۶۰۰) وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكی‏ طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً

ترجمه

و این‌چنین آنان را برانگیختیم تا میان خود [از یکدیگر] بپرسند؛ یکی از آنان گفت: چقدر مانده‌اید؟ گفتند: روزی یا پاره‌ای از روزی مانده‌ایم. گفتند پروردگارتان به آنچه مانده‌اید داناتر است؛ حال یکی‌تان را با همین پول‌تان به این شهر بفرستید، پس باید نظر کند کدامِ آن، طعامی حلال و پاکیزه‌تر است، پس برایتان از آن رزقی آوَرَد، و باید ملاطفت به خرج دهد و البته احدی را درباره شما آگاه نسازد.

نکات ترجمه

«بَعَثْناهُمْ» «فَابْعَثُوا»

قبلا بیان شد  ماده «بعث» به معنای برانگیختن و به جانب چیزی یا کاری روانه کردن است که در قرآن کریم متناسب با مورد آن، در مورد احیای مردگان، برگزیدن شخصی به مقام نبوت، و فرستادن کسی برای انجام کاری به کار رفته است.

جلسه ۲۳۴ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-14/

«لَبِثْتُمْ» «لَبِثْنا»

قبلا بیان شد که ماده «لبث» به معنای مکث و درنگ کردن و در جایی ماندن است.

(جلسه ۴۳۳  http://yekaye.ir/al-ahzab-33-14/)

«یَتَلَطَّفْ»

قبلا بیان شد که ماده «لطف» در اصل دو مفهوم «دقت و ظرافت» و «رفق و مدارا» را در خود جمع کرده و نقطه مقابل غلظت و خشن بودن است. «و لْيَتَلَطَّفْ» فعل امر غایب و به معنای «مدارا کردن و ظرافت به خرج دادن» می‌باشد، و این کلمه کلمه‌ای است که دقیقا در وسط قرآن کریم قرار گرفته است.

جلسه۵۲۴  http://yekaye.ir/al-ahzab-33-34/

«بِوَرِقِكُمْ»

اصل ماده «ورق» ظاهرا[۱] در مورد «وَرَق الشجر» (برگ درخت) بوده (يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّة، اعراف/۲۲ و طه/۱۲۱؛ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها، انعام/۵۹)؛ و بعدا با قیاس به آن، در مورد مال و اموال به کار رفته است از این جهت که وقتی درختی بی‌برگ و بار شود همانند شخصی فقیر است ( معجم مقاييس اللغة، ج‏۶، ص۱۰۲) همان گونه که کلمه «ثمر: میوه» هم به مال و اموال هم گفته شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۶۶)

همچنین ظاهرا وقتی به صورت «وَرِق» به کار رود به معنای پول معین (درهم) است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۶۶) و برخی توضیح داده‌اند که «وَرَق» (=برگ) اسم است که بر شیء‌طبیعی دلالت می‌کند؛ اما «وَرِق» (همانند خشن) صفت است که بر چیزی که وصف ورقیت داشته باشد دلالت می‌کند و به همین جهت به «سکه نقره» [= درهم] که تصرفی روی نقره انجام شده و حالت ورقیت پیدا کرده وَرِق می‌گویند. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۳، ص۹۶)[۲]

این ماده تنها ۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

اختلاف قرائت[۳]

حدیث

۱) از امام صادق ع درباره این آیه که می‌فرماید «پس باید نظر کند کدامِ آن، طعامی حلال و پاکیزه‌تر است» روایت شده است: «طعام حلال و پاکیزه‌تر» خرماست.

المحاسن، ج‏۲، ص۵۳۱؛ الكافي، ج‏۶، ص۳۴۵

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُيَسِّرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ أَوْ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى «فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى‏ طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ» قَالَ أَزْكَى طَعَاماً التَّمْر.

 

۲) روایت شده است پیامبر خدا ص فرمودند:

ای فرزندان عبدالمطلب! پیشقراول به خاندان خودش دروغ نمی‌گوید. به کسی که مرا به حق مبعوث فرمود سوگند، قطعا همان گونه که می‌خوابید خواهید مُرد؛ و همان گونه که بیدار می‌شوید مبعوث خواهید شد؛ و بعد از مرگ سرایی نیست جز بهشت و جهنم.

