۱۱۴۹) إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ

 ۸-۱۴ رمضان ۱۴۴۶

ترجمه

همانا هر نفسی کسی بر او حافظ است.

هیچ نفسی نیست مگر اینکه بر او حافظی است.

اختلاف قرائت (همراه با نکات نحوی)

إِنْ كُلُّ / إِنْ كُلَّ … لِما / إِنَّ كُلَّ … لَما / أنْ كُلّ ؟

در عموم قراءات مشهور، حرف «ان» به صورت «إِنْ» تلفظ شده و كُلُّ مبتدا (مرفوع) و حافظ خبر آن است؛ که البته بر مبنای بصریون «إن» مخففه از «إنَّ» است و حرف «ل» بر «لَما» برای تمایز آن از «إن» نافیه آمده است؛ اما از نظر کوفیون «إن» نافیه است و در «لما»، «ل» به معنای «إلا» و «ما» زائده است (البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۵۰[۱]؛ معجم القراءات، ج۱۰ ، ص۳۷۷[۲]).

اما در برخی قراءات غیرمشهور (ضحاک) به صورت «إِنْ كُلَّ» قرائت شده، یعنی «کلَّ» را به صورت منصوب قرائت کرده است، و در این قرائت، حرف «ل» در «لِما» به صورت مکسور آمده است (المغني في القراءات، ص۱۹۰۹[۳]) که واضح است که در این قرائت، «إن»، حتی بر مبنای کوفیون، مخففه محسوب می‌شود. و در هر صورت، حرف «إن» برای قسم است (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۷۱۳؛ البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۵۰)؛ که درباره اینکه جواب قسم چیست گزینه‌های مختلفی مطرح شده که در نکات ادبی اشاره خواهد شد.

و در برخی دیگر از قراءات غیرمشهور (أبو نهيك، خلَفُ بنُ حَوشَبِ؛ و أبو المتوكل و أبي بن كعب به روایت هارون بن موسی (۲۰۱-۲۹۱ق)) به صورت «إنَّ» مثقله آمده است که طبیعی است کلمه بعد از آن منصوب می‌شود یعنی به صورت «إِنَّ كُلَّ» قرائت شده است، که در این صورت «ل» در «لما» همراه با «حافظ» خبر إنّ خواهد بود و «ما» زائده می‌شود (المغني في القراءات، ص۱۹۰۹[۴]؛ البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۵۰[۵]؛ معجم القراءات، ج۱۰ ، ص۳۷۷[۶])

البته ابن خالویه روایت هارون را به صورت «أن» ثبت کرده (مختصر في شواذ القرآن، ص۱۷۱[۷]) و چون هیچ توضیحی درباره «کل» نداده، و با اینکه کتابش ناظر به نقل شواذ است ذکری از قرائت فوق نکرده، این احتمال هست که وی همین قرائت فوق را اشتباها گزارش کرده باشد (معجم القراءات، ج۱۰ ، ص۳۷۷ [۸]).

نَفْسٍ لَّما[۹]
لَمَا / لَمَّا / لِما / إِلَّا

در اغلب قراءات سبع و عشر، یعنی در قراءات اهل مدینه (نافع) و مکه (ابن کثیر) و بصره (ابن اعلاء) و برخی قراءات کوفه (کسائی) به صورت «لَمَا» قرائت شده است که حرف میم را غیرمشدد خوانده‌اند؛ که اینها «إن» ‌را مخففه از «إنّ» دانسته و لام را برای تمایز آن از «إن» نافیه قلمداد کرده و «ما» را صله دانسته‌اند (شبیه «ما» در «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ» و «عَمَّا قَلِيلٍ»).

اما در قرائت اهل شام (ابن عامر) و اغلب قراءات کوفی (عاصم و حمزه) و برخی قراءات عشر (ابوجعفر) و اربعه عشر (حسن و أعمش) و برخی روایات غیرمشهور از قرائات مدینه (نافع) و بصره (ابوعمرو، و روایت ابوحاتم از قرائت یعقوب) و نیز در برخی قراءات غیرمشهور دیگر (أعرج و قتاده و ابن ذکوان و جحدری) به صورت «لَمَّا» یعنی با میم مشدد قرائت کرده‌اند؛ که در این صورت باید حرف «إن» را نافیه بگیرند (شبیه «فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ») و «لمّا» را به معنای «إلا»، که باز برای قسم به کار می‌رود چنانکه تعبیر «أقسمت عليك لمّا فعلت» به معنای «إلا فعلت» ‌بسیار رایج است و آنگاه مقصود از آیه چنین می‌شود: «ما كل نفس إلا عليها حافظ» (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۷۱۳[۱۰]؛ البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۵۰[۱۱]؛ معجم القراءات، ج۱۰ ، ص۳۷۸-۳۷۹[۱۲])

و البته در برخی قراءات غیرمشهور دیگر به صورت «لِما» (با کسر لام و میم غیرمشدد) آمده است که چنانکه ذیل حرف «ان» اشاره شد، در برخی (ابو رجاء) ما قبلش همانند قرائت مشهور است، یعنی به صورت «إنْ كلُّ نفسٍ لِما» قرائت شده؛ اما در برخی (ضحاک) کلمه «کل» هم منصوب آمده و به صورت «إنْ كلَّ نفس لِما» قرائت شده است.

همچنین در برخی قراءات شاذ (يزيد بن قطيب و روایت رهاوی از ساجی از قرائت یعقوب) اساسا به جای کلمه «لما» به صورت «إلا» قرائت شده است: «إن كـل نفـس إِلَّا عليها» (المغني في القراءات، ص۱۹۰۹[۱۳]).

نکات ادبی

نَفْسٍ

قبلا بیان شد که اگرچه همگان اذعان دارند که کلمه «نَفْس» به معنای «خود» در مورد هر چیزی به کار می‌رود؛ اما درباره اصل این کلمه اختلاف است … مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل این ماده، بر آن چیزی دلالت می‌کند موجب تعین و تشخص یک موجود از غیرش می‌شود (= خود) و هر موجودی که «خود» و «هویت»ی متمایز از دیگری برایش فرض شود، تعبیر «نفس» در موردش صادق خواهد بود؛ و وجه تسمیه «خون» به «نفس» را هم این می‌داند که در صورت خروجش، انسان جان می‌دهد. در همین راستاست سخن راغب که معنای اول کلمه «نَفْس» را «روح» معرفی کرده، و بر این باور است که «نَفَس» را از این جهت نفَس گفته‌اند که همانند غذایی برای روح (نَفْس) است و با قطعش، ‌روح از بدن منقطع می‌شود.

علامه طباطبایی نیز بر این باور است که ریشه اصلی این کلمه در همین معناست؛ یعنی ابتدا حالت تاکید بر خود هر چیزی داشت (مثلا نفس انسان، نفس سنگ، …، به معنای خود انسان، خود سنگ، … بود) و بدین مناسبت بر هر چیزی، به جای کلمه «خودِ» اطلاق ‌شد، حتی به خود خدا (انعام/۱۲؛ آل‌عمران/۲۸؛ مائده/۱۱۶) و تدریجا استفاده‌اش در مورد انسان (که موجودی مرکب از روح و بدن است) شیوع پیدا کرد و گاه هر دو معنا در یک عبارت جمع می‌شد مانند «كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها» (هر انسانی از خودش دفاع می‌کند؛ نحل/۱۱۱) و بعدا در مورد روح انسان که دارای علم و حیات است به کار رفت؛ و البته اگرچه در اصطلاحات علمی‌برای سایر موجودات ذی‌شعور (مانند حیوان و جن و فرشته) به کار می‌رود، اما در عرف چنین کاربردی رایج نیست و در قرآن هم به این معانی به کار نرفته است…

جلسه ۹۲۶ https://yekaye.ir/an-nesa-4-1/

حافِظٌ

قبلا بیان شد که درباره ماده «حفظ» ابن فارس بر این باورست که این ماده در اصل بر مراعات چیزی دلالت دارد و مرحوم مصطفوی اصل این ماده را مطلقِ هرگونه مراقبت و ضبط [نگهداری] دانسته است. راغب هم بر این باورست که این ماده در اصل بر یک وضعیت درونی انسان دلالت داشته: گاه به هیئت و حالتی در نفس که آنچه عقل و فهم بدان دست یافته را ثابت نگه می‌دارد؛ گاهی به خود ضبط و نگهداری چیزی در نفس؛ و گاهی هم برای به کار انداختن و استفاده از قوه حافظه؛ و سپس در هرگونه تفقّد و تعهد و رعایت کردنی به کار رفته است؛ و اگر در زبان فارسی هم نگاه کنیم عمده کاربردهای این ماده در همین دو حالت (یعنی قوه حافظه و حفظ نفسانی؛ و حفظ و مراقبت از چیزی در برابر اموری پیرامونی به کار می‌رود) است، اما باید اذعان کرد که با اینکه در قرآن کریم این ماده فراوان استفاده شده، اما در هیچیک ظهور اولیه‌ جدی‌ای در معانی ناظر به حافظه نبوده است؛ و در آیه «ارْجِعُوا إِلى‏ أَبيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظينَ» (یوسف/۸۱) هم که ناظر به بعد ذهنی و نفسانی است، بیش از اینکه ناظر به حفظ کردن و حافظه باشد، ناظر به احاطه و دسترسی داشتن است.

