۱۵-۲۴ شوال ۱۴۴۶
ترجمه
و سوگند به آسمانِ دارای رجوع؛
اختلاف قرائت
وَ السَّمَاءِ ذاتِ / وَ السَّمَاءُ ذاتُ
در اغلب قراءات مشهور به همین صورت مجرور «وَ السَّمَاءِ» قرائت شده است؛ که در این صورت خود کلمه «آسمان» محل مورد سوگند واقع شده است و «ذاتِ الرجع» صفت آن است.
اما در برخی قراءات غیرمشهور به صورت مرفوع «وَ السَّمَاءُ ذاتُ» قرائت شده است که در این صورت «آسمان» مبتدا و «ذات الرجع» خبر آن میباشد؛ و برخی کل جمله را محل سوگند دانستهاند (اعراب القراءات الشواذ، ج۲، ص۶۹۹[۱]؛ معجم القراءات، ج۱۰ ، ص۳۸۱[۲]).
این قراءت از امام صادق ع هم روایت شده است و البته قرائت این آیه به همان صورت مشهور هم از ایشان روایت شده است که در قسمت احادیث خواهد آمد (کتاب القراءات، ص۱۷۶-۱۷۷).
نکات ادبی
السَّماءِ
درباره ماده «سمو» و کلمه »سماء» ذیل آیه ۱ توضیحات لازم گذشت. جلسه ۱۱۴۶ https://yekaye.ir/at-taariq-68-01/
الرَّجْعِ
درباره اصل معنای ماده «رجع»[۳] که تقریبا معادل فارسی «بازگشت» میباشد، تقریبا اختلاف نظری بین اهل لغت وجود ندارد، هرچند اختلاف تعبیر وجود دارد؛ و البته خواهیم گفت که وقتی اهل لغت به کلمه «رَجع» در این آیه میرسند بعضا نظرات متفاوتی میدهند. در هر صورت،
ابن فارس میگوید اصل ماده «رجع» دلالت دارد به معنای «رد» (برگرداندن) و «تکرار» (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۴۹۰[۴]).
راغب و مرحوم مصفطوی اصل رجوع را عبارت میدانند از برگشت (عود) بدانجایی که قبلا در آن بوده و از آنجا شروع شده، خواه موقعیت مکانی یا عملی یا صفتی یا قولی، و خواه با تمام ذاتش برگردد یا با جزیی از اجزایش یا با فعلی از افعالش (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۴۲[۵]؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۶۱[۶]).
حسن جبل هم معنای محوری این ماده را تحول در جهت یا حالت به وضعیتی که برعکس وضعیت کنونی باشد میداند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۷۶۳[۷]).
اهل لغت بر این باورند که صیغه ثلاثی مجرد آن (رَجَع يَرْجِعَ)، به طور یکسان هم در معنای لازم (برگشتن، بازگشتن) و هم در معنای متعدی (برگرداندن، بازگرداندن) استفاده شده است (کتاب العین، ج۱، ص۲۲۵[۸]؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۶۴[۹]). مصدر ثلاثی مجرد آن به صورتهای «رَجْعا ، رُجوعاً ، رُجْعَى ، رُجْعانا ، مَرْجِعا و مَرْجِعَة» به کار میرود (المحکم و المحیط الأعظم، ج۱، ص۳۱۷) که راغب، در عین حال که قبول دارد فعل ثلاثی مجرد آن برای هریک از این دو معنای لازم و متعدی به کار میرود، بر این باور است که در میان مصدرها، «رجوع» برای حالت لازم (عود) و «رَجع» برای حالت متعدی (اعاده) به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۴۲-۳۴۳[۱۰]). البته، در قرآن کریم مصدر آن فقط به صورت «رَجع» (أَ إِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَابًا ذَلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ، ق/۳؛ إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ، طارق/۸) و «رُجْعى» (إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَی، علق/۸) و «مرجِع» (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ، هود/۴؛ مائده/۴۸ و ۱۰۵؛ إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ، یونس/۴۶ و ۷۰؛ و …) آمده است. پس تعبیر «إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً» (مائده/۴۸ و ۱۰۵) معادل تعبیر «إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى» میباشد؛ و از سیبویه نقل شده که چون با حرف «إلی» متعدی میشود و گاه در موقعیت «حال» قرار میگیرد، نمیتواند به معنای «اسم مکان» باشد هرچند که مصدر برای وزن «فَعَلَ يَفْعِل» غالبا به صورت «مَفْعَل» [نه مفعِل] میآید. (لسان العرب، ج۸، ص۱۱۴). در واقع، «مرجَع» که اسم مکان است ظاهرا در قراءات مشهور بدین صورت در قرآن نیامده است و عموم این مواردی که آمده، «مرجِع» است که مصدر میمی است و نباید بین این دو خلط شود.
از این ماده در قرآن کریم در باب تفاعل هم استفاده شده است: «فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ» (بقره/۲۳۰) که جایی است که دو نفر در قبال همدیگر هر دو رجوعی انجام میدهند که در این آیه آ»جایی است که زن و مردی که طلاق گرفتهاند هردو تمایل به رجوع از طلاق دارند که اصطلاح طلاق رِجعی در این زمینه معروف است؛ و کلمه «رجعة» اسم از این ماده است که در ادبیات دینی هم برای رجوع زن و شوهر بعد از طلاق و هم برای رجعت انسان بعد از دنیا به کار رفته است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۴۹۰[۱۱]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۴۲[۱۲]).
چنانکه اشاره شد یکی از کلماتی در این ماده که بحثانگیز شده است کلمه «رَجع» است که در همین آیه «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ» (طارق/۱۱) آمده است. با اینکه کلمه «رَجْع» در قرآن کریم به همان معنای «رجوع» هم به کار رفته (أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعيد، ق/۳؛ إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِر، طارق/۸)، اما در اینجا اغلب اهل لغت، بر این باورند که این کلمه به معنای «باران» است، و بسیاری از آنها کوشیدهاند این معنا را هم به نحوی به همان بازگشتن برگردانند، چنانکه راغب میگوید علت اینکه باران را «رجع» نامیدهاند چون با آبی که در بر دارد مرتب هوا را برمیگرداند؛ و از نظر وی وجه تسمیه برکه [= غدیر] به «رجع» را یا از باب بارانی است که در آن جمع شده و یا چون امواج در آن مرتب برمیگردد و در مکان آن تردد دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۴۳-۳۴۴[۱۳]). مرحوم طبرسی که در جاهای دیگری ماده رجع آمده بود اصل آن را به همان معنای «بازگشت به حالت اول» میگرفت (مثلا در مجمع البيان، ج۱، ص۲۱۹[۱۴] و ۱۴۷[۱۵]) به این آیه که میرسد می گوید اصل «رجع» از «رجوع» است که رجوع در اصل به معنای آب فراوانی است که باد با وزیدن بر آن، آن را مواج و فراوان میکند و از زجاج هم نقل میکند که «رجع» همان باران است از این جهت که میآید و بازمیگردد و تکرار میشود (مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۴[۱۶]). در مقابل، برخی همچون مرحوم مصطفوی معتقدند که اینجا هم «رجع» به همان معنای «برگرداندن» است، از این جهت که آسمان آبهایی که به صورت بخار به آسمان رفته، و با هر چیز سنگینی را که به آسمان پرتاب شود، برمیگرداند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۶۴[۱۷]). البته درباره وجوه دیگری هم درباره مقصود از «رجع» نزد مفسران مطرح است که در قسمت تدبر خواهد آمد.
در زبان عربی، برای «برگشت» و «بازگشت» کلمات متعددی به کار رفته است که مقایسه آنها میتواند به فهم بهتر آنها کمک کند:
«رجع» عامترین معنای آن (= برگشتن، برگرداندن) است که هیچ قید خاصی ندارد [یعنی تقریبا برای همه موارد زیر میتواند استفاده شود]، ولی:
«توبه» (ماده «توب») رجوع از گناه و خلاف است همراه با پشیمانی؛ (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۶۱[۱۸]).
«إنابة» (ماده «نوب») رجوع به کار خوب و اطاعت از خداست (أَنابُوا إِلَى اللَّه؛ زمر/۱۷) (الفروق في اللغة، ص۳۰۰؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۶۱).
«إیاب» (ماده «أوب») رجوعی است که شخص به انتهای مقصد میرسد (دقیقا به همانجا که رفته برگردد) (إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ؛ غاشیه/۲۵) ((الفروق في اللغة، ص۲۹۹) که از نظر مرحوم مصطفوی با اراده و اختیار انجام میشود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۶۱).
«عود» رجوعی بعد از انصراف از چیزی است؛ یعنی یک اقدام ثانوی (قبلا کاری انجام شده و شخص منصرف شده ولی دوباره به انجام آن اقدام میکند) (وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُد؛ انفال/۱۹) و در مقابل «بدأ» است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۶۱).
«ردّ» (ماده «ردد») رجوعی است که با کراهت و اجبار انجام شود (يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذاب؛ بقره/۸۵) (الفروق في اللغة، ص۱۰۷).
«فيء» رجوع از نزدیک است؛ یعنی رجوعی که خیلی دور نشده است (فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ بقره/۲۲۶) (الفروق في اللغة، ص۲۹۹).
«انقلاب» (ماده «قلب») رجوع به حالت خلاف و نقیض آن وضعیتی است که قبلا در آن وضعیت بوده است (انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُم؛ آلعمران/۱۴۴) (الفروق في اللغة، ص۳۰۰).
ماده «رجع» و مشتقات آن در مجموع ۱۰۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
حدیث ۱ ذیل آیه اول که امیرالمومنین ع فرمودند «آسمان آسمان نامیده شد چون «وسم» آب است، یعنی معدن آب است» (علل الشرائع، ج۱، ص۱-۲[۱۹]) کاملا میتواند به مضمون این آیه مرتبط باشد. اما احادیث دیگر:
۱) از امام صادق ع روایت شده است که درباره «السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ» فرمودند: یعنی دارای باران.
کتاب القراءات، ص۱۷۷
حدثنی محمد بن جمهور بإسناده عن أبی عبدالله علیه السلام قال: «السَّماءُ ذاتِ الرَّجْعِ»، قَالَ: ذَاتُ الْمَطَرِ «وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ» ذَاتِ النَّبَاتِ
ادامه این حدیث ذیل آیه بعد خواهد آمد.
۲) راوی میگوید شنیدم که امام صادق ع این آیه را به صورت «وَ السَّماءُ ذاتُ الرَّجْعِ» [یعنی به صورت مرفوع؛ که ترجمهاش چنین میشود: سوگند به «اینکه آسمان دارای باران است»] قرائت کردند.
عرض کردم ما این آیه را به صورت مجرور [= وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ: سوگند به آسمانی دارای باران] قرائت می کنیم.
فرمودید: شما نمیدانید.
پینوشت:
با توجه به آنچه در بحث اختلاف قراءات گذشت ظاهرا مقصود حضرت این است که این هم یکی از قراءات صحیح است که به علت عدم رواج گسترده آن، شما غالبا از آن بیاطلاعاید.
کتاب القراءات، ص۱۷۶
خلف عن [أبی] أیوب عن أبی بصیر قال: قرأ «وَ السَّماءُ ذاتُ الرَّجْعِ؛ وَ الْأَرْضُ ذاتُ الصَّدْعِ»[۲۰] قلت: أنا نقرأها بالخفض، قال: إنکم لاتدرون.
ابن سیف، عن أخیه عن أبیه عن داود بن فرقد: قال سمعت أباعبدالله علیه السلام مثله.