إعتقادات الإمامية (للصدوق)، ص۶۴

قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ:

يَا بَنِي عَبْدِ  الْمُطَّلِبِ، إِنَّ الرَّائِدَ لَا يَكْذِبُ أَهْلَهُ. وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً، لَتَمُوتُنَّ كَمَا تَنَامُونَ، وَ لَتُبْعَثُنَّ كَمَا تَسْتَيْقِظُونَ، وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ دَارٌ إِلَّا جَنَّةٌ أَوْ نَار.[۴]

 

۳) از امام صادق ع روایت شده است: … همانا خواب، برادر مرگ است و بدان بر مرگی استدلال می‌شود که راهی نمی‌یابی به آگاه شدن بدان، و رجوع برای اصلاح آنچه از دستت رفته است.

مصباح الشريعة، ص۴۴

قَالَ الصَّادِقُ ع: … إِنَّ النَّوْمَ أَخُو الْمَوْتِ وَ اسْتَدِلَّ بِهَا عَلَى الْمَوْتِ الَّذِي لَا تَجِدُ السَّبِيلَ إِلَى الِانْتِبَاهِ فِيهِ وَ الرُّجُوعِ إِلَى إِصْلَاحِ‏ مَا فَاتَ عَنْكَ.

 

۴) زندیقی سوالاتی را خدمت امام صادق ع مطرح کرد و امام به وی پاسخ گفتند.[۵] در فرازی از یکی از پاسخهای ایشان آمده است:

و به تحقیق که بسیاری از آنها که مردند به دنیا برگشتند، از جمله آنها اصحاب کهف؛ خداوند سیصد و نه سال آنان را میراند، سپس در زمانه‌ کسانی آنان را برانگیخت که منکر برانگیخته شدن بودند، تا حجت آنان را قطع کند، و قدرتش را بدانان نشان دهد، و بدانند که برانگیخته شدن حق است….

الإحتجاج (للطبرسي)، ج‏۲، ص۳۴۴

وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ كَثِيرَة

… وَ قَدْ رَجَعَ إِلَى الدُّنْيَا مِمَّا مَاتَ خَلْقٌ كَثِيرٌ مِنْهُمْ أَصْحَابُ الْكَهْفِ أَمَاتَهُمُ اللَّهُ ثَلَاثَمِائَةِ عَامٍ وَ تِسْعَةً ثُمَّ بَعَثَهُمْ فِي زَمَانِ قَوْمٍ أَنْكَرُوا الْبَعْثَ لِيَقْطَعَ حُجَّتَهُمْ وَ لِيُرِيَهُمْ قُدْرَتَهُ وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ…

تدبر

۱) «وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ…»

خداوند می‌فرماید «و این‌چنین آنان را برانگیختیم برای اینکه از یکدیگر درباره مدت درنگشان بپرسند»

این مدت درنگ چه اهمیتی دارد که به عنوان فلسفه و غایت این برانگیخته شدن مطرح شده است؟

الف. استیلای کفر در جامعه آنان چنان بود که آنان احتمال این را که در چنین جامعه‌ای زمانی حق بتواند ظاهر و غالب شود بسیار دور از ذهن می‌دانستند و گویی باورشان نمی‌شد که چنین باطلی روزی سرنگون شود. خداوند آنان را برای این مدت طولانی میراند/خواباند و زنده کرد/بیدار کرد تا اینکه ابتدا گمان کنند بیش از یک روز نگذشته اما وقتی گذر وقایع را متوجه شوند دریابند که بیش از ۳۰۰ سال گذشته؛ تا دریابند کوتاهی و بلندی زمان چیزی نیست که بتواند حق را باطل کند یا باطل را زنده کند؛ و گذر عمر هم همین طور است که وقتی انسان به سالهای گذشته خود می‌نگرد کل آن را به اندازه روزی یا کمتر از آن می‌بیند؛ و کسی که به این نکته توجه کند که این زمان‌های بظاهر طولانی زندگانی به اندازه روزی یا کمتر از آن نیست، دلبسته دنیا و زینت‌هایش نمی‌شود؛ و همه اینها به این برمی گردد که چنان سوال و چنان پاسخی ابتدا رد و بدل شود و بعد افراد متوجه شوند که گذر زمان بیش از ۳۰۰ سال، برای آنها به اندازه یک روز یا کمتر از یک روز به نظر رسیده است.

ب…

(در جلسه۵۹۳، تدبر۲ احتمالات دیگری هم برای پاسخ این سوال مطرح شد که مجددا تکرار نمی‌شود. http://yekaye.ir/al-kahf-18-12/ )

 

۲) «فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكی‏ طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ»

کسی که مومن است در مورد غذایی که می‌خواهد بخورد بسیار دقت می‌کند و اصرار دارد که غدایش «مُزَکّی» باشد؛ یعنی پاک و پاکیزه، هم به لحاظ دنیوی (بهداشتی بودن) و هم به لحاظ اخروی (مال حلال بودن). و به کسی که برایش غذا تهیه می‌کند هم اصرار دارد که چنین غذایی تهیه کن.

