۱۱۸۰) ذَلِكَ أَمْرُ الله أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَمَنْ يَتَّقِ الله يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا

 ۱۶-۲۴ جمادی‌الثانیه ۱۴۴۷

ترجمه

آن امر خداست که آن را به سوی شما نازل فرموده است؛ و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد بدی‌هایش را از او بزداید و برایش اجری بزرگ فراهم سازد.

اختلاف قراءات

يُكَفِّر / نُكَفِّر

در اغلب قراءات مشهور به همین صورت فعل غایب (يُكَفِّر) قرائت کرده‌اند؛

اما در برخی قراءات اربعه عشر (اعمش) و دو طریق (دانی و طرسوسی) از روایتی کمترمشهور (جبله) از قرائت عاصم (از قراء کوفه) به صورت فعل متکلم معظم لنفسه (نُكَفِّر) قرائت شده است.

معجم القراءات، ج۹، ص ٥٠٦[۱]؛ المغني في القراءات، ص١٨٠٣[۲]

سَيِّئَاتِهِ / سَيِّيَاتِهِ

در عموم قراءات به همین صورت «سَيِّئَاتِهِ» قرائت شده است؛

اما حمزه (از قراء‌کوفه) فقط در هنگام وقف بر این کلمه، همزه را به یاء تبدیل کرده و آن را به صورت «سَيِّیَاتِهِ» قرائت می‌کند.

معجم القراءات، ج۹، ص ٥٠٦[۳]

يُعْظِم / نُعْظِم / يُعَظِّم

در اغلب قراءات به همین صورت «يُعْظِم» یعنی فعل مضارع غایب در باب افعال قرائت شده است؛

اما در همان دو قرائتی که «يُكَفِّر» را در این آیه به صورت «نُكَفِّر» قرائت می‌کردند اینجا نیز این را به صورت «نُعْظِم» یعنی فعل متکلم معظم لنفسه از همان باب افعال قرائت کرده‌اند؛

و در برخی قراءات غیرمشهور (سعید بن جبیر و به‌تبع او، ابن مقسم) به صورت «يُعَظَّم» یعنی فعل مضارع غایب، اما در باب تفعیل، قرائت شده است.

معجم القراءات، ج۹، ص ٥٠٦[۴]؛ جامع القراءات للروذباري، ص۳۷۰[۵]؛ المغني في القراءات، ص١٨٠٣[۶]

نکات ادبی

أَمْرُ

درباره کلمه «أمر» ذیل آیه اول همین سوره بحث شد. جلسه۱۱۷۶ https://yekaye.ir/at-talaq-65-01-2/

أَنْزَلَهُ

قبلا بیان شد که ماده «نزل» به معنای حرکت از بالا به پایین، و هبوط و مستقر شدن در محل مورد نظر (حلول) است؛ و تفاوت «نزول» با «هبوط» در این است که هبوط، نزولی است که ادامه دارد؛ به تعبیر دیگر، در «نزول»، اصل حرکت رو به پایین بیشتر مد نظر است، اما در «هبوط»، استقراری که بعد از این حرکت انجام می‌شود، بیشتر مورد توجه است.

فعل «نزل» لازم است که با حرف اضافه (مثلا نزل بـ) یا همزه (أنزل) یا تشدید (نزّل) متعدی می‌شود. درباره اینکه آیا بین «أنزل» با «نزّل» تفاوتی هست یا نه، برخی همچون ابن فارس به این نظر متمایلند که تفاوت مهمی بین این دو نیست، اما برخی بین این دو تفاوت دیده و شواهدی از قرآن هم بر این تفاوت ارائه کرده‌اند. امروزه معروفترین تفاوت، آن طور که در اغلب حواشی دو تفسیر کشاف و بیضاوی آمده، این است که «نزّل» دلالت بر نزول تدریجی می‌کند، اما «أنزل» دلالت بر نزول دفعی دارد؛ اما مطلب ظاهرا دقتی بیش از این دارد. راغب اصفهانی چنین توضیح داده که «نزّل» در جایی است که فروفرستادن، جداجدا و یکی پس از دیگری انجام شده باشد؛ اما «أنزل» معنای عامی دارد و هم این حالت و هم حالتی را که یکجا فرو فرستاده شده باشد شامل می‌شود. چیزی که می‌تواند موید خوبی برای اعم بودن معنای أنزل باشد این است که در قرآن کریم بارش باران علاوه بر اینکه با تعبیر «نزّل» آمده (عنکبوت/۶۳ ؛ زخرف/۱۱)، مکررا با تعبیر «أنزل» هم آمده است (مثلا انعام/۹۹). شاید گمان شود که آیه «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَة» (فرقان/۳۲) می‌تواند این ضابطه را در خصوص کلمه «نزّل» به چالش بکشد، ولی چون نقل قول سخن کافران است لزوما چالشی ایجاد نمی‌کند زیرا ممکن است آیه با بلاغت تمام در مقام بیان پارادوکس مستتر در کلام کافران باشد (که از طرفی انتظار نزول دفعی (جمله واحده) دارند و از طرف دیگر انتظار خود را با تعبیر نزّل بیان می‌کنند). در خصوص نزول قرآن کریم، گاه در یک آیه هر دو تعبیر با هم آمده است که توجه به این تفاوت ظرافت خاصی به معنی آیه می‌بخشد؛ مثلا : «أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم» (نحل/۴۴) یا آیه «لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ، فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ» (محمد/۲۰) که راغب اصفهانی تحلیل زیبایی از این تفاوت در تعبیر دارد که منافقان پیشنهاد می‌دادند که آیات جهاد کم‌کم نازل شود تا امکان سرپیچی برایشان مهیا باشد اما وقتی سوره‌ای یکجا نازل شد، عمل نکردند». و اتفاقا یکی از نکات جالب این است که قرآن وقتی در مقام بیان موضع منافقان (که منطق‌شان «نومن ببعض و نکفر ببعض» بوده) برمی‌آید، تعبیر «أنزل»‌را به کار می‌برد که نشان می‌دهد قرآن کریم در کلیتش بوده که برای آنها چالش ایجاد می‌کرده است. وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً (نساء/ ۶۱)

برخی همچون مرحوم مصطفوی هم بر این باورند که تفاوت این دو تعبیر در این است که در «أنزل»، صدور فعل از فاعل، بیشتر مورد عنایت است؛ اما در «نزّل» خود فعل از جهت وقوع و تعلق گرفتن آن به متعلَقش، بیشتر مورد توجه است.

ضمنا در تفاوت وزن «تنزّل» با این دو هم گفته شده، که چون وزن «تفعّل» دلالت بر نوعی حالت قبول کردن از روی طوع و رغبت (= مطاوعه) دارد (برخلاف وزن انفعال، که نوعی قبول اجباری و قهری را القا می‌کند)، پس «تنزّل» در جایی است که موجودی که قرار است نازل شود، نسبت به این حالت نزول، حالت آمادگی دارد و از روی اختیار این نزول را انجام می‌دهد.

جلسه ۹۷ https://yekaye.ir/al-qadr-097-01/

بحثهای تکمیلی‌ای هم درباره این ماده نازل به کلمات دیگر این ماده همچون «نُزُل» مطرح شد که همگی ذیل جلسه ۱۰۲۰ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-56/ خلاصه شده و البته افزوده‌ای هم ذیل جلسه ۱۰۶۰ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-93/ آمده است.

يَتَّقِ

چنانکه ذیل آیات ۱ و ۲ هم اشاره شد، درباره ماده «وقی» و تقوا قبلا به تفصیل بحث شد؛ جلسه ۱۰۷۸ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13-1/

يُكَفِّرْ

قبلا بیان شد که ماده «کفر» دلالت بر پوشاندن و مخفی کردن دارد؛ به کشاورز »کافر» گفته می‌شود چون دانه را در دل خاک مخفی می‌کند و «کفاره» هم کفاره است چون گناه را می‌پوشاند و «تکفیر» هم به معنای اقدامی است که چنان روی گناه را می‌پوشاند که گویی انسان گناهی انجام نداده (در مقابل حبط که در مورد نابود شدن کارهای خوب است). البته در زبان فارسی، حکم کردن به کفر شخص دیگری را «تکفیر» می‌گوییم که در زبان عربی تعبیر «إکفار» بدین معناست. و کفر، هم در نقظه مقابل ایمان به کار می‌رود زیرا «حق را می‌پوشاند» و هم در نقطه مقابل «شکر»‌ و به معنای «ناسپاسی» به کار می‌رود زیرا نعمت را می‌پوشاند. در همانجا درباره دو معنای ناسپاسی و کافر شدن به تفصیل توضیح داده شد که چون به این آیه مربوط نمی‌شود به همین مقدار بسنده می‌شود.[۷]

جلسه ۲۰۵ http://yekaye.ir/al-furqan-025-50/

سَيِّئَاتِهِ

قبلا بیان شد که ماده «سوء» در اصل به معنای قبیح و زشت می‌باشد، و گناه را به خاطر قبح و زشتی‌اش «سیئة» گفته‌اند، و این ماده، معادل کلمه فارسی «بد» می‌باشد.