۳) الف. در فرازی از حکایت سفر معراج پیامبر ص آمده است:
سپس پیامبر ص به مسیر خود ادامه داد تا به منتهای جایی که میتوانست برسد رسید، پس پنجاه نماز بر وی واجب شد. سپس وی [در مسیر برگشت] با حضرت موسی دیدار کرد. او گفت: ای محمد! چند نماز بر امت تو واجب شد؟ فرمود: پنجاه نماز. گفت: نزد پروردگارت برگرد و از او بخواه که بر امتت تخفیف دهد. پس برگشت و دوباره به حضرت موسی ع رسید. گفت: چند نماز بر امت تو واجب شد؟ فرمود: چنین و چنان. گفت: امت تو ضعیفترین امتهاست. نزد پروردگارت برگرد و از او بخواه که بر امتت تخفیف دهد؛ که من در بنیاسرائیل بودم و آنان طاقت کمتر از این را هم نداشتند. پس بارها نزد پروردگارش برگشت تا اینکه آن را ۵ نماز قرار داد. دوباره به حضرت موسی ع رسید و او گفت: چند نماز بر امت تو واجب شد؟ فرمود: پنج نماز. گفت: نزد پروردگارت برگرد و از او بخواه که بر امتت تخفیف دهد. گفت دیگر از پروردگارم شرم دارم از اینکه دوباره [برای کاستن این نمازها]نزد او برگردم …
الأمالي( للصدوق)، ص۴۵۱-۴۵۲؛ روضة الواعظين، ج۱، ص۵۸[۲۱]
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ فُرَاتٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الشَّامِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَرِيرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَطَاءٌ الْخُرَاسَانِيُّ رَفَعَهُ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ غَنْمٍ قَالَ: جَاءَ جَبْرَئِيلُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِدَابَّةٍ دُونَ الْبَغْلِ وَ فَوْقَ الْحِمَارِ …[۲۲]
ثُمَّ مَضَى حَتَّى إِذَا انْتَهَى حَيْثُ انْتَهَى فُرِضَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ خَمْسُونَ صَلَاةً قَالَ فَأَقْبَلَ عَلَى مُوسَى ع فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ كَمْ فُرِضَ عَلَى أُمَّتِكَ قَالَ خَمْسُونَ صَلَاةً قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْ أُمَّتِكَ قَالَ فَرَجَعَ ثُمَّ مَرَّ عَلَى مُوسَى فَقَالَ كَمْ فُرِضَ عَلَى أُمَّتِكَ قَالَ كَذَا وَ كَذَا قَالَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ أَضْعَفُ الْأُمَمِ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَسَلْهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْ أُمَّتِكَ فَإِنِّي كُنْتُ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ فَلَمْ يَكُونُوا يُطِيقُونَ إِلَّا دُونَ هَذَا فَلَمْ يَزَلْ يَرْجِعُ إِلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى جَعَلَهَا خَمْسَ صَلَوَاتٍ قَالَ ثُمَّ مَرَّ عَلَى مُوسَى فَقَالَ كَمْ فُرِضَ عَلَى أُمَّتِكَ قَالَ خَمْسُ صَلَوَاتٍ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَسَلْهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْ أُمَّتِكَ قَالَ قَدِ اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَبِّي مِمَّا أَرْجِعُ إِلَيْهِ …[۲۳]
این حکایت را مرحوم قمی با طول و تفصیل فراوانتر وبا سند متصل از امام صادق ع (تفسير القمي، ج۲، ص۱۲[۲۴]) و ابن حیون نیز بدون سند از امام صادق ع (دعائم الإسلام، ج۱، ص۱۳۲[۲۵]) روایت کردهاند؛ و در هر دو مورد امام صادق ع بعد از نقل این واقعه فرمودند: خداوند از طرف این امت به حضرت موسی ع جزای خیر دهد.
ب. از زید بن علی روایت شده است که به پدرم امام سجاد ع عرض کردم: پدر جان! به من خبر بده درباره جدمان رسول الله ص که وقتی در سفر معراج به آسمان رفت و پروردگارش ادای پنجاه نمار [روزانه] را به وی دستور داد، چرا خودش تقاضای تخفیف بر امتش را نکرد تا اینکه حضرت موسی ع به وی گفت که نزد پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه که امت تو تحمل و توانایی این را ندارد؟
فرمود: پسرم! رسول الله ص در برابر پروردگارش پیشنهادی نداد و در خصوص دستوری که او داد حاضر نبود برگردد؛ اما وقتی حضرت موسی ع این کار را از وی خواست و شفیعی برای امت او نزد او شد برایش سزاوار نبود که شفاعت برادرش موسی ع را رد کند؛ از این رو نزد پروردگارش برگشت و آن تخفیفها را خواست تا اینکه به پنج نماز رسید.
گفتم: پس چرا در خصوص تخفیف در مورد پنج نماز نزد پروردگارش برنگشت در حالی که در این مورد هم حضرت موسی ع از او خواسته بود که به نزد پروردگارش برگردد و در این مورد هم از او تخفیف بخواهد.
فرمود: پسرم به خاطر اینکه میخواست که برای امتش همراه با این تخفیف، پاداش آن پنجاه نماز هم باشد به خاطر این سخن خداوند عز و جل که فرمود: «هر كس كار نيكى بیاورد او را ده برابر مانند آن پاداش است» (انعام/۱۶۰) آیا نمیبینی که وقتی به زمین هبوط کرد جبرئیل بر او نازل شد و گفت: پروردگارت به تو سلام میگوید و میفرماید: همانا این پنج تا به جای آن پنجاه تا «آن گفتار هرگز در نزد من تبديل نمىشود و من هرگز ستمپيشه بر بندگان نيستم» (ق/۲۹).
گفتم: پدرجان! آیا مگر این طور نیست که خداوند متعال به مکان توصیف نشود [= مکانمند نیست] ؟
فرمود: بله؛ خداوند برتر از آن است که چنان باشد.
گفتم: پس معنای سخن حضرت موسی ع که به رسول الله ص گفت «نزد پروردگارت برگرد» چیست؟
فرمود: معنایش همان معنای سخن حضرت ابراهیم ع است که فرمود: «من به سوى پروردگارم رهسپارم، زودا كه مرا راه نمايد.» (صافات/۹۹) و سخن حضرت موسی ع که «و بسوى تو، پروردگارا، شتاب نمودم تا خشنود گردى.» (طه/۸۴) و نیز آن سخن خداوند عز و جل که: «پس به سوی خدا فرار کنید» (ذاریات/۵۰) یعنی به سوی بیت الله حج بجا آورید. ای فرزندم! همانا کعبه خانه خداست؛ پس هرکس حج خانه خدا را به جا آورد خداوند را قصد کرده است؛ و مساجد خانههای خداوندند؛پس هرکس به سوی آنها برود به سوی خداوند رفته است و او را قصد کرده است؛ و نمازگزار مادامی که در نمازش است در پیشگاه خداوند جل جلاله ایستاده است؛ و اهل موقف عرفات در پیشگاه خداوند عز و جل وقوف ایستادهاند؛ و همانا برای خداوند تبارک و تعالی بقعههایی در آسمانهایش است ه هرکس به سوی بقعهای از آنها عروج کند به سوی او عروج کرده است. آیا نشنیدهای که خداوند عز و جل میفرماید: «عروج کنند فرشتگان و آن روح به سوی او …» (معارج/۴) و نیز در داستان حضرت عیسی ع میفرماید: «بل که خداوند او را به نزد خویش بالا برد» (نساء/۱۵۸) و نیز میفرماید: «سخنان پاكيزه به سوى او بالا مىرود، و كار شايسته به آن رفعت مىبخشد.» (فاطر/۱۰)
الأمالي( للصدوق)، ص۴۵۸-۴۶۰؛ التوحيد (للصدوق)، ص۱۷۶-۱۷۷؛ علل الشرائع، ج۱، ص۱۳۲-۱۳۳؛ من لا يحضره الفقيه، ج۱، ص۱۹۸-۲۰۰
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِيمِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبِي سَيِّدَ الْعَابِدِينَ ع فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَتِ أَخْبِرْنِي عَنْ جَدِّنَا رَسُولِ اللَّهِ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ أَمَرَهُ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِخَمْسِينَ صَلَاةً كَيْفَ لَمْ يَسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ عَنْ أُمَّتِهِ، حَتَّى قَالَ لَهُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ع: ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَسَلْهُ التَّخْفِيفَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لَا تُطِيقُ ذَلِكَ؟
فَقَالَ: يَا بُنَيَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَا يَقْتَرِحُ عَلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يُرَاجِعُهُ فِي شَيْءٍ يَأْمُرُهُ بِهِ فَلَمَّا سَأَلَهُ مُوسَى ع ذَلِكَ وَ صَارَ شَفِيعاً لِأُمَّتِهِ إِلَيْهِ لَمْ يَجُزْ لَهُ رَدُّ شَفَاعَةِ أَخِيهِ مُوسَى ع فَرَجَعَ إِلَى رَبِّهِ يَسْأَلُهُ التَّخْفِيفَ إِلَى أَنْ رَدَّهَا إِلَى خَمْسِ صَلَوَاتٍ.
قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَتِ فَلِمَ لَمْ يَرْجِعْ إِلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ يَسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ مِنْ خَمْسِ صَلَوَاتٍ وَ قَدْ سَأَلَهُ مُوسَى أَنْ يَرْجِعَ إِلَى رَبِّهِ وَ يَسْأَلَهُ التَّخْفِيفَ؟
فَقَالَ: يَا بُنَيَّ أَرَادَ ع أَنْ يُحَصِّلَ لِأُمَّتِهِ التَّخْفِيفَ مَعَ أَجْرِ خَمْسِينَ صَلَاةً لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» أَ لَا تَرَى أَنَّهُ ص لَمَّا هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ نَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ إِنَّهَا خَمْسٌ بِخَمْسِينَ «ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ».
قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَتِ أَ لَيْسَ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ لَا يُوصَفُ بِمَكَانٍ؟
فَقَالَ: بَلَى تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ.
فَقُلْتُ: فَمَا مَعْنَى قَوْلِ مُوسَى لِرَسُولِ اللَّهِ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ؟
فَقَالَ: مَعْنَاهُ مَعْنَى قَوْلِ إِبْرَاهِيمَ ع «إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ» وَ مَعْنَى قَوْلِ مُوسَى ع «وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى» وَ مَعْنَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ» يَعْنِي حُجُّوا إِلَى بَيْتِ اللَّهِ. يَا بُنَيَّ إِنَّ الْكَعْبَةَ بَيْتُ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ بَيْتَ اللَّهِ فَقَدْ قَصَدَ إِلَى اللَّهِ وَ الْمَسَاجِدُ بُيُوتُ اللَّهِ فَمَنْ سَعَى إِلَيْهَا فَقَدْ سَعَى إِلَى اللَّهِ وَ قَصَدَ إِلَيْهِ وَ الْمُصَلِّي مَا دَامَ فِي صَلَاتِهِ فَهُوَ وَاقِفٌ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ وَ أَهْلُ مَوْقِفِ عَرَفَاتٍ هُمْ وُقُوفٌ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ وَ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِقَاعاً فِي سَمَاوَاتِهِ فَمَنْ عُرِجَ بِهِ إِلَى بُقْعَةٍ مِنْهَا فَقَدْ عُرِجَ بِهِ إِلَيْهِ. أَ لَا تَسْمَعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ» وَ يَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قِصَّةِ عِيسَى ع «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ» وَ يَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ».
۴) شخصی از معاذ بن جبل خواست حدیثی از پیامبر ص که برای خود معاذ خیلی مهم بوده باشد روایت کند. اشک از دیدگان معاذ جاری شد و گفت: یکبار همراه پیامبر بودم ایشان نگاهی به آسمان انداخت و فرمود: حمد خدایی را که در خلایق خویش هر آنچه دوست بدارد انجام می دهد. سپس فرمود: معاذ!
گفتم: بفرمایید یا رسول الله ای امام خوبیها و پیامبر رحمت.
فرمود: میخواهم مطلبی برایت بگویم که پیامبری به امتش نگفته است؛ اگر آن را حفظ کردی زندگیات را سود میدهد و اگر شنیدی و آن را حفظ نکردی حجتت منقطع میگردد. سپس فرمود:
همانا خداوند قبل از آن که آسمانهای هفتگانه را بیافریند، هفت فرشته آفرید و در هر آسمانی فرشتهای را قرار داد که آن آسمان را با عظمت خويش فرا گرفت، و بر در هر كدام از آنها فرشتهاى را به عنوان دربان قرار داد. فرشتگانى كه حافظان عمل بنده هستند از صبح تا شب عمل او را مىنويسند، آنگاه این حافظان اعمال عمل وی را با نوری كه مانند آفتاب مىدرخشد بالا مىبرند، تا اينكه به آسمان دنیا مىرسد در حالى كه آن عمل را پاكيزه و فراوان مییابند. ولى [فرشتهاى موکل آسمان دنیا] مىگويد: بايستيد، و اين عمل را بر صورت صاحبش بزنيد. من فرشتۀ «غيبت» هستم، هر كس غيبت كند نمىگذارم عملش از من عبور کند، زيرا پروردگارم به من چنين دستور فرموده است.
فرداى آن روز فرشتگان نگاهبان اعمال بنده میآید همراه با عمل صالحی، كه آن را پاک و فراوان میشود تا به آسمان دوّم مىرسند. پس فرشتهای که در آسمان دوّم است به او مىگويد: بايستید، و اين عمل را بر صورت صاحبش بزنید، كه او اين عمل را به خاطر دنیاطلبیاش انجام داد، و من صاحب [= مراقب] دنيا هستم، نمىگذارم كه عمل او از من عبور کند.
فرمود: سپس عمل بنده در حالى كه با صدقه و نماز آراسته شده، به بالا مىبرد و شگفتی فرشتگان نگاهبان را برمیآنگیزد و تا آسمان سوم میرود. اما فرشتهاش مىگويد: بايستید و اين عمل را به روى و پشت صاحب آن بزنید؛ من فرشتۀ صاحب [= مراقب] تکبر هستم، اين عملی است که به واسطۀ آن در مجالس مردم بر آنان تكبّر مىنمود. پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عملش از من عبور کند.
فرمود: و فرشتگان حافظ اعمال، عمل بنده را بالا میبرند در حالى كه مانند ستارهای در آسمان مىدرخشد، و طنین تسبيح و روزه و حجّ از آن بلند است؛ تا به فرشتۀ آسمان چهارم میرسند؛ وی مىگويد: بايستيد و اين عمل را بر صورت و شكم صاحب آن بزنيد. من فرشتۀ [= مراقب] عجب هستم. او به خود مىباليد و اين عمل را انجام داد در حالی که عجب در نفس وی وارد شد. پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عملش از من عبور کند، پس آن را بر روى صاحبش بزنيد.
