۱۱۰۸) ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ

۲۱-۲۶ ربیع‌الاول ۱۴۴۵

ترجمه

سپس آنگاه که بخواهد، او را نشر دهد [برانگیزاند].

اختلاف قرائت

شَاءَ / شا [۱]
شَاءَ أَنشَرَهُ / شَا أَنْشَرَهُ / …[۲]
أَنشَرَهُ / نَشَرَهُ / أَنْشَأَهُ

در اغلب قراءات مشهور این فعل به صورت باب افعال از ماده «نشر»، یعنی به صورت «أَنشَرَهُ» قرائت شده است؛

در روایتی غیرمعروف از نافع (روایت ابوحیوة) و نیز در برخی قرائات غیر معروف (قرائت شعيب بن أبي حمزة و قرائت شعیب بن حبحاب) به صورت ثلاثی مجرد همین ماده، یعنی به صورت «نَشَرَهُ» قرائت شده است؛ که این تفاوت را دو گونه گویش و غیرمهم در معنا دانسته‌اند (معجم القراءات ج ۱۰، ص۳۱۰[۳]؛ مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۲[۴]؛                         البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۰۹[۵]؛ الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج‏۲۰، ص۲۱۹[۶]؛ فتح القدير، ج‏۵، ص۴۶۵[۷]

اما برخی روایت ابوحیوة از نافع و قرائت شعيب بن أبي حمزة را «أَنْشَأَهُ»، یعنی باب افعال از ماده «نشأ» دانسته‌اند؛‌ و قرائت آن به صورت به صورت «نَشَرَهُ» را قرائت ابوحمزه معرفی کرده‌اند (المغنی فی القراءات، ص۱۸۹۱[۸]).

نکات ادبی

شاءَ

درباره ماده «شیء» و فعل «شاء»‌ و مطالب مربوط به آن از جمله تفاوت مشیت و اراده توضیحات مفصلی قبلا گذشت. جلسه ۱۰۸۱ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-16/

أَنْشَرَهُ

با اینکه ماده «نشر»[۹] در موارد بسیار متنوعی به کار می‌رود چنانکه کلمه «نَشْر» به معنای نسیم طیب، «نَشَرَ الثوبَ» به معنای پهن کردن لباس مچاله شده، «نَشَر الكتابَ» به معنای باز کردن صفحات کتاب، «نشور» به معنای زنده شدن بعد از مرگ، « نَشَرَ الأرض» به معنای روییده شدن گیاهان در زمین (كتاب العين، ج‏۶، ص۲۵۲[۱۰])، «نشر القوم» به معنای پراکنده شدن گروهی بعد از اجتماعی که داشته‌اند، و «نَشَرت الخشبةَ بالمنشار» به معنای تکه کردن چوب به وسیله «منشار» (= اره، که اسم آلت از همین ماده است) است، اما درباره اصل ماده «نشر» تقریبا توافقی بین اهل لغت وجود دارد. ابن فارس بر این باور است که این ماده در اصل دلالت می‌کند بر «گشودن چیزی و پراکندن آن» (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۴۳۰[۱۱]) و مرحوم مصطفوی آن را به «بسط [گسترش] یافتن بعد از قبض» تعبیر می‌کند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۲، ص۱۲۰[۱۲]) و حسن جبل هم آن را متفرق شدنی که با بسط و امتداد، خواه توسط خود شیء یا امر دیگری، حاصل شود، دانسته است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۱۹۸[۱۳]).

در قرآن کریم این ماده اگر چه در معدود مواردی در مورد وضعیت زندگی دنیا به کار رفته، مثلا به معنای پراکنده شدن افراد که هرکسی پی کار خود برود (فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا، احزاب/۵۲؛ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْض، جمعه/۱۰؛ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً؛ فرقان/۴۷) ویا به معنای نشر و گسترش رحمت الهی (فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِه، کهف/۱۶؛ وَ هُوَ الَّذي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَه، فرقان/۲۴) ویا کتابی که صفحاتش باز است: «أَنْ يُؤْتى‏ صُحُفاً مُنَشَّرَة» (مدثر/۵۲)؛ و در معدود مواردی می‌تواند هم معنای ناظر به دنیا بدهد و هم معنای ناظر به آخرت، – مانند: «وَ النَّاشِراتِ نَشْراً» (مرسلات/۳) که اگر آن گونه که بسیاری از مفسران گفته‌اند ناظر به فرشتگان یا بادهایی باشد که ابرها را این سو و آن سو می‌برند، ویا آن گونه که برخی توضیح داده‌اند ناظر به مرحله‌ای از مراحل سلوک اخلاقی انسان باشد که نوعی بسط قلب است بعد از پاک شدن از رذایل (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۲، ص۱۲۲-۱۲۳[۱۴]) ناظر به دنیاست، و اگر ناظر به فرشتگانی باشد که انسانها را از قبر بیرون می‌آورند ناظر به آخرت است-؛ ولی در اغلب کاربردهای قرآنی‌اش ناظر به قیامت است؛ خواه ناظر به اصل برپاییِ قیامت و بیرون آوردن و پراکندن انسانها (مانند: أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُون، انبیاء/۲۱؛ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُورُ، فاطر/۹) و اموری از سنخ آن، مانند احیای اولیه انسان (أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ؛ روم/۲۰؛ ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ، عبس/۲۲) و یا زمین (فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ؛ زخرف/۱۱)؛ و یا اموری که در قیامت رخ می‌دهد مانند نشر نامه عمل (وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت؛ کویر/۱۰)؛ هرچند برخی بر این باورند که اساسا کاربرد آن در خصوص نشر انسان در قیامت، کاربردی استعاری است از باب تشبیه به «نشر ثَوب» (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۵[۱۵]؛ مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۵۸۹-۵۹۰[۱۶]).

