۱۸-۲۲ ربیعالاول ۱۴۴۲
ترجمه
جز پاکیزهشدگان با آن تماس برقرار نکنند.
اختلاف قراءت
لا یمَسُّهُ / ما یمَسُّهُ[۱]
الْمُطَهَّرُونَ / المُطْهَرُون / الْمُطَهِّرُونَ / المُتَطَهِّرون
در عموم روایات مشهور به همین صورت «الْمُطَهَّرُونَ» (اسم مفعول از باب تفعیل) قرائت شده است؛
اما در روایتی از قرائت اهل مدینه (نافع) و بصره (ابوعمرو) (روایت ابن حاتم از این دو) و نیز برخی قرائات غیرمشهور (عیسی بن عمر) به صورت «المُطْهَرُون» (اسم مفعول از باب افعال) قرائت شده است.
همچنین در روایتی از سلمان فارسی به صورت «الْمُطَهِّرُونَ» (اسم فاعل از باب تفعیل) قرائت شده است؛
و در روایتی دیگر از سلمان فارسی و روایتی غیرمشهور از قرائت اهل مکه (ابن عبدالرزاق از خزاعی از بزی از ابنکثیر، از طریق دانسی) و برخی قرائات اربعه عشر (حسن) و برخی دیگر از قرائات غیرمشهور (زید) به صورت «الْمُطَّهِّرُونَ» قرائت شده است (که اصل آن «المتطهِّرون» یعنی اسم فاعل از باب افتعال بوده که حرف تاء در طاء ادغام شده است.)
و نیز به صورت «المُتَطَهِّرون» (یعنی همان اسم فاعل ازباب افتعال ولی بدون ادغام) هم قرائت شده است.
معجم القراءات ج۹، ص۳۱۸[۲]
نکات ادبی
یمَسُّهُ
درباره ماده «مسس»[۳] اگرچه حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده «سریان یافتن در اثنای چیزی یا در هم آمیختنی بسیار ظریف که اثرش نمایان باشد» (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۰۶۹[۴]) است و حتی «مس» را به معنای جنون (رجل ممسوس به کسی گفته میشود که به جنون گرفتارشده باشد) که در آیه «الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ» (بقره/۲۷۵) به کار رفته ویا تعبیر مبتلا شدن به بدی و یا خوبی در آياتی شبیه «وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ» (انعام/۱۷) را هم شاهد بر این مدعا گرفته، اما اغلب اهل لغت اتفاق نظر دارند که معنای اصلی این ماده به معنای چیزی را با دست لمس کردن میباشد؛ و «مسوس» کسی است که مورد تماس واقع شده باشد، چنانکه آب مسوس آبی است که دست بدان برسد (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۲۷۱[۵]).
در واقع عموما (برخلاف حسن جبل[۶]) اتفاق نظر دارند که این کلمه به لحاظ معنایی بسیار نزدیک به «لمس» است؛ در تفاوت این دو:
برخی بر همین نکته تاکید دارند که در «لمس» حتما با دست انجام میشود که نرمی و سختی و گرمی و سری را شخص درک کند اما «مس» میتواند با دست و سنگ و هر چیز دیگری انجام شود و لزوما با دست نیست؛ و لذا خداوند در مواردی همچون «مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ» (بقره/۲۱۴) یا «وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ» (انعام/۱۷) از تعبیر «مس» و نه از تعبیر «لمس» استفاده کرده است (الفروق في اللغة، ص: ۲۹۹[۷])؛
برخی گفتهاند که «لمس» در جایی است که گاهی شخص درصدد چیزی برآید اما آن را نیابد چنانکه شاعر گفته : «و ألمسه فلا أجده» اما «مس» حتما به شیء میرسد و با ادراک حسی همراه است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۶۷[۸])؛
برخی دیگر ضمن اینکه قبول دارند که «مس» آن لمس کردنی است که حتما با برخورد کردن همراه باشد اما گفتهاند خواه این تماس برقرار شدن با اراده و احساس همراه باشد یا خیر، و خواه با دست باشد یا با غیر آن (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۱۰۷[۹]) و میتواند با ظاهر بدن یا باطن آن و مادی یا معنوی باشد اما «لمس» حتما تماسی است که با ظاهر بدن انجام میشود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۰، ص۲۳۵[۱۰]) و احساس کردن در آن شرط است؛ و تفاوت این دوبا «مسح» در این است که در «مسح» علاوه بر اتصال، مرور و حرکت دادن هم لحاظ شده است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۹۸[۱۱])
در هر صورت، کلمه «مس» به نحو کنایی در معانی مختلفی به کار رفته است؛ از جمله:
در معنای نکاح، که هم به صورت ثلاثی مجرد: «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَ» (بقرة/۲۳۷)، و «لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَ» (بقرة/۲۳۶)، و «أَنَّی يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ» (آل عمران/۴۷) و هم به صورت ثلاثی مزید در باب مفاعله (که همین آیه اخیر به صورت «ما لم تُمَاسُّوهُنَّ» هم قرائت شده است) [و باب تفاعل: «وَ الَّذينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا … فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا» (مجادله/۳-۴)] به کار رفته است.
و در معنای جنون «الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِ» (بقرة/۲۷۵)
و در مورد هر آزار و اذیتی که به انسان میرسد: «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً» (بقرة/۸۰)، و «مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ» (بقرة/۲۱۴)، «ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ» (قمر/۴۸)، «مَسَّنِيَ الضُّرُّ» (أنبياء/۸۳)، «مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ» (ص/۴۱)، «وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آياتِنا» (يونس/۲۱)، «وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ» (إسراء/۶۷) [«قالَ أَ بَشَّرْتُمُوني عَلی أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ» (حجر/۵۴)]. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۶۷[۱۲])
هرچند که برخی بر این باورند که این برای مطلق چیزهایی که به انسان میرسد بوده و مختص امور شر نیست چنانکه در قرآن تعبیر «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً» (معارج/۲۱) و «إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها» (آل عمران/۱۲۰) به کار رفته است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۱۰۷-۱۰۸[۱۳]) اما با توجه به اینکه در قرآن کریم دهها مورد در معنای شر به کار رفته و فقط همین دو مورد در معنای خیر است، شاید بتوان در این دو شاهد مناقشه کرد که شاهد اول «خیر» به معنای مال و ثروت است نه «خوبی» و در شاهد دوم هم از این جهت که «مس حسنه» مایه ناراحتی آن منافقان میشده به طور کنایی از تعبیر «مس» برای حسنه استفاده شده باشد.
تعبیر «مساس» هم ظاهرا مصدر باب مفاعله است و «لا مساس» (قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ؛ طه/۹۷) به معنای «لا مماسة» یعنی «با من درنیامیزید و ارتباط نداشته باشید» (لا تخالطنی) میباشد (المحيط في اللغة، ج۸، ص۲۶۰[۱۴]؛ مجمع البحرین، ج۴، ص۱۰۷[۱۵])[۱۶]
ماده «مسس» و مشتقات آن ۶۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
الْمُطَهَّرُونَ
قبلا بیان شد که ماده «طهر» به معنای پاکی و پاکیزگی و زوال پلیدی میباشد و نقطه مقابل «نجس» و «قذر» (= پلیدی) میباشد؛ و شامل پاکی از هرگونه آلودگی مادی و معنوی میباشد، چنانکه برای پاکی از نجاست، پلیدیها، حیض، جنابت، نیتها و عقاید فاسد و اخلاق رذیله به کار میرود و بدین ترتیب، تفاوت «طهارت» با «نظافت» (که در فارسی هر دو را پاکیزگی ترجمه میکنیم) در این است که طهارت هم در امور جسمانی و هم در امور معنوی به کار میرود اما نظافت عمدتا ناظر به امور ظاهری (بدن و لباس و …) میباشد.
وقتی این ماده در حالت ثلاثی مجرد به کار میرود (طَهَارَة و طُهْر) خود پاکی و منزه بودن از پلیدی مد نظر است؛ و وقتی در باب تفعّل و افتعال میرود (تطهّر و اطّهار) طهارت را اختیار کردن و پاک شدن مد نظر است و وقتی به باب تفعیل (تَطْهِير) میرود، چیزی را طاهر و پاک کردن
با این ملاحظه، اکنون میافزاییم که حالت ثلاثی مجرد این ماده، بویژه با مصدر «طُهْر» (پاکی، پاکیزگی) وقتی در مورد زنان به کار میرود نقطه مقابل «حيض» است و تعبیر «طَهُرَتِ [یا طَهَرَتِ] المرأة» به معنای برای وقتی که حیض او قطع میشود و از حیض پاک میشود، گفته میشود.
وقتی به باب افتعال (اطّهار) میرود (وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا؛ مائده/۶) به معنای غسل کردن میباشد (كتاب العين، ج۴، ص۱۹)؛ و در آیه «فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یطهرن فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ …» (بقره/۲۲۲)، عبارت «حَتَّی یطهرن» هم به صورت «يَطْهُرْنَ» قرائت شده که به معنای «از حیض پاک شدند» است و هم به صورت «يَطَّهَّرْنَ» قرائت شده که به معنای «غسل کردند» میباشد.
وقتی به باب تفعیل میرود به معنای پاک کردن است، که هم کاربردش در تطهیر مادی رایج است: «طَهِّرا بَيْتِي» (بقره/۱۲۵) «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ» (مدثر/۴) و هم در تطهیر معنوی و روحانی: «لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (احزاب/۳۳) ؛ «يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ» (آل عمران/۴۲) «يا عيسی إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا» (آل عمران/۵۵) ؛ «لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ» (نساء/۵۷، بقرة/۲۵» ویا در وصف قرآن کریم: «مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ» (عبس/۱۴) ؛ «يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً» (بینه/۲) ؛ «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (واقعة/۷۹)
وقتی این ماده به باب تفعّل میرود (رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ؛ توبه/۱۰۸) غالبا در معنای منزه بودن و خویشتنداری از گناه و هر امر ناپسندی میباشد؛ هرچند میتواند برای طهارت کردن با آب هم به کار رود، چنانکه در آیه «فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ» (بقره/۲۲۲) کلمه «الْمُتَطَهِّرين» بر هر دو معنا میتواند دلالت داشته باشد. (کلمه «مُطَّهِّرين» هم در اصل «مُتَطَهِّرين» بوده است که «ت» در «ط» ادغام شده است)
البته در آیه «إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ» (أعراف/۸۲) که سخن قوم لوط به لوط است، اگرچه میتواند در همین معنای «پاک بودن از بدیها و گناهان» باشد؛ و نیز برخی از مشاهیر لغت این را به معنای خاص «پاک بودن از رابطه لواط» معرفی کردهاند، اما چنانکه عموم اهل لغت تذکر دادهاند این گونه تعبیر در اینجا از باب تهکّم (مسخره کردن) است، بویژه که حضرت لوط قبلا به آنها پیشنهاد داده بود که به جای این کار، با دخترانش ازدواج کنند و تعبیر کرده بود که «هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ» (هود/۷۸)؛ شبیه تعبیر «جانماز آب کشیدن» در فارسی، که ظاهرش مدح است اما حقیقتش مسخره کردن است.
