۱۱۷۷) فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا

۱۱ ربيع‌الثانی- ۳ جمادی الاولی ۱۴۴۷

ترجمه‌

پس آنگاه که [آن زنان] به پایان زمان معین‌شان رسیدند، پس آنان را به نیکی نگه دارید یا از آنان به‌شایستگی جدا شوید؛ و دو نفر عادل از خودتان گواه گیرید و گواهی را برای خدا اقامه کنید؛ این است که با آن، کسی که روالش این بوده که به خدا و آخرت ایمان آورد، اندرز داده می‌شود؛ و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرون‌شدی قرار می‌دهد.

اختلاف قراءات

چنانکه در ابتدای سوره اشاره شد، بر اساس مصحف قرآن به نسخه‌های کوفی و مکی و مدنی اخیر، بین عبارت «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا» در این آيه و عبارت «وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» در آيه بعد فاصله افتاده و اینها در دو آیه جداگانه آمده‌اند؛ اما در نسخه‌‌های بصری و مدنی اول، کل این دو آیه، یک آيه حساب می‌شوند؛ و در نسخه شامی، آيه ۲ با عبارت «وَالْيَوْمِ الْآخِرِ» تمام می‌شود و دو عبارت فوق در کنار هم در ابتدای آيه ۳ قرار می‌گیرد.

نکات ادبی

بَلَغْنَ

قبلا بیان شد که ماده «بلغ» در اصل به معنای وصول [= رسیدن] به چیزی و بلکه، به پایان مقصد و منتهای کاری رسیدن است. برخی معتقدند که این ماده در مورد مشرف شدن [نزدیک شدن] بر پایان کار هم به کار می رود؛ اما عده ای با این سخن مخالفت کرده، و معتقدند اساسا تفاوت اصلی این ماده با ماده «وصل» در این است که در «بلغ» باید به نهایی‌ترین حد شیء برسد و «ابلاغ» اقتضای شدیدتری برای «رسیدن» دارد؛ تا حدی که برخی گفته اند ابلاغ همان مرحله نهایی رسیدن شیء به انتهاست و تعبیر «ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ، توبه/۶) از همین باب است.

کلمه «بَلَاغ» گاه به معنای «تبليغ» (رساندن چیزی و مطلبی به دیگران) به کار می رود ( هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ‏، إبراهيم/۵۲ ؛ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ‏، رعد/۴۰) و گاه آن را به معنای «کفایت» دانسته اند مانند «إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ‏، أنبياء/۱۰۶).

گفتیم ماده «بلغ» به ماده «وصل» (وصول، رسیدن) و ماده «ادی» (اداء، ادا کردن) نزدیک است. تفاوتش با ماده وصل بیان شد؛ تفاوت ابلاغ با ادا کردن هم در این است که در «ادا» کردن تاکید بر این است که مطلب آن گونه که سزاوار است برسد، اما در «ابلاغ» رساندن چیزی است که در آن نوعی فهماندن هم در کار باشد، و «بلاغت» هم از همین ماده است و به معنای «رساندن معنا به نفس است در بهترین صورت ممکن».

جلسه ۴۱۳ http://yekaye.ir/al-anbiaa-21-106/

أَجَلَهُنَّ

قبلا بیان شد که درباره ماده «أجل» گفته شده که بر معنای مختلف به نحو اشتراک لفظی دلالت می‌کند، که از این پنج معنا تنها دوتایش در قرآن کریم (جمعا ۵۶ بار) به کار رفته است. یکی «أجْل» است که به «صورت «مِن أجْلِ …» به کار می‌رود واین ترکیب به معنای «به خاطر …، از برای …» می‌باشد؛ که در قرآن کریم تنها یکبار به کار رفته (مائده/۳۲) و دیگری «أَجَل» به معنای «غایت وقت» و «مدت معین شده برای چیزی» است که بویژه در مورد «زمان مرگ» و «زمان پایان بدهکاری» به کار می‌رود.

جلسه ۲۵۴ https://yekaye.ir/al-aaraf-7-34/

فَأَمْسِكُوهُنَّ

قبلا بیان شد که ماده «مسک» را برخی در اصل به معنای «حبس کردن» دانسته‌اند، مانند «أَمَّنْ هذَا الَّذي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ» (ملک/۲۱). و برخی معنای اصلی آن را «درآویختن به چیزی» (وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِر؛ ممتحنه/۱۰) ویا «حفظ کردن آن» (وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ‏؛ حج/۶۵) معرفی کرده‌اند. و برخی هم تلفیقی از این دو معنا را، یعنی «حبس کردن»ی که همراه با «حفظ کردن» باشد، که نقطه مقابل رها گذاشتن (إرسال) است.

این ماده وقتی به باب إفعال می‌رود، دلالت بر نگهداشتنی دارد که فاعل آن مورد توجه خاص است، یعنی زاویه اقدام کردن شخص برای نگهداشتن بیشتر مورد توجه است: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ‏» (بقره/۲۲۹)، که اسم فاعل آن «مُمسِک» است: «فَلا مُمْسِكَ لَها» (فاطر/۲)، «هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ» (زمر/۳۸) …

جلسه ۷۰۲ https://yekaye.ir/al-fater-35-2/

بِمَعْرُوفٍ

قبلا بیان شد که درباره اینکه ماده «عرف» در اصل بر چه چیزی دلالت دارد اهل لغت اختلاف دارند:

برخی همچون ابن فارس از ابتدا دو اصل متفاوت برای این ماده گرفته‌اند؛ یکی معنای پیاپی آمدن چیزی که اجزایش به هم وصل باشد، و کاربرد آن در اموری همچون یال اسب (عرف الفرس) و تاج خروس (عرف الدیک) یا زمین مرتفعی که بین دو دشت قرار گرفته (عرفه) را از مصادیق این معنا برمی‌شمرد؛ ‌و دیگری به معنای «سکون و طمأنینه» است که معرفت و عرفان و معروف را از این باب می‌داند از این جهت که انسان با رسیدن به آن به سکون و آرامش می‌رسد، زیرا کسی که چیزی را نشناسد نسبت به آن نگران است و می‌ترسد، و «عَرف» به معنای بوی خوش را هم چون نفس انسان از تشمام بوی خوش به آرامش می‌رسد؛‌و عرفات را هم یا از این باب که آدم و حوا بعد از هبوط در این نقطه به همدیگر و به آرامش رسیدند؛ یا به خاطر اینکه جای کاملا شناخته‌شده‌ای است و افراد با هم تعارف (هم‌شناسی) حاصل می‌کنند چنین نامیده‌اند.

اما بسیاری کوشیده‌اند معنای واحدی بین این کلمات متعدد بیابند:

برخی همچون مرحوم مصطفوی اصل این ماده را ناظر به همان کلمه معرفت دانسته و گفته‌اند در اصل به معنای اطلاع بر چیزی و علم به خصوصیات و آثار آن است و سعی کرده‌اند بقیه مشتقات این ماده را هم به این معنا برگردانند که در بسیاری از آنها در موارد متعددی به نظر تکلف‌آمیز می‌رسد …؛ راغب هم اگرچه ابتدا با توضیح معرفت و عرفان به عنوان ادراک چیزی با تفکر و تدبر در آثار آن شروع می‌کند؛ اما اصل معرفت را برگرفته از معنای به بوی خوش رسیدن که با «عَرَفْتُ» تعبیر می‌شود می‌داند چنانکه در خصوص تعبیر «عَرَّف» در آیه «وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُم‏» (محمد/۶) را هم احتمال اینکه به معنای اینکه آنان را با بوی خوش زینت داد و آراست مطرح کرده و هم احتمال اینکه با توصیف بهشت و آشنا کردن و معرفی آن به ایشان آنان را به بهشت رساند. اما حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده عبارت است از متمایز شدن قسمت اعلی یا ظاهر چیزی با خصیصه‌هایی که بر آن یا بر چیزی که در آن است دلالت کند؛ مانند تاج خروس یا یال اسب … .

از کلمات پرکاربرد این ماده «معروف» است که برخی گفته‌اند اسمی است برای هر کاری که در عقل و شرع به عنوان کار نیک شناخته می‌شود، در قبال «منکر» که چیزی است که توسط عقل و شرع انکار شده است: «يَأْمُرُونَ‏ بِالْمَعْرُوفِ‏ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (آل عمران/۱۰۴)، و «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ‏ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (لقمان/۱۷)، «وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً» (أحزاب/۳۲)، «فَأَمْسِكُوهُنَ‏ بِمَعْرُوفٍ‏ أَوْ فارِقُوهُنَ‏ بِمَعْرُوفٍ‏» (طلاق/۲)، «قَوْلٌ‏ مَعْرُوفٌ‏ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ» (بقرة/۲۶۳)، و ظاهرا بر همین اساس (اینکه مورد استحسان عقل و شرع واقع شود) است که به میانه‌روی در بخشش هم «معروف» گفته شده: «وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ‏ بِالْمَعْرُوفِ‏» (نساء/۶)، «إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ‏» (نساء/۱۱۴)، «وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ‏ بِالْمَعْرُوفِ‏» (بقرة/۲۴۱). البته کلمه «معروف» به معنای امر مشهور هم به کار می‌رود ودر تفاوت اینها گفته‌اند مشهور چیزی است که نزد جماعت بزرگی معروف باشد اما معروف اگر یک نفر هم آن را بشناسد معروف است؛ لذا می‌گویند «هذا معروفٌ عند زید» و نمی‌گویند «هذا مشهورٌ عند زید».

در آنجا به تفصیل درباره کاربردهای این ماده در کلمات مختلف در قرآن کریم بحث شد که برای رعایت اختصار در اینجا به همین مقدار بسنده می‌شود.

جلسه ۱۰۷۸ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13-1/

أَشْهِدُوا

قبلا بیان شد که ماده «شهد» در اصل دلالت دارد بر حضور و آگاهی (علم) و آگاه کردن (اعلام)؛ به تعبیر دیگر، «شهادت» حضوری است که همراه با مشاهده (اعم از مشاهده با چشم یا با شهود قلبی) باشد. مرحوم مصطفوی افزوده‌ که جایی که هم که استدلال و تفکر به نحو قطعی به مطلبی برشد، کلمه «شهادت» را می‌توان به کار برد (البته ایشان شهادت را بر پنج قسم دانسته‌اند که شهادت با اعضای بدن را به دو قسم شهادت چشم و شهادت سایر حواس تقسیم کرده، و شهود نفس را هم به دو قسم (شهود خود و صفاتش، و شهود خدا و صفاتش)‌ تقسیم کرده‌اند که بدین ترتیب پنج قسم می‌شود که البته اگر این گونه بخواهیم تقسیم کنیم، شهود ملائکه را هم باید در اقسام شهود نفس بیاوریم) و شاهد بر این مدعا هم آیه «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَت‏ …» (یوسف/۲۶-۲۷) است.

با این توضیحات معلوم می‌شود که در شهادت دو عنصر «علم» و «حضور» با هم شرط است؛ لذا «شهادت» هم از «علم» اخص است و منحصر به مواردی است که علم به معلوم بدون هیچ واسطه‌ای حاصل شده باشد، و هم از «حضور» اخص است و جایی که حضور همراه با غفلت و بی‌توجهی باشد، شهادت صدق نمی‌کند و اصطلاح «شهادت» هم در جایی که واقعه رخ می‌دهد و شخص حاضر است و به واقعه توجه می‌کند به کار می‌رود (اصطلاحا: تحمل شهادت) و هم در جایی که از شخص تقاضا می‌شود واقعه‌ای را که در آن حاضر بوده، در مقابل دیگران گواهی دهد (اصطلاحا: ادای شهادت).

«شهید» به معنای «حاضری که آگاه است» بر وزن «فعیل» می‌باشد که این وزن، دلالت بر مبالغه در معنای اسم فاعل دارد که وقتی درباره مطلق علم باشد «علیم» گویند، و وقتی درباره علم به امور مخفی و غیرآشکار باشد «خبیر» گویند، و وقتی در مورد علم به امور آشکار باشد «شهید» گویند، که بدین معنا «شهید» هم یکی از اسم‌های خداوند است. به کسی هم که در راه خدا کُشته می‌شود «شهید» [و به کار او «شهادت»] گفته می‌شود؛ و درباره چرایی آن، برخی گفته‌اند: چون فرشتگان رحمت در لحظه شهادت نزد او حاضر می‌شوند، یا چون او در محضر فرشتگان قرار می‌گیرد؛ ویا از این جهت که در آن لحظه آن نعمتهایی که خدا برای آنها مهیا کرده را مشاهده می‌کنند، ویا از این جهت که روح آنها آن لحظه محضر خدا را درک می‌کند. همچنین به محل‌هایی که مناسک حج بجا آورده می‌شود «مشاهدِ» حج گویند از این جهت که جایگاه‌های شریفی است که فرشتگان و خوبان در آنجا حاضر می‌شوند.

جلسه ۳۰۴ https://yekaye.ir/al-maaarij-70-33/

ذَوَيْ عَدْلٍ

قبلا بیان شد که ماده «عدل» نیز شبیه ماده «قسط» از ماده‌هایی است که در دو معنای متضاد به کار رفته است: یکی بر استواء و راستی دلالت دارد و دیگری بر اعوجاج و کجی.

در معنای اول، کلمات «عدالت» و «معادله» بسیار رایج است، که هر دو به معنای مساوات و برقراری برابری می‌باشند؛ چنانکه «عَدل» به عنوان مصدر، حکم کردن به برابری دو چیز است: «ثُمَّ الَّذینَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ» (انعام/۱). و در بسیاری از موارد، «عدل» نقطه مقابل جور و ستم است و یا جبران کردن چیزی به اندازه کاری است که انجام شده: «وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا یؤْخَذْ مِنْها» (انعام/۷۰).

همچنین در مقایسه دو چیز برابر، تعبیر «عَدل» و «عِدل» به کار می‌رود: «الف، عدل ب است» که به معنای «معادل» می‌باشد و دو شیء که عدل هم باشند، هریک «عدیل» دیگری است؛ و در تفاوت این دو گفته‌اند که «عَدل» در جاهایی است که با بصرت فهمیده می‌شود (مثلا همسان بودن دو حکم)‌ «أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِیاماً» (مائدة/۹۵) اما «عِدل» در جایی است که با حواس و اندازه‌گیری حسی به دست می‌آید (که این مورد در قرآن اخیر به کار نرفته است).

ظاهرا چون «عَدل» به معنای مقدار برابرِ چیزی است، به طور مطلق هم برای «تعیین مقدار» هر چیزی به کار می‌رود و از این در معنای «قیمت» یک چیز و مابه‌ازایی که با آن چیز قابل معاوضه است نیز به کار می‌رود: «لا یقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ ینْصَرُونَ» (بقره/۴۸) «لا یقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ ینْصَرُونَ» (بقره/۱۲۳) «وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا یؤْخَذْ مِنْها» (انعام/۷۰).

اصل «عدل» مصدر است و از این رو در حال طبیعی، شخص متصف به عدل یا با تعبیر اسم فاعل (عادل) اشاره می‌شود یا با تعبیر «دارای عدل»: «وَ أَشْهِدُوا ذَوَی عَدْلٍ مِنْكُمْ‏» (طلاق/۲). اما از باب مبالغه گاه مستقیما شخص به عنوان «عدل» توصیف می‌شود و در این صورت برای واحد و جمع یکسان به کار می‌رود: «رجلٌ عَدْلٌ» و «رجالٌ عَدْلٌ».

معنای دوم این کلمه منحرف شدن است، که غالبا با حرف اضافه «عن» می‌آید، و برخی بر این باورند که این ماده فقط همان معنای مثبت را دارد و این اقتضای حرف «عن» است که به آن معنای منفی‌ای مانند اعراض و رویگردانی و منحرف شدن داده است.

جلسه ۹۲۸ https://yekaye.ir/an-nesa-4-3/

يُوعَظُ

قبلا بیان شد که ماده «وعظ» را برخی در اصل به معنای ترساندن، و برخی تذکر دادن به خوبی‌ها به نحوی که دل را نرم کند، دانسته‌اند. برخی این گونه جمع کرده‌اند که «وَعظ» منزجر کردنی است که همراه با ترساندن است و یا گفته‌اند این ماده در اصل دلالت دارد بر ارشاد به حق همراه با تذکرات مفید و هشدارهای سازنده، و اموری همچون نرم کردن دل و ترساندن و خیرخواهی و …، از آثار آن است، نه جزء معنای آن.

کاربرد رایج این کلمه در صیغه ثلاثی مجرد فعل «وَعَظَ یَعِظُ» است؛ و اگرچه این ماده در ابواب دیگر هم رفته (مانند باب افتعال: اتّعاظ، به معنای موعظه را پذیرفتن) اما در قرآن فقط از همین باب استفاده شده است: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُم» (اعراف/۱۶۴)، «إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَة» (سبأ/۴۶) ، «ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِه‏» (مجادله/۳).

«وَعْظ» مصدر ثلاثی مجرد این ماده است؛ ولی «مَوْعِظَة» هم به عنوان مصدر و هم اسم مکان می‌تواند باشد؛ چنانکه چه‌بسا قلمداد کردن این کلمه در آیات «فَجَعَلْناها نَكالاً لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقينَ» (بقره/۶۶) ، «آتَيْناهُ الْإِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقينَ» (مائده/۴۶) و «وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقينَ» (نور/۳۴) به عنوان اسم مکان؛ و در آیات «وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی‌ فَلَهُ ما سَلَفَ» (بقره/۲۷۵) ، «وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْ‏ء» (اعراف/۱۴۵) ، «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» (یونس/۵۷) و «‏ادْعُ إِلی‌ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» (نحل/۱۲۵) به عنوان مصدر مناسب‌تر باشد.

جلسه ۹۶۲ https://yekaye.ir/an-nesa-4-34/

يُؤْمِنُ

درباره ماده «أمن» و ایمان قبلا به تفصیل بحث شد؛ ر.ک: جلسه ۸۴۸ http://yekaye.ir/ale-imran-3-177/

يَتَّقِ

درباره ماده «وقی» و تقوا قبلا به تفصیل بحث شد؛ جلسه ۱۰۷۸ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13-1/

مَخْرَجًا

درباره ماده «خرج» قبلا بحث شد: جلسه ۶۷۶ https://yekaye.ir/al-kahf-18-94/

شأن نزول

روایات متعددی درباره شأن نزول عبارت «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً؛ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» نقل شده که درباره عوف بن مالك اشجعى نازل شده است. جريان مطالب اغلب نقل ها چنين است:

مشركان پسر عوف را به اسيرى گرفتند. عوف نزد رسول اللّه (ص) آمد و از فقر شكايت كرد و سپس گفت: دشمن، فرزند مرا اسير كرده است و مادر او ناآرامى می‌كند، چه می‌فرمائيد؟ پيامبر خدا فرمود: تقوای الهی در پیش بگیر و صبر باش و دستور داد كه او و همسرش ذكر «لا حول و لا قوة الا باللّه» را زياد بگويند.

عوف به خانه بازگشت و به همسرش گفت: رسول خدا به من و تو امر كرد كه ذكر «لا حول و لا قوة الا باللّه» را زياد بگوئيم. همسر او گفت: چشم، هر چه پيامبر رحمت امر كرده است بر چشم می‌نهم. آن دو بر اين ذكر مداومت کردند. روزى دشمن از فرزند وی غافل شدند، فرزند او گوسفندهایی [و در نقل‌های دیگر: بز یا شتری] از آنها را برداشت و نزد پدرش آورد؛ و اين آيه نازل شد. در برخی نقلها اضافه شده که عوف از پیامبر پرسید که آيا تصرف در آن اموال که از مشرکان به غنیمت گرفته جایز است، حضرت فرمودند بله.

اسباب نزول القرآن، ص۴۵۷[۱]؛ مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۴۶۰[۲]؛ الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۳۲-۲۳۳[۳]؛ الدعوات (للراوندي)، ص۲۹۶[۴]

البته ابن عباس این جریان را طول و تفصیل بیشتری و البته مقداری متفاوت نیز حکایت کرده است، که چون کل آیه بعد در آن نقل آمده است، ذیل آیه بعد تقدیم خواهد شد.

حديث

احادیث مربوط به این آیه را به تناسب فرازهای آیه دسته بندی ‌کرده‌ایم و در میان احادیثی که ذیل آیه قبل گذشت برخی به این آیه نیز مرتبط می‌باشد که به هرکدام ذیل فراز مربوطه فقط اشاره می‌شود و مجددا تکرار نمی‌شود. حدیث شماره ۱۸ در آنجا را به نحوی ناظر به کل آیه می‌توان دانست: جلسه ۱۱۷۶ https://yekaye.ir/at-talaq-65-01/

الف. فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ

با توجه به اینکه این فراز آیه بسیار شبیه فراز « الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْريحٌ بِإِحْسان‏» (بقره/۲۲۹) و «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوف‏» است و احادیث مربوط به این دوگانه نگهداشتن به معروف یا جدا شدن به معروف و احسان، غالبا ذیل دو آیه مذکور در سوره بقره (یا با تعبیر مذکور) آمده است، ان شاء الله احادیث مربوطه آنجا تقدیم خواهد شد. فقط تیمناً یکی از احادیث تقدیم می‌شود:

۱) ابوالقاسم فارسی می‌گوید: به امام رضا ع عرض کردم: فدایت شوم. خداوند در کتابش می‌فرماید: «پس یا به شایستگی نگه داشتن و يا به خوشى و احسان رها ساختن.» مقصودش چیست؟

فرمودند: اما «به شایستگی نگه داشتن»، یعنی خودداری کردن از هرگونه آزار وی و نفقه را به طور کامل پرداختن؛ و اما «به خوشى و احسان رها ساختن» یعنی طلاق دادن بر اساس شرایطی که در کتاب خدا نازل شده است.

تفسير العياشي، ج‏۱، ص۱۱۷

عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ الْفَارِسِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: «فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ». مَا يَعْنِي بِذَلِكَ؟

قَالَ: أَمَّا الْإِمْسَاكُ بِالْمَعْرُوفِ فَكَفُّ الْأَذَى وَ إِجْبَاءُ النَّفَقَةِ؛ وَ أَمَّا التَّسْرِيحُ بِإِحْسَانٍ فَالطَّلَاقُ عَلَى مَا نَزَلَ بِهِ الْكِتَاب.‏

ب. وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ

بسیاری از احادیث ذیل آیه قبل، به‌ویژه احادیث شماره ۱۵.ب و ۱۷ و ۱۸ و ۲۰ و ۳۰ ذیل آیه قبل نیز به این فراز مرتبط می‌باشد. اما بقیه احادیث:

۲) مرحوم طبرسی از امامان شیعه (بدون اشاره به نام امام ع) ‌روایت کرده که درباره عبارت «وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ» (طلاق/۲) فرموده‌اند:

مقصود این است که بر طلاق شاهد بگیرید به خاطر صیانت از دین‌تان.

مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۴۶۰

فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ» قیلَ:

مَعْنَاهُ: وَ أَشْهِدُوا عَلَى الطَّلَاقِ صِيَانَةً لِدِينِكُمْ. وَ هُوَ الْمَرْوِيُّ عَنْ أَئِمَّتِنَا ع.

 

۳) الف. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

کسی که بدون حضور شاهدان طلاق دهد، هیچ اعتباری ندارد [= طلاقش، طلاق محسوب نمی‌شود].

الكافي، ج‏۶، ص۶۰؛ تهذيب الأحكام، ج‏۸، ص۴۸

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ طَلَّقَ بِغَيْرِ شُهُودٍ فَلَيْسَ بِشَيْ‏ءٍ.

ب. روایت شده است که مردی در کوفه خدمت امیرالمومنین ع رسید و گفت: من زنم را بعد از اینکه از حیض پاک شد و قبل از اینکه با او نزدیکی کنم [یعنی در زمانی که به لحاظ زمانی طلاق دادن مجاز می‌شود]، طلاق دادم.

فرمودند: آیا آن گونه که خداوند عز و جل دستور داده بود، دو مرد عادل را گواه گرفتی؟

گفت: نه.

فرمودند: برو که طلاقت هیچی نیست [= طلاق حساب نمی‌شود].

الكافي، ج‏۶، ص۶۰؛ تهذيب الأحكام، ج‏۸، ص۴۸

سَهْلٌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:

قَدِمَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع بِالْكُوفَةِ فَقَالَ: إِنِّي طَلَّقْتُ امْرَأَتِي بَعْدَ مَا طَهُرَتْ مِنْ مَحِيضِهَا قَبْلَ أَنْ أُجَامِعَهَا.

فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: أَشْهَدْتَ رَجُلَيْنِ ذَوَيْ عَدْلٍ كَمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ؟

فَقَالَ: لَا.

فَقَالَ: اذْهَبْ فَإِنَّ طَلَاقَكَ لَيْسَ بِشَيْ‏ءٍ.

ج. این مطلب از امام باقر ع هم ضمن حدیث مفصلی نقل شده که بدینجا می‌رسد:

مردی خدمت امیرالمومنین ع آمد و گفت: من زنم را طلاق دادم.

حضرت فرمود: دلیلی [= شاهدی] داری؟

گفت: نه.

فرمود: از من دور شو! [کنایه از اینکه کارت هیچ اعتباری ندارد و شرعا طلاق محسوب نمی‌شود].

الكافي، ج‏۶، ص۵۸؛ تهذيب الأحكام، ج‏۸، ص۴۸

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏:

[۵] وَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي طَلَّقْتُ امْرَأَتِي.

قَالَ: أَ لَكَ بَيِّنَةٌ؟

قَالَ: لَا.

فَقَالَ:‏ اعْزُبْ‏.

د. شیخ صدوق علاوه بر اینکه روایت فوق را به همین صورت آورده است (من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۴۹۸) آن را به صورت زیر هم نقل کرده است:

مردی خدمت امیرالمومنین ع آمد و گفت: من زنم را طلاق دادم با رعایت ایام عده ولی بدون شاهد.

حضرت فرمود: طلاقت طلاق نیست؛ ‌نزد [او که هنوز] خانواده‌ات [است] برگرد.

من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۴۹۷

رُوِيَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَامَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ إِنِّي طَلَّقْتُ امْرَأَتِي لِلْعِدَّةِ بِغَيْرِ شُهُودٍ فَقَالَ لَيْسَ طَلَاقُكَ بِطَلَاقٍ فَارْجِعْ إِلَى أَهْلِكَ.

 

۴) الف. از امام باقر ع و امام صادق ع روایت شده که فرمودند

هنگامی که مردی زنش را در زمانی که خون نفاس می بیند طلاق دهد یا بعد از اینکه با او نزدیکی کرد طلاق دهد [چون باید صبر کند و حیض شود و یک پاکی جدید برسد] طلاقش، طلاق نیست؛ و اگر به نحو شرعی عده را شروع کرد یعنی در زمانی طلاق داد که زن پاک بوده و در آن پاگی نزدیکی‌ای صورت نگرفته ولی باز بر این طلاق دادن دو مرد را گواه نگرفت باز هم طلاقش، طلاق نیست.

الكافي، ج‏۶، ص۶۰؛ تهذيب الأحكام، ج‏۸، ص۴۷

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ وَ بُرَيْدٍ وَ فُضَيْلٍ وَ إِسْمَاعِيلَ الْأَزْرَقِ وَ مَعْمَرِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُمَا قَالا:

إِذَا طَلَّقَ الرَّجُلُ فِي دَمِ النِّفَاسِ أَوْ طَلَّقَهَا بَعْدَ مَا يَمَسُّهَا فَلَيْسَ طَلَاقُهُ إِيَّاهَا بِطَلَاقٍ وَ إِنْ طَلَّقَهَا فِي‏ اسْتِقْبَالِ‏ عِدَّتِهَا طَاهِراً مِنْ غَيْرِ جِمَاعٍ وَ لَمْ يُشْهِدْ عَلَى ذَلِكَ رَجُلَيْنِ عَدْلَيْنِ فَلَيْسَ طَلَاقُهُ إِيَّاهَا بِطَلَاقٍ‏ .

ب. از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:

هر طلاقی که بدون سپری شدن ایام عده باشد طلاق نیست؛ مانند ایکه طلاق دهد در حالی که زن در ایام حیض یا نفاس است یا بعد از این است که با او نزدیکی کرده و هنوز حیض نشده، که طلاقش طلاق نیست؛ و نیز اگر با رعایت ایام عده، بیش از یکبار طلاق داد، آن موارد اضافه بر یک بار، طلاق محسوب نمی‌شود و اگر با رعایت ایام عده ولی بدون گواه گرفتن دو مرد عادل اقدام به طلاق دادن کرد باز هم طلاقش، طلاق نیست؛ و در خصوص طلاق، گواه گرفتن زن جایز نیست.

الكافي، ج‏۶، ص۶۱؛ تهذيب الأحكام، ج‏۸، ص۴۸

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ بُكَيْرٍ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

كُلُّ طَلَاقٍ لِغَيْرِ الْعِدَّةِ فَلَيْسَ بِطَلَاقٍ أَنْ يُطَلِّقَهَا وَ هِيَ حَائِضٌ أَوْ فِي دَمِ نِفَاسِهَا أَوْ بَعْدَ مَا يَغْشَاهَا قَبْلَ أَنْ تَحِيضَ فَلَيْسَ طَلَاقُهَا بِطَلَاقٍ فَإِنْ طَلَّقَهَا لِلْعِدَّةِ أَكْثَرَ مِنْ وَاحِدَةٍ فَلَيْسَ الْفَضْلُ عَلَى الْوَاحِدَةِ بِطَلَاقٍ وَ إِنْ طَلَّقَهَا لِلْعِدَّةِ بِغَيْرِ شَاهِدَيْ عَدْلٍ فَلَيْسَ طَلَاقُهُ بِطَلَاقٍ وَ لَا تَجُوزُ فِيهِ شَهَادَةُ النِّسَاءِ.

 

۵) الف. محمد بن ابی نصر می‌گوید: از امام کاظم ع درباره مردی سوال کردم که زنش را در پاکی‌ای که در آن نزدیکی رخ نداده بود [یعنی با رعایت شرایط زمانی طلاق] طلاق داد و همان روز یک مرد را شاهد گرفت و سپس پنج روز گذشت و مرد دیگری را شاهد گرفت.

فرمودند: دستور داده شده که از هردو با هم گواه باشند.

الكافي، ج‏۶، ص۷۱؛ تهذيب الأحكام، ج‏۸، ص۵۰

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ عَلَى طُهْرٍ مِنْ غَيْرِ جِمَاعٍ وَ أَشْهَدَ الْيَوْمَ رَجُلًا ثُمَّ مَكَثَ خَمْسَةَ أَيَّامٍ ثُمَّ أَشْهَدَ آخَرَ.

