ترجمه
و از زنان شما آنان که از حیض شدن مأیوسند، اگر تردید دارید [که بخاطر ورود به یائسگی است یا امور دیگر]، پس عده آنان سه ماه است؛ و [نیز] دخترانی که هنوز حیض نشدهاند؛ و زنان باردار مدتشان این است که بارشان را فروگذارند؛ و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند از امرش برایش آسانیای قرار میدهد.
اختلاف قراءات
وَالّـٰئِي … وَالّـٰئِي
معروفترین قرائت این دو کلمه همین قرائت به صورت «اللآئی» یعنی با مد اشباع شده و همزه و یای ساکنه است که در قرائت اهل کوفه (عاصم وحمزة و كسائي) و اهل شام (ابن عامر) و برخی از قراءات عشر (خلف) و اربعه عشر (حسن و أعمش) وجود دارد.
در گزارش از قراءات دیگر، مفسران که در گزارششان، چندان به گزارش ظرافتهای تجویدی اصراری ندارند، مطلب را سعی کردهاند خیلی مختصر در دو سه حالت ساده قرار دهند؛ مثلا:
مرحوم طبرسی میگوید:
نافع (مدینه) و یعقوب (از قراء عشره) به صورت «اللآء» یعنی با همزه و مد و حذف یاء ولی با کسره مختلسه قرائت کردهاند؛
و بقیه قراء [که منظورش ابوعمرو (بصره) و ابن کثیر (مکه) و چهبسا ابوجعفر و یزیدی (از قراء عشره) است] به صورت «اللاي» یعنی بدون همزه و مد (مجمع البيان، ج۸، ص۵۲۵[۱]).
یا ابوحیان توحیدی میگوید:
قالون (یعنی یکی از دو راوی نافع) و قنبل (یعنی یکی از دو راوی ابنکثیر) با همزه و بدون یاء قرائت کرده [یعنی به صورت «اللآء»]
و ورش (راوی دیگر نافع) با یاء و کسره مختلسه [یعنی به صورت «اللا ِي»]
و ابوعمرو و بزی (یکی از دو راوی ابن کثیر) با یاء ساکن به جای همزه [یعنی به صورت «اللاي»] ((البحر المحيط، ج۸، ص۴۵۲[۲]).
که چنانکه مشاهده میشود مرحوم طبرسی روایت قالون و ورش را ذیل نافع، و دو روایت بزی و قنبل (که هر دو راوی ابن کثیرند) را ذیل بقیه قراء یک کاسه کرد و ابوحیان در ه دو مورد فرق گذاشت؛ اما دیگرانی که تمرکز کار خود را بر گزارش قراءات قرار دادهاند به نحو تفصیلیتری گزارش کردهاند به بیان زیر:
در روایت قالون از قرائت اهل مدینه (نافع) و روایت قنبل از قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و برخی قراءات عشر (یعقوب) و برخی قراءات غیرمشهور (شیبه) به صورت «اللآء» قرائت میکنند؛ یعنی مد و همزه (به صورت تحقیق، نه تسهیل) میماند اما «ی» حذف میشود.
در قرائت أبو عمرو (بصره) و روایت بزی (راوی دیگر ابنکثیر، قاری مکه) و روایت ورش (راوی دیگر نافع، قاری مدینه) و أبو جعفر (از قراء عشره) و برخی قراءات غیرمشهور (أصبهاني) هم به صورت «اللآي» قرائت شده[۳] (یعنی همزه بعد از الف به یاء ساکنه تبدیل شده است و مد روی الف بخاطر التقای ساکنین اشباع میشود) وهم به صورت «اللاء» و «اللآء» (یعنی این قرائت را هم با مد و هم بدون مد انجام میدهند؛ که البته در حالت وقف همزه را به نحو روم تلفظ میکنند؛ ولی در حالت وصل، این قرائت با تسهیل همزه انجام میشود؛ و البته در خصوص اظهار یا ادغام مد ظرافتهای دیگری هم در اینجا هست که برای رعایت اختصار به همین بسنده میکنیم (الکامل المفصل فی القراءات الاربعة عشر، ص۵۵۸[۴]). و نوزاوازی چنین بیان کرده است که قرائت مکه (ابن کثیر) و ابوعمرو و یزید و ورش اساسا همزه و یاء میافتد یعنی به صورت نرم (تلیین) ادا میشود (المغني في القراءات، ص١٨٠٢[۵])
و البته در قرائت حمزه (از قراء کوفه) و روایتی از قرائت اعمش (از قراء اربعه عشر) هم در هنگام وقف، به همین صورت «اللاء» و «اللآء» (البته با تسهیل همزه، نه روم) قرائت شده است.
و در روایتی غیرمشهور (طلحه) این کلمه به صورت «اللایی» یعنی با تبدیل همزه به یاء قرائت شده است.
المغني في القراءات، ص١٨٠٢[۶]؛ الکامل المفصل فی القراءات الاربعة عشر، ص۵۵۸؛ معجم القراءات، ج۹، ص ٥٠٤[۷]
معجم القرائات، ج۹، ص۵۰۵
يَئِسْنَ / يَيِسْنَ / يَيْأَسْنَ
این کلمه در اغلب قراءات مشهور به همین صورت «يَئِسْنَ» (فعل ماضی با همزه مکسور) قرائت شده است؛
و در روایتی (عمری) از برخی قراءات عشر (ابوجعفر) و نیز برخی قراءات غیرمشهور (روایت حنبلی از قرائت هبة الله) به صورت تسهیل همزه قرائت شده است؛
اما در برخی قراءات غیرمشهور (شیبه و زهری) به جای همزه حرف یاء تلفظ شده است؛ یعنی به صورت: «يَیِسْنَ»
و از ابوحاتم قرائتی را نقل کرده که این کلمه را به صورت «يَیْأَسْنَ» یعنی فعل مضارع قرائت کرده است.
المغني في القراءات، ص١٨٠٢-۱۸۰۳[۸]؛ معجم القرائات، ج۹، ص۵۰۵[۹]
أَجَلُهُنَّ / آجالهن
در قراءات معروف به همین صورت «أَجَلُهُنَّ» یعنی کلمه »أجل» با صیغه مفرد قرائت شده است؛
اما در برخی قراءات غیرمعروف (طلحه بن مصرف، ضحاک و ابن سیرین) به صورت «آجالهن» (یعنی با صیغه جمع) قرائت شده است.
ضمنا در برخی قراءات عشر (یعقوب) در هنگام وقف بر این کلمه با هاء سکت (به صورت أَجَلُهُنَّه) قرائت شده است.
المغني في القراءات، ص١٨٠٣[۱۰]؛ جامع القراءات للروذباري، ص۳۷۰[۱۱]؛ معجم القراءات، ج۹، ص ٥٠۵[۱۲]
حَمْلَهُنّ
در قراءات معروف به همین صورت «حَمْلَهُنّ» یعنی کلمه «حمل» به صیغه مفرد قرائت شده است؛
اما در برخی قراءات غیرمعروف (ضحاک) به صورت «أحمالَهُنَّ» (یعنی با صیغه جمع) قرائت شده است؛ که وی کلمه «أجلهن» را هم به صورت «آجالهن» قرائت کرده بود.
ضمنا در برخی قراءات عشر (یعقوب) در هنگام وقف بر این کلمه با هاء سکت (به صورت حَمْلَهُنّه) قرائت شده است.
معجم القراءات، ج۹، ص ٥٠۵[۱۳]؛ المغني في القراءات، ص١٨٠٣[۱۴]
يُسْرًا
در عموم قراءات معروف این کلمه را به صورت «يُسْرًا» قرائت کردهاند؛
اما در یکی از قراءات عشر (یعقوب) به صورت «يُسُراً» قرائت شده است.
معجم القراءات، ج۹، ص ٥٠۵[۱۵]
نکات ادبی
يَئِسْنَ
قبلا بیان شد که ماده «یئس» پیچیدگیهایی دارد که توجه ویژهای میطلبد ابن فارس میگوید این تنها کلمه در زبان عربی است که در ابتدای کلمه «ی» و بعد از آن همزه آمده است. این ماده در برخی قراءات به صورت الف (یعنی بدون همزه) قرائت شده است مثلا (تایسوا؛ یوسف/۸۷) و چنین کاربردی از این ماده در برخی قبایل عرب هم نقل شده است و خلیل این ماده را در امتداد ماده مهجور «أیس» (که نقطه مقابل «لیس» است و حتی این احتمال جدی است که «لیس» در اصل «لا أیس» بوده باشد) بحث کرده و هم او و هم دیگران مصادیقی را نشان دادهاند که ماده «یأس» در برخی کلمات به صورت «أیس» به کار رفته است چنانکه وقتی ماده «یئس» به باب افعال میرود (او را ناامید کردم) به صورت «آيَسْتُ فلاناً إِيَاساً» ویا «أَيْأَسْتُهُ فَاسْتَيْأَسَ» به کار میرود؛ و با اینکه کلمه «یأس» نقطه مقابل «رجاء» و به معنای ناامیدی است اما گاه در کاربرد فعلی به معنای «عَلِمَ» به کار رفته است مانند: «أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَميعاً» (رعد/۳۱). اما جوهری (و به تبع وی فیومی) اینها را چنین توجیه میکند که قلب فعل «یئس» به صورت «أیس» مجاز است اما در مصدر خیر؛ و اینکه چرا مصدر باب افعال آن به صورت «إیاس» آمده [وزن فعال هم برای مصدر مفاعله به کار میرود مانند جدال] ،میگوید این در اصل با سکون یاء و مد همزه بوده (یعنی «ایئاس») [و از باب تسهیل در بیان چنین تلفظ شده است] و درباره کاربرد آن به معنای «عَلِمَ» از ابن عباس نقل میکنند که این لغت [= گویش] قبیله نخع است.
در هر صورت ابن فارس، همچون خلیل و فیومی، برای این ماده دو اصل قائل است: یکی همان قطع امید کردن و دیگری دانستن .اما برخی همچون راغب و مرحوم مصطفوی کوشیدهاند دومی را هم به اولی برگردانند که تفصیلش گذشت.
این ماده در حالت ثلاثی مجرد بر وزن «يَئِس يَيْئِس» و «يَيْأُسُ» به کار میرود: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ» (مائده/۳) «وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ» (یوسف/۸۷) که در خصوص زنان به معنای زنی که دیگر امیدی به وقوع حیض ندارد به کار میرود: «وَ اللاَّئي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحيضِ مِنْ نِسائِكُمْ» (طلاق/۴). …
در تفاوت آن با «خیبة» هم گفتهاند که خیبة تنها بعد از آرزو مطرح میشود زیرا به معنای امتناع نیل به آرزوست در حالی که «یأس» هم قبل و هم بعد از آرزو میتواند باشد و رجاء و یأس دو امر نقیض همدیگرند که پشت سر هم میآیند همان گونه که خیبة و ظفر (پیروزی) پشت سر هم میباشند و خائب کسی است که دیگر از آنچه آرزویش را داشته قطع امید کرده است
جلسه ۱۱۴۳ https://yekaye.ir/al-mumtahanah-60-13/
الْمَحِيضِ / لَمْ يَحِضْنَ
ماده «حیض» ظاهرا در زبان عربی فقط به همین معنای خون خاصی گفته میشود که از رَحِم زنانی که به سن بلوغ رسیدهاند بیرون میآید و شاید بدین جهت است که بسیاری از کتب لغت درباره ریشه آن بحثی نکردهاند و صرفا به همین معنا و اینکه به صورت «حِيض» اسم جمع است ویکبار آن را «حَيْضة» گویند و حداکثر به مشتقات آن مانند «حائض» (= زنی که حیض میبیند) که جمع آن «حُيَّض» است، و «مُسْتَحاضة» (= زنی که خونی از مجرای تناسلی وی بیرون میآید؛ ولی خون حیض نیست)، و «محیض» اشاره کردهاند (مثلا: كتاب العين، ج۳، ص۲۶۷[۱۶]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۶۵[۱۷]) و ظاهرا تنها کاربرد آن در غیر این خون خاص، تعبیر «حاضَتْ السَّمُرَةُ» است که اشاره است به مایع (احتمالا صمغ) که از درختی به نام «سَمُرَة» بیرون میآید [که ظاهرا این درخت همان «کهور پاکستانی» یا «کرت دریایی» با نام علمی: Prosopis juliflora میباشد، ر.ک: ویکی پدیا؛ و البته از برخی روایات درباره بیعت رضوان که تحت «شجره» رخ داد (فتح/۱۸) چنین استشمام میشود که شاید مقصود از «سمره» همان درخت اراک باشد، ر.ک: کلمه «سمره» در دائرة المعارف قرآن كريم، ج ۶، ص۴۱۷] که آن هم چون رنگش شبیه خون حیض است چنین تعبیر شده است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۱۲۴[۱۸]).
تنها توضیحی که درباره ریشه این ماده یافت شد این است که اصل این ماده به معنای یک نحوه جاری شدن و سیلان چیزی از درون چیزی دیگر است؛ مثلا:
مرحوم مصطفوی میگوید اصل این ماده به معنای فیض و سیلان چیزی از درون چیزی دیگر است، همانند جاری شدن آن صمغ از درخت سمره یا جاری شدن خون از زحم زن؛ و تذکر میدهد که خود مفهوم سیلان، مربوط به ماده «حوض» است که بین آن و «حیض» اشتقاق اکبر وجود دارد [البته دیگران اصل معنای «حوض» را ناظر به یک نحوه فرورفتگی و شکستگیای که چیزی را در خودش جمع میکند دانستهاند که کلمه «حوض» هم به همین لحاظ چنین نامیده شده است؛ معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۱۲۰[۱۹]]. وی همچنین درباره تسمیه خون استحاضه به کلمه »استحاضه» میگوید این کلمه به معنای «طلب تحیّض» است گویی مزاج و طبیعت زن اقتضای خروج و سیلان خونی دارد زاید بر آنچه عادتش بوده است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۳۲۹[۲۰]).
یا حسن جبل معنای محوری «حیض» را عبارت میداند از سیلان مایعی همچون خون (که در درون جایی جمع شده بوده) از آنجا با شدت یا با سختی و اذیت[۲۱] (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۴۵۰).
این ماده علاوه بر کاربرد آن به صورت فعل («لَمْ يَحِضْن» طلاق/۴) سه بار به صورت «محیض» به کار رفته است: «وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ» (طلاق/۴) «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحيضِ» (بقره/۲۲۲). مرحوم مصطفوی صریحا «محیض» را مصدر میمی میداند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۳۳۰[۲۲])؛ اما با توجه به اینکه وزن «مفعِل» هم برای مصدر میمی به کار میرود و هم برای اسم زمان و اسم مکان، راغب هر سه معنا را برای این کلمه (حیض شدن، وقت حیض و موضع حیض) محتمل دانسته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۶۵[۲۳])؛ ولی حسن جبل بعد از آنکه میگوید مصدر بودن اولویت دارد، با اسم مکان بودن آن مخالفت میکند و البته در خصوص آيه دوم (بقره/۲۲۲) بر این باور است که اینجا اسم زمان ترجیح دارد. وی همچین این احتمال را که این کلمه اسم مفعول (مبتلا به حیض شده) بوده باشد منتفی نمیداند (که در اصل به صورت «محیوض» بوده و اعلال رخ داده باشد) و بلکه در خصوص آیه دوم این را ترجیح میدهد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۴۵۰).
این کلمه تنها در همین دو آیه و همین ۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
نِسَائِكُمْ
درباره کلمه «نساء» ذیل آیه اول همین سوره اشاره شد. جلسه۱۱۷۶ https://yekaye.ir/at-talaq-65-01-2/
ارْتَبْتُمْ
قبلا درباره ماده «ریب» بیان شد که اغلب آن را در معنای شک و تردید دانستهاند؛ ابنفارس آن را ترکیبی از شک و خوف میداند؛ راغب آن را یک نحوه توهم میشمرد، یعنی توهم کنیم که چیزی به گونه خاصی است و بعد معلوم شود آن طور نبوده است؛ و مرحوم مصطفوی هم توهمی که همراه با شک و لذا غیرقابل اعتماد باشد معرفی کرده است. اما از نظر حسن جبل معنای محوری این ماده آن است که بر یک چیزی که ساکن است و قرار دارد چیزی وارد شود که آن را به تکان و تزلزل درآورد و ناراحتش کند؛ و شک و تردید را هم از بابت همین تزلزلی که در شخص ایجاد میکند که نمیداند آیا واقعا حق است یا باطل و احتمال میدهد که خدعهای در کار باشد که پشت سرش نامعلوم باشد «ریب» نامیدهاند؛ و چیزی که موید نظر وی است این است که کلمه «ریب» هم به معنای شک به کار رفته است و هم به معنای تغییر و رویگردانی زمانه و حدوث وضعیت جدید و تعبیر «رابنی من امر» را در جایی به کار میبرند که انسان از عاقبت چیزی میترسد و نسبت به آن شک و خوف دارد.
… این ماده در باب افتعال (ارتیاب) و افعال (إرابة) نیز در قرآن کریم به کار رفته است؛ البته در مورد اول هم به صورت فعل و هم به صورت اسم فاعل (مرتاب)؛ و در دومی فقط به صورت اسم فاعل (مُریب). برخی کاربرد این ماده در این دو باب را به یک معنا دانستهاند؛ اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که اینها متفاوتند و تفاوت اینها در آن است که ارتیاب (باب افتعال) دلالت بر اختیار فعل و اینکه خود شخص آن را با میل و رغبت برگزیده دارد؛ یعنی میخواهد بگوید این گونه نیست که «آنها دچار شک و تردید شوند» بلکه «خودشان شک میورزند»؛ مانند: «أَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ» (نور/۵۰)، «يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ …» (حديد/۱۴)؛ و به همین جهت است که ارتیاب در دین از مومنان نفی شده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا …» (حجرات/۱۵)، «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذينَ آمَنُوا إيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ …» (مدثر/۳۱)؛ اما «ارابة» (باب افعال) دلالت بر اظهار و ایجاد فعل دارد و تاکید بر صدور فعل از فاعل است. به تعبیر دیگر، «مرتاب» برای افرادی به کار میرود که این ریب و تردید را در دل خود پذیرا شدهاند: «وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ في شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ» (غافر/۳۴)، اما «مریب» در جایی به کار میرود که کسی است که شک خود را اظهار میدارد و موجب ریب در دیگران میشود.
اگرچه غیر از مواردی که ایشان به عنوان شاهد مثال آوردهاند موارد دیگری نیز از کلمه «ارتیاب» وجود دارد که با توضیحات ایشان سازگار است، مانند: «إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ» (توبة/۴۵) و «وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ» (عنكبوت/۴۸)؛ اما به نظر میرسد مواردی هم هست که چنین دلالتی (اختیاری بودن قبول شک) در آنان چندان پذیرفتنی نیست، مانند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ … ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلاَّ تَرْتابُوا» (بقرة/۲۸۲)، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ … تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَري بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى» (مائدة/۱۰۶) و «وَ اللاَّئي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ» (طلاق/۴). شاید بتوان فرمایش ایشان را این طور تکمیل کرد که هروقت قرار باشد به عنوان وصف خود شخص (در معنای لازم: شک کردن) قرار گیرد به باب افتعال میرود، که البته گاه دلالت ضمنیای هم دارد که خود آنها در این به شک افتادن خویش نقشی داشتهاند؛ ولی وقتی به باب افعال میرود تاکید بر معنای متعدی (به شک انداختن) است، چنانکه کلمه «مریب» – غیر از یک مورد که در وصف کافران آمده (مُعْتَدٍ مُريبٍ؛ ق/۲۵)– در بقیه کاربردهای قرآنیاش وصف «شک» و به صورت «شَكٍّ مُريبٍ» است، یعنی شکی که افراد را به تزلزل میاندازد و افراد به خاطر این تزلزل و تردیدی که در آنها پیدا شد ایمان نمیآورند و باور نمیکنند؛ اعم از افرادی که در قیامت تردید داشتند (سبأ/۵۴)، یا کسانی که در خصوص تعالیم پیامبران تردید داشتند، خواه کافران و منکران انبیاء (ابراهیم/۹)، و خواه کسانی که ظاهرا به دین انبیاء متدین شده بودند اما به خاطر اختلافاتی که در دین پیدا شده بود دچار تزلزل و تردید شده بودند (شوری/۱۴).
دیدیم که در ماده «ریب» یک نحوه معنای شک نهفته است؛ در تفاوت «شک» و «ارتیاب» گفتهاند که «ارتیاب» شک همراه با اتهام زدن است؛ از این رو میگویند «من درباره اینکه امروز باران ببارد شک دارم، اما اینجا از ازتیاب استفاده نمیکنند؛ یا وقتی میگویند من نسبت به فلان کس مرتاب هستم یعنی در کار وی شک دارم و او را متهم میدانم.
جلسه ۱۰۸۰ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-15-1/
فَعِدَّتُهُنَّ
درباره ماده «عدد» و کلمه «عدّة» ذیل آیه اول همین سوره بحث شد. جلسه۱۱۷۶ https://yekaye.ir/at-talaq-65-01-2/
أُولَـٰتُ
کلمه «أولات» که مونث کلمه «أولوا» باشد را برخی (مثلا در نرمافزار جامع احادیث) ذیل ماده «أول» قرار دادهاند که درباره این ماده، که بسیار پیچیدگی دارد، به تفصیل در جلسه ۹۸۰ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-13/ بحث شد و احتمالا اینها بین «أولیٰ» (بر وزن فُعلی) که مونث کلمه «أول» است با «أولي» (بر وزن أفعل، که مذکر است) که دلالت بر یک نحوه معنای صاحب اختیار دارد خلط کردهاند. لذا همانجا این احتمال را بعید دانستیم، و به نظر میرسد که این دو کلمه از ماده «ولی» باشد، که درباره ماده «ولی» نیز به تفصیل قبلا بحث شد و فقط به این مقدار اشاره میکنیم:
درباره ماده «ولی» ابن فارس گفته است که اصل آن، دلالت بر «قرب» و نزدیکی میکند، چنانکه تعبیر «تَبَاعَدَ بعد وَلْىٍ» یعنی بعد از نزدیکی دور شد؛ ولی مرحوم مصطفوی تکمله ای زده کهک نه هر گونه قرب، بلکه دلالت دارد بر وقوع چیزی در ورای چیز دیگر (که وراء، اعم از جلو یا پشت سر است) در حالی که رابطهای بین آنها باشد، و در واقع، «قرب» و نزدیکی لازمه و اثر این معناست، نه اصل آن؛ و به تعبیر مرحوم طبرسی، به معنای اتصال دو چیز است بدون اینکه فاصلهای بین آنها باشد؛ و از نظر راغب۷ این استعاره گرفته میشود برای نزدیکی از حیث مکان، نسبت، دین، دوستی، نصرت، اعتقاد، و …، چنانکه فعل «ولی یلی» در جایی به کار میرود که چیزی در پس چیز دیگری باشد «قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ» (توبه/۱۲۳) ویا در پی او بیاید؛ و حتی برخی اگرچه کلمه «وَلْي» را به همان معنای «قُرْب» دانستهاند، اما اشاره کردهاند که برخی این کلمه را هم به معنای «حصول امر دومی بعد از امر اول بدون فاصله» دانستهاند.