جلسه ۸۵۳ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-82/
شأن نزول
شأن نزولی که برای آیه ۷۵ بیان شد برای آیات ۷۵ تا ۸۲ است. (جلسه۱۰۴۲ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-75/)
حدیث
الف. ظاهر قرآن را جز پاکیزهشدگان در ظاهر (برخوردار از غسل و وضو) نمیتوانند مس کنند:
۱) از امام کاظم ع روایت شده است:
مصحف را نباید کسی که وضو ندارد یا جنب است مس کند و دوختش را نیز مس نکند و نیز آن را از خود نیاویزد که همانا خداوند متعال میفرماید «جز پاکیزهشدگان با آن تماس برقرار نکنند». (واقعه/۷۹)
و نیز علی بن جعفر از برادرش امام کاظم ع درباره شخصی پرسید که وضو ندارد، آیا میتواند قرآن را در لوح و دفتر بنویسد؟ فرمودند: خیر.
تهذيب الأحكام، ج۱، ص۱۲۷[۱۷]
عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الصَّبَّاحِ جَمِيعاً عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ:
الْمُصْحَفُ لَا تَمَسَّهُ عَلَی غَيْرِ طُهْرٍ وَ لَا جُنُباً وَ لَا تَمَسَّ خَيْطَهُ وَ لَا تُعَلِّقْهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی يَقُولُ «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.»
وَ سَأَلَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ أَخَاهُ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنِ الرَّجُلِ أَ يَحِلُّ لَهُ أَنْ يَكْتُبَ الْقُرْآنَ فِي الْأَلْوَاحِ وَ الصَّحِيفَةِ وَ هُوَ عَلَی غَيْرِ وُضُوءٍ؟ قَالَ: لَا.
توجه: شیخ در الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج۱، ص۱۱۴ بعد از ذکر قسمت اول حدیث، و با توجه به حدیث دیگری از امام صادق ع که به کسی که وضو نداشته و میخواسته قرآن بخواند، میفرماید «لَا تَمَسَّ الْكِتَابَةَ وَ مَسَّ الْوَرَقَ» (همان، ص۱۱۳[۱۸]) توضیح میدهند که این روایت حمل بر کراهت و نه حرمت میشود[۱۹]؛ و موید نظر وی احادیث بعدی است:
۲) الف. از امام باقر ع درباره آیه جز «جز پاکیزهشدگان با آن تماس برقرار نکنند» (واقعه/۷۹) روایت شده که فرمودند:
مقصود از «پاکیزهشدگان» کسانیاند که از حَدَثها و جنابت پاک شده باشند (یعنی وضو گرفته یا غسل جنابت کرده باشند)؛
و فرمودند برای شخص جُنُب و زن حائض و شخص «مُحدِث» (= کسی که وضویش باطل شده) مس کردن قرآن جایز نیست.
مجمع البيان، ج۹، ص۳۴۱؛ عوالي اللئالي العزيزية، ج۲، ص۱۱؛ وسائل الشيعة، ج۱، ص۳۸۵
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع فِي قَوْلِهِ «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» قَالَ: المطهرون مِنَ الْأَحْدَاثِ وَ الْجَنَابَاتِ؛
وَ قَالَ: لَا يَجُوزُ لِلْجُنُبِ وَ الْحَائِضِ وَ الْمُحْدِثِ مَسُّ الْمُصْحَفِ.
ب. از امام صادق ع سوال میشود از «تعویذ» [دعای برگرفته از قرآن برای در امان ماندن] که آیا شخص حائض جایز است آن را به خود بیاویزد؟
فرمودند: اشکالی ندارد؛ و فرمودند: آن را بخواند و بنویسد ولی دستش را به آن نزند؛ و روایت شده که قرآن را ننویسد.
الكافي، ج۳، ص۱۰۶
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّعْوِيذِ يُعَلَّقُ عَلَی الْحَائِضِ؟
قَالَ نَعَمْ لَا بَأْسَ.
قَالَ وَ قَالَ: تَقْرَؤُهُ وَ تَكْتُبُهُ وَ لَا تُصِيبُهُ يَدُهَا؛
وَ رُوِيَ أَنَّهَا لَا تَكْتُبُ الْقُرْآنَ.
۳) در منابع اهل سنت هم این مضمون به طرق مختلف از پیامبر ص روایت شده است که فرمودند:
قرآن را جز با طهارت (و در برخی نقلها: جز شخص طاهر) مس نکند.
الدر المنثور، ج۶، ص۱۶۲
أخرج عبد الرزاق و ابن أبی داود و ابن المنذر عن عبد الله بن أبی بكر عن أبيه قال في كتاب النبي ص لعمرو بن حزم: و لا تمس القرآن الا علی طهور؛
و أخرج الطبراني و ابن مردويه عن ابن عمر رضی الله عنهما قال قال رسول الله ص: لا يمس القرآن الا طاهر؛
و أخرج ابن مردويه عن معاذ بن جبل رضی الله عنه ان النبي ص لما بعثه إلی اليمن كتب له في عهده: ان لا يمس القرآن الا طاهر؛
و أخرج ابن مردويه عن ابن حزم الأنصاري عن أبيه عن جده ان النبي ص كتب اليه: لا يمس القرآن الا طاهر.
ب. کل حقیقت قرآن هم جز به دست پاکیزهشدگان از هر آلودگی (ائمه اطهار) نرسد:
۴) عبدالله بن جعفر (شوهر حضرت زینب) روایتی طولانی کرده از اینکه یکبار وی به همراه امام حسن ع و امام حسین ع و ابن عباس نزد معاویه بودند و گفتگوهایی که بین آنها رد و بدل شد. در فرازی از این مجلس میگوید:
ابن عباس گفت: ای معاويه، عمر بن خطاب در زمان حكومتش مرا نزد علی بن ابی طالب عليه السّلام فرستاد كه: «من میخواهم قرآن را در مصحفی گردآورم، آنچه از قرآن نوشتهای نزد ما بفرست».
حضرت پاسخ داد: به خدا قسم قبل از آنكه تو به آن برسی بايد گردن من را بزنی!
من عرض كردم: چرا؟
فرمود: زيرا خداوند میفرمايد: «جز پاکیزهشدگان با آن تماس برقرار نکنند». (واقعه/۷۹)، یعنی جز پاكیزهشدگان به همه قرآن دست نمیيابند. و همانا خداوند فقط ما را قصد كرده است. ما هستيم كه خداوند پلیدی را از ما برده و ما را کاملا پاكیزه گردانيده است» (اشاره به آیه «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا» احزاب/۳۳)…
كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج۲، ص۸۴۷
أَبَانٌ عَنْ سُلَيْمٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ مُعَاوِيَةَ وَ مَعَنَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ [وَ عِنْدَهُ] عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْعَبَّاسِ [وَ الْفَضْلُ بْنُ الْعَبَّاسِ] …فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ … يَا مُعَاوِيَةُ إِنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ أَرْسَلَنِي فِي إِمَارَتِهِ إِلَی عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع أَنِّي أُرِيدُ أَنْ أَكْتُبَ الْقُرْآنَ فِي مُصْحَفٍ فَابْعَثْ إِلَيْنَا مَا كَتَبْتَ مِنَ الْقُرْآنِ.
فَقَالَ ع تَضْرِبُ وَ اللَّهِ عُنُقِي قَبْلَ أَنْ تَصِلَ إِلَيْهِ!
فَقُلْتُ وَ لِمَ؟
قَالَ لِأَنَّ اللَّهَ يَقُولُ «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» يَعْنِي لَا يَنَالُهُ كُلَّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ؛ إِيَّانَا عَنَی نَحْنُ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً…[۲۰]
این مطلب با توضیحاتی دیگر در الإحتجاج (للطبرسي)، ج۱، ص۱۵۶ از ابوذر غفاری نیز روایت شده است.[۲۱]
د. آن حقیقت نهایی در همین قرآنی که در دست ماست تجلی یافته؛ ولی ما بدون امداد معصوم ع از درک همه آن ناتوانیم:
۵) از امام صادق ع روایت شده است:
هیچ مطلبی نیست که دو نفر در آن اختلاف نظر داشته باشند مگر اینکه اصل و پایهای در کتاب خداوند عز و جل دارد؛ ولیکن عقول مردان بدان دست نیابد.
الكافی، ج۱، ص۶۰
مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیمُونٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیسٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
مَا مِنْ أَمْرٍ یخْتَلِفُ فِیهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ.
۶) از امام صادق ع روایت شده که امیرالمومنین ع فرمودند:
ای مردم خدای تبارك و تعالی پيغمبر را به سوی شما فرستاد و قرآن حق را بر او نازل فرمود در حالی كه شما هم از قرآن و فرستنده قرآن بیخبر بوديد و هم از پيغمبر و فرستنده او، در زمان فترت [=فاصله افتادن ارسال] پيغمبران و خواب دراز ملتها و گسترش نادانی و سركشی فتنه و گسيختن اساس محكم و كوری از حقيقت و سرکشی ستم و كاهش یافتن دين و شعلهوری آتش جنگ، همزمان با زردی گلستان باغ جهان و خشكيدن شاخهها و پراكندگی برگها و نوميدی از ميوه و فرو رفتن آبهای آن، زمانی که پرچمهای هدايت فرسوده و پرچمهای هلاكت افراشته بود، دنيا به رخسار مردم عبوس و روی درهم كشيده و به آنها پشت گردانيده و روی خوش نشان نميداد: ميوه دنيا آشوب و خوراكيش مردار بود، نهانش ترس و آشكارش شمشير بود، بند از بند شما جدا گشته و پراكنده بوديد، ديدگان مردم جهان نابينا و روزگارشان تاريك بود؛ پيوند خويشی خود را بريده و خون يكديگر را ميريختند، دختران خود را در جوار خود زنده به گور كرده، زندگی خوش و رفاه و آسايش از ايشان دور گشته بود، نه از خدا اميد پاداشی و نه از او بيم كيفری داشتند، زنده ايشان كوری بود پليد؛ و مرده آنها در آتش و نوميد. در آن هنگام پيغمبر اكرم ص نسخهای برايشان آورد از «صحف اولی» [= كتابهای آسمانی نخستين] كه كتب پیش از خود را تصديق میکرد و حلال را از حرام مشكوك جدا میساخت. اين همان قرآن است، از او بخواهيد تا با شما سخن گويد، او هرگز سخن نگويد، ولی من از او به شما خبر ميدهم. همانا در قرآن است علم بدانچه گذشته و علم بدانچه تا روز قيامت میآید و حكم میان شما و هرآنچه که در آن اختلاف خواهید کرد؛ پس اگر از من در این باره بپرسيد حتما به شما میآموزم.