فَقَالَ: إِنَّمَا أُمِرَ أَنْ يُشْهدَا جَمِيعاً.

ب. احمد بن محمد می‌گوید از امام معصوم ع درباره طلاق سوال کردم.

فرمودند: باید در حالت پاکی زن باشد؛ و علی ع می‌فرمود: طلاق جز با شاهدان اجرا نمی‌شود.

پس شخصی به ایشان عرض کرد اگر مردی زنش را طلاق داد و شاهد نگرفت سپس بعد از چند روز شاهد گرفت ایام عده از کی آغاز می‌شود؟

فرمودند: از روزی که بر طلاق شاهد گرفته شد.

تهذيب الأحكام، ج‏۸، ص۵۰

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الطَّلَاقِ.

فَقَالَ: عَلَى طُهْرٍ؛ وَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ: لَا يَكُونُ طَلَاقٌ إِلَّا بِالشُّهُودِ.

فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: إِنْ طَلَّقَهَا وَ لَمْ يُشْهِدْ ثُمَّ أَشْهَدَ بَعْدَ ذَلِكَ بِأَيَّامٍ فَمَتَى تَعْتَدُّ؟

فَقَالَ: مِنَ الْيَوْمِ الَّذِي أَشْهَدَ فِيهِ عَلَى الطَّلَاقِ.

ج. از امام رضا ع سوال شد درباره جدایی انداختن بین دو شاهد (جداگانه سراغ شاهدها رفتن) در موضوع طلاق.

فرمودند: بله [یعنی اشکالی ندارد] و از اول آن دو شاهد عده را شروع کند؛ و فرمودند: جایز نیست مگر اینکه با هم گواه باشند

تهذيب الأحكام، ج‏۸، ص۵۰

مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ تَفْرِيقِ الشَّاهِدَيْنِ فِي الطَّلَاقِ؟

فَقَالَ: نَعَمْ وَ تَعْتَدُّ مِنْ أَوَّلِ الشَّاهِدَيْنِ. وَ قَالَ: لَا يَجُوزُ حَتَّى يُشْهَدَا جَمِيعاً.

شیخ طوسی بعد ذکر این احادیث توضیح داده که منافاتی بین این حدیث و حدیث اول نیست؛ زیرا معلوم نیست که آن جوازی که حضرت درباره جدایی انداختن بین دو شاهد مطرح کرده مربوط به شهادت گرفتن [تقاضا از شاهدان برای مشاهده اجرای طلاق] باشد یا شهادت دادن [تقاضا از شاهدان برای اینکه آ»چه شاهد بوده‌اند را بازگو کنند]؛ و آنگاه می‌توان جواز جداگانه بودن را ناظر به شهادت گرفتن دانست [و عدم جواز را ناظر به شهادت دادن].[۶]

 

۶) الف. از امام ع سوال شد درباره مردی که زنش از حیض پاک شد و گفت: او را طلاق دادم و عده‌ای هم سخن وی را می‌شنیدند ولی به آنها نگفت: شاهد باشید. آیا این طلاق در مورد آن زن جاری می‌شود؟

فرمودند: بله؛ این شاهد گرفتن است؛ آيا پس آن زن بلاتکلیف بماند؟!

الكافي، ج‏۶، ص۷۱؛ تهذيب الأحكام، ج‏۸، ص۴۹

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَشْيَمَ قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ طَهُرَتِ امْرَأَتُهُ مِنْ حَيْضِهَا فَقَالَ: «فُلَانَةُ طَالِقٌ» وَ قَوْمٌ يَسْمَعُونَ كَلَامَهُ وَ لَمْ يَقُلْ لَهُمُ: اشْهَدُوا. أَ يَقَعُ‏ الطَّلَاقُ عَلَيْهَا؟

قَالَ: نَعَمْ هِيَ شَهَادَةٌ؛ أَ فَتُتْرَكُ مُعَلَّقَةً؟

الكافي، ج‏۶، ص۷۲؛ تهذيب الأحكام، ج‏۸، ص۴۹

ب. از امام کاظم ع سوال شد درباره مردی که زنی داشت که از حیض پاک شد. سپس جماعتی آمدند و آن مرد گفت: فلانی را طلاق دادم. آیا این طلاق در مورد آن زن جاری می‌شود در حالی که بدانها نگفت: شاهد باشید؟

فرمودند: بله.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ رَجُلٍ كَانَتْ لَهُ امْرَأَةٌ طَهُرَتْ مِنْ حَيْضِهَا فَجَاءَ إِلَى جَمَاعَةٍ فَقَالَ: فُلَانَةُ طَالِقٌ. يَقَعُ عَلَيْهَا الطَّلَاقُ وَ لَمْ يَقُلْ لَهُمُ اشْهَدُوا؟

قَالَ: نَعَمْ.

ج. شبیه همین از امام رضا ع هم روایت شده است.

الكافي، ج‏۶، ص۷۲؛ تهذيب الأحكام، ج‏۸، ص۴۹

عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ:

سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ طَهُرَتِ امْرَأَتُهُ مِنْ حَيْضِهَا فَقَالَ: فُلَانَةُ طَالِقٌ؛ وَ قَوْمٌ يَسْمَعُونَ كَلَامَهُ وَ لَمْ يَقُلْ لَهُمُ اشْهَدُوا. أَ يَقَعُ الطَّلَاقُ عَلَيْهَا؟ قَالَ: نَعَمْ هَذِهِ شَهَادَةٌ.

 

۷) الف. روایت شده است که وقتی امام رضا ع شهید شد محمد بن جمهور و حسن بن راشد و علی بن مدرک و علی بن مهزیار و بسیاری از مردم از شهرهای مختلف به مدینه آمدند و درباره جانشین امام رضا ع سوال کردند. گفته شد در «صریا» است؛ که این نام روستایی است که امام کاظم در فاصله سه فرسخی مدینه بنا کرده بود. آنها روایت کرده‌اند که ما بدانجا رفتیم و وارد قلعه شدیم و مردمی را دیدیم که سرها در گریبان کرده بودند. ما هم کنار آنها نشستیم که دیدیم عبدالله برادر امام رضا ع، که پیرمردی بود، وارد شد. آن مردم گفتند: این سرور ماست.

فقها گفتند: ما از امام باقر ع و امام صادق ع روایت داریم که امامت جز در امام حسن و امام حسین ع در دو برادر جمع نشود؛ و این سرور ما نیست. در هر صورت وی آمد و در صدر مجلس نشست.

[افراد چند تا سوال شرعی کردند که پاسخهای نادرستی داد از جمله اینکه]

سوال کردند: چه می‌گویی درباره کسی که زنش را به تعداد ستارگان آسمان طلاق داده است.*

گفت: از او جدا می‌شود به [تعداد]‌ سینه جوزاء و نسر طائر و نسر واقع. **

ما از این نحوه بی‌باکی او در فتوای نادرست دادن تعجب کردیم؛ که بناگاه امام جواد ع در حالی که هشت سال بیشتر نداشت بر ما وارد شد و ما زیر پای وی بلند شدیم. به مردم سلام کرد و عبدالله از جایش برخاست و مقابل وی نشست و او در صدر مجلس نشست. سپس فرمود: هر سوالی دارید بپرسید؛ خداوند شما را رحمت کند.

[افرادی که قبلا سوال کرده بودند همان سوالات خود را مطرح کردند و حضرت پاسخ درست داد.]

حضرت در جواب سوال فوق فرمود: آیا قرآن می‌خوانی؟

گفت: بله.

فرمود: سوره طلاق را بخوان.

وی از ابتدا شروع کرد تا به اینجا رسید که «وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ».

فرمود: فلانی! طلاق جاری نمی‌شود مگر اینکه پنج شرط رعایت شود: به شهادت گرفتن دو مرد عادل***، در حالت پاکی زن، پاکی‌ای که در آن نزدیکی رخ نداده باشد، و با تصمیم و اراده‌ی قطعی [= از روی شوخی و اشتباه و .. نباشد].

سپس به آن مرد فرمودند: در این آیاتی که خواندی تعداد ستارگان آسمان می‌بینی؟

گفت: نه. ****

پی‌نوشت‌ها

* یعنی در یک مجلس، نه صرفا بگوید سه‌طلاقه‌ات کردم، بلکه می‌گوید به تعداد ستارگان طلاقت دادم

** «جوزاء» [به معنای گوسفندی سياه كه در ميان آن سفيدى باشد] اسم یک صورت فلکی است و «صَدْرِ الْجَوْزَاء» اشاره به ستاره‌ای است که در میانه آن است. همچنین «نسر» [به معنای کرکس] هم نام صورت فلکی دیگری است که «النَّسْرِ الطَّائِر» و «النَّسْرِ الْوَاقِع» دوتا از ستاره‌های آن هستند. در واقع می‌خواهد بگوید: با این تعبیرش آن زن، سه طلاقه شد.

*** ظاهرا حضرت «دو مرد عادل» را به عنوان دو تا شرط قرار داده‌اند، که فرمودند پنج شرط.

**** وجه استدلال حضرت این است که در این آیات می‌فرماید دو شاهد باشد و عده نگه داشته شود و سپس تا پایان زمان عده یا مرد جدا شوند وگرنه از هم جدا شوند. در حالی که اگر بخواهد در یک مجلس سه‌طلاقه کند، عده نگه داشتن و امکان رجوع برای طلاقهای دوم و سوم حاصل نمی‌شود. حضرت می‌فرماید: آیا در این آیات آیا به هیچ عددی (از جمله عدد ستارگان آسمان) اشاره شده که شخص بتواند در یک مجلس بیش از یک طلاق بدهد.

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۴، ص۳۸۲

الْجِلَاءِ وَ الشِّفَاءِ [ظاهرا اسم کتاب است] فِي خَبَرٍ:

أَنَّهُ لَمَّا مَضَى الرِّضَا جَاءَ مُحَمَّدُ بْنُ جُمْهُورٍ الْعَمِّيُّ وَ الْحَسَنُ بْنُ رَاشِدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُدْرِكٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مَهْزِيَارَ وَ خَلْقٌ كَثِيرٌ مِنْ سَائِرِ الْبُلْدَانِ إِلَى الْمَدِينَةِ وَ سَأَلُوا عَنِ الْخَلَفِ بَعْدَ الرِّضَا؟ فَقَالُوا: بِصَرْيَا؛ وَ هِيَ قَرْيَةٌ أَسَّسَهَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع عَلَى ثَلَاثَةِ أَمْيَالٍ مِنَ الْمَدِينَةِ. فَجِئْنَا وَ دَخَلْنَا الْقَصْرَ فَإِذَا النَّاسُ فِيهِ مُتَكَابِسُونَ. فَجَلَسْنَا مَعَهُمْ إِذْ خَرَجَ عَلَيْنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى وَ هُوَ شَيْخٌ. فَقَالَ النَّاسُ: هَذَا صَاحِبُنَا.

فَقَالَ الْفُقَهَاءُ: قَدْ رُوِّينَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ لَا تَجْتَمِعُ الْإِمَامَةُ فِي أَخَوَيْنِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ؛ وَ لَيْسَ هَذَا صَاحِبَنَا.

فَجَاءَ حَتَّى جَلَسَ فِي صَدْرِ الْمَجْلِسِ. فَقَالَ رَجُلٌ …[۷] مَا تَقُولُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فِي رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ؟

قَالَ: بَانَتْ مِنْهُ بِصَدْرِ الْجَوْزَاءِ وَ النَّسْرِ الطَّائِرِ وَ النَّسْرِ الْوَاقِعِ.

فَتَحَيَّرْنَا فِي جُرْأَتِهِ عَلَى الْخَطَإِ؛ إِذْ خَرَجَ عَلَيْنَا أَبُو جَعْفَرٍ وَ هُوَ ابْنُ ثَمَانِ سِنِينَ. فَقُمْنَا إِلَيْهِ. فَسَلَّمَ عَلَى النَّاسِ وَ قَامَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى مِنْ مَجْلِسِهِ فَجَلَسَ بَيْنَ يَدَيْهِ، وَ جَلَسَ أَبُو جَعْفَرٍ فِي صَدْرِ الْمَجْلِسِ ثُمَّ قَالَ: سَلُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ!

[۸] فَقَالَ الرَّجُلُ الثَّانِي: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ؟

قَالَ: تَقْرَأُ الْقُرْآنَ؟

قَالَ: نَعَمْ.

قَالَ: اقْرَأْ سُورَةَ الطَّلَاقِ، إِلَى قَوْلِهِ «وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ». يَا هَذَا! لَا طَلَاقَ إِلَّا بِخَمْسٍ شَهَادَةِ شَاهِدَيْنِ عَدْلَيْنِ فِي طُهْرٍ مِنْ غَيْرِ جِمَاعٍ بِإِرَادَةِ عَزْمٍ. ثُمَّ قَالَ بَعْدَ كَلَامٍ: يَا هَذَا هَلْ تَرَى فِي الْقُرْآنِ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ.

قَالَ: لَا. الْخَبَرَ.

ب. مسعودی این حدیث را با طول و تفصیل بیشتری روایت کرده است؛ با این تفاوت که شروع ماجرا از اینجاست که یکی بزرگان شیعه وقتی امام جواد ع به امامت می‌رسد در جمع بزرگان شیعه می‌گوید: تا زمانی که این کودک بزرگ شود مسائلمان را از چه کسی بپرسیم؟ و بقیه او را ملامت می‌کنند؛ و وقتی از حج برمی‌گردند به منزل امام می‌روند و آنجا قبل از اینکه امام ع وارد شود عبدالله وارد مجلس می‌شود و این وقایع رخ می‌دهد و البته در آنجا امام جواد ع به عبدالله تذکر می‌دهد که تقوای الهی پیشه کن و منزلتی را که خدا برایت قرار نداده ادعا نکن.

لازم به ذکر است که عبدالله بعدا از این کارش توبه می‌کند و جزء اصحاب امام ع قرار می‌گیرد.

اثبات الوصية، ص۲۲۰-۲۲۲

فلما مضى الرضا عليه السّلام في سنة اثنتين و مائتين كانت سن أبي جعفر نحو سبع سنين.

و اختلفت الكلمة من الناس ببغداد و في الأمصار و اجتمع الريان بن الصلت و صفوان بن يحيى و محمد بن حكيم و عبد الرحمن بن الحجاج و يونس بن عبد الرحمن و جماعة من وجوه الشيعة و ثقاتهم في دار عبد الرحمن بن الحجاج في بركة زلول يبكون و يتوجعون من المصيبة فقال لهم يونس بن عبد الرحمن: دعوا البكاء، من لهذا الأمر؟ و إلى من يقصد بالمسائل الى أن يكبر هذا الصبي؟- يعني أبا جعفر عليه السّلام.

فقام إليه الريّان بن الصلت فوضع يده في حلقه و لم يزل يلطمه و يقول له: يا ابن الفاعلة أنت تظهر الايمان لنا و تبطن الشك و الشرك. ان كان أمره من اللّه- جل و علا- فلو انّه ابن يوم واحد كان بمنزلة ابن مائة سنة، و ان لم يكن من عند اللّه فلو عمّر ألف سنة فهو كواحد من الناس. هذا ما ينبغي أن يفكر فيه.

فأقبلت العصابة على يونس تعذله و توبّخه. و قرب وقت الموسم و اجتمع من فقهاء بغداد و الأمصار و علمائهم ثمانون رجلا و قصدوا الحجّ و المدينة ليشاهدوا أبا جعفر عليه السّلام، فلما وافوا أتوا دار أبي عبد اللّه جعفر بن محمد عليه السّلام فدخلوها و أجلسوا على بساط كبير أحمر و خرج إليهم عبد اللّه بن موسى فجلس في صدر المجلس و قام مناد فنادى: هذا ابن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، فمن أراد السؤال فليسأله.

فقام إليه رجل من القوم فقال له: ما تقول في رجل قال لامرأته أنت طالق عدد نجوم السماء؟

قال: طلقت بثلاث بصدر الجوزاء و النسر الواقع.

فورد على الشيعة ما حيّرهم و غمّهم.

ثم قام إليه رجل آخر فقال: ما تقول في رجل أتى بهيمة؟

فقال: تقطع يده و يجلد مائة و ينفى.

فضجّ القوم بالبكاء. و قد اجتمع فقهاء الأمصار من أقطار الأرض بالمشرق و المغرب و الحجاز و مكة و العراقين و اضطربوا للقيام و الانصراف حتى فتح عليهم باب من صدر المجلس و خرج موفق الخادم بين يدي أبي جعفر عليه السّلام و هو خلفه و عليه قميصان و أزار عدني و عمامة بذؤابتين احداهما من قدام و أخرى من خلفه و في رجليه نعل بقبالين فسلّم و جلس، و أمسك الناس كلّهم، فقام صاحب المسألة الاولى فقال له: يا ابن رسول اللّه ما تقول في رجل قال لامرأته أنت طالق عدد نجوم السماء؟

قال عليه السّلام: اقرأ كتاب اللّه عز و جل «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ»

قال له: فان عمّك قد أفتانا أنّها قد طلقت.

فقال له: يا عم اتق اللّه و لا تفت و في الامامة من هو أعلم منك.

فقام إليه صاحب المسألة الثانية فقال: يا ابن رسول اللّه ما تقول في رجل أتى بهيمة؟

فقال له يعزّر و يحمى ظهر البهيمة و تخرج من البلد لئلا يبقى على الرجل عارها.

فقال له: ان عمّك أفتى بكيت و كيت.

فقال: لا إله إلّا اللّه! يا عمّ انّه لعظيم عند اللّه أن تقف غدا بين يديه، فيقول لك: لم أفتيت عبادي بما لم تعلم و في الامامة من هو أعلم منك.

فقال له عبد اللّه بن موسى: رأيت أخي الرضا و قد أجاب في مثل هذه المسألة بهذا الجواب.

فقال له أبو جعفر عليه السّلام: انما سئل الرضا عليه السّلام عن نباش نبش قبر امرأة و فجر بها و أخذ أكفانها فأمر بقطعه للسرقة و نفيه لتمثيله بالميت.

قال أبو خداش المهدي و كنت قد حضرت مجلس موسى عليه السّلام فأتاه رجل فقال له:

جعلني اللّه فداك أم ولد لي أرضعت جارية لي بالغة بلبن ابني أ يحلّ لي نكاحها أم تحرم عليّ؟

فقال أبو الحسن: لا رضاع بعد فطام.

و سأله عن الصلاة في الحرمين تتمّ أم تقصر؟

فقال: ان شئت أتمم و ان شئت قصر.

قال له: الخصي يدخل على النساء.

فأعرض وجهه.

قال: فحججت بعد ذلك فدخلت على الرضا عليه السّلام فسألته عن هذه المسائل فأجابني بالجواب الذي أجاب به موسى عليه السّلام و كان جالسا مجلس أبي جعفر في هذا الوقت قال:

فقلت لأبي جعفر عليه السّلام: جعلت فداك أم ولد لي أرضعت جارية بالغة بلبن ابني أ يحرم عليّ نكاحها؟

فقال: لا رضاع بعد فطام.

قلت: الصلاة في الحرمين؟

قال: ان شئت اتمم و ان شئت قصر و كان أبي عليه السّلام يتمّم.

قلت: الخصي يدخل على النساء.

فحوّل وجهه ثم استدناني و قال: و ما نقص منه إلّا الخناثة الواقعة عليه…

 

۸) الف. از امام صادق ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده است که فرمودند:

شهادت زنان در طلاق و در نکاح[۹] و در اجرای حدود جاری نمی‌شود مگر در خصوص دیون (بدهکاریها و مسائل مالی) و آنچه مرد امکان نگاه کردن بدان را ندارد.

تهذيب الأحكام، ج‏۶، ص۲۸۱؛ الإستبصار، ج‏۳، ص۲۵

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی‌ عَنْ بُنَانِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ:

شَهَادَةُ النِّسَاءِ لَا تَجُوزُ فِي طَلَاقٍ وَ لَا نِكَاحٍ وَ لَا فِي حُدُودٍ إِلَّا فِي الدُّيُونِ وَ مَا لَا يَسْتَطِيعُ الرَّجُلُ النَّظَرَ إِلَيْهِ.

ب. داودبن‌حصین گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره شهادت زنان در مورد ازدواج بدون این که مردی با آنان باشد؛ اگر زن ناشناخته باشد، پرسیدم.

فرمودند: «اشکالی ندارد». آنگاه به من فرمود: «در این مورد، فقیهان [شهر] شما چه می‌گویند»؟

گفتم: «می‌گویند جز شهادت دو مرد عادل جایز نیست».

فرمودند: «دروغ می‌گویند. خداوند آنان را لعنت کند! واجبات جدی و فریضه‌های الهی را آسان گرفته و سبک می‌شمرند و در آنچه خداوند آسان گرفته است، سخت‌گیری می کنند و این را بزرگ می‌دارند! همانا خداوند درباره طلاق دستور داده که با شهادت دو مرد عادل واقع شود، ولی اینان طلاق را بدون حتّی یک شاهد جایز دانسته‌اند؛ و در حرمت ازدواج [بدون شاهد] از سوی خدا چیزی نیامده و رسول الله (صلی الله علیه و آله) در این باره دو شاهد را صرفا از روی ادب و برای اینکه فرزند و ارث انکار نشود، و پیوند ازدواج ثبت شود به طور استحبابی دو شاهد را قرار داد؛ و ازدواج با زن جایز است ولو اینکه شاهدی در کار نباشد؛ و امیرالمومنین ع هم هنگامی که کار به انکار کشیده می‌شد شهادت دو زن را در مساله ازدواج قبول می‌کرد ولی طلاق را جز با دو شاهد مرد عادل اجازه نمی‌داد.

گفتم: پس این سخن خداوند چه می‌شود که فرمود: «یک مرد و دو زن»؟

فرمود: آن در خصوص بدهی [= مسائل مالی] است که وقتی دو مرد نباشد، یک مرد و دو زن را به شهادت می‌گیرند و جایی که دو زن هم نباشد یک مرد و سوگند خوردن مدعی را مبنا قرار می‌دهند؛ که رسول الله ص و امیرالمومنین ع بعد از او این چنین نزد شما حکم کردند.

تهذيب الأحكام، ج‏۶، ص۲۸۱-۲۸۲؛ الإستبصار، ج‏۳، ص۲۶

سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنْ شَهَادَةِ النِّسَاءِ فِي النِّكَاحِ بِلَا رَجُلٍ مَعَهُنَّ إِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ مُنْكِرَةً؟

فَقَالَ: لَا بَأْسَ بِهِ. ثُمَّ قَالَ لِي: مَا يَقُولُ فِي ذَلِكَ فُقَهَاؤُكُمْ؟

قُلْتُ: يَقُولُونَ: لَا يَجُوزُ إِلَّا شَهَادَةُ رَجُلَيْنِ عَدْلَيْنِ.

فَقَالَ: كَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ! هَوَّنُوا وَ اسْتَخَفُّوا بِعَزَائِمِ اللَّهِ وَ فَرَائِضِهِ، وَ شَدَّدُوا وَ عَظَّمُوا مَا هَوَّنَ اللَّهُ. إِنَّ اللَّهَ أَمَرَ فِي الطَّلَاقِ بِشَهَادَةِ رَجُلَيْنِ عَدْلَيْنِ فَأَجَازُوا الطَّلَاقَ بِلَا شَاهِدٍ وَاحِدٍ؛ وَ النِّكَاحُ‏ لَمْ يَجِئْ عَنِ اللَّهِ فِي تَحْرِيمِهِ فَسَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي ذَلِكَ الشَّاهِدَيْنِ تَأْدِيباً وَ نَظَراً لِئَلَّا يُنْكَرَ الْوَلَدُ وَ الْمِيرَاثُ وَ قَدْ ثَبَتَ عُقْدَةُ النِّكَاحِ، وَ يُسْتَحَلَّ الْفَرْجُ وَ لَا أَنْ يُشْهَدَ، وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يُجِيزُ شَهَادَةَ امْرَأَتَيْنِ فِي النِّكَاحِ عِنْدَ الْإِنْكَارِ وَ لَا يُجِيزُ فِي الطَّلَاقِ إِلَّا شَاهِدَيْنِ عَدْلَيْنِ.

قُلْتُ: فَأَنَّى ذِكْرُ اللَّهِ تَعَالَى وَ قَوْلُهُ «فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ»؟

فَقَالَ: ذَلِكَ فِي الدَّيْنِ إِذَا لَمْ يَكُنْ رَجُلَانِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ، وَ رَجُلٌ وَاحِدٌ وَ يَمِينُ الْمُدَّعِي إِذَا لَمْ تَكُنِ امْرَأَتَانِ؛ قَضَى بِذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بَعْدَهُ عِنْدَكُمْ.

ج. موسی مبرقع، برادر امام هادی ع خدمت برادرشان رسیدند و عرض کردند که یحیی بن اکثم نامه‌ای به من نوشته و سوالاتی پرسیده است و من بلد نبودم. امام هادی (علیه السلام) یکایک آنها را پاسخ می‌دهند که برخی از آن موارد قبلا گذشت.[۱۰] از جمله آمده است:

گفتم: … و نوشته است که به من خبر بده از جایی که شهادت یک زن بتنهایی کفایت می‌کند با اینکه خداوند فرموده است «و دو مرد عادل را به شهادت بگیرید».

فرمودند: … و امّا شهادت‌دادن زن که به تنهایی جایز است، درباره‌ی قابله است که در صورت رضایت، شهادتش جایز است و اگر رضایت نباشد، دست کم باید دو زن به جای او شهادت دهند که در اینجا به خاطر ضرورت، شهادت زنان به جای مرد، پذیرفته می‌باشد؛ زیرا مرد در اینجا نمی‌تواند کار زن را انجام دهد، و اگر زن تنها باشد، شهادت او را با سوگندش قبول می‌کنند.

الإختصاص، ص۹۲ و ۹۵؛ تحف العقول، ص۴۷۷ و ۴۷۹[۱۱]

مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ الْبَغْدَادِيُّ عَنْ مُوسَى بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى سَأَلَهُ بِبَغْدَادَ فِي دَارِ الْقُطْنِ قَالَ: قَالَ مُوسَى كَتَبَ إِلَيَّ يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ يَسْأَلُنِي عَنْ عَشْرِ مَسَائِلَ أَوْ تِسْعَةٍ. فَدَخَلْتُ عَلَى أَخِي فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ ابْنَ أَكْثَمَ كَتَبَ إِلَيَّ يَسْأَلُنِي عَنْ مَسَائِلَ أُفْتِيهِ فِيهَا. فَضَحِكَ ثُمَّ قَالَ: فَهَلْ أَفْتَيْتَهُ؟ قُلْتُ: لَا. قَالَ: وَ لِمَ؟ قُلْتُ: لَمْ أَعْرِفْهَا. قَالَ: وَ مَا هِيَ؟

قُلْتُ: كَتَبَ إِلَيَّ أَخْبِرْنِي عَن‏ … وَ أَخْبِرْنِي عَنْ شَهَادَةِ امْرَأَةٍ جَازَتْ وَحْدَهَا وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُم‏»؟

قال ع: … وَ أَمَّا شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ الَّتِي جَازَتْ وَحْدَهَا [وَحْدَهَا الَّتِي جَازَتْ] فَهِيَ الْقَابِلَةُ جَائِزٌ شَهَادَتُهَا مَعَ الرِّضَا وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ رِضًا فَلَا أَقَلَّ مِنِ امْرَأَتَيْنِ تَقُومُ مَقَامَهَا بَدَلَ الرَّجُلِ لِلضَّرُورَةِ لِأَنَّ الرَّجُلَ لَا يُمْكِنُهُ أَنْ يَقُومَ مَقَامَهَا فَإِنْ كَانَتْ وَحْدَهَا قُبِلَ مَعَ يَمِينِهَا.

 

۹) روایت شده است که حکم‌بن‌عتیبه و سلمه بن ‌کهیل، نزد امام باقر (علیه السلام) آمدند و از ایشان درباره‌ی یک شاهد و سوگند [به جای دو شاهد] پرسیدند.

حضرت فرمود: هم رسول الله (صلی الله علیه و آله) و هم امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نزد شما در کوفه بر اساس آن حکم دادند

آن‌ها گفتند: «این برخلاف قرآن است»!

حضرت فرمودند: «کجا آن را خلاف قرآن یافتید»؟

گفتند: خداوند تبارک‌وتعالی می‌فرماید: «وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُم».

فرمودند: «آیا اینکه فرمود دو نفر از شما شاهد باشند آیا یعنی شهادت یک نفر را به همراه سوگند نپذیرید»؟! سپس فرمودند:

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در مسجد کوفه نشسته بود که عبداللّه‌بن‌قفل تمیمی با زره طلحه از آنجا عبور کرد. حضرت به او فرمود: «این زره طلحه است که به سرقت از غنایم جنگ بصره برداشته شده است».

عبداللّه بن‌قفل به حضرت گفت: «میان من و خودت همان قاضی‌ای که برای مسلمانان پسندیده‌ای، قرار بده». حضرت، شریح را میان خود و عبداللّه‌بن‌قفل داور قرار داد.

امیرمؤمنان (علیه السلام) به شریح گفت: «این زره طلحه است که در روز جنگ بصره از غنایم به سرقت برده شده است».

شریح به حضرت گفت: «برای ادّعای خود بیّنه بیاورید».

حضرت، امام حسن (علیه السلام) را آورد. او شهادت داد که آن زره طلحه است که به سرقت از غنایم جنگ بصره برداشته شده است.

شریح گفت: «این یک شاهد است و من با یک شاهد حکم نمی‌کنم تا آنکه شاهد دیگری هم همراه آن باشد».

حضرت، قنبر را خواست. او هم شهادت داد که این زره طلحه است و از غنایم جنگ بصره به سرقت رفته است.

شریح گفت: «این برده است و من با شهادت برده حکم نمی‌دهم».

امیرمؤمنان (علیه السلام) خشمگین شد و فرمود: «این زره را [برای بیت‌المال] پس بگیرید؛ شریح سه بار به جور (غیر حق) حکم داد».

شریح از جایگاه خویش کنار رفت و گفت: «من دیگر میان دو نفر حکم نمی‌کنم تا به من بگویی که از کجا سه بار قضاوت از روی جور داشتم».