در همانجا با استناد به سخن راغب اصفهانی بیان شد:
این معنای در پی هم آمدن ویا پشت سر هم بودنی که امر سومی بین آنها نباشد، بنوعی معنای سزاوارتر بودن را میرساند، از این روست که کلمه «أولی» به معنای «سزاوارتر» (یعنی نسبت اولی با دومی از هر امر ثالثی بیشتر است) از همین ماده درست شده است: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ» (آل عمران/۶۸) «إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقيراً فَاللَّهُ أَوْلى بِهِما» (نساء/۱۳۵) «أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ» (انفال/۷۵ و احزاب/۶) «ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذينَ هُمْ أَوْلى بِها صِلِيًّا» (مریم/۷۰) «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (احزاب/۶) و «أَوْلى لَكَ فَأَوْلى» (قیامت/۳۴ و ۳۵) که در خصوص مورد اخیر برخی این احتمال را که در اینجا «أولی» فعل متعدی در معنای «نزدیک کردن» ویا به معنای «انزجر» باشد، منتفی ندانستهاند.
جلسه ۹۶۱ https://yekaye.ir/an-nesa-4-33/
البته همین کلمه «أولی» هم بحثهای خاص خود دارد چنانکه در جای دیگری اشاره کردیم که از نظر زمخشری تعبیر «أولی لک» به معنای «ویل لک: وای بر تو» است؛ و بیضاوی توضیح داده که در واقع ماده آن، «ویل» بوده است که در وزن أفعل رفته و جابجایی رخ داده است («أویل» بوده که به «أولی» تبدیل شده است، همانند «أدون» که به «أدنی» تبدیل میشود).
جلسه ۳۹۲ https://yekaye.ir/al-qiyamah-75-34/
الْأَحْمَالِ / حَمْلَهُنَّ
قبلا بیان شد که ماده «حمل» به معنای «جابجا کردن چیزی» کلمهای است که در زبان فارسی هم مانوس است. تنها نکتهای که باید افزود این است که در زبان عربی بین «حَمْل» و «حِمْل» تفاوت میگذارند. «حَمْل» (ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها؛ حج/۲) در جایی است که آن شیای که قرار است جابجا شود، تحت احاطه حامل ویا در درون وی باشد (مانند حمل چیزی درون دستها یا حمل جنین توسط حامله) اما «حِمْل» (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ؛ فاطر/۱۸) در جایی است که آن شیء را انسان بر پشت خود ویا روی سر جابجا کند به طوری که محموله آشکار و ظاهر باشد، چنانکه به باری که روی حیوانات میگذارند نیز «حِمل» گفته میشود.
جلسه ۳۰۷ http://yekaye.ir/al-hajj-22-2/
أَجَلُهُنَّ
کلمه «أجل» ذیل آیه دوم همین سوره بحث شد. جلسه۱۱۷۷ https://yekaye.ir/at-talaq-65-02/
يَضَعْنَ
ماده «وضع» هنوز به تفصیل بحث نشده و فقط نکاتی ذیل برخی مدخهای دیگر بیان شده است.[۲۴]
يَتَّقِ
درباره ماده «وقی» و تقوا قبلا به تفصیل بحث شد؛ جلسه ۱۰۷۸ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13-1/
يَجْعَلْ
درباره ماده «جعل» ذیل آيه ۳ همین سوره توضیحات مبسوطی گذشت. جلسه ۱۱۷۸ https://yekaye.ir/at-talaq-65-03
أَمْرِهِ
درباره کلمه «أمر» ذیل آیه اول همین سوره بحث شد. جلسه۱۱۷۶ https://yekaye.ir/at-talaq-65-01-2/
يُسْرًا
قبلا بیان شد که ماده «یسر» در اصل بر دو معنا دلالت دارد؛ یکی بر معنای گشایش و سبکی؛ و دیگری بر عضوی از اعضای بدن (دست چپ) [و یا سمت چپ]، که البته در معنای دوم در قرآن کریم ظاهرا به کار نرفته است.
«یُسر» به معنای آسانی و در مقابل «عُسر» (سختی) است «سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً» (طلاق/۷)، و «يُسْرَى» هم میتواند به معنای مصدری (سهل و آسان) باشد و هم ممکن است مونث «أیسر» (افعل التفضیل به معنای سادهتر یا سادهترین) باشد.[۲۵]
جلسه ۵۶۷ http://yekaye.ir/al-lail-92-7/
شأن نزول
نقل شده است وقتی آیه «وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ …» (بقره/۲۲۸) نازل شد، خلاد بن نعمان بن قیس انصاری گفت: یا رسول الله ص! پس عدّهی زنانی که دیگر حیض نمیبینند و عده کسی که هنوز حیض ندیده و عده زنان حامله چیست؟ و این آیات نازل شد.
طبق نقل دیگری، أبیّ بن کعب بود که شبیه این سوال را مطرح کرد و آیه نازل شد.
اسباب نزول القرآن، ص۴۵۸[۲۶]؛ الدر المنثور، ج۶، ص۲۳۴-۲۳۵[۲۷]
حدیث
الف. ناظر به هر سه دسته مذکور در آیه
۱) ذیل آیه ۱ حدیثی (شماره۱۱) از امام باقر ع در تفسیر این آيات گذشت که حضرت درباره چگونگی وقوع سهطلاقه هم توضیحاتی دادند و سپس فرمودند:
سپس اگر بعد از اینکه به وی رجوع کرد، آن یکبار طلاق باقی مانده را نیز انجام بدهد، آن زن برای عِدّه سهبار پاکشدن را مدّنظر قرار میدهد که همان سهبار عادت ماهیانه است؛ و اگر حیض نشود، [عدهاش] سه ماه است، و اگر باردار باشد، هرگاه که وضع حمل کرد، زمانش به اتمام خواهد رسید؛ و این همان سخنی است که فرمودند: «و از زنان شما آنان که از حیض شدن مأیوسند، اگر تردید دارید [که بخاطر ورود به یائسگی است یا امور دیگر]، پس عده آنان سه ماه است؛ و [نیز] دخترانی که هنوز حیض نشدهاند» که عده آنها نیز سه ماه است، «و زنان باردار مدتشان این است که بارشان را فروگذارند».
تفسير القمي، ج۲، ص۳۷۳
وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع
… ثُمَّ إِنْ طَلَّقَهَا تِلْكَ الْوَاحِدَةَ الْبَاقِيَةَ بَعْدَ مَا كَانَ رَاجَعَهَا اعْتَدَّتْ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَ هِيَ ثَلَاثُ حَيْضَاتٍ وَ إِنْ لَمْ تَكُنْ تَحِيضُ فَثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَ إِنْ كَانَ بِهَا حَمْلٌ فَإِذَا وَضَعَتْ انْقَضَى أَجَلُهَا وَ هْو قَوْلُهُ: «وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ» فَعِدَّتُهُنَّ أَيْضاً ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ «وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُن»…
بقیه حدیث ذیل آیه ۶ خواهد آمد.
تبصره: چنانکه ذیل آیه ۱ هم اشاره شد ظاهرا مصححین این کتاب (یا تدوینکنندگان نرمافزار جامع احادیث) نظرشان این بوده است که از آیه «وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ» و عبارت «وَ ذَلِكَ أَنْ تَدَعَهَا حَتَّى تَحِيضَ …» توضیحات خودم مرحوم قمی است؛ اما هم مرحوم بحرانی (البرهان في تفسير القرآن، ج۵، ص ۴۰۵) و هم مرحوم مجلسی (بحار الأنوار، ج۱۰۱، ص۱۴۸) و هم مرحوم حویزی (تفسير نور الثقلين، ج۵، ص۳۴۷) و هم مرحوم قمی مشهدی (تفسير كنز الدقائق، ج۱۳، ص۲۹۲) این را به عنوان ادامه سخنان امام باقر ع نقل کردهاند.
البته مرحوم قمی چند سطر بعد دوباره توضیحاتی درباره فراز مربوط به «اولات الاحمال» دارد که محدث نوری این را هم تتمه کلام امام باقر ع دانسته؛ ولی علمای فوق همگی آن را سخن خود مرحوم قمی دانستهاند؛ که ذیل فراز فوق (حدیث ۱۵) بدان اشاره خواهد شد.
۲) عبدالرحمن بن حجاج از امام کاظم ع روایت کرده که فرمودند:
هنگامی که مردی زنش را طلاق داد و آن زن ادعای بارداری کرد باید به خاطر آن نه ماه منتظر بماند اگر بچه به دنیا آمد که هیچ؛ وگرنه سه ماه عده نگه دارد سپس آن زن به طور کامل از وی جدا میشود.
تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۹
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ ع يَقُولُ:
إِذَا طَلَّقَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ فَادَّعَتْ حَمْلًا انْتَظَرَ بِهَا تِسْعَةَ أَشْهُرٍ فَإِنْ وَلَدَتْ وَ إِلَّا اعْتَدَّتْ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ ثُمَّ قَدْ بَانَتْ مِنْهُ.
محمد بن حکیم چند روایت از امام کاظم ع در همین موضوع دارد؛ که احتمال دارد دو مورد اول یک واقعه بوده باشد با طول و تفصیل متفاوت که در ادامه همگی تقدیم میشود:
۳) الف. وی روایت کرده است که از امام کاظم ع پرسیدم: زنی که امثال او حیض نمیبینند و هنوز حائض نشده است چه مقدار عده نگه دارد؟
فرمودند: سه ماه.
گفتم: اگر شک و تردید داشته باشد [که شاید حامله شده باشد]؟
فرمودند: طولانیترین مدت را در نظر بگیرد؛نه ماه عده نگه دارد.
گفتم: اگر [باز هم] شک و تردید داشته باشد؟
فرمودند: دیگر جای شک و تردید نیست؛ زیرا خداوند برای بچهای که در شکم است زمانی قرار داده است که بعد از آن دیگر جای تردید نیست.
تهذيب الأحكام، ج۸، ص۶۸
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع فَقُلْتُ: الْمَرْأَةُ الَّتِي لَا تَحِيضُ مِثْلُهَا وَ لَمْ تَحِضْ كَمْ تَعْتَدُّ؟
قَالَ: ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ.
قُلْتُ: فَإِنَّهَا ارْتَابَتْ.
قَالَ: تَعْتَدُّ آخِرَ الْأَجَلَيْنِ، تَعْتَدُّ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ.
قُلْتُ: فَإِنَّهَا ارْتَابَتْ.
قَالَ: لَيْسَ عَلَيْهَا ارْتِيَابٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلْحَبَلِ وَقْتاً فَلَيْسَ بَعْدَهُ ارْتِيَابٌ.
ب. وی میگوید از امام کاظم ع پرسیدم: زن جوانی را که امثال او حیض میبینند شوهرش طلاق داده است ولی او حیض نمیبیند، چه مقدار عده نگه دارد؟
فرمودند: سه ماه.
گفتم: اگر بعد از سه ماه ادعا کند که باردار است چطور؟
فرمودند: عدهاش نه ماه است.
گفتم: اگر بعد از نه ماه هم هنوز ادعای باردار بودن دارد؟
فرمودند: بارداری فقط نه ماه است.
گفتم: آیا ازدواج کند؟
فرمودند: سه ماه احتیاط کند. [یعنی از باب احتیاط سه ماه دست نگه دارد]
گفتم: اگر بعد از سه ماه هم ادعا کرد؟
فرمودند: دیگر جای شک و تردید نیست؛ اگر دلش میخواهد ازدواج کند.
الكافي، ج۶، ص۱۰۱؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۹
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ:
قُلْتُ لَهُ الْمَرْأَةُ الشَّابَّةُ الَّتِي تَحِيضُ مِثْلُهَا يُطَلِّقُهَا زَوْجُهَا فَيَرْتَفِعُ طَمْثُهَا كَمْ عِدَّتُهَا؟
قَالَ: ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ.
قُلْتُ: فَإِنَّهَا ادَّعَتِ الْحَبَلَ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ.
قَالَ: عِدَّتُهَا تِسْعَةُ أَشْهُرٍ.
قُلْتُ: فَإِنَّهَا ادَّعَتِ الْحَبَلَ بَعْدَ تِسْعَةِ أَشْهُرٍ.
قَالَ: إِنَّمَا الْحَبَلُ تِسْعَةُ أَشْهُرٍ.
قُلْتُ تَزَوَّجُ قَالَ: تَحْتَاطُ بِثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ قُلْتُ فَإِنَّهَا ادَّعَتْ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ قَالَ: لَا رِيبَةَ عَلَيْهَا تَزَوَّجُ إِنْ شَاءَتْ.
ج. وی روایت کرده که به عبد صالح [ظاهرا امام کاظم ع مراد است] گفتم: زن جوانی را که امثال او حیض میبینند شوهرش طلاق داده است ولی او حیض نمیبیند، چه مقدار عده نگه دارد؟
فرمودند: سه ماه.
گفتم: «فدایت شوم، اما او پس از سه ماه ازدواج کرد و پس از نزدیکی برایش روشن شد که باردار است، چطور؟»
فرمودند «ای ابن حکیم، چنین نیست! قطع حیض دو نوع است: یا فسادی از ناحیه حیض است [یعنی بیماری و مشکلی برای حیض رخ داده]، که در این صورت او میتواند ازدواج کند و باردار نیست. یا اینکه باردار است؛ که در این صورت، در عرض سه ماه مشخص میشود، زیرا خداوند متعال آن را زمانی قرار داده است که بارداری آشکار میشود.
گفتم: اما او شک دارد.
فرمودند: «مدت عده او نه ماه است.»
گفتم: اما او بعد از نه ماه هم شک دارد.
فرمودند: «بارداری فقط نه ماه است.»
گفتم: «پس ازدواج کند؟»
فرمودند: «سه ماه احتیاط کند.»
گفتم: «اگر بعد از سه ماه شک کرد چطور؟.»
فرمودند: «دیگر جای هیچ شکی نیست؛ ازدواج کند.»
الكافي، ج۶، ص۱۰۲؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۹
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ وَ أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع قَالَ:
قُلْتُ لَهُ: الْمَرْأَةُ الشَّابَّةُ الَّتِي تَحِيضُ مِثْلُهَا يُطَلِّقُهَا زَوْجُهَا فَيَرْتَفِعُ طَمْثُهَا مَا عِدَّتُهَا؟
قَالَ: ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ.
قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَإِنَّهَا تَزَوَّجَتْ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ فَتَبَيَّنَ بِهَا بَعْدَ مَا دَخَلَتْ عَلَى زَوْجِهَا أَنَّهَا حَامِلٌ؟
قَالَ: هَيْهَاتَ مِنْ ذَلِكَ يَا ابْنَ حَكِيمٍ! رَفْعُ الطَّمْثِ ضَرْبَانِ: إِمَّا فَسَادٌ مِنْ حَيْضَةٍ فَقَدْ حَلَّ لَهَا الْأَزْوَاجُ وَ لَيْسَ بِحَامِلٍ؛ وَ إِمَّا حَامِلٌ فَهُوَ تَسْتَبِينُ فِي ثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ جَعَلَهُ وَقْتاً يَسْتَبِينُ فِيهِ الْحَمْلُ.
قَالَ: قُلْتُ: فَإِنَّهَا ارْتَابَتْ.
قَالَ: عِدَّتُهَا تِسْعَةُ أَشْهُرٍ.
قُلْتُ: فَإِنَّهَا ارْتَابَتْ بَعْدَ تِسْعَةِ أَشْهُرٍ.
قَالَ: إِنَّمَا الْحَمْلُ تِسْعَةُ أَشْهُرٍ.
قُلْتُ: فَتَزَوَّجُ؟
قَالَ: تَحْتَاطُ بِثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ.
قُلْتُ: فَإِنَّهَا ارْتَابَتْ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ.
قَالَ: لَيْسَ عَلَيْهَا رِيبَةٌ تَتَزَوَّجُ.
د. وی روایت کرده که به امام صادق ع یا امام کاظم ع گفتم: زنی را شوهرش طلاق داد چون سه ماه گذشت ادعا کرد که باردار است.
فرمودند: برایش نه ماه منتظر بماند.
گفتم: اگر بعد از آن هم ادعا کرد که باردار است، چطور؟»
فرمودند: اصلا چنین نیست! همانا قطع حیض دو نوع است: یا بارداریای آشکار است یا فسادی از ناحیه حیض؛ ولیکن تا سه ماه بعد احتیاط کند… [ادامه حدیث درباره نحوه طلاق دادن زنی است که حیض او قطع شده است.]
الكافي، ج۶، ص۱۰۲
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَوْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ:
قُلْتُ لَهُ: رَجُلٌ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ فَلَمَّا مَضَتْ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ ادَّعَتْ حَبَلًا قَالَ: يُنْتَظَرُ بِهَا تِسْعَةَ أَشْهُرٍ قَالَ: قُلْتُ: فَإِنَّهَا ادَّعَتْ بَعْدَ ذَلِكَ حَبَلًا قَالَ: هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ إِنَّمَا يَرْتَفِعُ الطَّمْثُ مِنْ ضَرْبَيْنِ إِمَّا حَبَلٍ بَيِّنٍ وَ إِمَّا فَسَادٍ مِنَ الطَّمْثِ وَ لَكِنَّهَا تَحْتَاطُ بِثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ بَعْدُ…[۲۸]
۴) به امام رضا ع منسوب است که فرمودهاند:
بدان که پنج زن در هر حالی میشود طلاق داد و نیاز نیست که حتما در حالت پاکی باشند: زن باردار، زنی که شوهرش غایب است، زنی که با او نزدیکی نشده است، زنی که به حیض نرسیده است و زنی که از حیض مأیوس شده است. اما زنی که حیض ندیده یا از حیض مأیوس شده است، دو حالت دارد. اگر زنان همانند او حیض نمیشوند، [حکم او هم همانند آنهاست] عدّهای برای او وجود ندارد؛ و اگر زنان همانند او حیض میشوند، باید سه ماه عدّه نگه دارد.
طلاق زن باردار یک طلاق محسوب میشود و پایان عدّه او آن است که بارش را فروگذارد؛ و با هر کدام که کوتاهتر باشد، پایان مییابد: اگر در همان روزی که طلاق داده میشود یا بعد از آن زایمان کند یا سقط جنین کند، جدایی کامل [= عدهاش تمام] میشود؛ و میتواند با مردان دیگر ازدواج کند؛ و اگر سه ماه قبل از اینکه وضع حمل کند بر او بگذرد، باز هم جدایی کامل میشود؛ ولی نمیتواند با مردان دیگر ازدواج کند تا زمانی که وضع حمل کند. پس اگر قبل از اینکه زایمان کند یا سه ماه بر او بگذرد، مرد [برای ادامه زندگی مشترک] به وی رجوع کند و سپس دوباره بخواهد او را طلاق دهد، نمیتواند این کار را انجام دهد تا زمانی که او زایمان کند و پاک شود، سپس میتواند او را طلاق دهد.
الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص۲۴۴
وَ اعْلَمْ أَنَّ خَمْساً يُطَلَّقْنَ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ لَا يَحْتَاجُ الزَّوْجُ يَنْظُرُ طُهْرَهَا الْحَامِلُ وَ الْغَائِبُ عَنْهَا زَوْجُهَا وَ الَّتِي لَمْ يُدْخَلْ بِهَا وَ الَّتِي لَمْ تَبْلُغِ الْحَيْضَ وَ الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْحَيْضِ. فَأَمَّا الَّتِي لَمْ تَحِضْ أَوْ قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْحَيْضِ فَعَلَى وَجْهَيْنِ: وَ إِنْ كَانَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ فَلَا عِدَّةَ عَلَيْهَا وَ إِنْ كَانَ مِثْلُهَا تَحِيضُ فَعَلَيْهَا الْعِدَّةُ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ.
وَ طَلَاقُ الْحَامِلِ فَهُوَ وَاحِدٌ وَ أَجَلُهَا أَنْ تَضَعَ مَا فِي بَطْنِهَا وَ هُوَ أَقْرَبُ الْأَجَلَيْنِ: فَإِذَا وَضَعَتْ أَوْ أَسْقَطَتْ يَوْمَ طَلَّقَهَا أَوْ بَعْدُ مَتَى كَانَ فَقَدْ بَانَتْ مِنْهُ وَ حَلَّتْ لِلْأَزْوَاجِ فَإِنْ مَضَى بِهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَضَعَ فَقَدْ بَانَتْ مِنْهُ وَ لَا تَحِلُّ لِلْأَزْوَاجِ حَتَّى تَضَعَ؛ فَإِنْ رَاجَعَهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَضَعَ مَا فِي بَطْنِهَا أَوْ تَمْضِيَ لَهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ ثُمَّ أَرَادَ طَلَاقَهَا فَلَيْسَ لَهُ ذَلِكَ حَتَّى تَضَعَ مَا فِي بَطْنِهَا وَ تَطْهُرَ ثُمَّ يُطَلِّقَهَا.
متن فوق در کتاب فقه الرضا ع آمده است. برخی همچون مرحوم بحرانی این کتاب را مربوط به خود امام رضا ع میدانند و لذا این فراز را هم به عنوان سخن ایشان نقل کردهاند (الحدائق الناضرة، ج۲۵، ص۲۸۷). علامه حلی این پنج دسته را با عباراتی مختصرتر از قول ابن ابی عقیل چنین نقل میکند که به نحو متواتر از صادقین [یعنی امام باقر ع وامام صادق ع] روایت شده است که این پنج گروه را در هر حال میشود طلاق داد[۲۹]؛ و سپس با عباراتی که شبیه عبارات فوق است مطلب را از قول علی بن بابویه (صدوق اول) میآورد (مثلا در مختلف الشيعة، ج۷، ص۳۵۳) و بر همین اساس این را در کتاب مجموعة فتاوى ابن بابويه (ص۱۱۴) به عنوان سخن او آوردهاند؛ و شیخ صدوق هم قریب به همین عبارات را [با تفاوتهای مختصری] در کتاب خویش (المقنع، ص۳۴۵) آورده است.[۳۰] لذا با اینکه احتمال دارد این فراز سخن خود امام ع نباشد اما از آنجا که به تعبیر ابن ابی عقیل، مضمونش به نحو متواتر از ائمه اطهار روایت شده تقدیم شد.
ب. وَالّـٰئِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَـٰثَةُ أَشْهُرٍ وَالّـٰئِي لَمْ يَحِضْنَ
۵) الف. مرحوم طبرسی میگوید که از ائمه اطهار ع ناظر به این آیه روایت شده است که فرمودند:
«و از زنان شما آنان که از حیض شدن مأیوسند» و حیض نمیشوند «اگر تردید دارید» پس نمیدانید که آیا حیض نشدنان به خاطر کِبَرِ سن [ورود به سن یائسگی] است یا به خاطر عارضهای دیگر، «پس عده آنان سه ماه است»؛ و آنان کسانیاند که امثال ایشان حیض میشوند زیرا اگر در سن کسانی بودند که حیض نمیشوند که جایی برای شک و تردید نمیماند.