آن طور که مرحوم مصطفوی توضیح داده این ماده در قرآن کریم،

گاهی در مورد حفظ و مراقبت در خصوص اشخاص اشیای خارجی به کار رفته: وَ نَحْفَظُ أَخانا (یوسف/۶۵) [و نیز: وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما (بقره/۲۵۵)

گاه در مورد اعمال: وَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ‏ (انعام/۹۲) [و نیز: حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی (بقره/۲۳۸) یا: وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّه (توبه/۱۱۲)

گاه در مورد معانی: وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظِينَ‏ (یوسف/۹۱)

گاه در مورد عهد و پیمان‌ها: وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ‏ (مائده/۸۹)

و گاهی هم به صورت مطلق و عام: وَ رَبُّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَفِيظٌ.

و باید افزود که گاه در یکی از این موارد به کار می‌رود اما به نحو استعاری معنای دیگر را اراده می‌کند؛ چنانکه گاه در خصوص اشیاء به کار می‌رود اما اعمال مورد نظر است، مانند: «وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» (مومنون/۵؛ معارج/۲۹) «وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ» (احزاب/۳۵) که کنایه از عفت به خرج دادن است…

برای اینکه معنای دقیق این واژه بهتر معلوم شود، خوب است تفاوت آن با کلمات مشابه دقت شود:

مرحوم عسکری به تفاوت «حفظ» با «علم» و «ضبط» و «رعایت» و «رقیب» و «حمایت» و «حرس» اشاره کرده است؛ از نظر وی:

تفاوت «حفظ» با «علم» (در خصوص محفوظات ذهنی) در آن است که حفظ فقط در مورد شنیدنی‌ها به کار می‌رود و به نگهداشتن مطلب در حافظه گفته می‌شود؛ اما علم هر گونه آگاهی پیدا کردنی را در بر می‌گیرد.

تفاوتش با «ضبط» [= نگهداری] این است که «ضبط» دلالت بر شدت محافظت می‌کند به نحوی که مبادا چیزی از آن فروگذار شود؛ لذا در مورد خداوند که احتمال فروگذاری چیزی در مورد او نیست، کلمه «ضابط» به کار نمی‌رود، اما «حفیظ» به کار رفته است.

تفاوت «حفظ» و «محافظت» با «رعایت» و «مراعات کردن» در این است که «حفظ» در مقابل «اضاعه» (ضایع کردن) است؛ اما نقطه مقابل رعایت، از ماده «رعی» (چوپانی) نقطه مقابل «اهمال» (مهمل گذاشتن)، و عبارت است از این حدود چیزی را حفظ کردن و به لوازم آن توجه نمودن. در واقع «حفظ» آن است که مانع اثرگذاری عوامل نامطلوب شویم [یعنی صرفا جلوگیری کردن است)؛ اما رعایت یعنی اقدامی انجام دهیم که با این اقدام ما کسی یا چیزی نتواند آسیبی ایجاد کند [یعنی اقدامی جدید انجام دادن است].

تفاوت «حفیظ» با «رقیب» (حفاظت با مراقبت) در این است که «رقیب» از این جهت مراقبت می‌کند که چیزی از احوال شخص یا شیء مورد نظر از او مخفی نماند و لذا در معنای آن نوعی تفتیش و وارسی لحاظ شده است، اما در کلمه حفظ، تفتیش و وارسی خود شیء لحاظ نشده؛ و مطلق است.

تفاوت «حفظ» با «حمایت» در این است که حمایت در مورد جایی ویا چیزی است که نمی‌توان بر آن کاملا احاطه پیدا کرد (مثلا حمایت از سرزمین) اما حفظ در جایی است که آن امر کاملا تحت احاطه شخص درمی‌آید (مثلا حفظ پول).

و تفاوتش با «حراست» در این است که اولا در کلمه حراست نوعی استمرار نهفته است، اما حفظ لزوما چنین نیست؛ ثانیا کلمه حفظ بنوعی دلالت دارد بر علم و احاطه به شی‌ای که قرار است حفظ شود، اما حراست لزوما چنین نیست.

از نظر مرحوم مصطفوی هم تفاوت «محافظت» با «مواظبت» و «مراقبت» و «حراست» و «رصد» و «عصمت» در این است که:

«حفظ» مطلق ضبط و نگهداری است، اما

«مواظبت» مداومت در محافظت و همراهی با چیزی است؛

«مراقبت» مواظبتی است که با تحقیق و تفتیش از حال و روز چیزی همراه باشد؛

«حرس» (پاسبانی) هم مراقبت و حفظ مستمر است و فقط در مورد موجودات دارای عقل به کار می‌رود؛

«رصد» هم نوعی انتظار کشیدن است که به قصد تحت نظر قرار دادن و تفتیش حال و روز شیء ‌باشد؛

«عصم» به معنای «حفظ» کردنی است که همراه با «دفاع» و (دفع کردن امور بیگانه) باشد.

همچنین تفاوت «حفظ» و «حصن» در این است که «حفظ» متعدی است و بیشتر ناظر به نسبت شیء با دیگران و از دست تجاوز و تعدی اغیار مصون ماندن است، اما «حصن» شبیه کلمه «عفت» حالتی درونی است که به خود شیء و صیانت درونی خود شیء‌ برمی گردد؛ و البته وقتی به باب افعال می‌رود و متعدی می‌شود، بیش از آنکه تاکید بر «محافظت» در برابر دیگران باشد، به معنای «دارای حصن گرداندن» است: «إِلاَّ قَلیلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ» (یوسف/۴۸) «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ» (انبیاء/۸۰).

جلسه ۹۶۲ https://yekaye.ir/an-nesa-4-34/

إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ

این آیه با سوگندی به آسمان و … آغاز شد و آیه کنونی را بسیاری جواب آن قسم دانسته‌اند؛ و توضیح داده‌اند که «ان» را چه مخففه و چه ثقیله و چه نافیه بگیریم، می‌تواند جواب قسم باشد در مورد ان مثقله که بسیار واضح است در مورد دو تای دیگر هم نمونه‌های قرآنی متعددی دارد؛ مثلا برای ان مخففه آیه «تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِينِ»، و برای ان نافيه آیه «وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما» را می‌توان اشاره کرد (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۷۱۴[۱۴]). البته این احتمال هم مطرح شده که جواب قسم آیه۸ (إِنَّهُ عَلى‏ رَجْعِهِ لَقادِرٌ) باشد و این آیات فیما بین، جمله معترضه باشد (البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۵۰[۱۵]).

حدیث

۱) از امام صادق ع روایت شده است که حضرت امیر وقتی برای بار دوم مردم را برای جنگ با معاویه می‌خواست آماده کند خطبه‌ای خواندند که اوایل آن کاملا معارف توحیدی است. در فرازی از آن آمده است:

پاک و منزّه است او، همان‌طور که خود را توصیف کرده است. و توصیف‌کنندگان به کنه وصف او نمی‌رسند. هنگام آفرینش اشیاء برای آنها حد و مرزهایی قرار داد تا آن‌ها را از شباهت به خود متمایز سازد و خود را نیز از شباهت به آن‌ها مبرا نماید. او در آنها حلول نکرده، تا گفته شود که او در آنها موجود است؛ و همچنین از آنها دور نمی‌باشد، تا گفته شود که او از آنها جدا و مباین است و از آنها غایب نیست که پرسیده شود که کجاست. لیکن او بدانها احاطه دارد و متقن و محکم کردشان صنعش، و همه را دربرگرفت حفاظت او. هیچ چیز از او پنهان نیست، نه مخفی‌ترین غیب‌های هوا و نه رازهای پنهان در ظلمات شب‌ها و نه آنچه در آسمان‌های بلندبالا تا زمین دون‌پایه نهفته است.برای هر چیزی از آنها حافظ و مراقب است و هر چیزی از آنها به وسیله چیزی دیگر احاطه شده است و او خود محیط است بر آنچه از آنها که احاطه شده است.