حضرت به او فرمود: «وای برتو! چون من به تو گفتم که این زره طلحه است که از غنایم جنگ بصره به سرقت رفته است، تو گفتی که بر گفته‌ات بیّنه (شاهد) بیاور؛ با اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هرکجا که چیزی که از غنایم جنگی به خیانت برده شده، یافت شد، بدون بیّنه پس گرفته می‌شود». من [با خود] گفتم تو روایت را نشنیده‌ای. این یک قضاوت از روی جور (غیر حق). سپس حسن (علیه السلام) را آوردم و او شهادت داد؛ و تو گفتی این یک شاهد است و من با شهادت یک نفر حکم نمی‌کنم تا آنکه همراه وی دیگری هم باشد؛ با اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با شهادت یکنفر و سوگند حکم می‌کرد. این دو قضاوت از روی جور؛ سپس قنبر را آوردم و او شهادت داد که آن زره طلحه است و به خیانت در روز جنگ بصره از غنایم سرقت شده است و تو گفتی که این برده است و من بر پایه شهادت برده حکم نمی‌دهم؛ این درحالی است که شهادت برده اگر عادل باشد مشکلی ندارد».

سپس حضرت فرمود: «ای شریح، وای برتو! امام مسلمانان بر بزرگ‌تر از این امور برمسلمانان امین دانسته شده است»»!

الكافي، ج‏۷، ص۳۸۵-۳۸۶

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ:

دَخَلَ الْحَكَمُ بْنُ عُتَيْبَةَ وَ سَلَمَةُ بْنُ كُهَيْلٍ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَسَأَلَاهُ عَنْ شَاهِدٍ وَ يَمِينٍ.

فَقَالَ: قَضَى بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَضَى بِهِ عَلِيٌّ ع عِنْدَكُمْ بِالْكُوفَةِ.

فَقَالا: هَذَا خِلَافُ الْقُرْآنِ.

فَقَالَ: وَ أَيْنَ وَجَدْتُمُوهُ خِلَافَ الْقُرْآنِ؟

فَقَالا: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ «وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ».

فَقَالَ لَهُمَا أَبُو جَعْفَرٍ ع: فَقَوْلُهُ «وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ« هُوَ أَنْ لَا تَقْبَلُوا شَهَادَةَ وَاحِدٍ وَ يَمِيناً؟

ثُمَّ قَالَ: إِنَّ عَلِيّاً ع كَانَ قَاعِداً فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ فَمَرَّ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قُفْلٍ التَّمِيمِيُّ وَ مَعَهُ دِرْعُ طَلْحَةَ. فَقَالَ عَلِيٌّ ع: هَذِهِ دِرْعُ طَلْحَةَ، أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ.

فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قُفْلٍ: فَاجْعَلْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ قَاضِيَكَ الَّذِي رَضِيتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ‏. فَجَعَلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ شُرَيْحاً. فَقَالَ عَلِيٌّ ع: هَذِهِ دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ.

فَقَالَ لَهُ شُرَيْحٌ: هَاتِ عَلَى مَا تَقُولُ بَيِّنَةً. فَأَتَاهُ بِالْحَسَنِ ع فَشَهِدَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ. فَقَالَ شُرَيْحٌ: هَذَا شَاهِدٌ وَاحِدٌ فَلَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ شَاهِدٍ حَتَّى يَكُونَ مَعَهُ آخَرُ.

فَدَعَا قَنْبَراً فَشَهِدَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ.

فَقَالَ شُرَيْحٌ هَذَا مَمْلُوكٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ مَمْلُوكٍ.

قَالَ: فَغَضِبَ عَلِيٌّ ع فَقَالَ: خُذُوهَا فَإِنَّ هَذَا قَضَى بِجَوْرٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.

قَالَ: فَتَحَوَّلَ شُرَيْحٌ ثُمَّ قَالَ: لَا أَقْضِي بَيْنَ اثْنَيْنِ حَتَّى تُخْبِرَنِي مِنْ أَيْنَ قَضَيْتُ بِجَوْرٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.

فَقَالَ لَهُ: وَيْلَكَ – أَوْ وَيْحَكَ = إِنِّي لَمَّا أَخْبَرْتُكَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ، فَقُلْتَ: هَاتِ عَلَى مَا تَقُولُ بَيِّنَةً؛ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَيْثُمَا وُجِدَ غُلُولٌ أُخِذَ بِغَيْرِ بَيِّنَةٍ. فَقُلْتُ: رَجُلٌ لَمْ يَسْمَعِ الْحَدِيثَ. – فَهَذِهِ وَاحِدَةٌ. ثُمَّ أَتَيْتُكَ بِالْحَسَنِ فَشَهِدَ فَقُلْتَ: هَذَا وَاحِدٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ وَاحِدٍ حَتَّى يَكُونَ مَعَهُ آخَرُ؛ وَ قَدْ قَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص بِشَهَادَةِ وَاحِدٍ وَ يَمِينٍ. فَهَذِهِ ثِنْتَانِ. ثُمَّ أَتَيْتُكَ بِقَنْبَرٍ فَشَهِدَ أَنَّهَا دِرْعُ طَلْحَةَ أُخِذَتْ غُلُولًا يَوْمَ الْبَصْرَةِ؛ فَقُلْتَ هَذَا مَمْلُوكٌ وَ لَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ مَمْلُوكٍ؛ وَ مَا بَأْسٌ بِشَهَادَةِ الْمَمْلُوكِ إِذَا كَانَ عَدْلًا؟

ثُمَّ قَالَ: وَيْلَكَ – أَوْ وَيْحَكَ – إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ يُؤْمَنُ مِنْ أُمُورِهِمْ عَلَى مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا!

تهذيب الأحكام، ج‏۶، ص۲۷۴؛ الإستبصار، ج‏۳، ص۳۴-۳۵؛ فقه القرآن، ج‏۲، ص۱۷[۱۲]

تبصره:

اولا توجه شود که شاهد گرفتن بر یک کار، غیر از جایی است که برای اثبات مدعا شاهد طلب می‌شود. یعنی ممکن است برای استشهاد دو شاهد لازم باشد، اما هنگام شهادت دادن، یکی از آنها به همراه سوگند کفایت کند.

ثانیا فقها ذیل این حدیث توضیح داده‌اند که همین حالت که سوگند به جای یک شاهد قرار بگیرد در خصوص مسائل مالی است؛ و معلوم نیست که همه‌جا پیاده ‌شود.[۱۳] لذا کاملا محتمل است در مسأله طلاق، به خاطر حساسیتی که دارد، اجرا نشود، چنانکه به خاطر همین حساسیت، اصرار هست که وقتی مردی زنش طلاق می‌دهد حتما دو شاهد مرد را باید برای اقدام خود گواه بگیرد؛ و اگرچه در سایر مسائل، دو شاهد زن به جای یک مرد قبول است اما اینجا قبول نیست؛ چنانکه در حدیث ۱۷ ذیل آیه قبل گذشت. جلسه ۱۱۷۶ https://yekaye.ir/at-talaq-65-01/

ج. وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ

۱۰) از امام باقر ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

هرکس که شهادتی را کتمان کند و یا شهادتی دهد، تا با آن شهادت، خون مسلمانی هدر رود یا مسلمانی از مال خویش بازداشته شود، در روز قیامت درحالتی خواهد آمد که چهره‌اش را تا جایی که چشم می‌بیند ظلمتی فرا گرفته است و بر چهره‌اش خراش‌هایی است که خلایق وی را با اسم و نسب می‌شناسند.

و هرکس که شهادت حقّی بدهد تا با آن شهادت حقّ مسلمانی، احیا شود در روز قیامت درحالتی خواهد آمد که چهره‌ی وی را تا جایی که چشم می‌بیند نوری فرا گرفته است، و خلایق وی را با اسم و نسب می‌شناسند.

سپس امام باقر (علیه السلام) فرمود: «مگر نمی‌بینی که خداوند تبارک‌وتعالی می‌فرماید: «وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَةَ لِلهِ: و گواهی را برای خدا اقامه کنید.» (طلاق/۲)

الكافي، ج‏۷، ص۳۸۰-۳۸۱؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۵۸؛ الأمالي( للصدوق)، ص۴۸۲؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۲۵؛ تهذيب الأحكام، ج‏۶، ص۲۷۶

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ جَابِرٍ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ مَنْ كَتَمَ شَهَادَةً أَوْ شَهِدَ بِهَا لِيُهْدِرَ لَهَا بِهَا دَمَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أَوْ لِيَزْوِيَ مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ‏ أَتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لِوَجْهِهِ ظُلْمَةٌ مَدَّ الْبَصَرِ وَ فِي وَجْهِهِ كُدُوحٌ‏ تَعْرِفُهُ الْخَلَائِقُ بِاسْمِهِ وَ نَسَبِهِ؛

وَ مَنْ شَهِدَ شَهَادَةَ حَقٍّ لِيُحْيِيَ بِهَا حَقَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أَتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لِوَجْهِهِ نُورٌ مَدَّ الْبَصَرِ تَعْرِفُهُ الْخَلَائِقُ بِاسْمِهِ وَ نَسَبِهِ.

ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: أَ لَا تَرَى أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ: «وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّه‏».

 

۱۱) داود بن حصین روایت کرده است:

امام کاظم (علیه السلام) فرمود: شهادت را اقامه کن گرچه به ضرر پدر و مادر یا فرزند باشد؛ ولی علیه برادر دینی خود در جایی که «ضیر» باشد، شهادت نده.

گفتم: ضیر چیست؟

فرمود: هنگامی که صاحب حقی که ادعایی را در مورد وی دارد بر خلاف آنچه خدا و رسولش دستور داده، اقدام، و از حد خود تجاوز می‌کند…

تهذيب الأحكام، ج‏۶، ص۲۵۷؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۴۹

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ ذُبْيَانَ بْنِ حَكِيمٍ الْأَوْدِيِّ عَنْ مُوسَى بْنِ أُكَيْلٍ النُّمَيْرِيِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ: أَقِيمُوا الشَّهَادَةَ عَلَى الْوَالِدَيْنِ وَ الْوَلَدِ وَ لَا تُقِيمُوهَا عَلَى الْأَخِ فِي الدِّينِ الضَّيْرَ.

قُلْتُ: وَ مَا الضَّيْرُ؟

قَالَ: إِذَا تَعَدَّى فِيهِ صَاحِبُ الْحَقِّ الَّذِي يَدَّعِيهِ قِبَلَهُ خِلَافَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَ رَسُولُهُ …[۱۴]

 

۱۲) محمدبن‌عبداللّه حمیری در غیبت صغری در سال ۳۰۸ هجری از طریق نواب اربعه نامه‌ای خدمت امام زمان ع می‌نویسد و سوالاتی از ایشان می‌پرسد و ایشان پاسخ می‌دهند. در فرازی از آن نامه آمده است:

و سوال کرد درباره مرد نابینایی که هنگامی که سالم بود در عرصه‌ای برای شهادت دادن حاضر شد، سپس بینایی‌اش را از دست داد و دیگر نمی‌تواند خط خودش را هم بخواند. آیا شهادت دادن چنین کسی جایز است یا نه؟ و اگر این نابینا آن شهادت را به یاد داشت آیا جایز است که بر این شهادتش شهادت دهد یا خیر؟

حضرت پاسخ داد: اگر شهادت را به یاد دارد و وقتش را هم دقیقا می‌داند شهادتش جایز است.

و سوال کرد درباره‌ی مردی می‌پرسد که زمین یا حیوانی را وقف می‌کند و علیه خویش به نام بعضی از وکیلان وقف، شاهد می‌گیرد. سپس این وکیل می‌میرد یا کارش تغییر می‌کند و دیگری متولّی می‌شود. آیا برای شاهد جایز است که به نفع این متولّی جدید شهادت دهد، اگر اصل وقف برای یک نفر باشد، یا جایز نیست؟

حضرت پاسخ داد: «غیر از این جایز نیست؛ چرا که شهادت برای وکیل نبوده و تنها برای مالک بوده و خداوند فرموده است: «وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلهِ».

الإحتجاج (للطبرسي)، ج‏۲، ص۴۹۰

وَ كَتَبَ [مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحِمْيَرِيِّ] إِلَيْهِ [= صَاحِبِ الزَّمَانِ ع]‏ ص أَيْضاً فِي سَنَةِ ثَمَانٍ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ كِتَاباً سَأَلَهُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أُخْرَى:

… وَ سَأَلَ عَنِ الضَّرِيرِ إِذَا شَهِدَ فِي حَالِ صِحَّتِهِ عَلَى شَهَادَةٍ ثُمَّ كُفَّ بَصَرُهُ وَ لَا يَرَى خَطَّهُ فَيَعْرِفَهُ هَلْ يَجُوزُ شَهَادَتُهُ أَمْ لَا؟ وَ إِنْ ذَكَرَ هَذَا الضَّرِيرُ الشَّهَادَةَ هَلْ يَجُوزُ أَنْ يَشْهَدَ عَلَى شَهَادَتِهِ أَمْ لَا يَجُوزُ؟

فَأَجَابَ: إِذَا حَفِظَ الشَّهَادَةَ وَ حَفِظَ الْوَقْتَ جَازَتْ شَهَادَتُهُ.

وَ سَأَلَ عَنِ الرَّجُلِ يُوقِفُ ضَيْعَةً أَوْ دَابَّةً وَ يُشْهِدُ عَلَى نَفْسِهِ بِاسْمِ بَعْضِ وُكَلَاءِ الْوَقْفِ ثُمَّ يَمُوتُ هَذَا الْوَكِيلُ أَوْ يَتَغَيَّرُ أَمْرُهُ وَ يَتَوَلَّى غَيْرُهُ. هَلْ يَجُوزُ يَشْهَدُ الشَّاهِدُ لِهَذَا الَّذِي أُقِيمَ مَقَامَهُ إِذَا كَانَ أَصْلُ الْوَقْفِ لِرَجُلٍ وَاحِدٍ أَمْ لَا يَجُوزُ ذَلِكَ؟

فَأَجَابَ: لَا يَجُوزُ ُ غَيْر[۱۵] ذَلِكَ لِأَنَّ الشَّهَادَةَ لَمْ تَقُمْ لِلْوَكِيلِ وَ إِنَّمَا قَامَتْ لِلْمَالِكِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ «وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّه‏».

 

۱۳) الف. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

هرگز در هیچ موردی شهادت نده مگر اینکه مطلب مثل کف دستت برایت معلوم باشد.

الكافي، ج‏۷، ص۳۸۳؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۷۱-۷۲

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ إِدْرِيسَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ غِيَاثٍ [غُرَابٍ] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

لَا تَشْهَدَنَّ بِشَهَادَةٍ حَتَّى تَعْرِفَهَا كَمَا تَعْرِفُ كَفَّكَ.

ب. جعفر بن عیسی به امام رضا ع نوشت که: فدایت شوم! برخی همسایگانم نزدم آمدند با نوشته‌ای که مدعی بودند که مرا بر آنچه در آن است شاهد گرفته‌اند و در آن نوشته، اسم من به خطم که خودم می‌شناسم بود ولی آن شهادت را به یاد ندارم و آنان برای شهادت دادن از من درخواست داشتند؛ آیا با توجه به اینکه می‌دانم که آن اسم من در آن نوشته است هرچند که شهادت را به یاد ندارم، برای آنها شهادت دهم یا اینکه واجب نیست که شهادت دهم مگر اینکه آن را به یاد آورم، خواه اسم من با خط من در آن نوشته باشد یا خیر؟

پاسخ آمد: شهادت نده!

الكافی، ج‏۷، ص۳۸۲؛ تهذيب الأحكام، ج‏۶، ص۲۵۹

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ:

كَتَبَ إِلَيْهِ جَعْفَرُ بْنُ عِيسَى: جُعِلْتُ فِدَاكَ جَاءَنِي جِيرَانٌ لَنَا بِكِتَابٍ زَعَمُوا أَنَّهُمْ أَشْهَدُونِي عَلَى مَا فِيهِ وَ فِي الْكِتَابِ اسْمِي بِخَطِّي قَدْ عَرَفْتُهُ وَ لَسْتُ أَذْكُرُ الشَّهَادَةَ وَ قَدْ دَعَوْنِي إِلَيْهَا فَأَشْهَدُ لَهُمْ عَلَى مَعْرِفَتِي أَنَّ اسْمِي فِي الْكِتَابِ وَ لَسْتُ أَذْكُرُ الشَّهَادَةَ أَوْ لَا تَجِبُ لَهُمُ الشَّهَادَةُ عَلَيَّ حَتَّى أَذْكُرَهَا كَانَ اسْمِي فِي الْكِتَابِ بِخَطِّي أَوْ لَمْ يَكُنْ فَكَتَبَ لَا تَشْهَدْ.

ج. امام صادق ع از رسول الله ص روایت کرده که فرمودند:

در موردی که خودت شخصا به یاد نیاورده‌ای شهادت نده، زیرا کسی که بخواهد [فریب دهد] نوشته‌ای می‌نویسد و بر آن مهر می‌زند.

الكافی، ج‏۷، ص۳۸۳؛ تهذيب الأحكام، ج‏۶، ص۲۵۹

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لَا تَشْهَدْ بِشَهَادَةٍ لَا تَذْكُرُهَا فَإِنَّهُ مَنْ شَاءَ كَتَبَ كِتَاباً وَ نَقَشَ خَاتَماً.[۱۶]

همچنین در منابع اهل سنت روایت شده است که:

د. شخصی از رسول الله ص در مورد شهادت دادن پرسید.

فرمودند: شهادت نده مگر اینکه مانند خورشید واضح باشد وگرنه رها کن!

ه. و باز از ایشان روایت شده که فرمودند: شهادت نده مگر اینکه مطلب برایت از خورشید روشنتر باشد.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۳۲

د. أخرج ابن مردويه عن ابن عباس رضى الله عنهما: ان رجلا سأل النبي ص عن الشهادة؟

فقال: لا تشهد الا على مثل الشمس أو دع!

ه. أخرج ابن مردويه عن ابن عباس رضى الله عنهما قال:

قال رسول الله ص: لا تشهد على شهادة حتى تكون عندك أضوء من الشمس.[۱۷]

 

۱۴) الف. ابوحمزه ثمالی از امام سجاد ع روایت کرده که فرمودند:

مومن علمش را با حلم و بردباری آمیخته کرده است؛ می نشیند که بیاموزد و ساکت می‌شود تا سالم بماند و سخن می‌گوید تا بفهمد؛ مطلبی که نزد وی امانت گذاشته شده را نزد دوستانش هم بازگو نمی‌کند و شهادتش را حتی در حق دشمنانش کتمان نمی‌کند و هیچ حقی را از روی ریا انجام نمی‌دهد و به خاطر خجالت کشیدن ترک نمی کند؛ اگر ستوده شود از آنچه درباره‌اش می‌گویند می‌ترسد و از آنچه نمی‌دانند به پیشگاه خداوند استغفار می‌کند؛ سخن [و مدح] کسی که او را نمی‌شناسد مغرورش نکند و شمارش کارهایی که انجام داده ترسانش کند.

الكافي، ج‏۲، ص۱۱۱؛ الأمالي (للصدوق)، ص۴۹۳؛ أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص۹۳

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ [عَنْ سَيِّدِ الْعَابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ [الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ‏] أَبِي طَالِبٍ‏] قَالَ:

الْمُؤْمِنُ خَلَطَ عَمَلَهُ بِالْحِلْمِ يَجْلِسُ لِيَعْلَمَ وَ [يُنْصِتُ لِيَسْلَمَ وَ] يَنْطِقُ لِيَفْهَمَ لَا يُحَدِّثُ أَمَانَتَهُ الْأَصْدِقَاءَ وَ لَا يَكْتُمُ شَهَادَتَهُ الْأَعْدَاءَ وَ لَا يَفْعَلُ شَيْئاً مِنَ الْحَقِّ رِيَاءً وَ لَا يَتْرُكُهُ حَيَاءً إِنْ زُكِّيَ خَافَ مِمَّا يَقُولُونَ وَ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِمَّا لَا يَعْلَمُونَ لَا يَغُرُّهُ قَوْلُ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَخْشَى إِحْصَاءَ مَا قَدْ عَمِلَهُ.

ب. حدیث فوق با سند دیگری هم از امام ع روایت شده با این تفاوت که به جای تعبیر «و شهادتش را حتی در حق دشمنانش کتمان نمی‌کند» آمده است: «و شهادتش را در حق افراد دور و غریبه کتمان نمی‌کند».

الكافی، ج‏۲، ص۲۳۱

أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ:

الْمُؤْمِنُ يَصْمُتُ لِيَسْلَمَ وَ يَنْطِقُ لِيَغْنَمَ لَا يُحَدِّثُ أَمَانَتَهُ الْأَصْدِقَاءَ وَ لَا يَكْتُمُ شَهَادَتَهُ مِنَ الْبُعَدَاءِ وَ لَا يَعْمَلُ شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِ رِيَاءً وَ لَا يَتْرُكُهُ حَيَاءً إِنْ زُكِّيَ خَافَ مِمَّا يَقُولُونَ وَ يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِمَا لَا يَعْلَمُونَ لَا يَغُرُّهُ قَوْلُ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَخَافُ إِحْصَاءَ مَا عَمِلَهُ.

 

۱۵) الف. روایت شده که از امام صادق ع سوال شد درباره شخصی که حقی بر عهده شخص دیگری دارد ولی او حق این را انکار می‌کند و سوگند می خورد که چیزی از او برعهده‌اش نیست؛ و صاحب حق بر حق خویش بینه‌ای ندارد؛ آیا برای ما جایز است که حق او را با شهادت دروغ احیا کنیم اگر بیم آن باشد که حقش از دست برود؟

فرمودند: جایز نیست زیرا این تدلیس [= فریبکاری] است.

الكافي، ج‏۷، ص۳۸۸؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۷۴

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ لَهُ عَلَى الرَّجُلِ الْحَقُّ فَيَجْحَدُهُ حَقَّهُ وَ يَحْلِفُ أَنَّهُ لَيْسَ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ وَ لَيْسَ لِصَاحِبِ الْحَقِّ عَلَى حَقِّهِ بَيِّنَةٌ يَجُوزُ لَنَا إِحْيَاءُ حَقِّهِ بِشَهَادَةِ الزُّورِ إِذَا خُشِيَ ذَهَابُهُ؟

فَقَالَ: لَا يَجُوزُ ذَلِكَ لِعِلَّةِ التَّدْلِيسِ.

ب. روایت شده که از امام کاظم ع سوال شد که شخصی از شیعیان شما بدهی‌ای دارد به شخصی از مخالفانتان، که آن شخص می‌خواهد وی را در تنگنا قرار دهد و زندانی کند در حالی که می‌داند وی چیزی ندارد و توان ادای دینش را ندارد و آن طلبکار بینه‌ای ندارد. آیا برای این شیعه شما جایز است که سوگند بخورد تا این شر را از خویش دفع کند تا اینکه خداوند گشایشی در کار وی پدید آورد؛ و اگر از شیعیان شما شاهدانی بودند که می‌دانستند که وی توانایی بازپرداخت را ندارد آیا جایز است که علیه وی شهادت بدهند؟

فرمود: نه جایز است که علیه وی شهادت بدهند و نه قصد ظلم به او را کنند.

تبصره:

مرحوم مجلسی توضیح داده: یعنی این شهادت ندادنشان از باب ظلم به آن طلبکار نباشد، بلکه صرفا از باب عمل به آیه «وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی‌ مَيْسَرَةٍ: اگر بدهکار در تنگناست تا یک گشایشی برایش بشود به او مهلت دهد» (بقره/۲۸۰) است؛ که چون خود آن شخص به این عمل نمی کند اینها قصدشان این باشد که وقتی وی توان بازپرداخت را پیدا کرد بدهی‌اش را پس دهد و آنگاه اگر لازم شد شهادت دهند. (ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار، ج‏۱۰، ص۱۲۷)[۱۸]

الكافي، ج‏۷، ص۳۸۸؛ تهذيب الأحكام، ج‏۶، ص۲۶۱

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ:

سَأَلْتُهُ قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ مِنْ مَوَالِيكَ عَلَيْهِ دَيْنٌ لِرَجُلٍ مُخَالِفٍ يُرِيدُ أَنْ يَعْسُرَهُ وَ يَحْبِسَهُ وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّهُ لَيْسَ عِنْدَهُ وَ لَا يَقْدِرُ عَلَيْهِ وَ لَيْسَ لِغَرِيمِهِ بَيِّنَةٌ هَلْ يَجُوزُ لَهُ أَنْ يَحْلِفَ لَهُ لِيَدْفَعَهُ عَنْ نَفْسِهِ حَتَّى يُيَسِّرَ اللَّهُ لَهُ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ الشُّهُودُ مِنْ مَوَالِيكَ قَدْ عَرَفُوا أَنَّهُ لَا يَقْدِرُ هَلْ يَجُوزُ أَنْ يَشْهَدُوا عَلَيْهِ قَالَ لَا يَجُوزُ أَنْ يَشْهَدُوا عَلَيْهِ وَ لَا يَنْوِيَ ظُلْمَهُ.

ج. حکم بن ابی عقیل گفته است:

به امام صادق ع عرض کردم: دشمنی دارم که فراوان علیه من شاهدان دروغین جمع می‌کند و خوش ندارم که با او معامله به مثل کنم و نمی‌دانم که آیا اصلا می توانم چنین کنم یا خیر؟

فرمودند: آیا این حدیث امیرالمومنین ع به تو نرسیده است که فرمود: خودتان و اموالتان را اسیر شهادت دادن‌های دروغ نکنید، که بر انسان حرجی در دینش و گناهی نزد پروردگارش نیست که آن را از خود دفع کند؛ همان گونه که با شهادت دادنش بتواند یک رابطه نامشروع جنسی یا کشتن بناحق را دفع کند برایش بهتر است؛ و همین طور است مال مسلمان.

الكافی، ج‏۷، ص۴۰۱-۴۰۲؛ تهذيب الأحكام، ج‏۶، ص۲۶۳

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ أَبِي عَقِيلٍ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِي خَصْماً يَتَكَثَّرُ عَلَيَّ بِالشُّهُودِ الزُّورِ وَ قَدْ كَرِهْتُ مُكَافَأَتَهُ مَعَ أَنِّي لَا أَدْرِي أَ يَصْلُحُ لِي ذَلِكَ أَمْ لَا؟

قَالَ فَقَالَ لِي: أَ مَا بَلَغَكَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ: لَا تُؤْسِرُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَمْوَالَكُمْ بِشَهَادَاتِ الزُّورِ فَمَا عَلَى امْرِئٍ مِنْ وَكَفٍ فِي دِينِهِ وَ لَا مَأْثَمٍ مِنْ رَبِّهِ أَنْ يَدْفَعَ ذَلِكَ عَنْهُ كَمَا أَنَّهُ لَوْ دَفَعَ بِشَهَادَتِهِ عَنْ فَرْجٍ حَرَامٍ وَ سَفْكِ دَمٍ حَرَامٍ كَانَ ذَلِكَ خَيْراً لَهُ، وَ كَذَلِكَ مَالُ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ.

د. علی بن سوید می‌گوید:

به امام کاظم ع عرض کردم اینها گاهی مرا علیه برادران دینی‌ام به شهادت می‌گیرند.

فرمود: بله، برایشان شهادت بده ولو که نگران این باشی که به برادرت ضرری برسد.

تبصره:

شیخ صدوق بعد از نقل این روایت می‌گوید: در نسخه من به همین صورت فوق ثبت شده، اما در نسخه دیگری دیدم که به این صورت ثبت شده که: «ولی که نگران این باشی که به برادرت ضرری برسد، خیر.» و هر دو می‌تواند درست باشد؛ زیرا اگر کافری حقی بر مومنی داشته باشد و آن مومن در تنگنا نباشد وظیفه داریم که به نفع آن کافر شهادت بدهیم؛ اما اگر آن مومن در تنگنا باشد و آن کافر حاضر به مهلت دادن به وی نباشد، جایز نیست که شهادت بدهیم و آن مومن را به عسر و حرج بیندازیم؛ ولی در جایی که چنین مشکلی یا مشکل جانی و ناموسی‌ای متوجه مومن نیست باید شهادت دهیم چنانکه در احادیث داشتیم که مومن شهادت دادنش را حتی در حق دشمنانش دریغ نمی‌کند.[۱۹]

من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۷۲

رُوِيَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي ع: يُشْهِدُنِي هَؤُلَاءِ عَلَى إِخْوَانِي؟

قَالَ: نَعَمْ أَقِمِ الشَّهَادَةَ لَهُمْ وَ إِنْ خِفْتَ عَلَى أَخِيكَ ضَرَراً.

 

۱۶) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

مردی از انصار خدمت رسول الله ص آمد و گفت: یا رسول الله! دوست دارم که شما شاهد باشید بر اینکه من این درخت خرما را به پسرم بخشیدم.

حضرت فرمودند: آیا فرزند دیگری نداری؟

گفت: دارم.

فرمودند: همین طور که به این بخشیدی به آنها هم چیزی بخشیدی؟

گفت: نه.

فرمودند: ما پیامبران بر کار جَنَف* شهادت نمی‌دهیم.

من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۶۹

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ‏:

جَاءَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أُحِبُّ أَنْ تَشْهَدَ لِي عَلَى نَخْلٍ نَحَلْتُهَا ابْنِي.

قَالَ: مَا لَكَ وَلَدٌ سِوَاهُ؟

قَالَ: نَعَمْ.

قَالَ: فَنَحَلْتَهُمْ كَمَا نَحَلْتَهُ؟

قَالَ: لَا.

قَالَ: فَإِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نَشْهَدُ عَلَى الْجَنَفِ*‏.

* پی‌نوشت:‌ «جَنَف» به معنای کاری است که از مسیر حق منحرف شده و میلی به باطل پیدا کرده باشد.

ب. از امام صادق ع از پدرشان روایت شده که فرمودند:

شهادت در ربا و در جنف باطل است؛ و اگر شهود [در این موارد] گفتند که نمی‌دانیم*، راهشان را باز کن [= حاکم شرع کاری به کارشان نداشته باشد] ولی اگر ابراز کردند که می‌دانیم آنها را تعزیر کن!

*پی‌نوشت: مقصود از «نمی‌دانیم» می‌تواند این باشد که نمی‌دانستیم که ربا یا جنف است (روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج‏۶، ص۱۸۳[۲۰])؛ و ممکن است مقصود این باشد که ما نمی دانستیم که شهادت دادن بر ربا یا جنف حرام است.