مجمع البيان، ج۱۰، ص۴۶۱
«وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ» فلا يحضن «إِنِ ارْتَبْتُمْ» فَلَا تَدْرُونَ لِكِبَرٍ ارْتَفَعَ حَيْضُهُنَّ أَمْ لِعَارِضٍ [«فَعِدَّتُهُنَّ] ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ» وَ هُنَّ اللَّوَاتِي أَمْثَالُهُنَّ يَحِضْنَ لِأَنَّهُنَّ لَوْ كُنَّ فِي سِنِّ مَنْ لَا تَحِيضُ لَمْ يَكُنْ لِلِارْتِيَابِ مَعْنًى.َ وَ هَذَا هُوَ الْمَرْوِيُّ عَنْ أَئِمَّتِنَا ع
ب. وی در کتاب دیگر خود، بعد از اینکه عین عبارات فوق را تا عبارت «پس عده آنان سه ماه است» میآورد؛چنین ادامه می دهد:
این عده برای کسانی است که وضعیت درباره آنها مشکوک است؛ و مقدار آن مربوط به کمتر از پنجاه سالگی است؛ و این رویه اهل بیت علیهم السلام است.
تفسير جوامع الجامع، ج۴، ص۳۱۰
وَالّلائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ» فلا يحضن، «إِنِ ارْتَبْتُمْ» فلا تدرون لكبر ارتفع حيضهنّ أم لعارض، «فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ» فهذه عدّة المرتاب بها،و قدر ذلك بما دون خمسين سنة و هو مذهب أهل البيت عليهم السلام
تبصره:
احادیث فراوانی آمده است که در آنها تصریح شده دختری که به سن بلوغ نرسیده و نیز زنی که یائسه باشد و دیگر بچهدار نمیشود، در صورتی که طلاق داده شوند، عده ندارند (مثلا الكافي، ج۶، ص۸۵، بَابُ طَلَاقِ الَّتِي لَمْ تَبْلُغْ وَ الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ، احادیث ۱-۵[۳۱]؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۶۶-۶۷، احادیث ۱۳۷-۱۴۱[۳۲])؛ که با همین تحلیل فوق سازگار است؛ یعنی عده نداشتن دختری که قطعا بالغ نشده و زنی که قطعا به سن یائسگی وارد سده، محل تردید نیست؛ و این سه ماه برای افرادی است که بین این دو سن هستند ولی به خاطر حیض نشدن اوضاعشان مشکوک است؛ چنانکه در روایاتی که در ادامه میآید بوضوح این مطلب معلوم میشود.
۶) الف. از محمد بن حکیم روایت شده که از امام کاظم علیه السلام درباره زنی که عادت ماهانهاش قطع شده پرسیدم، فرمودند:
قطع عادت ماهانه بر دو قسم است: یا فسادی از ناحیه حیض یا قطع شدن بخاطر بارداریای است؛ هر کدام که باشد، ازدواج با او حلال میشود اگر که وضع حمل کند یا سه ماه بر او بگذرد که خون نبیند.
تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۳۰
سَعْدٌ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ أَخِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ امْرَأَةٍ يَرْتَفِعُ حَيْضُهَا. قَالَ:
ارْتِفَاعُ الطَّمْثِ ضَرْبَانِ فَسَادٌ مِنْ حَيْضٍ أَوِ ارْتِفَاعٌ مِنْ حَمْلٍ، فَأَيُّهُمَا كَانَ فَقَدْ حَلَّتْ لِلْأَزْوَاجِ إِذَا وَضَعَتْ أَوْ مَرَّتْ بِهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ بِيضٍ لَيْسَ فِيهَا دَمٌ.
ب. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
عده برای زنی که حیض نمیشود و زن مستحاضهای که پاک نمیشود، و دختری که از حیض دیدن مأیوس شده [و هنوز حیض ندیده] است، سه ماه است. و عدّه برای زنی که حیض میشود و این حیضش به طور منظم عادت ماهانه است، سه حیض است، [که هرگاه این حیضها رخ دهد مردان دیگر میتوانند برای ازدواج با او اقدام کنند].
من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۵۱-۵۱۳؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۶۷-۶۸
رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ [/ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ] عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
عِدَّةُ الْمَرْأَةِ الَّتِي لَا تَحِيضُ وَ الْمُسْتَحَاضَةِ الَّتِي لَا تَطْهُرُ وَ الْجَارِيَةِ الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ [وَ لَمْ تُدْرِكِ الْحَيْضَ] ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَ عِدَّةُ الَّتِي [لَا] يَسْتَقِيمُ حَيْضُهَا ثَلَاثُ حِيَضٍ [مَتَى مَا حَاضَتْهَا فَقَدْ حَلَّتْ لِلْأَزْوَاجِ].
تبصره: مواردی که داخل کروشه گذاشته شده، بر اساس متن تهذیب است؛ فقط این نکته لازم به ذکر است در متن کنونی تهذیب عبارت به صورت «لَا يَسْتَقِيمُ حَيْضُهَا» ثبت شده، که علیالقاعده اشتباه است؛ و شیخ حر عاملی در وسائل الشيعة (ج۲۲، ص۱۸۰) که این را از تهذیب آورده، شبیه همین نسخه من لایحضره الفقیه، آن را بدون «لا» نقل کرده است؛ که نشان میدهد در نسخه تهذیب او «لا» نداشته؛ و مرحوم مجلسی هم در ملاذ الأخيار (ج۱۳، ص۱۳۶) که شرح تهذیب است، تصریح میکند که این «لا» اشتباه ناسخان است؛ و میگوید در فقیه و کافی بدون «لا» آمده است؛ و ظاهرا مقصودش از کافی روایتی است که در شماره ۷.ب خواهد آمد.
۷) الف. حلبی میگوید: از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل پرسیدم که میفرماید: «اگر که تردید داشتید» (طلاق/۴)؟
فرمودند: آنکه [ندیدن حیض برایش] از یک ماه بگذرد همان تردید است.
الكافي، ج۳، ص۷۵
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنِ ارْتَبْتُمْ»؟
فَقَالَ: مَا جَازَ الشَّهْرَ فَهُوَ رِيبَةٌ.
ب. ظاهرا حدیث فوق، قسمتی از حدیث زیر بوده است که با مقدمه و موخرهاش چنین است که:
حلبی از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که فرمودند:
عده برای زنی که حیض نمیشود و زن مستحاضهای که پاک نمیشود، سه ماه است. و عدّه برای زنی که حیض میشود و این حیضش به طور منظم عادت ماهانه است، سه دوره پاکی است.
از ایشان درباره این سخن خداوند عز و جل پرسیدم که میفرماید: «اگر که تردید داشتید» (طلاق/۴)، تردید چیست؟
فرمودند: آنکه [ندیدن حیض برایش] از یک ماه بگذرد همان تردید است؛ پس باید سه ماه عده نگه دارد و حیض را رها کند و [جایی که این تردید] در یک ماه باشد و از [زمان] حیض زن بیشتر نشود، تا سه حیض، عده او سه حیض خواهد بود.[۳۳]
الكافي، ج۶، ص۱۰۰؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۱۷
عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
عِدَّةُ الْمَرْأَةِ الَّتِي لَا تَحِيضُ وَ الْمُسْتَحَاضَةِ الَّتِي لَا تَطْهُرُ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَ عِدَّةُ الَّتِي تَحِيضُ وَ يَسْتَقِيمُ حَيْضُهَا ثَلَاثَةُ قُرُوءٍ.
قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنِ ارْتَبْتُمْ»، مَا الرِّيبَةُ؟
فَقَالَ: مَا زَادَ عَلَى شَهْرٍ فَهُوَ رِيبَةٌ فَلْتَعْتَدَّ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ وَ لْتَتْرُكِ الْحَيْضَ وَ مَا كَانَ فِي الشَّهْرِ لَمْ تَزِدْ فِي الْحَيْضِ عَلَيْهِ ثَلَاثَ حِيَضٍ فَعِدَّتُهَا ثَلَاثُ حِيَضٍ.
فراز اول این روایت از قول ابوبصیر هم از امام صادق ع روایت شده است؛ ر.ک: الكافي، ج۶، ص۹۹[۳۴]؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۱۷؛ الإستبصار، ج۳، ص۳۳۲ و شیخ طوسی در الإستبصار (ج۳، ص۳۲۶) فقط فراز دوم را نقل و در توضیح آن گفته است که میخواهد بفرماید که اگر تردید و به هم خوردنی که پیش آمده از باب این است که خون دیدن کمتر از یک ماه رخ داد، این مصداق تردیدی نیست که ممکن است بخاطر بارداری باشد و موجب میشود بنا را بر سه ماه بگذارد؛ بلکه در اینجا باید همان رویه سه حیض را برای عده نگه دارد؛ بلکه آنجا که زمان حیض او به تاخیر میافتد و از یک ماه عبور میکند جایی است که شک در مورد بارداری پیش میآید؛ که اگر تا سه ماه خون ندید همین سه ماه را باید عده قرار دهد و اگر در فاصله این سه ماه خون دید بحث دیگری دارد که در احادیث دیگر آمده است.[۳۵] [که در حدیث بعد میآید].
ج. روایت شده که از امام صادق (علیه السلام) در مورد این سخن خداوند متعال سوال شد که: « و از زنان شما آنان که از حیض شدن مأیوسند، اگر تردید دارید، پس عده آنان سه ماه است».
فرمودند: «تردید آنجایی است که از یک ماه بیشتر شود. پس اگر یک ماه گذشت و حیض نشد و در شرایط کسی بود که از حیض شدن ناامید است، عده را به ماهها [یعنی همان سه ماه مذکور در آیه] نگه میدارد. اما اگر قبل از پایان عدهاش عادت ماهانهاش به او بازگشت [یعنی حیض شد] بر او لازم است که بر اساس دورههای قاعدگی عده نگه دارد و عده را از سر بگیرد. و اگر یک یا دو بار حیض شد و سپس در زمره کسانی درآمد که ماز حیض شدن] ناامیدند، عده را دوباره بر اساس ماهها شروع کند. اگر مردی همسرش را یک بار یا دو بار طلاق داد و سپس [قبل از اینکه عده طلاق تمام شود] فوت کرد، زن از روز مرگ همسرش عده را شروع میکند و عده زنی را که شوهرش مرده است نگه میدارد، زیرا او قبل از اینکه از حکمی که بر آن بوده، خارج شود در حکم دومی وارد شده است.
پی نوشت:
عده زن مطلقه سه ماه یا سه دوره عادت ماهیانه است طبق توضیحی که در حدیث گذشت؛ ولی عده زنی که شوهرش از دنیا برود چهار ماه و ده روز است. میدانیم که اگر کسی زنش را طلاق داد و این طلاق، رجعی باشد – یعنی امکان رجوع شوهر و از سرگیری مجدد زندگی مشترک بدون عقد جدید برقرار باشد-، طلاق کاملا مستقر نیست و شوهر باید همچنان نفقه وی را بدهد و او را در خانه خود نگه دارد. حالا امام صادق ع میفرمایند اگر در چنین شرایطی مرد از دنیا برود، چون طلاق مستقر نشده، این همانند زن وی حساب میشود و لذا عده وفات را باید نگه دارد.
دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۸۸
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ» قَالَ:
الرِّيبَةُ مَا زَادَ عَلَى شَهْرٍ فَإِنْ مَضَى لَهَا شَهْرٌ وَ لَمْ تَحِضْ وَ كَانَتْ فِي حَالِ مَنْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ اعْتَدَّتْ بِالشُّهُورِ. فَإِنْ عَادَ عَلَيْهَا الْحَيْضُ قَبْلَ أَنْ تَنْقَضِيَ عِدَّتُهَا كَانَ عَلَيْهَا أَنْ تَعْتَدَّ بِالْأَقْرَاءِ وَ تَسْتَأْنِفَ الْعِدَّةَ وَ إِنْ حَاضَتْ حَيْضَةً أَوْ حَيْضَتَيْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنَ الْمُؤْيَسَاتِ اسْتَأْنَفَتِ الْعِدَّةَ بِالشُّهُورِ. وَ إِنْ طَلَّقَ رَجُلٌ امْرَأَتَهُ تَطْلِيقَةً أَوْ تَطْلِيقَتَيْنِ ثُمَّ مَاتَ اسْتَقْبَلَتِ الْعِدَّةَ مِنْ يَوْمِ مَوْتِهِ وَ اعْتَدَّتْ عِدَّةَ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا لِأَنَّهَا قَدْ دَخَلَتْ فِي حُكْمٍ ثَانٍ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ مِنَ الْحُكْمِ الَّذِي كَانَتْ فِيهِ.
۸) الف. محمد بن حکیم روایت کرده است که به عبد صالح علیه السلام [ظاهرا مقصود، امام کاظم ع باشد] گفتم: دختر جوانی که حیض نمیبیند ولی امثال او باردار میشوند [در نقل شیخ صدوق: حیض میبینند] شوهرش او را طلاق داد.
فرمودند: مدت عدهاش سه ماه است.
الكافي، ج۶، ص۹۹؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۱۷؛ من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۵۱۲
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ عَبْدٍ صَالِحٍ ع قَالَ:
قُلْتُ لَهُ الْجَارِيَةُ الشَّابَّةُ الَّتِي لَا تَحِيضُ وَ مِثْلُهَا تَحْمِلُ [مِثْلُهَا تَحِيضُ] طَلَّقَهَا زَوْجُهَا.
قَالَ: عِدَّتُهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ.[۳۶]
ب. از امام صادق ع سوال شد درباره زنی که دچار شک و تردید [در بارداری] شده است و در سن او برخی باردار میشوند و برخی باردار نمیشوند و حیض هم نمیبینند و البته همسرش با او نزدیکی کرده است؛ چگونه طلاقش دهد؟
فرمودند: سه ماه از رابطه با وی خودداری کند و سپس طلاقش دهد.
تهذيب الأحكام، ج۸، ص۶۹
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيدَ الْعَطَّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرْأَةِ الَّتِي يُسْتَرَابُ بِهَا الَّتِي مِثْلُهَا تَحْمِلُ وَ مِثْلُهَا لَا تَحْمِلُ وَ لَا تَحِيضُ وَ قَدْ وَاقَعَهَا زَوْجُهَا كَيْفَ يُطَلِّقُهَا؟
قَالَ: يُمْسِكُ عَنْهَا ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ ثُمَّ يُطَلِّقُهَا.
۹) محمد بن مسلم از یکی از دو امام [باقر ع یا صادق ع] روایت کرده که:
در مورد زنی که هر سه ماه یک بار یا هر شش یا هفت ماه یک بار حیض میشود، و نیز زن مستحاضهای که هنوز به سن حیض نرسیده است، و زنی که یک بار حیض میشود و یکبار حیض نمیشود، و زنی که امیدی به فرزندآوری ندارد، و زنی که حیضش قطع شده ولی خودش گمان میکند که هنوز یائسه نشده است، و زنی که از حیض خود مایع زرد رنگی میبیند که چندان بر اساس رویه نیست، ایشان ذکر کردند که مدت عده برای همه این زنان سه ماه است.
الكافي، ج۶، ص۹۹؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۰؛ من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۵۱۳
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع أَنَّهُ قَالَ:
فِي الَّتِي تَحِيضُ فِي كُلِّ ثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ مَرَّةً أَوْ فِي سِتَّةٍ أَوْ فِي سَبْعَةِ أَشْهُرٍ، وَ الْمُسْتَحَاضَةِ الَّتِي لَمْ تَبْلُغِ الْحَيْضَ، وَ الَّتِي تَحِيضُ مَرَّةً وَ تَرْتَفِعُ مَرَّةً، وَ الَّتِي لَا تَطْمَعُ فِي الْوَلَدِ، وَ الَّتِي قَدِ ارْتَفَعَ حَيْضُهَا وَ زَعَمَتْ أَنَّهَا لَمْ تَيْأَسْ، وَ الَّتِي تَرَى الصُّفْرَةَ مِنْ حَيْضٍ لَيْسَ بِمُسْتَقِيمٍ، فَذَكَرَ أَنَّ عِدَّةَ هَؤُلَاءِ كُلِّهِنَّ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ.
۱۰) الف. از امام رضا ع سوال شد درباره زنی که در خصوص حیض شدنش [بخاطر حاملگی] دچار تردید شده است؛ چگونه طلاق داده میشود؟
فرمودند: بر اساس ماهها [یعنی عدهاش را نه بر اساس سه دوره عادت ماهیانه، بلکه بر اساس سه ماه نگهدارد.]
تهذيب الأحكام، ج۸، ص۶۸
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ:
سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنِ الْمُسْتَرَابَةِ مِنَ الْمَحِيضِ كَيْفَ تُطَلَّقُ؟
قَالَ: تُطَلَّقُ بِالشُّهُورِ.
ب. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:
دو چیز وجود دارد که هر کدام زودتر اتفاق بیفتد، زن مطلقه را از مردی که در مورد قاعدگی خود شک دارد، به طور کامل جدا میکند [یعنی عدهاش که امکان رجوع برای شوهر هست، به پایان میرسد]. اگر سه ماه بدون اینکه خونی ببیند بر او بگذرد، که در این صورت بر اساس ماه عدهاش تمام میشود؛ و اگر سه دوره قاعدگی بدون اینکه سه ماه بین آنها فاصله بیفتد، بر او بگذرد؛ که در این صورت بر اساس دوره قاعدگی عدهاش تمام میشود.
الكافي، ج۶، ص۹۸؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۱۷ و ۶۸[۳۷]؛ من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۵۱۴؛
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
أَمْرَانِ أَيُّهُمَا سَبَقَ بَانَتْ مِنْهُ الْمُطَلَّقَةُ الْمُسْتَرَابَةُ [الَّتِي] تَسْتَرِيبُ الْحَيْضَ إِنْ مَرَّتْ بِهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ بِيضٍ لَيْسَ فِيهَا دَمٌ بَانَتْ بِهِ وَ إِنْ مَرَّتْ بِهَا ثَلَاثُ حِيَضٍ لَيْسَ بَيْنَ الْحَيْضَتَيْنِ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ بَانَتْ بِالْحَيْضِ.[۳۸]
ج. زراره از یکی از دو امام [باقر ع یا امام صادق ع] روایت کرده فرمودند:
هر کدام از این دو مورد زودتر برای زنی اتفاق بیفتد، عده او تمام شده است. اگر سه ماه بگذرد و خونی نبیند، عده او تمام شده است. و اگر سه دوره حیض بگذرد، عده او تمام شده است.
الكافي، ج۶، ص۱۰۰؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۱۷
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ:
أَيُّ الْأَمْرَيْنِ سَبَقَ إِلَيْهَا فَقَدِ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا إِنْ مَرَّتْ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ لَا تَرَى فِيهَا دَماً فَقَدِ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا وَ إِنْ مَرَّتْ ثَلَاثَةُ أَقْرَاءٍ فَقَدِ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا.[۳۹]
د. ابوالصباح کنانی روایت کرده است که از امام صادق ع در مورد زنی که هر سه ماه یک بار حیض میشود، پرسیدم که چگونه باید عده نگه دارد؟
فرمودند: به اندازه دوره عادت ماهانه کسانی که رویه متعادلی دارند، حساب کند و سه دوره اینچنین را عده نگه دارد؛ سپس اگر خواست ازدواج کند.
الكافي، ج۶، ص۹۹؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۱
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنِ الَّتِي تَحِيضُ كُلَّ ثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ مَرَّةً كَيْفَ تَعْتَدُّ؟
قَالَ: تَنْتَظِرُ مِثْلَ قُرْئِهَا الَّتِي كَانَتْ تَحِيضُ فِيهِ فِي الِاسْتِقَامَةِ فَلْتَعْتَدَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ ثُمَّ لْتَزَوَّجْ إِنْ شَاءَتْ.
ه. از امام صادق ع علیه السلام روایت شده که درباره زنی که شوهرش او را طلاق میدهد در حالی که هر سه ماه یکبار حیض میشود، فرمودند:
وقتی سه ماه گذشت، عدهاش تمام شده است؛ برای هر ماه یک حیض برایش حساب میشود.
الكافي، ج۶، ص۹۹؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۰
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ فِي الْمَرْأَةِ يُطَلِّقُهَا زَوْجُهَا وَ هِيَ تَحِيضُ كُلَّ ثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ حَيْضَةً، فَقَالَ: إِذَا انْقَضَتْ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا يُحْسَبُ لَهَا لِكُلِّ شَهْرٍ حَيْضَةٌ.
ه. روایت شده که از امام صادق علیه السلام درباره مردی سوال شد که میخواهد زنش را که هر سه ماه یک بار حیض میبیند طلاق دهد.
فرمودند: او را در اول ماه یک بار طلاق میدهد و چون سه ماه از روزی که او را طلاق داده بگذرد، زن کاملا از او جدا میشود [یعنی عدهاش تمام میشود]؛ و از این پس، آن مرد، [اگر بخواهد با او رابطه داشته باشد همانند] خواستگاری از خواستگاران وی خواهد بود.
تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۰
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ كَيْفَ يُطَلِّقُ امْرَأَتَهُ وَ هِيَ تَحِيضُ فِي كُلِّ ثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ حَيْضَةً وَاحِدَةً؟
قَالَ: يُطَلِّقُهَا تَطْلِيقَةً وَاحِدَةً فِي غُرَّةِ الشَّهْرِ فَإِذَا انْقَضَتْ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ مِنْ يَوْمَ طَلَّقَهَا فَقَدْ بَانَتْ مِنْهُ وَ هُوَ خَاطِبٌ مِنَ الْخُطَّابِ.[۴۰]
و. زراره روایت کرده است که از امام صادق ع در مورد زنی که جز در سه یا چهار سال حیض نمیشود، پرسیدم.
فرمودند: سه ماه عده نگه میدارد، سپس اگر خواست میتواند ازدواج کند.
من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۵۱۳؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۱[۴۱]
رَوَى الْبَزَنْطِيُّ عَنِ الْمُثَنَّى عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنِ الَّتِي لَا تَحِيضُ إِلَّا فِي ثَلَاثِ سِنِينَ أَوْ أَرْبَعِ سِنِينَ قَالَ: تَعْتَدُّ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ ثُمَّ تَتَزَوَّجُ إِنْ شَاءَتْ.
ز. از امام صادق ع علیه السلام درباره زنی که جز سه سال یا بیشتر حیض نمیبیند، روایت شده است که فرمودند:
همانند دورههای عادت ماهیانهای که رویه متعادلی دارند به اندازه سه حیض عده نگه دارد؛ سپس اگر بخواهد میتواند ازدواج کند.
تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۲
سَعْدٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الَّتِي لَا تَحِيضُ إِلَّا فِي ثَلَاثِ سِنِينَ أَوْ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ:
مِثْلُ قُرُوئِهَا الَّتِي كَانَتْ تَحِيضُ فِي اسْتِقَامَتِهَا وَ لْتَعْتَدَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَ تَتَزَوَّجُ إِنْ شَاءَتْ.[۴۲]
الف.