الكافي، ج‏۱، ص۱۳۵؛ التوحيد (للصدوق)، ص۴۲[۱۶]

مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً رَفَعَاهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع:

أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع اسْتَنْهَضَ النَّاسَ فِي حَرْبِ مُعَاوِيَةَ فِي الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ فَلَمَّا حَشَدَ النَّاسُ قَامَ خَطِيباً فَقَال‏:

… سُبْحَانَهُ هُوَ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ وَ الْوَاصِفُونَ لَا يَبْلُغُونَ نَعْتَهُ وَ حَدَّ الْأَشْيَاءَ كُلَّهَا عِنْدَ خَلْقِهِ [إِيَّاهَا] إِبَانَةً لَهَا مِنْ شَبَهِهِ وَ إِبَانَةً لَهُ مِنْ شَبَهِهَا؛ لَمْ يَحْلُلْ فِيهَا فَيُقَالَ هُوَ فِيهَا كَائِنٌ، وَ لَمْ يَنْأَ عَنْهَا فَيُقَالَ هُوَ مِنْهَا بَائِنٌ، وَ لَمْ يَخْلُ مِنْهَا فَيُقَالَ لَهُ أَيْنَ. لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَاطَ بِهَا عِلْمُهُ وَ أَتْقَنَهَا صُنْعُهُ وَ أَحْصَاهَا حِفْظُهُ لَمْ يَعْزُبْ عَنْهُ خَفِيَّاتُ غُيُوبِ الْهَوَاءِ [الْهَوَى] وَ لَا غَوَامِضُ مَكْنُونِ ظُلَمِ الدُّجَى وَ لَا مَا فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلَى إِلَى [وَ] الْأَرَضِينَ السُّفْلَى لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مِنْهَا حَافِظٌ وَ رَقِيبٌ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنْهَا بِشَيْ‏ءٍ مُحِيطٌ وَ الْمُحِيطُ بِمَا أَحَاطَ مِنْهَا …

در الغارات (ط – القديمة، ج‏۱، ص۹۹-۱۰۰) همین خطبه با سند دیگری از حضرت امیر ع روایت شده بدین صورت که راوی می‌گوید شخصی از حضرت درباره «صفة الرب» سوال کرد و حضرت این خطبه را ایراد کرد که تفاوتهای جزیی مختصری در برخی عباراتش وجود دارد.[۱۷]

 

۲) امام صادق ع نامه‌ای به شیعیان نوشته و خواسته بودند اين نامه را به يك ديگر بياموزند و در آن درنگ كنند و آن را به كارش بندند، آنها هم هر يك نسخه‌اى از آن را در نمازخانۀ منزل خويش نهاده بودند و هر گاه نمازشان به پايان مى‌رسيد در آن مى‌نگريستند؛ که فرازهایی از آن قبلا گذشت.[۱۸] در فرازی از آن، وقتی می‌خواهند شیعیان را خطاب قرار دهند با این تعبیر بیان می‌کنند:

فرمود: ای جماعتی که خداوند حافظ است برای آنها امرشان را؛ بر شما باد به آثار [= پیروی از تعالیم و دستورات] رسول الله ص و سنت او و آثار ائمه هدی از اهل بیت رسول الله ص بعد از او و سنت ایشان…

الكافي، ج‏۸، ص۸

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَفْصٍ الْمُؤَذِّنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ كَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَةِ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ النَّظَرِ فِيهَا وَ تَعَاهُدِهَا وَ الْعَمَلِ بِهَا فَكَانُوا يَضَعُونَهَا فِي مَسَاجِدِ بُيُوتِهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا مِنَ الصَّلَاةِ نَظَرُوا فِيهَا؛

قَالَ وَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْكُوفِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِيعِ الصَّحَّافِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَخْلَدٍ السَّرَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَرَجَتْ هَذِهِ الرِّسَالَةُ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى أَصْحَابِهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ …

وَ قَالَ: أَيَّتُهَا الْعِصَابَةُ الْحَافِظُ اللَّهُ لَهُمْ أَمْرَهُمْ عَلَيْكُمْ بِآثَارِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ سُنَّتِهِ وَ آثَارِ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ بَعْدِهِ وَ سُنَّتِهِمْ.

 

۳) شخصی به نام ابوقره خدمت امام رضا ع می‌رسد و سوالاتی از امام ع می‌پرسد. وی به خاطر تعابیری همچون «وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ: و عرش پروردگارت را آن روز هشت نفر فوق خویش حمل می‌کنند» (حاقه/۱۷) و « الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْش: کسانی که عرض را حمل می‌کنند» (غافر/۷) خیال می‌کرده که درباره خداوند می‌توان گفت که او «محمول» [عده‌ای او را حمل می‌کنند!] است

حضرت در پاسخ وی می‌فرمایند: عرش، خداوند نیست [یعنی وقتی آیه می‌فرماید عرش پروردگارت را حمل می‌کنند، معنایش این نیست که خود خدا را حمل می‌کنند]؛ بلکه عرش نامی است برای علم و قدرت و عرشی که در آن هر چیزی هست؛ سپس حمل آن را به غیر خویش، یعنی برخی از مخلوقات خود، نسبت داد؛ ‌زیرا مخلوقاتش را با حمل کردن عرش خویش [= قبول علم و قدرت خداوند] به ابراز بندگی خود واداشت و آنان حاملان عرش اویند و مخلوقاتی هم پیرامون عرش او تسبیح می‌گویند و آنان علم او را می‌دانند و فرشتگانی هم هستند که اعمال بندگانش را می‌نویسند؛ و زمینیان را هم با طواف به دور خانه خویش به ابراز بندگی خویش واداشت «و خداوند بر عرش استوا دارد» (طه/۵) همان گونه که خود فرمود. و عرش و کسانی که آن را حمل می‌کنند و کسانی که پیرامون عرش‌اند، خداوند حامل و حافظ همه آنهاست و نگهدارنده و و قائم بر هرکسی و فوق هر چیزی و بر هر چیزی است؛ و در مورد او کلمه «محمول» [حمل شده] و «أسفل» [پایین‌تر] هیچگاه به‌نحوی که به کلمه دیگری متصل نباشد اطلاق نمی‌گردد که اگر چنین شود لفظ و معنا فاسد شده است. ..

ابوقره گفت:

الكافي، ج‏۱، ص۱۳۰-۱۳۱

أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ: سَأَلَنِي أَبُو قُرَّةَ الْمُحَدِّثُ أَنْ أُدْخِلَهُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع، فَاسْتَأْذَنْتُهُ فَأَذِنَ لِي. فَدَخَلَ فَسَأَلَهُ عَنِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ. ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَ فَتُقِرُّ أَنَّ اللَّهَ مَحْمُولٌ؟

فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع: كُلُّ مَحْمُولٍ مَفْعُولٌ بِهِ مُضَافٌ إِلَى غَيْرِهِ مُحْتَاجٌ وَ الْمَحْمُولُ اسْمُ نَقْصٍ فِي اللَّفْظِ وَ الْحَامِلُ فَاعِلٌ وَ هُوَ فِي اللَّفْظِ مِدْحَةٌ وَ كَذَلِكَ قَوْلُ الْقَائِلِ فَوْقَ وَ تَحْتَ وَ أَعْلَى وَ أَسْفَلَ وَ قَدْ قَالَ اللهُ: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها» وَ لَمْ يَقُلْ فِي كُتُبِهِ إِنَّهُ الْمَحْمُولُ، بَلْ قَالَ إِنَّهُ الْحَامِلُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ الْمُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولَا وَ الْمَحْمُولُ مَا سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ يُسْمَعْ أَحَدٌ آمَنَ بِاللَّهِ وَ عَظَمَتِهِ قَطُّ قَالَ فِي دُعَائِهِ يَا مَحْمُولُ؟

قَالَ أَبُو قُرَّةَ: فَإِنَّهُ قَالَ: «وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ» وَ قَالَ: «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْش»‏.

فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع: الْعَرْشُ لَيْسَ هُوَ اللَّهَ وَ الْعَرْشُ اسْمُ عِلْمٍ وَ قُدْرَةٍ وَ عَرْشٍ فِيهِ كُلُّ شَيْ‏ءٍ ثُمَّ أَضَافَ الْحَمْلَ إِلَى غَيْرِهِ خَلْقٍ مِنْ خَلْقِهِ لِأَنَّهُ اسْتَعْبَدَ خَلْقَهُ بِحَمْلِ عَرْشِهِ وَ هُمْ حَمَلَةُ عِلْمِهِ وَ خَلْقاً يُسَبِّحُونَ حَوْلَ عَرْشِهِ وَ هُمْ يَعْمَلُونَ بِعِلْمِهِ وَ مَلَائِكَةً يَكْتُبُونَ أَعْمَالَ عِبَادِهِ وَ اسْتَعْبَدَ أَهْلَ الْأَرْضِ بِالطَّوَافِ حَوْلَ بَيْتِهِ «وَ اللَّهُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»‏ كَمَا قَالَ. وَ الْعَرْشُ وَ مَنْ يَحْمِلُهُ وَ مَنْ حَوْلَ الْعَرْشِ وَ اللَّهُ الْحَامِلُ لَهُمُ الْحَافِظُ لَهُمُ الْمُمْسِكُ الْقَائِمُ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ وَ فَوْقَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَا يُقَالُ مَحْمُولٌ وَ لَا أَسْفَلُ قَوْلًا مُفْرَداً لَا يُوصَلُ بِشَيْ‏ءٍ فَيَفْسُدُ اللَّفْظُ وَ الْمَعْنَى‏. …[۱۹]

 

۴) الف. از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:

کسی که بین خودش و خدا را اصلاح کند خداوند بین او و مردم را اصلاح می‌کند و کسی که امر آخرتش را اصلاح کند خداوند امر دنیایش را اصلاح می‌کند؛

و کسی که واعظی از خویش بر خویش داشته باشد از جانب خداوند بر او حافظی خواهد بود.