برخی همچون راغب گفته‌اند تعبیر «سوء» بر هر چیزی که مایه غم و ناراحتی انسان شود اطلاق می‌شود، اعم از امور دنیوی و اخروی، نفسانی و بدنی و خارجی، از دست دادن مال باشد یا مقام یا دوست؛ و یا به تعبیر مرحوم مصطفوی، «سُوء» به لحاظ معنایی درست نقطه مقابل «حُسن» است؛ و به هرچیزی که بذاته نیکو نباشد اطلاق می‌گردد، خواه در عمل باشد یا موضوع یا حکم، امر قلبی باشد یا معنوی یا … .

این کلمه به کلماتی مانند «ضرر» ، «قُبح» و «فساد» نزدیک است؛ با این تفاوت که:

«ضرر» در مقابل «نفع» ‌است؛ و در مورد آنچه انسان از وضعیتش ناآگاه است نیز اطلاق می‌شود و چه‌بسا چیزی که به خودی خود خوب باشد، ولی به دلایلی ضرر داشته باشد؛ به تعبیر دیگر، کلمه «سوء» را غالبا در مورد بدی‌هایی که ریشه و منشأش را می‌شناسیم به کار می‌برند؛ اما «ضرر» را در مورد هر بدی‌ای که به انسان برسد، ولو ریشه‌اش را نداند.

در کلمه «قبح» صورت و ظاهر امر بیشتر مورد لحاظ است. در واقع، کلمه «سوء» از آن جهت اطلاق می‌گردد که بد بودنش آشکار است؛ اما کلمه «قبح» از آن جهت که انجام دادنش سزاوار نیست.

و «فساد» هم نقطه مقابل «صلاح» است و هرگونه اختلال در عمل، نظر و … می‌باشد.

در مورد کلمه «سُوأى» (ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى؛ روم/۱۰) برخی با استناد به اشعار عرب مدعی‌اند که این کلمه به معنای «آتش» است و آتش را به خاطر قبح منظرش «سوآی» گفته‌اند؛ اما دیگران آن را افعل تفضیل مونث از همین کلمه «سوء» دانسته و حکایتگر هر امر زشت و قبیحی و در مقابل  «حُسنی» (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏؛ يونس/۲۶) معرفی کرده‌اند؛ همان گونه که هر امر زشت و ناپسندی را «سیّئه» و در مقابل، هر امر خوب و پسندیده‌ای را «حسنه» می‌گویند: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ»‏ (نساء/۷۹) و از این رو، این کلمه هم در مورد آنچه عقل و شرع بد می شمرد به کار می رود «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها، وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها» (انعام/۱۶۰) و هم در مورد آنچه بر طبع آدمی ناخوشایند و سنگین می آید «فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ‏» (اعراف/۱۳۱) و «ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ» (أعراف/۹۵). …

 

جلسه ۸۶۴ https://yekaye.ir/hood-11-77/

يُعْظِمْ

قبلا بیان شد که ماده «عظم» در اصل بر بزرگی (کبر) و قوت دلالت می‌کند، و استخوان را هم به خاطر شدت و قوتش «عَظْم‏» گویند و «الْعِظام» هم جمعِ «عَظْم‏» می‌باشد.

به تعبیر دیگر، «عظیم» نقطه مقابل «حقیر» می‌باشد و در بدن حیوانات، استخوان را به خاطر این قوت و شدتش در مقایسه با گوشت «عَظْم‏» گفته‌اند و «عظیم» را هم از این جهت عظیم می‌گویند که فوق دیگران است و بر سایرین قدرت دارد.

البته برخی بر این باورند که اصل این معنا از همین کلمه «عَظْم‏» (= استخوان) گرفته شده و تعبیر «عَظُمَ الشي‏ء» در اصل به معنای این بوده که «استخوانش بزرگ شد»، سپس در خصوص هر امر بزرگی به کار گرفته شده است.

همچنین اگرچه در کلمه «عظمت» مفهوم «بزرگی» (کبیر) نهفته است؛ اما درجه و مرتبه «عظیم» قویتر و بالاتر از «کبیر» است؛ کبیر (بزرگ) ‌صرفا در مقابل صغیر (کوچک) است؛ اما در کلمه عظیم بهره‌مندی از یک مرتبه رفیع هم مد نظر است، که کسی که آن را ندارد نه‌تنها کوچک است بلکه حقیر است.

جلسه ۸۲۸ https://yekaye.ir/ya-seen-36-78/

أَجْرًا

قبلا بیان شد که ماده «أجر» را در اصل در دو معنا دانسته‌اند: یکی در معنای پاداش و کرایه‌ای که برای کاری داده می‌شود؛ و دوم در معنای پانسمان کردن و درست کردن استخوان شکسته؛ و البته چه بسا بتوان این دو را این گونه به هم برگرداند که گویی اجرتی که به کارگر می‌دهند چیزی است که مشکلات و شکستگی‌ای که در زندگی‌اش پیش آمده را جبران و رفع می‌کند.

فعل ثلاثی مجرد این به صورت «أَجَرَ یأْجُرُ» است (عَلی‏ أَنْ تَأْجُرَنی‏ ثَمانِی حِجَجٍ؛ قصص/۲۷) و اگرچه مصدر آن به صورت «أَجْر» رایج است (إِنَّ اللَّهَ لا یضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ؛ توبه/۱۲۰ و هود/۱۱۵ و یوسف/۹۰)؛ اما مرحوم مصطفوی «إجاره» (بر وزن فعاله) را نیز مصدر ثلاثی مجرد دانسته‌ (همانند تجارت)، که مصدر باب افعال آن «ایجار» می‌شود که به معنای اجاره دادن است و هم به صورت یک مفعولی و هم به صورت دومفعولی (آجرت الزید الدار) به کار می‌رود. هرچند ابن فارس بر این باور است که «أجاره» اسم است برای آنچه از اجرت که در عمل داده می‌شود؛ و با توجه به اینکه «أجر» به صورت «أجور» ‌جمع بسته می‌شود (إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ یوْمَ الْقِیامَة؛ آل عمران/۱۸۵)‌ بعید نیست که از معنای مصدری به صورت حاصل مصدر و اسم تبدیل شده باشد؛ و یکی از کاربردهای رایج «أجر» کاربرد آن در خصوص مهریه زنان است: «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً» (نساء/۲۴)؛ اگرچه راغب این را کاربردی کنایی و استعاری دانسته است.

کلمات «أجر» و «أجرت» با کلماتی مانند «ثواب» و «جزاء» نزدیکند؛ تفاوتشان در این است که «جزاء» را چه در جایی که عقد و قراردادی در کار باشد یا نباشد و نیز اعم از اینکه نفع باشد یا ضرر استفاده می‌کنند؛ مثلا: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» (إنسان/۱۲)، و «فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ» (نساء/۹۳)؛ اما «أجر» را غالبا در جایی که عقد (قرارداد) یا چیزی شبیه آن در کار باشد به کار می‌برند؛ اعم از اینکه برای کار خوبی باشد، یا صرف یک معامله (یعنی جایی که فی نفسه نه خوب است و نه بد) در کار باشد؛ اما «ثواب» جزء مواردی است که فقط به ازای کار خوب به کار می‌رود؛ ضمنا و «أجر» و أجرت می‌تواند قبل از انجام عمل باشد؛ اما کاربرد ثواب فقط بعد از عمل است. …

جلسه ۹۵۱ https://yekaye.ir/an-nesa-4-24/

حدیث

تعبیر «تکفیر سیئات» در ۱۳ آیه دیگر از آیات قرآن کریم استفاده شده است؛ که از این میان، آيات زیر قبلا بحث شد و ذیل هریک احادیثی آمده که می‌تواند بدینجا نیز مربوط باشد؛ و دیگر مجدد تکرار نمی‌کنیم. آیات مذکور عبارتند از:

«وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ» (عنکبوت/۷) جلسه ۴۰۴ https://yekaye.ir/al-ankaboot-29-7/

«رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ» (آل عمران/۱۹۳) جلسه ۹۱۶ https://yekaye.ir/ale-imran-3-193/

«فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في‏ سَبيلي‏ وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ» (آل عمران/۱۹۵) جلسه ۹۱۸ https://yekaye.ir/ale-imran-3-195/

«إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً» (نساء/۳۱) جلسه ۹۵۹ https://yekaye.ir/an-nesa-4-31/

۱) روایت شده است که وقتی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در مسیر هجرت به قبا رسید آنجا نزد عمرو بن عوف اقامت گزید و این روز دوشنبه، دوازدهم ربیع الاول، هنگام ظهر بود. ایشان روزهای دوشنبه، سه‌شنبه، چهارشنبه و پنجشنبه در قبا اقامت گزیدند و مسجد آنها را بنا نهادند. سپس روز جمعه از آنجا به قصد مدینه خارج شدند و نماز جمعه در محله بنی سلیم بن عوف در وادی آنها که امروز آنجا مسجدی ساخته‌اند، اقامه کردند. این جمعه اولین جمعه‌ای بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در اسلام جمع شدند و در این جمعه خطبه‌ای ایراد کردند و اولین خطبه‌ای بود که در مدینه ایراد کردند. ایشان خطبه را با حمد و ثنای الهی آغاز کردند و در فرازی از آن آمده است:

… شما را به تقوای الهی توصیه می‌کنم، زیرا بهترین وصیتی که یک مسلمان می‌تواند به مسلمان دیگر بکند این است که او را به آخرت ترغیب کند و به تقوای الهی امر کند. پس از آنچه خداوند شما را از خود برحذر داشته است، برحذر باشید. و همانا تقوای الهی، برای هر کس که با ترس و خوف از پروردگارش به آن عمل کند، یار راستینی برای حصول آنچه از آخرت می‌خواهید، خواهد بود …

پس تقوای الهی را در دستورات نزدیک و آینده‌اش، در نهان و آشکار، در پیش گیرید، که «کسی که تقوای الهی در پیش گیرد بدی‌هایش را از او بزداید و برایش اجری بزرگ فراهم سازد.» (طلاق/۴) و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد «قطعا به پیروزی بزرگی دست یافته است» (احزاب/۷۱). همانا تقوای الهی انسان را از خشم نگه می‌دارد، از عقوبت وی حفط می‌کند و از ناخشنودی او محافظت می‌نماید. و همانا تقوای الهی چهره‌ها را سفیدرو، پروردگار را خشنود و درجات را بالا می‌برد. سهم خود را بگیرید و «در قرب خداوند تقصیر نورزید» (اشاره به آیه زمر/۵۶)، زیرا که خداوند کتابش را به شما آموخته و راه خود را به شما نشان داده است تا راستگویان را بشناساند و دروغگویان را هم معلوم کند» (توبه/۴۳)….

مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۴۳۲؛ الكشف و البيان عن تفسير القرآن (ثعلبی)، ج‏۹، ص۳۰۹-۳۱۰؛ الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج‏۱۸، ص۹۸-۹۹؛ بحار الأنوار، ج‏۱۹، ص۱۲۷ و ج‏۸۶، ص۲۳۲

أما أول جمعة جمعها رسول الله ص بأصحابه فقيل إنه قدم رسول الله ص مهاجرا حتى نزل قبا على عمرو بن عوف و ذلك يوم الإثنين لاثنتي عشرة ليلة خلت من شهر ربيع الأول حين الضحى فأقام بقبا يوم الإثنين و الثلاثاء و الأربعاء و الخميس و أسس مسجدهم ثم خرج من بين أظهرهم يوم الجمعة عامدا المدينة فأدركته صلاة الجمعة في بني سالم بن عوف في بطن واد لهم قد اتخذ اليوم في ذلك الموضع مسجد و كانت هذه الجمعة أول جمعة جمعها رسول الله ص في الإسلام فخطب في هذه الجمعة و هي أول خطبة خطبها بالمدينة فيما قيل‏:

[۸] أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهُ خَيْرُ مَا أَوْصَى بِهِ الْمُسْلِمُ الْمُسْلِمَ أَنْ يَحُضَّهُ‏ عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنْ يَأْمُرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ؛ فَاحْذَرُوا مَا حَذَّرَكُمُ اللَّهُ مِنْ نَفْسِهِ‏؛ وَ إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ لِمَنْ عَمِلَ بِهِ عَلَى وَجَلٍ وَ مَخَافَةٍ مِنْ رَبِّهِ عَوْنُ صِدْقٍ عَلَى مَا تَبْغُونَ مِنْ أَمْرِ الْآخِرَةِ،…[۹]

فَاتَّقُوا اللَّهَ فِي عَاجِلِ أَمْرِهِ‏ وَ آجِلِهِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ، فَإِنَّهُ‏ «مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً» وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ‏ «فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً»؛ وَ إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ تُوقِي مَقْتَهُ وَ تُوقِي عُقُوبَتَهُ وَ تُوقِي سَخَطَهُ‏؛ وَ إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ تُبَيِّضُ الْوُجُوهَ وَ تُرْضِي الرَّبَّ وَ تَرْفَعُ الدَّرَجَةَ. خُذُوا بِحَظِّكُمْ وَ لَا تُفَرِّطُوا فِي جَنْبِ اللَّهِ، فَقَدْ عَلَّمَكُمُ اللَّهُ كِتَابَهُ وَ نَهَجَ لَكُمْ سَبِيلَهُ لِيَعْلَمَ «الَّذِينَ صَدَقُوا وَ يَعْلَمَ الْكَاذِبِين»‏ …[۱۰]

 

۲) روایت شده است که امیرالمومنین ع در فرازی از خطبه‌ای فرمودند:

… شما را سفارش مى‏كنم به تقوای الهی، كه آن حقّ خداست بر شما، و موجب حقّ شما شود بر خدا، و اين كه از خدا يارى خواهيد در آن، و از آن يارى جوييد در گزاردن حقّ خدا، كه تقوا امروز سپر و پناهگاه است، و فردا بهشت را راه است؛ راه آن آشكار است و رونده راه سود بردار، و امانتدار آن، نيكو نگه دار. پيوسته خود را نموده است بر مردمان، چه گذشتگان و چه ماندگان، به خاطر نياز آنان در فردا بدان؛ روزى كه خدا آنچه را آغاز كرد بازگرداند، و آنچه داد بستاند، و در آنچه بخشيد مؤاخذت راند. پس چه اندكند آنان كه تقوا را به جان پذیرفتند، و بار آنان را چنانكه بايد بر مى‏دارند. آنان اندكند در شمار، و برگزیده شده‌اند توسط پروردگار، آنجا كه فرمايد: «و اندكى از بندگان منند سپاسگزار» (سبأ/۱۳).

پس گوشهاى خود را به تقوا فرا داريد، و به جد بدان روى آريد، و از هر چه خلاف تقوا بود دل بكنيد و تقوا را دلخواه خود شماريد. خود را با آن بيدار داريد، و روز خود را با آن به سر آريد؛ پوشش دل خويشش نماييد، و گناهان خود را با آن بشوييد و بزداييد، و بيماريها را با آن درمان سازيد، و بدان به پيشباز مرگ تازيد، و پند گيريد از آن كس كه آن را تباه كرد، و مبادا از شما پند گيرد، آن كس كه گردن در حلقه تقوا در آورد.

هان! پرهيزگارى را بپاييد، و از آن براى خود پاييدن خواهيد، و از دنيا پاك مانيد و بر كنار، و آخرت را شيفته ديدار. آن را كه تقوا فراز برده فرود مياريد، و آن را كه دنيا بالا برده بلند مشماريد. به برق درخشنده دنيا خيره مشويد، و سخن ستاينده دنيا را مشنويد، و بانگ آن كس را كه به دنيا مى‏خواند پاسخ مدهيد، و از تابش آن روشنى مخواهيد، و فريفته كالاهاى گرانمايه آن مگرديد، كه برق آن بى‏فروغ است و سخنش دروغ؛ مالهايش ربوده است و كالاهايش دستخوش ربودن بوده.

آگاه باشيد كه دنيا چون چارپايى است پرستيز، سركش و با جست و خيز؛ دروغگويى است خيانتكار، و حقّ‌نشناسِ سپاس‌ندار و ستيهنده حيله‏گر و كجروِ از راه به در. شيوه‏اش دگرگونى، سختى فشارش لرزاننده، و عزّتش‏ زبونى، و جدّی آن شوخی، و بلندى آن پستی، خانه‌ی نزاع و دزدی و غارت و نابودی. اهل آن ایستاده در انتظار مرگ، به يكی رسنده و از ديگرى جدا؛ راههايش سرگردانی است و گريزگاهايش ناپيدا، و کسی که دنبال مطلوبهایش برود بینوا؛ دژهایش پناهندگانش را تسلیم دشمن کند، و خانه‏هايش آنان را از خود بیرون رانَد، و چاره‏انديشى‏هایش ناتوانشان گرداند. هریک از آنان، رها شده‏اى است خسته، ويا كشته‏اى سر از تن گسسته، و يا سر بريده‏اى اندام گسيخته، و يا خونى بر زمين ريخته، و يا پشت دست گزنده، و يا دست بر هم زننده، و يا سر ميان دو بازو نهاده پشيمان، و يا خود را بر آنچه انديشيده سرزنش كنان، و يا از تصميمى كه گرفته رويگردان. حالى كه چاره و تدبير پشت كرده است، و مرگ، ناگهانى و گريبانگير روى آورده است «و جاى گريزى نمانده» (ص/۳) و چه دور است دور. آنچه درگذشت، درگذشت، و آنچه رفت رفت، و دنیا چنانكه خود مى‏خواست به پايان رسيد «پس نه آسمان بر آنان گریست و نه زمين، و نبودند از مهلت داده‌شدگان» (دخان/۲۹)

نهج‌البلاغه، خطبه۱۹۱

… أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ، فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ، وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ، فَإِنَّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ، وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ، مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِكُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ. لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِينَ مِنْكُمْ وَ الْغَابِرِينَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَيْهَا غَداً، إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَى وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى؛ فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا، أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يَقُولُ: «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ».