الكافي، ج۶، ص۹۸؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۱۹؛ الإستبصار، ج۳، ص۳۲۲
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ عِنْدَهُ امْرَأَةٌ شَابَّةٌ وَ هِيَ تَحِيضُ كُلَّ شَهْرَيْنِ أَوْ ثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ حَيْضَةً وَاحِدَةً كَيْفَ يُطَلِّقُهَا زَوْجُهَا فَقَالَ: أَمْرُهَا شَدِيدٌ تُطَلَّقُ طَلَاقَ السُّنَّةِ تَطْلِيقَةً وَاحِدَةً عَلَى طُهْرٍ مِنْ غَيْرِ جِمَاعٍ بِشُهُودٍ ثُمَّ تُتْرَكُ حَتَّى تَحِيضَ ثَلَاثَ حِيَضٍ مَتَى حَاضَتْ فَإِذَا حَاضَتْ ثَلَاثاً فَقَدِ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا قِيلَ لَهُ وَ إِنْ مَضَتْ سَنَةٌ وَ لَمْ تَحِضْ فِيهَا ثَلَاثَ حِيَضٍ قَالَ: إِذَا مَضَتْ سَنَةٌ وَ لَمْ تَحِضْ ثَلَاثَ حِيَضٍ يُتَرَبَّصُ بِهَا بَعْدَ السَّنَةِ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ ثُمَّ قَدِ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا قِيلَ فَإِنْ مَاتَ أَوْ مَاتَتْ فَقَالَ: أَيُّهُمَا مَاتَ وَرِثَ صَاحِبُهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَمْسَةَ عَشَرَ شَهْراً.
تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۱۹؛ الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج۳، ص۳۲۳
عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ سَوْرَةَ بْنِ كُلَيْبٍ قَالَ:
سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ تَطْلِيقَةً عَلَى طُهْرٍ مِنْ غَيْرِ جِمَاعٍ بِشُهُودٍ طَلَاقَ السُّنَّةِ وَ هِيَ مِمَّنْ تَحِيضُ فَمَضَى ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ فَلَمْ تَحِضْ إِلَّا حَيْضَةً وَاحِدَةً ثُمَّ ارْتَفَعَتْ حَيْضَتُهَا حَتَّى مَضَتْ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ أُخْرَى وَ لَمْ تَدْرِ مَا رَفَعَ حَيْضَهَا قَالَ: إِنْ كَانَتْ شَابَّةً مُسْتَقِيمَةَ الطَّمْثِ فَلَمْ تَطْمَثْ فِي ثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ إِلَّا حَيْضَةً ثُمَّ ارْتَفَعَ طَمْثُهَا فَلَا تَدْرِي مَا رَفَعَهَا فَإِنَّهَا تَتَرَبَّصُ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ مِنْ يَوْمَ طَلَّقَهَا ثُمَّ تَعْتَدُّ بَعْدَ ذَلِكَ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ ثُمَّ تَتَزَوَّجُ إِنْ شَاءَتْ.
۱۱) الف. از امام صادق (علیه السلام)، روایت شده است که درباره طلاق دختر جوانی که هنوز حیض ندیده است، فرمودند شوهرش میتواند او را بر اساس ماهها طلاق دهد.
گفته شد: اگر یک بار او را طلاق دهد، سپس یک ماه بگذرد و سپس در ماه دوم حیض شود، چطور؟
فرمودند: اگر یک ماه پس از طلاق او، حیض شود، باید آن ماه را نادیده بگیرد و دوباره عدّه را با حیض شروع کند. ولی اگر پس از آنکه طلاق داد دو ماه بگذرد و سپس در ماه سوم حیض شود، عدّه او بر اساس ماهها کامل کند؛ پس اگر سه ماه گذشت، کاملا از وی جدا میشود و دیگر آن مرد [اگر بخواهد سراغ وی بیاید] همانند خواستگاری از خواستگاران او خواهد بود؛ و مادامی که او در عدّه بود، هم آن زن از او ارث میبرد و هم وی از زن.
تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۳۸-۱۳۹
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
فِي الْجَارِيَةِ الَّتِي لَمْ تُدْرِكِ الْحَيْضَ، قَالَ يُطَلِّقُهَا زَوْجُهَا بِالشُّهُورِ.
قِيلَ: فَإِنْ طَلَّقَهَا تَطْلِيقَةً ثُمَّ مَضَى شَهْرٌ ثُمَّ حَاضَتْ فِي الشَّهْرِ الثَّانِي؟
قَالَ: فَقَالَ: إِذَا حَاضَتْ بَعْدَ مَا طَلَّقَهَا بِشَهْرٍ أَلْقَتْ ذَلِكَ الشَّهْرَ وَ اسْتَأْنَفَتِ الْعِدَّةَ بِالْحَيْضِ. فَإِنْ مَضَى لَهَا بَعْدَ مَا طَلَّقَهَا شَهْرَانِ ثُمَّ حَاضَتْ فِي الثَّالِثِ تَمَّتْ عِدَّتُهَا بِالشُّهُورِ فَإِذَا مَضَى لَهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ فَقَدْ بَانَتْ مِنْهُ وَ هُوَ خَاطِبٌ مِنَ الْخُطَّابِ وَ هِيَ تَرِثُهُ وَ يَرِثُهَا مَا كَانَتْ فِي الْعِدَّةِ.
ب. هارون بن حمزه غنوی صیرفی روایت کرده است:
از امام صادق علیه السلام درباره دختر جوانی سوال کردم که طلاق داده شده ولی هنوز حیض ندیده است؛ و دو ماه بر وی گذشت و سپس حیض دید. آیا باید بر اساس ادامه این دو ماه عده نگه دارد؟
فرمودند: بله، و باید عده خود را با یک ماه دیگر کامل کند.
گفتم: آیا عده خود را با یک دوره قاعدگی کامل کند؟!
فرمودند: خیر، بلکه با یک ماه، با همان رویهای عدهاش را به پایان ببرد که با همان رویه شروع کرده بود.
تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۳۹
سَعْدٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ إِسْحَاقَ شَعِرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ حَمْزَةَ الْغَنَوِيُّ الصَّيْرَفِيُّ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ جَارِيَةٍ حَدَثَةٍ طُلِّقَتْ وَ لَمْ تَحِضْ بَعْدُ فَمَضَى لَهَا شَهْرَانِ ثُمَّ حَاضَتْ أَ تَعْتَدُّ بِالشَّهْرَيْنِ؟
قَالَ: نَعَمْ وَ تُكْمِلُ عِدَّتَهَا شَهْراً.
فَقُلْتُ: أَ تُكْمِلُ عِدَّتَهَا بِحَيْضَةٍ؟
قَالَ: لَا بَلْ بِشَهْرٍ، مَضَى آخِرُ عِدَّتِهَا عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ أَوَّلُهَا.
۱۲) از امام صادق علیه السلام درباره مردی سوال شد که همسرش را پس از زایمان و پاک شدن [از نفاس] طلاق داده است و او زنی است که تا زمانی که شیر میدهد خون نمیبیند، عده او چقدر است؟
فرمودند: سه ماه.
الكافي، ج۶، ص۹۹
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ بَعْدَ مَا وَلَدَتْ وَ طَهُرَتْ وَ هِيَ امْرَأَةٌ لَا تَرَى دَماً مَا دَامَتْ تُرْضِعُ مَا عِدَّتُهَا؟
قَالَ: ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ.
۱۳) الف. از ابو عبدالله (علیه السلام) روایت شده است که در مورد زنی که طلاق گرفته در حالی که سنش بالا رفته و [بعد از طلاق] یک بار عادت ماهانه شده و سپس حیض او [به طور کامل] قطع شده است، فرمودند:
باید علاوه بر آن یک دوره عادت ماهانه، دو ماه بعدی را عده نگه دارد، زیرا از دیدن حیض مأیوس شده است.
الكافي، ج۶، ص۱۰۱؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۱
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ يَزِيدَ بْنِ إِسْحَاقَ شَعِرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي امْرَأَةٍ طُلِّقَتْ وَ قَدْ طَعَنَتْ فِي السِّنِّ فَحَاضَتْ حَيْضَةً وَاحِدَةً ثُمَّ ارْتَفَعَ حَيْضُهَا فَقَالَ:
تَعْتَدُّ بِالْحَيْضَةِ وَ شَهْرَيْنِ مُسْتَقْبِلَيْنِ فَإِنَّهَا قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ.[۴۳]
ج. وَأُولَـٰتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ
۱۵) در حدیث ۱ مطلبی از امام باقر ع در تفسیر قمی روایت شد که برداشت محدث نوری (مستدرك الوسائل، ج۱۴، ص۴۱۷[۴۴]) این است که فراز ذیل سخن امام صادق ع است:
اینکه میفرماید: «و زنان باردار مدتشان این است که بارشان را فروگذارند.» (طلاق/۴) فرمود:
زن باردار مطلقه، عدهاش تا زمان وضع حمل است؛ حتی اگر در همان روزی که شوهرش او را طلاق داد، وضع حمل کرد، میتواند پس از پاک شدن ازدواج کند. و اگر تا نه ماهگی وضع حمل نکرد، اجازه ازدواج جدید ندارد تا زمانی که وضع حمل کند.
تفسير القمي، ج۲، ص۳۷۴
قَوْلُهُ: «وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ» قَالَ: الْمُطَلَّقَةُ الْحَامِلُ أَجَلُهَا أَنْ تَضَعَ مَا فِي بَطْنِهَا إِنْ وَضَعَتْ يَوْمَ طَلَّقَهَا تَتَزَوَّجُ إِذَا طَهُرَتْ، وَ إِنْ لَمْ تَضَعْ مَا فِي بَطْنِهَا إِلَى تِسْعَةِ أَشْهُرٍ لَمْ تَبْرَأْ إِلَى أَنْ تَضَعَ.
تبصره: اگرچه محدث نوری این فراز را ادامه سخن امام صادق ع دانست؛ اما با توجه به اینکه فرازهای قبلی اشارهای به نام امام صادق ع نداریم، اولا حداکثر این است که باید این را ادامه سخن امام باقر ع میدانست (زیرا در فرازهای قبل، اشاره به نام امام باقر ع شده) و ثانیا بعد از فرازهای پیشین که سخن امام باقر ع بود یکبار تعبیر «وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ» آمده و سپس این فراز از آیه دوباره تکرار شده و کلمه «قال» آمده، و از این رو، ظاهرا دیگران نظرشان این است که این فراز اخیر توضیحات خود مرحوم قمی است: مرحوم مجلسی (بحار الأنوار، ج۱۰۱، ص۱۸۶) و مرحوم بحرانی (البرهان في تفسير القرآن، ج۵، ص۴۱۲) که این را به عنوان مطلبی از تفسیر قمی (و نه سخن معصوم) نقل کردهاند و مرحوم حویزی و مرحوم قمی مشهدی هم که در تفسیر رواییشان فرازهای قبل را آورده بودند این فراز را اصلا ذکر نکردهاند.
۱۶) الف. از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:
طلاق زن باردار یک بار است و هنگامی که آنچه را که در شکم دارد به زمین گذارد، کاملا از هم جدا میشوند [یعنی عدهاش تمام میشود و مرد دیگر نمیتواند رجوع کند].
الكافي، ج۶، ص۸۱؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۸؛ من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۵۰۹[۴۵]
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ وَ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
طَلَاقُ الْحُبْلَى وَاحِدَةٌ فَإِذَا وَضَعَتْ مَا فِي بَطْنِهَا فَقَدْ بَانَتْ.
عین همین مضمون با سندهای دیگری هم در همین دو منبع روایت شده است[۴۶].
*پینوشت:
مقصود از یکبار بودن طلاق، ذیل حدیث شماره ۲۱ توضیح داده خواهد شد.
ب. از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:
اگر زن در حال بارداری طلاق داده شود، عده او تا زمان وضع حمل است، حتی اگر دقایقی بعد وضع حمل کند.
الكافي، ج۶، ص۸۲
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ، عَنِ ابْنِ سَمَاعَة عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
إِذَا طُلِّقَتِ الْمَرْأَةُ وَ هِيَ حَامِلٌ فَأَجَلُهَا أَنْ تَضَعَ حَمْلَهَا وَ إِنْ وَضَعَتْ مِنْ سَاعَتِهَا.
۱۷) امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
طلاق زن باردار یک بار است و عده او تا زمان وضع حمل است؛ و آن همان کوتاهترین زمان از میان آن دو عده است.
الكافي، ج۶، ص۸۲؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۸
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ أَبُو الْعَبَّاسِ الرَّزَّازُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
طَلَاقُ الْحُبْلَى وَاحِدَةٌ وَ أَجَلُهَا أَنْ تَضَعَ حَمْلَهَا وَ هُوَ أَقْرَبُ الْأَجَلَيْنِ.
عین همین عبارات با سندهای دیگری هم در همین دو منبع روایت شده است[۴۷] و ظاهرا مقصود از عبارت «هُوَ أَقْرَبُ الْأَجَلَيْنِ: و آن همان کوتاهترین زمان از میان آن دو عده است» همان است که عینا در متن حدیث ۴ گذشت که: عدّه او با هر کدام که کوتاهتر باشد، پایان مییابد: یعنی زایمان یا گذشت سه ماه.
۱۸) روایت شده است که امام صادق ع از پدرانشان از حضرت علی (علیه السلام) نقل کردهاند که ایشان فرمودند:
«مدت عده زن باردار تا زمان وضع حمل است و شوهرش موظف است تا زمان وضع حمل، نفقه او را بالمعروف [= به اندازه متعارف و به نحو شایسته] پرداخت کند. و این همان سخن خداوند عز و جل است که میفرماید: «و زنان باردار مدتشان این است که بارشان را فروگذارند.» (طلاق/۴)
و امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«اگر مردی همسرش را در حالی که باردار است طلاق دهد، باید تا زمان وضع حمل، نفقه او را بپردازد، یعنی اگر هر دو آزاد باشند، خواه مرد حق رجوع داشته باشد یا نداشته باشد [یعنی اعم از اینکه طلاق رجعی یا بائن باشد]»؛
و این چیزی است که ما در مورد آن اختلافی سراغ نداریم.
دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۸۹
رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ص أَنَّهُ قَالَ:
الْحُبْلَى أَجَلُهَا أَنْ تَضَعَ حَمْلَهَا وَ عَلَيْهِ نَفَقَتُهَا بِالْمَعْرُوفِ حَتَّى تَضَعَ حَمْلَهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ»
قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع:
إِذَا طَلَّقَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ وَ هِيَ حُبْلَى أَنْفَقَ عَلَيْهَا حَتَّى تَضَعَ يَعْنِي إِذَا كَانَا حُرَّيْنِ وَ كَانَ يَمْلِكُ الرَّجْعَةَ أَوْ لَا يَمْلِكُ؛
وَ هَذَا مَا لَا نَعْلَمُ فِيهِ اخْتِلَافاً.
تبصره:
ظاهرا عبارت «وَ هَذَا مَا لَا نَعْلَمُ فِيهِ اخْتِلَافاً: و این چیزی است که ما در مورد آن اختلافی سراغ نداریم» توضیح مولف است؛ نه قسمتی از حدیث امام صادق ع.
۱۹) از امام کاظم ع در مورد زن بارداری سوال شد که شوهرش او را طلاق میدهد ولی بچهاش سقط میشود، اعم از اینکه بچه کامل شده باشد یا نشده باشد، ویا اصلا به صورت مُضغه [تکه گوشت] وضع حمل شود؟
فرمودند: هر چیزی که بر زمین گذاشته شود که معلوم شود به این چیز حامله بوده است، عدهاش تمام شده است، خواه بچه کامل باشد یا نباشد، یا حتی مضغه باشد.
الكافي، ج۶، ص۸۲؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۸
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ هَاشِمٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنِ الْحُبْلَى إِذَا طَلَّقَهَا زَوْجُهَا فَوَضَعَتْ سِقْطاً تَمَّ أَوْ لَمْ يَتِمَّ أَوْ وَضَعَتْهُ مُضْغَةً.
قَالَ: كُلُّ شَيْءٍ وَضَعَتْهُ يَسْتَبِينُ أَنَّهُ حَمْلٌ تَمَّ أَوْ لَمْ يَتِمَّ فَقَدِ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا وَ إِنْ كَانَتْ مُضْغَةً.
۲۰) الف. روایت شده است که از امام صادق (علیه السلام) درباره مردی سوال شد که همسرش را در حالی که باردار بود و دوقلو باردار بود طلاق داد. یکی از آنها به دنیا آمد و دیگری باقی ماند.
فرمود: با طلاق اول جدایی آنها کامل میشود ولی تا زمانی که آنچه را که در شکم دارد به دنیا نیاورد، ازدواج کردن دیگری با او حلال نیست.
الكافي، ج۶، ص۸۲؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۷۳
حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عِمْرَانَ الشَّفَا عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ وَ هِيَ حُبْلَى وَ كَانَ فِي بَطْنِهَا اثْنَانِ فَوَضَعَتْ وَاحِداً وَ بَقِيَ وَاحِدٌ؟
قَالَ: قَالَ: تَبِينُ بِالْأَوَّلِ وَ لَا تَحِلُّ لِلْأَزْوَاجِ حَتَّى تَضَعَ مَا فِي بَطْنِهَا.
ب. حدیث ۲۳ هم موید همین مطلب است.
۲۱) روایت شده است که از امام باقر (علیه السلام) درباره طلاق زن باردار سوال شد. فرمودند:
طلاق او یک بار* است بر اساس عده با ماهها** و اینکه دو شاهد در هنگام طلاق حاضر باشند.
گفتم: آیا مرد حق رجوع دارد [که به زندگی مشترک برگردند]؟
فرمودند: بله، و او هنوز همسر اوست.
گفتم: اگر رجوع و با او نزدیکی کند، سپس بخواهد دوباره او را طلاق دهد، چطور؟
فرمود: تا یک ماه از نزدیکیشان سپری نشود، حق طلاق ندارد.
گفتم: اگر بار دوم او را طلاق دهد و شاهد هم بگیرد، سپس دوباره رجوع کند و با او نزدیکی کند سپس برای بار سوم او را طلاق دهد و در مقام طلاق دادن شاهد هم بگیرد و هربار هم همان یک ماه عده نگه دارد آیا این حالت به حالت طلاق بائنی تبدیل میشود که برای زن مطلقه عادی با سه بار طلاق گرفتن رخ میدهد که دیگر ازدواج آن مرد با وی حلال نیست مگر اینکه که آن زن با مرد دیگری ازدواج کند؟
فرمودند: بله.
گفتم: عدهاش در این حالت [برای اینکه بتواند با مرد دیگری ازدواج کند] چقدر است؟
فرمودند: تا زمانی است که وضع حمل کند، و پس از آن ازدواج وی با دیگران حلال است.
الكافي، ج۶، ص۸۲-۸۳؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۷۲
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ يَزِيدَ الْكُنَاسِيِّ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ طَلَاقِ الْحُبْلَى فَقَالَ: يُطَلِّقُهَا وَاحِدَةً لِلْعِدَّةِ بِالشُّهُورِ وَ الشُّهُودِ.
قُلْتُ لَهُ: فَلَهُ [فَلَهَا] أَنْ يُرَاجِعَهَا؟
قَالَ: نَعَمْ وَ هِيَ امْرَأَتُهُ.
قُلْتُ: فَإِنْ رَاجَعَهَا وَ مَسَّهَا ثُمَّ أَرَادَ أَنْ يُطَلِّقَهَا تَطْلِيقَةً أُخْرَى؟
قَالَ: لَا يُطَلِّقُهَا حَتَّى يَمْضِيَ لَهَا بَعْدَ مَا مَسَّهَا شَهْرٌ.
قُلْتُ: فَإِنْ طَلَّقَهَا ثَانِيَةً وَ أَشْهَدَ ثُمَّ رَاجَعَهَا وَ أَشْهَدَ عَلَى رَجْعَتِهَا وَ مَسَّهَا ثُمَّ طَلَّقَهَا التَّطْلِيقَةَ الثَّالِثَةَ وَ أَشْهَدَ عَلَى طَلَاقِهَا لِكُلِّ عِدَّةٍ شَهْرٌ هَلْ تَبِينُ مِنْهُ كَمَا تَبِينُ الْمُطَلَّقَةُ عَلَى الْعِدَّةِ الَّتِي لَا تَحِلُّ لِزَوْجِهَا «حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ»؟
قَالَ: نَعَمْ.
قُلْتُ: فَمَا عِدَّتُهَا؟
قَالَ: عِدَّتُهَا أَنْ تَضَعَ مَا فِي بَطْنِهَا ثُمَّ قَدْ حَلَّتْ لِلْأَزْوَاجِ.[۴۸]
پینوشت ها:
* توضیح مرحوم فیض کاشانی: طلاق او یک بار است؛ یعنی نمیتواند او را در مدت عده طلاق دهد، مگر با یک طلاق. اگر پس از تصمیم به رجوع، تصمیم به طلاق دوم بگیرد، اشکالی ندارد، زیرا این نیز یک طلاق است. اما اگر قصدش در طلاق اول رجوع به او باشد، سپس طلاقش دهد، سپس پس از طلاق اول به او رجوع کند، باید تا زمان وضع حمل او صبر کند. سپس اگر پس از طلاق دوم با او ازدواج کند، طلاق او به عنوان سنت خواهد بود، نه به عنوان عده. (الوافي، ج۲۳، ص۱۰۷۶[۴۹])
** توضیح مرحوم فیض کاشانی: عبارت «با ماهها»، به این معنی است که هر زمان که او را با رعایت عده بعد از طلاق اول، طلاق دهد، باید یک ماه از نزدیکی با او بگذرد، همانطور که در ادامه توضیح میدهد. (الوافي، ج۲۳، ص۱۰۷۶[۵۰]).
۲۲) از امام کاظم ع یا پدرشان روایت شده که در مورد زن مطلقهای که شوهرش او را طلاق میدهد و زن میگوید: «من باردار هستم» و یک سال منتظر ماندهاند، فرمودند:
اگر پس از گذشت بیش از یک سال بچه را بیاورد، ادعایش پذیرفته نیست حتی یک لحظه از آن یک سال گذشته باشد.
الكافي، ج۶، ص۱۰۱؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۲۹
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبَانٍ عَنِ ابْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ أَوْ أَبِيهِ ع أَنَّهُ قَالَ فِي الْمُطَلَّقَةِ يُطَلِّقُهَا زَوْجُهَا فَتَقُولُ أَنَا حُبْلَى، فَتَمْكُثُ سَنَةً
قَالَ: إِنْ جَاءَتْ بِهِ لِأَكْثَرَ مِنْ سَنَةٍ لَمْ تُصَدَّقْ وَ لَوْ سَاعَةً وَاحِدَةً فِي دَعْوَاهَا.