من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۶۸

رَوَى إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّهُ قَالَ:

تَبْطُلُ الشَّهَادَةُ فِي الرِّبَا وَ الْجَنَفِ‏ وَ إِذَا قَالَ الشُّهُودُ: إِنَّا لَا نَعْلَمُ‏، خَلِ‏ سَبِيلَهُمْ وَ إِذَا عَلِمُوا عَزِّرْهُمْ.

ج. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

در جایی که کسی بر خلاف آنچه در سنت آمده است طلاق می‌دهد شهادت نده.

من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۶۹

فِي رِوَايَةِ أَبِي الْحُسَيْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ:

قَالَ الصَّادِقُ ع:‏ لَا تَشْهَدْ عَلَى مَنْ يُطَلِّقُ لِغَيْرِ السُّنَّةِ.

د. ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ

تعبیر «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ» با تأکید بر اینکه خداوند یک نصیحتی به چنین انسانهایی کرده است در قرآن غیر از اینجا یکبار دیگر با اضفه تعبیر «مِنْكُمْ» یکبار آمده است که باز ناظر به همین مساله نوع مواجهه با زنان بعد از پایان ایام عده طلاق است: «وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكُمْ أَزْكی‌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏» و یکبار هم با تعبیری نزدیک به این ناظر به خود زنانی که طلاق داده شده‌اند در خصوص اینکه اگر بچه‌ای در رحمشان است آمده است: «وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ في‏ أَرْحامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ في‏ ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحا» (بقره/۲۲۸)؛ اما در ادبیات اهل بیت ع در موقعیتهای مختلف با استفاده از این تعبیر نصیحتهایی کرده‌اند که مواردی که در کتب حدیثی یافت شد در ادامه تقدیم می‌شود:

۲۰) از امام صادق ع روایت شده که رسول الله فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، باید که هرگاه وعده داد بدان وفا کند.

الكافي، ج‏۲، ص۳۶۴؛ تحف العقول، ص۴۵

عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَفِ إِذَا وَعَدَ.

 

۲۱) الف. مرحوم کلینی با سندی از طریق علی بن ابراهیم قمی نقل کرده که:

عبدالاعلی بن اعین از امام صادق ع روایت کرده که فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، در مجلسی نمی‌نشیند که در آن مجلس، امام [معصوم ع] تنقیص شود [= از جایگاهی که هست فروکاسته شده و نقصی برای وی برشمرند] یا در آن مجلس، از مومنی عیب‌جویی شود.

الكافي، ج‏۲، ص۳۷۷

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَجْلِسُ مَجْلِساً يُنْتَقَصُ فِيهِ إِمَامٌ أَوْ يُعَابُ فِيهِ مُؤْمِنٌ.

ب. اما خود علی بن ابراهیم در تفسیرش ظاهرا همین را بدین گونه نقل کرده است که:

عبدالاعلی بن اعین از رسول الله ص روایت کرده که فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، در مجلسی نمی‌نشیند که در آن مجلس، به امام [معصوم ع]دشنام داده شود یا در آن مجلس، از مسلمانی غیبت شود؛ که خداوند متعال در کتابش می‌فرماید: «و چون كسانى را ديدى كه در آيات ما به یاوه‏گويى می‌پردازند از آنها روى برتاب تا در سخنى ديگر وارد شوند …» (انعام/۶۸).

تفسير القمي، ج‏۱، ص۲۰۴

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَجْلِسْ فِي مَجْلِسٍ يُسَبُّ فِيهِ إِمَامٌ أَوْ يُغْتَابُ فِيهِ مُسْلِمٌ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ «وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا … إلخ‏».

ج. البته خود مرحوم کلینی شبیه همین مطلب را با واسطه‌ای غیر از علی بن ابراهیم چنین نقل کرده است:

عبدالاعلی بن اعین از امام صادق ع روایت کرده که فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، در مجلسی نمی‌نشیند که در آن مجلس، از امام [معصوم ع] عیب‌جویی شود یا در آن مجلس، مومنی تنقیص شود.

الكافي، ج‏۲، ص۳۷۸

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:

مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَقْعُدَنَّ فِي مَجْلِسٍ يُعَابُ فِيهِ إِمَامٌ أَوْ يُنْتَقَصُ فِيهِ مُؤْمِنٌ.

 

۲۲) از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، بدی‌های پنهان برادر مسلمانش را نزد ما آشکار نمی‌کند.

مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص ۱۹۳

وَ قَالَ النَّبِيُّ ص‏:

مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَرْفَعَنَّ إِلَيْنَا عَوْرَةَ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ.

 

۲۳) روایت شده که فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، در جایی که محل شک و تردید باشد نمی‌ایستد.

الكافي، ج‏۲، ص۳۷۸

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ‏ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص: مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَقُومُ مَكَانَ رِيبَةٍ.

 

۲۴) از امام باقر ع از پدرانشان روایت شده که امیرالمومنین ع فرمودند:

همنشینی با بدان موجب سوء ظن به خوبان می‌شود؛

و همنشینی با خوبان، بدان را به خوبان ملحق می‌سازد؛

و همنشینی گناهکاران با نیکوکاران، گناهکاران را به نیکوکاران ملحق می‌سازد.

پس هرکس که امر او بر شما مشتبه شد و [میزان] دینداریش را نمی‌دانستید به همنشینانش نگاه کنید؛ اگر از اهل دین خدا بودند او بر دین خداست؛ و اگر بر غیر دین خدا بودند او هم بهره‌ای از دین خدا ندارد.

همانا رسول الله ص می‌فرمود: کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، با کافر برادری نکند و با گناهکار همنشنی نشود؛ و کسی که با کافر برادری کند یا با گناهکار همنشین شود کافر و گناهکار خواهد بود.

صفات الشيعة، ص۶

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ:

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْيَارِ وَ مُجَالَسَةُ الْأَخْيَارِ تُلْحِقُ الْأَشْرَارَ بِالْأَخْيَارِ وَ مُجَالَسَةُ الْفُجَّارِ لِلْأَبْرَارِ تُلْحِقُ الْفُجَّارَ بِالْأَبْرَارِ. فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَيْكُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِينَهُ فَانْظُرُوا إِلَى خُلَطَائِهِ فَإِنْ كَانُوا أَهْلَ دِينِ اللَّهِ فَهُوَ عَلَى دِينِ اللَّهِ وَ إِنْ كَانُوا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ فَلَا حَظَّ لَهُ فِي دِينِ اللَّهِ.

إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَقُولُ: مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يُؤَاخِيَنَّ كَافِراً وَ لَا يُخَالِطَنَّ فَاجِراً وَ مَنْ آخَى كَافِراً أَوْ خَالَطَ فَاجِراً كَانَ كَافِراً فَاجِراً.

 

۲۵) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

کسی که تقیه ندارد دین ندارد؛ و همانا [عرصه عمل به] تقیه گسترده‌تر از ما بین آسمان و زمین است.

همچنین ایشان فرمودند: کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، در زمان غلبه و سیطره باطل جز به تقیه سخن نمی‌گوید.

مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص۴۲؛ جامع الأخبار (للشعيري)، ص۹۶

مِنْ كِتَابِ التَّقِيَّةِ لِلْعَيَّاشِيِّ قَالَ الصَّادِقُ ع لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ إِنَّ التَّقِيَّةَ لَأَوْسَعُ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ.

وَ قَالَ ع مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَتَكَلَّمُ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ إِلَّا بِالتَّقِيَّةِ.

 

۲۶) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، این را ترک نمی‌کند که بعد از هر نماز واجبی سوره «قل هو الله احد» را بخواند؛ چرا که کسی که آن را بخواند خداوند خیر دنیا و آخرت را برایش جمع می‌کند و او و والدین و فرزندانش را می‌آمرزد.

الكافي، ج‏۲، ص۶۲۲؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۱۲۸

أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ عنِ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَدَعْ أَنْ يَقْرَأَ فِي دُبُرِ الْفَرِيضَةِ بِ«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» فَإِنَّهُ مَنْ قَرَأَهَا جَمَعَ اللَّهُ لَهُ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ غَفَرَ لَهُ وَ لِوَالِدَيْهِ وَ مَا وَلَدَا.

 

۲۷) الف و ب. از رسول الله ص و نیز از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، شب را سپری نمی‌کند مگر اینکه نماز وتر را بخواند

من لا يحضره الفقيه، ج‏۱، ص۲۰۰[۲۱]

الف. وَ قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَبِيتَنَّ إِلَّا بِوَتْرٍ.

علل الشرائع، ج‏۲، ص۳۳۰[۲۲]؛ تهذيب الأحكام، ج‏۲، ص۳۴۱[۲۳]

ب. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَبِيتَنَّ إِلَّا بِوَتْرٍ.

ج. عین همین حدیث را ابوبصیر از امام صادق ع هم روایت کرده است؛ با این تکمله که:

ابوبصیر می‌گوید: به ایشان عرض کردم: منظورتان دو رکعت بعد از نماز عشاء است؟

فرمودند: بله، که آن دو را [که به صورت نشسته بجا می‌آورند] یک رکعت حساب می‌کنند. پس کسی که آن نماز را بجا آورد سپس مرگ بر وی عارض شود در حالی مرده که نماز وتر [آخرین نماز در نافله‌های شب] را بجا آورده است؛ و اگر مرگ بر وی عارض نشد، نماز وتر را در آخر شب بجا آورد…

علل الشرائع، ج‏۲، ص۳۳۱

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ:

عَنْ أَبِي‏ عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَبِيتَنَّ إِلَّا بِوَتْرٍ.

قَالَ: قُلْتُ: يَعْنِي الرَّكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ؟

قَالَ: نَعَمْ إِنَّهُمَا بِرَكْعَةٍ فَمَنْ صَلَّاهُمَا ثُمَّ حَدَثَ بِهِ حَدَثُ الْمَوْتِ مَاتَ عَلَى وَتْرٍ فَإِنْ لَمْ يَحْدُثْ بِهِ حَدَثُ الْمَوْتِ يُصَلِّي الْوَتْرَ فِي آخِرِ اللَّيْلِ…[۲۴]

 

۲۸) الف. روایت شده که امام صادق ع فرمودند:

حضرت فاطمه س خدمت رسول الله ص آمد و بابت برخی از امور گلایه کرد. حضرت برگه‌ای به وی داد و فرمود: آنچه در آن است یاد بگیر!

در آن نوشته بود: کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، همسایه‌اش را اذیت نمی‌کند؛

و کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، میهمان را گرامی می‌دارد؛

و کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، یا باید [سخن] خوبی بگوید یا ساکت شود.

الكافي، ج‏۲، ص۶۶۷

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

جَاءَتْ فَاطِمَةُ ع تَشْكُو إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بَعْضَ أَمْرِهَا فَأَعْطَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص كُرَيْسَةً وَ قَالَ: تَعَلَّمِي مَا فِيهَا!

فَإِذَا فِيهَا: مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يُؤْذِي جَارَهُ وَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ وَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْراً أَوْ لِيَسْكُتْ [ليصمت‏].

ب. ابن جریر طبری با سند دیگری این واقعه را با طول و تفصیل بیشتری از قول ابن مسعود روایت کرده است:

دلائل الإمامة، ص۶۵-۶۶

أَخْبَرَنَا الْقَاضِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْجِعَابِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي مُحَمَّدٍ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ الْيَزِيدِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْخَلِيلُ بْنُ أَسَدٍ أَبُو الْأَسْوَدِ النُّوشْجَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا رُوَيْمُ بْنُ يَزِيدَ الْمِنْقَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا سَوَّارُ بْنُ مُصْعَبٍ الْهَمَدَانِيُّ، عَنْ عَمْرِو بْنِ قَيْسٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ، عَنْ شَقِيقِ بْنِ سَلَمَةَ، عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ:

جَاءَ رَجُلٌ إِلَى فَاطِمَةَ (عَلَيْهَا السَّلَامُ) فَقَالَ: يَا ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ، هَلْ تَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عِنْدَكَ شَيْئاً: تُطْرِفِينِيهِ‏ .

فَقَالَتْ: يَا جَارِيَةُ، هَاتِ تِلْكَ الْحَرِيرَةَ. فَطَلَبَتْهَا فَلَمْ تَجِدْهَا، فَقَالَتْ: وَيْحَكِ اطْلُبِيهَا، فَإِنَّهَا تَعْدِلُ عِنْدِي حَسَناً وَ حُسَيْناً.

فَطَلَبَتْهَا فَإِذَا هِيَ قَدْ قَمَمَتْهَا فِي قُمَامَتِهَا، فَإِذَا فِيهَا:

قَالَ مُحَمَّدٌ النَّبِيُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): «لَيْسَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَمْ يَأْمَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ‏، وَ مَنْ‏ كَانَ‏ يُؤْمِنُ‏ بِاللَّهِ‏ وَ الْيَوْمِ‏ الْآخِرِ فَلَا يُؤْذِي جَارَهُ، وَ مَنْ‏ كَانَ‏ يُؤْمِنُ‏ بِاللَّهِ‏ وَ الْيَوْمِ‏ الْآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْراً أَوْ يَسْكُتْ.

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْخَيِّرَ الْحَلِيمَ الْمُتَعَفِّفَ، وَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الضَّنِينَ السَّئَّالَ الْمُلْحِفَ.

إِنَّ الْحَيَاءَ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْإِيمَانُ فِي الْجَنَّةِ، وَ إِنَّ الْفُحْشَ مِنَ الْبَذَاءِ، وَ الْبَذَاءُ فِي النَّارِ.

ج. همچنین ابن مسعود روایت کرده که رسول الله ص فرمود:

وقتی مرا [در سفر معراج] به آسمانها بردند جبرئیل به من گفت به من دستور داده شده که بهشت و جهنم را بر شما عرضه کنم. حضرت فرمودند: و من بهشت و نعمتهایش و جهنم و عذابهایش را دیدم؛ و بهشت هشت در داشت که بر هر دری چهار مطلب نوشته شده بود که هر مطلبش برای کسی که آن را بفهمد و بدان عمل کند از دنیا و هرکه در آن است بهتر است…

[تا بدینجا می‌رسند که می‌فرمایند:] و بر درب چهارم نوشته بود: لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله، پس «کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، میهمانش را گرامی بدارد؛ و و کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، والدینش را گرامی بدارد، و کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، یا باید [سخن] خوبی بگوید یا ساکت شود.

الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص۱۵۳؛ الروضة في فضائل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ع (لابن شاذان القمي)، ص۱۷۶

بِالْإِسْنَادِ يَرْفَعُهُ إِلَى ابْنِ مَسْعُودٍ أَنَّهُ قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ ع: قَدْ أُمِرْتُ بِعَرْضِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ عَلَيْكَ.

قَالَ: فَرَأَيْتُ الْجَنَّةَ وَ مَا فِيهَا مِنَ النَّعِيمِ وَ رَأَيْتُ النَّارَ وَ مَا فِيهَا مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ؛ وَ الْجَنَّةُ لَهَا ثَمَانِيَةُ أَبْوَابٍ عَلَى كُلِّ بَابٍ مِنْهَا أَرْبَعُ كَلِمَاتٍ، كُلُّ كَلِمَةٍ مِنْهَا خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَنْ فِيهَا لِمَنْ يَعْرِفُهَا وَ يَعْمَلُ بِهَا.

قَالَ: قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ ع: اقْرَأْ يَا مُحَمَّدُ مَا عَلَى الْأَبْوَابِ.

قَالَ: قُلْتُ لَهُ: قَرَأْتُ ذَلِكَ، أَمَّا أَبْوَابُ الْجَنَّةِ فَعَلَى الْبَابِ الْأَوَّلِ مَكْتُوبٌ …[۲۵] وَ عَلَى الْبَابِ الرَّابِعِ مَكْتُوبٌ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ فَ«مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ وَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيُكْرِمْ وَالِدَيْهِ وَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْراً أَوْ يَسْكُت‏ …[۲۶]

د. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

از آنچه رسول الله ص به حضرت فاطمه س آموخت این بود که به او فرمود: ای فاطمه! کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، باید که میهمانش را گرامی بدارد.

الكافي، ج‏۶، ص۲۸۵

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ وَ جَمِيلٍ وَ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مِمَّا عَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَاطِمَةَ ع أَنْ قَالَ لَهَا يَا فَاطِمَةُ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ.

ه. از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:

از آنچه رسول الله ص به حضرت علی ع آموخت این بود که به او فرمود: کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، باید که میهمانش را گرامی بدارد.

الكافي، ج‏۶، ص۲۸۵

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

مِمَّا عَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً ع قَالَ: مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ.

و. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، باید که میهمانش را گرامی بدارد. و میهمان شدن سه روز و شب است، پس اگر بیش از این شد یک شبانه روز صدقه و جایزه محسوب می‌شود؛‌ و برای میهمان سزاوار نیست که وقتی بر قومی فرود آید آنان را را خسته کند و آنان هم از او خسته شوند به طوری که آنان را از جای خود بیرون کند یا آنها بیرونش کنند.

جامع الأخبار(للشعيري)، ص۱۳۶

عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ:

مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ وَ الضِّيَافَةُ ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ وَ لَيَالِيهِنَّ فَمَا فَوْقَ ذَلِكَ فَهُوَ صَدَقَةٌ وَ جَائِزَةٌ يَوْماً وَ لَيْلَةً وَ لَا يَنْبَغِي لِلضَّيْفِ إِذَا نَزَلَ بِقَوْمٍ [أَنْ‏] يُمِلَّهُمْ و يملونه [أَوْ يُمِلُّوهُ‏] فَيُخْرِجَهُمْ أَوْ يُخْرِجُوهُ.

 

۲۹) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، اجیری را به کار نمی‌گمارد مگر اینکه وی را از اجرتش آگاه می‌کند و کسی که اجیری را به کار بگمارد سپس مانع حضور وی در نماز جمعه شود گناه او هم برعهده وی است و اگر مانع وی نشود در اجر با وی شریک می‌شود.

الكافي، ج‏۵، ص۲۸۹؛ تهذيب الأحكام، ج‏۷، ص۲۱۱-۲۱۲

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَسْتَعْمِلَنَّ أَجِيراً حَتَّى يُعْلِمَهُ مَا أَجْرُهُ وَ مَنِ اسْتَأْجَرَ أَجِيراً ثُمَّ حَبَسَهُ عَنِ الْجُمُعَةِ يَبُوءُ بِإِثْمِهِ وَ إِنْ هُوَ لَمْ يَحْبِسْهُ اشْتَرَكَا فِي الْأَجْرِ.

 

۳۰) از امام کاظم ع از پدرانشان روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، در جایی نمی‌نشیند که [صدای] نفس کشیدنش را زنی که به وی محرم نیست بشنود. [ظاهرا این تعبیر کنایه از خیلی نزدیک هم نشستن است.]

الأمالي (للطوسي)، ص۶۸۸؛ مجموعة ورام، ج‏۲، ص۹۱

عَنْهُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ، قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ الْخَالِ أَبُو أَحْمَدَ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ قُولَوَيْهِ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَلَفٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْمَرْوَزِيُّ، قَالَ:

حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ آبَائِهِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ):

مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ، فَلَا يَلْبَثُ فِي مَوْضِعٍ تَسْمَعُ نَفَسَهُ امْرَأَةٌ لَيْسَتْ لَهُ بِمَحْرَمٍ.

 

۳۱) الف. از امام صادق ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، بر سر سفره‌ای غذا نمی‌خورد که بر سر آن سفره شراب نوشیده می‌شود.

الكافي، ج‏۶، ص۲۶۸؛ تهذيب الأحكام، ج‏۹، ص۹۷

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَأْكُلُ عَلَى مَائِدَةٍ يُشْرَبُ عَلَيْهَا الْخَمْرُ.

ب. روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، بر سر سفره‌ای غذا نمی‌خورد که بر سر آن سفره شراب نوشیده می‌شود.

و کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، بدون لنگ وارد حمام نمی‌شود؛

و کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، نمی‌گذارد همسرش به حمامی که مناسب نیست برود.

الخصال، ج‏۱، ص۱۶۴

حَدَّثَنَا الْخَلِيلُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُعَاذٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ‏خَشْرَمٍ قَالَ حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ عَنْ أَبِي مَعْمَرٍ عَنْ سَعِيدٍ الْمَقْبُرِيِّ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَجْلِسْ عَلَى مَائِدَةٍ يُشْرَبُ عَلَيْهَا الْخَمْرُ وَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَدْخُلِ الْحَمَّامَ إِلَّا بِمِئْزَرٍ وَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَدَعْ حَلِيلَتَهُ تَخْرُجُ إِلَى الْحَمَّامِ

ج. . از امام صادق ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، بدون لنگ وارد حمام نمی‌شود.

الكافي، ج‏۶، ص۴۹۷

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَدْخُلِ الْحَمَّامَ إِلَّا بِمِئْزَرٍ.

د. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

و کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، نمی‌گذارد همسرش به حمامی که مناسب نیست برود.

الكافي، ج‏۶، ص۵۰۲

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يُدْخِلْ حَلِيلَتَهُ الْحَمَّامَ.

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يُرْسِلْ حَلِيلَتَهُ إِلَى الْحَمَّامِ.

 

۳۲) الف. از امام صادق ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

مردی که به خدا و آخرت ایمان دارد، اصلاح موهای زايد زیرشکمش را چهل روز ترک نمی‌کند؛ و زنی که به خدا و آخرت ایمان دارد، آن را بیست روز ترک نمی‌کند.

الكافي، ج‏۶، ص۵۰۶؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏۱، ص۱۱۹؛ مكارم الأخلاق، ص۵۹

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَتْرُكْ عَانَتَهُ فَوْقَ أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ لَا يَحِلُّ لِامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ تَدَعَ ذَلِكَ مِنْهَا فَوْقَ عِشْرِينَ يَوْماً.

ب. از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

مردی که به خدا و آخرت ایمان دارد، اصلاح موهای زايد زیرشکمش را چهل روز ترک نمی‌کند؛ و اگر نتوانست بعد از چهل روز قرض بگیرد ولی به تاخیر نیندازد.

الخصال، ج‏۲، ص۵۳۸

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَتْرُكْ حَلْقَ عَانَتِهِ فَوْقَ الْأَرْبَعِينَ فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَلْيَسْتَقْرِضْ بَعْدَ الْأَرْبَعِينَ وَ لَا يُؤَخِّرْ.

ج. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، اصلاح موهای زايد زیرشکمش را بیش از یک هفته ترک نمی‌کند؛ و نوره کشیدن را بیش از یک ماه ترک نمی‌کند؛ که اگر بیش از آن ترک کند نمازش قبول نیست.

مكارم الأخلاق، ص۵۹

وَ فِي رِوَايَةٍ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ:

مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَتْرُكْ عَانَتَهُ أَكْثَرَ مِنْ أُسْبُوعٍ وَ لَا يَتْرُكِ النُّورَةَ أَكْثَرَ مِنْ شَهْرٍ مَنْ تَرَكَ أَكْثَرَ مِنْهُ فَلَا صَلَاةَ لَه‏.

 

۳۳) از امام رضا ع روایت شده که فرمودند:

کسی که به خدا و آخرت ایمان دارد، باید سرمه به چشم بکشد.

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۲

حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُقَاتِلٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ:

مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَكْتَحِلْ.

ه. وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا

ناظر به این فراز احادیث بسیار زیادی وجود دارد که در بسیاری از احادیث، این فراز همراه با فراز مربوط به آیه بعد «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب‏» آمده است؛ برخی که تناسب بیشتر با فراز اول دارد در اینجا و برخی که تناسب بیشتری با فراز بعدی آمده ذیل آیه بعد خواهد آمد.

۳۵) از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:

همانا از عبادت، شدت خوف از خدای عزّوجلّ است، خدا می‌فرماید: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ: از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می‌ترسند» (فاطر/۲۸)؛ و نیز خداوند متعال می‌فرماید: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ: پس از مردم نترسید و از من بترسید» (مائده/۴۴)؛ و باز خدای تبارک‌وتعالی می‌فرماید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً: و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرون‌شدی قرار می‌دهد» (طلاق/۲)

و امام صادق (علیه السلام) فرمود: «حب جاه و شهرت در دل [انسان] ترسان و بیمناک نباشد [یعنی کسی که ترس از خدا در دلش باشد، حب ریاست و شهرت ندارد]».

الكافي، ج‏۲، ص۶۹

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَةَ رَفَعَهُ قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: إِنَّ مِنَ الْعِبَادَةِ شِدَّةَ الْخَوْفِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ اللَّهُ: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»؛ وَ قَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ: «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ»؛ وَ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً».

قَالَ: وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: إِنَّ حُبَّ الشَّرَفِ وَ الذِّكْرِ لَا يَكُونَانِ فِي قَلْبِ الْخَائِفِ الرَّاهِبِ.

 

۳۶) الف. یکبار ابوذر خدمت پیامبر ص شرفیاب می‌شوند و حضرت وصایایی به وی می‌فرمایند که برخی از آنها قبلا گذشت.[۲۷] در فراز دیگری پیامبر ص فرمودند:

ای ابوذر! اگر خوشحال می‌شوی که قوی‌ترین مردم باشی پس بر خداوند عز و جل توکل کن!

اگر خوشحال می‌شوی که گرامی‌ترین مردم باشی پس تقوای الهی پیشه کن!

اگر خوشحال می‌شوی که بی‌نیازترین مردم باشی پس بدانچه در دست خداوند عز و جل است بیشتر اعتماد داشته باش از آنچه در دست خودت است.

ای ابوذر! اگر تمام مردم همین آیه را بگیرند همه آنها را کفایت خواهد کرد: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِه‏: و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرون‌شدی قرار می‌دهد و از جایی که حساب نمی‌کند روزی‌اش را می‌دهد؛ و کسی که بر خداوند توکل کند خدا او را بس است؛ همانا او کارش را به سرانجام رساند.»

مكارم الأخلاق، ص۴۶۸؛ مجموعة ورام، ج‏۲، ص۶۳؛ أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص۲۰۰

يَقُولُ مَوْلَايَ أَبِي طَوَّلَ اللَّهُ عُمُرَهُ الْفَضْلُ بْنُ الْحَسَنِ هَذِهِ الْأَوْرَاقُ مِنْ وَصِيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِأَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ الَّتِي أَخْبَرَنِي بِهَا الشَّيْخُ الْمُفِيدُ أَبُو الْوَفَاءِ عَبْدُ الْجَبَّارِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُقْرِئُ الرَّازِيُّ وَ الشَّيْخُ الْأَجَلُّ الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ بَابَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا إِجَازَةً قَالا أَمْلَى عَلَيْنَا الشَّيْخُ الْأَجَلُّ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الطُّوسِيُّ قُدِّسَ سِرُّهُ وَ أَخْبَرَنِي بِذَلِكَ الشَّيْخُ الْعَالِمُ الْحُسَيْنُ بْنُ الْفَتْحِ الْوَاعِظُ الْجُرْجَانِيُّ فِي مَشْهَدِ الرِّضَا ع قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ قُدِّسَ سِرُّهُ قَالَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّيْبَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ رَجَاءُ بْنُ يَحْيَى الْعَبَرْتَائِيُّ الْكَاتِبُ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ وَ فِيهَا مَاتَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مَيْمُونٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمُّ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ وَهْبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الهناء [الْهُنَائِيِ‏] قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو حَرْبِ بْنُ أَبِي الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيُّ عَنْ أَبِي الْأَسْوَدِ قَالَ: قَدِمْتُ الرَّبَذَةَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَحَدَّثَنِي أَبُو ذَرٍّ قَالَ:

دَخَلْتُ ذَاتَ يَوْمٍ فِي صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِي مَسْجِدِهِ. فَلَمْ أَرَ فِي الْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ ع إِلَى جَانِبِهِ جَالِسٌ. فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَةَ الْمَسْجِدِ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ‏ وَ أُمِّي أَوْصِنِي بِوَصِيَّةٍ يَنْفَعُنِي اللَّهُ بِهَا. فَقَالَ: نَعَم‏ …

يَا أَبَا ذَرٍّ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ أَقْوَى النَّاسِ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛

وَ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ أَكْرَمَ النَّاسِ فَاتَّقِ اللَّهَ؛

وَ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ أَغْنَى النَّاسِ فَكُنْ بِمَا فِي يَدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْثَقَ مِنْكَ بِمَا فِي يَدِكَ.

يَا أَبَا ذَرٍّ لَوْ أَنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَخَذُوا بِهَذِهِ الْآيَةِ لَكَفَتْهُمْ «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِه‏».

ب و ج. در نقل دیگری این مطلب بدین صورت از رسول الله ص روایت شده است که ایشان به ابوذر فرمودند:

همانا من آیه‌ای را می‌دانم که اگر تمام مردم همین آیه را بگیرند قطعا همه آنها را کفایت خواهد کرد؛ و همین آیه «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ» را خواندند و مکرر آن را می‌گفتند و تکرار می‌کردند.

مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۴۶۰

ب. عن أبي ذر الغفاري عن النبي ص قال:

إني لأعلم آية لو أخذ بها الناس لكفتهم: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ» الآية. فما زال يقولها و يعيدها.

إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج‏۱، ص۳۸

ج. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّي لَأَعْرِفُ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ لَوْ أَخَذَ بِهَا جَمِيعُ النَّاسِ كَفَتْهُمْ.

قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هِيَ؟

قَالَ: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً. وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ‏».

د. در منابع اهل سنت این مطلب بدین صورت نقل شده که ابوذر گفته است: پیامبر ص آیه « وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» را تلاوت و تکرار کردند تا اینکه عطسه نمودند. سپس فرمودند: ای ابوذر! که اگر تمام مردم همین آیه را بگیرند قطعا همه آنها را کفایت خواهد کرد.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۳۳

و أخرج أحمد و الحاكم و صححه و ابن مردويه و البيهقي عن أبى ذر قال:

جعل رسول الله ص يتلو هذه الآية: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» فجعل يرددها حتى نعست.

ثم قال: يا أبا ذر! لو ان الناس كلهم أخذوا بها لكفتهم.

 

۳۷) الف. محمد بن مسلم می‌گوید: از امام صادق ع درباره آیه «و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرون‌شدی قرار می‌دهد و از جایی که حساب نمی‌کند روزی‌اش را می‌دهد» (طلاق/۲-۳) پرسیدم.

فرمودند: در همین دنیایش.

تفسير القمي، ج‏۲، ص۳۷۵

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ».