الكافی، ج۱، ص۶۰-۶۱
مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ ع:
أَیهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی أَرْسَلَ إِلَیكُمُ الرَّسُولَ ص وَ أَنْزَلَ إِلَیهِ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَ أَنْتُمْ أُمِّیونَ عَنِ الْكِتَابِ وَ مَنْ أَنْزَلَهُ وَ عَنِ الرَّسُولِ وَ مَنْ أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْبِسَاطٍ مِنَ الْجَهْلِ وَ اعْتِرَاضٍ مِنَ الْفِتْنَةِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ وَ عَمًی عَنِ الْحَقِّ وَ اعْتِسَافٍ مِنَ الْجَوْرِ وَ امْتِحَاقٍ مِنَ الدِّینِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ عَلَی حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ رِیاضِ جَنَّاتِ الدُّنْیا وَ یبْسٍ مِنْ أَغْصَانِهَا وَ انْتِثَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ یأْسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا قَدْ دَرَسَتْ أَعْلَامُ الْهُدَی فَظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَی فَالدُّنْیا مُتَهَجِّمَةٌ فِی وُجُوهِ أَهْلِهَا مُكْفَهِرَّةٌ مُدْبِرَةٌ غَیرُ مُقْبِلَةٍ ثَمَرَتُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِیفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّیفُ مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ وَ قَدْ أَعْمَتْ عُیونَ أَهْلِهَا وَ أَظْلَمَتْ عَلَیهَا أَیامُهَا قَدْ قَطَّعُوا أَرْحَامَهُمْ وَ سَفَكُوا دِمَاءَهُمْ وَ دَفَنُوا فِی التُّرَابِ الْمَوْءُودَةَ بَینَهُمْ مِنْ أَوْلَادِهِمْ یجْتَازُ دُونَهُمْ طِیبُ الْعَیشِ وَ رَفَاهِیةُ خُفُوضِ الدُّنْیا لَا یرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ثَوَاباً وَ لَا یخَافُونَ وَ اللَّهِ مِنْهُ عِقَاباً حَیهُمْ أَعْمَی نَجِسٌ وَ مَیتُهُمْ فِی النَّارِ مُبْلِسٌ فَجَاءَهُمْ بِنُسْخَةِ مَا فِی الصُّحُفِ الْأُولَی وَ تَصْدِیقِ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَ تَفْصِیلِ الْحَلَالِ مِنْ رَیبِ الْحَرَامِ ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ ینْطِقَ لَكُمْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا مَضَی وَ عِلْمَ مَا یأْتِی إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ وَ حُكْمَ مَا بَینَكُمْ وَ بَیانَ مَا أَصْبَحْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ فَلَوْ سَأَلْتُمُونِی عَنْهُ لَعَلَّمْتُكُمْ.
۷) الف. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
من از رسول الله زاده شدهام در حالی که عالمترین افراد به کتاب الله هستم؛ همانا در آن است از آغاز آفرینش تا هرچه تا روز قیامت رخ دهد؛ و در آن است خبر آسمان و خبر زمین و خبر بهشت و خبر دوزخ و خبر آنچه بود و خبر آنچه خواهد بود؛ اینها را چنان میدانم که گویی به کف دستم مینگرم؛ همانا خداوند میفرماید «در آن تبیان هر چیزی است».
ب. و باز از امام صادق ع روایت شده است:
کتاب الله! در آن است حکایت آنچه قبل از شما بوده و آنچه بعد از شماست و رفع هر اختلافی که بین شما رخ دهد؛ و ما آن را می دانیم.
الكافی، ج۱، ص۶۱
الف. مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی بْنِ أَعْینَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ:
قَدْ وَلَدَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ وَ فِیهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ وَ فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ الْجَنَّةِ وَ خَبَرُ النَّارِ وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِنٌ أَعْلَمُ ذَلِكَ كَمَا أَنْظُرُ إِلَی كَفِّی إِنَّ اللَّهَ یقُولُ فِیهِ تِبْیانُ كُلِّ شَیءٍ.
ب. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ نَبَأُ مَا قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَكُمْ وَ فَصْلُ مَا بَيْنَكُمْ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ.
برای تفصیل بیشتر این موضوع میتوانید به بحثهایی که ذیل دو آیه قبل گذشت هم مراجعه کنید.
ج. حقیقت نهایی قرآن که جز پاکیزهشدگان دستشان بدان نرسد حاوی همه حقایق ازل و ابد است:
۸) در فرازی از یکی از مناجاتهایی که از امام سجاد ع نقل شده آمده است:
و آنچه از ذکر تو را که بدان اعتقاد پیدا کردهام از شبهه فتنهها خالص گردان و از درهمآمیختگی نهان و آشکار سالم بدار؛ در حالی که همواره آمیخته با خشیت تو در هر لحظهای باشد و در هر آشکار و نهان کردنی به طاعت تو نزدیک گرداند و در آنچه دین تاییدش میکند داخل سازد و در خارج از آنچه دنیا آن را بنا میکند و منهدم مینماید محفوظ بدارد و از اینکه هر غیر تویی را در آن قصد شود (= اینکه ریاکارانه باشد) منزه بگردان؛ و روزی که محضر تو برپا داشته و به دیدارت نایل شوم مایه آبرویی نزد خودت قرار بده؛ آن را از اینکه بعدا آمیخته به ریا شود مصون بدار و از آسیبهای روزگار مبرایش ساز و همراه با اعمال صالح صبح و شام به سوی خود بالا ببر به طور دائمی که لحظهای این عروجش انقطاع نپذیرد و به انتها نرسد؛ آن را ثبات گردان نزد خودت در حالی که در علیین برافراشته شده، و در دیوان مکتوبی که «مقربان بر آن شهادت دهند» (مطففین/۲۱) و «جز پاکیزهشدگان با آن تماس برقرار نکنند» (واقعه/۷۹) ذخیره فرما.
بحار الأنوار، ج۹۱، ص۱۷۲
وَ مِنْهَا الْمُنَاجَاةُ الْإِنْجِيلِيَّةُ لِمَوْلَانَا عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ قَدْ وَجَدْتُهَا فِي بَعْضِ مَرْوِيَّاتِ أَصْحَابِنَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي كِتَابِ أَنِيسِ الْعَابِدِينَ مِنْ مُؤَلَّفَاتِ بَعْضِ قُدَمَائِنَا عَنْهُ ع وَ هِيَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم …
… وَ اجْعَلْ مَا اعْتَقَدْتُهُ مِنْ ذِكْرِكَ خَالِصاً مِنْ شِبْهِ الْفِتَنِ سَالِماً مِنْ تَمْوِيهِ الْأَسْرَارِ وَ الْعَلَنِ مَشُوباً بِخَشْيَتِكَ فِي كُلِّ أَوَانٍ مُقَرَّباً مِنْ طَاعَتِكَ فِي الْإِظْهَارِ وَ الْإِبْطَانِ دَاخِلًا فِيمَا يُؤَيِّدُهُ الدِّينُ وَ يَعْصِمُهُ خَارِجاً مِمَّا تَبْنِيهِ الدُّنْيَا وَ تَهْدِمُهُ مُنَزِّهاً عَنْ قَصْدِ أَحَدٍ سِوَاكَ وَجِيهاً عِنْدَكَ يَوْمَ أَقُومُ لَكَ وَ أَلْقَاكَ مُحَصَّناً مِنْ لَوَاحِقِ الرِّئَاءِ مُبَرَّأً مِنْ بَوَائِقِ الْأَهْوَاءِ عَارِجاً إِلَيْكَ مَعَ صَالِحِ الْأَعْمَالِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ مُتَّصِلًا لَا يَنْقَطِعُ بَوَادِرُهُ وَ لَا يُدْرَكُ آخِرُهُ مُثْبَتاً عِنْدَكَ فِي الْكُتُبِ الْمَرْفُوعَةِ فِي عِلِّيِّينَ مَخْزُوناً فِي الدِّيوَانِ الْمَكْنُونِ الَّذِي «يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» وَ «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون».[۲۲]
د. و آن پاکیزهشدگان همان مقرباناند؛ یعنی معصومان.