۲۳) الف. از ائمه اطهار ع روایت شده است که:
آیه «و زنان باردار مدتشان این است که بارشان را فروگذارند.» (طلاق/۴) در خصوص [عده] زنانی است که طلاق داده میشوند [یعنی شامل زنان باردار دیگری که باید عده نگه دارند، مثلا زن بارداری که شوهرش از دنیا رفته، نمیشود].
و اصحاب ما [از ائمه اطهار] روایت کردهاند که زن باردار [که بیش از یک فرزند در شکم دارد] اگر یک فرزند را به دنیا بیاورد، پیوند زناشویی او با شوهرش قطع میشود [یعنی عدهاش از جانب شوهر تمام میشود و شوهر دیگر نمیتواند رجوع کند] ولی تا زمانی که فرزند دیگر را به دنیا نیاورده است، نمیتواند با مرد دیگری ازدواج کند [یعنی عدهاش در جانب خودش باقی مانده است]. اما اگر شوهرش فوت کرده باشد و او قبل از تمام شدن چهار ماه و ده روز وضع حمل کند، باید چهار ماه و ده روز را تمام کند.
مجمع البيان، ج۱۰، ص۴۶۱؛ تفسير جوامع الجامع، ج۴، ص۳۱۰
«وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ». قال ابن عبّاس: هى فى المطلّقات خاصّة. و هو المروىّ عن أئمّتنا عليهم السلام.
… رَوَى أَصْحَابُنَا أَنَّ الْحَامِلَ إِذَا وَضَعَتْ وَاحِداً انْقَطَعَتْ عِصْمَتُهَا مِنَ الزَّوْجِ وَ لَا يَجُوزُ لَهَا أَنْ تَعْقِدَ عَلَى نَفْسِهَا لِغَيْرِهِ حَتَّى تَضَعَ الْآخَرَ فأما إذا كانت قد توفي عنها زوجها فوضعت قبل الأشهر الأربعة و العشر وجب عليها أن تستوفي أربعة أشهر و عشر
ب. روایت شده که از امام صادق علیه السلام در مورد مردی سوال شد که همسری داشت و سپس او را طلاق داد و قبل از پایان عدهاش فوت کرد؟
فرمود: باید عدّهی وفات را که طولانیتر است نگه دارد.
الكافي، ج۶، ص۱۲۱
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ كَانَتْ تَحْتَهُ امْرَأَةٌ فَطَلَّقَهَا ثُمَّ مَاتَ عَنْهَا قَبْلَ أَنْ تَنْقَضِيَ عِدَّتُهَا قَالَ تَعْتَدُّ أَبْعَدَ الْأَجَلَيْنِ عِدَّةَ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا.
ج. از حضرت علی و امام باقر و امام صادق علیهم السلام روایت شده است که در مورد زن بارداری که شوهرش فوت کرده است فرمودند:
او طولانیترین دوره عده را نگه دارد: اگر قبل از چهار ماه و ده روز وضع حمل کند، تا چهار ماه و ده روز صبر کند؛ و اگر چهار ماه و ده روز قبل از زایمانش بگذرد، تا زایمان صبر کند.
اما زن مطلقه باردار، عدّهاش همانطور که خداوند متعال فرموده است، تا زمان وضع حمل است. و هر چیزی را که وضع حمل کند که معلوم باشد بدان حامله بوده است عده تمام میشود، چه آنچه به دنیا آمده کامل شده باشد چه نشده باشد.
و اگر مرد او را در حالی که باردار است با طلاقی که حق رجوع به او را دارد طلاق دهد و سپس قبل از زایمان بمیرد، زن عدّه وفات را باید نگه دارد، در صورتی که عدّه طلاق تمام نشده باشد.
و اگر طلاقی بوده که در آن حق رجوع نداشته و در حالی که سالم بوده وی را طلاق داده و سپس فوت کرده و سپس زن آنچه را که در رحم داشته به دنیا آورده، پس [با همین وضع حمل] عده او تمام میشود، حتی اگر شوهرش هنوز دفن نشده باشد یا اندکی بعد از آن [که وضع حمل کرد] وفات کرده باشد.
دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۸۶
وَ عَنْ عَلِيٍّ وَ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُمْ قَالُوا فِي الْحَامِلِ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا:
تَعْتَدُّ أَبْعَدَ الْأَجَلَيْنِ وَ إِنْ وَضَعَتْ قَبْلَ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ وَ عَشْرٍ تَرَبَّصَتْ حَتَّى تَنْقَضِيَ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ وَ عَشْرٌ فَإِنْ مَضَتْ لَهَا أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ وَ عَشْرٌ قَبْلَ أَنْ تَضَعَ تَرَبَّصَتْ حَتَّى تَضَعَ.
فَأَمَّا الْمُطَلَّقَةُ الْحَامِلُ فَأَجَلُهَا كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ تَضَعَ حَمْلَهَا؛ وَ كُلُّ شَيْءٍ وَضَعَتْهُ مِمَّا يَسْتَبِينُ أَنَّهُ حَمْلٌ تَمَّ أَوْ لَمْ يَتِمَّ فَقَدِ انْقَضَتْ بِهِ عِدَّتُهَا.
وَ إِنْ طَلَّقَهَا وَ هِيَ حَامِلٌ طَلَاقاً يَمْلِكُ فِيهِ رَجْعَتَهَا ثُمَّ مَاتَ قَبْلَ أَنْ تَضَعَ، اسْتَقْبَلَتْ عِدَّةَ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا مَا لَمْ تَنْقُضُ عَنْهَا عِدَّتُهَا.
وَ إِنْ كَانَ طَلَاقاً لَا يَمْلِكُ فِيهِ رَجْعَتَهَا وَ طَلَّقَهَا وَ هُوَ صَحِيحٌ ثُمَّ مَاتَ ثُمَّ وَضَعَتْ مَا فِي بَطْنِهَا، فَقَدِ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا، وَ لَوْ كَانَ ذَلِكَ وَ زَوْجُهَا لَمْ يُدْفَنْ بَعْدُ أَوْ بَعْدَ أَنْ مَاتَ بِقَدْرِ مَا.
۲۴) حلبی روایت کرده است که از امام صادق (علیه السلام) درباره زن بارداری سوال کردم که شوهرش وفات میکند و او قبل از گذشت چهار ماه و ده روز وضع حمل، و ازدواج میکند.
فرمودند: اگر وی [= شوهر جدیدش] با او نزدیکی کرده باشد، باید از هم جدا شوند و آن زن دیگر هرگز بر او حلال نیست؛ و او ابتدا باید عده باقیمانده از وفات شوهر اول را نگه دارد و سپس برای ازدواج دوم، سه دوره حیض دیگر را به عنوان عده حساب کند.
ولی اگر وی با او نزدیکی نکرده باشد، باز باید از هم جدا شوند و زن عده باقیمانده از وفات شوهر اول را نگه دارد و سپس این مرد همانند خواستگاری از خواستگاران اوست [یعنی اگر زن بخواهد میتواند با او ازدواج کند و میتواند به او جواب رد دهد].
الكافي، ج۵، ص۴۲۷؛ تهذيب الأحكام، ج۷، ص۳۰۶
الف. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ الْحُبْلَى يَمُوتُ زَوْجُهَا فَتَضَعُ وَ تَزَوَّجُ قَبْلَ أَنْ تَمْضِيَ لَهَا أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً؟
فَقَالَ: إِنْ كَانَ دَخَلَ بِهَا فُرِّقَ بَيْنَهُمَا ثُمَّ لَمْ تَحِلَّ لَهُ أَبَداً وَ اعْتَدَّتْ بِمَا بَقِيَ عَلَيْهَا مِنَ الْأَوَّلِ وَ اسْتَقْبَلَتْ عِدَّةً أُخْرَى مِنَ الْآخَرِ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ؛ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ دَخَلَ بِهَا فُرِّقَ بَيْنَهُمَا وَ اعْتَدَّتْ بِمَا بَقِيَ عَلَيْهَا مِنَ الْأَوَّلِ وَ هُوَ خَاطِبٌ مِنَ الْخُطَّابِ.
در کافی شبیه همین پرسش و پاسخ بین محمد بن مسلم و امام باقر ع را هم روایت میکند.[۵۱]
تبصره: شیخ طوسی بعد از ذکر حدیث فوق، توضیح میدهد که عبارت اخیر حدیث فوق (که ازدواج این دو را با هم جایز دانسته) ناظر به حالتی است که مرد نمیدانسته این زن در عده است؛ و برای سخن خود دو حدیث میآورد[۵۲] که یکی که مختصرتر است این است که:
ب. اسحاق بن عمار روایت کرده است که به امام کاظم علیه السلام گفتم: از پدرتان علیه السلام شنیدهایم که اگر مردی با زنی در دوران عدهاش ازدواج کند، آن زن هرگز برای او حلال نمیشود.
ایشان فرمودند: این در صورتی است که مرد آگاه باشد. اما اگر بیخبر باشد، باید از او جدا شود و زن باید عدهاش را نگه دارد، سپس مرد با او ازدواج جدیدی انجام دهد.
تهذيب الأحكام، ج۷، ص۳۰۷
عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي إِبْرَاهِيمَ ع: بَلَغَنَا عَنْ أَبِيكَ ع أَنَّ الرَّجُلَ إِذَا تَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ فِي عِدَّتِهَا لَمْ تَحِلَّ لَهُ أَبَداً؟
فَقَالَ: هَذَا إِذَا كَانَ عَالِماً فَإِذَا كَانَ جَاهِلًا فَارَقَهَا وَ تَعْتَدُّ ثُمَّ يَتَزَوَّجُهَا نِكَاحاً جَدِيداً.
۲۵) رفاعه بن موسی روایت کرده است که از امام صادق ع در مورد کنیز بارداری که مردی او را میخرد، پرسیدم [که آیا رابطه با او برای مالکش جایز است یا خیر]؟
فرمودند: از پدرم (علیه السلام) در این مورد پرسیده شد، ایشان فرمودند: یک آیه آن را حلال کرده و آیه دیگری آن را حرام کرده است. من آن را برای خودم و فرزندانم حرام میکنم.
آن مرد گفت: اگر تو خودت و فرزندانت را از این کار بازمیداری، امیدوارم که من هم از کار اجتناب کنم.
الكافي، ج۵، ص۴۷۴؛ تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۷۶
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَمَةِ الْحُبْلَى يَشْتَرِيهَا الرَّجُلُ فَقَالَ: سُئِلَ عَنْ ذَلِكَ أَبِي ع فَقَالَ: أَحَلَّتْهَا آيَةٌ «۲» وَ حَرَّمَتْهَا آيَةٌ أُخْرَى أَنَا نَاهٍ عَنْهَا نَفْسِي وَ وُلْدِي.
فَقَالَ الرَّجُلُ: أَنَا أَرْجُو أَنْ أَنْتَهِيَ إِذَا نَهَيْتَ نَفْسَكَ وَ وَلَدَكَ.
توضیح: چنانکه در پاورقی همین کتاب به نقل از شرح شرائع شهید ثانی اشاره شده، ظاهرا مقصود از آیهای که آن را حلال کرده، آیه «وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومين فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُون» (مومنون/۵-۷؛ معارج/۲۹-۳۱) می باشد؛ و مقصود از آیهای که حرام کرده همین آیه «وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ» (طلاق/۴) است؛ و شیخ طوسی با ذکر احادیث دیگری[۵۳] توضیح میدهد که جواز رابطهای که در این حدیث مطرح شده، در خصوص رابطههایی غیر از نزدیکی کردن است؛ و خود همین تعبیر نشان میدهد که حتی همین رابطهها هم کراهت دارد (تهذيب الأحكام، ج۸، ص۱۷۶[۵۴]).[۵۵]
د. وَمَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا
آیات «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى؛ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى؛ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى» (لیل/۵-۷) نیز مفادش به این فراز نزدیک است و احادیثی ذیل آنها گذشت (جلسه ۵۶۵ https://yekaye.ir/al-lail-92-5/ و جلسه ۵۶۷ https://yekaye.ir/al-lail-92-7 ). اما احادیث دیگر:
۳۰) روایت شده است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
در تورات آمده است: ای فرزند آدم، تقوای الهی در پیش گیر و به پدر و مادرت نیکی کن و صله رحم را بجا آور، تا روزی تو را زیاد کنم، کارها را برایت آسان کنم و سختی را از تو دور کنم.
عوالي اللئالي، ج۱، ص۲۷۰
وَ قَالَ ِ النَّبِي ص:
فِي التَّوْرَاةِ مَكْتُوبٌ: يَا ابْنَ آدَمَ اتَّقِ رَبَّكَ وَ بَرَّ وَالِدَيْكَ وَ صِلْ رَحِمَكَ أَمُدَّ لَكَ فِي رِزْقِكَ وَ أُيَسِّرْ لَكَ يُسْرَكَ وَ أَصْرِفْ عَنْكَ عُسْرَكَ.
۳۱) روایت شده است که امیرالمومنین ع در خطبهای فرمودند:
اما بعد، سفارش مىكنم شما را به تقواپیشه کردن از خدايى كه آفرينشتان را آغاز فرمود، و بازگشتنتان بدو خواهد بود. روايى حاجت شما از اوست، و نهايت رغبتتان به درگاه اوست. مقصد راه شما به پيشگاه او منتهى شود، و پناهگاهتان سايه رحمت او بود. همانا تقوای الهی دواى درد دلهایتان است و بصیرتبخش سینههای كورتان، و شفای بيمارى بدنهایتان و زداينده فساد سينههاتان. پليديهاى جانهاتان را پاك كننده است، و پرده ديدههاتان را جلادهنده؛ و بيم و نگرانى دلتان را ايمنى، و سیاهیِ ظلماتتان را روشنایى.
پس طاعت خدا را پوشش جان كنيد، نه صرفا رويهی كار؛ و به درون فرمانبردار باشيد نه صرفا در برون، و آن را ميان پهلوها و پشتتان [یعنی کاملا در درونتان] جای دهید و بر سر همه كارهاتان اميرش نماييد، و آبشخوريش- سازيد- براى روزى كه بدان در مىآييد. و ميانجياى براى حاجت روا گرديدن، و سپرى براى روز ترسيدن، و درون گورها را چراغ روشنايى، و آرامشى به هنگام وحشت دراز و بيم تنهايى، و زداينده غم در منزلهاى اين جهانتان؛ كه همانا طاعت خدا پناه از مهلكههاى نهان است، و از ترسگاهها كه بيم افتادن در آن است، و از گرمى آتشها كه سخت سوزان است.
پس آن كه به تقوا كوشد سختيها از او روى پوشد، پس از آنكه نزديك مىنمود؛ و كارها بر وى شيرين شود، پس از آنكه تلخ مىبود؛ و موجها از او برگردد پس از آنکه بر وی هجوم آورده بود؛ و سختی بر او آسان شود پس از آنکه وی را احاطه کرده بود؛ و باران پيوسته مكرمت بر او ببارد، بعد از قحطیهایی که دامنگیرش شده بود؛ و رحمت بدو روى آرد پس از آنکه از وی رویگردان شده بود؛ چشمههای نعمت براى وى روان گردد، پس از آنکه آبش فروشده بود؛ و برکت سیلآسا بر او فرو ریزد بعد از آنکه جز نمنمی بر او نمیبارید.
پس تقوای خدايى را در پیش گیرید كه شما را از موعظت خود بهرهمند ساخت، و با فرستادن پيامبرانش پند داد، و با نعمت خود رشته منت به گردنتان انداخت. پس خود را با پرستش او عبد کنید و حق طاعتش را بگزاريد.
نهج البلاغه، خطبه۱۹۸ (ترجمه با اقتباس از ترجمه سید جعفر شهیدی، ص۲۳۲-۲۳۳)
و من خطبة له ع:
… أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي ابْتَدَأَ خَلْقَكُمْ وَ إِلَيْهِ يَكُونُ مَعَادُكُمْ وَ بِهِ نَجَاحُ طَلِبَتِكُمْ وَ إِلَيْهِ مُنْتَهَى رَغْبَتِكُمْ وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِكُمْ وَ إِلَيْهِ مَرَامِي مَفْزَعِكُمْ فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلَاءُ [غِشَاءِ] عَشَا أَبْصَارِكُمْ وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِكُمْ وَ ضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِكُمْ.
فَاجْعَلُوا طَاعَةَ اللَّهِ شِعَاراً دُونَ دِثَارِكُمْ وَ دَخِيلًا دُونَ شِعَارِكُمْ وَ لَطِيفاً بَيْنَ أَضْلَاعِكُمْ وَ أَمِيراً فَوْقَ أُمُورِكُمْ وَ مَنْهَلًا لِحِينِ وُرُودِكُمْ وَ شَفِيعاً لِدَرَكِ طَلِبَتِكُمْ وَ جُنَّةً لِيَوْمِ فَزَعِكُمْ وَ مَصَابِيحَ لِبُطُونِ قُبُورِكُمْ وَ سَكَناً لِطُولِ وَحْشَتِكُمْ وَ نَفَساً لِكَرْبِ مَوَاطِنِكُمْ فَإِنَّ طَاعَةَ اللَّهِ حِرْزٌ مِنْ مَتَالِفَ مُكْتَنِفَةٍ وَ مَخَاوِفَ مُتَوَقَّعَةٍ وَ أُوَارِ نِيرَانٍ مُوقَدَةٍ.
فَمَنْ أَخَذَ بِالتَّقْوَى عَزَبَتْ عَنْهُ الشَّدَائِدُ بَعْدَ دُنُوِّهَا وَ احْلَوْلَتْ لَهُ الْأُمُورُ بَعْدَ مَرَارَتِهَا وَ انْفَرَجَتْ عَنْهُ الْأَمْوَاجُ بَعْدَ تَرَاكُمِهَا وَ أَسْهَلَتْ لَهُ الصِّعَابُ بَعْدَ إِنْصَابِهَا وَ هَطَلَتْ عَلَيْهِ الْكَرَامَةُ بَعْدَ قُحُوطِهَا وَ تَحَدَّبَتْ عَلَيْهِ الرَّحْمَةُ بَعْدَ نُفُورِهَا وَ تَفَجَّرَتْ عَلَيْهِ النِّعَمُ بَعْدَ نُضُوبِهَا وَ وَبَلَتْ عَلَيْهِ الْبَرَكَةُ بَعْدَ إِرْذَاذِهَا.
فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي نَفَعَكُمْ بِمَوْعِظَتِهِ وَ وَعَظَكُمْ بِرِسَالَتِهِ وَ امْتَنَّ عَلَيْكُمْ بِنِعْمَتِهِ فَعَبِّدُوا أَنْفُسَكُمْ لِعِبَادَتِهِ وَ اخْرُجُوا إِلَيْهِ مِنْ حَقِّ طَاعَتِهِ.
تدبر
۱) «وَالّـٰئِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَـٰثَةُ أَشْهُرٍ وَالّـٰئِي لَمْ يَحِضْنَ وَأُولَـٰتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ»
در آیات اول این سوره توضیح داده شد که وقتی زنی طلاق داده میشود باید عده نگه دارد. مهمترین ثمره عده، در سمت مرد این است که در ایام عده حق رجوع دارد (یعنی میتواند طلاق را به هم بزند و بدون عقد جدید به زندگی مشترک برگردد) و در سمت زن این است همچنان مخارج زندگی و مسکن او برعهده شوهرش است؛ و البته در این ایام وی نیز اجازه ندارد با مرد دیگری ازدواج کند.
واضح است که حالت متعارف ازدواج در عموم جوامع، وقوع آن در سنی است که زن توان بارداری دارد، یعنی بعد از بلوغ و قبل از یائسگی؛ و ازدواجها [و به تبع آن، طلاقها]یی که قبل یا بعد از این سن رخ دهد بسیار اندک است. از این رو، در سوره بقره توضیح داده بود که زمان عده نگه داشتن متعارف زنان (یعنی زنانی که عادت ماهانه، و در نتیجه امکان بارداری دارند) سه «قرء» است: «وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ في أَرْحامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ …» (بقره/۲۲۸)؛ که اهل بیت ع توضیح دادهاند مقصود از سه «قرء»، سه دوره پاکی است؛ و با توجه به اینکه خود صیغه طلاق تنها باید در شرایط پاکی صادر شود، پس با ورود به حیض سوم، عده پایان میپذیرد.[۵۶]
در همان سوره بقره (آیه ۲۳۴) درباره عده زنی که شوهرش از دنیا رفته است نیز توضیح داده بود که عدهاش چهار ماه و ده روز است: «وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما فَعَلْنَ في أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبير» (بقره/۲۳۴)؛ یعنی اندکی بیش از عده زنی که طلاق داده شده است.
همچنین در سوره احزاب هم اشاره کرده بود که در صورتی که ازدواج واقع شود اما قبل از اینکه نزدیکیای رخ دهد زن طلاق داده شود چنین زنی عده ندارد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَميلاً» (احزاب/۴۹) و ظاهرا وجهش همین است که فلسفه اصلی عده طلاق این است که معلوم شود که آیا زن از شوهر اولش باردار بوده است یا خیر؛ و در جایی که اصلا نزدیکیای رخ نداده است، این مساله سالبه به انتفای موضوع است.
بدین ترتیب طبیعی است که در خصوص طلاق دختری که به سن بلوغ نرسیده یا زنی که به طور قطعی در دوره یائسگی وارد شده است، نگهداشتن عده ضرورتی ندارد، چون اینها هم همانند زنی هستند که نزدیکیای با او رخ نداده است. در همین راستا، اهل بیت ع، علاوه بر اینکه در صورت وقوع ازدواج، از نزدیکی کردن با دختری که به سن بلوغ نرسیده است، منع کردهاند، توضیح دادهاند که حتی اگر هم برخلاف شرع، نزدیکی کرد، باز عده ندارد؛ و همچنین با زن یائسه اگرچه شوهرش حق نزدیکی کردن دارد اما در صورت طلاق عده ندارد.
اما این آیه سراغ کسانی رفته است که وضعیتشان متفاوت است: یا وضعیتشان مشکوک است (که این مشکوک بودن وضعیت با تعبیر «إِنِ ارْتَبْتُمْ» مورد تأکید قرار گرفته) یا اینکه باردار است (که کاملا هنگام طلاق معلوم است که بچه درون شکمش متعلق به همان شوهرش هست؛ و اگر بعدا وضع حمل کرد و دوباره باردار شد معلوم است که دیگر ربطی به شوهر قبلی ندارد).
افراد مشکوک، زنانیاند که با اینکه در سنی هستند که در این سن، بقیه زنان به عادت ماهانه گرفتارند اما اینها عادت ماهانهشان قطع شده است؛ که این میتواند بخاطر باردار شدن باشد و میتواند به خاطر بیماری یا عارضه دیگری باشد. اینها علیالقاعده دو دستهاند: افرادی که اگرچه هنوز به سن متعارف یائسگی نرسیدهاند اما احتمال دارد قطع حیضشان بخاطر این است که زودتر از بقیه وارد وضعیت یائسگی شده باشند؛ و دخترانی که به لحاظ سنی، به سن متعارف بلوغ رسیدهاند، اما برخلاف بقیه دختران هنوز حیض نمیبینند. آیه در خصوص این دو دسته میفرماید اینها که وضعیتشان مشکوک است، سه ماه باید عده نگهدارند؛ که این سه ماه تقریبا معادل متوسط همان «سه قرء» (سه دوره پاکی) است.