نهج البلاغة، حکمت ۸۹

وَ قَالَ ع: مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ؛

وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظ

ب. در نقل دیگری از ایشان چنین روایت شده است:

کسی که بازدارنده‌ای از جانب خویش بر خویش داشته باشد از جانب خداوند حافظی بر او خواهد بود.

عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۴۳۳؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۳۹

مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ زَاجِرٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ.

 

۵) در دعایی که از امام سجاد ع روایت شده آمده است:

خدایا من خودم و دینم و مالم و فرزندانم و هرچه از آن من است و برادران مومنم که به خاطر تو با آنها برادر شده‌ام را نزد تو ودیعه می‌گذارم و از تو می‌خواهم که همه آنها را حفظ کنی که همنا در حالی که تو حافظ باشی هیچ چیزی از دارایی‌های من ضایع نخواهد شد؛‌بلکه تو بهترین حافظ و رحم‌کننده‌ترین رحم‌کنندگانی و همنشینی با تو کافی است…

إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج‏۱، ص۲۳۶

دعاء آخر في اليوم التاسع و العشرين من شهر رمضان من مجموعة مولانا زين العابدين ع‏

… اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ نَفْسِي وَ دِينِي وَ مَالِي وَ وَلَدِي وَ كُلَّ ضَيْعَةٍ هِيَ لِي وَ إِخْوَانِي فِيكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَسْتَحْفِظُكَ ذَلِكَ كُلَّهُ فَإِنَّهُ لَا يَضِيعُ ضَيْعَةٌ عَلَيَّ وَ أَنْتَ حَافِظٌ بَلْ أَنْتَ خَيْرٌ حافِظاً وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ وَ كَفَى بِكَ صَاحِبا ..

فراز فوق را در دعای اول ماه رجب هم آورده است (إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج‏۲، ص۶۴۰)[۲۰].

 

ممکن است مراد از «حافظ» در این آیه همان باشد که در آیه «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظين‏» (انفطار/۱۰) آمده است. احادیث مربوط به این آیه قبلا در جلسه ۱۹۰ (https://yekaye.ir/al-infitar-082-10/) گذشت. در اینجا فقط حدیثی که آنجا در پاورقی آمده بود تکرار می‌شود:

۵) حدیثی عموما در تفاسیر اهل سنت ذیل آیه ۱۱ سوره رعد (لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّه) آمده است و سید بن طاوس نیز از کتابی که ظاهرا از علمای اهل سنت است نقل کرده است بدین بیان:

عثمان بر رسول خدا ص وارد و گفت: به من خبر دهید که همراه هر بنده‌ای چند فرشته هست؟

پایمبر ص فرمودند:

فرشته‌ای در سمت راستت برای حسناتت، و یکی در سمت چپت، که او قرار است کارهای بدت را بنویسد. هنگامی که کار خوبی انجام می‌دهی ده تا می‌نویسند و هنگامی که کار بدی انجام دهی، آنکه سمت چپت است به آنکه سمت راستت است می‌گوید: بنویسم؟ او می‌گوید: «شاید که استغفار و توبه کند.» وقتی که سه بار تکرار می‌شود: پاسخ می‌دهد: «بنویس، خدا ما را از دست او راحت کند که بدهمنشینی است، چقدر مراقبتش نسبت به خداوند عز و جل اندک است، چقدر در برابر ما بی‌حیاست.» که خداوند می‌فرماید: هیچ سخنی به لفظ درنمی‌آید مگر اینکه رقیب و عتیدی نزد آن هست» (ق/۱۸).

و دو فرشته در مقابل و پشت سرت که خداوند متعال می‌فرماید: «تعقیب‌کنندگانی در پیش رو و پشت سر او هست که او را به امر الهی حفظ می‌کنند.»

و فرشته‌ای که پیشانی‌ات را به قبضه خود دارد، هنگامی که برای خدا تواضع کنی تو را بالا می‌برد و هنگامی که بر خدا گردنکشی کنی تو را درهم می‌کوبد [یا: پایین می‌آورد و رسوا می‌کند].

و دو فرشته که کنار لبهای تو هستند و فقط مامور ثبت و ضبط صلوات بر محمد ص هستند؛

و فرشته‌ای که بر دهان تو ایستاده و مانع ورود حیوانات موذی بدان می‌شود؛

و دو فرشته‌ای که بر چشم تو جای دارند؛

پس اینها ده فرشته برای هر آدمی هستند و فرشتگان شب هم بر فرشتگان روز وارد می‌شوند زیرا فرشتگان روز غیر از فرشتگان شب‌اند؛ پس بیست فرشته برای هر آدمی هست.

و ابلیس خودش روزها و فرزندانش شبها سراغت می‌آیند؛

و خداوند فرمود: «و قطعا که بر شما حافظانی هست» (انفطار/۱۰) و فرمود: «هنگامی که آن دو دریافت‌کننده، در حالی که چپ و راست او نشسته‌اند، دریافت می‌کنند» (ق/۱۷).

جامع البيان في تفسير القرآن (طبری)، ج‏۱۳، ص۷[۲۱]؛ سعد السعود للنفوس منضود، ص۲۲۵[۲۲]؛ بحار الأنوار، ج‏۵، ص۳۲۴

حدثني المثنى قال: حدثنا إبراهيم بن عبد السلام بن صالح القشيري قال: حدثنا علي بن جرير، عن حماد بن سلمة، عن عبد الحميد بن جعفر، عن كنانة العدوي قال:

دَخَلَ عُثْمَانُ بن عفان عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْعَبْدِ كَمْ مَعَهُ مِنْ مَلَكٍ؟

قَالَ: مَلَكٌ عَلَى يَمِينِكَ عَلَى حَسَنَاتِكَ وَ وَاحِدٌ عَلَى الشِّمَالِ [وهو أمينٌ على الذي على الشمال] فَإِذَا عَمِلْتَ حَسَنَةً كَتَبَ عَشْراً وَ إِذَا عَمِلْتَ سَيِّئَةً قَالَ الَّذِي عَلَى الشِّمَالِ لِلَّذِي عَلَى الْيَمِينِ: أَكْتُبُ. قَالَ: لَعَلَّهُ يَسْتَغْفِرُ الله وَ يَتُوبُ. فَإِذَا قَالَ ثَلَاثاً، قَالَ: نَعَمْ اكْتُبْ أَرَاحَنَا اللَّهُ مِنْهُ، فَبِئْسَ الْقَرِينُ [الصديق]؛ مَا أَقَلَّ مُرَاقَبَتَهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ [مَا] أَقَلَّ اسْتِحْيَاءَهُ مِنا؛ يَقُولُ اللَّهُ عز و جل: «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»؛

وَ مَلَكَانِ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ مِنْ خَلْفِكَ؛ يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ»؛

وَ مَلَكٌ قَابِضٌ عَلَى نَاصِيَتِكَ فَإِذَا تَوَاضَعْتَ لِلَّهِ عز و جل رَفَعَكَ وَ إِذَا تَجَبَّرْتَ عَلَى اللَّهِ قصمك [وَضَعَكَ وَ فَضَحَكَ]؛

وَ مَلَكَانِ عَلَى شَفَتَيْكَ لَيْسَ يَحْفَظَانِ عليك إِلَّا الصَّلَاةَ [الصلوات] عَلَى مُحَمَّدٍ ص؛

وَ مَلَكٌ قَائِمٌ عَلَى فِيكَ لَا يَدَعُ أَنْ تدب [تَدْخُلَ] الْحَيَّةُ فِي فِيكَ؛

وَ مَلَكَانِ عَلَى عَيْنَيْكَ؛

فَهَذِهِ عَشَرَةُ أَمْلَاكٍ عَلَى كُلِّ آدَمِيٍّ وَ ینزولون ملائكة الليل على ملائكة النهار، لأن مَلَائِكَةُ اللَّيْلِ سِوَى مَلَائِكَةِ النَّهَارِ فَهَؤُلَاءِ عِشْرُونَ مَلَكاً عَلَى كُلِّ آدَمِيٍّ؛

وَ إِبْلِيسُ بِالنَّهَارِ وَ وُلْدُهُ بِاللَّيْلِ؛

قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ» الْآيَةَ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ» الْآيَةَ.