در بحث از آیات ۱۰ و ۱۱ همین سوره (جلسات ۹۷۷ و ۹۷۸) احادیث و شواهد قرآنی متعددی ارائه شد که مقربان همان مخلَصاناند و در نتیجه همان معصوماناند که مصداق اتم آنان همان اهل بیت ع میباشند: اکنون شواهدی از کتب شیعه و سنی میآوریم بر تطابق مقربان با مطهران:
۹) در فرازی از زیارت جامعه که توسط امام هادی ع برای زیارت تمامی اهل بیت ع تعلیم داده شده آمده است:
و گواهی میدهم که شمایید امامان راهیافته، معصوم، مکرّم، مقرّب، متقی، راستگو، برگزیده، فرمانبردار خدا، قیام کننده به فرمانش، عمل کننده به خواستهاش، دستیافته به کرامتش؛ شما را با دانشش برگزید و برای دینش [غیبش] پسندید و برای رازش انتخاب و به قدرتش اختیار کرد و به هدایتش عزیز نمود و به برهانش اختصاص داد و برای نورش برگزید و به روحش تأیید فرمود، و شما را پسندید برای جانشینی در زمینش و دلایل محکمی بر مخلوقاتش و یاورانی برای دینش و نگهبانانی برای رازش و خزانهدارانی برای دانشش و محل نگهداری برای حکمتش و مترجمان وحیاش و بنیانهای یگانهپرستیاش و گواهانی بر خلقش و پرچمهایی برای بندگانش و منارههایی در سرزمینهایش و راهنمایانی بر راهش، خدا شما را از لغزشها حفظ کرد و از فتنهها ایمن داشت و از آلودگی پاک کرد و پلیدی را از شما ببرد و پاکیزهتان نمود، چه پاکیزه کردنی…
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۲۷۳؛ من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۶۱۱؛ تهذيب الأحكام، ج۶، ص۹۷
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ وَ أَبُو الْحُسَيْنِ الْأَسَدِيُّ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْمَكِّيُّ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع عَلِّمْنِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلًا أَقُولُهُ بَلِيغاً كَامِلًا إِذَا زُرْتُ وَاحِداً مِنْكُم. فقال: …
وَ أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ الْمُطِيعُونَ لِلَّهِ الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ الْعَامِلُونَ بِإِرَادَتِهِ الْفَائِزُونَ بِكَرَامَتِهِ اصْطَفَاكُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضَاكُمْ لِدِينِهِ [لِغَيْبِهِ] وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ وَ اجْتَبَاكُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ أَعَزَّكُمْ بِهُدَاهُ وَ خَصَّكُمْ بِبُرْهَانِهِ وَ انْتَجَبَكُمْ لِنُورِهِ [بِنُورِهِ] وَ أَيَّدَكُمْ بِرُوحِهِ وَ رَضِيَكُمْ خُلَفَاءَ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجاً عَلَی بَرِيَّتِهِ وَ أَنْصَاراً لِدِينِهِ وَ حَفَظَةً لِسِرِّهِ وَ خَزَنَةً لِعِلْمِهِ وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَرَاجِمَةً لِوَحْيِهِ وَ أَرْكَاناً لِتَوْحِيدِهِ وَ شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ أَعْلَاماً لِعِبَادِهِ وَ مَنَاراً فِي بِلَادِهِ وَ أَدِلَّاءَ عَلَی صِرَاطِهِ عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيرا…
۱۰) در کتب اهل سنت، ابن عباس ازپیامبر اکرم ص در تفسیر این آیات روایت کرده است: که ایشان فرمودند:
«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ: که قطعا آن بیشک قرآنی است کریم؛ در کتابی محفوظ و نهان» فرمودند نزد خداوند در صحیفههایی پاکیزهشده؛ «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ: با آن تماس برقرار نکنند جز پاکیزهشدگان» فرمودند یعنی مقربان.
الدر المنثور، ج۶، ص۱۶۲
أخرج ابن مردويه بسند رواه عن ابن عباس رضی الله عنهما عن النبي صلی الله عليه و [آله و] سلم «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ» قال عند الله في صحف مطهرة «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» قال: المقربون.
تدبر
۱) «لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»
جز پاکیزهشدگان با آن تماس برقرار نکنند.
متناسب با اینکه مرجع ضمیر «آن» به «قرآن» برگردد یا «کتاب مکنون» (با فرض اینکه «قرآن» ظهور دنیوی «کتاب مکنون» و لوح محفوظ باشد)؛ و نیز اینکه این جمله خبر باشد یا اخبار در مقام انشاء، مقصود از «مطهرون» و «مس» متفاوت میشود؛ و ازاین رو این جمله، چنانکه برخی مفسران هم به این نکته اشاره کردهاند (مثلا تفسير الصافي، ج۵، ص۱۲۹[۲۳]) ظرفیت معانی متعددی دارد که همگی میتواند مقصود باشد:
الف. اگر مرجع ضمیر «آن» همین قرآن در دست ما باشد، آنگاه:
الف.۱. معنای انشایی این جمله محتملترین معناست؛ یعنی مقصود از «مس» دست زدن ظاهری و مقصود از «مطهرون» کسانیاند که مبتلا به حَدَث اصغر (که نیازمند وضوست) یا اکبر (که نیازمند غسل است) نباشند؛ یعنی هم خودشان جنب یا حائض نباشند و هم دستشان نجس نباشد و وضو داشته باشند؛ و بسیاری از علمای شیعه و سنی از این آیه این حکم شرعی را که «شخص جنب یا حائض ویا دست بدون وضو جایز نیست به نوشتههای قرآن دست بزند» استنباط کردهاند؛ و احادیث نیز این استنباط را تایید میکند (احادیث ۱ تا ۳؛ و نیز موضع مذهب مالکی و شافعی و نیز قول ابنعباس و طاووس و عطاء و سالم، به نقل از مجمع البیان، ج۹، ص۳۴۱[۲۴]) (درباره اینکه چرا گفته شد «تماس با نوشتهها»، و خود جلود و کاغذ مصحف را خارج کردهاند، با اینکه به اینها هم کتاب اطلاق میشود، گفتهاند به سبب آیه بعد که فرمود «تنزیل من رب العالمین» یعنی آن قرآنی که تنزیل است دست زدن بیوضو به آن ممنوع است، نه صرف جلد کتابش؛ فقه القرآن، ج۱، ص۵۰[۲۵])
الف.۲. معنای اخباریای هم میتوان برای آن احتمال داد؛ و آن اینکه:
الف.۲.۱. مقصود از «مس» دسترسی و مقصود از «قرآن» تمام قرآن آن طور که بر پیامبر ص نازل شده، است؛ که این چنین جمع قرآنی تنها توسط حضرت امیر ع انجام شد و چون آن مصحف ایشان را نپذیرفتند آن مصحف فقط در دست اهل بیت ع است که به نص قرآن خداوند آنها را تطهیر کرده (احزاب/۳۳)؛ پس آناناند که مطهَرند و تمام قرآن را مس میکنند و در زمان ظهور مهدی عج، که جهان از شر و بدی پاک میشود، در اختیار عموم قرار میگیرد (حدیث۴).
الف.۲.۲. مس را کنایه از معنای دریافت معانی عمیق قرآن بدانیم؛ و «مطهرون» را ناظر به طهارت معنوی به حساب آوریم؛ یعنی آیه میخواهد بفرماید درک معانی عمیق قرآن تناسبی دارد با میزان طهارت معنوی اشخاص.
ب. اگر مرجع ضمیر «آن»، «کتاب مکنون» و لوح محفوظ باشد، آنگاه:
ب.۱. معنای اخباری محتملتر به نظر میرسد؛یعنی آیه خبر میدهد که جز مطهران بدن حقیقت ماورایی دست نمییابند؛ آنگاه درباره اینکه مقصود از «مطهرون» چیست:
ب.۱.۱. یک قول که در اغلب کتب اهل سنت (تفسير مقاتل بن سليمان، ج۴، ص۲۲۴؛ معانی القرآن (فراء)، ج۳، ص۱۳۰؛ الدر المنثور، ج۶، ص۱۶۲؛ و…) و برخی از علمای شیعه (مجمع البیان، ج۹، ص۳۴۱[۲۶]) آمده این است که مقصود فرشتگاناند که از هر گناهی پاکاند؛ و وجهش را این دانسته که کافران میگفتند شیاطین بر پیامبر ص نازل میشوند و خداوند بشدت این را رد کرد (شعراء/۲۱۰-۲۱۲) و اینجا دلیلش را بیان کرد (ضحاک؛ به نقل جامع البيان (طبری) ج۲۷، ص۱۱۸[۲۷])
ب.۱.۲. در میان اهل سنت اقوال دیگری هست که انبیاء و رسل، ویا حمله تورات و انجیل را هم به فرشتگان افزوده و تاکید کردهاند که اختصاص به فرشتگان ندارد؛ و البته برخی تلویحا اشاره کردهاند که مقصود اصحاب و تابعین نیستند زیرا آنان گاه مرتکب گناه میشدند (جامع البيان (طبری) ج۲۷، ص۱۱۸-۱۱۹[۲۸]؛ الدر المنثور، ج۶، ص۱۶۲)
ب.۱.۳. یک دیدگاه که عموما در شیعه ذکر شده این است که مقصود اهل بیت ع هستند و مهمترین مستند قرآنی این قول، آیه «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا» (احزاب/۳۳) میباشد (المیزان، ج۷، ص۶۷[۲۹]) و این در بسیاری از احادیث مورد تاکید قرار گرفته است. (مثلا احادیث ۴ و ۸ و۹)
ب.۲. چه بسا بتوان معنای انشایی هم برایش در نظر گرفت که جز مطهرون نباید به این کتاب مکنون دست یابند و ناظر به همان آیاتی باشد که شیاطین را از دسترسی به آسمانها و اخبار غیب آسمانی منع میکند: «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَديداً وَ شُهُباً؛ وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَدا) «جن/۸-۹)
تبصره
در حدی که جستجو شد تقریبا تمام تفاسیر اهل سنت، در این حالت دوم «مطهرون» را بر فرشتگان تطبیق داده، و به تطبیق آن بر اهل بیت هیچ اشارهای نکردهاند؛ با اینکه حدیثی که پیامبر اکرم دیل آیه ۳۳ سوره احزاب تصریح میکند که من و اهل بیتم «مطهرون» هستیم را بسیاری از آنان ذکر کردهاند (الدر المنثور، ج۶، ص۶۰۶[۳۰]؛ فتح الغدیر (شوکانی) ج۴، ص۴۲۲؛ روح المعانی (آلوسی) ج۱۱، ص۱۹۴)؛ گذشته از اینکه تطبیق این آیه بر اهل بیت ظهوری بسیار اقوی از تطبیقش بر فرشتگان دارد؛ زیرا فرشتگان «طاهر: پاک» هستند نه «مطهر: پاک شده»؛ یعنی در آنها اقتضای بدیای وجود ندارد که قرار باشد خدا آنها را پاک کند؛ و در قرآن کریم حتی یک مورد هم تعبیر «مطهر» در خصوص فرشتگان به کار نرفته است؛ در حالی که اهل بیت ع چون انساناند امکان و اقتضای بدی در آنها هست و از این جهت لطف خاص خدا باید شامل حال آنها شود تا آنها پاک شوند و قرآن کریم هم همواره از تعبیر «مُطَهَّر» (تطهیر شده توسط خدا) درباره انسانهای متعالی [همچون حضرت عیسی و مریم: «يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلی نِساءِ الْعالَمينَ» (آل عمران/۴۲) «إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسی إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا» (آل عمران/۵۵)] ویا انسانهای بهشتی استفاده کرده («أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ» در: بقره/۲۵ و آل عمران/۱۵ و نساء/۵۷) و به طور خاص در آيه ۳۳ سوره احزاب، بر این پاک کردن الهی اهل بیت (نه صرف پاک بودنشان) تاکید دارد.
