول مطرنا بنوء كذا فنزلت الآية
[۴۴] . و أما قوله: وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ ففيه وجوه … الثاني: تجعلون معاشكم و كسبكم تكذيب محمد، يقال: فلان قطع الطريق معاشه، و الرزق في الأصل مصدر سمي به ما يرزق، يقال للمأكول رزق، كما يقال للمقدور قدرة، و المخلوق خلق، و على هذا فالتكذيب مصدر قصد به ما كانوا يحصلون به مقاصدهم.
بازدیدها: ۹۱
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۷۸) یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِن
بازتاب: ۱۱۳۵) رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ | یک آیه در روز