این ماده در قرآن کریم هم در حالت ثلاثی مجرد به کار رفته است و هم در برخی از ابواب ثلاثی مزید:

در حالت ثلاثی مجرد بر وزن «نشَرَ يَنْشُرُ» است، و دو مصدر دارد: «نَشْر» و «نُشُور» (تهذيب اللغة، ج‏۱۱، ص۲۳۳[۱۷]) که چنانکه در مثالهای فوق گذشت همه اینها در قرآن آمده است؛ که کلمه «نشور» غالبا برای برانگیخته شدن به کار رفته است و از این جهت به کلمه «بعث» بسیار نزدیک است؛ در تفاوت اینها به نظر می‌رسد با توجه به اینکه معنای محوری «نشر» پراکندن و گستردن … است، بعث به مرحله برانگیخته شدن از قبور دلالت داشته باشد و «نشر» به مرحله پراکنده شدن و این سو و آن سو رفتن انسانها در صحرای محشر. اما عسکری بر این باور است که «بعث» دلالت دارد بر بیرون آمدن از قبرها: «مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا» (یس/۵۲)، اما «نشور» برای ظهور و آشکار شدن برانگیختگان و آشکار شدن اعمال ایشان نزد خلایق به کار می‌رود چنانکه در تعابیری همچون «نشرت اسمک: اسم تو را نشر دادم» یا «نشرت فضیلة فلان: فضیلت فلانی را نشر دادم» این معنا واضح است (الفروق في اللغة، ص۲۸۴[۱۸])؛ و به نظر می‌رسد آیه «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ» (عبس/۲۲) هم موید دیدگاه وی باشد؛ چرا که اگر نشر به معنای پراکنده شدن بود ناظر به جمع معنا داشت در حالی که این آیه ناظر به فرد است.

در حالت ثلاثی مجرد، اسم فاعل آن «ناشر» به معنای «نشردهنده» است که جمع آن هم به صورت سالم و هم به صورت جمع مکسر (نُشُر) رایج است؛ و که کاربرد آن به صورت جمع مکسر فقط بر اساس برخی قراءات از آیه «وَ النَّاشِراتِ نَشْراً» (مرسلات/۳) است که آن را به صورت «وَ النَّاشِراتِ نُشُراً» قرائت کرده‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۵[۱۹])؛ و اسم مفعول آن «منشور» به معنای «نشر داده شده» است: «في‏ رَقٍّ مَنْشُورٍ» (طور/۳) ، «نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً» (اسراء/۱۳).[۲۰]

در خصوص کاربردهای این ماده در ابواب ثلاثی مزید،

این ماده در باب افعال به کار رفته: «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ» (عبس/۲۲)، «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ» (انبیاء/۲۱) که به لحاظ معنایی برخی تفاوتی بین آن و کاربردش در حالت ثلاثی مجرد نمی‌گذارند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۵) و این تفاوت را بیشتر تنوع در گویش می‌دانند بویژه که هردو متعدی به یک مفعولند، و دیدیم در همین آیه، قرائت به صورت ثلاثی مجرد هم وجود دارد؛ اما برخی «انشار» ‌را به معنای «احیای برای تصرف بعد از مرگ» معرفی کرده‌اند (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۳[۲۱])، که از این جهت شاید اختصاص به انسان پیدا کند؛ و اگرچه کاربرد آن به صورت اسم مفعول در قرآن کریم: «إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولى‏ وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرينَ» (دخان/۳۵)، می‌تواند موید این نکته باشد، اما کاربرد آن در آیه «وَ الَّذي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ» (زخرف/۱۱) و به صورت اسم مفعول در آیه «أَنْ يُؤْتى‏ صُحْفاً مُنْشَرَة» (مدثر/۵۲) [که این قرائتی غیرمشهور است؛ و قرائت مشهور آن به صورت «صُحُفاً مُنَشَّرَةاست (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۵۹۰[۲۲])] نافی این اختصاص است.

در باب افتعال نیز به کار رفته که ظاهرا تفاوت معنایی اصلی آن با دو حالت قبل در این است که این کلمه لازم است نه متعدی، یعنی به معنای «نشر یافتن» است؛ راغب «انتشارِ» مردم را به معنای پخش و متفرق شدن آنان و رفتن در پی حاجاتشان دانسته‌ «فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا» (أحزاب/۵۳)، «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ» (جمعة/۱۰)، «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ» (روم/۲۰)؛ و گفته‌اند اصل کاربرد «انتشار» به معنای متورم شدن و باد کردن دنبه چارپایان است، چنانکه به رگهای داخل بازو و ساعد چون متورم می‌شوند «نواشر» گویند و البته این قول هم هست که «نشر» به گاه در معنای «انتشر» به کار می‌رود که شاهد بر این آیه «وَ إِذا قيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا» (مجادله/۱۱) است که در برخی قراءات به صورت «وَ إِذا قيلَ انْشُرُوا فَانْشُرُوا» قرائت شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۵-۸۰۶[۲۳])؛ که در این باب هم اسم مفعول نیز به کار رفته است: «كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ» (قمر/۷)

این ماده در باب تفعیل هم به کار رفته، البته نه به صورت فعل، بلکه به صورت اسم مفعول: «أَنْ يُؤْتى‏ صُحُفاً مُنَشَّرَة» (مدثر/۵۲)

ماده «نشر» و مشتقات آن جمعا ۲۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است. یادآوری می‌کنیم که این تعداد کاربرد قرآنی که بیان می‌شود بر اساس قرائت حفص از عاصم است؛ وگرنه بر اساس برخی قرائتها تعداد کاربردهای این ماده ممکن است بیشتر یا کمتر شود، چنانکه در توضیحات فوق دیدیم که بر اساس قرائتی آیه «وَ إِذا قيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا» (مجادله/۱۱) به صورت «وَ إِذا قيلَ انْشُرُوا فَانْشُرُوا» قرائت شده است؛ که عملا در آن قرائت دست کم دو کلمه بر اساس ماده «نشر» موجود است که در قرائت حفص از عاصم موجود نیست.