۲) «لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»
جز پاکیزهشدگان با آن تماس برقرار نکنند.
در تدبر قبل بر اساس استعمال لفظ در بیش از یک معنا، معانی مختلفی برای این آیه مطرح شد؛ اما مرحوم آیت الله نجفی همدانی بر این باورند که با توجه به مراتب مختلف مس (از مس جسم تا فهم و عقل و قلب) و طهارت، این معانی مختلف مذکور را میتوان در طول هم و به عنوان مراتب یک معنا دید؛ نه به عنوان معانی متعدد و مستقل. سخن ایشان چنین است:
قرآن كريم محتوی علوم اولين و آخرين و تبيان كل شیء است و برهان و دليل هر علم و نور و طريق هر غايت و مقصد است و هرگز آنچه را بشر نيازمند به آنند از نظر دور نداشته از امور كليه و قواعد از مبدء و اعتقادات و معارف و معاد و از نظر اينكه آيات قرآنی حاوی حقايق و بطون و اسرار است علم به آنها اختصاص به رسول صادع صلی اللَّه عليه و آله و اوصياء طاهرين كه مهبط وحی هستند دارد اوصياء طاهرين ذوات قدسيه آنان در اثر پيروی از رسول صادع و در اثر مجاهدت و رياضت و با صفاء ذاتی و طهارت كه حق سبحانه به هر يك از آنان موهبت فرموده مورد محبت حق سبحانه قرار گرفته و بر هر يك از آنان از علوم الهی و اسرار معارف القاء فرموده هر آنچه را كه به رسول صادع صلی اللَّه عليه و آله افاضه فرموده است و فرق فقط از نظر تابع و متبوع است و علوم آنان هرگز از اجتهاد و حدس و يا از ديگران نخواهد بود بلكه موهوبی و نيز از طريق الهام و حديث است؛ و ناظر به اين حقيقت است قوله سبحانه «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» مبنی بر حصر بر فهم و ادراك معانی و حقايق قرآنی است جز برای افرادی كه واجد طهارت ذاتی حقيقی خواهند بود؛
و مس مراتب بیشمار دارد:
[۱] از جمله مس يا بشره است كه شرط آن طهارت اكتسابی ايمان و طهارت از حدث است در اين صورت جايز است مس ظاهری كلمات آيات كريمه قرآنی.
[۲ و ۳] و مرتبه ديگر مس عبارت از ادراك و تعقل حقايق و معارف و معالم قرآنی است با نيروی عاقله به طور موهبت وجودی كه صورت علمی و اعتقادی اهل ايمان باشد مشروط به ايمان و فضايل اخلاقی و طهارت اعتقادی و مبری از شرك معنوی و وسوسه و تبری از خاطرات وسوسه و قوه واهمه و صفاء روح و فضيلت علمی و عملی در اين صورت كه واجد مرتبه از طهارت ايمان و فضايل خلقی و اعتقادی و مصونيت از وسوسه و خرافات و اوهام باشد ميتواند با اين شرايط طهارت اكتسابی و ايمان و اخلاق و تبری از وسوسه و قوه واهمه بر حقايق و معارف قرآنی دست بيابد و به طور موهبت وجودی از حقايق و معارف قرآنی و رموز آن استفاده نمايد و صورت علمی و اعتقادی و خلقی خود قرار دهد اين مرتبه از مس عبارت از ايمان و اعتقاد به معارف و معالم قرآنی است كه مرتبه نازلی از مس و علم و معالم اكتسابی قرآنی است.
[۴] مرتبه ديگر نهائی آن مسّ و احاطه بر معالم و حقايق و بطون مكنونه آيات كريمه قرآنی است مرتبه امكانی نازل آن كه مشروط به طهارت حقيقی و ذاتی و موهوبی ربوبی است كه ظاهر از كلمه مطهرون به طور اطلاق و جمع آن است كه گروهی از افراد اهل قرآن كه بر حسب موهبت وجودی و قدس روحی آنان مطهّر به تطهير ربوبی از رذايل كفر و شرك عملی و رذايل خلقی هستند بالاخره ارواح قدسيه رسول صادع و اوصياء طاهرين عليهم السّلام كه اهل بيت وحی و نزول آيات قرآنی هستند كه حق تعالی بر حسب موهبت وجودی آنان را مطهر و واجد طهارت ذاتی و صدق وجودی نموده بالاخره ارواح آنان مقدس و روح هر يك قدس محض است و در آنان شائبه و شرك و رذالت خلقی و عملی نبوده است و از آن عصمت الهی تعبير میشود. به عبارت ديگر برای ارواح قدسيّه كه شأنی آنان را از شأن ديگر باز ندارد توجه به نيروی شنوائی آنان مانع از توجه به رؤيت و يا گفتار آنان نشود و با همه نيروهای ظاهری معنوی و باطنی همه يكسان در حيطه قدرت آنان باشد و با جمله (لا يشغلهم شأن عن شأن و لا يحجبهم نشئة عن نشئة) خلاصه میشود. (درخشان پرتوی از اصول كافی، ج۵، ص۲۷۰-۲۷۲)[۳۱]
۳) «لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»
بهرهبردن از قرآن آدابی دارد. افراد بیوضو حق دست زدن به آن را ندارند. (تفسير نور، ج۹، ص۴۴۲)
۴) «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»
حقايق بلند قرآن را افراد آلوده به شرك و كفر و نفاق و عناد درك نمیكنند. (تفسير نور، ج۹، ص۴۴۲)
۵) «لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»
تلاوت الفاظ و فهم لغات قرآن، برای همه ممكن است، امّا تماس با روح قرآن، طهارتی مخصوص میخواهد؛ چنانکه فرمود «لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» (احزاب/۳۳) لذا نفرمود: «لا يقرئه و لا يفهمه الّا المطهّرون: جز پاکیزهشدگان آنرا نمیخوانند ویا نمیفهمند» بلكه فرمود: «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» و تماس، معنای خاص دارد. چنانكه در روايت آمده است: تنها مقرّبان درگاه الهی با قرآن تماس پيدا میكنند. (تفسير نور، ج۹، ص۴۴۱)
۶) «لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»
چرا تنها مطهران (پاکیزهشدگان) میتوانند قرآن را مس كنند؟
الف. چون قرآن، خودش مطهّر است: «صُحُفاً مُطَهَّرَةً» (تفسير نور، ج۹، ص۴۴۱) و آنچه پاک و مطهر است تنها از آن آنان است که پاک و مطهرند: «الْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَ الْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبات» (نور/۲۶)
ب. از باب احترام و ارجمندی خاصی که قرآن دارد؛ زیرا قرآن خودش ارجمند است (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریمٌ؛ واقعه/۷۷) و از جانب پروردگاری ارجمند (رَبِّكَ الْكَريمِ، انفطار/۶؛ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ، علق/۳) از مصدر و عرشی ارجمند (رَبُّ الْعَرْشِ الْكَريمِ؛ مومنون/۱۱۶) و در صحیفههایی ارجمند و رفیع و توسط سفیرانی ارجمند (في صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ؛ مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةِ؛ بِأَيْدِى سَفَرَةٍ؛ كِرامٍ بَرَرَةٍ؛ عبس/۱۶) در اختیار مردم قرار گرفته است؛ و این ارجمندی اقتضایش این است که با آن کریمانه و بزرگمنشانه و با احترام مواجه شویم.
ج. چون از مرتبهای از عالم نازل شده که در آن مرتبه هیچ گونه آلودگیای جایی ندارد؛ چنانکه تا ابلیس اندک تکبری ورزید و آلوده شد بلافاصله از آن مقام رانده شد [خداوند فرمود: فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ «فيها» (اعراف/۱۳)؛ توجه شود که تکبر مطلقا بد است اما در این آیه میفرماید «در آنجا» نرسد که تکبر کنی؛ یعنی این آیه از مرتبه خاصی سخن میگوید که تکبر در آن راه ندارد]. پس تماس با حقیقت آن مرتبه را تنها کسانی میتوانند انجام دهند که از هرگونه آلودگیای پاک شده باشند (إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا؛ احزاب/۳۳).
نکته تخصصی قرآنشناسی
این آیه با این تعبیر در مقام بیان معرفی راه دسترسی به حقیقت قرآن است. یعنی خداوند با این تعبیر میخواهد نشان دهد که انسانها به اندازه میزان تطهیری که شده باشند میتوانند با حقیقت قرآن تماس برقرار کنند؛ و صرف تدبر بدون تطهیر لزوما انسان را به حقیقت قرآن نمیرساند.
شاید این مطلب بتواند به ما کمک کند در فهم این آیه شریفه «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها». این آیه نمیفرماید «در قرآن تدبر نمیکنند چون بر دلشان قفل است»؛ بلکه میفرماید «آیا در قرآن تدبر نمیکنند «یا» بر قلبهایشان قفل است؟!»؛ یعنی میفرماید: «آیا در قرآن تدبر نمیکنند «یا» تدبر میکنند اما چون بر قلبهایشان قفل است به حقیقت قرآن نمیرسند». یعنی میفرماید برای رسیدن به حقیقت قرآن تدبر کافی نیست؛ بلکه قفل نبودن بر دلها هم لازم است؛ یعنی همان که جز پاکیزهشدگان قرآن را مس نمیکنند؛ زیرا قلبشان پاکیزه باید باشد و قفل و زنگاری بر آن نباشد تا تدبرشان ثمربخش شود.
د. …
[۱] . قراءة الجماعة «لا یمَسُّهُ»
و قرأ ابن مسعود «ما یمَسُّهُ» «ما» في موضع «لا». (معجم القراءات ج۹، ص۳۱۷)
[۲] . قرأ الجمهور «… إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» اسم مفعول من «طَهَّر» المشدد.
و قرأ عيسی بن عمر، ورواه ابن حاتم عن نافع وأبي عمرو «المُطْهَرُون» اسم مفعول من «أطْهَرَ»
وقرأ سلمان الفارسي «الْمُطَهِّرُونَ» اسم فاعل من «طهّر» وهي عند الزجاج قليلة.
