۸۰۸ ) وَ امْتازُوا الْیوْمَ أَیهَا الْمُجْرِمُونَ

 ۱۳ ذی‌القعده ۱۴۳۹

ترجمه

و امروز ای مجرمان جدا شوید!

اختلاف قرائت[۱]

نکات ادبی

امْتازُوا

ماده «میز» در اصل دلالت دارد بر جدا کردن چیزی از چیز دیگر (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۲۸۹) و برخی افزوده‌اند که غالبا این ماده در خصوص جدا کردن دو امری که بین آنها مشابهت و یا مشارکتی در برخی جهات برقرار بوده، به کار می‌رود (حَتَّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ، آل‌عمران/۱۷۹؛ لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّب، انفال/۳۷) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۸۳ ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۱، ص۲۲۶)[۲]

هم «امتاز» (وَ امْتازُوا الْیوْمَ أَیهَا الْمُجْرِمُونَ؛ یس/۵۹) و هم «تمیّز» (تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ؛ ملك/۸) (باب افتعال و تفعل) برای مطاوعه و به معنای جدایی و انقطاع را پذیرفتن است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۸۳)

ماده «میز» و مشتقات آن جمعاً ۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

«الْمُجْرِمُونَ»

قبلا بیان شد که ماده «جرم» را در اصل به معنای «قطع کردن» می‌دانند، چنانکه به چیدن میوه از درخت «جَرْم» و «جِرَام‏»، و به میوه چیده شده «ثمر جریم» گویند و از مهمترین کاربردهای این ماده، کاربرد آن در معنای «جُرم» و «گناه» است و به فرد گناهکار «مُجرم» گویند، و این کاربرد بقدری شایع است که برخی از اهل لغت بر این باورند که اساسا ماده «جرم» نه در مورد هرگونه قطع کردنی، بلکه در خصوص «قطع کردنی که بر خلاف اقتضای حق باشد» به کار می‌رود؛ و به این جهت به «گناه»، «جُرم» گفته می‌شود که موجب انقطاع انسان از خداوند می‌گردد.

در تفاوت «ذنب» و «جُرم» گفته‌اند به گناه از این جهت «ذنب» گفته می‌شود که دنباله ناپسندی (از مذمت دیگران تا عقوبت) در پی دارد [کلمه «ذنب» به معنای دم هم هست] ، اما از این جهت «جُرم» گفته می‌شود که شخص را از آنچه انجامش برعهده او واجب است قطع و جدا می‌کند.

از کاربردهای شایع این ماده، کاربرد آن در باب افعال (إجرام) است (کلمه «مُجرِم» هم اسم فاعل از همین باب است) و در تفاوت «جَرم» (لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا؛ مائده/۸) و «إِجرام» (فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذينَ أَجْرَمُوا؛ روم/۴۷) گفته‌اند که در إجرام، تاکید بر فاعلِ جُرم، و ملاحظه نقش او در کاری است که به وقوع پیوسته است.

جلسه ۶۳۴ http://yekaye.ir/al-kahf-18-53/

حدیث[۳]

۱) امیرالمومینن ع در خطبه ای فرمودند:

آنگاه که موعد مقرر سر رسد، و اندازه‌های امور در رسد و آخر آفريدگان به آغاز آن پيوندد، و از اراده خدا آنچه بر ایجاد دوباره مخلوقات تعلق گرفته، فرا رسد؛

آسمان را بتکاند و بشكافد، و زمين را بجنباند و سخت بلرزاند؛

كوهها را از بن بركند و پراکنده کند، چنانكه از هيبت جلالش، و بيم سطوتش درهم کوبیده شوند؛

و هر آن که را که در زمين [مدفون] است بیرون آورد، و پس از پوسیدگی‌ دوباره حیات بخشد، و پس از پراكندگى گرد هم آورد، تا آنها را مورد سوال قرار دهد از كردارهاى پنهان و كارهاى كرده در نهان؛

و آنان را دو گروه سازد: بر گروهى نعمت بخشد، و گروه ديگر را در عتاب كشد.