قَالَ: فِي دُنْيَاه‏.[۲۸]

ب. روایت شده است که از امام (علیه السلام) درباره معنی آیه «وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ: و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرون‌شدی قرار می‌دهد و از جایی که حساب نمی‌کند روزی‌اش را می‌دهد» (طلاق/۲-۳) سوال شد.

فرمودند: برایش محل بیرون‌شدی در دینش قرار می‌دهد و در دنیایش از جایی که حساب نمی‌کند روزی‌اش را می‌دهد.»

الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص۳۸۱

أَرْوِي عَنِ الْعَالِمِ ع فِي تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»؟

قَالَ: يَجْعَلُ لَهُ مَخْرَجاً فِي دِينِهِ وَ يَرْزُقُهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ فِي دُنْيَاهُ.

 

۳۸) روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

خصلتی هست که هرکس بدان ملتزم باشد دنیا و آخرت از او اطاعت می‌کند و سودی می‌برد در حد رستگاری به قرب خداوند متعال در دارالسلام.

گفته شد: آن چیست؟ یا رسول الله؟

فرمودند: تقوا؛ سپس فرمودند: کسی که می‌خواهد عزیزترین مردم باشد پس باید تقوای الهی در پیش گیرد؛ ‌سپس این آیه را تلاوت کردند: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ: و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرون‌شدی قرار می‌دهد و از جایی که حساب نمی‌کند روزی‌اش را می‌دهد» (طلاق/۲-۳)

معدن الجواهر و رياضة الخواطر، ص۲۱؛ كنز الفوائد، ج‏۲، ص۱۰

رُوِيَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ: خَصْلَةٌ مَنْ لَزِمَهَا أَطَاعَتْهُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ وَ رَبِحَ الْفَوْزَ بِقُرْبِ اللَّهِ تَعَالَى فِي دَارِ السَّلَامِ.

قِيلَ: وَ مَا هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟

قَالَ: التَّقْوَى. قَالَ: مَنْ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ أَعَزَّ النَّاسِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ. ثُمَّ تَلَا «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب‏».

 

۳۹) در منبع شیعه و سنی از رسول الله ص روایت شده که این آیه را قرائت کردند و گفتند:

«و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرون‌شدی قرار می‌دهد» از شبهات دنیا و از مراحل سخت مردن و دشواری‌های روز قیامت.

مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۴۶۰؛ الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۳۲[۲۹]

روي عن عطاء بن يسار عن ابن عباس قال قرأ رسول الله ص «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» قال: مِنْ شُبُهَاتِ الدُّنْيَا وَ مِنْ غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ شَدَائِدِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

 

۴۰) از امیرالمومنین ع روایت شده که در خطبه‌ای فرمودند:

و بدانيد كه خدا چيزى را از شما نمی‌پسندد كه از پيشينيان شما ناپسند انگاشته، و بر چيزى خشم نمی‌گيرد كه از آنان خوش می‌داشته، و همانا شما بر پى نشانه‌ای می‌رويد كه آشكار است، و سخنى را می‌گوييد كه پيشينيان شما می‌گفتند و بازگردان همان گفتار است.- خدا- هزينه دنياى شما را عهده‏دار گرديده، و شما را به سپاس- گفتن خود- وادار فرموده، و ذكر خود را بر زبانهاتان واجب داشته، و به پرهيزگاری‌تان سفارش كرده، و آن را نهايت خشنودى خود و خواستش از بندگان قرار داده. پس تقوای خدايى را در پیش گیرید كه بر كارهاى شما بيناست، و بر شما چيره و تواناست، و در آنچه كنيد قدرت او پيداست. اگر چيزى را پوشانديد، آن را می‌داند، و اگر آشكار كرديد ثبت می‌گرداند، و بدين كار فرشتگانى گمارده است نگاهبان و ارجمند، كه نه حقّى را وامی‌نهند و نه باطلى را ثبت می‌كنند، و بدانيد! «و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند قرار می‌دهد برایش محل برون‌شدی» از فتنه‏ها، و نورى كه در تاريكى بدان راه‏ برد، و او را جاودان دارد در آنچه آرزو و خواهش او بود، و او را نزد خود فرود آرد، در منزلى كه نشان كرامت او دارد. در خانه‌ای كه براى خود بنا كرد، سايه آن عرش اوست، و روشنی‌اش تجلّى عظمت او، و زائران آن فرشتگان او، و دوستان و همدمانش پيامبران او…

نهج البلاغة، خطبه ۱۸۳؛ ترجمه سید جعفر شهیدی (با دخل و تصرف مختصر)، ص۱۹۴-۱۹۵

من خطبة له ع في قدرة اللّه و في فضل القرآن و في الوصية بالتقوى الله تعالی‌

… وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَنْ يَرْضَى عَنْكُمْ بِشَيْ‏ءٍ سَخِطَهُ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ لَنْ يَسْخَطَ عَلَيْكُمْ بِشَيْ‏ءٍ رَضِيَهُ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ إِنَّمَا تَسِيرُونَ فِي أَثَرٍ بَيِّنٍ وَ تَتَكَلَّمُونَ بِرَجْعِ قَوْلٍ قَدْ قَالَهُ الرِّجَالُ مِنْ قَبْلِكُمْ قَدْ كَفَاكُمْ مَئُونَةَ دُنْيَاكُمْ وَ حَثَّكُمْ عَلَى الشُّكْرِ وَ افْتَرَضَ مِنْ أَلْسِنَتِكُمُ الذِّكْرَ وَ أَوْصَاكُمْ بِالتَّقْوَى وَ جَعَلَهَا مُنْتَهَى رِضَاهُ وَ حَاجَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِعَيْنِهِ وَ نَوَاصِيكُمْ بِيَدِهِ وَ تَقَلُّبُكُمْ فِي قَبْضَتِهِ إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ وَ إِنْ أَعْلَنْتُمْ كَتَبَهُ قَدْ وَكَّلَ بِذَلِكَ حَفَظَةً كِرَاماً لَا يُسْقِطُونَ حَقّاً وَ لَا يُثْبِتُونَ بَاطِلًا وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ «مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» مِنَ الْفِتَنِ وَ نُوراً مِنَ الظُّلَمِ وَ يُخَلِّدْهُ فِيمَا اشْتَهَتْ نَفْسُهُ وَ يُنْزِلْهُ مَنْزِلَ الْكَرَامَةِ عِنْدَهُ فِي دَارٍ اصْطَنَعَهَا لِنَفْسِهِ ظِلُّهَا عَرْشُهُ وَ نُورُهَا بَهْجَتُهُ وَ زُوَّارُهَا مَلَائِكَتُهُ وَ رُفَقَاؤُهَا رُسُلُه‏ …

 

۴۱) از امام علی (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:

خداوند چنین نیست که بر بنده در دعا را بگشاید و در اجابت را بر او ببندد؛ و او می‌فرماید: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم» (غافر/۶۰)؛

خداوند چنین نیست که بر بنده در توبه را بگشاید و در مغفرت را ببندد؛ چرا که می‌فرماید: «و اوست كه توبه را از بندگانش می‌پذيرد و از گناهان می‌گذرد» (شوری/۲۵)؛

خداوند چنین نیست که بر بنده در شکرگزاری را بگشاید و در اضافه کردن را ببندد؛ چرا که می‌فرماید: «اگر شكر گزاريد حتما بر شما می‌افزايم» (ابراهیم/۷).

خداوند چنین نیست که بر بنده در توکل را بگشاید و برای متوکل راه خروجی قرار ندهد؛ چرا که می‌فرماید: «و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرون‌شدی قرار می‌دهد و از جایی که حساب نمی‌کند روزی‌اش را می‌دهد؛‌و کسی که بر خدا توکل کند او برایش کافی است». (طلاق/۲-۳)

إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج‏۱، ص۱۴۹

وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:

مَا كَانَ اللَّهُ لِيَفْتَحَ عَلَى الْعَبْدِ بَابَ الدُّعَاءِ وَ يُغْلِقَ‏ عَنْهُ بَابَ الْإِجَابَةِ وَ هُوَ يَقُولُ «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»؛

وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَفْتَحَ بَابَ التَّوْبَةِ وَ يُغْلِقَ بَابَ الْمَغْفِرَةِ لِأَنَّهُ تَعَالَى يَقُولُ «وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ»؛

وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَفْتَحَ بَابَ الشُّكْرِ وَ يُغْلِقَ بَابَ الزِّيَادَةِ لِأَنَّهُ يَقُولُ «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ»؛

وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَفْتَحَ بَابَ التَّوَكُّلِ وَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْمُتَوَكِّلِ مَخْرَجاً فَإِنَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ‏».

در نهج‌البلاغه سه مورد اول را بدون اشاره به آیات محل استناد آورده است در حکمت ۴۳۵.[۳۰]

 

۴۲) الف. روایت شده است که هنگامی که عثمان ابوذر را به ربذه تبعید کرد امیرالمومنین ع و عقیل و امام حسن ع و امام حسین ع و عمار یاسر هنگام وداع مقداری وی را همراهی کردند و امیرالمومنین ع به او فرمود: ای ابوذر، تو فقط برای خداوند عز و جل غضب کردی؛ پس امیدت به کسی باشد که به خاطر او غضب کرده‌ای. همانا این مردم از تو برای دنیایشان ترسیدند و تو از آنها برای دینت ترسیدی. از این رو، تو را از این دار فناء‌ کوچ دادند و با بلاها آزمایش کردند. به خدا سوگند اگر همه‌ی آسمان‌ها و زمین به روی بنده‌ای درهم پیچیده شود و آن بنده راه تقوی پیش گیرد خدا عزّوجلّ راه برون‌شدی از آن گرفتاری برای وی قرار دهد. پس هیچ چیز جز حق تو انیس تو نباشد و هیچ چیز جز باطل تو را تنها نگذارد [یا تو را دچار وحشت نکند؛ یعنی اگر قرار باشد نگران چیزی باشی فقط نگران این باش که مبادا به راه باطل بروی].

الكافي، ج‏۸، ص۲۰۷

سَهْلٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ التَّمِيمِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الْخَثْعَمِيُّ قَالَ:

قَالَ لَمَّا سَيَّرَ عُثْمَانُ أَبَا ذَرٍّ إِلَى الرَّبَذَةِ شَيَّعَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَقِيلٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ. فَلَمَّا كَانَ عِنْدَ الْوَدَاعِ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‏ ع:

يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ إِنَّمَا غَضِبْتَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ. إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ. فَأَرْحَلُوكَ عَنِ الْفِنَاءِ وَ امْتَحَنُوكَ بِالْبَلَاءِ. وَ وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ، جَعَلَ لَهُ مِنْهَا مَخْرَجاً؛ فَلَا يُؤْنِسْكَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا يُوحِشْكَ إِلَّا الْبَاطِل.[۳۱]

اربلی عین این حدیث را در مجموعه مطالبی که خطیب بغدادی از ذیل مدخل مربوط به امام جواد ع در تاریخ بغداد آورده است از وی نقل می‌کند در (كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏۲، ص۳۴۶)[۳۲] ولی در نسخه‌های کنونی تاریخ بغداد با اینکه احادیث قبلی مورد اشاره اربلی وجود دارد (تاريخ بغداد (تحقیق: بشار) ج۴، ص۸۸؛ تاريخ بغداد وذيوله (طبع: العلمية) ج۳، ص۲۶۵)؛ اما این حدیث حذف شده است! البته فقط این فراز پایانی را از قول یکی از اصحاب پیامبر (بدون اشاره به اینکه ناظر به گفتگوی امیرالمومنین ع با ابوذر بوده است) در بسیاری از منابع اهل سنت در یک واقعه دیگری نقل کرده‌اند؛ که در اینجا فقط نقل حاکم نیشابوری تقدیم می‌شود:

ب. روایت شده است زیاد بن ابیه، استاندار زمان امیرالمومنین ع، که بعد از شهادت ایشان به معاویه پیوست، در زمان معاویه که استاندار کوفه بود یکی از صحابه به نام حکم بن عمرو غفاری را به حکومت خراسان منصوب کرد. وی در آنجا جنگید و غنائم فراوانی به دست آورد. زیاد به او نوشت که امیرالمؤمنین [معاویه] نوشته و دستور داده که از غنائم جنگی هر چه پول نقد طلا و نقره وصول شد به شام بفرست و آنها را ميان لشکریان تقسیم نکن.

حکم در جواب زیاد نوشت: به من نامه نوشته‌ای و به نامه امیر المؤمنين [معاويه] اشاره کرده بودی؛ پس بدان که کتاب خدا را مقدم بر نامه امیرالمؤمنين [معاويه] يافتم! اگر همه‌ی آسمان‌ها و زمین به روی بنده‌ای درهم پیچیده شود و آن بنده راه تقوی پیش گیرد خدا عزّوجلّ راه برون‌شدی از آن گرفتاری برای وی قرار دهد. والسلام!

و به منادی دستور داد که ندا دهد که بیایید و سهمتان از غنایم را بگیرید و آن را بین مردم توزیع کرد.

و معاویه وقتی خبردار شد که حَکَم در خصوص تقسیم غنایم چه کرده است کسی را فرستاد و او را در بند و زندانی کرد و وی در بند معاویه ماند و همانجا دفن شد.

المستدرك على الصحيحين، ج۳، ص۵۰۰

فَحَدَّثَنِي أَبُو بَكْرِ بْنُ بَالَوَيْهِ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدُ بْنُ النَّضْرِ، ثَنَا مُعَاوِيَةُ بْنُ عَمْرٍو، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْفَزَارِيِّ، عَنْ هِشَامٍ، عَنِ الْحَسَنِ، قَالَ:

بَعَثَ زِيَادٌ الْحَكَمَ بْنَ عَمْرٍو الْغِفَارِيَّ عَلَى خُرَاسَانَ فَأَصَابُوا غَنَائِمَ كَثِيرَةً، فَكَتَبَ إِلَيْهِ: أَمَا بَعْدُ، فَإِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَتَبَ أَنْ يَصْطَفِيَ لَهُ الْبَيْضَاءَ، وَالصَّفْرَاءَ، وَلَا تَقْسِمُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ ذَهَبًا وَلَا فِضَّةً، فَكَتَبَ إِلَيْهِ الْحَكَمُ: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّكَ كَتَبْتَ تَذْكُرُ كِتَابَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَإِنِّي وَجَدْتُ كِتَابَ اللَّهِ قَبْلَ كِتَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَإِنِّي أُقْسِمُ بِاللَّهِ لَوْ كَانَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ ‌رَتْقًا ‌عَلَى ‌عَبْدٍ فَاتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ لَهُ مِنْ بَيْنَهُمْ مَخْرَجًا، وَالسَّلَامُ».

أَمَرَ الْحَكَمُ مُنَادِيًا فَنَادَى أَنِ اغْدُوا عَلَى فَيْئِكُمْ فَقَسَمَهُ بَيْنَهُمْ. وَأَنَّ مُعَاوِيَةَ لَمَّا فَعَلَ الْحَكَمُ فِي قِسْمَةِ الْفَيْءِ مَا فَعَلَ وَجَّهَ إِلَيْهِ مَنْ قَيَّدَهُ وَحَبَسَهُ، فَمَاتَ فِي قُيُودِهِ وَدُفِنَ فِيهَا، وَقَالَ: «إِنِّي مُخَاصِمٌ».

 

۴۳) از ابن عباس روایت شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

کسی که بسیار استغفار کند خداوند برایش در خصوص هر نگرانی، گشایشی قرار می‌دهد و از هر تنگنایی «محل بیرون‌شدی، و از جایی که حساب نمی‌کند روزی‌اش را می‌دهد».

الجعفريات (الأشعثيات)، ص۲۲۸؛ مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۴۶۰؛ نزهة الناظر، ص۱۰؛ جامع الأخبار (للشعيري)، ص۵۷

أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ أَكْثَرَ الِاسْتِغْفَارَ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مِنْ كُلِّ هَمٍّ فَرَجاً وَ مِنْ كُلِّ ضِيقٍ «مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب‏».

این حدیث عینا در منابع اهل سنت هم روایت شده است؛ مثلا: ر.ک: الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۳۳[۳۳]

 

۴۴) از امام حسن مجتبی (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:

بدانید که خداوند شما را بیهوده نیافریده و شما را بیهوده رها نخواهد کرد. او اجل‌های شما را مقدر کرده و روزی‌هایتان را بین شما تقسیم کرده است تا هر خردمندی بشناسد جایگاه خود را و اینکه آنچه برایش مقدر شده است به او می‌رسد و آنچه از او باز داشته شده است به او نمی‌رسد. او شما را از مؤونه دنیا بی‌نیاز کرده و برای عبادت خود آزاد ساخته و شما را به شکرگزاری ترغیب فرموده و ذکر را بر شما واجب کرده و شما را به تقوا سفارش کرده و تقوا را نهایت رضایت خویش قرار داده است. و تقوی باب هر توبه و سرآمد هر حکمت و [مایه‌ی] شرافت هر کاری است. به تقواست که کامیاب شد، هر تقواپیشه‌ای که کامیاب شد؛ که خداوند تبارک‌وتعالی فرماید: «مسلّماً برای تقواپیشگان کامیابی‌ای هست» (نبأ/۳۱) و فرموده: «و خداوند کسانی را که تقوا پیشه کردند با کامیاب‌کردنشان نجات می‌دهد به طوری که هیچ بدی به آنان نمی‌رسد و هرگز غمگین نخواهند شد» (زمر/۶۱). پس ای بندگان خدا تقوای الهی پیشه کنید و بدانید «و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش قرار می‌دهد محل بیرون‌شدی» از فتنه‌ها و گامش را در کارش استوار سازد و [موجبات] رهیابی او را فراهم آرد و حجّتش را پیروزمند و رویش را سپید کند و دلخواهش را به او ببخشد «همراه كسانى كه خدا بر آنها نعمت بخشيده از پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگان، و آنها نيكو رفيقانى هستند.» (نساء/۶۰)

تحف العقول، ص۲۳۲

روي عن الإمام السبط التقي أبي محمد الحسن بن علي صلوات الله عليهما و رحمته و بركاته‏

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَيْسَ بِتَارِكِكُمْ سُدًى؛ كَتَبَ آجَالَكُمْ وَ قَسَمَ بَيْنَكُمْ مَعَايِشَكُمْ لِيَعْرِفَ كُلُّ ذِي لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ وَ أَنَّ مَا قُدِّرَ لَهُ أَصَابَهُ وَ مَا صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ يُصِيبَهُ. قَدْ كَفَاكُمْ مَئُونَةَ الدُّنْيَا وَ فَرَغَكُمْ لِعِبَادَتِهِ وَ حَثَّكُمْ عَلَى الشُّكْرِ وَ افْتَرَضَ عَلَيْكُمُ الذِّكْرَ وَ أَوْصَاكُمْ بِالتَّقْوَى وَ جَعَلَ التَّقْوَى مُنْتَهَى رِضَاهُ. وَ التَّقْوَى بَابُ كُلِّ تَوْبَةٍ وَ رَأْسُ كُلِّ حِكْمَةٍ وَ شَرَفُ كُلِّ عَمَلٍ. بِالتَّقْوَى فَازَ مَنْ فَازَ مِنَ الْمُتَّقِينَ، قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً»؛ وَ قَالَ: «وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»؛ فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ «مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» مِنَ الْفِتَنِ وَ يُسَدِّدْهُ فِي أَمْرِهِ وَ يُهَيِّئْ لَهُ رُشْدَهُ وَ يُفْلِجْهُ بِحُجَّتِهِ وَ يُبَيِّضْ وَجْهَهُ وَ يُعْطِهِ رَغْبَتَهُ «مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقا».

 

۴۵) روایت شده که از امام صادق (علیه السلام) روزی به یکی از شاگردانش فرمودند: « از من چه آموختی»؟ عرض کرد: هشت مطلب، ای مولای من! فرمودند: برایم بازگو کن تا از آن مطلع شوم.

وی شروع به بیان کرد و بعد از هر مورد حضرت وی را تشویق کرد؛ و موارد چهارم و ششم آن قبلا گذشت.[۳۴] فراز پایانی آن چنین است:

عرض کرد: هشتم اینکه دیدم گروهی به تندرستی و جمعی به سرمایه و مال فراوان خود و دسته‌ای بر مخلوقی نظیر خودشان دل بسته‌اند، امّا من به این سخن خداوند گوش دل فرا دادم که می‌فرماید: «و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرون‌شدی قرار می‌دهد و از جایی که حساب نمی‌کند روزی‌اش را می‌دهد؛‌ و کسی که بر خدا توکل کند او برایش کافی است؛ همانا خداوند کارش را به سرانجام می رساند؛ بتحقیق که خداوند برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است». (طلاق/۲-۳). پس بر خدا توکل کردم و توکلم را از غیر وی بریدم.

امام ع فرمودند: به خدا سوگند همانا تورات و انجیل و زبور و فرقان و سایر کتب آسمانی به همین مسائل برمی‌گردد.

إرشاد القلوب (للديلمي)، ج‏۱، ص۱۸۸؛ مجموعة ورام، ج‏۱، ص۳۰۴

رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ لِبَعْضِ تَلَامِيذِهِ يَوْماً: أَيَّ شَيْ‏ءٍ تَعَلَّمْتَ مِنِّي؟

قَالَ لَهُ يَا مَوْلَايَ ثَمَانَ مَسَائِلَ! قَالَ ع: قُصَّهَا عَلَيَّ لِأَعْرِفَهَا.

قَالَ: الْأُولَى … الثَّامِنَةُ قَالَ: رَأَيْتُ قَوْماً يَتَّكِلُونَ عَلَى صِحَّةِ أَبْدَانِهِمْ وَ قَوْماً عَلَى كَثْرَةِ أَمْوَالِهِمْ وَ قَوْماً عَلَى خَلْقٍ مِثْلِهِمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً. وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً» فَاتَّكَلْتُ عَلَى اللَّهِ وَ زَالَ اتِّكَالِي عَنْ غَيْرِهِ.

قَالَ لَهُ: وَ اللَّهِ إِنَّ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ سَائِرَ الْكُتُبِ تَرْجِعُ إِلَى هَذِهِ الْمَسَائِلِ.

 

۴۶) عبدالحمید واسطی روایت کرده است:

به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: «خدا کار شما را به اصلاح کند! به خدا سوگند ما کارهایمان را رها کرده و به انتظار امر شماییم [یعنی هم و غم اصلی ما، انتظار ظهور قائم شما را کشیدن شده است] تا بدان‌جا که چیزی نمانده برخی از ما گدایی کند»؟

حضرت فرمود: «آیا گمان می‌کنی اگر کسی نفس خود را به خاطر خدا حبس کند [= از امور مختلف بازدارد]، خداوند برای او محل برون‌شدی قرار نمی‌دهد؟ خیر. به خدا سوگند! خداوند برای او محل برون‌شدی قرار می‌دهد. خدا رحمت کند کسی که نفس خود را به خاطر ما حبس کرده است. خدا رحمت کند آن کس که امر ما را زنده نگاه دارد.

گفتم: و اگر پیش از آنکه قائم را درک کنم بمیرم؟

فرمود: هرکس از شما که [صادقانه با خود] بگوید: اگر قائم از آل محمد را درک کردم یاریش می‌کنم، همانند کسی است که همراه او شمشیر می‌زند؛ و کسی که همراه او شهید شود دو شهادت برایش محسوب می‌شود.

المحاسن، ج‏۱، ص۱۷۳؛ الكافي، ج‏۸، ص۸۰؛ أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص۴۴۹

عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْكَلْبِيِّ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْوَاسِطِيِّ قَالَ:

قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع: أَصْلَحَكَ اللَّهُ! وَ اللَّهِ لَقَدْ تَرَكْنَا أَسْوَاقَنَا انْتِظَاراً لِهَذَا الْأَمْرِ حَتَّى أَوْشَكَ الرَّجُلُ مِنَّا يَسْأَلُ فِي يَدَيْهِ!

فَقَالَ: يَا عَبْدَ الْحَمِيدِ أَ تَرَى مَنْ حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ لَا يَجْعَلُ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً؟ بَلَى، وَ اللَّهِ لَيَجْعَلَنَّ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً. رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَيْنَا؛ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا.[۳۵]

قَالَ فَقُلْتُ: فَإِنْ مِتُّ قَبْلَ أَنْ أُدْرِكَ الْقَائِمَ؟

فَقَالَ: الْقَائِلُ مِنْكُمْ إِنْ أَدْرَكْتُ الْقَائِمَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ نَصَرْتُهُ، كَالْمُقَارِعِ مَعَهُ بِسَيْفِهِ وَ الشَّهِيدُ [الشَّهَادَةُ] مَعَهُ لَهُ شَهَادَتَان‏.

ب. در نقل شیخ صدوق، پایانش چنین تمام می‌شود:

هرکس از شما که [صادقانه با خود] بگوید: اگر قائم از آل محمد را درک کردم یاریش می‌کنم، همانند کسی است که در پیش روی او شمشیر می‌زند؛ نه، بلکه همانند کسی است که همراه او شهید شود.

كمال الدين و تمام النعمة، ج‏۲، ص۶۴۴[۳۶]

حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُظَفَّرُ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي الْعَمْرَكِيُّ بْنُ عَلِيٍّ الْبُوفَكِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْوَاسِطِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ:

قُلْتُ لَهُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ لَقَدْ تَرَكْنَا أَسْوَاقَنَا انْتِظَاراً لِهَذَا الْأَمْرِ. فَقَالَ ع: يَا عَبْدَ الْحَمِيدِ! أَ تَرَى مَنْ حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَجْعَلُ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً؟ بَلَى وَ اللَّهِ لَيَجْعَلَنَّ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً. رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَيْنَا. رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا. قَالَ قُلْتُ: فَإِنْ مِتُّ قَبْلَ أَنْ أُدْرِكَ الْقَائِمَ؟

قَالَ: الْقَائِلُ مِنْكُمْ أَنْ لَوْ أَدْرَكْتُ قَائِمَ آلِ مُحَمَّدٍ نَصَرْتُهُ كَانَ كَالْمُقَارِعِ بَيْنَ يَدَيْهِ بِسَيْفِهِ لَا بَلْ كَالشَّهِيدِ مَعَهُ.

 

۴۷) روایت شده است که امام صادق (علیه السلام) درباره آیه شریفه «وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» فرمودند:

این‌ها گروهی از شیعیان ضعیف مایند که وسع مالی‌شان در حدی نیست که به نزد ما سفر می‌کنند و روایت ما را بشنوند و از انوار علم ما بهره گیرند؛ امّا گروهی که توانایی دارند این سفر را طی می‌کنند و مخارجی را متحمّل می‌شوند و بدنهایشان را به زحمت می‌اندازند تا اینکه بر ما وارد می‌شوند و احادیث ما را می‌شنوند و برای آن‌ها نقل می‌کنند؛ آنگاه آنها احادیث ما را حفظ می‌کنند ولی اینها آن را ضایع می‌نمایند؛ این‌ها کسانی هستند که خداوند برای آن‌ها «محل برون‌شدی قرار داده و از جایی که گمان ندارند روزی داده می‌شوند».

الكافي، ج‏۸، ص۱۷۸-۱۷۹؛ مجموعة ورام، ج‏۲، ص۱۵۰

عَلِيٌّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْكُنَاسِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا مَنْ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِهِ عَزَّ ذِكْرُهُ: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ‏ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ‏ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ‏» قَالَ:

هَؤُلَاءِ قَوْمٌ مِنْ شِيعَتِنَا ضُعَفَاءُ لَيْسَ عِنْدَهُمْ مَا يَتَحَمَّلُونَ بِهِ إِلَيْنَا فَيَسْمَعُونَ حَدِيثَنَا وَ يَقْتَبِسُونَ مِنْ عِلْمِنَا فَيَرْحَلُ قَوْمٌ فَوْقَهُمْ‏ وَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ يُتْعِبُونَ أَبْدَانَهُمْ حَتَّی‌ يَدْخُلُوا عَلَيْنَا فَيَسْمَعُوا حَدِيثَنَا فَيَنْقُلُونَهُ إِلَيْهِمْ فَيَعِيهِ هَؤُلَاءِ وَ تُضَيِّعُهُ هَؤُلَاءِ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ يَجْعَلُ اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ لَهُمْ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُونَ …[۳۷]

 

۴۸) فتح بن یزید جرجانی می‌گوید: در بازگشتم از مکه به خراسان، مقداری از راهم با امام هادی ع که قصد بازگشت به عراق را داشت یکی شد؛ و شنیدم که فرمودند:

هرکس تقوای الهی در پیش گیرد، مردم خود را از او نگه خواهند داشت [= حرمت او را رعایت خواهند کرد]؛ و هرکس از خداوند اطاعت کند اطاعت خواهد شد.

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۱، ص۱۳۸؛ تحف العقول، ص۴۸۲؛ التوحيد (للصدوق)، ص۶۱

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُخْتَارِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْفَتْحِ بْنِ يَزِيدَ الْجُرْجَانِيِّ قَالَ:

ضَمَّنِي وَ أَبَا الْحَسَنِ ع [ابا الحسن الثاني‏] الطَّرِيقُ فِي مُنْصَرَفِي مِنْ مَكَّةَ إِلَى خُرَاسَانَ وَ هُوَ سَائِرٌ إِلَى الْعِرَاقِ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ:

مَنِ اتَّقَى اللَّهَ يُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ يُطَاعُ …[۳۸]

 

۴۹) در منابع اهل سنت روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

ای مردم! تقوای الهی را مایه تجارت قرار دهید تا روزی‌تان بدون هیچ گونه هزینه و تجارتی به سوی شما بیاید؛‌ سپس این آیه را قرائت کردند: «و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرون‌شدی قرار می‌دهد و از جایی که حساب نمی‌کند روزی‌اش را می‌دهد». (طلاق/۲-۳).

الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۳۳

و أخرج الطبراني و ابن مردويه عن معاذ بن جبل سمعت رسول الله ص يقول:

يا أيها الناس اتخذوا تقوى الله تجارة يأتكم الرزق بلا بضاعة و لا تجارة ثم قرأ: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»‏.[۳۹]

نکته: برخي خواص این آیه

اگرچه بسیاری از احادیث فوق (به ویژه احادیثی که ذیل عبارت «وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا» گذشت، به نحوی خواص و آثار مترتب بر این آیه را بیان می‌کند) اما احادیثی هست که یک خاصیت خاص دنیوی را برای آیه برشمرده است:

۵۱) از امیرالمومنین ع نقل شده است که فرموده‌اند:

هر که در کسب معاش دچار مشکل شود و با دشواری‌های معیشت مواجه گردد، و این کلمات بر پوست آهو یا چرمی برایش نوشته شود و آن را به خود آویزان کند یا در یکی از لباس‌هایش قرار دهد و از او جدا نشود، خداوند روزی‌اش را گسترش می‌دهد و درهای روزی‌اش را از جایی که گمان نمی‌کند، به رویش می‌گشاید و آن این است:

خدایا، فلانی، پسر فلانی، نه توانی برای تلاش سخت انجام دادن دارد و نه صبری بر بلا و طاقتی بر فقر و نداری. خدایا، بر محمد و آل محمد درود فرست و روزی‌ات را از فلانی، پسر فلانی، دریغ مدار، و فراوانی آنچه را که برای او داری، محدود مکن. او را از فضل و کرمت محروم مکن و باب نصیب کریمانه‌ات را بر او مبند. او را به خلق خود یا به خودش واگذار مکن، که اگر چنین کنی از [دست‌یابی به] آن [فضل و کرمت] ناتوان شود و در انجام آنچه او و پیش روی اوست، را به صلاح می‌آورد ضعیف گردد. بلکه خودت بتنهایی پراکنده‌هایش را جمع کن و کفایت کردن او را برعهده بگیر و در تمام امورش از او مراقبت کن. اگر او را به خلق خود واگذار کنی، سودی به او نمی‌رسانند. اگر او را به خویشاوندانش پناهنده کنی، محرومش می‌کنند؛ اگر به او بدهند، کم و با زحمت می‌دهند و اگر از او دریغ کنند، زیاد از او دریغ می‌کنند. اگر بخل ورزند، بخل می‌ورزند، که شایسته بخل هستند. خدایا، فلانی، پسر فلانی، را از فضل خود غنی کن و او را از آن محروم مگردان، زیرا او به تو مضطر است، و به آنچه در دست توست نیازمند است، و تو از او بی‌نیازی، و تو به او دانا و آگاه هستی. «‌و کسی که بر خدا توکل کند او برایش کافی است؛ در حقیقت، خدا امر خود را به انجام می‌رساند. خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.» (طلاق/۳) «به راستی که با سختی، آسانی است.» (انشراح/۶) «و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرون‌شدی قرار می‌دهد و از جایی که حساب نمی‌کند روزی‌اش را می‌دهد». (طلاق/۲-۳)

مهج الدعوات و منهج العبادات، ص۱۲۶

و من ذلك دعاء لمولانا و مقتدانا علي بن أبي طالب ع‏

تُعَلَّقُ عَلَى الْإِنْسَانِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ص أَنَّهُ قَالَ:

مَنْ تَعَذَّرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ وَ تَغَلَّقَتْ عَلَيْهِ مَذَاهِبُ الْمَطَالِبِ فِي مَعَاشِهِ ثُمَّ كَتَبَ لَهُ هَذَا الْكَلَامَ فِي رَقِّ ظَبْيٍ أَوْ قِطْعَةٍ مِنْ أَدَمٍ وَ عَلَّقَهُ عَلَيْهِ أَوْ جَعَلَهُ فِي بَعْضِ ثِيَابِهِ الَّتِي يَلْبَسُهَا فَلَمْ يُفَارِقْهُ وَسَّعَ اللَّهُ رِزْقَهُ وَ فَتَحَ عَلَيْهِ أَبْوَابَ الْمَطَالِبِ فِي مَعَاشِهِ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ هُوَ:

اللَّهُمَّ لَا طَاقَةَ لِفُلَانِ بْنِ فُلَانٍ بِالْجَهْدِ وَ لَا صَبْرَ لَهُ عَلَى الْبَلَاءِ وَ لَا قُوَّةَ لَهُ عَلَى الْفَقْرِ وَ الْفَاقَةِ. اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَا تَحْظُرْ عَلَى فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ رِزْقَكَ، وَ لَا تَقْتُرْ عَلَيْهِ سَعَةَ مَا عِنْدَكَ وَ لَا تَحْرِمْهُ فَضْلَكَ وَ لَا تَحْسِمْهُ مِنْ جَزِيلِ قِسْمِكَ وَ لَا تَكِلْهُ إِلَى خَلْقِكَ وَ لَا إِلَى نَفْسِهِ فَيَعْجِزَ عَنْهَا وَ يَضْعُفَ عَنِ الْقِيَامِ فِيمَا يُصْلِحُهُ وَ يُصْلِحُ مَا قَبْلَهُ بَلْ تَنْفَرِدُ بِلَمِّ شَعْثِهِ وَ تَوَلِّي كِفَايَتِهِ وَ انْظُرْ إِلَيْهِ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ، إِنَّكَ إِنْ وَكَلْتَهُ إِلَى خَلْقِكَ لَمْ يَنْفَعُوهُ وَ إِنْ أَلْجَأْتَهُ إِلَى أَقْرِبَائِهِ حَرَمُوهُ وَ إِنْ أَعْطَوْهُ أَعْطَوْهُ قَلِيلًا نَكِداً وَ إِنْ مَنَعُوهُ مَنَعُوهُ كَثِيراً وَ إِنْ بَخِلُوا بَخِلُوا وَ هُمْ لِلْبُخْلِ أَهْلٌ. اللَّهُمَّ أَغْنِ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ مِنْ فَضْلِكَ وَ لَا تُخْلِهِ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُضْطَرٌّ إِلَيْكَ فَقِيرٌ إِلَى مَا فِي يَدَيْكَ وَ أَنْتَ غَنِيٌّ عَنْهُ وَ أَنْتَ بِهِ خَبِيرٌ عَلِيمٌ؛ «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً» «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً. وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ‏».

 

۵۲) روایت شده است که امام صادق ع به غلام خود نافذ فرمودند:

اگر یادداشت یا نوشتاری در مورد حاجتی نوشتی و خواستی حاجتت برآورده شود، در بالای یادداشت با قلم کوچکی بنویس:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَ الصَّابِرِينَ الْمَخْرَجَ مِمَّا يَكْرَهُونَ وَ الرِّزْقَ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُونَ. جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الَّذِينَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ: به نام خداوند بخشنده مهربان. همانا خداوند به صابران وعده داده است برون‌شدی از آنچه دوست ندارند و روزی از جایی که حساب نمی‌کنند. خداوند ما و شما را از کسانی قرار دهد که نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می‌شوند.».

نافذ گفه است: من این کار را می‌کردم و حاجتم برآورده می‌شد.

كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏۲، ص۱۶۲

وَ رُوِيَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ لِمَوْلَاهُ نَافِذٍ:

إِذَا كَتَبْتَ رُقْعَةً أَوْ كِتَاباً فِي حَاجَةٍ فَأَرَدْتَ أَنْ تَنْجَحَ حَاجَتُكَ الَّتِي تُرِيدُ فَاكْتُبْ رَأْسَ الرُّقْعَةِ بِقَلَمٍ غَيْرِ مَدِيدٍ:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَ الصَّابِرِينَ الْمَخْرَجَ مِمَّا يَكْرَهُونَ وَ الرِّزْقَ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُونَ. جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الَّذِينَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ».

قَالَ نَافِذٌ: فَكُنْتُ أَفْعَلُ ذَلِكَ فَتَنْجَحُ حَوَائِجِي.

 

موارد زیر خواصی است که صریحا به شخص معصوم نسبت داده نشده است:

۵۳) روایت شده اگر ولادت بر زنی سخت شد این آیات بر کاغذی نوشته شود و آن را بر شکم وی بیاویزند:

«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»  «سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً»، «كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ بَلَاغٌ»، ملَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها»، «وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً»، «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»

«پس [بدان كه‏] با دشوارى، آسانى است؛ آرى، با دشوارى، آسانى است» (انشراح/۵-۶)، «خدا به زودى پس از دشواری آسانى قرار مى‏دهد» (طلاق/۷)، «گويى جز ساعتى از روز درنگ نكرده‏اند. اين ابلاغى است» (یونس/۴۵) «جز شامگاهى يا صبحگاه آن درنگ نكرده‏اند» (نازعات/۴۶)، «و براى شما در كارتان گشايشى فراهم سازد.» (کهف/۱۶)، «و کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرون‌شدی قرار می‌دهد» (طلاق/۲)

الدعوات (للراوندي)، ص۲۰۰

رُوِيَ إِذَا عَسُرَ عَلَى الْمَرْأَةِ الْوِلَادَةُ يُكْتَبُ عَلَى كَاغِذٍ وَ يُعَلِّقُهُ عَلَى بَطْنِهَا:

«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»  «سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً»، «كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ بَلَاغٌ»، ملَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها»، «وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً»، «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»

 

۵۴) در اخبار و روایات صحیحه وارد است که: هر که هر روز سوره «والذاریات و سوره طلاق و سوره یا أیّها المزمّل و الم نشرح» را بخواند، امر معیشت او به خیر و خوبی و به وسعت و فراخی می گذرد، و توسعه در رزق او و عیال او به هم می رسد. و این معنی از جمله مجرّبات حقیر است، و از جمله یقینیّات داعی است.

 

۵۵) ازفيض کاشاني در ليالي المخزونة نقل شده که براي وسعت رزق و روزي و رسيدن به مال، آيه ۲ و ۳ سوره طلاق را به اين شکل ختم کند که بسيار تجربه شده است: به اين شکل که ابتداي ختم جمعه يا پنج شنبه يا دوشنبه باشد و اگر جمعه باشد بهتر است. پس از جمعه تا چهل روز هر روز ۱۵۹ مرتبه آيه شريفه رابخواند و بهتر است بعد از نماز صبح باشد. فقط در روز چهلم ۱۷۹ مرتبه باشد و در ابتداي ختم براي استجابت حاجت، غسل حاجت نموده دو رکعت نماز بخواند و صد مرتبه صلوات بفرستد (يعني فقط همان روز اول) و روز آخر بعد از اتمام، صد مرتبه صلوات بفرستد که در ده روز اول يا ده روز دوم يا سوم گشايش باز مي‌شود ويا بعد از چهل روز و اگر نشد باز ختم را از ابتدا شروع کند که در مرتبه دوم بدون شک مراد او حاصل مي‌گردد ان شاء الله.

قرآن درماني روحي و جسمي (محسن آشتياني)، ص۲۶۰

 

۵۵) در کتاب «خواص کامل سوره هاي قرآن کريم» (ص۱۷۹) به نقل از «کتاب درمان با قرآن، ص۱۲۱» دو خاصيت زير را هم براي اين سوره مطرح مي‌کند:

– به تجربه رسيده است که هرکس هر روز به خواندن آيه مبارکه «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْرا» همت کند مهمات و گشايش امورات بسته خود را خواهد ديد

– جهت رفع گرفتاري، يک هفته هر شب بعد از نماز عشاء دو رکعت نماز بدين کيفيت بخواند .در رکعت اول بعد از حمد «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْرا» را ۲۵ بار بخواند.

تدبر

۱) «فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا»

آیه قبل درباره نحوه طلاق دادن زنان بود که طلاق دادن ضوابطی دارد که مهمترینش عده نگه داشتن است؛ و بیان شد که سنت پیامبر ص نحوه این عده نگه داشتن را آشکار کرده است؛ که باید طلاق در زمانی انجام شود که زن از ایام عادت ماهیانه بیرون آمده (در وضعیت پاکی است) و در این دوره نزدیکی‌ای با وی انجام نشده است؛ که اگر در چنین شرایطی طلاق داده شد، باید تا پایان سه دوره پاکی عده نگه دارد (یعنی تا پایان دو پاکی دیگر) و در آیه قبل تصریح کرد که در این ایام نه شوهر حق دارد زن را از خانه‌اش بیرون کند و نه خود زنان حق دارند خانه و کاشانه فعلی را رها کنند؛ بله، اگر زن بنای بر ناسازگاری و آزار شوهر و بقیه اعضای خانواده را گذاشت ویا مرتکب فحشاء شد مرد حق دارد عذر او را بخواهد. و در آیات مذکور هم در میانه‌اش بر رعایت تقوا تأکید ورزید و هم در پایانش بر رعایت حدود الهی؛ و جمله پایانی‌اش این بود که: «چه می‌دانی، بلکه خداوند بعد از آن امری پدید آورد.» یعنی این ایام عده یکی از خاصیت‌هایش این است که شاید این دو دوباره به زندگی مشترک برگردند.

اکنون سراغ پایان این مدت می‌رود؛ که اگر این ایام به پایانش نزدیک شد مرد باید تکلیف زن را معلوم کند. اگر می‌خواهد او را نگه دارد بر اساس معروف و وظیفه شایسته همسری وی را نگه دارد؛ که این تعبیر «نگه داشتن به معروف» نقطه مقابل «نگه داشتن برای ضرر زدن و اذیت کردن است؛ یعنی این آیه عبارت اخرای آیه «وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا» (بقره/۲۳۱) است که مبادا مرد که حق رجوع دارد از این حقش نه برای برقراری زندگی مشترک شایسته، بلکه صرفا برای آزار و اذیت زن استفاده کند؛ که اگر حاضر نیست وی را بر اساس آنچه شایسته است نگه دارد سزاوار آن است که آن طور که شایسته است رها کند. و آوردن این تعبیر «معروف» در رها کردن هم باز عنایتی دارد که مبادا رها کردن و جدا شدن از وی به نحوی باشد که با آزار و اذیت وی همراه باشد؛ یعنی مثلا اگر مهریه‌اش را نداده در دادنش وی را اذیت کند یا پشت سر وی چنان از وی بدگویی کند و خود را حق به جانب نشان دهد که هر مرد دیگری خواست با او ازدواج کند پشیمان شود و هرگونه آزار دیگری که ممکن است با این جدایی متوجه زن شود (حدیث۱؛ و نیز: الميزان، ج‏۱۹، ص۳۱۳[۴۰]).

سپس سراغ حکم شهادت گرفتن می‌رود؛ که آن طور که در سنت پیامبر ص به تفصیل ذکر شده است، این حضور شاهدان، در مرحله طلاق دادن است که واجب است؛ ودر خصوص رجوع کردن (که زندگی مشترک را ادامه دهند) یا پایان عده (که دیگر به طور کامل از هم جدا شوند) شهادت واجب نیست هرچند که در اولی مستحب است (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۴۶[۴۱]).

بلافاصله آیه سراغ این می‌رود که شاهدان هم شهادت را برای خدا اقامه کنند؛ که این تعبیر ظهور اولیه‌اش این است که شهادت را قربة الله الله بدهید مبادا برای طلب رضایت شهادت به نفع او داده می‌شود شهادت بدهید یا از باب ترحم بر کسی که علیه اوست شهادت ندهید (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۴۶[۴۲]) و احتمالات دیگری هم برای این تعبیر فرض دارد که در تدبر شماره ۸ اشاره خواهد شد.

دوباره همانند آیه قبل سراغ تقوا و خداترسی می‌رود و دوباره پای ایمان را به بحث باز می‌کند که اینها موعظه‌هایی است برای کسی که ادعا دارد به خدا و آخرت ایمان آورده است؛ یعنی اگر کسی به اینها عمل نمی کند و اگر زن است بنای بر آزار شوهر و خانواده را دارد و اگر مرد است بنای بر نگه داشتن زن به قصد آزار یا رها کردن وی با آزار و اذیت دارد، بداند که اگر جانماز هم آب بکشد واقعا ایمان به خدا و آخرت ندارد؛

و نهایتا هم وعده می‌دهد که کسی که تقوای الهی در پیش گیرد خداوند برایش محل بیرون‌شدی قرار می‌دهد؛ که شاید دو مصداق بارز محل برون‌شد این باشد که اگر به زندگی مشترک برگشتند و مدار را تقوا قرار دادند خداوند کمک می‌کند که از کدورتهای قبلی بدرآیند و اگر هم طلاق را دامه دادند اگر بر مدار تقوا باشند خداوند کاری می‌کند که بتوانند یک زندگی خانوادگی آرام دست یابند (یا با همین همسر قبلی و یا با همسری جدید).

 

۲) «فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ»

عموم مفسران شیعه و سنی توضیح داده‌اند که مقصود از رسیدن به «أجل»شان، رسيدن به اواخر مدّت عدّه است نه پايان آن، زيرا اگر مدّت عدّه پايان يافت و رجوع انجام نشده بود، دیگر رجوع مرد و نگهداشتن زن جایز نیست و اگر بعد از پایان عده بخواهند با هم ازدواج کنند باید از نو عقد کنند.

 

۳) «فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ»

كارها بايد از ابتدا داراى برنامه و زمان مشخص باشند و زمان‏بندى احكام دينى، بايد به دقت مراعات شود. هم آغاز زمان عدّه: «فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ» و هم پايان آن: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ» ذكر شده است. (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۴)

 

۴) «فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»

نفرمود «فَأَمْسِكُوهُنَّ أَوْ فَارِقُوهُنَّ»، و نفرمود «فَأَمْسِكُوهُنَّ بِالعدل أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِالعدل»، و حتی نفرمود: «فَأَمْسِكُوهُنَّ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»؛ بلکه فرمود: «فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ».

آوردن کلمه معروف و تکرار آن در هر دو مورد چه نکته‌ای دارد؟

الف. رفتار شايسته چه در حال صلح و آشتى و چه در حال قهر و جدايى، از حقوق همسر است (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۴).

ب. آيين همسردارى يا طلاق بايد مورد پذيرش شرع و پسند عقل باشد (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۴).

ج. نشان می‌دهد که مکانیسم‌ها و ضوابط حاکم بر خانواده تفاوتهای جدی با مکانیسم‌ها و ضوابط حاکم بر سایر سازمان‌های اجتماعی دارد.

نکته تخصصی خانواده‌شناسی

قبلا بارها اشاره شد که در نگاه اسلامی «خانواده» تفاوت بنیادین با «جامعه» دارد و صرفا یک «واحد جامعه» همچون سایر نهادها و سازمانهای اجتماعی نیست.

زندگی خانوادگی و خصوصا روابط زوجین و والدین و فرزندان نه بر مدار عدالت (که مهمترین بنیاد در خصوص جامعه و واحدهای آن است)، بلکه بر مدار مودت و رحمت «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/۲۱)‌ و بر مدار احسان: «بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» (نساء/۳۶؛ انعام/۱۲۱؛ اسراء/۲۳) و سپاس «أَنِ اشْكُرْ لي‏ وَ لِوالِدَيْک» (لقمان/۱۴) باشد.

از این رو، اگر کار به جدایی کشیده شد، صرفا نگاه نمی‌شود که آیا بر اساس ضابطه عدالت، این جدایی بهتر است یا خیر؛ بلکه اصرار می‌شود که تا حد امکان روابط خود را اصلاح کنید و گذشت در پیش بگیرید که خانواده بماند. حتی با اینکه در روابط عادی اجتماعی اصل بر عدالت ورزیدن است که نه ظلمی بکنیم و نهبگذاریم ظلمی بر ما شود: «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون‏» (بقره/۲۷۹)؛ اما وقتی انسناها تشویق می‌شوند که رابطه‌شان در جامعه در افق رابطه خانوادگی قرار گیرد، از آنها خواسته می‌شود که نزاعهای بین خویش را نه صرفا بر اساس عدل، بلکه باید به نحو برادرانه و کدخدامنشانه حل کنند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُم‏» (حجرات/۱۰).

و در خانواده، اگر هم کار بخواهد به جدایی و حذف خانواده کشیده شد انواعی از مانعها طراحی شده (مانند اینکه: طلاق فقط دست مرد است که دیر تصمیم می‌گیرد؛‌ ضرورت رجوع به حکمین؛ ضرورت دو شاهد عادل هنگام اجرای طلاق؛‌ منحصر کردن زمان اجرای طلاق را به اینکه زن نه‌تنها در ایام عادت ماهیانه نباشد بلکه در دوره‌ای از پاکی که بین زوجین نزدیکی رخ داده هم نباشد، و …) که این جدایی زود رخ ندهد؛ و وقتی هم طلاق داده می‌شود باز زمانی قرار داده می‌شود که امکان برگشت بدون هیچ تشریفاتی میسر باشد.

در همین راستاست که اگر مودت و رحمت بین زوجین حاصل نشد، و آن ایام مهلت برگشت هم بسر آمد، چه این خانواده بخواهد بماند و چه قرار باشد متلاشی شود، باید به نحو معروف، یعنی به نحوی که عرف عقلا آن را پسندیده و سزاوار بداند، باشد. در زندگی اجتماعی صرف، اینکه حق به حق‌دار برسد و عدالت برقرار شود کافی است ولو که کدورتهایی هم حاصل شده باشد و به خاطر خطایی که هریک مرتکب شده‌اند امری خلاف شأن آنها رخ دهد؛ اما بین زوجین حتی اگر قرار باشد از هم جدا شوند، باید این جدایی در افقی فرارت از عدالت، یعنی افقی که عرف عقلا آن را سزاوار و شایسته شأن طرفین می‌داند رخ دهد. چنین جدایی‌ای کاری می‌کند که حتی اگر پیوند زوجین از هم گسسته شد و طلاق برقرار شد احترام طرفین حفظ می‌شود و درست است که دیگر کانون خانواده زیر یک سقف وجود ندارد، اما همچنان برای بچه‌های آنها وجودی خواهد داشت.

 

۵) «فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»

ابتدا فرمود: «فَأَمْسِكُوهُنَّ» و سپس «فارِقُوهُنَّ». شاید می‌خواهد بفهماند نگهدارى همسر [و تداوم زندگی زناشویی]، مقدّم بر جدايى از اوست (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۴).

 

۶) «فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»

جدايى و طلاق، همراه با كرامت و به دور از هر گونه تحقير باید صورت گيرد (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۴).

 

۷) «وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ»

چرا قرآن برای طلاق گرفتن (که خاتمه زندگی مشترک است و دیگر وقتی افراد از هم جدا شوند کاری به کار هم ندارند) وجود دو شاهد، آن هم شاهد عادل) را شرط کرده است؟ شاید گفته شود: «براى حفظ حقوق طرفين، گرفتن دو شاهد عادل، نشانه محكم كارى و دقّت است» (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۴). اما پس چرا در سایر عرصه‌های حقوقی چنین چیزی شرط نیست؟ اتفاقا در فضای حقوقی در عرصه‌های اجتماعی، افراد غالبا در مقام شروع همکاری و تأسیس شرکت‌ است که شاهد می‌گیرند نه هنگام پایان کار و جدایی.

به نظر می‌رسد مسأله به همان تفاوت خانواده و سایر نهادهای اجتماعی برمی‌گردد. هیچ نهاد اجتماعی خودش تقدس و موضوعیت ندارد و صرفا از زاویه منافعی که دارد ارزیابی می‌شود؛ اگر دیگر منفعتی برای طرفین ویا برای دیگران [در صورتی که عام المنفعه باشد] نداشت ادامه دادن شرکت توجیه و ضرورتی ندارد. اما خانواده خودش موضوعیت دارد؛ و اسلام می‌کوشد تا امکان دارد جلوی فروپاشی این پیوند را بگیرد. شاید بتوان گفت: «دو شاهد عادل، به خاطر عدالت (و به تبع آن، احتمالا: محبوبيت)ى كه دارند، به طور طبيعى با موعظه سعى مى‏كنند به جاى طلاق، طرفين را به آشتى ترغيب كنند و مانع وقوع طلاق شوند» (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۳؛ نظام حقوق زن در اسلام، ص۳۳۰-۳۳۱).

از مواردی که بخوبی این تفاوت را نشان می‌دهد این است که با اینکه در سایر شهادت دادن‌ها (حتی در خصوص مسائل بسیار مهم مربوط به قتل و …) ‌شهادت دو زن می‌تواند جایگزین شهادت یک مرد شود، اما در خصوص طلاق، مفسران حقیقی قرآن (اهل بیت ع) اصرار دارند که اینجا دو مرد بودنش موضوعیت دارد (حدیث۴). شاید همان عواملی که موجب شده است که خداوند اصل طلاق را در اختیار مرد قرار دهد و طلاق گرفتن زن را منوط به راضی کردن مرد (در طلاق‌های خلع و مبارات) و یا رجوع به حاکم شرع کند،[۴۳] در اینکه شاهد هم باید مردان باشند دخالت داشته باشد.

 

۸) «وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ»

بلافاصله آیه سراغ این می‌رود که شاهدان هم شهادت را برای خدا اقامه کنند. در تدبر ۱ اشاره شد که با توجه به سیاق، ظهور اولیه‌ این است که شهادت را قربة الله الله بدهید و حبّ و بغض‏ها نبايد در شهادت دادن‌تان تأثيرگذار باشد؛ مبادا برای طلب رضایت کسی که شهادت به نفع اوست شهادت بدهید یا از باب ترحم بر کسی که علیه اوست شهادت ندهید؛ و معنایش قریب است به آيه‌ای كه مى‏فرمايد: «كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ» (نساء/۱۳۵) (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۴).

ولی احتمالات دیگری هم برای آوردن این جمله دوم متصور است:

الف. می خواهد بگوید وقتی تحمل شهادت کردید [یعنی در عرصه‌ای شاهد بودید] هنگامی که از شما می‌خواهند که بیاید شهادت دهید، بروید و شهادت را اقامه کنید (ضحاک، به نقل از الدر المنثور، ج‏۶، ص۲۳۲[۴۴]).

ب. می‌خواهد تذکر بدهد که: افراد عادل نيز به تذكّر نيازمندند. (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۴).

ج. برای خارج کردن شهادت‌های ناروا (شهادت زور، شهادت باطل و دروغ) است؛ یعنی شهادتی که خدا می پسندد و بر اساس دستورات الهی است اقامه کنید.

د. شاهدان وقتی می‌خواهند در شهادت دادن حاضر شوند، لله باشد؛ که اگر چنین باشد شاهدان (که باید عادل باشند) وقتی می‌دانند که طلاق مبغوض خداست آنگاه حضورشان در شهادت، نه یک افتخار و خوشحالی، بلکه با یک نحوه ابراز ناراحتی همراه است به نحوی که اگر بدانند که می‌شود این دو را به هم برگرداند سعی می‌کنند قبل از اینکه شهادت بدهند آنها را از طلاق منصرف کنند و کاری کنند که اصلا نیازی به شهادت دادن نباشد؛ و این گونه نباشد که بر وقوع هرچه سریعتر طلاق اصرار بورزند؛ و مثلا اگر مرد ادعا کرد که رجوع رخ داده، نخواهند که این پیوند را به هم بزنند با این بهانه که ما شاهد طلاق بودیم و شاهد رجوع نبودیم و …

ه. …

 

۹) «يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ»

پند پذيرى، نشانه ايمان واقعى است (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۵).

 

۱۰) «فَأَمْسِكُوهُنَّ … أَوْ فَارِقُوهُنَّ … وَأَشْهِدُوا … وَأَقِيمُوا … ذٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ»

موعظه تنها تذكرات اخلاقى نيست، بلكه دستورات فقهى نيز نوعى موعظه است (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۵).

 

۱۱) «فَإِذَا … فَأَمْسِكُوهُنَّ … أَوْ فَارِقُوهُنَّ … وَأَشْهِدُوا … وَأَقِيمُوا … ذٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا»

دین برای تنظیم زندگی بشر قوانین دارد؛ اما ضمانت اجرای محوری قوانین خود را، وعظ و اندرزی که بر جان مومنان می‌نشیند قرار می‌دهد (که باور دارند رعایت قوانین الهی (= تقوا) ‌گره‌های زندگی را باز می‌کند)، نه قوانین کیفری حکومتی (که دغدغه محوری‌شان نظم‌بخشی به زندگی است تا باز کردن گره‌های روابط انسانی).

نکته تخصصی حقوقی: نسبت حکومت اسلامی با اجرای احکام دین به مثابه قانون

واضح است که برای اینکه نظم زندگی اجتماعی برقرار باشد هر جامعه‌ای نیازمند قانون است؛ و در علم حقوق، برای اینکه قانون بودن یک قانون را به رسمیت بشناسند اولین سوالی که می‌پرسند این است که ضمانت اجرای آن قانون چیست؟ در واقع، در عرصه حقوق، زمانی یک امر حقوقی به عنوان قانون به رسمیت شناخته می‌شود که ضمانت اجرای آن دقیقا مشخص شده باشد؛ و از آنجا که انسان‌ها به درون همدیگر احاطه ندارند، تمامی ضمانت‌ اجراهای قوانین در علم حقوق، با امور بازدارنده بیرونی (انواع مجازات‌های دنیوی) تعریف می‌شود. به تعبیر دیگر، در نگاه حقوقی، زمانی یک قاعده، قانون است که معلوم کرده باشد که تخلف از آن چه مجازاتی در دنیا در پی دارد.

اما قوانین الهی برای زندگی (به‌ویژه در عرصه حقوق خانوادگی)، تفاوت بنیادین و مهمی با قوانین حقوقی بشری دارد و آن این است که ضمانت اجرای آن در درجه اول، درونی است تا بیرونی. یعنی عموما مخاطبِ خود را شخص دیندار قرار داده و اولین نکته‌اش در قبال کسی که قرار است به این قوانین ملتزم شود این است که آیا واقعا ایمان به خدا و آخرت دارد یا خیر. درست است که در برخی عرصه‌ها الزامات بیرونی (انواع مجازات‌ها) برای پاره‌ای از امور گذاشته شده است (مانند قصاص در قتل، یا اجرای حد در سرقت و فحشاء)، اما اگر نیک دقت کنیم مجازات‌های معین برای تخلفات این‌چنینی، (که «حد» نامیده می‌شود و باید توسط قوه قهریه حکومت اجرا شود) بسیار حداقلی است و عمدتا مسأله اجرا و عمل به قوانین اجتماعی شرع، به تقویت ابعاد ایمانی انسانها گره می‌خورد. (بله؛ ما در اسلام، تعزیر هم داریم؛ اما کاملا به تشخیص حاکم شرع، که فقیه قطعی است، برمی‌گردد، نه اینکه یک رویه عمومی دادگاهها باشد).

مثلا اگر اسلام به مرد اجازه تنبیه در درون خانواده را داده است، نباید این اجازه را از جنس اجازه‌ای که قانونگذار به مجریان قوانین حقوقی می‌دهد دید، زیرا در قوانین حقوقی متعارف، هم مخاطبان و هم مجریان تا جایی خود را ملزم به رعایت و اجرای قانون می‌دانند که در محدوده نظارت بیرونی قانونگذار باشند؛ و از این رو در جایی که هیچ نظارتی از جانب قانون‌گذار در کار نباشد (خواه به نحو امکان و خواه به نحو فعلیت)، عملا آن قانون ضمانت اجرا ندارد. اما کسی که با استناد به شریعت می‌خواهد اقدام به تنبیه کند همان شریعت حد و حدود فراوانی برای وی قرار داده، که اساسا توجیهی ندارد که برای اقدامش به شریعت استناد بکند اما آن حد و حدود را رعایت نکند.