فرمود: و فرشتگان حافظ اعمال، عمل بنده را مانند [= شبیه به عزت و احترام] عروسى كه وی را به سوى خانواده اش بدرقه میکنند، به سمت فرشته آسمان پنجم بالا میبرند در حالى كه آن عمل رنگ جهاد و نماز بين دو نماز دارد، و به همين خاطر آوازی همچون آواز شتر، و درخششى همسان نورافشانى خورشيد دارد. اما آن فرشته مىگويد: بايستيد. من فرشتۀ [= مراقب] حسد هستم، پس آن عمل را به روى صاحبش بزنيد و روی دوش خودش بیندازید، زيرا او نسبت به كسانى كه علم میآموختند و به طاعت خدا عمل مىنمودند حسادت مىورزيد؛ پس هر گاه مىديد كه كسى در عمل و عبادت بر او برترى دارد، به او حسادت مىورزيد و و در پوستین او میافتاد [= به بدگویی از او مشغول میشد]. پس وى عملش بر دوش او اندازند و عملش وى را لعنت مىكند.
فرمود: و فرشتگان حافظ اعمال، عمل بنده را بالا میبرند تا به آسمان ششم میرسند؛ پس فرشتهاش مىگويد: بايستيد، فرشتۀ [= مراقب] رحمت هستم، پس آن عمل را به روى صاحبش بزنيد و چشمانش را كور كنيد، زيرا صاحب اين عمل به کسی رحم نمىکرد، هر گاه بندهاى از بندگان خدا مرتکب گناهى اخروی میشد یا ضررى در دنيا به او مىرسيد، سخن به شماتت وی میگشود. پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عمل وى از من عبور کند.
فرمود: و فرشتگان حافظ اعمال، عمل بنده را بالا میبرند اعمالى فقیهانه و پرتلاش و پرهيزگارانه، كه بسان رعد می غرد، و همچون برق نورافشانی میکند، و سه هزار فرشته همراه آن هستند. تا به فرشته دربان آسمان هفتم مىرسند. مىگويد: بايستيد و اين عمل را بر روى صاحب آن بزنيد، من فرشتۀ «حجاب» [= سراپرده] هستم، و از عبور هر عملى كه براى خدا نباشد حاجب میشوم [= جلوگيرى مىنمايم]. او [با این عملش] خواهان این بود که صاحبان قدرت رفعت یابد و ذكر خيرش در مجالس رود، و صدای شهرتش در شهرها بپیچد. پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم عملى از من عبور کند، مگر اينكه خالص باشد.
فرمود: و فرشتگان حافظ اعمال، عمل بنده را بالا میبرند در حالی که از حسن خلق و سكوت و ياد فراوان خدا [که در آن عمل مشاهده می کنند] به وجد آمده اند و همۀ فرشتگان آسمانها و ملائكه هفتگانه همگى آن را بدرقه میکنند و تمام حجابها را زير پا مىگذارند و مىگذرند، تا اينكه در پيشگاه خداوند میايستند و به عمل صالح و دعاى او شهادت مىدهند. ولى خداوند مىفرمايد: هر چند شما حافظان عمل بندۀ من هستيد، ولى من مراقب امورى كه در نفس او مىگذرد نيز هستم، مقصود وى از انجام اين عمل، من نبودم. لعنت من بر او باد! آنگاه ملائكه مىگويند: لعنت تو و لعنت ما بر او!
راوى مىگويد: سپس معاذ گريست و گفت: عرض كردم یا رسول الله! چه کار کنم؟
فرمود: معاذ! در يقين به پيامبرت اقتدا کن.
عرض كردم: شما پيامبر خداييد و من معاذ بن جبل.
فرمود: اى معاذ، اگر در عملت تقصير و كوتاهى است، پس زبان خويش را از بدگويى برادران دينى و حاملان قرآن نگاه دار. و گناهانت بر گردن خودت باشد و آنها را بر دوش برادرانت منه، و خويشتن را با نكوهش و سرزنش نمودن برادرانت ستايش مكن، و با پايين آوردن مقام برادرانت خود را بالا مبر، و عمل خويش را با قصد ريا انجام مده، و از در دنيا در آخرت داخل نشو، و در مجلس خود فحش و ناسزا مگو، تا به وخاطر بدخويىات از تو حساب ببرند، و در حضور هيچ كس با ديگرى نجوا مکن، و نسبت به مردم اظهار بزرگى مكن که [در این صورت] خيرات دنيا از تو قطع شود،؛ و مردم را پاره پاره مكن تا مبادا سگهاى اهل آتش جهنّم تو را پاره پاره كنند، كه خداوند مىفرمايد: «وَ اَلنّاشِطاتِ نَشْطاً» (نازعات/۲). آيا مىدانى «ناشطات» چيست؟ آنها سگهاي جهنمیان است كه گوشت و استخوان را تكّه و پاره مىكنند.
عرض كردم: چه كسى تاب و طاقت عمل به اين امور و خصلتها را دارد؟
فرمود: اى معاذ، مسلّما انجام اين امور براى هر كس كه خداوند براى او آسان كند، راحت و آسان خواهد بود.
راوى مىگويد: ندیدم معاذ آن قدر که اين حديث را مىخواند قرآن بخواند.
فلاح السائل (سید بن طاووس)، ص۱۲۱-۱۲۴؛ عدة الداعي (ابن فهد حلی)، ص۲۴۲[۲۶]
بِالْإِسْنَادِ الَّذِي ذَكَرْتُهُ فِي خُطْبَةِ الْكِتَابِ إِلَى الشَّيْخِ الصَّدُوقِ هَارُونَ بْنِ مُوسَى جَمَعَ اللَّهُ الشَّمْلَ بِهِ فِي دِيَارِ الثَّوَابِ قَالَ حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الصَّدُوقُ هَارُونُ بْنُ مُوسَى الْمُشَارُ إِلَيْهِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَالِمِ بْنِ جَبْهَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ قَالَ:
قُلْتُ: حَدِّثْنِي بِحَدِيثٍ سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص حَفِظْتَهُ وَ ذَكَرْتَهُ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ دِقَّةِ مَا حَدَّثَكَ بِهِ. قَالَ نَعَمْ؛ وَ بَكَى مُعَاذٌ؛ فَقَالَ: اسْكُتْ. فَسَكَتُّ. ثُمَّ قَالَ: بِأَبِي وَ أُمِّي حَدَّثَنِي وَ أَنَا رَدِيفُهُ؛ قَالَ: فَبَيْنَا نَسِيرُ إِذْ رَفَعَ بَصَرَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ يَقْضِي فِي خَلْقِهِ مَا أَحَبَّ. قَالَ يَا مُعَاذُ!
قُلْتُ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِمَامَ الْخَيْرِ وَ نَبِيَّ الرَّحْمَةِ.
فَقَالَ: أُحَدِّثُكَ مَا حَدَّثَ نَبِيٌّ أُمَّتَهُ إِنْ حَفِظْتَهُ نَفَعَكَ عَيْشُكَ وَ إِنْ سَمِعْتَهُ وَ لَمْ تَحْفَظْهُ انْقَطَعَتْ حُجَّتُكَ عِنْدَ اللَّهِ.
ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ سَبْعَةَ أَمْلَاكٍ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ فَجَعَلَ فِي كُلِّ سَمَاءٍ مَلَكاً قَدْ جَلَّلَهَا بِعَظَمَتِهِ وَ جَعَلَ عَلَى كُلِّ بَابٍ مِنْهَا مَلَكاً بَوَّاباً.
فَتَكْتُبُ الْحَفَظَةُ عَمَلَ الْعَبْدِ مِنْ حِينَ يُصْبِحُ إِلَى حِينَ يُمْسِي ثُمَّ تَرْتَفِعُ الْحَفَظَةُ بِعَمَلِهِ لَهُ نُورٌ كَنُورِ الشَّمْسِ. حَتَّى إِذَا بَلَغَ سَمَاءَ الدُّنْيَا فَيُزَكِّيهِ وَ يُكْثِرُهُ؛ فَيَقُولُ لَهُ قِفْ فَاضْرِبْ بِهَذَا الْعَمَلِ عَلَى وَجْهِ صَاحِبِهِ. أَنَا مَلَكُ الْغَيْبَةِ؛ فَمَنِ اغْتَابَ لَا أَدَعُ عَمَلَهُ يُجَاوِزُنِي إِلَى غَيْرِي. أَمَرَنِي بِذَلِكَ رَبِّي.
ثُمَّ يَجِيءُ مِنَ الْغَدِ وَ مَعَهُ عَمَلٌ صَالِحٌ فَيَمُرُّ بِهِ وَ يُزَكِّيهِ وَ يُكْثِرُهُ حَتَّى يَبْلُغَ السَّمَاءَ الثَّانِيَةَ فَيَقُولُ الْمَلَكُ الَّذِي فِي السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ قِفْ فَاضْرِبْ بِهَذَا الْعَمَلِ عَلَى وَجْهِ صَاحِبِهِ إِنَّمَا أَرَادَ بِهَذَا الْعَمَلِ عَرَضَ الدُّنْيَا أَنَا صَاحِبُ الدُّنْيَا لَا أَدَعُ عَمَلَهُ يَتَجَاوَزُ إِلَى غَيْرِي.
قَالَ: ثُمَّ يَصْعَدُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ مُبْتَهِجاً بِصَدَقَةٍ وَ صَلَاةٍ فَتَعْجَبُ الْحَفَظَةُ وَ تُجَاوِزُهُ إِلَى السَّمَاءِ الثَّالِثَةِ فَيَقُولُ الْمَلَكُ قِفْ فَاضْرِبْ بِهَذَا الْعَمَلِ وَجْهَ صَاحِبِهِ وَ ظَهْرَهُ. أَنَا مَلَكُ صَاحِبِ الْكِبْرِ، فَيَقُولُ: إِنَّهُ عَمَلٌ تَكَبَّرَ فِيهِ عَلَى النَّاسِ فِي مَجَالِسِهِمْ. أَمَرَنِي رَبِّي أَنْ لَا أَدَعَ عَمَلَهُ يَتَجَاوَزُنِي إِلَى غَيْرِي.
قَالَ: وَ تَصْعَدُ الْحَفَظَةُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ يَزْهَرُ كَالْكَوْكَبِ الَّذِي فِي السَّمَاءِ لَهُ دَوِيٌّ بِالتَّسْبِيحِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَيَمُرُّ بِهِ إِلَى مَلَكِ السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ فَيَقُولُ لَهُ قِفْ فَاضْرِبْ بِهَذَا الْعَمَلِ وَجْهَ صَاحِبِهِ وَ بَطْنَهُ أَنَا مَلَكُ الْعُجْبِ فَإِنَّهُ كَانَ يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ وَ إِنَّهُ عَمِلَ وَ أَدْخَلَ نَفْسَهُ الْعُجْبَ أَمَرَنِي رَبِّي أَلَّا أَدَعَ عَمَلَهُ يَتَجَاوَزُنِي إِلَى غَيْرِي فَاضْرِبْ بِهِ وَجْهَ صَاحِبِهِ.
قَالَ: وَ تَصْعَدُ الْحَفَظَةُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ كَالْعَرُوسِ الْمَرْفُوعَةِ إِلَى أَهْلِهَا؛ فَيَمُرُّ بِهِ إِلَى مَلَكِ السَّمَاءِ الْخَامِسَةِ بِالْجِهَادِ وَ الصَّلَاةِ مَا بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ وَ لِذَلِكَ رَنِينٌ كَرَنِينِ الْإِبِلِ عَلَيْهِ ضَوْءٌ كَضَوْءِ الشَّمْسِ. فَيَقُولُ الْمَلَكُ: قِفْ أَنَا مَلَكُ الْحَسَدِ. فَاضْرِبْ بِهَذَا الْعَمَلِ وَجْهَ صَاحِبِهِ وَ يَحْمِلُهُ عَلَى عَاتِقِهِ؛ إِنَّهُ كَانَ يَحْسُدُ مَنْ يَتَعَلَّمُ وَ يَعْمَلُ لِلَّهِ بِطَاعَتِهِ، فَإِذَا رَأَى لِأَحَدٍ فَضْلًا فِي الْعَمَلِ وَ الْعِبَادَةِ حَسَدَهُ وَ وَقَعَ فِيهِ. فَيَحْمِلُهُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ يَلْعَنُهُ عَمَلُهُ.
قَالَ: وَ يَصْعَدُ الْحَفَظَةُ فَيَمُرُّ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ السَّادِسَةِ، فَيَقُولُ الْمَلَكُ: قِفْ أَنَا صَاحِبُ الرَّحْمَةِ؛ اضْرِبْ بِهَذَا الْعَمَلِ وَجْهَ صَاحِبِهِ وَ اطْمِسْ عَيْنَيْهِ. لِأَنَّ صَاحِبَهُ لَمْ يَرْحَمْ شَيْئاً إِذَا أَصَابَ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ ذَنْبٌ لِلْآخِرَةِ أَوْ ضَرٌّ فِي الدُّنْيَا شَمِتَ بِهِ. أَمَرَنِي رَبِّي أَنْ لَا أَدَعَ عَمَلَهُ يُجَاوِزُنِي إِلَى غَيْرِي.