امّا طاعت پيشگان، به پاداش، جوار خود ارزانى‌شان دارد و در خانه خويش جاودانشان سازد، جايى كه فرود آمدگان از آن رخت برنبندند، و دگرگون حال‏ نگردند. نه جزع و فزعی آنان را فرا گيرد و نه بيمارى‌ای بدانها روى آورد، نه خطرى برای‏شان پيش آيد و نه سفرى‏ آنها را به زحمت اندازد.

و امّا نافرمانان، آنان را در بدترين جاى فرود آرد و دستهاشان را با غل در گردن درآرد و پيشانيهاشان را تا به قدمها فرو دارد، و بر آنان بپوشاند جامه قطران و پاره‌های آتش سوزان، در عذابى كه سخت گداخته شده، و دری که به روى ساكنانش بسته شده، در آتشى زبانه‌زن و غرّنده، با زبانه‏اى سوزان و آوايى ترساننده. مقیم آن از آنجا رخت نتواند بست، و اسير آن با فدیه از آنجا نتواند رست، و قيدهاى آن را نتوان شكست. آن سرا را نه مدّتى است كه سر رسد، و نه اجلی است که برای مردمش در رسد.

نهج‌البلاغه، خطبه۱۰۹ (با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص۱۰۵-۱۰۶)

حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَ الْأَمْرُ مَقَادِيرَهُ وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا يُرِيدُهُ مِنْ تَجْدِيدِ خَلْقِهِ أَمَادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا وَ أَرَجَّ الْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا وَ دَكَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلَالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِيهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِمَا يُرِيدُهُ مِنْ‏ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَايَا الْأَعْمَالِ وَ خَبَايَا الْأَفْعَالِ وَ جَعَلَهُمْ فَرِيقَيْنِ أَنْعَمَ عَلَى هَؤُلَاءِ وَ انْتَقَمَ مِنْ هَؤُلَاءِ فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ وَ خَلَّدَهُمْ فِي دَارِهِ حَيْثُ لَا يَظْعَنُ النُّزَّالُ وَ لَا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الْحَالُ وَ لَا تَنُوبُهُمُ الْأَفْزَاعُ وَ لَا تَنَالُهُمُ الْأَسْقَامُ وَ لَا تَعْرِضُ لَهُمُ الْأَخْطَارُ وَ لَا تُشْخِصُهُمُ الْأَسْفَارُ وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ وَ غَلَّ الْأَيْدِيَ إِلَى الْأَعْنَاقِ وَ قَرَنَ النَّوَاصِيَ بِالْأَقْدَامِ وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِيلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّيرَانِ فِي عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ فِي نَارٍ لَهَا كَلَبٌ وَ لَجَبٌ وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ وَ قَصِيفٌ هَائِلٌ لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا وَ لَا يُفَادَى أَسِيرُهَا وَ لَا تُفْصَمُ كُبُولُهَا لَا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى وَ لَا أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضَى.[۴]

 

۲) امیرالمومنین ع در فرازی از خطبه معروف به خطبه «غراء» می‌فرماید:

بندگانى هستند، آفريده شده به قدرت قاهره او و پرورش يافته در تحت سيطره او، نه به دلخواه خود. در چنگال مرگ گرفتار آمده، در گورها جاى گرفته. پيكرهايشان پوسيده گرديده، تنها از گورها بيرونشان آورند تا به کردارشان جزا بینند و برای حسابرسی از هم متمایز گردند.

[در اين جهان] مهلتشان دادند تا از گمراهى به در آيند و راه روشن به آنان نمایاندند  و عمرشان را چنان بلند نمودند که بتوانند خشنودى [خدا] را به دست آوردند و تاریکی‌های شبهات از آنان زدوده شود. آنان را مانند اسبان مسابقه رها کردند تا در فرصت عمرشان که با ناآرامی سپری می‌شود در اندیشیدن و یافتن نور و معرفت بر هم پیشی بگیرند.