تدبر

۱) «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ»

این آیه را جواب قسم دانسته‌اند. در آیه اول به سماء و طارق سوگند خورد و اکنون می‌فرماید که سوگند خوردم که بگویم حتما بر هر نفسی حافظی هست و هیچ نفسی بدون حافظ رها نشده و به حال خود واگذار نشده است. از این جهت قرابت معنایی زیادی دارد با آیه «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدى‏» (قیامت/۳۶).

در عین حال، این آیه ظرفیتهای معنایی متعددی دارد که همگی می تواند مد نظر باشد. درباره اینکه مقصود از «نفس»، «حافظ»، و «حفاظت»ی که در این آیه مد نظر است چیست، احتمالات مختلفی وجود دارد که در اینجا صرفا به احتمالات برای هریک اشاره می‌شود. این احتمالات با مراجعه به بحث لغت (نکات ادبی) و تفاسیر مختلف استخراج شده است:

الف. مقصود از «هر نفسی» که حتما حافظی بر او هست:

الف.۱. همه نفوس بشری؛ و آنگاه آنچه از این نفس حفظ می‌شود عبارت است از:

الف.۱.۱. خود نفس

الف.۱.۲. گفتار و اعمال نفس

الف.۱.۳. صفات و ملکات نفس

الف.۱.۴. شؤون و مراتب مختلف نفس

الف.۲. هر موجود زنده‌ای است که علاوه بر بدنش، نفسی دارد (مورد قبل + نفوس نباتی و حیوانی)

الف.۳. هر موجود زنده و باشعوری (مورد قبل + فرشتگان و اجنه و …)

الف.۴. هر چیزی که هویت شخصی دارد که می‌توان بر او اطلاق «موجود» کرد (مورد قبل + جمادات و مصنوعات و اعمال و صفات و …)

الف.۵. هرچیزی که به هر نحوی هویت واقعی دارد که به نحو خاص درباره‌اش می‌شود سخنی گفت (مورد قبل [= هویت شخصی] + هویت‌های شخصیتی حقیقی، مانند هر موردی از قواعد ریاضی، سنت‌های الهی، استلزامات منطقی و …)

الف.۶. هر چیزی که به هر نحوی هویتی داشته باشد (مورد قبل [= هویت‌های حقیقی] + هویت‌های اعتباری)

الف.۷. …

ب. مقصود از «حافظ» چه کسی است؟

ب.۱. خداوند

ب.۲. فرشته‌ای که حافظ بر همه باشد.

ب.۳. اسم جنس است به معنای هر فرشته‌ای که حافظ بر کس خاصی است.

ب.۴. فرشتگان و اولیای الهی

ب.۵. عقل

ب.۵. قوای مدبره بدن انسان

ب.۶. …

ج. مقصود از «حفاظت» چیست؟

ج.۱. نگهداری و ضبط

ج.۱.۱. نگهداری عینی و خارجی خود چیزی

ج.۱.۲. نگهداری و ضبط افعال و صفات چیزی

ج.۱.۳. نگهداری و ضبط اطلاعات مربوط به چیزی

ج.۱.۴. …

ج.۲. مراقبت و زیر نظر داشتن (تأکید بر زیر نظر داشتن خود آن نفس است)؛ به معنای

ج.۲.۱. مواظبت کردن و همواره همراه او بودن

ج.۲.۲. مراعات وضعیت چیزی را کردن و مانع شدن از تضییع آن

ج.۲.۳. رصد و تفتیش و وارسی دائمی وضعیت آن

ج.۲.۴. …

ج.۳. نگهبانی (تأکید بر زیر نظر داشتن چیزی است از حیث عوامل بیرونی‌ آسیب‌زا)؛ به معنای

ج.۳.۱. حراست کردن و در حصن خود قرار دادن (مانع آسیب رساندن عوامل خارجی به او شدن)

ج.۳.۲. دفاع کردن (دفع کردن آسیبهایی که از عوامل خارجی می‌رسد)

ج.۳.۳. حمایت کردن (او را در مقابل عوامل آسیب‌زا تقویت کردن)

ج.۳.۴. …

تبصره

واضح است که در ترکیب اینها دهها و شاید صدها حالت به دست می‌آید و همچنین متناسب با معنایی که در آیات قبل برای آسمان و طارق گذشت و تناسب سوگند با آنچه به خاطرش سوگند خورده می‌شود، معانی بسیار متنوع‌تری قابل استخراج است؛ که البته این گونه نیست که همه اینها با هم قابل ترکیب باشد؛ بلکه برخی از اینها تنها با برخی دیگر می‌تواند ترکیب شود. مثلا اگر «نفس» را به معنای «خود» گرفتیم که شامل «خدا» هم بشود، در خصوص خداوند، معنای جمله (برای خداوند حتما حافظی هست) را نباید این بگیریم که «نگهبانی برای خداوند هست»؛ چرا که این معنا قطعا نادرست است (به تذکر امام ع در حدیث ۳ توجه شود)؛ بلکه معنایی که می‌تواند تناسب داشته باشد این است که «حافظ» را به معنایی همچون «مراقب اعمال خویش» بگیریم و آنگاه معنای آیه در این حالت این می‌شود که: «برای خداوند کسانی هستند که مراقب اعمال خود در پیشگاه اویند». در تدبرهای بعد برخی از این ترکیبات که به عنوان معانی‌ای که از این آیه قابل استنباط است و در برخی تفاسیر اشاره شده تقدیم می‌شود؛ و البته قطعا بسیار بیش از اینها قابل ذکر است؛ و همگی هم می‌تواند مد نظر آیه بوده باشد.

ضمنا درباره این گزینه‌ها که مقصود از نفس می‌تواند خاص نفوس انسانی باشد یا اعم از آن؛ و مقصود از «حافظ» خداوند است یا فرشتگان یا «فرشتگان و اولیای الهی» یا اصل حفظی که برای نفوس رخ می‌دهد یا ملک مدبر نفس؛ و مقصود از آنچه حفظ می‌شود، تمام عالم ما سوی الله است، یا اعمال و گفتار انسان، یا نفس به همراه اعمالش، یا نفس به همراه تمام شئون و کمالاتش، اقوال مختلفی مطرح شده است که در مقاله «نفس و حافظ آن، در آیه چهارم سوره طارق با تأکید بر دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی» نوشته عبدالله حاجی علی لالانی و سلمان قاسم نیا (دوفصلنامه انسان پژوهی دینی، ش۲۶، پاییز و زمستان ۱۳۹۰) به تفصیل پرداخته شده است: https://raj.smc.ac.ir/article_1054.html

 

۲) «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ»

هیچ نفسی نیست مگر اینکه حافظ و نگهبانی از فرشتگان بر او هست که عمل و قول و فعلش و هر کار خوب و بدی که کسب می‌کند را حفظ می‌نماید (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۷۱۴[۲۳]) تا در روز قیامت آن را برای وی حساب کنند و متناسب با آن پاداش یا جزا دهند؛ که در این صورت معنایش به آیه «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ كِراماً كاتِبِينَ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ» (انفطار/۱۰-۱۲) نزدیک است (الميزان، ج‏۲۰، ص۲۵۹[۲۴]؛ قتاده و ابن سیرین، به نقل از البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۵۰[۲۵]).

 

۳) «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ»

چه‌بسا مقصود حفظ و نگهداری خود نفس باشد (مورد ج.۱.۱. در تدبر ۱) و مراد از «حافظ» جنس آن باشد؛ یعنی نفوس محفوظ است و با مرگ بدن از بین نمی‌رود تا روز قیامت دوباره خداوند آن نفوس را به این بدنها برگرداند؛ که آیات فراوانی هم بر این معنا دلالت دارند مانند «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ» (لسجده/۱۱)، با «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى‏ عَلَيْهَا الْمَوْتَ» (زمر/۴۲). (الميزان، ج‏۲۰، ص۲۵۹[۲۶]).

 

۴) «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ»

هيچ نفس به حال خود رها نشده است مگر اين كه فرشتگانی هستند که مواظب او و مامور روزی و حیات و مرگ وی هستند (اقتباس از ابن عباس و ابن جریح و قتاده، در الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۳۵-۳۳۶[۲۷]).

 

۵) «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ»

هر نفسی از جانب خداوند حافظ و نگهبانی دارد که او را از شر شیاطین و سایر آسیبهای ارضی و سماوی حفظ می‌کند (به نقل از البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۵۰[۲۸]) تا او را تسلیم وضعیتی کند که خداوند برایش مقدر کرده است (کلبی و فراء، به نقل از البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۵۱[۲۹]).

 

۶)‌ «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ»

هیچ کسی نیست مگر اینکه خداوند عقلی برای او قرار داده که با ارشاد وی به مصالح و بازداشتنش از مضرات وی را حفظ کند (به نقل از البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۵۱[۳۰]).

 

۷) «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ»

هیچ کسی نیست مگر اینکه خداوند متعال حافظ و مهیمن و رقیب بر اوست (به نقل از البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۵۱[۳۱]).