و سپس درباره زنان باردار میفرماید که آنها هم با وضع حملشان عدهشان خاتمه مییابد؛ یعنی هم در ایام وضع حمل (اگر بیشتر از سه ماه طول بکشد نفقه و مخارجشان برعهده شوهرشان است)، و هم در این ایام، ولو بیشتر طول بکشد، حق ازدواج با فرد جدیدی ندارند و شوهر میتواند رجوع کند و زندگی مشترک را دوباره از سربگیرند.
لازم به ذکر است برخی از اهل سنت، با مناقشاتی درباره معنای «ان ارتبتم»، بر اساس این آیه چنین فتوا دادهاند که دختران نابالغ و زنان یائسه هم باید سه ماه عده نگه دارند، حتی آنان که عدم بلوغ یا یائسه بودنشان قطعی است؛ که مناقشه با آنها بحث فقهی میباشد که با توجه به احادیث فراوانی که از مفسران حقیقی قرآن کریم که پیامبر اکرم بعد از خویش معرفی کرد و در موردشان فرمود که آنان از قرآن جداییناپذیرند، نیازی به پرداختن به آن نیست. [۵۷]
۲) «وَالّـٰئِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ … وَالّـٰئِي لَمْ يَحِضْنَ وَأُولَـٰتُ الْأَحْمَالِ …»
احكام خداوند بر اساس شرايط متفاوت انسانها، تفاوت مىكنند: براى هر يك از زنان حامله و يائسه، حكم خاصّى قرار داده شده است. (تفسير نور، ج۱۰، ص۱۰۸)
۳) «إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَـٰثَةُ أَشْهُرٍ»
دين فطرى، ملاكهاى فطرى و طبيعى و همه جايى دارد. زمان بندىها و اندازهگيرىهاى احكام الهى بر محور مسائل طبيعى است. نظير: طلوع و غروب خورشيد، رؤيت ماه، مقدار وَجب و ذراع دست (تفسير نور، ج۱۰، ص۱۰۸).
۴) «أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ»
فرزند، حريم و حقوقى دارد و زن باردار مادام که وضع حمل نکرده، نمىتواند به ازدواج ديگرى درآيد (تفسير نور، ج۱۰، ص۱۰۸).
۵) «وَالّـٰئِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ … وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ»
از ابتداى اين سوره تاكنون چند بار سخن از تقوا به ميان آمده است. شاید میخواه بگوید که در مسايل خانوادگى و مراعات حقوق همسر به خصوص در شرايط طلاق و جدايى، به تقواى زياد نياز است. (تفسير نور، ج۱۰، ص۱۰۸)
۶) «وَمَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا»
این فراز از آیه، شبیه فراز زیر در سوره لیل است که: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى؛ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى؛ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى» (لیل/۵-۷)؛ و نکاتی که بهویژه در جلسه ۵۶۷ https://yekaye.ir/al-lail-92-7 مطرح شد؛ که افراد میتوانند بدانجا مراجعه کنند. در اینجا فقط به تدبر ۲ آنجا اشره میشود که:
انجام کارهای خوب (رعایت تقوا) راه را برای ساده شدن انجام خوبیهای بعدی میسر میسازد. انسان وقتی به زندگی پیامبر ص و ائمه ع و اولیای دین نگاه میکند و سختیهای زندگی آنان را میبیند، گاه از دشواریهای پیمودن راه خدا میهراسد که آیا واقعا ما میتوانیم؟ آیا ما تحمل این سختیها را خواهیم داشت؟ حقیقت این است که پیمودن این مسیر گام به گام است و هر گامی گامهای بعدی را تسهیل میکند. اگر ما شروع کنیم حتما خداوند در این مسیر دستگیری خواهد کرد.
۷) «وَمَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا»
این آیه میگوید تقوا در پیش گرفتن کارها را آسان می کند. مفهوم مخالفی که از این آیه برداشت میشود این است که: بخشى از گرههايى كه در زندگى پيدا مىشود، به خاطر بىتقوايى است (تفسير نور، ج۱۰، ص۱۰۸)؛ چرا که اگر تقوا داشتند خداوند گره از کارشان میگشود.
تبصره
البته این طور نیست که هرجا سختیای در مسیر کسی مشاهده شود لزوما بخاطر بیتقوایی باشد. گاه خداوند میخواهد انسان مومن را آزمایش کند یا با قرار دادن وی در ابتلاءاتی مقام وی را بالا ببرد. در واقع، مفهوم مخالفی که در بالا اشاره شد، صرفا برای خود آدمی است (که اگر دید گرهی در کارش افتاده و باز نمیشود تأملی در خویش کند که مبادا بیتقوایی از وی سر زده است)، نه برای قضاوت درباره وضعیت دیگران.
۸) «وَمَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا»
با توجه به اینکه مرجع ضمیر «ه» در «أمره» به چه برگردد و کلمه «أمر» در چه معنایی باشد، این آیه ظرفیت معانی متعددی دارد که بعید نیست همگی مورد نظر بوده باشد:
الف. به «الله» برگردد؛ آنگاه
الف.۱. امر به معنای دستور؛ آنگاه یعنی هرکس تقوای الهی در پیش گیرد خداوند در دستورات خودش آسانیای برای او قرار میدهد؛ که این میتواند اشاره باشد به مفاد قاعده «لا حرج» (که در دین حرجی نیست) و این حدیث نبوی که من بر شریعت سمحه سهله مبعوث شدم؛ یعنی نظام شریعت به گونهای است که خداوند سادهترین راه را برای وصول به مقصود قرار داده است و اگر در جایی کاری مستلزم حرج و زحمت نامناسب شد خداوند از آن صرف نظر میکند.
الف.۲. امر به معنای امر تکوینی؛ آنگاه یعنی هرکس تقوای الهی در پیش گیرد خداوند از امور تکوینی خود مقدارتی را برای وی پیش میآورد که ادامه کار وی در سهولت قرار گیرد.
الف.۳. …
ب. به «من یتق» برگردد؛ آنگاه
ب.۱. مقصود از «أمر» وضعیت درونی خود اوست؛ آنگاه یعنی: «براى افراد باتقوا، تحمّل سختىها آسان است. چون تقوا ظرفيّت انسان را بالا مىبرد» (تفسير نور، ج۱۰، ص۱۰۸).
ب.۲. مقصود از «أمر» اموری است که در آنها گیر افتاده است؛ آنگاه یعنی هرکس تقوای الهی در پیش گیرد خداوند گرههایی که در کار وی افتاده را باز میکند و مشکلاتی که بدانها مبتلا شده را بر وی سهل میگرداند.
ب.۳. مقصود از «أمر» اموری است که در پیش روی وی رخ خواهد داد؛ آنگاه یعنی هرکس تقوای الهی در پیش گیرد خداوند بنبستهایی که ممکن است در پیش ری وی باشد را رفع، و پیمودن مسیر را برای وی آسان میکند.
ب.۴. …
۹) «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا … وَمَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا»
در آیات قبل، پس از اینکه توضیح داد که «کسی که تقوا پیشه کند خداوند برایش راه برونشدی قرار میدهد و از راهی که حساب نمیکند او را روزی میدهد؛ و کسی که بر خداوند توکل کند پس او برایش بس است» فرمود: هماناا خداوند به انجامرساننده «امرش» است؛ و در اینجا هم در خصوص کسسی که تقوا پیشه کند فرمود: خداوند از «امرش» برای او آسانیای قرار میدهد.
همان طور که در اینجا (تدبر۸) اشاره شد که هم مرجع ضمیر «ه» میتواند شخص باتقوا باشد ویا الله؛ و هم «أمر» در چند معنا فرض دارد؛ در آنجا نیز همین شقوق مطرح شد (آیه۳، تدبر۱۴) که اکنون تلفیق این دو میتواند ظرایف جدیدی را از آیه برای ما بگشاید:
الف. مرجع ضمیر در هر دو الله باشد؛ آنگاه میخواهد بفرماید:
الف.۱. همان خدایی که امر خویش را به سرانجام میرساند و آن را با حساب و کتاب خاصی مقدر کرده، برای کسی که تقوا پیشه کند از جانب این امرش آسانی و سهولتی قرار میدهد که فرد متقی با حداقل زحمت بتواند این مسیر رسیدن به مقصود را بپیماید.
الف.۲. …
ب. مرجع ضمیر در هر دو، شخص باتقوا باشد؛ آنگاه میخواهد بفرماید:
ب.۱. همان خدایی که کار و خواسته فردی که تقوا پیشه کرده را به سرانجام میرساند آن را طوری برای وی سهل و آسان میگرداند که فرد متقی چهبسا انتظارش را هم ندارد.
ب.۲. …
ج. مرجع ضمیر در اولی الله و در دومی شخص باتقوا باشد؛ آنگاه میخواهد بفرماید:
ج.۱. همان خدایی که امر خویش را به سرانجام میرساند، در کار کسی هم که تقوا پیشه کند آسانی و سهولتی قرار میدهد که وی هم راحت بتواند به سرانجام مقصود خویش برسد.
ج.۲. …
د. مرجع ضمیر در اولی شخص باتقوا و در دومی الله باشد؛ آنگاه میخواهد بفرماید:
د.۱. همان خدایی که کار و خواسته فردی که تقوا پیشه کرده را به سرانجام میرساند در اوامر خویش برای چنین کسی هم سادگی و سهولتی قرار میدهد.
د.۲. …
لازم به ذکر است که در آیه بعدی هم از «أمر الله» بحث میشود که افزودن آن به این دو میتواندن دریچههای معنایی جدیدی را بگشاید.
۱۰) «وَمَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا»
این آیه میفرماید کسی که تقوا پیشه کند خداوند در کارش آسانی قرار میدهد. این در حالی است که میدانیم تقوا یعنی در مسیر مستقیم الهی حرکت کردن و آیات قرآن پر است از توضیح اینکه کسی که در مسیر مستقیم خداوند قدم بردارد دچار انواع امتحانات و سختیها میشود؛ مثلا:
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَريبٌ: آيا چنین حساب کردهاید كه داخل بهشت مىشويد و حال آنكه هنوز مانند آنچه بر [سرِ] پيشينيان شما آمد، بر [سرِ] شما نيامده است؟ آنان دچار سختى و زيان شدند و به [هول و] تكان درآمدند، تا جايى كه پيامبر و كسانى كه با وى ايمان آورده بودند گفتند: «يارى خدا كى خواهد بود؟» هش دار، كه پيروزى خدا نزديك است» (بقره/۲۱۴)
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ: و قطعاً شما را به چيزى از [قبيلِ] ترس و گرسنگى، و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مىآزماييم و مژده ده شكيبايان را» (بقره/۱۵۵)
«لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ: قطعاً در مالها و جانهايتان آزموده خواهيد شد، و از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [نيز] از كسانى كه به شرك گراييدهاند، آزار بسيارى خواهيد شنيد، و اگر صبر كنيد و پرهيزگارى نماييد، اين حاكى از عزم استوار [شما] در كارهاست.» (آل عمران/۱۸۶)
و بقدری این در ادبیات دینی پررنگ است که وقتی از رسول الله ص سوال شد که «مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فِي الدُّنْيَا» فرمودند: «النَّبِيُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَل: پیامبران سپس هرکه شبیهتر است و بعد از آن کسی که باز شبیهتر است (الكافي، ج۲، ص۲۵۲) و معروف است که: هر که در این دار مقربتر است / جام بلا بیشترش میدهند.
این آیات و روایات چگونه با این آیه جمع میشود که هرکس تقوا پیشه کند در کارش آسانی قرار میدهیم؟
الف. خداوند در جای دیگر با تأکید فرموده که با هر سختیای آسانیای هست: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً؛ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا» (انشراح/۵-۶). شاید اینجا میخواهد بفرماید درک عمیقی در او پدید میآوریم که این آسانیای که همراه هر سختیای هست را درک میکند.
ب. شاید آن دسته آیات ناظر به ابتدای کار مومناند و این خاتمه هر مرحله است؛ چنانکه در آیات بعدی همین سوره فرمود: خداوند بعد از هر سختی آسانیای قرار میدهد: «سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً» (طلاق/۷)
ج. شاید این آیه ناظر به ثمره مستقیم تقواست؛ و آن آیات ناظر به ورود انسان به مرحله بعدی ایمان است؛ یعنی با تقوا یک راحتی و وضعیت دلپسند و خوشایندی برای انسان رقم میخورد اما خود همین وضعیت وی را در آزمایش و فتنه و ابتلای جدید قرار میدهد؛ چنانکه در جای دیگر فرمود: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا، لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ: و اگر [مردم] در راه درست، پايدارى ورزند، قطعاً آب گوارايى بديشان نوشانيم؛ تا در اين باره آنان را در فتنهای بیندازیم» (جن/۱۶-۱۷).
د. …
[۱] . القراءة: قرأ ابن عامر و أهل الكوفة «اللَّائِي» مهموزة ممدودة مشبعة بعدها ياء و في سورة المجادلة و الطلاق مثله و قرأ نافع و يعقوب اللاء مهموزة ممدودة مختلسة لا ياء بعدها و الباقون اللاي بغير همزة و لا مد
[۲] . و قرأ قالون و قنبل: اللَّائِي هنا [احزاب]، و في المجادلة و الطلاق: بالهمز من غير ياء و ورش: بياء مختلسة الكسرة و البزي و أبو عمرو: بياء ساكنة بدلا من الهمزة، و هو بدل مسموع لا مقيس، و هي لغة قريش و باقي السبعة: بالهمز و ياء بعده.
[۳] که نوزاوازی این را روایت اسماعیل عن ابیجعفر، و یونس عن أبیعمرو، و السوسی عن الیزیدی عن ابوعمرو میداند.
[۴] . «اللآئی» قرأ ابن عامر وعاصم وحمزة والكسائي وخلف و «اللائی» قرأ البزی و ابوعمرو وصلا بتسهیل الهمزه بین بین مع المد و القصر، و عنهما ابدال الهمزه یاءساکنة مع المد المشبع لالتقاء الساکنین وصلا ایضا، و للبزی و ابیعمرو علی وجه المد المشبع الاظهار و الادغام فی حال وصل «واللائی» ب «یئسن» واعلم ان الاظهار لایتحقق الا بسکتة لطیفة علی الیاءالاولی من «و اللائی» بدون تنفس کسکت حمزة و من معه، و قرا ورش و ابوجعفر بتسهیل الهمزه بین بین مع المد و القصر وصلا. و اما فی حالة الوقف: فلورش و البزی و ابیعمرو و ابیجعفر ثلاثةاوجه تسهیل الهمزة بالروم مع المد و القصر و ابدالها یاء ساکنة مع المد المشبع لالتقاءالساکنین، و قرا الباقون بهمزة مکسورة بعدها یاءساکنة وصلا و وقفا و هم علی اصولهم فی المد المتصل، و لحمزة وقفا بتسهیل الهمزة مع المد و القصر و وافقه الاعمش بخلفه.
[۵] . مکی، و أبوعمرو و یزید و ورش: من غیر همز، و لا یاء، یعنی «بالتلیین»
[۶] . «وَالّـٰئِي» ذُكر في الأحزاب.
در آنجا (ص۱۴۸۳) چنین آمده است:
القراءةالمعروفة: «اللائی» بالمد و الهمزه و الیاء بعد الهمزه
طلحه: بیاءین غیرمهموز
نافع غیر ورش، و شیبة و یعقوب: بالمد و الهمز، من غیر یاء
مکی، و أبوعمرو و یزید و ورش: من غیر همز، و لا یاء، یعنی «بالتلیین»
اسماعیل عن ابیجعفر، و یونس عن أبیعمرو، و السوسی عن الیزیدی عنه: بیاء ساکنة بعد الالف.
[۷] . قرأ قالون وقنبل ويعقوب ونافع «الـلاء…» بحـذف الـيـاء مـع تحقيق الهمز.
وقرأ ورش وأبو عمرو والبزي بخلاف عنهما وأبو جعفر بتسهيل الهمزة كالياء، مع حذف الياء «اللاي».
وقرأ أبو عمرو والبزي واليزيدي وأبو جعفر وابن كثير وورش عن نافع والأصبهاني بإبدال الهمزة ياء ساكنة مع إشباع المـد «اللاي…».
. وقرأ الباقون وهم ابن عامر وعاصم وحمزة والكسائي وخلف والحسن والأعمش بالمد والهمز المحقق وبعده ياء ساكنة
وقراءة حمزة في الوقف بتسهيل الهمز بين بين.
. وتقدمت هذه القراءة في الآية ٤/ من سورة الأحزاب، وكذلك في الآية / ۲ من سورة المجادلة.
وَالّـٰئِي يَئِسْنَ
قرأ أبو عمرو والبزي واليزيدي بإدغام الياء في الياء وبالإظهار والإدغام مع إبدال الهمزة ياء ساكنة وصورتها : «واللا يَّئِسن» وموضع هذا الإدغام الصغير، ولكن ذكره الداني في باب الإدغام الکبير
[۸] . القراءة المعروفة : «يَئِسْنَ» بهمزة مكسورة.
العُمَريّ : بخيالِ الهمزة [قال الروذباري عن رواة أبي جعفر: (لا يهمزون جميع الهمزة المتحركة، ويأتون بخيالها إذا تحرك ما قبلها، أو كان قبلها حرف مد، والإشارة إليها من الصدر مع تخفيف الحرفِ، وترك ما قبلها على إعرابه). الجامع (١/ ٦٣٩).]
شيبة، والزهري : بياء مكسورة خالصة.
قال أبو حاتم : وقُرِئ لبعضهم: «يَیْأَسْنَ» بياءين؛ الأولى مفتوحة، والثانية ساكنة، وهمزة مفتوحة بعدها
[۹] . قراءة الجماعة «يَئِسْنَ» فعلاً ماضياً.
. وقرئ بياءين ي«َيْيَسنَ» فعلاً مضارعاً.
. وانفرد الحنبلي عن هبة الله بتسهيل الهمزة في «يَئِسْنَ»
[۱۰] . القراءة المعروفة : «أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعْنَ».
طلحة، والضَّحَّاكُ، وابنُ سِيرينَ: (آجالهن) بمد الهمزة، وألف قبل اللام، على الجمع.
[۱۱] . «أَجَالُهُنَّ أَن يَضَعْنَ» بمد الهمزة وبألف بعد الجيم على الجمع، طلحة بن مصرف.
[۱۲] . تقدم وقف يعقوب بهاء السكت في الآية /٢.
. وفي مختصر ابن خالويه: «آجالهن» على الجمع عن الضحاك وابن سيرين.
وذكرت هذا من قبل عن أبي حيان في الآية/٢.
[۱۳] . . قراءة الجماعة «حَمْلَهُنَّ» مفرداً.
. وقرأه يعقوب في الوقف بهاء السكت بخلاف عنه «حَمْلَهُنَّهْ»
وقرأ الضحاك «أحمالَهُنَّ» جمعاً.
[۱۴] . زاد الضَّحَّاکُ: (أحمالهن) على الجمع
[۱۵] . – قراءة أبي جعفر «يُسُراً» بضم السين.
. وقراءة الجماعة بسكونها «يُسْراً»
[۱۶] . الحَيْض معروف، و المرة الواحدة: الحَيْضة، و الاسم: الحِيْضة، و جمعها: الحِيض. و الحِيضات: جماعة، و الفعل: حاضَت المرأة تَحِيض حَيْضا و مَحِيضا، فالمَحِيض يكون اسما و مصدرا، و النساء: حُيَّض. الواحدة: حائِض، و المُسْتَحاضة: التي غلب عليها الدم فلا يرقأ.
[۱۷] . الْحَيْضُ: الدّم الخارج من الرّحم على وصف مخصوص في وقت مخصوص،
[۱۸] . الحاء و الياء و الضاد كلمة واحدة. يقال حاضَتْ السَّمُرَةُ إذا خرج منها ماء أحمر. و لذلك سمّيت النَّفَساء حائضاً، تشبيهاً لدمها بذلك الماء.
[۱۹] . الحاء و الواو و الضاد كلمةٌ واحدةٌ، و هو الهَزْم فى الأرض. فَالحَوض حَوْض الماء. و استَحْوَضَ الماءَ: اتَّخَذ لنفسه حَوْضا- و المُحَوَّض، كالحوض يُجعل للنخلة تشربُ منه. و يقال فلانٌ يُحوِّض حَوَالىْ فُلانة، إذا كان يهواها. و يقال للرّجل المهزوم الصَّدْرِ: حوض الحِمار؛ و هو سَبٌّ.
[۲۰] . أنّ مادّة الحَيْضِ في الأصل مصدر بمعنى الفيض و السيلان الخفيف من داخل شيء، كفيضان الصمغ من الشجرة و فيضان الدم من رحم المرأة، ثمّ غلب استعمالها في المعنى الثاني، و اشتقّت منها أفعال و مشتقّات انتزاعا، فقيل: امرأة حائض، و مستحاضة، و تحيّضت، و حيّضتها. و أمّا مفهوم السيلان: فهو معنى الحوض واويّا، و بينه و بين الحيض اشتقاق أكبر، و الحوص قريب من معناهما. و الاستحاضة بمعنى طلب التحيّض، فكأنّ مزاج المرأة و طبيعتها اقتضت خروج الدم و سيلانه زائدا على ما هو عادتها.
[۲۱] . سیلان مائع نحو الدم – بتجمع فی الجوف – منه بشدة أو عسر.
[۲۲] . . وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ- ۶۵/ ۴.. وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ- ۲/ ۲۲۲.مصدر ميميّ من الحَيْضِ، و انتخاب الْمَحِيضِ: لأنّ الحيض قد غلب عليه الاسميّة و الجنسيّة.
[۲۳] . و الْمَحِيضُ: الحيض و وقت الحيض و موضعه، على أنّ المصدر في هذا النّحو من الفعل يجيء على مفعل، نحو: معاش و معاد، و قول الشاعر: «لا يستطيع بها القراد مَقِيلًا» أي مكانا للقيلولة، و إن كان قد قيل: هو مصدر، و يقال: ما في برّك مكيل و مكال
[۲۴] . اگرچه درباره اینکه نقطه مقابلِ «خفض»، رفع است اتفاق نظر وجود دارد؛ اما اینکه آیا «رفع» فقط در مقابل «خفض» است یا خیر، اختلاف است. برخی اصرار دارند که «وضع» [بر زمین نهادن] هم نقطه مقابل «رفع» است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۴۲۳؛ المعجم الإشتقاقي المؤصل، ص۸۳۱) و برخی بشدت با این مطلب مخالفت کردهاند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۱۸۳) و برخی حتی کلمه «ذلت» را هم نقطه مقابل «رفعت» میدانند. (كتاب العين، ج۲، ص۱۲۵)
جلسه۹۷۰ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-3/
از نظر راغب هم جَعَلَ، لفظ عامى است در تمامى افعال، كه از مادههای «فعل» و «وضع» و ساير واژهها در اين رديف عامتر است و در همانجا عنوانی به صورت «جعل در قرآن» باز کردیم و توضیح دادیم که شاید بتوان با توجه کاربردهای ماده «جعل» در قرآن بتوان گفت وجه جمع تمام کاربردهای این ماده معنای «وضع» و قرار دادن است؛ با این تفاوت که در «وضع»یک معنای از بالا به پایین بودنِ اقدام لحاظ شده است؛ اما در «جعل» چنین قیدی ندارد؛ و میتوان با یک دستهبندی نشان داد که یک معنای مشترک در تمام کاربردهای این ماده (لااقل در کاربردهای قرآنیاش) وجود دارد؛ که فهرستوار (و با اشاره به متن آیات برای هریک) به این کاربردها اشاره شد.