فَأَهْطِعُوا بِأَسْمَاعِكُمْ إِلَيْهَا وَ أَلِظُّوا بِجِدِّكُمْ عَلَيْهَا وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ كُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً وَ مِنْ كُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً أَيْقِظُوا بِهَا نَوْمَكُمْ وَ اقْطَعُوا بِهَا يَوْمَكُمْ وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَكُمْ وَ ارْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَكُمْ وَ دَاوُوا بِهَا الْأَسْقَامَ وَ بَادِرُوا بِهَا الْحِمَامَ وَ اعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا وَ لَا يَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ أَطَاعَهَا.

أَلَا فَصُونُوهَا وَ تَصَوَّنُوا بِهَا وَ كُونُوا عَنِ الدُّنْيَا نُزَّاهاً وَ إِلَى الآْخِرَةِ وُلَّاهاً وَ لَا تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوَى وَ لَا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْيَا وَ لَا تَشِيمُوا بَارِقَهَا وَ لَا تَسْمَعُوا نَاطِقَهَا وَ لَا تُجِيبُوا نَاعِقَهَا وَ لَا تَسْتَضِيئُوا بِإِشْرَاقِهَا وَ لَا تُفْتَنُوا بِأَعْلَاقِهَا فَإِنَّ بَرْقَهَا خَالِبٌ وَ نُطْقَهَا كَاذِبٌ وَ أَمْوَالَهَا مَحْرُوبَةٌ وَ أَعْلَاقَهَا مَسْلُوبَةٌ.

أَلَا وَ هِيَ الْمُتَصَدِّيَةُ الْعَنُونُ وَ الْجَامِحَةُ الْحَرُونُ وَ الْمَائِنَةُ الْخَئُونُ وَ الْجَحُودُ الْكَنُودُ وَ الْعَنُودُ الصَّدُودُ وَ الْحَيُودُ الْمَيُودُ، حَالُهَا انْتِقَالٌ وَ وَطْأَتُهَا زِلْزَالٌ وَ عِزُّهَا ذُلٌّ وَ جِدُّهَا هَزْلٌ وَ عُلْوُهَا سُفْلٌ، دَارُ [حَرْبٍ‏] حَرَبٍ وَ سَلَبٍ وَ نَهْبٍ وَ عَطَبٍ. أَهْلُهَا عَلَى سَاقٍ وَ سِيَاقٍ وَ لَحَاقٍ وَ فِرَاقٍ، قَدْ تَحَيَّرَتْ مَذَاهِبُهَا وَ أَعْجَزَتْ مَهَارِبُهَا وَ خَابَتْ مَطَالِبُهَا، فَأَسْلَمَتْهُمُ الْمَعَاقِلُ وَ لَفَظَتْهُمُ الْمَنَازِلُ وَ أَعْيَتْهُمُ الْمَحَاوِلُ. فَمِنْ نَاجٍ مَعْقُورٍ وَ لَحْمٍ مَجْزُورٍ وَ شِلْوٍ مَذْبُوحٍ وَ دَمٍ مَسْفُوحٍ وَ عَاضٍّ عَلَى يَدَيْهِ وَ صَافِقٍ بِكَفَّيْهِ وَ مُرْتَفِقٍ بِخَدَّيْهِ وَ زَارٍ عَلَى رَأْيِهِ وَ رَاجِعٍ عَنْ عَزْمِهِ. وَ قَدْ أَدْبَرَتِ الْحِيلَةُ وَ أَقْبَلَتِ الْغِيلَةُ وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ قَدْ فَاتَ مَا فَاتَ وَ ذَهَبَ مَا ذَهَبَ وَ مَضَتِ الدُّنْيَا لِحَالِ بَالِهَا «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ».

 

۳) روایت شده است که یکی از شیعیان به امام کاظم ع نامه‌ای نوشت و از ایشان درباره گناهان کبیره پرسیدند که تعداد آنها چندتاست و چیستند؟

حضرت پاسخ نوشتند: گناهان کبیره گناهانی هستند که خداوند برای آنها وعده آتش جهنم داده است. هر کس از آنها اجتناب کند، اگر مؤمن باشد، گناهانش از او زدوده می‌شود …

الكافي، ج‏۲، ص۲۷۶

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ:

كَتَبَ مَعِي بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع يَسْأَلُهُ عَنِ الْكَبَائِرِ: كَمْ هِيَ وَ مَا هِيَ؟

فَكَتَبَ: الْكَبَائِرُ مَنِ اجْتَنَبَ مَا وَعَدَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ كَفَّرَ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ إِذَا كَانَ مُؤْمِن …

 

۴) الف. روایت شده است که وقتی امیرالمومنین ع [بعد از شهادت مالک اشتر] محمد بن ابوبکر را برای استانداری مصر منصوب فرمود نامه‌ای به وی نوشتند و از او خواستند که آن را بر اهل مصر بخوانند و بدان عمل کنند. در فرازی از آن نامه آمده است:

ای بندگان خدا، همانا نزدیک‌ترین وضعیت بنده به [دریافت] مغفرت و رحمت، زمانی است که با اطاعت خدا برای خدا عمل می‌کند، و با بازگشت به او صداقت خود را در این مسیر نمایان می‌سازد؛ پس بر شما باید به تقوای الهی، که همانا همه خوبی‌ها را در خود جمع کرده و جز آن هیچ خوبی دیگری نیست [یا: خیری را گردآورده که با غیر آن نمی‌تواند چنین خیری را گرد آورد]. به وسیله تقوا انسان به خیری از خیر دنیا و خیر آخرت دست می‌یابد که به هیچ چیز دیگری نمی‌توان بدان خیر دست یافت…

الأمالي (للطوسي)، ص۲۵؛ الغارات، ج‏۱، ص۱۴۷[۱۱]

حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنِي‏ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حُبَيْشٍ الْكَاتِبُ، قَالَ: أَخْبَرَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الزَّعْفَرَانِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ، عَنْ فُضَيْلِ بْنِ الْجَعْدِ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْهَمْدَانِيِّ، قَالَ: لَمَّا وَلَّى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ مِصْرَ وَ أَعْمَالَهَا كَتَبَ لَهُ كِتَاباً، وَ أَمَرَهُ أَنْ يَقْرَأَهُ عَلَى أَهْلِ مِصْرَ، وَ لِيَعْمَلَ بِمَا وَصَّاهُ بِهِ فِيهِ، وَ كَانَ الْكِتَابُ:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى أَهْلِ مِصْرَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ…[۱۲]

يَا عِبَادَ اللَّهِ، إِنَّ أَقْرَبَ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ إِلَى الْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ حِينَ يَعْمَلُ لِلَّهِ بِطَاعَتِهِ [بِطَاعَةِ اللَّهِ] وَ يَنْصَحُهُ بِالتَّوْبَةِ [مُنَاصَحَتِهِ فِي التَّوْبَةِ]، عَلَيْكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ، فَإِنَّهَا تَجْمَعُ الْخَيْرَ وَ لَا خَيْرَ غَيْرُهَا [تَجْمَعُ مِنَ الْخَيْرِ مَا لَا يَجْمَعُ غَيْرُهَا]، وَ يُدْرَكُ بِهَا مِنَ الْخَيْرِ مَا لَا يُدْرَكُ بِغَيْرِهَا مِنْ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ خَيْرِ الْآخِرَةِ …

تدبر

تبصره: تعابیر نزدیک به «يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ» قبلا در در ۱۵ آیه قرآن کریم استفاده شده است؛ که ۴ آیه قبلا بحث شد با تعابیر «لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ» (جلسه ۴۰۴ https://yekaye.ir/al-ankaboot-29-7/ و جلسه ۹۱۸ https://yekaye.ir/ale-imran-3-195/) و «كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ» (جلسه ۹۱۶ https://yekaye.ir/ale-imran-3-193/) و «نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» (جلسه ۹۵۹ https://yekaye.ir/an-nesa-4-31/) و نکاتی ناظر به این تعبیر مطرح شد که دیگر مجدد تکرار نمی‌کنیم.

۱) «ذَلِكَ أَمْرُ الله أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ»

اینکه مرجع ضمیر «ذلک» چه باشد، گزینه‌های متعددی متصور است؛ که متناسب با هریک، معنای «أمر الله» می‌تواند متفاوت باشد، که بر اساس قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا همگی آنها می‌تواند مد نظر باشد.