نهج البلاغه خطبه ۸۳ معروف به خطبه غراء

…عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِدَاراً وَ مَرْبُوبُونَ اقْتِسَاراً وَ مَقْبُوضُونَ احْتِضَاراً وَ [مُضَمِّنُونَ‏] مُضَمَّنُونَ أَجْدَاثاً وَ كَائِنُونَ رُفَاتاً وَ مَبْعُوثُونَ أَفْرَاداً وَ مَدِينُونَ جَزَاءً وَ مُمَيَّزُونَ حِسَاباً.

قَدْ أُمْهِلُوا فِي طَلَبِ الْمَخْرَجِ وَ هُدُوا سَبِيلَ الْمَنْهَجِ وَ عُمِّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعْتَبِ وَ كُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرِّيَبِ وَ خُلُّوا لِمِضْمَارِ الْجِيَادِ [الْخِيَارِ] وَ رَوِيَّةِ الِارْتِيَادِ وَ أَنَاةِ الْمُقْتَبِسِ [الْمُقْتَبِينَ‏] الْمُرْتَادِ [الْمُتَّقِينَ‏] فِي مُدَّةِ الْأَجَلِ وَ مُضْطَرَبِ الْمَهَلِ…[۵]

 

۳) معاویه دهنی می‌گوید: امام صادق ع یکبار این آیه را که می‌فرماید «مجرمان به سيمايشان شناخته مى‏شوند، پس آنها را از موهاى جلو سر و قدم‏ها مى‏گيرند» (الرحمن/۴۱) قرائت کردند و فرمودند: معاویه! مردم درباره این آیه چه می گویند؟

گفتم: گمان می‌کنند که «خداوند تبارک و تعالی مجرمان را به سيمايشان می‌شناسد، پس دستور می‌دهد که آنها را از موهاى جلو سر و قدم‏ها بگيرند و در آتش ‏افكنند.

فرمود: چگونه خداوند تبارک و تعالی نیاز به شناختن مخلوقات داشته باشد که خودش آنها را پدید آورده و آفریده است؟

گفتم: فدایت شوم؛ پس مطلب چیست؟

فرمود: اگر قائم ما قیام کند خداوند به او [افشا شدن] سیما را عطا می‌کند؛ به سيمايشان شناخته مى‏شوند، پس وی در مورد کفرپیشگان دستور می‌دهد و آنها را از موهاى جلو سر و قدم‏ها مى‏گيرند و سپس با شمشیر به سزایشان می‌رساند.

بصائر الدرجات، ج‏۱، ص۳۵۶

حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ أَبِي سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ مُعَاوِيَةَ الدُّهْنِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ‏» فَقَالَ: يَا مُعَاوِيَةُ مَا يَقُولُونَ فِي هَذَا؟

قَالَ قُلْتُ يَزْعُمُونَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَعْرِفُ المجرمون [الْمُجْرِمِينَ‏] بِسِيمَاهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيَأْمُرُ بِهِمْ فَيُؤْخَذُ بِنَوَاصِيهِمْ وَ أَقْدَامِهِمْ وَ يُلْقَوْنَ فِي النَّارِ.

قَالَ فَقَالَ لِي وَ كَيْفَ يَحْتَاجُ الْجَبَّارُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى مَعْرِفَةِ خَلْقٍ أَنْشَأَهُمْ وَ هُوَ خَلَقَهُمْ؟

قَالَ فَقُلْتُ فَمَا ذَاكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟

قَالَ ذَلِكَ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا أَعْطَاهُ اللَّهُ السِّيمَاءَ فَيَأْمُرُ بِالْكَافِرِ فَيُوخَذُ بِنَوَاصِيهِمْ وَ أَقْدَامِهِمْ ثُمَّ يَخْبِطُ بِالسَّيْفِ خَبْطاً.[۶]

تدبر

۱) «وَ امْتازُوا الْیوْمَ أَیهَا الْمُجْرِمُونَ»

در دنیا مومن و کافر، و نیکوکار و بدکار، چنان درهم هستند که گاه حتی در ذهن مردم جای انسان خوب و انسان بد، عوض می‌شود؛ و مثلا عده‌ای از مردم، به بهانه خوانخواهی از مظلوم، علیه عادل‌ترین حاکم جهان، یعنی امیرالمومنین ع می‌شورند!