قَالَ: وَ تَصْعَدُ الْحَفَظَةُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ أَعْمَالًا بِفِقْهٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ وَرَعٍ، لَهُ صَوْتٌ كَالرَّعْدِ وَ ضَوْءٌ كَضَوْءِ الْبَرْقِ وَ مَعَهُ ثَلَاثَةُ أَلْفِ مَلَكٍ. فَيَمُرُّ بِهِ إِلَى مَلَكِ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ. فَيَقُولُ: قِفْ وَ اضْرِبْ بِهَذَا الْعَمَلِ وَجْهَ صَاحِبِهِ. أَنَا مَلَكُ الْحِجَابِ؛ أَحْجُبُ كُلَّ عَمَلٍ لَيْسَ لِلَّهِ. إِنَّهُ أَرَادَ رِفْعَةً عِنْدَ الْقُوَّادِ وَ ذِكْراً فِي الْمَجَالِسِ وَ صَوْتاً فِي الْمَدَائِنِ. أَمَرَنِي رَبِّي أَنْ لَا أَدَعَ عَمَلَهُ يُجَاوِزُنِي إِلَى غَيْرِي مَا لَمْ يَكُنْ خَالِصاً.
قَالَ: وَ تَصْعَدُ الْحَفَظَةُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ مُبْتَهِجاً بِهِ مِنْ حُسْنِ خُلْقٍ وَ صَمْتٍ وَ ذِكْرٍ كَثِيرٍ، تُشَيِّعُهُ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ وَ الْمَلَائِكَةُ السَّبْعَةُ بِجَمَاعَتِهِمْ، فَيَطَئُونَ الْحُجُبَ كُلَّهَا حَتَّى يَقُومُوا بَيْنَ يَدَيْهِ، فَيَشْهَدُوا لَهُ بِعَمَلٍ صَالِحٍ وَ دُعَاءٍ. فَيَقُولُ اللَّهُ: أَنْتُمْ حَفَظَةُ عَمَلِ عَبْدِي وَ أَنَا رَقِيبٌ عَلَى مَا فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُرِدْنِي بِهَذَا الْعَمَلِ؛ عَلَيْهِ لَعْنَتِي. فَيَقُولُ الْمَلَائِكَةُ: عَلَيْهِ لَعْنَتُكَ وَ لَعْنَتُنَا.
قَالَ: ثُمَّ بَكَى مُعَاذٌ، قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ ص مَا أَعْمَلُ؟
قَالَ: اقْتَدِ بِنَبِيِّكَ يَا مُعَاذُ فِي الْيَقِينِ.
قَالَ: قُلْتُ: أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَا مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ!
قَالَ: وَ إِنْ كَانَ فِي عَمَلِكَ تَقْصِيرٌ – يَا مُعَاذُ- فَاقْطَعْ لِسَانَكَ عَنْ إِخْوَانِكَ وَ عَنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ. وَ لْتَكُنْ ذُنُوبُكَ عَلَيْكَ لَا تُحَمِّلْهَا عَلَى إِخْوَانِكَ وَ لَا تُزَكِّ نَفْسَكَ بِتَذْمِيمِ إِخْوَانِكَ وَ لَا تَرْفَعْ نَفْسَكَ بِوَضْعِ إِخْوَانِكَ وَ لَا تُرَاءِ بِعَمَلِكَ وَ لَا تُدْخِلْ مِنَ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ وَ لَا تَفَحَّشْ فِي مَجْلِسِكَ لِكَيْلَا يَحْذَرُوكَ بِسُوءِ خُلُقِكَ؛ وَ لَا تُنَاجِ مَعَ رَجُلٍ وَ عِنْدَكَ آخَرُ وَ لَا تَتَعَظَّمْ عَلَى النَّاسِ فَيُقْطَعَ عَنْكَ خَيْرَاتُ الدُّنْيَا وَ لَا تُمَزِّقِ النَّاسَ فَيُمَزِّقَكَ كِلَابُ أَهْلِ النَّارِ قَالَ اللَّهُ: «وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً» أَ تَدْرِي مَا النَّاشِطَاتُ؟ كِلَابُ أَهْلِ النَّارِ، تَنْشِطُ اللَّحْمَ وَ الْعَظْمَ.
قُلْتُ: مَنْ يُطِيقُ هَذِهِ الْخِصَالَ؟
قَالَ: يَا مُعَاذُ أَمَا إِنَّهُ يَسِيرٌ عَلَى مَنْ يَسَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِ.
قَالَ: وَ مَا رَأَيْتُ مُعَاذاً يُكْثِرُ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ كَمَا يُكْثِرُ تِلَاوَةَ هَذَا الْحَدِيثِ.
احادیثی هم هست که به فهم معنای تأویلی این آیه کمک می کند، اما اولا و بالذات ناظر به آیات دیگر است. برخی از این احادیث ذیل تدبر ۵ اشاره خواهد شد و متن آها در پاورقی آمده است.
تدبر
چنانکه از ابتدای سوره اشاره شد آیات را هم میتوان تفسیر آفاقی کرد و هم تفسیر انفسی، و اینجا اضافه میکنیم هم تفسیر تأویلی؛ برای هریک از اینها معانی محتملی متناسب با این آیه میتوان مطرح کرد که به برخی اشاره میشود:
الف. تفسیر آفاقی
۱) «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ»
در نکات ادبی اشاره شد که کلمه «رجع» به معنای «باران» به کار میرود؛ و بسیاری از مفسران نیز کلمه «رجع» در این آیه را به معنای «باران» گرفتهاند (مثلا ابن عباس و مجاهد و قتادة و ضحاك و سعید بن جبیر و عکرمه و …، به نقل از التبيان في تفسير القرآن، ج۱۰، ص۳۲۶[۲۷]؛ الدر المنثور، ج۶، ص۳۳۶-۳۳۷[۲۸]) و این معنا در احادیث هم آمده است (حدیث۱).
بسیاری از مترجمان نیز «رجع» را ناظر به باران ترجمه کردهاند مانند «صاحب باران» (شعرانی، صفیعلیشاه، مصباحزاده) «پرباران» (آدینهوند و حجتی)، «باراندار» (پاینده)، «بارشانگیز» (فولادوند)، «باز بارنده» (آیتی)، «فروریزنده باران» (الهی قمشهای)، «دارای باران فراوان و پرریزش» (انصاریان)، «بازگرداننده [آب به صورت باران]» (فارسی)، و … .
همچنین اشاره شد که کلمه «سماء» گاه به معنای «ابر» هم به کار میرود که اگر «رجع» را به معنای باران بگیریم، «سماء» را هم به معنای آسمان میتوان دانست، هم به معنای باران؛ یعنی آیه یا سوگند می خورد به ابر بارانزا (قسم به ابر بارنده؛ حجة التفاسير، ج۷، ص۲۰۷)؛ یا سوگند میخورد به آسمانی که دارای باران است و نعمت باران را بر مردم سرازیر میکند.
اما درباره این سوگند، به ویژه درباره کلمه «رجع» معانی دیگری هم محتمل است و به تبع آن ترجمههای دیگری هم ارائه شده است؛ همچون:
الف. خود کلمه «رجع» در لغت به معنای باران نیست، اما به نحو مجازی در معنای «باران» استفاده شده باشد، از این جهت که:
الف.۱. چون ابرها آب را از تبخیر رودخانهها از روی زمین برمیدارند سپس به صورت باران آن را دوباره به زمین برمیگردانند (التفسير الكبير، ج۳۱، ص۱۲۲[۲۹]؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۶۴[۳۰]).
الف.۲. عرب از باب تفأل آن را چنین مینامد زیرا مایل است که باران باز تکرار شود (التفسير الكبير، ج۳۱، ص۱۲۲[۳۱]).
الف.۳. باران امری است که مکرر تکرار میشود و مثلا هر سال باران دوباره برمیگردد (التفسير الكبير، ج۳۱، ص۱۲۲[۳۲]؛ الدر المنثور، ج۶، ص۳۳۶-۳۳۷[۳۳]؛ تفسير الصافي، ج۵، ص۳۱۴[۳۴]).
ب. مقصود خورشید و ماه و ستارگان است که از آسمان غایب میشوند و دوباره طلوع میکنند (ابن زید، مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۶[۳۵]). علامه طباطبایی این قول را ترجیح داده است (الميزان، ج۲۰، ص۲۶۱[۳۶])؛ آنگاه چنین ترجمه میشود: سوگند به آسمان كه با طلوع و غروب ستارگان بازمىگردد (صفوی، ترجمه قرآن بر اساس الميزان، ص۵۹۱).
ج. آسمان [وضعیت رصدی ستارگان] هر سال به همانجایی برمیگردد که حرکتش را از آنجا شروع کرده بود (تفسير الصافي، ج۵، ص۳۱۴[۳۷])؛ یعنی اشارهای است به حرکت انتقالی زمین؛ ظاهرا بر اساس همین برداشت است که برخی آیه را این طور ترجمه کردهاند: « قسم به آسمانِ گَردان» (تفسير مخزن العرفان، ج۱۵، ص۸۷).
د. مقصود این است که آسمان خیردهی خود را بارها و بارها تکرار میکند و مرتب با دادن باران و روزی مردم و … خیرش را به مردم برمیگرداند (به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۶[۳۸]) که اگر این چنین نباشد مردم هلاک میشوند (قتاده، به نقل از الدر المنثور، ج۶، ص۳۳۷[۳۹]).
ه. آسمان چنین توصیف شده چون هر شیءسنگینی که به آسمان پرتاب میشود را به زمین برمیگرداند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۶۴[۴۰]).
و. سوگند به آسمان محل تحولات شگرف (ترجمه المیزان).
ز. …
۲) «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ»
متناسب با هریک از معانیای که در تدبر ۱ گذشت، میتوان نسبتی بین این آیه و آیات دیگر برقرار کرد؛ مثلا:
الف. اگر «رجع» ناظر به رجوع بخارات برخاسته از زمین در قالب باران به سوی زمین باشد، همین رجوع مکرر است که مایه بقای آب در زمین و قوام زندگی در زمین شده است. یعنی آسمان «جو»ی نداشت که بخارات را نگه دارد و این رجوع نبود و آبی که از زمین بخار میشد به زمین برنمیگشت، آنگاه امکان حیات در زمین مرتفع میشد و آیه «و جعلنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» امکان پیاده شدن در زمین را پیدا نمی کرد (اقتباس از التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۶۵[۴۱]).
ب. …
ب. تفسیر انفسی
۳) «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ»
اگر مراد از آسمان، آن حقیقت ماورایی و ملکوتیای باشد که با باطن انسان مرتبط است، آنگاه مقصود از ذات رجع بودن آسمان:
الف. همه فیوضات ربانی و توجهات رحمانی و اجابتکردنهای کریمانهای است که در نتیجه توجهات و توسلات و مناجات و ادعیه و تضرعات بندگان، به عنوان آثار روحانی آنها به سوی آنها برمیگردد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۶۵[۴۲]).
ب. ظرفیت آسمان برای رجوعهایی است که در سفرهای ملکوتی (همچون سفر معراج) برای اولیاء الله حاصل میشود (حدیث۳)؛ و بلکه هر رجوعی که اولیاء الله برای هر کاری به نزد خداوند دارند.[۴۳]
ج. ظرفیت آسمانها برای رفت و برگشت در مسیر الی الله است، که میتواند:
ج.۱. ناظر به اموری از سنخ توبه باشد، به ویژه که خداوند تواب است، یعنی این مسیر آسمان، ظرفیت برگشت مکرر انسان را دارد:
ج.۲. ناظر به اموری باشد همچون برگرداندن اعمال ناخالص بندگان (حدیث۴).
ج.۳. …
د. …
۴) «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ»
این ظرفیت برگشتپذیری آسمان، شاید تناسبی داشته باشد با برگرداندن نظام آفرینش: «يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُه» (انبیاء/۱۰۴). جالب اینجاست در این آیه وقتی میخواهد از رجوع الی الله و اعاده خلقت در روز قیامت آن طور که روز اول بوده سخن بگوید محور را درهمپیچیده شدن «آسمان» قرار داد؛ چهبسا این آیه می خواهد بگوید آسمان باید ظرفیت «رجع» داشته باشد تا بتوان آن را درهمپیچید و اعاده خلقت میسر شود.
ج. تفسیر تأویلی
۵) «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ»
علاوه بر تفاسیر انفسی، میتوان از تفاسیر تأویلی آیه هم سخن گفت؛ که البته تأویل را باید از راسخون در علم که به تأویل آگاهند گرفت، نه اینکه خود درصدد تأویلهای خودساخته برآییم، که این کار ناشی از زیغ و انحراف درونی است: «فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِه» (آلعمران/۷):
الف. یکی از معانی تأویلیای که در ابتدای این سوره از زبان راسخون در علم مطرح شد این بود که «سماء» امیرالمومنین ع باشد. اگر در همین تأویل آیه را معنا کنیم آنگاه چهبسا سوگند به آسمان دارای رجع، سوگند به امیرالمومنین ع باشد که آغوشش برای بازگشت هرکسی که از او جدا شده و ولایت او را تاکنون نپذیرفته، گشوده است؛ و از عجایب اینکه ولایت امیرالمومنین ع چنان اثری در زندگی انسان دارد که طبق حدیث نبوی، یهودیای که حضرت علی ع را واقعا دوست داشت، اگرچه از مجاورت رسول الله در بهشت عدن محروم شد، اما در بقعهای از زبرجد خضراء در بهشت چهارم جای گرفت (الأصول الستة عشر، ص۲۷۷[۴۴]).