حدیث

۱) در حدیث «۲.الف» ذیل آیه ۱۷، روایتی از امام باقر ع گذشت. امام ع در ادامه آن فرمودند: … «سپس هرگاه بخواهد وی را برمی‌انگیزاند».

گفتم: منظور از اینکه فرمود «سپس هرگاه بخواهد وی را برمی‌انگیزاند» چیست؟

فرمود: بعد از کشته‌شدنش درنگی می‌کند در رجعت؛ پس آنچه خداوند وی را بدان دستور داده بود را محقق می‌کند.

تفسير القمي، ج‏۲، ص۴۰۶؛ مختصر البصائر، ص۱۶۳

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ [أَبِي بَصِيرٍ] عَنْ جَمِيلِ بْنِ‏ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: …«ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ».

قُلْتُ: مَا قَوْلُهُ: «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ»؟

قَالَ: يَمْكُثُ بَعْدَ قَتْلِهِ فِي الرَّجْعَةِ فَيَقْضِي مَا أَمَرَه‏.

فرازهای بعدی این حدیث امام باقر ع ضمن آیات بعد خواهد آمد. (این حدیث با طول و تفصیل بیشتری ذیل آیه ۱۷ و به عنوان حدیث «۲.ب» گذشت)

 

۲) از مناجاتهای امام سجاد ع با پروردگار خویش مناجاتی است که برای بیان ذلت و خواری خویش در پیشگاه خداوند دارند. ایشان می‌فرمایند:

ای پروردگار من، گناهانم زبانم را بند آورده‏اند و از گفتار عاجز آمده‏ام و عذری دارم. اسير بليّه خويشتنم و در گرو اعمال خود. در وادی خطای خود سرگردانم و ندانم به كجا می‏روم، چونان مسافری از همه جا بريده و در راه مانده. خود را در جايگاه گنهكاران ذليل بر پای داشته‏ام، در جايگاه شوربختانی كه در برابرت گستاخی كرده‏اند و وعده‏های عذابت را به چيزی نشمرده‏اند. منزهی تو، ای خداوند. به كدام جرأت با تو گستاخی كردم؟ به دمدمه كدام فريب خود را در ورطه هلاكت افكندم؟

ای مولای من، می‏بينی كه چسان لغزيده‏ام و به رو در افتاده‏ام، پس بر من رحمت آور و به حلم خود بر جهل من و به احسان خود بر بدكرداريم ببخشای، كه به گناه خود اقرار می‏كنم و به خطای خود معترفم. اين دست من و اين پیشانی من، كه اكنون برای قصاص از نفس‏ خود زاروار تسليم كرده‏ام. بار خدايا، بر پيری من و پايان يافتن روزگار من و نزديك شدن اجل من و ناتوانی و بيچارگی من رحم كن.

ای مولای من، بر من رحمت آور آنگاه كه نشان من از جهان بر افتد و یادم از ميان آفريدگان محو شود و در زمره فراموش شدگان در آيم.

ای مولای من، بر من رحمت آور آنگاه كه چهره‏ام و حالتم دگرگون شود، آن هنگام كه پيكرم بپوسد و اعضايم پراكنده گردد و بند بندم از هم بگسلند. ای وای بر غفلت من از آنچه برايم مهيا كرده‏اند.

ای مولای من، رحم كن بر من در آن روز كه زنده شوم و برای حساب حاضر آيم. در آن روز، جايگاه ايستادنم را در ميان اوليای خود قرار ده و بازگشتم را همراه با دوستانت و مسکنم در جوار خود قرار ده. يا رب العالمين.

الصحيفة السجادية، دعاء۵۳ (ترجمه آيتى [با اصلاحات جزیی]، ص۳۷۳-۳۷۴)

وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي التَّذَلُّلِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:

رَبِّ أَفْحَمَتْنِي ذُنُوبِي، وَ انْقَطَعَتْ مَقَالَتِي، فَلَا حُجَّةَ لِي، فَأَنَا الْأَسِيرُ بِبَلِيَّتِي، الْمُرْتَهَنُ بِعَمَلِي، الْمُتَرَدِّدُ فِي خَطِيئَتِي، الْمُتَحَيِّرُ عَنْ قَصْدِي، الْمُنْقَطَعُ بِي. قَدْ أَوْقَفْتُ نَفْسِي مَوْقِفَ الْأَذِلَّاءِ الْمُذْنِبِينَ، مَوْقِفَ الْأَشْقِيَاءِ الْمُتَجَرِّينَ عَلَيْكَ، الْمُسْتَخِفِّينَ بِوَعْدِكَ سُبْحَانَكَ! أَيَّ جُرْأَةٍ اجْتَرَأْتُ عَلَيْكَ، وَ أَيَّ تَغْرِيرٍ غَرَّرْتُ بِنَفْسِي!

مَوْلَايَ ارْحَمْ كَبْوَتِي لِحُرِّ وَجْهِي وَ زَلَّةَ قَدَمِي، وَ عُدْ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِي وَ بِإِحْسَانِكَ عَلَى إِسَاءَتِي، فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِي، الْمُعْتَرِفُ بِخَطِيئَتِي، وَ هَذِهِ يَدِي وَ نَاصِيَتِي، أَسْتَكِينُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِي، ارْحَمْ شَيْبَتِي، وَ نَفَادَ أَيَّامِي، وَ اقْتِرَابَ أَجَلِي وَ ضَعْفِي وَ مَسْكَنَتِي وَ قِلَّةَ حِيلَتِي.