الف. نظر اغلب مفسران این است که مقصود از آن، همین احکامی است که در آیات قبل (درباره نحوه و مدت عده زنان مطلقه و نحوه طلاق دادن و …) بیان شد (مثلا: مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۴۶۱[۱۳]؛ الميزان، ج‏۱۹، ص۳۱۶[۱۴])، که در این صورت می‌خواهد بگوید:

الف.۱. در مسائل خانوادگى، دستورات الهى را ساده ننگريم (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۹)؛ چرا که اینها بقدری اهمیت داشته است که خداوند آنها را فروفرستاده است.

الف.۲. …

اما اگر توجه کنیم که کلمه «أمر» آن هم به نحوی که به خدا منسوب می‌شد، سه بار در آیات قبل آمد، این احتمال تقویت می‌شود که «أمر» در اینجا نسبتی با آنها برقرار کند. ذیل آیه قبل، در تدبر ۹ بین خود آن سه مورد ارتباطی برقرار کردیم؛ اکنون این مورد چهارم را هم با تک‌تک آنها و هم با هریک از آنها می‌توان مرتبط دانست: که از باب نمونه برخی از معانی‌ای که علاوه بر معنای فوق برای این آیه متصور است تقدیم می‌شود:

ب. امری است که در آیه اول با تعبیر «لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً» گذشت؛ که واضح‌ترین معنای آن در آنجا (چنانکه در تدبر۱ جلسه۱۱۷۶ https://yekaye.ir/at-talaq-65-01/) بیان شد یعنی: چه‌بسا خداوند با این توصیه‌ها می‌خواهد کار خاصی رقم بزند و این خانواده رو به زوال را دوباره احیا کند. در این صورت، مقصود از «أمره» در این آیه این می‌شود که:

ب.۱. این که خداوند می خواهد کار خاصی را رقم بزند که این خانواده دوباره احیا شود، وضعیت و امری است که از جانب خداوند بر زوجین نازل می‌شود که این پیوند را برمی‌گرداند؛‌مثلا بدین طریق که آنان را دوباره به هم علاقمند می‌کند یا … .

ب.۲. …

ج. امری است که در آیه سوم با تعبیر «إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ» گذشت؛ که در تدبر۱۴ ذیل آیه مذکور (یعنی جلسه۱۱۷۸ https://yekaye.ir/at-talaq-65-03/) احتمالات متعددی برایش مطرح شد؛ که متناسب با هریک، اینجا نیز یک معنا پیدا می‌کند که از باب نمونه برخی اشاره می‌شود:

ج.۱. «امره» ظهور اراده تکوینی خداوند است که همیشه به سرانجام خویش خواهد رسید؛ و اینجا می‌فرماید: چنین اراده‌ای نازل شده از جانب خدا بر شماست.

ج.۲. «امره» دستورات تشریعی خداوند باشد که اینجا می‌فرماید این دستورات همگی از جانب خداوند و برای رشد یافتن شما فروفرستاده شده است.

ج.۳. …

د. امری است که در آیه چهارم با تعبیر «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً» بیان شد؛ که در تدبر ۶ ذیل آیه مذکور (یعنی جلسه۱۱۷۹ https://yekaye.ir/at-talaq-65-04/) احتمالات متعددی برایش مطرح شد؛ که متناسب با هریک، اینجا نیز یک معنا پیدا می‌کند که از باب نمونه برخی اشاره می‌شود:

د.۱. مقصود از «أمره»، امور تکوینی‌ای باشد که خداوند از آنها مقدارتی را برای وی پیش می‌آورد که ادامه کار وی در سهولت قرار گیرد. اکنون می‌گوید این گونه شدن این امور، بر اساس نزول آنها از جانب خداوند بوده است

د.۲. مقصود از «أمره»، وضعیت درونی افراد باشد که بخاطر تقوا آن را خدا تحمل سختی‌ها را بر ایشان آسان می‌کرد؛‌ حالا می‌فرماید: اینکه وضعیت درونی آنها این گونه شد مطلبی بود که خداوند بر آنها نازل کرد.

د.۳. مقصود از «أمره»، اموری است که در پیش روی وی رخ خواهد داد که بن‌بستهای پیش روی او را برطرف می‌کند و حالا می‌فرماید این امور که برطرف‌کننده موانع هستند از جانب خداوند نازل شده است.

د.۴. …

 

 

 

۲) «وَمَنْ يَتَّقِ الله يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ»

می‌فرماید: «و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند سیئات و بدی‌هایش را از او بزداید». این به نحو غیرمستقیم نشان می‌دهد که از شخصی که مدار تقوا در پیش گرفته نیز ممکن است سیئات و بدی‌هایی سر بزند.

نکته انسان‌شناسی

انسان اختیار دارد و قبول اختیار، یعنی این گونه نیست که حتما مسیرهای قطعی و از تعیین‌شده‌ای را در عالم طی کند، بلکه به معنای این است که امکان این را دارد که کار ناشایستی مرتکب شود. در این فضا مساله تقوا پیش می‌آید: متقی کسی است که می‌کوشد خودش را در مسیر درست نگه‌دارد. اما این بدان معنا نیست که حال که متقی است، لزوما در مسیر درست بماند؛‌ بلکه این آیه تذکر می‌دهد که حتی فردی که بنای خود را بر این گذاشته که از مسیر خدا خارج نشد، نه‌تنها صدور گناه و بدی از وی محتمل است، بلکه عملا این امر از او سرمی‌زند؛ ولی این گونه نباشد که بخاطر دیدن بدی‌ای از او، سریع او را طرد کنید و بی‌تقوا بخوانید؛ بلکه اگر واقعا وی قصدش ادامه دادن مسیر تقوا باشد خداوند این گونه لغزش‌های گاه و بیگاه را از وی می‌زداید.

نکته اخلاقی

می‌دانیم عموم مردمانی که با آنها سر و کار دارند معصوم نیستند. (طبق باور شیعه اکنون فقط یک معصوم [= امام زمان ع] یا حداکثر دو معصوم [حضرت خضر در صورتی که پیامبر باشد] روی کره زمین زندگی می‌کنند؛ یعنی کمتر از یک میلیاردم انسانها؛ پس بیش از ۹۹/۹۹ درصد افرادی که با آنها مواجه می‌شویم غیرمعصومند). وقتی در مورد خودمان می‌دانیم که معصوم نیستیم، اگر بدی‌ای از ما سر بزند انتظار داریم افراد نادیده بگیرند و از آن درگذرند. با این حال، از مردم، به‌ویژه از اهل تقوی، گویی انتظار عصمت داریم؛ یعنی اگر بدی‌ای از آنها سر بزند غالبا برایمان غیرقابل تحمل است و بشدت از افرادی که مرتکب بدی شده‌اند ناراحت می‌شویم و برآنان خرده می‌گیریم و فتوا به بد بودن آنان می‌دهیم. چرا همان طور که نسبت به خودمان انتظار داریم بدی‌هایمان را به رخمان نکشند و آنها را نادیده بگیرند، نسبت به دیگران این گونه نیستیم؟

تبصره:

نکته فوق منافاتی با بحث نهی از منکر ندارد. اینکه اگر منکر علنی‌ای دیدیم وظیفه داریم بکوشیم که فاعلش از انجامش برگردد غیر از این است که فاعلش را بخاطر انجام آن کار آدم بدی محسوب کنیم. آیا اگر خودمان – که غالبا می کوشیم آدم بدی نباشیم- کار بدی انجام دهیم دیگر کلّاً آدم بدی هستیم؟ آیا این آیه نمی‌خواهد بفرماید که حتی از اهل تقوا هم امکان دارد گاه گناهی سر بزند و از این رو، با دیدن بدی‌ای از یک نفر، سریع وی را به بی‌تقوایی متهم نکنید؟!

 

۳) «وَمَنْ يَتَّقِ الله يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ»

چگونه تقواپیشه کردن موجب زدودن و نابودی بدی‌ها می‌شود؟

الف. از باب آیه «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» (هود/۱۱۴). یعنی از آنجا که به فرموده این آیه، خوبی‌‌ها بدی‌ها را از بین می‌برد، پس تقواپیشگی هم بدی‌ها را از شخص می‌زداید (تفسير الصافي، ج‏۵، ص۱۹۰[۱۵]) و این مضمون با تعابیر دیگری هم در قرآن کریم آمده است مانند: «وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ» (رعد/۲۲؛ قصص/۵۴)

ب. چون خداوند نه با عدل خویش، که با فضل خویش با انسانها برخورد می‌کند؛ و همان طور که اقتضای فضلش این بوده که پاداش کارهای نیکوکاران را، نه بر اساس متوسط و میانگین عمل آنها، بلکه متناسب با بهترین عملی که انجام داده‌اند بدهد، که فرمود: «لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ‏» (توبه/۱۲۱) «وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ‏؛ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ‏» (نحل/۹۶-۹۷)؛ و بلکه باز از فضل خودش بر آنان بیفزاید: «لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» (نور/۳۸)؛ به همین ترتیب، از بدی‌های کسانی که تقوا پیشه می‌کنند‏ درمی‌گذرد، چنانکه در جای دیگر فرمود: «أُولئِكَ الَّذينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ في‏ أَصْحابِ الْجَنَّةِ» (احقاف/۱۶).