 

۸) «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ»

هیچ انسانی تنها و بدون مراقبت نیست، و همه اعمال و رفتار ما تحت نظارت دقیق الهی قرار دارد. این آگاهی می‌تواند انسان را به سوی مراقبت بیشتر از اعمال و رفتار خود سوق دهد و زمینه‌ساز تقوا و خودکنترلی باشد (البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۵۱[۳۲]).

 

۹) «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ»

متناسب با دو تفسیر انفسی و آفاقی آیات قبل، و مقایسه هریک با مفاد این آیه، دهها معنای دیگر در خصوص نسبت آن سوگندی که خورده شد و این جواب سوگند به دست می‌آید؛ از باب نمونه:

اگر تفسیر انفسی‌ای را در نظر بگیریم که مقصود از «طارق» شخص سالک بود و مقصود از «آسمان» آن مسیری که در عوالم ملکوت طی می‌کند، چه‌بسا بتوان گفت آیه حاضر تذکر می‌دهد که در این مسیری که انسان سالک الی الله در پیش گرفته است شیاطین و موانعی وجود دارد ولی خداوند برای کسی که واقعا برای خدا در این راه قدم می‌نهد حافظ و نگهبانی قرار داده است که هم در تشخیص راه درست به وی کمک می‌کنند: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنين‏» (عنکبوت/۳۹) و هم در این مسیر او را از خطرات حفظ می‌کنند: «سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهار؛ لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّه‏» (رعد/۱۰-۱۱). (همچنین به حدیث ۵ توجه شود).

 

۱۰) «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لما عَلَيْها حافِظٌ»

همه احتمالاتی که تا اینجا گذشت همگی مبتنی بر یک قرائت از این آیه بود. در حالی که اگر قراءات دیگری هم که برای این آیه هست جدی بگیریم رقم احتمالات آیه شاید به هزاران احتمال برسد. از باب نمونه:

چنانکه در بحث اختلاف قراءات گذشت، در دو قرائت غیرمشهور ابورجاء و ضحاک) کلمه چهارم در این آیه به صورت «لِما» قرائت شده است. خود این قرائت چندین ظرفیت معنایی در آیه ایجاد می‌کند که یکی از آنها این است که لام را لام اختصاص (یا ملکیت) بگیریم و ما را مای موصول و مبتدا و «علیها» را خبر آن، و عبارت «لِما عَلَيْها» را متعلق به «حافظ» بگیریم که در این صورت معنایش می‌شود «همانا برای هر نفسی حافظی هست برای آنچه بر او سیطره دارد» که خود همین عبارت ظرفیت معانی متعددی را دارد که یکی از آنها این است که هرنفسی را که در نظر بگیریم، اگر دیگری‌ای بر او سیطره‌ای یافت حتما حافظ و نگهبانی فوق آن شخص مسیطر وجود دارد که اگر او از این سیطره‌اش سوء استفاده کرد حق این نفس ضایع نشود.

 

 


[۱] . و قرأ الجمهور: إن خفيفة، كل رفعا لما خفيفة، فهي عند البصريين مخففة من الثقيلة، و كل مبتدأ و اللام هي الداخلة للفرق بين إن النافية و إن المخففة، و ما زائدة، و حافظ خبر المبتدأ، و عليها متعلق به. و عند الكوفيين: إن نافية، و اللام بمعنى إلا، و ما زائدة، و كل و حافظ مبتدأ و خبر و الترجيح بين المذهبين مذكور في علم النحو.

[۲] . قرأ الجمهور «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ» إن: هي المخففة من الثقيلة عند البصريين، وعند الكوفيين نافية . كُلُّ: مبتدأ ، حافظ: الخبر، ويأتي بيانه.

[۳] . الضَّحَّاکُ: «إِنْ كُلَّ» بنصب اللَّامِ، مع إسكانِ النُّونِ، (لِما عليها) بكسر اللام، مع تخفيف الميم.

[۴] . أبي بن كعب، وأبو نهيك، وخلَفُ بنُ حَوشَبِ، وأبو المتوكَّلِ الناجي: «إِنَّ» بتشديد النُّونِ، «كلَّ» نصب.

[۵] . و حكى هارون أنه قرى‏ء: إن بالتشديد، كل بالنصب، فاللام هي الداخلة في خبر إن، و ما زائدة، و حافظ خبر إن.

[۶] . وقرأ أبو المتوكل وأبي بن كعب وهو حكاية هارون «إنّ كُلَّ نفس…» إنّ: حرف ناسخ، كُلَّ: اسم إن منصوب.

[۷] . عبارتش چنین است: أن كل نفس بفتح الهمزة حكاه هارون.

[۸] . وذكر ابن خالويه أنه قرئ: «أن كل نفس…». وقال: «بفتح الهمزة حكاه هارون». ولم يضبط ابن خالويه النون من «أن» ولا اللام من «كُلّ» فلعله كالقراءة السابقة !!

[۹] . قرأ قالون و الاصبهانی و ابن کثیر و أبو عمرو و ابن عامر و حفص و أبوجعفر و یعقوب بالغنة فی اللام بخلف عنهم، و قرأ الباقون و هم الأزرق و شعبة و حمزة و الکسائی و خلف بعدم الغنة (الکامل المفصل فی القراءات الاربعة عشر، ص۵۹۱).

[۱۰] . القراءة: قرأ أبو جعفر و ابن عامر و عاصم و حمزة لما عليها بتشديد الميم و الباقون بالتخفيف

الحجة: قال أبو علي من خفف لما كانت إن عنده المخففة من الثقيلة و اللام معها هي اللام التي تدخل مع هذه المخففة لتخلصها من أن النافية و ما صلة كالتي في قوله «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ» و «عَمَّا قَلِيلٍ» و تكون إن متلقية للقسم كما تتلقاه مثقلة؛

و من ثقل” لما” كانت إن عنده النافية كالتي في قوله «فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ» و لما في معنى إلا و هي متلقية للقسم كما يتلقاه” ما” قال أبو الحسن الثقيلة في معنى إلا و العرب لا تكاد تعرف ذا و قال الكسائي لا أعرف وجه التثقيل و عن ابن عوف قال قرأت عند ابن سيرين «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا» بالتشديد فأنكره قال الزجاج استعملت لما في موضع إلا في موضعين (أحدهما) هذا و الآخر في باب القسم تقول سألتك لما فعلتك بمعنى إلا فعلت.

[۱۱] . و قرأ الحسن و الأعرج و قتادة و عاصم و ابن عامر و حمزة و أبو عمرو و نافع بخلاف عنهما: لما مشددة و هي بمعنى إلا، لغة مشهورة في هذيل و غيرهم. تقول العرب: أقسمت عليك لما فعلت كذا: أي إلا فعلت، قاله الأخفش. فعلى هذه القراءة يتعين أن تكون نافية، أي ما كل نفس إلا عليها حافظ.

[۱۲] . قرأ ابن كثير ونافع وأبو عمرو والكسائي وخلف ويعقوب «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَا عَلَيْها حافِظ» ان: خفيفة، كُلٌّ رفعاً، لَمَا: خفيفة الميم. والتقدير عند البصريين: إن مخففة من الثقيلة، كل مبتدأ. لَمَا اللام: هي الداخلة للفرق بين (إن) النافية و«إنْ» المخففة من الثقيلة. وما: زائدة. حافظ: خبر «كلٌّ»، وعليها: متعلق به. والتقدير عند الكوفيين: إن: نافية. كُل: مبتدأ . لما: اللام: بمعنى «إلا». وما: زائدة. حافظ: خبر «كلٌّ».

وقرأ الحسن والأعرج وقتادة وأبو جعفر وابن ذكوان وعاصم وابن عامر وحمزة، وأبو عمرو ونافع بخلاف عنهما والجحدري وأبو حاتم عن يعقوب والحسن والأعمش «إِنْ كُلُّ نفسٍ لَمّا…» ، لَمّا: مشددة الميم ، وهي بمعنى (إلا) في لغة هذيل وغيرهم. تقول العرب: أقسمت عليك لما فعلت، بمعنى إلا فعلت. ويتعين على هذه القراءة أن تكون «إنْ» نافية ، أي: ما كلُّ نفس إلا عليها حافظ. وقال مكــي: «حكى سيبويه: نشدتك الله لَمّا فعلت أي: إلا فعلت». وقال الفراء: «ولا نعرف جهة التثقيل، ونرى أنها لغة في هذيل، يجعلون إلا مع إن المخففة «لَمّا » ، ولا يجاوزون ذلك كأنه قيل: ما كل نفس إلا عليها حافظ». وفي فتح الباري: «وأخرج أبو عبيدة عن ابن سيرين أنه أنكر التشديد على من قرأ به». وتقدمت القراءة بتشديد «لَمّا» وتخفيفها في الآية / ١١١ من سورة هود، والآية / ۳۲ من سورة يس والاية / ٣٥ من سورة الزخرف.

[۱۳] . القراءة المعروفة: «إن كلُّ نفس لَما» برفعِ اللَّامِ، وفتح اللَّامِ الثَّانيةِ، وتخفيف الميم

شامي، وأبو جعفر، وعاصم، وحمزة: كذلك، إِلَّا أَنَّه بتشديد الميم.

