۲-۳ ربیعالاول ۱۴۴۱
ترجمه
خداوند میخواهد که بر شما تخفیف دهد؛ و انسان را ضعیف آفریدند.
اختلاف قرائت
خُلِقَ الْإِنْسانُ / خَلَقَ الْإِنْسانَ
در اغلب قرائات به همین صورت مجهول (خُلِقَ الْإِنْسانُ) قرائت شده؛
اما در برخی قرائات غیرمشهور (ابن عباس و مجاهد) به صورت فعل معلوم که انسان مفعول آن است (خَلَقَ الْإِنْسانَ) قرائت شده است. (البحر المحیط، ج۳، ص۲۸۸)[۱]
نکات ادبی
یخَفِّفَ عَنْكُمْ
ماده «خفف» در اصل به معنای سبکی و نقطه مقابل «ثقل» (سنگینی) است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۱۵۴) مانند «انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً» (توبه/۴۱) ویا
در واقع، «خفیف» (=سبک) به ازای «ثقیل» (سنگین) است؛ که این تقابل به اعتبارات مختلف در معانی متفاوتی به کار میرود؛ از جمله:
گاهی به اعتبار سنگینی و سبکی در وزن است: «مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ … مَنْ خَفَّتْ مَوازينُه» (اعراف/۸-۹؛ قارعه/۶و۸) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۸)
گاهی به اعتبار زمان، چنانکه به اسبی که تندرو باشد خفیف و اسبی که کند حرکت میکند فرس ثقیل گویند «انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً» (توبه/۴۱) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۸)؛ و در اینجا «خفاف» جمع «خفیف» است؛ همان گونه که «ثقال» جمع «ثقیل» است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۳، ص۹۴)
گاه خفیف را به اعتبار آنچه مردم نیکو میشمرند (در فارسی: سبکبار) و ثقیل را به اعتبار آنچه ناخوش دارند، به کار میبرند؛ و لذا در این حالت خفیف مدح، و ثقیل، مذمت است، مانند «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ» (أنفال/۶۶)، «لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذاب» (بقرة/۸۶ و ۱۶۲، آل عمران/۸۸)، و به نظر میرسد تعبیر «حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفاً» (أعراف/۱۸۹) هم از همین باب باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۸)
گاهی بالعکس، خفیف را در مورد فرد سبکسر و لاابالی به کار میبرند و ثقیل را در مورد شخص وزین و متین؛ که در این حالت خفیف مذمت و ثقیل مدح است؛ مانند آیه «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» (مومنون/۱۰۲-۱۰۳) که اشاره به کثرت و قلت اعمال صالح است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۹)
برخی این گونه بین معانی مختلف فوق جمع کردهاند که «خفت» هم در مورد امور مادی به کار میرود و هم در امور معنوی؛ در امور مادی همان سبکی و کموزنی است؛ و در امور معنوی، به مناسبت، در مورد رقت و سرعت حرکت، و کمیِ چیزی، و سبکسری و جهالت، و حماقت، و خواری به کار میرود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۳، ص۹۴)
وقتی این ماده به باب تفعیل میرود (تخفیف) به معنای چیزی را خفیف قرار دادن و از شدت و سنگینی آن کاستن است «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ» (أنفال/۶۶)، «ذلِكَ تَخْفيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ» (بقره/۱۷۸) «يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ» (نساء/۲۸) و اینکه در مورد عذاب هم از این تعبیر استفاده شده: «لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذاب» (بقرة/۸۶ و ۱۶۲، آل عمران/۸۸) «ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ» (غافر/۴۹) دلالت بر مبالغه و شدت عذاب دارد؛ یعنی از شدت آن کم نمیشود چه رسد به اینکه عذاب از آنان برداشته شود.