اما قيامت روز فيصله و جدايى است (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۵۲)؛

عرصه‌ای است که مجرمان کاملا متمایز می‌شوند و دیگر هیچ بزهکاری نمی‌تواند کسی را بفریبد.

و این تحقق همان وعده خداوند است که این در هم بودن همین گونه نخواهد ماند:

«أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ» (ص/۲۸)

«أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ» (جاثية/۲۱) (المیزان، ج۱۷، ص۱۰۲)

 

۲) «وَ امْتازُوا الْیوْمَ أَیهَا الْمُجْرِمُونَ»

قبلا (جلسه ۱۱۹ تدبر۲ http://yekaye.ir/an-naml-027-69/ ) اشاره شد که در قرآن کریم برای «گناه» از تعابیر «ذنب» و «إثم» و «جرم» استفاده شده؛ اما در بحث عبرت‌گیری از عاقبت گناهکاران، از این سه واژه، فقط اصطلاح «مجرم» را به کار برده است. (البته قرآن کریم، در مواردی که به عبرت‌گیری از عاقبت یک عده، تذکر داده، از آنها با تعابیر مکذِّب، مشرک، ظالم، مفسد، و مجرم به کار برده است که همگی غیر از کلمه «مجرم» معانی‌ای دارند که با معنای «گناهکار» اندکی تفاوت دارد).

اینجا نیز که مقام جدا کردن گناهکاران از بهشتیان است، از تعبیر «مجرم» استفاده شد. در آنجا درباره چرایی این امر احتمالاتی بیان گردید.[۷] در اینجا علاوه بر آن احتمالات، موارد دیگری هم ممکن است مد نظر بوده باشد:

الف. کلمه «مجرم» از ماده «جرم» است که در اصل بر انقطاع و جدایی دلالت دارد؛ و از این رو، این کلمه تناسب بیشتری دارد با این مقام، که مقام جدا شدن گناهکاران است.

ب. کلمه «جرم» بار منفی‌اش از زاویه اجتماعی بیشتر است؛ و شاید خداوند می‌خواهد نشان دهد که «مجرم» حقیقی – که در هر جامعه‌ای «مجرم» باید مجازات شود – کسی است که در قیامت مجرم شمرده شود، نه فقط در دنیا.

ج. …

 

۳) «وَ امْتازُوا الْیوْمَ أَیهَا الْمُجْرِمُونَ»

با اینکه معلوم است این خطاب در روز قیامت است چرا باز کلمه «الیوم» را آورد؟

الف. شاید می‌خواهد نشان دهد که آن جدایی واقعی مجرمان از خوبان تنها در روز قیامت رخ می‌دهد و شما در دنیا انتظار چنین جدایی کاملی نداشته باشید.

ب. …

 

۴) «وَ امْتازُوا الْیوْمَ أَیهَا الْمُجْرِمُونَ»

چرا برای جدا شدن، مجرمان جهنمی را مخاطب قرار داد، نه هر دو گروه بهشتیان و جهنمیان؟

الف. شاید این در قبال آیه ۵۵ است که بهشتیان را سرگرم به دلخواه‌های خود و فارغ‌البال از حسابرسی معرفی کرد؛ یعنی می‌خواهد بدین وسیله نشان دهد که مجرمان‌اند که در آن وضعیت پر از اضطراب‌اند و خطاب هم سراغ آنان می‌رود.

ب. چه‌بسا می خواهد اشاره کند که در دنیا این مجرمان و بدکاران هستند که خود را در قالب افراد خود می‌نمایانند و می‌کوشند افراد خوب را به عنوان افراد بد القا کنند؛ و اگر آنان در وضعیت مجرمانه‌شان متمایز شوند، دیگر ابهامی برای تشخیص خوبان نمی‌ماند.