ج. متقی بودن یعنی خود را در صراط مستقیم نگه داشتن؛ و کسی که بنا دارد همواره در مسیر اصلی حرکت کند و خود را در این مسیر نگه دارد، اگرچه گاه زمین بخورد و بایستد، یا چند قدمی از مسیر بیرون برود، اما بخاطر عزمش بر بودن در صراط مستقیم بالاخره به مقصد می‌رسد؛ از این روست که آن بدی‌هایی که باعث توقف یا خروج گاه و بیگاه وی از مسیر می‌شد اثرش با این بازگشت به مسیر خنثی می‌شود.

د. …

 

۴) «وَمَنْ يَتَّقِ الله يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا»

این آیه درباره یکی از آثار تقوا که «تکفیر سیئات» است سخن می‌گوید. اگر از زاویه معنای لغوی نگاه کنیم مقصود از «تکفیر سیئات» پوشاندن آن توسط مغفرت الهی است (الميزان، ج‏۱۹، ص۳۱۶)؛ و در حقیقت، این پوشاندن مراتبی دارد که از اینکه آثارش دامن‌گیر شخص نشود تا اینکه اساسا نیست و نابود شود و چیزی در پرونده‌اش نماند شامل می‌شود و چه‌بسا شامل حالاتی که بدی به خوبی تبدیل شود هم باشد؛ چنانکه در جای دیگر فرمود: «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً» (فرقان/۷۰)

«تکفیر سیئه» که برای کارهای بد رخ می‌دهد نقطه مقابل «حبط عمل» است که برای کارهای خوب رخ می‌دهد. این دو مطلب، در کنار مطلب بسیار مهم «ثبت اعمال» سه ضلع اصلی نظام معرفتی انسان مومن درباره نقش و جایگاه عمل است. مساله ثبت اعمال به وی گوشزد می‌کند که عمل تو در تعیین سرنوشت تو نقشی اساسی دارد و هر کاری که در دنیا انجام دهی گم نمی‌شود؛ بلکه آخرت تو (یعنی نهایت سرنوشت تو) با همین کارهای خودت رقم می‌خورد. در کنار آن، «تکفیر سیئات» و «حبط اعمال» وی را در یک خوف و رجای‌ سازنده در قبال اعمال خویش قرار می‌دهد؛ یعنی این گونه نیست که اگر عمل خوب یا بدی انجام دهد دیگر تمام شد: اگر کار خوبی کردی حتما به ثواب می‌رسی و اگر کار بدی کردی حتما مجازات می‌شوی. بلکه به وی تذکر می‌دهد که با اینکه عملی را که انجام دادی در نامه سرنوشت تو ثبت گردید، اما همواره امکان تغییر دارد: ‌اگر کار خوبی کرده‌ای مواظب باش آن را حبط و نابود نکنی، و اگر کار بدی کرده‌ای بدان که راهی برای تکفیر و زدودن آن از پرونده سرنوشتت وجود دارد.

قبلا اشاره شد که درباره «حبط عمل در قرآن» ۱۶ آیه به صورت صریح در قرآن کریم آمده است که به تفصیل در جلسه ۱۰۶۷ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-02/ بحث و بر اساس سبب آن، دسته‌بندی شد و همانجا اشاره شد که بحث حبط عمل در قرآ» به این ۱۶ آیه منحصر نمی‌شود بلکه در آیات دیگری نیز همین مضمون با تعابیر دیگر (همانند ابطال عمل، رد بر اعقاب و …) مورد توجه قرار گرفته است. مناسبت دارد اکنون درباره تکفیر سیئات چنین بررسی‌ای انجام شود.

تکفیر سیئات در قرآن

تعبیر «تکفیر سیئات» ۱۴ بار به صورت صریح در قرآن کریم به کار رفته است. در بحث حبط عمل مساله به گونه‌ای بود که می‌شد علل آن را در گام اول در دو دسته اعتقادی (۱۱ آیه ناظر به کفر ورزیدن و عدم ایمان، نفاق، شرک، تکذیب آیات الهی و قیامت) و گرایشی (۴ آیه ناظر به دنیاطلبی، دلدادگی به غیرمسلمانان و تولای غیرمؤمنان، ناخشنودی از آنچه خدا نازل کرده و بدان رضایت داده)، قرار داد، و فقط یک آیه بود که مستقیما به یک عمل (صدای خود را بالای صدای پیامبر بلند کردن) برای حبط عمل اشاره کرده بود؛ و موارد دیگر، آن عمل ذیل ویا در امتدادِ آن بعد اعتقادی یا گرایشی مطرح شده بود. اما به نظر می‌رسد وقتی سراغ تکفیر سیئات می‌رویم مساله اندکی متفاوت می‌شود: گویی در همه موارد اصل ایمان و یک نحوه پای‌بندی به این ایمان شرط تکفیر سیئات است؛ یعنی:

الف. ايمان

اگرچه دو آیه هست که ظهور اولیه‌اش این است که صرف وجود ايمان برای تکفیر سئات کفایت می‌کند

(۱) رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (آل عمران/۱۹۳)

(۲) لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ كانَ ذلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظيماً (فتح/۵)

اما وقتی آیات قبل و بعد اینها را نگاه کنیم می‌بینیم صرف ایمان نبوده است؛ در آیه اول، وقتی خدا می‌خواهد از استجابت دعای آنها سخن بگوید، علاوه بر ایمانی که خود آنها مطرح کرده ‌بودند هجرت از دیار و تحمل آزار در راه خدا و کشتن و کشته شدن در راه خدا را هم ضمیمه می‌کند و آنگاه تصریح می‌کند که تکفیر سیئات می‌کنیم:

(۳) فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في‏ سَبيلي‏ وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (آل عمران/۱۹۵)

و در آیه دوم هم بحث درباره مومنانی است که بخاطر پایمردی‌شان در دین، مورد عنایات خداوند در دنیا قرار گرفتند: «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِمْ…» (فتح/۲) و آنگاه وارد بهشت شدند و تکفیر سیئات برایشان رخ داد.

ب. ايمان + يک نحوه عمل

آیات دیگر آیاتی است که ایمان را کنار یک نحوه عمل قرار داده است؛ همانند:

ب.۱) ایمان و تقوا

(۴) وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعيمِ (مائده/ ۶۵)

(۵) يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (انفال/۲۹)

(۶) وَ الَّذي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (۳۳) لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنينَ (۳۴) لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذي عَمِلُوا وَ يَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ (زمر/۳۵)

ب.۲) ایمان و عمل صالح

(۷) وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ (عنکبوت/۷)

(۸) وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (محمد/۲)

(۹) يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (تغابن/۹)

ب.۳) ایمان و توبه نصوح

(۱۰) يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى‏ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (تحریم/۸)

ب.۳) ایمان و اقامه نماز و دادن زکات و گرامیداشت پیامبران و دادن قرض‌الحسنه

(۱۱) وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ بَني‏ إِسْرائيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقيباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلي‏ وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ (مائده/۱۲)

ج. عمل

و آیات دیگری هم هست که اگرچه ظاهرش این است که فقط یک نحوه عمل را مبنای تکفیر سیئات قرار داده است:

ج.۱) تقوا

(۱۲) ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً (طلاق/۵)

ج.۲) اجتناب از گناهان کبیره

(۱۳) إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً (نساء/۳۱)

ج.۳) صدقه دادن (به‌ویژه مخفیانه)

(۱۴) إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ (بقره/۲۷۱)

اما در همگی آنها مخاطبانی را مورد خطاب قرار داده است که چند آیه قبل با تعبیر «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» از آنها یاد کرده است. در واقع قدر متیقن آنچه مایه تکفیر سیئات می‌شود بعد اعتقادی، یعنی برخورداری از ایمان است؛ یعنی اساسا بدی‌ها و گناهان کسی مورد تکفیر و نابودی قرار می‌گیرد که واقعا مومن باشد؛ و کسی که واقعا مومن است اهل تقوا و اعمال صالح هم هست؛ و چنین کسی است که در معرضیت تکفیر سیئات قرار می‌گیرد. در این میان آنچه توجه خاصی طلب می‌کند اعمالی است که اقتضای خاص دارد؛ یعنی اموری همچون تقوا و عملوا الصالحات و اجتناب کبائر، در واقع دعوت به رعایت کلیت احکام دین است؛ اما برخی اعمال خاص برای انسان مومن به طور خاص منجر به تکفیر سیئات می‌شود که عبارتند از: (۱) توبه، (۲) صدقه مخفیانه، (۳)‌ هجرت و جهاد (= هجرت از دیار و تحمل آزار در راه خدا و کشتن و کشته شدن در راه خدا)

ضمنا در میان تمام عوامل فوق، فقط در مورد «توبه» بود که اینکه تکفیر سیئات رخ دهد با تعبیر «عسی ربکم» آمد؛ شاید از این جهت که در توبه همیشه انسان باید یک حالت خوفی هم داشته باشد که مبادا توبه من قبول نشود!