أبو رجاء: كقراءة العامَّةِ، إِلَّا أَنَّه بكسر اللام من قوله: «لِمَا»، مع تخفيف المیم.

الضَّحَّاکُ: «إِنْ كُلَّ» بنصب اللَّامِ، مع إسكانِ النُّونِ، (لِما عليها) بكسر اللام، مع تخفيف الميم.

الرهاوي عن السَّاجي عن يعقوب، ويزيد بن قطيب: «إن كـل نفـس إِلَّا عليها»، بدل: «لما عليها».

[۱۴] . و جواب القسم قوله «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ» أي ما كل نفس إلا عليها حافظ من الملائكة يحفظ عملها و قولها و فعلها و يحصي ما يكتسبه من خير و شر و من قرأ لما بالتخفيف فالمعنى إن كل نفس لعليها حافظ يحفظها و قال قتادة حافظ من الملائكة يحفظ عملها و رزقها و أجله

[۱۵] . و جواب القسم هو ما دخلت عليه إن، سواء كانت المخففة أو المشددة أو النافية، لأن كلّا منها يتلقى به القسم فتلقيه بالمشددة مشهور، و بالمخففة «تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِينِ»، و بالنافية «وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما». و قيل: جواب القسم إِنَّهُ عَلى‏ رَجْعِهِ لَقادِرٌ، و ما بينهما اعتراض، و الظاهر عموم كل نفس.

[۱۶] . حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ عَنْ بَكْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ عَنْ تَمِيمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي مُعَاوِيَةَ عَنِ الْحُصَيْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع اسْتَنْهَضَ النَّاسَ فِي حَرْبِ مُعَاوِيَةَ فِي الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ فَلَمَّا حَشَدَ النَّاسَ قَامَ خَطِيباً فَقَال‏

سُبْحَانَهُ هُوَ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ وَ الْوَاصِفُونَ لَا يَبْلُغُونَ نَعْتَهُ حَدَّ الْأَشْيَاءَ كُلَّهَا عِنْدَ خَلْقِهِ إِيَّاهَا إِبَانَةً لَهَا مِنْ شِبْهِهِ وَ إِبَانَةً لَهُ مِنْ شِبْهِهَا فَلَمْ يَحْلُلْ فِيهَا فَيُقَالَ هُوَ فِيهَا كَائِنٌ وَ لَمْ يَنْأَ عَنْهَا فَيُقَالَ هُوَ مِنْهَا بَائِنٌ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْهَا فَيُقَالَ لَهُ أَيْنَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَاطَ بِهَا عِلْمُهُ وَ أَتْقَنَهَا صُنْعُهُ وَ أَحْصَاهَا حِفْظُهُ لَمْ يَعْزُبْ عَنْهُ خَفِيَّاتُ غُيُوبِ الْهَوَى وَ لَا غَوَامِضُ مَكْنُونِ ظُلَمِ الدُّجَى وَ لَا مَا فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلَى وَ الْأَرَضِينَ السُّفْلَى لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مِنْهَا حَافِظٌ وَ رَقِيبٌ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنْهَا بِشَيْ‏ءٍ مُحِيطٌ وَ الْمُحِيطُ بِمَا أَحَاطَ مِنْهَا.

[۱۷] . حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْيَشْكُرِيُّ وَ كَانَ ثِقَةً: أَنَّ عَلِيّاً ع سُئِلَ عَنْ صِفَةِ الرَّبِّ فَقَالَ:

… فَسُبْحَانَهُ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ وَ الْوَاصِفُونَ لَا يَبْلُغُونَ نَعْتَهُ حَدَّ الْأَشْيَاءَ عِنْدَ خَلْقِهِ إِيَّاهَا إِبَانَةً لَهُ مِنْ شَبَهِهَا وَ إِبَانَةً لَهَا مِنْ شَبَهِهِ‏ فَلَمْ يَحْلُلْ فِيهَا فَيُقَالَ: هُوَ فِيهَا كَائِنٌ وَ لَمْ يَبِنْ عَنْهَا فَيُقَالَ: هُوَ عَنْهَا بَائِنٌ وَ لَمْ يَنْأَ عَنْهَا فَيُقَالَ لَهُ أَيْنَ وَ لَكِنَّهُ أَحَاطَ بِهَا عِلْمُهُ وَ أَتْقَنَهَا صُنْعُهُ وَ ذَلَّلَهَا أَمْرُهُ وَ أَحْصَاهَا حِفْظُهُ فَلَمْ يَعْزُبْ عَنْهُ‏ خَفِيَّاتُ غُيُوبِ الْمَدَى وَ لَا غَامِضُ سَرَائِرِ مَكْنُونِ الدُّجَى‏ وَ لَا مَا فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلَى وَ لَا الْأَرَضِينَ السُّفْلَى لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مِنْهَا حَافِظٌ وَ رَقِيبٌ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنْهَا بِشَيْ‏ءٍ مُحِيطٌ وَ الْمُحِيطُ بِمَا أَحَاطَ بِهِ مِنْهَا…

[۱۸] . جلسه۱۷۵، حدیث۲ http://yekaye.ir/sad-38-28/

جلسه۲۰۲، حدیث۱ http://yekaye.ir/ale-imran-003-31/

جلسه۴۵۶ حدیث۳ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-11/

جلسه۴۹۰، حدیث۳ http://yekaye.ir/alqalam-68-24/

جلسه ۵۳۱ حدیث۳ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-42/

جلسه ۷۰۴، حدیث۲ https://yekaye.ir/al-fater-35-4/

جلسه ۹۰۹، حدیث۲ https://yekaye.ir/ale-imran-3-186/

جلسه ۱۰۸۱، حدیث۵ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-16/

جلسه ۱۱۳۴، حدیث۵ https://yekaye.ir/al-mumtahanah-60-04/

[۱۹] . قَالَ أَبُو قُرَّةَ فَتُكَذِّبُ بِالرِّوَايَةِ الَّتِي جَاءَتْ أَنَّ اللَّهَ إِذَا غَضِبَ إِنَّمَا يُعْرَفُ غَضَبُهُ أَنَّ الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ يَجِدُونَ ثِقْلَهُ عَلَى كَوَاهِلِهِمْ فَيَخِرُّونَ سُجَّداً فَإِذَا ذَهَبَ الْغَضَبُ خَفَّ وَ رَجَعُوا إِلَى مَوَاقِفِهِمْ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مُنْذُ لَعَنَ إِبْلِيسَ إِلَى يَوْمِكَ هَذَا هُوَ غَضْبَانُ عَلَيْهِ فَمَتَى رَضِيَ وَ هُوَ فِي صِفَتِكَ لَمْ يَزَلْ غَضْبَانَ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ عَلَى أَتْبَاعِهِ كَيْفَ تَجْتَرِئُ أَنْ تَصِفَ رَبَّكَ بِالتَّغْيِيرِ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ وَ أَنَّهُ يَجْرِي عَلَيْهِ مَا يَجْرِي‏ عَلَى الْمَخْلُوقِينَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَمْ يَزُلْ مَعَ الزَّائِلِينَ وَ لَمْ يَتَغَيَّرْ مَعَ الْمُتَغَيِّرِينَ وَ لَمْ يَتَبَدَّلْ مَعَ الْمُتَبَدِّلِينَ وَ مَنْ دُونَهُ فِي يَدِهِ وَ تَدْبِيرِهِ وَ كُلُّهُمْ إِلَيْهِ مُحْتَاجٌ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَمَّنْ سِوَاهُ.