وقتی به باب استفعال (استخفاف) میرود به معنای طلب خفیف شدن است «جَعَلَ لَكُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُيُوتاً تَسْتَخِفُّونَها يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَ يَوْمَ إِقامَتِكُمْ» (نحل/۸۰)؛ که غالبا در مورد خفت معنوی و خوار کردن به کار میرود «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه» (زخرف/۵۴) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۳، ص۹۴) و نیز گفتهاند به معنای آن است که آنان را در بدن و عزم و تصمیمشان خفیف و سست یافت؛ و نیز گفته شده به معنای آن است که آنان را بوالهوس و سبکسر یافت؛ در مورد آیه «وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُونَ» (روم/۶۰) هم گفتهاند که به معنای تو را متزلزل نکنند و با شبهاتی که میافکنند نسبت به اعتقاداتت سست نکنند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۹)
ماده خفف و مشتقات آن ۱۷ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
۱) در منابع اهل سنت از امام حسن مجتبی ع روایت شده که:
مراد از اینکه «انسان ضعیف آفریده شد» ضعیف الخلقه بودن وی است به نحوی که کوچکترین حادثهای که بر او وارد شود او را به درد و جزع وادارد.
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج۳، ص۱۵
عن الحسن رضي اللّه تعالى عنه:
أن المراد ضعيف الخلقة يؤلمه أدنى حادث نزل به.
۲) در فرازی از نهمین دعای امام سجاد ع در صحیفه سجادیه آمده است:
خدایا! و همانا تو ما را از ضعف آفریدی؛ و بر سستی بنا نمودی؛ و از آبی پست و بیمقدار آغازیدی؛ پس تحول ما را جز به قوت خود قرار مده؛ و هیچ قوتی نداریم جز به یاری تو؛ پس ما را با توفیق خود تایید فرما؛ و به محکم ساختن خویش مسدد فرما، و چشمان دل ما را از آنچه برخلاف محبت توست کور نما! و در هیچ جایی از جوارح ما اجازه ورود معصیت مده!
الصحيفة السجادية، دعاء۹
(وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الِاشْتِيَاقِ إِلَى طَلَبِ الْمَغْفِرَةِ مِنَ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ)
… اللَّهُمَّ وَ إِنَّكَ مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا، وَ عَلَى الْوَهْنِ بَنَيْتَنَا، وَ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ ابْتَدَأْتَنَا، فَلَا حَوْلَ لَنَا إِلَّا بِقُوَّتِكَ، وَ لَا قُوَّةَ لَنَا إِلَّا بِعَوْنِكَ فَأَيِّدْنَا بِتَوْفِيقِكَ، وَ سَدِّدْنَا بِتَسْدِيدِكَ، وَ أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَكَ، وَ لَا تَجْعَلْ لِشَيْءٍ مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِي مَعْصِيَتِك…
۳) الف. در فرازی از دعای کمیل از امیرالمومنین ع روایت شده است:
ای کریم و ای پروردگار! همانا تو میدانی ضعف مرا در خصوص این بلاها و عقوبات اندک دنیا و آنچه از سختیها بر اهلش میگذرد؛ با اینکه این بلاء و سختیای است که درنگش کوتاه و بقایش آسان و مدتش کوتاه است؛ پس چگونه تحمل خواهم کرد بلای آخرت و سختی فراوان افتادن در آن را؛ که آن بلایی است که مدتش طولانی است و جای گرفتنش دائم؛ و بر اهل آن تخفیف نمییابد زیرا جز برخاسته از غضب و انتقام و خشم تو نیست؛ و این چیزی است که آسمانها و زمین تاب آن را ندارند؛ پس من چگونه خواهم بود در حالی که من بنده ضعیف و ذلیل و حقیر و مسکین و درماندهای بیش نیستم…
مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج۲، ص: ۸۴۷
رُوِيَ أَنَّ كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ النَّخَعِيَّ رَأَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع سَاجِداً يَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ فِي لَيْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَان
… يَا كَرِيمُ يَا رَبِّ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِي عَنْ قَلِيلٍ مِنْ بَلَاءِ الدُّنْيَا وَ عُقُوبَاتِهَا وَ مَا يَجْرِي فِيهَا مِنَ الْمَكَارِهِ عَلَى أَهْلِهَا عَلَى أَنَّ ذَلِكَ بَلَاءٌ وَ مَكْرُوهٌ قَلِيلٌ مَكْثُهُ يَسِيرٌ بَقَاؤُهُ قَصِيرٌ مُدَّتُهُ فَكَيْفَ احْتِمَالِي لِبَلَاءِ الْآخِرَةِ وَ جَلِيلِ وُقُوعِ الْمَكَارِهِ فِيهَا وَ هُوَ بَلَاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ يَدُومُ مَقَامُهُ وَ لَا يُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ لِأَنَّهُ لَا يَكُونُ إِلَّا عَنْ غَضَبِكَ وَ انْتِقَامِكَ وَ سَخَطِكَ وَ هَذَا مَا لَا تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ يَا سَيِّدِي فَكَيْفَ لِي وَ أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الذَّلِيلُ الْحَقِيرُ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِين
ب. دعای ۲۱ امام سجاد ع در صحیفه سجادیه با این فراز آغاز میشود
خدایا! ای کفایت کننده فرد ضعیف؛ و ای نگهدارنده امر ترسناک؛ خطایا مرا تک و تنها گذاشته و هیچ همراهی ندارم؛ و در برابر غضب تو ضعیف گشته و هیچ تاییدکنندهای ندارم؛ و بر خوف دیدار تو مشرف گشتهام و کسی نیست که ترسم را آرام کند …
[در فراز دیگری میفرمایند:]
خدایا! صبح و شب کردم در حالی که بنده ذلیل تو بودم؛ نه سودی به خویش میتوانم برسانم و نه ضرری جز به عنایت تو؛ به این مطلب بر خویش شهادت میدهم و به ضعف قوت و بیچارگیام اعتراف میکنم؛ پس آنچه به من وعده دادهای محقق فرما و آنچه به من دادهای را [به جود و کرمت] تمام فرما؛ که همانا من بنده توام، بندهای مسکین و درمانده و ضعیف و بیچاره و حقیر و خوار و فقیر و ترسان و پناهجو….
الصحيفة السجادية، (دعاء۲۱)
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا حَزَنَهُ أَمْرٌ وَ أَهَمَّتْهُ الْخَطَايَا:
اللَّهُمَّ يَا كَافِيَ الْفَرْدِ الضَّعِيفِ، وَ وَاقِيَ الْأَمْرِ الْمَخُوفِ، أَفْرَدَتْنِي الْخَطَايَا فَلَا صَاحِبَ مَعِي، وَ ضَعُفْتُ عَنْ غَضَبِكَ فَلَا مُؤَيِّدَ لِي، وَ أَشْرَفْتُ عَلَى خَوْفِ لِقَائِكَ فَلَا مُسَكِّنَ لِرَوْعَتِي
… إِلَهِي أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَيْتُ عَبْداً دَاخِراً لَكَ، لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً إِلَّا بِكَ، أَشْهَدُ بِذَلِكَ عَلَى نَفْسِي، وَ أَعْتَرِفُ بِضَعْفِ قُوَّتِي وَ قِلَّةِ حِيلَتِي، فَأَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي، وَ تَمِّمْ لِي مَا آتَيْتَنِي، فَإِنِّي عَبْدُكَ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ الضَّعِيفُ الضَّرِيرُ الْحَقِيرُ الْمَهِينُ الْفَقِيرُ الْخَائِفُ الْمُسْتَجِيرُ…
۴) الف. از امیرالمومنین ع روایت شده است:
دوست داشتنیترین دین شما در پیشگاه خداوند همان دین حنیف آسان و آسانگیرنده است.
من لا يحضره الفقيه، ج۱، ص۱۲
سُئِلَ عَلِيٌّ ع … فَقَالَ … فَإِنَّ أَحَبَّ دِينِكُمْ إِلَى اللَّهِ الْحَنِيفِيَّةُ السَّمْحَةُ السَّهْلَة.
این جمله امیرالمومنین ع اشاره است به روایت نبوی که خداوند شریعت اسلام را شریعت «سمحه سهله» قرار داده است؛ و این مضمونی است که هم در کتب شیعه و هم در کتب اهل سنت روایت شده است:
ب. در کتب شیعه از ابوذر روایت شده است که پیامبر ص به او فرمودند:
ای ابوذر! همانا خداوند حضرت عیسی بن مریم را با رهبانیت فرستاد ومرا به دین حنیف سهلگیرانه؛ و نزد من زنان و بوی خوش محبوب جلوه داده شد؛ و نور دیده من در نماز است.