ب. مطابق حدیث دیگری از امام باقر ع و امام صادق ع ذیل آیه «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدام» (انفال/۱۱) «سماء» رسول الله ص معرفی شده و «ماء» را امیرالمومنین ع، که با ولایت وی انسانها پاک میشوند و رجس شیطان از آنها دور میشود (تفسير فرات الكوفي، ص۱۵۳[۴۵]؛ تفسير العياشي، ج۲، ص۵۰[۴۶])؛ که این مضمون تناسب فراوانی دارد که «رجع» به معنای باران باشد و آنگاه رسول الله «سماء» است و امیرالمومنین «رجع» و آنگاه مضمون تأویلی این آیه به آیه سوره انفال بسیار نزدیک میشود.
ج. اینکه «سماء» به رسول الله ص تأویل شود ذیل آیات دیگری هم مطرح شده است مثلا در حدیثی از امام باقر ع ذیل آیه «وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ» (ذاریات/۷) «سماء» به رسول الله ص و «ذات الحبک» به امیرالمومنین ع تأویل شده است (تفسير القمي، ج۲، ص۳۲۹[۴۷]؛ تفسير فرات الكوفي، ص۴۴۱[۴۸]). ذات الحبک، یعنی دارای راههای گوناگون و متعدد؛ آنگاه آیا تناسبی بین «ذات الحبک» (دارای راهها) با «ذات الرجع» (دارای برگشت) نیست؟ چهبسا بتوان گفت که آسمانی که قرار است بدان برسیم رسول الله ص است؛ اما هم راههای گوناگون رسیدن به آن امیرالمومنین ع است و هم مسیر برگشت و توبه ما به سوی آن آسمان. (جالب است که در هر دو نقل فوق آیه قبلی (وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ؛ ذاریات/۶) «دین» به امیرالمومنین ع تأویل شده است و در نقلی که فرات کوفی بلافاصله بعد از حدیث فوق آورده «دین» امیرالمومنین ع است و کل آیه «وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ» به رسول الله ص تأویل شده است (تفسير فرات الكوفي، ص۴۴۱[۴۹]).
د. …
۶) «عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ … وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ»
در آیه ۸ این سوره از اینکه خداوند بر «رجع» او تواناست سخن گفت و در این آیه از اینکه آسمان دارای «رجع» است. چه نسبتی بین این دو آیه هست؟
الف. این سوگندها برای تأکید بر مساله قیامت است و تناسب دارد با رجوع انسان بعد از مرگ (الميزان، ج۲۰، ص۲۶۰-۲۶۱[۵۰]) که در آن آیه هم از این توانایی خداوند بر رجوع انسان بعد از مرگ سخن گفت.
برخی خواستهاند بین این دو آیه با توجه به معنای «باران» برای «رجع» جمع کنند چنین گفتهاند: «رجعت انسان در قيامت، همچون رجعت آب بخار شده دريا از آسمان به زمين است» (تفسير نور، ج۱۰، ص۴۴۶).
ب. اگرچه همه عامل به دست خداوند است اما افعال خداوند بر اساس نظام و ضوابطی است که خود مقدر فرموده است؛ اگر خداوند بر رجوع انسان (در هریک از معانی رجوع که ذیل آیه ۸ اشاره شد) تواناست، این رجوع یک بستری دارد که آن بستر آسمان است.
ج. …
[۱] . قوله تعالی «والسماءِ ذاتِ» یقرأ برفع الهمزة و هو مبتدأ وخبر أوقع موقع القسم کقولهم لعمر الله و یمین الله أی السماءً ذاتُ الرجع قسمی و کذلک الارضً و ما بعده.
[۲] . قراءة الجماعة «والسماءِ» بالجر. وقرئ «والسماءُ» بالرفع مبتدأ وخبر أوقع موقع القسم.
[۳] . درباره این ماده قبلا در جلسه ۳۵۵ http://yekaye.ir/al-alaq-96-8/ بحث شد و همانجا اشاره شد که این کلمه «الرجع» در اینجا گویی با بقیه موارد استعمالات ماده «رجع» فرق دارد و لذا اینک تکمیل میگردد.
[۴] . الراء و الجيم و العين أصلٌ كبيرٌ مطّرد مُنْقاس، يدلُّ على رَدّ و تَكرار. تقول: رَجَع يرجِع رُجوعاً، إذا عادَ.
[۵] . الرُّجُوعُ: العود إلى ما كان منه البدء أو تقدير البدء، مكانا كان أو فعلا، أو قولا، و بذاته كان رجوعه، أو بجزء من أجزائه، أو بفعل من أفعاله.
[۶] . أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو العود الى ما كان عليه قبل، مكانا أو صفة أو حالا أو عملا أو قولا….
فالرجوع الى المكان كما في-. لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ.
و الى الناس كما في-. وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ …،. فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبِيهِمْ، و الى اللّه المتعال كما في-. ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ …،. ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ …،. إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى …،. ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ …،. ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ.
و الى النار كما في-. ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِيمِ.
و الى الحقّ و عالم الروحانيّة كما في-. وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ،-. صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ …،. وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ.
و الى النظر و التدبّر كما في-. فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ.
ثمّ انّ الرجوع المادّىّ معلوم.
و أمّا المعنوىّ الروحانىّ: فانّما يتحقّق بسير معنوىّ و حركة روحانيّة بالانقطاع عن المادّة و التوجّه الى ما ورائها، أو بمفارقة البدن و التحوّل الى عالم الآخرة.
و أمّا تحقّق مفهوم الرجوع و العود في الرجوع الى اللّه عزّ و جلّ: فانّ اللّه تعالى هو المبدئ المفيض البارئ الأوّل و الآخر و بنوره تكوّنت السماوات و الأرض و الخلق و بفيضه وجدت مراتب الوجود-. إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ.
و عوالم المادّة و الجسم و تعلّقاتها الدنيويّة و القوى الظاهريّة و الشهوات النفسانيّة و المعايش الحيوانيّة كلّها حجب و موانع و قيود للروح الإنساني و سيره و صعوده و رجوعه الى اللّه المتعال، فإذا انقطعت هذه القيود و انكشفت الحجب و انتهت العلائق الدنيويّة بموت البدن الجسماني و فناء قواه: يتجلّى له عالم وراء هذا العالم المادّى، و هو يرى ما لم يكن مشاهدا له-. فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ. و في هذه المرحلة يتحقّق حقيقة الرجوع، و لا يلزم ان يكون الى منتهى المقصد، و يظهر له مقام الجنّة و النور ان كان من أهله، و مقام الظلمة و النار ان كان في طول حياته متوغّلا في الشهوات و التعلّقات الدنيويّة-. وَ الْمَوْتى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ …،. إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ.
و أمّا اطلاق الرجوع الى اللّه المتعال في هذه المرحلة: فانّ عالم الآخرة- يتجلّى فيها العظمة و الجبروت للحقّ تعالى، و الخلق كلّهم مقهورون محكومون، كلّ منهم في مرتبة على حسب بضاعته و بمقتضى سيرته و سريرته، لا اختيار لهم فيها، و هو المالك المطلق- مالك يوم الدين، و له الحكم و العزة،. لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ …،. كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ. فانّ الاختيار انّما نشأ في هذا العالم الجسمانىّ بمقتضى تركّبِ الإنسان من مادّة جسمانيّة و من نفس روحانيّة، فهو بين يدي مقتضيات بدنيّة و روحيّة، يشتهى هذا شيئا و ذاك شيئا آخر، و بعبارة اخرى- الإنسان واقع بين حكومة- نفس حيوانيّة طبيعيّة بهيميّة و سبعيّة و بين حكم من النفس الانسانيّة الروحانيّة، هذه تسوق الى الجنّة و تلك الى النار. و أمّا عالم الآخرة فلا حكم فيها الّا للّه و لا سلطان الّا للحقّ العزيز-. الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ- ۲۲/ ۵۶. و هذه الحكومة و الجبروت الظاهرة المتجلّية القاهرة انّما تظهر و تتجلّى من ابتداء الرحلة و من أوّل قدم من الرجوع الى الآخرة، و لذا ترى التعبير في هذا المقام بصيغة المتعدّى المجهول-. ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ- في ۱۹ موردا، و إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ في ۶ موارد من القرآن الكريم- تصريحا بأنّ رجوعهم الى عالم الجبروت ليس بيدهم و تحت اختيارهم، بل انّهم مقهورون مجبورون في ذلك. و هذا بخلاف الرجوع الى الحقّ في حياتهم الدنيويّة، فانّ دار الدنيا دار اختيار و تكليف، و لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُن. …
. وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ- ۲/ ۲۱۰- هذه الجملة تذكر في ستّة مواضع. وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ- ۱۱/ ۱۲۳- سبق في الأمر أنّ الأصل الواحد فيه هو التكليف و الطلب مع الاستعلاء، و يطلق بعد على كلّ ما يكون مطلوبا و موردا للطلب و لو تقديرا، فكما أنّ الطلب من اللّه تعالى، و المطلوبيّة انّما تتحقّق بتوجّه الطلب اليه و كونه مطلوبا عنده: فكذلك ارجاعه.
و الحاصل أنّ كلّ ما هو مطلوب تكوينا، موضوعا أو محمولا: فينتهى الى مشيّة اللّه و تقديره، و يُرجَع الى حكومته و سلطانه، فرجوعه اليه كما أنّ بدأه منه- كما قال تعالى-. أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ …،. وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ …،. وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ …،. قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ …،. يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ.
[۷] . تحول عن الاتجاه او الحال الی عکسه
[۸] . رَجَعْتُ رُجُوعا و رَجَعْتُه يستوي فيه اللازم و المجاوز.
[۹] . فقال تعالى-. وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ- و هذه الصيغة معلوما و للفاعل تذكر في ۱۶ موردا. أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ …،. مَتاعٌ فِي الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ …،. إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ- هذه الصيغة مصدر ميمىّ تذكر في ۱۶ موردا، و هو امّا بمعنى الإرجاع متعدّيا كما في قوله تعالى-. إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ …،. أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ …،. وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ. أو بمعنى الرجوع و الرجعى لازما: فيلاحظ فيه الحدث من حيث هو من دون نظر الى جهة الصدور أو الوقوع كما في-. كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ.
[۱۰] . فَالرُّجُوعُ: العود، و الرَّجْعُ: الإعادة، … فمن الرّجوع قوله تعالى: لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ [المنافقون/ ۸]، فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبِيهِمْ [يوسف/ ۶۳]، وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلىقَوْمِهِ [الأعراف/ ۱۵۰]، وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا [النور/ ۲۸]، و يقال: رَجَعْتُ عن كذا رَجْعاً، و رَجَعْتُ الجواب نحو قوله: فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ [التوبة/ ۸۳]، و قوله: إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ [المائدة/ ۴۸]، و قوله: إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى [العلق/ ۸]، و قوله تعالى: ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ [الأنعام/ ۱۶۴]، يصحّ أن يكون من الرُّجُوعِ، كقوله: ثُمَّ إِلَيْهِ تَرْجِعُونَ»، و يصحّ أن يكون من الرّجع، كقوله: ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»، و قد قرئ: وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ» بفتح التّاء و ضمّها، و قوله: لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ [الأعراف/ ۱۶۸]، أي: يرجعون عن الذّنب، و قوله: وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ [الأنبياء/ ۹۵]، أي: حرّمنا عليهم أن يتوبوا و يرجعوا عن الذّنب، تنبيها أنه لا توبة بعد الموت كما قال: قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً [الحديد/ ۱۳]، و قوله: بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ [النمل/ ۳۵]، فمن الرّجوع، أو من رجع الجواب، كقوله: يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ [سبأ/ ۳۱]، و قوله: ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ [النمل/ ۲۸]، فمن رجع الجواب لا غير، و كذا قوله: فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ [النمل/ ۳۵]،
[۱۱] . و رَاجَعَ الرّجُل امرأتَه، و هى الرَّجْعَة و الرِّجْعَةُ. و الرُّجْعَى: الرجوع. و الرَّاجعة: الناقة تُباع و يُشتَرى بثمنها مِثلُها، و الثانية هى الراجعة. و قد ارتُجِعَتْ. و فى الحديث: «أنّ النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم رأى في إبلِ الصَّدقةِ ناقةً كَوْماءَ، فسَأل عنها فقال المُصَدِّق: إنِّى ارتَجعتُها بإِبلٍ». و الاسمُ مِن ذلك الرِّجْعة. قال: «جُرْدٌ جِلادٌ مُعَطَّفَات على الْ / أوْرَقِ لا رِجْعَةٌ و لا جَلَبُ» و تقول: أعطيتُه كذا ثمَّ ارتجعتُه أيضاً صحيح بمعناه. قال الشاعر: «نُفِضَتْ بك الأحلاسُ نَفْضَ إقامةٍ / و استَرْجَعَتْ نُزّاعَها الأمصارُ» و امرأةٌ راجع: ماتَ زوجُها فرجَعت إلى أهلها.