مَوْلَايَ وَ ارْحَمْنِي إِذَا انْقَطَعَ مِنَ الدُّنْيَا أَثَرِي، وَ امَّحَى مِنَ الْمَخْلُوقِينَ ذِكْرِي، وَ كُنْتُ مِنَ الْمَنْسِيِّينَ كَمَنْ قَدْ نُسِيَ.

مَوْلَايَ وَ ارْحَمْنِي عِنْدَ تَغَيُّرِ صُورَتِي وَ حَالِي إِذَا بَلِيَ جِسْمِي، وَ تَفَرَّقَتْ أَعْضَائِي، وَ تَقَطَّعَتْ أَوْصَالِي، يَا غَفْلَتِي عَمَّا يُرَادُ بِي.

مَوْلَايَ وَ ارْحَمْنِي فِي حَشْرِي وَ نَشْرِي، وَ اجْعَلْ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ مَعَ أَوْلِيَائِكَ مَوْقِفِي، وَ فِي أَحِبَّائِكَ مَصْدَرِي، وَ فِي جِوَارِكَ مَسْكَنِي، يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ.

تدبر

۱) «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ»

این آیه درباره احیای انسان بعد از مرگ است که آماده حساب و کتاب و ثواب و عقاب می‌شود (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۶[۲۴]) و آخرین فراز از آیاتی است که درباره روند حضور انسان در متن هستی سخن می‌گوید؛ روندی که اگر انسان آن را جدی بگیرد کفرورزی‌اش جای تعجب دارد: از نطفه‌ای آفریده شد که خداوند تقدیری برایش رقم زد و راهش را آسان نمود و سپس او را میراند و در قبر کرد و سپس هرگاه بخواهد او را دوباره از قبر بیرون می‌آورد و زنده می‌کند.

در این آیه برای اشاره به این مرحله برانگیخته شدن مجدد، از تعبیر «نشر» استفاده کرد و در نکات ادبی اشاره شد که تفاوت این کلمه با کلمه «بعث» (که غالبا برای برانگیخته شدن به کار می‌رود) این است که کلمه «بعث» صرفا دلالت دارد بر بیرون آمدن از قبرها، اما «نشور» برای ظهور و آشکار شدن برانگیختگان و آشکار شدن اعمال آنان به کار می‌رود. یعنی ای انسان! وقتی که تو آن روند از نطفه تا قبر را می‌پیمایی و نهایتا کاملا در معرض خداوند قرار می‌گیری و همه ابعاد هستی و اعمالت آشکار در معرض خداوند و سایر انسانها قرار می‌گیرد، چرا کفر می‌ورزی و حقیقت خودت را جدی نمی‌گیری؟!

 

۲) «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ»

در تمامی آیات قبل که درباره روند حضور انسان در متن هستی بود انتقال از هر مرحله به مرحله بعد را صرفا با تعبیر اینکه خدا چنین کرد بیان فرمود: «خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ؛ ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ؛ ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَه:‏ او را آفرید؛ ‌سپس تقدیرش را رقم زد؛ سپس راه را آسانش کرد؛ آنگاه او را میراند؛ سپس قبرش کرد»؛ اما در این آیه نفرمود خدا چنین کرد، بلکه انجام این کار را منوط به مشیت خداوند کرد، که اگر بخواهد چنین کند. چرا؟

الف. [می‌خواهد تاکید کند که] زمان وقوع قيامت تنها در اختيار خداست. (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۳۸۷)، و می‌تواند آن را هر طور خواست جلو یا عقب بیندازد؛ در حالی که سایر احوال قبلی زمانش فی الجمله معلوم است؛ و حتی مرگ هم اگرچه انسان دقیقا از مرگ خود مطلع نیست اما حدودش تقریبا معلوم است یعنی عموما می‌دانند که زندگی‌شان از یک سنی بیشتر نخواهد بود؛ در حالی که در مورد وقوع قیامت هیچ وجهی از وقوعش بر ما معلوم نیست (مفاتيح الغيب، ج‏۳۱، ص۵۸[۲۵]).

ب. [چه‌بسا] می‌خواهد اشاره‌ای کند به ناگهانی بودن وقوع این واقعه، که موعدش را هیچکس جز خداوند نمی‌داند و هر وقت او بخواهد چنین کند (الميزان، ج‏۲۰، ص۲۰۸[۲۶]

ج. چون این واقعه در آینده است و هنوز رخ نداده و می‌خواهد با این تعبیر بفرماید که اگر وقتش برسد خدا این کار را خواهد کرد (اقتباس از البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۰۹[۲۷]).

د. زیرا اگرچه همه آنچه در عالم می‌گذرد به مشیت خداوند است و چیزی از ملک او خارج نیست، اما در دنیا خیلی از افراد این مشیت را درک نمی‌کنند یا انکار می‌کنند؛ در حالی که قیامت عرصه‌ای است که اینکه همه چیز تحت مشیت و به اراده خداست بر همگان آشکار می‌گردد: «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ؟ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار» (غافر/۱۶).

ه. شاید همین تعبیر یک نحوه تهدیدی در دل خود دارد؛ و اشاره به درنگی است که به عجله‌ای که برخی از افراد درباره قیامت دارند، خواه در دنیا از باب انکار و مسخره کردن: «وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَيَأْتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ‏؛ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرين‏» (عنکبوت/۵۳-۵۴)، خواه در عالم برزخ، و درنگی که طبق بسیاری از احادیث چون هنوز یک نحوه بلاتکلیفی دارند آرزو می‌کنند که هرچه زودتر قیامت برپا شود و کارشان یکسره شود؛ و آیه تلویحا می‌فهماند این گونه نیست که چون شما عجله دارید بلافاصله وارد این مرحله شوید، بلکه هرگاه خدا بخواهد این نشر را انجام می‌دهد.