به تعبیر دیگر،

وارستگان مؤمن هر غذايى را نمى‏خورند، نوع غذا و مقدار برايشان مطرح نيست، پاك و حلال بودن مهم است. (تفسير نور، ج‏۷، ص۱۵۴)

نکته تاریخی

حلال بودن غذایی که انسان می خورد بقدری بر انسان اثر دارد که در روز کربلا امام حسین ع علت عصیان کوفیان علیه خود و اینکه حتی حاضر به شنیدن سخنان ایشان نبودند را این معرفی کردند که «شکمهایتان از حرام پر شده است: كُلُّكُمْ عَاصٍ لِأَمْرِي غَيْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِي فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ (بحار الأنوار، ج‏۴۵، ص۸)[۶]

تاملی با خویش

اگر واقعا به خدا ایمان داریم و در مسیر خدا می‌خواهیم گام برداریم بر پاک و حلال بودن غذایی که می‌خوریم اهتمام ویژه داشته باشیم. این توصیه اصحاب کهف به همدیگر، دستور خداوند است به همه مومنان، آنجا که می فرماید:

«فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه: پس انسان باید در غذای خویش بنگرد» ( عبس/۲۳)

 

۳) «وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً»

این عبارت از عباراتی است که بخوبی نشان می دهد اصحاب کهف بشدت اهل تقیه بودند (جلسه۵۹۱، حدیث۱  http://yekaye.ir/al-kahf-18-10/ ) و خداوند با ذکر این واقعه مهر تاییدی بر آن می‌زند.

پس،

مؤمن بايد رازدار و هوشيار باشد وبا مدارا و تقيّه و اصول ايمنى، دشمن را از وجود خود آگاه نكند. كسى كه مسئوليّت مى‏پذيرد بايد مراقبت‏هاى لازم را داشته باشد (تفسير نور، ج‏۷، ص۱۵۴)

 

۴) «لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا …»

وقتی می‌فرماید بین آنها از همدیگر سوال مطرح می‌شود؛ ابتدا از قول «یک نفر» (با تعبیر «قائلٌ: گوینده‌ای) سوالی را مطرح می‌کند بعد از جانب «عده‌ای» پاسخی داده می‌شود؛ و در نوبت بعدی، نه همان یک نفر، بلکه «عده‌ای» می‌گویند خدا از مدت این درنگ شما آگاهتر است.

آن یک نفر کیست؟ چرا خدا او را جداگانه مطرح کرد؟ چرا در بار دوم، او نیست که در پاسخ آنها مناقشه می‌کند بلکه عده‌ای مساله را به خدا واگذار می‌کنند؟ چرا این عده نمی گویند «پروردگارمان به مقداری که درنگ کردیم آگاهتر است»؛ بلکه همچون یک ناظر بیرونی، می‌گویند «پروردگارتان به مقداری که درنگ کرده‌اید آگاهتر است»

این سوالاتی است که مرور بر این تعبیرات به ذهن انسان می‌اندازد، اما در حدی که جستجو شد پاسخ معتبری از جانب مفسران به این سوالات یافت نشد و خودم هم هنوز پاسخی برایشان پیدا نکرده‌ام.

 


[۱] . البته برخی بر این باورند که اصل این ماده در مورد هر چیزی است که برای غرض معینی از چیز دیگری متفرع می‌شود و بسط می‌باید و به همین جهت هم بر برگ درخت و … اطلاق شده است:

أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو ما يتبسّط و يتفرّع من شي‏ء لغرض مقصود. و من مصاديقه: أَوْرَاقُ النباتات و الأشجار. و صفحات القرطاس. و النقرة المضروبة. و بهذا الاعتبار يستعمل في مورد الكريم من الرجال بلحاظ كونه خضرا يجلب النفوس و في صفاته طراوة و صفاء، و كذلك في الفتى حسن الوجه و جميله. و يستعمل أيضا في الخسيس من الرجال تشبيها بأوراق زالت طراوتها و خضرتها و يبست و لم يبق لها صفاء و جذبة. و يستعمل أيضا في اللون القريب من ألوان الأوراق. و في مطلق المال بتناسب ورق النقرة و السكّة المضروبة. و هذه المعاني تجوّزات. ثمّ إنّ مفهوم ورق الشجرة و لونه و مفهوم النقرة و السكّة: لها سابقة في اللغات العبريّة و السريانيّة- كما في فرهنگ تطبيقى و غيره. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۳، ص۹۴-۹۵)

[۲] . و الفرق بين الْوَرَقِ بفتحتين، و الْوَرِقِ بكسر الراء: أنّ الورق اسم لما يتظاهر من النبات و الشجر، و هو شي‏ء طبيعىّ. بخلاف الورق بالكسر، و هو كالخشن صفة و يدلّ على شي‏ء متّصف بصفات الورقيّة

[۳] . قرأ أبو عمرو و أبو بكر و حمزة و خلف بورقكم ساكنة الراء و الباقون بكسر الراء و روي عن أبي عمرو بإدغام الكاف في القاف و في الشواذ قراءة أبي رجاء بورقكم بكسر الواو و الإدغام.