در واقع، با اینکه اسلام، ضمانت اجرای بیرونی را در عرصه‌هایی از زندگی اجتماعی جدی می‌گیرد اما مدل طراحی قوانینش عمدتا با تکیه بر ضمانت اجرای درونی است؛ از این رو، حتی در همان عرصه‌های بیرونی هم که مجازات‌هایی دارد در مواردی که ابعاد اخلاقی‌اش بر ابعاد حقوقی غلبه دارد (مانند اعمال منافی عفت) اثبات بیرونی آن را منوط به شرایط بسیار سختی کرده است که در عینیت زندگی اجتماعی، امکان وقوع بسیار کمی دارد (مثلا اینکه چهار شاهد عادل، وقوع عمل منافی عفت را دقیقا مشاهده کرده باشند!) و در مواردی که اتهامی این‌چنین مطرح می‌شود ولی آن شرایط بتمامه حاصل نمی‌شود (مثلا به جای چهار شاهد، فقط سه شاهد حاضر است)‌ برخوردهای تندی دارد که فراتر از اجازه ندادن برای اعمال قانون است (در مثال فوق، نه فقط شهادت آن سه نفر قبول نمی‌شود، بلکه حد بر خود این سه نفر جاری می‌شود و دیگر هیچگاه شهادتشان قبول نخواهد بود؛ ‌ر.ک: سوره نور، آیه۱۳)؛ از این رو، در عین حال که گاه با یک بیان شدیداللحنی بر اجرای این قانون اصرار دارد (سوره نور، آیه۲)، اما گویی به نحو غیرمستقیم اعلام می‌کند که من چندان قصد اجرای عملی این قانون را ندارم و بیشتر می‌خواستم فضا را برای لاابالی‌گری آزاد نگذارم!

از این رو، این ذهنیت که در بسیاری از متدینان وجود دارد که انتظار دارند حکومت اسلامی تمام احکام حقوقی شریعت را از طریق قوانین و مجازات‌های حکومتی اجرا کند دیدگاهی است که با آموزه‌های قرآن و سیره حکومتی اهل بیت ع فاصله جدی دارد.

تبصره:

این سخنان به معنای دفاع از بی‌اعتنایی حکومت اسلامی به احکام شریعت نیست؛ خیر، حکومت اسلامی قطعا در قبال پیاده کردن شریعت مسئولیت دارد؛ اما این مسئولیت از طریق مولفه‌هایی باید اجرا شود که عمدتا در تعبیر «فرهنگ‌سازی»* خلاصه می‌شود تا از جنس اجرای قوانین کیفری، و قرار نیست که وقتی حکومتی از جنس nation-state مستقر شد، که به حاکمان امکان این را می‌دهد که هر قانونی را به هر نحو ممکن اجرا کنند**، حاکم اسلامی از این امکان استفاده کند. حضرت امیر ع این دیدگاه را که وقتی امکان کاری را داریم حتما از آن امکان استفاده کنیم، دیدگاه کسانی می‌داند که واقعا دل در گروی دین ندارند؛ می‌فرماید: «قَدْ يَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِيلَةِ وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ، فَيَدَعُهَا رَأْيَ عَيْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهَا، وَ يَنْتَهِزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لَا حَرِيجَةَ لَهُ فِي الدِّينِ: انسان آگاه به تحولات که بر اوضاع مسلط است، گاه ترفندهایی را که وی را به مقصود می‌رساند مى‏بيند، ولى امر و نهى الهی مانع از به کار بستن آن ترفندهاست، پس با چشم باز کاری را که می‌تواند انجام دهد وا مى‏گذارد، ولی كسى كه باكى در دين ندارد فرصت را غنیمت می‌شمرد و بدان اقدام می‌کند.» (نهج‌البلاغه، خطبه۴۱).

پی‌نوشت‌ها:‌

* توجه شود که گاه فرهنگ‌سازی، به‌ویژه در زمانه استقرار nation-state، نیازمند قانون است؛ اما قوانینی از جنس قوانین مدنی که در یک بستر اجتماعی به قانون تبدیل می‌شود، نه از جنس قوانین کیفری محض که صرفا از بالا به پایین طراحی می‌گردد. از این رو، در عین اینکه اصل وجود قانون برای مسأله حجاب در یک حکومت قابل دفاع است، اما آیا قانون‌هایی که صرفا با رویکرد از بالا به پایین و با محوریت فهم حقوق کیفری از قانون وضع می‌شود بیراهه‌ای در مسیر تحقق بحث حجاب شرعی نیست؟

** پدیده nation-state الگوی جدیدی از حکومت است که سابقه‌اش به تحولات بعد از رنسانس برمی‌گردد و در کشور ما از دوره پهلوی آغاز شد. درباره اینکه حکومت‌ها در فضای nation-state چه اقتضاءاتی دارند به طور مختصر در مقدمه کتاب «نشست‌های علمی خانواده و نظام تعلیم و تربیت» توضیحاتی داده‌ام (این مقدمه را در اینجا https://www.souzanchi.ir/resistant-family-and-education-system/ می‌توانید مطالعه کنید) و تفصیل آن را در مقاله‌ای با عنوان «تضاد ملت و امت، تاملی در یکی از چالش‌های جدی پیش روی تحقق تمدن اسلامی» بیان کرده‌ام که این مقاله قرار بود در همایش قرآن و تمدن اسلامی در اوایل اردیبهشت سال جاری ارائه شود؛ که این همایش بارها به تأخیر افتاده است و ان شاء‌الله تا پایان سال جاری ارائه خواهد شد!

 

۱۲) «فَأَمْسِكُوهُنَّ … أَوْ فَارِقُوهُنَّ … وَأَشْهِدُوا … وَأَقِيمُوا … ذٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ»

و به جاى پيمودن راه‏هاى ناشناخته سير و سلوك، عمل به احكام الهى بهترين موعظه و راه سازندگى انسان است (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۵).

 

۱۳) «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»

تقوا و خدا ترسى موجب خروج انسان از مشكلات و تنگناهاى زندگى است و انسان متقى، خواست خود را در مسير خواست و اراده خدا قرار مى‏دهد و چون اراده الهى بن بست ندارد، انسان متقى نيز به بن بست نخواهد رسيد.

پس راه رهايى از تمام بن‌بست‏ها (از جمله آن اختلافات زن و شوهر)، تقواست؛ و حل مشكلات از طريق گناه [زورگویی، فریبکاری،  خود را در منظر دیگران بحق جا زدن، حق دیگری را پایمال کردن، و …]، رفتن به بيراهه است (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۱۰۵)، که شاید این کارها در ظاهر شخص را بر دیگری غلبه دهد اما در حقیقت، وی به آرامش و خوشی و طمأنینه‌‌ای که هر انسانی برای یک زندگی بدان نیازمند است نخواهد رسید؛ به تعبیر امیرالمومنین ع: «مَا ظَفِرَ مَنْ ظَفِرَ الْإِثْمُ بِهِ، وَ الْغَالِبُ بِالشَّرِّ مَغْلُوب‏: پیروز نشده است کسی که گناه بر او پیروز شده؛ و کسی که از راه بدی غالب شود، در حقیقت مغلوب است» (نهج‌البلاغه، حکمت۳۲۷).

 

۱۴) «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»

کسی که خدا را باور دارد، و مدار زندگی خود را بر «تقوی الله» (یعنی نگه داشتن خویش از [غضب] خدا) قرار می دهد، در مسیر زندگی‌اش هرچقدر هم مشکل برایش پیش آید هیچگاه به بن‌بست نمی‌خورد.

خداباوری و نهیلیسم

انسانی که اهل تفکر باشد با دیدن حجم زیاد مشکلات زندگی و محدودیتهای فراوان و بن‌بست‌هایی که در مقابل بسیاری از خواسته‌های ما در زندگی پیش می‌آید، در قیاس با لذت‌ها و مطلوبهای بسیار اندکی که در دنیا نصیبش می‌شود، خیلی عادی است که به نهیلیسم (پوچ‌گرایی) برسد. تنها چیزی که می‌تواند انسان را از این پوچ‌گرایی نجات دهد باور به آخرت و بازگشت به خداست و اینکه زندگی ما صرفا این زندگی‌ای نیست که در دنیا داریم، و این دوگانه (پوچ‌گرایی در قبال باور به رجوع الی الله) در آیه شریفه «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُون‏» (مومنون/۱۱۵) تصریح شده است.

اما آیه محل بحث، مساله را یک پله بالاتر می‌برد: اگر خدا جدی گرفته شود در همین دنیا هم، که اساسا سرای فتنه و ابتلاست، باز بن‌بستی در کار نخواهد بود. «تقوی» از ماده «وقی» به معنای «نگه داشتن» است؛ کسی که خودش را در مسیری که خدا فرموده نگه می دارد در مسیری حرکت می‌کند که هیچ بن‌بستی در آن مسیر وجود ندارد؛ و لذا اگر همه ظواهر هم دال بر این باشد که او در بن‌بست گرفتار آمده خداوند راه برون‌شدی برایش قرار می‌دهد؛ چرا که اساسا مسیری که خدا پیش روی انسانها می‌گذارد فراز و نشیب و سختی دارد، اما بن‌بست ندارد و حتما به مقصد می‌رسد.

 

۱۵) «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»

حکایت

روایت شده است که یکبار مقداد به امام علی (علیه السلام) گفت: «من از سه روز پیش چیزی نخورده‌ام». امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیرون رفت و زره خود را به پانصد [درهم] فروخت و مقداری از آن را به او داد و متحیّر بازگشت. بادیه‌نشینی او را صدا زد: «این شتر را از من نسیه بخر»! آن را به صد درهم خرید و بادیه نشین رفت. بادیه نشین دیگری سراغش آمد و گفت: «این را به صد و پنجاه درهم به من بفروش». حضرت فروخت و درحالی‌که جلوی در ایستاده بود صدا زد: «حسن! حسین! به دنبال بادیه نشین بروید.» پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود او را دید و لبخندزنان فرمود: «ای علی! بادیه نشینِ صاحب شتر جبرئیل بود و خریدار میکائیل بود. ای علی! صد به خاطر شتر و پنجاه به خاطر پنج درهمی بود که به مقداد دادی»، سپس این آیه را تلاوت کردند: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً».

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۲، ص۷۸[۴۵]

 

 


[۱] . قوله تعالى: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ [۲- ۳]. نزلت الآية في (عوف بن مالك الأشجعي)، و ذلك أن المشركين أسروا (ابناً له)، فأتى رسول اللَّه ص، و شكا إليه الفاقةَ، و قال: إن العدو أسر ابني، و جزعت (الأم،) فما تأمرني؟ فقال النبي ص: اتق اللَّه و اصبرْ، و آمرُك و إيَّاها أن تَسْتكثرا من قول لا حولَ و لا قوةَ إلا باللَّه. فعاد إلى بيته، و قال لامرأته: إن رسول اللَّه ص أمرني و إياك أن نستكثر من قول: لا حولَ و لا قوةَ إلا باللَّه. فقالت: نِعْمَ ما أمرنا به. فجعلا يقولان، فغفل العدو عن ابنه، فساق غنمهم، و جاء بها إلى أبيه، و هي أربعة آلاف شاة. فنزلت هذه الآية.

أخبرنا عبد العزيز بن عَبْدانَ، أخبرنا محمد بن عبد اللَّه بن نُعيم، قال: أخبرني أبو القاسم الحسن بن محمد بن الحسين السكوني، حدَّثنا عبيد بن كثير العامري، حدَّثنا عباد بن يعقوب، حدَّثنا يحيى بن آدم، حدَّثنا إسرائيلُ، حدَّثنا عمار بن معاوية، عن سالم بن أبي الجَعْد، عن جابر بن عبد اللَّه، قال: نزلت هذه الآية: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ في (رَجُلِ من أشْجَعَ)، كان فقيراً، خفيف ذاتِ اليد، كثيرَ العيال. فأتى رسول اللَّه ص، فسأله فقال: اتق اللَّه، و اصبر. فرجع إلى أصحابه، فقالوا: ما أعطاك رسول اللَّه ص؟ فقال: ما أعطاني شيئاً، قال: اتق اللَّه و اصبر، فلم يلْبث إلا يسيراً حتى جاء ابن له بغنم، و كان العدو أصابوه، فأتى رسولَ اللَّه ص فسأله عنها، و أخبره خبرها. فقال رسول اللَّه ص إيَّاكَها.

[۲] . قيل إنها نزلت في عوف بن مالك الأشجعي أسر العدو ابنا له فأتى النبي ص فذكر له ذلك و شكا إليه الفاقة فقال له اتق الله و اصبر و أكثر من قول لا حول و لا قوة إلا بالله ففعل الرجل ذلك فبينا هو في بيته إذ أتاه ابنه و قد غفل عنه العدو فأصاب إبلا و جاء بها إلى أبيه فذلك قوله «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ».

[۳] . و أخرج الحاكم و صححه و ضعفه الذهبي من طريق سالم بن أبى الجعد عن جابر قال نزلت هذه الآية وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ في رجل من أشجع كان فقيرا خفيف ذات اليد كثير العيال فاتى رسول الله ص فسأله فقال اتق الله و اصبر فلم يلبث الا يسيرا حتى جاء ابن له يقال له أبو نعيم كان العدو أصابوه فاتى رسول الله ص فسأله عيره و أخبره خبرها فنزلت وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ الآية

و أخرج عبد بن حميد و ابن جرير و ابن أبى حاتم عن سالم بن أبى الجعد قال نزلت هذه الآية وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً في رجل من أشجع أصابه جهد و بلاء و كان العدو أسروا ابنه فاتى النبي ص فقال اتق الله و اصبر فرجع ابن له كان أسيرا قد فكه الله فأتاهم و قد أصاب أعنزا فجاء فذكر ذلك للنبي ص فنزلت فقال النبي ص هي لك

و أخرج ابن مردويه من طريق الكلبي عن أبى صالح عن ابن عباس قال جاء عوف بن مالك الأشجعي فقال يا رسول الله ان ابني أسره العدو و جزعت أمه فما تأمرني قال آمرك و إياها أن تستكثرا من لا حول و لا قوة الا بالله فقالت المرأة نعم ما أمرك فجعلا يكثران منها فتغفل عنه العدو فاستاق غنمهم فجاء بها إلى أبيه فنزلت وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً الآية

و أخرج ابن أبى حاتم عن محمد بن اسحق مولى أبى قيس بن مخرمة قال جاء مالك الأشجعي إلى النبي ص فقال له أسر ابن عوف فقال له أرسل اليه ان رسول الله ص يأمرك أن تستكثر من لا حول و لا قوة الا بالله و كانوا قد شدوه بالقد فسقط القد عنه فخرج فإذا هو بناقة لهم فركبها فاقبل فإذا بسرح للقوم الذين كانوا أسروه فصاح بها فاتبع آخرها أولها فلم يفجأ أبويه الا و هو ينادى بالباب فاتى أبوه رسول الله ص فأخبره فنزلت وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً الآية

و أخرج عبد بن حميد و الحاكم و ابن مردويه عن أبى عيينة و البيهقي في الدلائل عنه عن ابن مسعود قال أتى رجل رسول الله ص أراه عوف بن مالك فقال يا رسول الله ان بنى فلان أغاروا على فذهبوا بابني و بكى فقال اسال الله فرجع إلى امرأته فقالت له ما رد عليك رسول الله ص فأخبرها فلم يلبث الرجل ان رد الله ابله و ابنه أوفر ما كان فاتى النبي ص فأخبره فقام على المنبر فحمد الله و اثنى عليه و أمرهم بمسألة الله و الرغبة له و قرا عليهم وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب.

[۴] . قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: جَاءَ عَوْنُ بْنُ مَالِكٍ الْأَشْجَعِيُّ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ ابْنِي قَدْ أَسَرَهُ الْعَدُوُّ وَ قَدِ اشْتَدَّ غَمِّي وَ عِيلَ صَبْرِي فَمَا تَأْمُرُنِي قَالَ آمُرُكَ أَنْ تُكْثِرَ مِنْ قَوْلِ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فِي كُلِّ حَالٍ فَانْصَرَفَ وَ هُوَ يَقُولُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ فَبَيْنَا هُوَ كَذَلِكَ إِذْ أَتَاهُ ابْنُهُ مَعَهُ مِائَةٌ مِنَ الْإِبِلِ غَفَلَ عَنْهَا الْمُشْرِكُونَ فَاسْتَاقَهَا فَأَتَى الْأَشْجَعِيُّ رَسُولَ اللَّهِ ص فَذَكَرَ لَهُ ذَلِكَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب‏.

[۵] . مَنْ طَلَّقَ ثَلَاثاً فِي مَجْلِسٍ عَلَى غَيْرِ طُهْرٍ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً إِنَّمَا الطَّلَاقُ الَّذِي أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ فَمَنْ خَالَفَ لَمْ يَكُنْ لَهُ طَلَاقٌ وَ إِنَّ ابْنَ عُمَرَ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ ثَلَاثاً فِي مَجْلِسٍ وَ هِيَ حَائِضٌ فَأَمَرَهُ النَّبِيُّ ص أَنْ يَنْكِحَهَا وَ لَا يَعْتَدَّ بِالطَّلَاقِ. قَالَ

[۶] . فَلَا تَنَافِيَ بَيْنَ هَذَا الْخَبَرِ وَ الْخَبَرِ الْأَوَّلِ لِأَنَّ قَوْلَهُ ع حِينَ سَأَلَهُ عَنْ جَوَازِ تَفْرِيقِ الشَّاهِدَيْنِ فِي الطَّلَاقِ لَيْسَ فِي ظَاهِرِهِ أَنَّهُ يَجُوزُ ذَلِكَ فِي الْإِشْهَادِ أَوْ فِي الِاسْتِشْهَادِ وَ إِذَا لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ فِي ظَاهِرِهِ حَمَلْنَاهُ عَلَى أَنَّهُ يَجُوزُ ذَلِكَ فِي الِاسْتِشْهَادِ وَ لَا تَنَافِيَ بَيْنَ الْخَبَرَيْنِ.

[۷] . مَا تَقُولُ أَعَزَّكَ اللَّهُ فِي رَجُلٍ أَتَى حِمَاراً فَقَالَ: تُقْطَعُ يَدُهُ وَ يُضْرَبُ الْحَدَّ وَ يُنْفَى مِنَ الْأَرْضِ سَنَةً ثُمَّ قَامَ إِلَيْهِ آخَرُ فَقَالَ:

[۸] . فَقَامَ إِلَيْهِ الرَّجُلُ الْأَوَّلُ وَ قَالَ: مَا تَقُولُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فِي رَجُلٍ أَتَى حِمَارَةً قَالَ: يُضْرَبُ دُونَ الْحَدِّ وَ يُغَرَّمُ ثَمَنَهَا وَ يَحْرُمُ ظَهْرُهَا وَ نِتَاجُهَا وَ تَخْرُجُ إِلَى الْبَرِّيَّةِ حَتَّى تَأْتِيَ عَلَيْهَا مَنِيَّتُهَا سَبُعٌ أَكَلَهَا ذِئْبٌ أَكَلَهَا ثُمَّ قَالَ بَعْدَ كَلَامٍ يَا هَذَا ذَاكَ الرَّجُلُ يَنْبُشُ عَنْ مَيِّتَةٍ فَيَسْرِقُ كَفَنَهَا وَ يَفْجُرُ بِهَا يُوجِبُ عَلَيْهِ الْقَطْعَ بِالسَّرَقِ وَ الْحَدَّ بِالزِّنَى وَ النَّفْيَ إِذَا كَانَ عَزَباً فَلَوْ كَانَ مُحْصَناً لَوَجَبَ عَلَيْهِ الْقَتْلُ وَ الرَّجْمُ

[۹]. در خصوص نکاح، با توجه به اینکه اصا شاهد گرفتن ضرورتی ندارد، و لذا علی‌القاعده اگر بخواهند به عوان یک کار مستحبی انجام دهند شاهد زن هم می‌تواند باشد، درباره آمدن تعبیر «لا نکاح» در این حدیث، شیخ طوسی در تهذیب بین این حدیث و حدیث بعد چنین گفته: « قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ: الْوَجْهُ فِيمَا يَتَضَمَّنُ هَذَا الْخَبَرُ مِنْ أَنَّ شَهَادَةَ النِّسَاءِ لَا تُقْبَلُ فِي الطَّلَاقِ قَدْ بَيَّنَّا أَنَّهُ هُوَ الصَّحِيحُ وَ أَمَّا النِّكَاحُ فَقَدْ بَيَّنَّا أَنَّهُ لَيْسَ مِنْ شَرْطِهِ الْإِشْهَادُ وَ يَحْتَمِلُ أَنْ يَكُونَ الْخَبَرُ خَرَجَ مَخْرَجَ التَّقِيَّةِ وَ الَّذِي يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ مَا رَوَاهُ‏ …» و در استبصار نیز همین را با عبارت دیگری بین این دو حدیث گفته است: « فَلَا يُنَافِي مَا تَقَدَّمَ مِنَ الْأَخْبَارِ لِأَنَّ الْكَلَامَ عَلَى هَذَا الْخَبَرِ مِثْلُ الْكَلَامِ عَلَى الْخَبَرِ الْأَوَّلِ مِنْ حَمْلِهِ عَلَى التَّقِيَّةِ أَوْ حَمْلِهِ عَلَى ضَرْبٍ مِنَ الْكَرَاهِيَةِ وَ الَّذِي يَدُلُّ عَلَى أَنَّ مَخْرَجَهُ مَخْرَجُ التَّقِيَّةِ ما رواه …» و البته احتمالات دیگری هم می‌تواند در کار باشد مانند اینکه اینجا مقام اشهاد است نه استشهاد؛ و آن که گفته‌اند شهادت لازم نیست در مقام استشهاد است و اتفاقا روایت دومی که می‌آورد به نظر می‌رسد این احتمال را بیشتر تقویت کند تا تقیه را.

[۱۰]. جلسه ۹۴، پاورقی ۶ https://yekaye.ir/ta-ha-020-115/

[۱۱] . قَالَ مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا لَقِيتُ يَحْيَى بْنَ أَكْثَمَ فِي دَارِ الْعَامَّةِ فَسَأَلَنِي عَنْ مَسَائِلَ فَجِئْتُ إِلَى أَخِي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَدَارَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ مِنَ الْمَوَاعِظِ مَا حَمَلَنِي وَ بَصَّرَنِي طَاعَتَهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ …

[۱۲] . در فقه القرآن فقط همین مقدار از واقعه روایت شده است: وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: دَخَلَ الْحَكَمُ بْنُ عُيَيْنَةَ وَ سَلَمَةُ بْنُ كُهَيْلٍ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَسَأَلَاهُ عَنْ شَاهِدٍ وَ يَمِينٍ قَالَ قَضَى بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَضَى بِهِ عَلِيٌّ ع عِنْدَكُمْ بِالْكُوفَةِ فَقَالا هَذَا خِلَافُ الْقُرْآنِ قَالَ وَ أَيْنَ وَجَدْتُمُوهُ خِلَافَ الْقُرْآنِ فَقَالا إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ» فَقَالَ لَهُمَا أَبُو جَعْفَرٍ ع فَقَوْلُهُ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ هُوَ أَنْ لَا تَقْبَلُوا شَهَادَةَ وَاحِدٍ وَ يَمِيناً قَالا لا.

[۱۳] . وَ لَا يُنَافِي هَذَا الْخَبَرُ مَا قَدَّمْنَاهُ مِنَ الْأَخْبَارِ مِنْ أَنَّ شَهَادَةَ الْوَاحِدِ إِنَّمَا تُقْبَلُ مَعَ يَمِينِ صَاحِبِ الْحَقِّ فِي الدَّيْنِ وَحْدَهُ لِأَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّمَا أَنْكَرَ عَلَى شُرَيْحٍ قَوْلَهُ لَا أَقْضِي بِشَهَادَةِ وَاحِدٍ وَ أَطْلَقَ ذَلِكَ فِي كُلِّ مَوْضِعٍ فَأَرَادَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنْ يُنَبِّهَهُ عَلَى خَطَئِهِ وَ أَنَّ هَذَا لَيْسَ بِعَامٍّ فِي سَائِرِ الْحُقُوقِ لِأَنَّ فِي الْحُقُوقِ مَا يُقْضَى فِيهِ بِشَاهِدٍ وَاحِدٍ مَعَ يَمِينِ صَاحِبِ الْحَقِّ وَ هُوَ الدَّيْنُ فَكَانَ يَنْبَغِي أَنْ يَسْتَثْنِيَهُ وَ لَا يُطْلِقَ الْقَوْلَ إِطْلَاقاً إِلَّا أَنَّ الَّذِي يُعَوَّلُ عَلَيْهِ أَنْ يُقْبَلَ شَاهِدٌ وَاحِدٌ وَ يَمِينَ الْمُدَّعِي فِي كُلِّ مَا كَانَ مَالًا أَوْ يُجْرَى بِهِ إِلَى مَالٍ دَيْناً كَانَ أَوْ غَيْرَ دَيْنٍ فَعَلَى هَذَا الْأَخْبَارُ غَيْرُ مُتَنَافِيَةٍ. (الإستبصار، ج‏۳، ص۳۵)

[۱۴] . وَ مِثْلُ ذَلِكَ أَنْ يَكُونَ لآِخَرَ عَلَى آخَرَ دَيْنٌ وَ هُوَ مُعْسِرٌ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ بِانْتِظَارِهِ حَتَّى يَيْسَرَ قَالَ فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَيْسَرَةٍ وَ يَسْأَلُكَ أَنْ تُقِيمَ الشَّهَادَةَ وَ أَنْتَ تَعْرِفُهُ بِالْعُسْرِ فَلَا يَحِلُّ لَكَ أَنْ تُقِيمَ الشَّهَادَةَ فِي حَالِ الْعُسْرِ.

[۱۵]. در نسخه کنونی احتجاج کلمه «غیر» را ندارد؛ اما در نسخه‌هایی که از روی احتجاج نوشته شده همگی این کلمه را دارد؛ مثلا، ر.ک: وسائل الشيعة، ج‏۲۷، ص۳۲۱؛ هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام، ج۸، ص۴۲۴؛ بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏۵۳، ص۱۶۷؛ و ج۱۰۱، ص۳۰۳؛ جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏۳۰، ص۳۲۲.

[۱۶] . البته در همانجا حدیث دیگری هم از امام صادق ع آمده که حضرت می‌فرماید اگر کسی که آن نامه نوشته شده تو را آورد کاملا مورد وثوق توست می توانی شهادت بدهی: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يُشْهِدُنِي عَلَى الشَّهَادَةِ فَأَعْرِفُ خَطِّي وَ خَاتَمِي وَ لَا أَذْكُرُ شَيْئاً مِنَ الْبَاقِي قَلِيلًا وَ لَا كَثِيراً قَالَ فَقَالَ لِي إِذَا كَانَ صَاحِبُكَ ثِقَةً وَ مَعَكَ رَجُلٌ ثِقَةٌ فَاشْهَدْ لَهُ.

ولی شیخ در الإستبصار فيما اختلف من الأخبار (ج‏۳، ص: ۲۲) این را نپذیرفته است و چنین توضیح داده است:

فَأَمَّا مَا رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يُشْهِدُنِي عَلَى الشَّهَادَةِ فَأَعْرِفُ خَطِّي وَ خَاتَمِي وَ لَا أَذْكُرُ مِنَ الْبَاقِي قَلِيلًا وَ لَا كَثِيراً قَالَ فَقَالَ لِيَ إِذَا كَانَ صَاحِبُكَ ثِقَةً وَ مَعَهُ رَجُلٌ ثِقَةٌ فَاشْهَدْ لَهُ.

فَهَذَا الْخَبَرُ ضَعِيفٌ مُخَالِفٌ لِلْأُصُولِ لِأَنَّا قَدْ بَيَّنَّا أَنَّ الشَّهَادَةَ لَا تَجُوزُ إِقَامَتُهَا إِلَّا مَعَ الْعِلْمِ وَ قَدْ قَدَّمْنَا أَيْضاً الْأَخْبَارَ الَّتِي تَقَدَّمَتْ مِنْ أَنَّهُ لَا تَجُوزُ إِقَامَةُ الشَّهَادَةِ مَعَ وُجُودِ الْخَطِّ وَ الْخَتْمِ إِذَا لَمْ يَذْكُرْهَا وَ الْوَجْهُ فِي هَذِهِ الرِّوَايَةِ أَنَّهُ إِذَا كَانَ الشَّاهِدُ الْآخَرُ يَشْهَدُ وَ هُوَ ثِقَةٌ مَأْمُونٌ جَازَ لَهُ أَنْ يَشْهَدَ إِذَا غَلَبَ عَلَى ظَنِّهِ صِحَّةُ خَطِّهِ لِانْضِمَامِ شَهَادَتِهِ إِلَيْهِ وَ إِنْ كَانَ الْأَحْوَطُ مَا تَضَمَّنَهُ الْأَخْبَارُ الْأَوَّلَةُ.

[۱۷]. در همانجا این روایت هم آمده است: و أخرج ابن مردويه عن أبى قتادة ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال خيركم من كانت عنده شهادة لا يعلمها فتعجلها قبل ان يسألها.

[۱۸] . الحديث الثامن و التسعون: صحيح.

قوله عليه السلام: لا يجوز لعله عليه السلام أجاب عن الثاني فقط، ليظهر منه الأول بطريق أولى.

و قوله عليه السلام” لا ينوي” إما بالبناء على المفعول، أي: لا ينوي الشهود ظلم المعسر. أو بالبناء على الفاعل، و يكون ضمير الفاعل راجعا إلى الشاهد، أو يكون ضمير الفاعل راجعا إلى المعسر، أي: لا ينوي ظلم صاحب الحق، بل ينوي أداءه عند اليسار. و يحتمل أن تكون الجملة حالية، أي: إذا لم ينو الظلم أيضا لا تجوز الشهادة، لأنه مخالف، أو لذلك و الإعسار معا.