و. …

 

۳) «خَلَقَهُ … السَّبِيلَ يَسَّرَهُ … أَنْشَرَهُ»

توحيد و نبوت و معاد در كنار يكديگر مطرحند (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۳۸۷).

 

۴) «خَلَقَهُ … أَماتَهُ … أَنْشَرَهُ»

انسان از ابتدا تا انتها تحت تدبير و در دست اوست (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۳۸۷).

 

۵)«فَأَقْبَرَهُ … أَنْشَرَهُ»

معاد، جسمانى است؛ زیرا می‌فرماید همان را كه در قبر برد، بيرون آورد (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۳۸۷).

بحث و مناقشه در دلالت آیه:

قبول معاد جسمانی حاصل وجود دهها آیه قرآن است که در کنار هم این مطلب را قطعی می‌کنند؛ اما اگر کسی فقط بخواهد به این یک آیه استناد کند،

چه‌بسا مناقشه شود که: ضمیر «ه» در این آیه اشاره به من واقعی و حقیقت اصیل انسانی است، که مسیر از نطفه تا مرگ و عالم قبر را پیموده است؛ و آن حقیقت انسانی قطعا فقط جسم او نیست؛ بلکه این جسم او تنها ظهور و مرتبه‌ای از آن حقیقت است، و این آیه صرفا بیان می‌کند آن حقیقتی که مسیر نطفه تا مرگ و قبر را پیمود برخواهیم انگیخت و احضار خواهیم کرد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۲، ص۱۲۱-۱۲۲[۲۸]).

اما به نظر می‌رسد این مناقشه وارد نیست؛ درست است که اصل حقیقت انسان منحصر در این بدن نیست، اما این آیه سخن از در قبر گذاشتن او را مطرح کرده است و تردیدی نیست که آنچه در قبر می‌گذارند بدن اوست نه روح او؛ و سپس کلمه «نشر» را به کار برد که باز ناظر است به آشکار شدن آنچه در قبر قرار گرفته و از دیدگان مخفی شده بود. پس انصاف این است که ظهور این آیه در معاد جسمانی از ظهورهایی است که به این راحتی قابل مناقشه نیست.

 

 


[۱] . – قراءة الإمالة عن حمزة وابن ذكوان، وقد تقدمت.

وإذا وقف حمزة وهشام على «شاء» أبدلا الهمزة مع المد والتوسط والقصر.

وقرأ أبو حيوة عن نافع وشعيب عن أبي عمرة وشعيب «شا…» مقصورة، وعن نافع خلاف، وهذه القراءة هنا مثل قراءة حمزة وهشام في الوقف، التي تقدمت (معجم القراءات ج ۱۰، ص۳۰۹).

[۲] . هنا همزتان مفتوحتان من كلمتين:

. فقرأ قالون وأبو عمرو والبزي ورويس بخلف عنه بإسقاط الهمزة الأولى مع المد والقصر «شَا أَنْشَرَهُ» ووافقهم ابن محيصن.

. وسهل الثانية ورش وقنبل وأبو جعفر ، وهو الوجه الثاني عن رویس

. ولورش وقنبل إبدال الثانية ألفاً.

. والباقون بتحقيق الهمزتين.

. وذكرت هذا مختصراً هنا، وقد تقدَّم مُفَصَّلاً في مواضع منها: الآية ٥ من سورة النساء «السفهاء أموالكم» ، والآية /٦ من سورة المائدة «جاء أحد منكم»، والآية / ٦١ من سورة الأنعام «جاء أحدكم»، والآية ٤٧/ من سورة الأعراف «تلقاء أصحاب النار» ، والآية / ٤٠ من سورة هود «جاء أمرنا»، والآية /٢٤ من سورة الأحزاب «شاء أو يتوب»، وقد حصر العلماء هذه المواضع في «باب الهمزتين المجتمعتين من كلمتين» (معجم القراءات ج ۱۰، ص۳۰۹).

[۳] . قرأ أبو حيوة عن نافع وشعيب بن أبي حمزة، أو شعيب بن أبي الحبحاب «نَشَرَهُ» بغير همز في أوله.

وشعيب عن أبي الحبحاب بصري تابعي روى القراءة عنه مهدي بن ميمون أحد شيوخ يعقوب.

وقراءة الجماعة «أَنْشَرَه» بالهمز ، وهو أقوى اللغتين عند ابن جني، وعند أبي حيان: «هما لغتان في الإحياء».

[۴] . قراءة أبي حيوة و شعيب بن أبي حمزة نشره بغير ألف. الحجة: و من قرأ نشره فعلى أنه لغة في أنشره.

[۵] . ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ: أي إذا أراد إنشاره أنشره، و المعنى: إذا بلغ الوقت الذي قد شاءه اللّه، و هو يوم القيامة. و في كتاب اللوامح شعيب بن الحبحاب: شاء نشره، بغير همز قبل النون، و هما لغتان في الأحياء و في كتاب ابن عطية: و قرأ شعيب بن أبي حمزة: شاء نشره.

[۶] . قراءة العامة (أنشره) بالألف. و- روى أبو حيوة عن نافع و- شعيب بن أبي حمزة شاء نشره بغير ألف، لغتان فصيحتان بمعنى، يقال: أنشر الله الميت و- نشره، قال الأعشى: «حتى يقول الناس مما رأوا / يا عجبا للميت الناشر»

[۷] . ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ أي: ثم إذا شاء إنشاره أنشره، أي: أحياه بعد موته، و علق الإنشار بالمشيئة للدلالة على أن وقته غير متعين، بل هو تابع للمشيئة. قرأ الجمهور: «أَنْشَرَهُ» بالألف، و روى أبو حيوة عن نافع و شعيب بن أبي حمزة «نشره» بغير ألف، و هما لغتان فصيحتان.

[۸] . القراءة المعروفة: «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ».

أبوحیوة عن نافع، و شعیب بن أبی حمزة: «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَأَهُ» بزیادة همزة مفتوحة و نون ساکنة من غیر مد من «الإنشاء».

و عن أبی حمزة: «ثُمَّ إِذا شاءَ نَشَرَهُ» بحذف الهمزة و فتح النون.

[۹]. درباره این ماده قبلا در جلسه ۷۰۹ https://yekaye.ir/al-fater-35-9/ توضیحات مختصری گذشت که اکنون تکمیل می‌شود.

[۱۰] . النَّشْر: الريح الطَّيِّبة،و في الحديث: خرج معاوية و نَشْرُهُ أمامه؛ يغني ريح المِسْك. و نَشَرْت الثوبَ و الكتابَ نَشْرا: [بسطته‏]. و النُّشُور: الحياة بعد الموت .. يُنْشِرُهم اللهُ إِنْشارا. و نَشَرَت الأرض تَنْشُرُ نُشُورا، إذا أصابها الربيع فأنبتت، فهي ناشِرة. و النُّشْرَة: رقية علاج للمجنون، يُنَشَّرُ بها عنه تَنْشِيرا، و ربما قيل للإنسان المهزول الهالك: كأنه نُشْرَة. و التَّنَاشِير: كتابة الغلمان في الكُتَّاب. و النَّوَاشِر: عروق باطن الذراع.

[۱۱] . النون و الشين و الراء أصلٌ صحيح يدلُّ على فَتْحِ شي‏ء و تشعُّبِه. و نَشَرت الخشبةَ بالمنشار نَشْرًا. و النَّشْر: الرِّيح الطيِّبة. و اكتَسَى البازِي ريشاً نَشَرًا، أي منتشِرا واسعاً طويلا. و منه نَشَرتُ الكِتاب. خِلاف طويتُه. و نَشَر اللَّه الموتَى فَنَشَروا. و أنْشَرَ اللَّه الموتَى أيضاً. قال تعالى: ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ‏، ثمّ قال الأعشَى: «حَتَّى يقولُ الناسُ لمَّا رأوا  / يا عَجَبا للميِّت الناشرِ» و نَشَرت الأرضُ: أصابها الرَّبيعُ فأنبتت، و هي ناشرة، و ذلك النَّباتُ النَّشْر، و يقال إنّه للرَّاعيةِ ردىّ و يقال: بل النَّشْر: الكلأَ يَيْبَس ثم يصيبُه المطرُ فيخرجُ منه شي‏ءٌ كهيئة الحَلَم. و هو داءٌ. و عروقُ باطنِ الذِّراع: النَّواشر، سمِّيت لانتشارها. و الانتشار: انتفاخ عَصَب الدّابّةِ من تَعَب. و النّشَر: أنْ تنتشر الغنمُ باللّيل فتَرعَى، و لذلك يقال لمن جمع أمرَه: «قد ضَمَّ نَشَرَه».

[۱۲] . أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو بسط بعد قبض. و من مصاديقه: نشر الموتى و إعادتهم، نشر الأرض و احياؤها. نشر الرضاع و إنبات اللحم، و نشر الراعي و تفريق الأغنام، و تفرّق القوم عن اجتماعهم، و الريح الطيّبة المنتشرة، و نشر الكتاب، و العروق المنبسطة المنتشرة في سطح البدن.

و النشر أعمّ من أن يكون في مادىّ أو معنوىّ:

ففي المادّىّ كما في: وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا- ۳۳/ ۵۳. فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ‏- ۶۲/ ۱۰ الانتشار افتعال و يدلّ على اختيار النشر، أى اختاروا النشر.

و في ما وراء المادّىّ كما في: وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ وَ إِذَا السَّماءُ كُشِطَتْ‏- ۸۱/ ۱۰. وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً- ۱۷/ ۱۳ النَّشْرُ في الكتاب يقابل الطىّ: و الصحف جمع الصحيفة، بمعنى ما ينبسط و يتسطّح في قطعة مادّيّا أو معنويّا. و ليس المراد من الصحيفة و الكتاب الْمَنْشُورِ في الآخرة هو الشي‏ء المنبسط المادّى، فانّه لا يناسب عالم ما وراء المادّة. بل يراد ألواح النفوس الّتى فيها ضبطت و طويت جميع ما صدر من الأعمال و الأفكار و الحركات، فتنبسط يوم القيامة و تظهر ما فيها من المنطويات. و هذا الكتاب و الصحف المنبسطة أقوى و أبين و أتمّ من الكتب و الصحف الخارجيّة عن النفس، و إن كانت لطيفة جامعة.