و الترجيع فى الصوت: ترديدُه. و الرَّجْع: رَجْع الدّابةِ يدَيْها فى السَّير. و المرجوع: ما يُرجَع إليه من الشىء. و المرجوع، جواب الرِّسالة. قال حُمَيد: و الرجاع: رُجوع الطَّير بعد قِطاعِها. و الرَّجيع: الجِرَّة؛ لأنه يُرَدَّد مضْغُها. قال الأعشى: «و فلاةٍ كأنّها ظَهرُ تُرْسٍ / ليس إلا الرَّجِيعَ فيها عَلَاقُ» و الرَّجِيع من الدوابّ: ما رجَعْتَه من سفرٍ إلى سَفَر. و أَرجَعَتِ الإبلُ، إذا كانت مَهَازِيلَ فسَمِنَتْ و حَسُنَتْ حالهُا، و ذلك رُجوعُها إلى حالِها الأولَى. فأمّا الرَّجْع [ف] الغيثُ، و هو المطرُ فى قوله جلّ و عزّ: وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ، و ذلك أنها تَغِيت و تصُب ثم تَرجِع فتَغِيث. و قال: «و جاءت سِلْتمٌ لا رَجْعَ فيها / و لا صَدْعٌ فتَحْتلِبَ الرِّعاءُ»
[۱۲] . الرُّجُوعُ: العود إلى ما كان منه البدء، أو تقدير البدء مكانا كان أو فعلا، أو قولا، و بذاته كان رجوعه، أو بجزء من أجزائه، أو بفعل من أفعاله. فَالرُّجُوعُ: العود، و الرَّجْعُ: الإعادة، و الرَّجْعَةُ و الرِّجْعَةُ في الطّلاق، و في العود إلى الدّنيا بعد الممات، و يقال: فلان يؤمن بِالرَّجْعَةِ. و الرِّجَاعُ: مختصّ برجوع الطّير بعد قطاعها.
[۱۳] . و قوله: وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ [الطارق/ ۱۱]، أي: المطر، و سمّي رجعا لردّ الهواء ما تناوله من الماء، و سمي الغدير رَجْعاً إمّا لتسميته بالمطر الذي فيه، و إمّا لِتَرَاجُعِ أمواجه و تردّده في مكانه. و يقال: ليس لكلامه مَرْجُوعٌ، أي: جواب. و دابة لها مرجوع: يمكن بيعها بعد الاستعمال، و ناقة رَاجِعٌ: تردّ ماء الفحل فلا تقبله، و أَرْجَعَ يده إلى سيفه ليستلّه، و الِارْتِجَاعُ: الاسترداد، و ارْتَجَعَ إبلا إذا باع الذّكور و اشترى إناثا، فاعتبر فيه معنى الرّجع تقديرا، و إن لم يحصل فيه ذلك عينا، و اسْتَرْجَعَ فلان إذا قال: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». و التَّرْجِيعُ: ترديد الصّوت باللّحن في القراءة و في الغناء، و تكرير قول مرّتين فصاعدا، و منه: التَّرْجِيعُ في الأذان. و الرَّجِيعُ: كناية عن أذى البطن للإنسان و الدّابّة، و هو من الرُّجُوعِ، و يكون بمعنى الفاعل، أو من الرَّجْعِ و يكون بمعنى المفعول، و جبّة رَجِيعٌ، أعيدت بعد نقضها، و من الدابّة: ما رَجَعْتَهُ من سفر إلى سفر، و الأنثى رَجِيعَةٌ. و قد يقال: دابّة رَجِيعٌ، و رِجْعُ سفر: كناية عن النّضو «۳»، و الرَّجِيعُ من الكلام: المردود إلى صاحبه أو المكرّر.
[۱۴] . و يقال رجع الرجل و رجعته أنا لازم و متعد و أصل الرجوع العود إلى الحال الأولى.
[۱۵] . و الرجوع قد يكون عن الشيء أو إلى الشيء فالرجوع عن الشيء هو الانصراف عنه بعد الذهاب إليه و الرجوع إلى الشيء هو الانصراف إليه بعد الذهاب عنه.
[۱۶] . و الرجع أصله من الرجوع و هو الماء الكثير تزدده الرياح تمر عليه قال المنخل في صفة السيف: «أبيض كالرجع رسوب إذا / ما ثاخ في محتفل يختلي» قال الزجاج الرجع المطر لأنه يجيء و يرجع و يتكرر.
[۱۷] . . وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ- ۸۶/ ۱۱- الرجع بمعنى الْإِرْجَاعِ، و الصدع بمعنى الشقّ. و الأرض تنشقّ منها المياه و النبات و الأنهار و الأشجار و المعادن و الأبخرة المختلفة، و ان كان المراد من الأرض مطلق ما في الأرض من الموجودات، أو مطلق عالم المادّة كما سبق في- ارض: فيعمّ جميع المشتقّات و المستخرجات من تلك العالم المادّية، من انواع النبات و الفواكه و الحبوبات و الحيوانات البريّة و البحريّة، و كلّ ما يخرج و يتظاهر من الجسمانيّات من جماد أو نبات أو حيوان أو قوى مادّية أو روحانيّات و توجهات صادرة من الإنسان، و غيرها.
و أمّا الإرجاع في السماء: كإرجاع الأبخرة على صورة المطر و الغيث و الثلج، و كارجاع الأشعّة المنعكسة من الأرض على القمر و غيره، و كإرجاع ما ثقل من الموادّ و الحيوان المرتفعة في السماء.
[۱۸] . و الفرق بين الرجوع و العود و المصير و الانابة و التوبة و الأدب: أنّ التوبة رجوع من العصيان و الخلاف مع الندم. و الانابة رجوع الى الطاعة و البرّ. و الإياب رجوع الى آخر نقطة و منتهى مقصد مع ارادة و اختيار. و الرجوع أعمّ من هذه كلّها، أى سواء كان من عصيان أو طاعة، و سواء كان الى طاعة أم لا، و سواء كان الى آخر مقصد او لم يكن، و سواء كان مريدا له أم لا. و أمّا المصير: فهو رجوع الى نقيض ما كان فيه. و العود هو الرجوع بعد الانصراف عن الشيء، و أقدام بعد في المرتبة الثانية، و يقابله البدء. و الأوّل ليس من مصاديق الرجوع، و في إطلاقه عليه مسامحة، فانّ المصير تحوّل الى نقيض ما كان عليه. و امّا العود: فهو أقدام ثانوىّ على ما أقدم أوّلا، أى رجوع الى عمل حتّى يعمله ثانيا.
یکی از مواردی که در بالا مشاهده میشود «مصیر» است که از نظر ایشان بازگشت به نقیض آن چیزی است که شخص در آن بوده است که به نظر میرسد این توضیح ایشان جای مناقشه جدی دارد و لذا در متن نیاوردیم.
[۱۹] . حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ قَالَ: أَتَى عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع يَهُودِيٌّ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ أَنْتَ أَخْبَرْتَنِي بِهَا أَسْلَمْتُ قَالَ عَلِيٌّ ع سَلْنِي يَا يَهُودِيُّ عَمَّا بَدَا لَكَ فَإِنَّكَ لَا تُصِيبُ أَحَداً أَعْلَمَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ أَخْبِرْنِي عَنْ …وَ لِمَ سُمِّيَتِ السَّمَاءُ سَمَاءً؟ … فَقَالَ ع … وَ سُمِّيَتِ السَّمَاءُ سَمَاءً لِأَنَّهَا وَسْمُ الْمَاءِ يَعْنِي مَعْدِنَ الْمَاء.
[۲۰] . در کتاب مذکور بدین صورت اعرابگذاری شده است که بوضوح اشتباه است: «وَ السَّماءِ ذاتُ الرَّجْعِ وَ الْأَرْضِ ذاتُ الصَّدْعِ» چرا که ذاتُ بعد از مجرور بودن السماء یا الارض توجیهی ندارد و به نظر میرسد همان اعرابگذاریای که در کتاب اعراب القراءات الشواذ در منابع اهل سنت آمده، درست است.
[۲۱] . ثُمَّ مَضَى حَتَّى إِذَا انْتَهَى حَيْثُ انْتَهَى فُرِضَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ خَمْسُونَ صَلَاةً قَالَ فَأَقْبَلَ فَلَمَّا مَرَّ بِمُوسَى فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ كَمْ فُرِضَتِ الصَّلَاةُ عَلَى أُمَّتِكَ قَالَ خَمْسُونَ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْ أُمَّتِكَ قَالَ فَرَجَعَ ثُمَّ مَرَّ عَلَى مُوسَى فَقَالَ كَمْ فَرَضَ عَلَى أُمَّتِكَ قَالَ كَذَا وَ كَذَا قَالَ إِنَّ أُمَّتَكَ أَضْعَفُ الْأُمَمِ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْ أُمَّتِكَ فَإِنِّي كُنْتُ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ فَلَمْ يَكُونُوا يُطِيقُونَ إِلَّا دُونَ هَذَا فَلَمْ يَزَلْ يَرْجِعُ إِلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى جَعَلَهَا خَمْسَ صَلَوَاتٍ قَالَ ثُمَّ مَرَّ عَلَى مُوسَى قَالَ فَكَمْ فَرَضَ عَلَى أُمَّتِكَ قَالَ خَمْسَ صَلَوَاتٍ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْ أُمَّتِكَ قَالَ قَدِ اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَبِّي مِمَّا أَرْجِعُ إِلَيْه …
[۲۲] . رِجْلَاهَا أَطْوَلُ مِنْ يَدَيْهَا خَطْوُهَا مَدَّ الْبَصَرِ فَلَمَّا أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَرْكَبَ امْتَنَعَتْ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّهُ مُحَمَّدٌ فَتَوَاضَعَتْ حَتَّى لَصِقَتْ بِالْأَرْضِ قَالَ فَرَكِبَ فَكُلَّمَا هَبَطَتِ ارْتَفَعَتْ يَدَاهَا وَ قَصُرَتْ رِجْلَاهَا وَ إِذَا صَعِدَتِ ارْتَفَعَتْ رِجْلَاهَا وَ قَصُرَتْ يَدَاهَا فَمَرَّتْ بِهِ فِي ظُلْمَةِ اللَّيْلِ عَلَى عِيرٍ مُحَمَّلَةٍ فَنَفَرَتِ الْعِيرُ مِنْ دَفِيفِ الْبُرَاقِ فَنَادَى رَجُلٌ فِي آخِرِ الْعِيرِ غُلَاماً لَهُ فِي أَوَّلِ الْعِيرِ يَا فُلَانُ إِنَّ الْإِبِلَ قَدْ نَفَرَتْ وَ إِنَّ فُلَانَةَ أَلْقَتْ حَمْلَهَا وَ انْكَسَرَ يَدُهَا وَ كَانَتِ الْعِيرُ لِأَبِي سُفْيَانَ قَالَ ثُمَّ مَضَى حَتَّى إِذَا كَانَ بِبَطْنِ الْبَلْقَاءِ قَالَ يَا جَبْرَئِيلُ قَدْ عَطِشْتُ فَتَنَاوَلَ جَبْرَئِيلُ قَصْعَةً فِيهَا مَاءٌ فَنَاوَلَهُ فَشَرِبَ ثُمَّ مَضَى فَمَرَّ عَلَى قَوْمٍ مُعَلَّقِينَ بِعَرَاقِيبِهِمْ بِكَلَالِيبَ مِنْ نَارٍ فَقَالَ مَا هَؤُلَاءِ يَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ بِالْحَلَالِ فَيَبْتَغُونَ الْحَرَامَ قَالَ ثُمَّ مَرَّ عَلَى قَوْمٍ تخلط [تُخَاطُ] جُلُودُهُمْ بِمَخَايِطَ مِنْ نَارٍ فَقَالَ مَا هَؤُلَاءِ يَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يَأْخُذُونَ عُذْرَةَ النِّسَاءِ بِغَيْرِ حِلٍّ ثُمَّ مَضَى فَمَرَّ عَلَى رَجُلٍ يَرْفَعُ حُزْمَةً مِنْ حَطَبٍ كُلَّمَا لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَرْفَعَهَا زَادَ فِيهَا فَقَالَ مَنْ هَذَا يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ هَذَا صَاحِبُ الدَّيْنِ يُرِيدُ أَنْ يَقْضِيَ فَإِذَا لَمْ يَسْتَطِعْ زَادَ عَلَيْهِ ثُمَّ مَضَى حَتَّى إِذَا كَانَ بِالْجَبَلِ الشَّرْقِيِّ مِنْ بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَجَدَ رِيحاً حَارَّةً وَ سَمِعَ صَوْتاً قَالَ مَا هَذِهِ الرِّيحُ يَا جَبْرَئِيلُ الَّتِي أَجِدُهَا وَ هَذَا الصَّوْتُ الَّذِي أَسْمَعُ قَالَ هَذِهِ جَهَنَّمُ فَقَالَ النَّبِيُّ ص أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ جَهَنَّمَ ثُمَّ وَجَدَ رِيحاً عَنْ يَمِينِهِ طَيِّبَةً وَ سَمِعَ صَوْتاً فَقَالَ مَا هَذِهِ الرِّيحُ الَّتِي أَجِدُهَا وَ هَذَا الصَّوْتُ الَّذِي أَسْمَعُ قَالَ هَذِهِ الْجَنَّةُ فَقَالَ أَسْأَلُ اللَّهَ الْجَنَّةَ قَالَ ثُمَّ مَضَى حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ مَدِينَةِ بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ فِيهَا هِرَقْلُ وَ كَانَتْ أَبْوَابُ الْمَدِينَةِ تُغْلَقُ كُلَّ لَيْلَةٍ وَ يُؤْتَى بِالْمَفَاتِيحِ وَ تُوضَعُ عِنْدَ رَأْسِهِ فَلَمَّا كَانَتْ تِلْكَ اللَّيْلَةُ امْتَنَعَ الْبَابُ أَنْ يَنْغَلِقَ فَأَخْبَرُوهُ فَقَالَ ضَاعِفُوا عَلَيْهَا مِنَ الْحَرَسِ قَالَ فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَدَخَلَ بَيْتَ الْمَقْدِسِ فَجَاءَ جَبْرَئِيلُ إِلَى الصَّخْرَةِ فَرَفَعَهَا فَأَخْرَجَ مِنْ تَحْتِهَا ثَلَاثَةَ أَقْدَاحٍ قَدَحاً مِنْ لَبَنٍ وَ قَدَحاً مِنْ عَسَلٍ وَ قَدَحاً مِنْ خَمْرٍ فَنَاوَلَهُ قَدَحَ اللَّبَنِ فَشَرِبَ ثُمَّ نَاوَلَهُ قَدَحَ الْعَسَلِ فَشَرِبَ ثُمَّ نَاوَلَهُ قَدَحَ الْخَمْرِ فَقَالَ قَدْ رَوِيتُ يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ أَمَا إِنَّكَ لَوْ شَرِبْتَهُ ضَلَّتْ أُمَّتُكَ وَ تَفَرَّقَتْ عَنْكَ قَالَ ثُمَّ أَمَّ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي مَسْجِدِ بَيْتِ الْمَقْدِسِ بِسَبْعِينَ نَبِيّاً قَالَ وَ هَبَطَ مَعَ جَبْرَئِيلَ مَلَكٌ لَمْ يَطَإِ الْأَرْضَ قَطُّ مَعَهُ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ الْأَرْضِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ هَذِهِ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ الْأَرْضِ فَإِنْ شِئْتَ فَكُنْ نَبِيّاً عَبْداً وَ إِنْ شِئْتَ فَكُنْ نَبِيّاً مَلِكاً فَأَشَارَ إِلَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع أَنْ تَوَاضَعْ يَا مُحَمَّدُ فَقَالَ بَلْ أَكُونُ نَبِيّاً عَبْداً ثُمَّ صَعِدَ إِلَى السَّمَاءِ فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى بَابِ السَّمَاءِ اسْتَفْتَحَ جَبْرَئِيلُ فَقَالُوا مَنْ هَذَا قَالَ مُحَمَّدٌ قَالُوا نِعْمَ الْمَجِيءُ جَاءَ فَدَخَلَ فَمَا مَرَّ عَلَى مَلَإٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِلَّا سَلَّمُوا عَلَيْهِ وَ دَعَوْا لَهُ وَ شَيَّعَهُ مُقَرَّبُوهَا فَمَرَّ عَلَى شَيْخٍ قَاعِدٍ تَحْتَ شَجَرَةٍ وَ حَوْلَهُ أَطْفَالٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ هَذَا الشَّيْخُ يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ هَذَا أَبُوكَ إِبْرَاهِيمُ قَالَ فَمَا هَؤُلَاءِ الْأَطْفَالُ حَوْلَهُ قَالَ هَؤُلَاءِ أَطْفَالُ الْمُؤْمِنِينَ حَوْلَهُ يَغْذُوهُمْ ثُمَّ مَضَى فَمَرَّ عَلَى شَيْخٍ قَاعِدٍ عَلَى كُرْسِيٍّ إِذَا نَظَرَ عَنْ يَمِينِهِ ضَحِكَ وَ فَرِحَ وَ إِذَا نَظَرَ عَنْ يَسَارِهِ حَزِنَ وَ بَكَى فَقَالَ مَنْ هَذَا يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ هَذَا أَبُوكَ آدَمُ إِذَا رَأَى مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ ضَحِكَ وَ فَرِحَ وَ إِذَا رَأَى مَنْ يَدْخُلُ النَّارَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ حَزِنَ وَ بَكَى ثُمَّ مَضَى فَمَرَّ عَلَى مَلَكٍ قَاعِدٍ عَلَى كُرْسِيٍّ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ فَلَمْ يَرَ مِنْهُ مِنَ الْبِشْرِ مَا رَأَى مِنَ الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ يَا جَبْرَئِيلُ مَا مَرَرْتُ بِأَحَدٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِلَّا رَأَيْتُ مِنْهُ مَا أُحِبُّ إِلَّا هَذَا فَمَنْ هَذَا الْمَلَكُ قَالَ هَذَا مَالِكٌ خَازِنُ النَّارِ أَمَا إِنَّهُ قَدْ كَانَ مِنْ أَحْسَنِ الْمَلَائِكَةِ بِشْراً وَ أَطْلَقِهِمْ وَجْهاً فَلَمَّا جُعِلَ خَازِنَ النَّارِ اطَّلَعَ فِيهَا اطِّلَاعَةً [اضْطَلَعَ فِيهَا اضْطِلَاعَةً] فَرَأَى مَا أَعَدَّ اللَّهُ فِيهَا لِأَهْلِهَا فَلَمْ يَضْحَكْ بَعْدَ ذَلِكَ
[۲۳] . ثُمَّ مَضَى فَمَرَّ عَلَى إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ فَنَادَاهُ مِنْ خَلْفِهِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَقْرِئْ أُمَّتَكَ عَنِّي السَّلَامَ وَ أَخْبِرْهُمْ أَنَّ الْجَنَّةَ مَاؤُهَا عَذْبٌ وَ تُرْبَتَهَا طَيِّبَةٌ فِيهَا قِيعَانٌ بِيضٌ غَرْسُهَا سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَمُرْ أُمَّتَكَ فَلْيُكْثِرُوا مِنْ غَرْسِهَا ثُمَّ مَضَى حَتَّى مَرَّ بِعِيرٍ يَقْدُمُهَا جَمَلٌ أَوْرَقُ ثُمَّ أَتَى أَهْلَ مَكَّةَ فَأَخْبَرَهُمْ بِمَسِيرِهِ وَ قَدْ كَانَ بِمَكَّةَ قَوْمٌ مِنْ قُرَيْشٍ قَدْ أَتَوْا بَيْتَ الْمَقْدِسِ فَأَخْبَرَهُمْ ثُمَّ قَالَ آيَةُ ذَلِكَ أَنَّهَا تَطْلُعُ عَلَيْكُمُ السَّاعَةَ عِيرٌ مَعَ طُلُوعِ الشَّمْسِ يَقْدُمُهَا جَمَلٌ أَوْرَقُ قَالَ فَنَظَرُوا فَإِذَا هِيَ قَدْ طَلَعَتْ وَ أَخْبَرَهُمْ أَنَّهُ قَدْ مَرَّ بِأَبِي سُفْيَانَ وَ أَنَّ إِبِلَهُ نَفَرَتْ فِي بَعْضِ اللَّيْلِ وَ أَنَّهُ نَادَى غُلَاماً لَهُ فِي أَوَّلِ الْعِيرِ يَا فُلَانُ إِنَّ الْإِبِلَ قَدْ نَفَرَتْ وَ إِنَّ فُلَانَةَ قَدْ أَلْقَتْ حَمْلَهَا وَ انْكَسَرَ يَدُهَا فَسَأَلُوا عَنِ الْخَبَرِ فَوَجَدُوهُ كَمَا قَالَ النَّبِيُّ ص.
[۲۴] . حَكَى أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ جَاءَ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَ إِسْرَافِيلُ بِالْبُرَاقِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص … فَنَادَانِي رَبِّي إِنِّي قَدْ فَرَضْتُ عَلَى كُلِّ نَبِيٍّ كَانَ قَبْلَكَ خَمْسِينَ صَلَاةً وَ فَرَضْتُهَا عَلَيْكَ وَ عَلَى أُمَّتِكَ فَقُمْ بِهَا أَنْتَ فِي أُمَّتِكَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَانْحَدَرْتُ حَتَّى مَرَرْتُ عَلَى إِبْرَاهِيمَ فَلَمْ يَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى مُوسَى فَقَالَ مَا صَنَعْتَ يَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ قَالَ رَبِّي فَرَضْتُ عَلَى كُلِّ نَبِيٍّ كَانَ قَبْلَكَ خَمْسِينَ صَلَاةً وَ فَرَضْتُهَا عَلَيْكَ وَ عَلَى أُمَّتِكَ فَقَالَ مُوسَى يَا مُحَمَّدُ إِنَّ أُمَّتَكَ آخِرُ الْأُمَمِ وَ أَضْعَفُهَا وَ إِنَّ رَبَّكَ لَا يَرُدُّ عَلَيْكَ شَيْئاً وَ إِنَّ أُمَّتَكَ لَا تَسْتَطِيعُ أَنْ تَقُومَ بِهَا فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ لِأُمَّتِكَ، فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى فَخَرَرْتُ سَاجِداً ثُمَّ قُلْتُ فَرَضْتَ عَلَيَّ وَ عَلَى أُمَّتِي خَمْسِينَ صَلَاةً وَ لَا أُطِيقُ ذَلِكَ وَ لَا أُمَّتِي فَخَفِّفْ عَنِّي فَوَضَعَ عَنِّي عَشْراً فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ ارْجِعْ لَا تُطِيقُ فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي فَوَضَعَ عَنِّي عَشْراً فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ ارْجِعْ وَ فِي كُلِّ رَجْعَةٍ أَرْجِعُ إِلَيْهِ أَخِرُّ سَاجِداً حَتَّى رَجَعَ إِلَى عَشْرِ صَلَوَاتٍ فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ لَا تُطِيقُ فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي فَوَضَعَ عَنِّي خَمْساً فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ لَا تُطِيقُ فَقُلْتُ قَدِ اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَبِّي وَ لَكِنْ أَصْبِرُ عَلَيْهَا فَنَادَانِي مُنَادٍ كَمَا صَبَرْتَ عَلَيْهَا فَهَذِهِ الْخَمْسُ. بِخَمْسِينَ كُلُّ صَلَاةٍ بِعَشْرٍ، مَنْ هَمَّ مِنْ أُمَّتِكَ بِحَسَنَةٍ يَعْمَلُهَا كَتَبْتُ لَهُ عَشَرَةً وَ إِنْ لَمْ يَعْمَلْ كَتَبْتُ وَاحِدَةً وَ مَنْ هَمَّ مِنْ أُمَّتِكَ بِسَيِّئَةٍ فَعَمِلَهَا كَتَبْتُ عَلَيْهِ وَاحِدَةً وَ إِنْ لَمْ يَعْمَلْهَا لَمْ أَكْتُبْ عَلَيْهِ شَيْئاً فَقَالَ الصَّادِقُ ع جَزَى اللَّهُ مُوسَى عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ خَيْرا…
[۲۵] . عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص أَنَّهُ قَالَ: فَرَضَ اللَّهُ الصَّلَوَاتِ فَفَرَضَهَا خَمْسِينَ صَلَاةً فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ ثُمَّ رَحِمَ اللَّهُ خَلْقَهُ وَ لَطَفَ بِهِمْ فَرَدَّهُمْ إِلَى خَمْسِ صَلَوَاتٍ وَ كَانَ سَبَبَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَسْرَى بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ ص مَرَّ عَلَى النَّبِيِّينَ فَلَمْ يَسْأَلْهُ أَحَدٌ حَتَّى انْتَهَى إِلَى مُوسَى فَسَأَلَهُ فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاطْلُبْ إِلَيْهِ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْ أُمَّتِكَ فَإِنِّي لَمْ أَزَلْ أَعْرِفُ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ الطَّاعَةَ حَتَّى نَزَلَتِ الْفَرَائِضُ فَأَنْكَرْتُهُمْ فَرَجَعَ النَّبِيُّ ص فَسَأَلَ رَبَّهُ فَحَطَّ عَنْهُ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى مُوسَى أَخْبَرَهُ فَقَالَ لَهُ ارْجِعْ فَرَجَعَ فَحَطَّ عَنْهُ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فَلَمْ يَزَلْ يَرُدُّهُ مُوسَى وَ تُحَطُّ عَنْهُ خَمْسٌ بَعْدَ خَمْسٍ حَتَّى صَارَتْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فَاسْتَحْيَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يُعَاوِدَ رَبَّهُ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ص جَزَى اللَّهُ مُوسَى عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ خَيْراً فَالْخَمْسُ صَلَوَاتٍ فِيهِنَّ سَبْعَ عَشْرَةَ رَكْعَةً فَرِيضَةُ الظُّهْرِ مِنْهَا أَرْبَعُ رَكَعَاتٍ يُخَافِتُ فِيهَا بِالْقِرَاءَةِ وَ يَجْلِسُ فِيهَا جِلْسَتَيْنِ جِلْسَةً فِي كُلِّ مَثْنَى لِلتَّشَهُّدِ وَ الْعَصْرُ مِثْلُهَا كَذَلِكَ وَ الْمَغْرِبُ ثَلَاثُ رَكَعَاتٍ يَجْهَرُ فِي الرَّكْعَتَيْنِ الْأُولَيَيْنِ بِالْقِرَاءَةِ وَ يَتَشَهَّدُ بَعْدَهُمَا وَ يَقُومُ وَ يُصَلِّي رَكْعَةً يُخَافِتُ فِيهَا وَ يَجْلِسُ وَ يَتَشَهَّدُ وَ يَنْصَرِفُ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ كَالظُّهْرِ إِلَّا أَنَّهُ يُجْهَرُ فِي الرَّكْعَتَيْنِ الْأُولَيَيْنِ بِالْقِرَاءَةِ وَ صَلَاةُ الْفَجْرِ رَكْعَتَانِ يُجْهَرُ فِيهِمَا بِالْقِرَاءَةِ وَ يُقْنَتُ قَبْلَ الرُّكُوعِ فِي الرَّكْعَةِ الْأُخْرَى
[۲۶]. سند وی متفاوت است بدین صورت: رَوَى الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْقُمِّيُّ نَزِيلُ الرَّيِّ فِي كِتَابِهِ الْمُنْبِئِ عَنْ زُهْدِ النَّبِيِّ ص عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ قَالَ قُلْتُ حَدِّثْنِي بِحَدِيثٍ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَفِظْتَهُ مِنْ دِقَّةِ مَا حَدَّثَك…
[۲۷] . هذا قسم من اللَّه تعالى بالسماء ذات الرجع. قال ابن عباس و مجاهد و قتادة و الضحاك: ذات المطر. و قال ابن زيد: يعني شمسها و قمرها و نجومها تغيب ثم تطلع. و قيل: رجع السماء إعطاؤها الخير يكون من جهتها حالا بعد حال على مرور الازمان رجعه يرجعه رجعاً إذا أعطاه مرة بعد مرة. و قيل: الرجع الماء الكثير تردده بالرياح التي تمر عليه قال المنخل في صفة سيف: «أبيض كالرجع رسوب إذا / ما ثاخ في محتفل يختلى.» و قال الفراء: تبتدئ بالمطر ثم ترجع به في كل عام.