وقرأ سلمان الفارسي وزيد والحسن وعبد الله بن عون وابن عبد الرزاق عن الخزاعي عن البزي عن ابن كثير من طريق الدانسي «الْمُطَّهِّرُونَ» بشد الطاء والهاء، وأصله: المتطهِّرون، فأدغمت التاء في الطاء.
وقرئ «المُتَطَهِّرون» بالتاء، والطاء الخفيفة.
[۳] . این ماده قبلا در جلسه ۹۰ http://yekaye.ir/hud-001-113/ مختصرا بحث شد و الان بحث تکمیل میشود.
[۴] . سریان فی اثناء أو مخالطة دقیقة ذات أثر.
[۵] . الميم و السين أصلٌ صحيح واحد يدلُّ علی جَسِّ الشّيء باليد. و مَسِسْتُه أَمَسُّهُ. و ربَّما قالوا: مَسَسْتُ أَمُسُّ. و الممسُوس: الذي به مَسٌّ. كأنّ الجِنّ مسَّتْه. و المَسُوس من الماء: ما نالته الأيدي. قال: «لو كنت ماءً كنت لا / عذبَ المذاقٍ و لا مَسُوسا»
[۶] . وی در توضیح ماده «لمس» نیز هیچ نسبتی بین آن معنا و ماده «مسس» برقرار نمیکند و میگویند: «المعنی المحوری:أخذ بلطف من ظاهر الشیء تهیةً لحسن استعماله» (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۰۰۲). ریشه مشکل هم در اینجاست که ایشان همواره معنای اصلی و محوری را با تاکید بر دو حرف اول تعقیب میکند و با این مبنای ایشان بحث «مسس» در کنار موادی همچون «مسح» و «مسخ» و «مسد» و «مسک» بحث شده؛ اما بحث «لمس» در کنار موادی همچون «لمز» و «لمح» مورد توجه قرار گرفته است؛ و نسبت بین این دو کاملا مورد غفلت قرار گرفته است.
[۷] . (الفرق) بين اللمس و المس: أن اللمس يكون باليد خاصة ليعرف اللين من الخشونة و الحرارة من البرودة، و المس يكون باليد و بالحجر و غير ذلك و لا يقتضي أن يكون باليد و لهذا قال تعالی (مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ) و قال (وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ) و لم يقل يلمسك.
[۸] . الْمَسُّ كاللّمس لكن اللَّمْسُ قد يقال لطلب الشيء و إن لم يوجد، كما قال الشاعر: «و ألمسه فلا أجده» و الْمَسُّ يقال فيما يكون معه إدراك بحاسّة اللّمس.
[۹] . أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو إصابة في لمس، سواء كان بإرادة و إحساس أم لا، و سواء كان باليد أو بغير ذلك. و قد سبق في اللمس و المسح الفرق بينها.فالمسّ لا يدلّ بأزيد من هذا، فإذا أطلقت المادّة يراد منها مطلق مفهوم إصابة شيء في لمس.
[۱۰] . أنّ الأصل الواحد في المادّة (لمس): هو المسّ بظاهر البدن ففيه قيدان: المسّ، ظاهر البدن. و أمّا المسّ: فهو أعمّ من ظاهر البدن و باطنه ماديّا أو معنويّا.
[۱۱] . أنّ الأصل الواحد في المادّة (مسح): هو إمرار شيء علی شيء آخر في المسّ، سواء كان باليد أو بعضو آخر، و سواء كان النظر الی إذهاب شيء في الماسح أو الممسوح أم لا. و الْمَسُّ: مجرّد لصوق بينهما بارادة و إحساس أم لا. و اللمس: يعتبر فيه الإحساس. فلا بدّ في الأصل من لحاظ الإمرار و اللصوق معا، و إذا فقد أحد القيدين يكون استعارة و تجوّزا.
[۱۲] . و كنّي به عن النكاح، فقيل: مَسَّهَا و مَاسَّهَا، قال تعالی: وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَ» (بقرة/۲۳۷)، و قال: لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَ» (بقرة/۲۳۶)، و قرئ: ما لم تُمَاسُّوهُنَّ»، و قال: «أَنَّی يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ» (آل عمران/۴۷) و الْمَسِيسُ كناية عن النّكاح،
و كنّي بالمسّ عن الجنون. قال تعالی: الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِ» (بقرة/۲۷۵)
و الْمَسُّ يقال في كلّ ما ينال الإنسان من أذی. نحو قوله: وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً» (بقرة/۸۰)، و قال: مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ» (بقرة/۲۱۴)، و قال: ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ» (قمر/۴۸)، مَسَّنِيَ الضُّرُّ» (أنبياء/۸۳)، مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ [ص/۴۱)، مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آياتِنا [يونس/۲۱)، وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ» (إسراء/۶۷).
[۱۳] . و المسّ في الخير: كما في وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً- ۷۰/ ۲۱. إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ- ۳/ ۱۲۰ ففي الاصابة و اللمس لا فرق فيه بين الخير و الشرّ.
[۱۴] . المَسُ : مَسُّكَ الشَّيْءَ بيَدِكَ. و مَسِسْتُ الشَّيْءَ أمَسُّه، و مِسْتُه. و لا مِساسَ: أي لا مُمَاسَّةَ، و «لا مَسَاسَ، لا مُسَاسَ لا خَيْرَ في الأوْقَاسِ» ، و «لا مِساسَ»- بمَنْزِلَةِ نَزَالِ-: أي لا تُخَالِطْني.
[۱۵] . قوله: لا مِساسَ [۲۰/ ۹۷] أي لا مُمَاسَّةَ و لا مخالطة، أو لا أَمَسُّ و لا أُمَسُّ،عُوقِبَ السَّامِرِيُّ فِي الدُّنْيَا بِأَنْ مُنِعَ مِنْ مُخَالَطَةِ النَّاسِ مَنْعاً كُلِّيّاً وَ حُرِّمَ عَلَيْهِمْ مُكَالَمَتُهُ وَ مُتَابَعَتُهُ وَ مُجَالَسَتُهُ وَ مُؤَاكَلَتُهُ، فَإِذَا اتَّفَقَ أَنْ يُمَاسَّ أَحَداً رَجُلًا كَانَ أَوِ امْرَأَةً حُمَّ الْمَاسُّ وَ الْمَمْسُوسُ، فَكَانَ يَهِيمُ فِي الْبَرِيَّةِ مَعَ الْوَحْشِ، وَ إِذَا لَقِيَ أَحَداً قَالَ” لا مِساسَ” أَيْ لَا تَقْرَبْنِي وَ لَا تَمَسَّنِي، وَ قِيلَ ذَلِكَ بَقِيَ فِي وُلْدِهِ إِلَی الْيَوْمِ إِنْ مَسَّ وَاحِدٌ مِنْ غَيْرِهِمْ وَاحِداً مِنْهُمْ حُمَّ كِلَاهُمَا فِي الْوَقْتِ.
[۱۶] . جوهری توضیحاتی درباره تفاوت «مماسة» با «کون» و «اعتماد» داده است که چون چندان مبتلا به نیست صرفا در پاورقی بدان اشاره میشود:
(الفرق) بين المماسة و الكون: أن الكون هو ما يوجب حصول الجسم في المحادثات و يحل في الجزء و المفرد، و المماسة لا توجد الا في الجزئين و أيضا فانك تبطل الكون من الحجر بنقلك اياه من غير أن تبطل مماسته، و تبطل مماسة الجسم بنقل جسم عنه من غير أن يبطل كونه، و أيضا فان الجسم قد تم بين الجسم من الجهات الست و لا يكون كائنا الا في مكان واحد و أيضا فانه يوجد الكون و المكان معدوم و لا توجد المماسة و المماس معدوم، و أيضا فان المماسة تحل المماس و تحل مكانه، و الكون لا يحل إلا مكانه.
(الفرق) بين المماسة و الاعتماد: أنه يماس الجسم ما فوقه و لا يعتمد علی ما فوقه و المماسة تكون في الجهات و الاعتماد لا يكون الا في جهة واحدة و الاعتماد هو المعنی الذي من شأنه في الوجود أن يوجب حركة محله الی احدی الجهات الست مع زوال الموانع.
(الفرق) بين الاعتماد و الكون: أن الاعتماد يحل في غير جهة مكانه و لا يجوز أن يحل الكون في غير جهة مكانه. (الفروق في اللغة، ص۱۳۸-۱۳۹)
[۱۷] . در همانجا قبل از روایت فوق، این دو روایت هم آمده که به همین مضمون مرتبط است:
الشَّيْخُ أَيَّدَهُ اللَّهُ تَعَالَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ وَ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عِنْدَهُ فَقَالَ يَا بُنَيَّ اقْرَأِ الْمُصْحَفَ فَقَالَ إِنِّي لَسْتُ عَلَی وُضُوءٍ فَقَالَ لَا تَمَسَّ الْكِتَابَ وَ مَسِّ الْوَرَقَ وَ اقْرَأْهُ.
وَ أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ أَيَّدَهُ اللَّهُ تَعَالَی عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَی عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَمَّنْ قَرَأَ فِي الْمُصْحَفِ وَ هُوَ عَلَی غَيْرِ وُضُوءٍ قَالَ لَا بَأْسَ وَ لَا يَمَسَّ الْكِتَابَ.
[۱۸] در اینجا وی بابی گشوده با عنوان «بَابُ أَنَّ الْجُنُبَ لَا يَمَسُّ الْمُصْحَفَ» و دو حدیث زیر آورده و بعد به تحلیلی که در پاورقی بعد میآید اشاره کرده است:
أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عِنْدَهُ فَقَالَ يَا بُنَيَّ اقْرَأِ الْمُصْحَفَ! فَقَالَ إِنِّي لَسْتُ عَلَی وُضُوءٍ. فَقَالَ لَا تَمَسَّ الْكِتَابَةَ وَ مَسَّ الْوَرَقَ.
عَنْهُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَی عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَمَّنْ قَرَأَ فِي الْمُصْحَفِ وَ هُوَ عَلَی غَيْرِ وُضُوءٍ؟ قَالَ لَا بَأْسَ وَ لَا يَمَسُّ الْكِتَابَةَ.