و النشر الروحانىّ كما في:. فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ‏- ۱۸/ ۱۶. وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ‏- ۴۲/ ۲۸ سبق في الرحمة: إنّها عبارة عن تجلّى الرأفة و ظهور الحنّة و الشفقّة. و هذا المعنى يتحصّل في المادّيّات و الروحانيّات، ففي المادّىّ بالإنعام عليه في محيط حياته المادّيّة. و في الروحانىّ بالتوجّه و اللطف و الإفاضات المعنويّة الغيبيّة، و إن كان الظهور في الخارج بالإنعام المادّىّ … فالنشر عبارة عن بسط بعد انقباض، و بالنشر ينبسط ما انطوى في الروح من آثار الأعمال و الأخلاق و الصفات النفسانيّة و الأفكار و الاعتقادات، و ينشرح حتّى يجازى كلّ بحسب ما في النفس. و لم يكن ذلك الانبساط و الانشراح في العالمين السابقين.و هذا كحصول الانبساط في الموادّ الأرضيّة بنزول الماء. و أمّا كون نشر الناس كالجراد: فانّ النفس إذا ظهرت منطوياته و انبسطت مكنوناته المنقبضة: توجب اضطرابا و وحشة و اختلالا في نظم الأمور و الحركات، لا يدرى ما يفعل به و كيف تكون عاقبة أمره.

[۱۳] . تفرق ببسط و امتداد نشوءا أو إیقاعا کانتشار النبات من الارض و سطوح الرائحه من مصدرها و نشر الثوب بعد طیه و شق الخشب و قذف البر بتبنه فی الهواء بعد أن کان فی کدس.

[۱۴] . . وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً وَ النَّاشِراتِ نَشْراً- ۷۷/ ۳ سبق في العذر و غيره: إنّ هذه الآيات الكريمة إشارة الى مراتب السلوك الخمس، و النشر مرحلة ثالثة منها، و هي مرحلة تهذيب النفس و تزكيته عن الصفات الرذيلة و الأخلاق الظلمانية الحيوانيّة. ففي تلك المرتبة بسط ما في القلب من أمر منقبض حتّى يصلحه، فيزكّى ما فسد و يثبت ما صلح، و لازم أن يكون هذه التزكية و التحلية بالدقّة و التحقيق و التفصيل، حتّى لا يبقى شي‏ء مختفى عليه. و هذا لطف التعبير بالنشر. و امّا المفعول المطلق: فللإشارة الى التحقيق و التدقيق و الاستدامة في المقام. فظهر أنّ النشر واجب إمّا في الدنيا في مرحلة الثالث من السلوك الى اللّه، و إمّا في الآخرة، فالنشر مقام تفصيل و شرح و فعليّة، و ما دام لم تتحصّل هذه المرحلة: يبقى النفس على انقباضه و كمونه، و لا يتجلّى ما في باطنه من الحقيقة الخالصة الزاكية. إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولى‏ وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ‏- ۴۴/ ۳۵.

[۱۵] . و نَشِرَ المَيِّتُ نُشُوراً. قال تعالى: وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ [الملك/ ۱۵]، بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً [الفرقان/ ۴۰]، وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً [الفرقان/ ۳]، و أَنْشَرَ اللَّهُ المَيِّتَ فَنُشِرَ. قال تعالى: ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ‏ [عبس/ ۲۲]، فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً [الزخرف/ ۱۱] و قيل: نَشَرَ اللَّهُ المَيِّتَ و أَنْشَرَهُ بمعنًى، و الحقيقة أنّ نَشَرَ اللَّهُ الميِّت مستعارٌ من نَشْرِ الثَّوْبِ. كما قال الشاعر: «طوتك خطوب دهرك بعد نَشْرٍ / كذاك خطوبه طيا و نَشْراً».

[۱۶] . و أما منشَرة بسكون النون فإن العرف في الاستعمال نشرت الثوب و غيره و أنشر الله الموتى فنشروا هم قال و قد جاء عنهم أيضا نشر الله الميت قال المتنبي: «ردت صنائعه إليه حياته / فكأنه من نشرها منشور» و لم نعلمهم قالوا أنشرت الثوب و نحوه إلا أنه يجوز أن يشبه بشي‏ء و كما جاز أن يشبه الميت بالشي‏ء المطوي حتى قال المتنبي منشور فكذلك يجوز أن يشبه المطوي بالميت فيقال صحف منشرة أي كأنها بطيها ميتة فلما نشرت قيل منشرة

[۱۷] . نشَرَ الجَرَبُ يَنْشُرُ نَشْراً و نُشُوراً.

[۱۸] . (الفرق) بين البعث و النشور: أن بعث الخلق اسم لاخراجهم من قبورهم الى الموقف و منه قوله تعالى (مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا) و النشور اسم لظهور المبعوثين و ظهور أعمالهم للخلائق و منه قولك نشرت اسمك و نشرت فضيلة فلان الا أنه قيل أنشر الله الموتى بالالف و نشرت الفضيلة و الثوب للفرق بين المعنيين.

[۱۹] . و قوله: وَ النَّاشِراتِ نَشْراً [المرسلات/ ۳] أي: الملائكة التي تَنْشُرُ الرياح، أو الرياح التي تنشر السَّحابَ، و يقال في جمع النَّاشِرِ: نُشُرٌ، و قرئ: نُشُراً فيكون كقوله: «وَ النَّاشِراتِ».

[۲۰] . عسکری در تفاوت «منشور» و «کتاب» می‌نویسد: (الفرق) بين المنشور و الكتاب‏: أن قولنا عند فلان منشور يفيد أن عنده مكتوبا يقويه و يؤيده، و المنشور في الاصل صفة الكتاب و في القرآن (كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً) لأنه قد صار اسما للكتاب المفيد الفائدة التي ذكرنا و الكتاب لا يفيد ذلك. (الفروق في اللغة، ص: ۲۸۷)

اما این تحلیل وی بویژه با همین آیه‌ای که ذکر کرده قابل چالش است؛ زیرا در این آیه شخص با نامه عملش مواجه می‌شود که فضای آیه به نحوی است که بیشتر متبادر می‌شود که این نامع عمل، علیه وی است تا تقویت کننده وی؛ و به نظر می‌رسد در منظور هم همین باز بودن و آماده بودن تمام صفحات برای دیدن لحاظ شده؛ در حالی که در کتاب لزوما چنین دلالتی نیست و به کتاب بسته هم کتاب گویند اما احتمالا منشور نگویند.