تبصره: اشاره‌ای به ساير موارد تکفير سيئات در آيات قرآن کريم

تحلیل فوق صرفا بر اساس مواردی بود که در قرآن کریم مستقیما از تعبیر »تکفیر سیئات» استفاده شد؛ وگرنه موارد فراوان دیگری هم هست که بر وقوع تکفیر سیئات دلالت دارد؛ اما از کلیدواژه‌های دیگری استفاده شده است، مانند:

الف) درو کردن سيئه با حسنه

وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى‏ لِلذَّاكِرينَ (هود/۱۱۴)

وَ الَّذينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (رعد/۲۲)

أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (قصص/۵۴)

ب) تبديل سيئه و سوء به حسنه

إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً» (فرقان/۷۰)

إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحيمٌ (نمل/۱۱)

ج) تجاوز از سيئات

إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا … أُولئِكَ الَّذينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ في‏ أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذي كانُوا يُوعَدُونَ (احقاف/۱۲-۱۶)

د) دفع سيئه با حسنه

ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ (مومنون/۹۶)

ه) …

که اگر همه آنها احصا شود علی القاعده تبیین پیچیده‌تر و دقیق‌تری در اختیار قرار خواهد گرفت.

تبصره۱:

در فهرست فوق شاید مناسب بود تعبیر «غفران ذنوب» هم اضافه می‌شد؛ اما حقیقت این است که در آیات‌ «فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا» (آل عمران/۱۹۳) و «وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ» (انفال/۲۹) تکفیر سیئات بر غفران ذنوب عطف شده و این به نحوی دلالت دارد که اینها دو امر متفاوتند و دست کم دو حیثیت متفاوت دارند.

تبصره۲:

با کنار هم گذاشتن برخی آیات فوق، می‌توان به نتایج جالب جدیدی رسید؛ که از باب نمونه دو مورد که با مقایسه بین آيه محل بحث از سوره طلاق و یکی از آیات فوق به دست آمده، تقدیم می‌شود. لازم به ذکر است که مقایسه‌های جالب دیگری هم به همین منوال بین مواردی از آیات فوق (نه بین آنها و آیه محل بحث) می‌شود مطرح کرد، که چون ناظر به این آیه نیست فعلا نمی پردازیم و ان شاء الله ذیل آیات مربوطه اشاره شود.[۱۶] صرفا اشاره می‌کنیم که مثلا از مقایسه آیات ۷ و ۸ و ۹ (که در همگی علت «ایمان و عمل صالح» معرفی شده و وقوع «تکفیر سیئات» به عنوان یکی از معلولها شمرده شده، می‌توان نتیجه گرفت که «لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ» و «اصلح بالهم» و « يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً» چه‌بسا یک حقیقت واحد دارند.

 

۵) «وَمَنْ يَتَّقِ الله يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا»

در تدبر ۴ دیدیم آیه‌ای هست که مضمونش به این آیه نزدیک است که می‌فرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً» (نساء/۳۱). برخی با مقایسه این دو آیه نتیجه گرفته‌‌اند: نسبتی که در آیه سوره نساء بین «اجتناب از گناهان کبیره» و «بخشیده شدن سیئات» برقرار کرده، نشان می‌دهد که مراد از «سیئات» گناهان صغیره است. اگر «سیئات» گناهان صغیره باشد پس در آیه محل بحث هم تقوا به معنای اجتناب از گناهان کبیره خواهد بود؛ سپس با توجه به اینکه آیات ناظر به تقوا در خصوص مسائل مربوط به عده و طلاق و … بود نتیجه می‌شود تخلف از اینها در منطق قرآن جزء گناهان کبیره به حساب می‌‌آید (الميزان، ج‏۱۹، ص۳۱۶-۳۱۷[۱۷]).

البته شاید بتوان اشکال کرد که حتی اگر «وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا» همان «وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً» باشد، باز منطقا استدلال فوق منتج نیست. یعنی از اینکه هم تقوا و هم اجتناب از کبائر منجر به تکفیر سیئات می‌شود نمی‌توان نتیجه گرفت این دو یک چیزند: بلکه صدق این دو گزاره شرطی (اگر تقوا پیشه کنید سیئات شما تکفیر می‌شود؛ اگر از کبائر اجتناب کنید سیئات شما تکفیر می‌شود)، در گروی این نیست که مقدم در آنها برابر باشد؛ بلکه ممکن است رابطه آن دو مقدم عام و خاص مطلق باشد (یعنی تقوا اجتناب از مطلق معاصی باشد؛ که اعم از اجتناب از کبائر است)؛ که در نتیجه استنتاج ایشان نادرست می‌شود (زیرا تقوا منحصر به اجتناب از کبائر نخواهد بود)؛ و حتی اگر نسبت آن دو مقدم، عام و خاص من وجه یا حتی متباین باشد باز ممکن است که هر دو گزاره شرطی‌ درست باشد (چنانکه گاه دو علت مختلف می‌تواند معلولی شبیه به هم تولید کند و تلازم ندارد خود آن دو علت یکی باشد. مثلا آیا از دو جمله صادق «اگر خورشید بتابد اتاق گرم می‌شود» و «اگر بخاری روشن باشد اتاق گرم می‌شود» می‌توان نتیجه گرفت که خورشید همان بخاری است؟) و در این صورت چه‌بسا «دخول در مدخلی کریم» امری متفاوت [نه لزوما متضاد یا متباین کامل] با «بزرگ شدن اجر» باشد.

با این وصف و با توجه به اینکه می‌دانیم رابطه این دو تباین نیست، (یعنی قطعا اجتناب از گناهان کبیره مصداقی از تقواپیشگی است) شاید بتوان نتایج دیگری هم از این آیه گرفت؛ مثلا:

الف. همان طور که اجتناب از کبائر، موجب زدودن صغایر می‌شود، تقوا پیشه کردن (یعنی اینکه کسی بنایش بر این باشد که در مسیر خدا بماند و گناه [اعم از صغیره یا کبیره] مرتکب نشود) موجب می‌شود که اگر احیانا یکبار به گناهی (اعم از صغیره یا کبیره) مبتلا شد خداوند آن گناه را از وی بزداید. آن وقت تفاوت این دو آیه این است که در اولی دو طرف مطلب ناظر به عمل است: یعنی اگر کسی در مرحله عمل گناهان کبیره نکند خدا گناهان صغیره او را می‌بخشد؛ اما در دومی یکی ناظر به ملکه نفسانی و دیگری ناظر به عمل است؛ یعنی اگر کسی بکوشد ملکه نفسانی تقوا را در خویش ایجاد کند اگر بعدش به بدی و گناهی (صغیره یا کبیره) ‌مبتلا شد خداوند آن گناه او را می‌بخشد.

ب. رابطه عام و خاص مطلق باشد به همان صورت فوق (تقوا > اجتناب از کبائر)، و هر دو ناظر به مقام عمل باشند؛ آنگاه ‌یعنی اگر فقط از کبائر اجتناب کنید هم گناهان صغیره شما بخشیده می‌شود و هم به ورودی‌ای کریمانه وارد خواهید شد؛ اما اگر هم از کبائر و هم از صغائر اجتناب کنید، آنگاه نه‌تنها سایر بدی‌های‌تان (مثلا کارهای اشتباهی که موجب بدنامی شما شده ولو گناه نیست) از شما زدوده می‌شود، بلکه پاداش‌تان هم بزرگ خواهد شد.

ج. …

 

۶) «وَمَنْ يَتَّقِ الله يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا»

در این آیه ثمره تقوا را علاوه بر تکفیر سیئات، عظیم کردن اجر هم معرفی کرد. مقصود از عظیم کردن اجر چیست؟

الف. اینکه انسان پاداش‌های خود را متناسب با بهترین کارهایی که کرده (نه بر اساس میانگین آنها) دریافت کند، به قرینه آيه «أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ … لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذي عَمِلُوا وَ يَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ (زمر/۳۳-۳۵) چرا که در هر دو آیه عامل تقوا منجر به تکفیر سیئات و امر دومی شده؛ پس این امر دوم با هم برابر است.

ب. وارد بهشت نعیم شدن به قرینه آیه «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعيمِ» (مائده/ ۶۵) با استدلالی شبیه استدلال بند الف.

ج. اینکه انسان فرقانی پیدا کند که حق را از باطل تشخیص دهد و لذا علاوه بر اینکه گناهان قبلی‌اش تکفیر شد در مسیر مغفرت الهی قرار گیرد که گناهان بعدش‌اش را هم ببخشد؛‌به قرینه آیه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ» (انفال/۲۹) با استدلالی شبیه استدلال بند الف.

د. اگر تقوا را همان اجتناب از گناهان کبیره بدانیم، آنگاه این بزرگ شدن اجر همان ورود به ورودی‌ای کریمانه است، به قرینه آیه: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً» (نساء/۳۱) با استدلالی شبیه استدلال بند الف.