الأمالي (للطوسي)، ص۵۲۸
حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الطُّوسِيُّ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا رَجَاءُ بْنُ يَحْيَى بْنِ الْحُسَيْنِ الْعَبَرْتَائِيُّ الْكَاتِبُ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ ثَلَاثِ مِائَةٍ وَ فِيهَا مَاتَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمُّ، عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي ذُبَيٍّ الْهُنَائِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو حَرْبِ بْنُ أَبِي الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيُّ، عَنْ أَبِيهِ أَبِي الْأَسْوَدِ، قَالَ: قَدِمْتُ الرَّبَذَةَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ فَحَدَّثَنِي أَبُو ذَرٍّ، قَالَ: دَخَلْتُ ذَاتَ يَوْمٍ فِي صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي مَسْجِدِه …
يَا أَبَا ذَرٍّ، إِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) بَعَثَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ بِالرَّهْبَانِيَّةِ، وَ بُعِثْتُ بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّمْحَةِ، وَ حُبِّبَتْ إِلَيَّ النِّسَاءُ وَ الطِّيبُ، وَ جُعِلَتْ فِي الصَّلَاةِ قُرَّةُ عَيْنِي.
ج. در کتب اهل سنت هم از ابوامامه روایت شده که وی گفته است:
در یکی از جنگها همراه با رسول الله از مدینه بیرون رفته بودیم. در راهی یکی از ما از غاری عبور کرد که مقداری آب در آنجا بود؛ با خود گفت کاش همینجا بمانم و از این آب و گیاهانی که اطراف غار است ارتزاق کنم و از دنیا کناره گیرم؛ و گفت وقتی به پیامبر برسم در مورد چنین تصمیمی از ایشان سوال خواهم کرد. به پیامبر ص رسید و گفت: ای پیامبر خدا ! من از غاری عبور کردم که در آن آب و گیاهان خوراکی موجود بود، با خود گفتم در اینجا بمانم و از دینا کناره گیرم.
پیامبر ص فرمود: خداوند مرا به یهودیت و نصرانیت مبعوث نفرمود؛ بلکه من به دین حنیف سهلگیرانه مبعوث شده ام.
مسند أحمد (ط الرسالة) ج۳۶، ص۶۲۴؛ الجامع الصحيح للسنن والمسانيد، ج۷، ص۳۵۱
حَدَّثَنَا أَبُو الْمُغِيرَةِ، حَدَّثَنَا مُعَانُ بْنُ رِفَاعَةَ، حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ يَزِيدَ، عَنْ الْقَاسِمِ، عَنْ أَبِي أُمَامَةَ قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و]سَلَّمَ فِي سَرِيَّةٍ مِنْ سَرَايَاهُ قَالَ: فَمَرَّ رَجُلٌ بِغَارٍ فِيهِ شَيْءٌ مِنْ مَاءٍ قَالَ: فَحَدَّثَ نَفْسَهُ بِأَنْ يُقِيمَ فِي ذَلِكَ الْغَارِ فَيَقُوتُهُ مَا كَانَ فِيهِ مِنْ مَاءٍ وَيُصِيبُ مَا حَوْلَهُ مِنَ الْبَقْلِ، وَيَتَخَلَّى مِنَ الدُّنْيَا، ثُمَّ قَالَ: لَوْ أَنِّي أَتَيْتُ نَبِيَّ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و]سَلَّمَ، فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لَهُ فَإِنْ أَذِنَ لِي فَعَلْتُ، وَإِلَّا لَمْ أَفْعَلْ. فَأَتَاهُ فَقَالَ: يَا نَبِيَّ اللهِ، إِنِّي مَرَرْتُ بِغَارٍ فِيهِ مَا يَقُوتُنِي مِنَ الْمَاءِ وَالْبَقْلِ، فَحَدَّثَتْنِي نَفْسِي بِأَنْ أُقِيمَ فِيهِ وَأَتَخَلَّى مِنَ الدُّنْيَا. قَالَ: فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و]سَلَّمَ: ” إِنِّي لَمْ أُبْعَثْ بِالْيَهُودِيَّةِ وَلَا بِالنَّصْرَانِيَّةِ، وَلَكِنِّي بُعِثْتُ بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّمْحَةِ
د. یا بر طبق برخی دیگر از نقلها فرمودند:
«من به دین حنیف سهله سمحه مبعوث شدهام.»