[۲۸] . أخرج عبد الرزاق و الفريابي و عبد بن حميد و البخاري في تاريخه و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبى حاتم و الحاكم و صححه و ابن مردويه عن ابن عباس في قوله وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ قال المطر بعد المطر … و أخرج عبد بن حميد عن سعيد بن جبير و عكرمة و أبى مالك و ابن أبزى و الربيع بن أنس مثله
[۲۹] . أما قوله: وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ فنقول: قال الزجاج الرجع المطر لأنه يجيء و يتكرر. و اعلم أن كلام الزجاج و سائر أئمة اللغة صريح في أن الرجع ليس اسما موضوعا للمطر بل سمي رجعا على سبيل المجاز، و لحسن هذا المجاز وجوه … ثانيها: أن العرب كانوا يزعمون أن السحاب يحمل الماء من بحار الأرض ثم يرجعه إلى الأرض.
[۳۰] . أمّا الإرجاع في السماء: كإرجاع الأبخرة على صورة المطر و الغيث و الثلج
[۳۱] . لحسن هذا المجاز وجوه … ثالثها: أنهم أرادوا التفاؤل فسموه رجعا ليرجع.
[۳۲] . لحسن هذا المجاز وجوه أحدها: قال القفال: كأنه من ترجيع الصوت و هو إعادته و وصل الحروف به، فكذا المطر لكونه عائدا مرة بعد أخرى سمي رجعا و … و رابعها: أن المطر يرجع في كل عام.
[۳۳] . و أخرج عبد بن حميد عن مجاهد وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ قال السحاب تمطر ثم ترجع بالمطر
و أخرج عبد بن حميد عن عطاء وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ قال ترجع بالمطر كل عام
[۳۴] . و القمّي قال ذات المطر قيل انّما سمّي المطر رجعاً و اوباً لأنّ اللَّه يرجعه وقتاً فوقتاً.
[۳۵] . «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ» أي ذات المطر عن أكثر المفسرين و قيل يعني بالرجع شمسها و قمرها و نجومها تغيب ثم تطلع عن ابن زيد
[۳۶] . و المراد بكون السماء ذات رجع ما يظهر للحس من سيرها بطلوع الكواكب بعد غروبها و غروبها بعد طلوعها، و قيل: رجعها أمطارها،
[۳۷] . وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ قيل ترجع في كل دورة الى الموضع الذي تحركت عنه.
[۳۸] . و قيل رجع السماء إعطاؤها الخير الذي يكون من جهتها حالا بعد حال على مرور الأزمان فترجع بالغيث و أرزاق العباد و غير ذلك
[۳۹] . و أخرج عبد بن حميد عن قتادة وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ قال ترجع إلى العباد برزقهم كل عام لولا ذلك لهلكوا و هلكت مواشيهم
[۴۰] . و أمّا الإرجاع في السماء: … كارجاع الأشعّة المنعكسة من الأرض على القمر و غيره، و كإرجاع ما ثقل من الموادّ و الحيوان المرتفعة في السماء.
[۴۱] . و لا يخفى أنّ إرجاع الأبخرة الى الأرض يوجب دوام بقاء الماء على الأرض و به قوام الحياة- و. مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ، و الّا جفّت الأنهار و يبست الأشجار و ماتت الأرض و المزارع و هلكت الحرث و النسل، و انتقصت مياه البحار آنا فآنا.
[۴۲] . و إذا أريد من السماء معناها العامّ: فتشمل الفيوضات الربّانيّة و- التوجّهات الرحمانيّة و الإجابات الإكراميّة، في نتيجة التوسّلات و التّوجّهات من العبيد، و الأدعيّة و المناجات و التضرّعات، فيرجع آثار روحانيتهم و ينعكس أشعّة أنوارهم الروحانيّة اليهم، و بها تدوم حياتهم المعنويّة و تثبت ارتباطتهم الروحيّة.
[۴۳] . مانند اینجا که پیامبر ص در جریان ابلاغ ولایت امیرالمومنین ع فرمود «راجعت ربی»:
أَبَانٌ عَنْ سُلَيْمٍ قَالَ رَأَيْتُ عَلِيّاً ع فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي خِلَافَةِ عُثْمَانَ وَ جَمَاعَةٌ يَتَحَدَّثُون … فقَامَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ وَ الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ فَقَالُوا نَشْهَدُ لَقَدْ حَفِظْنَا قَوْلَ النَّبِيِّ ص وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى الْمِنْبَرِ وَ أَنْتَ إِلَى جَنْبِهِ وَ هُوَ يَقُولُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ لَكُمْ إِمَامَكُمْ وَ الْقَائِمَ فِيكُمْ بَعْدِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فِي كِتَابِهِ طَاعَتَهُ فَقَرَنَهُ بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَتِي وَ أَمَرَكُمْ فِيهِ بِوَلَايَتِهِ وَ إِنِّي رَاجَعْتُ رَبِّي خَشْيَةَ طَعْنِ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ تَكْذِيبِهِمْ فَأَوْعَدَنِي لَتُبَلِّغَنَّهَا أَوْ لَيُعَذِّبَنَّنِي … (كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج۲، ص۶۴۳-۶۴۶؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۷۷؛ الإحتجاج (للطبرسي)، ج۱، ص۱۴۸)
[۴۴] . عَنْ الشيخ التلعكبري رحمه اللّه، عَنِ ابْنِ هَمَّامٍ، عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الزَّرَّادِ الْقُرَشِيِ، عَنْ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا اللُّؤْلُؤِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ هَارُونَ الْخَزَّازُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ الصَّيْرَفِيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: كَانَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ صَاحِبٌ يَهُودِيٌّ قَالَ: وَ كَانَ كَثِيراً مَا يَأْلَفُهُ وَ إِنْ كَانَتْ لَهُ حَاجَةٌ أَسْعَفَهُ فِيهَا، فَمَاتَ الْيَهُودِيُّ فَحَزِنَ عَلَيْهِ وَ اشْتَدَّتْ وَحْشَتُهُ لَهُ، قَالَ: فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- وَ هُوَ ضَاحِكٌ- فَقَالَ لَهُ: يَا أَبَا الْحَسَنِ! مَا فَعَلَ صَاحِبُكَ الْيَهُودِيُّ؟ قَالَ: قُلْتُ: مَاتَ، قَالَ: اغْتَمَمْتَ بِهِ وَ اشْتَدَّتْ وَحْشَتُكَ عَلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: فَتُحِبُّ أَنْ تَرَاهُ مَحْبُوراً؟ قَالَ: نَعَمْ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي، قَالَ: ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَ كَشَطَ «۶» لَهُ عَنِ السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ فَإِذَا هُوَ بِقُبَّةٍ مِنْ زَبَرْجَدَةٍ خَضْرَاءَ مُعَلَّقَةٍ بِالْقُدْرَةِ، فَقَالَ لَهُ: يَا أَبَا الْحَسَنِ! هَذَا لِمَنْ يُحِبُّكَ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ مِنَ الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسِ، وَ شِيعَتُكَ الْمُؤْمِنُونَ مَعِي وَ مَعَكَ غَداً فِي الْجَنَّةِ.
[۴۵] . فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع [فِي قَوْلِهِ] وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ قَالَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَإِنَّ السَّمَاءِ فِي الْبَطْنِ رَسُولُ اللَّهِ ص [وَ الْمَاءَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع جَعَلَ عَلِيّاً ع مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص] فَذَلِكَ [قَوْلُهُ] وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً وَ أَمَّا قَوْلُهُ لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ فَذَلِكَ عَلِيُّ [بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع] يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ قَلْبَ مَنْ وَالاهُ فَذَلِكَ قَوْلُهُ لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَعْنِي مَنْ وَالَى عَلِيّاً ع [عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع] أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُ الرِّجْسَ وَ تَابَ عَلَيْهِ.
[۴۶] . عن جابر عن أبي عبد الله جعفر بن محمد ع قال سألته عن هذه الآية في البطن «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً- لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ- وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ» قال: السماء في الباطن رسول الله، و الماء علي ع جعل الله عليا من رسول الله ص فذلك قوله: «ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ فذلك علي يطهر الله به قلب من والاه، و أما قوله: «وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ» من والى عليا يذهب الرجز عنه، و يقوى قلبه و «لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ» فإنه يعني عليا، من والى عليا يربط الله على قلبه بعلي فثبت على ولايته.
[۴۷] . حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْكَرِيمِ بْنُ عَبْدِ الرَّحِيمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ» يَعْنِي فِي عَلِيٍّ ع «وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ» يَعْنِي عَلِيّاً وَ عَلِيٌّ هُوَ الدِّينُ وَ قَوْلُهُ «وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ». قَالَ: السَّمَاءُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ ع ذَاتُ الْحُبُكِ؛ وَ قَوْلُهُ «إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ» يَعْنِي مُخْتَلِفٍ فِي عَلِيٍّ يَعْنِي اخْتَلَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ فِي وَلَايَتِهِ فَمَنِ اسْتَقَامَ عَلَى وَلَايَةِ عَلِيٍّ ع دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ خَالَفَ وَلَايَةَ عَلِيٍّ دَخَلَ النَّارَ وَ قَوْلُهُ «يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ» فَإِنَّهُ يَعْنِي عَلِيّاً ع مَنْ أُفِكَ عَنْ وَلَايَتِهِ أُفِكَ عَنِ الْجَنَّة.
[۴۸] . قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسَنِيُّ [الْحُسَيْنِيُ] [قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتٌ] مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ قَالَ السَّمَاءُ فِي بَطْنِ الْقُرْآنِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْحُبُكُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ هُوَ ذَاتُ النَّبِيِّ [ص] وَ أَهْلُ بَيْتِهِ [ع].
[۴۹] . قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى [فِي كِتَابِهِ] إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ. وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ [وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ] قَالَ الدِّينَ [أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ ع وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ فَإِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمَّا قَوْلُهُ إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ فَإِنَّهُ يَعْنِي هَذِهِ الْأُمَّةَ تَخْتَلِفُ فِي وَلَايَةِ [أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ] عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَمَنِ اسْتَقَامَ فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ [وَلَايَتِهِ] دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ خَالَفَ وَلَايَتَهُ دَخَلَ النَّارَ يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ فَإِنَّهُ يَعْنِي عَلِيّاً فَمَنْ أُفِكَ عَنْ وَلَايَتِهِ أُفِكَ عَنِ الْجَنَّةِ.
[۵۰] . قوله تعالى: «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ» إقسام بعد إقسام لتأكيد أمر القيامة و الرجوع إلى الله. و المراد بكون الأرض ذات صدع تصدعها و انشقاقها بالنبات، و مناسبة القسمين لما أقسم عليه من الرجوع بعد الموت و الخروج من القبور ظاهرة.
بازدیدها: ۱۴