ه. …

 

۷) «ذَلِكَ أَمْرُ الله أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَمَنْ يَتَّقِ الله يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا»

چه ارتباطی بین فراز اول این آیه (ذَلِكَ أَمْرُ الله أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ) و فراز دومش (مَنْ يَتَّقِ الله…)‌ هست که هر دو در یک آیه قرار گرفته است؟

الف. فراز اول می‌فرماید آن احکامی که درباره طلاق و عده و … بیان شد حکم خداوند است که بر شما نازل شده است، و فراز دوم می‌فرماید پیروی از همین اوامر مصداق تقوای الهی است و آن ثمرات (تکفیر سیئات و اعظام اجر) را دارد (الميزان، ج‏۱۹، ص۳۱۶[۱۸]).

ب. …

 

۸) «وَمَنْ يَتَّقِ الله … يُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا»

از آثار تقوا این است که اجر و پاداش کارهای خوب انسان هم زیاد می‌شود.

 

۹) «يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً»

این آیه با آوردن عبارت «يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً» علاوه بر «يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ» چه می‌خواهد بگوید؟

الف. مقدمه دريافت اجر، پاك شدن از گناه است (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۹).

ب. تقوا، هم گذشته‏ها را جبران مى‏كند، هم آينده را تأمين مى‏نمايد (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۹).

ج. …

 

 


[۱] . . قراءة الجماعة «يكفّر» بالياء.

وقرأ ابن مجاهد بإسناده عن جبلة عن عاصم من طريق الداني والطرسوسي «نكفّر» بالنون.

[۲] . القراءة المعروفة : «يُكَفِّرْ عَنْهُ»، «وَيُعْظِمْ لَهُ» بالياء فيهما … الأعمش : بالنُّونِ فيهما …

[۳] . – تقدمت القراءة فيه بإبدال الهمزة ياء في الوقف، وانظر الآية ۹ من سورة التغابن [= قرأ الحمزه فی الوقف بإبدال الهمزة ياء «سَيِّیَاتِهِ»]

[۴] . قراءة الجمهور «يُعْظِم» مضارع «أعظَمَ».

وقرأ الأعمش وابن مجاهد بإسناده عن جبلة عن عاصم من طريق الداني والطرسوسي «نُعْظِم» بنون العظمة خروجاً من الغيبة إلى التكلم على الالتفات.

. وقرأ ابن مقسم «يُعَظَّم» بتشديد الظاء، مضارع «عَظَّم» المضعف.

[۵] . «وَنُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا» بالنون على الاستئناف الإخبار من الله تعالى بلفظ الجمع، الأعمش طريق السعيدي.

[۶] . القراءة المعروفة : «يُكَفِّرْ عَنْهُ»، « وَيُعْظِمْ لَهُ» بالياء فيهما، مع تخفيف الظَّاءِ (ه).

الأعمش : بالنُّونِ فيهما، مع تخفيفِ الظَّاءِ.

ابنُ مِقسَمٍ «ويُعَظِّم» بفتح العين، وتشديد الظاء، وهي قراءة سعيد بن جبير.

[۷] . همچنین بیان شد که که کلمه «کافر» هم به صورت جمع سالم جمع بسته می‌شود (کافرون و کافرات) و هم به صورت جمع مکسر، که در حالت جمع مکسر به سه صورت «كُفَّار» و «كَفَرَة» و «كِفار» و در خصوص زنان کافر به صورت «كَوافِر» می‌آید: «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ» (ممتحنه/۱۰)؛ که از این حالات مختلف، در قرائت حفص از عاصم، فقط به صورت «کافرات» و «كِفار» در قرآن کریم به کار نرفته است.

جلسه ۱۱۲۸ https://yekaye.ir/ababsa-80-42

[۸] . فقال الحمد لله أحمده و أستعينه و أستغفره و أستهديه و أومن به و لا أكفره و أعادي من يكفره و أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له و أشهد أن محمدا عبده و رسوله أرسله بالهدى و النور و الموعظة على فترة من الرسل و قلة من العلم و ضلالة من الناس و انقطاع من الزمان و دنو من الساعة و قرب من الأجل من يطع الله و رسوله فقد رشد و من يعصهما فقد غوى و فرط و ضل ضلالا بعيدا

[۹] . وَ مَنْ يُصْلِحُ الَّذِي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ مِنْ أَمْرِهِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ لَا يَنْوِي بِذَلِكَ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ يَكُنْ لَهُ ذِكْراً فِي عَاجِلِ أَمْرِهِ وَ ذُخْراً فِيمَا بَعْدَ الْمَوْتِ حِينَ يَفْتَقِرُ الْمَرْءُ إِلَى مَا قَدَّمَ، وَ مَا كَانَ مِنْ سِوَى ذَلِكَ «يَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» وَ الَّذِي صَدَقَ قَوْلُهُ وَ نَجَزَ وَعْدُهُ لَا خُلْفَ لِذَلِكَ، فَإِنَّهُ يَقُولُ‏ «ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيد»

[۱۰] . فأحسنوا كما أحسن الله إليكم و عادوا أعداءه و جاهدوا في سبيل الله حق جهاده هو اجتباكم و سماكم المسلمين ليهلك من هلك عن بينة و يحيي من حي عن بينة و لا حول و لا قوة إلا بالله فأكثروا ذكر الله و اعلموا لما بعد اليوم فإنه من يصلح ما بينه و بين الله يكفه الله ما بينه و بين الناس ذلك بأن الله يقضي على الناس و لا يقضون عليه و يملك من الناس و لا يملكون منه الله أكبر و لا قوة إلا بالله العلي العظيم‏.

[۱۱] . عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَبَايَةَ قَالَ: كَتَبَ عَلِيٌّ ع إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ مِصْرَ

[۱۲] . سَلَامٌ عَلَيْكُمْ، فَإِنِّي أَحْمَدُ إِلَيْكُمُ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ. أَمَّا بَعْدُ: فَإِنِّي أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فِيمَا أَنْتُمْ عَنْهُ مَسْئُولُونَ وَ إِلَيْهِ تَصِيرُونَ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ» وَ يَقُولُ: «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ» وَ يَقُولُ: «فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ». فَاعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ سَائِلُكُمْ عَنِ الصَّغِيرِ مِنْ عَمَلِكُمْ وَ الْكَبِيرِ فَإِنْ يُعَذِّبْ فَنَحْنُ أَظْلَمُ، وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ.

[۱۳] . «ذلِكَ» يعني ما ذكره سبحانه من الأحكام في الطلاق و الرجعة و العدة «أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُم‏»

[۱۴] . قوله تعالى: «ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ» أي ما بينه في الآيات المتقدمة حكم الله أنزله إليكم

[۱۵] . وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ في أمره يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ فانّ الحسنات يذهبن السيئات.

[۱۶] . فقط آیات را یکجا کنار هم تقدیم می‌کنیم که برای تأمل ساده‌تر شود:

(۱) رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (آل عمران/۱۹۳)

(۲) لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ كانَ ذلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظيماً (فتح/۵)

(۳) فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في‏ سَبيلي‏ وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (آل عمران/۱۹۵)

(۴) وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعيمِ (مائده/ ۶۵)

(۵) يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (انفال/۲۹)

(۶) وَ الَّذي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (۳۳) لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنينَ (۳۴) لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذي عَمِلُوا وَ يَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ (زمر/۳۵)

(۷) وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ (عنکبوت/۷)

(۸) وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (محمد/۲)

(۹) يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (تغابن/۹)

(۱۰) يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى‏ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (تحریم/۸)

(۱۱) وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ بَني‏ إِسْرائيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقيباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلي‏ وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ (مائده/۱۲)

(۱۲) ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً (طلاق/۵)

(۱۳) إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً (نساء/۳۱)

(۱۴) إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ (بقره/۲۷۱)

[۱۷] . و تكفير السيئات سترها بالمغفرة، و المراد بالسيئات المعاصي الصغيرة فيبقى للتقوى كبائر المعاصي، و يكون مجموع قوله: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً» في معنى قوله: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً»: النساء: ۳۱، و من الآيتين يظهر أن المراد بالمحارم في قوله (ع) في تعريف التقوى: أنها الورع عن محارم الله المعاصي الكبيرة. و يظهر أيضا أن مخالفة ما أنزله الله من الأمر في الطلاق و العدة من الكبائر إذ التقوى المذكورة في الآية تشمل ما ذكر من أمر الطلاق و العدة لا محالة فهو غير السيئات المكفرة و إلا اختل معنى الآية.

[۱۸] . قوله تعالى: «ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ» أي ما بينه في الآيات المتقدمة حكم الله أنزله إليكم، و في قوله: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً» دلالة على أن اتباع الأوامر من التقوى كاجتناب المحرمات و لعله باعتبار أن امتثال الأمر يلازم اجتناب تركه.

بازدیدها: ۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*