الحجة: في ورقكم أربع لغات فتح الواو و كسر الراء و هو الأصل و فتح الواو و سكون الراء و كسر الواو و سكون الراء و الإدغام قال ابن جني: هذا عند أصحابنا مخفي غير مدغم لكنه أخفى كسرة القاف فظنها القراء مدغمة و معاذ الله لو كانت مدغمة لوجب نقل كسرة القاف إلى الراء كقولهم برد و برق و للقراء في هذا عادة أن يعبروا عن المخفي بالمدغم للطف ذلك عليهم. (مجمع البيان، ج‏۶، ص۷۰۷)

قرأ أبو عمرو و حمزة و أبو بكر و الحسن و الأعمش و اليزيدي و يعقوب في رواية، و خلف و أبو عبيد و ابن سعدان بِوَرِقِكُمْ بإسكان الراء. و قرأ باقي السبعة و زيد بن عليّ بكسرها. و قرأ أبو رجاء بكسر الواو و إسكان الراء و إدغام القاف في الكاف و كذا إسماعيل عن ابن محيصن، و عن ابن محيصن أيضا كذلك إلّا أنه كسر الراء ليصح الإدغام، و قال الزمخشري: و قرأ ابن كثير بِوَرِقِكُمْ بكسر الراء و إدغام القاف في الكاف انتهى. و هو مخالف لما نقل الناس عنه. و حكى الزجاج قراءة بكسر الواو و سكون الراء دون إدغام. و قرأ عليّ بن أبي طالب بوارقكم على وزن فاعل جعله اسم جمع كباقر و جائل (البحر المحيط، ج‏۷، ص۱۵۶)

[۴] . این روایت امیرالمومنین ع هم به همین مضمون نزدیک است: النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا (عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص۶۶)

[۵] . فرازهای دیگری از این پرسش و پاسخ در جلسات زیر گذشت:

چلسه۴۲، حدیث۱  http://yekaye.ir/67-27-an-naml/

جلسه۸۶، پی‌نوشت۵ http://yekaye.ir/al-araf-007-008/

جلسه۱۳۷، حدیث۲ http://yekaye.ir/ad-dukhan-044-38/

جلسه۱۷۰، حدیث۲ http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/

جلسه۲۰۳، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-furqan-025-48/

جلسه۳۹۸، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-40/

جلسه ۴۸۱، پی‌نوشت۲ http://yekaye.ir/al-qalam-68-15/

 

[۶] . و أحاطوا بالحسين من كل جانب حتى جعلوه في مثل الحلقة فخرج ع حتى أتى الناس فاستنصتهم فأبوا أن ينصتوا حتى قال لهم وَيْلَكُمْ مَا عَلَيْكُمْ أَنْ تُنْصِتُوا إِلَيَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلِي وَ إِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِي كَانَ مِنَ الْمُرْشَدِينَ وَ مَنْ عَصَانِي كَانَ مِنَ الْمُهْلَكِينَ وَ كُلُّكُمْ عَاصٍ لِأَمْرِي غَيْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِي فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُم‏

Visits: 21

3 Replies to “۶۰۰) وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكی‏ طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً”

  1. به نام خدا . درود فراوان بر آقای سوزنچی عزیز که دراین قحطی معنا ، دریچه های فراوانی از معنا و اندیشه را برایمان آماده می کنند . یک مطلبی به ذهن فقیرم رسیده که می خواهم با شما در میان بگذارم و آن این که به نظرم کیفیت و درجه ی ایمانی اصحاب کهف یکسان نبوده است و این را می شود از گفت و گوی آن ها بعد از برانگیختنشان دانست . بعضی شان از نظر کیفیت ایمان برتر از بقیه هستند به طوری که از تعبیر پروردگارتان به مدت مکثتان آگاه تر است استفاده می کنند و این شاید به این خاطر است که می خواهند بین درجه ی شناختشان از خدا فرق بگذارند . در پناه توفیقات خدا باشید .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*