جلسه ۱۰۴۹ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-82/
[۲۵] . کلمه «يَسِيرُ» هم در دو معنا به کار میرود: یکی در معنای سهل و آسان (كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً؛ أحزاب/۳۰) و مترادف با کلمه «مَيْسُور» (فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُوراً؛ إسراء/۲۸)، و دوم در معنای «مقدار کم و اندک» (وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا يَسِيراً؛ أحزاب/۱۴).
«يَسَار» [که گاه به صورت «يِسَار» هم تلفظ میشود] (چپ) نقطه مقابل «يمين» (راست) است و البته هم کلمه «يَسَار» و هم کلمه «مَيْسَرَة» به معنای غنا و بینیازی هم به کار میرود (فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ؛ بقرة/۲۸۰)، و «مَيْسِر» (بقره/۲۱۹) به معنای «قمار» است و در وجه تسمیهاش گفتهاند چون گویی راهی سهل و آسان برای پولدار شدن است.
[۲۶] . الف. قال مقاتل: لما نزلت وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ الآية، قال (خلاد ابن النُّعمان بن قيس الأنصاري): يا رسول اللَّه، فما عِدَّةُ التي لا تحيض، و عدَّةُ التي لم تحض، و عِدَّةُ الحُبْلَى؟ فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية.
ب. أخبرنا أبو إسحاق المقرئ، أخبرنا محمد بن عبد اللَّه حَمْدُون، أخبرنا مكي بن عَبْدان، حدَّثنا أبو الأزهر، حدَّثنا أسباط بن محمد، عن مُطَرِّف، عن أبي عثمان عمرو بن سالم قال: لما نزلت عِدَّةُ النساء- في سورة البقرة- في المطلّقة و المتوفَّى عنها زوجُها- قال (أبيّ بن كعب:) يا رسول اللَّه، إن (نساءً من أهل المدينة) يقلْن: قد بقي من النساء من لم يُذكرْ فيها شيءٌ؟ قال: و ما هو؟ قال: الصِّغار، و الكِبار، و ذواتُ الحَمْلِ. فنزلت هذه الآية: وَ اللَّائِي يَئِسْنَ إلى آخرها.
أخرجه الحاكم في المستدرك (۲/ ۴۹۲- ۴۹۳) و صححه و وافقه الذهبي، قلت: إسناده منقطع: عمرو بن سالم لم يسمع أُبي بن كعب [تهذيب التهذيب ۱۲/ ۱۸۱] و الحديث أخرجه البيهقي في السنن (۷/ ۴۱۴) و أخرجه ابن جرير (۲۸/ ۹۱) و زاد نسبته في الدر (۶/ ۲۳۴) لإسحاق بن راهويه و ابن المنذر و ابن أبي حاتم و ابن مردويه.
[۲۷] . أخرج اسحق بن راهويه و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبى حاتم و الحاكم و صححه و ابن مردويه و البيهقي في سننه عن أبى بن كعب ان ناسا من أهل المدينة لما أنزلت هذه الآية التي في البقرة في عدة النساء قالوا لقد بقي من عدة النساء عدة لم تذكر في القرآن الصغار و الكبار اللاتي قد انقطع عنهن الحيض و ذوات الحمل فانزل الله التي في سورة النساء القصرى وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ الآية
و أخرج ابن أبى شيبة و ابن مردويه من وجه آخر عن أبى بن كعب قال لما نزلت عدة المتوفى و المطلقة قلت يا رسول الله بقي نساء الصغيرة و الكبيرة و الحامل فنزلت وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ الآية
و أخرج عبد الرزاق و ابن المنذر من طريق الثوري عن إسماعيل قال لما نزلت هذه الآية وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ سألوا النبي صلى الله عليه و سلم فقالوا يا رسول الله أ رأيت التي لم تحض و التي قد يئست من المحيض فاختلفوا فيهما فانزل الله إِنِ ارْتَبْتُمْ يعنى ان شككتم فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ بمنزلتهن وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُ.
[۲۸] . وَ قَالَ أَيْضاً فِي الَّتِي كَانَتْ تَطْمَثُ ثُمَّ يَرْتَفِعُ طَمْثُهَا سَنَةً كَيْفَ تُطَلَّقُ قَالَ: تُطَلَّقُ بِالشُّهُودِ. فَقَالَ لِي بَعْضُ مَنْ قَالَ: إِذَا أَرَادَ أَنْ يُطَلِّقَهَا وَ هِيَ لَا تَحِيضُ وَ قَدْ كَانَ يَطَؤُهَا اسْتَبْرَأَهَا بِأَنْ تَمَسَّكَ عَنْهَا ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ مِنَ الْوَقْتِ الَّذِي تَبِينُ فِيهِ الْمُطَلَّقَةُ الْمُسْتَقِيمَةُ الطَّمْثِ فَإِنْ ظَهَرَ بِهَا حَبَلٌ وَ إِلَّا طَلَّقَهَا تَطْلِيقَةً بِشَاهِدَيْنِ فَإِنْ تَرَكَهَا ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ فَقَدْ بَانَتْ بِوَاحِدَةٍ وَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يُطَلِّقَهَا ثَلَاثَ تَطْلِيقَاتٍ تَرَكَهَا شَهْراً ثُمَّ رَاجَعَهَا ثُمَّ طَلَّقَهَا ثَانِيَةً ثُمَّ أَمْسَكَ عَنْهَا ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ يَسْتَبْرِئُهَا فَإِنْ ظَهَرَ بِهَا حَبَلٌ فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يُطَلِّقَهَا إِلَّا وَاحِدَةً.
[۲۹] . و قال ابن أبي عقيل: و قد توالت الأخبار عن الصادقين عليهم السلام في أنّ خمسا يطلّقن على كل حال إذا شاء أزواجهنّ، في أيّ وقت شاءوا: أولهنّ التي قد يئست من المحيض، و التي لم تبلغ الحيض، و التي لم يدخل بها زوجها، و الحامل، و الغائب عنها زوجها، تطليقة واحدة لا غير، و لم تعتدّ مدّة الغيبة بقدر معيّن
[۳۰] . .و اعلم أن خمسا يطلقن على كل حال: الحامل المبين حملها، و الغائب عنها زوجها، و التي لم يدخل بها، و التي قد يئست من الحيض (أو لم تحض)، و هو على وجهين: إن كان مثلها لا تحيض فلا عدة عليها، و إن كان مثلها تحيض فعليها العدة ثلاثة أشهر. و اعلم أن «أولات الأحمال أجلهن أن يضعن حملهن»، و هو أقرب الأجلين.و إذا وضعت أو أسقطت يوم طلقها أو بعده متى ما كان، فقد بانت منه و حلت للزواج، و إذا مضت بها ثلاثة أشهر من قبل أن تضع فقد بانت منه، و لا تحل للزواج حتى تضع، فان راجعها من قبل أن تضع ما في بطنها أو تمضي بها ثلاثة أشهر، ثمَّ أراد طلاقها، فليس له حتى تضع ما في بطنها، ثمَّ تطهر، ثمَّ يطلقها.
[۳۱] . ۱- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا ع فِي الرَّجُلِ يُطَلِّقُ الصَّبِيَّةَ الَّتِي لَمْ تَبْلُغْ وَ لَا تَحْمِلُ مِثْلُهَا وَ قَدْ كَانَ دَخَلَ بِهَا وَ الْمَرْأَةَ الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ وَ ارْتَفَعَ حَيْضُهَا فَلَا تَلِدُ مِثْلُهَا قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِمَا عِدَّةٌ وَ إِنْ دَخَلَ بِهِمَا.
– مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا مِثْلَهُ.
۲- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الصَّبِيَّةِ الَّتِي لَا تَحِيضُ مِثْلُهَا وَ الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِمَا عِدَّةٌ وَ إِنْ دُخِلَ بِهِمَا.
۳- أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ الرَّزَّازُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَ حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الَّتِي لَا تَحْبَلُ مِثْلُهَا لَا عِدَّةَ عَلَيْهَا.
۴- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثَلَاثٌ يَتَزَوَّجْنَ عَلَى كُلِّ حَالٍ الَّتِي لَمْ تَحِضْ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا حَدُّهَا قَالَ إِذَا أَتَى لَهَا أَقَلُّ مِنْ تِسْعِ سِنِينَ وَ الَّتِي لَمْ يُدْخَلْ بِهَا وَ الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ قُلْتُ وَ مَا حَدُّهَا قَالَ إِذَا كَانَ لَهَا خَمْسُونَ سَنَةً.
۵- بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ فِي الْمَرْأَةِ الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ قَالَ بَانَتْ مِنْهُ وَ لَا عِدَّةَ عَلَيْهَا.
– وَ قَدْ رُوِيَ أَيْضاً أَنَّ عَلَيْهِنَّ الْعِدَّةَ إِذَا دُخِلَ بِهِنَّ.
[۳۲] . ۲۱۸- ۱۳۷- رَوَى الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ وَ الَّتِي لَا تَحِيضُ مِثْلُهَا قَالَ لَيْسَ عَلَيْهَا عِدَّةٌ.
۲۱۹- ۱۳۸ وَ- عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا ع فِي الرَّجُلِ يُطَلِّقُ الصَّبِيَّةَ الَّتِي لَمْ تَبْلُغْ فَلَا تَحْمِلُ مِثْلُهَا قَالَ لَيْسَ عَلَيْهَا عِدَّةٌ وَ إِنْ دَخَلَ بِهَا.
«۲۲۰»- ۱۳۹ وَ- عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ الْخَثْعَمِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ فِي الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ يُطَلِّقُهَا زَوْجُهَا قَالَ قَدْ بَانَتْ مِنْهُ وَ لَا عِدَّةَ عَلَيْهَا.
«۲۲۱»- ۱۴۰- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ الرَّزَّازِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الَّتِي لَا تَحْبَلُ مِثْلُهَا لَا عِدَّةَ عَلَيْهَا.
«۲۲۲»- ۱۴۱- عَنْهُ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثَلَاثٌ يَتَزَوَّجْنَ عَلَى كُلِّ حَالٍ الَّتِي لَمْ تَحِضْ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا حَدُّهَا قَالَ إِذَا أَتَى لَهَا أَقَلُّ مِنْ تِسْعِ سِنِينَ وَ الَّتِي لَمْ يُدْخَلْ بِهَا وَ الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا حَدُّهَا قَالَ إِذَا كَانَ لَهَا خَمْسُونَ سَنَةً.
[۳۳] . عبارت مشکلاتی دارد که ترجمه بر اساس توضیحی که مرحوم فیض از این حدیث دادهاند انجام شد. توضیح ایشان در وافی، که در پاورقی همین صفحه کافی آمده، بدین قرار است: قوله: «ما زاد على شهر» أي زاد حيضها على شهر يعنى تحيض في أزيد من شهر و ينبغي تخصيصه بما إذا لم يكن حيضها في أقل من ثلاثة أشهر ثلاث حيض على نهج واحد ليتوافق الاخبار. «و ما كان في الشهر» يعنى ما كان حيضها في الشهر. «ثم تزد» يعنى المرأة. «فى الحيض» أى رؤية الحيض. «عليه» أي على الشهر. «ثلاث حيض» يعنى الى ثلاث حيض متوالية. فعدتها ثلاث حيض لاستقامة حيضها حينئذ و يكفى الدخول في الثالثة كما عرفت.
[۳۴] . عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عن سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
عِدَّةُ الَّتِي لَمْ تَحِضْ وَ الْمُسْتَحَاضَةِ الَّتِي لَا تَطْهُرُ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَ عِدَّةُ الَّتِي تَحِيضُ وَ يَسْتَقِيمُ حَيْضُهَا ثَلَاثَةُ قُرُوءٍ وَ الْقُرُوءُ جَمْعُ الدَّمِ بَيْنَ الْحَيْضَتَيْنِ.
[۳۵] . فَالْوَجْهُ فِي هَذَا الْخَبَرِ أَنَّهُ إِذَا تَأَخَّرَ الدَّمُ عَنْ عَادَتِهَا أَقَلَّ مِنْ شَهْرٍ فَذَلِكَ لَيْسَ لِرِيبَةِ الْحَبَلِ بَلْ رُبَّمَا كَانَ لِعِلَّةٍ فَلْتَعْتَدَّ بِالْأَقْرَاءِ بَالِغاً مَا بَلَعَ فَإِنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا الدَّمُ شَهْراً فَمَا زَادَ فَإِنَّهُ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ لِلْحَمْلِ وَ لِغَيْرِهِ فَيَحْصُلُ هُنَاكَ رِيبَةٌ فَلْتَعْتَدَّ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ مَا لَمْ تَرَ فِيهَا دَماً فَإِنْ رَأَتْ قَبْلَ انْقِضَاءِ الثَّلَاثَةِ أَشْهُرٍ الدَّمَ كَانَ حُكْمُهَا مَا ذَكَرْنَا فِي الْأَخْبَارِ الْأَوَّلَةِ سَوَاءً.
[۳۶] . این احتمال دارد همان روایتی باشد که در شماره ۳ گذشت که چون در اینجا این فرازش در کتب حدیث مستقل آمده دوباره تقدیم می شود
[۳۷] عبارت در اینجا ندکی متفاوت است: الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ أَمْرَانِ أَيُّهُمَا سَبَقَ إِلَى الْمُسْتَرَابَةِ انْقَضَتْ بِهِ عِدَّتُهَا إِنْ مَرَّتْ بِهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ بِيضٍ لَيْسَ فِيهَا دَمٌ بِالشُّهُورِ وَ إِنْ مَرَّتْ بِهَا ثَلَاثَةُ حِيَضٍ لَيْسَ بَيْنَ الْحَيْضَتَيْنِ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا بِالْحَيْضِ؛ وَ تَفْسِيرٌ جَمِيلٌ قَالَ إِنْ مَرَّتْ بِهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ إِلَّا يَوْماً ثُمَّ حَاضَتْ ثُمَّ مَرَّتْ بِهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ إِلَّا يَوْماً فَحَاضَتْ قَالَ هَذِهِ تَعْتَدُّ بِالْحَيْضِ عَلَى هَذَا الْوَجْهِ وَ لَا تَعْتَدُّ بِالشُّهُورِ وَ إِنْ مَرَّتْ بِهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ بِيضٍ لَمْ تَحِضْ فِيهَا بَانَتْ بِالشُّهُورِ.
[۳۸] . قَالَ ابْنُ عُمَيْرٍ قَالَ جَمِيلٌ وَ تَفْسِيرُ ذَلِكَ إِنْ مَرَّتْ بِهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ إِلَّا يَوْماً فَحَاضَتْ ثُمَّ مَرَّتْ بِهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ إِلَّا يَوْماً فَحَاضَتْ ثُمَّ مَرَّتْ بِهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ إِلَّا يَوْماً فَحَاضَتْ فَهَذِهِ تَعْتَدُّ بِالْحَيْضِ عَلَى هَذَا الْوَجْهِ وَ لَا تَعْتَدُّ بِالشُّهُورِ وَ إِنْ مَرَّتْ بِهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ بِيضٍ لَمْ تَحِضْ فِيهَا فَقَدْ بَانَتْ.
[۳۹] . خود زراره توضیحی داده است که مرحوم کلینی آن را همچون یک روایت نقل کرده است که:
مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: إِذَا نَظَرَتْ فَلَمْ تَجِدِ الْأَقْرَاءَ إِلَّا ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ فَإِذَا كَانَتْ لَا يَسْتَقِيمُ لَهَا حَيْضٌ تَحِيضُ فِي الشَّهْرِ مِرَاراً فَإِنَّ عِدَّتَهَا عِدَّةُ الْمُسْتَحَاضَةِ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَ إِذَا كَانَتْ تَحِيضُ حَيْضاً مُسْتَقِيماً فَهُوَ فِي كُلِّ شَهْرٍ حَيْضَةٌ بَيْنَ كُلِّ حَيْضَتَيْنِ شَهْرٌ وَ ذَلِكَ الْقُرْءُ. (الكافي، ج۶، ص۱۰۰)
مفصل این قول زراره در تفسير العياشي (ج۱، ص۱۱۴-۱۱۵) بدین صورت آمده است:
عن زرارة قال: سمعت ربيعة الرأي و هو يقول إن من رأيي أن الأقراء التي سمى الله في القرآن إنما هي الطهر فيما بين الحيضتين و ليس بالحيض- قال: فدخلت على أبي جعفر ع فحدثته بما قال ربيعة، فقال: كذب و لم يقل برأيه و إنما بلغه عن علي ع، فقلت: أصلحك الله أ كان علي ع يقول ذلك قال: نعم- كان يقول: إنما القرء الطهر تقرأ فيه الدم- فيجمعه فإذا حاضت قذفته، قلت: أصلحك الله- رجل طلق امرأته طاهرا من غير جماع بشهادة عدلين، قال: إذا دخلت في الحيضة الثالثة- فقد انقضت عدتها و حلت للأزواج، قال: قلت: إن أهل العراق يروون عن علي ع أنه كان يقول هو أحق برجعتها- ما لم تغتسل من الحيضة الثالثة، فقال: كذبوا قال: و كان علي ع يقول: إذا رأت الدم من الحيضة الثالثة فقد انقضت عدتها.
– و في رواية ربيعة الرأي: و لا سبيل له عليها، و إنما القرء ما بين الحيضتين و ليس لها أن تتزوج حتى تغتسل من الحيضة الثالثة، فإنك إذا نظرت في ذلك لم تجد الأقراء إلا ثلاثة أشهر، فإذا كانت لا تستقيم- مما تحيض في الشهر مرارا و في الشهر مرة، كان عدتها عدة المستحاضة ثلاثة أشهر، و إن كانت تحيض حيضا مستقيما فهو في كل شهر حيضة، بين كل حيضة شهر و ذلك القرء
[۴۰] . توضیح شیخ طوسی: فَالْوَجْهُ فِي هَذِهِ الْأَخْبَارِ وَ مَا جَرَى مَجْرَاهَا مِمَّا يَتَضَمَّنُ تَحْدِيدَ الْعِدَّةِ بِثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ أَنْ نَحْمِلَهُ عَلَى امْرَأَةٍ كَانَتْ لَهَا عَادَةٌ بِأَنْ تَحِيضَ كُلَّ شَهْرٍ حَيْضَةً فَيَنْبَغِي أَنْ تَعْمَلَ عَلَى عَادَتِهَا فَتَكُونَ فِي مُدَّةِ ثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ ثَلَاثَةُ حِيَضٍ حَسَبَ مَا قَدَّمْنَاهُ وَ قَدْ نَبَّهَ ع بِقَوْلِهِ يُحْسَبُ لَهَا كُلُّ شَهْرٍ حَيْضَةً عَلَى ذَلِكَ فَأَمَّا مَنْ لَمْ تَكُنْ لَهَا عَادَةٌ بِذَلِكَ فَلَيْسَ عِدَّتُهَا إِلَّا بِالْأَقْرَاءِ حَسَبَ مَا قَدَّمْنَاهُ وَ إِنِ انْتَهَى الزَّمَانُ إِلَى خَمْسَةَ عَشَرَ شَهْراً عَلَى مَا مَضَى الْقَوْلُ فِيهِ
[۴۱] . رَوَى أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الْمُثَنَّى عَنْ زُرَارَةَ …
[۴۲] . شیخ طوسی در همین کتاب سه حدیث دیگر با همین مضمون از امام صادق ع روایت کرده است
– عَنْهُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الَّتِي لَا تَحِيضُ كُلَّ ثَلَاثَةِ سِنِينَ إِلَّا مَرَّةً وَاحِدَةً كَيْفَ تَعْتَدُّ قَالَ: تَنْتَظِرُ مِثْلَ قُرُوئِهَا الَّتِي كَانَتْ تَحِيضُ فِي اسْتِقَامَتِهَا وَ لْتَعْتَدَّ بِثَلَاثَةِ قُرُوءٍ ثُمَّ لْتَتَزَوَّجْ إِنْ شَاءَتْ.
– عَنْهُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَهُ.
– أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ يَزِيدَ بْنِ إِسْحَاقَ شَعِرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ حَمْزَةَ الْغَنَوِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الْمَرْأَةِ الَّتِي لَا تَحِيضُ إِلَّا فِي ثَلَاثِ سِنِينَ أَوْ أَرْبَعِ سِنِينَ أَوْ خَمْسِ سِنِينَ قَالَ: تَنْتَظِرُ مِثْلَ قُرُوئِهَا الَّتِي كَانَتْ تَحِيضُ فَلْتَعْتَدَّ ثُمَّ تَتَزَوَّجُ إِنْ شَاءَتْ.
[۴۳] . توضیح شیخ طوسی: فَهَذَا الْخَبَرُ نَحْمِلُهُ عَلَى مَنْ تَيْأَسُ مِنَ الْمَحِيضِ بَعْدَ الْحَيْضَةِ الْأُولَى لِأَنَّ مَنْ هَذَا حُكْمُهَا عَلَيْهَا أَنْ تَعْتَدَّ بِتِلْكَ الْحَيْضَةِ وَ تَعْتَدَّ بَعْدَهَا بِشَهْرَيْنِ وَ إِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ مِمَّنْ لَا تَحِيضُ إِلَّا فِي ثَلَاثِ سِنِينَ أَوْ أَرْبَعِ سِنِينَ كَانَتْ عِدَّتُهَا ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ.
[۴۴] . عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ،: فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ» قَالَ أَيِ الصَّادِقُ ع كَمَا هُوَ الظَّاهِرُ الْمُطَلَّقَةُ الْحَامِلَةُ أَجَلُهَا أَنْ تَضَعَ مَا فِي بَطْنِهَا إِنْ وَضَعَتْ يَوْمَ طَلَّقَهَا زَوْجُهَا تَزَوَّجُ إِذَا طَهُرَتْ إِلَى آخِرِهِ.