و قال الفاضل الأردبيلي قدس سره:” و لا يتوى ظلمه” و كذا في بعض نسخ التهذيب، فلو صح فيكون” ظلمه” منصوبا على أن يكون مفعولا له. و التوى هو الهلاك، و في المال مقصور يعني لا يهلك مال المؤمن المديون لأجل ظلم صاحب المال المخالف، و نظيره من المفعول له المضاف قوله تعالى” حَذَرَ الْمَوْتِ”…

[۱۹] . قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَكَذَا وَجَدْتُهُ فِي نُسْخَتِي وَ وَجَدْتُ فِي غَيْرِ نُسْخَتِي‏ وَ إِنْ خِفْتَ عَلَى أَخِيكَ ضَرَراً فَلَا.

وَ مَعْنَاهُمَا قَرِيبٌ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ إِذَا كَانَ لِكَافِرٍ عَلَى مُؤْمِنٍ حَقٌّ وَ هُوَ مُوسِرٌ مَلِيٌّ بِهِ وَجَبَ إِقَامَةُ الشَّهَادَةِ عَلَيْهِ بِذَلِكَ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ ضَرَرٌ بِنَقْصٍ مِنْ مَالِهِ وَ مَتَى كَانَ الْمُؤْمِنُ مُعْسِراً وَ عَلِمَ الشَّاهِدُ بِذَلِكَ فَلَا تَحِلُّ لَهُ إِقَامَةُ الشَّهَادَةِ عَلَيْهِ وَ إِدْخَالُ الضَّرَرِ عَلَيْهِ بِأَنْ يُحْبَسَ أَوْ يُخْرَجَ عَنْ مَسْقَطِ رَأْسِهِ أَوْ يُخْرَجَ خَادِمُهُ عَنْ مِلْكِهِ وَ هَكَذَا لَا يَجُوزُ لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُقِيمَ شَهَادَةً يُقْتَلُ بِهَا مُؤْمِنٌ بِكَافِرٍ وَ مَتَى كَانَ غَيْرُ ذَلِكَ فَيَجِبُ إِقَامَتُهَا عَلَيْهِ فَإِنَّ فِي صِفَاتِ الْمُؤْمِنِ أَلَّا يُحَدِّثَ أَمَانَتَهُ الْأَصْدِقَاءَ وَ لَا يَكْتُمَ شَهَادَةَ الْأَعْدَاءِ .

[۲۰] . «و الحيف» الظلم أو الجنف و هو الميل إلى الباطل في الوصية و غيرها «و إذا قال الشهود إنا لا نعلم» إنه ربوا أو حيف حين شهدنا عليه «خل سبيلهم» لأنهم كانوا معذورين «و إذا علموا عزرهم» الحاكم.

[۲۱] . شیخ صدوق قبل از حدیث فوق مطلب زیر را نوشته است که کاملا واضح است برداشت وی این بوده که حدیث ناظر به نماز وتیره است نه نماز وتر در نماز شب:

وَ أَمَّا الرَّكْعَتَانِ بَعْدَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ مِنْ جُلُوسٍ فَإِنَّهُمَا تُعَدَّانِ بِرَكْعَةٍ فَإِنْ أَصَابَ الرَّجُلَ حَدَثٌ قَبْلَ أَنْ يُدْرِكَ آخِرَ اللَّيْلِ وَ يُصَلِّيَ الْوَتْرَ يَكُونُ قَدْ بَاتَ عَلَى الْوَتْرِ وَ إِذَا أَدْرَكَ آخِرَ اللَّيْلِ صَلَّى الْوَتْرَ بَعْدَ صَلَاةِ اللَّيْلِ.

[۲۲] . شیخ صدوق این را ذیل بابی قرار داده که عنوان باب را چنین نوشته است:‌ باب العلة التي من أجلها تصلى الركعتان بعد العشاء الآخرة من قعود؛ که کاملا واضح است برداشت وی این بوده که حدیث ناظر به نماز وتیره است نه نماز وتر در نماز شب.

[۲۳] . مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَبِيتَنَّ إِلَّا بِوَتْرٍ.

[۲۴] . ادامه حدیث که بحث برانگیز است چنین است:

فَقُلْتُ لَهُ: هَلْ صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ص هَاتَيْنِ الرَّكْعَتَيْنِ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: وَ لِمَ؟ قَالَ: لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَأْتِيهِ الْوَحْيُ وَ كَانَ يَعْلَمُ أَنَّهُ هَلْ يَمُوتُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ أَوْ لَا؛ وَ غَيْرُهُ لَا يَعْلَمُ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ لَمْ يُصَلِّهِمَا وَ أَمَرَ بِهِمَا.

و شیخ حر عاملی در وسائل الشيعة (ج‏۴، ص۹۷) ذیل این حدیث توضیح داده است که ظاهرا رسول الله ص این را گاه انجام می داده و گاه خیر (أَقُولُ: وَ تَقَدَّمَ أَنَّهُ ع كَانَ يُصَلِّيهِمَا وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَيْهِ فَيَظْهَرُ أَنَّهُ كَانَ يُصَلِّيهِمَا مُدَّةً وَ يَتْرُكُهُمَا مُدَّةً.) که می‌تواند ناظر به این باشد که با توجه به اینکه نافله‌ها هم بر پیامبر ص واجب بوده، این نماز بر شخص پیامبر ص واجب نبوده است.

چرا که علاوه بر این، از سویی احادیث دیگری هم که گزارش کرده نمازهای نافله پیامبر ص را به صورتی است که گویی خودشان این نماز را نمی‌خواندند. مثلا در الكافي (ج‏۳، ص۴۴۳) آمده است:

مُحَمَّدٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ حَنَانٍ قَالَ: سَأَلَ عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا جَالِسٌ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنْ صَلَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ كَانَ النَّبِيُّ ص يُصَلِّي ثَمَانِيَ رَكَعَاتِ الزَّوَالِ وَ أَرْبَعاً الْأُولَى وَ ثَمَانِيَ بَعْدَهَا وَ أَرْبَعاً الْعَصْرَ وَ ثَلَاثاً الْمَغْرِبَ وَ أَرْبَعاً بَعْدَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ أَرْبَعاً وَ ثَمَانِيَ صَلَاةَ اللَّيْلِ وَ ثَلَاثاً الْوَتْرَ وَ رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ وَ صَلَاةَ الْغَدَاةِ رَكْعَتَيْنِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ إِنْ كُنْتُ أَقْوَى عَلَى أَكْثَرَ مِنْ هَذَا يُعَذِّبُنِي اللَّهُ عَلَى كَثْرَةِ الصَّلَاةِ فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ يُعَذِّبُ عَلَى تَرْكِ السُّنَّة.

یا در تهذيب الأحكام (ج‏۲، ص۵) ‌طوری نقل شده که ایشان بلافاصله بعد از نماز عشاء و بدون خواندن وتیره می‌خوابیدند:

وَ رَوَى الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ صَلَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالنَّهَارِ فَقَالَ وَ مَنْ يُطِيقُ ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ وَ لَكِنْ أَ لَا أُخْبِرُكَ كَيْفَ أَصْنَعُ أَنَا فَقُلْتُ بَلَى فَقَالَ ثَمَانِيَ رَكَعَاتٍ قَبْلَ الظُّهْرِ وَ ثَمَانٍ بَعْدَهَا قُلْتُ فَالْمَغْرِبُ قَالَ أَرْبَعٌ بَعْدَهَا قُلْتُ فَالْعَتَمَةُ قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُصَلِّي الْعَتَمَةَ ثُمَّ يَنَامُ وَ قَالَ بِيَدِهِ هَكَذَا فَحَرَّكَهَا: قَالَ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ ثُمَّ وَصَفَ ع كَمَا ذَكَرَ أَصْحَابُنَا.

وگاه در احادیث اهل بیت ع می‌گویند این را بخوان ولی جزء نوافل قرار نده و حساب نکن؛ چنانکه در همانجا حدیث بعدی‌اش (یعنی در تهذيب الأحكام، ج‏۲، ص۵) آمده است:

رَوَى الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: صَلَاةُ النَّافِلَةِ ثَمَانُ رَكَعَاتٍ حِينَ تَزُولُ الشَّمْسُ قَبْلَ الظُّهْرِ وَ سِتُّ رَكَعَاتٍ بَعْدَ الظُّهْرِ وَ رَكْعَتَانِ قَبْلَ الْعَصْرِ وَ أَرْبَعُ رَكَعَاتٍ بَعْدَ الْمَغْرِبِ وَ رَكْعَتَانِ بَعْدَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ تَقْرَأُ فِيهِمَا مِائَةَ آيَةٍ قَائِماً أَوْ قَاعِداً وَ الْقِيَامُ أَفْضَلُ وَ لَا تَعُدُّهُمَا مِنَ الْخَمْسِين‏…

و از سوی دیگر روایات دیگری داریم که صراحت دارد که ایشان این نماز را می‌خواندند چنانکه در تهذيب الأحكام (ج‏۳، ص۶۴) آمده است:

عَلِيُّ بْنُ حَاتِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الصُّهْبَانِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ إِنَّ عِدَّةً مِنْ أَصْحَابِنَا اجْتَمَعُوا عَلَى هَذَا الْحَدِيثِ مِنْهُمْ يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ صَبَّاحٌ الْحَذَّاءُ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع وَ سَمَاعَةُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ سُلَيْمَانَ وَ سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنْ هَذَا الْحَدِيثِ فَأَخْبَرَنِي بِهِ وَ قَالَ هَؤُلَاءِ جَمِيعاً سَأَلْنَا عَنِ الصَّلَاةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ كَيْفَ هِيَ وَ كَيْفَ فَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالُوا جَمِيعاً إِنَّهُ لَمَّا دَخَلَتْ أَوَّلُ لَيْلَةٍ مِنْ‏ شَهْرِ رَمَضَانَ صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَغْرِبَ ثُمَّ صَلَّى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ الَّتِي كَانَ يُصَلِّيهِنَّ بَعْدَ الْمَغْرِبِ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ ثُمَّ صَلَّى ثَمَانِيَ رَكَعَاتٍ فَلَمَّا صَلَّى الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ وَ صَلَّى الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ كَانَ يُصَلِّيهِمَا بَعْدَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ وَ هُوَ جَالِسٌ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ قَامَ فَصَلَّى اثْنَتَيْ عَشْرَةَ رَكْعَةً ثُمَّ دَخَلَ بَيْتَهُ فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ النَّاسُ وَ نَظَرُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ زَادَ فِي الصَّلَاةِ حِينَ دَخَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ سَأَلُوهُ عَنْ ذَلِكَ فَأَخْبَرَهُمْ أَنَّ هَذِهِ الصَّلَاةَ صَلَّيْتُهَا لِفَضْلِ شَهْرِ رَمَضَانَ عَلَى الشُّهُور …

و احادیثی هم داریم که لازمه‌اش این است که ایشان می‌خواندند؛ مثلا در الكافي (ج‏۳، ص۴۴۳):

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ وَ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ وَ بُكَيْرٍ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُصَلِّي مِنَ التَّطَوُّعِ مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ وَ يَصُومُ مِنَ التَّطَوُّعِ مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ.

یا در الكافي (ج‏۳، ص۴۴۶) که نماز شب پیامبر را ۱۳ رکعت بیان می‌کند که ظهورش در این است که آن دو رکعت را هم جزء‌نماز شب حساب کرده است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ صَلَاةُ النَّهَارِ سِتَّ عَشْرَةَ رَكْعَةً ثَمَانٌ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ وَ ثَمَانٌ بَعْدَ الظُّهْرِ وَ أَرْبَعُ رَكَعَاتٍ بَعْدَ الْمَغْرِبِ يَا حَارِثُ لَا تَدَعْهُنَّ فِي سَفَرٍ وَ لَا حَضَرٍ وَ رَكْعَتَانِ بَعْدَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ كَانَ أَبِي يُصَلِّيهِمَا وَ هُوَ قَاعِدٌ وَ أَنَا أُصَلِّيهِمَا وَ أَنَا قَائِمٌ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُصَلِّي ثَلَاثَ عَشْرَةَ رَكْعَةً مِنَ اللَّيْلِ.

[۲۵] . لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ حِيلَةٌ وَ حِيلَةُ الْعَيْشِ أَرْبَعُ خِصَالٍ الْقَنَاعَةُ وَ نَبْذُ الْحِقْدِ وَ تَرْكُ الْحَسَدِ وَ مُجَالَسَةُ أَهْلِ الْخَيْر وَ عَلَى الْبَابِ الثَّانِي مَكْتُوبٌ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ حِيلَةٌ وَ حِيلَةُ السُّرُورِ فِي الْآخِرَةِ أَرْبَعٌ مَسْحُ رُءُوسِ الْيَتَامَى وَ التَّعَطُّفُ عَلَى الْأَرَامِلِ وَ السَّعْيُ فِي حَوَائِجِ الْمُسْلِمِينَ وَ تَفَقُّدُ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ وَ عَلَى الْبَابِ الثَّالِثِ مَكْتُوبٌ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ حِيلَةٌ وَ حِيلَةُ الصِّحَّةِ فِي الدُّنْيَا أَرْبَعُ خِصَالٍ قِلَّةُ الْكَلَامِ وَ قِلَّةُ الْمَنَامِ وَ قِلَّةُ الْمَشْيِ وَ قِلَّةُ الطَّعَامِ

[۲۶] . ْ وَ عَلَى الْبَابِ الْخَامِسِ مَكْتُوبٌ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ فَمَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يُشْتَمَ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَذِلَّ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَظْلِمَ وَ لَا يُظْلَمَ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَسْتَمْسِكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَقُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ وَ عَلَى الْبَابِ السَّادِسِ مَكْتُوبٌ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ فَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ قَبْرُهُ وَاسِعاً فَسِيحاً فَلْيَبْنِ الْمَسَاجِدَ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ لَا تَأْكُلَهُ الدِّيدَانُ تَحْتَ الْأَرْضِ فَلْيَكْنُسِ الْمَسَاجِدَ وَ لْيُسْكِنِ الْمَسَاكِينَ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَبْقَى طَرِيّاً نَضِراً لَا يَبْكِي فَلْيَكْسُ الْمَسَاجِدَ بِالْبُسُطِ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَرَى مَوْضِعَهُ فِي الْجَنَّةِ فَلْيَسْكُنْ فِي الْمَسَاجِدِ وَ عَلَى الْبَابِ السَّابِعِ مَكْتُوبٌ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَّهِ بَيَاضُ الْقُلُوبِ فِي أَرْبَعِ خِصَالٍ عِيَادَةِ الْمَرْضَى وَ اتِّبَاعِ الْجَنَائِزِ وَ شِرَاءِ أَكْفَانِ الْمَوْتَى وَ رَدِّ الْقَرْضِ وَ عَلَى الْبَابِ الثَّامِنِ مَكْتُوبٌ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ وَلِيُ‏ اللَّهِ فَمَنْ أَرَادَ الدُّخُولَ فِي هَذِهِ الْأَبْوَابِ الثَّمَانِيَةِ فَلْيُمْسِكْ بِأَرْبَعِ خِصَالٍ وَ هِيَ الصَّدَقَةُ وَ السَّخَاءُ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ كَفُّ الْأَذَى عَنْ عِبَادِ اللَّهِ ثُمَّ رَأَيْتُ أَبْوَابَ جَهَنَّمَ فَإِذَا عَلَى الْبَابِ الْأَوَّلِ مِنْهَا مَكْتُوبٌ ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ وَ هِيَ مَنْ رَجَا اللَّهَ تَعَالَى سَعِدَ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ تَعَالَى أَمِنَ وَ الْهَالِكُ الْمَغْرُورُ مَنْ رَجَا غَيْرَ اللَّهِ وَ خَافَ سِوَاهُ وَ عَلَى الْبَابِ الثَّانِي مَكْتُوبٌ ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَكُونَ عُرْيَاناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَلْيَكْسُ الْجُلُودَ الْعَارِيَةَ فِي الدُّنْيَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَكُونَ عَطْشَاناً يَوْمَ الْعَطَشِ فَلْيَسْقِ الْعَطْشَانَ فِي الدُّنْيَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَكُونَ جَائِعاً فِي الْقِيَامَةِ فَلْيُطْعِمِ الْبُطُونَ الْجَائِعَةَ فِي الدُّنْيَا وَ عَلَى الْبَابِ الثَّالِثِ مَكْتُوبٌ ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ لَعَنَ اللَّهُ الْكَاذِبِينَ لَعَنَ اللَّهُ الْبَاخِلِينَ لَعَنَ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ عَلَى الْبَابِ الرَّابِعِ مَكْتُوبٌ ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ أَذَلَّ اللَّهُ مَنْ أَهَانَ الْإِسْلَامَ أَذَلَّ اللَّهُ مَنْ أَهَانَ أَهْلَ بَيْتِ النَّبِيِّ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَ الظَّالِمِينَ عَلَى ظُلْمِ الْمَخْلُوقِينَ وَ عَلَى الْبَابِ الْخَامِسِ مَكْتُوبٌ ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَإِنَّ الْهَوَى مُجَانِبٌ الْإِيمَانَ وَ لَا تُكْثِرْ مَنْطِقَكَ فِيمَا لَا يَعْنِيكَ فَتَقْنُطَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَا تَكُنْ عَوْناً لِلظَّالِمِينَ وَ عَلَى الْبَابِ السَّادِسِ مَكْتُوبٌ أَنَا حَرَامٌ عَلَى الْمُتَهَجِّدِينَ أَنَا حَرَامٌ عَلَى الصَّائِمِينَ وَ عَلَى الْبَابِ السَّابِعِ مَكْتُوبٌ ثَلَاثُ كَلِمَاتٍ حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ حُحَاسَبُوا وَ وَبِّخُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُوَبَّخُوا ادْعُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ أَنْ تَرِدُوا عَلَيْهِ وَ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ.

[۲۷] . جلسه ۳۲۸، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-hajj-22-23/

و جلسه ۳۳۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-balad-90-7/

و جلسه ۵۸۵، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-4/

و جلسه ۹۲۳، حدیث۷. الف https://yekaye.ir/ale-imran-3-200/

و جلسه ۹۴۷، حدیث۶.ب https://yekaye.ir/an-nesa-4-20/

و جلسه ۹۵۵، حدیث۴.ب. https://yekaye.ir/an-nea-4-28/

و جلسه ۱۰۷۲، حدیث ۱۲ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-07/

جلسه ۱۰۷۶ حدیث ۵.الف. https://yekaye.ir/al-hujurat-49-11/

جلسه ۱۰۷۷، حدیث۵۷ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-12-3/

جلسه ۱۰۷۸، حدیث۸ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13-2/

جلسه ۱۱۲۹، حدیث۸ https://yekaye.ir/ababsa-review/

[۲۸] . این روایت هم که در تفسير العياشي (ج‏۲، ص۲۰۶) آمده است قابل توجه است:

عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ الْمَكْفُوفِ كَتَبَ إِلَيْهِ فِي كِتَابٍ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا سَيِّدِي! عَلِّمْ مَوْلَاكَ مَا لَا يُقْبَلُ لِقَائِلِهِ دَعْوَةٌ وَ مَا لَا يُؤَخَّرُ لِفَاعِلِهِ دَعْوَةٌ وَ مَا حَدُّ الِاسْتِغْفَارِ الَّذِي وُعِدَ عَلَيْهِ نُوحٌ وَ الِاسْتِغْفَارِ الَّذِي لَا يُعَذَّبُ قَائِلُهُ وَ كَيْفَ يُلْفَظُ بِهِمَا وَ مَا مَعْنَى قَوْلِهِ «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ» «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» وَ قَوْلِهِ «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ» «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي» وَ «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» وَ كَيْفَ تغیّر [تَغْيِير] الْقَوْمِ مَا بِأَنْفُسِهِمْ؟

فَكَتَبَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ: كَافَأَكُمُ اللَّهُ عَنِّي بِتَضْعِيفِ الثَّوَابِ وَ الْجَزَاءِ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ، وَ عَلَيْكُمْ جَمِيعاً السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. الِاسْتِغْفَارُ أَلْفٌ، وَ التَّوَكُّلُ مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ‏» وَ أَمَّا قَوْلُهُ «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ» مَنْ قَالَ بِالْإِمَامَةِ وَ اتَّبَعَ أَمْرَكُمْ بِحُسْنِ طَاعَتِهِمْ؛ وَ أَمَّا التَّغَيُّرُ إِنَّهُ لَا يُسِي‏ءُ إِلَيْهِمْ حَتَّى يَتَوَلَّوْا ذَلِكَ بِأَنْفُسِهِمْ بِخَطَايَاهُمْ وَ ارْتِكَابِهِمْ مَا نُهِيَ عَنْهُ. وَ كَتَبَ بِخَطِّهِ.

[۲۹] . و أخرج أبو يعلي و أبو نعيم و الديلمي من طريق عطاء بن يسار عن ابن عباس قال قال رسول الله ص في قوله وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً قال من شبهات الدنيا و من غمرات الموت و من شدائد يوم القيامة.

[۳۰] . وَ قَالَ ع: مَا كَانَ اللَّهُ [عَزَّ وَ جَلَ‏] لِيَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الشُّكْرِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّيَادَةِ وَ لَا لِيَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الدُّعَاءِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْإِجَابَةِ وَ لَا لِيَفْتَحَ [عَلَيْهِ‏] لِعَبْدٍ بَابَ التَّوْبَةِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْمَغْفِرَة

[۳۱]. فراز پایانی این حدیث در عدة الداعي، ص۳۰۵ بدین صورت آمده است:

قوله ع لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً عَلَى عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً.

[۳۲] . حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ ثَابِتٍ [الخطيب البغدادي‏] قَالَ: … و ذكر أخبارا رَوَاهَا الْجَوَادُ ع عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ:

قَالَ عَلِيٌّ ع لِأَبِي ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: إِنَّمَا غَضِبْتَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ رَتْقاً عَلَى عَبْدٍ ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهَا مَخْرَجاً لَا يُؤنِسَنَّكَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا يُوحِشَنَّكَ إِلَّا الْبَاطِلُ.

[۳۳] . و أخرج أحمد و ابن مردويه عن ابن عباس قال قال رسول الله ص من أكثر من الاستغفار جعل الله له من كل هم فرجا و من كل ضيق مخرجا و رزقه مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ‏

[۳۴] . به ترتیب در جلسه ۷۴، حدیث۴ https://yekaye.ir/al-hadeed-057-11/

جلسه ۷۰۶، حدیث۱ https://yekaye.ir/al-fater-35-6/

[۳۵] . در نسخه کافی این فراز را اضافه دارد:

قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْمُرْجِئَةَ يَقُولُونَ مَا عَلَيْنَا أَنْ نَكُونَ عَلَى الَّذِي نَحْنُ عَلَيْهِ‏ حَتَّى إِذَا جَاءَ مَا تَقُولُونَ كُنَّا نَحْنُ وَ أَنْتُمْ سَوَاءً فَقَالَ يَا عَبْدَ الْحَمِيدِ صَدَقُوا مَنْ تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ مَنْ أَسَرَّ نِفَاقاً فَلَا يُرْغِمُ اللَّهُ إِلَّا بِأَنْفِهِ وَ مَنْ أَظْهَرَ أَمْرَنَا أَهْرَقَ اللَّهُ دَمَهُ يَذْبَحُهُمُ اللَّهُ عَلَى الْإِسْلَامِ كَمَا يَذْبَحُ الْقَصَّابُ شَاتَهُ قَالَ قُلْتُ فَنَحْنُ يَوْمَئِذٍ وَ النَّاسُ فِيهِ سَوَاءٌ قَالَ لَا أَنْتُمْ يَوْمَئِذٍ سَنَامُ الْأَرْضِ وَ حُكَّامُهَا لَا يَسَعُنَا فِي دِينِنَا إِلَّا ذَلِكَ.

[۳۶] . حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُظَفَّرُ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي الْعَمْرَكِيُّ بْنُ عَلِيٍّ الْبُوفَكِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْوَاسِطِيِّ

[۳۷] . وَ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ «هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ» قَالَ: الَّذِينَ يَغْشَوْنَ الْإِمَامَ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «لا يُسْمِنُ‏ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ»‏ قَالَ: لَا يَنْفَعُهُمْ وَ لَا يُغْنِيهِمْ لَا يَنْفَعُهُمُ الدُّخُولُ وَ لَا يُغْنِيهِمُ الْقُعُودُ.

[۳۸] . فَتَلَطَّفْتُ فِي الْوُصُولِ إِلَيْهِ فَوَصَلْتُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ يَا فَتْحُ مَنْ أَرْضَى الْخَالِقَ لَمْ يُبَالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقِ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَقَمَنٌ أَنْ يُسَلِّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِ وَ إِنَّ الْخَالِقَ لَا يُوصَفُ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَنَّى يُوصَفُ الَّذِي تَعْجِزُ الْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِكَهُ وَ الْأَوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ وَ الْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الْأَبْصَارُ عَنِ الْإِحَاطَةِ بِهِ جَلَّ عَمَّا وَصَفَهُ الْوَاصِفُونَ وَ تَعَالَى عَمَّا يَنْعَتُهُ النَّاعِتُونَ نَأَى فِي قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِي نَأْيِهِ فَهُوَ فِي نَأْيِهِ قَرِيبٌ وَ فِي قُرْبِهِ بَعِيدٌ كَيَّفَ الْكَيْفَ فَلَا يُقَالُ كَيْفَ وَ أَيَّنَ الْأَيْنَ فَلَا يُقَالُ أَيْنَ إِذْ هُوَ مُنْقَطِعُ الْكَيْفُوفِيَّةِ وَ الْأَيْنُونِيَّةِ.

[۳۹] . در همانجا این احادیث هم از پیامبر ص درباره تقوا روایت شده است:

و أخرج أحمد و النسائي و ابن ماجة عن ثوبان قال قال رسول الله ص ان العبد ليحرم الرزق بالذنب يصيبه و لا يرد القدر الا الدعاء و لا يزيد في العمر الا البر

و أخرج أحمد عن أبى ذر رضى الله عنه ان رسول الله ص قال له أوصيك بتقوى الله في سر أمرك و علانيته و إذا أسأت فأحسن و لا تسألن أحدا شيأ و لا تقبض امانة و لا تقض بين اثنين

و أخرج أحمد عن أبى سعيد الخدري رضى الله عنه ان رسول الله ص قال أوصيك بتقوى الله فانه رأس كل شي و عليك بالجهاد فانه رهبانية الإسلام و عليك بذكر الله و تلاوة القرآن فانه روحك في السماء و ذكرك في الأرض.

[۴۰] . قوله تعالى: «فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ- إلى قوله- وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» المراد من بلوغهن أجلهن اقترابهن من آخر زمان العدة و إشرافهن عليه، و المراد بإمساكهن الرجوع على سبيل الاستعارة، و بمفارقتهن تركهن ليخرجن من العدة و يبن. و المراد بكون الإمساك بمعروف حسن الصحبة و رعاية ما جعل الله لهن من الحقوق، و بكون فراقهن بمعروف أيضا استرام الحقوق الشرعية فالتقدير بمعروف من الشرع.

[۴۱] . «وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ» قال المفسرون أمروا أن يشهدوا عند الطلاق و عند الرجعة شاهدي عدل حتى لا تجحد المرأة المراجعة بعد انقضاء العدة و لا الرجل الطلاق و قيل معناه و أشهدوا على الطلاق صيانة لدينكم و هو المروي عن أئمتنا (ع) و هذا أليق بالظاهر لأنا إذا حملناه على الطلاق كان أمرا يقتضي الوجوب و هو من شرائط صحة الطلاق و من قال إن ذلك راجع إلى المراجعة حمله على الندب.

[۴۲] . «وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ»

هذا خطاب للشهود أي أقيموها لوجه الله و اقصدوا بأدائها التقرب إلى الله لا الطلب لرضا المشهود له و الإشفاق من المشهود عليه.

[۴۳] . درباره اینکه چرا طلاق به دست مرد قرار داده شده، یکی از عناصر دخیل در ماجرا ظاهرا این است که به نحو عمومی مردها در مقایسه با زنها در مقام تصمیم‌گیری‌های مهم ناظر به عرصه خانوادگی، کمتر به عواطف میدان می‌دهند و دیرتر تصمیم می‌گیرند و وقتی تصمیم گرفتند دیرتر پشیمان می‌شوند. شاید وجه اینکه شاهد بر طلاق هم باید مردان باشند این است که مبادا این طلاق ریشه در مداخلات زنانه داشته باشد ویا اینکه زنان چون بیشتر احساساتی تصمیم می‌گیرند و زود به یک تصمیم راضی می‌شوند، چه بسا با دو سه تا گلایه طرفین قبول کنند که طلاق خوب بوده است و چندان با وقوعش مخالفت نکنند.

[۴۴] . و أخرج ابن المنذر عن الضحاك وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ قال إذا أشهدتم على شي فأقيموه

[۴۵] . وَ فِي حَدِيثِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ الْمِقْدَادَ قَالَ لَهُ أَنَا مُنْذُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ مَا طَعِمْتُ شَيْئاً فَخَرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ بَاعَ دِرْعَهُ بِخَمْسِمِائَةٍ وَ دَفَعَ إِلَيْهِ بَعْضَهَا وَ انْصَرَفَ مُتَحَيِّراً فَنَادَاهُ أَعْرَابِيٌّ اشْتَرِ مِنِّي هَذِهِ النَّاقَةَ مُؤَجَّلًا فَاشْتَرَاهَا بِمِائَةِ دِرْهَمٍ وَ مَضَى الْأَعْرَابِيُّ فَاسْتَقْبَلَهُ آخَرُ وَ قَالَ بِعْنِي هَذِهِ النَّاقَةَ بِمِائَةٍ وَ خَمْسِينَ دِرْهَماً فَبَاعَ وَ صَاحَ يَا حَسَنُ وَ يَا حُسَيْنُ امْضِيَا فِي طَلَبِ الْأَعْرَابِيِّ وَ هُوَ عَلَى الْبَابِ فَرَآهُ النَّبِيُّ فَقَالَ وَ هُوَ مُتَبَسِّمٌ: يَا عَلِيُّ الْأَعْرَابِيُّ صَاحِبُ النَّاقَةِ جَبْرَئِيلُ وَ الْمُشْتَرِي مِيكَائِيلُ يَا عَلِيُّ الْمِائَةُ عَنْ النَّاقَةِ وَ الْخَمْسِينَ بِالْخُمُسِ الَّتِي دَفَعْتَهَا إِلَى الْمِقْدَادِ ثُمَّ تَلَا وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ الْآيَةَ.

بازدیدها: ۵۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*