[۱۹] . فَأَمَّا مَا رَوَاهُ عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الصَّبَّاحِ جَمِيعاً عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: الْمُصْحَفُ لَا تَمَسَّهُ عَلَی غَيْرِ طُهْرٍ وَ لَا جُنُباً وَ لَا تَمَسَّ خَطَّهُ وَ لَا تُعَلِّقْهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی يَقُولُ «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ. فَالْوَجْهُ فِي هَذَا الْخَبَرِ أَنْ نَحْمِلَهُ عَلَی ضَرْبٍ مِنَ الْكَرَاهِيَةِ دُونَ الْحَظْرِ.
[۲۰] . وَ قَالَ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَنَحْنُ الَّذِينَ اصْطَفَانَا اللَّهُ مِنْ عِبَادِهِ وَ نَحْنُ صَفْوَةُ اللَّهِ وَ لَنَا ضُرِبَتِ الْأَمْثَالُ وَ عَلَيْنَا نَزَلَ الْوَحْيُ [قَالَ] فَغَضِبَ عُمَرُ وَ قَالَ إِنَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ يَحْسَبُ أَنَّهُ لَيْسَ عِنْدَ أَحَدٍ عِلْمٌ غَيْرَهُ فَمَنْ كَانَ يَقْرَأُ مِنَ الْقُرْآنِ شَيْئاً فَلْيَأْتِنَا [بِهِ] فَكَانَ إِذَا جَاءَ رَجُلٌ بِقُرْآنٍ فَقَرَأَهُ وَ مَعَهُ آخَرُ كَتَبَهُ وَ إِلَّا لَمْ يَكْتُبْه …
[۲۱] . وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ ص جَمَعَ عَلِيٌّ ع الْقُرْآنَ وَ جَاءَ بِهِ إِلَی الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ عَرَضَهُ عَلَيْهِمْ لِمَا قَدْ أَوْصَاهُ بِذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمَّا فَتَحَهُ أَبُو بَكْرٍ خَرَجَ فِي أَوَّلِ صَفْحَةٍ فَتَحَهَا فَضَائِحُ الْقَوْمِ فَوَثَبَ عُمَرُ وَ قَالَ يَا عَلِيُّ ارْدُدْهُ فَلَا حَاجَةَ لَنَا فِيهِ فَأَخَذَهُ ع وَ انْصَرَفَ ثُمَّ أَحْضَرُوا زَيْدَ بْنَ ثَابِتٍ وَ كَانَ قَارِياً لِلْقُرْآنِ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ إِنَّ عَلِيّاً جَاءَ بِالْقُرْآنِ وَ فِيهِ فَضَائِحُ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ قَدْ رَأَيْنَا أَنْ نُؤَلِّفَ الْقُرْآنَ وَ نُسْقِطَ مِنْهُ مَا كَانَ فَضِيحَةً وَ هَتْكاً لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَأَجَابَهُ زَيْدٌ إِلَی ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ فَإِنْ أَنَا فَرَغْتُ مِنَ الْقُرْآنِ عَلَی مَا سَأَلْتُمْ وَ أَظْهَرَ عَلِيٌّ الْقُرْآنَ الَّذِي أَلَّفَهُ أَ لَيْسَ قَدْ بَطَلَ كُلَّ مَا عَمِلْتُمْ؟ قَالَ عُمَرُ فَمَا الْحِيلَةُ؟ قَالَ زَيْدٌ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِالْحِيلَةِ فَقَالَ عُمَرُ مَا حِيلَتُهُ دُونَ أَنْ نَقْتُلَهُ وَ نَسْتَرِيحَ مِنْهُ فَدَبَّرَ فِي قَتْلِهِ عَلَی يَدِ خَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ فَلَمْ يَقْدِرْ عَلَی ذَلِكَ وَ قَدْ مَضَی شَرْحُ ذَلِكَ فَلَمَّا اسْتَخْلَفَ عُمَرُ سَأَلَ عَلِيّاً ع أَنْ يَدْفَعَ إِلَيْهِمُ الْقُرْآنَ فَيُحَرِّفُوهُ فِيمَا بَيْنَهُمْ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنْ جِئْتَ بِالْقُرْآنِ الَّذِي كُنْتَ قَدْ جِئْتَ بِهِ إِلَی أَبِي بَكْرٍ حَتَّی نَجْتَمِعَ عَلَيْهِ فَقَالَ ع هَيْهَاتَ لَيْسَ إِلَی ذَلِكَ سَبِيلٌ إِنَّمَا جِئْتُ بِهِ إِلَی أَبِي بَكْرٍ لِتَقُومَ الْحُجَّةُ عَلَيْكُمْ وَ لَا تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ أَوْ تَقُولُوا مَا جِئْتَنَا بِهِ إِنَّ الْقُرْآنَ الَّذِي عِنْدِي لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ وَ الْأَوْصِيَاءُ مِنْ وُلْدِي. قَالَ عُمَرُ فَهَلْ لِإِظْهَارِهِ وَقْتٌ مَعْلُومٌ؟- فَقَالَ ع نَعَمْ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِي يُظْهِرُهُ وَ يَحْمِلُ النَّاسَ عَلَيْهِ فَتَجْرِي السُّنَّةُ بِهِ ص.
[۲۲] . این روایت در مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۲، ص۲۳۰ نیز قابل توجه است:
الْأَعْمَشُ عَنْ أَبِي سُفْيَانَ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: نَزَلَ النَّبِيُّ ص دَارِي فَنَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ مِنَ السَّمَاءِ بِجَامٍ مِنْ فِضَّةٍ فِيهِ سِلْسِلَةٌ مِنْ ذَهَبٍ فِيهِ مَاءٌ مِنَ الرَّحِيقِ الْمَخْتُومِ فَنَاوَلَ النَّبِيَّ ع فَشَرِبَ ثُمَّ نَاوَلَ عَلِيّاً فَشَرِبَ ثُمَّ نَاوَلَ فَاطِمَةَ فَشَرِبَتْ ثُمَّ نَاوَلَ الْحَسَنَ فَشَرِبَ ثُمَّ نَاوَلَ الْحُسَيْنَ فَشَرِبَ ثُمَّ نَاوَلَ الْأَوَّلَ فَانْضَمَّ الْكَأْسُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ.
[۲۳] . لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ لا يطلع علی اللّوح الّا المطهرون من الكدورات الجسمانيّة او لا يمسّ القرآن الّا المطهّرون من الأحداث فيكون نفياً بمعنی نهي. في التهذيب عن الكاظم عليه السلام قال المصحف لا تمسّه علی غير طهر و لا جنباً و لا تمسّ خيطه و لا تعلّقه انّ اللَّه تعالی يقول لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ و في الاحتجاج لما استخلف عمر سأل عليّاً عليه السلام ان يدفع اليهم القرآن فيحرّفوه فيما بينهم فقال يا أبا الحسن ان جئت بالقرآن الذي جئت به الی أبي بكر حتّی نجتمع عليه فقال هيهات ليس الی ذلك سبيل انّما جئت به الی أبي بكر لتقوم الحجّة عليكم و لا تقولوا يوم القيامة انّا كنّا عن هذا غافلين أو تقولوا ما جئتنا به فانّ القرآن الذي عندي لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ و الأوصياء من ولدي فقال عمر فهل وقت لإظهاره معلوم قال عليّ عليه السلام نعم إذا قام القائم من ولدي يظهره و يحمل النّاس عليه فتجزي السّنة به. أقولُ: و في التحقيق لا مُنافاة بين المعنيين لجواز الجمع بينهما و ارادة كلّ منهما او يكون أحدهما تفسيراً و الآخر تأويلًا.
[۲۴] . و قیل هو المصحف الذی فی أیدینا عن مجاهد «لا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» … و فی القول الثانی إلا المطهرون من الشرك عن ابن عباس و قیل المطهرون من الأحداث و الجنابات و قالوا لا یجوز للجنب و الحائض و المحدث مس المصحف عن محمد بن علی الباقر (ع) و طاووس و عطاء و سالم و هو مذهب مالك و الشافعی فیكون خبرا بمعنی النهی و عندنا أن الضمیر یعود إلی القرآن فلا یجوز لغیر الطاهر مس كتابة القرآن.
[۲۵] . و الجنب لا يجوز أن يمس القرآن و هو المكتوب في الكتاب أو اللوح لقوله تعالی «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» و كذا كل من يجب عليه غسل واجب. و الضمير في لا يَمَسُّهُ يرجع إلی القرآن لا إلی الدفتر لقوله تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ «۱» حظر الله مس القرآن مع ارتفاع الطهارة.
[۲۶] . «فِی كِتابٍ مَكْنُونٍ» أی مستور من خلقه عند الله و هو اللوح المحفوظ أثبت الله فیه القرآن عن ابن عباس … «لا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» معناه فی القول الأول لا یمسه إلا الملائكة الذین وصفوا بالطهارة من الذنوب.
[۲۷] . حدثت عن الحسين، قال: سمعت أبا معاذ يقول: ثنا عبيد، قال: سمعت الضحاك يقول في قوله: لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ زعموا أن الشياطين تنزلت به علی محمد، فأخبرهم الله أنها لا تقدر علی ذلك، و لا تستطيعه، ما ينبغي لهم أن ينزلوا بهذا، و هو محجوب عنهم، و قرأ قول الله: وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ.