[۲۱] . و الإنشار الإحياء للتصرف بعد الموت كنشر الثوب بعد الطي.

[۲۲] . قراءة سعيد بن جبير صحفا منشرة بسكون الحاء و النون.

[۲۳] . و قوله تعالى: وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً [الفرقان/ ۴۷]، أي: جعل فيه الِانْتِشَارَ و ابتغاء الرزقِ كما قال: وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ الآية [القصص/ ۷۳]، و انْتِشَارُ الناس: تصرُّفهم في الحاجاتِ. قال تعالى: ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ‏ [الروم/ ۲۰]، فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا [الأحزاب/ ۵۳]، فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ [الجمعة/ ۱۰] و قيل: نَشَرُوا في معنى انْتَشَرُوا، و قرئ: (و إذا قيل انْشُرُوا فَانْشُرُوا) [المجادلة/ ۱۱] أي: تفرّقوا. و الِانْتِشَارُ: انتفاخُ عَصَبِ الدَّابَّةِ، و النَّوَاشِرُ: عُرُوقُ باطِنِ الذِّرَاعِ، و ذلك لانتشارها، و النَّشَرُ: الغَنَم المُنْتَشِر، و هو لِلْمَنْشُورِ كالنِّقْضِ للمَنْقوض، و منه قيل: اكتسى البازي ريشا نَشْراً. أي: مُنْتَشِراً واسعاً طويلًا، و النَّشْرُ: الكَلَأ اليابسُ، إذا أصابه مطرٌ فَيُنْشَرُ. أي: يَحْيَا، فيخرج منه شي‏ء كهيئة الحَلَمَةِ، و ذلك داءٌ للغَنَم، يقال منه:نَشَرَتِ الأرضُ فهي نَاشِرَةٌ. و نَشَرْتُ الخَشَبَ بِالْمِنْشَارِ نَشْراً اعتبارا بما يُنْشَرُ منه عند النَّحْتِ، و النُّشْرَةُ: رُقْيَةٌ يُعَالَجُ المريضُ بها.

[۲۴] . «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ» أي أحياه من قبره و بعثه إذا شاء تعالى أن يحييه للجزاء و الحساب و الثواب و العقاب عن الحسن.

[۲۵] . و قوله تعالى: ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ المراد منه الإحياء [و] البعث، و إنما قال: إذا شاء إشعارا بأن وقته غير معلوم لنا، فتقديمه و تأخيره موكول إلى مشيئة اللّه تعالى، و أما سائر الأحوال المذكورة قبل ذلك فإنه يعلم أوقاتها من بعض الوجوه، إذا الموت و إن لم يعلم الإنسان وقته ففي الجملة يعلم أنه لا يتجاوز فيه إلا حدا معلوما.

[۲۶] . قوله تعالى: «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ» في المجمع،: الإنشار الإحياء للتصرف بعد الموت كنشر الثوب بعد الطي. انتهى، فالمراد به البعث إذا شاء الله، و فيه إشارة إلى كونه بغتة لا يعلمه غيره تعالى.

[۲۷] . ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ: أي إذا أراد إنشاره أنشره، و المعنى: إذا بلغ الوقت الذي قد شاءه اللّه، و هو يوم القيامة.

[۲۸] . . ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ‏- ۸۰/ ۲۲. فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُورُ- ۳۵/ ۹. يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ- ۵۴/ ۷ الجدث بفتحتين بمعنى القبر. و القبر مصدر و اسم بمعنى التغطية و المواراة. و سبق في القبر: إنّ البدن بعد انقضاء حياته المادّيّة يوارى في التراب و هو القبر المحسوس المادّىّ. و الروح بالمفارقة عن البدن يوارى في القبر البرزخىّ و قالب على تناسب خصوصيّات الروح، و هذا القبر البرزخىّ يتكوّن من نفس الروح، و هو تشكّل صفاته و أخلاقه. و لمّا كان البدن المحسوس فانيا تامّا في الروح يتراءى في البدن جميع ما في حقيقة الروح، بحيث لو شاهده شخص بصير روحانىّ منوّر: ليتوجّه الى‏ جميع خصوصيّات الروح و تمايلاته و أفكاره. و الفناء في البدن البرزخىّ أتمّ و أدقّ و ألطف، فيكون تجلّى الصفات و الحقائق الباطنيّة فيه أكمل و أظهر. و لمّا كان كلّ من البدن المحسوس و البرزخىّ كالمرآة لشي‏ء واحد: فلا يوجد اختلاف في تشكّلهما، و إنّما الاختلاف من جهة المادّيّة و لطافة الجسم و البدن. و على أىّ حال فالروح مغطّى بالقبر: البدن المادّىّ، و البدن البرزخىّ، و أمّا الجدث الظاهرىّ: فهو قبر للبدن المادّىّ لا للروح. و لمّا كان التكليف و الخطاب و الثواب و العقاب للروح، فيكون البعث و النشر أيضا للروح، على اقتضاء عالم البرزخ، فانّ عالم المادّة و خصوصيّاته قد انتفى و انقضى أجله، و لا بدّ أن يكون جميع الجريانات و الوقائع و الأحكام على مقتضى ذلك العالم و بتناسبه. و أمّا مسألة المعاد الجسمانىّ: قلنا في القبر إنّه مسألة خارجة عن محيط إدراكنا، و لا امتناع فيه بوجه من الوجوه، و بحثنا عنه هناك فراجع.

Visits: 47

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*