[۴۵] . شیخ صدوق این حدیث را از زراره روایت کرده است؛ و تتمهای دارد که ظاهرا [آن گونه که ویراستاران پاراگرافبندی کردهاند] توضیح شیخ صدوق است و مرحوم بحرانی هم در وسائل آن تتمه را نیاورده است (وسائل الشيعة، ج۲۲، ص۱۹۳)؛ و مرحوم مجلسی اول هم ظاهرا همین تلقی را دارد (روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج۹، ص۹۳) اما محدث نوری ظاهرا آن را تتمه کلام امام باقر ع قلمداد کرده است (مستدرك الوسائل، ج۲، ص۴۹ و ج۱۵، ص۳۵۱) و مولف تفسیر اهل بیت علیهم السلام هم همین ذهنی را مبنا قرار داده است (ج۱۶، ص۳۵۸). آن تتمه چنین است:
وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ» فَإِذَا طَلَّقَهَا الرَّجُلُ وَ وَضَعَتْ مِنْ يَوْمِهَا أَوْ مِنْ غَدٍ فَقَدِ انْقَضَى أَجَلُهَا وَ جَائِزٌ لَهَا أَنْ تَتَزَوَّجَ وَ لَكِنْ لَا يَدْخُلُ بِهَا زَوْجُهَا حَتَّى تَطْهُرَ وَ الْحُبْلَى الْمُطَلَّقَةُ تَعْتَدُّ بِأَقْرَبِ الْأَجَلَيْنِ إِنْ مَضَتْ بِهَا ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ قَبْلَ أَنْ تَضَعَ فَقَدِ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا مِنْهُ وَ لَكِنَّهَا لَا تَتَزَوَّجُ حَتَّى تَضَعَ فَإِنْ وَضَعَتْ مَا فِي بَطْنِهَا قَبْلَ انْقِضَاءِ ثَلَاثَةِ أَشْهُرٍ فَقَدِ انْقَضَى أَجَلُهَا وَ الْحُبْلَى الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا تَعْتَدُّ بِأَبْعَدِ الْأَجَلَيْنِ إِنْ وَضَعَتْ قَبْلَ أَنْ تَمْضِيَ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ وَ عَشَرَةُ أَيَّامٍ لَمْ تَنْقَضِ عِدَّتُهَا حَتَّى تَمْضِيَ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ وَ عَشَرَةُ أَيَّامٍ وَ إِنْ مَضَتْ لَهَا أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ وَ عَشَرَةُ أَيَّامٍ قَبْلَ أَنْ تَضَعَ لَمْ تَنْقَضِ عِدَّتُهَا حَتَّى تَضَعَ
[۴۶] . ۵- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: طَلَاقُ الْحَامِلِ وَاحِدَةٌ فَإِذَا وَضَعَتْ مَا فِي بَطْنِهَا فَقَدْ بَانَتْ مِنْهُ.
۷- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ طَلَاقِ الْحُبْلَى فَقَالَ: وَاحِدَةٌ وَ أَجَلُهَا أَنْ تَضَعَ حَمْلَهَا.
[۴۷] . ۸- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: طَلَاقُ الْحُبْلَى وَاحِدَةٌ وَ أَجَلُهَا أَنْ تَضَعَ حَمْلَهَا وَ هُوَ أَقْرَبُ الْأَجَلَيْنِ.
[۴۸]. در پاورقی کافی، توضیحات زیر را از شیخ طوسی و فیض کاشانی آورده است:
قال الشيخ في التهذيبين: هذا الخبر نحمله على من يكون مثلها تحيض لان اللّه تعالى شرط ذلك و قيده بمن يرتاب بحالها قال اللّه تعالى: «وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ» و هذا أولى ممّا قاله ابن سماعة لانه قال تجب العدة على هؤلاء كلهن و انما سقط عن الإماء و العدة لان هذا تخصيص منه في الإماء من غير دليل و الذي ذكرناه مذهب معاوية بن حكيم من متقدمى فقهاء أصحابنا و جميع فقهاء المتأخرين و هو مطابق لظاهر القرآن و قد استوفينا تأويل ما يخالف ما أفتينا به ممّا ورد من الاخبار فيما تقدم انتهى. و قال الفيض- رحمه اللّه- بعد نقل هذا الكلام: هذا التحقيق و التوفيق ينافى ما مر من الاخبار من رواية محمّد بن حكيم أن المرأة التي لا تحيض مثلها و لم تحض تعتد بثلاثة أشهر فان ارتابت بالحمل تعتد بتسعة أشهر الا أن يقال ان لفظة «لا» فى لا تحيض مثلها من زيادة النسّاخ انتهى.
[۴۹] . يطلقها واحدة للعدة يعني أنّه لا يجوز أن يطلقها للعدة الا تطليقة واحدة فان بدا له أن يطلقها ثانية بعد ما بدا له في المراجعة فلا بأس فانها أيضا واحدة أما إذا كان غرضه اولا من الطلاق أن يراجعها ثمّ يطلقها ثمّ يراجعها بعد الأولى فعليه أن يصبر حتّى تضع ما في بطنها ثمّ إن تزوجها بعد طلاقها ثانية فيكون طلاقه للسنة لا للعدة.
[۵۰] . قوله: «بالشهور» يعنى كلما طلقها للعدة بعد التطليقة الأولى فلا بدّ من مضى شهر من مسها كما فسره بعد و هذا الذي قلناه في تفسير الواحدة مصرح في اخبار هذا الباب.
[۵۱] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
قُلْتُ لَهُ: الْمَرْأَةُ الْحُبْلَى يُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا فَتَضَعُ وَ تَزَوَّجُ قَبْلَ أَنْ تَعْتَدَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً؟
فَقَالَ: إِنْ كَانَ الَّذِي تَزَوَّجَهَا دَخَلَ بِهَا فُرِّقَ بَيْنَهُمَا وَ لَمْ تَحِلَّ لَهُ أَبَداً وَ اعْتَدَّتْ بِمَا بَقِيَ عَلَيْهَا مِنْ عِدَّةِ الْأَوَّلِ، وَ اسْتَقْبَلَتْ عِدَّةً أُخْرَى مِنَ الْآخَرِ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ؛ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ دَخَلَ بِهَا فُرِّقَ بَيْنَهُمَا وَ أَتَمَّتْ مَا بَقِيَ مِنْ عِدَّتِهَا وَ هُوَ خَاطِبٌ مِنَ الْخُطَّابِ.
[۵۲] . قَوْلُهُ ع وَ هُوَ خَاطِبٌ مِنَ الْخُطَّابِ مَحْمُولٌ عَلَى مَنْ عَقَدَ عَلَيْهَا وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ أَنَّهَا فِي عِدَّةٍ فَحِينَئِذٍ يَجُوزُ لَهُ الْعَقْدُ عَلَيْهَا بَعْدَ انْقِضَاءِ عِدَّتِهَا يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ مَا رَوَاهُ
– مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلُ يَتَزَوَّجُ الْمَرْأَةَ فِي عِدَّتِهَا بِجَهَالَةٍ أَ هِيَ مِمَّنْ لَا تَحِلُّ لَهُ أَبَداً فَقَالَ لَا أَمَّا إِذَا كَانَ بِجَهَالَةٍ فَلْيَتَزَوَّجْهَا بَعْدَ مَا تَنْقَضِي عِدَّتُهَا وَ قَدْ يُعْذَرُ النَّاسُ فِي الْجَهَالَةِ بِمَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ فَقُلْتُ بِأَيِّ الْجَهَالَتَيْنِ أَعْذَرُ بِجَهَالَتِهِ أَنْ يَعْلَمَ أَنَّ ذَلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْهِ أَمْ بِجَهَالَتِهِ أَنَّهَا فِي عِدَّةٍ فَقَالَ إِحْدَى الْجَهَالَتَيْنِ أَهْوَنُ مِنَ الْأُخْرَى الْجَهَالَةُ بِأَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ ذَلِكَ عَلَيْهِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَا يَقْدِرُ عَلَى الِاحْتِيَاطِ مَعَهَا فَقُلْتُ فَهُوَ فِي الْأُخْرَى مَعْذُورٌ قَالَ نَعَمْ إِذَا انْقَضَتْ عِدَّتُهَا فَهُوَ مَعْذُورٌ فِي أَنْ يَتَزَوَّجَهَا فَقُلْتُ وَ إِنْ كَانَ أَحَدُهُمَا مُتَعَمِّداً وَ الْآخَرُ بِجَهَالَةٍ فَقَالَ الَّذِي تَعَمَّدَ لَا يَحِلُ لَهُ أَنْ يَرْجِعَ إِلَى صَاحِبِهِ أَبَداً.
[۵۳] . احادیث مذکور بدین قرارند:
۴۱ وَ- عَنْهُ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي الْوَلِيدَةِ يَشْتَرِيهَا الرَّجُلُ وَ هِيَ حُبْلَى قَالَ لَا يَقْرَبْهَا حَتَّى تَضَعَ وَلَدَهَا.
۴۲- الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع الرَّجُلُ يَشْتَرِي الْجَارِيَةَ وَ هِيَ حَامِلٌ مَا يَحِلُّ لَهُ مِنْهَا فَقَالَ مَا دُونَ الْفَرْجِ قُلْتُ فَيَشْتَرِي الْجَارِيَةَ الصَّغِيرَةَ الَّتِي لَمْ تَطْمَثْ وَ لَيْسَتْ بِعَذْرَاءَ أَ يَسْتَبْرِئُهَا قَالَ أَمْرُهَا شَدِيدٌ إِذَا كَانَ مِثْلُهَا تَعْلَقُ فَلْيَسْتَبْرِئْهَا.
۴۳- عَلِيُّ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْجَارِيَةِ يَشْتَرِيهَا الرَّجُلُ وَ هِيَ حُبْلَى أَ يَقَعُ عَلَيْهَا قَالَ لَا.
۴۴ فَأَمَّا مَا رَوَاهُ- الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ ع عَنِ الرَّجُلِ يَشْتَرِي الْجَارِيَةَ وَ هِيَ حُبْلَى أَ يَطَؤُهَا قَالَ لَا قُلْتُ فَمَا دُونَ الْفَرْجِ قَالَ لَا يَقْرَبْهَا. قَوْلُهُ ع لَا يَقْرَبْهَا فِيمَا دُونَ الْفَرْجِ فَمَحْمُولٌ عَلَى الْكَرَاهِيَةِ الَّتِي قَدَّمْنَاهَا دُونَ الْحَظْرِ
وَ الَّذِي يَكْشِفُ أَيْضاً عَنْ ذَلِكَ مَا رَوَاهُ
۴۵- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الِاسْتِبْرَاءُ عَلَى الَّذِي يُرِيدُ أَنْ يَبِيعَ الْجَارِيَةَ وَاجِبٌ إِنْ كَانَ يَطَؤُهَا وَ عَلَى الَّذِي يَشْتَرِيهَا الِاسْتِبْرَاءُ أَيْضاً قُلْتُ فَيَحِلُّ لَهُ أَنْ يَأْتِيَهَا دُونَ الْفَرْجِ قَالَ نَعَمْ قَبْلَ أَنْ يَسْتَبْرِئَهَا.
[۵۴] . وَ إِذَا اشْتَرَى الرَّجُلُ جَارِيَةً وَ هِيَ حُبْلَى لَا يَجُوزُ لَهُ أَنْ يَطَأَهَا فِي الْفَرْجِ حَتَّى تَضَعَ مَا فِي بَطْنِهَا وَ يَجُوزُ لَهُ وَطْؤُهَا فِيمَا دُونَ الْفَرْجِ وَ إِنِ اجْتَنَبَ ذَلِكَ أَيْضاً كَانَ أَفْضَلَ.
[۵۵]. این حدیث هم ناظر به شبیه چنین وضعیتی است:
از اسحاق بن عمار روایت کرده است که از امام کاظم ع درباره مردی پرسیدم که کنیزی باردار خرید درحالی که بارداری او آشکار بود ولی با او همبستر شد.
فرمودند: چه کار زشتی انجام داد!
گفتم: درباره او چه میگویید؟
فرمودند: آیا هنگام نزدیکی [قبل از خروج منی]، عزل کرد و جدا شد یا خیر؟
گفتم: در هر دو مورد به من پاسخ بده.
فرمود: اگر هنگام نزدیکی [قبل از خروج منی]، عزل کرد و جدا شد، پس باید از خدا بترسد و دیگر این کار را تکرار نکند. اما اگر عزل نکرده، حق ندارد آن کودک را بفروشد و چیزی به او ارث نگذارد، بلکه باید او را آزاد کند و از مال خود چیزی برای امرار معاش به او بدهد، زیرا به هر حال او را با نطفه خود تغذیه کرده است.
الكافي، ج۵، ص۴۸۷؛ من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۴۴۷
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَى جَارِيَةً حَامِلًا وَ قَدِ اسْتَبَانَ حَمْلُهَا فَوَطِئَهَا؟
قَالَ: بِئْسَ مَا صَنَعَ!
قُلْتُ فَمَا تَقُولُ فِيهِ؟
قَالَ: أَ عَزَلَ عَنْهَا أَمْ لَا؟
قُلْتُ: أَجِبْنِي فِي الْوَجْهَيْنِ.
قَالَ: إِنْ كَانَ عَزَلَ عَنْهَا فَلْيَتَّقِ اللَّهَ وَ لَا يَعُودُ؛ وَ إِنْ كَانَ لَمْ يَعْزِلْ عَنْهَا فَلَا يَبِيعُ ذَلِكَ الْوَلَدَ وَ لَا يُورِثُهُ وَ لَكِنْ يُعْتِقُهُ وَ يَجْعَلُ لَهُ شَيْئاً مِنْ مَالِهِ يَعِيشُ بِهِ فَإِنَّهُ قَدْ غَذَّاهُ بِنُطْفَتِهِ.
[۵۶] . برخی از اهل سنت بر این باورند که سه قرء، یعنی سه دوره حیض، و با توجه به اینکه برخی در عین قبول حرمت طلاق دادن در زمان حیض، اما حکم وضعی طلاق را جاری میدانند، بر مبنای آنها با ورود به پاکی سوم یا چهارم است که عده تمام میشود
[۵۷] . مرحوم راوندی درباره این آیه ابتدا توضیح میدهد که مقصود از «اللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ» دختران نابالغ است و تقدیر کلام این است که «اللائي لم يحضن لا عدة عليهن» و به بیان حکم متعارفی میپردازد که در شیعه درباره عده زنان یائسه و صغیره مطرح است. اما در ادامه از سید مرتضی اشکالی مطرح میکند که وی گفته که ظاهر آیه، این است که هم زنان یائسه و هم صغیره سه ماه باید عده نگه دارند و این معنا که عموم مفسران گفتهاند که مقصود از «ان ارتبتم» در اولی شک در یائسه شدن یا نشدن است و در دومی شک در حیض شدن دخترانی که در این سن هستند و همسنهایشان حیض میشوند، هم نیاز به تقدیری دارد که اگر لازم بود میآورد و هم اینکه خلاف اقتضای کلام است؛ زیرا یائسگی به خود زنان مربوط میشود و خودشان در این زمینه که شک ندارند و خطاب را به مردان قرار داده؛ پس مقصود از این ارتبتم، شک در اصل مساله است و در شان نزولش هم آمده که افراد گفتند حکم بقیه را معلوم کردی و اینها را معلوم نکردی (یعنی در اصل مساله شک بود) و خدا این آیه را نازل کرد؛ و راوندی هم در ادامه میگوید شیخ طوسی هم اشکال وی را وارد دانسته و گفته اگر احادیث نبود به همین عمل میکردیم و خود راوندی هم میگوید با این توضیحات معلوم میشود که ظاهر آیه مبهم است و لذا باید برای تفسیرش سراغ اهل بیت برویم و چون آنها چنین گفتهاند بدان عمل میکنیم. اما به نظر میرسد این اشکال وارد نیست زیرا بحث عده، مسالهای است که از حیث رعایت حق مرد است (چنانکه در جایی که در مورد عدم نزدیکی، میخواهد بفرماید زنان نیازی نیست عده نگه دارند چنین تعبیر میکند که شما حقی علیه آنها ندارید که بخواهند عده نگه دارند: «فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها»؛ و وقتی عده، حق مرد علیه زن شد، درست است که راه شناسایی یائسگی و بلوغ در درجه اول در خود زن است، اما شک مرد در خصوص یائسه و بالغ بودن زن است که حکم عده را تغییر میدهد و از این روست که تعبیر «ان ارتبتم» شوهران و نه خود زنان را خطاب قرار داد. و اینکه بگوییم آیات قرآن دلالتی دارد اما اهل بیت ع کاملا خلاف آن دلالت نظر دادهاند، سخن قابل قبولی نیست؛بلکه واقعا آیات چنان دلالتی ندارند و در متن توضیح داده شد که اهل بیت ع هم به اقتضای معنای متعارف آیات شرح دادهاند. در هر صورت عبارت ایشان بدین قرار است (فقه القرآن، ج۲، ص۱۵۱-۱۵۵)
فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فعلى هذا إذا أراد الرجل أن يطلق امرأة قد دخل بها و لم تكن قد بلغت مبلغ النساء و لا مثلها في السن قد بلغ ذلك و حد ذلك دون تسع سنين فليطلقها أي وقت شاء فإذا طلقها فقد بانت منه في الحال و لا عدة عليها و حكم الآيسة من المحيض و مثلها لا تحيض حكم التي لم تبلغ مبلغ النساء في أنه متى طلقها لا عدة عليها و قد بانت منه في الحال و يطلقها أي وقت شاء و حد ذلك للهاشمية ستون سنة و للأجنبية خمسون سنة فصاعدا. و قال المرتضى على الآيسة من المحيض و الذي لم يبلغه العدة على كل حال من غير مراعاة الشرط الذي حكيناه عن أصحابنا قال و الذي يدل على صحة هذا القول قوله وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ و هذا صريح في الآيسات من المحيض و اللائي لم يبلغن عدتهن الأشهر على كل حال لأن قوله وَ اللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ معناه و اللائي لم يحضن كذلك قال و إذا كانت هذه عدة المرتاب بها فغير المرتاب بها أولى بذلك. ثم قال فإن قيل كيف يدعون أن الظاهر يقتضي إيجاب العدة على من ذكرتم على كل حال و في الآية شرط و هو قوله إِنِ ارْتَبْتُمْ الجواب أول ما نقوله أن الشرط المذكور في الآية لا ينفع من خالف من أصحابنا لأنه غير مطابق لما يشرطونه و إنما يكون نافعا لهم الشرط لو قال تعالى إن مثلهن لا تحيض في الآيسات و في اللائي لم يبلغن المحيض إذا كان مثلهن تحيض و إذا لم يقل تعالى ذلك و قال إِنِ ارْتَبْتُمْ و هو غير الشرط الذي يشرطه أصحابنا فلا منفعة لهم فيه. و ليس يخلو قوله تعالى إِنِ ارْتَبْتُمْ من أن يريد به ما قاله جمهور المفسرين و أهل العلم بالتأويل من أنه تعالى أراد به إن كنتم مرتابين في عدة هؤلاء النساء و غير عالمين بمبلغها فقد رووا ما يقوي ذلك من أن سبب نزول هذه الآية هو ما ذكرناه من فقد العلم فروى مطرف عن عمرو بن سالم قال قال أبي بن كعب يا رسول الله إن عددا من عدد النساء لم يذكر في الكتاب الصغار و الكبار و أولات الأحمال فأنزل الله تعالى وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ إلى قوله تعالى وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ «۱». و كان سبب نزول هذه الآية الارتياب الذي ذكرناه و لا يجوز أن يكون الارتياب بأنها آيسة أو غير آيسة لأنه تعالى قد قطع في الآية على الناس من المحيض بقوله تعالى وَ اللَّائِي يَئِسْنَ و المشكوك في حالها و المرتاب في أنها تحيض أو لا تحيض لا تكون آيسة و المرجع في وقوع الحيض منها أو ارتفاعه إليها و هي المصدقة على ما تخبر به فإذا أخبرت بأن حيضها قد ارتفع قطع عليه و لا معنى للارتياب مع ذلك. و إذا كان المرجع في الحيض إلى النساء و معرفة الرجال به مبنية على إخبار النساء و كانت الريبة المذكورة في الآية منصرفة إلى اليأس من المحيض فكان يجب أن يقول تعالى إن ارتبتم أو ارتبن لأنه حكم يرجع إلى النساء و يتعلق بهن فهن المخاطبات به فلما قال تعالى إِنِ ارْتَبْتُمْ فخاطب الرجال دون النساء علم أن المراد هو الارتياب في العدة و مبلغها «۲». ثم قال فإن قيل ما أنكرتم أن يكون الارتياب هاهنا إنما هو بمن تحيض أو لا تحيض ممن هو في سنها على ما يشرطه بعض أصحابكم قلنا هذا يبطل بأنه لا ريب في سن من تحيض مثلها من النساء أو لا تحيض لأن المرجع فيه إلى العادة. ثم إذا كان الكلام مشروطا فالأولى أن يعلق الشرط بما لا خلاف فيه دون ما فيه الخلاف و قد علمنا أن من شرط وجوب الإعلام بالشيء و الاطلاع عليه فقد العلم و وقوع الريب فمن يعلم بذلك و يطلع عليه فلا بد إذا من أن يكون ما علقنا نحن الشرط به و جعلنا الريبة واقعة فيه مرادا. و إذا ثبت ذلك لم يجز أن يعلق الشرط بشيء آخر مما ذكروه أو بغيره لأن الكلام مستقل بتعلق الشرط بما ذكرناه أنه لا خلاف فيه و لا حاجة به بعد الاستقلال إلى أمر آخر ألا ترى أنه لو استقل بنفسه لما جاز اشتراطه و كذلك إذا استقل مشروطا بشيء لا خلاف فيه و لا يجب تجاوزه و لا تخطيه إلى غيره. و قد سلم الشيخ أبو جعفر الطوسي رض أن الآية لا تدل على صحة هذا الباب بظاهرها «۱» و إنما تبين الأخبار الواردة عن آل محمد ع ذلك منها
مَا رُوِيَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثَلَاثٌ يَتَزَوَّجْنَ عَلَى كُلِّ حَالٍ الَّتِي لَمْ تَحِضْ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا حَدُّهَا قَالَ إِذَا أَتَى لَهَا أَقَلُّ مِنْ تِسْعِ سِنِينَ وَ الَّتِي لَمْ يُدْخَلْ بِهَا وَ الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا حَدُّهَا قَالَ إِذَا كَانَ لَهَا خَمْسُونَ سَنَةً «۲».
و قد تقدم أن قوله وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ محمول على الآيسة من المحيض و في سنها من تحيض و في التي لم تحض و في سنها من تحيض لأن الله تعالى شرط فيه ذلك و قيده بالريبة. و لما كان الخطاب بقوله مِنْ نِسائِكُمْ مع الرجال قال أيضا إِنِ ارْتَبْتُمْ لأن النساء يرجعن في تعرف أحوالهن إلى العلماء و قد ذكرنا تقدير قوله وَ اللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ من قبل. و إذا كانت الآية مجملة فتفصيل ذلك يعلم من أهل التنزيل و التأويل و هم الأئمة المعصومون بعد رسول الله ع و قال تعالى خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيان
بازدیدها: ۰