تفسير البغوي، ج۱، ص۶۰۱
وَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و]سَلَّمَ «بُعِثْتُ بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّمْحَةِ السَّهْلَةِ».[۲]
۵) در منابع اهل سنت از رسول الله ص روایت شده است:
خیری در زنان نیست چارهای هم از آنها نیست؛ بر شخص بزرگوار (کریم) غلبه مییابند و فرد پست و لیئم است که بر آنان غلبه میکند؛ و من دوست دارم که فردی بزرگوار (کریم) ولی مغلوب باشم تا فردی لئیم ولی غالب.
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج۳، ص۱۵؛ تفسير حدائق الروح والريحان في روابي علوم القرآن، ج۶، ص۳۲
وقد ورد عن النبي صلى الله عليه [و آله] وسلم:
لا خير في النساء ولا صبر عنهن يغلبن كريمًا ويغلبهن لئيم، فأحب أن أكون كريمًا مغلوبًا ولا أحب أن أكون لئيمًا غالبًا.
تدبر
۱) «یریدُ اللَّهُ أَنْ یخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً»
ميان تكوين و آفرينش انسان، و تشريع و احكام الهى هماهنگى است. (تفسير نور، ج۲، ص۲۷۴)
نکته تخصصی انسانشناسی و فلسفه دین
انسان موجودی است که وضع بالفعلش مطلوب نیست و باید حرکت و رشد کند تا به وضع مطلوب خود برسد. پس هرقانون و برنامهای برای انسان باید رشد و حرکت او را جدی بگیرد.
اگر به این نکته توجه شود معلوم میگردد که احکام الهی، برخلاف آنچه بسیاری میپندارند، از باب سختگیری بر انسان نیست. بلکه خداوند میداند که انسان ضعیف آفریده شده و بسیاری از محرمات و قوانینی که برای انسان قرار داده، در واقع با ملاحظه همین ضعف انسان و از باب تخفیف بر انسان است تا بتواند با سادگی تمام این مسیر را بپیماید.
اینکه شریعت الهی شریعت سمحه سهله (آسان و آسانگیر) است معنایش این نیست که سختیای در آن نیست؛ بلکه معنایش این است که برای پیمودن راه رشد از این آسانتر دیگر فرض ندارد؛ و هرکس که با ادعای آزادی و آسانگیری راه دیگری را نشان میدهد در واقع میخواهد انسان را به بیراهه ببرد.
۲) «یریدُ اللَّهُ أَنْ یخَفِّفَ عَنْكُمْ»
اسلام، دين آسانى است و بنبست ندارد. (تفسير نور، ج۲، ص۲۷۴)
اینکه خداوند میخواهد که بر شما تخفیف دهد، مضمونی است که در آیات دیگر هم با تعابیر دیگر مورد تاکید قرار گرفته است؛ چنانکه خداوند میفرماید:
«وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ: و بار سنگين و زنجيرهايى را كه بر گردنشان است (رسوم جاهليت و احكام سخت شرايع گذشته را) از دوش آنها برمىدارد» (أعراف/۱۵۷)
«يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ: خداوند برای شما آسانی میخواهد و برای شما سختی نمیخواهد» (بقرة/۱۸۵)
«هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ: او شما را برگزید و برای شما در دین حرج و مضیقهای قرار نداده است» (حج/۷۸)
۳) «یریدُ اللَّهُ أَنْ یخَفِّفَ عَنْكُمْ»
مشكلتراشى در ازدواج، خلاف خواست خداست. (تفسير نور، ج۲، ص۲۷۴)
۴) «يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ»
پيروى و پايبندى شما در احكام ازدواج، زمينهى سبكبارى و دورماندن جامعه از آفات و مشقات است. (تفسير نور، ج۲، ص۲۷۴)
۵) «یریدُ اللَّهُ أَنْ یخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً»
تكاليف دينى، بر اساس توان و طاقت انسان است. (تفسير نور، ج۲، ص۲۷۴)
در این آیه تخفیفی که بر انسان داده شده، ناشی از ضعف در آفرینش انسان معرفی گشته است؛ مفسران درباره مراد از این ضعف و این تخفیف چندین تحلیل ارائه دادهاند که بر اساس قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا همگی میتواند مد نظر بوده باشد:
الف. انسان در مساله شهوت و در قبال جنس مخالف ضعیف آفریده شده است؛ و به همین جهت خداوند در احکام زناشویی تخفیفات فراوانی به انسان داده است؛ مانند جواز متعه و جواز ازدواج با کنیزان و … (طاوس و مجاهد، به نقل از مجمع البيان، ج۳، ص۵۸).