[۲۰]. در البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص: ۱۰۹ در ادعیه روز یکشنبه دعایی از امام سجاد ع آمده است که فرازی از آن بدین قرار است:

دعاء آخر للسجاد ع‏

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لَا أَرْجُو إِلَّا فَضْلَهُ وَ لَا أَخْشَى إِلَّا عَدْلَهُ وَ لَا أَعْتَمِدُ إِلَّا قَوْلَهُ وَ لَا أَتَمَسَّكُ إِلَّا بِحَبْلِهِ بِكَ أَسْتَجِيرُ يَا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضْوَانِ مِنَ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مِنْ غِيَرِ الزَّمَانِ وَ تَوَاتُرِ الْأَحْزَانِ وَ طَوَارِقِ الْحَدَثَانِ وَ مِنِ انْقِضَاءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّأَهُّبِ وَ الْعُدَّةِ وَ إِيَّاكَ أَسْتَرْشِدُ لِمَا فِيهِ الصَّلَاحُ وَ الْإِصْلَاحُ وَ بِكَ أَسْتَعِينُ فِيمَا يَقْتَرِنُ بِهِ النَّجَاحُ وَ الْإِنْجَاحُ وَ إِيَّاكَ أَرْغَبُ فِي لِبَاسِ الْعَافِيَةِ وَ تَمَامِهَا وَ شُمُولِ السَّلَامَةِ وَ دَوَامِهَا وَ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ وَ أَحْتَرِزُ بِسُلْطَانِكَ مِنْ جَوْرِ السَّلَاطِينِ فَتَقَبَّلْ مَا كَانَ مِنْ صَلَاتِي وَ صَوْمِي وَ اجْعَلْ غَدِي وَ مَا بَعْدَهُ أَفْضَلَ مِنْ سَاعَتِي وَ يَوْمِي وَ أَعِزَّنِي فِي عَشِيرَتِي وَ قَوْمِي وَ احْفَظْنِي فِي يَقَظَتِي وَ نَوْمِي فَأَنْتَ اللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين

[۲۱] . سند داخل بمتن بر اساس تفسیر طبری است اما خود متن فوق بر اساس تلفیقی از سه منبع است. مواردی که بین نسخه‌های مورد استناد اختلاف بوده داخل پاورقی گذاشته شده است. خصوص متن طبری چنین است:

حدثني المثنى قال: حدثنا إبراهيم بن عبد السلام بن صالح القشيري قال: حدثنا علي بن جرير، عن حماد بن سلمة، عن عبد الحميد بن جعفر، عن كنانة العدوي قال: دخل عثمان بن عفان على رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال: يا رسول الله أخبرني عن ‌العبد ‌كم ‌معه ‌من ‌ملك؟ قال: ملك على يمينك على حسناتك، وهو أمينٌ على الذي على الشمال، فإذا عملتَ حسنة كُتِبت عشرًا، وإذا عملت سيئة قال الذي على الشمال للذي على اليمين: اكتب! قال: لا لعله يستغفر الله ويتوب! فإذا قال ثلاثًا قال: نعم اكتب أراحنا الله منه، فبئس القرين، ما أقل مراقبته لله، وأقل استحياءَه منّا! يقول الله: (مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ) ، وملكان من بين يديك ومن خلفك، يقول الله: (له معقبات من بين يديه ومن خلفه يحفظونه من أمر الله) ، وملك قابض على ناصيتك، فإذا تواضعت لله رفعك، وإذا تجبَّرت على الله قصمك. وملكان على شفتيك ليس يحفظان عليك إلا الصَّلاة على محمد. وملك قائم على فيك لا يدع الحيّة تدخل في فيك، وملكان على عينيك. فهؤلاء عشرة أملاك على كلّ آدميّ، ينزلون ملائكة الليل على ملائكة النهار، [لأن ملائكة الليل سوى ملائكة النهار] فهؤلاء عشرون ملكًا على كل آدمي، وإبليس بالنهار وولده بالليل.

[۲۲] . فيما نذكره من كتاب قصص القرآن بأسباب نزول آيات القرآن تأليف القيصم [الهیصم] بن محمد القيصم النيسابوري نذكر من آخر سطر منه من وجهة أوله بلفظه فصل في ذكر الملكين الحافظين-

دخل عثمان بن عفان على رسول الله ص فقال أخبرني عن العبد كم معه من ملك قال ملك على يمينك على حسناتك و واحد على الشمال فإذا عملت حسنة كتبت عشرا و إذا عملت سيئه قال الذي على الشمال للذي على اليمين اكتب قال لعله يستغفر الله و يتوب فإذا قال ثلاثا قال نعم أكتب أراحنا الله منه فلبئس الصديق ما أقل مراقبته لله عز و جل و أقل استحياءه منا يقول الله عز و جل- ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ و ملكان بين يديك و من خلفك و ملك قابض على ناصيتك فإذا تواضعت لله عز و جل رفعك و إذا تجبرت على الله وضعك الله و فضحك و ملكان على شفتيك ليس يحفظون عليك إلا الصلوات على محمد و ملك قائم على فيك لا يدع أن تدب الحية في فيك و ملك على عينيك فهؤلاء عشرة أملاك على كل آدمي يعد أن ملائكة الليل على ملائكة النهار لأن ملائكة الليل سوى ملائكة النهار فهؤلاء عشرون ملكا على كل آدمي و إبليس بالنهار و ولده بالليل قال الله تعالى وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ الآية و قال عز و جل إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ الآية

[۲۳] . «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ» أي ما كل نفس إلا عليها حافظ من الملائكة يحفظ عملها و قولها و فعلها و يحصي ما يكتسبه من خير و شر و من قرأ لما بالتخفيف فالمعنى إن كل نفس لعليها حافظ يحفظها و قال قتادة حافظ من الملائكة يحفظ عملها و رزقها و أجله

[۲۴] . قوله تعالى: «إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ» جواب للقسم و لما بمعنى إلا و المعنى ما من نفس إلا عليها حافظ، و المراد من قيام الحافظ على حفظها كتابة أعمالها الحسنة و السيئة

على ما صدرت منها ليحاسب عليها يوم القيامة و يجزي بها فالحافظ هو الملك و المحفوظ العمل كما قال تعالى: «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ كِراماً كاتِبِينَ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ»: الانفطار: ۱۲.

[۲۵] . و قال ابن سيرين و قتادة و غيرهما: إِنْ كُلُّ نَفْسٍ مكلفة، عَلَيْها حافِظٌ: يحصي أعمالها و يعدها للجزاء عليها، فيكون في الآية وعيد و زاجر و ما بعد ذلك يدل عليه.

[۲۶] . و لا يبعد أن يكون المراد من حفظ النفس حفظ ذاتها و أعمالها، و المراد بالحافظ جنسه فتفيد أن النفوس محفوظة لا تبطل بالموت و لا تفسد حتى إذا أحيا الله الأبدان أرجع النفوس إليها فكان الإنسان هو الإنسان الدنيوي بعينه و شخصه ثم يجزيه بما يقتضيه أعماله المحفوظة عليه من خير أو شر.

و يؤيد ذلك كثير من الآيات الدالة على حفظ الأشياء كقوله تعالى: «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ»: الم السجدة: ۱۱، و قوله: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى‏ عَلَيْهَا الْمَوْتَ»: الزمر: ۴۲.

و لا ينافي هذا الوجه ظاهر آية الانفطار السابقة من أن حفظ الملائكة هو الكتابة فإن حفظ نفس الإنسان أيضا من الكتابة على ما يستفاد من قوله: «إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»: الجاثية: ۲۹ و قد تقدمت الإشارة إليه.

و يندفع بهذا الوجه الاعتراض على ما استدل به على المعاد من إطلاق القدرة كما سيجي‏ء، و محصله أن إطلاق القدرة إنما ينفع فيما كان ممكنا لكن إعادة الإنسان بعينه محال فإن الإنسان المخلوق ثانيا مثل الإنسان الدنيوي المخلوق أولا لا شخصه الذي خلق أولا و مثل الشي‏ء غير الشي‏ء لا عينه.

وجه الاندفاع أن شخصية الشخص من الإنسان بنفسه لا ببدنه و النفس محفوظة فإذا خلق البدن و تعلقت به النفس كان هو الإنسان الدنيوي بشخصه و إن كان البدن بالقياس إلى البدن مع الغض عن النفس، مثلا لا عينا

[۲۷] . و أخرج ابن جرير عن ابن عباس رضى الله عنهما في قوله وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ قال و ما يطرق فيها إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ قال كل نفس عليها حفظة من الملائكة

و أخرج عبد بن حميد و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبى حاتم و أبو الشيخ في العظمة عن ابن عباس في قوله النَّجْمُ الثَّاقِبُ قال النجم المضي إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ قال الا عليها حافظ

و أخرج ابن المنذر عن ابن جريج وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ قال النجم يخفى بالنهار و يبدو بالليل إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ قال حفظ كل نفس عمله و أجله و رزقه

و أخرج عبد الرزاق و عبد بن حميد و ابن المنذر عن قتادة وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ قال هو ظهور النجم بالليل يقول يطرقك بالليل النَّجْمُ الثَّاقِبُ قال المضي إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ قال ما كان نفس الا عليها حافظ قال وهم حفظة يحفظون عملك و رزقك و أجلك فإذا توفيته يا ابن آدم قبضت إلى ربك

[۲۸] . و قيل: حفظة من اللّه يذبون عنها، و لو و كل المرء إلى نفسه لا ختطفته الغير و الشياطين.

[۲۹] . . و قال الكلبي و الفراء: حافظ من اللّه يحفظها حتى يسلمها إلى المقادير.

[۳۰] . و قيل: الحافظ: العقل يرشده إلى مصالحه و يكفه عن مضاره.

[۳۱] . و قيل: حافظ مهيمن و رقيب عليه، و هو اللّه تعالى.

[۳۲] . و لما ذكر أن كل نفس عليها حافظ، أتبع ذلك بوصية الإنسان بالنظر في أول نشأته الأولى حتى يعلم أن من أنشأه قادر على إعادته و جزائه، فيعمل لذلك و لا يملي على حافظه إلا ما يسره في عاقبت

بازدیدها: ۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*