[۲۸] . حدثت عن الحسين، قال: سمعت أبا معاذ يقول: ثنا عبيد، قال: سمعت الضحاك يقول في قوله: لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ زعموا أن الشياطين تنزلت به علی محمد، فأخبرهم الله أنها لا تقدر علی ذلك، و لا تستطيعه، ما ينبغي لهم أن ينزلوا بهذا، و هو محجوب عنهم، و قرأ قول الله: وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ …. قوله: لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ يقول تعالی ذكره: لا يمس ذلك الكتاب المكنون إلا الذين قد طهرهم الله من الذنوب. و اختلف أهل التأويل في الذين عنوا بقوله: إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ فقال بعضهم: هم الملائكة. ذكر من قال ذلك: حدثني محمد بن سعد، قال: ثني أبي، قال: ثني عمي، قال: ثني أبي عن أبيه أب جد سعد، عن ابن عباس، قال: إذا أراد الله أن ينزل كتابا نسخته السفرة، فلا يمسه إلا المطهرون، قال: يعني الملائكة. حدثنا ابن بشار، قال: ثنا عبد الرحمن، قال: ثنا سفيان، عن الربيع بن أبي راشد، عن سعيد بن جبير لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قال: الملائكة الذين في السماء. حدثنا ابن حميد، قال: ثنا مهران، عن سفيان، عن الربيع بن أبي راشد، عن سعيد بن جبير لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قال: الملائكة. حدثنا أبو كريب، قال: ثنا ابن يمان، عن سفيان، عن الربيع بن أبي راشد، عن سعيد بن جبير لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قال: الملائكة. حدثنا ابن حميد، قال: ثنا يحيی بن واضح، قال: ثنا عبيد الله، يعني العتكي، عن جبار بن زيد و أبي نهيك في قوله: لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ يقول: الملائكة. حدثنا ابن حميد قال: ثنا مهران، عن سفيان، عن أبيه أبو سفيان، عن عكرمة لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قال الملائكة. حدثني محمد بن عمرو، قال: ثنا أبو عاصم، قال: ثنا عيسی؛ و حدثني الحرث، قال: ثنا الحسن، قال: ثنا ورقاء جميعا، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد، في قوله: لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قال الملائكة. حدثنا ابن حميد، قال: ثنا جرير، عن عاصم، عن أبي العالية لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قال: الملائكة. و قال آخرون: هم حملة التوراة و الإنجيل. ذكر من قال ذلك: حدثنا أبو كريب، قال: ثنا ابن يمان، عن سفيان، عن أبيه أبو سفيان، عن عكرمة لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قال: حملة التوراة و الإنجيل. و قال آخرون في ذلك: هم الذين قد طهروا من الذنوب كالملائكة و الرسل. ذكر من قال ذلك: حدثني يعقوب بن إبراهيم، قال: ثنا مروان، قال: أخبرنا عاصم الأحول، عن أبي العالية الرياحي، في قوله: لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قال: ليس أنتم أنتم أصحاب الذنوب. حدثني يونس، قال أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد في قوله: لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قال: الملائكة و الأنبياء و الرسل التي تنزل به من عند الله مطهرة، و الأنبياء مطهرة، فجبريل ينزل به مطهر، و الرسل الذين تجيئهم به مطهرون فذلك قوله: لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ و الملائكة و الأنبياء و الرسل من الملائكة، و الرسل من بني آدم، فهؤلاء ينزلون به مطهرون، و هؤلاء يتلونه علی الناس مطهرون، و قرأ قول الله بِأَيْدِي سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ قال: بأيدي الملائكة الذين يحصون علی الناس أعمالهم. و قال آخرون: عني بذلك: أنه لا يمسه عند الله إلا المطهرون. ذكر من قال ذلك: حدثنا بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة، قوله: لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ذاكم عند رب العالمين، فأما عندكم فيمسه المشرك النجس، و المنافق الرجس. حدثنا ابن عبد الأعلی، قال: ثنا ابن ثور، عن معمر، عن قتادة، قوله: لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قال لا يمسه عند الله إلا المطهرون، فأما في الدنيا فإنه يمسه المجوسي النجس، و المنافق الرجس. و قال في حرف ابن مسعود” ما يمسه إلا المطهرون”. و الصواب من القول من ذلك عندنا، أن الله جل ثناؤه، أخبر أن لا يمس الكتاب المكنون إلا المطهرون فعم بخبره المطهرين، و لم يخصص بعضا دون بعض؛ فالملائكة من المطهرين، و الرسل و الأنبياء من المطهرين و كل من كان مطهرا من الذنوب، فهو ممن استثني، و عني بقوله: إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.
[۲۹] . و قال تعالی في أهل بيته ع: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»: (الأحزاب: ۳۳) فبين أنهم مطهرون بتطهيره، ثم قال: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ، فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ، لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»: (الواقعة: ۷۹) فعدهم العلماء بالقرآن الذي هو تبيان كل شيء و المطهرون هم القدر المتيقن من هذه الأمة في الشهادة بالحق التي لا سبيل للغو و التأثيم إليها.
[۳۰] . وَأَخْرَجَ مُسْلِمٌ عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي» .فَقِيلَ لِزَيْدٍ: وَمَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ؟ أَلَيْسَ نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ؟ قَالَ: نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، وَلَكِنْ أَهْلُ بَيْتِهِ مَنْ حُرِمَ الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ: آلُ عَلِيٍّ، وَآلُ عَقِيلٍ، وَآلُ جَعْفَرٍ، وَآلُ الْعَبَّاسِ. وَأَخْرَجَ الْحَكِيمُ التِّرْمِذِيُّ، وَالطَّبَرَانِيُّ، وَابْنُ مَرْدَوَيْهِ، وَالْبَيْهَقِيُّ فِي الدَّلَائِلِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وَسَلَّمَ: «إِنَّ اللَّهَ قَسَّمَ الْخَلْقَ قِسْمَيْنِ، فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهِمَا قِسْمًا، فَذَلِكَ قَوْلُهُ: وَأَصْحابُ الْيَمِينِ»وَأَصْحابُ الشِّمالِ فَأَنَا مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ، وَأَنَا خَيْرُ أَصْحَابِ الْيَمِينِ. ثُمَّ جَعَلَ الْقِسْمَيْنِ أَثْلَاثًا، فَجَعَلَنِي فِي خيرها ثلاثا، فذلك قوله: أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَأَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ فَأَنَا مِنَ السَّابِقِينَ، وَأَنَا خَيْرُ السَّابِقِينَ. ثُمَّ جَعَلَ الْأَثْلَاثَ قَبَائِلَ، فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهَا قَبِيلَةً، وَذَلِكَ قَوْلُهُ: «وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» وَأَنَا أَتْقَى وَلَدِ آدَمَ وَأَكْرَمُهُمْ عَلَى اللَّهِ وَلَا فَخْرَ. ثُمَّ جَعَلَ الْقَبَائِلَ بُيُوتًا، فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهَا بَيْتًا، فَذَلِكَ قَوْلُهُ: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» فَأَنَا وَأَهْلُ بَيْتِي مُطَهَّرُونَ مِنَ الذُّنُوبِ.
[۳۱] . ایشان در خصوص این مرتبه آخر دو بیان دیگر هم دارند که برای تکمیل فرمایشات ایشان بدان اشاره میشود:
الف. و اوصياء طاهرين عليهم السّلام از نظر اينكه مهبط وحی هستند و آنچه را كه رسول صادع صلّی اللَّه عليه و آله افاده فرموده در باره تفسير آيات قرآنی امور برهانی و ثابت و از جانب مقام قدس ربوبی افاضه شده و از جمله كلمات ربوبی است (لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي) و احاطه بحقايق و بطون آيات قرآنی است و آيه كريمه لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ناظر باين حقيقت است كه در اثر طهارت ذاتی و صدق وجودی نهايت ظرفيت و شايستگی امكانی را اوصياء طاهرين واجد هستند و مورد الهامات و مس و انتقال بحقايق و لطايف قرآنی خواهند بود. (و الحمد للَّه زنة عرشه) (درخشان پرتوی از اصول كافی، ج۵، ص۹۰)
ب. بدين طريق رسول صادع كسوة الفاظ و صورت مثالی كلام و وحی را با قلب نورانی میشنيد و با ديدگان قلبی خود صورت مثالی جبرئيل را ميديد و همچنين صورت مثالی كلام او را با نيروی شنوائی قلب خود میشنيد و روح قدسی او بر همه قوا و نيروهای ظاهری و باطنی احاطه كامل دارد و هرگز نيروئی مانع از نيروی ديگر نخواهد شد همچنانكه فرد عادی بشر اين چنين است كه بهر يك از قوا توجه نمايد از توجه بساير قوا بیبهره خواهد ماند و از نظر قدس روح طاهر و مطهر رسول صادع صلّی اللَّه عليه و آله هرگز روح او را نيروئی مانع نميشد و بر همه قوای روانی باطنی و ظاهری خود احاطه قيمومت حقيقی خواهد داشت بالاخره (لا يشغله شأن عن شأن و لا يحجبه نشئة عن نشئة). و ظاهر از اطلاق كريمه لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ آنست كه بطون قرآن را مس و ادراك نخواهد نمود جز گروهی كه مورد تطهير و موهبت كه ارواح قدسيه هستند و منزه از شرك و كفر و رذايل خلقی و بالاخره روح قدس كه بر همه نيروها قدرت دارد و هيچ يك از نيروهای درونی و ظاهری شاغل روح آنان نخواهد شد و هيچ يك از توجه بهر يك از نيروهای ظاهری و باطنی مانع از توجه بساير قوا و نيروها نخواهد شد. هم چنان كه رسول صادع نخستين منزل نزول آيات قرآنی است كه بتمام حقيقت بقلب نورانی او القاء شده است و هم چنين باوصياء طاهرين كه از سروشهای غيبی و القائات روانی بهرمند هستند زيرا ارواح قدسيه آنها اعلی و اشرف است از اينكه از بشر و يا از وسايل عادی مطلبی را استفاده نمايند بلكه از تعليمات غيبی پيوسته بهرمند خواهند بود و هر يك از ارواح قدسيه اوصياء عليهم السّلام اعلی و اشرف از آنند توجه بامر و شأنی از شأن ديگر و از احاطه علمی و شهودی آنان را باز دارد و هرگز محكوم حواس ظاهری نخواهند بود. خلاصه ذوات قدسيه و ارواح طاهره رسول صادع و اوصياء طاهرين عليهم السّلام از عالم امر كه فقط كن ايجادی و القاء حديث است از نظر نورانيت و صفاء آنها مقابل موجودات عالم خلق كه وابسته بكن ايجادی است و در اثر ارتباط با مواد و استعداد در انتظار فيكون خواهد بود كه عالم خلق است.و چنانچه بخواهند بحقايق پی ببرند بايد از طريق حواس و موجودات خارجی استفاده نمايند ولی ذوات قدسيه در اثر نورانيت ذاتی و موهوبی ارتباط با ملكوت اشياء و حديث بطون قرآنی خواهند داشت و قول (ما رأيت شيئا الّا و رأيت اللَّه قبله و بعده) بر اين اساس است كه مقام وجودی آنان ارجمندتر است از اينكه فقط از طريق خارج استفاده نمايند. (درخشان پرتوی از اصول كافی، ج۵، ص۲۸۴-۲۸۵)
بازدیدها: ۳۳۵