ب. انسان به طور کلی موجودی ضعیف و ناتوان آفریده شده است؛ و از این رو، خداوند هم احکام نظام شریعتش را بر تخفیف و سهلگیری قرار داده است. (به نقل از مجمع البيان، ج۳، ص۵۸).
ج. انسان در قبال مساله شهوت ویا به طور کلی ضعیف آفریده شده، از این رو خداوند با گشودن باب توبه و قبول کردن توبه وی، بر وی تخفیف داده است. (به نقل از مجمع البيان، ج۳، ص۵۸).
د. …
[۱] . در معجم القراءات، ج۲، ص۵۵ علاوه بر ابن عباس و مجاهد، کلمه «ابن عامر» هم آمده که اگر چنین باشد یعنی در قرائت اهل شام باید چنین باشد. در حالی که هیچکس چنین چیزی را در قرائت اهل شام روایت نکرده و در حدی هم که به منابع معجم القرائات، مراجعه شد در البحر المحیط فقط نام مجاهد و ابنعباس آمده بود و در «الکشاف» (ج۱، ص۵۰۱) و «الجامع لاحکام القران قرطبی» (ج۵، ص۱۴۹) و «روح المعانی» (ج۳، ص۱۶) هم فقط نام ابن عباس ذکر شده بود.
[۲] . این روایت در نهج البلاغة خطبه ۱۱۴ هم شاید در همین راستا قابل توجه باشد:
إِنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ وَ مَا أُحِلَ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ وَ مَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَع
بازدیدها: ۱۵۹
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۷۶-۱) احادیث مربوط به آیه «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُم
نظر حسن جبل درباره ماده «خفف»
حسن جبل با توجه به تحلیل حروف این کلمه (که حرف خ برای تعبیر از یک تخلخلی در درون شیء به کار میرود و حرف ف برای تعبیر از خزوج چیزی با قوت و دور شدن آن، و در پی هم آمدن این دو برای تعبیر از آن چیزی که درون جسمی را پر میکند و دیگر وزنی برای آن باقی نمیگذارد به کار میرود و اضافه شدن حرف و (یا اتصال آن به ی) یک شهور ظعیفی همچون ظهور برقی ضعیف از پشت ابرها را آشکار میسازد) و با استناد به کلماتی همچون «خُفّ بعیر» که به معنای سم شتر است؛یا …. بر این باور است کم بودن وزن چیزی به خودی خود یا کم بودن وزنش و همه آن را بر دوش حامل آن آنداختن
قلة کثافة الشیء فی نفسه أو قلة کثافته و ترکزه علی حامله. (صوتیا: الخاء تعبیر عن تخلخل باطن الجرم و الفاء تعبیر عن خروج بقوة و إبعاد و الفصل منهما یعبر عما یشبع فراغ جرم الشیء فلا تکون له کثافة و ثقل. و فی (خفو خفی) أضاف اشتمال الواو (و اتصال الیاء) فیظهر ظهورا ضعیفا کظهور البرق ظهرا ضعیفا من وراء السحاب). (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۵۸۰-۵۸۱)