ج. …

 


[۱] . و في الشاذ «و انمازوا اليوم»  (البحر المحيط، ج‏۵، ص۳۱۸)

[۲] . همچنین «تمییز» هم به معنای «جدا شدن» (فصل و انفصال) به کار می‌رود و هم به معنای قوه تشخیص در انسان که می‌تواند خوب و بد را از هم جدا کند و بفهمد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۸۳) که البته این کلمه در قرآن کریم به کار نرفته است.

[۳] . در تفسیر القمی، ج۲، ص۲۱۶، توضیحی در ذیل این آیه آمده که لحنش شبیه آن است که مضمون حدیثی را روایت می‌کند اما وی به حدیث بودن آن تصریح نکرده است و از این رو، آن را فقط در پاورقی می‌آوریم:

«وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ‏» قَالَ إِذَا جَمَعَ اللَّهُ الْخَلْقَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بَقُوا قِيَاماً عَلَى أَقْدَامِهِمْ حَتَّى يُلْجِمَهُمُ الْعَرَقُ فَيُنَادُوا يَا رَبِّ حَاسِبْنَا وَ لَوْ إِلَى النَّارِ قَالَ فَيَبْعَثُ اللَّهُ رِيَاحاً فَيَضْرِبُ بَيْنَهُمْ وَ يُنَادِي مُنَادٍ وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ‏ فَيَمِيزُ بَيْنَهُمْ فَصَارَ الْمُجْرِمُونَ فِي النَّارِ وَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ إِيمَانٌ صَارَ إِلَى الْجَنَّةِ.

[۴] . این حدیث، قبلا در جلسه ۲۶۳، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-hegr-15-25/  گذشت و فرازهایی از آن در جلسه ۳۶۸، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-qyiamah-75-4/   و جلسه ۴۶۴ حدیث۱ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-18/  نیز ذکر شد.

[۵] . متن کاملتری از این خطبه قبلا در جلسه ۸۵ گذشت. http://yekaye.ir/al-anam-006-094/

[۶] . خلاصه‌ای از این حدیث البته با سندی دیگر در الغيبة للنعماني، ص۲۴۲ آمده است:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ‏ قَالَ اللَّهُ يَعْرِفُهُمْ وَ لَكِنْ نَزَلَتْ فِي الْقَائِمِ يَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ فَيَخْبِطُهُمْ بِالسَّيْفِ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ خَبْطا.

[۷] . آن احتمالات این بود:

الف. یکی از هم‌خانواده‌های کلمه «جُرم» (= گناه)، «جَرم» (= قطع، بریدن) است و اهل لغت معتقدند که معنای این دو کلمه به هم مربوط است هرچند درباره نحوه ارتباط آن اختلاف نظر دارند. شاید وجه مهم عبرت گرفتن از گناهکار این باشد که گناهکار بالاخره از دنیا و لذت‌هایی که به خاطر آن گناه می‌کرده، جدا (قطع) می‌شود؛ و اینجاست که محل عبرت می‌باشد.

ب. کلمات «جرم» و «مجرم» را، نه در مورد هر گناهی، بلکه غالبا در مورد گناهانی که حیثیت اجتماعی دارند، به کار می‌بریم و اگرچه در کلمات اهل لغت عرب در این زمینه سخنی یافت نشد، اما با مشاهده موارد استعمال آن در قرآن، بعید نیست که واقعا همین مد نظر باشد. اگر چنین باشد، آنگاه، علت اینکه از میان سه واژه مذکور، این واژه انتخاب شده، این است که گناهانی واقعا امکان عبرت‌ گرفتن دارند، که در عرصه اجتماعی به چشم بیایند؛ و شاید به همین جهت است که عذاب‌های دنیوی مطرح در قرآن، همگی در مورد گناهان اجتماعی مطرح شده است.

Visits: 200

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*